سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نقل می کنند که امام صادق علیه السلام این دو بیت را بارها برای مَثَل زدن می خواند [کنز الفوائد]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تجهیز پدر

 

 
بر اساس وصیت آن حضرت فرزندان ارجمندش به پا خاستند تا شبانه آن نازنین بدن را غسل دهند و کفن کنند و به خاک سپارند.

هنگامی که لباس او را درآوردند، در سراپای پیکر پاکش اثر زخم های بی شماری دیده می شد که در میدان های گوناگون جهاد بر آن حضرت وارد آمده و پس از بهبود اثر آنها مانده بود .

امام حسن پیکر پاک پدر را می شست و امام حسین آب می ریخت و آن نازنین بدن به گونه ای شگفت آور به خودی خود می گردید و نیاز به گردانیدن دیگری نداشت! چرا که فرشتگان آن را می گردانیدند و بوی خوش آن پیکر پاک از عطر مشک و عنبر نیز دل انگیزتر بود.

پس از پایان یافتن مراسم غسل، امام مجتبی خواهرش زینب را صدا زد و از او خواست تا باقی مانده حنوط پیامبر را بیاورد. هنگامی که آن را آورد و گشود بوی دل انگیز آن، همه شهر را پر کرد. پس از برنامه حنوط، آن نازنین بدن را با پنج قطعه کفن پوشاندند و بر تابوت قرار دادند و پسران ارجمندش حسن و حسین عقب تابوت را گرفتند، که به ناگاه دیدند، همان گونه که خود فرموده بود، جلو تابوت به وسیله کسانی که دیده نمی شدند، بلند شد و حرکت کرد و از کنار هیچ درختی نگذشتند جز این که دیدند در برابر آن تابوت و آن پیکر پاک به نشان گرامیداشت سر تعظیم فرود می آورد!

شهر یکپارچه در ماتم فرورفته بود و از آن میان بانوان هاشمی که در جریان کار بودند، در حالی که بر سر و سینه می زدند و شیون می کردند به دنبال تابوت حرکت کردند؛ اما حضرت مجتبی از آنان خواست تا آهسته و بی صدا به خانه های خویش بازگردند، چرا که برنامه این بود که آن نازنین بدن شبانه به خاک سپرده شود و برای مدتی آرامگاه آن حضرت نیز ناشناخته بماند.

با دستور امام حسن، جز فرزندان امیرمؤمنان و شماری از یاران خاص آن حضرت، همه برگشتند و آن تابوت بر دوش جبرئیل و میکائیل و حسن و حسین از کوفه دور شد و به سوی نجف رهسپار گردید.

در نقطه ای از آن سرزمین، جلو تابوت به زمین آمد و فرزندان آن حضرت نیز عقب آن را بر زمین نهادند و امام حسن همان گونه که پدر سفارش فرموده بود بر آن پیکر پاک نماز خواند .

پس از نماز، تابوت را کنار زدند و با جابه جا کردن خاک، آرامگاهی ساخته و پرداخته یافتند که سنگ نوشته ای نشان می داد که آن قبر را حضرت نوح برای بنده برگزیده و شایسته کردار خدا، علی (ع) آماده ساخته است.

هنگامی که بر آن شدند تا آن پیکر مقدس را به درون قبر برند، ندای نداگری را از آسمان شنیدند که می گفت:

«انزلوه الی التربة الطاهرة، فقد اشتاق الحبیب الی الحبیب»

آن نازنین بدن را به سوی این تربت پاک فرود آورید که دوست در شور و شوق دوست است!

و بدین سان آن پیکر پاک، پیش از سپیده دم به خاک سپرده شد و همان گونه که خود وصیت فرموده بود قبر منورش را نهان ساختند تا از کینه کور گماشتگان تعصب و خرافه و دشمنی ددمنشانه خوارج و دیگر تبهکاران در امان بماند.

در این مورد آورده اند که «حجاج» در زمان سلطه شرربارش بر عراق، هزاران قبر را در اندیشه یافتن پیکر پاک امیرمؤمنان شکافت، اما آن را نیافت و آن آرامگاه، تا روزگار هارون جز بر فرزندان او و برخی از دوستداران ویژه اش ناشناخته بود.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:49 عصر )
»» شهادت مولود کعبه

 


زمانی که امام آماده می شد تا به سوی صفین حرکت کرده و جنگ جدیدی را با معاویه آغاز کند، صبحگاه نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 40 هجری توسط شقی ترین انسانها، عبد الرحمان بن ملجم مرادی مجروح شده و سه روز بعد در 21 رمضان به شهادت رسید.

بنا به نقل ابن سعد، سه نفر از خوارج با نامهای عبد الرحمان بن ملجم، برک بن عبد الله تمیمی و عمرو بن بکیر تمیمی، در مکه با یکدیگر قرار گذاشتند تا امام علی (ع) ، معاویه و عمرو بن عاص را بکشند. عبد الرحمان به کوفه آمده و با دوستان خارجی خود دید و بازدید می کرد. یک بار به دیدار گروهی از طایفه «تیم الرباب » رفت. در آنجا زنی را با نام «قطام بنت شجنة بن عدی » دید که پدر و برادرش در نهروان کشته شده بود. ابن ملجم او را خواستگاری کرد. زن مهر خویش را سه هزار (دینار!) و قتل امام علی (ع) قرار داد. ابن ملجم گفت که از قضا برای همین به کوفه آمده است. (1) او چندی شمشیر خویش را به زهر آلوده کرده و با همان، ضربتی بر سر امام زد که به دلیل عمیق بودن زخم و سمی بودن شمشیر، امام را به شهادت رساند. گفته شده که ابن ملجم آن شب را در خانه اشعث بن قیس بوده است. (2)

روایات متعددی حکایت از آن دارد که امام در مدخل ورودی مسجد (در درون مسجد) مورد حمله ابن ملجم واقع شده است. (3) در نقلهای دیگری آمده است که امام در حال بیدار کردن مردم برای نماز بود که مورد حمله قرار گرفت. (4) منابع موجود تاریخی بیشتر اشاره به نقل نخست کرده اند. در برابر روایات دیگری وجود دارد که زمان حمله ابن ملجم را وقتی می داند که امام مشغول نماز بوده است. در نقلی از میثم تمار آمده است که امام نماز صبح را آغاز کرده و در حالی که یازده آیه از سوره انبیاء خوانده بود ابن ملجم با شمشیر ضربتی بر سر امام زد. (5) در نقل دیگری از یکی از نوادگان جعدة بن هبیره- که این جعده فرزند ام هانی بوده و گاهی بجای آن حضرت نماز می خوانده و در برخی نقلها آمده که پس از ضربت خوردن امام، او جلو آمده و نماز را ادامه داد- گفته شده است که وقتی ابن ملجم ضربه را زد که امام در نماز بود. (6) شیخ طوسی نیز روایتی نقل کرده است که همین مطلب را تایید می کند. (7) متقی هندی نیز روایت نقل کرده که ضمن آن آمده است که ابن ملجم زمانی ضربت خود را فرود آورد که امام سرش را از سجده برداشت. (8) نقل دیگری از ابن حنبل (9) که همان را ابن عساکر (10) نیز روایت کرده از همین مطلب را تایید می کند. ابن عبد البر می گوید: در این که آیا ابن ملجم در نماز ضربت را زده یا قبل از آن و نیز این که امام در آن هنگام کسی را جانشین خود کرده یا خود تمام کرده، اختلاف است. بیشتر بر آنند که آن حضرت جعدة بن هبیره را بجای خود گذاشت تا نماز را تمام کند. (11)

روایات فراوانی از طریق اهل بیت و اهل سنت نقل شده که نشان از وضعیت خاص روحی امام در شبی است که صبحگاه آن شب امام ضربت خورد از جمله روایتی از امام باقر (ع) که ابن ابی الدنیا نقل کرده آشکارا آگاهی امام را از شهادت خویش خبر می دهد. (12) زمانی که امام ضربت خورد فریاد زد: «فزت و رب الکعبه » به خدای کعبه رستگار شدم. (13)

ابن ابی الدنیا وصیت امام را از طرق مختلف نقل کرده است. قسمتهایی از آن در زمینه مسائل مالی و بخشی از آن، وصایای دینی امام است. در این وصیت امام، توصیه به مسائل چندی کردند از جمله: صله رحم، ایتام، همسایگان، عمل به قرآن، اقامه نماز به عنوان عمود دین، حج، روزه، جهاد، زکات، اهل بیت رسول خدا (ص) ، بندگان، امر به معروف و نهی از منکر. در این نقل آمده است که امام در حالی که مشغول گفتن «لا اله الا الله » بودند، در آغاز شب بیست و یکم رمضان، در حالی که آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره » را می خواند به دیدار معبود شتافت. (14) بنا به نقلی دیگر، پس از شهادت امام، حسنین، محمد بن حنفیه، عبد الله بن جعفر و تنی چند نفر از اهل بیت، آن حضرت را شبانه به خارج کوفه (جایی که بعدها نجف نامیده شد) بردند و پنهانی دفن کردند. این کار برای آن بود که خوارج یا دیگران (بنی امیه) قبر امام را نبش نکنند. (15)

در اخبار شهادت امام آمده است که گروهی از غلات در مدائن با شنیدن خبر شهادت امام، از پذیرفتن خبر شهادت آن حضرت خودداری کردند. این گروه منشا تفکرات غلو آمیز در میان شیعه هستند که در قسمتهای بعدی، اشاراتی به آنها خواهیم داشت. چند نقلی که ابن ابی الدنیا در این زمینه آورده است، نشان از حضور فردی با نام ابن السوداء از قبیله همدان که او را عبد الله بن سبا می نامیده اند دارد. در نقلی دیگر از عبد الله بن وهب السبائی یاد شده که این ادعا را در مدائن کرده است. (16) این دو نقل نشان می دهد که حتی نام این شخص مشخص نبوده است.

 

پی نوشت ها:

1. طبقات الکبری، ج 3، صص 38- 35

2. مقتل الامام امیر المؤمنین، ص 36، ش 13

3. همان، ص 29، ش 4، ص 35، ش 12

4. همان، ص 28، 33، ش 11

5. همان، ص 30، ش 5

6. همان، ص 30، ش 6

7. الامالی، الجزء الثالث، ش 18

8. کنز العمال، ج 15، ص 170، (طبع دوم) ، الامالی فی آثار الصحابه، صص 104- 103

9. الفضائل، ص 38، ش 63 (طبع قم)

10. ترجمة الامام علی بن ابی طالب (ع) ، ج 3، ص 361 (طبع دوم)

11. الاستیعاب، (در حاشیه الاصابه) ج 3، ص 59

12. همان، صص 34- 33، ش 12، ابو نعیم روایتی نقل کرده (و دیگران فراوان آورده اند) که رسول خدا (ص) خبر شهادت وی را به آن حضرت داده بود. معرفة الصحابه، ج 1، صص 296- 295

13. همان، ص 39، ش 20، و در پاورقی همانجا از: الامامة و السیاسه، ص 160، انساب الاشراف، ج 2، ص 499

14. مقتل الامام امیر المؤمنین، صص 46- 45

15. همان، ص 79، ش 68

16. همان، ص 92، ش 85، ص 96، ش 91



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:48 عصر )
»» مهمترین دلایل برای بزرگداشت شب قدر

 

 


شب قدر" شبی که نامش گوینده ارزشش است ، شبی که باید قدر دانسته شود و ارزشش حفظ شود ، شب قدر معادل هزار ماه است ، برابر با هشتاد سال ، یعنی یک شب خاص به اندازه هشتاد سال عمر می ارزد...
شبی که خداوند آن را بر هشتاد سال برتری می دهد حتما باید قدر دانسته شود ، اما چرا این شب اینقدر مهم است؟ در این مقاله به چند دلیل مهم فضیلت شب قدر اشاره می کنیم :

1- بزرگداشت این شب توسط خداوند
خدواند ازلی و ابدی ، گاهی بنا به حکمت بی منتهای خود، زمان یا مکانی را شرافت و برتری زیادی می بخشد، و بنا بر همین حکمت "شب قدر" را بر هزار ماه برتری می دهد، بزرگترین کتاب خودش را که نامه سعادت بشر است، در این ماه نازل میکند، و آنقدر بزرگش می دارد که در درک عظمتش "کلاه از سر کودک عقل می افتد" و می فرماید: «و شما چه می دانید شب قدر چیست؟» و ما واقعا چه می دانیم شب قدر چیست؟ اما به هر حال شبی را که خدواند بی نیاز مطلق، بزرگ می دارد ، بنده سر تا پا نیاز ، چرا بزرگش ندارد؟ چرا چون شب های دیگر در خواب برود و از نزول ملائکه و قرآن و دریا دریا فیض و برکت بی بهره بماند ؟

2- شب قدر شب سرنوشت ساز
بیشتر عمر ما در تکرار مکررات می گذرد ، و در این میان لحظاتی آنقدر مهم می شوند که نحوه گذران بقیه عمر ما را رقم می زنند ، لحظاتی به اصطلاح سرنوشت ساز ، مثل لحظه ای که پای یک قرداد مهم را امضا می کنی ، وقتی پای سند ازدواج را امضا می کنی ، وقتی یک لحظه یک محکوم به اعدام را قصاص یا عفو می کنی و ....
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرمود: «هر کس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم شده است و محروم نمی‌‌ماند از خیرات شب قدر، مگر کسی که (با اعمال خویش) خود را محروم نموده باشد»
اما یک شبی هست که از همه سرنوشت ساز تر است ، شبی است که مقدرات یک سال را رقم میزنی ، قرارداد تقدیر یک ساله، امضا می شود ، اما قبل از سپیده دم ، هنوز فرصت چانه زدن هست ، هنوز فرصت التماس کردن هست، هنوز می توان از رحمت خدا وام گرفت و بندهایی که ما را بدهکار و مغضوب خدا می کند را قلم عفو کشید ، امشب مهم است چون می توانیم به خداوند التماس کنیم ، مرگمان را به تأخیر بیندازد، سلامتیمان حفظ بشود ، پیشامد های بد از مسیر یک ساله ما برداشته شود و هر آنچه خیر است برای ما رقم زده شود و این ها بر نمی آید مگر با دست توانای خداوند قادر مطلق ،‌ امشب ما بخوابیم آن سیاهه اعمال را چه کنیم ؟ با کدام امتیاز ، با کدام امید ، با کدام تضمین راهی فرداها شویم ؟ تا سال بعد تا شب تقدیری دیگر مگر می مانیم ؟ کی به ما امان نامه می دهد ؟
و امام رضا علیه ‏السلام فرمود: «... یُقَدَّرُ فیها ما یَکُونُ فی السَّنَةِ مِنْ خَیْرٍ اَوْ شَرٍّ اَوْ مَضَرَّةٍ اَوْ مَنْفَعَةٍ اَوْ رِزْقٍ اَوْ اَجَلٍ وَ لِذلِکَ سُمِّیَتْ لَیْلَةُ الْقَدْر (عیون اخبارالرضا، ج2، ص 116) ؛ در آن شب (قدر) آنچه که در سال واقع می‏شود،تقدیر و اندازه‌‏گیری می‏شود، از نیکی و بدی و سود و زیان و روزی و مرگ. به همین جهت نیز شب قدر شب اندازه‌گیری نامیده شده است.»

3- شب استجابت دعا
شبی که بهتر از هزار ماه است ، شب سرنوشت ساز تقدیر ، همان شب بزرگ ، بهترین موقع استجابت دعا هم هست ، این شب دعایی رد نمی شود .
اما یادمان باشد در این شب های با عظمت در هنگام دعا تنها به بعد مادی اکتفا نکنیم و پیرامون مسائل اخروی و مسائل معنوی نیز دست به دعا برداریم و این همان سبک زندگی قرآنی است که خداوند متعال از آن در زندگی م?منین یاد می کند : «وِمِنْهُم مَّن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ: و برخى از آنان مى‏گویند پروردگارا در این دنیا به ما نیکى و در آخرت [نیز] نیکى عطا کن و ما را از عذاب آتش [دور] نگه دار»[بقره:201]
امشب مهم است چون می توانیم به خداوند التماس کنیم ، مرگمان را به تأخیر بیندازد، سلامتیمان حفظ بشود ، پیشامد های بد از مسیر یک ساله ما برداشته شود و هر آنچه خیر است برای ما رقم زده شود و این ها بر نمی آید مگر با دست توانای خداوند قادر مطلق ،‌ امشب ما بخوابیم آن سیاهه اعمال را چه کنیم ؟ با کدام امتیاز ، با کدام امید ، با کدام تضمین راهی فردا ها شویم ؟ تا سال بعد تا شب تقدیری دیگر مگر می مانیم ؟ کی به ما امان نامه می دهد ؟


4-شب بزرگ بخشش
یکی دیگر از ویژگی‌های این شب بزرگ بخشش گناهان و عفو گناهکاران است ، باید تلاش کنیم تا این فرصت جبران ا این لطف بزرگ خداوند را از دست ندهیم و بدا به حالمان اگر غفلت کنیم .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‏فرمود: «هر کس که از فیض شب قدر محروم گردد، از تمام خیرات محروم شده است و محروم نمی‌‌ماند از خیرات شب قدر، مگر کسی که (با اعمال خویش) خود را محروم نموده باشد.» (کنز العمّال، علی متقی هندی، بیروت، موسسه الرساله، ج8، ص534، ح28 . 24 )
و در جای دیگر فرمود :‌ « کسی که شب قدر را درک کند، پس بخشیده نشود پس خدا او را (از رحمت خویش) دور می‏سازد.»
( بحار الانوار، ج94، ص80، ح47)

جمع بندی :
شب قدر ، شب سرنوشت سازی است ، در این شب باید بکوشیم از فرصت بخشش استفاده کنیم گذشته را جبران کنیم ، وقتی توبه کردیم دعا کنیم ، دعا برای فرج ، برای عاقبت به خیری ، برای امنیت ، برای نسل صالح....در شب قدر کار هشتاد سال را می توان پیش برد ، باشد که قدر بدانیم .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/4/20 :: ساعت 2:47 عصر )
»» وصیت امام على علیه ‏السلام به امام حسن علیه‏ السلام‏

 

 

 ساعتى به شهادت مانده، به قرآن، نماز، حج، ایتام، اصلاح ذات البین، جهاد و تقوا وصیت کرد، «1» بعد کار ابن ملجم را در وصیت خود گذاشت. «2» چه کسى‏ این کار را در عالم کرده است که با فرق شکافته بگوید: با قاتلم این گونه برخورد کنید؟ یعنى او را به همه وصیت‏هاى خود وصل کرده است. وصیت او چه بود؟

حسن جان! اگر زنده ماندم که امر قاتل در اختیار خودم است و به شما ارتباطى ندارد. من مى‏دانم که با او چه کنم. على جان! نگفتى مى‏خواهى چه کنى، اما ما تو را مى‏شناسیم و مى‏دانیم که مى‏خواستى چه کار کنى. مى‏خواستى خوب شوى، کیسه پولى به او بدهى و او را آزاد کنى. این را ما مى‏دانیم.

اى انسان بى‏نظیر عالم! اى فرد! اى یگانه! خدا در ساختمان تو چه کرده است؟ گنجایشى به او داد که تمام ارزش‏هاى اخلاقى در او جمع باشد.

امیرالمؤمنین علیه ‏السلام بر تمام هستى حکومتى دارد که آن حکومت بود و هست و خواهد بود. حکومتى نیز در گوشه‏اى از زمین بر مردم کوفه داشت. اما آن حکومتى که بر تمام مردم داشت، بسیار قوى بود، ولى همراه با عدالت.

در کوفه، در اوج قدرت، براى هدایت مردم سخنرانى مى‏کند، یکى از خوارج نهروان، از وسط جمعیت بلند شد و با عصبانیت گفت: «تَبّاً لَکَ یا عَلى» مرگ بر تو، چقدر هنرمندانه حرف مى‏زنى. چندین نفر آمدند زبانش را از دهانش بیرون بکشند، از روى منبر فرمود: مقصود او چه کسى بود؟ گفتند: على جان! تو. گفت:

پس چرا شما تکان مى‏خورید؟ شما براى چه تصمیم مى‏گیرید؟ آرام باشید، بگذارید بقیه سخنرانى را گوش بدهد، شاید بیدار شود. «3» حاکمى در این کره زمین با دشمنش این گونه رفتار مى‏کند؟ اگر کسى واقعا شیعه باشد، یعنى خدا و پیغمبر صلى‏ الله ‏علیه‏ وآله به او شیعه بشود بگویند، به تمام مقدسات عالم، در قیامت اهل نجات است. اگر شیعیان با تمام گناهان، صدها بار دل على علیه‏ السلام را سوزانده باشند، باز در قیامت به خدا مى‏گوید: این‏ها را به من واگذار کن تا با خود به بهشت ببرم. چه کسى اخلاق او را دارد؟

على علیه‏ السلام ظرف توحید کیفى است. بیان توحید کیفى کار من نیست. ما فقط مى‏توانیم توحید علمى را بیان کنیم و مقالات فلاسفه و حکما در باب توحید را شرح دهیم، ولى بیان توحید کیفى کار ما نیست.

على علیه‏ السلام ظرف تمام حقایق نبوت، امامت، علم و اخلاق است و در این زمینه هیچ چیزى کم ندارد. این معمار اول على علیه ‏السلام است.

 

على علیه‏ السلام پروش یافته قرآن‏

معمار دومى که على علیه ‏السلام را ساخت، قرآن بود. چه کسى مى‏داند قرآن چیست؟

از عالم ربانى، وجود مبارک علامه طباطبایى، «4» که سى سال زحمت کشید تا این تفسیر «المیزان» را نوشت، که حکماى شیعه مى‏گویند: صد سال دیگر معلوم مى‏شود که علامه در این تفسیر چه کرده است. در نوشته‏هاى شهید مطهرى نیز خوانده‏ام که ایشان گفته است: صد سال دیگر باید بفهمند که علامه چه کار کرده است. من دو گوشه کوچک درباره عظمت قرآن براى شما ذکر کنم.

شخصى پرسید: این هزار و پانصد سال، شما مفسرین قرآن شیعه و سنى چقدر از قرآن را فهمیده‏اید؟ ایشان فرمودند: تمام مفسرین شیعه و سنى اگر بخواهند تفسیرهایشان را جمع کنند و همه در یک صف بایستند، مى‏گویم: تا لب دریا آمدیم‏ و از بیرون امواج را نگاه کردیم، موجها را نوشتیم و درون آن را نمى‏دانیم که چه خبر است.

این قرآن است. رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ وآله مى‏فرمایند: در روز قیامت، وقتى پروردگار قرآن را در معرض دید اولین و آخرین قرار مى‏دهد:

«یَأتِى القُرآنُ یَوْمَ القِیامَهِ بِکْراً»

در قیامت تمام عالمیان مى‏بینند که این قرآن از نظر مفاهیم هنوز دست نخورده‏

است.

دریایى است که چیزى از درونش بیرون نیامده است. آن وقت کل این قرآن، على علیه‏السلام را ساخته است. من دیگر نمى‏توانم بهتر توضیح دهم. فقط بگویم: على علیه‏ السلام‏

قرآن است و قرآن نیز على علیه ‏السلام است. هیچ چیز از قرآن نیست که در على علیه ‏السلام نباشد.

کدام قرآن؟ این قرآنى که روى کاغذها است؟ نه، آن قرآنى که به صورت کیفى در شب قدر نازل شده است:

«أَنزَلْنَهُ فِى لَیْلَهِ الْقَدْرِ» «5» آن قرآن درعلى علیه‏السلام جلوه کرد وایشان را ساخت. نه این قرآن لفظى. لفظ قرآن که ما را مى‏سازد.

ساختمان وجود ما را قرآن لفظى ساخته است، مثلًا به ما گفته است: نماز بخوان، ما گفتیم: چشم، این نماز ما، معمارى قرآن بر وجود ما است. روزه، توبه، حج، خمس، زکات و اعمال صالح معمارى الفاظ قرآن بر ساختمان وجودى ما است، ولى على علیه ‏السلام کیفیت را قرآن معمارى کرده است.

 

پیغمبر صلى ‏الله‏ علیه‏ وآله سومین معمار وجود على علیه ‏السلام‏

معمار و سازنده سوم این ساختمان، پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلى ‏الله‏ علیه ‏وآله است. اینجا جمله‏اى از خود على علیه‏السلام بشنوید که مى‏فرمایند: پیغمبر صلى‏الله‏علیه‏وآله از نظر آداب انسانى ساخته خدا است و من ساخته شده پیغمبر صلى ‏الله ‏علیه ‏وآله هستم.

پیغمبر صلى ‏الله‏ علیه‏ وآله درباره امیرالمؤمنین علیه‏ السلام جمله ‏اى دارند که خیلى کوتاه است، اما حرف عجیب و نابى است که انسان را شگفت زده مى‏کند.

گوشه‏اى از آن جمله این است که: در قیامت اگر به من بگویند: یا رسول الله! در عمر خود چه کردى تا بتوان تمام درهاى بهشت را به رویت باز کرد، مى‏گویم: من على علیه ‏السلام را ساختم. مى‏گویند کافى است، چون تو کار را تمام کردى. دیگر چیزى نمى‏خواهد بگویى.

ساختن على علیه‏السلام هنر پیامبر صلى ‏الله‏ علیه ‏وآله بوده است. اگر خدا مى‏خواست که على علیه ‏السلام را در زمان حضرت ابراهیم علیه‏السلام به دنیا مى‏آورد و به او مى‏گفت که او را بساز، حضرت ابراهیم علیه‏ السلام مى‏توانست کعبه بسازد، نه على علیه‏ السلام را. حضرت ابراهیم علیه ‏السلام باید محل‏

زاییده شدن على علیه‏السلام را مى‏ساخت. کار او ساختن على علیه ‏السلام نبوده است.

ابن جنید بغدادى مى‏گوید: على جان! درباره تو چه بگوییم. دشمنان تو از شدت دشمنى، حتى بردن اسم تو را ممنوع کردند و دوستانت از ترس، حرف تو را نزدند. هر دو طرف تو را پنهان کردند، ولى تو از هر خورشیدى در این عالم فروزان‏تر هستى.

منشأ کون و مکان على است، على‏

مبدأ انس و جان على است، علی مظهر حق به عالم ملکوت‏

نور مطلق بدان على است، علی اسم اعظم، پدیده لوح و قلم‏

بر سر عرش، جان على است، علی یعنى اول ظهور ایزد پاک‏

به عیان و نهان على است، علی آسمان‏ها که دور زمین گردید

بر یکى نقطه، آن على است، علی چون نبى میهمان یزدان شد

دید خوش میزبان على است، على‏ «6»

پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ وآله در شب معراج سؤالى کرد: خدایا! بى‏واسطه با من حرف مى‏زدى، یا حرف‏ها را به على علیه ‏السلام مى‏گفتى و او به من مى‏گفت؟ فرمود: نه، حبیب من، چون محبوب‏ترین خلق در قلب تو و نزد خودم على علیه‏ السلام است، با صداى على علیه ‏السلام با تو حرف زدم. «7»

کیستى اى که همه عالمى‏                        گر تو نبودى همه عالم نبود

در شب معراج که حق با على                 گفت سخن غیر تو محرم نبود «8»

 

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- بحار الأنوار: 75/ 99، باب 18؛ «وَصِیَّتُهُ علیه‏السلام عِنْدَ الْوَفَاهِ- هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ عَلِىُّ بْنُ أَبِى طَالِبٍ- ثُمَّ إِنِّى أُوصِیکَ یَا حَسَنُ وَ جَمِیعَ وُلْدِی- وَ أَهْلَ بَیْتِى وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِى مِنَ الْمُومِنِینَ- بِتَقْوَى اللَّهِ رَبِّکُمْ- وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ- وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا- فَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله یَقُولُ- صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ- وَ إِنَّ الْمُبِیرَهَ وَ هِىَ الْحَالِقَهُ لِلدِّینِ فَسَادُ ذَاتِ الْبَیْنِ وَ لا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ- انْظُرُوا ذَوِى أَرْحَامِکُمْ- فَصِلُوهُمْ یُهَوِّنُ اللَّهُ عَلَیْکُمُ الْحِسَابَ- اللَّهَ اللَّهَ فِى الْأَیْتَامِ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ- فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله یَقُولُ- مَنْ عَالَ یَتِیماً حَتَّى یَسْتَغْنِیَ- أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ بِذَلِکَ الْجَنَّهَ- کَمَا أَوْجَبَ لآِکِلِ مَالِ الْیَتِیمِ النَّارَ- اللَّهَ اللَّهَ فِى الْقُرْآنِ- فَلَا یَسْبِقَنَّکُمْ إِلَى الْعِلْمِ بِهِ غَیْرُکُمْ- اللَّهَ اللَّهَ فِى جِیرَانِکُمْ- فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله أَوْصَى بِهِمْ- مَا زَالَ یُوصِى بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ- اللَّهَ اللَّهَ فِى بَیْتِ رَبِّکُمْ فَلَا یَخْلُو مِنْکُمْ مَا بَقِیتُمْ- فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا- وَ أَدْنَى مَا یَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ- اللَّهَ اللَّهَ فِى الصَّلَاهِ- فَإِنَّهَا خَیْرُ الْعَمَلِ إِنَّهَا عِمَادُ دِینِکُمْ- اللَّهَ اللَّهَ فِى الزَّکَاهِ- فَإِنَّهَا تُطْفِئُ غَضَبَ رَبِّکُمْ- اللَّهَ اللَّهَ فِى صِیَامِ شَهْرِ رَمَضَانَ- فَإِنَّ صِیَامَهُ جُنَّهٌ مِنَ النَّارِ- اللَّهَ اللَّهَ فِى الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاکِینِ- فَشَارِکُوهُمْ فِى مَعَایِشِکُمْ- اللَّهَ اللَّهَ فِى الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَلْسِنَتِکُمْ- فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ رَجُلَانِ إِمَامٌ هُدًى- أَوْ مُطِیعٌ لَهُ مُقْتَدٍ بِهُدَاهُ- اللَّهَ اللَّهَ فِى ذُرِّیَّهِ نَبِیِّکُمْ- لَا تُظْلَمَنَّ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ- وَ أَنْتُمْ تَقْدِرُونَ عَلَى الْمَنْعِ عَنْهُمْ- اللَّهَ اللَّهَ فِى أَصْحَابِ نَبِیِّکُمُ- الَّذِینَ لَمْ یُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَمْ یَأْوُوا مُحْدِثاً- فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى‏الله‏علیه‏وآله أَوْصَى بِهِمْ- وَ لَعَنَ الْمُحْدِثَ مِنْهُمْ وَ مِنْ غَیْرِهِمْ- وَ الْمُووِىَ لِلْمُحْدِثِینَ- اللَّهَ اللَّهَ فِى النِّسَاءِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ- فَإِنَّ آخِرَ مَا تَکَلَّمَ بِهِ نَبِیُّکُمْ أَنْ قَالَ- أُوصِیکُمْ بِالضَّعِیفَیْنِ- النِّسَاءِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ- الصَّلَاهَ الصَّلَاهَ الصَّلَاهَ- لَا تَخَافُوا فِى اللَّهِ لَوْمَهَ لَائِمٍ- یَکْفِکُمْ مَنْ أَرَادَکُمْ.»

(2)- الإرشاد، شیخ مفید: 1/ 21؛ «فَلَمَّا أُدْخِلَ ابْنُ مُلْجَمٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُومِنِینَ علیه‏السلام نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ إِنْ أَنَا مِتُّ فَاقْتُلُوهُ کَمَا قَتَلَنِى وَ إِنْ سَلِمْتُ رَأَیْتُ فِیهِ رَأْیِى.»

(3)- نهج‏البلاغه: حکمت 420؛ «وَ رُوِىَ أَنَّهُ علیه‏السلام کَانَ جَالِساً فِى أَصْحَابِهِ فَمَرَّتْ بِهِمُ امْرَأَهٌ جَمِیلَهٌ فَرَمَقَهَا الْقَوْمُ بِأَبْصَارِهِمْ فَقَالَ علیه‏السلام إِنَّ أَبْصَارَ هَذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ وَ إِنَّ ذَلِکَ سَبَبُ هِبَابِهَا فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُکُمْ إِلَى امْرَأَهٍ تُعْجِبُهُ فَلْیُلَامِسْ أَهْلَهُ فَإِنَّمَا هِىَ امْرَأَهٌ کَامْرَأَتِهِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْخَوَارِجِ‏قَاتَلَهُ اللَّهُ کَافِراً مَا أَفْقَهَهُ فَوَثَبَ الْقَوْمُ لِیَقْتُلُوهُ فَقَالَ علیه‏السلام رُوَیْداً إِنَّمَا هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ.»

(4)- شرح حال ایشان در کتاب تواضع و آثار آن، جلسه اول آمده است.

(5)- قدر 1: 97؛ «قرآن را در شب قدر نازل کردیم.»

(6)- صغیر اصفهانى.

(7)- بحار الأنوار: 18/ 386، باب 3؛ إرشاد القلوب: 2/ 233، الجزء الثانى؛ «وَ مِنْ کِتَابِ الْمَنَاقِبِ لِلْخُوَارَزْمِىِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ وَ قَدْ سُئِلَ بِأَىِّ لُغَهٍ خَاطَبَکَ رَبُّکَ لَیْلَهَ الْمِعْرَاجِ فَقَالَ خَاطَبَنِى بِلُغَهِ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ علیه‏السلام وَ أَلْهَمَنِى أَنْ قُلْتُ یَا رَبِّ أَ خَاطَبْتَنِى أَنْتَ أَمْ عَلِىٌّ فَقَالَ یَا أَحْمَدُ أَنَا شَىْ‏ءٌ لَیْسَ کَالْأَشْیَاءِ وَ لَا أُقَاسُ بِالنَّاسِ وَ لَا أُوصَفُ بِالْأَشْیَاءِ خَلَقْتُکَ مِنْ نُورِى وَ خَلَقْتُ عَلِیّاً مِنْ نُورِکَ فَاطَّلَعْتُ عَلَى سَرَائِرِ قَلْبِکَ فَلَمْ أَجِدْ عَلَى قَلْبِکَ أَحَبَّ مِنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ علیه‏السلام فَخَاطَبْتُکَ بِلِسَانِهِ کَیْمَا یَطْمَئِنَّ قَلْبُکَ.»

 (8)- میرزا حبیب اللّه خراسانى.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 2:44 عصر )
»» من و عمل حرام؟

نوشته‏ اند: در بنى‏اسرائیل زنى زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده مى‏شد! درب خانه‏ اش به روى همه باز بود، در اطاقى نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام مى‏کشید، هرکس به نزد او مى‏آمد، باید ده دینار براى انجام حاجتش به او مى‏داد!

عابدى از آنجا مى‏گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‏ اى نزدش بود فروخت، پولش را براى زن آورد و در کنار او نشست، وقتى چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که اى واى بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبى ‏هایم از بین خواهد رفت!!

رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعى است. گفت: از خداوند مى‏ترسم، زن گفت: واى بر تو! بسیارى از مردم آرزو دارند به اینجایى که تو آمدى بیایند.

گفت: اى زن! من از خدا مى‏ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالى که بر خویش تأسف و حسرت مى‏خورد و سخت مى‏گریست!

زن را در دل ترسى شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهى بود که مى‏خواست‏ مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال‏هاست غرق در گناهم، همان خدایى که از عذابش او ترسید، خداى من هم هست، باید ترس من خیلى شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنه‏ اى پوشید و روى به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج مى‏دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و براى عبادتم کمک باشد.

بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهى گفت، عابد فریادى زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسى هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادرى دارد که مرد خداست ولى از شدت تنگدستى قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 8:55 صبح )
»» فصاحت حضرت‏ محمد صلى الله علیه و آله

در مقدمه کتاب سودمند و پرقیمت «نهج الفصاحه» درباره کلام پیغمبر صلى الله علیه و آله آمده است:

«فصاحت نبى اکرم صلى الله علیه و آله موهوب بود نه مصنوع، آن جان نیرومند که نورافکن تاریخ بود، با آن اقتدار عجیب بر احاطه معانى که خدایش داده بود، با آن تسلط شگفت‏انگیز که بر لهجات عرب، خاصه لهجه مهذب و کامل قریش، داشت، با آن قوت عزیمت و استقامت طبع، که با حوادث سهمگین تحدى مى‏کرد، با آن صفاى خاطر که چون آسمان، بلند برتر از حوادث بود و غبار کدورت آسان نمى‏گرفت، به حق در سایه قرآن به مرحله مادون آن بى‏منازع به او رنگ فصاحت تکیه زده بود. به راستى که خداوندش براى ابلاغ رسالت نیکو پرورانده بود، و براى وصول بدان اوج کمال که خلوتگاه راز است، همه رنج‏هاى گوناگون حیات را از مرارت یتیمى، گزش فقر، داغ فرزند، هول دائم از خطرات، حیرت نابسامانى، محنت غربت و برتر از همه، انزواى توان فرساى کشنده؛ یعنى بلاى تنهایى در جمع بى‏خبرانِ پر مدعا، چشیده بود».

چنین شخصیت بى‏نظیرى از طرف خداى بزرگ، مأموریت ابلاغ دین را داشت، دینى که منبع فیض آفرینش به او وحى مى‏کند، تا او در سایه شخصیت والایش به جهانیان برساند، آیینى که سرچشمه وجود، عالم، عادل، حکیم و آفرینش، به وى ابلاغ مى‏نماید و او را مأمور تبلیغ آن مى‏کند، دینى که سرچشمه آن حق و رساننده به نبى اسلام، امین وحى و قانون اساسیش قرآن و مأمور تبلیغش چنین رادمردى باشد، باز هم مى‏توان گفت در دنیاى علم آنهم دنیایى ناقص و ناتوان از اخلاق و معنویات، و دنیایى که علم در او چون نقطه صفر و مجهولات بى‏نهایت است، مانع از ترقى، پیشرفت، تعالى و تمدن است؟

آیا رد چنین شخصیتى دلیل بر کمال بى‏انصافى، جهالت و حماقت نیست؟

آیا شخصیتى چون پیغمبر صلى الله علیه و آله که تمام کمالات و اوصاف انسانى، در حد اعلا، در او جمع بوده و جزئیات زندگى کسى چون او، در تاریخ منعکس نشده و تاریخ مانند او را در فضایل بیاد ندارد، ممکن است پایه‏گذار دینى باشد که مانع از ترقى و تعالى بشر گردد؟!!

ما قبول داریم دنیاى امروز دنیاى علم است؛ ولى بشر افسار گسیخته، تمام معنویات را از دانش جدا کرده و جز معلومات خشک طبّى، نجومى، ریاضى، فیزیکى، اسلحه‏سازى، روانشناسى بى‏روح و تاریخ و جغرافیا و.. چیزى براى بشر نگذاشته، علم، امروز جز این که وسایل راحتى براى جسم بشر، از تمام برنامه‏ها ساخته، آن هم عده‏اى قلدر و زورگو و ثروتمند از آن کمال بهره را مى‏برند، آیا کار دیگرى کرده و معجز دیگرى از او سرزده است؟

امروزه ممالک متحده، از بهترین برنامه‏هاى علمى، سیاسى و مالى در جهان بهره‏مندند و کشورى در جهان همدوش او نیست، در حالى که چراغ علم و دانش، در آمریکا به طور چشمگیرى روشن است، آنچنان که پایش به کره ماه رسید؛ ولى از نظر معنوى و اخلاقى در رأس فقیرترین کشورهاى جهان است، به طورى که آن کشور بیشتر به جنگلى پر از حیوانات درنده و وحشى شبیه است، تا به کشورى انسان‏نشین.

چه خوب است آنها که مى‏گویند: دنیا، دنیاى علم است؛ یعنى سعادت، نجات و خوشبختى در سایه این دنیاست، برنامه زیر را که یکى از صدها برنامه ننگین در آمریکا است، بخوانند و از این رجز خوانى آمیخته با غرورِ تو خالى و شبیه «من آنم که رستم بود پهلوان» دست بردارند؛ زیرا جهان غرب، در تمام علوم پیش‏رفته است؛ ولى رجز خودنماییش را اینان مى‏خوانند، و عجیب‏تر آن که عده‏اى پس از بیرون آمدن از سینما و کاباره و برخى پس از تعلیم گرفتن از شب‏نشینى‏هاى نامشروع و گروهى پس از بیرون کردن سر از تریاى طویله‏ «1» و مست شدن از برنامه‏هاى ننگین و رسواى مراکزى چون کاخ جوانان و دیگر مراکز فساد، به جاى بیدار شدن و بیرون آمدن از منجلاب فساد و حفظ قداست عمر عزیز و گرانبها، از مصرف شدن در این برنامه‏هاى جهنمى، تمام حملات ناجوانمردانه خود را، متوجه دین و اهل دین کرده و مکتبى را که خداى عالم براى سعادت انسان، به وسیله پیغمبر بزرگ، به بشر عرضه کرده است مانع از ترقى مى‏دانند!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 8:53 صبح )
»» احیاى شب قدر

 

 

در فضیلت احیاى شب قدر همین بس که در روایت آمده:

کانَ ابُو عَبْدِاللَّهِ علیه السلام مَریضاً مُدْنِفَاً فَامَرَ فَاخْرِجَ الى مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله فَکانَ فِیهِ حَتَّى اصْبَحَ لَیْلَةَ ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضانَ. «1»

امام صادق علیه السلام در مرض مشرف به موت، امر فرمود در شب بیست و سوم او را به مسجد پیامبر ببرند، تمام شب را در مسجد بود تا صبح روز بیست و سوم رسید.

زراره مى‏گوید: حضرت صادق علیه السلام فرمود: در شب نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم قرآن را برگیر و باز کن و روبه‏روى خود قرار ده و بگو:

الَّلهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ، وَ ما فِیهِ وَ فیهِ اسْمُکَ الاْکْبَرُ وَ اسْماؤُکَ الْحُسْنى وَ ما یُخافُ وَ یُرْجى انْ تَجْعَلَنى مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ.

خدایا از تو درخواست مى‏کنم به حق کتاب نازل شده‏ات و آنچه در آن است، و در آن است نام بزرگترت، و نام‏هاى نیکوترت و آنچه بیم‏انگیز است و امیدبخش. اینکه مرا از آزادشدگان از آتش دوزخ قرار دهى.

و هر چه مى‏خواهى از خدا بخواه. «2»

امام صادق علیه السلام درباره احیاداران شب بیست و سوم فرمود:

خوشا به حال راکعان و ساجدان آن شب، و آنان که خطاهاى گذشته را در نظر مى‏گیرند و اشک مى‏ریزند، من امید دارم که چنین افرادى از پیشگاه مقدس حق ناامید نشوند. «3» حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت مى‏کند:

خداوند از میان روزها روز جمعه را، و از میان ماه‏ها ماه رمضان، و از بین شب‏ها شب قدر را انتخاب کرد. «4» رسول حق صلى الله علیه و آله فرمود:

هذا شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرٌ مُبارَکٌ، افْتَرَضَ اللَّهُ صِیامَهُ، تُفْتَحُ فِیهِ ابْوابُ الْجِنانِ، وَ تُصَفَّدُ فیهِ الشَّیاطینُ، وَ فیهِ لَیْلَةٌ خَیْرٌ مِنْ الْفِ شَهْرٍ، فَمَنْ حُرِمَها حُرِمَ- یُرَدِّدُ ذلِکَ ثَلاثَ مَرّاتٍ. «5»

این است ماه رمضان، ماه مبارکى که خداوند روزه را در آن واجب فرموده، در این ماه درهاى بهشت باز است، و شیاطین در غل و زنجیرند، شب قدر که بهتر از هزار ماه است در این ماه مبارک قرار دارد، کسى که از آن محروم شود از برکات عظیمه‏اش محروم شده- این مسئله را حضرت سه بار فرموده است.

در باب اهمیّت شب قدر و اعمال و اذکار و اوراد وارده در آن، و کیفیّت شب زنده‏دارى در آن فضاى ملکوتى به جلد 94 «بحار الأنوار» و «زاد المعاد» و «مفاتیح الجنان» مراجعه نمایید.

 

تفسیر سوره قدر

در تفسیر فرات الکوفى، حدیثى متفاوت در شأن شب قدر نقل شده است:

امام صادق علیه السلام در تفسیر سوره قدر مى‏فرماید:

إِنَّآ أَنزَلْنهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ

اللَّیْلَةُ فاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ، فَمَنْ عَرَفَ فاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِها فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّما سُمِّیَتْ فاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِها (اوْ مِنْ مَعْرِفَتِها) وَ قَوْلُهُ‏

وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مّنْ أَلْفِ شَهْرٍ

یَعْنى‏ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ مُؤْمِنٍ وَ هِىَ امُّ الْمُؤْمِنینَ.

تَنَزَّلُ الْمَلئِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا

وَ الْمَلائِکَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه و آله وَ الرُّوْحُ الْقُدُسِ هِىَ فاطِمَةُ علیها السلام‏

بِإِذْنِ رَبّهِم مّن کُلّ أَمْرٍ* سَلمٌ هِىَ حَتَّى‏ مَطْلَعِ الْفَجْرِ

یَعْنى‏ حَتَّى یَخْرُجَ الْقائِمُ علیه السلام. «6»

در آیه‏ إِنَّآ أَنزَلْنهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ مقصود از «لیلة» فاطمه علیها السلام است و منظور از «القدر» خداوند است، پس هر که حق فاطمه را بشناسد، شب قدر را درک کرده است و همانا او فاطمه نامیده شد چون مردم از کسب معرفت حقیقى او باز مانده‏اند.

و گفته خداوند: وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مّنْ أَلْفِ شَهْرٍ مقصود این است که او بهتر از هزار مؤمن است که فاطمه مادر مؤمنان مى‏باشد.

و تَنَزَّلُ الْمَلئِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا «ملائکه» مؤمنان عالمى هستند که داراى دانش خاندان و اهل بیت نبوّتند. «روح» جان پاک و قدسى فاطمه علیها السلام است.

و بِإِذْنِ رَبّهِم مّن کُلّ أَمْرٍ* سَلمٌ هِىَ حَتَّى‏ مَطْلَعِ الْفَجْرِ یعنى تا هنگامى که حضرت حجت قائم آل محمد علیه السلام ظهور نماید.

و نیز فرمود:

بِإِذْنِ رَبّهِم مّن کُلّ أَمْرٍ

أَىْ بِکُلِّ أَمْرٍ إِلى‏ مُحَمَّدٍ وَ عَلِىٍّ سَلامٌ. «7»

فرشتگان برنامه هر امرى و رخدادى را بر محمد صلى الله علیه و آله و على علیه السلام تسلیم مى‏کنند و در سلامت و رحمت، امور را تا دمیدن سحرگاهان؛ تقدیر و تحکیم مى‏نمایند.

مناسب با روایت فوق در تشریح محور بودن فاطمه و باب معراج وحى و نبوّت، حدیثى از عبداللّه بن عجلان سکونى است که مى‏گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:

خانه على و فاطمه از غرفه‏هاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است و سقف خانه آنها عرش پروردگار، و در دل خانه آنها روزنه‏اى به عرش است که وحى فرشتگان از آنجا فرود مى‏آید. در شب و روز و در هر ساعت و پلک بر هم زدن، فوج فوج فرشتگان بدون وقفه فرود مى‏آیند و بالا مى‏روند. خداوند تبارک و تعالى آسمان‏ها را براى ابراهیم گشود تا چشمش به عرش افتاد و قدرت نظر کردن او را افزون کرد. خداوند نیروى دید محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را افزایش داده که عرش را در میان خانه خود مشاهده مى‏کردند؛ و براى آنها سقفى جز عرش نبود، و خانه‏هاى آنها سقفش؛ عرش رحمان است و محل عروج دسته دسته بدون توقّف فرشتگان و روح مى‏باشد. هر یک از خانه‏هاى اهل بیت علیهم السلام خانواده معراج ملائکه است. به دلیل آیه: تَنَزَّلُ الْمَلئِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبّهِم مّن کُلّ أَمْرٍ* سَلمٌ هِىَ حَتَّى‏ مَطْلَعِ الْفَجْرِ

گفتم: مّن کُلّ أَمْرٍ (از هر امرى) فرمود: به کل امر (براى همه امرى). گفتم:

اینگونه نازل شده فرمود: آرى. «8» لیلة القدر یک شب است. «ة» در «لیلة» دلالت بر وحدت مى‏کند و در طول هر سال یک شب است. سپس خداوند یک شب را از شب‏هاى ماه رمضان را بر شب‏هاى هزار ماه دیگر برترى داد و آن را شب قدر نامیده است.

شب در مسائل معنوى جایگاه ویژه‏اى دارد. پروردگار براى اهداى تورات، حضرت موسى علیه السلام را به مناجات شبانه فرا خواند.

قرآن، زمان مناسب براى استغفار و تهجّد را، هنگام سحرگاهان بر مى‏شمرد.

عروج پیامبر صلى الله علیه و آله به آسمان هنگام شب بوده است و پیامبر مأمور شد که مناجات و عبادت‏هاى شبانه داشته باشد. حتى خداوند چند بار به شب سوگند یاد کرده است.

از این رو بیشتر کرامات و ارتباطات و راز و نیاز مخلوقات با خالق خویش، شب هنگام است؛ زیرا در شب بیشتر مردم از امور دنیوى فراغت دارند، بیشتر به یاد پروردگارشان هستند. فضیلت عبادت و نیایش در آن، نیز از اعمال عبادى روز، افزون‏تر است.

رمز تقارن شب تقدر بشر با شب نزول قرآن، شاید این مطلب باشد که سرنوشت بشر وابسته به قرآن است. اگر اهل قرآن باشند نیکبخت و گرنه نگون بخت مى‏گردند.

ابوذر غفارى مى‏گوید: به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کردم؛ اى پیامبر خدا! آیا شب قدر همان شبى مى‏باشد که در عهد انبیا علیهم السلام نیز امر بر آنان نازل مى‏شده است و پس از رحلت آنان، امر در آن شب تعطیل شده است؟ حضرت فرمود:

خیر، شب قدر تا روز قیامت باقى است. «9» اصبغ بن نباته از حضرت على علیه السلام روایت نموده که پیامبر خدا صلى الله علیه و آله به من فرمود:

یا على! آیا میدانى معنى شب قدر چیست؟ عرض کردم: نه، اى رسول خدا! پس حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالى آنچه در آن شب، تقدیر و سرنوشتِ انسان تا روز قیامت خواهد بود، تحکیم و اندازه‏گیرى نموده است و در آنچه خداى عز و جل به ولایت تو و ولایت امامان از نسل تو تا روز قیامت، فرمان داده است. «10» بیان حقیقت باطنیّه شب قدر در الفاظ و جملات نمى‏گنجد؛ همانگونه که تحدید به زمان و مکان و عدد در حدّ اشاره، براى درک محدود انسان است.

لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مّنْ أَلْفِ شَهْرٍ شب قدرى که برتر و بهتر از هزار ماه است. با اینکه شب قدر در هر سال یک مرتبه است و هزار ماه هشتاد و چهار سال مى‏شود.

خداوند نفرمود: شب قدر بهتر از هشتاد و چهار سال است؛ نکته‏اش این است:

مقصود حق، تحدید به حدّ معیّنى نیست و فضیلت شب قدر از ابتدا تا انتهاى این جهان از همه اوقات دیگر بیشتر است. ولى چون هزار، عدد کاملى است کنایه از کلّ روزهاست.

بنابراین هزار، عدد کاملى است و تنها رمزى است که اگر تا آخر جهان، عمر و زندگى انسان بدون کسب کمالى معنوى سپرى شود هیچگونه ارزشى ندارد، چه رسد به اینکه آن عمر در راه ستم کردن به دیگران یا در مسیر شیطان باشد.

هزار ماه، کنایه از تمامى مخلوقات است و شب قدر اشاره به کامل‏ترین و برترین موجودات، حضرت ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله که در حقیقت مظهر لیلة القدر است و پس از ایشان اهل بیت معصومین علیهم السلام به ویژه حضرت بقیة اللّه الاعظم علیه السلام مى‏باشند.

خداوند هزار و یک اسم دارد که در شب قدر، همه آن اسماى اعظم الهى، در نبىّ گرامى صلى الله علیه و آله تجلّى کرده است.

 

شأن نزول سوره قدر

 

در داستان نزول سوره قدر آمده است:

امام حسن مجتبى علیه السلام از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرمود: پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در خواب دید قوم بنى امیّه یکى پس از دیگرى بر بالاى منبر ایشان مى‏روند و خطبه مى‏خوانند. پس حضرت از این خواب دلتنگ و ناراحت شد. جبرئیل نزد ایشان رفت و تسلیت داد و سوره کوثر و سوره قدر را ابلاغ کرد.

سهل ساعدى مى‏گوید:

پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله در عالم خواب دید میمون‏ها و بوزینه‏هایى بر فراز منبرش بالا و پایین مى‏روند. آن حضرت از دیدن این خواب غمگین و ناراحت گردید، پس از این حکایت، هرگز کسى ایشان را خندان ندید تا رحلت فرمود.

قاسم بن فضل حرّانى مى‏گوید:

وقتى مدّت حکومت دودمان بنى‏امیه را برشمردیم هزار ماه بوده است. «11» امام صادق علیه السلام در این باره مى‏فرماید:

رسول خدا صلى الله علیه و آله در عالم خواب مشاهده نمود که بنى‏امیّه از منبرش بالا مى‏روند و مردم را از راه هدایت برمى‏گردانند. پس شب را اندوهگین به صبح رسانید.

جبرئیل علیه السلام بر او نازل شد و عرض کرد: اى رسول خدا صلى الله علیه و آله! چه شده تو را غمگین و افسرده مى‏بینم؟!

فرمود: اى جبرئیل! دیشب خواب دیدم که بنى‏امیّه از منبرم بالا مى‏روند و مردم را گمراه مى‏کنند.

جبرئیل عرض کرد: به آن خدایى که تو را بر حق به نبوّت مبعوث کرده است من اطلّاعى بر آن نداشتم سپس به آسمان عروج کرد و در مدّت کوتاهى با آیه‏اى از قرآن فرود آمد و آن آیه:

أَفَرَءَیْتَ إِن مَّتَّعْنهُمْ سِنِینَ* ثُمَّ جَآءَهُم مَّا کَانُواْ یُوعَدُونَ* مَآ أَغْنَى‏ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یُمَتَّعُونَ» «12»

پس خبر ده اگر ما آنان را سالیانى بهره‏مندى و برخوردارى دهیم،* سپس آن عذابى که به آن تهدید مى‏شدند، به سراغشان آید.* آنچه را [چند سال‏] همواره از آن برخوردارى مى‏یافتند [عذاب را] از آنان دفع نخواهد کرد.

و همچنین آیه:

إِنَّآ أَنزَلْنهُ فِى لَیْلَةِ الْقَدْرِ* وَ مَآ أَدْرَیکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ* لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» «13»

ما قرآن را در شب قدر نازل کردیم.* تو چه مى‏دانى شب قدر چیست؟* شب قدر، بهتر از هزار ماه است.

و خداوند منّان شب قدر را براى پیامبرش بهتر از هزار ماه سلطنت بنى‏امیّه قرار داد. «14»

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- بحار الأنوار: 47/ 53، باب 4، حدیث 87؛ مستدرک الوسائل: 7/ 474، باب 23، حدیث 8692.

(2)- بحار الأنوار: 94/ 4، باب 53، حدیث 5؛ مستدرک الوسائل: 7/ 475، باب 23، حدیث 8695.

(3)- بحار الأنوار: 94/ 4، باب 53، ذیل حدیث 5.

(4)- بحار الأنوار: 94/ 7، باب 53، حدیث 9؛ مستدرک الوسائل: 6/ 63، باب 32، حدیث 8660.

(5)- بحار الأنوار: 93/ 366، باب 46، حدیث 41؛ الأمالى، شیخ مفید: 301، حدیث 1.

(6)- تفسیر فرات الکوفى: 581، حدیث 747؛ بحار الأنوار: 25/ 97، باب 3، حدیث 69.

(7)- تفسیر فرات الکوفى: 581، حدیث 746؛ بحار الأنوار: 36/ 145، باب 39، حدیث 116.

(8)- بحار الأنوار: 25/ 97، باب 3، حدیث 70؛ تأویل الآیات الظاهرة: 792.

(9)- بحار الأنوار: 25/ 97، باب 3، حدیث 71؛ تأویل الآیات الظاهرة: 792؛ تفسیر البرهان: 10/ 354، سوره قدر.

(10)- بحار الأنوار: 94/ 18، باب 53، حدیث 38؛ معانى الأخبار: 315، حدیث 1.

(11)- بحار الأنوار: 44/ 59، باب 19، حدیث 7؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 36.

(12)- شعراء (26): 205- 207.

(13)- قدر (97): 1- 3.

(14)- الکافى: 4/ 159، حدیث 10؛ بحار الأنوار: 28/ 77، باب 2، حدیث 36



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 8:51 صبح )
»» فتنه خوارج در شهادت حضرت علی علیه السلام

 

 
 

 چکیده:

در این مقاله ضمن اشاره به معنای لغوی و اصطلاحی واژه «خوارج»، به زمان و چگونگی پیدایش آن، فتنه انگیزی های آنان و نقش این گروه در شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته شده است که درضمن بحث به اختصار به برخی ازعقاید این گروه اشاره می شود. هم چنین تلاش شده است، با استفاده از منابع دست اول تاریخی، عاملان شهادت امام علی علیه السلام معرفی شده واین مسئله مورد تجزیه وتحلیل قرارگیرد.

