پیغمبر اکرم - صلّى اللّه علیه وآله - در نماز بر اموات ، پنج تکبیر مى گفت ، ولى خلیفه دوم ، به نظرش رسید که باید چهار تکبیر گفت ، پس مردم را واداشت که در نماز میّت ، چهار تکبیر بگویند. گروهى از بزرگان اهل تسنن به این معنا تصریح کرده اند؛ مانند سیوطى به نقل از ابو هلال عسکرى در تاریخ الخلفا و ابن شحنه در حوادث سال 23 کتاب روضة المناظر که در حاشیه کامل ابن اثیر به طبع رسیده و سایر علماى متتبع .
(روضة الناظر لابن الشحنة بهامش الکامل ج 1 / 203 ط قدیم، الکامل فی التاریخ ج 3 / 31، الغدیر ج 6 / 245.)
بیهقى در کتاب شعب الایمان روایت نموده است که زنى از عمر استفتا کرد که من قبل از انقضاى عده شوهر متوفّایم ، وضع حمل کردم . عمر فتوا داد که باید صبر کند، تا چهار ماه و ده روز بگذرد. ولى ابى بن کعب به وى اعتراض کرد و روایت کرد که عده این زن ، وضع حمل اوست . و پس از آن ، قبل از تکمیل چهار ماه و ده روز جایز است که شوهر کند.
عمر هم به زن گفت : من هم آنچه را تو مى شنوى ، مى شنوم . سپس از فتواى خود برگشت ، ولى حکمى نکرد. اما بعد نظر ابى بن کعب را پذیرفت و گفت اگر وضع حمل کرد و جنازه شوهرش هنوز روى تخت افتاده و به خاک نرفته است. جایز است که شوهر کند. پیروان مذاهب اربعه نیز تا زمان ما به همین طرز عمل کرده اند. ( الفقه على المذاهب الخمسة ص 433 و کنزالعمال ج5ص166)
در حالیکه خداوند در آیه 4 سوره طلاق می فرماید: عده زنان باردار وضع حمل آنهاست.
ملک العلماء در بدایع الصنایع می گوید: عمر قرائت حمد و سوره را در یکی از دو رکعت اول نماز مغرب ترک کرد. و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد. و همچنین عثمان در یکی از دو رکعت اول از نماز عشاء قرائت حمد و سوره را ترک کرد و قضای آن را در رکعت آخر بلند قرائت کرد !
و در جای دیگر می نویسد: عثمان قرائت سوره را در هر دو رکعت اول نماز عشاء ترک کرد. و قضای آن را در رکعت سوم و چهارم نماز عشاء بلند قرائت کرد! (1)
این شیوه نماز خواندن مورد قبول هیچ یک از مذاهب نمی باشد و به طور قطع نوعی بدعت در نماز می باشد. در رابطه با روش صحیح نماز خواندن درکتب شیعه و سنی روایات فراونی وجود دارد. در اینجا به یک روایت از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم:
عباده پسر صامت نقل کرده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس سوره حمد و بیشتر از آن را نخواند نمازش درست نیست. (2)
اسناد:
(1) بدایع الصنایع ملک العلماء 1/111 و 172, الغدیر ج 8 / 173
(2) صحیح بخاری 1/302, صحیح مسلم 1/155, صحیح ابوداود 1/131, سنن ترمذی 1/34و 41, سنن بیهقی 2/38 و 61, سنن نسائی 2/137, سنن دارمی 1/283, سنن ابن ماجه 1/276, مسند احمد 5/314, کتاب الام 1/93, المحلی ابن حزم 3/236, المصابیح بغوی 1/57, المدونة الکبری 1/70 و ...
