سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» توبه؛ یک بار اما برای همیشه

 

 

از امام صادق علیه السلام روایت شده است: به داوود پیامبر وحی آمد که چون بندة مؤمنم مرتکب گناهی شود و به سویم بازگردد و هرگاه به یاد معاصی خویش افتد و از من شرمسار گردد، وی را بیامرزم و خلافش را از یاد فرشتگان نگهبانش ببرم و آن گناه را به حسنه مبدل سازم که از هر مهربانی مهربان ترم»

چون خداوند، علیم و حکیم است و به این ضعف ها و نقص های بشر آگاه است و می داند انسان در راه کمال، گاهی دچار اشتباه و خلاف می شود، لذا در توبه را برایش باز می گذارد و با اصلاح مسیر، به بنده اش اجازه می دهد، تا راه خود به سوی کمال را ادامه دهد

توبه کننده باید حقوق تضییع شدة مردم را جبران نماید و حق الناس را به طور کامل پرداخت کند و رضایت افرادی را که حقوق شان را تباه ساخته جلب نماید

بازگشت به بارگاه حق

توبه، به معنای بازگشت بنده از عصیان و سرکشی و روی آوردنش به طاعت و عبادت است. انسان در این حالت، دل را از گناه و معصیت خالی کرده، خود را برای رسیدن به بارگاه قرب الهی مهیا می کند، زیرا تاریکی گناه، میان او و الطاف الهی، حجابی گسترده افکنده است. البته بنده ای که می خواهد از گناه برگردد، باید ایمان، یقین و اعتقاد به توحید و اعتماد به خدا را در وجود خویش احیا کند تا بدین وسیله، شعله های ندامت در اندرونش برافروخته گردد و بدین سان، از معاصی گذشته متأثر شده و حتی آرزو کند که ای کاش آن رفتار بد و کردار زشت از او صادر نشده و در کارنامة اعمالش ثبت نشده بود.1

خوبی؛ جایگزین بدی ها

قرآن کریم، در ایة 70 سورة فرقان می فرماید: مگر کسی که توبه کند، ایمان آورد و عمل شایسته انجام دهد». بر اساس این ایه، ایمان و عمل نیک، قدرت آن را دارد که سیئات را به حسنات تبدیل کند و در صورت توبة راستین، بدی ها از کارنامة آدمی حذف و اعمال خوب جایگزین آن شود.2

مثال روشن آن، کودها و زباله هایی است که در مزارع، بوستان ها و باغ ها ریخته می شود، اما همین ضایعات که مزاحم بهداشت و سلامتی انسان ها هستند و بوی بد آن ها همه را آزرده می سازد، توسط ریشه های گل ها و گیاهان جذب شده و تبدیل به موادی نیکو می شوند و در افزایش بوی خوش گل ها و مزة شیرین میوه ها و خواص محصولات مؤثر واقع می شوند.

آری، انسان شاید تصور نکند، این همه فضولات تنفرآور، روزی چنین به عطرافشانی در بوستان ها و طراوت محصولات باغ ها کمک خواهد کرد. مثال دیگر، بذرهای میوه است که در درون خاک پوسیده کاشته می شود، اما رفته رفته این بذر، تبدیل به میوه ای خوش طعم یا گیاهی مفید خواهد شد.

این است معنای این ایه که: پس خداوند، بدی هایشان را به نیکی ها تبدیل می کند».3

خوشا به حال آنان که از بدی ها توبه کرده و زهرها و سم ها را به شهد باحلاوت مبدل ساخته اند.

درهای باز را به روی خود نبندیم!

بنده ای که سراپایش در آتش خطا می سوزد و پشیمانی و حسرت، در دلش آتشی سوزنده برپا کرده است و به هیچ کس و هیچ چیز امیدی ندارد تا او را از این وضع خطرناک و هلاک کننده رهایی ببخشد، متوجه چشمة پرفیض رحمت الهی می گردد که او را بازمی خواند و خطاهایش را می بخشد، چراکه خداوند، در حق بندگانش بسیار آمرزنده و مهربان است:

و هرکس توبه کند و نیکوکار شود، البته ندامتش به درگاه حق، قبول می شود».4

و این تا زمانی است که نفس در رفت و آمد بوده و فرصت باقی است و الّا پس از گذر فرصت، حسرت سودی ندارد. در حقیقت، توبه، پرتوی از فضل عظیم الهی و دری همیشه گشوده از رحمت پروردگار است، و بدبخت کسی است که خود را از این درگاه محروم کند و روز قیامت در مقام عذرخواهی بگوید: خدایا! نادان بودم، گرفتار غضب و شهوت گشتم و در برابر وسوسه های شیطانی عاجز شدم و...». در برابر این عذرها به او گفته می شود: مگر برای تو راهی قرار ندادیم، چرا این راه را بر روی خود بستی»؟

البته توفیق توبه را نیز باید از خداوند بخواهیم.

پنجرة باز رحمت

در موضوع توبه، حساب همة افراد یکسان نیست. تفاوت ها، شرایط و نوع غفلت ها، جهالت ها و اغراض و مقاصد افراد در قبولی ندامت، اثرهای گوناگونی می گذارد.

در سال نهم هجرت که بنا بود مسلمانان برای غزوة تبوک به قلمرو روم بروند، سه نفر از مسلمانان، بدون هیچ گونه عذری، در مدینه ماندند و نشستن در خانه را بر نبرد در راه خدا ترجیح دادند. چون لشکر پیامبر صلی الله علیه و آله از آن غزوه بازگشت، این سه نفر، به استقبال رفتند و بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله سلام کردند، اما خاتم رسولان از ایشان روی برگردانید و به عذرخواهی آنان اعتنایی نفرمود، مردم نیز تبعیت کردند و با این سه نفر قطع رابطه کردند. تا جایی که به قول قرآن، چنان شرایط، برای آنان سخت و آشفته شد که زمین با آن وسعت و فراخی، بر آنان تنگ شد و به ناچار به کوه ها پناه بردند. در این حالت، خداوند توبة آنان را پذیرفته و در پرتو عنایت پیامبر و جامعة اسلامی قرار گرفتند.5

در واقع، آن گاه که متوجه شدند پناهگاهی جز خدا ندارند، ندامت آنان نتیجه داد.

توبه؛ بازگشت به شناخت و معرفت

از قرآن چنین برمی اید که توبة کسانی پذیرفته می شود که از روی جهالت، یا بر اثر غلبة هوی و هوس گناه کنند، ولی بعد، به یک نوع معرفت و خودآگاهی برسند و از این مسیر بازگردند، والا بعد از قطعی شدن مرگ و آشکار شدن نشانه های آن، توبه قبول نمی شود.

علت عدم پذیرش ندامت در این حالات، آن است که ناامیدی از زندگی و خوف قیامت، او را ناگزیر به ندامت کرده و آن گاه که نه مجالی برای حیات دنیوی و نه فرصتی برای عملی مفید و صالح هست، پشیمانی سودی نخواهد داشت و این بازگشت، بازگشتی راستین و حقیقی نخواهد بود. وانگهی بنده، در چنین حالاتی به حسنات و ترک بدی ها مجبور و از حد تکلیف خارج شده و دیگر مستحق تشویق و تنبیه نیست.6

از امام صادق علیه السلام روایت شده است: به داوود پیامبر وحی آمد که چون بندة مؤمنم مرتکب گناهی شود و به سویم بازگردد و هرگاه به یاد معاصی خویش افتد و از من شرمسار گردد، وی را بیامرزم و خلافش را از یاد فرشتگان نگهبانش ببرم و آن گناه را به حسنه مبدل سازم که از هر مهربانی مهربان ترم».7

توبه برای مؤمنان؟

قرآن در ذکر اوصاف مؤمنان راستین، به همین ویژگی توبه توجه زیادی نموده است. سئوال این است که اگر شخصی به خدا ایمان دارد، پس چرا این ویژگی درباره اش ذکر شده است؟

جواب، این است که: آنان در راه راست در تلاشند، اما گاهی اشتباه می کنند و غافل می شوند؛ لذا راه صحیح برای شان باز است. اینان، در راه رسیدن به پروردگارشان، در تلاشند و امکان دارد گاهی سختی ها و مشکلات، آن ها را ناامید کند و یا وقتی به سختی ها دچار می شوند، جزع و فزع و فریاد کنند.

با توبه، آدمی می تواند این کاستی ها را برطرف کند و چون خداوند، علیم و حکیم است و به این ضعف ها و نقص های بشر آگاه است و می داند انسان در راه کمال، گاهی دچار اشتباه و خلاف می شود، لذا در توبه را برایش باز می گذارد و با اصلاح مسیر، به بنده اش اجازه می دهد، تا راه خود به سوی کمال را ادامه دهد. خدا می خواهد آدمی در تلاش به سوی حقیقت، سبک بار باشد؛ دلربایی ها، امیال نفسانی و شهوانی، او را سنگین ننماید و جاذبه های غلط، او را فریب ندهد.

بهره گیری از شادی های مشروع و نعمت های الهی، به شرط آن که در حد اعتدال باشد، همه فرع و شاخ و برگ آن سعادت واقعی است و نباید کمال طلبی ما را تحت شعاع قرار دهد. راننده ای که به سوی هدفی در حرکت است، می تواند در پارک ها و قهوه خانه های مسیر توقف کند، ولی باید بداند که نباید از مقصد اصلی باز بماند. فرصت ها کوتاهند و شیطان در کمین و توفان ها در حال وزیدن. مبادا باتلاق ها را با چشمه های ناب یکی بگیریم.

وارستگی از وابستگی

برای ساختن خود، باید ابتدا وابستگی های درونی و بیرونی را از بین برد. جاذبه هایی که انسان را به پستی می کشاند و او را به خوش گذرانی و عیش و نوش دعوت می کند، باید قاطعانه تحت کنترل ایمان و خرد دراید.

انسانی که صفحة افکار وجودش پاک و پیراسته شد و آفت های درونی را از بوستان خویش زدود، بهتر می تواند به شکوفایی برسد. غیر از این آفت زدایی، باید شاخ و برگ های اضافی که مانع رشد اصلی هستند، کنترل و احیاناً حذف شوند تا درخت وجود بتواند برگ و بار مفید دهد. یک باغبان، به آفت کش، مراقب است که گیاهان به آفت ها و مزاحم های مرگ آور مبتلا نشوند، اما کسی که آگاهی ندارد، فکر می کند آن باغبان، درختان باغش را مسموم می کند! آن گاه که باغبان با اره، شاخ و برگ های درختان را قطع می کند. شاید در نگاه اول، تصور شود او با باغ خویش سر ناسازگاری دارد و می خواهد این درختان سرسبز را از نعمت رشد و شکوفایی محروم کند ولی او می خواهد درخت از برخی وابستگی های مضر رها شود تا بهتر بتواند طراوت خود را به دست آورد.

آدمی هم در مسیر کمال طلبی و در جادة حقیقت، چنین وضعی دارد. باید موانع را از سر راه خود بردارد و به اصلاح خویش بپردازد و پیرایش و پالایش شده به سوی معبود گام بردارد.

پس باید فرصت ها را غنیمت شمرد و با چراغ توبه، تاریکی ها را روشن کرد.

پله های پاکی

شخص تائب، باید تصمیم قاطع بر ترک معصیت بگیرد و اگر احیاناً به دلیل طغیان نفس و اغوای شیطان به گناه روی آورد، بلافاصله عزم بر ترک آن کند. چون استغفار او، با مداومت بر گناه، پذیرفته نمی شود. چنین کسی به فرمایش امام رضا علیه السلام، خدای خویش را مسخره می کند.8

توبه کننده باید حقوق تضییع شدة مردم را جبران نماید و حق الناس را به طور کامل پرداخت کند و رضایت افرادی را که حقوق شان را تباه ساخته جلب نماید و اگر در طاعات و عبادات کوتاهی کرده، همه را قضا نماید. امام باقر علیه السلام فرمودند: تا حق هر ذی حقی را ادا نکنی، توبه صورت نگرفته است».9

شخصی در حضور حضرت علی علیه السلام عبارت استغفر الله» را بر زبان آورد. حضرت به وی فرمود: ایا می دانی استغفار چیست»؟ آن گاه فرمودند: برای آن شش چیز لازم است: ندامت از گذشته، عزم بر ترک آن برای همیشه، ادای حقوق دیگران، و نیز گوشتی که از حرام روییده با اندوه آب کنی تا گوشت جدید بروید، زحمت عبادت را بچشی، همان گونه که شیرینی گناه را چشیده ای و هرگاه چنین کردی بگو استغفر الله».10

توبه، چهار مرتبه دارد:

1. بازگشت از کفر به ایمان و از ایمان عادتی و موروثی به باوری معرفتی، و دست برداشتن از اعتقادات موهوم، باطل و خرافی.

2. بازگشت از معصیت ـ چه کوچک و چه بزرگ ـ به سوی طاعت، و از تمرد به بندگی، و از مخالفت به موافقت.

3. بازگشت از مکروهات و نیت ها و خواطر شیطانی و امور لغو و بیهوده، که اگرچه عقاب آور نیستند، ولی موجب نقصان در نفس و تنزل مقامات معنوی می شوند.

4. بازگشت از کوتاهی ها یا تقصیرات در معرفت حق و شکرگذاری در برابر نعمت های الهی و انجام وظایف بندگی، آن چنان که شایسته و سزاوار خداوند متعال و یا لااقل در حد توان بنده است.

 

پی نوشت

1. معراج السعاده، ملااحمد نراقی، ص 526.

2. مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 201.

3. سوره فرقان، ایه 70.

4. سوره فرقان، ایه 71.

5. تفسیر المیزان، ج 9، ذیل ایات 46 و 118 سوره توبه. تاریخ پیامبر اسلام، ایتی، 639 ـ 640.

6. معارف و معاریف، ج 3، ص 702 ـ 703.

7. بحارالانوار، مجلسی، ج 6، ص 27.

8. اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 504.

9. همان، ص 331.

10. بحارالانوار، ج 6، ص 36.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/23 :: ساعت 10:35 صبح )
»» بر ساحل قرآن

 

در سیمای تابناک امام حسن علیه السلام می توان نظاره گر ابعاد مختلف از جمله شخصیّت علمی و قرآنی حضرت بود؛ هرچند لحظات زندگی امام حسن علیه السلام آمیخته و متبرک با قرآن کریم بود و امام به مقتضای امامت (پاسداری از اندیشه ها و مرزهای قرآنی) آگاه ترین، مأنوس ترین و عامل ترین فرد به کتاب الهی بود، اما به دلیل رویکرد محققان به موضوعاتی خاص (به ویژه صلح با معاویه) چنین فرازهای درخشانی از سیمای حضرت کمتر مورد عنایت قرار گرفته است. بدین جهت شایسته است گوشه هایی از زندگی قرآنی امام حسن مجتبی علیه السلام را به تماشا بنشینیم.1

1. عشق به قرآن از خردسالی

مدینه محل نزول وحی الهی بود و حسن و حسین علیهماالسلام نوادگان رسول، شاهدان آن. از این رو حسن علیه السلام از همان خردسالی با زلال وحی آشنا شد، شهدشیرین کلام الهی را چشید و شیفته آن شد و از کودکی به حفظ، قرائت، تفسیر و معارف قرآنی دل بست. نمونه هایی از عشق حضرت و علاقه وی به وحی الهی را در فضای معطّر عصر نبوی مرور می کنیم.

با پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سایه قرآن

الف) حفظ و بازخوانی کلام اللّه

شیخ ابوالفتوح نقل کرده که حسن بن علی علیهماالسلام در هفت سالگی، در مجلس رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم حاضر می شد. وحی را می شنید و آن را حفظ می کرد. آن گاه به خانه بر می گشت و برای مادرش باز می گفت. از این روی هر وقت علی علیه السلام به خانه بر می گشت متوجه می شد که همسرش فاطمه صلی الله علیه و آله وسلم هم از آنچه نازل شده، مطلع است. یک روز که در این باره پرسید: فاطمه علیهاالسلام فرمود: از فرزندت حسن شنیدم. بعد از آن، روزی علی علیه السلام در خانه پنهان شد و حسن علیه السلام طبق معمول به خانه آمد و خواست آنچه را شنیده بود، بازگوید، اما زبانش بند آمد. حضرت فاطمه شگفت زده شد و حسن گفت: مادرجان! تعجب نکن؛ زیرا بزرگواری سخن مرا می شنود و شنیدن او مرا (از سخن گفتن) باز داشته است.2

ب) درخت بلاها در بهشت

امام حسن علیه السلام فرمود از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود: درختی در بهشت هست که به آن «درخت بلاها» می گویند. در روز قیامت بلادیدگان را می آورند. نه محکمه ای برایشان برپا می شود و نه میزانی نصب می گردد. آنان را از پاداش ها سرشار می کنند. آن گاه این آیه را خواند: «انّما یُوَفّی الصابرون اجرهم بغیر حساب»؛3 شکیبایان بی حساب و کامل پاداش خود را در خواهند یافت.4

ج) مباهله و تطهیر

امام حسن علیه السلام بعد از سازش با معاویه، از دوران کودکی خود و ماجرای مباهله و نزول آیه تطهیر یاد کرد و فرمود: پیامبر خدا از «انفس» پدرم را (برای مباهله) آورد و از «ابنا» من و برادرم و از «نساء» مادرم را. ما خاندان او و برای او هستیم. و او از ما و ما از او هستیم. و چون آیه تطهیر نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ما را در کسای خیبری ام سلمه گردآورد و فرمود: خدایا! اینان خاندان و دودمان من هستند. پلیدی (ناپاکی) را از ایشان بزدای و پاک و پاکیزه شان گردان... .5

منذر و هادی امّت

امام حسن علیه السلام می فرمود: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از منبر به زیر آمد، عرض کردم: ای رسول خدا! تو حجّت بر همه آفریده هایی. فرمود: حسن جان! خداوند می فرماید: «انّما انت منذر و لکل قوم هاد؛6تو فقط بیم دهنده ای و هر قومی هدایتگری دارد.»

نقل رویای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

امام حسن علیه السلام در پاسخ شخصی که به صلح اعتراض داشت، خاطره خود از رویای پیامبر را این گونه نقل فرمود:«... رسول خدا در رویا بنی امیه را دید که یکی پس از دیگری بر منبرش سخن می گویند. این موضوع حضرت را ناراحت کرد. پس این آیه «انّا اعطیناک الکوثر) و این آیه «انّا انزلناه فی لیلة القدر و ما ادراک مالیلة القدر، لیلة القدر خیر من الف شهر...»؛ «شب قدر بهتر از هزار ماه است» که در آن بنی امیه سلطنت کنند، نازل شد.7

از خُلق و خوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

علامه مجلسی می نویسد: مولای ما حسن علیه السلام فرمود: خداوند عزیز و با جلال، پیامبرش را به بهترین ادبها تربیت کرد و فرمود: «خذاالعفو وأمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»8؛ گذشت پیشه کن و به نیکی فرمان بده و از نادانان روی برگردان».

وقتی فرمان او را دریافت، فرمود: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»؛9 و آنچه را پیامبر به شما داد بگیرید و از آنچه بازداشت، باز ایستید.» و به جبرئیل فرمود: عفو چیست؟ گفت: با هرکه از تو برید و بپیوندی و به هرکه تو را محروم کرد، بدهی و از هرکه به تو ستم کرد، بگذری. وقتی پیامبر آن را انجام داد، خدا وحی کرد «وانّک لعلی خُلُقٍ عظیم»10 و حقّاً تو خلق بزرگی داری».11

عزّت بخش عرب

امام حسن علیه السلام فرمود: خدا به وسیله پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرب را عزّت بخشید و هرکه را از ایشان خواست، بزرگی داد و فرمود: «و انّه لذکرلک و لقومک»12؛ و آن (عزّت دادن) یادآوری تو و امت تو است.13

اجابت آرزوی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم

امام حسن علیه السلام فرمود: وقتی پیامبر دعوتش را در مکه آشکار کرد... مشرکان او را به خروج از مکه به سوی مدینه ناچار کردند. حضرت رو به سوی مکه کرد و فرمود: خدا می داند که تو را دوست دارم و اگر مردم تو مرا بیرون نمی کردند، هیچ شهری را ترجیح نمی دادم و من از غمگین هستم. خدا به او پیام فرستاد که ای محمد! خدای علیّ اعلی سلام می رساند و می گوید: به زودی تو را پیروزمند و سودمند و سالم و توانمند و غالب به این شهر بر می گردانیم و این همان فرموده خداست. «انّ الذی فرض علیک القرآن، لرادّک الی مَعاد»14؛ در حقیقت همان کسی که این قرآن را به تو فرض کرد، تو را یقیناً به سوی وعده گاه بر می گرداند.»15

2. در عصر علوی علیه السلام

امام حسن علیه السلام بعد از رحلت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در محضر مادر بزرگوار و پدر گرامی اش نیز از معارف قرآنی بهره ها برد. در مجموعه سخنان حضرت می توان نمونه هایی از این دوره را دید. امام حسن علیه السلام گاهی آنچه را از امیرمؤمنان شنیده بود نقل می فرمود و گاه به توضیح و بیان آیاتی که پیرامون حضرت بود، می پرداخت. نمونه هایی از این دو بخش را می خوانیم:

الف) سخنی از پدر پیرامون عرش

امام حسن علیه السلام ضمن بازگویی سخنان کعب الاحبار و امام علی علیه السلام ، به پرسش کعب از «وکان عرشه علی الماء لیبلوکم ایّکم احسن عملاً»؛16 عرش خدا بر آب ود تا شما را امتحان کند که کدام یک نیکوتر عمل می کنید. فرمود: امام علی پاسخ داد: آری! عرش خدا بر آب بود؛ وقتی که نه زمینی گسترده بود و نه آسمانی افراشته و نه صدایی شنیده می شد و نه چشمه ای می جوشید و نه فرشته مقربی و نه پیامبر مرسلی و نه ستاره ای که شبانه ره پوید و نه ماهی که راهی آسمان شود و نه آفتابی که بدرخشد. و عرش او بر آب بود؛ در حالی که با هیچ یک از آفریده خود انس نداشت و خود را تمجید و ستایش می کرد. چنان که می خواست باشد، بود. پس خواست مخلوقات را بافریند و به امواج دریاها زد و از آن همچون دودی که از بزرگ ترین آفریده خدا باشد، برخاست و با آن آسمان بسته را بنا کرد. سپس میان آن را بشکافت و زمین را از جایگاه کعبه ـ که وسط زمین است ـ گستراند و...»17

سخنرانی در محضر پدر

امام حسن علیه السلام در یک سخنرانی در حضور امام علی علیه السلام فرمود: هان ای مردم! از پروردگارتان یاد بگیرید: «انّ اللّه اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران و علی العالمین، ذرّیة بعضها من بعض واللّه سمیع علیم»18؛ ما فرزندانی از آدم، دودمانی از نوح، برگزیده ای از ابراهیم، نسلی از اسماعیل و خاندانی از محمد هستیم. ما در میان شما مثل آسمان افراشته، زمین گسترده و آفتاب تابانیم و نیز مانند آن درخت زیتونیم که نه شرقی است و نه غربی و روغن آن خجسته است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اصل آن است و علی شاخه اش، به خدا سوگند ما میوه آن درخت هستیم. پس هرکه به شاخه ای از آن درخت آویزد، نجات یابد و هرکس بازماند، در آتش باشد.19

با مردم کوفه، سخنی از عایشه

امام حسن علیه السلام بعد از خواندن نامه امام علی علیه السلام به مردم کوفه فرمود: ... شما از پیمان شکنی طلحه و زبیر و همراه ساختن عایشه، آگاهید، کار عایشه از ناتوانی زنان و سستی رأی آنان است که خدا فرمود: «الرّجال قوّامون علی النّساء»؛20 مردان سرپرست زنان هستند.21

د) ندای قرآنی هنگام شهادت پدر

27 رمضان ام کلثوم نزد پدر رفت. علی علیه السلام از او خواست پشت در برود. امام حسن علیه السلام فرمود: من بر درخانه نشسته بودم که شنیدم منادی و هاتفی گفت: «أفمن یلقی فی النّار خیر ام من یأتی آمنا یوم القیامة»22؛ آیا کسی که در آتش افکنده می شود، بهتر است یا کسی که در روز قیامت آسوده خاطر می آید.23

درباره علی علیه السلام

علاوه بر این که امام حسن علیه السلام در عصر پدر، با معارفی قرآنی از زبان وی آشنا شد، خودش نیز به تبیین و تفسیر و تطبیق آیاتی مربوط به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام می پرداخت که برخی عبارتند از:

الف) زهد علی علیه السلام

امام حسن علیه السلام در مجلس معاویه ضمن پاسخ به ناسزاهای اهل مجلس فرمود:... و شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید که علی علیه السلام بود که خواسته های نفسانی را بر خود حرام کرد و خدا فرمود: «یا ایهاالذین آمنوا لاتحرموا طیبات ما احل اللّه لکم»24؛ ای مؤمنان چیزهای پاکی را که خدا بر شما حلال کرده است حرام نشمارید.25

ب) علی علیه السلام پیشگام پیشگامان

سلیم بن قیس می گوید: امام حسن علیه السلام فرمود: «والسابقون الأولون من المهاجرین والانصار و الذین ابتعوهم باحسان»؛26 و پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که با نیکوکاری از آنان پیروی کردند، همان گونه که پیشگامان بر دیگران برتری دارند، پدرم علی بن ابی طالب نیز، چون پیشتاز پیشگامان است، بر آنان برتری دارد. و فرمود: «أجهلتم سقایة الحاج و عمارة المسجد الحرام کمن آمن باللّه و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل اللّه»؛ آیا سیراب ساختن حاجیان و آباد کردن مسجدالحرام را مانند کسی پنداشته اید که به خدا و روز بازپسین ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟ و (علی علیه السلام ) از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پذیرفت و با جان خود او را یاری رساند... .27

ج) تطبیق مؤمن بر علی علیه السلام

علامه مجلسی می نویسد: حسن بن علی علیهماالسلام به ولید فرمود: چگونه علی را ناسزا می گویی با این که خدا در ده جای قرآن او را مؤمن نامیده است و تو را فاسق؟28

د) تطبیق آیه ای دیگر بر علی علیه السلام

ابن شهرآشوب می نویسد: شیرازی در کتابش با سند خود نقل کرده است: حسن بن علی بن ابی طالب در باره آیه شریفه «فی ایّ صورةٍ شاءَ رکّبک»؛ به هر صورتی که خواست، تو را ترکیب کرد، فرمود: خدای سبحان علی بن ابی طالب را در صُلب ابوطالب به صورت محمد صلی الله علیه و آله وسلم آفرید، ازاین رو شبیه ترین مردم به رسول خدا علی بود و حسین بن علی شبیه ترین مردم به فاطمه است و من شبیه ترین مردم به خدیجه کبری هستم.29

ه.) تطبیق فاستوی علی سوقه بر علی علیه السلام

علامه حلّی در تفسیر «فاستوی علی سوقه»؛ بر ساقه های خود استوار شد؛ از امام حسن علیه السلام نقل می کند که اسلام با شمشیر علی استوار شد.30

3. رفتار قرآنی امام حسن علیه السلام

الف) عفو و گذشت

امام حسن علیه السلام که خود از اهل بیت علیهم السلام است و در شمار پاکان از رجس قرار دارد، رفتاری برگرفته از آموزه های قرآنی داشت که نمونه ای از آن پیرامون صفت عفو و گذشت را می خوانیم: یکی از کارگران امام حسن علیه السلام گناهی کرد که کیفر داشت. وقتی به دستور امام خواستند او را کیفر دهند، گفت: مولای من! «والعافین عن النّاس»31 فرمود: تو را بخشیدم. گفت: «واللّه یحبّ المحسنین»32؛ فرمود: در راه خدا آزادی و دو برابر آنچه به تو بخشیدم، نزد من داری.33

ب) موعظه قرآنی

موعظه های امام حسن علیه السلام هم رنگ و بوی قرآنی داشت. از جمله می فرمود: ای فرزند آدم! از حرام های خدا خود را بازدار تا عابد باشی و به آنچه خدا قسمت تو کرده است راضی باش تا بی نیاز شوی و همسایگی همسایه خود را نیکودار تا مسلمان باشی و... ای فرزند آدم! از روزی که زاده شدی پیوسته در تباه عمر خود بوده ای. اینک باقی مانده اش را برای آخرت خود دریاب که مؤمن توشه بر می دارد و کافر سرگرم بهره کنونی اش است. امام بعد از این انذار، این آیه را تلاوت فرمود: «و تزوّدوا فانّ خیرالزاد التّقوی»34؛ برای خود توشه بردارید که به راستی بهترین توشه پرهیزکاری است.35

ج) توسّل قرآنی

شخصی برای بچه دار شدن از امام تقاضای مطلبی کرد. امام فرمود: برتوباد به استغفار کردن. او مشغول انجام این توصیه شد تا جایی که گاه روزی تا هفتصد مرتبه استغفار می کرد. وی به زودی صاحب ده فرزند شد. وقتی از امام دلیل این توصیه را پرسید: فرمود: آیا سخن خدای سبحان را در قصه هود نشنیده ای؟«ویزدکم قُوَّةً الی قُوّتکم»36؛ و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید و در قصه نوح نشنیده ای«و یمددکم باموال و بنین»؛37 و شما را به اموال و پسران یارای کند.38

د) زندگی با آیات قرآنی

علاوه برآنچه گفتیم، امام حسن علیه السلام با آیات الهی زندگی می کرد و در هر موقعیتی آیات مختلف قرآن کریم را تلاوت می فرمود. گاه در نماز جمعه39، گاه در برخوردهای شخصی، گاه در اجتماعات،40 گاه در میدان جنگ41 و... نمونه ای را می خوانیم. شیخ طوسی می نویسد: امام حسن علیه السلام پس از وفات علی علیه السلام با مردم سخن گفت: ... هرکس مرا شناخت، شناخت. هرکسی نمی شناسد، من حسن، فرزند محمد، پیامبر خدا هستم. «واتبعت ملّة آبائی ابراهیم و اسحاق و یعقوب»؛42 و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم. من فرزند آن مژده دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدایم. من آن چراغ تابانم. من فرزند آن پیامبر رحمت برای جهانیانم. من از آن خاندانم که خدا پلیدی را از ایشان زدود و پاکشان کرد. من از آن خاندانم که جبرئیل بر آنان نازل می شد و از خانه ایشان عروج میکرد. من از آن خاندانم که خدا محبّت و ولایت آنان را واجب کرد و در آیه ای که بر محمد نازل کرد فرمود: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فی القربی و من یقترف حسنةً»43؛ بگو به ازای آن(رسالت) پاداشی از شما نمی خواهم مگر محبّت در باره خویشان و...؛ و به دست آوردن نیکی محبّت ماست.44

پی نوشت ها:
1. منبع اصلی ارجاعات پاورقی (موسوعة کلمات امام حسن(ع)) و ترجمه آن می باشد که هر دو توسط پژوهشکده باقرالعلوم(ع) تدوین و به زیور طبع آراسته شده است.
2. بحارالانوار، ج 43، ص 338؛ انوارالبهیه، ص 76؛ المناقب، ج 4، ص 7.
3. زمر / 10.
4. المعجم الکبیر، ج 3، ص 92، ح 2760؛ مجمع الزوائد، ج 2، ص 305.
5. امالی طوسی، ص 559.
6. نور / 1؛ قدر /1ـ3؛بحارالانوار،ج18،ص127.
7 و 8 / اعراف / 199.
9. قلم / 4.
10. بحارالانوار، ج 78، ص 114.
11. زخرف / 44.
12. بحارالانوار، ج 23، ص 173.
13. قصص / 85.
14. بحارالانوار، ج 21، ص 121 و نمونه های دیگر.
15. ر.ک. به: مقاتل الطالبین، ص 55، مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 114.
16. هود / 7.
17. تفسیر فرات کوفی، ص 183، ح 235.
18. آل عمران / 33.
19. بحارالانوار، ج 43، ص 358.
20. نساء / 34.
21. امالی طوسی، ص 718، ح 1518.
22. فصلت / 40.
23. الفتوح، ج 3 و 4، ص 282.
24. مائده / 87.
25. مقتل الحسین(ع)، ج 1، ص 114.
26. توبه / 100.
27. توبه / 19.
28. تفسیر فرات کوفی، ص 169، ح 217.
29. بحارالانوار، ج 35، ص 339.
30. انفطار / 8.
31. بحارالانوار، ج 24، ص 316؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 522.
32. فتح / 29.
33. کشف الیقین، ص 368.
34 و 35. آل عمران/ 134.
36. بحارالانوار، ج 43، ص 352.
37. بقره / 197.
38. کشف الغمّه، ج 1، ص 572.
39 و 40. هود / 52.
41. مکارم الاخلاق، ص 327.
42. بحارالانوار، ج 32، ص 228؛ امالی صدوق، ص 82.
43. همان، ج 44، ص 33.
44. همان، ج 2، ص 82؛ امالی طوسی، ص 561؛ بحارالانوار، ج 10، ص 138.
45. یوسف / 38.
46. شوری / 23.
47. امالی طوسی، ص 269



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/23 :: ساعت 10:33 صبح )
»» عاشق امام مهدی (عج)

 


انسان‌ها همیشه شیفته‌ی آدم‌های دیگر می‌شوند. شیفته‌ی مقام، جمال، کمال، قدرت و ...و وقتی شیفته شدند خاضع می‌شوند و سپس به زیارتشان می‌روند و برای گوشه‌ی چشمی از طرف آنان دست و پا می‌شکنند و اگر از دستشان دادند، آثارشان را در موزه می‌گذارند و هر بار که دلشان تنگ می‌شود به آن‌ها نگاه می‌کنند و لذت را مرور می‌نمایند.

چرا همه عاشقیم
از خودمان بپرسیم که ما شیفته‌ی که هستیم؟! کدام هنرپیشه، کدام بازیکن، کدام پادشاه و کدام ... دلمان برده است؟! راستی چرا همه عاشقیم؟ اگر به فطرت خود سرکی بکشیم جواب این سوال را می‌یابیم. بله؛ فطرت ما کمال طلب است از همان ابتدا دنبال بهترین‌ها بودیم و زیبایی و کمال را ستایش می‌کردیم و در مقابلش فروتن بودیم. (1) اما فرق کمال حقیقی و مجازی در این است که حقیقی با تو می‌ماند و افزایش می‌یابد و مجازی می‌رود و می‌گذاردت. مثل کف دریا ابتدا شیفته می‌شوی و سپس می‌بینی محو شد! حقیقت وحدت دارد و باطل پراکنده و مشوش است مثل بیداری و خواب. (2)
وقتی به زیارت کمال حقیقی می‌رویم، احساس لذت می‌کنیم؛ زیرا خود و وجود حقیقی خود را در آینه می‌بینیم؛ با خود می‌گوییم وه که به چه می‌توان رسید! انگار همان موقع قلمویی برمی‌داریم و جمالی را که دوست داریم برای خودمان می‌کشیم؛ درست همان جمالی که به زیارتش آمده‌ایم و فروتنانه مقابلش نشسته‌ایم.
اگر ما مستعد عاشق شدنیم، چرا عاشق عشقِ بهترین معشوق‌های جهان نشویم؟ اگر ما مستعد این باشیم که خواسته‌های دل انسان کامل؛ شگفت‌انگیزترین موجود خلقت را برآوریم و این نکنیم روزی احساس شرم نخواهیم کرد؟! چرا برای برآوردن خواسته‌های محبوبمان نمی‌دویم؟
لیلیِ لیلی‌ها
اگر بگویم که همانانی که کمال و جمالشان دلت را برده و به زیارتشان می‌روی، خود نیز عاشقند؛ (3) برایت جذاب نیست که بدانی محبوبِ محبوب تو کیست؟ پس با من بیا تا نشانت دهم شیفتگی چیست و شیفته‌ی که باید بود:
خداوند عزّوجلّ در شب معراج به پیامبر خود فرمود: یا محمدُ! أحبِبهُ فَإنّی أحِبُّهُ و اُحِبُّ مَن یُحِبُّهُ (4): ای محمد! او را دوست بدار! به راستی که من او و تمام محبّان او را دوست دارم.
پیامبر رحمت که خاطرخواه زیاد دارد، می‌دانی درباره‌ی او چه فرمود؟: بِأبی وَ أُمّی سَمیی وَ شَبیهی ... (5): پدر و مادرم فدایش باد! او هم نام من و شبیه من است ...»
مولا علی علیه السّلام که مرام او غیر مسلمانان را نیز شیفته کرده‌ است،(6) وقتی در مورد اوصاف او سخن گفت با حالتی سرشار از عشق و اشتیاق به سینه‌‌ی خود اشاره کرد و آهی کشید. (7)
امام باقر علیه السلام پس از صحبت درباره‌ی حتمی بودن قیام او فرمودند: پدر و مادرم به فدای او که هم نام من و هم کنیه‌ی من است... (8)
و امام صادق علیه السلام را دیدند که روی خاک‌ها نشسته و مانند مادرِ فرزند از دست داده به پهنای صورت اشک می‌ریزد و زمزمه می‌کند: «آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و خاطرم پریشان ساخته و آرامش دل را از من گرفته ...» (9)
امام رضا علیه السّلام نیز این‌گونه از مهر خود به او سخن می‌گوید: «بِأبی وَ أُمّی! سَمِیّ جَدّی وَ شَبیهی وَ شَبیه موسی بنِ عَمرانَ عَلیهِ جُیوبُ النّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضیاءِ القُدسِ ...»(10) : پدر و مادرم فدای تو که هم نام جدم و شبیه من و شبیه موسی بن عمرانی بر او جامه ها (نوارها)یی از نور است که از فروغ روشنایی قدس می‌درخشد.

سرمایه عشق، امانت خداوند
به راستی چرا آنان که خوبی جلویشان لُنگ می‌اندازد، امام مهدی علیه افضل الصلاة و السّلام را دوست دارند؟! این افتخار ندارد که همانی که همه‌ی خوبان پس از شناخت او، عاشقش می‌شوند، امام ماست؟!
دلی را ندیدم ز عشقت نلرزد چو از تو نوشتم، چو از تو سرودم (11)
این باعث لذت نیست که ما به او خدمت کنیم؟! وجودی که آروزی خدمتش را بزرگانمان داشتند. (12)
آیا کمال و جمالی بهتر از او سراغ داریم؟ قهرمان مهربان ما با کدام هنرپیشه و با کدام پادشاه قابل قیاس است؟! (13)
اگر ما مستعد عاشق شدنیم، چرا عاشق عشقِ بهترین معشوق‌های جهان نشویم؟ اگر ما مستعد این باشیم که خواسته‌های دل انسان کامل؛ شگفت‌انگیزترین موجود خلقت را برآوریم و این نکنیم روزی احساس شرم نخواهیم کرد؟! چرا برای برآوردن خواسته‌های محبوبمان نمی‌دویم؟
وقتی از خود خداوند تعالی تا هر فردی که مولای ما را می‌شناسد عاشقش می‌شود، چرا ما از قافله عقب بمانیم و دلمان را به عشق‌های مجازی که محو شدنی هستند، بسپاریم؟
ما مستعد عشق هستیم
ما عاشق آفریده شده‌ایم و فطرتاً میل به انسان‌های کامل داریم، انسان‌های کامل و دوست داشتنی خودشان عاشق امام مهدی علیه السلام بودند؛ پس ظرفیت عشقمان را برای غیر او به کار نبریم. وقتی از خود خداوند تعالی تا هر فردی که مولای ما را می‌شناسد عاشقش می‌شود، چرا ما از قافله عقب بمانیم و دلمان را به عشق‌های مجازی که محو شدنی هستند، بسپاریم؟ ما مستعد عشق به حضرت حجت ارواحنا فداه هستیم این استعداد را پرورش دهیم.

h
1) همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی: مصلح الدین سعدی شیرازی.
2) ر.ک: ادب فنای مقربان(شرح زیارت جامعه کبیره)، عبدالله جوادی آملی، ج1.
3) أین وجه الله الذی یتوجه الیه الاولیاء: کجاست آن وجه خدا که اولیا به سوی او توجه و توسل می‌جویند؟: فرازی از دعای ندبه، مفاتیح الجنان.
4) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج36، ص 323.
5) علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 156.
6) به نمونه‌ای اکتفا می‌نماییم: جبران خلیل جبران (م 1883- 1931) نویسنده ی متفکر مسیحی: ... او در گذشت در حالیکه شهید عظمت خویش گردید؛ درگذشت در حالیکه دلش از شوق پروردگار پر بود. حقیقت مقام و منزلتش را عرب نشناخت تا آنکه از همسایگان عرب مردمی از سرزمین پارس به پا خاستند و فرق میان گوهر و سنگریزه را شناختند.(نقل از: صوت العدالة الإنسانیة، ج5، ص1222)
7) الغیبة نعمانی، ص 212، ح1.
8) همان، ص 86.
9) بحارالانوار، ج 51، ص 219.
10) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج1، ص9.
11) شاعر: محمد علی جعفریان.
12) امام صادق علیه السلام فرمود: اگر او را درک کنم، در ایام زندگانی‌ام خدمتگزار او خواهم بود.: الغیبة نعمانی، ص 245، ح 23.
13) برخی از کمالات و زیبایی‌های حضرت مهدی علیه السلام: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«... تمام انسان‌های مومن به وسیله‌ی آن شادمان و راضی خواهند شد... او امامی است پرهیزکار و پاک، مسرورکننده و رضایت‌بخش، هدایت‌گر و هدایت‌بخش... در تمام امور، خداوند حکیم را تصدیق می‌کند و خداوند هم او را تصدیق و تأیید خواهد کرد...»: عیون اخبارالرّضا(ع)، ج 1، ص 59، ح 29.
- «و هو اعظم حسباً و اکرم منصباً و ارحم بالرعیه: حسب او از همه بزرگ‌تر، مقامش از همه گرامی تر و نسبت به مردم از همه مهربان‌تر است. عقدالدرر، ص 204.
- السلام علیک ایها العلم المصبوب: سلام بر تو ای علم سرریز و فراوان و بدون نقص.: فرازی از زیارت آل یس، مفاتیح الجنان.
رسول خدا فرمودند: المَهدی مِن وُلدی ... کَأَنَّ وَجهَهُ کَوکَبٌ دُرِّی ...»: مهدی از فرزندان من است ... چهره‌اش مانند ستاره‌ای درخشان است ...: فرائدالسمطین، ج2، ص 565.
- «...یَکونُ عَطاوُهُ حثیاً»: ... بخشش او بسیار است: کشف الغمه، ج2، ص 483.
- او خفته‌ای را بیدار نمی‌کند و خونی را (به ناحق) نمی‌ریزد.: منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص 478.
و ویژگی‌های دیگری چون:
- دارای بدنی قدرتمند: ر.ک: کمال الدین، ج2، ص 653؛ الحاوی للفتاوی، ص 79.
- شاداب و خرم: السلام علی ربیع الانام و نضره الایام: سلام بر بهار مردمان و خرمی روزگاران.: مفاتیح الجنان زیارت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف.
- رحمة للعالمین: اصول کافی، ج1، ص528 (حدیث قدسی لوح)
- غوث: فریادرس: مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.
- کاشف البلوی: برطرف‌کننده بلا: همان، زیارت حضرت صاحب الامر.
- کهف: پناه: بحارالانوار، ج102، ص 84.
- عضد: پشتیبان: همان.
- و ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/23 :: ساعت 10:32 صبح )
»» عاشق امام مهدی (عج)

 


انسان‌ها همیشه شیفته‌ی آدم‌های دیگر می‌شوند. شیفته‌ی مقام، جمال، کمال، قدرت و ...و وقتی شیفته شدند خاضع می‌شوند و سپس به زیارتشان می‌روند و برای گوشه‌ی چشمی از طرف آنان دست و پا می‌شکنند و اگر از دستشان دادند، آثارشان را در موزه می‌گذارند و هر بار که دلشان تنگ می‌شود به آن‌ها نگاه می‌کنند و لذت را مرور می‌نمایند.

چرا همه عاشقیم
از خودمان بپرسیم که ما شیفته‌ی که هستیم؟! کدام هنرپیشه، کدام بازیکن، کدام پادشاه و کدام ... دلمان برده است؟! راستی چرا همه عاشقیم؟ اگر به فطرت خود سرکی بکشیم جواب این سوال را می‌یابیم. بله؛ فطرت ما کمال طلب است از همان ابتدا دنبال بهترین‌ها بودیم و زیبایی و کمال را ستایش می‌کردیم و در مقابلش فروتن بودیم. (1) اما فرق کمال حقیقی و مجازی در این است که حقیقی با تو می‌ماند و افزایش می‌یابد و مجازی می‌رود و می‌گذاردت. مثل کف دریا ابتدا شیفته می‌شوی و سپس می‌بینی محو شد! حقیقت وحدت دارد و باطل پراکنده و مشوش است مثل بیداری و خواب. (2)
وقتی به زیارت کمال حقیقی می‌رویم، احساس لذت می‌کنیم؛ زیرا خود و وجود حقیقی خود را در آینه می‌بینیم؛ با خود می‌گوییم وه که به چه می‌توان رسید! انگار همان موقع قلمویی برمی‌داریم و جمالی را که دوست داریم برای خودمان می‌کشیم؛ درست همان جمالی که به زیارتش آمده‌ایم و فروتنانه مقابلش نشسته‌ایم.
اگر ما مستعد عاشق شدنیم، چرا عاشق عشقِ بهترین معشوق‌های جهان نشویم؟ اگر ما مستعد این باشیم که خواسته‌های دل انسان کامل؛ شگفت‌انگیزترین موجود خلقت را برآوریم و این نکنیم روزی احساس شرم نخواهیم کرد؟! چرا برای برآوردن خواسته‌های محبوبمان نمی‌دویم؟
لیلیِ لیلی‌ها
اگر بگویم که همانانی که کمال و جمالشان دلت را برده و به زیارتشان می‌روی، خود نیز عاشقند؛ (3) برایت جذاب نیست که بدانی محبوبِ محبوب تو کیست؟ پس با من بیا تا نشانت دهم شیفتگی چیست و شیفته‌ی که باید بود:
خداوند عزّوجلّ در شب معراج به پیامبر خود فرمود: یا محمدُ! أحبِبهُ فَإنّی أحِبُّهُ و اُحِبُّ مَن یُحِبُّهُ (4): ای محمد! او را دوست بدار! به راستی که من او و تمام محبّان او را دوست دارم.
پیامبر رحمت که خاطرخواه زیاد دارد، می‌دانی درباره‌ی او چه فرمود؟: بِأبی وَ أُمّی سَمیی وَ شَبیهی ... (5): پدر و مادرم فدایش باد! او هم نام من و شبیه من است ...»
مولا علی علیه السّلام که مرام او غیر مسلمانان را نیز شیفته کرده‌ است،(6) وقتی در مورد اوصاف او سخن گفت با حالتی سرشار از عشق و اشتیاق به سینه‌‌ی خود اشاره کرد و آهی کشید. (7)
امام باقر علیه السلام پس از صحبت درباره‌ی حتمی بودن قیام او فرمودند: پدر و مادرم به فدای او که هم نام من و هم کنیه‌ی من است... (8)
و امام صادق علیه السلام را دیدند که روی خاک‌ها نشسته و مانند مادرِ فرزند از دست داده به پهنای صورت اشک می‌ریزد و زمزمه می‌کند: «آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و خاطرم پریشان ساخته و آرامش دل را از من گرفته ...» (9)
امام رضا علیه السّلام نیز این‌گونه از مهر خود به او سخن می‌گوید: «بِأبی وَ أُمّی! سَمِیّ جَدّی وَ شَبیهی وَ شَبیه موسی بنِ عَمرانَ عَلیهِ جُیوبُ النّورِ تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضیاءِ القُدسِ ...»(10) : پدر و مادرم فدای تو که هم نام جدم و شبیه من و شبیه موسی بن عمرانی بر او جامه ها (نوارها)یی از نور است که از فروغ روشنایی قدس می‌درخشد.

سرمایه عشق، امانت خداوند
به راستی چرا آنان که خوبی جلویشان لُنگ می‌اندازد، امام مهدی علیه افضل الصلاة و السّلام را دوست دارند؟! این افتخار ندارد که همانی که همه‌ی خوبان پس از شناخت او، عاشقش می‌شوند، امام ماست؟!
دلی را ندیدم ز عشقت نلرزد چو از تو نوشتم، چو از تو سرودم (11)
این باعث لذت نیست که ما به او خدمت کنیم؟! وجودی که آروزی خدمتش را بزرگانمان داشتند. (12)
آیا کمال و جمالی بهتر از او سراغ داریم؟ قهرمان مهربان ما با کدام هنرپیشه و با کدام پادشاه قابل قیاس است؟! (13)
اگر ما مستعد عاشق شدنیم، چرا عاشق عشقِ بهترین معشوق‌های جهان نشویم؟ اگر ما مستعد این باشیم که خواسته‌های دل انسان کامل؛ شگفت‌انگیزترین موجود خلقت را برآوریم و این نکنیم روزی احساس شرم نخواهیم کرد؟! چرا برای برآوردن خواسته‌های محبوبمان نمی‌دویم؟
وقتی از خود خداوند تعالی تا هر فردی که مولای ما را می‌شناسد عاشقش می‌شود، چرا ما از قافله عقب بمانیم و دلمان را به عشق‌های مجازی که محو شدنی هستند، بسپاریم؟
ما مستعد عشق هستیم
ما عاشق آفریده شده‌ایم و فطرتاً میل به انسان‌های کامل داریم، انسان‌های کامل و دوست داشتنی خودشان عاشق امام مهدی علیه السلام بودند؛ پس ظرفیت عشقمان را برای غیر او به کار نبریم. وقتی از خود خداوند تعالی تا هر فردی که مولای ما را می‌شناسد عاشقش می‌شود، چرا ما از قافله عقب بمانیم و دلمان را به عشق‌های مجازی که محو شدنی هستند، بسپاریم؟ ما مستعد عشق به حضرت حجت ارواحنا فداه هستیم این استعداد را پرورش دهیم.

h
1) همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی: مصلح الدین سعدی شیرازی.
2) ر.ک: ادب فنای مقربان(شرح زیارت جامعه کبیره)، عبدالله جوادی آملی، ج1.
3) أین وجه الله الذی یتوجه الیه الاولیاء: کجاست آن وجه خدا که اولیا به سوی او توجه و توسل می‌جویند؟: فرازی از دعای ندبه، مفاتیح الجنان.
4) بحار الانوار، علامه مجلسی، ج36، ص 323.
5) علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص 156.
6) به نمونه‌ای اکتفا می‌نماییم: جبران خلیل جبران (م 1883- 1931) نویسنده ی متفکر مسیحی: ... او در گذشت در حالیکه شهید عظمت خویش گردید؛ درگذشت در حالیکه دلش از شوق پروردگار پر بود. حقیقت مقام و منزلتش را عرب نشناخت تا آنکه از همسایگان عرب مردمی از سرزمین پارس به پا خاستند و فرق میان گوهر و سنگریزه را شناختند.(نقل از: صوت العدالة الإنسانیة، ج5، ص1222)
7) الغیبة نعمانی، ص 212، ح1.
8) همان، ص 86.
9) بحارالانوار، ج 51، ص 219.
10) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج1، ص9.
11) شاعر: محمد علی جعفریان.
12) امام صادق علیه السلام فرمود: اگر او را درک کنم، در ایام زندگانی‌ام خدمتگزار او خواهم بود.: الغیبة نعمانی، ص 245، ح 23.
13) برخی از کمالات و زیبایی‌های حضرت مهدی علیه السلام: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند:
«... تمام انسان‌های مومن به وسیله‌ی آن شادمان و راضی خواهند شد... او امامی است پرهیزکار و پاک، مسرورکننده و رضایت‌بخش، هدایت‌گر و هدایت‌بخش... در تمام امور، خداوند حکیم را تصدیق می‌کند و خداوند هم او را تصدیق و تأیید خواهد کرد...»: عیون اخبارالرّضا(ع)، ج 1، ص 59، ح 29.
- «و هو اعظم حسباً و اکرم منصباً و ارحم بالرعیه: حسب او از همه بزرگ‌تر، مقامش از همه گرامی تر و نسبت به مردم از همه مهربان‌تر است. عقدالدرر، ص 204.
- السلام علیک ایها العلم المصبوب: سلام بر تو ای علم سرریز و فراوان و بدون نقص.: فرازی از زیارت آل یس، مفاتیح الجنان.
رسول خدا فرمودند: المَهدی مِن وُلدی ... کَأَنَّ وَجهَهُ کَوکَبٌ دُرِّی ...»: مهدی از فرزندان من است ... چهره‌اش مانند ستاره‌ای درخشان است ...: فرائدالسمطین، ج2، ص 565.
- «...یَکونُ عَطاوُهُ حثیاً»: ... بخشش او بسیار است: کشف الغمه، ج2، ص 483.
- او خفته‌ای را بیدار نمی‌کند و خونی را (به ناحق) نمی‌ریزد.: منتخب الاثر، صافی گلپایگانی، ص 478.
و ویژگی‌های دیگری چون:
- دارای بدنی قدرتمند: ر.ک: کمال الدین، ج2، ص 653؛ الحاوی للفتاوی، ص 79.
- شاداب و خرم: السلام علی ربیع الانام و نضره الایام: سلام بر بهار مردمان و خرمی روزگاران.: مفاتیح الجنان زیارت حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف.
- رحمة للعالمین: اصول کافی، ج1، ص528 (حدیث قدسی لوح)
- غوث: فریادرس: مفاتیح الجنان، زیارت آل یس.
- کاشف البلوی: برطرف‌کننده بلا: همان، زیارت حضرت صاحب الامر.
- کهف: پناه: بحارالانوار، ج102، ص 84.
- عضد: پشتیبان: همان.
- و ...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/23 :: ساعت 10:31 صبح )
»» مغلوب شیطان


از قول شیطان نقل مى‏کنند که گفته: در سه جا به طور حتم انسان مغلوب من است:

به دست آوردن مال نامشروع،

خرج مال در غیر جاى خودش

و منع حقوق مالى‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:52 عصر )
»» ارزش تعلیم‏

 

 
علم و دانش سرمایه و گنجى عظیم است که حضرت حق توفیق تحصیلش را براى انسان فراهم میسازد، شکر و سپاس این نعمت به این است که به خاطر خدا و بیدارشدن غافلان، و آگاه شدن جاهلان، و آباد و عمارت مملکت و به سامان رسیدن ادب و تربیت، و ظهور رشد و کمال ملّت هزینه شود و به دیگران منتقل گردد، و به دست عاشقان این سرمایه و گنج برسد، که هزینه کردن آن و انتقامش به دیگران داراى ثوابى عظیم، و پاداشى با ارزش است.

رسول خدا به على (ع) که مأمور تبلیغ دین و تعلیم دادن احکام به مردم یمن بود فرمود:

«لان یهدى الله بکر جلا واحدا خیرلک من الدنیا وما فیها:» «1»

اگر خدا به وسیله تو یک نفر را هدایت کند براى تو از دنیا و آنچه در آن است بهتر است.

و فرمود:

«ماتصدق الناس بصدقة مثل علم ینشر» «2»

مردم به مانند دانشى که انتشار یابد صدقهاى نپرداخته اند.

و فرمود:

«من افضل الصدقة ان یعلم المرء علما ثم یعلّمه اخاه:» «3»

از برترین صدقات دانشى است که انسان آن را فرا میگیرد، سپس به برادر دینیاش میآموزد.

و فرمود:

«ما اهدى المرء المسلم الى اخیه هدیة افضل من کلمه حکمة یزیده الله بها هدى و یرده من ردى:» «4»

انسان مسلمان به برادرش هدیهاى را برتر از سخن حکیمانهاى که به وسیله آن خدا بر هدایتش بیفزاید یا از گمراهى بازش گرداند عطا نکرده است.

حضرت باقر (ع) میفرماید:

«من علم باب هدى فله مثل اجر من عمل به و لا ینقص اولئک من اجورهم شیئاً!» «5»

کسى که باب هدایتى را تعلیم دهد، براى او پاداشى مانند عمل کنندگان به آن است، و از پاداش عمل کنندگان چیزى کم نمیشود.

حضرت سجاد در روایتى میفرماید:

«اوحى الله عزوجل الى موسى حبّبنى الى خلقى و حبب خلقى الىّ قال: یا رب کیف افعل؟ قال: ذکرهم آلائى و نعمائى لیحبونى فلئن ترد آبقا عن بابى او ضالاعن فنائى افضل لک من عبادة ماة سنة بصیام نهارها و قیام لیلها:» «6»

خدا به موسى وحى کرد مرا محبوب بندگانم گردان، و بندگانم را محبوب من گفت: پروردگارم چگونه این کار را نجام دهم خداوند فرمود: نعمتهاى معنوى و مادى مرا به آنان یادآورى کن تا مرا دوست بدارند، چنانچه یک بنده فرارى از درگاهم را به من بازگردانى، یا گمراهى را به پیشگاهم برسانى براى تو از عبادت صد سال که روزهایش به روزه و شب هایش به عبادت بگذرد بهتر است.

حضرت موسى بن جعفر میفرماید:

«فقیه واحد ینقذ یتیما من ایتامنا المنقطعین عنا وعن مشاهدتنا والتعلیم عن علومنا بتعلیمه ما هو محتاج الیه اشد على ابلیس من الف عابد، لان العابد همه ذات نفسه فقط وهذا همه مع ذات نفسه ذات عبادالله وامائه‏ لینقذهم من ید ابلیس و مردته فلذلک هو افضل عندالله من الف الف عابد و الف الف عابدة:» «7»

یک دانشمند که با تعلیم دادن علمش شیعهاى از شیعیان ما را که به خاطر نبود ما جداى از حضور ما هستند و از زیارت ما محرومند و از یادگیرى دانش ما بى نصیباند نجات میدهد، از هزار عابد بر ابلیس سنگین تر است، زیرا عابد همه همت و ارادهاش وجود خودش است و عالم همه همتش وجود خویش و وجود بندگان خدا چه مرد و چه زن است، که آنان را از دست ابلیس و پیروانش نجات دهد، به همین خاطر عالم نزد خدا از یک میلیون مرد عابد و یک میلیون زن عابده برتر است.

 

ارزشى برتر از خونبها

حضرت عسگرى (ع) روایت میکند: شخصى مردى را به محضر حضرت سجاد آورد و ادعا داشت که آن مرد پدرش را به قتل رسانیده، قاتل خدمت امام اعتراف کرد، حضرت به قصاص حکم داد، اما از صاحب خون خواست از قاتل گذشت کند تا به پاداش بزرگ و ثواب عظیمى دست یابد، ولى از چهره صاحب خون خوانده میشد که به عفو و گذشت رضایت نمى دهد.

حضرت زین العابدین فرمودند: اگر به خاطر میآورى که قاتل را برتو حقى هست به سبب آن حق از او گذشت کن، صاحب خون گفت: برمن حق دارد اما به آن اندازه نمى رسد که از خون پدرم به خاطر حقى که دارد گذشت کنم، حضرت پرسید پس چه میکنى؟ پاسخ داد قصاص میکنم ولى اگر مایل باشد با دیه و خون بها با او مصالحه میکنم و از او گذشت مینمایم.

حضرت فرمود: حق قاتل برعهده تو چیست؟ گفت: پسر رسول خدا این مرد به من توحید و نبوت حضرت محمد و امامت ائمه را تلقین و تعلیم نموده.

حضرت سجاد فرمود به راستى این حق با خون پدرت برابرى نمى کند؟ به خدا سوگند این کارى که او نسبت به تو انجام داده با خون تمام مردم روى زمین از گذشتگان و آیندگان به جز پیامبران و امامان برابرى دارد! چون در دنیا چیزى وجود ندارد که بتوان در برابر خون پیامبران و امامان قرار داد، سپس رو به قاتل کرد و فرمود: ثواب و پاداش تعلیم خود را به من میدهى تا خون بهاى این قتل را بپردازم و تو از کشته شدن نجات یابى، قاتل گفت: پسر پیامبر من به این پاداش نیازمندم و شما از آن بى نیاز هستید، زیرا گناهم بزرگ است چرا که گناهى که نسبت به مقتول انجام دادهام و آن ریختن خون اوست مربوط به من و مقتول است نه میان من و پسرش.

حضرت فرمود: روى این حساب کشته شدن به نظر تو بهتر است از این که ثواب آن تعلیم را به من واگذار کنى؟

عرضه داشت آرى، امام (ع) به صاحب خون فرمود: اکنون خود را با گناهى که این مرد نسبت به تو انجام داده و تعلیم و محبتى که درباره تو نموده مقایسه کن: پدرت را به قتل رسانیده و او را از بهره بردن از زندگى دنیا محروم ساخت، و تو را از لذت دیدار او بى بهره نموده ولى در برابر ببین او چه گوهر گران بهائى به تو داده، او به تو ایمان یعنى سرمایه ابدى آموخته تا در نهایت مستحق بهشت جاوید شوى و از عذاب ابد رها گردى، علاوه اگر در مصیبت پدرت شکیبائى به خرج دهى خداوند چنان پاداشى به تو عنایت کند که در بهشت با وى هم نشین شوى.

بنابراین احسان و محبتى که او به تو نموده به مراتب از میزان ظلمى که به تو روا داشته برتر و بیشتر است.

اکنون خوب توجه کن، اگر حاضر باشى در برابر احسانى که به تو کرده او را ببخشى و از خون پدرت بدون گرفتن خون بها گذشت کنى حدیثى از فضایل پیامبر براى هر دوى شما نقل میکنم که آن حدیث از دنیا و هرچه در آن است با ارزش تر است.

و هرگاه نمى توانى خود را راضى کنى که از او بگذرى من از مال خود دیهاى را که بر عهده اوست به تو میپردازم ولى حدیث پیامبر را فقط براى او نقل میکنم و از گفتنش به تو دریغ میورزم تا در نتیجه سودى از دست تو برود که هرگاه به حساب آن برسى بیابى که از جهان و هرچه در آن است فزون تر باشد.

صاحب خون گفت: پسر پیامبر این خسارت براى من قابل تحمل نیست، من او را بدون دریافت خون بها و بى هیچ قید و شرطى، تنها به خاطر رضاى حق و حقى که بر من دارد میبخشم تا از لطف کلام شما بهره مند گردم، اکنون عنایت نموده و حدیث فضیلت پیامبر را براى نقل کنید.

امام (ع) با نقل حدیث پرقیمت خود، جوان را راضى کرد، و قاتل هم از قصاص نجات یافت. «8» در زمینه ارزش تعلیم و آموختن دانش به مردم روایت بسیار مهمى از حضرت رضا (ع) نقل شده که توجه به آن لازم است:

«یقال للعابد یوم القیامة: نعم الرجل کنت، همتک ذات نفسک و کفیت الناس مؤونتک فادخل الجنة الا ان الفقیه من افاض على الناس خیره و انقذهم من اعدائهم، و وفر علیه نعم جنان الله تعالى و حصل لهم رضوان الله تعالى و یقال للفقیه: یا ایها الکافل لایتام آل محمد الهادى لضعفاء محیبهم و موالیهم، قف حتى تشفع لکل من اخذ عنک او تعلّم منک فیقف فیدخل الجنة معه فئاما وفئاما وفئاما حتى قال: عشراً وهم الذین اخذوا عنه علومه واخذوا عمن اخذ عنه و عمن اخذ عمن اخذ عنه الى یوم القیامة فانظروا کم فرق ما بین المنزلتین:» «9»

روز قیامت به عابد میگویند: انسان خوبى بودى، فقط خود را نجات دادى و خرج زندگى خود را بر مردم تحمیل ننمودى وارد بهشت شو، آگاه باشید دانشمند و فهیم کسى است که خیر و نیکیاش به مردم ریزش داشته و آنان را از دشمنانشان نجات دهد، نعمت هاى بهشت را برآنان بیفزاید و خوشنودى حق را براى آنان تحصیل کند.

روز قیامت به عالم ربانى و فقیه هدایتگر میگویند: اى کسى که یتیمان آل محمد را یعنى مردان و زنان امت را که در برابر هجوم و یورش فرهنگى دشمن قرار داشتند، سرپرستى مینمودى و محبان ضعیف اهل بیت را راهنمائى و هدایت میکردى در جایگاه خود قرار بگیر تا براى آنان که از تو معالم دین را فرا گرفتند و حقایق را آموختند شفاعت کنى سپس با او دسته دسته و گروه گروه که تا ده مرتبه این جمله را تکرار کرد وارد بهشت میشوند، اینان کسانى هستند که از آن عالم استفاده علمى نموده یا از شاگردانش یا از شاگرد شاگردانش به همین ترتیب تا روز قیامت بهره علمى بردند اینک دقت کنید فرق بین دو مقام عابد و عالم چه اندازه است؟!

 

ثروت چند برابر یا رشتهاى از علم‏

مردى هدیهاى معادل هزار درهم تقدیم حضرت مجتبى (ع) کرد، حضرت به او فرمود از دو برنامه کدام یک را میخواهى؟ آیا در برابر هدیهات بیست برابر که بیست هزار درهم است به تو بپردازم یا درى از دانش را به رویت بگشایم که به وسیله آن بر فلان ناصبى که دشمن ما اهل بیت است به سبب آن رشته دانش پیروز شوى و شیعیان سست اعتقاد ما را از وسوسه هاى او نجات دهى؟ اگر آنچه را بهتر است انتخاب کنى دو جایزه را به تو میپردازم، ولى اگر در انتخاب اشتباه کنى به تو اجازه میدهم که یکى را براى خود بپذیرى.

به حضرت گفت؟ پاداشم در صورتى که ناصبى را محکوم کنم و شیعیان ضعیف را نجات دهم آیا مساوى با همان بیست هزار درهم است؟ حضرت فرمود؟ آن ثواب و پاداش بیست هزار برابر بهتر از تمام دنیاست!

گفت: با توجه به این حقیقت چرا آن بخشى را که ارزشش کمتر است انتخاب کنم، آن رشته علم و دانش را اختیار مینمایم.

حضرت فرمود نیکو انتخاب کردى، سپس باب دانشى که وعده داده بود به او تعلیم داد و بیست هزار درهم نیز به او پرداخت.

او از محضر حضرت مجتبى (ع) به دیار خود شتافت و در آن منطقه با آن مرد ناصبى بحث و گفتگو کرد و وى را مغلوب و ساکت نمود و شکست سختى به او داد، این خبر به حضرت مجتبى رسید تا زمانى که دوباره به محضر حضرت رسید، آن بزرگوار به او فرمود هیچ کس مانند تو منفعت نکرد، هیچ یک از دوستان ما سرمایهاى مانند تو تحصیل ننمود، زیرا در مرحله اول دوستى خدا دوم دوستى پیامبر و على، سوم دوستى عترت پاک محمد و على، چهارم دوستى فرشتگان، پنجم دوستى برادران مؤمن خود را به دست آوردى، و به عدد هر مؤمن و کافر و پاداشى هزار برابر بهتر از دنیا داراى گوارا باد بر تو گوارا. «10»

 

پاداش حیرت انگیز تعلیم و آموزش‏

زنى به محضر صدیقه کبرى حضرت زهرا علیها سلام رسید و گفت مادرى کهنسال دارم که در رابطه با نمازش چند سؤال داشت، مرا به حضور شما فرستاده تا بپرسم.

حضرت زهرا چون پاسخ پرسش اول را داد، سؤال دوم مطرح شد، حضرت به پرسش دوم هم پاسخ داد سپس سؤال سوم و چهارم تا مسئله دهم که پاسخ همه سؤالها داده شد، آن زن از این همه سؤال شرمنده شد و گفت: دختر پیامبر من دیگر شما را به زحمت نمى اندازم.

حضرت زهرا فرمود: هرچه میخواهى بپرس، اگر به کسى صدهزار دینار طلا بپردازند که بار سنگینى را به بالاى بامى برساند تصور میکنى با این مزد بسیار بر او دشوار و سنگین میآید، آن زن گفت: نه فرمود هر پرسشى را که من پاسخ دهم بیشتر از فاصله میان زمین و عرش که پر از لؤلؤ باشد پاداشم میدهند، بنابراین من از کسى که بار سنگینى را براى رسانیدن به بام تحمل میکند شایسته ترم که ناراحت نشوم و بر من دشوار نیاید، از پدرم پیامبر اسلام شنیدم میفرمود: دانشمندان شیعه ما روز قیامت که محشور میشوند به هر یک از آنان از خلعت هاى کرامت خدا به اندازه علم و کوشش در راه هدایت بندگان جایزه میدهند، آنچنان که به یکى از ایشان یک میلیون حُلّة نور میدهند.

آنگاه منادى از جانب پروردگار ندا میدهد: اى کسانى که کفالت و سرپرستى یتیمان آل محمد را به عهده میگرفتید و از آنان در زمانى که به پدران معنوى خود یعنى امامان معصوم دسترسى نداشتند نگهدارى مینمودید، اینک شاگردانتان همان یتیمانى که عهده دار کفالتشان بودید در حضور شمایند، از خلعت هاى علوم دنیا به آنان بدهید، به هر یک از شاگردان به اندازهاى که دانش دینى آموختهاند خلعت میدهند، به طورى که برخى از آنان را تا صدهزار خلعت مى‏ رسد، به همین صورت آن شاگردان نیز به شاگردانى که باز از آنها علم دین را تعلیم گرفتهاند خلعت میدهند، سپس حضرت حق خطاب میکند و فرمان میدهد به علمائى که کفالت ایتام را به عهده داشتند هر اندازه از خلعت هاى خود را که به شاگردان خویش دادهاند برابرش را به آنان بازگردانند. چون خلأ مقدارى که به شاگردان دادهاند تامین شد، آنگاه همان مقدار را که پیش از پرداخت به شاگردان داشتند دو برابر میکنند، به همین صورت آن شاگردانى که به شاگردان خود خلعت دادهاند نصیب و سهم آنان را نیز دو چندان میکنند تا دو برابر از مقدارى که پیش از پرداخت به شاگردان داشتند دارا شوند، در این هنگام حضرت زهرا علیها سلام به آن زن فرمود: توجه داشته باش یک تار از این خلعت هاى نورى هزار هزار برابر بهتر است از آنچه خورشید بر او تابیده و چگونه ممکن است میان یک تار آن خلعت و اشیاء خورشید تابیده مقایسه کرد با توجه به این که همه لذائذ و بهره هاى دنیا آمیخته به دردها و رنجها و ناراحتى هاست.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- محجة البیضا، ج 1، ص 19.

(2)- محجة البیضاء، ج 1، ص 22.

(3)- محجة البیضا، ج 1، ص 22.

(4)- محجة البیضا، ج 1، ص 22.

(5)- کافى ج 1 ص 35.

(6)- محجة البیضا، ج 1، ص 31.

(7)- محجة البیضا، ج 1، ص 32.

(8)- بحار، ج 2، ص 13- 12.

(9)- بحار، ج 2، ص 6.

(10)- احتجاج طبرسى، 6.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:51 عصر )
»» رضای حق تعالی

 

 

جمیعِ خیرات

بدان ای عزیز که بهترین چیزها برای بنده خدا رضایت خداوند است؛ زیرا که خداوند همین که از بنده راضی شد جمیع خیرات دنیویه و اخرویه برای عبدْ مهیاست و شاهد بر اینْ آن است که اگرچه در بهشت و جهنم اختلاف کرده اند، بعضی از حکما قائل شده اند که بهشتْ همان قُرب به حق است و جهنم بُعد از حق است و بهشت همان حشر با مجرّدین است و جهنم همان حشر با اراذل است و این کلام درست نیست و خلاف اجماع علماء شیعه است. بل علماء اسلام و نص قرآن و اخبار اهل بیت علیهم السلام بلکه خلاف حکم عقل قاطع است زیرا که اصل جعل معاد به جهت مجازات اعمال است و شبهه نیست در این که اعمال خیر از بدن و روحْ هر دو صادر شده است. چنانچه اعمال بد هم همین نحو است.

ملاحظه نما جمیع خیرات و جمیع شرور را که چگونه هر یک از بدن و روح است و هر دو در آن شریک می باشند پس مقتضای عقل قاطع این است که هر یک به جزای خود برسند و اگر بهشت مقصودْ بر همان لذات روح باشد جزا بدان داده شده است پس مقتضای عقل حقیقی این است که جزای هر دو داده شود در خیر و شر، از این جهت است که در بهشتْ لذات روحانیه هست و لذات جسمانیه مثل التذاذ حور و قصور و غلمان و فواکه و امثال آن هست و در جهنمْ صدمات روحانیه و جسمانیه هر دو هست.

لذات روحانیه

لذات روحانیه اهل بهشت پنج چیز است:

اول: بشارت به خلود سَلامٌ عَلَیْکُم طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ.

دوم: دیدن جاهای خود را در جهنم و مشاهده نجات از آنها که چنین سروری از برای آنها بدین واسط پیدا می شود که تقریر نتوان نمود.

سوم: حشر با محمد صلی الله علیه و آله است و استضائه به انوار حضرت و دیدن جمال حضرات و صحبت ایشان هر یک به قدر استعداد.

چهارم: بشارت وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّه ِ اَکْبَرُ.

پنجم: در روزهای جمعه خوانده می شوند در دارالجلالِ ضیافتِ حضرت لایزال و غرق بحار انس می شوند و انوار حضرت حق آنها را احاطه می کنند. و با آن بی زبانی با هر یک به اندازه استعدادات ایشان مکالمه می فرماید که وقت مراجعتْ نور صورت هر یک هفتاد برابر مضاعف می شود.

این است که رضوان خداوند بر بنده فوق نعمت ها است. چنانچه شنیدی و به این واسطه بود که مقربان درگاه حق همین را طالب بودند و متحمّل صدمات بسیار به جهت تحصیل رضای حق می شدند ملاحظه احوال ائمه هدی شاهدیست بر این مدعا که هر یک با وجود اینکه قادر بودند بر دفع شدائد باز متحمّل صدمات شدند چون رضای حق را در آن یافته بودند.

حکایت

از زهری منقول است که گفت: عبدالملک مروان از شام به مدینه فرستاد که سید سجاد علیه السلام را به شام برند. آن حضرت را در غل و زنجیر کرده از مدینه بیرون بردند و موکّلان بر آن جناب گماشتند من به آن ها التماس کردم مرا رخصت دهند بر آن حضرت سلام کند. اذن دادند. چون به خدمت آن جناب رسیدم و او را به آن حالت دیدم گریستم و گفتم: دوست می دارم که این غل و زنجیر بر من باشد و شما را این آزار نباشد. حضرت تبسم کرد. فرمود:

چون شما را این چنین چیزها پیش آید عذاب خدا را به خاطر گذرانید و تو را خاطر جمع باشد که بیشتر از دو منزل با ایشان همراه نیستم! پس روز چهارم دیدم موکلان سراسیمه به مدینه بازگشتند و تفحُّصِ آن حضرت می کنند و می گویند بر دور او نشسته بودیم که دیدیم غل و زنجیر بر جای او هست و او پیدا نیست.

چون من به شام رفتم عبدالملک را دیدم. از من احوال آن جناب را گرفت. آنچه دیده بودم نقل کردم. گفت: و اللّه همان روزی که پی او می گشتند به خانه من آمد و به من خطاب کرد که تو را با من چه کار است؟ من گفتم: دوست می دارم که با تو باشم. و از پیش من بیرون رفت و چنان هیبتی از او بر دل من افتاده بود که چون به خلوت آمدم جامه خود را ملوَّث کردم؛ من گفتم علی بن الحسین به حال خود مشغول ست گمان بد در حق او مبر. خوشا حال کسی که به شغل او مشغول باشد.

طلبِ پنج چیز

خطاب شد از حق تعالی که من پنج چیز را در پنج چیز قرار دادم و مردم در غیر آن طلب می کنند و نمی رسند به آن هرگز.

راحت را در آخرت قرار دادم و مردم در دنیا طلب می کنند.

علم را در غربت قرار دادم و مردم آن را در وطن طلب می کنند.

عزت را در خدمت خودم قرار دادم و مردم از درب خانه سلاطین طلب می کنند.

غنا را در قناعت قرار دادم و مردم آن را در زیادتی مال طلب می کنند. رضای خود را از بنده در خلافِ خواهش نفس قرار دادم و مردم طلب می کنند آن را در متابعت هوای نفس و نمی رسند به آن هرگز.

از این حدیث معلوم می شود که رضای حق تعالی فرع خلاف هوای نفس است چه امر نفس غالباً مخالف اوامر الهیه است، و طالب رضای الهی باید از متابعت آن احتراز نماید و نیز از پاره احادیث معلوم می شود که رضایت خداوند از عبدْ فرع رضایت بنده است از خداوند.

هرچه خدا بخواهد

یکی از انبیا علیه السلام در مناجات خود از حق تعالی خواهش نمود که: خداوندا! مرا راه نما به عملی که موجب خشنودی تو شود. خطاب شد: خشنودی من موقوف به خشنودی توست. چون تو از قضای من خشنودی من هم از تو خشنودم.

یکی از عبّاد بنی اسرائیل که مدت مدید به عبادت مَلِک عَلاّم مشغول بود شبی در خواب دید که او را گفتند: هم نشین تو در بهشتْ فلان زن است. عابدْ زن را طلبید و پرسید از عبادت او، تا کیفیت عبادت او را معلوم کند و آن زن به غیر از ادای فریضه چیزی ننمود. بعد از الحاح و مبالغه بسیار گفت: صفت آن است که اگر بیمار شوم صحّت نخواهم و اگر به محنت افتم راحت نطلبم و شرم دارم که آنچه حق تعالی به من داده است غیر آن را طلب کنم. هرچه پیش آید بپسندم تا وقتی که خودْ کفایت کند. عابد گفت: اهل عبادت این است و این کار مرد خداست که راضی باشد به قضای خدا. بهره می یابد از رضای خدا. مخفی نماناد که دعا در دفع قضا هم به امر خداست، منافات با رضا ندارد. بسا هست که بنده راضی است به خواست حق تعالی ولیکن چون او امر نموده است به دعا، می نماید به جهت امتثال امرِ حق.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:50 عصر )
»» فصاحت و زیبایی قرآن و سخنان معصومین(ع)

 

 

    قرآن دارای دو خصوصیت است:

یکی خصوصیت محتوای مطالب که از آن تعبیر به حقانیت می کند،و دیگر زیبایی.قرآن نیمی از موفقیت خودش را از این راه دارد که از مقوله زیبایی و هنر است.قرآن فصاحتی دارد فوق حد بشر،و نفوذ خود را مرهون زیبایی اش است.(فصاحت و زیبایی سخن،خودش بهترین وسیله است برای اینکه سخن بتواند محتوای خودش را به دیگران برساند.)و خود قرآن کریم به این زیبایی و فصاحت خودش چقدر می نازد و چقدر در این زمینه ها بحث می کند،و اصلا راجع به تاثیر آیات قرآن در خود قرآن چقدر بحث شده است! این تاثیر،مربوط به اسلوب قرآن یعنی فصاحت و زیبایی آن است.

الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها مثانی تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله ذلک هدی الله یهدی به من یشاء (1).

این حقیقتی را که وجود داشته و دارد،قرآن بیان می کند:نیکوترین و زیباترین سخنان،کتابی است مثانی(که مقصود از«مثانی »هر چه می خواهد باشد)، تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم آنهایی که یک عاطفه از خشیت پروردگار در دلشان هست،وقتی که قرآن را می شنوند به لرزه در می آیند،پوست بدنشان مرتعش می شود، ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله .

و در آیه دیگری می فرماید:

! انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و اذا تلیت علیهم ایاته زادتهم ایمانا و علی ربهم یتوکلون (2).

یا در آیاتی،از افرادی یاد می کند که هنگام شنیدن قرآن بر روی زمین می افتند: یخرون للاذقان سجدا (3) و یا در باره بعضی مسیحیان می گوید: اذا سمعوا ما انزل الی الرسول تری اعینهم تفیض من الدمع (4) وقتی که آیات قرآن را می شنوند اشکهایشان جاری می شود.

اصلا انقلاب حبشه چگونه رخ داد؟انقلاب حبشه را چه چیز آغاز کرد؟حبشه چرا مسلمان شد و منشا اسلام حبشه چه بود؟آیا غیر از قرآن و زیبایی قرآن بود؟آن داستان مفصل که جعفر بن ابیطالب در حبشه وارد آن مجلس می شود-که با یک یبت خیلی به اصطلاح سلطنتی به وجود آورده بودند-و بعد شروع می کند آیات قرآن(سوره طه) را خواندن و جلسه را یکجا منقلب می کند،چه بود؟!قرآن از نظر بیان و فصاحت،روانی و جاذبه و قدرت تاثیر به گونه ای ساخته شده است که روی دلها اینچنین اثر می گذارد.

فصاحت امیر المؤمنین علیه السلام

موفقیت امیر المؤمنین در میان مردم،یکی مرهون فصاحت اوست.نهج البلاغه که از تالیف آن هزار سال می گذرد،یعنی از هنگام به صورت کتاب در آمدنش هزار سال می گذارد و از انشاء خطبه ها حدود هزار و سیصد و پنجاه سال قمری می گذرد،چه در قدیم و چه در زمان معاصر مقام عالی خود را حفظ کرده است.یک وقت استقصا کردم از قدیم و جدید،از همان زمان امیر المؤمنین تا عصر جدید و امروز،دیدم همه ادبا و فصحای عرب در مقابل کلمات امیر المؤمنین از نظر فصاحت و بلاغت خضوع دارند.

گفته اند در مصر در سالهای اخیر برای شکیل ارسلان-که به او«امیر البیان »یعنی امیر سخن می گفتند-جلسه ای تشکیل داده بودند،جلسه ای افتخاری به نام او،به عنوان تقدیر و قدردانی از او.کسی که رفته بود برای شکیل ارسلان سخن بگوید،مقایسه ای کرده بود میان او و امیر المؤمنین،گفته بود که این شکیل،امیر بیان و سخن درعصر ماست آنچنان که علی بن ابیطالب در زمان خودش امیر سخن بود.وقتی خود شکیل رفت پشت تریبون،در حالی که ناراحت شده بود گفت:این مزخرفات چیست که می گویید؟!من را با علی مقایسه می کنید؟!من بند کفش علی هم نمی توانم باشم.بیان من کجا و بیان علی کجا؟!

ما در عصر خودمان می بینیم افرادی با دلهای خیلی صاف و پاک هستند که وقتی سخنان علی را می شنوند،بی اختیار اشکشان جاری می شود.این از چیست؟از زیبایی سخن است. در زمان خود امیر المؤمنین از این نمونه ها زیاد داریم.راجع به خطبه الغرای ایشان که ظاهرا در صحرا انشاء کرده اند،نوشته اند وقتی سخنان علی تمام شد،تمام مردم همین طور داشتند اشک می ریختند.

مردی است به نام همام،از امیر المؤمنین در خواست کرد که سیمای پرهیزکاران را برای من توضیح بده،رسم کن.اول حضرت امتناع کردند،دو سه جمله گفتند.گفت:کافی نیست،من می خواهم شما سیمای پرهیزکاران را به طور کامل برای من بیان کنید.علی علیه السلام فی المجلس شروع می کند سیمای متقیان را بیان کردن:متقیان شبشان این جور است،روزشان این جور است،لباس پوشیدنشان این جور است،معاشرتشان این جور است،قرآن خواندنشان این جور است.(من یک وقت شمردم،یکصد و سی وصف در چهل جمله فی المجلس برای متقیان بیان کرده است.)این مرد همین طور که می شنید التهابش بیشتر می شد،یکمرتبه فریاد کشید و مرد،اصلا قالب تهی کرد.امیر المؤمنین فرمود: «هکذا تصنع المواعظ البالغة باهلها» (5)سخن اگر رسا و دل اگر قابل باشد،چنین می کند.

فصاحت و زیبایی دعاها

برویم سراغ دعاها.در دعا انسان با خدا حرف می زند.از این جهت سخن و لفظ تاثیری ندارد.ولی دعاهای ما در عالیترین حد فصاحت و زیبایی است،چرا؟برای اینکه آن زیبایی دعا باید کمکی باشد برای اینکه محتوای دعا را به قلب انسان برساند.چرا مستحب است مؤذن صیت یعنی خوش صدا باشد؟این در متن فقه اسلامی آمده است.«الله اکبر»که معنایش فرق نمی کند که خوش صدا بگوید یا بد صدا،«اشهد ان لا اله الا الله »که معنایش فرق نمی کند که یک خوش صدا بگوید یا یک بد صدا.ولی انسان وقتی «الله اکبر»را از یک خوش صدا می شنود،جور دیگری بر قلبش اثر می گذارد تا از یک بد صدا.

در یکی از مجالس دیدم پیرمردی شعار می دهد،که نمی دانم بیچاره فلج بود،زبان نداشت،چطور بود که یک کلمه که می خواست بگوید،مثلا می خواست صلوات بفرستد،خودش هم تکان می خورد با یک وضع مسخره و خنده آوری.پیش خودم گفتم:سبحان الله!دیگر جز این، کس دیگری نمی شود شعار صلوات را بدهد؟آیا ما باید بد صداترین افراد را در این موارد انتخاب کنیم؟!

سعدی داستانی ذکر می کند،می گوید:مؤذن بد صدایی بود در فلان شهر،داشت با صدای بدی اذان می گفت.یک وقت دید یک یهودی برایش هدیه ای آورد.گفت:این هدیه ناقابل را قبول می کنی؟گفت:چرا؟گفت:یک خدمت بزرگی به من کردی.چه خدمتی؟من که خدمتی به شما نکرده ام.گفت:من دختری دارم که مدتی بود تمایل به اسلام داشت،از وقتی که تو اذان می گویی و«الله اکبر»را از تو می شنود،دیگر از اسلام بیزار شده،حال،این هدیه را آورده ام برای اینکه تو خدمتی به من کردی و نگذاشتی این دختر مسلمان بشود.این خودش مساله ای است.

بوعلی در مقامات العارفین (6) سخن بسیار عالی و لطیفی دارد راجع به اینکه تجمع روحی به چه وسیله برای انسان پیدا می شود.عواملی را ذکر می کند،از آن جمله می گوید: «الکلام المواعظ من قائل زکی »سخن واعظی که در درجه اول پاک باشد.اینها را که می گوییم آن وقت شما خواهید فهمید که ما خیلی از این شرایط را واجد نیستیم.اولا خود واعظ باید پاکدل باشد.بعد می گوید:«بعبارة بلیغة و نغمة رخیمة »آهنگ صدای آن واعظ باید آهنگ خوبی باشد تا بهتر بر دل مستمع اثر بگذارد.سخن واعظ باید بلیغ باشد تا بر روح مستمع اثر بگذارد.خود قیافه واعظ در میزان تاثیر سخن او مؤثر است. اینها را عرض می کنم برای اینکه بدانید که معنی رساندن،خودش نقش مهمی است.اینها وسیله است،خصوصیات است،کیفیات است،وسایلی است که می خواهد پیام را به اطراف و اکناف،به افراد و اشخاص برساند.

زیبا خواندن قرآن

باز مساله دیگری عرض بکنم:خود قرآن خواندن چطور؟البته قرآن مثل اذان نیست. برای اذان یک نفر بالای ماذنه می رود و اذان می گوید،و گفته اند مؤذن باید یت باشد.ولی قرآن را همه می خوانند،همه کسانی که می خوانند،موظفند آن را هر چه می توانند زیبا بخوانند.این،هم در روح قاری بهتر اثر می گذارد و هم در روح شنونده. این مساله ترتیل در قرآن و رتل القرآن ترتیلا (7)یعنی چه؟یعنی وقتی که کلمات را می خوانی آنقدر تند نخوان که چسبیده به یکدیگر باشد،آنقدر هم بین آنها فاصله نینداز که این کلمه از آن کلمه بی خبر باشد،طوری این کلمات را بخوان که حالت القائی داشته باشد،طوری بخوان که گویی خودت داری با خودت حرف می زنی.به قول عرفا انسان همیشه باید قرآن را طوری بخواند که فرض کند گوینده خداست و مخاطب خودش،و خودش مستقیما دارد این سخن را از خدا می شنود و تلقی می کند.

اقبال لاهوری می گوید پدرم سخنی به من گفت که در سر نوشت من فوق العاده اثر بخشید. می گوید:روزی در اتاق خود نشسته و مشغول خواندن قرآن بودم.پدرم آمد از جلوی اطاق من بگذرد،رو کرد به من و گفت:محمد!قرآن را آنچنان بخوان که گویی بر خودت نازل شده است.از آن وقت،من هر گاه به آیات قرآن مراجعه می کنم و آنها را مطالعه می کنم، چنین فرض می کنم که این خدای من است که با من که محمد اقبال هستم دارد حرف می زند.

در حدیث داریم:«تغنوا بالقرآن » (8) که چندین حدیث دیگر بدین مضمون داریم.قدر مسلم، مقصود این است که قرآن را با آهنگهای بسیار زیبا بخوانید.البته آن آهنگهایی که مناسب لهو و لعب و شهوت آمیز و شهوت آلود است،بالضرورة حرام و نا مشروع است، ولی هر آهنگی متناسب با حالتی برای انسان است.

اوایلی که ما طلبه بودیم،در مشهد،پیرمردی بود که به او آقا سید محمد عرب می گفتند و قاری قرآن بود.این مرحوم آقا سید محمد عرب مرد بسیار متدینی بود و مورد احترام همه علمای مشهد.شاگردان زیادی در قرائت قرآن تربیت کرد و قرائت رابه دو گونه تعلیم می داد:یکی اینکه قواعد علم قرائت را می آموخت-که متاسفانه در ایران نیست و در کشورهای عربی بالخصوص مصر رایج است-و دیگر اینکه چندین آهنگ داشت(رسما به نام آهنگ)که اینها را در مسجد گوهر شاد تعلیم می داد.آن روزها آهنگهایی بود که اسم آنها شبیه اسم آهنگهای موسیقی بود،ولی آهنگهای قرآنی بود.شاگردان او این آهنگهای لطیف قرآنی را می آموختند.

این خودش یک مطلبی است و باید هم چنین باشد.یکی از معجزات قرآن،آهنگ پذیری آن است،آنهم آهنگهای معنوی و روحی نه آهنگهای شهوانی،که در این مورد یک متخصص باید اظهار نظر کند.

قرآن عبد الباسط چرا این قدر در تمام کشورهای اسلامی توسعه پیدا کرده است؟ برای اینکه عبد الباسط با صدا و آهنگ عالی و با دانستن انواع قرائتها و آهنگها و شناختن اینکه هر سوره ای را با چه آهنگی باید خواند،می خواند،فرض کنید خواندن سوره «شمس »یا«و الضحی »با چه آهنگی مناسب است.

در حدیث،در باره بسیاری از ائمه اطهار از جمله راجع به حضرت سجاد علیه السلام و حضرت باقر علیه السلام داریم که اینها وقتی قرآن می خواندند آن را با صدا و آهنگ بلند و دلپذیر می خواندند به طوری که صدایشان به درون کوچه می رسید و هر کسی که از آن کوچه می گذشت،همان جا می ایستاد به طوری که در مدتی که امام در خانه خودش قرآن را با آهنگ لطیف و زیبا قرائت می کرد،پشت در خانه جمعیت جمع می شد و راه بند می آمد.حتی نوشته اند آبکشها (9) که زیاد هم بودند در حالی که مشک به دوششان بود،وقتی می آمدند از جلوی منزل امام عبور کنند،با شنیدن صدای امام پاهایشان قدرت رفتن را از دست می داد و با همان بار سنگین مشک پر از آب بر دوش می ایستادند که صدای قرآن را بشنوند تا وقتی که قرآن امام تمام می شد.همه اینها چه را می رساند؟ استفاده کردن از وسایل مشروع برای رساندن پیام الهی.چرا امام قرآن را با آهنگ بسیار زیبا و لطیف می خواند؟او می خواست به همین وسیله تبلیغ کرده باشد، می خواست قرآن را به این وسیله به مردم رسانده باشد.

شعر و سرود

مساله شعر را وقتی انسان در مورد اسلام مطالعه می کند،مسائل عجیبی را می بیند. پیغمبر اکرم،هم با شعر مبارزه کرد و هم شعر را ترویج کرد،با شعرهایی مبارزه کرد که به اصطلاح امروز متعهد نیست یعنی شعری نیست که هدفی داشته باشد،صرفا تخیل است،سرگرم کننده است،اکاذیب است.مثلا کسی شعر می گفت در وصف اینکه نیزه فلان کس این طور بود یا اسبش آن طور بود،یا در وصف معشوق و زلف او،یا کسی را هجو و شخصیتی را مدح می کرد برای اینکه پول بگیرد.پیغمبر شدیدا با این نوع شعر مبارزه می کرد،فرمود:«لان یمتلی جوف رجل قیحا خیر له من ان یمتلی شعرا» (10) اگر درون انسان پر از چرک باشد بهتر از آن است که پر از شعرهای مزخرف باشد.ولی همچنین فرمود:«ان من الشعر لحکمة » (11) اما هر شعری را نمی گویم،بعضی از شعرها حکمت است،حقیقت است.

پیغمبر در دستگاه خودش چندین شاعر داشت.یکی از آنها حسان بن ثابت است.تفکیک بین دو نوع شعر نه تنها در حدیث پیغمبر آمده،بلکه خود قرآن نیز آن را بیان کرده است: و الشعراء یتبعهم الغاون الم تر انهم فی کل واد یهیمون و انهم یقولون ما لا یفعلون الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات (12).شعرایی بودند که پیغمبر اکرم یا ائمه اطهار آنها را تشویق می کردند،اما چه شعرایی؟شعرایی که پیام اسلام را، حقایق اسلام را در لباس زیبای شعر به مردم می رساندند.و بدون شک کاری که شعر می کند، یک نثر نمی تواند انجام بدهد،چون شعر زیباتر از نثر است.شعر وزن و قافیه دارد، آهنگ پذیر است،اذهان برای حفظ کردن شعر آماده است.پیغمبر اکرم به حسان بن ثابت که شاعر دستگاه حضرت بود،فرمود:«لا تزال مؤیدا بروح القدس ما ذببت عنا اهل البیت » (13) از طرف روح القدس تایید می شوی مادامی که این راهی را که داری، بروی و از این راه منحرف نشوی،مادامی که مدافع حقیقت باشی،مادامی که مدافع خاندان ما باشی،مؤید به روح القدس هستی.در باره یک شاعر،پیغمبر اکرم این سخنان را می گوید.

شعرای زمان ائمه چه خدمتها کردند!ما در تاریخ اسلام شعرهای حماسی و توحیدی داریم در عربی و فارسی.(البته به زبانهای دیگر مثل ترکی و اردو هم داریم.) شعرهای فوق العاده ای داریم در وعظ و اندرز در عربی و فارسی.همه اینها از نتایج فرهنگ اسلامی است.اثری که شعر دارد نثر ندارد.اعجاب نهج البلاغه این است که نثر است و اینهمه فصیح و زیباست به طوری که در حد شعر و بلکه والاتر از شعر است.در زبان فارسی،شما نمی توانید یک صفحه نثر پیدا کنید که برابر باشد با یک صفحه شعر سعدی،با توجه به اینکه نثر عالی زیاد داریم مثل کلمات قصار خواجه عبد الله انصاری یا نثر سعدی.

ملای رومی با آنهمه قدرت و توانایی،وقتی که سراغ مجالس وعظش می روی می بینی چیزی نیست،یعنی آنها که به نثر گفته چیزی نیست.ما در عربی هم نداریم نثری که قدرت خارق العاده نهج البلاغه در آن باشد.شعر در قالب خودش خیلی کار کرده و خیلی می تواند کار کند.شعر بد می تواند خیلی بد باشد و شعر خوب هم می تواند خیلی خوب باشد. شعرهای حکمت،شعرهای توحید،شعرهای توحید،شعرهای معاد،شعرهای نبوت،شعرهای در مدح پیغمبر،در مدح ائمه اطهار،در باره قرآن،شعرهای به صورت رثا و مرثیه به شرط اینکه خوب باشند،مثل اشعار شعرای زمان ائمه،می توانند بسیار مؤثر باشند.

من یک وقتی در سخنرانیهایی گفتم بسیار تفاوت است میان مرثیه هایی که کمیت یا خزاعی می گفت و مرثیه هایی که در زمانهای اخیر امثال جوهری و حتی محتشم می گویند.مضامین،از زمین تا آسمان تفاوت دارند.آنها خیلی آموزنده است و اینها آموزنده نیست،و بعضی از اینها اصلا مضرند.

اقبال لاهوری یا اقبال پاکستانی واقعا یک دانشمند ذی قیمت است.کسی است که رسالتی در زمینه اسلام برای خودش احساس می کرده و از هر وسیله خوب و مشروعی برای هدف خودش استفاده کرده است.یکی از وسایلی که از آن استفاده کرده،شعر است.در شعرای فارسی زبان،بخصوص در عصرهای متاخر،از نظر داشتن هدف بدون شک ما شاعری مثل اقبال نداریم.اگر شعر برای شاعر وسیله باشد برای هدفش،دیگر نظیر ندارد.اقبال آنجا که می بایست سرود بگوید،سرود می گفت.سرود فوق العاده ای را که به عربی ترجمه شده،به اردو گفته است.در سالهای اخیر آقای سید محمد علی سفیر این سرود را به فارسی ترجمه کرد که در حسینیه ارشاد اجرا می شد. چقدر عالی بود!من خودم پای این سرود مکرر گریه کردم و مکرر گریه دیگران را دیدم.ما چرا نباید از سرود استفاده کنیم؟اینها همه وسیله است.امروز از وسایل نمی شود غافل بود.در عصر جدید وسایلی پیدا شده که در قدیم نبوده است.ما نباید به وسایل قدیم اکتفا کنیم،ما فقط باید ببینیم چه وسیله ای مشروع است و چه وسیله ای نامشروع.

فصاحت و زیبایی کلام امام حسین علیه السلام

خود ابا عبد الله علیه السلام در همان گرما گرم کارها از هر وسیله ای که ممکن بود برای ابلاغ پیام خودش و برای رساندن پیام اسلام استفاده می کرد. خطابه های ابا عبد الله از مکه تا کربلا و از ابتدای ورود به کربلا تا شهادت، خطبه های فوق العاده پر موج و مهیج و احساسی و فوق العاده زیبا و فصیح و بلیغ بوده است.تنها کسی که خطبه های او توانسته است با خطبه های امیر المؤمنین رقابت کند،امام حسین است.حتی بعضی گفته اند خطبه های امام حسین در روز عاشورا برتر از خطبه های حضرت امیر است.وقتی که می خواهد از مکه بیرون بیاید، ببینید با چه تعبیرات عالی و با چه زیبایی و فصاحتی هدف و مقصود خودش را بیان می کند.

انسان باید زبان عربی را خوب بداند تا این زیباییهایی را که در قرآن مجید، کلمات پیغمبر اکرم،کلمات ائمه اطهار،دعاها و خطبه ها وجود دارد درک کند.ترجمه فارسی آن طور که باید،مفهوم را نمی رساند.می فرماید:مرگ به گردن انسان زینت است،آنچنان مرگ برای یک انسان،زیبا و زینت و افتخار است که یک گردنبند برای یک دختر جوان،ایها الناس!من از همه چیز گذشتم،من عاشق جانبازی هستم،من عاشق دیدار گذشتگان خودم هستم آنچنان که یعقوب عاشق دیدار یوسفش بود.بعد برای ابراز اطمینان از اینکه آینده برای من روشن است و اینکه خیال نکنید که من به امید کسب موفقیت ظاهری دنیایی می روم،بلکه آینده را می دانم و گویی دارم به چشم خودم می بینم که در آن صحرا گرگهای بیابان و انسانهای گرگ صفت چگونه دارند بند از بند من جدا می کنند،می گوید:«رضی الله رضانا اهل البیت » (14) ما اهل بیت راضی هستیم به آنچه که رضای خدا در آن است.این راه راهی است که خدا تعیین کرده،راهی است که خدا آن را پسندیده،پس ما این راه را انتخاب می کنیم.رضای ما رضای خداست.سه چهار خط بیشتر نیست،اما بیش از یک کتاب نیرو و اثر می بخشد.در آخر،وقتی می خواهد به مردم ابلاغ کند که چه می خواهم بگویم و از شما چه می خواهم،می فرماید:هر کس که آمده است تا خون قلب خودش را در راه ما بذل کند،هر کس تصمیم گرفته است که به ملاقات با خدای خویش برود،آماده باشد،فردا صبح ما کوچ می کنیم.

شب عاشورا صوتهای زیبا و عالی و بلند و تلاوت قرآن را می شنویم،صدای زمزمه و همهمه ای را می شنویم که دل دشمن را جذب می کند و به سوی خود می کشد.دیشب عرض کردم اصحابی که از مدینه با حضرت آمدند خیلی کم بودند،شاید به بیست نفر نمی رسیدند،چون یک عده در بین راه جدا شدند و رفتند.بسیاری از آن هفتاد و دو نفر در کربلا ملحق شدند و باز بسیاری از آنها از لشکر عمر سعد جدا شده و به سپاه ابا عبد الله ملحق شدند از جمله،بعضی از آنها کسانی بودند که وقتی از کنار این خیمه عبور می کردند صدای زمزمه عالی و زیبایی را می شنیدند،صدای تلاوت قرآن،ذکر خدا،ذکر رکوع،ذکر سجود، سوره حمد،سوره های دیگر.این صدا اینها را جذب می کرد و اثر می بخشید.یعنی ابا عبد الله و اصحابش از هر گونه وسیله ای که از آن بهتر می شد استفاده کرد استفاده کردند،تا برسیم به سایر وسایلی که ابا عبد الله علیه السلام در صحرای کربلا از آنها استفاده کرد.خود صحنه ها را ابا عبد الله طوری ترتیب داده است که گویی برای نمایش تاریخی درست کرده که تا قیامت به صورت یک نمایش تکان دهنده تاریخی باقی بماند.

پی نوشت ها:

1) زمر/23.

2) انفال/2.

3) اسراء/107.

4) مائده/83.

5) نهج البلاغه فیض الاسلام،خطبه 184،معروف به خطبه همام(ص 618).

6) [نمط نهم الاشارات و التنبیهات]

7) مزمل/4.

8) بحار الانوار،ج 92/ص 191،جامع الاخبار،فصل 23(ص 57).

9) در قدیم معمول بود که اشخاصی مشک به دوش می گرفتند و می رفتند از چاهها آب می کشیدند و به منازل می بردند.در مدینه فقط چاه بود و نهر نبود،هنوز هم نهر نیست.

10) نهج الفصاحة،ص 470،حدیث 2215.

11) الغدیر،ج 2/ص 9.

12) شعراء/224-227.

13) الغدیر،ج 2/ص 34[در عبارت الغدیر بعد از«روح القدس »جمله «ما نصرتنا بلسانک »را دارد.]

14) بحار الانوار،ج 44/ص 367.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:49 عصر )
»» اصول خودسازی به بیان فیض کاشانی

 

 
 
 محافظت بر نمازهای یومیه

محافظت بر صلوات خمس (نمازهای یومیه): گزاردن آن در اول وقت به جماعت و سنن و آداب؛ پس اگر بی علتی و عذری از اول وقت تأخیر کند، یا به جماعت حاضر نشود، یا سنتی از سُنن، یا ادبی از آداب آن را فرو گذارد از سلوک راه بیرون رفته و با سایر عوام که در بیابان جهالت و ضلالت سرگردان می چرند و از راه و مقصد بی خبرند و ایشان را هرگز ترّقی نیست، مساوی است.

 

محافظت بر نماز جمعه و عیدین و آیات:

محافظت بر «نماز جمعه» و «عَیدَیْن» (عید فطر و عید قربان) و «آیات» با اجتماع شرایط و اگر سه جمعه متوالی (پشت سرهم) ترک نماز کند بی علّتی، دل او زنگ گیرد به حیثیتی که قابل اصلاح نباشد.

 

محافظت بر نمازهای مستحبی:

محافظت بر نمازهای مستحبی یومیه که 34 رکعت است که ترک آن را معصیت شمرده اند الا چهار رکعت از نافله ی عصر و دو رکعت از نافله ی مغرب و نافله ی عشا که ترک آن بی عذری نیز جایز است.

 

ـ محافظت بر روزه ماه رمضان:

محافظت بر صوم (روزه) ماه رمضان و تکمیل آن، چنانچه زبان را از لغو و غیبت و دروغ و دشنام و نحو آن و سایر اعضا را از ظلم و خیانت و چیزهایی که روزه را باطل می کند و از حرام و شبهه بیشتر حفظ و نگهداری کند که در سایر ایام می کرد.

 

تذکرة المتقین

 

این کتاب رهنمودهایی از پروا پیشگان و رهروان سیر و سلوک می باشد که توسط سالک عارف و عالم عامل حاج شیخ محمد بهادری همدانی قدس سره همراه با تعلیقات عارف ربانی مرحوم حاج شیخ حسن علی نخودکی اصفهانی قدس سره تالیف شده است. برخی از موضوعات آن عبارتند از: آداب توبه، مراقبه، زیارت، دستورالعمل های عرفانی و...



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:48 عصر )
»» ارزش علم

 

 

خوراکى هاى حلال مادى روزى بدن، و اخلاق حسنه روزى نفس، و ایمان و اعتقاد صحیح روزى قلب، و علم و دانش و بصیرت و بینش روزى عقل است.

علم و معرفت چراغ راه زندگى، و داروى درمانکننده جهالت و نادانى، و مایه حیات جاودانى، و بنیان و روح بندگى است.

علم و معرفت سبب شناختن حق، و عامل آشنائى با وحى و علّت دوستى با انسان هاى با منفعت، و موجب گرویدن به دارندگان مقام نبوت و ولایت است.

دانش و علم سبب و فلسفه کلّى آفرینش سماوات و ارضین و جهان بالا و پائین، و عرصه گاه هستى، و پهن دشت خلقت است و همین حقیقت براى عظمت و ارزش علم و معرفت کافى است، قرآن مجید در رابطه با این مطلب میفرماید:

اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلْماً: «1»

خداست که هفت آسمان و نیز مثل آنها هفت زمین را آفرید، همواره فرمان او در میان آنها نازل میشود تا بدانید و آگاه شوید که خدا برهرکارى تواناست و این که دانش و علم خدائى بى تردید به همه چیز احاطه دارد.

این آیه شریفه دلیل بر شرف دانش به ویژه علم توحید است، علمى که پایه و اساس هر علمى و مدار هر معرفت و بینشى است.

علم حقیقتى است که خدا پس از به وجود آوردن آدم پیش از هر نعمتى به او عنایت کرد، و این مایه برتر و شریف تر را سبب امتیاز و فضیلت او بر همه فرشتگان قرار داد.

علم و معرفت حقیقتى است که در اولین آیاتى که در شروع بعثت حضرت ختمى مرتبت برآن حضرت نازل شد، پس از اشاره به خلقت و آفرینش نوع انسان به عنوان اولین نعمتى که به انسان عطا شده مورد توجه قرار گرفته است:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ: «2»

بخوان به نام پروردگارت که همه آفریدهها را آفرید، همان که انسان را از علق [که موجود زنده و شناورى در نطفه شبیه به زالوست‏] آفرید، بخوان در حالى که پروردگارت کریم ترین کریمان است، همان که به وسیله قلم آموخت، و به انسان آنچه را نمى دانست تعلیم داد.

یقیناً اگر نعمتى اعلى و اشرف از علم بود، آن را پس از مسئله آفرینش و خلفت مورد توجه قرار میداد، در ابتداى آیات و وضع اولیه انسان یعنى علق که از نظر ظاهر پستترین و بى ارزش ترین عناصر است اشاره میکند، و در آیات بعد به عالم شدنش که برترین مرتبه و نیکوترین جایگاه است توجه میدهد، گوئى به انسان گوشزد میکند که تو در مراحل اولیه وجودت در نهایت پستى و بى ارزشى بودى، و در مرحله بعد در درجهاى قرار گرفتى که نهایت شرف، و غایت کمال و بزرگى، و قلّه نفاست و ارزش است.

قرآن مجید از علم و دانش و معرفت و آگاهى تعبیر به حکمت نموده، و جایگاه حکمت را عظیم و بزرگ شمرده است:

وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً: «3»

و کسى که حکمت به او عطا شود، قطعاً خیر فراوان به او عطا شده است.

حاصل آنچه در حکمت گفته شده این است که حکمت عبارت از مواعظ قرآن، و حقایق و معارف کتاب الهى، و دانش و علم و فهم و بصیرت و نبوت است:

فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ:

بى تردید ما به آل ابراهیم کتاب و حکمت عطا کردیم.

قرآن مجید میان ده برنامه تقابل و تضاد قائل شده، و هر یک را در برابر دیگرى با همه هویت غیرمساوى دانسته است:

قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ: «4»

به مردم بگو» ناپاک و پاک مساوى نیستند.

وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‏ وَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ وَ لَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ وَ ما یَسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَ لَا الْأَمْواتُ ...: «5»

نابینا و بینا و تاریکى و نور، و سایه و باد گرم سوزان و زندگان و مردگان یکسان و مساوى نیستند.

اگر به تفسیر پنج حقیقت مثبت این آیات، طیب، بصیر، نور، ظل، احیا تأمل و دقت شود و براى یافتن مفهوم معنوى آنها از روایات استفاده گردد روشن میشود که بازگشت همه اینها به علم و دانش و بصیرت و بینش است. «6» امیرالمؤمنین (ع) براى دانش و علم و فهم و بصیرت، و بینش و معرفت فضایل و منافع و نتایج و ثمرات مهمّى برشمرده از جمله:

«فرأسه التواضع، وعینه البراءة من الحسد، واذنه الفهم، ولسانه الصدق، وحفظه الفحص، وقلبه حسن النیة، وعقله معرفة الاشیاء والامور و یده الرحمة، ورجله زیارة العلماء و همته السلامة، وحکمة الورع ومستقره النجاة، وقائده العافیة، ومرکبه الوفاء، وسلاحه لین الحکمة، و سیفه الرضا، وقوسه المداراة، وجیشه مجاورة العلماء، ومآله الادب، وذخیرته اجتناب الذنوب، وزاده المعروف، ومأواه الموادعة، ودلیله الهدى، ورفیقه محبة الاخیار:» «7»

دانش را سرّى چون فروتنى و خاکسارى است، و چشمش پاکى از حسد است و گوشش فهم و زبانش راستى و صدق، و نگهداریاش کاوش و جستجو، و قلبش نیت نیک، و عقلش شناخت اشیاء و امور، و دستش مهربانى و رحمت، و پایش دیدار دانشمندان و همتش سلامت، و حکمتش پاکدامنى و تقوا و قرارگاهش رهائى و نجات، و راهبرش عافیت، و مرکبش وفادارى، و اسلحهاش سخن نرم، و شمشیرش رضا و خوشنودى به حقیقت، و کمانش مدارا، و لشگرش مجاورت و همنشینى با دانشمندان، و بازگشتش ادب، و اندوخته و پس اندازش کناره گیرى از گناهان، و توشهاش خوبى ها، و جایگاهش سکون و آرامش، و راهنمایش هدایت، و رفیقش دوستى و محبت نسبت به نیکان است.

از رسول بزرگوار اسلام روایت شده:

«نعم وزیر الایمان العلم، ونعم وزیر العلم الحلم، ونعم وزیر الحلم الرفق، ونعم وزیر الرفق الصبر:» «8»

دانش و معرفت وزیر خوبى براى ایمان، و بردبارى وزیر خوبى براى دانش، و مدارا وزیر خوبى براى بردبارى، و صبر وزیر خوبى براى مداراست.

از رسول اسلام روایت شده:

«طلب العلم فریضة على کل مسلم الا ان الله یحب بغاة العلم:» «9»

طلب دانش و معرفت بر هر مسلمانى واجب است، آگاه باشید یقیناً خدا خواستاران دانش را دوست دارد.

محدث خبیر و فیلسوف کبیر ملامحسن فیض کاشانى در توضیح این حدیث در کتاب وافى میگوید:

هرگاه مرتبهاى از دانش براى انسان حاصل شد، تحصیل دیگر مرتبه و دانش بر او واجب است و براى به دست آوردن معرفت براساس طاقت و حوصله نهایتى نیست لذا به اعلم همه خلایق حضرت ختمى مرتبت در قرآن مجید خطاب شده:

وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً: «10»

و بگو پروردگارم بر دانش من بیفزاى.

رسول خدا میفرماید:

«ان الحکمة تزید الشریف شرفاً و ترفع المملوک حتى یجلس مجالس الملوک:» «11»

بى تردید دانش و حکمت برشرف شریف میافزاید، و برده را به چنان مقام و مرتبه اى میرساند که در مجالس شاهان براى افزودن به ارزش آن مجالس بنشیند.

از نبى اکرم روایت شده:

«اذا مات ابن آدم انقطع عمله الا من ثلاث: صدقة جاریة، او علم ینتفع به، او ولد صالح یدعوله:» «21»

هنگامى که فرزند آدم بمیرد پرونده عملش بسته میشود مگر از سه برنامه: کار خیرى که جریان داشته باشد، دانشى که از آن بهره برند، فرزند شایستهاى که برایش دعا کند.

از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده:

«ایها الناس اعلموا ان کمال الدین طلب العلم والعمل به، الاوان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال، ان المال مقسوم مضمون لکم قد قسّمه عادل بینکم وقد ضمنه وسیفى لکم، والعلم مخزون عند اهله و قد امرتم بطلبه فاطلبوه:» «13»

اى مردم بدانید کمال دین رفتن دنبال علم و عمل به آن است، آگاه باشید طلب علم بر شما از طلب مال واجبتر است. مال براى شما تقسیم شده و نسبت به رسیدنش به شما، ضمانت مقّرر گشته، یقیناً عادلى آن را میان شما تقسیم کرده و آن را ضمانت‏ نموده و کامل و تمام به شما خواهد داد، ولى علم و معرفت گنجینهاى نزد اهل آن است و به شما فرمان داده شده آن را از اهلش بطلبید و آن حضرت به کمیل بن زیاد فرمود:

«یا کمیل العلم خیر من المال، العلم یحرسک و انت تحرس المال، و العلم حاکم و المال محکوم علیه، و المال ینقصد النفقه، و العلم یزکو على الانفاق:»

اى کمیل دانش و معرفت بهتر از مال است، دانش تو را از آفات حفظ میکند، و مال را تو باید حفظ کنى، دانش حاکم است و مال محکوم، مال را هزینه و انفاق میکاهد، و علم و دانش با هزینه شدن رشد و نمو میکند.

این نکته در این بخش نباید ناگفته بماند که فرهنگ پاک حضرت حق، طلب هر رشته دانش مفیدى را لازم میداند، و آبادى دنیاى انسان و مملکت و کشور را ثمره و میوه شیرین علم به حساب میآورد و تحصیل هر دانشى را که در خدمت اسلام و مسلمین به کار میرود واجب کفائى و فریضه میداند، و معرفت دینى را که موجب تنظیم همه امور براساس قسط و عدل و حکمت و صدق است بر فرد فرد امت واجب عینى قرار داده است و بیشتر روایات نقل شده در کتاب هاى با ارزش حدیث ناظر به علم شریعت و معرفت دینى است که سبب شناختن خدا و قیامت و احکام الهیه و مسائل اخلاقى، و شامل مواعظ و پندها و حکمت هاى استوار است.

در رابطه با این علم شریف، و دانش مُنیف است که امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:

«العلم افضل من المال بسبعة: الاول انه میراث الانبیاء والمال میراث الفراعنة، الثانى ان العلم لاینقص بالنفقه والمال ینقص بها، الثالث یحتاج المال الى الحافظ والعلم یحفظ صاحبه، الرابع العلم یدخل فى الکفن‏ ویبقى المال، الخامس المال یحصل للمؤمن والکافر والعلم لایحصل الا للمؤمن خاصته، السادس جمیع الناس یحتاجون الى صاحب العلم فى امور دینهم ولایحتاجون الى صاحب المال، السابع العلم یقوى الرجل على المرور على الصراط والمال یمنعه:» «14»

دانش به هفت امتیاز بر ثروت و مال برترى دارد: اوّل اینکه دانش میراث پیامبران و مال میراث فرعون هاست، دوم: دانش با هزینه کردن کم نمى شود، مال با خرج کردن کاسته میگردد، سوم: مال نیازمند به نگهبان است و دانش دارندهاش را حفظ میکند، چهارم: دانش با انسان وارد دنیاى دیگر میگردد و ثروت مال در این دنیا باقى میماند، پنجم: مال براى مؤمن و کافر به دست میآید و دانش فقط براى مؤمن حاصل میگردد، ششم: همه مردم در امور دینشان به دانشمند نیازمندند و به ثروتمند هیچ نیازى ندارند، هفتم: دانش انسان را بر عبور از صراط در قیامت یارى میدهد و مال از عبور انسان تا پس دادن حساب مانع میگردد.

و نیز از على (ع) روایت شده:

«قیمة کلّ امرء مایعلمه:»

ارزش هر انسانى به دانشى است که آن را میداند.

حضرت موسى بن جعفر (ع) در روایت بسیار مهمى در رابطه با معرفت دینى و این که طلب این معرفت واجب است میفرماید:

«تفقهوا فى دین الله، فان الفقه مفتاح البصیرة، و تمام العبادة، والسبب الى المنازل الرفیعة، والرتب الجلیلة فى الدین والدنیا وفضل الفقیه على‏ العابد کفضل الشمس على الکواکب ومن لم یتفقه فى دینه لم یرض الله له عملًا:» «15»

نسبت به دین خدا دانا و آگاه شوید، زیرا دانائى و آگاهى کلید بصیرت و روشن بینى، و همه عبادت، و وسیله به سوى جایگاهى بلند، و رتبه هاى بزرگ در دین و دنیاست، و برترى آگاه و دانا بر عابد مانند برترى خورشید بر ستارگان است، و کسى که نسبت به دین خود دانا و آگاه نگردد خدا به عملى از او خشنود و راضى نگردد.

رسول خدا میفرماید:

«قلیل العلم خیر من کثیر العبادة» «16»

دانش اندک از عبادت بسیار بهتر است.

آیات و روایاتى که گذشت گوشهاى اندک از نظریات اسلام، در رابطه با اصل علم و دانش، و این گوهر بى نظیر دریاى معنا بود.

 

جایگاه عالم‏

دانشمند چراغ پرفروغى است، که براى فرارى دادن ظلمت و تاریکى از افق بساط زندگى آدمیان طلوع میکند، و شمع فروزانى است که شبستان حیات انسان را روشن مینماید، و نشانهاى از نشانه هاى حق است که مکلّفان به وسیله او در صراط مستقیم قرار میگیرند، و آتش پرحرارتى است که هیزم وسوسه هاى شیطانى، و نقشه هاى ابلیسى از شعله او میسوزند، و شجره طیبه و درخت پاکى است که ریشهاش استوار و قامتش برافروخته و میوهاش داراى ظهورى چهارفصل است که دردهاى فکرى و روحى و روانى را درمان میکند، و چشمهاى گوارا و پرآب است که تشنگان وادى معرفت را سیراب و آنان را از هلاکت و ضلالت‏ نجات میدهد، و دلیل و راهنمائى است که گم شدگان بیابان حیرت را به منزل مقصود میرساند.

در این مرحله آنچه درباره عالِم و منزلت و مقام او از نظر قرآن و روایات بررسى میشود، منظور آن انسان والائى است که داراى معرفت دینى است، و آگاه به حقایق و معارف به اندازه سعه وجودى خویش است، و براساس آگاهى و معرفت خود عمل میکند، و با شوق و اشتیاق به انتقال دانش و علم خود و تعلیم به دیگران اقدام میکند، و راه مستقیم الهى را به مردمان نشان میدهد و چون شمع میسوزد تا شبستان زندگى دیگران را روشن سازد.

درباره ارزش و عظمت عالم، و منزلت و موقعیت او و قدر و جلالتش همین بس که قرآن مجید صاحبان علم را که شربت توحید را چشیده، و دلشان به نور ایمان منور است، و شاهدانى بر وحدانیت حضرت حقاند پس از خدا و فرشتگان ذکر کرده است، عالمان و آگاهانى که در رأس آنان پیامبران و امامان و اولیاء خاص حق و عارفان به معارف الهیه اند، آن خورشید هاى فروزانى که مربّى انسانها و نور حیات آدمیاناند و چهره تاریخ و صفحات زمان از ذکر آنان و یاد اوصافشان سپید و روشن و آبرومند است.

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ: «17»

خدا در حالى که برپا دارنده عدل است [با منطق وحى، با نظام متقن آفرینش و با زبان همه موجودات‏] گواهى میدهد که هیچ معبودى جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش نیز گواهى میدهند که هیچ معبودى جز او نیست.

مؤمنان از نظر آیات قرآن به اراده حکیمانه خدا به سوى رفعت و منزلت حرکت داده میشوند و صاحبان دانش به جانب منزلتها و درجات رسانیده میشوند:

یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ: «18»

تا خدا مؤمنان از شما را به درجه و منزلتى و دانشمندان را به درجاتى عظیم و با ارزش بلند گرداند.

قرآن مجید دانشمندان را به پنج ویژگى و خصوصیت ستوده و تمجید کرده، که نشانگر عظمت و ارزش آنان به خاطر آراسته بودن به دانش و معرفت است.

 

1- ایمان‏

وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ‏ «19»

و ثابت قدمان در دانش و چیره دستان در بینش میگویند: ما به همه قرآن ایمان آوردیم.

 

2- گواهى به توحید

شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ‏ «20»

خدا و فرشتگان و صاحبان دانش به وحدانیت حق و این که معبودى جز او نیست شهادت و گواهى میدهند.

 

3- 4- گریه و فروتنى براى خدا

إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً، وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا، وَ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعاً: «21»

همانا کسانى که پیش از نزول قرآن معرفت و دانش یافتهاند زمانى که برآنان میخوانند سجده کنان به رو در میافتند و میگویند منزه و پاک است پروردگارمان، بى تردید وعده پروردگارمان انجام شدنى است و گریه کنان به رو در میافتند و شنیدن قرآن بر فروتنى و تواضعشان میافزاید.

 

5- هراس از عظمت و جلال خدا

إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ: «22»

از بندگان خدا فقط دانشمندان از خدا در هراس و ترس اند.

از رسول خدا صلى الله علیه وآله درباره مقام و منزلت و ارزش دانشمندان روایاتى بسیار مهم رسیده از جمله:

«العلماء ورثة الانبیاء:» «23»

دانشمندان و علماى ربانى وارثان پیامبران اند.

روشن است که رتبه و منزلتى بالاتر از رتبه پیامبران نیست و شرفى برتر از وراثت از آنان وجود ندارد.

«یستغفر للعالم ما فى السماوات والارض:» «24»

براى دانشمند آنچه در آسمانها و زمین است استغفار میکند.

«موت قبیلة ایسر من موت عالم:» «25»

مرگ یک قبیله آسان تر از مرگ عالم است.

«یوزن یوم القیامة مداد العلماء بدماء الشهداء»

روز قیامت مرّکب دوات دانشمندان را در برابر خون شهیدان وزن میکنند.

«العالم امین الله سبحانه فى الارض:» «26»

دانشمند امین خداى سبحان در زمین است.

«فضل العالم على العابد کفضل القمر لیلة البدر على سائر الکواکب:» «27»

برترى دانشمند بر عابد مانند برترى ماه در شب چهارده و بر سایر ستارگان است.

«یشفع یوم القیامة ثلاثة: الانبیاء، ثم العلماء، ثم الشهداء:» «28»

روز قیامت سه طایفه شفاعت میکنند: پیامبران، سپس دانشمندان، آنگاه شهیدان.

«فضل المؤمن العالم على العابد سبعین درجة:» «29»

برترى دانشمند با ایمان بر عابد به هفتاد درجه است.

«فقیه واحد اشدّ على الشیطان من الف عابد:» «30»

یک دانشمند در شکستن شیطان از هزار عابد قوى تر است.

از امیرالمؤمنین (ع) روایت شده:

«العالم افضل من الصائم القائم المجاهد، واذا مات العالم ثلم فى الاسلام ثلمة لایسدّها الاخلف منه:»

دانشمند از روزه دار شب زنده دار مجاهد برتر است، و هنگامى که دانشمند بمیرد شکافى در اسلام ایجاد میشود که چیزى آن را جز جانشین واقعى او پر نمى کند.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«ما من احد یموت من المؤمنین احب الى ابلیس من موت فقیه:» «31»

از اهل ایمان کسى نمى میرد که نزد ابلیس از مرگ دانشمند محبوب تر باشد.

از حضرت باقر (ع) روایت شده:

«عالم ینتفع بعلمه افضل من سبعین الف عابد:» «32»

دانشمندى که از دانششش بهره مند شوند از هفتاد هزار عابد برتر است.

از عارفى نقل شده:

دانش آدم سبب سجده فرشتگان بر او و منزلت و رفعت او بر فرشتگان بود، و دانش خضر موجب شاگردى کلیم الله در محضر او بود، دانش یوشع عامل فروتنى پارهاى از موجودات نسبت به او بود، و دانش یوسف سبب دیدار اهلش و به دست آوردن حکومت و رسیدن به مقام اجتباء بود، و دانش داود علّت آقائى و منزلت براى او بود، و دانش سلیمان عامل یافتن بلقیس و پیروزى بر او بود، و دانش عیسى سبب برطرف کردن تهمت بنى اسرائیل از دامن پاک مادرش بود، و دانش و آگاهى پیامبر «سبب بیدارى جاهلان» و عامل شفاعت او درقیامت است. «33» در میان یاران پیامبر و اهل بیت کسانى بودند که از آن بزرگواران به اندازه سعه وجودى خویش کسب علم و دانش کردند و در این زمینه به مقامات و درجات بالائى رسیدند و به شدت مورد احترام و علاقه پیامبر و اهل بیت بودند.

زرارة میگوید: از حضرت صادق (ع) شنیدم میفرمود:

«ادرک سلمان العلم الاول والعلم الآخر وهو بحر لاینزح وهو منا اهل البیت:» «34»

سلمان دانش اول و آخر را به دست آورد، او دریائى است که آبش را نتوان کشید، و او از ما اهل بیت است.

فضیل بن یسار میگوید: حضرت باقر به من فرمود: آنچه مردم روایت میکنند روایت میکنى که على (ع) فرمود: سلمان علم اول و آخر را به دست آورد، گفتم، آرى فرمود: میدانى منظور از علم اول و آخر چیست؟ گفتم: یعنى علم بنى اسرائیل و علم پیامبر فرمود: نه این نیست، مقصود علم پیامبر و علم على و روش پیامبر و روش على است. «35» حضرت صادق (ع) درباره ابان بن تغلب فرمود:

«ایة ابان فادّر قد سمع منى حدیثاً کثیرا:» «36»

چه ابانى، محققاً او از من روایات بسیارى را شنیده است.

درباره او نوشته اند:

«لقى على بن الحسین و اباجعفر و اباعبدالله وروى عنهم وکانت له عندهم منزلة و قدم:» «37»

او به زیارت حضرت على بن الحسین و امام باقر و امام صادق نائل شد و از آنان روایت نقل کرد و نزد آنان از مقام و منزلت و سابقه نیک برخوردار بود.

حضرت باقر (ع) به او فرمود:

«اجلس فى مسجد المدینة وافت للناس فانى احب ان یرى فى شیعتى مثلک:» «38»

در مسجد مدینه بنشین و در امور دین به مردم فتوى بده، بى تردید من دوست دارم در شیعیانم چون تو را ببینند.

حضرت صادق (ع) هنگامى که خبر درگذشت ابان را شنیدند فرمودند:

«رحمه الله لقد اوجع قلبى موته:» «39»

خداوند او را رحمت کند، مرگش قلب مرا به درد آورد.

على بن حسین عبیدى میگوید: حضرت صادق هنگامى که عبدالله ابى یعفور از دنیا رفت به مفضل بن عمرجعفى نوشت:

«یا مفضل عهدت الیک عهدى کان الى عبدالله بن یعفور صلوات الله علیه فمضى صلوات الله علیه موفیا لله عزوجل ولرسوله ولامامه بالعهد المعهود لله و قبض صلوات الله على روحه محمود الاثر، مشکور السعى، مغفوراً له مرحوماً برضى الله و رسوله و امامه عنه فولادتى «بولاتى» من رسول الله ما کان فى عصرنا احداً اطوع لله و لرسوله و لامامه منه فمازال کذالک حتى قبضه الله الیه برحمة و صیره الى جنته مساکناً فیها مع رسول الله و امیرالمؤمنین انزله الله بین المسکنین مسکن محمد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیها وان کانت المساکن واحدة والدرجات واحدة فزاده الله رضى من عنده و مغفرة من فضل برضاى عنه:» «40»

اى مفضل تو را سفارش میکنم به سفارشم نسبت به عبدالله بن یعفور صلوات الله علیه، او که درود خدا بر وى باد از دنیا رفت درحالى که وفادار به خداى عزوجل و رسولش و امامش بود به عهدى که معهود برخدا بود، درود بر روحش از دنیا رفت درحالى که اثرش نیکو و پسندیده، کوشش مورد پاداش، و آمرزیده و رحمت شده است به خاطر خدا و پیامبرش و امامش از او.

سوگند به ولادتم از رسول خدا، در روزگار ما احدى نسبت به خدا و پیامبر و امام مطیع تر از او وجود نداشت، او در این حالت به سر برد تا خدا او را به سوى رحمتش قبض روح کرد، و به سوى بهشتش برد، درحالى که در بهشت با پیامبر و امیرالمؤمنین ساکن است، خدا او را میان دو مسکن قرار داد، مسکن محمد و امیرالمؤمنین صلوات الله علیهما گرچه مساکن و درجات یکى است، خدا به خاطر خوشنودى من از او رضایت از پیشگاه خودش را بر او بیفزاید، و از احسانش بر مغفرت او اضافه نماید.

على بن مسیب میگوید به حضرت رضا گفتم:

«شقتى بعیدة ولست اصل الیک فى کل وقت فممّن آخذ معالم دینى فقال من زکریا بن آدم القمى المأمون على الدین و الدنیا:» «41»

مسافت و ناحیهام دور است، اینطور نیست که هر زمانى بخواهم به شما دسترسى پیدا کنم، معالم دینم را از چه کسى بگیرم؟

فرمود: از زکریا بن آدم قمى که بر دین و دنیا امین است.

حضرت عسگرى (ع) در رابطة با ارزش کار این گونه عالمان با کرامت از حضرت صادق (ع) روایت میکند که آن حضرت فرمود:

«علماء شیعتنا یرابطون بالثغر الذى یلى ابلیس و عفاریته، یمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شیعتنا و عن ان یتسلط علیهم ابلیس و شیعته النواصب، الا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کانن افضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر الف الف مرة لانه یدفع عن ادیان محبینا و ذلک یدفع عن ابدانهم:» «1»

علما و دانشمندان شیعیان ما دفاع کنندگان از مرزهاى دینى و معنوى هستند که شیطان و همکاران پلیدش پشت و دنبال آن هستند، آنان از اینکه این دشمنان قسم خورده به شیعیان ضعیف ما حمله کنند، یا ابلیس و پیروان ناصبیاش بر شیعیان مسلط و چیره گردند جلوگیرى میکنند، بدانید و آگاه باشید از شیعیان ما کسى که در برابر هجوم اینگونه دشمنان بایستد یک میلیون بار بهتر است از کسى که با رومیان و ترک و اهل خزر بجنگد، زیرا عالمان مدافع عقاید و دین شیعیاناند و اینان مدافع جسم و بدن ایشان.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- طلاق، آیه 12.

(2)- علق، آیات 4- 1.

(3)- بقره، آِیه 269.

(4)- مائده، آیه 100.

(5)- فاطر، آیات 21- 19.

(6)- محجة البیضاء، ج 1، ص 11.

(7)- شافى، ج 1، ص 83.

(8)- شافى، ج 1، ص 83.

(9)- کافى، ج 1، ص 31، حدیث 5.

(10)- طه، آیه 114.

(11)- محجة البیضا، ج 1، ص 14.

(21)- محجة البیضا، ج 1، ص 20.

(31)- کافى، ج 1، ص 30.

(14)- محجة البیضاء، ج 1، ص 26.

(15)- بحار، ج 78، ص 221.

(16)- محجة البیضاء، ج 1، ص 22. (17)- آل عمران، آیه 18.

(18)- مجادله، آیه 11.

(19)- آل عمرآن، آیه 7.

(20)- آل عمران، آیه 18.

(21)- اسراء، آیات 109- 107. (22)- فاطر، آیه 28.

(23)- کافى، ج 1، ص 32.

(24)- کافى، ج 1، ص 34.

(25)- محجة البیضاء، ج 1، ص 14.

(26)- محجة البیضاء، ج 1، ص 15.

(27)- امالى صدوق، 37.

(28)- قرب الاسناد، 31.

(29)- محجة البیضاء، ج 1، ص 16.

(30)- محجة البیضاء، ج 1، ص 21.

(31)- شافى، ج 1، ص 84.

(32)- کافى، ج 1، ص 33.

(33)- محجة البیضاء، ج 1، ص 36.

(34)- اختیار معرفة الرجال، ص 12.

(35)- اختیار معرفة الرجال، ص 16

(36)- همان مدرک، ص 4.

(37)- اختیار معرفة الرجال.

(38)- اختیار معرفة الرجال.

(39)- اختیار معرفة الرجال، 4.

(40)- اختیار معرفة الرجال، ص 248.

(41)- اختیار معرفة الرجال، ص 594.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/3/20 :: ساعت 2:46 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 133
>> مجموع بازدیدها: 1366195
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب