یکی از اموری که در اسلام تأکیدات فراوانی برای آن شده است مسأله انفاق و رسیدگی به حال فقیران است چرا که علاوه بر پاداشهایی که خداوند متعال و ائمه(علیهم السلام) برای این کار در وعده دادهاند ثمرات اجتماعی و فرهنگی فراوانی نیز با خود به ارمغان خواهد آورد.
بررسی روایات اسلامی حاکی از این مسأله میباشد که در رسیدگی به حال فقیران و انفاق در راه خدا شادمانی اخروی، استغفار فرشتگان تا قیامت، آب و غذای بهشتی، رضایت الهی، شفاعت فقیران و دعای مستجاب فقیر نهفته است. اما این مسئله وجود دارد که تمام مردم از وضعیت مالی مناسب برخوردار نیستند تا توان انفاق در راه حق را داشته باشند اما شوق این کار وجودشان را فراگرفته است. این افراد چگونه میتوانند در این مسیر گام بردارند؟! آیا انفاق تنها در اموال است؟! آیا مقدار آن باید زیاد باشد؟! اینها و س?الاتی نظیر آن مطالبی هستند که در این مجال مورد بررسی اجمالی قرار خواهند گرفت.
یکی از نکات جالبی که در روایات اسلامی به چشم میخورد پاداشی است که برای صدقه دادن و انفاق نمودن در هنگامه تنگدستی لحاظ شده است. امام علی(علیه السلام) در این باره میفرمایند: "أَفضَلُ الجُودِ ما کانَ عَن عُسرَةٍ؛ برترین بخشندگی بخشش در تنگدستی است". (گزیده میزان الحکمه، ص 123، ش 1302)
سیره امام علی(علیه السلام) و داستانهایی که از این امام همام نقل شده است نشان میدهد که ایشان در تمام دوران زندگی، حتی زمانهایی که خود وضعیت مالی مناسب نداشتهاند، توجه به نیازمندان و انفاق و صدقه دادن را فراموش نکردهاند و از حداقلهای زندگی خویش نیز بخشیدهاند. در این زمینه ماجرای سوره دهر، صدقه دادن ایشان در هنگام رکوع نماز و غذا بردن برای نیازمندان در نیمههای شب مشهور است.
پیامبر مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز سه چیز را از خصلتهای م?منین دانستهاند و یکی از آنها انفاق نمودن در زمان تنگدستی است:
"ثَلاثَةٌ مِن حقائقِ الإیمانِ: الإنفاقُ مِن الإقتارِ و إنصافُکَ مِن نَفسِکَ وَ بَذلُ العِلمِ لِلمُتِعَلِّمِ؛ سه چیز از حقیقتهای ایمان است: انفاق کردن در حال تنگدستی، انصاف به خرج دادن با مردم، و دانشبخشی به جوینده دانش". (گزیده میزان الحکمه، ص 571، ش 6250)
با در نظر گرفتن این روایات، روایاتی مشابه آن میتوان به دست آورد که از نظر اسلام کمیت در انفاق مهم نیست بلکه کیفیت و نیت انجام کار و اخلاص در هنگام عمل مهم است. خداوند از هر کس به اندازه قدر و توانایی او انتظار دارد.
که یک راه برای انفاق نمودن افرادی که وضعیت مالی چندان مناسبی ندارند آن است که از آنچه بدان تعلق خاطر دارند در راه خدا بگذرند. ممکن است این متعلق کفش، چادر، پارچه، عینک، کیف و یا حتی یک خوراکی باشد. اگر فرد عشق به انفاق کردن را در سینه داشته باشد به راحتی میتواند از آنها بگذرد و به فردی که نیازش به آن کالا بیشتر از وی است ببخشد
چگونه انفاق کردن در زمان تهیدستی
مهمترین نکته در زمینه انفاق کردن آن است که انسان از آنچه دوست دارد در راه خدا به دیگران ببخشد. در کتاب شریف کافی روایتی جالب در مورد امام صادق(علیه السلام) آمده است که بسیار تنبهآفرین میتواند باشد:
"وَ قَد قیلَ لَه، وَ کانَ یَتَصَدَّقُ بالسُّکرِ، أ تَتَصَدَّقُ بالسُّکرِ؟! ـ نَعَم! إنَّه لَیسَ شَیءٌ أحَبُّ إلیَّ مِنهُ، فَأنَا اُحِبُّ أن أتَصَدَّقَ بأحَبِّ الأَشیاءِ إلَیَّ؛ نقل شده است که امام صادق (علیه السلام) شکر صدقه میدادند. به ایشان عرض شد: آیا شکر صدقه میدهید؟! فرمودند: آری! شکر را از هر چیز دیگری بیشتر دوست دارم و از این رو خوش دارم آنچه را دوستتر دارم، صدقه دهم". (گزیده میزان الحکمه، ص 569، 6246)
گویا سائل در این روایت از اینکه امام صادق(علیه السلام) شکر را برای انفاق کردن به فقرا انتخاب کردهاند تعجب میکند و انتظار داشته است ایشان بهای ارزشمندتری را برای این امر انتخاب نمایند. اما امام(علیه السلام) با پاسخ خود به او نشان میدهند که مهم در انفاق کردن آن است که از دوستداشتنیها در راه خدا داده شود.
در نقلی دیگر درباره امام علی (علیه السلام) آمده است که ایشان جامهای خریدند و از آن خوششان آمد، از این رو آن را صدقه دادند.
در نتیجه میتوان چنین نتیجه گرفت که یک راه برای انفاق نمودن افرادی که وضعیت مالی چندان مناسبی ندارند آن است که از آنچه بدان تعلق خاطر دارند در راه خدا بگذرند. ممکن است این متعلق کفش، چادر، پارچه، عینک، کیف و یا حتی یک خوراکی باشد. اگر فرد عشق به انفاق کردن را در سینه داشته باشد به راحتی میتواند از آنها بگذرد و به فردی که نیازش به آن کالا بیشتر از وی است ببخشد.
البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که آن کالا باید ارزش انفاق کردن را نیز داشته باشد. مبادا به علت خراب یا فرسوده بودن سبب گردد کرامت و حرمت فرد نیازمند لکهدار گردد.
یکی دیگر از راههای انفاق کردن آن است که نیازهای جامعه، محله یا حتی ساختمان محل سکونت خود را سنجیده و بر مبنای آن کاری را انجام دهیم. مثلا در ساختمان خود سطل آشغالی قرار دهیم تا ساکنان از ریختن زباله در حیاط یا پارکینگ خودداری کنند تا ضمن حفظ زیبایی ساختمان، کار فرد نظافتکننده نیز آسانتر گردد. میتوان با قرار دادن یک آبسردکن، یک سایبان، یک صندلی و ... در محلهای پر رفت و آمد آسایش را برای لحظهای برای دیگران به ارمغان آورد. میتوان کتابهایی را که دیگر برای خودمان قابل استفاده نیستند به اشخاص، مراکز یا کتابخانهها بخشید تا دیگران از آنها بهره برند. میتوان حتی در مساجد و حسنیهها مُهر، قرآن، کتاب دعا، چادر نماز و ... قرار داد تا مورد استفاده حاضران در آن اماکن قرار گیرد. اینها و هزاران نمونه دیگر که هزینهای ندارند یا بسیار کمهزینهاند میتوانند از نمونههای انفاق در راه خدا باشند. میتوانند فردی را شاد کنند و دلی را راضی نمایند. میتوانند رضایت حضرت حق و پیشوایان دینی و در نتیجه اجر و پاداش اخروی را با خود به همراه داشته باشند.
امام علی(علیه السلام) فرمودهاند: "عَلَی قَدرِ النیَّةِ تَکونُ مِنَ اللهِ العَطیَّة؛ عطای خداوند به هر کس به اندازه نیت اوست". (گزیده میزان الحکمه، ص 577، ش 6320)
چکیده
انفاق کردن در راه خدا یکی از بهترین راهها برای تقرب جستن به درگاه حضرت حق میباشد. لکن این پندار به اشتباه در میان عدهای رایج شده است که تنها ثروتمندان و توانگران میتوانند در راه خدا از اموال خویش بخشش نمایند و تهیدستان و فقیران از برکات این امر محرومند. بر اساس مبانی اسلامی هر کس چه فقیر باشد و چه ثروتمند، میتواند در راه خدا از آنچه دوست دارد ببخشد. چرا که کمیت در این مسئله ارزشی ندارد بلکه مهم نیت و اخلاص در هنگام بخشیدن است. انسان میتواند با اندکی تفکر، از چیزهایی که دوستشان دارد ولی ممکن است ارزش مادی زیادی نداشته باشند در راه رضای خدا و به منظور آسایش و آرامش عدهای دیگر انفاق کند.
علامه مجلسى رحمه الله، این بزرگ مرد علم حدیث، در توضیح آیات و روایات اندیشه مىگوید:
تفکر وارد در معارف اسلامى، شامل همه اقسام اندیشه هاى صحیح است.
چون اندیشه در بزرگوارى خدا که دعوت به ترس از مقام او و اطاعت از حضرتش مىکند و چون تفکر در فناى دنیا و لذتهاى آن که این نحو اندیشه دعوت مىکند به ترک فضول از آن و ترک دنیاى غرور آفرین و چون تفکر در سرانجام مردمان نیک گذشته که دعوت مىکند به شکلگیرى از آنان و تفکر در عاقبت مجرمان که سبب است براى اجتناب از اخلاق و کردار ناپسند آنان و اندیشه در عیوب نفس و آفات آن که سبب مىشود براى توجه به اصلاح آن و چون تفکر در اسرار عبادت و هدفهاى آن که سبب مىشود، براى کوشش در تکمیل و رفع نقص و کاستى آن و فکر در درجات بلند آخرت که دعوت مىکند به تحصیل آن و اندیشه در مسائل شریعت که دعوت مىکند به فراگیرى آن و عمل بر وفق آن مسائل و اندیشه و تفکر در حسن اخلاق که دعوت مىکند براى تحصیل حسنات و آراسته شدن به آن.
نویسنده : بهاءالدین محمد بلخی (سلطان ولد) ،
زنده شدن
همه چیزها نیست شوند و فنا گردند، ارواح پاک و ملایک و افلاک و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و غیره، لیکن مردن مؤمن را اگرچه صورتش مُردن است و نیست شدن، اما مردن نگویند، هم چنانکه گندم یا دانه درخت اصلی را که در زیر زمین می کارند آن دانه زیر زمین متلاشی و نیست می گردد و به کلی گندیده و معدوم می شود، چون نفخ صور بهار بر همه حبوبات می رسد آن نیست گردیده به صد هزار چندان خوبی که داشت هست می گردد، پس در حقیقت آن دانه نمرده باشد.
* * *
مردن آن بود که دانه تلخ بد یا خار خَلَنده زشت که هر لحظه می گوید که کاشکی نبودمی و در عالم نیامدمی، چون بمیرد و نیست شود آن زشتی او یکی در هزار می شود این چنین مردن را مرگ گویند، بلکه چنین حالت بتر از مرگ است زیرا که بسیاران که در شکنجه و حالت بد آرزوی مرگ می برند و هم چنین کافر چون زشتی خود را ببیند گوید که: ای کاشکی چنانکه اول بودم باز هم چنان خاک بودمی و هست نشدمی و هم چنین کفّار از شدت عذاب تمنای مرگ می کنند و از خدای تعالی به هزار جان التماس کنند، حق تعالی مراد ایشان را به جای نیاورد چندانکه آتش، پوست و گوشت ایشان را می سوزد و می خورد و نیست می گرداند، حق تعالی باز از نو پوست و گوشت می آفریند تا آتش دوزخ آن گوشت و پوست را می سوزاند.
