بیایید اعتراف کنیم که مبارزه با «حسد»، کار سختی است؛ از آن سخت تر مخالفت با «خودخواهی»های خود است. دروغ و غیبت و بدخواهی برای دیگران و ریا و خودْبزرگ بینی و بخل و حرص و غرور و عجب و... نیز پهلوانانِ خونریزی هستند که پشتِ بسیاری از آدمیان را به خاک رسانده اند. آیا مبارزات ما با این همه غولهای دهشت انگیز، راه به جایی خواهد برد؟
چرا باید...؟
اصلاً چرا باید حسود نبود؟ چرا باید از غیبت و دروغ و ریا پرهیز کرد؟ آیا بهتر نیست که خود را در این جنگ و خونریزی تسلیم کنیم و میدان را به حریف بسپاریم؟ دنبال پاسخهای ساده و دم دستی نباشید. این سؤالات، می توانند روزنه های فراوان و ارزشمندی را به روی ما بگشایند.
مهم ترین دلیلی که می توان برای ضرورت مبارزه با حسد و دروغ و ریا و... نام برد، بیماری زایی آنهاست. هر یک از این رذیلتها، به مثابه میکروب و ویروسِ کشنده ای است که یک دم از فعالیت و مأموریت خود باز نمی مانند و تا میزبان خود را از پای در نیاورند، آسوده نمی نشینند. زشتی حسد یا هر کژی دیگری که در روح ما پدید می آید، فقط از این رو نیست که آنها را نهی کرده اند و خطا شمرده اند. آن نهیْ ها، خود از جایی دیگر آب می خورند. یعنی باید مطمئن بود که ریا و عجب و کبر و حسد، آن قدر زیانبار و بیماری زا هستند که عقل و شرع، آنها را نهی و منکوب کرده اند. پس، چاره ای جز مبارزه نمی ماند؛ آن هم مبارزه ای بی امان و تا پایان:
اندرین ره می خروش و می خراش
تا دمِ آخر، دمی غافل مباش
چرا؟ چون آنها که برشمردیم و دهها و صدها رذیله دیگر، سلامت جان و روان ما را نشانه گرفته اند و تا یکی از آنها باقی است، ما بیماریم. ما کسانی هستیم که بیماری ساده ای مانند سرماخوردگی را دست کم نمی گیریم و دیر یا زود، به فکر مداوا می افتیم. آیا نمی دانیم که ریا، چه بر سر ما می آورد؟ یا از خساراتِ حسد بی خبریم؟
نه! خبر داریم و خوب می دانیم که آن غولهای بی شاخ و دم، با دل و جان ما چه کرده اند. امّا چرا کاری از پیش نمی بریم؟
یک علّت آن، تن پروری و خام اندیشی و غفلت است. علّت دیگری نیز دارد و آن، سختی و جانکاهی مبارزه با آنهاست. به واقع،
براندختن بنیان یکی از آنها، آسان نیست؛ چه رسد به همه آنها و در همه مراتبشان.
اینجاست که برخی از اهل معرفت و گروههایی از روانشناسان، راه درمانی را پیش نهاده اند و ما را بدان سو خوانده اند. آری، عشق!
کدام عشق؟
می دانم که اولین سؤال درباره این پدیده شگفتِ انسانی، آن است که کدام نوعش؟ حقیقی یا مجازی؟ امّا در اینجا می توانیم فعلاً از نوعش، سخن نگوییم و این حقیقتِ مؤثر و فعّال و اثرگذار را از جایی دیگر بنگریم.
اهلِ دل و معرفت، به ما می گویند که برانداختن آن همه زشتی و رذیلت، به یکباره و در کوتاه مدت، کاری از کارستانِ «عشق» است. آری، ز کارستانِ او یک شمّه این است. زیرا انسانی که روح خود را از عشق آکند، جایی برای بخل و کبر و حسد نمی گذارد. عاشق، بخیل نمی تواند بود؛ حسد را هم نمی بیند و عجب و کبر و ریا، همه از او فرسنگها راه، فاصله می گیرند.
آیا شما عاشقی را دیده اید که حسد ورزد یا مال اندوزی کند یا در اندیشه به پایین کشیدن کسی باشد یا مردم را بیازارد یا خیانت کند یا...؟ اگر چنین عاشقانی را دیدید، به حتم بدانید که از عشق، بویی نیز نبرده اند.
عشق، چیست؟
به نوشته اورتگای گاست، نویسنده اسپانیالی: «عشق، حالتی است که در آن روح، همه علاقه ها و ترجیحات خود را رها کرده است و با دوست نداشتن هیچ چیز و علاقه نداشتن به هیچ چیز، در خلأ تمایلات و ترجیحات و سایه ها و ابهامات قرار گرفته است و در این حالت می تواند هر چیزی را به راحتی و روشنی، چنان که هست درک کند».(1)
«بعد از این حال است که انسان در امور دنیوی، خود را ابزاری در دست خدا و وسیله ای برای انجام دادن خواستهای خدا می داند. خواستها و گامها و اعمال او دیگر از آنِ خود او نیست. دیگر هیچ چیزی برای او اهمیت ندارد؛ زیرا او از این جهان و فعل و انفعالات آن برکنار است. اعمالش به میل و گرایش خود او نیست و نسبت به حسّاسیّتهای شخصی خود، مصونیت پیدا کرده است. واقعیت وجودش به سوی خدا مهاجرت کرده و چون قطره آبی که به دریا بریزد، در خدا حل شده است».(2)
طبیب عشق
از دیرباز، گویندگان و نویسندگانِ معرفتْ پیشه، عشق را طبیب خوانده اند و گویا توجه کافی و تمامی به جنبه درمانگری آن داشته اند. اوحدی مراغه ای، عارف قرن هفتم، عشق را آتشِ خرمن ریا خوانده است:
تپش نور کبریا، عشق است
آتش خرمن ریا عشق است.(3)
صائب تبریزی، هرگاه می خواهد راه خانه طبیب را به دلِ خود بیاموزد، آشیانه عشق را به او نشان می دهد:
صائب چگونه منع کند عشق را ز دل
راه طبیب را که به بیمار بست
مولانا در دیوان غزلیاتش، مزاجِ خود را از عشق، سالم می داند و آن را داروی علاج خود می خواند:
ما را چو ز عشق می شود راستْ مزاج
عشق است طبیب ما و داروی علاج
این بیتِ حافظ را نیز همه شنیده ایم:
طبیب عشق، مسیحا دم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
بیان سعدی، از همه روشن تر است:
غم عشق آمد و غمهای دگر، پاک ببرد
سوزنی باید کز پای برآرد خاری.(4)
در تمثیل بالا، عشق به سوزنی تشبیه شده است که فقط با آن می توان خاری را که در پا رفته است، بیرون آورد. امّا شاید بتوان گفت که مولانا، در این باره، حرفِ آخر را زده است. او عشق را در درمانگری، همچون افلاطون و جالینوس می خواند و به صراحت، اعلام می کند که از یُمن قدوم عشق است که می توان از حرص و هر عیب دیگری، پاک شد:
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علّتهای ما
ای دوای نخوت و ناموس ما
ای تو افلاطون و جالینوسِ ما(5)
عشق را خوش سودا می خواند و اینکه هر علّت و مرضی را می توان با او درمان کرد. «طبیب جمله علتها» یعنی آنکه می تواند هر بیماری و علّتی که سلامتِ روح ما را به خطر می اندازد، مداوا کند.
سپس دو نوع از انواع بیمارها را نام می برد: «نخوت» و «ناموس». نخوت، همان کبر و غرور است و ناموس، یعنی جاه طلبی.
به گفته مولانا، دوای چنین امراضی، فقط عشق است؛ زیرا عاشقان نه باد (نخوت) در سر دارند و نه جاه (ناموس) می طلبند. افلاطون و جالینوس خواندنِ عشق نیز از آن رو است که این دو، از بزرگ ترین اَطبّای بشری در تاریخ اند و نمادِ طبابت و پزشکی.
عشق، تنها راه
مرحوم استاد فروزانفر، در شرح دو بیت بالا، توضیحِ خواندنی و مفیدی دارد:
«عشق، خواه حقیقی و یا مجازی، سبب تبدیل اخلاق است. ما می بینیم که شخصی پیش از آنکه عاشق شود، ممسک (بخیل) و مال دوست و یا بد دل و ترسو است و همین که عشق بر وجودش استیلا یافت، سرکیسه های بسته و مُهر زده را باز می کند و همه را در راه معشوق در می بازد و یا به استقبال خطر می رود و خویش را در بلاهای صعب می افکند و از هیچ چیزی نمی هراسد. از همین نمونه، سایر اخلاق و اوصاف را می توان قیاس گرفت.
حکایتها که از صبر و تحمّل و فداکاری و جانبازی عشّاق گفته اند، بسیار است و ما می توانیم نظایر آنها را در زندگی خود نیز بیابیم. پس تأثیر عشق را در تبدیل اوصاف، انکار نمی توان کرد و آنچه گفتیم در عشقِ صورت بود که آن را عشقِ مجازی می نام اند و این تأثیر در عشقِ حقیقی و شخصیتهای معنوی هم قابل انکار نیست؛ زیرا قوّت ایمان، خود، نوعی از عشق است؛ از آن جهت که عشق، رابطه عاشق را با چیزهای دیگر قطع می کند ؛ چنان که خوشی و زیبایی و هر صفت کمالی، بلکه سعادت ابدی را بسته به وجود معشوق می شمارد و تا کسی معشوق را مظهر مراد و آرزوهای خود نبیند، هنوز فردی هوسباز است و عاشق نیست.
ایمانِ قوی نیز همین اثر را دارد. از آن جهت که مؤمنِ پاکْ اعتقاد، همیشه حق را در جانبِ کسی می داند که بدو ایمان آورده است و او را سرمایه نیکبختی و دستگیر خویش در دو جهان می انگارد... و اگر عشقِ آب و گِلی، سبب تحوّل انسان گردد، با وجود آنکه حُسنش ناپایدار و در معرض زوال است، پس درنگر که عشق معانی و صور غیبی و خدای لم یزل و لایزال با جانِ صاحبدلال چه کرده است و چه می کند و همین گونه عشق و دلباختگی است که مولانا، آن را طبیب علّتها (بیماریها) و کیمیای اخلاقی می داند».(6)
هیچ چیز در این جهانِ بزرگ، به اندازه کجرویهای نفس و زیاده خواهیهای نفسانی، روح را بیمار نمی کند و این عوامل که هر یک همچون ویروس عمل می کنند، به سادگی از میان نمی روند. درگیری با تک تک آنها در جنگی تن به تن نیز، کاری است صعب، بل محال؛ زیرا هنوز یکی را از پای درنیاورده ای که دیگری می آید و پس از آن دیگری و دیگری و... و سرانجام یکی از آنها، کار خود را می کند و تیرِ خلاص را به سوی مغز حیاتِ معنوی ما رها می کند.
راهی جز این نیست که همه آنها را به یکبار از پای درآوریم و آن جز به مدد «عشق»، ممکن نیست؛ زیرا او همچون آتشی است که خرمنِ رذایل را یکجا و یکبار، خاکستر می کند. پس توصیه حافظ را باید جدّی گرفت که می گفت:
عاشق شو، ورنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقشِ مقصود از کارگاه هستی
1. درباره عشق، خوزه اورتگای گاست، ترجمه: سید مهدی ثریّا، تهران: جوانه رشد، بهار 1380، ص 74.
2. همان، ص 76.
3. مثنوی، جام جم.
4. کلیات سعدی، چاپ فروغی، ص 620.
5. مثنوی معنوی، دفتر اول، دیباچه.
6. شرح مثنوی شریف، بدیع الزمان فروزانفر، ص 29 - 30.
شناخت کوتاهی از زندگی امام باقر علیه السلام
حضرت محمد باقر علیه السلام در سال 57 هجری در «مدینه» چشم به جهان گشود. نامش محمد و کنیه اش ابوجعفر است و بسیاری از القاب وی اشاره به مقام علمی و معنوی ایشان دارد. این القاب عبارت اند از:
1. باقر، یعنی شکافنده علوم. در علت نامگذاری به آن می خوانیم: «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛ [حضرت باقر علیه السلام ] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معنای] توسعه دادن است.»
درباره معنای باقر احتمال دیگری نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَةِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ اَیْ فَتَحَها وَوَسَعَها؛ به او باقر گفته شده، برای زیادی سجده هایش و باز شدن و توسعه پیشانی اش.»
2. الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
3. الامین؛ 4. هادی؛ 5. صابر؛ 6. شاهد. معنای هر یک از القاب مذکوره روشن است.
پدر آن حضرت، علی بن الحسین علیهماالسلام و مادر گرامی اش، «ام عبداللّه ، دختر امام حسن مجتبی علیه السلام می باشد و از این جهت او اولین فردی است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمی و علوی بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفته اند: «عَلَوِیٌّ مِنْ عَلَوِیَّیْنِ وَ فاطِمِیٌّ مِنْ فاطِمِیَّیْنِ وَ هاشِمِیٌّ مِنْ هاشِمِیَّیْنِ.»
خلفای معاصر حضرت عبارت اند از: 1. ولید بن عبدالملک (86 ـ 96)؛ 2. سلیمان بن عبدالملک (96 ـ 99)؛ 3. عمربن عبدالعزیر (99 ـ 101)؛ 4. یزید بن عبدالملک (101 ـ 105)؛ 5. هشام بن عبدالملک (105 ـ 125).
مقام علمی حضرت از دیدگاه دیگران
مقام علمی حضرت باقر علیه السلام آن قدر عظیم و بلند مرتبه است که خیلی از مخالفان او نیز به این امر اعتراف و اقرار دارند و دانشمندان فراوانی نیز به این امر اعتراف کرده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:
1. ابن حجر هیثمی می گوید: «محمد باقر علیه السلام به اندازه ای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق و حکمتها و لطایف دانشها را بیان کرده که جز بر عناصر بی بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جا است که وی را شکافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.»
2. ابرش کلبی به هشام با اشاره به امام باقر علیه السلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِی السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله ؛ به راستی این مرد (محمد باقر علیه السلام ) داناترین مرد روی زمین است نسبت به آنچه در آسمانها و زمین می باشد. این فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله است.»
3. عبداللّه بن عطاء مکی می گوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامی] را نزد هیچ کس به اندازه مجلس محمد بن علی علیهماالسلام ، [از نظر علمی] حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت امام باقر علیه السلام مانند کودکی در برابر استادش [زانوی ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.»
و خود حکم بن عتیبه درباره قول خداوند که می فرماید: «اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ» می گوید: «وَاللّه ِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّیٍ مِنْهُمْ؛ به خدا سوگند! محمد بن علی (امام باقر علیه السلام ) جزء آنهاست.»
4. هشام بن عبدالملک با آنکه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یَسُودُها قُرَیْشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُکَ؛ تا زمانی که مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایی می کند.»
5. قتادة بن دعامه بصری، یکی از علمای عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشسته ام؛ ولی هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانی که در محضر شما نشستم.»
6. شمس الدین محمد بن طولون می گوید: ابو جعفر محمد بن زین العابدین ...، ملقب به باقر علیه السلام ... عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیده اند، چون در علم توسعه ایجاد کرد.»
7. محمد بن طلحه شافعی می گوید: «او باقر العلم و شکافنده علوم است و جامع و نشر دهنده و بلند کننده پرچم آن است.»
8. ابن ابی الحدید می گوید: «کانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ... سَیِّدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النّاسُ الْفِقْهَ؛ محمد بن علی علیهماالسلام آقای فقهای حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»
9. احمد بن یوسف دمشقی می گوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن علی باقر علیه السلام است. او را باقر نامیده اند، چون علم را می شکافد و گفته شده این لقب از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله گرفته شده که جابر بن عبداللّه انصاری می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: در آینده، فرزندی از فرزندان حسنم را می بینی که همنام من است و علم را می شکافد، شکافتنی. هر گاه او را دیدی، سلام مرا به او برسان!»
10. ابن خلکان می گوید: ابو جعفر محمد بن علی... یکی از امامان دوازده گانه است و «کانَ الْباقِرُ عالِما سَیِّدا کَبیرا؛ امام باقر علیه السلام دانشمند و سرور و بزرگوار بوده است.»
شکافنده علوم
لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به حضرت باقر علیه السلام داده شده است. این مطلب در روایات بسیاری از طریق شیعه و سنی نقل شده است؛ در منابع شیعه در کتابهایی مانند: بحار الانوار، رجال کشی، کشف الغمة، امالی صدوق، امالی شیخ طوسی، اختصاص مفید، عیون الاخبار. و در منابع اهل سنت در کتابهای: مرآة الزمان فی تواریخ الاعیان (ج 5، ص 78)، تاریخ ابن عساکر، غایة الاختصار (ص 64)، تذکرة الخواص ابن جوزی (ص 337).
جابر بن عبداللّه انصاری می گوید: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من فرمود: «بعد از من شخصی از خاندان مرا خواهی دید که همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را می شکافد، شکافتنی [و او درهای دانش را به روی مردم خواهد گشود].»
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله زمانی این پیشگویی را کرد که هنوز حضرت باقر علیه السلام چشم به جهان نگشوده بود. سالها گذشت تا دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام فرا رسید. روزی جابر از کوچه های مدینه می گذشت، چشمش به حضرت باقر علیه السلام افتاد. دید درست قیافه و شمایل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دارد. پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . آن گاه جابر بر پیشانی او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام رسانده است. حضرت باقر علیه السلام فرمود: «وَعَلی رَسُولِ اللّه ِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله باد!»
از این تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او می شتافت و مرتب به او می گفت: یا باقر! یا باقر! برخی نادانان می گفتند: جابر هزیان می گوید؛ ولی او می گفت: به خدا قسم!هزیان نمی گویم. این چیزی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من خبر داده است.
در نتیجه، می توان گفت بین مورخین از مسلّمات است که لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن حضرت داده شده است.
پایه گذاری نهضت علمی
از مهم ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگی و نهضت علمی شیعه و بلکه اسلام شمرده می شود. هر چند معارف اسلامی و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولی پایه گذاری و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه السلام بود.
در دوران امام باقر علیه السلام دولت بنی امیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از آنها تنفر پیدا کرده بودند و وجود فردی همچون عمر بن عبدالعزیز (که خدمت بزرگی به علم و تشیع نمود و ضربه کاری را به پیکر بنی امیه وارد کرد) و اختلاف شدیدی که در مملکت اسلامی به وجود آمده بود و در هر گوشه و کناری انقلابی به وقوع پیوسته بود و خلفا به سرعت تغییر می کردند ـ به گونه ای که در نوزده سال امامت حضرت باقر علیه السلام پنج خلیفه روی کار آمدند: ولید بن عبد الملک، سلیمان بن عبد الملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبد الملک، هشام بن عبدالملک ـ عواملی بود که زمینه و فرصت مناسبی برای نهضت علمی آن حضرت فراهم ساخت.
همچنان که می دانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیّئه توسط خلفای قبلی بنیانگذاری شده بود که بر اساس آن، گنجینه های علمی به یاد مانده از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سوزانده شد و یا زیر خاک از بین رفت و یا در سینه های راویان باقی ماند و نقل آنها به عنوان آرزویی به گور برده شد و ضرر و زیانهای جبران ناپذیری بر پیکر احادیث اسلامی وارد آمد و از آن زمان بود که کم کم بازار جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.
این وضع تا اواخر قرن اول هجری ادامه یافت؛ یعنی تا زمان به خلافت رسیدن عمربن عبدالعزیز (99 ـ 101). وی با یک اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق کرد و طی بخشنامه ای چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ رَسُولِ اللّه ِ فَاکْتُبُوهُ فَاِنّی خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ اَهْلِهِ؛ احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله را مورد توجه قرار داده [و جمع آوری کرده]، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم که دانشمندان و اهل حدیث از دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»
امام باقر علیه السلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان فراوان تربیت کرد و علوم بی شماری را به آنها تعلیم داد که در بخشهای بعدی به آنها اشاره می شود. در اینجا به یک مسئله تاریخی اشاره می کنیم:
بنیانگذاران علوم اسلامی
با ممنوعیت نقل و تدوین حدیث توسط خلفا و ادامه آن تا زمان عمربن عبدالعزیز، این بحث مطرح می شود که اولین کسی که کتاب حدیثی و فقهی نوشت، چه کسی بود؟
در این بخش، اهل سنت (با اینکه خلفای آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع کرده بودند) تلاش دارند که خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلال الدین سیوطی که اصرار دارد پایه گذاران علوم اسلامی را جمعی از اهل تسنن معرفی کند، می گوید: «نخستین کسی که در فقه کتاب نوشت، ابوحنیفه بود.»
و برخی از خودیها نیز نوشته اند که: «نخستین کسی که به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را جمع کرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهری بود.»
فعلاً به این نکته کاری نداریم که امثال زهری روایات تحریف شده را جمع آوری نموده و از روایاتی که به نحوی به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خود داری کرده است؛ اما این نکته را می خواهیم روشن کنیم که پایه گذار تمام علوم، امامان شیعه و شیعیان بوده اند؛ هر چند دستگاه استبداد حاکم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته است. شواهد فراوانی نیز بر این ادعا وجود دارد:
الف. اعترافات ابن ابی الحدید
ابن ابی الحدید با صراحت می گوید که تمام علوم ریشه اش به امیرمؤمنان علیه السلام بر می گردد؛ برای اینکه در علم کلام، بزرگ معتزله واصل بن عطاء است که شاگرد ابی هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بوده و ابوهاشم شاگرد پدرش، و پدرش (محمد حنفیه) شاگر پدرش علی علیه السلام بوده است. اما اشعریها، در علم کلام منتسب به ابی الحسن علی بن [اسماعیل بن] ابی بشرالاشعری هستند و او شاگرد ابوعلی جبائی است و ابوعلی خود یکی از بزرگان معتزله است. پس اشعریها سرانجام به معتزله می رسند و چنان که گفته شد، معتزله نیز معلم معلمشان علی بن ابی طالب علیهماالسلام است.
امامیه و زیدیه نیز در کلام هر چه دارند، از علی علیه السلام دارند. اما در علم فقه، تمام فقهای عالم اسلام (مذاهب اربعه) عیال و جیره خوار علی علیه السلام هستند؛ چرا که شاگردان ابوحنیفه همچون ابی یوسف و محمد، فقه را از او گرفته اند و شافعی نیز شاگرد محمد بن حسن بوده و فقهش به ابوحنیفه بر می گردد و اما احمد حنبل که شاگرد شافعی است، او هم به ابوحنیفه بر می گردد و ابوحنیفه شاگرد جعفر بن محمد علیهماالسلام است و جعفر (امام صادق علیه السلام ) از پدرش محمد (امام باقر علیه السلام ) علوم را فرا گرفته و سرانجام امر به علی علیه السلام ختم می شود. اما مالک شاگرد ربیعة الرأی و او شاگرد عَکرَمه، شاگرد عبدالله بن عباس و او نیز شاگرد علی علیه السلام بوده و می توان از طریق شافعی او را شاگرد علی علیه السلام تلقی کرد.
و اما فقه شیعه که برگشت به علی علیه السلام دارد، روشن است و علوم صحابه از عمر و عبد الله بن عباس... همه به علی علیه السلام بر می گردد.
علم تفسیر نیز مستقیماً از او و یا شاگردش عبدالله بن عباس گرفته شده است.
و علوم طریقت [و عرفان] نیز به او ختم می شود؛ چرا که ارباب این فن در تمام بلاد اسلامی خود را به او منتسب می دانند و به این مسئله، شبلی، جنید بغدادی، سری مقطی، ابو یزید بسطامی، ابو محفوظ معروف کرخی، و... اعتراف کرده اند.
علم نحو و ادبیات را همه می دانند که از ابداعات حضرت امیر علیه السلام است. ابی الاسود دُوئلی از آن حضرت، اصولش را آموخت و ما اضافه کنیم که خلیل بن احمد، پایه گذار علم «عروض»، معاذ بن مسلم بن ابی سارة کوفی، پایه گذار علم «صرف» و ابو عبداللّه محمد بن عمران کاتب خراسانی (مرزبانی) یکی از پیشتازان علم بلاغت، از شیعیان و سرانجام از شاگردان علی علیه السلام هستند.
ب. تدوین علوم
در بخش تدوین حدیث و علوم نیز شیعیان پیش قدم اند؛ چرا که اولین کسی که احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله را جمع آوری کرد، امیرمؤمنان علی علیه السلام بود. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله احادیثی را املا کرد و علی علیه السلام آنها را نوشت و به صورت یک کتاب تدوین شده در آورد که تمام حلال و حرام و احکام و سنن در آن جمع شده بود و از آن به نام «صحیفة الجامعة» یاد می شود و کتاب دیگری به نام «صحیفة و کتاب الفرائض» دارد که بخاری از آن حدیث نقل کرده و صدوق و شیخ طوسی و کلینی آن را در کتابهای خویش آورده اند.
و همین طور ابورافع کتابی دارد به نام «السنن و الاحکام و القضایا» و سلمان فارسی کتابی دارد به نام «حدیث الجاثلیق رومی» و ابوذر کتابی دارد به نام «خطبه» و همین طور عبداللّه بن عباس کتابی در ثبت قضاوتهای امیرمؤمنان علیه السلام و کتابی در تفسیر دارد.
و ابو رافع قبطی کتابی به نام «السنن و الاحکام و القضایا» و واضح بن نباتة نویسنده عهد نامه مالک اشتر و وصیّت علی علیه السلام به محمد پسرش می باشد. ربیعة بن سمیع کتابی در زکات حیوانات و عبیداللّه بن ابی رافع مدنی، کتابی در «قضایای امیرالمؤمنین علیه السلام » دارد و همین طور میثم تمار و زید بن وهب و سلیم بن قیس کتابهایی داشته اند و در زمان امام سجاد علیه السلام نیز کتاب «صحیفه سجادیه» و رساله حقوق و کتابهایی توسط جابر بن یزید، زیاد بن منذر و... تدوین شده است.
آیا با این وضع، می توان ابوحنیفه را که در سال 100 هجری متولد شده (یعنی شش سال بعد از شهادت امام سجاد علیه السلام ) و 43 سال بعد از ولادت امام باقر علیه السلام (در سال 150) از دنیا رفته است، بنیانگذار فقه دانست، با اینکه تمامی کتبی را که نام بردیم، قبل از به دنیا آمدن ابوحنیفه تدوین شده است؟
جهاد علمی امام باقر علیه السلام
برگردیم به بحث اصلی خویش که حضرت باقر علیه السلام از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برد و جهاد علمی خویش را آغاز کرد. جهاد علمی حضرت در سه بخش قابل تبیین است:
الف. تشویق به فراگیری علوم
پایه و اساس هر عمل و فعالیت و کاری، اندیشه سازی و سالم سازی فکر است. اگر بخواهد در جامعه، علم رواج پیدا کند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیری دانش، ارزش و عظمت علما، مراد از فراگیری علم، و آفات آن و... اندیشه سازی شود.
حضرت باقر علیه السلام این گام اول را به خوبی با بیان احادیث برداشته و سخنان گهر بار و نورانی فراوانی در این زمینه بیان کرده است.
در مورد تشویق به فراگیری علم فرمود: «اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِی الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَی النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ؛ کمال تمام کمال [در سه چیز]: فهمیدن دین، بردباری بر سختیها و اندازه گیری معیشت است.»
آن حضرت درباره روش فراگیری علوم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللّه ُ فَاِنَّهُ یُؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَةٌ السّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛ علم گنجینه هایی است و کلید آن پرسش است. پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث می شود چهار کس اجر برد: پرسشگر، معلم، شنونده و کسی که جواب می دهد.»
و در مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ عالمی که از علمش بهره برده شود، برتر از هزار عابد است.»
و فرمود: «وَاللّه ِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلی اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ عابِداً؛ به خدا سوگند! مرگ یک عالم در نزد شیطان، محبوب تر از مرگ هفتاد عابد است.»
و درباره شرایط فراگیری علم و اخلاص و دنیاگریزی عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفَقیهِ الزّاهِدُ فِی الدُّنْیا الرّاغِبُ فِی الْآخِرَةِ الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِیِّ؛ فقیه حقیقی، فقیهی است که زاهد [و گریزان از] دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبی صلی الله علیه و آله .»
و نیز فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُباهِیَ بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یُمارِیَ بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ، اِنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصْلُحُ اِلاّ لاَِهْلِها؛ کسی که علم را برای مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابی در دل مردم و] جلب توجه مردم به سوی او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد. به راستی ریاست جز برای اهلش شایسته نیست.»
و درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الْاِقْتِحامِ فِی الْهَلَکَةِ وَ تَرْکُکَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیْرٌ مِنْ رِوایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛ توقف در نزد شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است. رها کردن حدیثی که روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت روشن نیست]، بهتر است از آنکه حدیثی را که بر آن احاطه نداری، روایت کنی.»
و فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللّه ُ اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الآْیَةَ الْقُرْآنَ یَخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما بَیْنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛ آنچه می دانید، بگویید و درباره آنچه نمی دانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستی مرد آیه ای از قرآن را بیرون می کشد [و به دلخواه معنی می کند و بر اثر آن]، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون می گردد و یا] از معنای حقیقی دور می افتد.»
اینها هر کدام شاه کلیدی است برای راهنمایی علما که چگونه در نقل روایات و علوم دقت داشته باشند.
آن حضرت درباره لزوم احتیاط کامل فرمود: «حَقُّ اللّه ِ عَلَی الْعِبادِ اَنْ یَقُولُوا ما یَعْلَمُونَ وَیَقِفُوا عِنْدَ ما لا یَعْلَمُونَ؛ حق خدا بر بندگان [عالم] آن است که هر چه می دانند، بگویند و در آنچه نمی دانند، دست نگه دارند.»
ب. نشر علوم
از نکاتی که حضرت باقر علیه السلام در مرحله اندیشه سازی بدان توجه داشته، توجه به نشر علوم و توسعه آن است. فقط فراگیری علوم کافی نیست؛ باید در راه نشر آن نیز سعی کرد. در این زمینه، حضرت سخنان نغز و دلکشی دارد که فقط به نمونه هایی اشاره می شود:
1. «مَنْ عَلَّمَ بابَ هُدیً فَلَهُ اَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَلا یَنْقُصُ اُولئِکَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَیْئاً؛ کسی که باب هدایتی را تعلیم دهد، مانند اجر کسی را دارد که به آن عمل کرده است و از پاداش عمل کنندگان کاسته نمی شود.»
2. در جای دیگر فرمود: «تَذاکُرُ الْعِلْمِ دِراسَةٌ وَالدِّراسَةُ صَلاةٌ حَسَنَةٌ؛ مذاکره علمی، درس [و تعلیم] است و درس، نمازی است نیکو (پذیرفته شده).»
3. و فرمود: «زَکاةُ الْعِلْمِ اَنْ تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللّه ِ؛ زکات علم آن است که آن را به بندگان خدا تعلیم دهی.»
4. و فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اَحْیا الْعِلْمَ... اَنْ یُذاکِرَ بِهِ اَهْلَ الدِّینِ وَ اَهْلَ الْوَرَعِ؛ خدا رحمت کند بنده ای را که علم را زنده کند... و زنده کردن علم به این است که با اهل دین و افراد با ورع مذاکره کنی.»
به راستی هر یک از نکات پیش گفته، درهای زیادی را بر روی انسان در فراگیری علم و ارائه آن باز می کند. حال اساسی ترین پرسش رخ می نماید و آن اینکه حالا که متوجه شدیم علم پاداش فراوان و عالم منزلت والایی دارد، علم را از چه کسانی باید بگیریم؟ و برای فراگیری علوم اسلامی درِ خانه چه کسانی برویم؟ و زانوی ادب در خدمت چه کسانی بزنیم؟ در این بخش نیز امام باقر علیه السلام اندیشه سازی و راهنماییهایی دارد.
اولاً، علوم قرآن را تماماً مختص به اهل بیت علیهم السلام می داند و می فرماید: «لَیْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ وَلا صَوابٌ وَلا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ یَقْضی بِقَضاءِ حَقٍّ اِلاّ ما خَرَجَ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ؛ در نزد هیچ کسی از مردم حق وجود ندارد، و [سخن] صواب و راست پیدا نمی شود و هیچ کسی از مردم به حق قضاوت نمی کند، مگر از ما اهل بیت باشد.»
و در جای دیگر فرمود: «ما یَسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِیَ اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعُ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرُ الْاَوْصِیاءِ؛ هیچ کس توان ندارد ادعا کند که جمیع [علوم[ قرآن، ظاهر و باطنش در نزد اوست، جز اوصیاء [پیامبر و امامان معصوم علیه السلام ].»
و آن گاه صریحاً فرمود که اصل قرآن در نزد اهل بیت علیهم السلام است: «اِنَّ الْعِلْمَ الَّذی نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَمْ یُرْفَعْ، وَالْعِلْمُ یُتَوارَثُ وَ کانَ عَلِیٌّ علیه السلام عالِمَ هذِهِ الْاُمَّةِ وَ اِنَّهُ لَمْ یُهْلَکْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ اِلّا خَلَفَهُ مِنْ اَهْلِهِ مِنْ مِثْلِ عِلْمِهِ اَوْ ما شاءَ اللّهُ؛ به راستی علمی که با آدم علیه السلام نازل شد، برنگشته [و از بین نرفته]، بلکه به ارث گذاشته می شود و [آن علوم به علی علیه السلام رسیده اند و[ علی علیه السلام عالم این امّت است و به راستی عالمی از ما از دنیا نمی رود، مگر اینکه کسی جانشین او می شود که مثل علم او را دارد و یا آنچه که خداوند بخواهد.»
متأسفانه در جامعه اسلامی این اندیشه صحیح جا نیفتاد و الاّ مردم درِ خانه علی علیه السلام را رها نمی کردند تا جای دیگر روند و امام صادق علیه السلام را ترک نمی گفتند تا به دنبال امثال ابوحنیفه بروند.
امام باقر علیه السلام در کنار این اندیشه سازی، مذاهب منحرفی همچون: غلات و مرجئه و... را به شدت مورد انتقاد قرار داد و آنان را به مردم معرفی کرد که جای تفصیل آن فرصت دیگری می طلبد.
ج. تدوین کتب
حضرت در کنار فرهنگ سازی به تدوین کتب پرداخته اند که مواردی ذیلاً ذکر می شود:
1. تفسیر القرآن، چنان که محمد بن اسحاق بن ندیم در «الفهرست» به آن تصریح نموده، می گوید: «تفسیر القرآن، کتاب محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام است که ابی الجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیّة از آن حضرت نقل کرده است» و سید حسن صدر می گوید: «جمعی از ثقات شیعه همچون ابو بصیر، یحیی بن القاسم الاسدی نیز نقل نموده اند و علی بن ابراهیم بن هاشم قمی در تفسیر خود آن را از طریق ابی بصیر نقل کرده است.»
2. نسخة احادیث؛ 3. صحیفة احادیث؛ 4. الرسالة الی سعد الاسکاف؛ 5. کتابی که زراره روایت کرده؛ و کتابی دیگر که عبدالمؤمن بن القاسم آن را نقل کرده است.
د. تربیت شاگردان
از مهم ترین انواع جهاد علمی حضرت باقر علیه السلام ، تأسیس دانشگاه علوم اسلامی و تربیت شاگردان فراوان در عرصه های مختلف است. تعداد شاگردان آن حضرت را 465 نفر شمرده اند. هنگام صدور دستور عمر بن عبدالعزیز مبنی بر جمع آوری و تدوین حدیث، هر کدام از یاران و شاگردان برجسته حضرت باقر علیه السلام ، هزاران حدیث را حفظ داشتند و با فرصت پیش آمده، به تدوین و جمع آوری احادیث نیز پرداختند که به چند نمونه اشاره می شود:
1. «محمد بن مسلم» از شاگردان برجسته حضرت باقر علیه السلام در فقه و حدیث است. او اهل کوفه بود و طی چهار سال اقامت در شهر مدینه پیوسته به محضر امام باقر علیه السلام و بعد از او خدمت فرزندش حضرت صادق علیه السلام شرفیاب می شد و از محضر آن دو امام همام بهره می برد و خود گفته است: «هر موضوعی که به نظرم می رسید، از امام باقر علیه السلام می پرسیدم و جواب می شنیدم؛ به طوری که سی هزار حدیث از امام پنجم و شانزده هزار حدیث از امام ششم فرا گرفتم.»
علاوه بر حفظ حدیث، محمد بن مسلم کتابی دارد به نام «اربعمأة مسئلة» (چهار صد مسئله) که مجموع پاسخهایی که درباره چهار صد پرسش از امامین همامین علیهماالسلام گرفته است، در آن گرد آورده است.
2. «جابر بن یزید جعفی». او نیز اهل کوفه بود که برای استفاده از محضر حضرت باقر علیه السلام به مدینه هجرت کرد و بهره های فراوان برد و اندوخته های خود را در قالب کتابهای ذیل به جامعه اسلامی و بشری عرضه کرد:
1. کتاب تفسیر؛ 2. کتاب نوادر؛ 3. کتاب جَمَلْ؛ 4. کتاب صفین؛ 5. کتاب نهروان؛ 6. کتاب مَقْتل امیرالمؤمنین علیه السلام ؛ 7. کتاب مقتل الحسین علیه السلام .
3. برد الاسکاف که شاگرد حضرت سجاد و باقر و صادق علیهم السلام بوده است و کتابی دارد.
4. ثابت بن ابی صفیة، معروف به ابوحمزه ثمالی اَزَدی، متوفای 950 که کتابی در تفسیر و امثال آن دارد.
5. بسام بن عبداللّه صیرفی که دارای کتاب است.
6. حجر بن زائده حضرمی که از محضر امام باقر و صادق علیهماالسلام بهره برده و دارای کتاب است.
7. عبدالمؤمن بن قاسم بن قیس انصاری متوفای 147 که کتابی دارد.
8. ابان بن تَغلب بن رباح، معروف به ابوسعید البکری الجریری، متوفای 141 ق که کتابی دارد به نام فضائل.
9. زرارة بن اعین.
و از دیگر شاگردان آن حضرت که دارای کتاب بوده اند: سلام بن ابی عمرة الخراسانی، مسعدة بن صدقة، مسمع بن عبدالملک، نضر بن مزاحم المنقری، عمرو بن ابی المقدام، ظریف بن ناصح، محمد بن الحسن بن ابی سارة، معاذ بن مسلم الهراء الانصاری، وهب بن عبد ربه، کرد بن مسمع، ابی بصیر، ابی عبیده، سلیمان بن داود منقری، هیثم بن مسروق، عمرو بن خالد، حجاج بن دینار، اسحاق قمی و... .
و چنان که اشاره شد، مجموع شاگردان آن حضرت 465 نفر بوده اند که نام بردن از همه آنها از حوصله یک مقاله خارج است.
ه . مناظرات حضرت باقر علیه السلام
نوع دیگر از جهاد علمی امامان ما، از جمله باقر العلوم علیه السلام مناظراتی است که با افراد مختلف از مذاهب گوناگون داشته اند و مجموع این مناظرات را مرحوم طبرسی در احتجاج گرد آورده است. به نمونه ای از آنها اشاره می شود:
ابوبصیر نقل کرده که حضرت باقر علیه السلام به همراه فرزندش امام صادق علیه السلام هنگام خارج شدن از قصر هشام در مقابل قصر با جمعیتی انبوه روبه رو می شوند. وقتی از وضع آنها می پرسد، می گویند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود منتظر آمدن اسقف اعظم هستند تا مشکلات علمی آنان را حل کند.
حضرت باقر علیه السلام می فرماید: همراه فرزندم به صورت ناشناس در آن مجمع شرکت کردم. طولی نکشید اسقف اعظم وارد شد، در حالی که خیلی سال خورده و پیر شده بود. با شکوه و احترام در صدر مجلس نشست. نگاهی به جمعیت انداخت و سیمای باقر العلوم علیه السلام او را جذب کرد. گفت: از ما مسیحیان هستی یا از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستی؟ فرمود: از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستم. گفت: از دانشمندان آنانی یا افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان آنها نیستم. گفت: اول من سؤال کنم یا شما؟ فرمود: اگر مایلید، شما سؤال کنید.
گفت: شما به چه دلیلی ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند، ولی مدفوعی ندارند؟ آیا دلیل و برهانی و نمونه ای برای آن دارید؟ فرمود: بلی، نمونه آن جنین در رحم مادر است که غذا می خورد و می نوشد، ولی مدفوعی ندارد. گفت: [عجب] شما گفتی از دانشمندان نیستی!
فرمود: گفتم از نادانها نیستم [و نگفتم از دانشمندان نیستم]. گفت: خبر بده مرا از لحظه ای که نه از شب است و نه از روز. حضرت فرمود: ساعتی از از مهم ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگی و نهضت علمی شیعه و بلکه اسلام شمرده می شود. هر چند معارف اسلامی و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولی پایه گذاری و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه السلام بود.
طلوع شمس که نه از شب است و نه از روز و در آن لحظه، بیماران شفا می گیرند. کشیش با عصبانیت گفت: مگر نگفتنی از دانشمندان نیستم!
فرمود: من فقط گفتم از جهال آنان نیستم. گفت: به خدا! پرسش می کنم که در جواب آن در بمانی.
فرمود: هر چه داری، بپرس! گفت: خبر بده از دو مردی که با هم متولد شدند و با هم از دنیا رفتند. یکی پنجاه سال و دیگری 150 سال داشت. فرمود: عزیز و عزیر (یا عزیر و غرره)... .
گفت: به چه دلیل عقیده دارید که نعمتهای بهشتی بر اثر مصرف کم نمی شود؟ نمونه ای برای آن دارید؟
فرمود: بلی، نمونه روشن آن آتش است که اگر صد چراغ را با آن روشن کنیم، آتش اول به حال خود باقی است... .
بعد از همه سؤالات، با عصبانیت و ناراحتی فریاد کشید: «مردم! دانشمند والامقامی را آورده اید تا مرا رسوا سازید! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در میان خود نمی بینید و این را گفت و از مجلس بیرون رفت.
انسان نباید در مقابل این همه نعمت الهی غافل باشد و یا اینکه آن را مستند به علم و زحمت خود بداند؛ بلکه باید آگاه باشد که این همه روزی را رزّاق حقیقی عنایت فرموده است و علم و تلاش و ... همه وسیلهای بیش نبودهاند.
وظایف من و تو در برابر رزق و روزی
بنابر آیات و روایات، انسان در مقابل برخورداری از مواهب و نعمت های الهی، یک سلسله وظایفی دارد که باید آن ها را در زندگی خود مد نظر داشته باشد و بدانها عمل نماید.
از مهمترین وظایفی که قرآن و احادیث بدان ها پرداختهاند، انفاق و اعتدال در مصرف کردن مواهب و نعمتهای الهی است.
شکر و سپاسگزاری
شکر و سپاسگزاری، یکی از وظایف انسان در برابر نعمت های الهی است.
نیم نگاهی به جهان هستی بیانگر آن است که آدمی غرق در نعمت های الهی است و خداوند سبحان مواهب گوناگون الهی را در اختیار او قرار داده است. پس انسان نباید در مقابل این همه نعمت الهی غافل باشد و یا اینکه آن را مستند به علم و زحمت خود بداند؛ بلکه باید آگاه باشد که این همه روزی را رزّاق حقیقی عنایت فرموده است و علم و تلاش و ... همه وسیلهای بیش نبودهاند.
این جاست که انسان با اندک تأملی در می یابد که نه تنها نباید از منعم حقیقی غافل شود؛ بلکه باید بهترین نوع شکرگزاری را در زندگی خود به کار بندد که همان شکر عملی و به کار بستن نعمت های الهی در جای خود می باشد.
وجوب شکر منعم و نعمت دهنده از نظر عقل و از دیدگاه عقلا، امری است مسلم و ضروری، اما از نظر نقل می توان به این آیات و روایات اشاره کرد.
خداوند میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَاشْکُرُواْ لِلّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ «اى کسانى که ایمان آوردهاید از نعمت هاى پاکیزهاى که روزى شما کردهایم بخورید و اگر تنها او را مى پرستید خدا را شکر کنید.» (1)
و نیز می فرماید: «فَکُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ حَلالًا طَیِّبًا وَاشْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ»؛ «پس از آنچه خدا شما را روزى کرده است حلال [و] پاکیزه بخورید و نعمت خدا را اگر تنها او را مى پرستید شکر گزارید.» (2)
نگاهی به روایات نیز بیانگر آن است که وجوب شکر و سپاسگذاری خداوند سبحان با بیان های گوناگون مورد توجه قرار گرفته است.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه «إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» فرمود: «خداوند آن ها را از اسراف و سخت گیری بازداشت، ولی حد وسط [را توصیه کرد] همه آن چه را دارد ندهد، آنگاه از خدا بخواهد که خدا روزیش دهد [که در این صورت] دعایش را به اجابت نمی رساند»
امام علی (علیه السلام) شکر و سپاسگذاری را نخستین واجب از جانب خدای تعالی دانسته و می فرماید: «أَوَّلُ مَا یَجِبُ عَلَیکُم للهِ سُبحَانَهُ شُکرَ أَیَادِیهِ وَ ابتِغَاءَ مَرَاضِیهِ؛ نخستین چیزی که از جانب خدای سبحان بر شما واجب است، شکر نعمت های او و به دست آوردن خشنودی های اوست».(3)
در سخنی از امام صادق (علیه السلام) نیز آمده است: «أَحسِنوُا جِوَارَ النِّعمِ قیلِ: وَ مَا حُسنُ جِوَارِ النِّعَمِ؟ قَالَ: الشَکرُ لِمَن أَنعَمَ بِهَا وَ أَدَاءُ حُقُوقِهَا؛ مجاورت نعمت ها را نیکو کنید! عرض کردند: مجاورت نعمت ها چیست؟ فرمود: سپاسگزاری کسی که نعمت ها را داده و پرداخت حقوق آن».(4)
انفاق
یکی دیگر از وظایف مهم انسان در برابر روزی و نعمت هایی که خداوند به او ارزانی میدارد، انفاق است.
وجوب زکات نیز بر همین اساس است؛ یعنی بر اساس وظیفهای است که انسان در برابر برخورداری از مواهب الهی باید انجام دهد.
قرآن کریم در سوره حدید، انفاق را در کنار ایمان به خدا و رسولش قرار داده و ما را دان امر نموده است: «آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَأَنفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ»؛ «به خدا و پیامبر او ایمان آورید و از آنچه شما را در [استفاده از] آن جانشین [دیگران] کرده انفاق کنید پس کسانى از شما که ایمان آورده و انفاق کرده باشند پاداش بزرگى خواهند داشت.» (حدید: 7)
در آیات بسیاری در کنار نماز، تقوا، ایمان و ...، امر به انفاق شده است.(5) اندک دقتی در این آیات شریفه جایگاه انفاق در راه خدا و رسیدگی به دیگران از طریق انفاق مالی، به عنوان وظیفه انسان در برابر رزق و روزی مشخص میگردد.
در روایات نیز انفاق مورد توجه قرار گرفته است. در سخنی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «خِصلَتَانِ مَن کَانَا فِیهِ وَ إلاّ فَاغرُب! قِیلَ: وَ مَا هُمَا؟ قَالَ: الصَّلاةُ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ المُحَافَظَةُ عَلَیهَا وَ المُوَاسَاتُ؛ دو خصلت است که در هر کس باشد [با او نزدیک شد] و الا از او بگریز، پس بگریز. سوال شد: آن دو خصلت کدامند؟ فرمود: نماز در وقت و محافظت بر آن و دیگری، بخشش از مال در حالی که مال در حد کفاف است».(6)
در حدیثی از امام علی (علیه السلام) نیز آمده است: »فَدَعِ الإِشرَافَ مُقتَصِدَاً وَ اذکُر غَداً وَ امسُک مِنَ المَالِ بِقَدَرِ ضَرُورَتِکَ وَ قَدِّم الفَضلَ لِیَومِ حَاجَتِکَ؛ پس واگذار اسراف را با میانه روی و یاد کن در امروز فردا را و نگاهدار از مال به قدر ضرورت خود و پیش فرست زیادتی را از برای روز حاجت خود».(7)
دو خصلت است که در هر کس باشد [با او نزدیک شد] و الا از او بگریز، پس بگریز. سوال شد: آن دو خصلت کدامند؟ فرمود: نماز در وقت و محافظت بر آن و دیگری، بخشش از مال در حالی که مال در حد کفاف است»
اعتدال در مصرف نعمت های الهی
اعتدال و میانه روی، یک قانون همگانی و در همه جا ضروری است. از جمله اموری که رعایت اعتدال در آن توصیه و سفارش شده، استفاده از مواهب الهی است.
انسان در مخارج زندگی و استفاده از نعمت های الهی نباید بخیل و اهل امسالک باشد؛ چرا که دچار تفریط خواهد شد و نه اهل اسراف باشد؛ چرا که دچار افراط خواهد شد؛ بلکه باید اعتدال و میانه روی را پیشه کند تا موفق باشد.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه «إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» (8) فرمود: «خداوند آن ها را از اسراف و سخت گیری بازداشت، ولی حد وسط [را توصیه کرد] همه آن چه را دارد ندهد، آنگاه از خدا بخواهد که خدا روزیش دهد [که در این صورت] دعایش را به اجابت نمی رساند.» (9)
پینوشت ها:
1. بقره: 172.
2. نحل: 114.
3. آمدی تمیمی، غررالحکم، ح 3329.
4. طبرسی، مشکاةالانوار، ص 30.
5. حدید: 7 و 10 و 16.
6. بحارالانوار، ج74، ص 391.
7. غررالحکم، ح 6596.
8. انعام: 141.
9. بحارالانوار، ج47، ص 234.
کلمه غیبت در لغت و در اصطلاح دین شامل حقایقى است که از دید انسان و چشم آدمى ناپیدا پنهان باشد.
غیب داراى مصادیق فراوان و افراد گوناگونى است، گاهى مصداق غیب حقیقتى است که وجودش غیر مادى و بیرون از چهار چوب جسمیت و عنصریت، و خارج از هر حد و مرزى است، و زمان و مکان در موجودیت او هیچ نقشى ندارد، و چشم که جسمى است مادى و مرکب از عناصر این عالم، و داراى حد و مرز و محکوم زمان و مکان و تنها راه دیدنش با کمک انعکاس نور به اشیاء است از مشاهده او براى همیشه عاجز است، و از قابلیت دیدن و تماشاى او براى ابد محروم است.
چنین غیبى با این اوصاف ویژه وجودش را فطرت نهفته در ذات هر انسانى خبر مىدهد، و تکتک اجزاء آفرینش و آثار موجود در پهن دشت هستى بر حضرتش دلالت دارند، و کتاب هاى آسمانى به ویژه قرآن مجید به ذاتش اشاره دارند. و اوصاف و اسماءش را بیان مىکنند، و فلسفه و حکمت متقن، دلایل استوار و محکمى بر موجودیتش اقامه مىنمایند، و عارفان داراى عرفان و معرفت از طریق نور کشف و ذوق باطنى به وجودش اقرار مىکنند و صاحبدلان خردمند از برگهاى آویخته از هر شاخهاى کتابى در شناخت و معرفت او به دست مىدهند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفترى است معرفت کردگار
و اندیشمندان پاکدل، و سالکان طریقت راستى و درستى از هر گیاهى شعار توحیدش را گوشزد مىکنند:
هر گیاهى که از زمین روید
وحده لا شریک له گوید این غیب وجود اقدس حضرت حق، خالق هستى، مدبر امور آفرینش، رب ودود، رحیم و غفور، کریم و قدیر، خداى مهربان و عزیز و تواناست که به خاطر ویژگىهاى ذات مبارکش و ازلى و ابدى بودنش، و نامحدود بودن وجودش، از دسترس دیدن هر بینندهاى از هر صنف و نوعى بیرون است و نسبت به همه موجودات و مخلوقات غیب مطلق است. لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ: «1»
دیدهها به تماشاى او دست نمىیابند.
او از طریق آیات و آثارش بدون این که او را ببینند بر قلب هر کسى تجلى دارد، و هیچ راهى و طریقى و دلیلى بر انکار حضرتش وجود ندارد.
أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «2»
آیا در وجود خدا شکى است، خدائى که پدید آورنده آسمانها و زمین است؟!
ایمان به این غیب که از طریق مطالعه و دقت در آیات کتاب تکوین که مجموعه آفرینش و عرصهگاه هستى است، و مطالعه کتاب تشریع که قرآن مجید است، و تحقیق و تدبر در کتاب نفس که وجود انسان است به دست مىآید، از نشانههاى پرهیزکاران است.
هُدىً لِلْمُتَّقِینَ (2) الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ.
گاهى مصداق غیب موجودات روحى و معنوى و ملکوتى و نورى هستند، که وجودشان را وحى و پیامبران و امامان و به ویژه قرآن مجید خبر داده مانند فرشتگان که هر گروهى به اذن حضرت حق در کارى هستند و در حقیقت مدبرات امر خداى مهرباناند.
و ایمان به آنان از دسترس تماشاى چشمها بیروناند از لوازم دیندارى است.
وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ: «3»
و لکن کار نیکو از کسى است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان ایمان آورده است.
گاهى آنچه از دیده ناپیداست، و از دسترس چشم بیرون است حقایقى هستند که در ظرف زمانهاى گذشته قرار دارند و در زمان انسان میلیونها سال یا هزاران سال بر آن زمانها تأخر دارد و هیچ زمینهاى براى تماشاى آن حقایق به وسیله انسان وجود ندارد، و تقدم زمانى مانع از دیدن آنهاست.
انسان از بسیارى از آن حقایق که در ظرف زمانهاى گذشته قرار دارند به وسیله آثار طبیعى، یا سنگ نبشتهها، یا کتابهاى تاریخى یا کتابهاى دینى به ویژهقرآن مجید خبردار شده، و هیچ راه شکى نسبت به وجود آنان وجود ندارد، مانند پیامبران الهى که براى هدایت انسان مبعوث به رسالت شدند.
آنان براى همه آیندگانشان از مصادیق بارز غیباند، و ایمان به آن بزرگواران از صفات متقین است.
در روایت جالبى آمده: روزى پیامبر اسلام به اصحاب خود فرمودند فاضلترین مخلوقات چه کسانى هستند؟ پاسخ دادند فرشتگان فرمودند، گفتند فرستادگان حق فرمود مراد من غیر ایشان است، گفتند: خود بگوئید چه کسانى هستند؟ فرمود گروهى که پس از من بیایند در حالى که مرا ندیدهاند، و همنشین با من نبودهاند، گفتارم را از دهانم نشنیدهاند، و معجزاتم را مشاهده نمودهاند، تنها ورقى چند را که بیان طریقهمن است مىبینند و از آن طریق به من ایمان مىآورند و نبوتم را تصدیق کنند، سپس این آیه را تلاوت فرمود:
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
و بعد از آن فرمود:
«اولئک اخوانى»
آنان برادران من هستند!
گفتند یا رسول الله آیا ما برادران تو نیستیم؟ فرمود:
«انتم اصحابى و هم اخوانى»
شما همنشینان من هستید و آنان برادران من هستند. «4» گاهى آنچه از دیده پنهان و ناپیداست، به خاطر مصالح و امورى است که دانش فراگیرش نزد خداست، و وجود آن غایب ناپیدا با دلایل متقن و براهین استوار، و نقلهاى متین تاریخى ثابت شده و قطعى است، و جائى براى انکار او و شک و تردید در وجودش وجود ندارد.
مصداق چنین غیبى وجود مبارک حضرت حجة بن الحسن العسگرى «5» است که نزدیک به ششهزار روایت که در کتابهاى معتبر شیعه و سنى نقل شده از روز ولادتش و شروع غیبتش و آثار وجودىاش و ظهورش در آخر الزمان براى گسترانیدن عدالت در همه جهان خبر دادهاند و ایمان به او بىتردید از اوصاف پاکان و پرهیزکاران است.
و گاهى آنچه از دیده پنهان و ناپیدا است، حقایقى هستند که یا در ظرف زمان آینده قرار دارند، یا تحقق آنها مشروط به تحقق زمان آینده است، آیندهاى که با حقایقش از دسترس دید انسان خارج است و به عبارت دیگر تأخر از زمان حال و حاضر دارد، و وجود آن حقایق که در زمان آینده قرار دارند یا تحقق پیدا مىکنند از طریق دلایل فراوان استوار و برهانهاى واضح و آشکار ثابت شده، و راه انکارى براى آنها نیست مانند حالات موت انسان، برزخ، قیامت، پرونده عمل، میزان، صراط، بهشت، دوزخ که همه اینها از مصادیق غیباند و ایمان به آنها از نشانههاى متقین است.
سه نکته مهم
1- ایمان حقیقتى است که ظرف آن دل آدمى است، اگر ایمان در دل مستقر نباشد ولى مایه آن در قول و گفتار که به صورت شهادتین است جارى باشد شخص را به عنوان مؤمن نمىتوان به شمار آورد چنان که در قرآن مجید آمده:
مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ: «6»
از اهل کفر کسانى هستند که به زبان مىگویند ایمان آوردیم ولى قلبشان ایمان نیاورده است.
خداى عزیز در آیاتى که مسئله ایمان را مطرح کرده است آن را به دل نسبت داده:
وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ: «7»
و قلب او آرام به ایمان است.
أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ: «8»
اینانند که خدا ایمان را در قلوبشان ثابت کرد.
قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ: «9»
اعراب بادیه نشین گفتند: ایمان آوردیم، بگو ایمان نیاوردهاید بلکه بگوئید اسلام آوردیم چون ایمان در دلهاى شما وارد نشده است.
2- هر چند لغت غیب از نظر معنى عمومیت دارد و شامل هر چیزى است که از دید انسان پنهان است ولى مراد از غیب در آیه شریفه.
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ
غیبهائى است که ایمان به آنها مورد تکلیف قرار گرفته و اعتقاد و باور داشتن آنها سبب ارزش انسان و مایه فضیلت و موجب فلاح و نجات است، چون خدا، پیامبران، فرشتگان، کتابهاى آسمانى که پیش از قرآن بوده و فعلًا اصل آنها از دسترس بیرون است، امام عصر، حالات هنگام مرگ، برزخ، پرونده، میزان، صراط بهشت، دوزخ. «10» 3- از دورترین زمان، و شاید از زمان شروع زندگى انسان در کره خاک تا به امروز این حقیقت با برهان و دلیل به وسیله پاکان و صاحبدلان، و خردمندان و اندیشمندان، و آگاهان و بینایان به انسان گوشزد شده است که نباید تصور کرد، و به وهم و خیال گذرانید، که آنچه از دسترس حواس پنجگانه به ویژه چشم بیرون است و ما آن را با هیچ یک از حواس درک نمىکنیم وجود ندارد، تا جائى که گفتهاند:
«عدم الوجدان لا یدل على عدم الوجود:»
نیافتن دلیل بر نبودن نیست
کسى که دلیلش بر نبود حقایق غیر محسوس این باشد که چون آنها را با حواس پنجگانهام احساس نمىکنم پس وجود عینى ندارند فردى است بىخبر و دور از منطق و بیگانه از علم و اندیشه، و مخالف با بصیرت میلیونها انسان والا و آگاه چون پیامبران و امامان اولیا و اندیشمندان و دانشمندان و آگاهان عارف، و سلسله جنبانان معارف.
او با کمى تأمل و تدبر و با کمک گرفتن از علم و دانش و تحقیق و تدقیق و با تکیه بر اندیشه پاک اندیشمندان خواهد فهمید که در اطراف خود او بسیارى از امور و حقایق هست که در حیات او داراى آثار مثبت فراورانى است، در حالى که از دسترس حواس پنجگانه او خارج است، زیرا حواس قابلیت آن را ندارد که هر حقیقتى را در عالم حس کند، حواس داراى میدان محدودى است، و قابلیت درک آنها در حد اشیا و عناصر محدودى است که با آنها مىتوانند سر و کار پیدا کنند.
شیخالرئیس ابوعلىسینا که از دانشمندان مقبول جهان است و همه عالمان جهان او را به علم و عمل و نبوغ ستوده و مىستایند در آغاز نمط چهارم کتاب با ارزش اشارات مىفرماید:
بدان که گاهى بعضى خیال مىکنند که موجود همان است که حس انسان به آن مىرسد، و آنچه حس به آن نمىرسد موجود نیست اما اگر تو تأمل کنى در همان موجودات محسوس چیزها خواهى یافت که محسوس نیست.
راستى چه اشتباه بزرگ و غلط فاحشى است که انسانى که داراى عقلى محدود و دانستنىهائى اندک است خود را با این ضعف و کوچکى و فقر و تهیدستى همه جانبه، میزان بود و نبود حقایق و ترازوى حق و باطل واقعیات بداند و بگوید چون حس نمىکنم نیست، و چون این برنامه را باطل مىدانم باطل و چون این مسئله را حق مىدانم حق است و جز این نیست!!
این حالت ناشى از غرور و کبر، و بىخبرى و بىخردى و نهایتاً تاریکى باطن و جهل مرکب است.
در هر صورت باور داشتن امور غیبى که وجودشان با دلایل استوار و برهانهاى قوى قابل اثبات است، و عدمشان با هیچ حجت و دلیلى قابل اثبات نیست، امرى است که از آن در قرآن مجید و روایات تعبیر به ایمان به غیب شده، و چیزى در مسائل معنوى براى انسان افضل از آن نیست، چنان که ابنمسعود از پیامبر بزرگوار اسلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:
«و الذى لا اله الا هو ما آمن احد افضل من ایمان بغیب ثم قرء هذه الآیه الذین یؤمنون بالغیب:» «11»
سوگند به کسى که معبودى جز او نیست، احدى ایمانى برتر از ایمان به غیب نیاورده و سپس این آیه را تلاوت کرد: الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ. وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ:
جمله یقیمون الصلاة که از باب افعال و فعل مضارع جمع است در این آیه شریفه بنابر اعتقاد متخصصان و صاحب نظران بر دو معنا دلالت دارد:
1- دوام و استمرار داشتن بر نماز تا پایان عمر
2- برپا کردن نمار با همه ارکان و شرایط ظاهرى و معنوى
معناى اول با تکیه بر آیه شریفه سورهى معارج بیان شده:
الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ: «12»
نماز گزاران واقعى کسانى هستند که بر نمازشان مداومت و استمرار دارند و در هیچ موقعیتى دست از نماز برنمىدارند.
و معناى دوم بر اساس آیه شریفهى سوره مؤمنون ذکر شده است:
وَ الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ: «13»
مؤمنان واقعى کسانى هستند که بر شرایط وارکان ظاهرى و معنوى نمازشان مستمراً مداومت دارند.
قرآن مجید در رابطه با نماز به حقایقى بس با ارزش اشاره مىکند از جمله:
همه مکلفان را به اقامه نماز به عنوان تکلیفى لازم و واجب دعوت مىکند، تکلیفى که در صورت ادا شدن سبب خوشنودى حق وعامل استحقاق مکلف نسبت به بهشت، و زمینهاى براى تأمین بخشى از خیر دنیا و آخرت، انسان است:
وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ: «14»
نماز را بر پاى دارید و این فرضیه پرمنفعت الهى را به جاىآورید.
قرآن کریم از همه مؤمنان و عاشقان حق و علاقهمندان به عبادت و بندگى دعوت مىکند که نماز را در اوقات معین خودش، اوقاتى که حضرت حق تعیین کرده ادا کنید، که از فضایل این عبادت به جاى آوردن آن در وقت تعیین شده است.
إِنَّ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً: «15»
بىتردید نماز بر عهده اهل ایمان فرضیهاى محدود به اوقات است. کتاب خدا از همه مردم دعوت مىکند، نمازهاى واجب خود را یک دل و یک سو با جماعت و گروهى بخوانید، زیرا نظر لطف خدا در حدى که با جماعت است با فرد نیست.
وَ ارْکَعُوا مَعَ الرَّاکِعِینَ: «16»
نماز را در جمع نمازگزاران به صورت گروهى ادا کنید.
حضرت حق در قرآن مجید از مؤمنان نمازگزارى که نمازشان همراه با خشوع و فروتنى قلبى و بدنى است مدح و ستایش نموده:
الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ: «17»
مؤمنان رستگار کسانى هستند که در نمازشان در باطن و ظاهر خاشع و فروتن هستند.
قرآن مجید به انکار کننده حقایق و تارک نماز این فرضیه الهى که رکن مهمى از ارکان اسلام است عتابى سنگین دارد و او را از چهار چوب انسانیت خارج دانسته و قیامتى بسدشوار و عذابى بس سنگین براى او پیشبینى مىکند:
فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى: «18»
پس او به باور حقایق، و تصدیق توحید و نبوت و قیامت تن نداد و از به جاى آوردن نماز امتناع ورزید.
عاقبت اینان عاقبت بسیار بدى است، و سرانجامشان سرانجام فوقالعاده سختى است تا جائى که براى همیشه دچار عذاب الیم مىشوند و در آن لحظه که لحظه ورود به دوزخ است از سوى بهشتیان مورد پرسش قرار مىگیرند:
ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ: «19»
چه چیز شما را به دوزخ وارد کرد؟ مىگویند از نمازگزاران نبودیم قرآن مجید آنان را که به نماز بها نمىدهند، و ارزشى براى آن قایل نیستند، و این عبادت بىنظیر را مهمل و ضایع مىگذارند و نسبت به انجام آن از روى علم و عمدتقصیر مىکنند مورد تهدید قرار مىدهد و مىگوید:
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا: «20»
نسل بد و بىادبى پس از قوم نوح به جاى آنان قرار گرفت که نماز را مهمل گذاشتند و این رکن اساسى دین را ضایع و تباه کردند، و از خواستههاى نامعقول خود پیروى نمودند، در نهایت به همین زودى با کیفرى سخت روبرو خواهند شد.
در بیان ارزش و اهمیت نماز، و شرایط ظاهرى و باطنى آن در توضیح و تفسیر آیات دیگر به مسائل و حقایق قابل توجهى اشاره خواهد شد، در این بخش لازم است چند روایت معتبر را ثبت این اوراق کنم، باشد که براى عاشقان عبادت و بندگى مفید افتد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- انعام 103.
(2)- ابراهیم 10.
(3)- بقره 177.
(4)- منهجالصادقین ج 1، ص 138- کشفالاسرار ج 1، 46 با اندکى تفاوت.
(5)- نورالثقلین ج 1، ص 26- ابوالفتوح رازى ج 1، ص 64.
(6)- مائده 41.
(7)- نحل 106.
(8)- مجادله 22.
(9)- حجرات 14.
(10)- صافى ج 1، ص 92.
(11)- منهج الصادقین ج 1 ص 127.
(12)- معارج 23.
(13)- مؤمنون 9.
(14)- روم 31.
(15)- نساء 103.
(16)- بقره 43.
(17)- مؤمنون 2.
(18)- قیامت 31.
(19)- مدثر 46.
(20)- مریم 59.
راهکارهای عملی (پرورشی)
1. ازدواج و تشکیل خانواده ی اصیل و قانونی
یکی از مهمترین و سرنوشت سازترین مراحل تکوینی شخصیت هر فرد، مرحله ی تشکیل و انعقاد نطفه ی او می باشد. طریقه ی انعقاد نطفه ی هر فرد و حلال زاده بودن او، یکی از مهمترین و اساسی ترین زمینه ها برای پذیرش ولایت اهل بیت (ع) و قبول معرفت و محبت و پیروی عملی از آنان است، به عبارت بهتر و ساده تر نسل امام زمانی بایستی نسل پاک و حلال زاده باشد وگرنه مانع بزرگی برای پذیرش حق و حقیقت خواهد داشت، در روایتی، رسول خدا (ص) به این مورد اشاره کرده و می فرمایند:
(لا یُبغِضُنا إلاّ مَنٌ خَبُثَت وِلادَتُهُ.) (12)
«با ما دشمن نیست مگر کسی که ولادتش ناپاک باشد.»
امام صادق (ع) می فرمایند:
(والله لا یُحِبُّنَا مِنَ العرب والعجَم إلا اهلُ البیوتاتِ وَالشَّرَفِ و المَعدنِ ولا یُبغِضُنا مِن هؤلاءِ و هؤلاءِ إلا کُلُّ دَنسٍ مُلصَقٍ.) (13)
«به خدا سوگند که از عرب و عجم ما را دوست ندارند مگر کسانی که خانواده دار و شریف و اصیل هستند و از این رو از اینان و آنان ما را دشمن ندارند مگر کسی که آلوده و بی نسب باشد.»
2. سازندگی خود و توجه به قانون وراثت
وراثت یعنی انتقال بعضی از خصوصیات والدین یا خویشان آنها به فرزندان و همین امر سبب شباهت فرزندان به والدین یا خویشان آنها می باشد.
قانون وراثت یکی از مهمترین عوامل شخصیت ساز برای انسان می باشد. در برخی از نظریات تربیتی سهم تأثیر وراثت بر شخصیت انسان را تا 70% اعلام می دارند و این نکته هم بشارت است و هم یک هشدار، چرا که اگر والدین نسبت به اهل بیت (ع) عاشق و عارف باشند، امکان تأثیرگذاری مثبت از طریق قانون وراثت بر کودک را تا p دارند، ولی اگر دچار نقصان و کاستی باشند از این طریق لطمه ی بزرگی به روح و روان کودک وارد خواهد آمد.
در تاریخ نمونه های زیادی دیده می شود که این قانون در شخصیت آنها نقش بسزایی داشته است، به عنوان نمونه امام صادق (ع) در وصف محمد بن أبی بکر می فرماید: «محمد نجابت را از مادرش به ارث برد.»
3. مراقبتهای ویژه دوران جنینی
انعقاد نطفه از راه حلال و بر اساس قانون دین و پرهیز از انعقاد نطفه در مواردی که شرع از آنها نهی کرده (مثل ایام حیض یا ایام ماه مبارک رمضان و در حالت روزه) و همچنین برقراری ارتباط معنوی و توجه به پیام اکرم (ص)، حضرت علی (ع)، حضرت زهرا(ع)، امام حسین (ع) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، در این مدت و گفتن برخی از اذکار به توصیه بعضی از علماء و خوردن مقدار کمی از تربت سیدالشهداء (ع) به خواست الهی سبب ولایتی شدن فرزندان خواهد شد.
4. مراعات آداب اسلامی (تحنیک، تغسیل، تسمیه) در اولین روزهای تولد
لحظه های اولیه ورود طفل به عالم دنیا، لحظاتی مهم و سرنوشت ساز می باشد. پس از ماهها انتظار، پدر و مادر چشمانشان به دیدن فرزند خویش روشن شده و بزرگترین تحول و ثمره ی زندگی خود را مشاهده می کنند. برای چنین لحظاتی، آداب، اعمالی و دستوراتی در خصوص معنویت، بهداشت، نحوه ی تغذیه و طریقه نگهداری فرزند وجود دارد که می تواند آینده ای همراه با سلامت و سعادت را برای طفل رقم بزند.
در سخنان اهل بیت (ع) به جهت تبرک، ایمنی بخشی جسمی و روحی فرزند و تربیت او در مسیر اهل بیت (ع) چندین دستورالعمل وارد شده است، مانند:
الف) باز نمودن کام طفل با تربت سیدالشهداء (ع) و آب فرات. امام صادق (ع) در همین زمینه می فرمایند:
(حَنِّکُوا أولادَکم بِتُربَه الحسین (ع) فانَّه أمانٌ.) (14)
«کام فرزندان خود را با تربت امام حسین (ع) بردارید که مایه ی امنیت (جسم و روان) آنها خواهد بود.»
ب) غسل دادن فرزند با آب فرات در صورت امکان
ج) انتخاب نام مبارک و مقدس «محمد» برای نوزاد پسر و «زهرا» برای نوزاد دختر حداقل تا هفت روز (15)
د) انتخاب نام دائمی مناسب که دارای بار معنوی طفل باشد.
هـ) عقیقه کردن (کشتن گوسفند یا شتر) برای سلامتی فرزند و اطعام نزدیکان و یا اهدای گوشت آن به فقراء و نیازمندان
و) گفتن اذان و اقامه در گوش طفل
5. تغذیه ی حلال و طیّب
بی دقتی نسبت به حلال و حرام بودن غذای فرزندان، آنها را دچار تاریکی روحی و گاهی شقاوت دینی و دشمنی با اهل بیت (ع) و قاتل خوبان شدن می کند.
در اثر لقمه ی حرام است که کار انسان به جایی می رسد که حتی قاتل امام خویش می شود، چنانچه امام حسین (ع) در بیان علت عدم تأثیرگذاری سخنانش بر لشکریان عمر سعد در روز عاشورا فرمودند:
(فَقَد مُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرام...) (16)
«شکم های شما از حرام انباشته شده است..)
در این میان نه تنها بی دقتی بلکه گاهی دستهای پنهان و پیدای دشمنان اهل بیت (ع) برای ربودن دلها و محبت ها و فرزندان معصوم، از دامن پر مهر اهل بیت (ع) و سربازگیری برای جبهه ی باطل خودشان، حرام خواری را به شیوه های گوناگون ترویج و انتشار می دهند، لذا والدین باید علاوه بر اینکه خودشان در کیفیت تغذیه فرزندانشان مراقب هستند، از فرزندان خود در مقابل تغذیه های ناپاک دیگران نیز مراقبت نمایند.
6. دعای والدین در حق فرزندان
دعای والدین در حق فرزندانشان، در موفقیت، رشد و بالارفتن ضریب پیروزی و توفیق او بسیار مؤثر است.
امام صادق (ع) می فرمایند:
(ثلاثُ دَعواتٍ لا یُحجَبنَ عَنِ الله تعالی: دعاءُ الوالدِ لِوَلَدهِ إذا برَّهُ....) (17)
« سه دعاست که از خداوند متعال پوشیده نمی ماند(و مستجاب می گردد.) دعای پدر در حق فرزندش، هر گاه فرزند نسبت به او نیکوکار باشد...»
بنابراین در راستای تربیت نسل مهدوی اگر والدین می خواهند فرزندانی عاشق اهل بیت (ع) تربیت کنند، نباید از عامل دعا در حق فرزندانشان غفلت ورزند.
7. آشنایی فرزندان با سرزمین های مقدس و زیارت
سرزمین هایی که رنگ و بوی اهل بیت (ع) دارد و ذره ذره ی خاک آنها، انسان را به یاد فضائل و کرامات خاندان وحی می اندازد، در تربیت نسل مهدوی بسیار تأثیرگذارند.
مکه و خانه ی خدا، صحرای عرفات، مدینه، کربلا، نجف، مسجد کوفه، مسجد سهله، مسجد جمکران، کاظمین و سامرا و سرداب مقدس و... مکان هایی برای آشتی و یا آشنایی بیشتر و بهتر با امام زمان (ع) هستند و نسل نو باید با این سرزمینها آشنایی کامل داشته باشد.
8. بزرگداشت ایام شهادت و ولادت ائمه طاهرین (ع)
قرآن می فرماید: « (وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ) (18)
«آنان را به ایام خدا متذکر شو.»
امام صادق (ع) در تفسیر این آیه ی شریفه می فرمایند:
(أیّام الله ثَلاثه: یوم یَقومُ القائمُ و یوم الکَرَّهِ و یَومُ القِیامه.) (19)
«روزهای خداوند سه روزند: روز قیام قائم (ظهور)، روز رجعت و روز قیامت.»
آشناسازی فرزندان و بزرگداشت ایام ویژه مانند ایام ولادتها و شهادت ها و شبهای قدر، در فضا سازی معنوی و روحی نسل جوان بسیار مؤثر است، مخصوصاً بزرگداشت دهه مهدویت و ایام ولادت آن حضرت در نیمه شعبان.
9. آراستگی ظاهری و آماده سازی محیط زندگی
در تربیت نسل منتظران ظهور، فضاسازی و آماده کردن فضا و محیط جهت زنده نگاه داشتن یاد حضرت، در تربیت فرزندانی امام زمانی بسیار مؤثر است. در این باره در بیان جداگانه ای تحت عنوان فضاسازی خانه با نام و یاد امام زمان (ع) سخن گفته ایم.
10. ایجاد آمادگی در فرزندان برای اُنس با روز جمعه
از وظایف مهم والدین نسبت به فرزندانشان آن است که از روز جمعه خاطره ی خوشی در اذهان فرزندان خود ایجاد کنند و آنان را با فضایل و برکات این عید الهی هر چه بیشتر آگاه گردانند. پیامبر گرامی اسلام می فرمایند: (اِشتَرُوا لِصِبیانِکُمُ اللَّحمَ و ذَکِّروهُم یومَ الجُمُعهِ.) (20)
«برای فرزندان خود گوشت تهیه کنید و آنان را با روز جمعه آشنا سازید.»
روز جمعه روزی است برای پاکیزگی، استراحت و تفریح، آموزش و مسایل دینی و بالا بردن سطح آگاهی های مذهبی، روزی برای جمع شدن بر محور نماز و شرکت در بزرگترین اجتماع هفتگی (نماز جمعه) و بالاخره روزی است برای خواندن دعای ندبه و یاد کردن از امام زمان (ع) و انتظار ظهور حضرتش را کشیدن، همچنانی که در زیارت حضرت صاحب الامر (ع) در روز جمعه می خوانیم:
(هذا یومُ الجُمُعه و هُوَ یَومُکَ المُتَوَقِّعُ فیه ظُهُورَک....)(21)
«این روز، روز جمعه است، روزی که متعلق به شماست و همه در آن روز، انتظار ظهور شما را می کشند.»
11. ایجاد آمادگی نظامی و بدنی در فرزندان و حفظ روحیه حماسی آنان
یکی از راهکارهای عملی در تربیت نسل مهدوی جهت فداکاری در فردای ظهور در رکاب امام مهدی (ع) این است که جوانان امروز ما با نشاط و امید و اقتدار، به کسب قدرت بدنی و آمادگی نظامی و روانی برای یاری رساندن به حضرت بقیه الله (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپردازند و در مسیر آرمانها و اهداف مقدس حضرت حرکت نمایند.
در روایتی از امام صادق(ع) در این خصوص آمده است:
(لِیُعِدَّنَّ أحَدُکُم لِخُروجِ القائم وَلَو سهماً فَإنَّ الله إذا عَلِمَ ذلِکَ مِن نِیَّتِهِ رَجَوتُ لأن یُنسِیءَ فیِ عُمُرِه حَتّی یُدرِکَهُ و یکونَ مِن أعوانِهِ و أنصارِهِ.)
« هر کدام از شما باید برای قیام امام زمان (ع) تلاش کند ولو به آماده کردن یک تیر باشد، زیرا هنگامی که خداوند در نیت شخص چنین ببیند، امید دارم که عمرش را زیاد کند تا زمانی که او قائم (ع) را درک کند و از یاران و یاوران او گردد.»
12. تقویت حس نظارت و حضور امام زمان (ع) در زندگی
این باور که هر لحظه اعمال ما مورد نظر و عنایت حضرت مهدی (ع) است و اینکه آن حضرت به همه ی امور و مسائل آگاهند و هیچ چیز بر او پوشیده نیست، می تواند زمینه رشد و تربیت هر چه بیشتر جوانان و نوجوانان را فراهم کند. احساس اینکه حضرت مهدی (ع) مراقب و ناظر اعمال همه هستند، می تواند نقش بسزایی در شخصیت انسانها داشته باشد، امام صادق (ع) در حدیثی می فرمایند:
(تُعرَضُ الأعمال علی رسول الله، اعمالُ العِباد کُلَّ صَباحٍ أبرارُها و فُجّارُها...) (22) «اعمال بندگان چه نیکوکار و چه بدکار هر صبح بر رسول خدا عرضه می شود.»
علاوه بر این، هر سال نیز پرونده ی اعمال هر کس در شب قدر به دست امام زمان (ع) می رسد و بنابر عملکرد یک سال گذشته ی وی مقدرات و سرنوشت او در سال آینده به دست مبارک حضرت رقم می خورد، لذا توجه به این مهم، یکی از مؤثرترین و ضروری ترین مسایل تربیتی است.
13. سربازسازی فرهنگی برای امام زمان (ع)
قرآن کریم می فرماید: (وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ). (23)
«نباید مؤمنان همگی بیرون رفته و رسول را تنها گذارند، بلکه چرا از هر طائفه ای گروهی برای جنگ و گروهی برای آموختن علم مهیا نباشند تا آن علمی که آموخته اند به قوم خود بیاموزند، تا شاید قومشان خدا ترس شده و از نافرمانی حذر کند.»
یکی از مهم ترین اقدامات والدین آن است که فرزندان خود را جهت سربازی و خدمت امام زمان (ع) تقدیم دین کنند. اگر پدر و مادری شایستگی و آمادگی فرزندشان را در خدمت به دین و یاری رساندن به امام زمان (ع) مشاهده می کنند، لازم است ثمره ی زندگی شان را به ساحت مقدس آن حضرت هدیه کنند تا با آموزش معارف دین در حوزه های علمیه مبلغ و مروج مکتب امام عصر (ع) باشند. امام صادق (ع) فرمودند:
(لَو اُتیتُ بِشَابٍّ مِن شَبابِ لشّیعَه لا یَتَفَقَّهُ فی الدِّین لأوجَعتُهُ.) (24)
«اگر جوان شیعه ای را نزد من بیاورید که تفقه در دین نمی کند او را کیفر خواهم کرد.»
14. تلقین
یکی از راههای تأثیرگذاری بر افکار و اندیشه ها و همچنین رفتارها، استفاده از روش تلقین و تبلیغ می باشد، دشمنان دین امام زمان (ع) از این شیوه برای نابود کردن ارزشهای دینی و ولایت و محبت اهل بیت (ع) استفاده می بردند و در برابر این شیوه باید حداقل به مقدار تبلیغات و تلقینات دشمن، ما نیز در جهت مثبت تبلیغ و تلقین داشته باشیم، به خصوص در مورد نوجوانان که چون در جنبه های عقلانی به رشد کافی نرسیده اند، تلقینات دشمنان در ایشان بیشتر تأثیرگذار است.
15. ایجاد رغبت و میل
از جمله عوامل مهم گرایش انسان به یک موضوع، مسأله ی رغبت و کشش به سمت آن موضوع می باشد. ایجاد رغبت به خوبی ها، زمینه رسیدن به آنها را فراهم می سازد، لذا یکی از وظایف والدین برای تربیت ولایی فرزندانشان ایجاد رغبت و جاذبه نسبت به اهل بیت (ع) و به ویژه امام زمان (ع) است.
16. تشکیل عادت مثبت
با توجه به توصیه های معصومین (ع) و نظریه های علمی، که عادات را یک عامل روانی برای ایجاد اعمال و کسب فضیلت ها می شمارند، والدین می توانند برای ایجاد و تعمیق محبت و عشق اهل بیت (ع) به ویژه امام زمان (ع) از این فن تربیتی بهره جویی کنند و با تکرار و تمرین، محبت و گرایش به امام زمان را در فرزندان خود تبدیل به یک عادت مثبت نمایند. از جمله عادات مثبت در این زمینه و موضوع عبارتند از:
1. عادت به یاد حضرت در شبانه روز
2. عادت به خواندن دعاهای کوتاه و بلندی که مربوط به حضرت است.
3. عادت به انجام کار خیر به یاد حضرت (ع)
4. عادت به یاری رساندن به شیعیان و یاوران حضرت
5. عادت به نوشتن و خواندن به نام و یاد حضرت
6. عادت به صدقه دادن برای سلامتی حضرت
17. ارائه سیر مطالعاتی و خرید کتاب و نوارهای مربوط در این زمینه
از بهترین و مؤثرترین روشهای تربیتی برای فرزندان، ایجاد تسهیلات و امکانات لازم برای کسب معرفت و ارتقای مدارج علمی و رشد آگاهی آنان است. خرید کتابهای مفید و مناسب، جزوات، مجلات، نوار و فیلم(25) در موضوع معارف قرآنی و اهل بیت (ع) و امام زمان (ع) یکی از راههای مناسب برای علاقمند نمودن فرزندان به مباحث مهدویت است.
18. سپردن فرزندان به استاد و معلم دوستدار اهل بیت(ع)
نقش معلم و استاد و تأثیرگذاری مثبت یا منفی او در تربیت و شخصیت فرزندان بر هیچ کس پوشیده نیست. آموزش و تأثیرگذاری رفتاری معلم بر فرزند، همچون تأثیرگذاری کشاورز در زمین بایری است که با بذرافشانی کمیت و کیفیت محصول آینده را رقم می زند. در سیره ی حضرت سیدالشهداء (ع) است که حضرت برای آموزش توحید و حمد، فرزند خود را به دست استاد سپرد و پس از موفقیت استاد، برای او هدایا و پاداشهایی ارزشمند مقرر داشت.(26)
در همین راستا می توان به قصه ی ممنوعیت لعن امیرالمؤمنین (ع) توسط عمربن عبدالعزیز اشاره کرد، اقدامی که عامل اصلی آن وجود استادی شیعه و مؤمن برای عمر بن عبدالعزیز در دوران کودکی بود.
19. ذکر قصه ها و حکایات عنایات امام زمان (ع) به بزرگان برای فرزندان
قرآن کریم از شیوه ی قصه گویی و نقل حکایات صحیح و واقعی در جهت تربیت انسان ها بهره برده است؛ ما نیز می توانیم از این شیوه برای تربیت فرزندان ولایتی و امام زمانی استفاده ببریم، چرا که ذکر عنایات و نقل تشرفات افراد دلسوخته و عاشق به ساحت مقدس امام زمان (ع) فرزندان ما را تحت تأثیر نورانیت و اشراف حضرت قرار می دهد و آنان را با حضرت مأنوس و همراه می سازد.
راهکار سوم:
تربیت نسل یاوران مهدی، بر اساس الگوی صفات یاران حضرت مهدی (ع) می باشد.
در قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) به مجموعه ای از خصلتها و ویژگیهای شخصیتی اصحاب المهدی پرداخته شده است. شمارش این صفات در قرآن و روایات به معنای حرکت در مسیر تربیت چنین نسلی و الگو قرار دادن این شیوه می باشد، به طور مثال قرآن شش صفت برای یاوران حضرت مهدی (ع) بر می شمارد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ وَ لاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ... (27)
«ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از شما که از دین خود باز گردد (باکی نیست) پس به زودی خداوند قومی را می آورد که:
1. خدا ایشان را دوست دارد.
2. آنان نیز خدا را دوست می دارند.
3. در مقابل مؤمنین فروتن هستند.
4. در مقابل کافرین سرسختند.
5. در راه خدا جهاد می کنند.
6. از ملامت هیچ ملامتگری نمی هراسند.»
از جمله مصادیق این روایت یاران حضرت مهدی (ع) می باشند.(28)
همچنین در روایتی طولانی امام صادق (ع) بیست خصلت برای یاران حضرت مهدی (ع) شمرده و فرموده اند:
(.... و رجالٌ کَأنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحدید لایَشُوبُها شکٌ فی ذات الله أشدُّ مَنَ الحَجَر لو حَمَلُوا عَلَی الجبالِ لأَزالوها لایَقصِدُونَ بِرایَاتِهِم بَلدَهً إلاّ خَرَّبُوها کَأَنَّ عَلَی خُیولِهِمُ العِقبانَ یَتَمَسَّحونَ بِسَرح الامام (ع) یَطلُبُون بذلک البرَکَه و یَحُفُّونَ به یَقُونَهُ بِأنفُسهِم فیِ الحُروبِ و یَکفُونَهُ ما یریدُ فیهم رجالٌ لا یَنامُونَ اللَّیلَ لهم دَویٌّ فیِ صَلاتِهِم کَدَوِیِّ النَّحلِ یَبیتُونَ قیاماً علی أطرافِهم و یُصبِحونَ عَلی خُیُولِهم رُهبانٌ بِاللَّیلِ لُیُوثٌ بِالنَّهار هُم أطلَوعُ لَهُ مِنَ الأمَهِ لِسَیِّدِها کالمَصابیح کَأَنَّ قلوبَهُمُ القَنادیلُ و هُم مِن خَشیَهِ الله مُشفِقُونَ یَدعُون بِالشَّهادهِ و یَتَمنَّونَ أن یُقتَلُوا فیِ سبیل الله شِعارُهُم یا لثاراتِ الحسین إذا سَارُوا یَسیرُ الرُّعبُ أمامَهُم مَسیرَه شَهرٍ یَمشُونَ إلی المَولی إرسالاً بِهِم یَنصُرُاللهُ امامَ الحَقِّ.) (29)
«...یاران مهدی (ع) 1. مردانی اند پولاد دل 2. همه ی وجوشان یقین به خدا 3. مردانی سخت تر از صخره ها 4. اگر به کوهها روی آورند، آنها را از جای برکنند 5. درفش پیروزگر آنان به هر شهر و پایتختی روی نهد. آنجا را به سقوط وادار می سازند.6. گویی آن مردان عقابان تیز چنگالند که بر مرکب ها سوار شده اند. 7. این شیر مردان پیروز و عقابان تیز چنگ برای تبرک و فرخندگی، دست خویش به زین اسب امام می کوشند و بدینسان تبرک می طلبند. 8. آنان او را در میان می گیرند وجان خویش را در جنگها پناه او می سازند. 9. و هر چه را اشاره کند با جان ودل انجام می دهند. 10. این شیر اوژنان، به شب هنگام نخوابید. 11. و زمزمه ی قرآن و مناجات خویش، چون صدای زنبوران عسل، درهم اندازند و تا بامداد به عبادت خدای بایستند. 12. و بامدادان سوار بر مرکبها باشند. آنانند راهبان شب و شیران روز 13. و آنانند گوش به فرمانان امام خویش 14. و چون مشعلهای فروزانند و دلهای منور آنان، بسان قندیلهای نور در سینه هایشان آویخته است. 15. این مردان، تنها از خدا می ترسند.
16. و فریاد لا اله الا الله والله اکبر آنان بلند است.
17. و همواره در آرزوی شهادت و کشته شدن در راه خدایند. 18. شعار آنان «یا لثارات الحسین» است. 19. به هر سوی روی آورند، ترس از آنان پیشاپیش در دل مردمان افتد (و تاب مقاومت از همه بگیرد.) 20. این خدا جویان، دسته دسته، به سوی خداوند (یا امام) خویش روی می آورند و خدا به دست آنان امام حق را یاری می کند.»
پینوشتها:
1. کنزالعمال، ج 16، ص 456.
2. احزاب / 21.
3. بحار الانوار، ج 53، ص 179.
4. وسایل الشیعه، ج 12، ص 247.
5. بحارالأنوار، ج 76، ص 293.
6. الغدیر، ج 2، ص 295.
7. لقمان/ 13.
8. لازم به ذکر است در کتاب مدیریت فرهنگی جلد سوم، اثر مؤلف، 32 مورد از روشها و شیوه های دشمن درمقابله با جبهه ی حق برای آشنایی بیشتر ذکر شده است.
9. نهج البلاغه، حکمت 469.
10. میزان الحکمه، ح 15262.
11. بحارالأنوار، ج 2، ص 17.
12. أمالی صدوق، ص 475.
13. الکافی، ج 8، ص 316.
14. مستدرک الوسائل، ج 15، ص 139.
15. البته در رابطه با انتخاب نام زهرا برای نوزاد دختر روایتی موجود نیست واگر چه این کار پسندیده و بجاست.
16. بحارالأنوار، ج 45، ص 8.
17. میزان الحکمه، ح 5693.
18. ابراهیم / 5.
19. تفسیر البرهان، ج 4، ص 307، ح 3.
20. مستدرک الوسایل، ج 6، ص 99.
21. مفاتیح الجنان، مرحوم شیخ عباس قمی
22. وسائل الشیعه، ج 16، ص 107.
23. توبه/ 122.
24. بحار الانوار، ج 1، ص 214.
25. جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانید به سیر مطالعاتی مباحث مهدویت که در بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (ع) - اصفهان تهیه شده است مراجعه کنید.
26. کتاب کودک مرحوم فلسفی، ج 2.
27. مائده / 54.
28. بحارالأنوار، ج 31، ص 577.
29. بحارالأنوار، ج 52، ص 308.
یکی از رسالتهای تربیتی خانواده های مهدوی تربیت نسل مستعد و مهیا از نظر علمی و عملی برای یاوری و اجرای منویات امام زمان (ع) است. خانه های نورانی به نور ولایت و امامت، کانون تربیت سربازان امام زمان (ع) و عهده دار پرورش دادن یاوران جان بر کف برای حضرت هستند که تربیت دینی آنان بر اساس، قرآن و عشق پیامبر و آل پیامبر (ص) می باشد. پیامبر اکرم(ص) در روایتی می فرمایند:
(أدَّبوا أولادَکم عَلی ثلاث خِصالٍ: حُبَّ نَبِیِّکم و حُبَّ أهلِ بیتهِ و قراءَ هِ القرآن....) (1) «فرزندانتان را بر سه پایه و خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان، محبت اهل بیت او و قرآن.»
برای انجام این رسالت بزرگ ما از سه الگو و روش استفاده می کنیم:
* تربیت فرزند بر اساس اصول تربیتی کلی شرعی و عقلی
* تربیت فرزند بر اساس توصیه های خاص اهل بیت (ع) (با گرایش ولائی و عاشق پروری و عارف پروری نسبت به اهل بیت (ع))
* تربیت فرزندان بر اساس الگوی صفات یاوران حضرت مهدی (ع)
راهکار اول:
در مورد تربیت فرزند بر اساس اصول تربیتی کلی شرعی و عقلی، فهرستی با بیش از بیست مسئولیت برای والدین را مرور می کنیم:
1. گزینش دقیق همسر
2. رعایت اصول و دستورات شرعی و علمی همبستری
3. انتخاب نام نیک و شایسته
4. تحنیک (کام کودک با تربیت امام حسین (ع) گشودن) و رعایت آداب ولادت مانند عقیقه (قربانی گوسفند برای فرزند)
5. تغذیه پاک و حلال
6. ملاطفت و بوسیدن.
7. آشناسازی فرزند با زمانه و آداب آن
8. محبت و مهربانی به فرزندان
9. تشویق به دانش پژوهی فرزندان تا رسیدن به مدارج عالی علمی
10. حرفه آموزی و هنرآموزی به فرزندان و استقلال بخشی به آنان از نظر اقتصادی.
11. آموزش ورزش های سالم به فرزندان
12. آموزش دین و سخنان پیشوایان دین
13. تربیت فرزندان بر محور محبت محمد و آل محمد (ص) و قرائت قرآن
14. همراهی و بازی با فرزندان
15. آموزش بهداشت و نظافت
16. رعایت عدالت بین فرزندان
17. رعایت مسائل مهم دوره های تربیتی (کودکی، نوجوانی و جوانی)
18. فراهم کردن شرایط ازدواج برای فرزندان
19. رعایت عواطف بین فرزندان به ویژه نسبت به دختران
20. تمرین دادن کودکان به نیکی و خدمت به مردم و سخاوتمندی
21. آموزش اشعار ارزشی
22. تنظیم وصیت نامه عادلانه
23. نامه نگاری تربیتی به فرزندان (به عنوان وصیت نامه ی اخلاقی)
راهکار دوم:
درخصوص راهکار و شیوه ی دوم یعنی تربیت فرزند بر اساس توصیه های خاص اهل بیت (ع) (با گرایش ولایی، عاشق پروری و عارف پروری نسبت به اهل بیت (ع)) به «راهکارهای علمی» با دوازده توصیه و «راهکارهای عملی» با نوزده توصیه می پردازیم.
راهکارهای علمی (آموزشی)
1. آموزش از طریق قصه گویی
در قرآن و در کتب تربیتی، بر قصه و آثار مثبت آن، تکیه ی زیادی شده است. قصه گویی و داستان گویی زبان مشترک بین همه ی تمدنها و فرهنگهاست و یکی از بهترین راههای نفوذ در افکار و شخصیت انسانها به شمار می رود.
زندگی اهل بیت (ع)، تاریخ زندگی پیامبر اکرم (ص)، حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(ع) و سایر امامان یکی از سالم ترین و بهترین منابع تاریخی می باشد که البته مراد ما در این بخش، صرفاً تاریخ نقلی زندگی اهل بیت (ع) یعنی نقل حکایت ها و اتفاقات زندگی آن بزرگواران می باشد.
2. آموزش رفتارشناسی اهل بیت (ع) (متدشناسی)
قرآن کریم در این باره می فرماید:
(لَقَد کان لکم فیِ رسولِ اللهِ أسوهٌ حَسَنهٌ....) (2)
«مسلماً برای شما در زندگی رسول خدا (ص) الگویی نیکو می باشد.»
و یا حضرت مهدی (ع) در یکی از توقیعات خود می فرمایند:
(و فی ابنَهِ رسول الله (ص) لی اُسوُهٌ حَسَنَهٌ.) (3)
«و در دختر رسول خدا (ص) برای من الگویی نیکو می باشد.»
لذا اخلاق فردی، خانوادگی، اجتماعی اهل بیت (ع) و به ویژه امام زمان (ع) در روزگار ظهور و یا سیره ی عبادی، مدیریتی، سیاسی و چگونگی برخورد آنان با دوست و دشمن برای نسل جوان بایستی مورد بازخوانی و مرور قرار گیرد و تشویق به الگوگیری از سیره ی مبارکه ی این خاندان به عزمی همگانی تبدیل گردد.
3. آموزش حدیث
یکی از راههای دل بستن به کسی، آشنا بودن با آثار و گفته های اوست، لذا اهل بیت (ع) که کلامشان نور است می تواند انسانها را از تاریکهای دل و فکر نجات دهد. امام صادق (ع) می فرمایند:
(بادِروا أحدائَکُم بالحدیث....) (4)
«با سرعت و جدیّت نوجوانان خود را با احادیث آشنا کنید.»
از این رو در جهت تربیت نسل مهدوی بایستی با آثار خطایی و کتبی اهل بیت (ع) همچون نهج البلاغه و صحیفه ی سجادیه اُنس گرفت و با آشنایی با ترنّم مناجاتهای باقی مانده از خاندان معصومین (ع)، ارادت و محبت و معرفت فرزندان را به اهل بیت (ع) بیشتر ساخت.
4. آشنا ساختن فرزندان با آیات قرآنی راجع به حضرت مهدی (ع)
بر اساس آنچه محققین و پژوهشگران جمع آوری کرده اند بیش از 200 آیه پیرامون امام زمان (ع) در قرآن وجود دارد. برخی از آیات به طور مستقیم بر امام عصر و موضوعات مربوط به ایشان دلالت می کند.
آشنایی با این آیات می تواند ما را با صفات و ویژگیهای یاوران امام مهدی (ع) و خصوصیات حکومت امام (ع) و دیگر موارد و موضوعات مربوط به امام زمان (ع) و خصوصیات حکومت امام (ع) و دیگر موارد و موضوعات مربوط به امام زمان (ع)، مأنوس کرده و زمینه ظهور آن منجی بشریت زودتر تحقق یابد.
5. آشناسازی فرزندان، با اهل بیت (ع) به زبان هنر و ادبیات
یکی از راههای آموزش محبت امام زمان (ع) و اهل بیت (ع) به فرزندان، آموزش از راه شعر، ادبیات، هنر و فرهنگ می باشد. به عنوان نمونه امام صادق (ع) درحدیثی می فرمایند:
(یا مَعشَرَ الشِّیعه عَلَّمُوا أولادَکُم شِعرَ العَبدیَّ فأنَّه عَلی دینِ الله.) (5)
«ای گروه پیروان ما! به فرزندان خود اشعار عبدی را آموزش دهید که او در طریق دین خداست.»
سفیان بن مصعب عبدی کوفی، یکی از شعرای اهل بیت (ع) و از یاران امام صادق (ع) بوده و اکثر اشعار او درباره ی مناقب امیرالمؤمنین (ع) و فرزندان گرانقدر ایشان می باشد.
علامه امینی درباره ی این شاعر و عاشق شیدایی خاندان وحی می گوید:
در میان شعرهای عبدی، شعری به جز اشعار مربوط به اهل بیت (ع) ندیده ام. تمام سروده های عبدی، مورد تأیید امام صادق (ع) بوده است و آن حضرت گاهی از عبدی می خواست که اشعاری برای مجالس عزاداری بسراید تا به یاد سالار شهیدان خوانده شود.
علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر مجموعه ای از اشعار عبدی را نقل می کند که در اینجا به یک مورد از آن اشاره می کنیم:
أحِبُّ النَّبیَّ المصطفی و ابنَ عمَّه
عَلیّاً و سِبطَیهِ و فاطمه الزَّهرا
هم اهل بیتٍ أذهِبَ الرِّجسَ عنهم
و أطلَعَهُم أفُقَ الهُدی أنجُماً زُهراً
مُوالاتُهُم فرضٌ علی کلِّ مُسلم
وحُبُّهُم أسنی الذَّخائر لِلأُخری
و ما أنَا لِلصُّحب الکِرام بمُبغِض
فَإنّی أرَی البَغضاءَ فی حَقِّهم کُفراً (6)
(دوست دارم نبی و برگزیده ی خدا و پسر عمش علی (ع) و دو فرزندش را و همچنین فاطمه ی زهرا (س) را)
(ایشان اهل بیت پیغمبرند که برده شده از ایشان رجس و پلیدی و ستاره های نورانی و پرتو افکن هدایت بر ایشان تابانیده است.)
(مودّت و دوستی ایشان بر هر مسلمانی واجب است و حبّ ایشان پایدارترین ذخیره برای آخرت است.)
(من همراهی و متابعت این بزرگواران را بد نمی شمارم چرا که من دشمنی اهل بیت را کفر می پندارم.)
البته گذشته از اشعار عبدی، آموزش هر نوع شعر با موضوع محبت و عظمت اهل بیت (ع) به فرزندان، در این خصوص سودمند می باشد.
6. آموزش زیبایی های اخلاقی و شخصیتی اهل بیت (ع)
ذکر فضایل اخلاقی و کمالات شخصیتی و نمونه های تعالی روحی اهل بیت (ع)، در تعمیق محبت ایشان در دلهای فرزندان بسیار مؤثر است و عطش دوستی نسبت به آن بزرگواران را دو چندان می کند. صفاتی همچون عدالت، سخاوت، شجاعت، حکمت، عبادات، مردم دوستی، تقوی، ایمان، عمل، زهد و قناعت و هزاران صفات پسندیده ی دیگر که آموزش این زیبایی های اخلاقی و کرامات و شگفتی های شخصیت اهل بیت (ع) نقش بسزایی در تربیت نسل مهدوی دارد.
7. معرفی دوستان و فدائیان اهل بیت (ع) به فرزندان
چهره های جذاب، روشن و با کمالی همچون ابوذر، سلمان، اویس قرنی، مالک اشتر، عمار یاسر و اصحاب امام حسین (ع) که در مسیر عشق ورزی به اهل بیت (ع) از تمام موجودی خود گذشتند و با پایداری کامل و به بهترین وجه ممکن، مرام عاشقی را به سینه ی تاریخ سپردند، الگوی مناسبی برای فرزندان محسوب می شوند و آشنا کردن فرزندان با دوستان و دلدادگان خالص اهل بیت (ع) از اثرگذارترین راههای آموزش و علمی عشق اهل بیت (ع) است.
8. معرفی دشمنان اهل بیت (ع) و بیان عمق خباثت های آنان (و لزوم فاصله گرفتن از این افراد و افکار آنان)
از آموزش هایی که نوجوانان و جوانان را در زمینه ی ایجاد عشق و عمق بخشی به محبت اهل بیت (ع) یاری می دهد، معرفی دشمنان اهل بیت (ع) و شناساندن خباثت ها و رذالت های این دشمنان می باشد، چرا که اگر فرزندان بدانند در صورتی که پایگاه دل و عواطف خود را مصروف اشخاصی مقدس همچون حضرت مهدی (ع) و اهل بیت (ع) نکنند، ممکن است به مسیری باطل کشیده شوند و در دام شیادان و جاذبه ی فریبنده ی دشمنان اهل بیت (ع) قرار گیرند.
9. آموزش علم کلام
از آنجا که یکی از اصول دین، اصل امامت است، لازم است جهت تربیت نسل مهدوی و امام زمانی، فرزندان را با مجموعه عقاید دینی از جمله امامت آشنا ساخته و آنان را آموزش دهیم.
قرآن کریم لقمان حکیم را به عنوان یک پدر الهی که به آموزش اندیشه ی صحیح دینی فرزند خود همت می گمارد، معرفی کرده و می فرماید:
(و اذ قال لقمانُ لابنه و هُوَ یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لاتُشرِک بالله ِ إنَّ الشِّرکَ لَظلمٌ عظیم.) (7) « و زمانی که لقمان، فرزندش را موعظه می کرد و می فرمود:
ای فرزندم به خداوند شرک نورز، زیرا شرک، ظلمی بزرگ است.»
همچنین امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه ی 31 نهج البلاغه در مقام آموزش و تربیت فرزند خویش، بخش هایی از نامه را ویژه ی پرداختن به تربیت دینی و آموزش اندیشه ی دینی قرار داده و به طرح مباحث اعتقادی از توحید تا معاد می پردازد.
10. آموزش چگونگی توسل به اهل بیت (ع) بویژه امام زمان (ع)
آموزش زیارات و ادعیه های اهل بیت (ع) مانند زیارت جامعه کبیره، زیارت عاشورا و یا دعای عهد، دعای ندبه و دعای توسل و... از جمله راههای علمی جهت آموزش فرزندان بر محبت اهل بیت (ع) است.
آموزش مناجات هایی که از ناحیه ی مقدس ائمه (ع) برای ارتباط با خدا وجود دارد، مانند: مناجات خمسه عشر، دعای صحیفه ی سجادیه، دعای کمیل و... آموختن رعایت ادب در هنگام برده شدن نام معصومین (ع) بویژه نام مبارک امام زمان (ع) (قائم)، آموختن طریقه نوشتن نامه (عریضه) به پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و بویژه امام مهدی (ع) و طریقه ی راز و نیاز با ایشان و کسب معنویت و عنایت از ناحیه ی آنها، آموزش اعمال مستحبی به نیابت از اهل بیت (ع) و صدقه دادن برای امام زمان (ع)، همه و همه از راهکارهای آموزشی ارتباط با اهل بیت (ع) محسوب می شوند.
11. آموزش وظایف منتظران در دوران غیبت حضرت مهدی (ع) به فرزندان
از بررسی روایات، نکات دقیق و ظریفی به عنوان وظیفه ی شیعه در عصر غیبت به دست می آید که به جاست فرزندان را با این نکات آشنا نمائیم؛ برخی از این نکات عبارتند از:
* تسلیم زور نشدن در عصر حاکمیت ستمگران
* پرهیز از آلوده شدن به گناهان و انحراف، در زمان آلوده بودن جامعه
* مأیوس نشدن از اصلاحگری در برهه ای که فساد فراگیر است.
* مقاومت در برابر مشکلات و صبر در راه دینداری و دفاع از حق
* زنده نگه داشتن حماسه ی انتظار و نام و یاد امام زمان (ع)
* ایجاد آمادگی در خویش برای ظهور امام زمان (ع)
* بر پا ایستادن، در هنگام شنیدن لقب «قائم» به نشانه ی احترام و اعلام آمادگی قیام
* تمرین تقوا و پارسائی
* فراموش نکردن دو رکن مهم تبری از دشمنان و تولای دوستان
* ترک نکردن امر به معروف و نهی از منکر
* ایجاد آمادگی نظامی در خویش برای یاری امام زمان (ع)
* مرزبانی از دین در مقابل شبهات و بدعت ها
* تقویت ارتباطات عاطفی، ایثار و همدردی در میان پیروان اهل بیت (ع)
* ایجاد زمینه ی فکری، روحی و اجتماعی ظهور در جامعه
12. مراقبت از فرزندان در مقابل مکاتب انحرافی
یکی از هشدارهای جدی تربیتی، مراقبت نسل جوان و فرزندان پاک از دسترسی و آلوده شدن به ویروس های فکری و مکاتب انحرافی است.
در موضوع مهدویت و امام زمان (ع)، دشمن با پنج شیوه: انکار، تخریب، تحریف، تضعیف و جانشین سازی در طول تاریخ سود برده(8) و گروهی از طرفداران اهل بیت (ع) را به این سو و آن سو کشانده است که در این خصوص مکاتب گوناگون و تفکرات متعددی در طول تاریخ به وجود آمده است.
به عنوان نمونه ناصبی ها و مکتب وهّابی گری اساساً فضائل اهل بیت (ع) و مقامات آنها را انکار و در برخی موارد تحریف و یا تخریب و تضعیف می کند و یا مکاتبی به جانشین سازی و بدل سازی روی آوردند و برای اهل بیت (ع) بدل معرفی کردند، مانند: فرقه ی کیسانیّه که محمد بن حنفیه را امام کردند، فرقه ی اسماعیلیه که اسماعیل فرزند امام صادق (ع) را به عنوان امام به جای امام موسی کاظم (ع) معرفی نمودند و یا فرقه ی انحرافی بهایی گری که محمد علی باب را به عنوان باب الله و امام زمان (ع) معرفی می نماید.
نیز فرقه های انحرافی غالیان و افراطیون فرقه هایی خطرناکند که در روایات اهل بیت (ع) از آنان پرهیز داده شده است. حضرت علی (ع) می فرمایند:
(هَلَکَ فِیَّ رَجُلانِ: مُحبُّ غالٍ و مُبغِضٌ قالٍ.) (9) « در باب من دو گروه به هلاکت افتادند: دوست افراطی و دشمن کینه توز.»
و یا امام صادق (ع) می فرمایند:
(اِحذَرُوا علی شَبابِکُمُ الغُلاهَ لا یُفسِدونَهُم؛ فَإنَّ الغُلاهَ.....) (10)
«به هوش باشید که غلات جوانان شما را فاسد نکنند؛ زیرا غُلات بدترین خلق خدا هستند. عظمت خدا را پایین می آورند و برای بندگان خدا ادعای ربوبیت می کنند. به خدا قسم که غلات از یهود و نصاری و مجوس و مشرکان بدترند.»
و یا درباره ی فرقه منحرف مرجئه امیرالمؤمنین (ع) می فرمایند:
(عَلِّموا صِبیانَکُم ما یَنفعُهُم به لا یَغلِبُ عَلَیهِمُ المُرجئَهُ بِرَأیها.) (11)
«کودکان و فرزندانتان را مطالبی بیاموزید که برایشان سودمند باشد پیش از آن که مرجئه، افکار خود را به آنان القا کنند.»
خداوند در قرآن می فرماید:
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً[1]
[ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنین بگو روسریهای بلند خود را بر خویش فرو افکنند تا شناخته نشوند و مورد آزار قرار نگیرند.
در اینکه منظور از شناخته شدن چیست؟ دو نظر در میان مفسران وجود دارد که منافاتی با هم ندارند.
نخست اینکه در آن زمان معمول بوده است که کنیزان بدون پوشیدن سر و گردن از منزل بیرون میآمدند، و از آنجا که از نظر اخلاقی وضع خوبی نداشتند گاهی بعضی از جوانان هرزه مزاحم آنها میشدند، در اینجا به زنان آزاد مسلمان دستور داده شد که حجاب اسلامی را کاملا رعایت کنند تا از کنیزان شناخته شوند و بهانهای برای مزاحمت به دست هرزگان ندهند. بدیهی است مفهوم این سخن آن نیست که اوباش حق داشتند مزاحم کنیزان شوند، بلکه منظور این است که بهانه را از دست افراد فاسد بگیرند. دیگر اینکه هدف این است که زنان مسلمان در پوشیدن حجاب سهلانگار و بی اعتنا نباشند مثل بعضی از زنان بی بند و بار که در عین داشتن حجاب آن چنان بیپروا و لاابالی هستند که غالبا قسمتهایی از بدنهای آنان نمایان است و همین معنی توجه افراد هرزه را به آنها جلب میکند.
در اینکه منظور از" جلباب" چیست مفسران و ارباب لغت چند معنی برای آن ذکر کردهاند:
1- ملحفه (چادر) و پارچه بزرگی که از روسری بلندتر است و سر و گردن و سینهها را میپوشاند.
2- مقنعه و خمار (روسری).
3- پیراهن گشاد [2]
گرچه این معانی با هم متفاوتند ولی قدر مشترک همه آنها این است که بدن را به وسیله آن بپوشاند. اما بیشتر به نظر میرسد که منظور پوششی است که از روسری بزرگتر و از چادر کوچکتر است چنان که نویسنده" لسان العرب" روی آن تکیه کرده است.
و منظور از" یدنین" (نزدیک کنند) این است که زنان" جلباب" را به بدن خویش نزدیک سازند تا درست آنها را محفوظ دارد، نه اینکه آن را آزاد بگذارند به طوری که گاه و بیگاه کنار رود و بدن آشکار گردد، و به تعبیر ساده خودمان لباس خود را جمع و جور کنند. اما اینکه بعضی خواستهاند از این جمله استفاده کنند که صورت را نیز باید پوشانید هیچ دلالتی بر این معنی ندارد و کمتر کسی از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آیه داخل دانسته است[3]. در اینکه آیا حکم حجاب صورت و دستها حتی از مچ به پائین را نیز شامل میشود یا نه، در میان فقهاء بحث فراوان است، بسیاری عقیده دارند که پوشاندن این دو (وجه و کفین) از حکم حجاب مستثنی است، در حالی که جمعی فتوا به وجوب پوشاندن داده، یا حد اقل احتیاط میکنند، البته آن دسته که پوشاندن این دو را واجب نمیدانند نیز آن را مقید به صورتی میکنند که منشا فساد و انحرافی نگردد، و گر نه واجب است.[4] به هر حال از این آیه استفاده میشود که حکم" حجاب و پوشش" برای آزادی زنان قبل از این زمان نازل شده بود، ولی بعضی روی سادهاندیشی درست مراقب آن نبودند آیه فوق تاکید میکند که در رعایت آن دقیق باشند.
و از آنجا که نزول این حکم، جمعی از زنان با ایمان را نسبت به گذشته پریشان میساخت، در پایان آیه میافزاید:" خداوند همواره غفور و رحیم است"(وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً).
هر گاه از شما تا کنون در این امر کوتاهی شده چون بر اثر جهل و نادانی بوده است خداوند شما را خواهد بخشید، توبه کنید و به سوی او باز گردید، و وظیفه عفت و پوشش را به خوبی انجام دهید.][5]
با توجه به تفسیر آیه معلوم می شود که هدف از حجاب امنیت زن و معنای آن پوشش است و فرقی نمی کند چادر باشد یا چیز دیگری، همانگونه که در روایت آمده است حد پوشش برای زن همه تن، جز آنچه برکنار شده می باشد[6] پس هر چیزی که باعث شود بیشتر، میل و رغبت هوسبازان را دفع نماید حجاب برتر به حساب می آید اما در مورد مشکی بودن آن بهتر است با دید روانشناسی به موضوع بنگریم و آن این است که در روانشناسی رنگها میخوانیم که رنگ سیاه نمایانگر مرز مطلق است.[7] لذا کسی که رنگ سیاه میپوشد، میخواهد نشان دهد که مرزی را ایجاد کرده است . اما این که این مرز برای چیست، در موقعیتهای مختلف ممکن، است متفاوت باشد. گاه لباس سیاه را در ماتم و عزا میپوشند، برای آن که نشان دهند بین آنها و عزیزشان فاصله افتاده و مرز زندگی آنها را از هم جداکرده است. اما گاهی هم سیاه میپوشند، نه برای عزا و ماتم بلکه برای مشخص کردن مرزها و حریمهای اجتماعی که حجاب یک خانم مسلمان با چادر سیاه از این دسته است. وقتی که خانمی چادر مشکی به سر میکند و با وقار و متانت تمام قدم به عرصهی اجتماع میگذارد، با این نحوهی پوشش میخواهد نشان دهد که هر کسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است، نه جای هرزگی، آلودگی و هوس بازی، در واقع او با حجاب مشکی و چادر سیاه، بین خود و مردان نامحرم موزه ای عاقلانه ایجاد میکند، او با این سیاهی ظاهری اما ریشه دار در درون خود میخواهد نگاه تیز و برندهی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی به منزلهی حرمت و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است. مرز آداب است و نشان میدهد که در این محدوده باید حریم را نگه داشت و به صاحب حرم با دیدهی احترام و ادب نگریست.
از نظر روانی نیز وقتی انسان پارچهی سیاهی را میبیند، دیگر چندان رغبتی به نگاه کردن پیدا نمیکند و خود به خود نظر را بر میگرداند. نگاه به رنگهای روشن چشم را باز و رغبت مشاهده و تمرکز بر دیدن را دو چندان میکند، به عبارت دیگر از دیدگاه روانشناسی رنگها، نگاه به رنگهای تیره، به ویژه رنگ سیاه که بی رنگی مطلق است، تقریبا تمام رغبتها را از بین میبرد .
روان شناسان امروز میگوید: «سیاه به معنای «نه» بوده و نقطهی مقابل «بله» یعنی سفید است»[8] با این نگاه باید گفت: آن کس که در مقابل نامحرم، سیاه میپوشد، در واقع میخواهد به او «نه» بگوید و آن کسی که رنگ جذاب میپوشد، در واقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاههای هرزه و آلوده قرار میدهد و وسیلهی آلودگی و انحراف خود و جامعه را فراهم میکند .
در روان شناسی رنگها میخوانیم که «سفید به صفحهی خالی میماند که داستان را باید روی آن نوشت، ولی سیاه نقطه پایانی است که در فراسوی آن هیچ چیز وجود ندارد»[9] بنابراین زنی که در برابر نامحرم و در بیرون از خانه لباس سفید و رنگارنگ میپوشد، از ایمنی کمتری برخوردار است، ولی زنی که چادر سیاه میپوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان میدهد که اینجا نقطهی پایان نگاههای نامحرمان است و در فراسوی این حجاب، جایی برای نفوذ نگاهها و نیتهای ناپاک نیست. در جای دیگری در بحث روانشناسی رنگها میخوانیم که: «سیاه، نشانگر ترک علاقه یا انصراف نهایی بوده ... و از تاثیر قوی بر هر رنگی که در همان گروه (درکنار آن) قرار گرفته باشد، برخوردار است و خصلت آن رنگ را مورد تاکید و اهمیت قرار میدهد . . »[10]
از این رو کسی که چادر مشکی میپوشد، میخواهد با رنگ سیاه چادر دائما جلوه و نمای خود را نفی کند و خود را از نگاههای دیگران دور نگه دارد. آن کس که چادر مشکی میپوشد، رنگ مشکی چادر او نشان گر ترک علاقه یا انصراف نهایی است، یعنی چادر مشکی به نگاههای نامحرم میگوید هیچ جایگاهی برای نگاه شما در من وجود ندارد. بنابراین باید به روانشناسی و جامع نگری زن ایرانی آفرین گفت که برای حفظ حرمت، عفت و پاکی خود و همچنین پاسداری از مرزهای خویش و جامعهی خویش و برای سالم سازی محیط اجتماعی خود، بهترین حجاب، یعنی چادر و مناسبترین رنگ یعنی مشکی را انتخاب کرده است .
زنان و دختران نجیب ایرانی برای حفظ حرمت و احترام خود و برای سالم سازی محیط اجتماعی خویش و برای دور ماندن خود و جامعه از آلودگیها، وقتی که از خانه بیرون میآیند، چادر مشکی بر سر میکنند و پس از انجام کارهای روزمره و ضروری خود با قلبی آرام و فکری آزاد و سالم وقتی که به خانه بر میگردند، یا در محیطی که از نگاههای مشکوک و آلوده به دور است قرار میگیرند، چادر مشکی را از سر بر میدارند و در حدود مرزها و مملکت خویش با پوشیدن بهترین لباسها و با جذابترین رنگها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه، برای همسر و همدم و مونس خویش به نمایش میگذارند و به محیط خانه صمیمیت، صفا و آرامش میبخشند و به شریک زندگی خود و یا به والدین خود با کمال سرافرازی و صداقت اعلام میدارند که امانت وجودم را در صیانت صدف محکم چادر مشکی بدون دستبرد نگاههای آلوده به خانه برگرداندهام و منتظر دریافت نگاههای گرم و محبتآمیز صاحبان حرم خود هستم.
بنابراین بهترین حجاب زنان در بیرون از خانه و در محیط اجتماع به طور کل در برابر نامحرمان، چادر مشکی است که علم تجربی روان شناسان روز نیز آن را تایید میکند. باید صمیمانه از مادران و والدین تشکر و سپاسگزاری کنیم که به برکت تقوای الهی و نورانیت تعالیم دین مبین اسلام، این گونه زیبا، به جا و دقیق، چادر مشکی را برای حجاب خود و دختران عفیفشان برگزیدهاند و در آن زمان که هنوز علم روانشناسی به شکل امروزی خود از مادر علم متولد نشده بود، با دیدی کارشناسانه و به عبارت دقیقتر با دیدی الهی، روان شناختی و جامعه شناسانه با ما رفتار کرده و رفتار کردن را به ما آموختهاند.
در پایان نتیجه ای که از مباحث می توانیم به شما گرامی ارائه نمائیم این است حجاب برتر به حجابی گفته می شود که اولا ساتر باشد یعنی بدن زن را بپوشاند همچون صدفی که در را می پوشاند. ثانیا اندام نما نباشد یعنی با توجه به پوشش، برجستگی ها ی بدن زن را نیز به چشم نیاورد. و تعیین آن به دست عرف می باشد.
[1] .سوره مبارکه احزاب آیه 59
[2] . لسان العرب، مجمع البحرین، مفردات راغب، قطر المحیط و تاج العروس.
[3] . در باره فلسفه حجاب و اهمیت آن و همچنین استثناء وجه و کفین( صورت و دستها تا مچ) در جلد 14 تفسیر نمونه ذیل آیه 30 و 31 سوره نور( صفحه 442 به بعد) بحث مشروحی داشتهایم.
[4] . تفسیر نمونه، ج14، ص: 449
[5] . تفسیر نمونه، ج17، ص: 427 تا ص: 429
[6] . آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج1، ص: 153
[7] . ماکس بوشهر - روانشناسی رنگها - ترجمه ویدا ایزاده .
[8] . همان
[9] . همان
[10] . همان
قرآن کریم برخلاف افراد مدعی «تساوی حقوق زن و مرد» برای زنان جایگاهی را ترسیم می کند که موقعیتی والاتر از جایگاه بسیاری از مردان دارد. جایگاهی که زن را به عنوان الگویی نه تنها برای زنان که برای همه افراد جامعه معرفی می کند.
زنی که پا را از حیطه زنانه فراتر گذاشته و به اشتغالاتی مانند بنایی یا رانندگی کامیون روی آورده که تناسبی با روح و جسم او ندارد. خانمی که با سختی های زیاد و کمبودهای فراوان زندگی شخصی و خانوادگی اش موفق به کسب بهترین درجات علمی شده است.
خانم دیگری با نبوغ خود توانسته کارگاه خود را توسعه دهد و ریاست مجموعه بزرگی را به عهده دارد که کارگران و کارمندان فراوانی زیر نظر او به فعالیت اشتغال دارند.
خانمی که به عنوان اولین زن موفق به سفر به ماه شده یا خود را به عنوان کاندید سفر به مریخ معرفی کرده است.
اگر اندکی بیشتر بیندیشیم نمونه های دیگری از این دست را خواهیم یافت؛ نمونههایی که شاید دل بسیاری از خانم ها را برده و در میان مردم به عنوان ارزش هایی که موقعیت ممتازی به زن می بخشد از آن ها یاد می شود. در حدی که ارزش آن را می یابد که دوربین های تلویزیونی روی چهره او زوم کنند و هنر او را به رخ سایرین بکشند.
این ها به ارزش هایی تبدیل شدهاند که فاصله ما را از ارزش های دینی و حقیقی بیشتر می کنند. وقتی یک خانم از نداشتن یک شغل درآمدزا خود را عقب تر از سایرین می داند، وقتی داشتن درآمد مستقل از شوهر را لازمه زندگی مشترک می داند! وقتی همه سعی خود را به کار می گیرد تا مدرک تحصیلی خود را ارتقا دهد، وقتی ثروت و موقعیت ممتاز اجتماعی ملاک مهمی برای او در انتخاب همسر می شود، وقتی زیبایی یک خانم، بر ارزش و میزان توجه به او می افزاید، همگی نشان از این دور شدن است.
قرآن چه می گوید؟
قرآن کریم در مسیری متفاوت از مسیر جامعه امروز ملاک های متفاوتی را در معرفی زن نمونه به کار گرفته است؛ بدون اینکه به مدرک تحصیلی توجهی داشته باشد، بی آنکه نظری به میزان دارایی آن زنان داشته باشد، بدون اینکه موقعیت اجتماعی آنان را موجب امتیاز آن ها بداند یا اینکه آن ها را صاحب فن و هنری مردانه معرفی کند، از آن ها به نیکی یاد نموده است. زنانی مانند آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران، ساره همسر ابراهیم نبی.
حتی موقعیت های اجتماعی هم سبب برتری زنان شمرده نمی شود؛ چرا که خداوند به زنان پیامبر صلی الله علیه واله که موقعیت ممتازی در جامعه داشتند فرمود که بهتر از آن ها نیز زنانی هستند
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِینَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ
وَمَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرَانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (تحریم / 11 و 12)
و براى کسانى که ایمان آوردهاند خدا همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت پروردگارا پیش خود در بهشت خانهاى برایم بساز و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان.
و مریم دخت عمران را همان کسى که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.
وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِینَ؛ (آل عمران، 42) و [یاد کن] هنگامى را که فرشتگان گفتند اى مریم خداوند تو را برگزیده و پاک ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.
در بلندی مقام این بانوان همین بس که فرشتگان الهی را می دیدند و با آن ها گفتگو می کردند؛ همان گونه که مریم سلام الله علیها فرشتگان را می دید و با آن ها سخن می گفت و از فرمانشان اطاعت می کرد. (سورهی آل عمران در آیه 42 و 43)
دیدن فرشته خداوند توسط همسر حضرت ابراهیم علیه السلام نیز نمونه دیگری از این دست است؛ زمانی که فرشتگان به محضر حضرت ابراهیم آمدند و در زمان پیری به او مژده آمدن اسحاق را دادند. این در حالی بود که همسر حضرت ابراهیم آن ها را می دید و از این سخنشان خندید و با آن ها در مورد پیری همسرش سخن گفت. (هود،71-73)
قرآن کریم در مسیری متفاوت از مسیر جامعه امروز ملاک های متفاوتی را در معرفی زن نمونه به کار گرفته است؛ بدون اینکه به مدرک تحصیلی توجهی داشته باشد، بی آنکه نظری به میزان دارایی آن زنان داشته باشد، بدون اینکه موقعیت اجتماعی آنان را موجب امتیاز آن ها بداند یا اینکه آن ها را صاحب فن و هنری مردانه معرفی کند، از آن ها به نیکی یاد نموده است. زنانی مانند آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران، ساره همسر ابراهیم نبی
مسلماً امتیاز این زنان نسبت به زنان روزگارشان و حتی زنان دیگر، نه زیبایی بوده نه ثروت، نه مدرک تحصیلی و نه یک شغل درآمدزا. این را همگی بر آن واقفیم. اینکه کدام ارزش ها ملاک برتری این زنان شده را نیز همه می دانند.
تا ز انفاس خدا در ندمد روح الله
مریمان شکرستان نشوند آبستن
حتی موقعیت های اجتماعی هم سبب برتری زنان شمرده نمی شود؛ چرا که خداوند به زنان پیامبر صلی الله علیه واله که موقعیت ممتازی در جامعه داشتند فرمود که بهتر از آن ها نیز زنانی هستند.
فراموش نکنیم که این بانوان، تنها الگویی برای زنان نیستند، بلکه خداوند آنها را الگویی برای همه مردم معرفی کرده است. به عبارت دیگر؛ افرادی که به دنبال احقاق حقوق از دست رفته زنان هستند و دم از تساوی حقوق مرد و زن می زنند، راه را به اشتباه نروند. قرآن مسیری را نشان می دهد که زن می تواند در موقعیتی برتر و قابل طرح به عنوان الگو برای مردان نیز قرار گیرد. (در آیات بالا به وضوح می توان این نکته را از آیات مشاهده کرد و فهمید)
اینکه ملاک های ارزشی قرآن با ملاک های ارزشی مطرح در جامعه امروز چه مقدار تفاوت دارد را به قضاوت شما واگذار می کنیم. اما فراموش نکنیم که همرنگی جماعت، دلیل خوب و قابل توجیهی نیست.
از آیات و وروایات استفاده مىشود که مسلمانان نسبت به کتاب الهى، داراى سه وظیفه مهم هستند:
1- قرائت قرآن 2- فهم قرآن 3- عمل به قرآن.
و این سه وظیفه از آیه 121 سوره بقره و آیاتى مشابه آن به طور صریح استفاده مىشود:
«الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ أُولئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ».
«کسانى که کتاب [آسمانى] به آنان دادهایم، آن را به طورى که شایسته آن است [با تدبّر و به قصد عمل کردن] مىخوانند؛ آنانند که به آن ایمان مىآورند و کسانى که به آن کفر مىورزند آنانند که زیانکارند».
راغب اصفهانى، که مورد توجه تمام علماى اسلام از تمام فرقهها است، در کتاب پرقیمت «مفردات» در لغت «تلو» آیاتى را ذکر مىکند که از آن آیات لزوم قرائت و وجوب فهم استفاده مىشود.
تلاوت عامل ایمان، تحقق اعتقاد پاک در قلب، اخلاق حسنه در نفس و عمل صالح در اعضاى آدمى است.
تلاوت کننده قرآن به چهار بهره فوق العاده خواهد رسید:
1- عزّت بىذلّت 2- غناى بى فقر 3- علم بى جهل 4- حیات بى موت که شرح هر یک جزوهاى جدا مىطلبد و این همه در کلمه «فلاح» و مشتقات آن نهفته است.
از هنگام نزول اولین آیه که در لحظه اول بعثت بود، تا ولادت حضرت حجة بن الحسن العسکرى عجّل اللَّه تعالى فرجه الشریف دویست و شصت و هشت سال مىشود، در این دوران رسول خدا و ائمه بزرگوار علیهم السلام در بین مردم بودند و همت آنان مصروف زمینه سازى براى قرائت، فهم و عمل به کتاب خدا شد، که اگر این سه واقعیت در زندگى تمام مسلمانان تحقق یابد، دست هر شرّ ظاهر و باطنى از حیات آنان کوتاه و درهاى خیر و برکتى به روى آنان باز خواهد شد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرماید:
عَلَیْکَ بِتَلاوَةِ الْقُرانَ وَذِکْرِ اللَّهِ کَثِیْراً فَانَّهُ ذِکْرٌ لَکَ فى السَّماءِ وَنُورٌ لَکَ فِى الْارْضِ .
بنا بر نقل «ملا محمد باقر مجلسى» این مرد کم نظیر و آگاه به قرآن و روایات و خدمتگذار به نبوت و ولایت امیر مؤمنان علیه السلام مىفرماید:
تَعلَّمُوا کِتابَ اللَّهِ تَبارَکَ وَتَعالى فَانَّهُ أحْسَنُ الْحَدیثِ وَأبْلَغُ الْموْعِظَةِ وَتَفَقَّهُوا فِیْهِ فَانَّهُ رَبیْعُ الْقُلُوبِ وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فِانَّهُ شِفاءٌ فِى الصُّدُورِ وَأَحْسَنُوا تِلاوَتَهُ فَانَّهُ أحْسَنُ القِصَصِ .
«بر شما لازم است کتاب خدا را بیاموزید که آن نیکوترین سخن و رساترین موعظه است. در تمام آیات تدبر و اندیشه کنید که قرآن بهار دلها و شکوفا کننده تمام استعدادهاى نهانى و معنویست. از نورش شفا بجویید که شفاى دردهاى سینهها و آن را نیکو تلاوت کنید که حاوى بهترین سرگذشتهاست».
این مطلب براى همه از روز روشنتر است که علاج تمام دردهاى مسلمین، در گرو رجوع به قرآن با کمک اهل بیت رسول خداست، که بنابر نقل اکثر کتب حدیث، ساعتى چند به پایان عمرش، در حضور مردم در حالى که به پله اول منبر به خاطر سختى درد و رنج بدنش تکیه کرده بود فرمود:
انّى تارِکٌ فِیْکُمُ الثَقَلَیْنِ کِتابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِى اهْلِ بَیْتى لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوْضَ ما إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا مِنْ بَعْدى أبَداً .
«دو چیز گرانبها را میان شما باقى مىگذارم؛ کتاب خدا و اهل بیتم را، این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند، اگر به آن دو تمسک جویید پس از من هرگز گمراه نخواهید شد».
همه لغزشها، گمراهىها، در افتادن در ظلمات جهل، مادیگرى و گرفتار آمدن به بند استعمار و استثمارگران و دچار آمدن به شهوات و امیال شیطانى، محصول جدایى از قرآن، این برنامه جامع الهى است.
ابوحمزه مىگوید: خدمت حضرت علىبنالحسین (ع) بودم که مردى به محضر آن حضرت آمد و گفت: اى ابامحمد من گرفتار زنانم، یک روز زنا مىکنم و دیگر روز به روزه گرفتن پناه مىبرم، آیا روزه دارى من کفاره زناى من است؟! امام به او فرمود: چیزى نزد خداى عزوجل محبوبتر از این نیست که در فرمانهایش اطاعت شود، و در منهیاتش از او سرپیچى نکنند، بنابراین نه زنا کن و نه روزه بگیر، سپس حضرت سجاد (ع) او را به نزدیک خود خواند و دستش را گرفت و به او فرمود: کار اهل دوزخ را انجام مىدهى، و امید ورود به بهشت را دارى!! «1»
اصل و نسب حقیقى به ارزشهاست
حضرت باقر (ع) مىفرماید: گروهى از اصحاب پیامبر خدا نشسته بودند و از حسب و نسب خود سخن مىگفتند و به یکدیگر فخر فروشى مىکردند، از جمله کسانى که در آن گروه قرار داشت سلمان بود، ولى لب به سخن باز نداشت، عمر به او گفت: سلمان نسب تو چیست؟ و اصل و ریشهات بر چه پایهاى است؟ سلمان گفت من سلمان فرزند بنده خدایم، گمراه بودم خدا مرا به وسیله محمد (علیهما السلام) هدایت کرد، تهیدست و فقیر بودم خدا به سبب محمد مرا ثروتمند کرد، برده بودم خدا به وسیلهى محمد مرا آزاد نمود، این است حسب و نسب من اى عمر، سپس پیامبر خدا از جایگاهش بیرون آمد، سلمان پرسش عمر و پاسخ خود را به او براى آن حضرت بیان داشت، پیامبر فرمود: اى گروه قریش شرافت مرد دین او، و جوانمردىاش اخلاق با ارزش او، و ریشهاش عقل اوست خداى متعال فرمود: اى مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و دسته دسته و قبیله قبیله قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، بىتردید بزرگوارترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست، سپس رو به سلمان کرد و فرمود: هیچ یک از اینان بر تو جز به تقواى الهى برترى ندارند، اگر تو از اینان پرهیزکارترى از آنان برترى. «2»
میزان قیامت ملاک عاقبت انسان است
امام صادق (ع) مىفرماید میان سلمان و مردى گفتگو شد، مرد به سلمان گفت: کیستى و چیستى؟ سلمان پاسخ داد اول من و تو نطفهاى ناپاک و آلوده بود، و پایان من و تو مردارى بد بو است، چون قیامت شود و ترازوها را نصب کنند، کسى که وزن اعمالش سبک باشد قطعاً پست و خوار است، و کسى که وزن اعمالش سنگین باشد بىتردید گرانمایه و بزرگوار است. «3»
سرانجام نیک ویژه اهل تقوا است.
از مردى از یاران على (ع) روایت شده که گفت: یکى از دوستان خدا با فردى از دشمنان خدا کنار هم قرار گرفتند، دوست خدا گفت: خداى را سپاس و سرانجام نیک ویژه پرهیزکاران است، آن دیگر گفت: خداى را سپاس سرانجام نیک مخصوص ثروتمندان است، [و در روایت دیگر آمده سرانجام نیک براى پادشاهان است] دوست خدا گفت: به قضاوت اول کسى که از وادى درآمد تن بده، پس ابلیس در نیکوترین شکل درآمد، دوست خدا گفت: خداى را سپاس و سرانجام نیک از پرهیزکاران است، و آن دیگر گفت: خداى را سپاس و سرانجام نیک ویژه پادشاهان است، ابلیس سخن دشمن خدا را تصدیق کرد و گفت: همین است که مىگوئى. «4»
تقوا یعنى حفظ خویش از آفات و فتنهها
از دانشمندى پرسیدند تقوا چیست، گفت در بیابان پر از خار و خاشاک رفتهاید؟ گفتند: آرى، گفت: چگونه در آن خارستان راه را طى مىکنید؟ گفتند: دامن لباس برگیریم، و بدن از آن باز داریم تا خارى دامن ما را نگیرد، و در بدن ما فرو نرود، گفت: تقوا جز این نیست، بیائید در حال سلوک در راه خدا از همه گناهان و معاصى به صورتى اجتناب و دورى کنید که در خارستان دامن لباس و بدن حفظ مىکنید. «5»
تقوا پرهیزکارى دقیق از هر امر نارواست.
عارفى پیراهنش را در صحرا شست، دوستش به او گفت پیراهن شسته را بر دیوار باغى که داراى درختان انبوه است بیاویزیم، عارف گفت: به دیوار مردم میخ زنیم، گفت روى درخت باغ بیندازیم، و گفت سنگینى لباس شسته شاخهاى را مىشکند، گفت بر زمین پهن کنیم، گفت محل علف چهار پایان است، صحیح نیست علف را از دید آنان پنهان کنیم، پس پیراهن را بر پشت خود گرفت تا حرارت آفتاب خشکش کند. «6»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- کافى ج 5 ص 542.
(2)- امالى طوسى ج 1 ص 146.
(3)- معانى الخبار 207.
(4)- بحار ج 67، ص 294.
(5)- منهجالصادقین ج 1، ص 132.
(6)- روح البیان ج 1، ص 57.