ظاهر پارهای نصوص این است که نخستین کسی که جماعت در نافله رمضان را سنّت کرد، عمربن خطاب بود و در زمان پیغمبر(صلی الله علیه و آله) و دوره خلافت ابوبکر چنین چیزی وجود نداشت. امّا عمر با استحسان به این امر رأی داد ومردم را بدان ترغیب کرد و خود معترف بود که این بدعت است امّا می گفت بدعت خوبی است! و به این بدعت عمر بزرگان اهل سنت نیز اعتراف کرده اند و در کتب خود آورده اند:
اعتراف عمر بر بدعت تروایح در صحیح بخاری
ابن شهاب از عروة بن زبیر، از عبدالرحمان بن عبدالقاری نقل کرده که گفت: شبی از شبهای رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتیم، مردم متفرق بودند و هرکس برای خود نماز می خواند و بعضاً مردی با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون این بدید گفت: به عقیده من اگر اینها را با یک امام گرد آوریم بهتر است. و در پی این تصمیم ابیّبن کعب را به امامت گماشت. شب دیگر به اتفاق به مسجد رفتیم و مردم به جماعت نماز می خواندند، عمر گفت: نعم البدعة هذه این بدعت خوبی است! البته نمازی که پس از خوابیدن بخوانند; یعنی آخر شب از اینکه اوّل شب اقامه شود بهتـر خـواهـد بـود.
(صحیح البخاری ک التراویح ج 2 / 252، موطأ مالک ج 1 / 114، الطرائف لابن طاوس ص 445 عن الجمع بین الصحیحین.)
طلاق سومى که زن مطلقه براى طلاق دهنده جز با محلل شرعى ، حلال نمى شود، سومین طلاقى است که قبل از آن مرد دو بار به زن طلاق داده خود رجوع کرده باشد.
به این معنا که یک بار طلاق داده و رجوع نموده بار دوم طلاق داده و رجوع کرده است ، سپس براى سومین بار که طلاق دهد، دیگر براى او حلال نخواهد شد مگر اینکه شخصى به عنوان محلّل با زن مطلقه همبستر شود. این همان سه طلاقه معروف است که زن براى شوهر حلال نمى شود مگر اینکه شوهر دیگرى با وى تماس بگیرد.
مساله سه طلاقه کردن به اتفاق شیعه و سنی در زمان رسول الله صلی الله علیه و اله و ابوبکر و مقداری از خلافت عمر به روشی که بود شرح داده شد. ولی عمر در زمان خلافتش حکم خدا را عوض کرد. و سه طلاقه کردن در یک مجلس و بدون فاصله را جائز دانست. و روایات اهل سنت در نسبت این بدعت به عمر صریح هستند.
از جمله روایتی که از ابن عباس به طرق متعدد - که همگى صحیح است - روایت شده که گفت : طلاق سوم در عصر پیغمبر - صلّى اللّه علیه وآله - و ابوبکر و دو سال اول زمان خلافت عمر، یکسان بود، ولى عمر گفت : مردم درباره امرى که شوق زیادى به آن دارند، عجله مى کنند، خوب است ما هم آن را امضا کنیم و براى ایشان جایز بدانیم ! و بدینگونه (سه ) طلاق با یک لفظ (و بدون فاصله ) را براى آنها تجویز کرد !(1)
یعنی طبق بدعتی که عمر بنا نهاد اگر مردی یک جا و بدون فاصله به زنش بگوید: اَنْتِ طالِقٌ ثلاثاً زن بر او حرام ابد می شود مگر این که شخصی به عنوان محلل با زن مطلقه همبستر شود !
اسناد:
(صحیح مسلم ک الطلاق باب طلاق الثلاث ج 4 / 184 ط العامرة، ارشاد السارى ج 8 / 127، الدر المنثور ج 1 / 279، الغدیر ج 6 / 178، مسند أحمد ج 1 / 314، سنن البیهقى ج 7 / 336، تفسیر القرطبى ج 3 / 130.)
شیعه و سنی متفق هستند که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله "حی علی خیر العمل" جزئی از اذان بوده است (1). ولی عمر در زمان خلافتش تصمیم گرفت "حی علی خیر العمل" را از اذان حذف کند. قوشچى (از علمای اهل سنت) می نویسد: خلیفه دوم در منبر گفت : سه چیز در زمان پیغمبر صلّى اللّه علیه وآله بود که من از آن جلوگیرى مى کنم و حرام مى دانم و هر کسى انجام دهد به کیفر مى رسانم : متعه زنان ، حج تمتع و گفتن حى على خیر العمل (2) !!!