پس چون مرگ بِهْ ازین حالت باشد، اگر این حالت را مرگ گویند دروغ نباشند بلکه از صد راست یکی گفته باشند، اگر شخصی را ده درم بخشیده باشند پیش مردم اگر بگوید پنج درم به فلان بخشیده اند این سخن دروغ نباشد، زیرا کسی که ده درم داده باشد البته پنج درم نیز داخل آن باشد پس پنج که گفت راست بود. پس چون آن حالت صد برابر مرگ است اگر کسی مرگش خواند خلاف نگفته باشد از صد یکی گفته باشد، پس بنابراین مرگ اشقیاء و بَدان مرگ باشد زیرا که به وقت حشر بدی شان یکی در هزار خواهد بودن و مرگ مومنان و صلحا و اولیا اگرچه مرگ است مرگ نگویند بلکه زندگی خوانند که «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللّهِ أَمْواتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ فَرِحینَ؛ مپندارید که کسانی که برای خدا زیستند و خود را برای خدا فدا کردند و کشته شدند که ایشان مرده اند بلکه ایشان زنده اند در حضرت آفریدگار خود، حق تعالی در آن نیستی شان رزق می دهد و از آن رزق شادمانند.
فقط خدا می ماند
پس حق تعالی می فرماید که غیر من همه نیست شوند و نمانند از آدمی و فرشته و پری و دیو من تنها بمانم که «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ» لیکن مؤمنان و فرشتگان اگرچه بمیرند و نیست شوند، آن را مرگ نگوییم عین زندگانی خوانیم هم چون مردن و نیست شدن دانه گندم در زمین، لیکن مرگ اشقیاء و گمراهان را مرگ خوانیم، زیرا بعد از مرگ و نیستی، آن هستی که ایشان را وقت حشر خواهد شدن برتر از صد هزار مرگ است. این تفسیر و این شرح را بر قول و عقیده آن طایفه می گوییم که می گویند که البته آیت «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ» این تقاضا می کند و معنیش این است که همه بمیرند مؤمنان و فرشتگان و پاکان، هستِ غیر خدا نماند بر این تقدیر که ایشان می گویند و اعتقاد بسته اند اثبات کردیم که چنین مرگ اگرچه مرگ است و نیستی است اما این نیستی و مرگ عین زندگانی است.
جان چیست؟
اگر کسی سؤال کند جان چیست؟ بگویندش که ای کور غافل! اینکه می پرسی چیست هیچ مرده ای بی جان سؤال نکند، هیچ تن بی جان به پا رود یا به دست گیرد یا به چشم بیند یا به گوش شنود یا به زبان گوید؟ جان دیوار نیست که دست بر او نهی، جان معنی ای است که به هر چه رسد زنده کند و در حرکت آرد.
پس جان چیزی است که چون با تو باشد زنده باشی و از تو صد هزارگون حرکت آید از رفتن و گرفتن و گفتن و نشستن و دیدن و شنیدن و راحت و اَلم و چون جان از تو برود، اینها همه از تو نیامد، جمادی شوی افتاده هم چون سنگ و کلوخ؛ پس چون جان را می بینی، چون می گویی که جان چگونه باشد؟ آخر دیدن معانی که آن وجدانی است قوی تر است و ظاهرتر از محسوس مثلاً به حس چشم، جسم شخصی را می بینی، چون چشم بر هم نهی او را نبینی یا سخن شخصی می شنوی، چون گوش ها را پنبه درآکنی نشنوی، لیکن چون در درون تو غم یا شادی آید به مردم گویی که این دم، شادم و یا غمگینم، اگر چشم بر هم نهی و اگر باز کنی آن شادی و غم پنهان نمی شود و از تو غایب نمی گردد.
دل چیست؟
آنچه دل می گوییم، مقصود ما از دل، آن قطره خون نیست و یا آن گوشت پاره، آن چنان دل جمله حیوانات را هست، مثل گاو و استر و گوسفند همه را دل هست و شُش و جگر، لیکن مقصود ما از دل آن نور بی چون است که رهگذر و مظهرش آن قطره خون است و آن نور بی پایان و بی کران است هم چنانکه نور چشم عین آن سپیدی و سیاهی چشم نیست، رهگذرِ بینایی صورت آن چشم شده است و هم چنین شنوایی قالب گوش و استخوان نیست، رهگذرِ شنوایی است، حواس هم چون ناودان هایند که آب از ایشان گذرد و باز این پنج حس که شنوایی و بینایی و بویایی و چشایی و لمس است این همه اگر گوناگونند، الا از یک جان زنده اند و بر کارند.
عدم شناخت و خود فراموشى از بلاهاى بزرگ وریشههاى بسیارى از بدبختىها و مفاسد است. قرآن مجید، جهل به خویش و خودفراموشى را از بلاهاى بزرگ مىداند که به عنوان عذاب خدا در دنیا نصیب بدکاران مىگردد، آنجا که مىفرماید:
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» .
«و مانند کسانى مباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى کرد؛ اینان همان فاسقاناند».
گرچه خود فراموشان به بسیارى از امور آگاهاند؛ ولى نسبت به خودآگاهى ندارند. خودفراموشان بسیارى از مردم را مریض مىبینند؛ اما امراض روحى، قلبى و فکرى خود را درک نمىکنند، آنان که جاهل به خویشند، عدهاى از مردم را داراى عیب مىبینند؛ ولى از عیوبى که سر تا پاى خود آنان را گرفته غافلند.
بسیارى از امور را حلال یا حرام مىدانند؛ ولى غافلند که رحمت خدا بر خودشان حرام است و عذاب حق بر آنان امرى واجب و ضرورى است.
آنان که از خود آگاه نیستند بر بسیارى از برنامهها، جایز است و جایز نیست مىگویند؛ ولى خود را در معرض مسائلى که از طرف خداى متعال حکم جایز است دارد قرار نداده و از افتادن در برنامههایى که از طرف حق جایز نیست نگاه نمىدارند.
توحید مراتب و اقسام دارد: توحید ذاتی، توحید صفاتی،توحید افعالی، توحید در عبادت. توحید ذاتی یعنی اینکه ذات پروردگار یگانه است،مثل و مانند ندارد، ماسوا همه مخلوق اوست و دون درجه و مرتبه او در کمال،بلکه قابل نسبت به او نیست.آیه کریمه لیس کمثله شی ء(1) و یا آیه و لم یکن له کفوا احد (2) مبین توحید ذاتی است.
توحید صفاتی یعنی صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراک، سمیعیت،بصیریت، حقایقی غیر از ذات پروردگار نیستند، عین ذات پروردگارند، به این معنی که ذات پروردگار به نحوی است که همه این صفات بر او صدق می کند و یا (به قولی)به نحوی است که آثار این صفات بر او مترتب است.
توحید افعالی یعنی نه تنها همه ذاتها، بلکه همه کارها(حتی کارهای انسان)به مشیت و اراده خداوند است وبه نحوی خواسته ذات مقدس اوست.
توحیددر عبادت یعنی جز ذات پروردگار هیچ موجودی شایسته عبادت و پرستش نیست، پرستش غیر خداوند مساوی است با شرک و خروج از دایره توحید اسلامی.
توحید در عبادت از نظری با سایر اقسام توحیدفرق دارد، زیرا آن سه قسم دیگر مربوط است به خدا و این قسم مربوط است به بندگان.به عبارت دیگر، یگانگی ذات و منزه بودنش از مثل و مانند، و یگانگی او در صفات، و یگانگی او در فاعلیت از شؤون و صفات او است، اما توحید در عبادت یعنی لزوم یگانه پرستی، پس توحید در عبادت از شؤون بندگان است نه از شؤون خداوند.ولی حقیقت این است که توحید در عبادت نیز از شؤون خداوند است زیرا توحید در عبادت یعنی یگانگی خداوند در شایستگی برای معبودیت، پس او یگانه معبود به حق است.کلمه «لا اله الا الله » همه مراتب توحید را شامل است و البته مفهوم ابتدائی آن، توحید در عبادت است.
توحید ذاتی وتوحید در عبادت جزء اصول اولیه اعتقادی اسلامی است، یعنی اگر کسی دراعتقادش به یکی از این دو اصل خللی باشد جزءمسلمین محسوب نمی گردد.احدی از مسلمین با این دو اصل مخالف نیست.
اخیرا فرقه وهابیه - که پیرو محمد بن عبد الوهاب اندو او تابع ابن تیمیه حنبلی شامی است - مدعی شده اند که پاره ای از اعتقادات مسلمین مثل اعتقاد به شفاعت، و پاره ای از اعمال مسلمین مانند توسلات و استمدادات از انبیاء و اولیاء بر ضد اصل توحید در عبادت است، ولی سایر مسلمین اینهارا منافی با توحید در عبادت نمی دانند.پس اختلاف وهابیه با سایر مسلمین در این نیست که آیا یگانه موجود شایسته پرستش، خداونداست یا غیر خداوند، مثلا انبیاء و اولیاء نیز شایسته پرستش اند، در این جهت تردید نیست که غیر خدا شایسته پرستش نیست، اختلاف در این است که آیا استشفاعات و توسلات، عبادت است یا نه؟پس نزاع فیما بین، صغروی است نه کبروی.علمای اسلام با بیانات مبسوط و مستدل، نظریه وهابیان را رد کرده اند.
توحید صفاتی همان است که مورد اختلاف معتزله و اشاعره است.اشاعره، منکر توحید صفاتی می باشند و معتزله طرفدار. توحید افعالی نیز مورد اختلاف معتزله واشاعره است با این تفاوت که در اینجا کار برعکس است، یعنی اشاعره طرفدار توحید افعالی و معتزله منکر آن می باشند.
اینکه معتزله خودرا «اهل التوحید» می خوانند و توحید را یکی از اصول پنجگانه خویش می شمارند، مقصودشان توحید صفاتی است نه توحید ذاتی یا توحید در عبادت (زیرااین دو قسم از توحید محل خلاف نیست)و نه توحید افعالی، زیرا اولا معتزله منکر توحید افعالی می باشند و ثانیا عقیده خویش را در مورد توحید افعالی تحت عنوان «اصل عدل » که اصل دوم از اصول پنجگانه آنهاست بیان می کنند.
اشاعره و معتزله در باب توحید صفاتی و توحیدافعالی سخت در دو قطب مخالف قرار گرفته اند، معتزله طرفدار توحید صفاتی و منکر توحید افعالی می باشند و اشاعره بالعکس،و هر کدام استدلالهایی در این زمینه آورده اند.ما در فصل مربوط، عقیده خاص شیعه را درباره این دو قسم توحید بیان خواهیم کرد.
پی نوشت ها:
..............................................................
1.شوری/11.
2.اخلاص/4.
از امیر مؤمنان علیه السلام براى نجات نفس از آلودگىها، مسائل مهمى نقل شده است که به گوشهاى از آن توجه کنید:
نَفْسُکَ اقْرَبُ اعدائِکَ الَیْکَ .
«نزدیکترین دشمنانت نفس توست».
نفسى که آراسته به تربیت الهى نباشد، البته نزدیکترین دشمن است.
نَزِّهْ نَفْسَکَ عَنْ کُلّ دَنِیَّةٍ، وَانْ ساقَتْکَ الَى الْرغائِبِ .