 

مقدمه

پیدایش فرقه «خوارج» که به ظاهردرجنگ «صفّین» شکل گرفت، زخم تازه ای برپیکر جامعه اسلامی بود. این گروه متعصب و پرخاش گر که نقاب تقوا و دین داری بر چهره داشت، با عقاید و باورهای عجیب و دور از منطق خود، همواره برای حکومت نو پای امام علی علیه السلام دردسر ساز بودند و با فتنه انگیزی های پی درپی، مشکلات زیادی برسر راه حاکمیتِ اسلام پدید آوردند؛ از این رو امام علیه السلام که آن ها را مردمی کم عقل وآلت دست شیطان می دانست، در مراحل مختلف، برخوردهای متفاوتی با آنان داشت و ضمن بیان نظر صریح اسلام در باره حکمیت و برخی مسایل دیگر، توانست گروهی بی غرض از این بی خردان را از سراشیبی سقوط نجات دهد، ولی دسته ای دیگر که هم چنان بر لجاجت و عصیان خود اصرار می ورزیدند، درنبردی سخت با سپاهیان اسلام، به هلاکت رسیدند و باقی ماندگان این گروه با هم فکری هم دستان خویش، توطئه قتل امیر مؤمنان علیه السلام را پی ریزی کردند و متأسفانه دراین توطئه شوم موفق شدند.

به دلیل اهمیت موضوع وماندگاری این افکار پلید درتاریخ اسلام ونیزدورنگه داشتن جامعه اسلامی از این تفکرانحرافی، دراین نوشته تلاش شده است تا ضمن شناسایی فرقه خوارج، خطر فتنه گری ها و نقش آنان در شهادت امام علی علیه السلام مورد بررسی وتجزیه و تحلیل قرار گیرد.

 

خوارج در لغت

بررسی دقیق واژگان «خوارج» و «خارجی» در فرهنگ های لغت(2)، نمایان گر این نکته مشترک است که کلمه خوارج از فعل لازم خَرَجَ، یَخْرُجُ، خُرُوجا مشتق شده و به معنای بیرون رفتن است. این کلمه اگر با «عَلی» متعدی شود، دو معنای نزدیک به هم دارد: 1 در مقام پیکار و جنگ برآمدن؛ خَرَجَ عَلَیْهِ، أی بَرَزَ لِقِتالِه؛ آماده جنگ شد؛ 2 تمرد و شورش؛ خَرَجَتِ الرَّعِیَّةُ عَلَی المَلِک، أی تَمَرَّدتْ؛ ملت علیه شاه طغیان کرد.

معادل فارسی خوارج، واژه «شورشیان» است که از خروج به معنای دوم گرفته شده و مفهوم سرکشی در آن نهفته است؛ بنابراین، شورشیان و مخالفان حاکم وقت را «خارجی» می نامند.

 

خوارج در اصطلاح

در اصطلاح، خوارج به گروهی از مخالفان کتاب و سنّت اطلاق می شود که در نبرد صفین علیه امام علی علیه السلام شورش کردند وبا عقایدی مخصوص در «حروراء»(3) ساکن شدند و به علت خروجشان بر امام واجب الإطاعه، اسمِ «خوارج» بر آن ها نهاده شد.گروه پرخاش گری که در جنگ صفین، نخست پذیرش حَکَمیت را بر علی علیه السلام ، خلیفه شرعی و قانونی مسلمانان، تحمیل کردند و سپس با وی به مخالفت برخاستند.

گفتنی است: اگرچه در اصطلاح، از لفظ خوارج، گروهی که در اثنای جنگ صفین بر امام علی علیه السلام خروج کردند، متبادر می شود، ولی امروزه «اباضیان»(4) را نیز خوارج می نامند.

 

برخی از عقاید خوارج

خوارج، حضرت علی علیه السلام را به دلیل پذیرش حکمیت کافر قلمداد نموده و هر فردی را که راضی به این کار بود، از دین بیرون دانستند. آنان خلافت ابوبکر، عمر، نیمه اول خلافت عثمان و تا اواسط حکومت علی علیه السلام (قبل از پذیرش حکمیت) را باور داشتند و معاویه، عمروعاص و ابوموسی اشعری را نیز تکفیر می کردند.(5) پس از حضرت علی علیه السلام با خلفای اموی و عباسی نیز مخالفتی شدید داشتند؛ به خصوص از بنی امیه با دشنام های زشتی یاد کرده، همواره با آنان درگیر بودند.

این گروه به دلیل جمود، تحجّر فکری، جهل علمی وجهالت عملی، ناخواسته حکومت را به سوی معاویه سوق دادند و هنگام باز گشت امام علی علیه السلام از صفیّن، از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعیتی دوازده هزارنفری در حروراء اردو زدند و به راهزنی و فتنه انگیزی روی آوردند.

این گروه به دلیل جمود، تحجّر فکری، جهل علمی وجهالت عملی، ناخواسته حکومت را به سوی معاویه سوق دادند و هنگام باز گشت امام علی علیه السلام از صفیّن، از لشکر آن حضرت جدا شده، با جمعیتی دوازده هزارنفری در حروراء اردو زدند و به راهزنی و فتنه انگیزی روی آوردند. علی علیه السلام پیوسته با فرستادن سفیرانی آن ها را دعوت به بازگشت می نمود، ولی متأسفانه مؤثر نمی افتاد؛ ازاین رو چاره ای جز درگیری با آنان ندید. به هر روی، فتنه خوارج با اتمام جنگ «نهروان»(6) به ظاهر پایان پذیرفت.

 

خطر تفکرخارجی گری

خطر فتنه گری آن ها در ضربه زدن به اسلام و مسلمانان به اندازه ای بود که امام علیه السلام پس از رویارویی با آن ها وپایان جنگ نهروان، هنگامی که به کوفه بازگشت تا برای نبرد با معاویه آماده شود، در ضمن خطبه ای، قاطعیت برخورد با خوارج را مورد تمجید قرارداد و عکس العمل بجا و شجاعانه خود مقابل خوارج را ستود و فرمود:

«أیُّها الناسُ! فَإنّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَه ولَم یَکُن لِیَجَتَری ءَ عَلَیها اَحَدٌ غَیْری بَعدَ أن ماجَ غَیْهَبُها وَاشْتَدَّ کَلَبُها؛(7) ای مردم! این من بودم که چشم فتنه را در آوردم و کسی جز من جرأت چنین کاری را نداشت؛ آن گاه که امواج تاریک فتنه در همه جا گسترده و به آخرین درجه شدت رسیده بود».

پس از پایان نبرد نهروان و نابودی خوارج، یکی از اصحاب به گمان این که با کشته شدن خارجیان این جریان و طرز تفکّر برای همیشه پایان پذیرفته است خطاب به امام علیه السلام عرض کرد: «یا امیرالمؤمنین! هَلَک َ القومُ بأجْمَعهِم؛ همه خوارج هلاک شدند»، ولی حضرت در جواب فرمود: «کَلاّ وَالله إنَّهم نُطَفٌ فی أصلابِ الرِّجال وَ قَراراتِ النِّساء کُلَََّما نَجَمَ مِنْهُم قَرنٌ قُطِعَ حتّی یَکونَ آخِرُهُم لُصُوصا سَلاّبین(8)؛ خیر، به خدا سوگند! چنین نیست؛ آن ها نطفه هایی در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان که شاخی از آن ها سر برآورد، قطع خواهد شد تا این که سرانجامشان به دزدی و راهزنی پیوند خواهد خورد».

ریشه اصلی انحراف خوارج، جهالت، عناد و تندروی بود و این در تمام دوره های تاریخ تداوم دارد؛ بنابراین با کشته شدن چند تن از آنان نباید گمان کرد که کار پایان یافته است، بلکه باید دانست جهالت این گونه افراد همیشه آلتِ دست زیرکان و منافقان قرار می گیرد و از آن ها علیه مصالح اسلام بهره برداری می شود و این همان حقیقتی است که درپیش گویی حضرت از آینده شوم آن ها کاملاً مشهود است.

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای دیگر،ضمن خبر از تحولات سیاسی مصیبت بار، آینده خوارج را چنین وصف کرده است: «أما إنّکُم سَتَلْقَونَ بَعدی ذُلاً شاملاً و سَیْفا قاطِعا و أثَرةً یَتَّخِذُها الظّالِمون فِیکُم سُنَّةً(9)؛ آگاه باشید! به زودی پس از من خواری و ذلت سراسر وجودتان را فراخواهدگرفت و گرفتار شمشیر بُرّنده خواهیدشد و استبدادی بر شما حکومت خواهدکرد که برای ستم گران سنت و روش خواهد شد».

این پیش گویی امام علیه السلام ، برای آیندگان روشن شد و دیری نپایید که فردی به نام مَهْلَب بن ابی صُفره در زمان عبدالله بن زبیر و حَجّاج بن یوسف فرماندهی سپاه را بر عهده گرفت و قتل عام خوارج پرداخت. مَهلَب در پی قتل و غارت گری و ناامنی هایی که خارجیان در سرزمین های اسلامی به وجود آوردند، در شهرهای تُستَر (شوشتر)، بصره، اهواز، فارس،جرجان (گرگان)، کرمان، سابور (شاهپور)، کازرون، جیرفت و موصل با آن ها درگیرشد و شبانه روز از شهری به شهر دیگر به دنبالشان می گشت و هر جا آن ها را می یافت به قتل می رساند و اموالشان را مصادره می کرد. وی به جهت نابود کردن خارجیان مورد تشویق و تحسین حَجّاج قرار گرفت و ضمن دریافت جوایز نفیسی از او(10)، در سال 78 (ه .ق) به استانداری خراسان منصوب شد.(11)

عملکرد مهلب بر درستی گفتار امیرمؤمنان علیه السلام صحه گذارد و ذلت و خواری دائمی خوارج را ثابت کرد.

 

خوارج و شهادت امام علی علیه السلام

گرچه ردپایی از خارجیان را می توان درزمان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله مشاهده کرد(12)، ولی آن ها در جریان نبردصفین قدرت بروز پیدا کرده و جریان حَکَمیت را بر امام علی علیه السلام تحمیل کردند. خوارج بعدازماجرای ننگین داوری حکمین وخیانت عمروعاص و ابوموسی اشعری، همواره درپی فرصتی بودند تا به حضرت ضربه وارد کنند و به همین علت جنگ نهروان را بر حضرت تحمیل کردند. طبق پیش گویی امام علیه السلام ، در این نبرد کم تر از ده نفر از خوارج جان سالم به دربردند.(13)

باقی ماندگان از این گروه درپی نقشه ای برای قتل امام علی علیه السلام بودند و به گفته بسیاری از تاریخ نگاران، گروهی از خوارج بعد از شکست های مفتضحانه، توطئه ای بزرگ را پایه ریزی کردند که به قتل حضرت علی علیه السلام انجامید؛ آنان در موسم حجّ سال 39 (ه .ق) در مکّه گرد آمدند و درباره زمام داران به بحث پرداختند و از اعمال و رفتارشان انتقاد کردند و برای کشتن آن ها نقشه کشیدند. آن ها با یادآوری کشته های خود در نهروان برای آنان اشک ماتم ریختند و هم عهد شدند که دنیا دیگر برایشان خیری ندارد و باید در راه خدا جانشان را فدا نمایند!

سرانجام، خارجیان به این نتیجه رسیدند که همه فتنه ها از علی بن ابی طالب، معاویة بن ابی سفیان و عمرو بن عاص برمی خیزد و باید امت اسلام را از دست این پیشوایان گمراهی نجات داد تا جامعه اسلامی طعم خوشی و راحتی را بچشد؛ از این رو سه خارجی متعصب داوطلب اجرای این نقشه شدند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادی(14) قتل علی علیه السلام را به عهده گرفت و بَرَک بن عبیداللّه تمیمی مأمور کشتن معاویه گردید و عمرو بن بکر تمیمی نیز عهده دار قتل عمروعاص شد. این سه ضمن هم قسم شدن با یکدیگر، پیمان بستند که در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری(15) این نقشه را عملی کنند، سپس هر یک راهی مقصد خود شدند.(16)

بَرَک بن عبیداللّه در شام توانست شمشیری بر ران معاویه فرود آورد و او را مجروح کند و به گفته برخی تاریخ نگاران، معاویه با این ضربت تا ابد مقطوع النسل گردید(17)، ولی عمرو بن بکر در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد؛ زیرا عمرو به جهت درد شکم، در آن روز برای نماز حاضر نشد و به جای خود خارجة بن حذافه رئیس داروغه را برای اقامه نماز فرستاد که وی با شمشیر عمرو بن بکر از پا درآمد.(18)

ابن ملجم نیز به کوفه آمد و با دوستان خارجی خود ملاقات کرد، ولی آنان را از قصد خود آگاه نساخت، تا این که روزی با گروهی از قبیله «تیم الرباب» ملاقات نمود که برای کشته شدگان خود در نهروان نگران بودند. در همین روز وی با دختری بنام «قطام» آشنا شد که سرآمد جمال و زیبایی بود و پدر و برادرانش در نهروان کشته شده بودند. ابن ملجم، عاشق این دختر شد و به وی پیشنهاد ازدواج داد، ولی قطام یکی از شرط های ازدواج با او را قتل امام علی علیه السلام قرار داد.(19)

به این ترتیب ابن ملجم از کتمان نمودن قصد خود دست کشید و با همدستی وردان بن الماجد تمیمی (پسرعموی قطام) و شبیب بن بجره و فردی که از طرف عمروعاص وکیل بود و نوشته ای صد هزار درهمی در دست داشت و تحریکات اشعث بن قیس، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجری در محراب مسجد کوفه مولای متقیان را به شهادت رساند.(20)

نکته قابل توجه این که: به گفته برخی تاریخ نویسان، ابن ملجم با شعار «الحکمُ للّه یاعلی لا لَکَ»؛ حکم فقط از آن خداست نه از طرف تو ای علی!»، شمشیرش را مقابل امام علیه السلام بلند کرد؛ یعنی هنوز بر عقیده خارجی گری خود باقی بوده است.(21)

 

شناسایی قاتلان واقعی امام

در نگاهی سطحی، به نظر می رسد سه نفر خارجی در اقدامی شخصی توطئه ترور حضرت علی، معاویه و عمروعاص را پی ریزی کردند و حضرت هم به دست ابن ملجم کشته شد، ولی با ژرف نگری درمی یابیم که این توطئه از سوی گروه خوارج طراحی شده بود که به دست این سه نفر عملی گردید؛ زیرا:

اولاً: بیش تر روایات تاریخی بر این واقعیت تأکید دارند که گروهی از خوارج در مکّه گرد هم آمده، این توطئه را پایه ریزی کردند و این سه نفر داوطلب اجرای نقشه شدند. تاریخ نویسان، ضمن ثبت اجتماع این گروه در مکّه، تصریح کرده اند که اینان از خوارج بوده اند.(22)

ثانیا: به نقل بیش تر تاریخ نگاران، ابن ملجم جزء همان نُه نفر خارجی است که از جنگ نهروان جان سالم به در بردند.