عمر علت این بدعت را اینچنین بیان کرد: وقتی موذن می گوید حی علی خیرالعمل مردم تصور می کنند نماز بهترین عمل هاست فلذا همه کارها را ترک می کنند و رو به نماز می آورند. و مبادا به خاطر این تصور که نماز بهترین اعمال است به جهاد نروند ! (3)
اسناد:
(1) " حى على خیر العمل " کان فی الاذان على عهد الرسول صلى الله علیه وآله: وبه قالت الامامیة بل عندهم اجماعی کما عن السید المرتضى فی الانتصار ص 39 الجواهر ج 9 ص 81 وغیرهما، بل اعترف به غیرهم: راجع: سنن البیهقى ج 1 / 524 - 525، السیرة الحلبیة ج 2 / 105 ط 1382 ه سعد السعود ص 100، مقاتل الطالبیین ص 297، جامع أحادیث الشیعة ج 4 / 685 - 686، البحار ج 84 / 107، جواهر الاخبار والاثار المستخرجة من لجة البحر الزخار ج 2 / 291 و 192، الامام الصادق والمذاهب الاربعة ج 5 / 283، میزان الاعتدال للذهبی ج 1 / 139، لسان المیزان ج 1 / 268، نیل الاوطار للشوکانی ج 2 / 32، دعائم الاسلام ج 1 / 45، البحار ج 84 / 179، الروض النضیر ج 1 / 542 وج 2 / 42، منتخب کنز العمال بهامش مسند أحمد ج 3 / 276، کنز العمال ج 4 / 266، دلائل الصدق ج 3 / 99 و 100 عن مبادى الفقه الاسلامی للعرفی ص 38، سیرة المصطفى للسید هاشم معروف ص 274.
(2) شرح التجرید للقوشجى ط ایران ص 484 مبحث الامامة، کنز العرفان للسیورى ج 2 / 158 عن الطبری فی المستنیر، الغدیر ج 6 / 213، جواهر الاخبار والاثار ج 2 / 192 عن التفتازانى فی حاشیته على شرح العضدی، الصراط المستقیم للبیاضى ج.
(3) السبب فی حذف " حى على خیر العمل " من الاذان ؟ عن عکرمة قال: قلت لابن عباس أخبرنی لاى شئ حذف من الاذان " حى على خیر العمل " قال: أراد عمر أن لا یتکل الناس على الصلاة ویدعوا الجهاد فلذلک حذفها من الاذان. راجع: دراسات وبحوث فی التاریخ والاسلام 1 / 238 عن الایضاح ص 201 - 202، دعائم الاسلام ج 1 / 144، البحار ج 84 / 156 و 140، علل الشرائع ج 2 / 56، دلائل الصدق ج 3 / 100 عن مبادى الفقه الاسلامی للعرفی ص 38، الروض النضیر ج 2 / 42 سیرة المصطفى للسید هاشم معروف ص 274، الصحیح من سیرة النبی الاعظم ج 3 / 97.
مالک بن انس در کتاب موطأ مى نویسد: مؤ ذن عمر نزد عمر بن خطاب آمد تا او را براى نماز صدا کند، دید عمر خوابیده است ، پس گفت : الصلاة خیر من النوم . یعنی نماز بهتر از خواب است. عمر هم دستور داد مؤ ذن ، این جمله را در اذان صبح قرار دهد. (1)
زرقانى در تعلیق خود بر این روایت در شرح موطأ مالک مى نویسد: این مطلب را دارقطنى در سنن خود آورده است که عمر به مؤ ذن خود گفت : وقتى در نماز صبح به حىّ على الفلاح رسیدى بگو: الصلاة خیر من النوم ، الصلاة خیر من النوم .(2)
این حدیث را ابن ابى شیبه از هشام بن عروه نقل کرده است . سایر محدّثان بزرگ اهل سنّت نیز آن را روایت نموده اند.
