ماه رمضان فرا رسید و روزهداران یک ماه پرفضیلت و روحانی را پیش رو دارند؛ ماهی برای پاکسازی جسم و جان!
شاید برای مومنان عاشق این ماه فرقی نمیکند ماه رمضان و روزهداری چه تأثیری روی سلامتی دارد و فقط به جنبهی روحانی آن توجه دارند. اما ما میخواهیم در این مطلب در خصوص تأثیر روزهداری در پیشگیری از ابتلا به برخی از بیماریها و نوع سمزدایی آن از بدن صحبت کنیم. اینکه روزه چیست؟ آیا همه میتوانند روزه بگیرند؟ فواید و مضرات روزه چیست؟ آیا روزهداری برای لاغر شدن و کاهش وزن مناسب است؟ در این قسمت و قسمت دوم این مطلب به تمام این سوالات پاسخ خواهیم داد. لطفاً با ما همراه باشید.
روزهداری در فرهنگهای مختلف
روزهداری یعنی اینکه یک روز را بدون خوردن و آشامیدن سپری کنید و بدن فقط از ذخایر خود برای گذران امورات خود استفاده کند. در برخی فرهنگها افراد روزهدار آب میخورند و از خوردن غذا خودداری میکنند. در برخی فرهنگها نیز روزهداری به این معنی است که فرد روزهدار میزان کالری دریافتی روزانه را کاهش میدهد اما آن را قطع نمیکند. در این صورت میزان کالری به 250 کیلوکالری محدود میشود. اما در روزهداری مذهبی فرد روزهدار از اذان صبح تا غروب بهطور کامل خود را از خوردن و آشامیدن منع میکند.
اثرات روزهداری در بدن
روند سوختوساز بدن به محض توقف خوردن و آشامیدن به حرکت میافتد و بدن خیلی زود به ذخایر چربی خود متوسل میشود. زمانی که روزه میگیرید مغز به گلوکز نیاز پیدا میکند. در نتیجه از ذخایر چربی بافتها استفاده کرده و تری گلیسیرید را به گلیسرول تبدیل میکند که خود به گلوکز تبدیل میشود.
روزه علاوه بر برکات معنوی که برای همه دارد، روند پیری سلولهای بدن را به تأخیر میاندازد، بدن را تمیز و پاکسازی میکند و از ابتلا به بیماریهای مزمن پیشگیری میکند
در صورت روزهداری طولانیمدت، بدن برای تولید گلوکز از عضلات نیز برداشت میکند. به این منظور از پروتئینهایی استفاده میکنید که به اسیدآمینهها و سپس گلوکز تبدیل میشوند. این فاز «گلوکونئوژنز» یعنی سنتز گلوکز از منابع غیرقندی میتواند برای بدن خطرساز شود. در نتیجه لازم است که روزهداری سالم و با رعایت اصول صحیح را در پیش بگیرید.
چرا باید روزه بگیریم؟
روزهداری دلایل مذهبی و علمی متعددی دارد. اما روزهداری قبل از هر چیز یک عمل مذهبی پسندیده است که به تصفیهی روحی افراد کمک میکند. گفته میشود که ماهاتما گاندی، سیاستمدار و فیلسوف هندی، در زمان حیات خود برای دستیابی به «پاکی هند» روزه میگرفت. فلاسفهی بزرگی مانند سقراط و افلاطون نیز برای ارتقای کارایی مغز و افزایش قدرت تفکر خود روزه میگرفتند. علاوه بر این سالهاست که محققان در خصوص روزهداری و تأثیر آن روی سلامت افراد بررسی میکنند. نتایجی حاصل شده است که نشان میدهد روزه گرفتن برای درمان و مقابله با برخی از بیماریها کارساز است. گفته میشود قرنها پیش بقراط روزهداری را به بیماران خود تجویز میکرد. علم مدرن نیز اثرات مثبت روزهداری در پیشگیری از ابتلا به بیماریهایی مانند دیابت و غیره را به اثبات رسانده است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد:
روزهداری سالم با عادتهای صحیح
برخی از متخصصان توصیه میکنند که از چند روز قبل شروع ماه رمضان بهطور تدریجی میزان غذای مصرفی را کاهش دهید. ابتدا با کاهش پروتئین (گوشت قرمز، ماهی، تخممرغ، محصولات لبنی و غیره) و نوشیدنیهایی مانند چای و قهوه شروع کنید.
در گام بعدی مصرف روغن، چربیها و آرد را کاهش داده و بهتدریج غلات و حبوبات را کاهش دهید. توجه داشته باشید که روزهداری برای پاکسازی رودهها و بهطورکلی دستگاه گوارش مفید است. در نتیجه میتوانید با روزهداری سالم کمک زیادی به دستگاه گوارشتان بکنید.
فواید روزهداری در سلامت بدن
روزه علاوه بر برکات معنوی که برای همه دارد، روند پیری سلولهای بدن را به تأخیر میاندازد، بدن را تمیز و پاکسازی میکند و از ابتلا به بیماریهای مزمن پیشگیری میکند. همچنین باید بدانید روزه میتواند از برخی بیماریها مانند دیابت، بیماریهای التهابی مزمن، فشارخون بالا، آسم و غیره پیشگیری کند.
نتایج بررسیهای زیادی که روی حیوانات آزمایشگاهی و برخی از انسانها انجام شده است نشان از اثرات مثبت روزهداری روی سلامت دارد. به عقیدهی محققان روزه میتواند میزان چربی، قند و انسولین را کنترل کند. با این حال به نظر میرسد که به بررسیهای تکمیلی نیاز هست. نتایج بررسیهای جدید که در خصوص ارتباط روزهداری و سرطان انجام شده است نشان میدهد که روزه گرفتن باعث ایجاد تغییراتی در رفتار سلولهای بدن میشود. به عقیدهی محققان همچنان نیاز به انجام پژوهشهای گستردهتری در این خصوص وجود دارد.
روزه میتواند از برخی بیماریها مانند دیابت، بیماریهای التهابی مزمن، فشارخون بالا، آسم و غیره پیشگیری کند
خطرات احتمالی روزه در سلامتی
به عقیدهی برخی از متخصصان روزهداری چند روزه هیچ تغییری در شرایط فیزیولوژیکی طبیعی بدن ایجاد نکرده و خطری برای سلامتی ندارد. لازم است افرادی که از مشکل و بیماری خاصی رنج میبرند قبل از اقدام به روزهداری با پزشک خود مشورت کنند. در حین روزهداری حتماً باید نکاتی را در نظر داشته باشید. توجه داشته باشید که روزه گرفتن بدون جبران مواد معدنی از دست رفته میتواند برای بدن خطراتی از جمله افت فشارخون و سرگیجه داشته باشد و در نهایت به افتادن منجر شود. بهتر است بدانید که کمبود پتاسیم نیز خطراتی روی سلامت قلب دارد. مصرف مکمل مواد معدنی یا نوشیدن آب سبزیجات (برای پیشگیری از هدر رفتن مواد معدنی) برای پیشگیری و مقابله با این مشکلات کارساز است.
توجه داشته باشید که روزهداری بلندمدت بخصوص از هفتهی سوم بدون رعایت اصول صحیح آن میتواند مشکلاتی برای سلامتی بدن بخصوص از بین رفتن پروتئین برای بدن ایجاد کند.
ادامه دارد....
در کتاب با ارزش «نهج البلاغة» نقل شده است که:
جنازهاى را به گورستان مىبردند، حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام شنید مردى مىخندد، خندهاى که ناشى از غفلت بود. فرمود: گویا مردن بر غیر ما نوشته شده و خیال مىکنى که حق در این دنیا بر غیر ما لازم گشته و مىپندارى مردههایى که مىبینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما بازمىگردند، ایشان را در قبرهایشان مىگذاریم و اموالشان را مىخوریم مثل این که ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند. واى بر ما، مرگ مردم که براى ما پند و عبرت است فراموش کردهایم و به هر آفت و زیانى گرفتار آمدهایم.
خوش به حال کسى که نفسش رام شد و عمل و کردارش پاک و شایسته و قصدش پسندیده و اخلاقش نیکو گشت و زیادى مالش را در راه خدا صدقه داد و زیادهگویى زبانش را مهار نمود، از آزار مردم خوددارى کرد و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله بر او سخت نیامد و به بدعت نسبت داده نشد
«گوستاولبون» فرانسوى مىگوید:
«تمام جهان باید رهین منّت اسلام باشد؛ زیرا ملت اسلام خدمات ارزنده و شایان تقدیرى به معارف دنیا نمودند. مراکز علمىِ اروپایىها عبارت بود از جایى که در آنجا پاپها و سردمداران کلیساها به حالت نیمه وحشى زندگى کرده و به بىخطى و بىسوادى خود افتخار مىکردند. مدار علوم ما فقط مسلمانان بودند».
و خلاصه در کتاب پربهاى «تمدن اسلام و عرب» مىنویسد:
«از نظر خصایص اخلاقى نیز همین اندازه بس که آنها اروپا را تربیت کرده به شاهراه تمدن و ترقى راهنمایى نمودند. حالت بربریّت اروپاییان تا مدت طولانى، در واقع بیش از اینها بود که خود بتوانند آن را حس کنند. البته در قرن یازدهم و بیشتر در قرن دوازدهم احساسات مختصرى در مردم پیدا شده؛ ولى از همان وقت فقط چند نفر از اشخاص حساس و روشنفکر، ضرورت این را حس کردند که باید کفن جهالت را درید و بدون فاصله به طرف مسلمین که از هر جهت برتر و استادترند متوجه شد و به آنها مراجعه نمود».
شیطان
شیطان در این آیه شریفه همان موجود مستکبرى است که از سجده بر آدم و در حقیقت اطاعت از فرمان حق سربرتافت و در آیه 34 بقره از او به عنوان ابلیس یاد شد.
ابلیس به نظر میرسد اسم خاص و شیطان اسم عام باشد، شیطان و شاطن در لغت به معناى خبیث، آلوده باطن، پست و سرکش و متمرد و طاغى و یاغى و گمراهکننده آمده، بنابراین هر موجودى اعم از انسى یا جنى داراى این اوصاف باشد نام شیطان بر او سزاوار است، و چون ابلیس از فرمان خدا سربرتافت و به سرکشى و تمرد برخاست، و در مقام ازلال آدم و حوا برآمده از او تعبیر به شیطان شده است.
اگر کسى بگوید چرا خدا شیطان را آفرید، تا در مسیر هدایت انسان کمین کند، و او را بفربید، و از صراط مستقیم منحرف سازد، و راه بهشت آخرت را بر او مسدود سازد و مسیر دوزخ را به رویش بگشاید و خلاصه میان رب و عبد حجاب گردد!؟
در پاسخش باید گفت: خداى مهربان که جز خیر موجودات و سعادت و خوشبختى بندگان را نمى خواهد سازنده منبع شرّ و شرارت و به وجود آورنده قاتل سعادت نیست، او ذات اولیه ابلیس و هیچ جن و انسى را خبیث و متمرد و طاغى و شیطان نیافریده، بلکه همه موجودات حتى ابلیس و همه شیاطین از ابتدا به عنوان خیر و به هدف عبادت حضرت رب العزّه آفریده شده اند، چنان که در قرآن مجید به این معنا اشاره شده است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ: «1»
و جن و انس را جز براى عبادت و بندگى (که عامل رسیدن به همه کمالات و موجب سعادت ابدى است) نیافریدم
گروهى از جن و طایفهاى از انس با وجود مشعل هدایتى که در راه آنان قرار داده شده، و همه زمینه هاى سعادت و خوشبختى براى آنان فراهم آمد، و حجت خدا در همه امور بر آنان تمام گشت، و راه هرگونه عذرى به روى آنان بسته شد به میل و اختیار خود از ابتداى کار یا وسط کار از حق بریدند، و به راه انحراف و ضلالت رفتند، و لذات و شهوات و هوا و هوس را در همه امور حیات بر عبادت حق ترجیح دادند، و از قیامت و خوشبختى ابدى آن دست کشیده، به راه مادى گرى و لذت خواهى افتادند و در میان آنان بعضى هم به گمراه کردن بندگان همت گماشتند و به فضاى شیطنت و فساد و افساد قدم نهادند.
ابلیس و هر که به فضاى شیطنت وارد شد از ابتدا شیطان نبود، بلکه با قبول انحراف، و با محکوم شدن در برابر هوا و هوس ها، و با آلوده شدن به رذایل اخلاقى و با سرپیچى از فرمان حق آلوده به شیطنت شد.
قرآن مجید درباره ابلیس که از گروه جن بود و براى عبادت آفریده شد ولى به خاطر امتناع از اجراى فرمان حق و خوى استکبارى از جادّه بندگى درآمد و در مسیر ضلالت و انحراف و اضلال دیگران قرار گرفت میفرماید:
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ ... «2»
و هنگامى که به فرشتگان گفتیم: براى آدم سجده کنید، پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از گروه جن بود، نهایتاً او از دایره فرمان پروردگارش و اجراى آن که سجده بر آدم بود بیرون رفت.
از آیه شریفه دو مطلب مهم استفاده میشود اول این که ابلیس از جنس فرشتگان نبود، بلکه وجودى از طایفه جن بود، دوم این که پیش از آفرینش آدم به خاطر لیاقتش در جمع فرشتگان قرار داشت و همراه آنان مشغول عبادت رب بود، ولى به دل خواه خودش و به اراده و اختیارش سر از فرمان حق برتافت و به راه گمراهى افتاد، و بر اثر حسدش نسبت به مقام آدم در مسیر گمراه کردن انسانها و زایل نمودن کمالاتشان افتاد.
با توجه به این حقایق قرآنیه و این که خداوند مهربان همه شیاطین را دشمن آشکار انسان معرفى میکند، و همه وسایل و ابزار هدایت را براى انسان مهیا ساخته باید از اجابت دعوت شیاطین روى برتافت و از دایره نفود آنان دور شد، و با تکیه بر عقل و وحى و نبوت و امامت و همه امکاناتى که براى رسیدن به سعادت در اختیار انسان نهاده شده در مسیر هدایت الهى و عبادت حضرت ربّ قدم برداشت و ذهن خود را از این مسئله باطن که چرا خدا شیطان را آفرید پاک کرد، زیرا خداى مهربان احدى از جن و انس را از ابتدا به عنوان شیطان نیافریده بلکه همه براى عبادت آفریده شدند نهایتاً گروهى از دو طایفه به اختیار خود شیطان شدند نه این که شیطان بودند.!
قرآن مجید در حدود 88 بار لفظ شیطان و ده مرحله لفظ ابلیس را به کار برده و در این نود و هشت بار به صورت هاى گوناگون انسان را از مکر و حیله و فریب و خدعه آن بر حذر داشته است.
انسان انحراف و ضلالت و گمراهى و دوزخى شدن خود را نباید به ابلیس و شیطان نسبت دهد، و خود را در این زمینهها معذور بدارد، بلکه باید به این معنا توجه کند که گمراهى او و دوزخى شدنش معلول اجابت دعوت شیاطین در کمال آزادى و اختیار است، و در حقیقت هر انسان گمراهى و هر مستحق دوزخى به اراده و اختیار خودش گمراهى و آتش را انتخاب کرده نه این که شیطان به اجبار و با سلب آزادى و اختیارش او را به گمراهى و دوزخ کشانیده است.
براى شیاطین چنان که قرآن میفرماید در این زمینه هیچ گونه تسلطى بر انسان وجود ندارد، مگر این که انسان به اختیار خودش خود را در حیطه تسلط او قرار داده که باز این هم براى او در قیامت عذرى نخواهد بود.
ابلیس و همه شیاطین در قیامت به مریدان و مطیعانشان میگویند:
وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی: «3»
و مرا برشما هیچ تسلّط و غلبهاى نبود فقط شما را به گناه و فسق و فجور و بى ایمانى دعوت کردم و شما هم بدون اندیشه و دقت و با چشم پوشى از رسالت پیامبران و کتب آسمانى دعوتم را پذیرفتید.
و نیز به اجابت کنندگان دعوتشان میگویند:
وَ ما کانَ لَنا عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ بَلْ کُنْتُمْ قَوْماً طاغِینَ: «4»
و ما را بر شما هیچ تسلّط و غلبهاى نبود بلکه شما گروهى سرکش و طغیان گر بودید.
راه هاى نفوذ شیطان
از آیات قرآن و روایات اهل بیت و معارف حقه استفاده میشود که شیطان یعنى آن موجود خبیث و طاغى و گمراهکننده که طایفه پرجمعیتى از آنان هم نوعان خود انسان هستند و در لباس بشرى بسر میبرند و شب و روز به صورت هاى گوناگون و با چهره هاى فریبنده و زبانى چرب و نرم، و سخنانى جذاب و وعده هاى عجیب و غریب در کنار انسان هستند براى گمراه کردن هر کسى راهى متناسب با او بر میگزینند، اهل مقام و جاه را با تزئین دورنمائى از ریاست و حکومت، اهل دنیا را با فرزند و مال و ثروت، اهل دانش را با غرور و شهرت، اهل خدا را از طریق دین و عمل، و خلاصه هرکسى را با وضعیت مناسب با خودش میفریبد.
شیطان با نفوذ در نفس اماره تا زمانى که نفس حالت اماره بودن را دارد و با نفوذ در خیالات و اوهام و ذهنیتهاى انسان، میان آدمى و عقل و اندیشه و دینش حجاب میشود، سپس دام فریب را میگستراند، آنگاه با تزئین اعمال زشت در نظر انسان زمینه ورود به هر معصیتى را فراهم میکند، و میکوشد که دو حالت غفلت و نسیان آدمى براى فریبکاریهایش کمک بگیرد.
او فرعون و امثال وى را با حکومت و قارون و هم ردیفانش را با ثروت، بلعمها را با علم و دانش، هوس داران و اهل شهوت را با چهره هاى زیبا و خیالات فاسد فریفت و آنان را تا جائى دور از حق و حقیقت نگاه داشت که موفق به توبه نشدند و به هلاکت ابدى و شقاوت سرمدى دچار گشتند.
پنج وسلیه فریب
روزى حضرت مسیح در میان راه ابلیس را با پنج الاغ دید که بر هر کدام بارى قرار داشت و او دنبال الاغها حرکت میکرد.
از او پرسید بر پشت الاغها چه بارى دارى؟ پاسخ داد مال التجارههائى است که براى آنها دنبال مشترى هستم.
حضرت گفت بار الاغها چیست و مشترى آنها کیست؟ ابلیس گفت یکى از بارها ظلم و بیدادگرى است و مشترى آن سلاطین و حاکمان هستند، دومین بار کبر و خود بزرگ بینى است و مشترى آن خوانین و اربابان هستند، سومى حسد است و مشترى آن دانشمنداناند، چهارمى خیانت است و مشترى آن تاجران و بازرگاناناند، و پنجمى فریب و مکر است و مشترى آن زنان میباشند. «5»
برخى از کمینگاههاى شیطان
رسول خدا در روایتى بسیار مهم به برخى از کمین گاه هاى شیطان اشاره میکند و انسان را نسبت به این دشمن خطرناک هشدار میدهد.
شیطان طرد شده از راه هاى گوناگون به خصوص از طریق کارهاى نیک و عقاید صحیح و احکام دینى، در کمین انسان قرار میگیرد و او را آلوده به وسوسه میکند تا در چاه گمراهى و ضلالت افتد.
گاهى از راه اسلام وارد شده در کمین عقیده و ایمان مینشیند و میگوید آیا قصد دارى به آئین اسلام گرایش پیدا کنى و در زمره مسلمانان قرار گیرى و دین و فرهنگ پدران و نیاکانت را رها کنى؟
او شخصى را که مسلمان نشده و آراسته به اسلام نگشته به این صورت وسوسه میکند تا از برکات اسلام و مسلمانى محروم شود.
ولى مسلمان یا کسى که با تکیه با خرد و عقل میخواهد اسلام را بپذیرد به وسوسه او توجه نمى کند و از آن محروم از رحمت اطاعت نمى نماید و اسلام را قبول میکند.
پس از پذیرفتن اسلام، هنگامى که مسلمان میخواهد براى دفاع از دین خدا از وطن هجرت نماید آن ملعون از راه میرسد و از راه هجرت وارد شده به وسوسه میپردازد و میگوید:
آیا میخواهى از وطن خویش هجرت نمائى و خانه و کاشانه و آب و هوا و زمین خود را ترک کنى؟
باز هم مسلمانان واقعى بى اعتنا به وسوسه هاى آن ملعون از او سر باز میزند و وطن را ترک کرده در راه اسلام هجرت میکند.
آنگاه هنگامى که مسلمان میخواهد براى حمایت از دین در برابر دشمنان حق بجنگد و به جهاد برخیزد دوباره از راه میرسد و به جهادگر مسلمان میگوید:
آیا میخواهى بجنگى تا نهایتاً جان خود را از دست بدهى و مال و ثروتت نابود گردد؟ آیا دوست دارى پس از کشته شدنت همسرت را دیگرى به زوجیت خود درآورده و ثروت را دیگران تقسیم نموده و در راه زندگى خود هزینه کنند؟
ولى جهاد گر ثابت قدم و مجاهد واقعى در راه خدا با این وسوسهها مخالفت میکند و به جنگ دست یازیده به دفاع از فرهنگ حق بر میخیزد.
سپس رسول خدا فرمود: هرکس از شیطان پیروى ننماید و خلاف وسوسه هاى او عمل کند اگر در این حال بمیرد بر خداوند واجب است او را به بهشت رهنمون گردد.
و معناى وسوسه ابلیس همانند همین امور است که از راه عقاید حقه، احکام دینى، و کارهاى پاک و شایسته در دل انسان وارد میکند تا او را از راه خدا گمراه کرده و به هلاکت و نابودى برساند. «6»
و نیز آن حضرت روزى به یاران خود فرمود:
«الشیطان ربما سبقکم بالعلم:» «7»
چه بسا که شیطان از راه دانش و دانشمندى شما را فریب داده و بر شما پیشى گرفته است!
پرسیدند چگونه از راه دانش بر ما پیشى گرفته است فرمود شما را وسوسه میکند که تا میتوانید در تحصیل دانش بکوشید ولى به عمل و کوشش در راه تحصیل توجهى نداشته باشید تا زمانى که دانش شما فراوان و زیاد شده دانشمندتر گردید، زمانى که به این درجه و مقام از دانش رسیدید آن وقت به عمل و کارهاى نیک بپردازید!
