»» وجودت را صفا بده!
وقتی عروسی یا مهمانی دعوت می شویم، حسابی به ظاهرمان می رسیم، و خودمان را رنگ و بویی می دهیم، از نوک سر گرفته تا کف پا، همه را خوشگل و قشنگ می کنیم که توی چشم مردم، خوش تیپ و با سلیقه باشیم. از این کار همیشه لذت می بریم، اگر یک وقتی هم دل و دماغ نداشته باشیم، کلاً بی خیال مجلس می شویم.
ماه رمضان
یک عمر به ظاهرمان رسیدم، یک عمر دنبال لباس های قشنگ و آرایش خوب بودیم، که فقط زیبا نشان بدهیم. یک عمر پول هایمان را خرج جسم مان کردیم، از مواد غذایی عالی و پر ویتامین گرفته تا لباس های مارک دار و قشنگ! حتی شده بابتش پول قرض گرفتیم، به مردم رو انداختیم، فقط به خاطر ظاهرمان! ولی تا حالا شده به سراغ دلمان برویم؟ دستی به سر و رویش بکشیم و ببینیم که چقدر گرد و غبار گناه گرفته است، اگر خوب به دلتان نگاه کنید حتماً متوجه می شوید خیلی وقت است که رنگ و بویی به خودش نگرفته و زیبا نشده!
بدون شک نیاز دارد که در خانه ی خدا برویم و برای زیبایی دلمان دست گدایی به سویش دراز کنیم. ماه رمضان می تواند بهترین فرصت برای این کار باشد.
نگرانی های قبل از ماه رمضان
چند سالی است که ماه رمضان توی فصل گرماست، به خاطر گرمی هوا، روزه گرفتن به نسبت سخت تر از فصول دیگر سال است، قبلش کلی عزا می گیریم که وای چند روز دیگر ماه رمضان! هوا خیلی گرم، واقعاً روزه گرفتن خیلی سخت است! توی این گرما کی حال روزه گرفتن دارد! خلاصه کلی غر می زنیم و نعوذ بالله پیش پیش منت سر خدا می گذاریم!
حتماً این حدیث را بحار الانوار، ج 93، ص 257، ح 14 نخوانده ایم که رسول خدا (ص) فرموده اند: «روزه گرفتن در گرما، جهاد است» و همیشه یادمان می رود که خدا توی ماه رمضان طاقتش را می دهد، روزی اش را می دهد و از همه مهم تر احساس قشنگش را می دهد، ماه رمضان صفایی دارد که در هیچ ماهی نمی توان یافت، حتی اگر در اوج گرما باشد! توی این ماه به مهمانی خدا می رویم، نباید یادمان برود که خدا بهترین میزبان است و نمی گذارد که به مهمانش بد بگذرد، منتهی در اینجا دیگر با جسمت کاری ندارد، بلکه روحت را جلا می دهد، صفا می دهد، باید زیبا دل شوی تا زیبارو نشان دهی! در این ماه زیبایی نه در چهره ات، بلکه از روحت پدیدار است، بی رمقی جسمت، خبر از زیبایی روح و جانت می دهد.
سحرهای ماه رمضان
از لحظه ای که برای صرف سحری از خواب شیرین بلند می شوی و دل از دنیا می بُری و رو به خدا می آوری، خدا به پاداش این کار، به تو یک حس قشنگ می دهد، احساسی متفاوت با سحرهای دیگر. انگار توی تاریکی هوای سحر، نوری تو را به دنبال خودش می کشاند، یک احساس معنوی قشنگ، تمام وجودت را برای روزه داری در گرمای تابستان آماده می کند. باید در فضای آزاد، مثلا در حیاط خانه تان باشی که تفاوت بوی سحر رمضان با ماه های دیگر را کاملاً احساس کنی! وقتی اذان صبح می رسد، باید زیر سقف آسمان باشی که ببینی آسمان تیره با وجود ستاره های پر نور، چقدر قشنگ و جذاب شده، انگار آسمان نیز روزه دارست! باید با تمام جسم و جانت مناجات کنی، استغفار بطلبی که بدانی خدا در این سحرهای رمضان چه زیبایی را نهفته است! درک این زیبایی فقط یک کلید دارد و آن هم خلوص در عبادت است!
روزهای ماه رمضان
در طول روز هوا بس گرم است و طاقت فرسا! 16 ساعت روزه داری! این بار زیر سقف آسمان بودن، چیز دیگری است ...
در ماه رمضان زیبایی را باید نه در جسم آدمیان بلکه در روح شان یافت، زیبایی را باید در روان آن کارگر ساختمانی دید که با زبان روزه تمام روز را مشغول کار کردن است و با آن سن و سال، زیر آفتاب تابستان و گرمای غیر قابل وصف آن، با زبان تشنه و شکم گرسنه و احتمالا ضعفی که تمام جسمش را فرا گرفته می تواند بار سنگین سیمان را حمل کند. خدایا تو زیبایی را در توانایی او قرار دادی، که چنین همت آهنین دارد و برای اجرای دستور تو و کسب نان حلال جهادگونه حرکت کند.
زیبایی وقتی در وجود مرد جوشکار، تبلور می یابد که در ماه رمضان، با وجود سن بالا، سال هاست، روزه دارست! لب های خشک و ترک برده اش، صورت برافروخته و جسم نحیفیش، دیگر توان راه رفتن ندارد، او را باید در حین کار کردن دید که چگونه با خدایش خلصانه راز و نیاز می کند، زیبایی را به راحتی می توان در او یافت، از نان حلالش، از زبان بی گناهش، از دستان بی جانش و از پاهایی که به راه راست است نه کج!
خدایا چقدر به تو عشق می ورزد که سال هاست کمر همت بسته و شرایط سخت روزه داری را در این روزهای گرم تابستان تحمل می کند. یقیناً در دل او نوری است که زیبایی الهی را می بیند. زیبایی در روح آن کارگر نانوایی است که در کنار دستگاه پخت نان کار می کند و گرمای تحمل ناپذیر کوره آتش را تحمل می کند، فقط برای انجام فریضه ی الهی و خشنودی او. باید در آخرِ روز او را دید که چقدر لب هایش خشکیده و دست و پاهایش بی رمق است! باید زیبایی را در روح و روان او دید نه در جسم رنجور او!
این واجب الهی وقتی عرصه را تنگ می کند که صبح ساعت 8 برای جوشاندن قیر کمر همت ببندی و تا نزدیکی های افطار در این حرارت طاقت فرسا، زکات بدن را ادا کنی. سختی آن برای خود کارگران نیز قابل شرح نیست، گاهی آنقدر تشنه می شوند که احساس می کنند توان پلک زدن هم ندارند، ولی در همان حین مجبورند زمین را قیرپاشی کرده و به کار ادامه دهند.
الهی می دانم که همیشه پشت و پناه آنها هستی و می دانم که برخی از آنها فقط روزهای تعطیل را روزه می گیرند چون اگر بخواهند همه ماه رمضان را روزه بگیرند باید خانه نشین شوند و چون نان آور خانواده هستند، این کار شدنی نیست. باید چشم ها را شست و جور دیگر نگاه کرد که بتوان این زیبایی ها را دید!
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/4/21 :: ساعت 1:11 عصر )
»» بهترین فرصت برای یک سرمایه گذاری سود آور !
شرایط اقتصادی کشور ما به گونه ایست که خیلی دچار تلاطم می شود، بارها شاهد بوده ایم که قیمت ها به شدت افزایش پیدا می کنند، و مردم می بینند کدام جنس بیشترین افزایش قیمت را داشته سرمایه های خود را به همان سمت هدایت می کنند .
گاهی خودرو ، گاهی ارز ، گاهی طلا و .... و متأسفانه این تفکر دلالی در جان بسیاری از ما خانه کرده است، که ببینیم باد کدام سمت می وزد به همان سمت برویم ، ما با ریشه یابی اقتصادی و اجتماعی این موضوعات کاری نداریم، می خواهیم از فرصت ها صحبت کنیم ، این فرصت ها که به زعم ما ناعادلانه تقسیم شده اند کسانی که شانس با آن ها یار بوده برد کرده اند و دیگران باخته اند .
شاید بارها با خود گفته باشیم کاش وقتی زمین ارزان بود فلان جا زمین خریده بودیم که الآن رشد کرده و قیمت فضایی پیدا کرده است ، یا کاش ماشین خریده بودم و هزاران ای کاش دیگر .... برای از دست دادن این فرصت ها حسرت می خوریم و آه جانگدازی از نهادمان بلند می شود .
اما یک فرصتی هست که اگر از دست بدهیم واقعا بدبخت می شویم دیگر آه و حسرت درستش نمی کند، این که می گویم بدبخت می شویم حرف ما نیست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند بدبخت است کسی که این فرصت را از دست بدهد .
فرصتی که عادلانه در اختیار همه عالم قرار داده می شود ، یک قرار مخفی نیست، سودهای سرشاری دارد که هر کس هر چقدر بخواهد می تواند بردارد و به جیب بزند.
و آن هم فرصت طلایی ماه رمضان است که بیشتر آن سپری شده است و چیزی نمانده که به پایان برسد، فرصتی که درهای آسمان باز باز بود و شیطان در بند و عبادت ها مقبول بود و دعاها مستجاب .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: إنَّ الشَّقِیَّ حَقَّ الشَّقِیِ مَن خَرَجَ مِنهُ هذَا الشَّهرُ و لَم یُغفَر ذُنوبُهُ ؛ ( میزان الحکمه ، ح 7458) بدبخت واقعى کسى است که این ماه را پشت سر گذارد و گناهانش آمرزیده نشود.
این سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک هشدار جدی است به ما که حواسمان باشد در این ماه عزیز فقط به فکر افطار و سحر نباشیم و از این نعمت استفاده کنیم .
باید برای این ماه حریص باشیم، به راحتی از دست ندهیم چشممان به ساعت نباشد و فاصله سحر تا افطار فقط لحظه شماری نکنیم که دلی از عزا در بیاوریم .
الان هم به ما می گویند درهای آسمان باز است یک هفته دیگر بسته می شود ، در این یک هفته اشتباه و خطا و گناه و خرابی ها به رایگان درست می شود ، بعدش سخت می شود ، تضمینی در کار نیست، آیا ما نباید به اندازه همان سکه خریدن ها و ارز رد و بدل کردن ها تلاش کنیم و به تکاپو بیفتیم ؟
فلسفه تشریع روزه خودسازی است ، اگر ما می توانیم 16 الی 17 ساعت نخوریم و نیاشامیم لابد باید بتوانیم چشممان را هم کنترل کنیم، زبانمان را هم کنترل کنیم، این نخوردن و نیاشامیدن که بدون اصلاح اعمالمان ارزش ندارد .
اگر به ما بگویند تا ده روز دیگر طلا، ارز ، خودرو و .... ارزان است و بعد به شدت گران می شود حاضریم از شکم خود بزنیم تا بتوانیم یک سرمایه ای تهیه کنیم و تبدیل کنیم و سودش را ببریم .
الان هم به ما می گویند درهای آسمان باز است یک هفته دیگر بسته می شود ، در این یک هفته اشتباه و خطا و گناه و خرابی ها به رایگان درست می شود ، بعدش سخت می شود ، تضمینی در کار نیست، آیا ما نباید به اندازه همان سکه خریدن ها و ارز رد و بدل کردن ها تلاش کنیم و به تکاپو بیفتیم ؟
امام حسن علیه السلام فرمود: إنَّ اللّه َ جَعَلَ شَهرَ رَمضانَ مِضمارا لِخَلقِهِ فَیستَبِقونَ فیهِ بِطاعَتِهِ إلى مَرضاتِهِ ؛ (تحف العقول ، ص 236) خداوند ماه رمضان را میدان مسابقه اى براى آفریدگان خود قرار داده تا با طاعتش براى خشنودى او از یکدیگر پیشى گیرند .
خلاصه مطلب اینکه از ماه پر برکت رمضان یه هفته ای بیشتر نمانده، شاید به خاطر ضعف روزه بیشتر اوقاتش را در کسالت و بی ثمری گذراندیم ، این یک هفته تلاش کنیم و تمرین کنیم که پرهیزهایمان را بیشتر کنیم و برای بعد از ماه رمضان هم این حالت را ادامه دهیم، گناه کردن خیلی راحت است، این گناه نکردن است که به ما ارزش می دهد .
ما باید طبق فرمایش امام حسن علیه السلام برای بندگی و عبودیت از هم سبقت بگیریم نه اینکه بی تفاوت بنشینیم و ببینیم کسی پیدا می شود یک اصلاحی در شرایط به وجود بیاورد .
در این یک هفته باقیمانده کمی از حال افراد ناتوان جویا شویم، اگر در توانمان هست مشکل مالی کسی را حل کنیم، به روزه داران نیازمند افطاری بدهیم، و در این روزهای واپسین خودی به خداوند نشان بدهیم .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 94/4/21 :: ساعت 1:11 عصر )
»» استغراق در حق
در تفسیر عرفانى «روح البیان» آمده است:
مردى دچار پا درد سخت شد، طبیب گفت: اگر پایش را قطع نکنند، براى او خطر جانى دارد، مریض رضایت به قطع پا داد، ولى به طبیب گفت: وقتى آماده قطع کردن شدى، من ذکرى را شروع مىکنم از مرتبه سه به بعد مشغول قطع کردن شو. طبیب آمادگى خود را اعلام کرد؛ مرد شروع به یا رب یا رب گفتن کرد، در حال ذکر بود که طبیب پایش را قطع کرد، او هنوز مشغول ذکر بود، به او خبر دادند کار طبیب تمام شد. گفت: پاى بریده را با احترام ببرید و در قبرستان دفن کنید و علّت این که مىگویم به این پاى بریده احترام کنید، براى این است که از ابتداى تکلیف این پاى من قدمى خلاف خدا برنداشته است!
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 3:4 عصر )
»» نور رمضان (3)
بخش دوم: نگاهی به دلایل تأثیرگذاری ماه مبارک رمضان
ماه مبارک رمضان، اثرگذارترین ماه در زندگی انسان هاست. این ماه می تواند همه زنگارها را از دل انسان روزه دار بزداید؛ همه ویژگی های ناشایست را از پیرامون قلب شخص بپیراید و او را از مقربان آستان پروردگار قرار دهد.
اگر شخص روزه دار، قدر لحظه های این ماه را بداند و تکالیف و وظایف خویش در این ماه را به درستی انجام دهد، می تواند از انسانی مادی و زمینی، به انسانی معنوی و ملکوتی تبدیل و وجود او آیینه تمام نمای جمال پروردگار شود. در حقیقت، دلایل اثرگذاری ماه مبارک رمضان را می توان چنین بر شمرد:
1.گرسنگی
بر روزه دار واجب است که از اذان صبح تا اذان مغرب، از خوردن پرهیز کند و در همه این ساعات در گرسنگی به سر ببرد و در حقیقت باید یکی از عوامل اثرگذاری ماه مبارک رمضان را در گرسنگی چند ساعته روزه دار در این ماه دانست؛ زیرا گرسنگی و گاهی معده را از غذا خالی داشتن، افزون بر آنکه بر سلامتی جسمانی انسان تأثیر فراوانی دارد و او را در برابر بیماری های فراوانی، ایمن می دارد، نقش فراوانی در تعالی روحی؛ رشد معنوی؛ توفیق در سیر و سلوک روحی و پیروزی در مبارزه با نفس اماره و نیز در زدودن پرده های ظلمانی از برابر قلب آدمی دارد. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «نِعمَ العَون علی اَشَرِ النفسِ و کسرِ عادَتِها التجوَع؛ گرسنگی، چه کمک خوبی است برای دفع بد مستی نفس [اماره] و شکستن عادت [نابجای] آن.» (1) آن حضرت در حدیثی دیگر می فرماید: «نعم عون الورع التجوع؛ چه کمک خوبی است از برای پرهیزکاری، خود را گرسنه نگه داشتن». (2)
عین القضاة همدانی می نویسد:
«عیسی مسیح (علیه السلام)، حواریان را گفت: «شکم تان را گرسنه نگه دارید، باشد که با چشم قلبتان پروردگارتان را ببینید.» و اینکه شنیده ای که در رمضان شیاطین بسته باشند، همین است که همه گرسنه باشند». (3)
شهاب الدین سهروردی نیز می نویسد:
«بنای ریاضت بر گرسنگی است و همچنان که اگر کسی خواهد که خانه ای سازد و بنیادخانه نیفکنده باشد، خانه نتوان ساختن، همچنین اگر کسی خواهد که مجاهده و سیر و سلوک کند و گرسنگی نکشد، هیچ حاصل نشود و هر آفتی که پیدا شود از سیری و پر خوردن باشد و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «گذرگاه های شیطان را با گرسنگی، تنگ گردان.» و حق تعالی در حق جماعتی [و در وصف شکم پارگی و شکم پرستی آنان] فرمود: «ذَرهم یاکلوا و یتمتعوا و یُلهِهمُ الامل فسوف یعلمونَ؛ بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو[ها] سرگرمشان کند، پس به زودی خواهند دانست.» (حجر: 3) و از جمله صفات حق تعالی، آن است که هرگز نخورد و بخوراند؛ چنانچه قرآن کریم فرموده است: «وَ هُوَ یطعمُ و لا یطعمُ؛ و اوست که خوراک می دهد و خوراک داده نمی شود». (انعام: 14) و جنید بغدادی (رحمه الله) گفته است: «الجوع الطعامُ الله فی ارضه: گرسنگی، طعام خدا در زمین اوست.» و نیز چندان که کمتر خورند، کمتر بخوابند و در این صفت نیز به پروردگار خویش نزدیک شوند، چنانچه فرمود: «لا تَاخُذهُ سنهٌ و لا نومٌ؛ نه خوابی سبک او را را گیرد و نه خوابی گران». (بقره: 255). (4)
2. در غل و زنجیر بودن شیاطین
بر اساس حدیثی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) «شیطان ها در این ماه [مبارک رمضان] به بند کشیده شده اند. از خداوند بخواهید که آنها را دیگر بر شما مسلط نگرداند». (5)
با توجه به این روایت نبوی، باید یکی از عوامل اثرگذار بودن ماه مبارک رمضان را در «به بند کشیده شدن شیطان ها» در این ماه جویا شد. بدیهی است که شیاطین، دشمنان شماره یک انسان ها هستند و آشکار است که نبرد با دشمنی که در بند است و چندان توان مبارزه ندارد، بسی آسان تر از جهاد با دشمنی است که کاملاً آزاد و رها از هرگونه بند و زنجیر است.
بی گمان، ماه رمضان بر دست و پای شیطان ها بند می نهد و در پی آن، مبارزه روزه داران با شیاطین را آسان می کند و موجب می شود شخص نسبت به پیروزی خویش در نبرد با شیاطین، اطمینان حاصل کند. از این رهگذر، ماه مبارک رمضان، یکی از عوامل اثرگذاری خویش بر روزه داران را وام دار، غل و زنجیر نهادن بر دست و پای شیطان هاست.
3. تبدیل شدن نفس ها، تسبیح و خواب به عبادت و دو چندان شدن پاداش عبادت ها در این ماه
یکی از عوامل اثرگذاری ماه مبارک رمضان بر دل و جان روزه داران این است که در این ماه، نفس های روزه دار، به تسبیح تبدیل، و خواب او عبادت و پاداش عبادت او چند برابر می شود. در حدیثی از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در این باره می خوانیم: «اَنفاسُکُم فیهِ تسبیحٌ و نومُکُم فیه عبادهٌ ... من ادی فیهِ فرضاً کان لهُ ثوابُ من اَدًی سیعینَ فریضَهً فیما سواهُ من الشهودِ و من ثلا فیه آیه من القرآن کان لهُ مثل اجر من ختم القرآن فی غیره من الشهودِ؛fd».(6)
ماه مبارک رمضان، کار روزه دار را بدان جا می کشاند که نفس او را تسبیح و خواب او را عبادت، و پاداش نماز و تلاوت قرآن او را دو چندان می کند و به شدت در روح و جان او اثر مثبت می گذارد و او را بسی متفاوت تر از ماه های دیگر، به سوی تعالی و کمال، رهنمون می دارد. شکی نیست که اثرگذاری یازده ماه دیگر بر انسان ها که در آنها، نه نفس انسان ها، تسبیح و نه خواب آنها، عبادات و نه پاداش نماز و قرائت قرآن، مضاعف است، با اثرگذاری ماه مبارک رمضان بر انسان های روزه دار که حتی امور طبیعی و اعمال مباح انسان، مانند نفس کشیدن و خواب را به تسبیح و عبادت تبدیل، و عبادت اندک او را انبوه و متراکم می کند، هیچ گاه یکسان نخواهد بود. به تعبیر زیبای مولوی:
خود که یابد این چنین بازار را
که به یک گل می خری گلزار را
دانه ای را صد درختان عوض
حبه ای را آمدت صدکان (7) عوض (8)
نیز به تعبیر حکیم نظامی گنجه ای:
سنگ بینداز و گهر میستان
خاک زمین میده و زر میستان
آنکه ترا توشه ره می دهد
از تو یکی خواهد و ده می دهد
بهتر از این مایه ستانیت نیست
سود کن آخر که زیانیت نیست (9)
4. یادآوری عملی توانایی های معنوی انسان در کنترل غرایز
ماه رمضان، ماه عنان گیری نفس اماره و مهار غرایز است. شکی نیست که وقتی غرایز انسان مهار نشوند، می توانند یکی از عوامل اصلی تباهی و سقوط وی به شمار آیند. معمولاً آدم ها به دلیل جاذبه و قدرت غرایز، خود را از مقابله با آن ناتوان می بینند. به همین دلیل، امید چندانی به پیروزی خویش در مهار زیاده خواهی های غرایز نمی بندند. این در حالی است که ماه رمضان، عملاً به او می آموزد که مهار غرایز، کاری شدنی و عملی در خور طاقت و توانایی انسان هاست و بر اثر این یادآوری به آنها و وادار کردن آنان به تمرین عملی در این باره، آنها را از توان مندی بالایشان برای پیروزی در این کار، با خبر می سازد. انسانی که هیچ گاه در خود این توان را نمی دید که روزی را بدون صبحانه، ناهار و عصرانه به شب برساند، اکنون در این ماه، سی روز را بدون خوردن این سه وعده غذا می گذراند، بی آنکه آسیبی ببیند و دچار اختلالی شود. آنکه خود را ناتوان تر از آن می دید که سحرگاهان، از بستر گرم و نرم خویش دل بکند و ساعتی را در آن لحظه های ملکوتی بیدار بماند، در این ماه به آسانی بیدار می شود. چه بسا روزه داری به دلیل عادت به سیگار، خود را از ترک آن در طول روز ناتوان می دید، ولی اکنون، ساعت های طولانی بین سحر تا افطار را بدون سیگار، پشت سر می گذارد. بی گمان، کسی که در این یک ماه توانست غرایز خویش را در طول روز کنترل کند و حتی از کارهایی بپرهیزد که تا پش از ماه مبارک رمضان بر او حلال و مباح بود، پس از ماه رمضان و در ماه های دیگر نیز می تواند غرایزش را کنترل کند و آنها را زیر سلطه خویش درآورد. بنابراین، یکی از عوامل اثرگذاری ماه رمضان، فراهم آوردن زمینه برای تمرین عملی درباره مهار غرایز و آگاهی کردن انسان از توانایی های معنوی خویش، برای تعمیم و استمرار مهار غرایز در ماه های دیگر و باور به توان مندی خویش در دیگر ماه هاست.
5. سحرخیزی
یکی از برکت های ماه مبارک رمضان، توفیق سحرخیزی برای روزه داران است. معمولاً آدم ها سحرگاهان در خواب و استراحت به سر می برند و از فیض سحرخیزی و استفاده از ثمرههای بیداری در سحرگاهان محرومند، اما ماه رمضان، دریچه توفیق «سحرخیزی» را به روی روزه داران می گشاید و زمینه بهره بردن از فیض های فراوان سحرگاهان و بر پا داشتن عبادت پر فیض نماز شب را برای بیداران در این لحظه ها فراهم می آورد.
به تعبیر خواجه عبدالله انصاری: «عارفان را در شب، به گریه فرمایند، تا چون روی دل ایشان به قطرات ندامت شسته گردد، نظر کرامت یابند؛ یعنی گل چینند و خار نبینند، در نور نشینند و نار نبینند». (10)
آیت الله میرزا جواد ملکی تبریزی در این باره می گوید:
آنچه در فضیلت نماز شب و سحرخیزی رسیده؛ بسیار است و گمان من آن است که اگر کسی در آن روایات فکر کند و به آنها ایمان داشته باشد، هر چند به کمترین درجات ایمان، و تنش نیز سالم باشد، لذت خواب نمی تواند او را از تهجد و شب زنده داری باز دارد و راضی نمی شود که خود را از این همه فضیلت محروم نموده، با زیان ها و خسارت هایی که نتیجه ترک نماز شب است بسازد. چگونه انسان بیدار دل و عاقل راضی می شود که با ترک نماز شب و خوابیدن در سحرگاهان، فضیلت های مهمی همانند «امام فرشتگان شدن»؛ «شرافت مناجات با پروردگار»؛ «لذت انس با خداوند» و «کرامت هم نشینی با او، را از دست بدهد. کسانی که از مقامات دین به جایی رسیده اند، همه آنها را شب خیزان بوده اند و از غیر آنها دیده نشده است. (11)
باد گلبوی سحر، خوش می وزد، خیزای ندیم
بس که خواهد رفت بر بالای خاک ما نسیم
قلب زر اندوده نستانند در بازار حشر
خالصی باید که بیرون آید از آتش سلیم
راه نومیدی گرفتم رحمتم دل می دهد
کای گنه کاران هنوز امید عفو است از کریم
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امید می دارم به رحمن و رحیم (12)
الف) فضیلت سحرخیزی از نگاه آیات
قرآن کریم بارها پیامبر خویش، حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را به سحرخیزی و نماز شب، فرا خوانده و بندگان سحرخیز را ستایش کرده است. برخی از این آیات عبارتند از:
-«وَ مِنَ اللیلِ فتَهَجد به نافِلهً لک عسی ان یبعثک ربک مقاماً محموداً؛ [ای رسول ما] پاسی از شب راه زنده بدار، تا برای تو [به منزله] نافله ای باشد؛ امید که پروردگارت تو را به مقامی ستوده برساند». (اسراء: 79)
-«کانوا قلیلاً من اللیلِ منا یهجعونَ، و بالأسحارِ هم یستغفرُونَ؛ [پرهیزکاران] از شب اندکی را می غنودند و در سحرگاهان [از خدا] طلب آمرزش می کردند». (ذاریات: 17 و 18)
- «المستغفرین بالاسحار؛ استغفار کنندگان در سحرگاهانند (آل عمران: 77)
-«وَ عِبادُ الرحمنِ ... الّذینَ یبیتونَ لِرَبَّهِم سُجداً و قیاماً؛ و بندگان [راستین] فدای رحمن ... کسانی هستند که در حال سجده و قیام، شب را به روز می آورند.» (فرقان: 63 و 64)
ب) فضیلت های سحرخیزی از نگاه روایات
آنچه از روایات اهل بیت (علیهم السلام) درباره فضیلت ها و فایده های سحرخیزی و اقامه نماز شب آمده، از شماره بیرون است که در ادامه به سه نمونه از آنها اشاره می کنیم:
- در حدیث قدسی آمده است که : «دوستان خدا که خدا نیز دوستشان دارد؛ آنها که خدا مشتاق آنان و آنان نیز مشتاق خدایند و آنان که خداوند به آنها نظر می کند و آنان نیز به خداوند نظر می کنند، کسانی هستند که در تاریکی های شب برای خدا سجده می کنند و با او مناجات می نمایند و به نماز شب بر می خیزند». (13)
یکی از دوستان امام صادق (علیه السلام) می گوید:
به آن حضرت عرض کردم: «در چه ساعتی، بنده خدا به خدا نزدیک تر است و خدا نیز به او نزدیک است؟ «فرمود: «در سحرگاهان؛ هنگامی که در آخر شب به پا می خیزد، در حالی که چشم های مردمان در خواب است، پس وضو می سازد، و به نماز می ایستد و رویش را به سوی خداوند می کند؛ و در نماز شب خویش. مقداری از آیات قرآن نیز می خواند؛ و چون نمازش را خواند، آوازدهنده ای از سمت راست عرش خداوند از کرانه آسمان، آواز می دهد، ای بنده ای که به نماز ایستادی و پروردگارت را می خوانی، همانا که احسان و هدیه الهی، از کرانه آسمان، بر سر تو افشانده می شود و فرشتگان گرداگرد تو را فرا می گیرند و خداوند، این گونه تو را مورد ندای خویش قرار می دهد که: ای بنده من! اگر می دانستی که با چه کسی به راز و نیاز پرداختی، هرگز روی از نماز بر نمی گردانیدی. (14)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: «نماز شب موجب رضای پروردگار و دوستی فرشتگان است و سنت پیامبران و نور معرفت و ریشه ایمان است و آسایش بدن هاست و ناخوشایند شیطان است و اسلحه مؤمن است و موجب پذیرش دعا و قبولی اعمال و برکت در روزی است». (15)
گرفت دامن گل، شبنم از سحرخیزی
ز گرد خواب بشو دست و رو، تو هم برخیز
امید فتح و ظفر هست تا علم برجاست
فروغ صبح نخوابانده تا علم، برخیز
درین دو وقت، اجابت گشاده پیشانی است
دل شب ار نتوانی سپیده دم برخیز
ز گریه دل شب، روی شمع، نورانی است
تو نیز شب به دو چشم شرر فشان برخیز
به فکر دوست به بالین گذار سره «صائب»
چو آفتاب ز آغوش صبحدم برخیز (16)
پینوشتها:
1. غرر الحکم و دررالکلم، ج 6، ح 9942، ص 166.
2. همان، ح 9923، ص 164.
3. نام های عین القضاة همدانی، به اهتمام علی تقی منزوی و عفیف عسیران، ج 2، ص 107.
4. شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق)، مجموعه مصنفات، تصحیح: سید حسن نصر، ج 3، صص 396 و 397.
5. شیخ صدوق، امالی، ترجمه: کریم فیضی، ص 153.
6. همان، صص 150 و 152.
7. معدن.
8. مثنوی، دفتر چهارم، بیت های 2611 و 2612.
9. حکیم نظامی گنجه ای، کلیات خمسه، صص 54 و 55.
10. خواجه عبدالله انصاری، رسائل جامع، ص 62.
11. میرزا جواد ملکی تبریزی، رساله لقاء الله، صص 165 و 166.
12. کلیات، تصحیح: محمد علی فروغی، ص 735.
13. رساله لقاء الله، ص 166.
14. همان، ص 71.
15. همان، ص 173.
16. دیوان صائب، ج 5، ص 2320.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 3:0 عصر )
»» امام علی (علیه السلام):نمادی از انسان کامل(2)
بالاترین جهاد امام علی علیه السلام که باید آن را «جهاد اعظم»نامید، جهاد بیست و پنج ساله آن حضرت پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و اله ، با دنیا پرستان و جاه طلبان در لباس اسلام و پوشش مسلمانی و صحابی پیامبراکرم صلی الله علیه و اله، بود که هدفشان بازگرداندن جاهلیت و ریشه کن کردن اسلام بود و بالطبع مردم تازه مسلمان که هنوز نهال اسلام و توحید در سرزمین وجودشان ریشه نگرفته و در عمق جانشان نشسته بود که با تنش و چالش در مظهر آن که خلافت باشد از اصل اسلام دست می شستند و به جاهلیت باز می گشتند.
لذا امیرمؤمنان علیه السلام به خاطر حفظ اسلام و مصلحت مسلمین نه تنها با خلفاء درگیر نشد و سکوت کرد بلکه آنچه از خیرخواهی و ارشاد بود مضایقه نفرمود.
این صبر و سکوت از دوجهت سنگین و شکننده بود: یکی آنکه امام علیه السلام خلأعظیم شرایط رهبری را در پوشنده لباس خلافت می دید و خطر آنها را که مدعی ادامه رسالت نبوی در سیر انسان وجامعه به کمال مطلوب بود، احساس می کرد، و دیگر آنکه شرایط کامل رهبری که در رأس آن فرمان خداوند و تعیین و تصریح پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در موارد متعدد من جمله در غدیر خم بود در خود می دید و آن را مسؤولیتی الهی و وظیفه ای شرعی می دانست ولی متأسفانه دستهایش بسته و جامعه که در قفس تهدید و تطمیع افتاده و فضای توطئه و جوّ مسموم نفاق حاکم گردیده، زمینه و آمادگی را به کلی منتفی ساخته بود.
با توجه به این موقعیت و تضادّ، که هر دو سوی ان در بردارنده ضررها و خطرهای زیادی بود، دورنمای آن جهاد عظیم ترسیم می گردد.
اگر غیر از علی هر کس دیگر بود اساس اسلام متزلزل و نابود می شد، این جهاد اعظم امام بود که در سایه عنایات الهی توانست کشتی متلاطم اسلام را به ساحل نجات برساند، و زمینه ای فراهم سازد که امروزه در دنیا بیش از یک میلیارد و نیم مسلمان جبهه گسترده و نیرومندی را تشکیل داده و انقلاب اسلامی ایران که همان اسلام ناب محمدی است سیاست دنیا را تحت الشعاع خود قرار داده و قدرتی مافوق همه قدرتهای مادی بودجود آورده که نمونه آن پیروزی در دفاع مقدس هشت ساله بود که محققان از مورخان معاصر بدان اعتراف دارند. گر چه امپریالیسم خبری و مزدوران رسانه ای و خبرگزاری های صهیونیستی که متأسفانه حوزه اطلاعات و اخبار بین المللی را در تیره خود گرفته اند آن را مخفی کرده و به سکوت و یا تحریف آن پرداخته اند. اما عاقلان دانند که این اسلام بود که برکفر جهانی پیروز شد.
راستی چه شرایط سخت و جانکاهی را به وجود آورده بودند که امام با علم و تقوی و جهاد بی نظیر خود دست روی دست گذاشت و صبر و سکوت پیشه کرد آنجا که خود فرماید:
«و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذّاء او اصبر علی طخیة عمیاء یهرم فیها الکبیر و یشیب فیها الصغیر».
آن جهادی که دشمن کافر و بت پرست رویاروی اسلام ایستاده است در مقایسه با دشمنی که لباس اسلام در بر کرده و عنوان صحابی رسول خدا را یدک می کشد بسیار ساده و راحت است سنگینی این جهاد عظیم (صبر و سکوت)از این جمله امام به خوبی روشن می شود:
«فرأیت انَّ الصبر احجی فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شبحی».
پس صبر را عاقلانه تر یافتم لذا صبر کردم اما چه صبری که خار در چشم و استخوان در گلو.
و سپس این جهاد بزرگ و صبر و سکوت جانکاه در دوران خلیفه دوم هم ادامه می یابد که آن حضرت فضای نامناسب و پرمخاطره خلافت و شخص خلیفه را چنین ترسیم می نماید:
«لشدّ ما تشطّرا ضرعیها فصیّرها فی حوزة خشناء یغلظ کلمها و یخشن مسّها و یکثر العثار فیها و الاعتذار منها ...فصبرت علی طول المدة و شدة المحنة».
راستی هر یک از آن دو، تا توانستند ناقه خلافت را به سهم خود دوشیدند، پس او که طبیعتی خشن داشت خلافت را در آن مستقر ساخت. طبیعتی که برخورد با آن «جراحت شمشیر»بود و ارتباط با آن«سوهان روح»و مالامال از لغزشها و عذرخواهی ها...و من هر چه بود، براین رنج طولانی و اندوه جانکاه شکیبا بودم تا راهش به پایان رسید.
صبر و سکوت امام مسیری طولانی را پیمودو دو خلیفه را تحمل کرد وخسارتهایی به عالت اسلامی وارد آمد و امام همچنان در حصر و محدودیت بود و جامعه هنوز به عمق فاجعه پی نبرده بود تا خلیفه سوم که محصول انحراف کامل حکومت از مسیر رسالت بود به کرسی خلافت تکیه زد و صریح و بی پرده به ظلم و فساد و تاراج بیت المال پرداخت و عدالت اجتماعی که رکن اصلی حکومت اسلامی بود، سقوط کرد.
«الی ان قام ثالث القوم نافجاً حضنیه بین نثیله و معتلفه و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خصمة الابل نبتة الربیع...»
تا سرانجام سومین از آن باند به خلافت برخاست در حالی که باد نخوت و به غبغب افکنده و هدفی جز کامجویی از خلافت در سر نپرورده بود و همراه او فامیلش به غارت بیت المال پرداختند و چون شتری که برگیاه بهاران در آمده، مال خدا را لگد کوب کرده و بر باد دادند...
اینک غده انحراف چرکی شده و زمان انفجار فرا رسیده و بیست و پنج سال جهاد سکوت زمینه رشد و آگاهی عمومی را فراهم آورده و مردم به خوبی و از نزدیک انحراف و سقوط را احساس کرده و به جایی رسیده که دیگر تحمل یک لحظه این خلافت را ندارند.
آنان به تجربه دریافتند که ناخدای این کشتی جز علی علیه السلام نیست و استقرار حق و عدل جز با قیام توده مردم و قطع قاطعانه دستهای پلید ظلم و تبهکاری تحقق نخواهد یافت و این است ثمره جهاد اعظم امام علیه السلام.
آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری
صفات برجسته دانش و تقوی و جهاد، آن هم در سطح عالی و منحصر به فرد در وجود امیرالمؤمنین ، او را نماد انسان کامل به دنیا معرفی کرده است .
این صفات و خصوصیات است که شرایط رهبری و امامت را در او بوجود آورد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله به فرمان خدا و براساس این ویژگی ها او را به امامت پس از خود منصوب فرمود، زیرا تحقق جامعه برتر انسانی و عدالت اجتماعی بدون رهبری انسانی که در علم و تقوی و جهاد سرامد باشد عملی نیست. لذا در دوران کوتاه خلافت پنج ساله امام با همه درگیری ها و تحمل سه جنگ خانمان برانداز آن حضرت موفق شد در کوفه که در واقع می توان گفت پرجمعیت ترین شهرها و مرکز خلافت بود، این عدالت و رفاه عمومی را فراهم سازد و قطعاً به سایر شهرها هم کشیده شده بود.
در کتاب فضائل احمد از امام نقل شده است که «ما اصبح بالکوفه احدٌ الا ناعماً انّ ادناهم منزلة لیأکل البرّ و یجلس فی الظل و شرب من ماء الفرات».(1)
در کوفه همه در رفاه و آسایش زندگی می کنند و کمترینشان از نظر زندگی کسانی هستند که تغذیه سالم و خوراک گندم دارند و از سرپناه و آب آشامیدنی سالم فرات برخوردارند.
و از همین جاست که علت پذیرفتن خلافت ظاهری را تحقق عدالت اجتماعی و گرفتن حق مستضعفان و محرومان از چپاولگران و غارتگران اعلام فرمود:
«...و لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود انلاصر و ما اخذ الله علی العلماء، ان لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سعب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها...».
«سوگند به شکافنده بذر و آفریننده جان اگر نبود حضور فشرده مردم برای بیعت و عهدی که خدای از عالمان گرفته است که بر شکمبارگی ستمگر و محرومیت ستمدیده«صحه»نگذارند حتماً افسار خلافت را رها می کردم و هرگز زیر بار مسوولیت نمی رفتم...».
و پس از پذیرفتن خلافت بدون معطلی اعلام فرمود اموال عمومی که بی جا و از روی بذل و بخشش های بی مورد و غصبی بوده باید به بیت المال برگردد.
«و الله لو وجدته قد تزوج به النسا، و ملک به الاما، لرددته فان فی العدل سعة و من ضاق علیه العدل، فالجور علیه أضیق».(2)
به خدا سوگند اگر این املاک، کابین همسران و بهای کنیزکان هم گشته باشد آن را به بیت المال برمی گردانم که در عدالت گشایش است و آن که کس که «داد»بر او سخت آید از «بیداد»به فریاد آید.
و بر قاضی خود سخت می تازد که چرا خانه را به این قیمت(80دینار)تهیه کرده ای.
«...فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک او نقدت الثمن من غیر حلالک فاذا انت قد خسرت دار الدنیا و دار الاخره اما انک لو کنت أتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخة فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق».(3)
ای شریح!مباد که این خانه را از مال دیگران فراچنگ آورده باشی، یا پول آن از غیر حلال فراهم آمده باشد، که دنیا و آخرت خویش را تباه کرده ای . اگر آنگاه که آهنگ خرید خانه را داشتی نزدم می آمدی، سندی برای تو می نوشتم که هرگز میل خرید این خانه را به یک درهم یا بیشتر نمی کردی؟!.
و یا وقتی برادرش عقیل اضافه بر سهمیه و حقوقش از بیت المال می خواست امام با او قاطعانه برخورد کرد و پس از آنکه آهن گداخته ای را به او نزدیک نمود و او فریادش بلند شد، چنین فرمود:
«ثکلتک الثواکل یا عقیل اتئنّ من حدیدة أحماها انسانها لمدعیة و تجرّنی الی نار سجرها جبارها من غضبه؟أتئنّ من الاذی و الا ائنّ من لظی؟».
ای عقیل! سوگواران به سوگت نشینند!چگونه از آهنی که انسانی به بازیچه آن را گداخته است به فریاد می آیی و ناله سر می دهی ولی مرا به آتشی می کشانی که خدای جبار از غضبش برافروخته است؟ آیا تو از آزاری به !فریاد می آیی ولی من از آتش دوزخ به فریاد نیایم؟!
و از این شگفت تر آنکه شبا هنگام کوبنده ای در خانه ام را کوبید و در ظرفی سربسته حلوایی آورده بود...پس بدو گفتم آیا این به خاطر پیوند خویشاوندی است یا زکات است و یا صدقه؟ که این دو برما خاندان پیامبر حرام است . گفت هیچ کدام اما هدیه است، آنگاه گفتم گریه کنندگان برتو بگریند آیا آمده ای تا از دین خدا مرا بفریبی...به خدا سوگند اگر هفت اقلیم زمین را با آنچه در آسمانهاست به من بخشند تا پوست جوی را به گناه از موری بگیرم هرگز نگیرم.(4)
در اینجا مناسب است کلام بو علی سینا در الهیات شفا آورده شود:
«رؤس هذه الفضائل عفة و حکمة شجاعة و مجموعها العدالة و هی خارجة عن الفضیلة النظریة، و من اجتمعت لها معها الحکمة النظریة فقد سعد و من فاز مع ذلک بالخواص النبویة کاد أن یصیر ربّا انسانیاً و کادان أن تحل عبادته بعدالته تعالی و هو سلطان العالم الارض و خلیفة الله فیه».(5)
نکته ای که از این کلمات دریافت می شود این است انسانی که در اوج حکمت نظری و عملی است و از سویی در رابطه ویژه با پیامبر است، همان انسان کامل و حجت الهی در زمین است که باید گفت مقصود از خلقت منحصر در این انسان کامل است و سایر موجودات و مخلوقات طفیلی وجود اودر خدمت او می باشند.(6)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام که همواره از خودستایی پرهیز می نموده و اصولاً فراتر از این مسایل فکر می کرده در بستر شهادت وقتی از او سؤال می شود که آیا شما افضلید یا پیامبران(به جز حضرت ختمی مرتبت)پیش از آنکه پاسخ مشروح را بیان نماید، فرمود:
«تزکیة المرء النفسه قبیحة»
خودستایی ناپسند است، ولی گاهی برای بیان حقیقت و آشنایی مردم باید حقایق اظهار شود.
امام علیه السلام در حدیثی به هفتاد فضیلت از فضائل خود که نشان دهنده سیمای انسان کامل است اشاره می فرماید باشد که شیفتگان و علاقمندان سیر و سلوک ویژگی ها و نشانه های آن را در یابند و ازآن الهام گیرند که برای رعایت اختصار از ذکر آن خود داری و به کتاب خصال شیخ صدوق ارجاع می گردد.(7)
بی جهت نیست که در طول تاریخ اسلام دانشمندا ن و محققان کتابهایی درباره این انسان کامل نوشته اند که تازه باید گفت یکی از هزار را بیان نکرده اند و اینک به بعضی از آنها اشاره می شود:
1ـ الخصائص:تألیف احمد بن محمد بن قمی متوفای350ه
2ـ الخصائص: تألیف طبری.
3ـ الخصائص الأئمة: تألیف شریف رضی متوفای 406ه
4ـ خصائص امیرالمؤمنین:تألیف شریف ابومحمد حسن بن احمد، متوفای 425ه
5ـ خصائص امیرالمؤمنین :ابوالقاسم عبیدالله بن عبداله بن احمد معروف به حسکانی، متوفای 407ه
7ـ خصائص علی:تألیف ابوالحسن شاذان بن فضلی.
8ـ الخصائص العلویة:تألیف ابوالفتح محمد بن احمد بن علی بن ابراهیم نطنزی، متوفای550ه
9ـ الخصائص العلویة:تألیف محمد بن علی بن الفتح
10ـ الخصائص فی فضل علیّ بن ابی طالب:تألیف ابو عبدالرّحمن احمد بن شعیب نسائی، متوفای 303ه
11ـ الخصائص فی فضل علی:تألیف حافظ ابو نعیم اصفهانی، متوفای430ه
12ـ خصائص مرتضوی: ترجمه و شرح خصائص نسائی به زبان اردو تألیف مولوی سعید اولاد حسین صاحب شاعر.
13ـ خصائص الوحی المبین فی مناقب امیرالمؤمنین-تألیف یحیی بن الحسن الحلی -متوفای600ه
14ـ خصائص یوم الغدیر:تألیف محمد بن یعقوب کلینی ، متوفای329ه
15ـ ما تفرد به امیرالمؤمنین من الفضائل:تألیف ابوالقاسم علی بن احمد بن موسی بن الامام الجواد، متوفای352ه
16ـ الفضائل:تألیف ابن شاذان، تألیف ابی الفضل سدید الدین بن جبرائیل، متوفای660ه
17ـ قبسات من فضائل امیرالمؤمنین:تألیف سید عبدالعزیز الطباطبایی.
پی نوشت ها :
1ـ بحارالانوار:327/40.
2ـ نهج البلاغه،خطبه15.
3ـ نهج البلاغه،نامه3.
4ـ نهج البلاغه، خطبه15.
5ـ انسان کامل، حسن زاده آملی،ص127.
6ـ انسان کامل، حسن زاده املی،ص126.
7ـ 572/2-580.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:58 عصر )
»» 8+1 دلیل خوب برای خوش بین بودن
آیا می دانید که برزیلی ها خوش بین ترین مردم جهان هستند؟ آیا می دانید دانشمندان علاقه ی زیادی به کشف تاثیر خوش بین و یا بدبین بودن روی سلامتی بدن دارند؟ آیا می دانید که خوش بین بودن، شما را سالم تر و سرحال تر نگه می دارد؟ پس همین حالا لبخند بزنید و ادامه ی مطلب را از دست ندهید.
خوش بین ها قلب سالم تری دارند
نتایج پژوهشی که به مدت حدود 11 سال انجام شده و در مجله ی Health Behaviour et Policy Review به چاپ رسیده است نشان می دهد سلامت قلب و عروق افراد خوش بین بهتر از افراد بدبین است.
این افراد بهتر می توانند میزان کلسترول و قند خون خود را کنترل کنند.
خوش بین ها فعال تر هستند و کمتر سیگار می کشند، در نتیجه کمتر در معرض بیماری های قلبی عروقی و سکته قرار می گیرند.
خوش بین ها فعال تر هستند
اگرچه خوش بین بودن به تنهایی برای داشتن ذهن و جسم ورزشکاری کافی نیست، اما خوش بین بودن باعث می شود افراد از شکست هراسی نداشته باشند و بیشتر به ورزش و فعالیت بدنی روی بیاورند.
این افراد فعالیت های جدید را امتحان می کنند و به نتایج آن امیدوار هستند.
در نتیجه تلاش شان برای ورزش کردن و افزایش فعالیت های بدنی روزمره تاثیر زیادی روی سلامتی شان دارد.
خوش بینی دفاع بدن را بالا می برد
احتمالا شما نیز با قرار گرفتن در معرض استرس و فشار خیلی زود مریض می شوید.
این مسئله از نظر علمی به اثبات رسیده است. به خاطر اینکه استرس و فشارهای روحی و رها کردن افکار در تاریکی محض، برای بدن بیماری زا هست.
برعکس خوش بین بودن و کنترل احساسات منفی، تاثیر مستقیمی روی سیستم ایمنی بدن دارد.
خوش بین بودن قدرت دفاعی بدن را بالا می برد و افراد را از ابتلا به بیماری های عفونی در امان نگه می دارد.
به عقیده محققان، افراد خوش بین و همچنین افراد مذهبی که آرامش روحی بالاتری داشته و صبورتر هستند، به طور متوسط ده سال بیشتر از افراد بدبین عمر می کنند و سالم تر نیز هستند
خوش بین ها کمتر درد می کشند
نتایج پژوهشی که در سال 2005 در آمریکا انجام شده نشان می دهد نوع نگاه ما به زندگی روی میزان دردی که تحمل می کنیم تاثیر دارد.
محققان به این نتیجه رسیده اند افرادی که با دریافت محرک درد در پوست شان ادعا می کنند حالشان خوب است، کمتر درد می کشند.
در واقع محققان به این نتیجه رسیده اند که صبر و شکیبایی افراد به میزان یک دوز مورفین، روی کاهش درد تاثیر دارد.
خوش بینی تاثیر واکسن ها را بالا می برد
نتایج پژوهشی که در مجله ی Brain, Behaviour and Immunity به چاپ رسیده است نشان می دهد بدن افراد خوش بین، واکنش بهتری نسبت به برخی از واکسن ها نشان می دهد.
به خاطر اینکه آنتی کور زیادی تولید می کنند و سیستم ایمنی قوی تری دارند.
در واقع محققان بر این عقیده هستند که جسم و روح افراد، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند.
نتایج پژوهشی که در سال 2003 انجام شده است نشان می دهد که واکسن آنفلوانزا در افراد خوش بین تاثیر بیشتری دارد.
در این پژوهش، محققان روی 52 فردی که واکسن آنفلوانزا دریافت بودند، بررسی هایی انجام دادند.
قبل از تزریق واکسن، از داوطلب ها خواسته شد به یک خاطره ی خوب فکر کنند و سپس یک خاطره ی بد را به یاد بیاورند.
در حین این کار، محققان فعالیت مغزی آنها را ثبت می کردند.
محققان مشاهده کردند زمانی که بخش چپ قشر جلوی مغز (بخشی که مربوط به احساسات مثبت است) فعال تر می شود، بدن در سه ماه آینده، آنتی کور بیشتری برای مقابله با آنفلوانزا تولید می کند.
خوش بین ها بیشتر و سالم تر عمر می کنند
نتایج پژوهشی که در Journal of Personality and Social Psychology به چاپ رسیده است نشان می دهد که عوامل روحی و روانی روی طول عمر افراد تاثیر دارد.
به عقیده محققان، افراد خوش بین و همچنین افراد مذهبی که آرامش روحی بالاتری داشته و صبورتر هستند، به طور متوسط ده سال بیشتر از افراد بدبین عمر می کنند و سالم تر نیز هستند.
نتایج برخی از پژوهش ها نشان می دهد افرادی که مثبت اندیش هستند، کمتر از بدبین ها بیکار می مانند و یا کار خود را از دست می دهند
خوش بین ها جوان تر می مانند
ردپای گذر زمان در افراد خوش بین کمتر نمود پیدا می کند.
نتایج پژوهشی که در مجله ی Canadian Medical Association Journal به چاپ رسیده است نشان می دهد که خوش بینی علاوه بر افزایش طول عمر، خطر ابتلا به بیماری های جدی را کاهش می دهد.
محققان معتقد هستند که داشتن افکار مثبت، بدن و ظاهر افراد را از پیری زودهنگام حفظ می کند و افراد خوش بین به طور کلی جوان تر به نظر می رسند.
خوش بین ها تغذیه ی بهتری دارند
خوش بین بودن و افکار مثبت داشتن روی نوع تغذیه نیز تاثیر دارد. نتایج پژوهشی که در مجله ی Journal of the Academy of Nutrition and Dietetics به چاپ رسیده است نشان می دهد که افراد خوش بین، تغذیه سالم تری دارند و به نیازهای بدنی خود بیشتر توجه می کنند.
خوش بین ها شغل خوبی گیر می آورند
سواد دانشگاهی، تجربه کاری و توانمندی های فردی جزو عوامل لازم برای یافتن شغل خوب محسوب می شوند. اما این فاکتورها کافی نیستند.
برای به دست آورن شغل مناسب، خوش بین بودن نیز نقش مهمی دارد. آمارهای به دست آمده و همچنین نتایج برخی از پژوهش ها نشان می دهد افرادی که مثبت اندیش هستند، کمتر از بدبین ها بیکار می مانند و یا کار خود را از دست می دهند.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:57 عصر )
»» رونمایی از امورات انسان در شب قدر
«ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم . تو چه می دانی که شب قدر چگونه شبی است. شبی که از هزار ماه برتر است. فرشتگان و روح الامین در آن شب ، با اذن پروردگارشان براى هر کارى فرود مى آیند. آن شب تا دمیدن سپیده ، امن و سلامت است. »
نود و هفمین سوره قرآن کریم ، مفصل ترین مطالبی است که خداوند در مورد شبی که از هزار ماه بالاتر است سخن گفته است ، شبی مبارک [1] به نام قدر.
نام بردن از شب قدر در قرآن کریم ، مختص این سوره است ، اما در چند آیه دیگر اشاره ای به آن شده است.
کدام شب ، شب قدر است؟
قرآن کریم ، شب قدر را با نزول قرآن معرفی می کند . همین مطلب ، کلیدی برای دنبال کردن مطالبی است که در قرآن پیرامون این شب بیان شده است.
خداوند در سوره قدر از نزول قرآن در شب قدر پرده بر میدارد. از سوی دیگر در سوره بقره ، نزول قرآن را ویژگی ماه رمضان عنوان می کند . علاوه بر اینکه در سوره دخان، اشاره به واحد بودن این شب دارد.
از این اشارات ، بر می آید که شب قدر ، تنها یک شب [2] در ماه رمضان است. هر چند قرآن کریم بیش از این ، از آن شب نورانی ابهام را رفع نمی کند ، اما به وسیله روایاتی که در این زمینه بیان شده است ، کمی بیشتر محدود می شود ولی در بین سه شب نامشخص می ماند.
البته در پرده ابهام قرار دادن ، تنها مختص شب قدر نیست ، موارد دیگری نیز وجود دارد که خداوند متعال از تعیین آن ها اجتناب نموده است ؛ مثل صلاة وسطی [3]. برخی از مفسرین ، عدم تعیین را در اهتمام بیشتر بندگان م?ثر می دانند ؛ اینکه خداوند شب قدر را معین ننمود ، خود عاملی است که بندگان شب های بیشتری به مناجات بپردازند و متوجه معبود خویش باشند.
***
قدر بر مبنای همان معنای لغوی اش ، در اندازه و تعینات به کار برده شده است؛ چرا که خداوند به اندازه و مقدار عمر افراد ، روزی آن ها و اموراتشان را در طول یک سال معین میکند. نه چنان که از قبل معین نباشد، بلکه از آن رو نمایی می کند. مانند برنامه های سالیانه دولت که بر اساس یک سند بالادستی تنظیم می شود و چنین نیست که این برنامه ریزی ها یک شبه صورت گیرد.
آنچه از آیه سوم سوره دخان بر میآید دلالت بر مبارک بودن این شب حتی پیش از نزول قرآن است و با نزول این کتاب آسمانی، نورانیت این شب مضاعف شده است
و البته نامیدن این شب به قدر از باب داشتن قدر و منزلتی عظیم نیز وجه دیگری شمرده می شود.
فضیلت شب قدر
این که در شب قدر، قرآن نازل شده است در آن شکی نیست چرا که این مطلب صریح آیه قرآن است و البته همین امر بر عظمت و جلال این شب افزوده است. چرا که قرآن خود مبارک است [4] و از برکت قرآن، این شب نیز برکت یافته است.
اما آیا این شب پیش از نزول قرآن نیز، صاحب شرافت و برکت بوده است؟ آنچه از آیه سوم سوره دخان بر می آید دلالت بر مبارک بودن این شب حتی پیش از نزول قرآن است و با نزول این کتاب آسمانی، نورانیت این شب مضاعف شده است.
البته برخی روایات نیز این مطلب را تأیید می کنند؛ در جلد اول کتاب کافی در باب شب قدر و تفسیر آن روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که امام فرموده است: خداوند متعال، شب قدر را در ابتدای خلقتش آفرید.[5]
از این روایت بر می آید که خداوند قبل از نزول قرآن، شب قدر را آفرید که در آن سرنوشت یک سال بشر را بر ولی خودش توسط فرشتگان عرضه می کند. به همین جهت، این شب که از آن تعبیر به مبارک شده است، برای نزول قرآن انتخاب شده است.
قدر قرآن
در توصیف شب قدر، آنچه از آیات قرآنی بر می آید چنین است؛
- شب قدر، شبی مبارک است که خداوند متعال در آن شب قرآن را نازل فرموده است.
- شب قدر، تنها یک شب از شب های ماه رمضان است.
- سرنوشت و مقدرات امور به اذن خداوند توسط فرشتگان نازل می شود و البته به تفسیر روایات، به محضر ولی خدا در هر زمان ارائه می شود.
- شب قدر شبی سراسر برکت است. فرشتگان نیز به رسم استقبال از بهشتیان [6]، بر عبادت کنندگان سلام و درود می فرستند.
پی نوشت ها :
[1]إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ؛ سوره دخان، آیه 3.
[2] حرف تاء در لیلة مبارکة، نشانهای بر وحت است.
[3] حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ؛ بقره، آیه 238
[4] وَ هذا کِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَک؛ انعام، آیه 92
[5] لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ لَیْلَةَ الْقَدْرِ أَوَّلَ مَا خَلَقَ الدُّنْیَا وَ لَقَدْ خَلَقَ فِیهَا أَوَّلَ نَبِیٍّ یَکُونُ وَ أَوَّلَ وَصِیٍّ یَکُونُ وَ لَقَدْ قَضَى أَنْ یَکُونَ فِی کُلِّ سَنَةٍ لَیْلَةٌ یَهْبِطُ فِیهَا بِتَفْسِیرِ الْأُمُورِ إِلَى مِثْلِهَا مِنَ السَّنَةِ الْمُقْبِلَة.
[6] سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ؛ زمر، آیه 73.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:56 عصر )
»» علی، برترین و والاترین انسان
آخرین ساعات بیست و یکم ماه رمضان، لحظات آخر عمر علی را اعلام می دارد . علی کعبه آمال عارفان و قبله ناسکان و زاهدان و الگوی اولیای خدا; علی آینه تمام نمای رسول خدا و مجمع همه فضائل و کمالات انسانی . رادمردی که علمش و اخلاقش و منشش و شجاعتش و کرامتش و زهدش و جوانمردیش و سخاوتش زبانزد خاص و عام ، دشمن و دوست، کافر و مسلمان می باشد، به ست شقی ترین مردم ، در پگاه نوزدهم رمضان - شب قدر اولیاء - با شمشیر زهرآگین ضربه می خورد و پس از دو روز، سرانجام به لقاء محبوب می رسد و از رنجهای دنیا آسوده می شود .
آنچه مایه تعجب است، این که چقدر باید شقاوت و سنگدلی در قاتلین علی وجود داشته باشد که چنان شخصیت والایی و انسان کاملی را به قتل برسانند؟ آیا آن همه سخنان درربار پیامبر را در شان علی نشنیده بودند ؟ چرا ؟ شنیدند و از نزدیک شاهد آن بودند ولی چون بصیرت نداشتند ، ترتیب اثر نمی دادند . شناخت علی ایمان و تقوا می خواهد و آنان از ایمان تهی بودند و بویی از تقوا به مشامشان نخورده بود . «یا علی لا یحبک الا مؤمن و لا یبغضک الا منافق » ای علی! دوستت ندارد جز مؤمن و دشمنت نمی دارد جز منافق و چه زیادند آن منافقان کوردل که در تمام مدت چهار سال خلافت امیرالمؤمنین با او جنگیدند و کارزار کردند . برخی به خاطر دشمنیهای دیرینه و برای انتقام از کشته شدن پدران و اجدادشان با شمشیر ذوالفقار و برخی به خاطر حب جاه و مقام ولی آنچه از همه دردناکتر است آنان که به خاطر رسیدن به منصب با علی می جنگیدند در حالی که همان ها در رکاب رسول خدا (ص) کارزار کرده بودند و روزی شمشیرشان اسلام را یاری می داد ، طلحه ها و زبیرها ! این ها دل علی را بیش از دیگران آزرده می کردند و او را رنج می دادند . می گویند وقتی حضرت ، شمشیر زبیر را پس از به هلاکت رسیدنش مشاهده کرد ، متاثر شد و شاید هم گریست زیرا باور نمی کرد چنین مدافعی از اسلام ، روزی بر مجسمه اسلام حقیقی و بر قرآن ناطق شمشیر بکشد و در لشکر دشمنان اسلام درآید .
یکی از پژوهشگران اسلامی معتقد است که بیشتر روایاتی که از رسول خدا (ص) درباره علی علیه السلام نقل شده ، مربوط می شود به سال آخر عمر آن حضرت .
آری! پیامبر (ص) خود می دید که برادرش و وصیش و جانشینش و نور دیده اش، پس از او، گرفتار چه جانوران خون آشامی می شود . رسول خدا مشاهده می کرد که پس از رحلتش، برای بیعت گرفتن از علی در خانه دخترش را می سوزانند و او را بین در و دیوار فشار می دهند . پیامبر خوب می دانست که این سست عنصران بی وفا ، پیش از خشک شدن آب غسل بدن مطهرش ، توطئه می کنند و علی را خانه نشین می نمایند و با زور سرنیزه ، یاران علی را به بیعت وامی دارند و سپس با علی آن کار می کنند که تاریخ را برای همیشه ننگین ساخته است ولی علی علیه السلام همچون در شهواری در تاریخ اسلام می درخشد و تابش نور وجود مقدسش تا قیام قیامت ، قلب حق جویان و خدا خواهان را فروغی جاودانه می بخشد .
در کتاب خصائص نسایی، ص 8، آمده است: روزی که علی علیه السلام به شهادت رسید، امام حسن مجتبی علیه السلام عمامه ای سیاه پوشیده بود، مردم را جمع کرد و خطبه ای خواند ، در آن خطبه فرمود: «لقد قتلتم بالامس رجلا ما سبقه الاولون و لایدرکه الآخرون و ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال : لاعطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله و یقاتل و جبریل عن یمینه و میکائیل عن یساره ثم لا ترد رایته حتی یفتح الله علیه » ای مردم! دیروز رادمردی را به قتل رساندید که در گذشته کسی به مقامش نائل نیامده و در آینده احدی به او نمی رسد و همانا رسول خدا درباره اش فرمود: فردا پرچم را به دست رادمردی می دهم که خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش او را دوست می دارند . او هنگامی که جنگ می کرد جبرئیل در طرف راستش و میکائیل در طرف چپش قرار داشتند و بازنمی گشت جز آنکه با فتح و پیروزی همراه باشد . این روایت را بسیاری دیگر از علما و مورخان اهل سنت مانند صاحب «کنزل العمال » و نویسنده «ذخائر العقبی » و هیثمی در مجمعش نقل کرده اند . جالب اینجاست که حضرت مجتبی خطاب به مردم می کند و می فرماید: کسی را به قتل رساندید ! در این جمله خطاب به یک نفر نیست ، گویا افراد زیادی در قتل علی دست داشتند و یا منتظر مرگش بودند زیرا او تا زنده بود ، هرگز اجازه نمی داد شب پرگان و خفاشان به پرواز درآیند و همه جا را آلوده نمایند . تا علی زنده بود هرگز نمی گذاشت روبه صفتان منافق زمام امور امت اسلامی را به ست بگیرند و اگر آن سالیان دراز پس از رحلت پیامبر، صبر کرد به خاطر قرآن و حفظ کیان اسلام بود وگرنه خود می فرماید : به خدا قسم اگر تمام اعراب برای کارزار با من گردهم آیند، من از میدان فرار نمی کنم و آخرین آنان را با همان جرعه ای که به اولینشان دادم ، به دوزخ می فرستم . . و در خطبه شقشقیه ، پس از درد دل کردن با مردم و اعلام مظلومیتش می فرماید : راه چاره ای جز صبر و شکیبایی نداشتم ، پس دیدم صبر کردن با عقل سازگارتر است ، صبر کردم در حالی که خار در دیده و استخوان در گلویم گیر کرده بود .
شگفتا ! علی با آن مقام والا که همه از او سراغ داشتند و خوب او را می شناختند ، چگونه با او دشمنی می کردند و او را می آزردند .
اکنون با شما عزیزان میل دارم مروری کوتاه بر برخی از روایات رسول خدا (ص) در دشمنی اهل بیت، از کتابهای اهل سنت بنمایم تا معلوم شود چقدر آن جاهلان از خدا بی خبر، سنگدل و وحشی بودند . کافی است که خداوند از زبان پیامبرش در قرآن به آنها اعلام می داشت که چیزی در ازای رسالتم از شما نمی خواهم جز مودت و محبت با اهل بیتم و با این حال، از نخستین ساعت رحلت پیامبر با تمام بی ادبی و نامردی ، بدترین برخوردهای وحشیانه با اهل بیت رسول خدا داشتند . رویشان سیاه باد .
زمخشری در تفسیرش ذیل آیه شریفه «قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی القربی » از رسول خدا (ص) نقل می کند که فرمود: «حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی » بهشت حرام است بر کسی که اهل بیتم را مورد ستم قرار دهد و مرا در عترتم آزار دهد .
در صواعق المحرقه ابن حجر ص 143، آمده است: «من سب اهل بیتی فانما یرتد عن الله والاسلام و من آذانی فی عترتی فعلیه لعنة الله، و من آذانی فی عترتی فقد آذی الله . ان الله حرم الجنة علی من ظلم اهل بیتی او قاتلهم او اعان علیهم او سبهم » .
هر که اهل بیتم را دشنام دهد از خدا و اسلام برگشته و مرتد می شود . هر که با ستم به عترتم مرا بیازارد، بیگمان خدا را اذیت کرده و همانا خدای عز و جل بهشت را حرام کرده است بر کسی که به اهل بیتم ظلم روا دارد یا با آنها کارزار کند یا آنان را دشنام دهد .
در مجمع هیثمی ج 9، ص 172 به نقل از جابر بن عبدالله انصاری آمده است که رسول خدا خطبه ای خواند و در آن فرمود:
ای مردم ! هر که ما اهل بیت را دشمن بدارد ، خداوند در روز قیامت او را یهودی وارد محشر می کند . عرض کردم یا رسول الله! هرچند نماز خوانده و روزه گرفته باشد ؟ حضرت فرمود : هر چند نماز بخواند و روزه بگیرد و ادعای اسلام کند .
در ذخائر العقبی طبری آمده است: حضرت رسول روزی با خشم و عصبانیت فرمود: «ما بال اقوام یؤذوننی فی قرابتی ، من آذی قرابتی فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله »
چه شده است برخی از گروههای مردم را که در مورد خویشانم ، مرا می آزارند ، هان ! هر که خویشان و اهل بیتم را اذیت کند ، بی گمان مرا اذیت کرده و هرکه مرا اذیت کند ، قطعا خدا را اذیت کرده است .
زمخشری در تفسیر کشافش طی یک حدیث طولانی از حضرت رسول (ص) آورده است: «الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامة مکتوبا بین عینیه آیس من رحمة الله، الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا، الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة » .
هان ! هرکه با دشمنی آل محمد از دنیا برود روز قیامت بگونه ای وارد محشر می شود که در میان دو دیدگانش نوشته شده باشد: این از رحمت خدا نومید است . هان ! هرکه بر دشمنی آل محمد از دنیا برود ، کافر از دنیا رفته است . هان ! هر که بر دشمنی آل محمد بمیرد ، هرگز بوی بهشت به مشامش نمی رسد .
این نمونه ای بود از خروار روایتهایی که در این زمینه آمده است و همه را اهل سنت در کتابهای معتبر خود نقل کرده اند و قطعا پیامبر در موارد مختلف و به مناسبت های گوناگون این مطالب را بیان فرموده که تمام مردم بشنوند و عبرت بگیرند و جائی برای هیچ تاویل و تفسیر به رای نماند ، با این حال می بینیم نه تنها با علی جنگیدند که سالهای طولانی - حتی پس از شهادت آن حضرت - در نمازها و بر روی منابر و در مجالس و محافل خود ، او را آشکارا لعن و شتم می کردند .
چه خبر است؟ ! راستی اگر رسول خدا سفارش کرده بود که با علی دشمنی و بدرفتاری کنید، گمان نمی کنم بیش از این می توانستند با او دشمنی و عداوت کنند . ولی در جایی که رسول خدا می فرماید: «علی خیر البشر فمن امتری فقد کفر» علی بهترین مردم است و هر که در این سخن تردید کند کافر است و در جائی که علی را صدیق اکبر و فاروق اعظم می نامد و در جائی که به علی می فرماید: «من اطاعک فقد اطاعنی و من عصاک فقد عصانی و من عصانی فقد عصی الله » هر که تو را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که با تو دشمنی ورزد با من دشمنی کرده و هر که مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است .
و در جائی که می فرماید: «اوحی الی فی علی ثلاث : انه سید المسلمین و امام المتقین و قائد الغر المحجلین » درباره علی به من سه مطلب از خداوند رسیده و وحی شده است : همانا او سرور مسلمانان و پیشوای تقواپیشگان و رهبر مؤمنان است .
و در جایی که می فرماید: «النظر الی وجه علی عبادة » نگاه کردن به سیمای مبارک علی عبادت است . و در جایی که
می فرماید: «من اراد ان ینظر الی ابراهیم فی حلمه و الی نوح فی حکمه و الی یوسف فی جماله ، فلینظر الی علی بن ابی طالب » هر که خواست به ابراهیم در بردباریش و به نوح در داوریش و به یوسف در زیبائیش بنگرد ، پس باید به علی بن ابی طالب بنگرد .
و در جایی که به علی می فرماید: «انت سید فی الدنیا و سید فی الآخرة ، حبیبک حبیبی و حبیبی حبیب الله و عدوک عدوی و عدوی عدو الله و الویل لمن ابغضک من بعدی » یا علی تو در دنیا و آخرت سید و سرور تمام انسانهائی ، دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من دوستدار خدا است . دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خدا است . و وای به حال کسی که بعد از من با تو دشمنی کند .
با این همه سخنان شیوا و روشن پیامبر، آیا جایی برای کسی می ماند که با علی بستیزد یا کارزار کند یا او را دشمن بدارد و یا حقش را غصب کند؟ نه به خدا قسم ولی آنچنان دنیا در دیدگان دنیاپرستان جلوه کرده بود، که همه چیز را فراموش کردند و آنقدر با علی دشمنی ورزیدند که کسی در تاریخ نظیر آن را ندیده است . نه تنها با خود او که با فرزندانش نیز - به خاطر دشمنی با علی - جنگیدند و قتل عام کردند (به حضرت سید الشهدا علیه السلام می گفتند : «انما نقاتلک بغضا لابیک » ! ! به خاطر دشمنی با پدرت تورا می کشیم .
به امید آنکه به زودی منتقم واقعی از پشت پرده های غیبت به در آید و از دشمنان علی با ذوالفقار علی انتقام بگیرد و دوستان علی را شاد کند .
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:54 عصر )
»» کسی که در میدان و مسجد پیوسته با خدا بود حق با علی است
خدا، مسجد، رسول خدا، حق، کوفه، نفس، مسجد کوفه، شهادت،
آن شب ستاره های غمگین، با آه و ناله گرد هم آمده بودند و از بالابه خانه ای در کوفه می نگریستند. زمین می گریست.
آسمان نالان بود. دیوارهای کوفه از ترس حدوث «واقعه » به هم نزدیک می شدند، شاید جلوگیر آن باشند. پرنده های نگهبان در چارسوی مسجدکوفه، نگهبانی می دادند. شب پره های مهاجم ضمن این که به یکدیگرنوید می دادند، ترس و رعب سراسر وجودشان را فراگرفته بود، آخر حمله به یک فرد نبود; حمله به تمام انبیا و اولیا و صالحان و صدیقان بود. می خواستند عرش خدا را به لرزه درآورند و می خواستندعروه الوثقای دین را نابود سازند. ابن ملجم، نماینده خفاشان شب باوحشت، برای رسیدن به آرزوی دیرینه اش، به مسجد آمده و کمین کرده بود. ولی چگونه اقدام به آن کار کرد؟! چقدر باید شقاوت و بدبختی،وجود یک به ظاهر انسانی را فراگیرد تا دستش به شمشیر بلند شود وبر فرق قهرمانی فرود آید که برق ذوالفقارش دل یلان عرب را می لرزاندو زهره قهرمانان را می شکافت; رادمردی که در برابر اشک یتیمان ومحرومان مهربان تر از پدر و مادر بود و با لطف و مهربانی اشک های غم دیدگان را پاک می کرد و دست محبت بر سرشان می کشید و با آنان چون فرزندان خویش رفتار می نمود. چگونه می توانست آن اشقی الاشقیا شمشیرزهراگینش را بر سر آن نامتناهی فرد بزند; او که محور مرکزی تمام فضایل بود. آن انسان کاملی که مجسمه تمام نمای رسول خدا و نفس اوو برادر او و جانشین به حق او بود. او که نمی توان با کلمات حقش راادا کرد و توصیفش نمود، زیرا جز خدا و رسولش کسی نتوانست و نخواهدتوانست تا روز رستاخیز او را بشناسد و قدرش را بداند و عظمتش را درک کند; نه آن ها که پرستیدندش و نه آن ها که پیرویش کردند; همه در شناخت مقامش حیران و سرگردانند.
شاعران و سرایندگان در برابر کوه عظمت، چه می توانند بسرایند وسخنوران و نویسندگان چه سخنی بر زبان و قلم برانند! دانشمندان وحکیمان در این اقیانوس مواج حکمت غرق می شوند، جز آن که او خود به دادشان برسد و آن ها را به کرانه نجات برساند. نه تنها زمینیان که افلاکیان نیز از این عظمت خدایی که متجلی در یک فرد شده است، انگشت حیرت به دهان گرفته اند. این چگونه مخلوقی است که تمام صفات متضادرا در خود جمع کرده است. هنگامی که گرد و خاک جنگ، فضا را تیره وتار می کند و قلب پهلوانان به لرزه می آید، سیمای او برافروخته ولبانش متبسم و قلبش محکم، آن چنان بر میمنه و میسره می تازد و باشمشیر برانش بر فرق دشمنان فرود می آورد و با ضربت های سهمگینش درلحظه لحظه های کارزار، یلان بی شمار را در خاک و خون می غلطاند که جزاو کسی مانند او نیست، و همو شب هنگام در محراب عبادت از خوف خدامی گرید و برای این که بنده ای سپاسگزار باشد در خانه و در میدان،با نماز و نیایش و گریه و زاری، شب را به صبح می رساند «الم اکن عبدا شکورا». هرگز فجری بر روزگار علی نتابیده که دیده اش در خواب باشد و هرگز دمی از عمرش نگذشته که در غفلت باشد. پیوسته به یادخدا و دایم در ذکر او است، او را از خدایش هیچ امری جدا نمی سازد،چه در جنگ باشد و چه در دکه القضاء; چه در خانه باشد و چه بیرون از خانه، چه در بازار باشد و چه در مسجد، برای او فرق نمی کند;همواره در حال عبادت و شکرگزاری است.
او تنها اطاعت خدا را مد نظر دارد وتنها به تکلیف شرعی اش عمل می کند چه در مسند خلافت باشد و چه در خانه، زندانی! چه در مصاف دشمن باشد و چه همراه با یتیمان! چه در نبرد قاسطین و مارقین وناکثین باشد و چه در کنج عزلت از خلق! و خلاصه چه در حال زائیده شدن از مادر در کعبه باشد و چه در حال جان دادن در مسجد کوفه. آن جا لب به شهادتین می گشاید و این جا لب با ذکر شهادتین فرو می بندد.
لحظه زاییده شدن خدا را بر زبان جاری می سازد و لحظه جان دادن «فزت و رب الکعبه » می گوید، به پروردگار کعبه همان جایی که درآن زاییده شدم رستگار گشتم، که رستگاری از نخستین لحظه ولادت تاآخرین روز زندگی با علی همراه است، چون همیشه حق با علی است.
علی نقطه مرکزی و تمام فضایل و منش های والا و اخلاق انسانی و کمالات معنوی گرداگرد وجودش می چرخد; پس علی همیشه رستگار است و اگر کسی خواهان رستگاری و رسیدن به خوشبختی و سعادت باشد، باید فقطدنباله رو او و پیرو او باشد. و جز این راهی برای رسیدن به سعادت چه در دنیا و چه در آخرت نیست. باید تنها در راه علی گام برداشت و در تمام رخدادها، فقط علی را الگو قرار داد. علی طریق وسطی است «الیمین والیسار مضله و الطریق الوسطی هی الجاده » و علی صراطمستقیم است; همان صراطی است که هر صبح و شام، در هر نماز واجب ازخدا می خواهیم که ما را به آن هدایت کند و راهنما باشد «اهدناالصراط المستقیم ». و علی «نعیم » است; همان نعمت بزرگی که خداوند در روز رستاخیز بی گمان از ما سوال می کند که آیا شکر این نعمت را به جا آوردیم یا نه؟! «ثم لتسالن یومئذ عن النعیم » که شکرانه این نعمت بزرگ، فقط در پیروی کردن و تبعیت از علی و اولادعلی محقق می شود و لا غیر. و اگر کسی از او پیروی نکند، اعمالش پذیرفته نیست، هرچند روزهای زندگیش را روزه بدارد و شب ها را تاصبح در کنار خانه خدا در مسجدالحرام به عبادت سپری کند! اصلا تاگذرنامه علی در دست کسی نباشد، نمی تواند از صراط بگذرد «لایجوزالصراط الا من بیده صک من علی » کسی از صراط نمی گذرد جز آن که گذرنامه عبور از علی در دست داشته باشد.
و علی نفس محمد و جان او و روح و روان اوست. و نه تنها پیامبر اورا نفس خود می داند که خداوند او را نفس محمد می داند «و انفسنا وانفسکم ». و این بالاترین مقام است که رسول الله او را نفس خودبداند و خداوند بر این امر صحه بگذارد و تمام مفسران سنی و شیعه اتفاق نظر در این امر دارند که مقصود از«انفسنا» در آیه مباهله، علی است و بس.
و علی «هادی » و راهنمای مردم است.
علی مردم را به سوی خدا دعوت می کند و علی همگام با محمد، رسالت اورا ادامه می دهد و تکمیل می کند. خود آن حضرت در تفسیر آیه «انماانت منذر و لکل قوم هاد» می فرماید: «رسول الله المنذر و اناالهادی; رسول خدا هشدار دهنده است و من هدایتگرم.»(مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 129) فخر رازی در تفسیر این آیه ادامه می دهد: رسول خدا(ص) دستش را بر سینه اش گذاشت و فرمود: من منذرم و سپس اشاره به کتف علی کرد و فرمود:
«انت الهادی، بک یهتدی المهتدون من بعدی; تو هادی هستی که پس ازمن هدایت خواهان به وسیله تو هدایت می شوند. » و همین یک سخن کافی است بر خلافت بلافصل علی پس از رسول الله; ولی چه باید کرد که برخی از دانشمندان حق را آشکار می بینند و باز هم از آن روی برمی گردانند! و علی «شاهد» است و بر بینه پیامبر، گواه است «افمن کان علی بینه من ربه و یتلوه شاهد منه » آیا کسی که دلیلی روشن (قرآن) دارد و پس از آن گواهی صادق و راستین (علی)... که برتمام شئون وجودی دلیل بر صدق ادعای رسول الله است. سیوطی در تفسیر«درالمنثور»ش در ذیل این آیه شریفه نقل می کند که امیرالمومنین علی علیه السلام خود فرمود: «رسول الله علی بینه من ربه وانا شاهد منه » و در موردی دیگر از خود رسول الله روایت می کند که فرمود: «افمن کان علی بینه من ربه انا و شاهد منه علی ».
و علی «صالح المومنین » است. جایی که ولایت به خدا نسبت داده می شود چه کسی پس از «الله » ولایت بر مومنین را داراست؟ همه تفسیراین آیه را می دانید و تمام مفسران بزرگ آن را مخصوص علی نقل کرده اند که مقصود از «الذین آمنوا» که در آیه ولایت آمده، علی است، زیرا تنها او بود که در حال نماز، به سائلی صدقه داد وخداوند آیه ولایت را درباره اش نازل کرد ولی در جای دیگر نیز خداوندمی فرماید: «فان الله هو مولاه و جبریل و صالح المومنین » پس خداوند و جبرئیل و آن رادمرد شایسته از مومنان، ولی اوست. در این جا نیز پیش از مفسران شیعه، مفسران اهل سنت، غرض از صالح المومنین را در این آیه «علی » دانسته اند و از رسول الله نقل می کنند که فرمود: «و صالح المومنین، علی بن ابی طالب » و نه تنها سیوطی در«درالمنثور»ش، که صاحب «کنزالعمال » در صفحه 237 از جلد اول کتابش همین مطلب را نقل کرده اند. و ابن حجر در «صواعق »ش و هیثمی در «مجمع الزواید»ش نیز به تفصیل و با بیان بیش تری نقل کرده اند.
و علی «انفاق کننده است در پنهانی و آشکار». ابن عباس در ذیل آیه شریفه «الذین ینفقون اموالهم باللیل و النهار سرا و علانیه »نقل کرده که این آیه درباره علی نازل شد، زیرا علی چهار درهم داشت، یک درهم را شبانه و درهمی را روزانه و یک درهم را آشکارا ودرهمی را مخفیانه، در راه خدا انفاق کرد.(اسد الغابه ابن اثیرج 4 ص 25) زمخشری در «کشاف »، سیوطی در «درالمنثور»، هیثمی در«مجمع الزواید» و ابن حجر در «صواعق المحرقه » و ده ها مفسر ودانشمند همین را ذکر کرده اند.
و علی «خیر البریه » است. او بهترین مخلوقات و برترین آفریدگان آفریدگار متعال است. او والاتر و شریف تر و افضل همه انسان های روی زمین است. و پس از علی بهترین مردم، پیروانش هستند. من این رانمی گویم که مفسران اهل سنت می گویند، پس چرا خود جزء پیروان علی نمی شوند و چرا خود شیعه «خیر البریه » نمی شوند و چرا از او فاصله می گیرند.
ابن جریر طبری در جلد30 صفحه 171 از تفسیر معروفش «طبری » نقل می کند که پیامبر در ذیل آیه «اولئک هم خیر البریه » فرمود: «انت یا علی و شیعتک ». تو ای علی و شیعیانت بهترین مردم هستید. چه گواهی و چه شاهدی بالاتر از خدا و رسولش سراغ دارید؟ پس چرا «اذن واعیه » نیست و چرا گوش شنوا وجود ندارد؟ سیوطی در تفسیر الدرالمنثور به تفصیل بیشتر نقل کرده که جابربن عبدالله گوید: ما نزدپیامبر نشسته بودیم که ناگهان علی وارد شد. حضرت فرمود: «و الذی نفسی بیده ان هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه; به همان خدایی که جان من در قبضه او است سوگند که این مرد و شیعیانش رستگاراننددر روز رستاخیز». سپس این آیه نازل شد: «ان الذین آمنوا و عملواالصالحات اولئک هم خیر البریه ».
و علی «اهل ذکر» است. پس هر چه را نفهمیدیم باید از پیشگاه علی و آل علی سوال کنیم و باید از علوم آنان بهره ببریم تا پاسخ سوالهایمان را دریابیم. جابر جعفی نقل می کند که وقتی آیه «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون » نازل شد، علی علیه السلام فرمود: «نحن اهل الذکر; ما اهل ذکریم ».(تفسیر طبری،ج 17،ص 5) وعلی «رحمت خدا» است. و چه شیرین است سخن حق که می فرماید: «قل بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفر حوا هو خیر مما یجمعون; بگو به فضل خدا و به رحمتش امیدوار باشند و این سان خرسند شوند که این بهتر است از آنچه جمع می کنند.» ابن عباس می گوید: مقصود از فضل الله، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مقصود از«رحمته » علی علیه السلام است. (تاریخ بغداد،ج 5،ص 15) و علی «صدیق » است. هر جا سخن از رسول خدا است، پس از او به نحوی به علی اشاره شده است. در سوره زمر می فرماید: «والذی جاء بالصدق وصدق به اولئک هم المتقون; و آن کسی که صدق و راستی را آورد و کسی که او را تصدیق نمود، آنان تقوا پیشگان اند.» و در اینجا رسول خدااست که دلیلی راستین از سوی پروردگارش آورده و پیام خدایش را به مردم ابلاغ کرده و کسی که از ساعت نخست، او را تصدیق کرد و به اوایمان آورد و در تمام مراحل دعوت همراه او و پشتیبان او بود، علی بود. آنچه در این جا فهرست وار یاد آور شدیم، کمتر از یکهزارم فضایل آن حضرت است که تنها در برخی از کتابهای اهل سنت دیده شده واگر کسی بخواهد همه فضایل حضرت را از زبان حضرت رسول، صلی الله علیه و آله، به تنهایی یاد آور شود، مثنوی هفتاد من می شود.
بی گمان آن همه فضائل و مناقب علی از زبان رسول گرامی اسلام در گه و بی گاه، در سفر و حضر، در صبح و شام، به مناسبت و بدون مناسبت،نقل شده، تصادفی نیست که سخن او سخن حق است «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی ». پس آنچه پیامبر درباره علی گفته است، تکرارسخن پروردگار است. ولی چه رازی در این امر نهفته است؟ و چراپیامبر پیوسته از علی سخن می گوید و نه تنها در جمع که اگر یک نفرهم در محضر مبارکش نشسته بود، به مناسبتی یا هم بدون هیچ مناسبت،بلکه ابتداء به ساکن، در مدح و وصف علی، سخن می راند؟
شاید راز آن همه تاکیدهای پی در پی رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باشد که خود می دید این مردم پس از حلت حضرتش با علی چه می کنند! او سقیفه را و سقیفه سازان را می دید که چگونه پیش ازخشک شدن آب غسل جسد مبارکش، گردهم می آیند و تمام سخنان او رانادیده می گیرند و با یک توطئه از پیش ترسیم شده، علی را از حق خویش جدا می سازند و خلافت را که امری است الهی به دیگری می سپارند و سپس به یکدیگر پاس می دهند و علی را خانه نشین می کنند وبه این هم بسنده نکرده که خانه اش را آتش می زنند و همسرش را که تنها یادگار رسول خدا است به شهادت می رسانند و آن روز هم که بافریاد عمومی مردم، خلاف به او منتقل می شود، از همان روز اول، جنگ وکارزار را با او آغاز می کنند و تا روز رسیدن به لقای محبوب، ازجنگیدن و قتال او فروگذار نمی کنند.
پیامبر تمام این رخدادهای تلخ را می دید، و لذا بیشتر تاکید بریاری رساندن به علی و تایید مطلق او می کرد، شاید افرادی ازمهاجرین و انصار متاثر شوند و به احقیت علی معتقد گردند و درروزی که او غریب و تنها می ماند، از او دفاع کنند و دست از اهل بیت رسول الله بر ندارند. و چقدر اینان کم بودند! همواره یاوران حق درتاریخ کم بوده اند. خود حضرتش می فرماید:
«لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقله اهله; در راه حق از کمی یارانش نهراسید». و سرانجام علی که صبرش کوه را به لرزه در می آورد، دربرابر آن همه بی وفایی ها، نامردی ها، نفاق ها و آزارهای دشمنان و یانااهلان سست عنصر، فریاد بر می آورد: «قاتلکم الله لقد ملاتم قلبی قیحا و شحنتم صدری غیظا... و ها انا ذا قد ذرفت علی الستین، ولکن لا رای لمن لایطاع; خدا شما را بکشد. قلبم را پر از جراحت و سینه ام را مالامال از اندوه و غم کردید... هان اینک عمر را از شست سال می گذرد (ولی به سخنم گوش نمی دهید و اطاعتم نمی کنید) و کسی که اطاعت نشود، رایش پذیرفته نیست.» و این چنین درد دل های علی بسیاراست که نه تنها از دشمنان بلکه از یاران بی وفایش ناله می کند وآن چه نگفته است بسیار زیادتر از گفتنی ها است. به خدا هر گاه ناله های علی را می خوانم، بیش از حادثه شهادتش دلتنگ و گریان می شوم; گو اینکه شهادت علی مایه آسایش و آرامش او بود که از دست این نااهلان راحت شود و به دوست بپیوندد، چه او آن قدر به مرگ علاقه مند است که از کودک بره پستان مادر افزونتر. و این سان علی جهان را با قلبی پر از خون وداع می کند و در شب قدر، رستگارانه به خدای کعبه می پیوندد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:53 عصر )
»» آخرین فروغ
رمضان، ماه غروب خورشید هدایت علی بن ابی طالب است. به این مناسبت مقاله حاضر که برگزیده ای از کتاب « نفائح العلام فی سوانح الایام » تالیف علی اکبر مروج الاسلام خراسانی است و«گاه شماری » از آخرین روزهای زندگی امیرمؤمنان را بیان می کند، که تقدیم خوانندگان کوثر می شود.
شانزدهم رمضان(یا 17) 40 ه ق/توضیح درباره اصحاب رس
سه روز قبل از شهادت امیر مؤمنان شخصی از قبیله بنی تمیم به نام(عمرو) به نزدش آمد و گفت: یا امیر مؤمنان! مرا از موضوع « اصحاب رس » آگاه گردان. حضرت فرمود: اصحاب رس درخت صنوبری را که پسر نوح کاشته بود، می پرستیدند و به آن شاه می گفتند. آنها پیامبرشان را زنده به گور کردند، به این خاطر آنها را اصحاب رس گفتند. بزرگترین شهرشان، اسفندیار بود، هر ماه اهل شهر دور درخت صنوبری گرد می آمدند و برای آن قربانی می کردند...به شراب خواری و دف و سنج زدن می پرداختند. کفر ایشان بسیار طول کشید و خداوند پیامبری را از بنی اسرائیل برایشان فرستاد. اما آنان به سخنان پیامبر خدا گوش ندادند و با نفرین وی تمام درختها خشکید. اصحاب رس پیامبر خدا را کشتند در پی این عمل، باد تند و سرخی وزید و بدنهایشان گداخته شد و نابود گردیدند.
شانزدهم رمضان سال 40 ه ق /خبر شهادت به ام کلثوم:
امیر مؤمنان به دخترش ام کلثوم فرمود: دختر عزیزم. اعقتادم این است که دوران مصاحبت من با شما به سرآمده است. ام کلثوم با شگفتی پرسید: چگونه ممکن است؟ حضرت فرمود: پیامبر خدا را در خواب دیدم. حضرت غبار از روی من برداشت و فرمود: «یا علی لا علیک قضیت ما علیک ». ای علی باکی بر تو نیست، آنچه باید می کردی، انجام دادی. علی(ع) بعد از این خبر سه روز بیشتر زنده نماند.
نوزدهم رمضان ملاقات با رسول خدا
امیر مؤمنان در شب این روز پیامبر خدا را ملاقات کرد. چنانچه در نهج البلاغه است حضرت در سحر آن شبی که ربت خورده فرمود: در این وقت نشسته بودم که خواب بر چشمم غلبه کرد. دیدم رسول خدا نزدم است. از ستم این امت به ایشان شکایت کردم...و گفتم: خدا به عوض اینها هم نشینهای بهتر به من عنایت کن و به جای من مصاحب شرور به آنها بده.
نوزدهم رمضان سال 40 ه ق/ضربت خوردن حضرت
سحرگاه امام علی(ع)برای اقامه نماز به محراب مسجد رفت. بعد از حمد و سوره طبق معمول رکوع را طول داد. ابن ملجم که در کمین نشسته بود، به سرعت خود را به ستونی که حضرت در کنار آن نماز می خواند، رساند تا امام سر از سجده بلند کرد، شمشیرش را بر فرق مبارک مولای متقیان فرود آورد. او چنان با شدت شمشیر زد که تا محل سجده در پیشانی امام شکاف برداشت، و به جایی رسید که شمشیر «عمرو بن عبدود» در جنگ خندق به آن موضع رسیده بود و پیامبر با دست خود آن زخم را بست و شفا داد و با حسرت فرمود: آن زمانی که این ریش به خون این سر رنگین شود، من کجا خواهم بود!
19 رمضان 40 ه ق/ حضور پزشک
به پیشنهاد امام علی(ع) گلیمی آوردند و حضرت را در آن خواباندند، گوشه های گلیم را امام حسن و حسین گرفتند و به سوی خانه راهی شدند، در این روز برای امام، پزشک حاضر کردند. در آن هنگام که هوا روشن شده بود، حضرت تقاضا کرد تا او را به طرف مشرق نگاه دارند، آنگاه فرمود:« ای صبح شاهد باش که روز قیامت از تو گواهی خواهم خواست از وقتی که با رسول خدا نماز خواندم، هرگز تو طلوع نکردی، که من در خواب باشم و مرا در خواب ببینی. همیشه من تو را جستجو می کرد.»
آن گاه سجده کرد و فرمود:«خدایا گواه باش در روز قیامت در حضور همه پیامبرانت گواهی دهی که هرگز از غیر تو پیروی نکردم و با پیامبرت هم مخالفت ننمودم ».
نوزدهم رمضان 40 ه ق/ملاقات اصبغ بن نباته
شیخ مفید به نقل از«اصبغ بن نباته » می گوید: وقتی حضرت ضربه خورد او را به خانه بردند، من،« حارث همدانی »، «سوید بن غفله » و گروهی از اصحاب مقابل به در خانه حضرت جمع شدیم. وقتی صدای گریه را از داخل خانه شنیدیم، ما نیز به گریه افتادیم. لحظاتی بعد امام حسن(ع) از خانه بیرون آمد و فرمود: مگر نگفتم به خانه هایتان بروید: گفتم: یابن رسول الله! به خدا سوگند جانم یاری نمی کند و پاهایم قوت رفتن ندارد. تا امیر مؤمنان را نبینم، جایی نمی روم. حضرت داخل خانه شد و لحظه ای بعد بازگشت و مرا با خود به داخل خانه برد. وقتی داخل شدم، دیدم امیر مؤمنان بر بالش تکیه داده و دستمالی زرد به سرش بسته اند. صورتش چنان زرد شده است که نمی توان فهمید زردی پارچه بیشتر است یا صورت. بی تاب شدم و خود را به روی پاهای حضرت انداختم. پاهای مبارک امامم را بوسیدم و بر دیده گذاشتم. در حالی که اشک از چشمانم سرازیر بود، حضرت مرا دلداری داد و فرمود: اصبغ گریه نکن زیرا من راه بهشت را در پیش دارم.
گفتم: فدایت شوم، می دانم که به بهشت می روید، من به حال خود و جدایی از شما گریه می کنم. (1)
20 رمضان سال 40 ه ق/ سؤال صعصعة بن صوحان از حضرت
در این روز مردم اجازه یافتند خدمت حضرت امیر مؤمنان برسند، صعصعه بن صوحان( از خواص حضرت) نیز نزد ایشان آمد، او پرسید: ای امیر مؤمنان! شما با فضیلت تر هستید یا حضرت آدم پدر بشر؟
فرمود: اگر شخصی از خود تعریف کند، زشت است، لکن خداوند به آدم فرمود: ای آدم! تو و همسرت در بهشت بمانید و هرچه می خواهید از نعمتهای بهشتی بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید، زیرا از ظالمین خواهید بود. ولی برای من خداوند عالم بیشتر چیزهای دنیا را مباح کرد، با این حال من آنها را ترک کردم.
صعصعه پرسید: نوح با فضیلت تر است یا شما؟ و پاسخ شنید: نوح بر قدم خود نفرین کرد و من بر ظالم خود نفرین نکردم. پسر نوح کافر بود، پسرانم سید جوانان بهشت هستند.
صعصعه این بار از موسی سؤال کرد. حضرت فرمود: خداوند موسی را به سوی فرعون فرستاد و او گفت: «انی اخاف ان یقتلون » می ترسم مرا بکشند و خداوند فرمود:« لا تخف انی لا یخاف لدی المرسلون » نترس... و نیز گفت: «رب انی قتلت نفسا فاخاف ان یقتلون.» اما پیامبر مرا فرستاد که در موسم حج سوره برائت را تبلیغ کنم و با اینکه بسیاری از بزرگان قریش را کشته بودم، رفتم و آیات الهی را خواندم...
صعصعه پرسید، شما با فضلیت تر هستید یا عیسی؟ فرمود: مریم، مادر عیسی در «بیت المقدس » بود، چون هنگام ولادت فرزندش عیسی شد، شنید که گوینده ای می گوید:« اخرجی فان هذه بیت العبادة لا بیت الولادة.» ای مریم از بیت المقدس بیرون شو زیرا اینجا خانه عبادت است، نه مکان ولادت. اما مادر من « فاطمه بنت اسد» هنگام وضع حمل در حرم خدا بود، دیوار خانه کعبه معظمه شکافته شد و فریادی بلند گردید که: ای فاطمه داخل خانه بیا. مادرم به خانه داخل شد و من در وسط « بیت الله » متولد شدم و این فضیلت را هیچ شخصی نداشته و نخواهد داشت.
شب 20 رمضان سال چهل ه ق/ آثار زهر
محمد بن حنفیه می گوید: وقتی شب بیستم شد، اثر زهر به قدمهای پدر بزرگوارم رسید. لذا نماز را نشسته خواند.
شب 20 رمضان 40 ه ق/وصیت حضرت
وصیتهای مختلفی از حضرت نقل شده است. از جمله سید رضی در نهج البلاغه یکی از وصیتها را این گونه بیان می کند:
«اوصیکما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتکما و لا تاسفا علی شی ء منها زوی عنکما و قولا بالحق و اعملا للاجر و کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا. اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی بتقوی الله و نظم امرکم و صلاح ذات بینکم فانی سمعت جدکما رسول الله(ص) یقول: صلاح ذات البین افضل من عامة الصلوة و الصیام...»
شما دو نفر را به تقوای الهی و طلب نکردن دنیا، هر چند شما را طلب کند، وصیت می کنم. بر آنچه از دنیا که از شما دریغ شود تاسف نخورید. سخن حق بگویید و برای پاداش عمل انجام دهید. دشمن ظالم و یار مظلوم باشید، شما و هر آن که نوشته ام به او برسد را به تقوای الهی، نظم در امور و اصلاح بین مردم وصیت می کنم. از رسول خدا( جد شما) شنیدم که فرمود: اصلاح بین دو نفر بهتر از یک سال نماز و روزه است...
صبح روز 20 رمضان 40 ه ق/عیادت مردم کوفه و سؤال حجر بن عدی
در صبح این روز مردم کوفه از علی(ع) عیادت کردند، محمد حنفیه گفت: وقتی صبح شد، حضرت اجازه داد، تا مردم به حضورش بیایند. و مردم وارد شده، سلام می کردند. حضرت جواب می داد و می فرمود: «ایها الناس سلونی قبل ان تفقدونی و خففوا سؤالکم لمصیبة امامکم...»
ای مردم! سؤال کنید قبل از اینکه مرا نیابید، اما پرسشهایتان را به خاطر آسیبی که بر امامتان رسیده است سبک کنید. با این سخن ناله از جمعیت برخاست.«حجر بن عدی طائی » برخاست و این اشعار را خواند:
فیا اسفی علی المولی التقی ابو الاطهار حیدرة الزکی قتله کافر رجس زنیم لعین فاسق نغل شقی فیلعن ربنا من حاد عنکم و یبرء منکم لعنا و بی لانکم بیوم المحشر ذخری و انتم عترة الهادی النبی.
وقتی اشعارش را خواند، حضرت از او پرسید: وقتی از تو بخواهند که از من بیزاری بجویی، چه خواهی کرد؟
حجر گفت: به خدا قسم ای امیر مؤمنان اگر مرا با شمشیر ریز ریز کنند و در آتش بسوزانند، از شما تیری نمی جویم.
حضرت درباره اش دعا کرد و فرمود: «وفقت لکل خیر یا حجر جزاک الله خیرا عن اهل بیت نبیک.»
ای حجر! به هر چیزی موفق شوی. خداوند از طرف اهل بیت یپامبرت به تو پاداش خیر دهد.
شب 21 رمضان/ عیادت حبیب از امیر مؤمنان
«حبیب بن عمر» می گوید: خدمت حضرت رفتم. وقتی جراحت سرش را باز کرد، گفتم: ای امیر مؤمنان جراحت شما چیزی نیست. فرمود: ای حبیب! به خدا سوگند من در این ساعت از شما جدا می شوم. من به گریه افتادم. ام کلثوم، دختر حضرت نیز گریان شد. حضرت به او فرمود: دخترم، برای چه گریه می کنی؟ پاسخ داد: برای چه گریه نکنم شما که خبر وفاتتان را می دهید. علی(ع) فرمود: دختر عزیزم! گریه نکن. به خدا سوگند اگر آنچه را که پدرت می بیند، ببینی، هرگز گریه نخواهی کرد. پرسیدم: یا امیر مؤمنان! چه می بینی؟ پاسخ داد: ملائکه آسمانها و پیغمبران را که از پس یکدیگر ایستاده اند و انتظار مرا می کشند که ملاقاتم کنند. اینک برادم رسول خدا به نزد من نشسته است. می گوید، بیا به نزد ما، زیرا آنچه در پیش داری، از آن که در آن هستی، بهتر است.
من هنوز از بستر حضرت دور نشده بودم که روح مقدسش به ارواح انبیاء و اوصیا پیوست.
ثلث اول شب 21 رمضان 40 ه ق/شهادت امیر مؤمنان
محمد حنفیه می گوید: وقتی شب 21 رمضان شد، پدر بزرگوارم، فرزندان و اهل بیت خود را جمع کرد و ایشان را وداع گفت و فرمود:« الله خلیفتی علیکم و هو حسبی و نعم الوکیل » آنگاه وصیت کرد به اینکه ملازم ایمان و احکام الهی باشیم، پس اثر زهر در بدن شریف پدرم، به اندازه ای ظاهر شد که هر دو پایش از شدت زهر، سرخ شده بود و هر چند خوردنی و آشامیدنی می آوردند، می خورد. و لبهای مبارکش به ذکر خدا مشغول بود.
بر پیشانی اش عرق ظاهر می شد و با دست آنها را کنار زد، و فرمود: رسول خدا فرمود: وقتی بنده مومن وفاتش نزدیک می شود، مانند مروارید عرق می کند و ناله اش آرام می شود. آن گاه تک تک فرزندان را صدا زد و به خدا سپرد...
حضرت ساعتی بی هوش شد، وقتی به هوش آمد، فرمود: این پیامبر است و عمویم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب پیامبرند، که می گویند: زود باش که ما به تو مشتاقیم. همه شما را به خدا می سپارم. خدا همه را به راه حق بدارد و از شر دشمنان حفظ کند. آن گاه به ملائکه سلام داد پیشانیش عرقی کرد و مشغول ذکر خدا شد رو به قبله کرد، چشمهایش را بر هم گذاشت و دستها و پاهایش را به جانب قبله دراز کرد آن گاه، به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر خدا شهادت داد و به سوی رضوان پر کشید.
طلوع فجر 21 رمضان 40 ه ق/ دفن علی(ع)
بعد از پایان یافتن مراحل غسل، حضرت را با پنج تکه پارچه کفن کردند و روی تخته ای گذاشتند. طبق وصیت پدر، عقب تابوت را بلند کردند در حالی که جلو آن را جبرئیل و میکائیل گرفته بودند. جمعی از مردم خواستند به تشییع جنازه بیایند، اما امام حسن اجازه نداد و تنها امام حسن و امام حسین(ع)، محمد حنفیه و عبد الله بن جعفر توانستند حضور یابند. وقتی جنازه به محل بلندی رسید، جلو تابوت به سمت زمین فرود آمد. امام حسن و حسین(ع) نیز تابوت را از عقب به زمین گذاشتند. امام حسن نماز خواند و هفت تکبیر گفت. همانطور که امام خود فرموده بود هفت تکبیر برای هیچ کس جایز نیست مگر من و مهدی(عج) از فرزند برادرت حسین(ع).
وقتی زمین را کندند، قبر و سنگ و خشتی یافتند، نوشته ای دیدند که با خط «سریانی » بر آن نوشته بود. این قبری است که نوح پیغمبر هفتصد سال پیش از طوفان برای وصی محمد(ص) حفر کرده است. زمانی که خواستند پیکر پاک امیر مؤمنان را داخل قبر بگذارند، ندایی برخاست: «انزلوه الی التربة الطاهرة فقد اشتاق الحبیب الی الحبیب...» فرود آورد و منزل دهید او را به خاک پاک که دوست مشتاق دوست است.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:51 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]