اسناد:
(1) الموطأ للامام مالک ص 58 ح 151 ط بیروت.
(2) ما جاء فی النداء للصلاة ص 25
خلیفه دوم متعه ازدواج موقت زنها را برداشت و آن را حرام کرد. زمانی که متصدی حکومت شد و کرسی خلافت را غصب کرد گفت:
متعتان کانتا علی عهد رسول الله و انا احرمهما و اعاقب (1)
یعنی دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم. یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.
ودر بعضی از نسخه ها آمده:
ثلاث کان علی عهد رسول الله انا انهی عنهن و احرمهن و اعاقب علیهن متعه النساء و متعه الحج و حی علی خیر العمل.
در این سخن عمر به یکی دیگر از بدعتهای خود یعنی حذف حی علی خیر العمل از اذان نیز اشاره کرده است.
مسلمانان اتفاق دارند که نکاح متعه در صدر اسلام شایع بود و صحابه در زمان رسول خدا به آن عمل میکرده اند و در زمان ابوبکر و در پاره ای از عهد عمر نیز بوده. بعد از آن عمر نهی کرد.
میگویند یک سنی مذهب با شیعه مذهب در رابطه با متعه نزاع کردند. سنی از شیعه پرسید که به چه دلیل میگویی متعه حلال است؟ شیعه گفت: دلیل من قول عمر خطاب است که در همه جا نقل کرده اند که او گفت: کانتا فی زمن رسول الله و انا احرمهما. کدام دلیل بهتر از این است که میگوید: در زمان پیغمبر بود؟ پس به فرموده خدا و رسول خدا حلال است و میگفته که من حرام کردم! به او باید گفت که: تو خدا و پیغمبر نیستی به تو چه ربطی دارد ؟ چرا حرام میکنی؟
احمد بن حنبل در مسند خود نقل کرده است از عمران بن حصین که او گفت: نازل شد متعه در کتاب خدا و ما عمل میکردیم به آن و تا رسول خدا بود جمیع صحابه عمل به آن میکردند و نشنیدیم که قرآن نسخ آن را کرده باشد یا رسول الله منع آن نموده باشد. تا آنکه رسول خدا از دنیا رحلت نمود.
در صحیح ترمذی ذکر شده است که: از عبدالله بن عمر پرسیدند که: نظرت راجع به متعه نساء چیست؟ گفت: البته حلال است و آن سوال کننده از اهل شام بود. گفت: پدر تو مردم را از آن نهی کرده است. عبدالله گفت: پدرم نهی کرده است و رسول خدا امر فرموده. من گفته رسول را به جهت گفته پدرم ترک نخواهم کرد.
و در کتب و تواریخ و احادیث ذکر شده است که: ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری و سامه بن اکوع و مغیره بن شعبه و جمعی کثیر از اصحاب و تابعین التفاتی به سخن عمر نکرده اند. و فتوی میدادند که متعه مباح و حلال است و عمل به آن هم میکردند. و میگفتند که چیزی را که ما نزد رسول خدا شنیده باشیم و در حیات او نقیض آن را نشنیدیم از قول عمر برمیگردیم.
در تفاسیر طبری و فخر رازی و ابن حیان و الدر المنثور و ثعلبی در تفسیرش ذکر کرده اند که حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
لولا نهی عمر عن المتعه ما زنی الا شقی. (2)
یعنی اگر عمر از متعه نهی نمیکرد هیچ زنایی واقع نمی شد مگر برای شقی و بدبخت.
پس باید دانست که منع عمر از متعه باعث زنا و فحشا در جامعه شد و رواج پیدا کرد. عمر با این عمل خود حکم خدا و رسولش را ابطال نمود و سبب شیوع فحشا گردیدم مشمول این سه ایه شد: و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الظلمون......فاولئک هم الفاسقون.....فاولئک هم الکافرون. یعنی هر کس به دستور خدا حکم نکند (بر خلاف آن دستور بدهد) او از ستمکاران و از فاسقان و از کافران خواهد بود.