سپس حضرت در دنباله گفتار خود فرمود:
محصل بیچاره غافل، و نادان فریب خورده به سبب این وسوسه و اغواگرى شیطان همه عمر را هزینه مطالعه، تحقیق و تحصیل میکند تا نهایتاً عمرش به آخر برسد و از دنیا برود بدون آن که عمل خیر و یا کار پسندیدهاى که سبب منزلت و قرب او به خدا شود انجام داده باشد. «8»
دامهاى گوناگون شیطان
محدث خبیر، معارفشناس کمنظیر مرحوم علامه مجلسى مینویسد به سند معتبر از حضرت رضا از پدران پاک و طاهرینش روایت شده: شیطان از زمان آدم تا هنگامى که حضرت مسیح مبعوث به رسالت شد نزد پیامبران میآمد و با آنان سخن میگفت و از آنان سؤالها مینمود، در میان پیامبران نسبت به حضرت یحیى بیشتر انس داشت، روزى حضرت یحیى به او گفت: اى ابومرّه مرا به تو حاجتى است، شیطان گفت منزلت تو عظیم تر از آن است که بتوان به درخواست تو پاسخ نداد، آنچه خواهى بپرس که آنچه فرمائى مخالفت نکنم. یحیى گفت: میخواهم دامها و تله هاى خود را که به وسیله آنها بنى آدم را صید میکنى به من نشان دهى، آن ملعون پذیرفت و وعده را به روز دیگر انداخت. چون روز دیگر شد حضرت یحیى در خانه به انتظار او بود، ناگاه صورتى در برابرش آشکار شد چهره مانند میمون، بدن هم چون خوک، طول چشمها و دهان به طول روى او، و قیافهاى بدون چانه و محاسن، داراى چهار دست، دو دست در سینه و دو دست در دوشش رسته، پى پایش در پیش رو و انگشتان پایش در عقب، قبائى بر تن و کمربندى بر روى آن بسته و بر آن کمربند رشتههائى به رنگ هاى گوناگون آویخته، بعضى سرخ و برخى سبز و به رنگ هاى دیگر رشتههائى برآن کمربند هست، زنگى بزرگ در دست دارد و خودى بر سر و بر آن خود قلابى آویخته.
چون حضرت یحیى او را به این هیئت مشاهده کرد پرسید این کمربند که در میان دارى چیست؟ گفت این بت پرستى و آتش پرستى است که من اختراع کرده و براى مردم آرایش دادهام تا به آسانى بتوانند آن را بپذیرند، فرمود این رشته هاى رنگارنگ چیست؟ گفت: این انواع زنان فاسد و مفسد هستند که مردم را به شکل هاى گوناگون خود و رنگ آمیزى و آرایش خویش میربایند.
پرسید این زنگ چیست؟ گفت: این مجموعهاى از همه لذت هاست که در این قرار دارد از تار و طنبور و طبل و ناى و سُرنا که وقتى گروهى بر شرابخوارى مشغول میشوند براى این که لذتشان کامل گردد من آن را به صدا در میآوردم تا مشغول خوانندگى گردند و هنگامى که صداى این زنگ را شنیدند از شدت ذوق و شوق از جاى برخیزند به ساز و طرب بپردازند، یکى به رقص درآید دیگر بشکن بزند، و آن دیگر جامعه از تن برکند و به پایکوبى آید.
یحیى (ع) پرسید چه چیزى بیش از همه موجب سرور و شادمانى و دل خوشى تو میشود؟ گفت: زنان [البته زنانى که از دایره هدایت و وقار و حجاب و حیا خارجاند] زیرا اینگونه زنان دامهاى من هستند، هنگامى که شایستگان بر من نفرین کنند نزد زنان میروم و به وسیله آنان به حاجت خود رسیده دل خوش میگردم.
پرسید این کلاه خود چیست که بر سر دارى؟ گفت با این کلاه خود خود را از نفرین خوبان حفظ میکنم.
پرسید این قلاب چیست بر آن آویخته است؟ گفت به وسیله آن قلب نیکان را از حق بازداشته به سوى خود میکشانم.
پرسید آیا هیچگاه بر من دست یافتهاى؟ گفت نه ولى در تو خصلتى هست که محبوب من است فرمود: آن خصلت چیست؟ گفت: هنگامى که مشغول غذا خوردن میشوى در حدّ سیر شدن میخورى و همین سیرى شکم موجب سنگینى است که باعث میشود دیرتر به عبادت برخیزى این امر موجب خوشحالى من است.
یحیى پس از شنیدن این سخن گفت: از این ساعت با خداى خود عهد میکنم که هرگز غذائى سیر نخورم تا هنگامى که پروردگارم را ملاقات کنم، شیطان هم گفت من هم با خدا عهد میکنم که از این پس هیچ مسلمانى را نصیحت نکنم تا به قیامت برسم و پس از این گفتگو شیطان از حضرت یحیى جدا شد و دیگر به نزد حضرت یحیى نیامد. «9»
حدیثى عجیب
از حضرت صادق (ع) روایت شده: عابدى در بنى اسرائیل بود که دنبال چیزى از امور دنیا نبود و وضع الهى او شیطان را به ناله و فریاد انداخته بود، سپاهیانش نزد او گرد آمدند و او به سپاهش گفت: چه کسى به خاطر من فلان عابد را میتواند بفریبد؟ یکى از آنان گفت: من، گفت از چه راهى به سوى او میروى؟ گفت از ناحیه زنان گفت کار تو نیست زیرا او این راه را نیازموده و از این طریق به دام نیفتد دیگرى گفت: من گفت از چه راهى؟ گفت از ناحیه شراب و شهوات گفت: کار تو هم نیست زیرا او به این دامها نمى افتد، یکى از سپاهیانش گفت: من گفت از چه راهى؟ گفت از طریق عبادت گفت: برو که فریفتن او کار توست، شیطان به جاى او رفت و روبه رویش به نماز ایستاد، عابد وقت خواب میخوابید و شیطان نمیخوابید، عابد استراحت میکرد و شیطان از نماز نمیایستاد، عابد در حالى که از خود عبادت کوتاهى دید و عملش را اندک به نظر آورد به سوى او رفت و گفت: این بنده حق به چه چیز بر این نماز مداوم توان و قدرت پیدا کردى، شیطان به او جواب نداد، دوباره دست به دامن او شد ولى پاسخ نشنید بار سوم به او اصرار کرد شیطان گفت: اى بنده خدا گناهى مرتکب شدم و از آن توبه کردم، هرگاه یاد آن گناه میکنم بر نماز توان و قدرت میگیرم، عابد گفت مرا از گناه آگاه کن تا آن را انجام دهم سپس توبه کنم و پس از آن بر نماز توان و قدرت پیدا کنم، شیطان گفت وارد شهر شو و از فلان زن زناکار خبر بگیر چون به او رسیدى دو درهم به او بده و با او جمع شو، عابد گفت: دو درهم از کجا بیاورم، شیطان دو درهم به او داد، پس از آن عابد با لباس بلندش وارد شهر شد و از منزل آن پرسید و مردم هم به تصور این که این چهره نورانى میخواهد آن زن بدکاره را نصیحت کند و موعظه نماید او را به خانه زن دلالت کردند، عابد زن را کنار خانهاش دید و دو درهم را به وى داد و گفت: برخیز به میان خانه رویم چون به خانه رفتند به عابد گفت کسى تاکنون به قیافه و صورت ملکوتى تو نزد من نیامده، من را از وضع خود و علت آمدنت به این خانه آگاه کن، عابد ماجرا را گفت، زن بدکاره به او گفت: اى بنده خدا ترک گناه آسانتر از یافتن حقیقت توبه است، و اینگونه نیست که هرکس از پى توبه باشد آن را بیابد به نظرم میرسد این شخص شیطانى است که به صورت آدم براى تو مجسم شده به جایت برگرد که او را نخواهى یافت عابد برگشت و آن زن بدکاره در شب همان روز از دنیا رفت چون صبح شد بر در خانهاش نوشته شده بود:
«احضروا فلانة فانها من اهل الجنة»
براى تجهیز او حاضر شوید که او بدون تردید اهل بهشت است!
مردم در این مسئله شک و تردید کردند و تا سه روز از دفن او خوددارى نمودند خدا عزوجل به پیامبرى از پیامبرانش که او را جز موسى بن عمران نمیدانم وحى کرد که سراغ آن زن بدکاره از دنیا رفته برو و بر او نماز بگذار، و مردم را به نماز بر او فرمان بده، زیرا من او را آمرزیدم و بهشت را بر او واجب کردم به خاطر این که فلان بنده مرا از گناه بازداشت. «10»
مونس دوزخى عاصیان
مفضل بن عمر که از اصحاب حضرت صادق و دانشجویان مکتب علمى آن حضرت است میگوید به امام ششم گفتم: از مغیرة بن سعید پیشواى گروه مغیریه نقل میکنند که او گفت: هرگاه بندهاى خداى خود را بشناسد همین شناخت براى او بس است و دیگر نیازى به انجام عمل نیست زیرا پس از شناخت خدا عملى از او مطالبه نمى کنند.
حضرت فرمود خدا او را لعنت کند و از رحمتش طرد نماید، این سخنى باطل و بیهوده است.
غیر این نیست که عبد به هر اندازه معرفتش به خدا زیاد شود مطیع تر خواهد بود، آیا آن که خدا را نمى شناسد از او اطاعت خواهد کرد!؟!
خداى عزوجل پیامبرش را به کارى و انجام عملى فرمان میدهد و او نیز مؤمنان را به عملى دستور میدهد و همه به خاطر معرفت و ایمانشان اجراکننده فرمان حق هستند، و زمانى که فرمانى براى دورى از کارهاى ناپسند و اعمال زشت از سوى حق برسد این نهى همانند فرمان به کار پسندیده نزد انسانى مؤمن مساوى و یکسان است، به عبارت دیگر پیامبر و اهل ایمان همه فرمانبردار خدا هستند خواه امر الهى باشد و خواه نهى حضرت او، و فقط شناخت خدا کافى نیست، مفضل میگوید: آنگاه امام فرمود: خداى عزوجل به سوى بندهاى نظر رحمت نمى کند و او را پاک نمى سازد چنانچه یکى از واجبات الهى مثل نماز و روزه و ... را ترک کند و یا مرتکب گناهى از گناهان کبیره گردد.
مفضل میگوید با شگفتى پرسیدم واقعاً خداوند به او نظر رحمت نمى کند؟ فرمود: آرى زیرا او براى خدا شریک قرار داده است، دوباره با تعجب پرسیدم آیا مشرک شده؟ فرمود: آرى دلیل این مسئله این است که چون خدا به کارى فرمان داده و در برابر ابلیس به مخالفت آن کار دستور داده او آنچه را خدا دستور داده ترک کرده و نهایتاً از ابلیس اطاعت نموده است، پس چنین انسانى همدم و مونس ابلیس در هفتمین درک آتش دوزخ است. «11» به نظر میرسد این روایت از طرفه روایت هاى رسیده از اهل بیت است که مطیع شیطان و عاصى بر خدا را مشرک شمرده است، مشرکى که به تعبیر قرآن نجس است «12» و آلوده به ظلم عظیم است. «13»
درخواست مسیح از خدا
روزى حضرت مسیح از پروردگار درخواست کرد تا جایگاه شیطان را به او نشان دهد.
حضرت حق به او نشان داد، مسیح (ع) دید شیطان سرش را که چون سر مار است بر دل انسان نهاده، هرگاه انسان به ذکر خدا و یاد حضرت حق مشغول میشود شیطان سرش را پس میکشد و میگریزد، و چون از یاد خدا غافل میشود دل او را مانند لقمه در دهان خود میگیرد. «14»
از مکر و حیله این دشمن غدار هرگز ایمن نباشید
هنگامى که ابلیس بر اثر نافرمانى از خدا به شکست و شقاوت و لعنت و دورى از رحمت گرفتار شد جبرئیل و میکائیل در دنیاى فرشته بودنشان به زارى و غم نشستند، حضرت حق در رابطه با این حال از هر دو پرسید چرا به این حال هستید، گفتند: خدایا از تدبیر و نقشه تو ایمن نیستیم، زیرا شیطان با همه علم و آگاهیاش از تدبیر و نقشه تو در امان نماند و با یک نافرمانى از درگاهت رانده شد، چگونه ما در امان باشیم؟ حضرت فرمود: آرى هرگز بر خود ایمن نباشید، زیرا اگر خود را در امان بدانید و یک لحظه غفلت نموده به عصیان دچار شوید به همان سرنوشتى گرفتار میآئید که شیطان دچارش شد. «15»
خیانتها و جنایات شیطان
امیرالمؤمنین (ع) که کانون معرفت و دریاى بى ساحل دانش، و آگاه به همه حقایق است در رابطه با این دشمن بى رحم و خائن غدار که بیشتر در چهره جنس دو پا زندگى را تحت تأثیر خود قرار میدهد در نهج البلاغه میفرماید:
«اتخذوا الشیطان لامرهم ملاکا، واتخذهم له اشراکاً، فباض وفرّخ فى صدورهم و دبّ و درج فى حجورهم، فنظر باعینهم، ونطق بالسنتهم فرکب بهم الزلل وزین لهم الحظل، فعل من قد شرکه الشیطان فى سلطانه و نطق با لباطل على لسانه:»
شیطان را ملاک و پشتوانه و سرمشق خود گرفتند، او هم از این گونه انسان هاى ضعیف و دنیا پرست به عنوان دام استفاده کرد، در درونشان لانه کرد و در دامنشان پرورش یافت، در نتیجه چشمشان براى دیدن چشم شیطان و زبانشان در گفتار زبان شیطان شد، بر مرکب لغزشها سوارشان کرد، و امور فاسد و باطل را در نظرشان آراست، کارشان کار کسى که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده و با زبان او به یاوه سرائى پرداخته است. «1» این نوشتار بیش از این نیاز نمى بیند که درباره شیطان و مصادیق و کارهایش قلم فرسائى کند، این مقدار براى شناخت این دشمن نابکار و حیلهها و دام هایش کافى است، در پایان این بخش فقط به امورى که انسان را از شر شیاطین جنّى و انسى ایمن میکند اشاره مینماید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- الذاریات، آیه 56.
(2)- کهف، آیه 50.
(3)- ابراهیم، آیه 22.
(4)- صافات، آیه 30.
(5)- مواعظ العددیه، 276- جامع التمثیل، 304.
(6)- محجة البیضاء، ج 5، ص 52 بحار، ج 6، ص 154.
(7)- عوارف المعارف، ص 19.
(8)- عوارف المعارف، ص 19.
(9)- بحار، ج 14، ص 171.
(10)- روضه کافى، ص 384.
(11)- وسائل، ج 1، ص 25.
(12)- توبه، آیه 28.
(13)- لقمان، آیه 13.
(14)- بحار، ج 60، ص 194.
(15)- جامع السعادات، ج 1، ص 278.
پاداش صبر
خداوند عالم در اولین آیات نازل شده بر پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: «برای پروردگارت صبر کن»! و آن حضرت در مسیر ارشاد انسانها و بطور کلی اجرای امر رسالت الهی، صبر عظیمی به کار می بست و در نتیجه مشکلات فراوان بوجود آمده را از میان برمی داشت. در آیات دیگری هم آن حضرت مأمور به صبرشده است.
خداوند عالم پاداش صبر عظیم رسول خدا(ص) را به او عطا کرد و آن عبارت بود از گرایش گروه گروه انسانها به دین خدا.
صبر برای پروردگار در خاندان و فرزندان رسول خدا(ص) یعنی اهل بیت(ع) نیز جریان داشت. چون آنان وارث حقیقی و کامل علم، صفات و اخلاق کریمانه آن حضرت بودند. در این راه رفتارهای قهرمانانه ای از آنان ظهور می کرد که موجب شگفتی ها و تحسین زیادی شده است. یکی از موارد حادثه ای است که موجب نزول سوره انسان شد و آن حادثه به این صورت نقل شده است:
حسن و حسین(ع) در سنین کودکی مریض شدند. رسول خدا(ص) با چند نفر از مؤمنان به عیادت آنان رفتند. آنان به امام علی(ع) گفتند: خوب است جهت بهبودی فرزندانت نذری کنی!
امیرالمؤمنین علی(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) جهت بهبودی حال آنان، نذر کردند که سه روز روزه بگیرند. حال حسن و حسین(ع) بهبود یافت و اثری از مریضی در آنان نماند. امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) جهت وفای به نذر خود روزه ها را شروع کردند. و آن دو کودک هم به آنان پیوستند، چون آنان فرزندان آن پدر و مادر بزرگوار بودند و اخلاق و صفات کریمانه والدین در همان سنین کودکی در آنان نفوذ کرده بود.
غروب روز اول جهت افطار مقدار اندکی نان جو که ارزان ترین و ساده ترین غذای آن روزگار بود، فراهم شده بود. گفته اند: غذای آن شب و دو شب بعد، از مقداری جو که نتیجه کار امام علی(ع) بود، تهیه شد. و بعضی ها گفته اند که آن حضرت آن مقدار مواد غذایی را از کسی قرض کرده بود تا بعداً برای او در مقابل آن قرض، کاری انجام دهد!
غذای اهل بیت رسول اکرم(ص) همیشه ساده، اندک و ارزان قیمت بود، چون در آن زمان عده ای از مردم فقیر و گرسنه بودند. آنان فقرا و نیازمندان و گرسنگان را بر خود ترجیح می دادند. این نوع رفتار از عظمت روحی و کرامات نفسانی آن خاندان بزرگوار یعنی امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و فرزندان آنان حکایت دارد. امام علی(ع) انسانی بسیار فعال بود. بطوریکه در طول عمر با برکت خود، یک هزار برده را خرید و آزاد کرد. او درخت می کاشت، نخلستانهایی ایجاد می کرد، چاه های آب احداث می کرد و آنها را وقف فقرا و نیازمندان می کرد. پس او نباید در این صورت فقیر باشد. و برای او ایجاد وسایل رفاه برای خودش و خانواده اش امکان پذیر بود. اما روح باعظمت او تنها با رفاه افراد خانواده اش قانع نمی شد. او تمام فقرا و نیازمندان و کودکان یتیم را اعضای خانواده خود حساب می کرد.
باری سفره ای ساده پهن شده بود که مسکینی بر در خانه آمد و از آنان طعام خواست. امیرالمؤمنین علی(ع) با توافق اعضای خانواده اش آن غذای اندک را به آن مسکین عطا کرد. خود او و اعضای خانواده اش فقط مقداری آب نوشیدند و گرسنه خوابیدند!
روز دوم هم روزه گرفتند و هنگام افطار مثل شب قبل اندکی نان جوین تهیه شد. کودک یتیمی به در خانه آن حضرت آمد و از آنها طعامی خواست. بلافاصله آن خاندان کریم غذای آن شب خود را هم به آن کودک یتیم بخشیدند و برای دومین شب خود گرسنه ماندند. گرسنگی آنها شدید شد، اما مگر با وجود طبع بلند و روح باعظمت کار دیگری می توانستند انجام دهند؟
شب سوم نیز، مثل شبهای قبل روزه گرفتند و وقت افطار اسیری به در خانه آمد. و از آنان غذا خواست و آنان غذای آن شب خود را هم مثل شبهای قبل به آن اسیر دادند و برای سومین شب، گرسنه خوابیدند. گرسنگی آنان بسیار شدید بود. صبح روز چهارم امیرالمؤمنین علی(ع) دست دو کودک خود را گرفت و به حضور رسول خدا(ص) رفت.
آن دو کودک از شدت گرسنگی رنگشان زرد شده بود و می لرزیدند. رسول خدا(ص) از دیدن آنان بشدت اندوهگین شد و اشک در چشمان مبارک او حلقه زد و همراه آنان به خانه آن حضرت آمد. دید دخترش حضرت فاطمه زهرا(س) مشغول عبادت است. وضعیت چشمان دخترش از شدت گرسنگی او حکایت داشت. رسول خدا(ص) از وضعیت آنان شدیداً متأسف شد. در همان حال پیک پروردگارش ـ جبرئیل امین ـ به حضورش نازل شد و سوره انسان را برای او آورد و گفت: پروردگارت به جهت داشتن چنین خاندانی به تو تهنیت می گوید!!
خداوند پاداش آن صبر عظیم را با نزول سوره ای اعلام کرد و فرمود:
«وَجَزایهُم بِما صَبَرُوا جَنّة و حَریراً؛ و به آنان بهشت و لباس حریر مخصوص بهشت را پاداش داد». (سوره انسان، آیه 12) و در آیات بعد اوصاف دیگر بهشت و نعمت های آن را بیان فرمود. آنان جهت رضای پروردگار خود، آن صبر عظیم را از خود نشان دادند و در اثر آن عمل متعالی، چهره بسیار زیبای عشق به انسانها که ارزشمندترین مخلوقات خداوند هستند را با انفاق در راه خدا و ایثار به دیگران آشکار کردند.
خیلیها علم دارند به وجود خدا اما ایمان، نه. علمی که به مرتبه ایمان نرسیده باشد، رهزن است. چگونه میشود علم را بدل کرد به ایمان؟
یک سوال اساسی هست که گاهی گریبان ذهن آدمی را می گیرد و آن اینکه چرا با اینکه میدانیم گناه، پلید هست و پلشت، اما پایش که به میان میآید، پای ارادهمان هم شل میشود؟
به نظرتان گیر کار کجاست؟
مردهشورها را دیدهاید؟ توی دل تاریکی میروند غسالخانه و هیچ نمیترسند از جسد میتی که آنجا آرمیده است.
خودتان را بگذارید جای آنها. آیا حاضرید درتاریکی مطلق یک شب دیجور، با مردهای سر کنید؟ مسلما نه. اما چرا؟
رفتارها، چه خوب و چه بد، ریشه دارند در ایمانها. علم رفتارساز نیست ایمان اما هست. قرآن میفرماید : الذین آمنوا و عملوا الصالحات و نمیفرماید الذین علموا و عملوا...
عمل صالح، میوه خوشگوار ایمان است، نه علم، همینطور که گاهی عمل طالح، چنین است. یعنی ممکن است آدمی قربهالی الله، با اختیار و سلامت نفس کامل، دست بزند به یک عملیات انتحاری و اسمش را هم بگذارد عملیات استشهادی!
این روزها که سرطان تکفیر و سلفیگری افتاده هست به جان جهان اسلام، شواهدش را بیشتر میبینید.
اهل فن به خصوص کسانیکه عمری را در سلوک نفس و طهارت باطن، سپری کردهاند می گویند: عمل بر وفق علم، با نیت خالص، آن علم را بدل به ایمان می کند.
علم برای ایمان البته مقدمه هست و شرط و ایمان بدون علم، متزلزل هست و ناپایدار. به دلالت این کریمه قرآنی که: اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَهْوَاءَهُمْ بَغَیْرِ عِلْم فَمَنْ یَهْدِى مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ...ولى ظالمان بدون علم و آگاهى، از هوى و هوس هاى خود پیروى کردند، پس چه کسى مىتواند آنان را که خدا گمراه کرده است هدایت کند.(روم/29)
جای دیگری هم هست که خشیت را از ثمرات علم میداند، علمی که در کوره عمل، پخته شده و تلازم یافته هست با ایمان.
إِنَّمَا یَخْشَ اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ
اهل علوم رسمی و درسیاند در تعریف علم و ایمان، اصطلاحی دارند می گویند:
علم، مطلق ادراک و ایمان تصدیق ذهنی است یعنی باور به وجود نسبتی قطعی بین دو چیز. البته معنای لغوی ایمان تصدیق هست اما باید بپذیریم که خود تصدیق ذهنی، خود شاخهایست از علم. علمی که کسبی است و از دود چراغ خوردن حاصل شده است.
اما قران و احادیث، ایمان را جور دیگری معرفی میکنند. ایمان آنجا، یک حقیقتی است که با قلب سر و کار دارد. ببینید: « وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً…؛ » (نمل/ 14 ) « و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند.»
شاهد دیگری بخواهم بیاورم، سخنی است که در جریان مواجهه موسی(ع) با فرعون، از کام و کلام حضرتش تراوید که: «قَالَ لَقَدْ عَلِمْتَ مَآ أَنْزَلَ هَوُلاَءِ إِلاَّ رَبُّ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ بَصَائِرَ…؛» (اسراء / 102 ) «موسى – علیه السلام – به فرعون پاسخ داد که تو کاملا دانستهاى که این آیات و معجزات را جز خداى آسمانها و زمین براى هدایت انسانها نفرستاده است.»
بگذریم از اینکه، فرعون روح تفرعن تمام وجودش را بلعیده بود، پرده انکار کشید روی همه چیز: « وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلاُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِله غَیْرِى فَأَوْقِدْ لِى یَا هَامَانُ عَلَى الطِّینِ فَاجْعَلْ لِى صَرْحاً لَعَلّىِ أَطَّلِعُ إِلى إِلهِ مُوسِى وَ إِنّىِ لاََظُنُّهُ مِنَ الْکَاذِبینَ؛ » (قصص / 38 ) «و فرعون گفت:اى مهتران، من براى شما خدایى جز خود نمىشناسم؛ پس اى هامان، برایم بر گِل آتش بیفروز (آجر بپز) و برایم بُرج بلندى بساز (تا بالا روم) شاید از خداى موسى خبر گیرم؛ هر چند من گمان مىکنم که او از دروغ گویان است.»
اما خب! چه باید کرد. چگونه میشود علم را بدل به ایمان کرد؟
اهل فن به خصوص کسانیکه عمری را در سلوک نفس و طهارت باطن، سپری کردهاند می گویند: عمل بر وفق علم، با نیت خالص، آن علم را بدل به ایمان می کند.
در لسان اهل باطن، اسم این را می گذارند: تلقی به قبول قلب تا جایی که قلب در برابر حقیقت برآمده از برهان، تسلیم شود.
بگذارید در بخش پایانی کلام، این نکته را از زبان عالم دانای راز، امام راحل(ره) بشنویم که فرمود:
بدان که «ایمان» غیر از علم به خدا و وحدت، و سایر صفات کمالیه ثبوتیه و جلالیه و سلبیه، و علم به ملائکه و رسل و کتب و یوم قیامت است. چه بسا کسی دارای این علم باشد و مومن نباشد! شیطان عالم به تمام این مراتب به قدر من و شما هست و کافر است. بلکه ایمان یک عمل قلبی است که تا آن نباشد ایمان نیست. باید کسی که از روی برهان عقلی یا ضرورت ادیان چیزی را علم پیدا کرد، به قلب خود نیز تسلیم آنها شود، و عمل قلبی را، که یک نحو تسلیم و خضوعی است و یک طور تقبل و زیربار رفتن است انجام دهد تا مومن گردد، و کمال ایمان «اطمینان» است. نور ایمان که قوی شد، دنبالش اطمینان در قلب حاصل می شود و تمام اینها غیر از علم است. ممکن است عقل شما به برهان چیزی را ادراک کند، ولی قلب تسلیم نشده باشد و علم بی فایده گردد.(فرازی از کتاب چهل حدیث)
برخی از اعمال مستحبی هستند که به ما کمک می کنند، حال بهتری داشته باشیم و برای انجام واجبات آماده تر باشیم ، این اعمال به ما کمک می کنند درهای ورود شیطان و وسوسه هایش را ببندیم و در نتیجه کمتر گناه کنیم ....
در این مقاله به پنج عمل مستحبی ، که تأثیر زیادی بر روح و روان و اعمال ما دارند اشاره می کنیم:
1- دائم الوضو بودن
دائم الوضو بودن توفیقی است که اگر شامل حال انسان شود؛ دارای آثار و برکاتی فراوان می باشد. وضو بر وضو توجه انسان را نسبت به خداوند بیشتر می نماید و راه ذکر قلب را بر انسان می گشاید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود.(بحارالانوار: ج 77(80) ، ص 305)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: فردای قیامت ، خدای متعال امّت منِ را بین بقیّه ی امّتها در حالی محشور میکند، که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانیهای نورانییی دارند.(مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ج 1 ص 357) وضو گرفتن مکرر جهت دائم الوضو بودن، اسراف نیست .
2- انس با قرآن و تلاوت آن
قرآن کتاب خداوند متعال است ، خداوند از طریق قرآن کریم با ما صحبت می کند ، روحی که هم کلام با خداوند می شود ، دچار خمودی و گرفتگی نمی شود:
خداوند متعال می فرماید :«إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّـهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ *لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ ? إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ .[فاطر/29،30 ] ؛کسانی که کتاب الهی را تلاوت میکنند و نماز را برپا میدارند و از آنچه به آنان روزی دادهایم پنهان و آشکار انفاق میکنند، تجارتی (پرسود و) بیزیان و خالی از کساد را امید دارند. * (آنها این اعمال صالح را انجام میدهند) تا خداوند اجر و پاداش کامل به آنها دهد و از فضلش بر آنها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است!».
قرآن از این جهت که سخن خداست، حامل آثار وضعى و هدایتبخش است نفوذ آن بر قلب ها عمیق است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «و لقد تجلى الله فى کلامه و لکنهم لایبصرون»(عوالى الاوالى خ 4 ص 1191) خدا به تحقیق در کلام خود تجلى یافته اما بشر آن را به خوبى درک نمیکند.
امام باقر(علیه السلام) از جد خود نقل فرمود که براى خداى تعالى نداکنندهاى است که در سحرها فریاد میزند که آیا خوانندهاى هست که او را جواب دهم و حاجت و نیازمندیش را برآورم، استغفارکنندهاى میباشد که من او را بیامرزم، طلبکنندهاى هست که او را عطا کنم
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) مىفرماید: «اگر زندگى سعادتمندان، مرگ شهدا، نجات در روز جزا ، امنیت در روز هراس و نور در روز ظلمت ، سایبان در روز حرارتِ شدید ،سیراب شدن در روز عطش ، ارزش و سنگینى در روز سبکى اعمال را مىخواهى، پس قرآن را مطالعه کن، چرا که قرآن یادآور خداى رحمان و حافظ از شیطان و عامل برترى در ترازوى اعمال است».[میزان الحکمه، ج8، ص74]
3- زیاد استغفار کردن
در تکاپوی حیات مادی، و تلاش های روزانه چه بسیار است که ما از یاد خداوند متعال غافل می شویم و چه بسا که در این میان به طور کلی فراموش کنیم که در محضر خداوند متعال هستیم و مرتکب گناه بشویم.
اگر این نکته یادمان باشد که غفلت از یاد خداوند اثرات سوئی دارد هر لحظه به خود تلنگر خواهیم زد و از هر خطایی ریز یا درشت عذر خواهیم خواست ، همانطور که اگر معلممان، مدیرمان، والدینمان ما را زیر ذره بین بگذارند و ما بدانیم که تحت کنترل هستیم دست از پا خطا نخواهیم کرد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) نیز در این زمینه مى فرمایند:
مَنْ أَکْثَرَ الإِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ کُلِّ هَمّ فَرَجاً وَ مِنْ کُلِّ ضیق مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ. (بحارالأنوار ، ج 90 ، ص 281 ) ؛کسى که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهى کند، خداوند از هر غصّه اى برایش گشایشى قرار دهد و از هر تنگنایى راه فرارى پیش پایش گذارد و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد.
مهمترین اثر استغفار این است که باعث می شود حال ما بهتر شود ، غبار گناه از روح ما زدوده شود، و ما به طور ناخودآگاه به معنویات تمایل پیدا می کنیم.
امیرالمومنین(علیه السلام) در سخن پر مغزى مى فرمایند:
تَعَطَّروا بِالإِسْتِغْفارِ ، فَلا تَفْضَحَنَّکُم رَوائِحُ الذُّنُوبِ. (وسائل الشّیعه ، ج 16 ، ص 70 ; بحارالأنوار ، ج 6 ، ص 22 ) ؛با استغفار و آمرزش خواهى از خداوند، خود را معطّر کنید، تا بوى بد گناهان شما را رسوا نکند.
4- شب زنده داری
اگر می خواهیم در مسیر رشد اخلاقی به جایی برسیم، اگر می خواهیم این هیاهوی دنیا ما را در خود نبلعد و در خواب غفلت عمرمان هدر نشود باید، شب را دریابیم، شب و قرارهای پنهانی با خداوند مهربانی ها ....
شب، زمان اسرار آمیزی است سکوت شب پر از حرف است، پر از ذکر است، اگر نیم شبی از رختخواب گرم خود بیرون بیایم و در دل شب ، سر بر آستان خداوند خود بگذاریم و همه آنچه نباید انجام می دادیم را یک به یک به زبان بیاوریم و عذر تقصیر بخواهیم این توجه برای خداوند متعال خیلی ارزشمند است، این خلوت ها تولد دوباره روح است، این شب را مخصوصا، امشب شب اول ماه مبارک رمضان است و درهای آسمان گشوده می شود تا سی شب، بیایم این سی شب را تماما نخوابیم و به هر قیمتی هست لحظاتی را با خدای خود خلوت کنیم ،این شبها فاصله بین ما و خداوندمان خیلی کم است، قدر بدانیم.
امام باقر(علیه السلام) از جدّ خود نقل فرمود که براى خداى تعالى ندا کنندهاى است که در سحرها فریاد میزند که آیا دعا کننده ای هست ،که او را جواب دهم و حاجت و نیازمندیش را برآورم، استغفار کنندهاى میباشد که من او را بیامرزم، طلبکنندهاى هست که او را عطا کنم. (مهدوى کنى، نقطههاى آغاز در اخلاق عملى ج1 ص 92)
کسى که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهى کند، خداوند از هر غصّه اى برایش گشایشى قرار دهد و از هر تنگنایى راه فرارى پیش پایش گذارد و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى دهد
امام محمد باقر(علیه السلام) می فرمایند: "هر کس نماز واجب را در حالی که عارف به حق آن است در وقتش بخواند، به گونه ای که چیزی دیگر را بر آن ترجیح ندهد، خداوند برای وی برائت از جهنم می نویسد که او را عذاب نکند، و کسی که در غیر وقتش به جا آورد در حالی که چیزی دیگر را بر آن ترجیح دهد، خداوند می تواند او را ببخشد یا عذابش کند.(وسائل الشیعه، ج 3، ص 81)
5- فرستادت صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
نکته ای که در باب صلوات قبل از هر چیز باید بدانیم این است که، وقتی ما صلوات می فرستیم، این سلام و صلوات ما به رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسد.
رسولُ اللّه صلى الله علیه و آله و سلّم فرمود: حَیثُما کُنتُم فَصَلُّوا عَلَیَّ ، فإنَّ صلاتَکُم تَبلُغُنی. هر جا که باشید بر من درود فرستید؛ زیرا درود شما به من مىرسد. (کنز العمّال : 2147 منتخب میزان الحکمة : 332)
و می دانیم که اسلام جواب سلام را واجب می داند ، پس پیامبر مهر و رحمت صلی الله علیه و آله حتما پاسخ سلام را می دهند. و خوشا به حال کسی که ایشان جواب سلامش را بدهد.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که: «صلوات شما بر من باعث روا شدن حاجات شما می شود و خداوند را از شما راضی می گرداند و اعمال شما را پاکیزه می کند.»(تفسیرالمیزان، ج 5، ص 326)
در روایتی دیگر به امام علی (علیه السلام) توصیه می کند که هرگاه امری تو را اندوهگین ساخت، بر پیامبر و آل او صلوات فرست...» (کنز العمال، ج1، ص 181)
این اعمال و دیگر اعمال مستحبی ، که به امر شده اند همه و همه اثرات عمیقی بر ما می گذراند تا در راه معنویت و رشد اخلاقی ، موفقتر عمل کنیم، باشد که به لطف خداوند متعال توفیق عمل پیدا کنیم.
مرحوم ملا احمد نراقى در اشعارى پر محتوا با بیان تمثیلى، حال غافلان را بیان مىکند که مضمون اشعار به این صورت است:
اى غافل بىخبر! داستان بىخبرى و غفلت داستان آن مردى را مىماند که در بیابانى هولناک شیر درنده مستى به او حمله برد.
آرى، کسى که از خدا و حق دور بماند در بیابان زندگى با صد خطر روبرو مىشود.
آن مرد براى نجات از حمله شیر به چاهى پناه برد که طنابى در آن آویخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شیر هم سر چاه متوقف گشت تا با بیرون آمدن او به او حمله کند.
در وسط چاه چشمش به اژدهایى افتاد که در عمق چاه براى طعمه دهان گشوده است.
در حالى که غرق ترس و وحشت شده بود، صدایى توجه او را جلب کرد. دید دو موش مشغول جویدن طناباند. آن مرد خود را از بالا و پایین چاه و در کنار کار آن دو موش در خطر حتمى دید، ناگهان چشمش به انبوهى زنبور افتاد که در کمر گاه چاه عسل اندوختهاند، با دیدن عسل شیرین خاکآلود که در حقیقت زهر تلخ دنیاى هلاککننده بود به سوى عسل دست برد تا از آن عسل تناول کند و در حال خوردن عسل از شیر و اژدها و دو موش که رشته عمرش را قطع مىکردند، غافل و بىخبر ماند؛ با خوردن عسل از نیش زنبورها هم در امان نبود.
هست این دنیا چَه و عمرت رسن |
روز و شب هستند موشان بىسخن |
|
رشته عمر تو را لیل و نهار |
پاره سازد لحظه لحظه تار تار |
|
اژدها قبر است بُگشوده دهان |
منتظر تا پاره گردد ریسمان |
|
مرگ باشد شیر مست پر غرور |
تا کشد جان تو را از تن به زور |
|
مال دنیا انگبین و اهل آن |
جمله زنبورند نى بل برغمان |
|
از پى این شهد زهرآلوده چند |
در جدل با ریش مالان اى لوند |
|
شهد نبود زهر جانفرساست این |
نوش نبود نیش درد افزاست این |
|
مهر تابان نیستند این دوستان |
دشمنانند اى برادر دشمنان |
|
زاهل دنیا تا توانى اى عزیز |
مىگریز و مىگریز و مىگریز |
|
آرى، غفلت از خدا و بىتوجهى به آخرت و فراموشى حقایق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى را- مرحوم ملا احمد نراقى در اشعار بالا فرمود- گرفتار دام خطر کرده و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد کرد
اگر بىخبران در دامن استعمار نبودند، و اگر تقلید کورکورانه کوتاه نظران از مفاسد و شهوات غرب به ویژه اروپا و آمریکا در میان نبود، و اگر صنایع چشمگیر آنان عدهاى را از خود بىخود نمىکرد، در حق اسلام نسبت به علم و دانش آنگونه رأى و نظر نمىدادند.
آنان در عالم مستى و بىخبرى و در دامن آلودگىها بدون این که به اسلام مراجعه کرده باشند و از سرچشمه پاک آن جرعهاى نوشیده باشند، با یک دنیا غرور و تکبر، به نام تمدن و تجدد و به نام فیلسوف و دانشمند، احمقانه در حق آیین پاک اسلام قضاوت مىکنند!
اى کاش این از خود بىخبران و هرزههاى ناتوان و هرزه علفهاى سبز شده در لجنزار تقلید از غرب، و قضاوت کنندهگان و فرزندان بىسواد تقلید از حیوانات آدم نماى اروپا و آمریکا، آراء و نظرات خود مخالفان غربى و غربزدگان مخالف را درباره رابطه اسلام با علم جویا مىشدند.
اى کاش مىفهمیدند که منبع تمام علوم امروزى و تمدن جهانى، اسلام است.
اى کاش پیشرو بودن اسلام را در نهضتهاى حیاتى و علمى از زبان آنان بشنوند؛ باشد که از این خواب خرگوشى که منشأش کپسول خوابآور هواى نفس و شهوت آنان است، بیدار شده و به خود بیایند و بیش از این در راه سقوط جوامع و ممالک اسلامى نکوشند.