ثالثا: هم چنان که گذشت، خوارج کوفه وقتی از قصد ابن ملجم آگاهی یافتند، او را در این کار شوم یاری کردند.

رابعا: تکرار شعار معروف خوارج از زبان ابن ملجم در لحظه فرود آوردن شمشیر بر فرق امام علی، دلیل دیگری بر خارجی بودن قاتل امام است.

با وجود این شواهد، برخی از محققان، ضمن اجتماع خوارج در مکّه و ترغیب سه نفر برای قتل حضرت علی علیه السلام ، معاویه و عمروعاص، می گویند: «برفرض صحّت این مطلب، این سه نفر داوطلب، اصلاً جزء خوارج نیستند و انتساب آن ها به خوارج درست نیست».(23)

اینان، اشعث بن قیس و معاویة بن ابی سفیان را در توطئه قتل امام علی علیه السلام متهم کرده، می گویند: «خوارج، ابن ملجم را بر این کار ترغیب نکردند، بلکه آن ها از کشتن علی مبرّا هستند؛ در حالی که اشعث، بعد از شهادت علی همیشه تلاش می کرد تا خوارج را به این کار متهم کند و در این راه، گام های مؤثری برداشت و توانست تا حدودی نزد افکار عمومی، خوارج را قاتلان اصلی امام معرفی کند».(24)

در جواب این شبهه باید گفت :

اوّلاً: در منافق بودن اشعث و ارتباط مخفیانه وی با معاویه تردیدی نیست، ولی همه اَسناد دست اول تاریخی، قاتل علی علیه السلام را از خوارج می دانند. خوارج به دنبال کینه ای که از حضرت در جریان حکمیت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدورالدم دانسته، سرانجام او را در محراب مسجد کوفه به شهادت رساندند.

ثانیا: گرچه معاویه آرزوی قتل علی علیه السلام را در دل داشت، ولی طبق شواهد تاریخی، وی از توطئه شوم سحرگاه نوزدهم رمضان بی خبر بود و زمانی که «برک بن عبیدالله» را بعد از ترور نافرجام معاویه نزد وی آوردند، او جهت رهایی از بند معاویه راز پلید خود و هم دستانش را در قتل حضرت علی علیه السلام و عمرو، فاش کرد و با این خبر، معاویه بسیار شادمان گردید و بعد از آن همیشه سعی داشت تا مقام معنوی ابن ملجم را بالا ببرد؛ به طوری که با اهدای چهار هزار درهم به سمرة بن جندب، از وی خواست تا آیه 207 سوره بقره(25) را در شأن ابن ملجم تفسیر کند؛(26) در حالی که به شهادت مفسران شیعه و سنی، این آیه در شأن و منزلت حضرت علی علیه السلام نازل شده است.(27)

بررسی مجموع شواهد تاریخی نشان می دهد که توطئه قتل امیرالمؤمنین علیه السلام کاری فردی نبود، بلکه عملی از پیش طرّاحی شده بود که بزرگان خوارج در ترسیم آن نقش بسزایی داشتند و ابن ملجم فقط مجری آن بود. برای اثبات این ادعا شواهد گوناگون تاریخی در دست است؛ مانند:

1. ابن ابی الحدید اشعاری را از خوارج نقل می کند که به روشنی شرکت آن ها را در قتل امام علیه السلام تأیید می کند:

 

دَسَسْنا لَهُ تَحْتَ الظِّلامِ ابن مُلجَمٍ جزاءً إذا ما جاءَ نَفْسا کِتابُها
أباحَسن خُذها عَلی الرأس ضَرْبَةً بِکَفّ کریمٍ، بَعد موتٍ ثوابُها(28)

یعنی ما خوارج در تاریکی شب به دست ابن ملجم با دسیسه هایی سرنوشت علی را هنگامی که اَجل او فرارسید رقم زدیم. ای علی! از دست ابن ملجم کریم ضربه ای را برسرت پذیرا باش که ثواب آن در گرو قتل تو است.

2. طبری نیز شعری را از ابن ابی میاس مرادی نقل می کند که بر شرکت خوارج در این توطئه دلالت دارد:

 

و نَحنُ ضَرَبنا یا لک الخیرُ حَیدَرا أباحَسن مأمومَةً فََتَفَطّرا
و نَحن خَلَعْنا مُلکَهُ مِن نظامِهِ بِضَربةِ سیفٍ إذْ عَلا و تَجبَّرا
و نَحنُ کرامٌ فی الصباح أعزَّةٌ إذا الموتُ بالموتِ ارتَدَی و تأزّرا(29)

یعنی ای اباالحسن، حیدر! این ما (خوارج) بودیم که فرق سرت را دو نیم کرده و شکافتیم؛ ما بودیم که رشته سلطنت علی را هنگامی که تکبر و عصیان ورزید با ضربه شمشیری از نظامش پاره کردیم. ما در هنگامه صبح، گرامی و عزیزیم؛ هنگامی که مرگ جز با مرگ پاسخ داده نمی شود (بنابراین ما انتقام خود را گرفتیم).

این اشعار حماسی که توسط شاعران خوارج ایراد شده است، شاهد روشنی بر مدعای ما است که خوارج از طراحان اصلی قتل امام علیه السلام بودند و پاداش خود را در گرو قتل آن حضرت می دانسته و همواره بر آن فخر می کردند.

3. یکی از مواردی که شرکت خوارج را در شهادت امام تأیید می نماید، ماجرای دفن شبانه پیکر مطهر امام علیه السلام و مخفی کردن قبر او است؛ فرزندان امام علی علیه السلام از بیم آن که مبادا جنازه حضرت به دست خوارج بیفتد و توهینی نسبت به آن روا دارند، بدن مطهر پدر را شبانه به خاک سپردند و قبر آن حضرت را نیز مخفی نگاه داشتند.(30)

4. در گفت وگویی که ام کلثوم، دختر امام علی با ابن ملجم داشت به او گفت: چرا امیرالمؤمنین را کشتی؟ ابن ملجم در جواب گفت: من امیرالمؤمنین را نکشتم، بلکه پدرت را کشتم!(31)

 

از مجموع این شواهد این نتیجه حاصل می شود که اولاً: ابن ملجم، بر اساس همان عقاید خارجی گری امام علیه السلام را به شهادت رساند. ثانیا: بیش تر خوارج در این توطئه شوم شرکت داشتند. ثالثا: گفتار برخی از معاصران در این زمینه، طرفداری کورکورانه و بدون تحقیق و تفحص بوده و ادعای دست نداشتن خوارج در شهادت امیرمؤمنان علیه السلام ادعایی گزاف و بی اساس است.

طبق نقل ابن کثیر: «به دلیل ترس از خوارج، هر شب ده نفرمسلح، از اصحاب امام علی علیه السلام در مسجد برای حفظ جان وی نگهبانی می دادند حضرت در ملاقات با آن ها فرمود: چرا در این جا اجتماع کرده اید؟ جواب دادند: برای حفظ جان شما. امام علیه السلام فرمود: خداوند نگهبان خوبی برای من است و برای حفاظت هر فردی دو فرشته را مأمور کرده است؛ هنگامی که قضا و قدر الهی فرا رسد، آن دو این شخص را رها می کنند».

 

پی نوشت ها:


1 محقق و نویسنده.

2 کتاب العین، ج4، صص 158 و 159؛ لسان العرب، ج2، صص 249251؛ تاج العروس، ج5، ص508؛ مجمع البحرین، ج2، ص294و295؛ مقاییس اللغه، ج2، صص 175 و 176؛ المنجد، ص173.

3 «حروراء» نام دهکده ای است بیرون شهر کوفه که نخستین مکان اجتماع خوارج علیه امام علی بود (معجم البلدان، ج2، ص286).

4 «اباضیه» طرفدارن عبدالله بن اباض تمیمی هستند که معتدل ترین گروه از خوارج اند و تندروی های معمول خوارج را ندارند. هم اکنون این مذهب طرفدارانی در کشورهای مغرب، عمان ومراکش دارد (خوارج در تاریخ، صص 189 و 190).

5 مقالات الاسلامیین، ج1، ص180.

6 «نهروان» به منطقة پهناوری اطلاق می شود که میان بغداد و واسط در شرق دجله قرار دارد. دارای شهرها وآبادی های متعدد و از زیباترین مناطق بغداد است که شامل سه رود بالایی، وسطی و پایینی است. اسم فارسی آن «جو روان» بود که معرّب به نهروان شد. این سرزمین چون در راه بغداد به خراسان قرار داشت بسیار آباد بود، امّا در زمان سلجوقیان خراب شد (معجم البلدان، ج5، ص375).

7 نهج البلاغه، خطبه 93.

8 همان، خطبه، 60.

9 همان، خطبه 58.

10 الأخبار الطوال، صص 271 280.

11 تاریخ سیاسی صدر اسلام، شیعه و خوارج، ص 102.

12 جهت اطلاع بیش تر ر،ک: المیزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البیان، ج5، ص63؛ الکشاف، ج2، ص 281؛ تفسیر نمونه، ج7، ص454؛ الملل و النحل، ج1، ص116؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص266؛ بحار الأنوار، ج22، ص37و38؛ صحیح مسلم، ج2، کتاب الزکات، صص750743، ح148،147،158و156.

13 نهج البلاغه، خطبه 59.

14 جهت آگاهی ازسرگذشت و روحیات این فرد ر.ک: خوارج، تندیس فتنه، اثرنگارنده، انتشارات میراث ماندگار، قم، چاپ اول، تابستان1383.

15 طبری و بلاذری، این شب را هفدهم رمضان سال 42 (هجری قمری) می دانند.

16 تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 110؛ أنساب الأشراف، ج2،ص490؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص311.

17 انساب الاشراف، ج2، ص490.

18 همان، ص490 و 491.

19 مهریه قطام، غیر از قتل امام علی علیه السلام شامل یک بنده، یک کنیز و سه هزار درهم بود؛ هم چنان که ابن ابی میاس مرادی در شعر خویش به آن اشاره کرده است:

 

وَلَم أرَ مَهرا ساقَهُ ذُوسَماحَةٍ کَمَهرِ قُطامٍ مِن فَصیحٍ وأعجمٍ
ثَلاثَةُ آلافٍ و عَبدٌ و قِینَةٌ وَضَربُ علیٍ بِالحُسامِ المُصَمَّم
فَلا مَهَر أغلی مِن علیٍ وإن عَلا وَ لافَتکَ اِلاّ دونِ فَتک ابن ملجم

درمیان تمامی عرب و عجم هیچ فرد بخشنده ای را ندیدم که همانند مهریه قطام بپردازد: سه هزار درهم، یک غلام و یک کنیز و کشتن علی علیه السلام با شمشیربران. هیچ مهریه ای هر چند گران مایه باشد، بالاتر از قتل علی نیست و هیچ جنایتی بدتر از جنایت ابن ملجم نیست (بحار الأنوار، ج42، ص267و229؛ تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 116؛ الأخبار الطوال، ص 214؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 311؛ الارشاد، ج1، ص22).

20 تاریخ الأمم و الملوک، ج4،ص 110 و 111؛ أنساب الأشراف، ج2، ص 491 493؛ بحار الانوار، ج 42، ص229و230.

21 بحار الانوار، ج 42، ص 230؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص312؛ انساب الاشراف، ج2، ص493491.

22 مناقب آل ابی طالب، پیشین؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص255؛ انساب الاشراف، ج2، ص487.

23 ر.ک: الخوارج هُم انصار علی، چاپ الجزایر،1403ق /1983م،اثرسلیمان بن داوودبن یوسف، صص196194.

24 همان.

25 (وَمِن الناسِ مَن یَشری نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَاللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد)؛ بعضی از مردم (با ایمان و فداکار، هم چون علی در «لیله المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله جان خود را به خشنودی خدا می فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

26 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج4، ص73.

27 مجمع البیان، ج1، ص 535؛ المیزان، ج 1، ص 100؛ التفسیرالکبیر، ج 6، ص 174؛ روح المعانی، ج 1، ص 492.

 

28 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج13، ص241.
29 تاریخ الأمم و الملوک، ج4، ص 115 و 116؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج5، ص185؛ ج 6، ص 119 با اندکی اختلاف.

30 تاریخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الأشراف، ج2، ص 497.

31 أنساب الأشراف، ج2، ص 495؛ بحار الأنوار، ج42، ص231؛ الأخبارالطوال، ص214



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 8:50 صبح )
»» امام علی (علیه السلام):نمادی از انسان کامل(1)

 

 

«انسان کامل»،عنوانی است که از دیرباز مورد توجه بوده و نه تنها اندیشمندان و فلاسفه در این وادی وارد شده و کتابهایی نوشته اند بلکه برای عموم مردم هم جاذبه زیادی داشته است و با اینکه صنعت و علوم هر روزه کشف و اختراع تازه ای می آفرینند و لوازم و ابزار جدیدی در اختیار می گذارند ولی همچنان انسانها هر جا که با خود خلوت کنند و از اسارت وسایل و ابزار برهند و مجال اندیشه و بازگشت به خویشتن خویش را دریابند، در جاذبه این آرمان قرار گرفته و دوست می دارند که اگر بدان جایگاه رفیع نرسیده لااقل سیمای او را به تماشا بنشینند و از حال و هوای او برخوردار گردند.
راستی انسان کامل کیست و چه صفات و خصوصیاتی را داراست؟


کمال انسان در چیست؟

بجز مکتب «ماتریالیسم»که اصولاً از انسان تعریف دیگری دارد، عموم مکاتب بشری مانند«بودا»،«یوگا»،«بهاکتی»از هند باستان و «لائوتسه»،«کنفوسیوس»از چین باستان و «افلاطون»و«ارسطو»از یونان باستان و «اپیکور»،«رواقیون»از یونان و روم، تا «اومانیسم»و«اگزیستانسیالیسم»(1)اعتراف دارند که کمال انسان در ورای «خور و خواب و خشم و شهوت»است، و از همه بالاتر در منظر ادیان الهی بویژه اسلام، کمال آدمی از این زاویه نگریسته می شود، و امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بیش از یکصد و چهل مورد در این رابطه سخن ایراد فرموده است.(2)
در این مقاله مشخصات انسان کامل در سه عنوان ذیل خلاصه می شود:
1ـ تقوی «انّ اکرمکم عند الله اتقیکم»
حاکمیت هدایت و فرمان الهی در وجود آدمی که گفتار و کردار نیکو، خدمتگزاری و خیررسانی، راستی و درستی، بلند نظری و آینده نگری را در پی دارد.(3)
2ـ علم «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»
آگاهی و دانش از علوم و معارف سعادت بخش و راهگشا.
3ـ جهاد«فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما»
دفاع از پاکی و عزت و شرافت و ایستادگی در برابر باطل، ظلم و فساد
محصول این سه رکن، ایجاد جامعه برتر انسانی و عدالت اجتماعی است و جامعه انسانی بدون تقوی، علم و جهاد هرگز تحقق نخواهد یافت.
البته کمال انسانی دارای مراتب و درجات مختلف است و افرادی بالنسبه از آن برخوردار بوده اند ولی آنچه مهم و مورد نظر است انسانهایی هستند که به اوج این کمال دست یافته و در قله آن قرار گرفته اند و در نتیجه الگو و مربّی انسانها در راه رسیدن به کمال می باشند.
امیرالمؤمنین علیه السلام نمونه عالی انسان کامل است که در آن سه ویژگی(تقوی ، علم و جهاد)سرامد روزگار بود، و در طول عمر پربرکت خود به ویژه دوران زمامداری آن را به اوج خود رساند. بطوری که محصول آن یعنی عدالت اجتماعی در تاریخ ضرب المثل شد.