اسناد:
(1) تفسیر الرازی ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البیان والتبیان للجاحظ ج 2 / 223، أحکام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسیر القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسی الحنفی باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القیم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البیهقى ج 7 / 206، الغدیر للامینی ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معانی الاثار باب مناسک الحج للطحاوی ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200.
(2) جاء فی تفسیر الطبری ج 5 ص19 ، ط الأولى دار إحیاء التراث العربی. قال الحکم: قال علی رضی الله عنه : لولا أن عمر رضی الله عنه نهى عن المتعة ما زنى إلا شقى
روى القرطبی فی تفسیره ج 3 ص 1700 ، ط دار الثقافة و روى عطاء عن ابن عباس قال : ما کانت المتعة إلا رحمة من الله تعالى رحم بها عباده ولولا نهى عمر عنها ما زنى إلا شقی -و قال السیوطی فی تفسیره الدر المنثور ج 2 ص 486 ، ط دار الفکر - وأخرج عبدالرزاق وأبو داوود فی ناسخه وابن جریر عن الحکم أنه سئل عن هذه الآیة أمنسوخة ؟ قال : لا وقال علی : لولا أن عمر نهى عن المتعة ما زنا إلا شقی
پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه وآله خود فریضه حج تمتع را انجام داد. و از سوى خداوند متعال مأ مور به انجام آن گردید. نص صریح گفتار خداوند این است:
پس هر که با پایان بردن عمره تمتّع به سوى حج تمتّع رود، آنچه از قربانى میسر است [قربانى کند]. و هر کس به قربانى تمکّن نیافت سه روز در ایام حجّ روزه بدارد و هفت روز هنگام مراجعت، که ده روز تمام شود این عمل بر آن کس است که اهل شهر مکّه نباشد. (ایه 196 سوره بقره)
ولی روزى عمر در منبر خطبه خواند و ضمن آن با کمال صراحت و بى پروایى گفت: دو متعه در زمان پیامبر اکرم صلوات الله علیه واله (حلال) بوده و من امروز آنها را حرام میکنم و مرتکبین آنها را به کیفر میرسانم. یکی متعه زنان و دیگری متعه حج.(1)
و در روایت دیگر آمده است که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول الله صلی الله علیه و اله و خلافت ابوبکر بود. و من امروز از آنها نهی می کنم (حرام می کنم) (2)
همچنین ابو موسى می گوید: عمر گفت : حج تمتّع سنّت پیغمبر است ، ولى من مى ترسم حاجیان در زیر درخت با زنان خود همبستر شوند، سپس با آنها به حج بروند!! (3)
از ابن عباس می گوید: شنیدم که عمر می گفت: به خدا قسم من شما را از حج تمتع نهی می کنم در حالی که به طور قطع آن در کتاب خدا آمده است و خودم آن را با رسول الله ص انجام می دادم !! (4)
اسناد:
(1) تفسیر الرازی ج 2 / 167 وج 3 / 201 و 202 ط 1، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید ج 12 / 251 و 252 وج 1 / 182، البیان والتبیان للجاحظ ج 2 / 223، أحکام القرآن للجصاص ج 1 / 342 و 345 وج 2 / 184، تفسیر القرطبى ج 2 / 270 وفى طبع آخر ج 2 / 39، المبسوط للسرخسی الحنفی باب القرآن من کتاب الحج وصححه ج، زاد المعاد لابن القیم ج 1 / 444 فقال ثبت عن عمر وفى طبع آخر ج 2 / 205 فصل اباحة متعة النساء، کنز العمال ج 8 / 293 و 294 ط 1، ضوء الشمس ج 2 / 94، سنن البیهقى ج 7 / 206، الغدیر للامینی ج 6 / 211، المغنى لابن قدامة ج 7 / 527، المحلى لابن حزم ج 7 / 107، شرح معانی الاثار باب مناسک الحج للطحاوی ص 374، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 200.
(2) قال عمر: " متعتان کانتا على عهد رسول الله صلى الله علیه وسلم وعلى عهد أبى بکر رضى الله عنه وأنا أنهى عنهما ". راجع: وفیات الاعیان لابن خلکان ج 2 / 359 ط ایران، الغدیر ج 6 / 211.
(3) أخرجه الامام أحمد من حدیث عمر فی ص 49 من الجزء الاول من مسنده (منه قدس). مسند أحمد ج 1 / 49، الغدیر ج 6 / 202 عن المسند.
(4) وعن ابن عباس قال: سمعت عمر یقول: والله انى لانهاکم عن المتعة وانها لفى کتاب الله ولقد فعلتها مع رسول الله صلى الله علیه وآله یعنى العمرة فی الحج . راجع: سنن النسائی ج 2 / 16، تاریخ ابن کثیر ج 5 / 109. اعتراف عمر ان الرسول صلى الله علیه وآله فعل متعة الحج وهى فی کتاب الله: صحیح مسلم ص 896 ح 157، مسند الطیالسی ج 2 / 70 ح 516، مسند أحمد ج 1 / 49 و 50 ط 1، سنن ابن ماجة ص 692 ح 2979، کنز العمال ج 5 / 86 ط 1، مقدمة مرآة العقول ج 1 / 225، حلیة الاولیاء ج 5 / 205.
به روایت بخاری ابن عباس گوید:
به هنگامیکه عمر ضربه خورده بود بر وی وارد شدم و او را در حال پریشانی و وحشت زدگی دیدم. پس گفتم: باکی بر تو نباشد ای امیرالمومنین. عمر گفت: ای ابن عباس اگر به اندازه ظرفیت زمین برای من طلا بود همه را از ترس عذاب الهی فدیه میکردم. پیش از آنکه آن را ببینم. (1)
نیز در روایت دیگری که در این زمینه از ابن عباس روایت شده و نامبرده به عمر بشارت بهشت داده- عمر گفت:
اما بشارت تو مرا به بهشت پس به خدای قسم اگر آنچه بین آسمانها و زمین است از من بود. همه را به خاطر آنچه در پیش دارم فدیه می دادم قبل از آنکه بدانم چه خبر است. (2)
نیز به روایت ابن سعد آمده: عمر گفت:
ای کاش من چیزی نبودم. ای کاش فراموش شده بودم. آنگاه خورده آشغالی که همانند کاه یا چوب بود از لباسش برگرفت و گفت ای کاش من مثل این بودم. (3)
و نیز گفت:
ای کاش من قوچ خانواده بودم و آن قدر مرا می پروراندند که چاق ترین قوچان می نمودم آنگاه هرکس را دوست می داشتند به دیدار آنها می آمد و بر آنها وارد می شد. پس مرا می کشتند و مقداری از گوشتم را می پختند و مقدار دیگرش را سرخ می کردند پس مرا میخوردند و در حال...بودن مرا خارج می نمودند و من آدم نبودم. (4)
نیز در روایت عمر به هنگام ضربه خوردن از ابولولو گفت:
اگر آنچه بین آسمان و زمین است از آن من بود همه را در راه آنچه از عذاب الهی در پیش دارم فدیه می دادم پیش از آنکه بفهمم اوضاع از چه قرار است. (5) و در روایت متقی هندی بجای "آنچه بین آسمانها و زمین است" "آنچه خورشید برآن تابیده" آمده است.(6(
اسناد:
1- صحیح بخاری 2/179 باب مناقب عمر
2-کنز العمال به نقل از عبدالرزاق طیالسی احمد حنبل و ابن سعد.12/676
3-طبقات ابن سعد 3/262
4- حلیه الاولیاء: ابونعیم 1/52-- منهاج السنه: ابن تیمیه به شرح فوق و اعتراف به صحت آن.
5-همان
6- کنز العمال 12/677 به نقل از ابن مبارک. ابن سعد. الغریب ابوعبید. کتاب عذاب القبر بیهقی