«نفست را از هر پستى پاک ساز، اگر چه تو را بسوى امیال (باطل) سوق دهد».
نَزِّهُوْا انْفُسَکُمْ عَنْ دَنَسِ اللَّذّاتِ وَتَبَعاتِ الشَّهَواتِ .
«نفوس خود را از لذتهاى به دور از مرزهاى الهى و گرفتارىهاى شهوات پاک کنید».
نَفْسُکَ عَدّوٌّ مُحارِبٌ وَضدٌّ مُوائِبٌ انْ غَفَلْتَ عَنْها قَتَلْتَکَ ».
«نفست دشمنى است جنگجو، و خصمى است حمله کننده، از وى غافل مشو که هلاکت مىکند».
نَزِّهْ عَنْ کُلَّ دَنیَّةٍ نَفْسَکَ وَابْذِلْ فى الْمَکارِمِ جُهْدَکَ تَخْلُصُ مِنَ الْمَآثِمِ وَتَحْرُزُ الْمَکارِمِ .
«نفس را از هر زشتى پاک کن، کوششت را در به دست آوردن مکارم به کار انداز، تا از نتیجه بدىها برهى، و خوبىها را در آغوشگیرى».
عَوِّذْ نَفْسَکَ فِعْلَ الْمَکارِمِ وَتَحَمُّلِ اعباءِ الْمَغارِمِ تَشْرَفُ نَفْسُکَ وَتَعْمُرُ آخِرَتُکَ وَیَکْثُرُ حامِدُوْکَ .
«نفس را به انجام مکارم و تحمّل بار گران عادت ده، تا شرف نفس پیدا کرده، آخرتت آباد، و ستایش کنندگانت زیاد شوند».
بهداشت محیط
جارو زدن و پاکیزه کردن حیاط را مستحب اعلام کرد.
رها کردن ظرفهای نشسته را ناخوش میشمرد.
میفرمود: شبها پیش از خواب سر ظرفها را بپوشانند.
ادرار کردن در آب راکد را جفا [ به موجودات زنده در آب] میدانست و مردمان را از این کار باز میداشت.
اجازه نمیداد افراد، کنار چاه آب آشامیدنی، زیر درخت میوهدار، میان قبرها، در جادهها و حیاط خانهها قضای حاجت کنند.
همواره دستور میداد تا هفت چیز آدمی را در زمین دفن کنند: مو، ناخن، خون، خون حیض، زهدان، دندان و علقه.
هنگامی که آب دهان بر زمین میافکند، روی آن را [با خاک] میپوشاند.
وقتی عطسه میکرد، دست یا پیراهنش را جلوی دهانش میگرفت و آهسته عطسه میکرد.
میفرمود: زباله را شب در خانه نگه ندارید و آن را روز بیرون ببرید که جایگاه شیطان [= میکرب] است.
چون خمیازه میکشید، دستش را برابر دهانش مینهاد.
فرمان داده بود کسی در چاهی که آب آشامیدنی دارد، آب دهان نیفکند.
میفرمود: [جارو که میزنید] خاک را پشت در نریزید که پناهگاه شیطان [=میکرب] است.
آستانهی در را جارو کنید و به سانِ یهودیان نباشید.
در جنگها هرگاه به جنازهای برمیخورد، دستور میداد آن را دفن کنند و نمیپرسید مسلمان است یا کافر.
از میان جامه های گوناگون، پوشیدن پیراهن را بیشتر دوست می داشت. (شاید بدان جهت که در مقایسه با ردا و لُنگ، پوشاننده تر بود و نیازی به بستن و باز کردن و مانند آن نداشت.)
هنگامی که هیأتی بر او وارد می شدند، هم خود زیباترین لباسش را می پوشید و هم مِهتران اصحابش را به این کار دستور می داد.
همواره لباسش پاکیزه بود. می فرمود: از عوامل ارجمندی مؤمن نزد آفریدگارِ والا، پاکیزگی لباس اوست.
چون لباسی نو می یافت، آن را روز جمعه می پوشید.
برای روز جمعه، دو لباس ویژه داشت.
لباس را از آستین راست می پوشید و می فرمود: «سپاس برای خدایی است که چیزی را به من پوشانید که شرمگاهم را بپوشاند و میان مردم، زیبا جلوه کنم.»
هر گاه پیراهنش را می کَند، آن را از [آستین] سمت چپ از تن بیرون می آورد.
بی آن که خود را پایبند به نوع خاصی از پوشاک کند، همه نوع آن را می پوشید: شلوار، پیراهن، لباس گشاد و بلند روی تنپوش.
لباسِ جلو باز را در نبرد و غیر آن می پوشید.
[ با توجه به محیط آلودهی عربستان] تمامی لباس هایش تا بالای قوزک پا بود. و گاه که لُنگ می بست، روی تن پوش ها بود و تا نیمهی ساق پا می آمد. بسیار پیش می آمد که در نماز و غیر آن گره لُنگ را می گشود. شمدی، رنگ شده با زعفران داشت. بسیار پیش می آمد که تنها همین تنپوش را داشت و نماز به جماعت می خواند.
بسیاری از اوقات، کِسا بر تن می افکند و جز آن چیزی نمی پوشید.
جز هنگام بیماری [ یا ضرورت]، لباس مویین و پشمین نمی پوشید.
محبوب ترین تنپوش برای او، لباس پنبه ای (یا کتانی) بود.
در پوشیدن لباس، افزون بر طهارت دینی، به رنگ و پاکیزگی آن نیز اهمیت می داد.
از لباس سبز رنگ خوشش می آمد. لباس جلو باز سبزی می پوشید که رنگ سبز آن با پوست سپیدش می آمد.
برخی گفته اند: به رنگ سبز بیش از هر رنگی علاقه داشت.
«براء» می گوید: «او را در جامهی بلند گلگونی دیدم. کسی را به زیبایی او ندیدم.»
بیشتر لباس هایش سپید بود. می فرمود: «[لباس سپید را] بر تن زنده های خود بپوشانید و مرده هایتان را [نیز] در آن کفن کنید.»
زیباترین رنگی که در گورها و مساجدتان با آن خداوند را ملاقات خواهید کرد، [رنگ] سفید است.
هیچ لباسی زیباتر از سفید نیست؛ پس آن را بپوشید و مردگانتان را در آن کفن کنید.
جز در سه چیز، رنگ سیاه را خوش نمی داشت: چکمه، عمامه و عبا.
عمروبن حریث می گوید: پیامبر را دیدم، با عمامه ای مشکی که گوشه اش را میان شانه هایش آویخته بود.
عمامه ای به نام «سحاب» داشت که از امام علی (ع) هدیه گرفته بود. بسیار می شد که بی عمامه بود، اما پارچه ای بر سر و پیشانی می بست. گاه بی آنکه کلاه بر سر گذارد، عمامه بر سر می گذاشت.
عمامه اش سه یا پنج دور پارچه ای بود که بر سر می پیچید.
بسیار می شد که در سفر یا جز آن، عمامه ای از خز مشکی بر سر می بست.
هماره شبکلاهی بر سر داشت، گاه با عمامه و گاه بی عمامه.
هماره کلاه سپید بر سر می گذاشت.
سه شبکلاه داشت: برای مسافرت؛ برای روزهای عید؛ و برای هنگامی که در جمع دوستانش می نشست.
کفش آن حضرت، دو بند داشت که انگشت پا در آن ها فرو می رفت. جنس کفش او بیشتر، از پوستِ بی موی گاو بود.
همه نوع کفش و دمپایی می پوشید.
هنگام پوشیدن از پای راست آغاز می کرد و هنگام کندن، ابتدا کفش یا دمپایی پای چپ را می کند.
«نجاشی» حاکم حبشه یک جفت چکمهی مشکیِ ساده به حضرت هدیه داد و حضرت هم آن را پوشید.
با توجه به فراوانی گزندگان در بیابان داغ حجاز، فرموده بود افراد پیش از پوشیدن کفش و چکمه آن را بررسی کنند تا مبادا گزنده ای درآن پنهان شده باشد.
به طور معمول در آغاز شب می خفت و در فرجام آن بر می خاست. گاه برای انجام دادن کار مردم، شب، زود نمی خوابید.
چون می خفت، بیدارش نمی کردند تا خود بیدار می شد.
هنگام خفتن، دست راست را زیر گونهی راست می نهاد.
هر گاه از خواب بر می خاست پروردگار را سجده می کرد.
مردمان را از خوابیدن بر پشت بام بدون نرده یا دیواره، باز می داشت.
ارتفاع مناسب دیوار را یک ذراع و یک وجب می دانست و می فرمود: کسی که بر پشت بام بی دیواره بخوابد و ناگواری بر او رخ دهد، تنها خویش را سرزنش کند.
اگر می دید مردی به رو خوابیده و بر باسنش پارچه ای نیست، با پایش به او می زد و می فرمود: این نوع خوابیدن، منفورترین نوع خفتن در نزد خداوند است.
به پهلوی راست می آرامید و دست راستش را زیر گونهی راست خویش می نهاد و می فرمود: «آفریدگارا! مرا [در] روزی که بندگانت را بر می انگیزانی از عذابت [در امان] نگه دارد.»
عباد بن تمیم از عمویش چنین نقل می کند: «رسول خدا (ص) را دیدم که در مسجد خفته بود و یک پایش روی پای دیگرش قرار داشت.» چون برای خفتن به بستر می رفت، می فرمود: «ای آفریدگار، به نام تو زنده ام و می میرم.» دستانش را برابر صورتش می گرفت و سوره های «ناس»، «فلق» و «توحید» را می خواند و بر دستانش می دمید. سپس، سه بار بر سر صورت و پیکرش می کشید.
عایشه میگوید: «شکم پیامبر(ص) هرگز سیر نشد.» منظور عایشه، «آکندن شکم از غذاست»؛ به گونهی مردمان عادی بر سر سفرههای رنگین. تا به حلقوم خوردنی که معده را سنگین می کند، بدن را می فرساید، بی حالی و خواب آلودگی و تنبلی می آورَد، حال نیایش را از آدمی میرباید و ... .
چون گوشت میخورد سرش را به زیر نمیافکند. گوشت را بالا میآورد و با دندانش از استخوان جدا میکرد. از هر دو دست در هنگام خوردن کمک میگرفت.
روزی با دست راست خرما میخورد و هستهها را در دست چپ نگه میداشت. گوسفندی در آن نزدیکی بود. حضرت هستهها را پیش گوسفند گرفت. آن گاه، خود، با دست راست خرما میخورد و گوسفند از هستههای دست چپ وی میخورد. خرماها تمام شد و گوسفند رفت.
میفرمود: هنگام خوردن کفشهایتان را بکنید که مایهی آسایش پای شماست.
چون با دست میخورد، از سه انگشتش استفاده میکرد و این خود باعث میشد تا لقمهها کوچک باشند و به خوبی جویده شوند و از سوی دیگر پُرخوری نیز رخ نمی داد.
دعوت از خویشان، نیکان و بینوایان را تشویق می فرمود.
پیش از خوردن، دستش را می شست یا وضو می گرفت و می فرمود:
خجستگی و برکت غذا، در وضوی پیش و پس از خوردن غذاست.
برای دوری از گردنفرازی، روی زمین می نشست و غذا می خورد. هنگام خوردن، بر چیزی تکیه نمی زد و می فرمود: «تکیه داده غذا نمی خورم.»
اگر به هر دلیلی نمی خواست غذایی را بخورد، از آن عیب جویی نمی کرد.
حتی الامکان تنها غذا نمی خورد و می فرمود: برای خوردن، دور هم جمع شوید؛ خجستگی و برکت در این کار است.
خوردن را با نام آفریدگار آغاز می کرد و با ستایش او به پایان می بُرد.
هیچگاه دیده نشد [آنقدر بخورد که] آروغ بزند.
هنگام خوردنِ غذا، از آن قسمتِ غذا که جلوی خودش بود می خورد؛ اما وقتی خرما می خورد، آن را از جاهای مختلف ظرف برمی داشت. خوردنی ها و نوشیدنی ها را فوت نمی کرد.
می فرمود: ما گروهی هستیم که تا گرسنه نشویم نمی خوریم، و چون می خوریم [کاملاً] سیر نمی شویم [بلکه چند لقمه پیش از سیر شدن کامل، از خوردن دست می کشیم که برای تندرسی مفید است].
اگر با دیگران غذا می خورد، اول از همه شروع می کرد و [برای این که دیگران خجالت نکشند] آخرین کسی بود که از خوردن دست می کشید.
می فرمود: دل هایتان را با زیاد خوردن و زیاد نوشیدن نمیرانید؛ دل ها همانند کشتزاران اند که هرگاه آب بسیار شود، می میرند.
دیگران را از نگاه کردن به لقمهی دیگران در سر سفره باز می داشت.
شب ها پس از نماز عشا شام میل می کرد و می فرمود: شام خوردن را ترک نکنید زیرا ترک آن باعث خرابی[= بیماری] بدن می شود.
محبوب ترین غذا برایش غذایی بود که افراد بسیاری بر سر سفره بنشینند.
غذای داغ نمی خورد و می فرمود: بی برکت است؛ و آفریدگار آتش به ما نمی خورانَد؛ پس بگذارید سرد شود. از آنچه برابرش بود می خورد. با سه انگشت می خورد و گاهی انگشت چهارم را به کمک می گرفت. با دو انگشت نمی خورد و می گفت: این نوع خوردن، شیطانی است.
اگر جایی مهمان بود، برای صاحب غذا دعا می کرد و دیگران را نیز تشویق می فرمود تا سکهی سپاس گزاری از دیگران در اجتماع رونق گیرد.
بر ظرف غذا سرپوش می گذاشت و به دیگران نیز می فرمود چنین کنند.
پس از خوردن، دست هایش را می شست و زیان های نَشُستن دستی را که با آن غذا خورده اند را یادآوری می کرد: کسی که با دست چرب بخوابد و آن را نشوید، اگر چیزی [= ناگواری] بدو برسد، تنها خود را نکوهش کند.
در پی شکار نمی رفت و شکار نمی کرد اما دوست داشت برایش شکار کنند و بیاورند. حضرت از گوشت شکار می خورد.
نان و روغن می خورد. از گوشت گوسفند، سر، دست و کتف را دوست می داشت.
به کدو تنبل، سرکه و خرمای عَجْوه علاقه داشت.
در میان سبزی ها، کاسنی، ریحان و سبزی های نرم را دوست داشت.
عثمان بن عفّان برای پیامبر(ص) فالوده ای آورد. حضرت از آن خورد و پرسید: ای عبدالله! این چیست؟ عثمان گفت: پدر و مادرم فدایت باد! عسل و روغن را در دیزی سنگی می ریزیم و روی آتش می گذاریم و آن را می جوشانیم. بعد مغز گندم آسیاب شده را با عسل و روغن مخلوط می کنیم تا بپزد. پس همین غذایی می شود که می بینید. حضرت فرمود: این غذایی پاکیزه است.
نان جو سبوس دار میل می کرد.
غذایش بیشتر آب و خرما بود.
گوشت را بیش از هر غذایی دوست می داشت و می فرمود: «گوشت، بر قوهی شنوایی می افزاید و سَرور غذاهای این جهان و آن جهان است.» و «اگر از خدایم بخواهم هر روز مرا از آن بهرمند کند، انجام خواهد داد.»
هماره گوشت با ترید (تلیت) و کدو حلوایی می خورد. به عایشه می فرمود: ای عایشه! هر گاه دیگ بار می گذارید، کدو در آن بسیار بریزید که دل غمگین را شاد می کند.
در کاسه ای معمولی- نه چندان کوچک و نه چندان بزرگ- غذا میل می کرد.
نان را گرامی می داشت و می فرمود با آوردن نان بر سفره، خوردن را آغاز کنید و چشم انتظار غذای مهم تر نباشید؛ و رعایت این نکته و نبریدن و لگد نکردن آن را، گرامیداشت نان می دانست.
از خرما و شیر ستایش میکرد و آنها را «دو [خوردنی] پاکیزه» مینامید.
از پُرخوری گوشت، افراد را باز میداشت.
کباب میخورد.
پنیر را با چاقو تکهتکه میکرد و میل میفرمود.
حلوا و عسل را دوست میداشت و میخورد.
غذایی را که سیر داشت نمیخورد و خود میفرمود به سبب بوی آن نمیخورد و غذا را به دیگران می داد تا بخورند. [زیرا دیگران به اندازهی او با مسلمانان و غیرمسلمانان سروکار نداشتند و مردمان را چندان از بوی سیر نمیآزردند.]
هنگام خوردن خرما، دقت میکرد تا کرمزده نباشد.
خرما را با خربزه میل میکرد و میفرمود: گرمای این [خرما] را با خنکای این [خربزه] میشکنیم.
خامه، سرشیر و خرما را همواره دوست میداشت و میخورد.
کشمش خیسانده در آب را میخورد و آب کشمش را پیش از تبدیل آن به شراب مینوشید.
تمامی انواع غذاهای حلال را میخورد.
گاه انگور را دانهدانه میخورد و گاهی خوشهی آن را در دهان میگذاشت.
صبر میکرد تا غذای داغ خنک شود و بخورد و میفرمود:
خداوند آتش به ما نمیخوراند؛ غذای داغ بی برکت است. پس آن را خنک کنید.
می فرمود: خداوندگارا! نان را برای ما خجسته کن و میان ما و نان جدایی میفکن؛ و اگر نان نبود، نه میتوانستیم نماز بخوانیم و نه روزه بگیریم و نه میتوانستیم واجبهای خدایمان را انجام دهیم.
خرما را بسیار میستود و میفرمود: خاندانی که خرما دارند، گرسنه نمیمانند.
میفرمود: هرگاه زنی فرزند زایید، نخستین چیزی که باید بخورد خرمای تازه است؛ و اگر در دسترس نبود، خرما [ی غیرتازه]. اگر چیزی برتر از خرما وجود داشت، آفریدگار پس از تولد عیسی (ع) آن را به حضرت مریم میخورانید.
عسل را یکی از دو شفایی میدانست که خداوند آفریده است. میفرمود: دارویی برتر از نوشیدن عسل نیست.
دین باور، غذایی را که خانوادهاش دوست دارند میخورد؛ و منافق، خانوادهاش را مجبور میکند غذایی را که او دوست دارد بخورند.
به گوشت علاقهی فراوان داشت و میفرمود: ما پیامبران خوردن گوشت را بسیار دوست داریم.
می فرمود: جبرییل بر من فرود آمد و دستور داد هلیم بخورم تا کمرم محکم شود و بر عبادت پروردگارم توانا شوم.
کسی که خواهان حفظ [و حافظه ای نیرومند] است، پس باید عسل بخورد.
دیگران را به خوردن عدس سفارش میکرد.
گوشت نمکسود خشک شده را گاه خالی و گاهی با نان میخورد.
باذورج و سبزیهای نرم را دوست میداشت.
به شکمبارگان هشدار میداد: آدمی ظرفی بدتر از شکم پُر نمیکند. برای انسان همین قدر غذا کافی است که [نیازهای بدنش را تأمین کند و] بنیهاش را نگه دارد.
برای تدوین این مجموعه، حدود 500 منبع دین و از 157 تای آن ها استفاده شد که تنها بخشی از منابع آورده می شود:
آداب الخطبه و الزفاف فی السنّه المطهره ، و معه بحث مهم فی جواز تحلی النّساء بالذهب المحلق، عمرو عبد المنعم سلیم، دارالضیاء، الطبعه الاولی 1421ق-2000م، ریاض.
اثنا عشره رساله (شارع النجاه و عیون المسائل)، المحقق الداماد، مکتبه السّیّد الدّاماد.
الاحاد و المثانی، ابن أبی عاصم، التحقیق: باسم فیصل احمد الجوابره، دارالدرایه، الطبعه الاولی 1411ق-1991م.
أحادیث ام المؤمنین عائشه (أدوار من حیاتها)، السید مرتضی العسکری، المجمع الاسلامی، الطبعه الاولی 1418ق، قم.
الاختصاص، المفید، التحقیق: علی اکبر الغفاری، جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم.
اختلاف الحدیث، الامام محمد بن ادریس الشافعی.
اخلاق النبی(ص) فی القرآن و السّنّه، الدکتور احمد بن عبدالعزیز بن قاسم الحدّاد، دارالغرب الاسلامی، الطبعه الاولی 1996م، بیروت.
الادب المفرد، محمد بن اسمعیل البخاری، التحقیق: محمد فؤاد عبدالباقی، مؤسسه الکتب الثقافیه، الطبعه الثالثه 1409ق-1989م.
الاذکار النوویه، یحیی بن شرف النووی الدمشقی، دارالفکر.
الاربعون فی التبسّم و الضحک، جمع و ترتیب: علاء الله بن عبدالغفار بن فیض أبو مطیع السّندی، دارالجیل، الطبعه الثانیه 1414ق-1994م، بیروت.
ارواء الغلیل فی تخریج أحادیث منار السبیل، محمد ناصر الالبانی، التحقیق: زهیر الشّاویش، المکتب الاسلامی، الطبعه الثانیه 1405ق-1985م، بیروت.
اسباب الورود الحدیث أو اللمع فی اسباب الحدیث، عبدالرحمن سیوطی، دارالمفکّر، الطبعه الاولی 1416ق.
الاستبصار، الشیخ الطوسی، التحقیق: السید حسن الخراسان، تصحیح: الشیخ محمد الآخوندی، دارالکتب الاسلامیه.
الاعتبار و أعقاب السرور و الاحزان، عبدالله بن محمد القرشی، التحقیق: د. نجم عبدالرحمن خلف، دارالبشیر، الطبعه الاولی، 1413ق-1993م، عمان.
اقبال الاعمال، السید رضی الدین علی بن موسی جعفر بن طاووس، المحقق: جواد القیّومی الاصفهانی، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الاولی 1414ق.
الامالی، محمد بن الحسن الطّوسی، التحقیق: قسم الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثه، دارالثقافه، الطبعه الاولی 1414ق.
الامامه و التبصره من الحیره، ابن بابویه القمی (والد الشیخ الصدوق)، التحقیق: مدرسه الامام المهدی(عج) ، قم.
الامانِ من اخطار الاسفار و الازمان، السید علی بن موسی جعفر بن طاووس، تحقیق و نشر: مؤسسه آل البیت(ع)، الطبعه الاولی 1409ق.
اُمثال الحدیث المرویه عن النبی(ص)، ابوالحسن بن عبدالرحمن بن خلاد الرامهرمزی، التحقیق: أحمد عبدالفتاح تمام، مؤسسه الکتب الثّقافیه، الطبعه الاولی 1409ق، بیروت.
اوائل المقالات، مفید، التحقیق: ابراهیم الانصاری الزنجانی الخوئینی، دارالمفید، الطبعه الثانیه، 1414ق-1993م، بیروت.
اهمیه و آداب اللّسان، عبدالله بن محمد بن عبید بن أبی الدنیا، التحقیق: أبواسحاق الجوینی، دارالکتاب العربی، الطبعه الاولی 1410ق.
بحارالانوار، محمدباقر المجلسی، مؤسسه الوفاء الطبعه الثانیه المصحّحه 1403ق-1983م، بیروت.
البرکه فی فضل السّعی و الحرکه، أبی عبدالله محمد بن عبدالرحمن بن عمر الوصابی الحبشیی، دارالمعرفه، 1414ق-1993م، بیروت.
بغیه الباحث عن زوائد مسند الحارث، نورالدین علی بن أبی بکر الهیثمی، التحقیق: مسعد عبدالحمید محمد السعدنی، دار الطلائع.
تأویل مختلف الحدیث، الامام أبی محمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه، التحقیق: الشیخ اسماعیل الاسعردی، دارالکتب العلمیه، بیروت.
تحف العقول عن آل الرسول(ع) ابن شعبه الحرّانی، التحقیق: علی اکبر الغفاری، مؤسسه النشر الاسلامی لجماعه المدرسین، الطبعه الثانیه 1363ش-1404ق، قم.
تحفه الاحوذی فی شرح الترمذی، المبارکفوری، دارالکتب الاسلامیه، الطبعه الاولی 1410ق، بیروت.
التخویف من النّار و التعریف بحال دارالبوار، ابوالفرج عبدالرحمن بن احمد بن رجب الحنبلی، مکتبه دارالبیان، الطبعه الاولی 1399ق، دمشق.
تذکره الموضوعات، محمد طاهربن الهندی الفتنی.
تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، الحر العاملی، تحقیق و نشر: مؤسس آل البیت(ع) لاحیاء التراث، الطبعه الثانیه 1414ق، قم.
نهج البلاغه، شریف رضی، ترجمه محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول، تابستان 1379، قم.
ماه ربیع الأول که فرا میرسد شور و شادی جامعه مسلمین را فرامیگیرد. شاید علت اصلی را بتوان در قرار گرفتن سالروز تولد پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) در این روز دانست. در این روز بزرگ مسلمانان به شکرانه تولد حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) جشن میگیرند و مجالس شادی بر پا میدارند.
چه نیکوست در اعیاد ربیع الأول امسال قدری بیشتر با سیره پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) آشنا شویم و تلاش کنیم ایشان را الگوی خویش در زندگی قرار دهیم. همان گونه که قرآن ایشان را به عنوان اسوه ای حسنه برای مردمان قرار داده است. در نتیجه بر آن شدیم تا در این مجال قدری با آداب عبادی آن بزرگ مرد تاریخ آشنا شویم.
آداب پیامبر(صلی الله علیه و آله) در وضو
وضو مقدمه ای برای انجام عبادات دیگر. طهارت باطنی با این عمل برای آدمی مهیا میگردد و برای انجام عبادات وی را آماده میسازد. این عمل در برخی موارد مستحب و در مواردی نیز واجب است. نوع برخورد پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در هنگام این عمل عبادی نشان اهمیت و حساسیت آن دارد:
ـ وضو گرفتن برای هر نماز واجب به صورت جداگانه
در گزارشات آمده است که رسول گرامی (صلی الله علیه و آله) برای هر زمان به صورت جداگانه وضو میگرفتند:
در کتاب من لا یحضره الفقیه آمده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای هر نماز واجب و مستحبی تجدید وضو میکردند».
این عملی است مستحب که سیره سایر پیشوایان دینی نیز دیده میشود:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «امیرمومنان برای هر نمازی وضوی جداگانه میگرفت و این آیه را تلاوت میکرد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَکُمْ ... » و با این روش میخواست به مستحب عمل کند و إلا خود رسول خدا و امیر مومنان (علیهماالسلام) و اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمازهای متعدد را با یک وضو هم میخواندند».(سیرة النبی، ص 214 )
به عنوان نمونه در گزارشات تاریخی آمده است حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در فتح مکه تمام نمازهای واجب خویش را با یک وضو به جا آوردند تا عدم وجوب تکرار وضو را به مسلمانان نشان دهند.
ـ صرفهجویی در مصرف آب
یکی از اموری که متأسفانه نزد نمازگزاران شایع است این است که در هنگام گرفتن وضو آب زیادی مصرف مینمایند. شیر آب از ابتدا تا انتهای وضو باز است و فرد با آرامش وضو میگیرد. در حالی که اسراف امری بسیار قبیح بوده و خداوند مسرفان را دوست ندارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) با کمترین مقدار آب به بهترین شکل ممکن وضو میساختند.
ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) از مقدار آب وضو پرسیدم. فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با یک مُد (تقریباً ده سیر) آب وضو میگرفت و با یک صاع (تقریباً سه کیلو گرم) آب غسل میکرد». (همان)
جهت آشنایی بیشتر با روش زندگی و آداب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می توانید به کتاب سنن النبی(صلی الله علیه و آله) نوشته علامه محمد حسین طباطبایی به ترجمه حسین استاد ولی مراجعه نمایید
ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) از مقدار آب وضو پرسیدم. فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با یک مُد (تقریباً ده سیر) آب وضو میگرفت و با یک صاع (تقریباً سه کیلو گرم) آب غسل میکرد».
حتی در سنت است که بر اجزاء وضو تنها یک بار آب ریخته شود:
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «خداوند فرد و یکتاست و عدد فرد را دوست دارد، از این رو سه مشت آب برای وضوی تو کافی است: یک مشت برای صورت، و دو مشت نیز برای ساقهای دست؛ و با تری دست راست جلوی سر و روی پای چپ و با تری دست چپ روی پای چپ را مسح می کنی»(سنن النبى،علامه سید محمدحسین طباطبائى )
آداب پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در نماز خواندن
اصلی ترین رکن در دین اسلام که ستون دین را تشکیل میدهد نماز خواندن است. خواندن نماز صحیح در اول وقت جزء سفارشات تمام بزرگان دین به مسلمانان است. نماز راهی است برای ارتباط زمین با آسمان. راهی است برای درک حضور معشوق و دور گشتن از مادیات دنیایی. روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در نماز خواندن نیز متفاوت با بسیاری از ما بوده باشد:
ـ خواندن نوافل
نوافل نمازهای مستحبی هستند که قبل یا بعد از نمازهای واجب خوانده میشوند. اهتمام پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خواندن نوافل به گونهای بود که گویا این امر بر ایشان واجب است.
حَنان بن سدیر گوید: عمرو بن حُرَیث در مجلسی که من هم نشسته بودم از امام صادق (علیه السلام) پرسید: فدایت شوم، مرا از نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر ده. فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هشت رکعت نماز نافله ظهر و چهار رکعت نماز واجب ظهر، و هشت رکعت نماز نافله عصر و چهار رکعت نماز واجب عصر، و سه رکعت نماز واجب مغرب و چهار رکعت نماز نافله آن، و چهار رکعت نماز عشاء، و هشت رکعت نماز شب و سه رکعت نماز وتر و دو رکعت نماز نافله صبح و دو رکعت نماز واجب صبح میخواند».»( همان، ص 225)
به این ترتیب تعداد نوافلی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در طول شبانه روز به جا میآوردند بیش از دو برابر نمازهای واجب بوده است.
ـ خواندن نمازهای واجب به صورت جداگانه
در سیره حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و خاندان ایشان است که نمازهای واجب را در پنج نوبت به جا میآآوردند مگر در شرایطی که امکان چنین عملی وجود داشت.
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وقتی که در سفر بود و یا کار فوری داشت، نماز ظهر و عصر را با هم میخواند، و همچنین بین نماز مغرب و عشاء فاصله نمیانداخت».(همان )
ـ حضور قلب در نماز
داشتن حضور قلب در نماز یکی از توفیقاتی است که بسیار سخت نصیب آدمی میشود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و سایر ائمه (علیهم السلام) به گونهای نماز میخواندند که گو اینکه خداوند در پیش رویشان قرار گرفته و با وی رو در رو صحبت می کنند.
یکی از اموری که متأسفانه نزد نمازگزاران شایع است این است که در هنگام گرفتن وضو آب زیادی مصرف می نمایند. شیر آب از ابتدا تا انتهای وضو باز است و فرد با آرامش وضو می گیرد. در حالی که اسراف امری بسیاری قبیح بوده و خداوند مسرفان را دوست ندارد. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) با کم ترین مقدار آب به بهترین شکل ممکن وضو می ساختند
در گزارشات آمده است: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون به نماز می ایستاد، از ترس خدا رنگش میپرید و صدایی سوزناک مانند صدای جوشش دیگ از سینه یا درونش به گوش میرسید».
در گزارشی دیگر آمده است: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وقتی به نماز میایستاد مانند جامهای بود که روی زمین افتاده باشد».
از عائشه نقل شده است: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با ما سخن میگفت و ما با او سخن میگفتیم، همین که وقت نماز میرسید او را حالتی دست میداد که گویی نه او ما را میشناسد و نه ما او را میشناسیم».(همان ص 226)
برای انسان کامل هیچ چیز دلپذیرتر از حضور در برابر معبود بیهمتا نیست و چون زمانش فرا میرسد سر از پا نخواهد شناخت.
نتیجه
پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نمونه واقعی انسان عابد بودند. ایشان در انجام عبادات بسیار دقت عمل به خرج می دادند. عبادت حق محبوبترین امور نزد آن جناب بود.
جهت آشنایی بیشتر با روش زندگی و آداب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می توانید به کتاب سنن النبی(صلی الله علیه و آله) نوشته علامه محمد حسین طباطبایی به ترجمه حسین استاد ولی مراجعه نمایید.
امید است با پیروی از سبک زندگی آن بزرگمرد بتوانیم اسلام حقیقی را به کار بندیم. ان شاء الله
نام
هماره میفرمود: من نزد خداوند دَه نام دارم:
محمد [= کسی که خوبیهای بسیاری داشته باشد]
محمود [= ستوده]
احمد [= ستودهتر]
ماحی [= کسی که کفر را محو میکند]
عاقب [= فردی که پس از او پیغمبری نمیاید]
حاشر [= شخصی که مردمان در رستاخیز پیش پایش محشور میشوند]
رسولالتوبه
رسولالمَلاحم [= پیامبر نبردهای دشوار]
مُقَفّی [= گرامی دارندهی همهی مردم]
و قثم [= کسی که جامع و کامل است]
مو
مویش تا نرمهی گوش میرسید؛ نه لَخت بود و نه درهم پیچیده. چون شانه میشد به سان دانههای شن [از هم جدا] بود.
برخی از راویان نیز گفتهاند: مویش تا شانهاش میرسید. بسیار پیش میآمد که مویش را در چهار رشته میبافت و هر گوشش میان دو بافته قرار میگرفت. بسیاری از اوقات با مویش گوشهایش را میپوشانید. موهای شقیقهاش میدرخشیدند. موهای سپیدش در سر و ریش تا پایان عمر هفده عدد بود.
موهای سرش انبوه بودند. محاسنش نیز انبوه بود، اما بلند نبود.
بیشتر سفیدی مویش در محاسن، در چانه، در سر و در بناگوشهایش بود.
پیشانی
پیشانیاش بلند، و کمی به جلو متمایل بود.
ابرو
ابروانش، به هم پیوسته بودند؛ اما باریک و کشیده
مژه
مژههای بلند و انبوهی داشت.
چشم
سیاهی چشمانش پررنگ بود.
چشمانش درشت بودند
[چه بسا به خاطر شبزندهداری] در سفیدی چشمانش اندکی سرخی دیده میشد.
چشم راستش را سه بار و چشم چپش را دو بار سرمه میکشید و میفرمود: کمتر یا بیشتر اشکالی ندارد.
گاه، هنگامی که روزه بود سرمه میکشید.
سرمهدانی داشت که سرمههای شبانهاش را با آن میکشید.
گونه
گونههایش نه کمگوشت و نه پرگوشت، بلکه معمولی بود.
گونههایش برجسته بودند.
بینی
بینیاش کشیده و باریک بود و سوراخهایش تنگ نبودند.
دهان
دهانی فراخ اما متناسب داشت
چانه
چانهای کوتاه و متناسب داشت.
دندان
دندانهای پیشین او به گونهای متناسب از یکدیگر فاصله داشتند و از سپیدی میدرخشیدند.
چهره
چهرهاش سپید اما نمکین بود.
انس گفته است: آفریدگار هر پیامبری فرستاد گلچهره بود و ... پیامبر شما (حضرت محمد(ص)) خوشچهرهترین آنان بود.
عربهای بیاباننشین همواره با دیدن سیمایش میگفتند: «سوگند به خداوند این رخسارهی انسانِ دروغگو نیست.»
چهرهاش گرد بود.
زیر لب پایینش خال داشت.
گردن
گردنش زیبا بود و به سانِ نقرهی خام میدرخشید.
گردنش نه بلند بود و نه کوتاه
اندام
اعضا و اندامی معتدل داشت. اعضایش محکم و استخوانبندیاش درشت بود. در لاغری و فربهی، متوسط بود، گرچه در اواخر عمر فربه شد. گوشت بدنش سست و لَخت نبود. گذشت عمر بر بدنش تأثیر منفی نگذاشت و بدنش به سانِ دوران جوانی بود.
نه کوتاه بود و نه بلند؛ بلکه میانه بود و خود میفرمود: تمامی خوبیها در میانه بودن است.
بسیار عرق میریخت.
لگن خاصرهاش _ نظیر دیگر مردان شجاع _ اندکی پهن بود.
اگر جایی از بدنش از زیرِ لباس نمودار میشد، از سپیدی میدرخشید.
شانه
چهار شانه بود و شانههای پهنی داشت.
دو سر شانهاش موی داشت.
دست
مچ دستش پهن بود و ساعدهایی کشیده داشت. کف دستانش کلفت و محکم بود.
ساعدش موی داشت.
چون میخواست به چیزی اشاره کند، با دست اشاره میکرد نه با چشم و ابرو.
پا
رانهایش چندان کلفت و ضخیم نبودند.
کف پایش کلفت و محکم بود. ساقهایی معتدل و کمگوشت داشت.
گودی کف پایش از حد معمول بیشتر بود.
انگشتر
انگشتر به دست راست میکرد. انگشتر با نگین عقیق، عقیق سرخ، یاقوت، فیروزهای، بلور، جَزع یمانی و زمرد را مستحب میشمرد خوش نمیداشت انگشت کوچک بیانگشتر باشد. چند انگشتر در دست داشتن را مستحب اعلام کرد.
انگشتری نقره در انگشت کوچک دست راست داشت.
هنگام وضو، سه بار انگشتر را حرکت میداد [ و میچرخاند].
همواره نگین را به طرف کف دست میچرخاند و بسیار به آن مینگریست.
به طور معمول انگشترش در بند وسط انگشت وسط بود؛ اما بسیاری از اوقات، آن را در انگشت کنارِ انگشت ابهام میگذاشت.
انگشتر آهنی و مسی را ناخوش میشمرد. نهی میکرد که انگشتر در دست چپ کنند. خوش نمیداشت که انگشتر را در انگشت اشاره ... گذارند.
برای فراموش نکردن کاری یا چیزی، گاه به انگشترش نخ میبست.
بستر
پایبند به خفتن بر بستر نبود. گاه بر عبای مشکیاش میخفت، گاه بر زمین، زمانی بر حصیر، گاهی بر تخت و گاهی بر بستر و یا فرشی چرمین. بسترش چرمینهای بود پر از پوست خرما بُن . شبی بسترش را دولآیه پهن کردند؛ وقتی صبح شد حضرت فرمود: «دیشب این رختخواب [نرم] مرا از نماز [شب] بازداشت.» پس دستور داد آن را برای شبهای بعد یک لآیه بگسترانند.
آراستگی
آقایان
به مردی فرمود: [موی سر و سیمای] خویش را اصلاح کن؛ این کار بر زیباییات میافزاید.
میفرمود: وقتی محاسن را در مشت گیرند، هرچه از مشت بیشتر باشد باید کوتاه شود. پیامبر اصلاح گونهها را هم مستحب اعلام کرد.
فرمود: کسی از شما شارب خود را بلند نکند؛ زیرا شیطان [= میکروب] آن را پنهانگاه خود قرار میدهد.
چیدن مو از بینی را مستحب اعلام کرد و فرمود: شارب و موی بینی خود را بچینید و خود را بر این کار ملزم کنید. این کار بر زیبایی شما میافزاید.
شانه زدن موی بلند را مستحب برشمرد. فرمود که شانه زدن برای هر نماز (مستحب و واجب) پاداش دارد.
میفرمود: کسی که موی دارد، یا آن را کوتاه کند یا به خوبی سامان دهد.
از مردان میخواست ناخنهایشان را کوتاه کنند.
به مردی نگریست که محاسن بلندی داشت. فرمود: «چه میشد اگر محاسنش را اصلاح میکرد؟» خبر به آن مرد رسید. محاسنش را به گونهای اصلاح کرد که نه بلند بود و نه کوتاه. سپس به دیدار حضرت آمد. پیامبر با دیدنش فرمود: «اینگونه اصلاح کنید.»
میفرمود: لباسهای خود را بشویید موهای خود را کوتاه کنید؛ مسواک بزنید؛ آراسته و پاکیزه باشید؛ زیرا یهودیان چنین نکردند و زنانشان زناکار شدند.
بانوان
به بانوان اجازه داده بود موی سرشان را رنگ مشکی بزنند.
به بانوان و حتی به دوشیزگان «فرمان» داده بود دستان خویش را با حنا خضاب کنند؛ خانمها برای آراستگی پیش شوهران و دوشیزگان برای آنکه دستانشان همانند دستان مردان [زمخت] نباشد.
گرفتن موی بینی را مستحب برشمرد.
شانه زدن مو را برای هر نماز دارای پاداش اعلام کرد.
از خانمها میخواست ناخنهایشان را بلند کنند و آن را زینت و آرایش میدانست.
همه
راوی میگوید: نزد پیامبر گرامی(ص) با لباسی ژولیده نشسته بودم. حضرت از من پرسید: دارایی داری؟ عرض کردم آری ای فرستادهی خدا، از هر نوعش دارم.
فرمود: هنگامی که پروردگار به تو دارایی میدهد، باید تأثیرش در [زندگی] تو دیده شود.
میفرمود: موی بلند، پوشش خداوندی است؛ پس آن را گرامی بدارید.
به اینه یا آب مینگریست و موهایش را شانه میزد.
افزون بر آراستگی برای همسرانش، برای دوستانش نیز خود را میآراست.
عایشه میگوید: دیدم در پیالهی آبی که در خانه بود خود را مینگرد و موهایش را مرتب میکند و میخواهد نزد دوستانش برود. بدو گفتم: پدر و مادرم فدآیت باد! تو پیامبر و بهترین آفریده هستی، به آب مینگری و خود را میآرایی؟
حضرت فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بندهای نزد دوستانش میرود خود را بیاراید.
تنپوش خود را نیکو کنید؛ لوازم خود را سامان دهید؛ آن چنان که در میان مردم به سانِ خال، آشکار باشید.
مالیدن روغن
مالیدن روغن را دوست میداشت و از ژولیدگی متنفر بود.
میفرمود: «مالیدن روغن شوربختی را میبرد.» چون میخواست روغن بمالد، از سر و محاسنش آغاز میکرد و میفرمود: «سر، پیش از محاسن است.» ابتدا ابروها و بعد شاربش را روغن میمالید. آن را بو میکشید، سپس موی سرش را روغن میزد.
مالیدن روغن بنفشه را مستحب اعلام کرد و آن را بر روغنهای دیگر برتری میداد.
مالیدن روغن زیتون و خوردن آن را نیز مستحب اعلام کرد.
میفرمود: روغن بنفشه بمالید که در تابستان خنک است و در زمستان گرم.
همچنین مالیدن روغن کندر کوهی و رازقی و درمان با آنها را نیز مستحب برشمرد.
از یارانش میخواست یک روز در میان روغن بمالند.
بهداشت دهان و دندان
هیچگاه جبرئیل نزدم نیامد، جز آنکه مرا به مسواک سفارش فرمود.
اگر مردم از [فوائد] مسواک آگاه بودند، آن را با خویش به بستر میبردند.
ای علی! با هر وضویی که برای نماز میگیری، مسواک بزن.
دهانهای شما، راهی از راههای [گفتوگو با] پروردگار است؛ پس محبوبترین دهان نزد آفریدگار، خوشبوترین دهان است؛ پس تا میتوانید دهانهآیتان را خوشبو کنید.
هر شب سه بار مسواک میزد: قبل از خواب، بعد از بیدار شدن و پیش از رفتن به مسجد برای نماز صبح.
دندانهایش را خلال میکرد و میفرمود: «خلال کردن دهان را خوشبو میکند.»
تا مسواک نمیزد نمیخفت.
در مسواک زدن دوازده فایده است: پاکیزگی دهان، خشنودی آفریدگار، سپیدی دندانها، نابودی کِرم، کاستی بلغم، اشتهاآوری، افزون شدن نیکیها، سنتپذیری، حضور فرشتگان و استحکام لثهها ... .
دندانهآیتان را خلال کنید؛ برای فرشتگان چیزی منفورتر از آن نیست که در دندانهای کسی [باقیمانده] غذا را ببینند.
میفرمود: چرا دندانهای شما را زرد و کثیف میبینم؛ شما را چه شده است که مسواک نمیزنید؟
دندانها را آفریدگار والا آفریده است. آنها ابزار خوردن، وسیلهی جویدن، عامل اشتها و آماده ساختن معدهاند.
دو رکعت نماز با مسواک، برتر از هفتاد رکعت نماز بیمسواک است.
با همهی سفارشی که در بارهی مسواک زدن میکرد، میفرمود: در حمام مسواک نزنید.
بهداشت بدن
میفرمود: هرگاه یکی از شما در شکم خویش صدایی یافت به دستشویی برود. نگاه داشتن، خود، [باعث] بیماری میشود. اگر یکی از شما نیاز به دستشویی داشت، به دستشویی برود.»
تیمم با خاک کوچه و بازار را خوش نمیداشت.
پافشاریهای شگفتانگیزی برای پاکیزگی بدن میکرد و میفرمود: کسی که آفریدگار و رستاخیز را باور دارد، نباید زدودن موی بدن را بیش از چهل روز رها کند؛ اگر پولی در اختیار ندارد، قرض کند و زدودن مو را به تأخیر نیفکند.
فرمود که گرداندن آب در دهان و بینی پیش از وضو مستحب است. نیز میفرمود: این را بسیار انجام دهید؛ زیرا باعث آمرزش شما و گریز شیطان میشود.
هماره سرش را با سدر میشست.
تطهیر با دست راست را نمیپسندید.
زمانی که میخواست به دستشویی برود، کفشش را میپوشید و سرش را میپوشاند.
از غذا خوردن با دست چپ نهی میکرد.
دیگران را از نوشیدن آب از قسمت دستهی کوزه [ که محل اجتماع چرکها و میکرب است] باز میداشت.
اجازه نمیداد ناخنهای خود را با دندان کوتاه کنند.
میفرمود: کسی از شما موی زیر بغلش را بلند نکند همانا شیطان [= میکرب] در آنجا پنهان میشود.
خیری ... در زندگی نیست مگر با تندرستی.
از اینکه افراد برای مدت طولانی در معرض تابش پرتوهای آفتاب – آن هم پرتو سوزانندهی خورشید عربستان – قرار گیرند، جلوگیری میکرد و میفرمود: « آفتاب چهار ویژگی [منفی غیر از ویژگیهای مثبت] دارد:
رنگها را دگرگون میکند؛
بوی خوش را تبدیل به بوی بد میکند،
پارچهها را میفرساید؛
[قرار گرفتن طولانی مدت در پرتو آن] بیماری میآورد.
میفرمود: معده، خانهی بیماری است و خویشتنداری، سرور هر داروست.
به هر بدنی آنچه را که بدان عادت کرده است بدهید.
آب جوشانده، برای همه چیز سودمند است و هیچ ضرری ندارد.
روزهای جمعه، عید فطر، عید قربان و عرفه غسل میکرد.
از لب ترک خوردهی کوزه، آب ننوشید که جایگاه شیطان [= میکرب] است.
چون نان و گوشت میخورد دستانش را بسیار خوب میشست.
میفرمود: آفریدگار از کسی که همنشینش بینی خود را از بوی بد او میگیرد نفرت دارد.
افزون بر انواع غسلهای مستحب، تمام ده شب آخر ماه مبارک رمضان غسل میکرد
میفرمود: هر چقدر میتوانید پاکیزه باشید؛ زیرا یزدان، اسلام را بر پاکیزگی بنیان نهاد و جز انسانهای پاکیزه، کسی به بهشت نمیرود.
جواب ـ به جوانان احترام می گذاشت و برخلاف نظر برخی از سالمندان آنان را به فرماندهی سپاه می گماشت. می فرمود: مرا جوانان یاری کردند. می فرمود: پروردگار جوانی را دوست دارد که جوانی اش را در پیروی خداوندِ والا سپری کرده است. و در جای دیگر فرمود: دوست ندارم جوانان شما را جز در دو موقعیت ببینم: یا دانشجو یا دانشمند...[53]
جواب ـ به چند مورد اشاره می شود:
1. خودداری از نگاه به نامحرم؛ 2. پرهیز از دست دادن زنان و مردان نامحرم؛
3. جلوگیری از ازدحام زنان و مردان = پیامبر پس از نماز جماعت، قدری مکث می کرد تا زنان خارج شوند و نیز در ویژه ای را برای رفت وآمد زنان در مسجد خود گشود؛
4. اجتناب از خلوت زن و مرد نامحرم = از پیامبر نقل است که هیچ مردی با زنی بدون حضور محرم، خلوت نکند؛
5. پوشش مناسب و پرهیز از خودآرایی؛
6. خودداری از بوی خوش؛
7. خودداری از به ناز سخن گفتن؛
8. وقار در رفت و آمد و پرهیز از با عشوه راه رفتن؛
9. عفت و پاک دامنی و حیا؛
10. مهربان و دلسوز و امانتدار بودن برای همسر.[54]
گوشه هایی از سیره اجتماعی پیامبر
جواب ـ پیامبر از همه کس مهربان تر و دلسوز تر به مردم بود. خود می فرمود: همانا برای شما به سان پدر برای فرزندان خود هستم. با مردم انس می گرفت و [بی علت] آنان را از خویش نمی راند. از آنجا که با همه نوع انسانی سروکار داشت، در مسائل شخصی از بسیاری موارد چشم پوشی می کرد. خردمندترینِ مردمان را کسی می دانست که بیشتر از همه با مردم به نرمی رفتار کند. از انسان های خشن و بی عاطفه رنج می کشید و می فرمود: «کسی که به مردم رحم نکند، خداوند به او رحم نخواهد کرد.» در رابطه با مردم، از سه کار خود را دور نگه می داشت: نه از کسی بدگویی می کرد، نه عیب کسی را بر زبان می آورد و نه در پی یافتن عیب و لغزش یاران بود.
به ملاقات کننده خود احترام می گذاشت. بسیار پیش می آمد که ردایش را حتی برای بیگانه ای می گستراند و او را بر آن می نشانید. در ملاقات های عمومی اهل فضل را بر دیگران مقدم می داشت. هرکس را به مقدار فضیلتش در دین احترام می گذارد. نه بسیار کم سخن بود و نه پرگو. هنگام حرف زدن، حرکات دست را به کمک می گرفت. به هرکس می رسید ـ بزرگ یا کودک ـ پیش از او سلام می کرد. با ثروتمند و بینوا [بدون هیچ تبعیضی] دست می داد.[55]
ـ آشنایی با کتاب های مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما
1. حسن الهی، منوچهر، سیره پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از نگاهی دیگر، چاپ اول، 1385، 324 صفحه.
از این کتاب از 5 بخش تشکیل شده است. بخش اول: سیره فردی. بخش دوم: سیره اجتماعی. بخش سوم: سیره اقتصادی. بخش چهارم: سیره نظامی. بخش پنجم: سیره سیاسی.
در صفحه 309 کتاب، نامه پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به کسرا ـ پادشاه ایران ـ را می خوانیم:
«بسم الله الرحمن الرحیم. از محمد بن عبدالله، رسول خدا به کسرا، بزرگ فارس. سلام بر هر که از هدایت پیروی کند و به خداوند و رسول او ایمان آورد و گواهی دهد که خدایی جز الله نیست و او یگانه و بی همتا و بی نیاز است و محمد نیز بنده و فرستاده اوست. تو را دعوت می کنم که به خدا ایمان آوری و تصدیق کنی که من فرستاده او برای همه مردمانم تا هرکس را که زنده باشد، هشدار دهم و امر خداوند درباره کافران محقق شود. اگر اسلام بیاوری در امان خواهی بود و اگر از آن ابا کنی، گناه مجوس نیز بر تو خواهد بود».
2. اسحاقی، سیدحسین، کانون محبت (رهنمودهای اخلاقی پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره خانواده، چاپ اول، زمستان 1385، 88 صفحه.
این مجموعه، شامل بیست وهفت موضوع از جمله «خدامحوری»، «غیرتمندی»، »کار در خانه» و «تربیت دینی فرزندان» است. در موضوع «همسرداری» آمده است که پیامبر می فرمود: «بهترین شما کسانی هستند که برای زنان خود بهترین باشند و من از همه شما برای خانواده ام بهترم».
پایان کتاب، به گلچینی از سخنان گهربار پیامبر اختصاص دارد: 9 حدیث پیرامون وظایف زن و 11 حدیث در مورد وظایف شوهر و چند حدیث دیگر در حیطه تربیت فرزندان.
3. محمودی، حسنعلی، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، میهمان قدسیان، چاپ اول، 1385، 74 صفحه.
برخی از موضوعات کتاب، «معراج حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در قرآن و روایات»، «معراج از دیدگاه اهل سنّت» و «شبهه های معراج» است. در قسمتی از این اثر مکتوب آمده است: معراج پیامبر در سال دهم بعثت و در هفدهم ماه رمضان رخ داد و در دو مرحله بود. این اتفاق مهم از مکه و از خانه ام هانی شروع شد.
4. طیبی، ناهید، گونه شناسی رفتار پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با زنان، چاپ اول، پاییز 1386، 95 صفحه.
این کتاب در 6 فصل تدوین شده است. از جمله: «رفتار پیامبر با دختران»، «با زنان آسیب دیده» و فصل پایانی: «جایگاه زنان در خانواده از نگاه پیامبر». نویسنده از احترام پیامبر به زنان اسیر، پشتیبانی ایشان از زنان خودسرپرست و توجه به مشکلات زنان طلاق گرفته سخن به میان آورده است.
5. گروهی از نویسندگان، هجرت پیامبر، چاپ اول، پاییز 1385، 64 صفحه.
یکی از رخدادهای مهم زندگی پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، هجرت ایشان از مکه به مدینه است. بررسی این هجرت از چند جهت اهمیت دارد که از آن جمله است: مبدأ قرار گرفتن برای تاریخ اسلام، زمینه ساز بودن برای شکل گیری پایه های حکومت اسلامی در مدینه.
یکی از جریانات پیرامون هجرت، فداکاری بی مانند علی ـ علیه السلام ـ و خوابیدن ایشان در بستر پیامبر، در شب هجرت است. خداوند متعال این جان فشانی را با نزول آیه 207 سوره بقره ستوده است.
همچنین از جمله رخدادهای مسیر هجرت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می توان به ساختن نخستین مسجد در تاریخ اسلام به نام «مسجد قبا» و بنابر قولی به برپایی نخستین نماز جمعه در اسلام اشاره کرد. کتاب هجرت پیامبر حاوی مطالب فوق است. این کتاب در 6 فصل فراهم شده که فصل ششم آن بخش «همراه با برنامه سازان» است و در آن پیشنهادهای برنامه ای، پرسش های مسابقه ای، پرسش های مردمی، و پرسش های کارشناسی درباره هجرت آمده است.
6. رضوان فر، احمد، برابری و نفی تبعیض از دیدگاه پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، چاپ اول، تابستان 1386، 79 صفحه.
این کتاب که از 4 فصل تشکیل شده است، در بخشی از فصل یک به مفهوم شناسی تبعیض و عدل و قسط می پردازد، همچنین در فصل دو به ابعاد تبعیض و روش برخورد رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با آن، در فصل سه به برابری و نفی تبعیض در گفتار پیامبر، در فصل چهار به خاستگاه، پی آمدها و راهکار مبارزه با تبعیض و نابرابری پرداخته می شود.
7. مهاجرانی، سید محمد، دسته گل محمدی (آشنایی کودکان و نوجوانان با اخلاق پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ )، چاپ اول، زمستان 1385، 96 صفحه.
این کتاب، مجموعه ای از داستان و حکایت در زمینه های احترام به پدر و مادر، پاکیزگی، ادب و تربیت و... برای کودکان و نوجوانان است که هر داستان، با روایتی درخشان از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به پایان می رسد.
8. اسحاقی، سیدحسین، نگین رسالت (رهیافت های رفتاری و گفتاری پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ برای جوانان)، چاپ اول، زمستان 1385، 72 صفحه.
این کتاب، مجموعه مناسبی با 24 موضوع (مانند: یاد خدا، نماز، توکل، دوراندیشی، آراستگی، گناه گریزی، همسرگزینی، عزت نفس و...) برای جوانان به شمار می رود که در قالب رهیافت های رفتاری و گفتاری نبی مکرم اسلام است).
نویسنده این اثر در پایان کتاب، «رفتار رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به توصیف امام حسن ـ علیه السلام ـ و امام حسین ـ علیه السلام ـ » و همچنین «هجده روایت شریف از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را آورده است.
9. مریم معین الاسلام، پوشش و آرایش از دیدگاه پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، چاپ اول، آبان 1386، 89 صفحه.
کتاب در هشت فصل است که فصل هفتم آن «تقابل مدرنیته با عفاف و حجاب» است.
در این کتاب یکی از اندیشمندان درباره غرب و وارونگی ارزش ها در نظام فکری غرب، چنین می گوید:
«در گذشته ای نه چندان دور، دانشگاه ها از کسانی که مشتاق درس خواندن بودند، حمایت و آنها را در مبارزه با فشارهای جنسی یاری می کردند. دانشجویان مجبور بودند مخفیانه روابط جنسی برقرار کنند، ولی اکنون تو هستی که باید از بی بندوبار نبودنت شرمنده باشی. تو هستی که باید تمایلت را به عفت جنسی آنقدر محتاطانه نشان دهی که انگار هرزگی می کنی!»
10. اسحاقی، سیدحسین جرعه های رسالت، چاپ اول، 1385، 200 صفحه.
بخش اول این کتاب، حاوی موضوعات متنوع به صورت یک متن کوتاه است که در پایان هر متن، یک روایت نورانی از رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آورده شده است که برای گفتار مجری در رسانه ها مفید است. بخش دوم کتاب که «سیری در گلستان نبوی» نام گرفته است، روایات نبوی و سپس چند بیت شعر به تناسب همان روایت آورده شده است.
11. گزینش: خلیلیان، مهدی، یک پنجره، یک عشق، یک پرواز، (مجموعه شعر)، تابستان 1386، 136 صفحه
در مقدمه این مجموعه شعر می خوانیم: ما نیز به هوای جان و دل دادن و مهرش اندوختن، «پنجره ای» گشودیم به روشنایی و نور؛ سپس: بابی از «عشق» از سر شور و سرور و سرانجام، «پرواز» از انتهای غیبت، تا بی نهایت، و بدو ظهور و حضور؛ که هرگز لایق نبود و نیست ما را قطره به عمان بردن و خس و خار صحرا، به گلستان.
این کتاب در 3 بخش تنظیم شده است که در آن از اشعار کهن و کلاسیک تا اشعار امروزی و سپید حول محور پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یافت می شود. در صفحه 102 غزلی از علیرضا قزوه آمده است که دو بیت ان چنین است:
این عطر، عطر سلسله رازیانه هاست
هر شب شب محمدی عاشقانه هاست
گل ها که واشدند، به بوی تو وا شدند
بوی تو در محمدی گل، بهانه هاست
1. گردآورنده و مترجم: شیروانی، علی، نهج الفصاحه، انتشارات دارالفکر، چاپ سوم، تابستان 1386، 551 صفحه.
2. واقدی، محمد بن سعد طبقات، ترجمه: دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نو، وزیری، جلد 1 = 500 صفحه، جلد 2= 466 صفحه، 1365.
3. واعظ خرگوشی، ابوسعید، شرف النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، ترجمه: نجم الدین محمود راوندی، انتشارات بابک، مهرماه 61، 728 صفحه، وزیری.
4. داود، پروفسور عبدالاحد، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در تورات و انجیل، ترجمه: فضل الله نیک آیین، تهران، نشر نو، 1361، 306 صفحه، وزیری.
5. جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ )، قم، انتشارات دلیل ما، چاپ سوم، 1383، 700 صفحه، وزیری.
6. موسوی گرمارودی، ابوالفضل، سیمای آفتاب، دفتر نشر الهادی، چاپ اول، زمستان 1377، 155 صفحه.
7. سهراب پور، همت، الگوی کامل، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1378، پالتویی، 96 صفحه.
8. زریابی خویی، عباس، سیره رسول الله از آغاز تا هجرت، تهران، سروش، چاپ سوم، 85، 202 صفحه، وزیری.
9. حائری یزدی، محمدحسن، داستان هایی از زندگانی پیامبر اسلام، مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1380، 169 صفحه.
10. اسماعیلی، ذبیح الله، تربیت نبوی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، چاپ اول، 1380، 223 صفحه، رقعی.
11. محدثی، جواد، سیره اخلاقی و رفتاری پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، قم، انتشارات ام ابیها، چاپ دوم، 85، 98 صفحه، رقعی.
12. نجفی یزدی، سیدمحمد، محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرزانه آفرینش (سیری در زندگانی پیامبر)، قم، انتشارات نصایح، چاپ اول، 1380، 272 صفحه، رقعی.
13. کمالی،سیدعلی، خاتم النبیین ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، انتشارات اسوه، 1372، 592 صفحه، وزیری.
14. تنظیم و گردآوری: طاهریان، امیرمسعود، امین قافله نور، (برگزیده شعر در ستایش پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ )، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1382، 132 صفحه.
چند پایگاه تخصصی مرتبط با پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
1. پایگاه اطلاع رسانی پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : http://www.Payambaraazam.ir
تعدادی از بخش های مهم این سایت عبارت است از: پیامبر از دیدگاه قرآن و عترت، کلام بزرگان درباره پیامبر، سیره نبوی، مقالات و پایان نامه ها پیرامون پیامبر، سخنان گهربار حضرت رسول، کتابخانه الکترونیکی و...
2. پایگاه نبی اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : http://www.nabiaazam.com
در پایگاه نبی اعظم، ابتدا همه اطلاعات و مطالب درباره پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شناسایی و به صورت موضوعی طبقه بندی شده است تا کاربران با صرف کم ترین وقت و هزینه به اطلاعات مورد نظر خود دست یابند.
در صفحه اول این پایگاه موضوعات به صورت کلی دسته بندی شده و هر موضوع شامل زیر عنوان های دیگر نیز است. برخی از این عناوین اصلی عبارتند از: شرح حال (ولادت، کودکی و نوجوانی، جوانی)، اصحاب پیامبر، کتاب و کتابخانه (کتاب ها، مجلات، مقالات)، تاریخ اسلام (از نبوت تا رحلت)، داستان ها و حکایت ها (داستان های چندرسانه ای)، نگارخانه (فیلم، آوا، تصویر)، پرسش و پاسخ، سیره نبوی (سیره فردی، سیره اجتماعی، سنت های پیامبر)، مدایح و مراثی (زیارتنامه، شعر، قطعات ادبی).
3. پایگاه رسول نور: http://www.rasoolnoor.com
این پایگاه که وابسته به مرکز تحقیقات دارالحدیث است دارای بخش های متنوع و گوناگونی با موضوع پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است.
[1]. نهج الفصاحه، ح 1588.
[2]. همان، ح 2600.
[3]. همان، ح 910.
[4]. همان، ح 271.
[5]. همان، ح 1010.
[6]. همان، ح 2754.
[7]. همان، ح 2037.
[8]. همان، ح 2701.
[9]. همان، ح 2003.
[10]. همان، ح 3132.
[11]. همان، ح 336.
[12]. از امام صادق ـ علیه السلام ـ روایت شده که روز ولادت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همه بت ها به رو درافتادند و ایوان کسری به لرزه درآمد و چهارده کنگره آن سقوط کرد و دریاچه ساوه فرو رفت و وادی سماوه فیضان نمود و آتشکده فارس خاموش شد؛ نک: سیدمصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف، ج 5، ص 214.
[13]. نثر از کتاب «پیامبر»، مجموعه کتاب های دانشجویی ، شماره 14، انتشارات فراندیش، ص 10.
[14]. فتح: ؛ «محمدٌ رسولُ الله...».
[15]. احزاب: 46؛ «وَ داعِیًا إِلَی اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجًا مُنیرًا».
[16]. سبأ: 28؛ «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ کَافّةً لِلنّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ».
[17]. فاطر: 24؛ «إِنّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقّ ِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ إِنْ مِنْ أُمّةٍ إِلاّ خَلا فیها نَذیرٌ».
[18]. احزاب: 45؛ «إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا».
[19]. نک: مقاله «پیامبر و ایرانیان» نوشته و پژوهش: حمید عابدی، چاپ شده در مجله حدیث زندگی، سال ششم، ش 5، آذر و دی ماه 1385، صص 39ـ 43.
[20]. مجله «حدیث زندگی»، سال ششم، ش 5، آذر و دی 1385.
[21]. نک: حسین سیدی، «همنام گل های بهاری»، نشر نسیم اندیشه، صص 155 ـ 159.
[22]. نک: انجیل یوحنا، باب چهاردهم، ایه 15 ـ 17.
[23]. بحارالانوار، ج 101، ص 98.
[24]. نک: بحارالأنوار، ج 16، صص 150 و 180؛ سنن النبی، ص 122؛ مکارم الاخلاق، ج 1، ص 55.
[25]. نک: مستدرک الوسائل، ج 8، ص 498.
[26]. بحارالانوار، ج 62، ص 26.
[27]. نک: محسن حدادی، پیامبر، ]سلسله کتب دانشجویی، ش 14[، ص 48.
[28]. نک: بحارالانوار، ج 16، ص 297.
[29]. همان، ص 296.
[30]. فصل نامه فرهنگ کوثر، سال نهم، زمستان 85، ص 133.
[31]. ماهنامه حدیث زندگی، سال ششم، ش 5، ص 89.
[32]. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی (3)، وحی و نبوت، انتشارات صدرا، چ 2، صص 171 و 172.
[33]. همان، صص 174 و 175.
[34]. نک: محمود حکیمی، در مدرسه اقبال لاهوری، تهران، نشر قلم، 1381، صص 104 و 105.
[35]. مجله حدیث زندگی، سال ششم، ش 5، آذر و دی 85، صص 62 ـ 64.
[36]. همان.
[37]. همان.
[38]. همان.
[39]. محمدکاظم جعفرزاده فیروزآبادی، پیامبر اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از نگاه دیگران، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385، ص 15.
[40]. همان، صص 31 و 32.
[41]. همان، ص 22.
[42]. همان، ص 28.
[43]. همان، ص 52.
[44]. فصلنامه فرهنگ کوثر، آستانه مقدسه حضرت معصومه(س)، سال نهم، زمستان 1385، ش 68، ص 174.
[45]. سیدحسین اسحاقی، ملکوت اخلاق، مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، صص 11 و 12.
[46]. سیدهاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد خاتم النبیین ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، جلد سوم تاریخ انبیاء، بخش دوم، ص 49.
[47]. محمد بن سعد کاتب الواقدی، الطبقات الکبیر، ج 1، ص 71.
[48]. سید هاشم رسولی محلاتی، تاریخ اسلام، 1379، چ 12، ج 1، ص 56.
[49]. نقل از: ابن شهر آشوب، مناقب، ج 1، ص 125.
[50]. برگرفته از: کتاب «شرح بر ترکیب بند جمال الدین محمد بن عبدالرزاق»، تألیف: دکتر سیدمحمد دامادی.
[51]. علامه مجلسی(ره)، حیوه القلوب، تهران، ج 2، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، ص 149.
[52]. حسین سیدی، همنام گل های بهاری، نشر نسیم اندیشه، زمستان 1383، چ 1، صص 212 ، 213 و 214.
[53]. همان، صص 192 و 193.
[54]. مهدی خسروی، مقاله «دختران و همسران پیامبر»، درج در مجله حدیث زندگی، آذر و دی 1385، ص 97.
[55]. نگاه کنید به «همنام گل های بهاری» تألیف: حسین سیدی، نشر نسیم اندیشه، از صفحه 161 تا 219