دانش علی علیه السلام

اما از نظر علم:پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره علم امیرالمؤمنین علیه السلام مطالب مهمی ایراد فرمودند، مانند:
«انا مدینة العلم و علیّ بابها»(4)
که من شهر علمم علی ام در است.
«أعلم أمّتی بالسّنة و القضاء بعدی علیّ بن ابی طالب»(5)(داناترین امت من به سنت و قضاوت پس از من، علی بن ابی طالب است).
«ان رسول الله صلی الله علیه و اله علّمنی الف باب من العلم یفتح کل باب الف باب 6و لم یعلّم ذلک احداً غیری ».
«رسول خدا صلی الله علیه و اله هزار در از دانش را به من آموخت که هر دری هزار در را می گشاید و به هیچ کس جز من آن را نیاموخت.
«قال ابن عباس:و ما علمی و علم اصحاب محمد صلی الله علیه و اله فی علم علی رضی اله عنه الّا کقطرة فی سبعة البحر».(7)
(دانش من و دانش یاران پیامبر در مقابل دانش علی علیه السلام مانند قطره در برابر هفت دریاست).
تقوای امیرالمؤمنین علیه السلام و اما از نظر تقوی:که حضرتش مولای متقیان است و نمونه کامل اوصاف اهل تقوی در خطبه همان آمده که مصداق اتم آن به شهادت تاریخ، زندگی و روش خود آن حضرت است.
از عمر بن عبدالعزیز نقل است که می گفت پس از رسول خدا صلی الله علیه و اله زاهد تر از علی علیه السلام در بین اصحاب نیافتم.(8)
در اشعاری که حافظ ابوالمؤید محمد البکری مکی حنفی (568 م )درباره فضایل امیرالمؤمنین سروده به زهد و تقوای امام بارها اشاره کرده است که ترجمه بعضی از آنها آورده می شود.
ـ در حقیقت علی علیه السلام است که بر بلندای کمالات انسانیت اوج گرفته است.
ـ او برای رضای خدا با هواهای نفسانی خود مبارزه کرد.
ـ لباس درشت و موئین و کهنه به تن می کرد در حالی که کلید خزائن اسلام در دستش بود و درون بیت المال مالامال از اموال و درهم و دینار بود.
ـ امام علی علیه السلام رهبر آزادگان، مجموعه صفاتی که در دیگر یاران پیامبر صلی الله علیه و اله نبود، علی علیه السلام همه آنها را در خود سرشته بود .
ـ آنچه را که علی علیه السلام در وجودش گرد آورده بود که همه آنها ستوده و گزیده و فضیلت بود در تمام مردم وجود نداشت.(9)
هارون بن عنتره از پدرش نقل می کند که در «خورنق»(10)برامام وارد شدم که لباس کهنه ای در برداشت و از سرما می لرزید، عرض کردم ای امیرمؤمنان خداوند در این مال برای تو و خانواده ات هم مانند دیگر مسلمانان سهمی قرار داده ولی شما اینگونه با خودت به سختی رفتار می کنی.
امام در پاسخ فرمود:من از اموال شما (بیت المال)هیچ چیز برداشت نکردم و این دو جامه کهنه هم همان است که از منزلم در مدینه با آن بیرون آمدم و دیگر جز آن ندارم.(11)
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود:
« و لقد ولیّ خمس سنین و ما وضع آجرة علی آجرة و لا لنبة علی لنبة و لا أقطع قطیعاً و لا أورث بیضاً و لا حمراء»(12)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام پنج سال حکومت کرد ولی نه آجری روی آجر و نه خشتی روی خشتی گذاشت و نه زمینی و ملکی را برای خود برداشت و نه طلا و نقره ای به ارث گذاشت.
آن حضرت به عثمان بن حنیف فرماندار بصره نوشت:
«الا و انّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه ألا و انکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورع و اجتهاد فو الله ما کنزت من دنیا کم تبراً و لا ادّخرت من غنائمها و فرا و لا اعددت لبالی ثوبی طمراً».(13)
آگاه باش که هر رهروی را راهبری است که بدو اقتدا کند..هان! که پیشوای شما از دنیا به دو جامه کهنه بسنده کرده است، و از غذاها به دو قرص نان، بدانید که شما هرگز توان آن را ندارید ولی با پارسایی و تلاش و عفت و راستی و درستی، مرا یاری کنید. به خدا سوگند، از دنیایتان سیم و زری نیندوختم و از ثروتهای آن مالی ذ خیره نکردم، ولی برای کهنه جامه ام شور و اشوری فراهم نساختم.


جهاد امیرالمؤمنین

جهاد از بزرگترین ارزشهای الهی و انسانی است زیرا مجاهد، عزیزترین سرمایه یعنی جان خود را در راه خدا و برای تجات انسانها به خطر می اندازد و این نشانه بالاترین ایثار و فداکاری اوست و تا جهاد نباشد غارتگران سرجای خود نخواهند نشست و با ظلم و تجاوز روزگار مردم را سیاه می کنند، و تنها با مبارزه با ستمکاران و دفاع از کیان انسان و ارزشها است که زندگی مفهوم و ثبات می یابد.
بنابراین برترین فضایل و ارزشها جهاد است و آنکه در این صفت برجسته وسرآمد باشد در انسانیت و کمال سرآمد است.
امام امیرالمؤمنین علیه السلام در این فضیلت هم گوی سبقت را از دیگران ربوده است، ابن ابی الحدید میگوید:
و اماجهاد در راه خدا پس نزد دوست ودشمن روشن است که امام علیه السلام سید مجاهدان است و اصولاً جهاد نزد کسی جز علی علیه السلام نیست و دانستی که بزرگترین نبردها در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله با مشرکان، جنگ بدر بزرگ بود که در آن هفتاد نفر از کافران کشته شدند که نصف آنان به دست علی علیه السلام کشته شدند.
امام، در زمان پیامبراکرم صلی الله علیه و اله در همه غزوات شرکت داشت جز غزوه تبوک که جانشین آنحضرت در مدینه بود که حدیث معروف «منزلت»
یا علی انت منّی بمنزلة هارون من موسی الّا انه لا نبیّ بعدی(14)
مربوط به آن است.
و این نشانه آن است که علی علیه السلام در جهاد از همه برتر است.
آن حضرت در نامه به عثمان بن حنیف نوشت:
«و الله لو تظاهرت العرب علی قتلی لما ولیّت عنها و لو امکنت الفرصة من رقابها لسارعت الیها».(15)
به خدا سوگند اگر همه قبایل عرب همدست و همداستان شوند و به مصاف من در آیند از آنان روی برنگردانم و در هر فرصتی برآنان بتازم.
در جنگ خندق که یکی از میدان های بزرگ نبرد با کفار بود، امام علیه السلام با کشتن «عمروبن عبدود»که با هزار سوار برابری می کرد، شجاعت و پیشگامی خود را در جهاد به نمایش گذارد.
و در همین نبرد بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند:
«لضربه علی علیه السلام یوم الخندق افضل من اعمال الثقلین»
بی شک ضربت علی علیه السلام در روز جنگ خندق از اعمال خیر و عبادات جن و انس برتر است.
و«برزالاسلام کله الی الکفر کلّه».
و همه اسلام در برابر تمامی کفر به مبارزه برخاسته است.(16)


پی نوشت ها :

1ـ به سلسله درسهای انسان کامل از دیدگاه مکاتب از انتشارات بنیاد نهج البلاغه مراجعه شود.
2ـ انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص40،حسن زاده آملی، حسن، بنیاد نهج البلاغه.
3ـ خطبه همام184نهج البلاغه
4ـ الخصال:574/2.
5ـ الاستیعاب(هامش الاصابة)40/3.
6ـ الخصال:572/2
7ـ الفتوحات الاسلامیة:337/2-الغدیر:44/2-45.
8ـ مناقب خوارزمی فصل دهم.
9ـ مناقب خوارزمی، فصل27.
10ـ نام محلی است در کوفه.
11ـ بحارالانوار:334/40.
12ـ بحار الانوار:332/40.
13ـ نهج البلاغه:نامه 45.
14ـ بحار:256/37.
15ـ نهج البلاغه،نامه 25.
16ـ خصال شیخ صدوق:579/2



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 8:49 صبح )
»» شهد شیرین شهادت در کلام امیر المؤمنین علیه السلام2

 

 

9- جمع بندی (مرد راه)
بدین سان، اگر آن حضرت علیه السلام شیفته رفتن است، بدان روست که شهادت را الحاق به عالم حق و پیوستن به آل حق می داند; همان نیک مردانی که شتابان در حرکتند و درمسیر زندگی جاوید، طعم گوارای کرامت الهی را دریافته اند: «و لوددت ان الله فرق بینی و بینکم، والحقنی بمن هو احق بی منکم. قوم والله میامین الرای، مراجیح الحلم، مقاویل بالحق، متاریک للبغی، مضوا قدما علی الطریقته، و اوجفوا علی المحجة، فظفروا بالعقبی الدائمة، والکرامة الباردة » ; (59) به خدا سوگند، دوست داشتم که خدا میان من و شما جدایی اندازد و مرا به کسی که نسبت به من سزاوارتر است ملحق نماید. به خدا سوگند، آنان مردمی بودند نیک اندیش، ترجیح دهنده بردباری، گویندگان حق و ترک کنندگان ستم. پیش از ما به راه راست قدم گذاشتند و شتابان رفتند و در به دست آوردن زندگی جاویدان آخرت و کرامت گوارا، پیروز شدند.

نزد چنین کسانی «شهادت » ، لقای آستان رب اعلی است، چرا که شهید در سرای امن جایگزین خواهد شد: «والله، لقوا الله فوفاهم اجورهم و احلهم دارالامن بعد خوفهم » ; (60) به خدا سوگند، آن ها خدا را ملاقات کردند و پاداش آن ها را داد و پس از دوران ترس، آن ها را در سرای امن خود جایگزین نمود. در این منظر، اگر مجاهد فی سبیل الله، بی قرار و سراسیمه به سوی شهادت می شتابد، ازآن روست که «شهادت » را دروازه ورود و سپس وصول به عالم باقی می داند و از این رو نزد او، «مرگ » تنها ناله های شیرین حال وصال است; یعنی:

بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را جلوه معشوق در این کار داشت. (61)

آن حضرت علیه السلام عاشق شهادت است و این عشق پررنگ الهی، تمامی تلخ کامی های بی رنگ دنیای فانی را بر او پذیرفتنی و شیرین نموده است و به همین امید، پای در میدان می گذارد که فرمود:

«والله، لولا رجائی الشهادة عند لقائی العدو لقربت رکابی ثم شخصت عنکم فلا اطلبکم ما اختلف جنوب و شمال » (62);

به خدا سوگند، اگر امیدی به شهادت در راه خدا نداشتم، پای در رکاب کرده از میان شما می رفتم و شما را نمی طلبیدم; چندان که باد شمال و جنوب می وزد.

خوشا در پای او مردن، خدایا بخت آنم ده

نشان این چنین بختی کجا یابم نشانم ده

نثاری خواهم، ای جان آفرین شایسته پایش

پرازنقدوفاومهر، یک گنجینه جانم ده.

وحشی بافقی

در حقیقت، او انسانی است که وقتی به میدان قدم می گذارد، لباس شهادت به تن دارد و تنها در انتظار لقای رب اعلاست: «متسربلین سرابیل الموت، احب اللقاء الیهم لقاء ربهم » (63); کسانی که لباس شهادت به تن دارند و ملاقات دوست داشتنی آنان ملاقات با پروردگار است.

برای چنین فردی که به جذبه دوست داشتنی محبوب و معشوق مبتلاست، مرگ نیز طعم شیرین آتش بلای کوی رندی و وفاداری است; شیرینی وصال رب و قرب عشق بازی:

در طریق عشق بازی، امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام ونازرادرکوی رندی راه نیست

ره روی بایدجهان سوزی، نه خامی بی غمی

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت وزنو آدمی. (64)

بر این بنیان، شهید برتر از ابرار و شهادت نیز مافوق هر بر است: «فوق کل بر بر، حتی یقتل الرجل فی سبیل الله » و رمز این برتری آن است که در مقام نخست، «شهید» خویشتن خویش را ارتقا داده، بالا می برد; یعنی گویا که پیامبر فرموده باشند: «الشهید ینظر الی وجه الله » .

او در منظر نظر «رب اعلی » قرار دارد و به همین دلیل نیز صاحب خبر عالی می گردد; چرا که نظر خود را با عالم الوهیت و حقیقت پیوند زده است:

ای بی خبر، بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟

درمکتب حقایق، پیش ادیب عشق

هان ای پسر، بکوش که روزی پدر شوی (65)

او راهبراست، چون صاحب خبرحقیقی است، و صاحب خبر است، از آن جا که صاحب نظر است، و صاحب نظرشده، چرا که خود را در منظر نظر رب قرار می دهد.

پس شهید، صاحب نظر است، اما صاحب نظری که در منظر نظر «رب » جای یافته، نه در منظر نظر «عقل » . از این رو، نظر بازی است که نظردان در کار او سخت حیران است و اگر بی خبران، مردد و حیرانند به دلیل آن است که صاحب نظر حقیقی نیستند و در نتیجه، به جای راه بری، پسرانی راه روی مطلق پدران خویشند; پسرانی که صرفا دل به نظر عقل خودبسته اند. وازبی خبری تا صاحب نظری، راه درازی در پیش است; راهی که در نهایت، به وصل خورشید حق می انجامد و در آن جا، عاقلان، حیران و عاشقان، صاحب خبر و لذت حقیقی وصل و قربند:

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند، ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

. . . وصل خورشید به شب پره اعما نرسد

که در آن آینه صاحب نظران حیرانند. . . (66)

درواقع، شهیداز خوددست می شوید و به نورحق می آراید. پس به کیمیای عشق، زر می شود و آن گاه از آفتاب فلک، نورانی تر و درخشان تر و سپس در منظر نظر رب اعلاست تا به مقام صاحب نظری بار یابد:

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

. . . گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله، کز آفتاب فلک خوب تر شوی

. . . از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی. . . (67) در این صورت، چنانچه نظرش به وجه الهی است، صاحب نظر می گردد و البته صاحب خبر; چرا که «خبر» ، قرب به خداست و جز آن، خبری در عالم هستی، هستی نیافته و حقیقت ندارد. بنابراین، سراسر وجود این چنین مخبری، همه مملو از عشق و مستی است; چه این که:

جز به باد او نجنبد میل من

نیست جز عشق احد سرخیل من. مثنوی

و از آن جا که دیگر نفس و هستی خود را نمی بیند، به رهایی و آزادی دست یافته وسپس رستگاری حقیقی در انتظار اوست.

ای دل مباش یک دم، خالی ز عشق و مستی

وانگه برو که رستی، از نیستی و هستی

. . . تافضل وعقل بینی، بی معرفت نشینی

یک نکته ات بگویم، خودرامبین ورستی (68)

او اهل ارتقا، تعالی و تکامل به عالم بالاست; یعنی مرد راه است; انسانی که با پای استوار اراده، قدم در راه عشق می گذارد. از آن سو، راه نیز مسیر حرکت به سوی رهایی را به او می نمایاند:

گر مرد رهی میان خون باید رفت

از پای فتاده سرنگون باید رفت

توپای به راه درنه و هیچ مگوی

خود راه بگویدت که چون باید رفت.

عطارنیشابوری

بدین سان، مسیر او مسیر تکامل مطلوب است و از همین رو، پیوسته در حال طلب و صیقل اراده و بدین دلیل، دست از طلب برندارد تا به کام یابی مطلق نایل آید; یعنی نمایش رخ محبوب:

دست از طلب ندارم تا کام من برآید

یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر

کز آتش درونم دود از کفن برآید

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران

بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

جان برلب است وحسرت دردل که از لبانش

نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید (69)

اما در مقام دیگر، شهید نه تنها بالا می رود که بالا نیز می برد; اگر او اهل هدایت الهی است، پس برای اهل زمین نیز مهتدی است که فرمود: «من یهد الله فهو المهتدی » (اعراف: 177)

قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای

ما را نگذارد که درآییم زپای (70)

او لاله ای است که با شهادت، در زمین انسانیت می شکفد و لذا، یاد و نام او نیز همواره در منظر وجه بشریت قرار می گیرد; یعنی اگر در منظر نظر «رب اعلی » باقی است و الله سبحانه باقی و ماندگار، پس ذکر او نیز در منظر نظر تاریخ، همواره موجود یادکردنی خواهد بود:

در هر دشتی که لاله زاری بوده است

از سرخی خون شهریاری بوده است

هر برگ بنفشه کز زمین می روید

خالی است که بر رخ نگاری بوده است (71)

بنابراین، لاله ها در گلستان زمین برای انسان و انسانیت، حجت الهی اند و نشان خبری از یک صاحب نظر; خبری واقعی که به داغ سیاه آغشته و به خون سرخ افراشته است.

پس اگر لاله ها سیاه پوشند، «ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم. » و اگر سرخ پوش، «این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم » . (72) لاله ها، نبی امت اند و از همین رو، «گل سرخ، عرق لطف مصطفی است. » (73) و شهید، در جای نبی می نشیند که فرمود:

«و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقا.» (74) (نساء: 69)

چنانچه خبر، تنهاپرده برداری از حقیقت هستی است; یعنی قرب به خدا و عشق الهی. و اگر مخبران چنین خبری توحیدی

فقط پیامبران خدایند و به همین دلیل، انبیاعلیهم السلام امت بشری اند، شهدا نیز خبر از مخبران اولی آورده اند. پس او هم چون نبی، دستی و سری به عالم بالا دارد و لذا:

روزی است از آن پس که در آن روز نیابند

خلق از حکم عدل نه ملجا و نه منجا

آن روز در آن هول وفزع بر سر آن جمع

پیش شهدا دست من و دامن زهرا. (75)

پیام شهدا همان پیام انبیاعلیهم السلام است: عشق و عاشقی، تمنا و تولا; به راه بودن و همواره در راه بودن; چه این که شهید، دل خوش به تمنای وصال دوست، در ره عشق، خود را به سیل بلا می سپرد تا نزد رخ زیبای سمن سای، درد و هجران مرگ را به خوشی بیابد و آن گاه هر خطری را به عشق عشوه شیرین تولای دوست، به جان بیاساید البته همچنان در راه باشد و در سیر طلب، هر آن، شر خطر بلا را به شیرینی و خوشی لذت وصال یار بیازماید. . . و باز بیازماید:

ای همه شکل تومطبوع و همه جای توخوش

دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش

همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف

همچو سرد چمن خلد سراپای تو خوش

شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح

چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش

هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار

هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش

در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار

کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش

پیش چشم تو بمیرم که بدان بیماری

می کند درد مرا از رخ زیبای تو خوش

در بیابان طلب، گرچه زهر سو خطری است

می رود حافظ بی دل به تولای تو خوش. (76)

و دعای آخر این که:

چشم دل باز کن و

در گلستان شهادت،

لاله سرخ علوی بین

که او ریشه در ساقی کوثر دارد.

مردی ز کننده در خیبر پرس

اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس

گر طالب فیض حق به صدقی، حافظ

سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس. (77)

«نسال الله منازل الشهداء و معایشة السعداء و مرافقة الانبیاء» (78)

 

 

پی نوشت ها:

1- این عبارت را در ضمن مطالبی که هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازان خویش می فرمود، از آن حضرت نقل کرده اند: همانا مرگ به سرعت در جست وجوی شماست. آن ها را که در نبرد مقاومت دارند و آن ها که فرار می کنند، هیچ کدام را از چنگال مرگ رهایی نیست. همانا گرامی ترین مرگ ها کشته شدن در راه خداست. سوگند به آن که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر من آسان تر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت با خداست. (ر. ک. به: محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام، 1379، خطبه 123، ص 234. )

2- چنانچه بخواهیم بحث را به صورت دقیق تری دنبال کنیم، باید پیش از موضوع «مرگ » ، به بحث «انسان شناسی » نیز بپردازیم; یعنی نخست دیدگاه قرآن و سنت را درباره «انسان » دریابیم (انسان پژوهی) ، سپس به شناخت صحیحی از مرگ دست یابیم (مرگ پژوهی) و در نهایت، بر این مبانی، به موضوع «شهادت » از دیدگاه اسلام در منظر قرآن، سخن و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و علی علیه السلام برسیم (شهادت پژوهی) .

3- دیوان حافظ، براساس نسخه علامه محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، تهران، دوران، 1379، ص 200

4- 5- امید مجد، قرآن مجید با ترجمه منظوم، تهران، امید مجد، 1379، ص 72 / ص 589

6- حافظ، دیوان، ص 146

7- خوشا آنان که جانان می شناسند

طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتند و گفتیم از شهیدان

شهیدان را شهیدان می شناسند

ر. ک. به: خلاصه مقالات همایش سیمای شاهد در نهج البلاغه، به کوشش محمدرضا آقاملایی، تهران، شاهد، 1379، ص 77

8- بخشی از خطبه 156 نهج البلاغه که حضرت علیه السلام پس از پیروزی در جنگ جمل، برای مردم بصره ایراد فرمودند و در بخشی از آن، از گفت وگوی خویش با پیامبر خداصلی الله علیه وآله در مورد آرزوی شهادت سخن می گویند. (ر. ک. به: ترجمه نهج البلاغه، ص 290. )

9- مردم، به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهید، دل های خود را در پیشگاه او حاضر کنید و با فریادهای او بیدار شوید. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 108، ص 202. )

10- و بخرید چیزی را که برای شما باقی می ماند به چیزی که از دستتان می رود واز دنیا کوچ کنید که برای کوچ دادنتان تلاش می کنند و چون مردمی باشید که دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله کردند. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 64، ص 112. )

11- ر. ک. به: مرتضی مطهری، سیری در نهج البلاغه، قم، صدرا. ص 7.

12- «همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم که هر کس به آن روی آورد، از نورش بهره مند می گردد. » ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 187، ص 368

13- نهج البلاغه، خطبه 5، ص 50

14- 15- 16- نهج البلاغه، نامه 31، ص 524 / حکمت 99، ص 646 / حکمت 115، ص 650

17- 18- 19- 20- 21- نهج البلاغه، خطبه 64، ص 112 / همان / خطبه 54، ص 106 / حکمت 133، ص 656 / حکمت 74، ص 638

22- 23- بخشی از خطبه نهج البلاغه، ص 112 / نامه 31، ص 520

24- 25- 26- 27- فرازی از وصیت نامه آن حضرت علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام که در ادامه می فرماید: و به یاد آنچه به سوی آن می روی و پس از مرگ در آن قرار می گیری تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر، آماده باش، نیروی خود را افزون کن و کمر همت را بسته نگه دار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دل بستگی فراوان دنیاپرستان و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند; چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتی های روزگار پرده برداشته است. (ر. ک. به: همان، نامه 31، ص 530) / همان / خطبه 188، ص 370 / حکمت 203، ص 672

38- نهج البلاغه، حکمت 357، ص 714

29- 30- 31- 32- 33- ر. ک. به: همان، خطبه 64، ص 112. نیز در خطبه 204، ص 426 آمده است: آماده حرکت شوید - خدا شما را بیامرزد - ندای کوچیدن در میان شما داده شده است. / حکمت 187، ص 668 / خطبه 64، ص 112 / خطبه 188، ص 370/ خطبه 64، ص 112/حکمت 396، ص 724

34- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 403

35- از سخنان آن حضرت علیه السلام در آستانه نبرد صفین است. (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 55، ص 106. )

36- با هر انسانی دو فرشته است که او را حفظ می کنند و چون تقدیر الهی فرا رسد، تنهایش می گذارند. همانا عمر انسان، سپری نگه دارنده است. (ر. ک. به: نهج البلاغه، حکمت 201، ص 670)

37- در یکی از روزهای جنگ صفین، امام سوار بر اسب در میدان رجز می خواندند و شمشیر به گردن آویخته بودند. یکی از یاران گفت: یا امیرالمؤمنین، خود را حفظ کن، نکند شما را غافلگیر کنند. در پاسخ او این جمله را فرمودند. (ر. ک. به: نهج البلاغه، حکمت 306، ص 702)

38- امام علی علیه السلام این سخنان را در آخرین روزهای عمر عزیزشان ایراد نمودند، هنگامی که آن حضرت را از کشته شدن ناگهانی بیم دادند و اصحاب خبرازقصدابن ملجم نسبت به او دادند. ) ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 62، ص 110. )

39- بهاءالدین خرمشاهی، (در ترجمه کفی بالاجل حارسا) ، روزنامه همشهری، ش 2255، (9 آبان 1379)

40- قاضی کمال الدین میرحسین بن معین الدین میبدی یزدی، شرح دیوان منسوب به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام، تهران، میراث مکتوب، 1379، ص 310

41- 42- نهج البلاغه، حکمت 29، ص 628 / خطبه، ص 149، ص 272; این عبارات را حضرت علیه السلام پس از ضربت خوردن و پیش از شهادت بیان نمودند.

43- شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، «دعای کمیل »

44- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 90

45- 46- 47- نهج البلاغه، خطبه 38، ص 90 / نامه 31، ص 530 / حکمت 203، ص 672

48- قرآن مجیدباترجمه منظوم، ص 344;وی درص 501، ذیل آیه 24 سوره جاثیه که فرمود: «وقالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا» نیز آورده است:

بگفتند کفار هرگز حیات

نباشد جز این زندگی و ممات

کسی نیست ما را بمیراند او

قیامت نخواهد بود روبه رو

49-50- 51- 52- نهج البلاغه، نامه 31، ص 526 و نیز ر. ک. به: خطبه 109، ص 206

53- مکتبی شیرازی، کلمات علیه غرا، تهران، آینه میراث، 1378، ص 44 و 45

54- 55- 56- نهج البلاغه، خطبه 190، ص 372 / همان / حکمت 132، ص 656

57- شرح دیوان منسوب به علی بن ابی طالب علیه السلام، ص 311

58- نهج البلاغه، خطبه 116، ص 226

59- همان، خطبه 181، ص 350; در ادامه آمده است: کجایند برادران من که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ کجاست ابن تیهان؟ کجاست ذوالشهادتین؟ و. . .

60- دیوان حافظ، ص 54

61- نهج البلاغه، خطبه 119، ص 228

62- بخش پایانی نامه آن حضرت علیه السلام به معاویه (ر. ک. به: نهج البلاغه، نامه 28، ص 516)

63-

64- دیوان حافظ، ص 303

65- 66- 67- دیوان حافظ، ص 315/ص 126/ص 315

68- دیوان حافظ، ص 279

69- 70- دیوان حافظ، ص 152 / ص 371

71- علی رضا ذکاوتی قراگزلو، عمر خیام، تهران، طرح نو، 1379، ص 217

72- ما بی غمان مست دل از دست داده ایم

همه از عشق و هم نفس جام باده ایم

. . . ای گل، تو دوش داغ صبوحی کشیده ای

ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

. . . چون لاله می مبین و قدح در میان کار

این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم

(دیوان حافظ، ص 235)

73- اشاره به روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که فرمودند: «. . . فمن اراد ان یشم رائحتی فلیشم الورد. »

74- قرآن مجید با ترجمه منظوم، ص 89، در ذیل این آیه کریمه آورده است:

کسی کز کلام خدا و رسول

اطاعت نماید به میل و قبول

به همراه آنان که یکتا خدا

بر آن ها بکردست لطفی عطا

به همراه پیغمبران طریق

شهیدان و افراد پاک و صدیق

به همراه افراد شایسته کار

بگردند محشور روز شمار

یقین دان که این نیک مردان راد

نکو هم رهانند زاهل وداد.

75- ناصر خسرو، ر. ک. به: محمود درگاهی، سرود بیداری، تهران، امیرکبیر، 1378، ص 42

76- 77- دیوان حافظ، ص 187 / ص 367

78- «از خدا، درجات شهیدان و زندگی سعادتمندان و هم نشینی با پیامبران را درخواست می کنیم. » (ر. ک. به: نهج البلاغه، خطبه 23، ص 68. )



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/4/16 :: ساعت 8:47 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 236
>> بازدید دیروز: 651
>> مجموع بازدیدها: 1356792
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب