سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛ زیراگاه چشمها به صاحبانش دروغ می گویند، ولی خرد به آنکه از وی اندرز خواسته، نیرنگ نمی زند . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» هر کس تو را شناخت...

«شیخ مفید» به اسنادش از ابو جعفر طایى واعظ و او از وهب بن مُنَبَّه نقل مى‏کند:
جملاتى در زبور داود خواندم، قسمتى از آن را از یاد بردم و جملاتى از آن را به یاد دارم، آنچه به یاد دارم این است: هرکس به من وارد شود در حالى که علاقه‏مند به من است او را به بهشت مى‏برم، اى داود! کلامم را بشنو که حق است کسى که بر من وارد شود و از گناهانى که کرده خجالت زده است او را ببخشم و گناهانش را از یاد محافظانش ببرم.
اى داود! از من بشنو که قول من حق است، هرکس با یک خوبى بر من وارد گردد، او را به بهشت مى‏برم، داود گفت: این خوبى و حسنه چیست؟ فرمود: گره‏اى از کار بنده مسلمانى گشوده باشد، داود گفت: پروردگار من به همین عنایات تو است که هرکس تو را شناخت سزاوار نیست امیدش از تو قطع گردد!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:25 عصر )
»» امید در روایات‏


ابوذر غفارى از نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: مردى یک روز گفت: به خدا قسم خدا فلانى را نمى‏بخشد، خداوند فرمود: چه کسى قسم خورد که من فلانى را نمى‏بخشم؟ حتماً او را آمرزیدم و عمل آن قسم خورده را به خاطر آن کلمه بى‏جایى که گفته بود حبط کردم‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:23 عصر )
»» راه راست هدایت

 

 

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏

ما را به راه راست هدایت کن.

 

عبد هنگامى که با گفتن‏ إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏ که هر دو ضمیرش ضمیر خطاب است «ایاک» خود را در حضور حضرت رب العزه، در رحمانیت و رحیمیت بى‏نهایت، و مالک روز پاداش مى‏بیند و حضور مطلق مدبر هستى را احساس مى‏کند، به فرمان حضرت حق لب به بهترین و برترین و پر سودترین دعا مى‏گشاید، و یقین مى‏کند که دعا در محضر کریم بى‏تردید به اجابت مى‏رسد، آن هم دعائى که در حال نماز و در فضاى عبادت و بندگى از گدائى نیازمند صورت مى‏پذیرد.

این حقیقت براى عبد مسلم است که کریم هرگز به سائل و نیازمند و گدا و تهیدست نمى‏گوید چه آورده‏اى؟ بلکه بزرگوارى و آقائى و کرم کریم اقتضا دارد که به سائل و گدا بگوید چه مى‏خواهى؟ گوئى عبد هنگامى که در قرائت سوره مبارکه فاتحه به ایاک نعبد که مقام حضور در محضر حضرت اکرم الاکرمین است مى‏رسد، معبود کریم به بنده‏اش مى‏گوید: چه مى‏خواهى؟ عبد عارف با اشتیاق کامل و رغبت وافر مى‏گوید: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏

این درخواست که از مهم‏ترین درخواست‏ها است از مصادیق اکمل یارى خواستن از خداست، وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ.

این که این دعا و نیایش با ضمیر «نا» که ضمیر جمع است آمده، نشانگر این حقیقت است که دعا به صورت گروهى و جمعى بیش از دعاى فردى مورد پسند حضرت حق است، و دعاى جمعى یقیناً به اجابت نزدیک‏تر است.

خداى مهربان در آیات شریفه قرآن مجید مردم مؤمن را به صورت گروهى و جمعى به دعا و زارى و تضرع و انابه دعوت کرده است:

ادْعُوا رَبَّکُمْ: «1»

پروردگارتان را از روى تضرع و فروتنى بخوانید.

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏: «2»

بگو الله را بخوانید یا او را در دعایتان به صفت رحمن یاد کنید، هر کدام را بخوانید (ذات یکتاى او را خوانده‏اید) نیکوترین نام‏ها فقط ویژه اوست.

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ: «3»

و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.

گوئى گوینده‏ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏ همراه با همه مؤمنان و نمازگزاران و در جمع گدایان حریم دوست درخواست هدایت به سوى صراط مستقیم مى‏کند به این خاطر با زبان دل و جان و با زبان سر مى‏گوید اهْدِنَا.

و گوئى گوینده‏ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏ به معبود مهربانش مى‏گوید:

اى مالک و مربى و پرورش دهنده من گروهى مرا به این راه، و جمعى مرا به آن راه، و شیاطین به راه دیگر مى‏کشانند، «4» الهى نفس اماره مرا به راه شهوات حرام، حسد، کینه، خشم، حرص، بخل دعوت مى‏کند، خدایا دزدان راه انسانیت مرا به فرهنگ‏هاى ضد حق مى‏خوانند، پروردگارا اهل گناه و معصیت و فاجران و بدکاران مرا به فسق و فجور سوق مى‏دهند، مولاى من عقل ضعیف، فطرتم کم‏نور، عمرم کوتاه، وسایلم ناچیز، قدرت و توانم بسیار اندک، و خلاصه در میان این همه خطرات و بى‏راهه‏ها و کج راهه‏ها و دشمنان غدار و نابکار متحیر و سرگردان و در مرز خطر و لبه پرتگاه سقوطم به این خاطر با کمال عجز و زارى و انکسار و خاکسارى و در عرصه‏گاه نماز واجب از تو درخواست مى‏کنم که ما را به راه راست که کوتاه‏ترین راه به سوى توست، و استوارترین راه در عالم هستى است، و راهى است که سالکش با سیر حرکت در آن و به مقام قرب تو و لقاء حضرتت مى‏رسد هدایت فرما، و همه ما را در این راه معتدل و راهى که از افراط و تفریط پاک است ثابت قدم بدار.

علامه خبیر، فیلسوف کبیر فیض‏کاشانى در توضیح این حقیقت مى‏گوید:

صراط مستقیم راهى است که رونده‏اش را به بهشت کشاند، و آن دین و شریعت الهى است که مشتمل بر معرفت و توحید، و دورى از افراط و تفریط در اخلاق، و پابرجا بودن در انجام اعمال شایسته و به ویژه پیروى از امام مفترض الطاعة، و اقتداى به طریقت اوست، راهى که از موى باریک‏تر و از شمشیر تیزتر است. «5»

بر اساس توضیح فیض و این که صراط مستقیم از موى باریک‏تر و از شمشیر تیزتر است، اهل بصیرت بر اساس آیات و روایات گفته‏اند: صراط مستقیم را شش علامت است:

1- به هنگام عبادت و بندگى، و معامله با حضرت حق کوتاهى ننماید و خدمت به تقصیر نیالاید.

2- در جهاد و کوشش در راه خدا با بدن و مال و جان و زبان کاهلى نورزد و سستى نکند.

3- به دقت مخالفت با هواى نفس و امیال و غرائز بى‏جا و شهوات شیطانى چیزى مانع نگردد.

4- براى هیچ یک از طاعات و عبادات وزنى قایل نباشد، مباد آن که درونش آلوده به غرور و عجب شود.

5- احسان و فضل و نیکى حق را نسبت به خود گرچه از نظر ظاهر و کمیت اندک باشد بزرگ شمارد.

6- حقوق مسلمانان و غیر آنان را رعایت نماید، و از احدى توقع رعایت حق نسبت به خود نکند.

روایات بسیار مهم و با ارزشى در معناى صراط مستقیم نقل شده که توجه به آنها لازم است.

پیامبر اسلام در رابطه با اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏ فرمود:

«صراط الانبیاء» «6»

صراط مستقیم همان راه پیامبران است.

و نیز از آن حضرت درباره‏ى صراط روایت شده که: صراط اسلام است. «7» از وجود مبارک حضرت رضا در تفسیر این آیه شریفه روایت شده است:

«استرشاد لدینه و اعتصام بحبله، و استزادة فى المعرفة لربه عزوجل ولعظمته وکبریائه:» «8»

اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏ در حقیقت درخواست رشد در دین، و توفیق چنگ زدن به ریسمان حق، و زیاد شدن معرفت به پروردگار عزوجل و عظمت و کبریاى اوست.

از رسول خدا و امیرالمؤمنین در معناى صراط حقایقى روایت شده است که یکى از آنها این است که: منظور از صراط کتاب خدا قرآن مجید است. «9» امام صادق (ع) در پاسخ به سئوالى که درباره‏ى صراط از آن حضرت شد فرمود:

«هو الطریق الى معرفة الله عزوجل، و هما صراطان: صراط فى الدنیا وصراط فى الآخرة، فاما الصراط فى الدنیا فهو الامام المفترض الطاعة، من عرفه فى الدنیا واقتدى بهداه مر على الصراط الذى هو جسر جهنم فى الآخرة، ومن لم یعرفه فى الدینا زلّت قدمه عن الصراط فى الآخرة فتردى على نار جهنم:» «10»

این راه راهى است به سوى معرفت و شناخت خدا، و داراى دو مرحله است: راهى در دنیا، و راهى در آخرت اما راه دنیا امامى است که اطاعت از او واجب‏ شده، هر کس در دنیا او را بشناسد و به هدایت او اقتدا نماید بر راهى که در آخرت پل دوزخ است مى‏گذرد، و هر کس در دنیا امام واجب الاطاعة را نشناسد قدمش در آخرت از صراط مى‏لغزد و در آتش دوزخ در مى‏افتد.

و نیز از حضرت صادق (ع) روایت شده است:

«صراط مستقیم امیرالمؤمنین (ع) است.» «11»

و آن امام بزرگوار فرمود: معناى آیه این است:

«ارشدنا الى الصراط المستقیم، ارشدنا ملزوم الطریق المودى الى محبتک والمبلغ دینک، و المانع من ان نتبع اهواءنا فنعطب او ناخد بآرائنا فنهلک:» 1

ما را به راه راست هدایت کن، ما را به پاى بندى راهى که به محبتت و دینت مى‏رساند راهنمائى فرما، راهى که ما را از پیروى هوا و هوسمان که سبب زیان و هلاکت ماست باز دارد، راهى که نگذارد ما تسلیم آراء و خواسته‏هاى باطلمان شویم، آن آراء و خواسته‏هائى که جز نابودى ما نتیجه‏اى ندارد.

از حضرت زین‏العابدین (ع) روایت شده است:

«نحن ابواب الله و نحن الصراط المستقیم:» 2

ما اهل بیت درهاى حریم حضرت الهیم «که مردمان از طریق ما مى‏توانند به معرفت خدا و خواسته‏هاى او و حلال و حرامش و مفاهیم قرآنش دسترسى پیدا کنند» و امامان از اهل بیت صراط مستقیم هستیم.

در پاره‏اى از معارف الهیه آمده: اهدِنَا به معناى درخواست راهنمائى به سوى راه راست، و تداوم هدایت و طلب استوارى قدم در صراط مستقیم و خواستن توفیق براى تسلیم خدا بودن در همه امور است، آن هم در مقام و مرتبه‏اى‏

که اگر امر به ذبح فرزند از جانب مولا برسد اطاعت شود، چنان که ابراهیم اطاعت کرد، و اگر فرمان رسد خود را به دریا انداز بیندازد چنان که یونس این کار را انجام داد، و اگر دستور رسد با داشتن مقام اوالعزمى و منصب کلیم‏اللهى شاگردى و تعلیم گرفتن از اعلم از خویش را که خضر است بپذیر قبول کند چنان که موسى بنابر آیات سوره کهف پذیرفت، و اگر بگویندش در مسئله امر به معروف و نهى از منکر تا پاى در باختن جان و دو نیمه شدن بدن صبر و استقامت از خود نشان دهد، چنان که زکریا و یحیى نشان دادند نشان دهند. «12» قرآن مجید در دو آیه صراط مستقیم را به این صورت بیان مى‏کند:

اى پیامبر به همه مردم بگو: بیائید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام نموده بخوانم: این که چیزى را شریک او قرار مدهید، و به پدر و مادر نیکى کنید، و فرزندانتان را بخاطر تنگدستى نکشید، ما شما و آنان را روزى مى‏دهیم، و به کارهاى زشت چه آشکار و چه پنهانش نزدیک نشوید، و انسانى را که خدا محترم دانسته جز به حق نکشید، این است امورى که خدا به شما سفارش کرده تا بیندیشید.

و به مال یتیم جز به روشى که نیکوتر است نزدیک نشوید تا به حد رشد برسد، و پیمانه و ترازو را بر اساس انصاف و عدالت کامل و تمام بدهید، هیچ کس را جز به اندازه توان و طاقتش تلکیف نمى‏کنیم، و هنگامى که سخن گوئید عدالت ورزید هر چند درباره خویشان باشدف و به پیمان خدا وفا کنید این است امورى که خدا به شما سفارش کرده تا متذکر شوید.

و بى‏تردید این «قوانین و برنامه‏ها» صراط مستقیم من است بنابراین، قدم در این راه نهید و از این راه راست پیروى نمائید و از راه‏هاى دیگر متابعت نکنید که شما را از راه خدا پراکنده مى‏کند، خدا اینگونه به شما سفارش کرده تا پرهیزکار شوید. «13»

از دقت در این گونه آیات، و پاره‏اى از روایات، این حقیقت بر ما روشن مى‏شود که منظور از صراط مستقیم دین خداست، همان دینى که همه فرشتگان به تناسب وجود خود و تکالیفشان تابع آن هستند، و همه پیامبران بر اساس تکلیف و مسئولیت خود متدین به آن بودند، و امت‏هاى خویش را به آن مى‏خواندند، و در عصر بعثت پیامبر به ویژه روز غدیر به صورتى کامل و به عنوان نعمتى تمام و به نام اسلام تجلى کرد و تا روز قیامت آئین جاوید و فرهنگ پا برجاى خدا، و وسیله نجات بشر از همه تیره بختى‏ها و رهنمون او به سوى سعادت دنیا و آخرت است، و خداى مهربان جز این دین را براى انسان نپسندیده و در بازار محشر کبرى جز آن را از انسان نخواهد پذیرفت.

الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً: «14»

امروز «که على‏بن‏ابى‏طالب به خلافت و ولایت منصوب شد» دین را براى شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم، و اسلام را به عنوان دین براى شام پسندیدم.

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ: «15»

هر کس جز اسلام دینى را انتخاب کند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ: «16»

بى‏تردید دین نزد خدا اسلام است.

اما روایاتى که در کتاب‏هاى پر ارزش، و تفاسیر معتبر صراط مستقیم را به راه پیامبران، و حالت تسلیم، و فطرت پاک انسانى، و معرفت خدا، و امام واجب الاطاعة به ویژه امیرالمؤمنین (ع) معنا کرده‏اند همه بیان مصادیق عینى و معنوى است.

آرى هنگامى که انسان حیات و زندگى پیامبران و امامان و به خصوص امیرالمؤمنین (ع) را مورد مطالعه و دقت قرار مى‏دهد آنان را در همه شئون زندگى و منش و روش، و عقیده و ایمان، و اخلاق و عمل هماهنگ و مطابق اسلام حقیقى که همان صراط مستقیم حق است مى‏بیند، و در وجود مبارک آنان و ظاهر و باطنشان و همه شئون زندگى و حیاتشان کمترین انحرافى از صراط مستقیم مشاهده نمى‏کند.

پس کسى که مى‏خواهد در صراط مستقیم الهى قرار بگیرد، بر او لازم است پیامبران و امامان و به ویژه امیرمؤمنان (ع) را الگو و سرمشق خود قرار دهد و به آن بزرگواران اقتدا نماید که اقتداى به آنان یقیناً انتخاب صراط مستقیم و حرکت روحى و عملى و اخلاقى در آن است.

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- اعراف 55.

(2)- اسراء 110.

(3)- مؤمن 60.

(4)- تفسیر کبیر ج 1، ص 256.

(5)- صافى چاپ جدید ج 1 ص 86.

(6)- تفسیر عیاشى ج 1 ص 22 حدیث 17.

(7)- تفسیر طبرى، ج 1، ص 75.

(8)- نورالثقلین ج 1 ص 17 حدیث 85 و 87.

(9)- نورالثقلین ج 1 ص 17 حدیث 85 و 87.

(10)- نورالثقلین ج 1 ص 17 حدیث 91.

(11)- نورالثقلین ج 1 ص 18 حدیث 94.

(12)- تفسیر کبیر ج 1، ص 255.

(13)- انعام 151- 153.

(14)- مائده 3.

(15)- آل عمران 85.

(16)- آل عمران 18



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:22 عصر )
»» چهل منقبت حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام)

 

 


چهل منقبت حضرت فاطمه ی زهرا (علیهاالسّلام)

 

نام حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) همانند نام پدر و همسر و فرزندانش، از اسمای خدای تبارک و تعالی مشتق شده است.
1. آفرینش زهرا (علیهاالسّلام) قبل از خلقت دیگران همانند پدر، همسر و فرزندانش بوده است؛
2. آفرینش زهرا (علیهاالسّلام) از نور عظمت حضرت حق تبارک و تعالی است. همان نور واحدی که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علیّ بن ابی طالب (علیه السّلام) نیز از آن آفریده شده است و مایه ی خلقت یک سوم همان نور بوده است. نوری نهفته در خزانه ی علم خدایی، نور قدس، نور جلال، نور کمال و نور کبریای الهی؛
3. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) همتای پدر، همسر و فرزندانش سبب آفرینش آسمانها و زمین، بهشت و دوزخ، عرش و کرسی و فرشتگان، انس و جنّ بوده است. وجود مقدّس حضرت زهرا (علیهاالسّلام) یکی از پنج تن است، همان کسی که علّت آفرینش جهان، آدم، آدمیان و ملکوت، زمین ها و آسمان ها، نار و نور، بهشت و دوزخ و سایر مخلوقات جهان به وجود نمی آمدند. اگر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نبود، اثری از آدم (علیه السّلام) و اولاد آدم (علیه السّلام) نبود. اگر او نبود موسی، عیسی، نوح و ابراهیم (علیه السّلام) آفریده نمی شدند؛
4. نام گذاری حضرت زهرا (علیهاالسّلام) از طرف خداوند متعال می باشد، همانند اسم گذاری محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی، حسن و حسین (علیهم السّلام) و همین مطلب دلالت دارد بر اینکه این پنج نفر، در برابر پروردگار از خود هیچ گونه اختیاری ندارند و تمام امورشان حتّی انتخاب نامشان، مربوط به خدای متعالی بوده و به کسی در مورد آنان اجازه ی دخالت داده نشده است؛
5. نام حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) همانند نام پدر، همسر و فرزندانش از اسمای خدای تبارک و تعالی مشتق شده است؛
6. انبیا به حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) و نام های او توسّل کرده اند، همان گونه که به وجود و نام پدر، همسر و فرزندان ایشان توسّل نموده اند. تمسّک به اوست که وسیله ی نجات انبیا، اوصیا و سایر افراد بشر از مشکلات بوده است؛
7. نام حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) هم ردیف پسر، همسر و فرزندانش بر ساق عرش و درهای بهشت نوشته شده است؛
8. وجود شبح حضرت زهرا (علیهاالسّلام) در راستای عرش الهی و تصویرش در بهشت، هم ردیف اشباح و تصاویر پدر، همسر و فرزندانش است؛
9. هر فرد مسلمان و مؤمنی که با حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت کرده و به او ایمان آورده و رسالت و اطاعتش را پذیرفته و آن حضرت را پیام آور از جانب خدای خود می داند و پیشوایانش امام علی (علیه السّلام) و اولاد حضرت علی (علیه السّلام) هستند، ناگزیر حضرت زهرا (علیهاالسّلام) رهنما و مرجع او در مشکلاتش همانند پدر، همسر و فرزندانش دستاویز و پناهگاه اوست؛
10. اشتراک حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و حسنین (علیهم السّلام) در مقام عصمت و طهارت، یکی از مناقب دیگر اوست. او نیز عصمت الله و مورد خطاب «آیه ی تطهیر» می باشد؛
11. آن امانتی که از جانب خدای تعالی بر آسمان ها، زمین و کوه ها عرضه شد و آنها زیر بار آن امانت وزین و مسئولیّت سنگین نرفته و از قبولش امتناع نمودند؛ ولی بشر آن را پذیرا شد، همانا ولایت پنج تن (علیهم السّلام) بوده است و وجود مقدّس حضرت زهرا (علیهاالسّلام) جزو امانت معروضه می باشد؛
12. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در مقام رکن بودن نسبت به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) با پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم سان و همتا بوده است و این منقبت، منحصر به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت صدّیقه ی زهرا (علیهاالسّلام) است؛
13. اشتراک حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با پدر، همسر و فرزندانش در مجاز بودن به ورود به «مسجد پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)» و پاک بودنش در هر زمان و در هر حال؛
14. محدّثه بودن حضرت فاطمه (علیهاالسّلام)، به این معنی که فرشتگان با او سخن می گفتند و این مقام از شئون امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و یازده اولاد معصوم اوست و با وجود اینکه حضرت زهرا (علیهاالسّلام) منصب امامت نداشت، هم صحبت ملائکه بوده است.
15. چنان که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به شیعیان و دوستان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و یازده اولادش (علیهم السّلام) مژده ی رستگاری داده است، در موارد بسیار به شیعیان و محبّان حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نیز بشارت نجات و رهایی از عذاب داده است و این خود، از شئون مخصوص صاحبان ولایت است؛
16. سواره محشور شدن حضرت زهرا (علیهاالسّلام) همانند پدر، همسر و فرزندانش؛
17. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«در روز قیامت، من دست به دامان جبرئیل می شوم [گویا مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این باشد که جبرئیل نماینده ی خدای متعال است و من متمسّک به دامان و رحمت الهی هستم].»
سپس در ادامه ی سخن چنین می فرماید:
«دخترم زهرا (علیهاالسّلام) دست به دامان من و علیّ بن ابی طالب (علیهاالسّلام) متمسّک به فاطمه (علیهاالسّلام) است و یازده فرزندش دست به دامان علی (علیه السّلام) هستند.»؛
18. سخن گفتن حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با مادرش آنگاه که در رحم مادر بود و او را به شکیبایی دعوت می فرمود و این خود از نشانه های مقام ولایت است؛
19. حضرت صدّیقه ی زهرا (علیهاالسّلام) نیز، همانند امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و فرزندان معصومش (علیهم السّلام) در هنگام ولادت، لب به شهادتین گشوده است و این خود از شئون مخصوص صاحبان ولایت است؛
20. اشتراک فاطمه (علیهاالسّلام) با پدر، همسر و فرزندانش در علم به آنچه در گذشته واقع شده است و آنچه که در آینده به وقوع خواهد پیوست و آنچه تا روز قیامت واقع شدنی نیست و این دانش نیز مخصوص اولیای خداست و دارا بودن چنین علمی از نشانه های مقام ولایت می باشد؛
21. فاطمه (علیهاالسّلام) همانند ائمه ی اطهار (علیه السّلام) مبارک، با طهارت، پاک و پاکیزه از مادر تولّد یافته است؛
22. رشد حضرت رقیّه ی زهرا (علیهاالسّلام) هم سان با ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) در هر روز به قدر یک ماه است و در هر ماه به یک اندازه ی یک سال است. ممکن است در اینجا مقصود نمو معنوی و روحی باشد، نه رشد جسمانی، در هر حال و به هر معنایی که درباره ی ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) متصوّر است، عیناً در فاطمه (علیهاالسّلام) نیز چنان است؛
23. هنگام ولادت فاطمه (علیهاالسّلام) نور او تمام خانه های «مکّه» شرق و غرب را فرا گرفت؛ چنان که در تولّد پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز تمام جهان از نور مبارکش روشن شد، گویی با نورافشانی این موجود مقدّس، خدای تعالی به اهل آسمان و زمین به فرشتگان و تمام مخلوقات اعلام می فرماید: «اینک تولّد یافت آن بشری که نور جهانیان از اوست و سبب خلقت عالمیان و علّت آفرینش تمام مخلوقات بوده است.»؛
24. در آن هنگام که حضرت زهرا (علیهاالسّلام) از حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) ولادت یافت، فرشتگان میلاد او را به یکدیگر بشارت می دادند و تهنیت می گفتند؛ چنان که تولّد پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه ی اطهار (علیهم السّلام) نیز ملائکه، مقدم مبارکشان را به یکدیگر مژده می دادند؛
25. حبّ فاطمه، همانند حبّ همسر و فرزندانش بر همگان واجب است، حتّی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
26. اشتراک حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و هم ردیف و هم درجه بودن اوست، با پدر و همسر و فرزندانش در قبّة الوسیله یا درجة الوسیلة بهشت؛
27. اشتراک حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با پدر، همسر و فرزندانش (علیهم السّلام) در قبّه ای از نور که زیر عرش برپا می شود و جز پنج تن (علیهم السّلام) کسی را به آن رتبه ی والا راه نیست و این مقام غیر از درجة الوسیله است که قبلاً بیان شد؛
28. ورود پنج تن (علیهم السّلام) به بهشت قبل از همه، در حالی که حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) پیشاپیش پدر، همسر و فرزندانش (علیهم السّلام) نخستین کسی است که وارد بهشت می شود؛
29. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) یکی از کلماتی است که حضرت آدم (علیه السّلام) فرا گرفت و حضرت ابراهیم (علیه السّلام) نیز با همان کلمات امتحان شد؛ یعنی با کلمات محمّد، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السّلام)؛
30. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) یکی از افرادی است که آیه ی مباهله در شأن آنها نازل شده است و آن وجود مقدّس، بین چهار معصوم (علیهم السّلام) قرار گرفته است؛ یعنی بین محمّد و انفسنا(علی) و ابنائنا(حسن و حسین (علیهم السّلام))؛
31. سنّی و شیعه در این موضوع متّفق القول و هم عقیده هستند که احکامی که در اسلام در مورد محبّت یا عداوت، صلح یا جنگ، دشنام دادن و اذیّت کردن نسبت به پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جاری است، عیناً نسبت به حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نیز معتبر و واجب الاجرا است؛ یعنی اگر کسی نسبت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دشمنی ورزد یا آن حضرت را بیازارد یا دشنام دهد؛ چنان که مجازاتش حد زدن بر او یا کشتن او یا موجب کفر اوست، عیناً در موارد حضرت زهرا (علیهاالسّلام) با پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یکسان و برابر است؛
32. همتا بودن حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) با حضرت علی (علیه السّلام) در صفات و ارزش های معنوی. اگر حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) آفریده نمی شد، هرگز برای حضرت علی (علیه السّلام) همتایی وجود نداشت، همچنین اگر امام علی (علیه السّلام) خلق نمی شد، حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) را در این جهان نظیر و مانند نبود؛
33. علما و دانشمندان چنین فتوا داده اند که هر کس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا حضرت علی (علیه السّلام)را دشمن بدارد، کافر است. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) نیز در این مورد با پدر و همسرش شریک است و مشمول این حکم می شود؛
34. چنان که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و فرزندان معصوم او (علیهم السّلام) ملجأ و مرجع توسّل جمیع انبیا بوده اند، بشر از آدم تا خاتم مأمور به توسّل به حضرت صدّیقه ی زهرا (علیهاالسّلام) نیز بوده است. از همان وقتی که حضرت آدم (علیهاالسّلام) آفریده شده و برای استجابت دعا و رفع مشکلاتش توسّل به پنج تن (علیهم السّلام) و شفیع قرار دادن آنها در پیشگاه پروردگار بی همتا توسط جبرئیل (علیه السّلام) به او آموخته شد، تکلیف بنی آدم روشن گردید؛
35. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) هم سان با امیرالمؤمنین و حسنین (علیهم السّلام) در فضیلت سوره ی «هل اتی» شریک و سهیم است؛
36. حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) در هنگام ولادتش، حورالعین و بانوان عالی مقام را که از جانب خدای متعال به نزد آن حضرت ارسال شده بودند، کاملاً می شناخت و قبل از سلام و احوالپرسی، با ذکر نام، یک یک آنان را مخاطب قرار داد. از این مطلب معلوم می شود که ملاقات و آشنایی حضرت زهرا (علیهاالسّلام) با آنان بی سابقه نبوده و آن وجود مقدّس قبلاً عوالمی را طی کرده است که در مسیر ملکوتی خویش آن فرستادگان آسمانی را دیده و شناخته است؛
37. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با کمال صراحت می فرماید:
«خدای تبارک و تعالی یک بار بر زمین نظر افکند و از اوّلین و آخرین مرا برگزید و دفعه ی دوم علی را و در سومین نظر اولاد معصوم او را و در چهارمین بار زهرا (علیهاالسّلام) را از میان جمیع زنان عالم، از اوّلین و آخرین انتخاب نمود.»؛
38. بزرگ ترین مقام شفاعت را در روز قیامت، حضرت صدّیقه ی زهرا (علیهاالسّلام) هم سان با پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) حائز می باشد؛ بلکه می توان گفت آن حضرت را در این رتبه و مقام امتیازی است مخصوص به خود و بی نظیر؛
39. در روز قیامت منبری از نور برپا می شود که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن جلوس می نماید و در حالی که جبرئیل و انبیا و اولیا گرد آمده اند، خداوند تبارک و تعالی مقام و منزلت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) و پدر و همسر و فرزندان معصومش را به اهل محشر معرفی می فرماید و در هنگام ورود حضرت فاطمه (علیهاالسّلام) به صحنه ی محشر از جانب حضرت حق تبارک و تعالی ندا می شود:
«ای اهل محشر! نگاهتان را فرو افکنید تا فاطمه عبور نماید.»؛
40. چنان که برتری حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر انبیا و مرسلین و ملائکه، با تفحّص و تحقیق در روایات معتبر ثابت شده است، به همان طریق افضلیّت حضرت زهرا (علیهاالسّلام) نیز بر جمیع مخلوقات از انس و جنّ و ملک منصوص و مسلّم است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:21 عصر )
»» امام مهدی (عج) در قرآن کریم

 

 

مقدمه

بحث از ظهور پربرکت حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، با استناد به آیات قرآنی، به مقدمه ای کوتاه نیاز دارد.
اگر ما خواسته باشیم این مسأله را از صریح آیات به دست آوریم، شاید خواسته ای بی مورد باشد. اساساً پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از روز اول این تذکر را به عامه ی مسلمانان داد و فرمود: قرآن دارای ظهر است و بطن؛
ما فی القُرآنِ آیةٌ إلا وَلَها و ظهْرٌ و بطنٌ(1).
این حدیث از متواترات است، یعنی کتب حدیثی اهل سنت و شیعه اتفاق دارند این حدیث از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) صادر شده است.
سِرّ مطلب این است که قرآن کریم دارای دو جهت است که باید مورد عنایت قرار گیرد.
جهت اول

اول این که آیات و سوره های قرآن در مناسبت های مختلف و به عنوان علاج حادثه یا واقعه ای نازل شده است. این موجب می شود دلالت آیه نوعی وابستگی پیدا بکند با آن شأن نزول. اگر این طور شد، دلالت همیشگی قرآن که پیامی جاودانی باشد، مقداری زیر سؤال می رود. لذا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: عنایت شما فقط به این اسباب نزول نباشد. در پس پرده یک معنای عامی وجود دارد که جنبه ی شمولی دارد و برای همیشه است. لذا ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) سؤال می کند این که پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است: «ما فی القُرآنِ آیةٌ إلا وَلَها ظهْرٌ و بَطْنٌ»(2). یعنی چه؟ امام (علیه السلام) می فرماید: « ظهْرهُ تنزیلُهُ و بطْنُهُ تأویلهُ»(3)؛ یعنی ظاهر قرآن و ظهر قرآن همان دلالتی است که با رعایت و عنایت به شأن نزول ها روشن می شود که تقریباً می توان نوعی مقطعی بودن و محدودیت از آن فهمید؛ ولی قرآن به این اکتفا نکرده است.
جهت دوم

قرآن جهت و جنبه ی دوم هم دارد که جنبه ی جاوید است. جاوید بودن قرآن به ظهر آن نیست آنچه بقای قرآن را ضمانت کرده است تا پیامی همیشگی باشد، بطن قرآن است.
بطن قرآن چیست؟

درباره ی بطن بحث های بسیار شده است که مقصود از بطن چیست؟ بطن معنایش خیلی ساده است؛ یعنی این طور نیست که نتوان به آن پی برد. بطن آیات در اختیار ائمه (علیهم السلام) است و آن ها از بطن آیات آگاهی دارند؛ اما راه رسیدن به آن را به ما یاد داده اند. بطن آیات قرآن آن مفاهیمی است که جنبه ی شمولی داشته و از قیودی که آیه را فراگرفته جدا شده باشد.
ضابطه ی تفسیر و تأویل

همان گونه که تفسیر ضابطه دارد، تأویل هم ضابطه دارد. ضابطه این است که آن خصوصیات و ویژگی هایی که آیه را فراگرفته طبق قانون «سبر و تقسیم» از آیه جدا کنیم؛ سپس آنچه از دلالت آیه به دست آمد، آن بطن آیه است؛ مثلاً در آیه ی «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ‌»(4)؛ مخاطب آیه مشرکین است و مورد سؤال مسأله ی نبوت. آیا بشر می تواند پیغمبر بشود یا نه؟ کسانی که باید از آن ها سؤال بشود علمای اهل کتاب به ویژه یهود هستند که در یثرب و حجاز ساکن بودند.
عرب ها بسیاری از مسائل مربوط به معارف را از این ها سؤال می کردند و عقیده داشتند این ها دانشمندند.
آیه، بنابراین عقیده ی مشرکین، می گوید که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بشر و از جنس شماست. اگر در پیامبری او تردید دارید، از یهود و از اهل کتاب بپرسید که پیغمبران آن ها چه کسانی هستند و بودند. آن ها به شما خواهند گفت: این ظاهر آیه است. پس آیه برحسب ظهر به مشرکین و مسأله ی نبوت و رجوع مشرکین به اهل کتاب مقید می شود.
اما ما طبق قانون«سبر و تقسیم»ویژگی های آیه را بررسی می کنیم تا مشخص شود کدام یک از این ویژگی ها در هدف آیه دخالت دارد و کدام یک ندارد. آن هایی که دخالت ندارند حذفشان می کنیم؛ برای مثال آیا خطاب به مشرکین خصوصیتی دارد؛ یعنی مشرک بودن در مخاطب بودن به این آیه خصوصیتی دارد؟ قطعاً ندارد، چرا؟ چون آنچه موجب شده آیه به مشرکین این سخن را بگوید جهل آن ها است نه شرک آن ها. پس مشرک بودن در هدف آیه دخالت ندارد و آنچه دخالت دارد جهل آن ها است.
مسأله نبوت

مورد سؤال در آیه، مسأله نبوت است. آیا بشر می تواند پیامبر باشد یا نه؟ آیا این مسأله در مدلول آیه خصوصیتی دارد یا این که در مورد شک در هر مسأله ای از معارف دینی است چه معارف چه فروع احکام و چه مسائل مربوط به شؤون دین؟(مسأله ی نبوت یا غیر آن)،‌ پس خصوص مسأله شک در مسأله ی نبوت هیچ خصوصیتی در هدف آیه ندارد و لغو می شود.
بعد کسانی که باید از آن ها سؤال بشود، چه کسانی بودند؟ اهل کتاب و یهود بودند. آیا سؤال از یهودیان و اهل کتاب خصوصیتی دارد و در هدف آیه مهم است یا دانا بودن نسبت به مشرکین نادان مدنظر است؟
نتیجتاً به دست می آید که دانا بودن آن ها مدخلیت در هدف آیه دارد نه اهل کتاب یا یهودی بودن.
پس وقتی این ویژگی ها را بررسی کردیم و این موارد را کنار گذاشتیم، بطن آیه به دست می آید.
بطن آیه چیست؟ بطن آیه این است: آن که به مسائل دینی فروعاً و اصولاً جاهل است، باید به دانایان رجوع کند. پس استخراج بطن آیه مشکل نیست. راه دارد. لذا امروزه اگر از دلیل جواز تقلید عامی از مجتهد پرسش شود، همین آیه را می خوانند:
«...فسئَلوا اهلَ الذِّکرِ إن کنتم لا تعلَمون»(5).
ایراد و جواب

این که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: ما اهل ذکر هستیم؛ یعنی اساساً آنچه هدف آیه است رجوع به عالم است، ما سرآمد علما هستیم و باید همه ی جهال به ما رجوع کنند. این که تفسیر صافی می گوید، طبق فرمایش امام صادق (علیه السلام) این آیه اصلاً خطاب به مشرکین نیست و خطاب به مسلمین است، درست نیست. یکی از اشکالاتی که به تفسیر صافی وارد است، همین است که مسأله ی تأویل و بطن با مسأله ی تنزیل و تفسیر خلط شده است.
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه بطن آیه را می گوید. اساساً پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) از ابتدا اشاره فرموده است که آنچه بقای قرآن و شمولی بودن و جاوید بودن آن را ضمانت می کند، جنبه ی بطن آن است؛ یعنی همان مفاهیم کلی که قابل تطبیق در هر زمان و هر مکان است؛ و فقط به شأن نزول ها که آیه را وابسته می کند، اعتبار نیست.
بررسی آیات ظهور

با این مقدمه، به بررسی آیاتی که دلالت بر ظهور منجی عالم حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دارد می پردازیم.
آیه اول

«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌*وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ...»(6)
این آیه درباره ی بنی اسرائیل و در قصه ی حضرت موسی (علیه السلام) و فرعون است. پس این آیه، از لحاظ تنزیل و از لحاظ ظهر، به داستان بنی اسرائیل در زمان حضرت موسی (علیه السلام) و فرعون مربوط است.
یک اصل

اما در این آیه یک اصلی مطرح شده است و آن این که اراده ی ازلی الاهی بر این تعلق گرفته که مستکبرین ریشه کن شوند و مستضعفین و عبادالله الصالحین وارثین ارض و حاکمین در زمین باشند؛ آن هم در پهنای زمین. آیه این اصل را مطرح می کند.
پس محتوا و مفهوم عام آیه به خصوصِ زمان حضرت موسی (علیه السلام) و بنی اسرائیل مربوط نیست. آنچه در آن زمان تحقق یافت، گوشه و جلوه ای از این اراده ی ازلی الاهی بود که باید مستضعفین بر مستکبرین پیروز گردند و مستضعفین وارث زمین گردند. اما آیا آن اراده ی ازلی به طور کامل تحقق یافت؟ نه.
این جا خداوند به طور حتم فرموده است «نُریدُ» این اراده باید تحقق پیدا کند. در زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) و همچنین در فتراتی از زمان که از جمله عصر حاضر گوشه و نموداری از اراده ازلی الاهی تحقق یافت؛ اما این وعده ی الاهی حتماً باید به طور شمول محقق شود و همه ی جهان را فراگیرد. قطعاً این اراده باید تحقق پیدا کند و این اراده جز با ظهور حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف) امکان پذیر نیست.
در حدیث مفضل بن عمر می گوید:
سمعت اباعبدالله (علیه السلام) یقول إنّ رسولَ اللهِ (صلی الله علیه و آله) نظرَ إلی عَلیٍّ و الحسنِ و الحسینِ (علیهم السلام) و بَکی و قالَ انتمُ المُستَضعَفونَ‌ بعدی قالَ المُفَضّلُ قُلتُ ما معنی ذلک؟ قالَ (علیه السلام): معْناهُ أنّکم الائمةُ بعدی. إنّ اللهَ عزّوجلّ یقول «و نُریدُ انْ نَمُنَّ علی الذین استُضْعِفوا فی الارضِ و نجعَلهُمْ ائمةً و نجْعَلهم الوارثین»(7). قال (علیه السلام): و هذه الآیةُ جاریةٌ فینا إلی یوم القیامة.(8)
این اراده ی ازلی حق تعالی همیشه جریان دارد یعنی گهگاه نمود پیدا می کند تا تحقق نهایی.
حضرت علی (علیه السلام) در نهج البلاغه می فرماید:
لتعْطِفَنَّ الدنیا علینا بعدَ شِماسِها عَطفَ الضَّروس عَلی وَلَدِها...(9)
یعنی: این دنیا که امروزه از ما روگردان است روزی به ما روخواهد آورد همانند ناقه ای که به فرزندش از روی علاقه، روی می آورد.
آن وقت حضرت این آیه را تلاوت فرمود:
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ‌ »(10)
ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می گوید:
و الامامیةُ تَزْعمُ انَّ ذلکَ وَعد منه بالامامِ الغائبِ الذی یَملِک الارضَ فی آخِرِ الزمانِ و اصحابُنا یقولونَ إنّه وعدٌ بإمامٍ یَملک الارضَ و یَستَولی عَلَی الممالِکِ.(11)
ببینید تا این جا بین ما و علمای اهل سنت فرقی نیست در این که این آیه حتماً به دست یکی از فرزندان حضرت زهرا (علیها السلام) تحقق خواهد یافت و به طور شمولی بر تمام زمین مستولی خواهد شد و همه ی مستکبران را نابود خواهد کرد و صالحین وارث زمین خواهند گردید.
ابن ابی الحدید می گوید ما هم قبول داریم شیعه هم قبول دارد. با این تفاوت که اهل سنت می گوید ضرورت ندارد که آن امام فعلاً حیات داشته باشد بلکه به وقت خودش متولد خواهد شد و این کار را انجام خواهد داد:
... لا یلزَم أنْ یکونَ موجوداً بل یَکفی فی صحّةِ هذا الکلام أن یُخلق فی آخرِ الوقت...(12)
پس ما با برادران اهل سنت در اصل ظهور مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) اختلاف نداریم و این که از وُلد امام حسین (علیه السلام) است، این هم اتفاق نظر است.
تفاوت دیدگاه

نقطه ی فارق بین ما و اهل سنت این است که شیعه یک فلسفه ای دارد و آن فلسفه، وجود واسطه در فیض است. شیعه عقیده اش این است که پیوسته بایستی حجت حق به طور حیّ و زنده در روی زمین باشد تا واسطه ی برکات و فیوضات الاهی برای همه ی جهانیان باشد. این اصل، پایه ی مکتب تشیع را تشکیل می دهد.
امام حسین (علیه السلام) هفت زیارت مطلقه و هفت زیارت مخصوصه دارد. زیارت مطلقه ی اول اصح سنداً است؛ چون از ابن قولویه و سند آن بسیار معتبر است و علامه ی امینی مقید بود هر وقت به کربلا مشرف می شد، همین زیارت را بخواند. ما می دانیم تمام ادعیه و زیارات مکتب سیّار است؛ یعنی دانشگاهی است که همیشه شیعه در این دانشگاه تربیت می شود.
اصول معارف، عقاید و زیربنای عقیده اسلامی ناب در همین زیارات و ادعیه به شیعه تعلیم می شود. این ها به صورت زیارت و به صورت دعا است، اما فی الواقع درس و تربیت است. در این زیارت این جمله را وقتی که جلوی ضریح امام حسین (علیه السلام) می ایستیم می خوانیم:
...اِرادةُ الرَّبّ فی مَقادیر اُمورهِ تَهبِطُ الیکم و تَصدرُ من بیوتِکم...(13)
یعنی یگانه واسطه ی فیض به طور مطلق و فراگیر شما هستید.
آیا شما که مقابل ضریح امام حسین (علیه السلام) این جمله را می گویید، توجه دارید؟ این درسی است از عقاید شیعیان.
یا در زیارت رجبیه می خوانیم:
... اَنا سائِلُکم و آمِلُکم فیما إلیکمُ التّفویضُ و علیکمُ التعویضُ...(14)
این مطالب را ما در مقابل ضرایح ائمه (علیهم السلام) عرض می کنیم. معنایش این است که ما عقیده ی خودمان را اظهار می داریم. این عقیده ی شیعه است. بنابراین اصل و مبنای شیعه، وجود حجت ضرورت دارد. مبنای تشیع ضرورت وجود حجت به عنوان واسطه در فیض است.
آیه ی دوم

آیه ی دیگری که در این زمینه است می فرماید:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌»(15)
زبور همین مزامیز داوود (علیه السلام) است که هم نسخه ی عربی و هم نسخه ی فارسی اش که چاپ لندن است، موجود است و بنده آن را دارم. همین عبارتی را که قرآن کریم می فرماید: «و لقد کتبنا فی الزبور»(16) در زبور فعلی هست. این آیه می فرماید ما در زبور داوود (علیه السلام) این مطلب را نوشتیم. این مثل همان آیه ی قبلی است؛ یعنی یکی از اساسی ترین مسائلی است که اراده ی ازلی حق به آن تعلق گرفته است که «ان الارض یرثها»(17) این یرثها جنبه ی شمولی دارد؛ یعنی به طور فراگیر حاکمان زمین عباد صالحین خواهند بود. خوب این در چه زمانی تحقق یافته. آیا این وعده الاهی تنها وعده است؟ یا قطعیت دارد و باید تحقق پیدا کند. حالا من عبارت فارسی که در زبور است، می خوانم عربی آن را هم نوشته ام.
آیه ی شریفه می فرماید: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعدالذکر»(18)؛ یعنی اول یکسری موعظه کردیم. بعد از آن، این مطلب را مطرح کردیم: «ان الارض یرثها عبادی الصالحون»(19). در مزامیر داوود (علیه السلام) مزمور 37(فصل 37)چنین آمده است:
نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش و در مکانش تأمل خواهی کرد و نخواهد بود و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی متلذذ.
آیه سوم

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً...»(20)
این آیه هم اشاره به همین جهت دارد.
درباره ی حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) و این که در آخرالزمان رجوع می کند، این آیه می فرماید:
«وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ‌- وَ قَالُوا أَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاَّ جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ‌-إِنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِبَنِی إِسْرَائِیلَ‌-وَ لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَا مِنْکُمْ مَلاَئِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ‌-وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلاَ تَمْتَرُنَّ بِهَا وَ اتَّبِعُونِ هذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ‌»(21)
ابن حجر هیثمی در کتاب صواعق المُحرقه- این کتاب رد بر شیعه نوشته شده «فی الرد علی اهل البدع و الزندقه»- درباره ی دوازده امام (علیهم السلام) عالی نوشته مخصوصاً درباره ی حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به تفصیل سخن رانده است او می گوید:
قال مقاتلُ بن سلیمان و مَنْ تَبعَهُ من المفسرین إنّ هذه الایة نزلتْ فی المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
باز همین ابن حجر می گوید:
و سَتَأتی الاحادیثُ المصرَّحةُ بِأنه من اهل بیتِ النبوی (علیهم السلام) ففی الآیة دلالةٌ علی البَرَکةِ فی نسلِ فاطمَة و علیٍّ (علیهما السلام) و أن اللهَ لَیُخرِجُ منهما سفیراً طیباً و اَن یَجْعَلَ نسلهما مفاتیحَ الحکمة و معادنَ الرحمةِ و سِرُّ ذلکَ أنّه أعاذَها و ذریّتَها من الشیطان الرجیم و دَعا لعلیٍّ بمثلِ ذلک(22).
بعد این روایت را نقل می کند.
قال رسول الله (صلی الله علیه و آله): کیفَ أنتمْ إذا أُنزلَ أبنُ مریمَ و إمامُکُم منکم(23).
حضرت عیسی (علیه السلام) نزول پیدا می کند ولی امام از خود شما است.
و قوله تعالی: «و إنَّهُ لعلمٌ للّساعَة...»(24) ای من علائم الساعةِ حیث نزولُهُ فی آخِرِالزمان(25).
در این زمینه، در حدیث دیگری از ترمذی در جامعش (جلد چهار صفحه ی 501) و ابوداوود در سنن (جلد چهار صفحه 106) آمده است:
لا یَزالُ هذا الدِّینُ قائِماً (عزیزاً) حتی یکونَ أثنا عشرَ خلیفةً کلُّهم من قُریشٍ(26).
این احادیث در صحیح مسلم هم هست و احمد و دیگران هم دارند.
حدیث دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می فرماید:
یا علیُّ إنَّ بنا ختَمَ اللهُ الدّینَ کما بِنا فتحَهُ...(27)
شیخ عبدالوهاب شعرانی عارف معروف از عرفای برجسته ی جهان تسنن است. او کسی است که در کتاب یواقیت و جواهر و دیگر کتبش تمام آرای شیخ اکبر، شیخ محی الدین ابن عربی را مطرح کرده است. او در یواقیت و جواهر (جلد دوم صفحه 143) می گوید:
إنَّ المهدیَّ (عجل الله تعالی فرجه الشریف) من أولاد الامام الحسن العسکری (علیه السلام) و مَولدُهُ لیلة النصف من شعبان سَنة خَمس و خَمسین و مِأتَین و هو باقٍ إلی أن یَجتَمع بعیسی بن مریم فیکون عُمرِه إلی وقْتِنا هذا سبع مأةٍ وَ سِت(28).
شعرانی که در سال 958 می زیسته است، بعد می گوید:
و عبارةُ شیخ محی الدین من الفتوحات [باب 366 فتوحات]: أنه لابد مِن خروج المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و لکن لا یخرُج حتی تمتَلأ الارضُ ظلما و جوراً فَیملأها قِسطاً و عدلاً و لو لم یَکن من الدنیا إلاّ یومٌ واحد لطول اللهَ تعالی ذلک الیومَ حتی یَلی ذِلک الخَلیفة من عِترةِ رسول الله (صلی الله علیه و آله) منْ ولدِ فاطمه (علیها السلام) جَدُّه الحُسَین بن عَلی بن اَبیطالب و والِده الحَسَن العَسکَری ابن الاِمام عَلی النَّقی ابنُ الأمام مُحمَّد التقی ابن الامام علی الرِّضا ابن الامام موسی الکاظم ابن الامام جَعفرالصّادق ابن الأمام مُحمَّد الباقر ابن الامام عَلی زَین العابِدین ابن الامام الحُسَین ابن امام عَلیّ بن ابی طالب (علیهم السلام) یُواطیء إسمُه اِسْم رسول الله (صلی الله علیه و آله) یُبایعُهُ المسلمون بین الرُّکن و المقام.(29)
نکته ی جالب

ابن عربی مطلبی دارد که خیلی عجیب و ارزشمند است. ایشان می گوید ما عصمت امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به روایات متواتره از پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) اثبات می کنیم؛ چون پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) درباره اش فرموده است که خطا نمی کند، سهو نمی کند؛ ولی عصمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را با دلیل عقلی ثابت می کنیم. می گوید عصمت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) با دلیل عقلی ثابت می شود، ولی اثبات عصمت امام منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به فرمایش پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله) است. این را من خودم در فتوحات دیدم. آن وقت این نکته را برای شما می گویم چون شما همه محقق هستید، متوجه این نکته بشوید. در ادامه شعرانی می گوید:
این مطالبی را که از فتوحات نقل می کنم از نسخه قونیه یکی از شهرهای ترکیه ی فعلی است؛ زیرا نسخه ی مصری مجسوس فیها است.
شیخ عبدالوهاب شعرانی می گوید، نسخه مصری مجسوس فیها است؛ یعنی اعتباری به آن نیست. متأسفانه این چاپی که الان در دست است، نسخه ی مصری است. قطعاً نسخه قونیه در کتابخانه های ترکیه وجود دارد؛ و این شهادتی است از بزرگ ترین شخصیتی که شارح کلام شیخ محی الدین است که در کلمات شیخ دست برده اند.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پی نوشت ها :
1.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج92، ص 94.(در قرآن آیه ای نیست جز آن که برای آن ظهر و بطنی است)- محمدی ری شهری، محمد: میزان الحکمة: (مَا انزلَ الله آیةً إلا لها ظهْرٌ و بطْنٌ...)چاپ اول، دارالحدیث، ج3، حدیث شماره 16570.
2.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج92، ص 94.
3.همان.(منظور از «ظهر» تنزیل آن آیه و منظور از «بطن» تأویل آن است).
4.نحل(16): 43.(و پیش از تو، جز مردمانی که به آن ها وحی کردیم، نفرستادیم. اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید [تا تعجب نکنید از این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از میان همین مردمان برانگیخته شده است]).
5.نحل(16): 43.(... اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید [تا تعجب نکنید از اینکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از میان همین مردمان برانگیخته شده است.])
6.قصص(28): 5-6.(ما می خواستیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم و حکومتشان را در زمین پابرجا سازیم... .)
7.سوره ی قصص(28)، آیه ی 5.
8.ری شهری، محمد: میزان الحکمه، ج2، ح1042(از حضرت امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نظری به سوی علی و حسن و حسین (علیهم السلام) افکند و گریست و [سپس] فرمود: شما مستضعفان پس از من هستید. مُفَضّل از امام صادق (علیه السلام) پرسید: معنای این سخن چیست؟ امام (علیه السلام) فرمود: معنایش آن است که شما امامان پس از من هستید؛ [زیرا] خداوند عزّوجلّ فرموده است:«... و نرید...» [بعد] ادامه داد: این آیه تا روز قیامت درباره ی ما جاری است و مصداق دارد.)
9. عبده، محمد: نهج البلاغه، دارالمعرفة، بیروت، کلمات قصار شماره ی 209.
10.قصص(28): 5-6.
11.(و امامیه گمان می کنند که این آیه وعده ای از جانب خدا درباره امام غایبی است که در آخر زمان به زمین حکم می راند، و اصحاب ما (اهل تسنن) می گویند: این وعده ای است به امامی که بر زمین حکم می کند و بر کشورها مستولی می شود).
12. ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه(...لزومی ندارد که امام در حال حاضر موجود باشد، بلکه در صحیح بودن این کلام همین کفایت می کند که در آخر وقت متولد شود...)
13.کلینی، الکافی،ج4، ص 557.(... اراده ی خداوندی در جریان مقادیر امور به سوی شما فرود می آید و از منازل شما صادر می شود...)
14.قمی، شیخ عباس: کلیات مفاتیح الجنان، ص 257، زیارت رجبیه:(... من از شما می خواهم و به شما امید بسته ام در آنچه به شما تفویض شده و بر شماست عوض دادن...)؛ صدوق: من لا یحضره الفقیه، ج2، ص 596.
15.انبیا(21): 105.(در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد.»)
16-19.همان.
20.نور(24): 55.(خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند،[ آن چنان] که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت...)
21.زخرف(43): 57-61.(و هنگامی که درباره ی فرزند مریم مَثلی زده شد: ناگهان قوم تو به خاطر آن داد و فریاد راه انداختند و گفتند: «آیا خدایان ما بهترند یا او[مسیح]؟! [اگر معبودان ما در دوزخند، مسیح نیز در دوزخ است، چرا که معبود واقع شده] ولی آن ها این مثل را جز از طریق جدال [و لجاج] برای تو نزدند؛ آنان گروهی کینه توز و پرخاشگرند. مسیح فقط بنده ای بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویی برای بنی اسرائیل قرار دادیم. و هرگاه بخواهیم به جای شما در زمین فرشتگانی قرار می دهیم که جانشین(شما) گردند. و او [مسیح] سبب آگاهی بر روز قیامت است.[ زیرا نزول عیسی (علیه السلام) گواه نزدیکی رستاخیز است] هرگز در آن تردید نکنید، و از من پیروی کنید که این راه مستقیم است.)
22.به زودی احادیثی که تصریح دارند او از خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است خواهد آمد. در آیه دلالتی بر برکت در نسل فاطمه و علی (علیهما السلام) است و این که خداوند از آن دو سفیر (واسطه ی) نیک سرشتی را پدید آورد و نسل شان را کلیدهای حکمت و معادن رحمت قرار دهد. راز این مسأله آن است که پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فاطمه (علیها السلام) و نسلش را از شیطان رانده شده حفظ کرد و برای علی (علیه السلام) نیز چنین دعایی فرمود.
23.هیثمی، ابن حجر: صواعق المحرقة. (پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه اید هنگامی که فرزند مریم [حضرت مسیح (علیه السلام)] فرود آید و امامتان از شما باشد).
24.زخرف(43): 61.(سخن خدای تعالی که فرمود:«و همانا آن، نشانه ای برای [فهم] رستاخیز است»...).
25.(سخن گوینده) از نشانه های رستاخیز است؛ چون نزول یا(ظهور) آن حضرت در آخر زمان است.
26.مجلسی، محمدباقر: بحارالانوار، ج36،ص 365.(تا با شما دوازده خلیفه که تمامشان از قریشند، باشند پیوسته این دین[اسلام] بر پا (عزیز) خواهد بود).
27.ری شهری، محمد: میزان الحکمه، ج1، ص 244.(یا علی! چنان که خدا با ما آغاز کرده است، با ما ختم خواهد کرد).
28.همانا مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از فرزندان امام حسن عسکری (علیه السلام) است که در نیمه شعبان سال 255ه.ق. متولد شد و او باقی خواهد بود تا آن که عیسی (علیه السلام) پسر مریم (علیها السلام) بدو پیوندد، بنابراین عمرش در حال حاضر [وقت نوشتن کتاب] 706 سال است.
29.عبارت شیخ محی الدین در فتوحات، باب 366 چنین است: لا جَرم مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قیام خواهد کرد، لیکن پس از آن که زمین از ظلم و جور پر شود که آن حضرت آن را از عدل و داد پر خواهد کرد و اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خدای تعالی آن یک روز را چنان طولانی کند تا آن که این خلیفه از خاندان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از فرزندان فاطمه (علیها السلام) که جدش حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) و پدرش حسن عسکری (علیه السلام) فرزند امام علی النقی (علیه السلام) فرزند امام محمدتقی (علیه السلام) فرزند امام علی الرضا (علیه السلام) فرزند امام موسی کاظم (علیه السلام) فرزند امام جعفر صادق (علیه السلام) فرزند امام باقر (علیه السلام) فرزند امام زین العابدین (علیه السلام) فرزند امام حسین (علیه السلام) فرزند امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) ولایت مردم را به دست گیرد. او هم اسم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) است که مسلمانان میان رکن و مقام [ابراهیم] با او بیعت می کنند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:19 عصر )
»» قرآن مجید در دلالت خود مستقل است

 

 

 

 

 

اما اینکه خودش در دلالت خود گنگ نیست زیرا هر کس بلغت آشنائی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آنها را آشکارا میفهمد چنانکه از جملات هر کلام عربی دیگر معنی میفهمد.

علاوه بر این بآیات بسیاری از قرآن برمیخوریم که در آنها طائفه خاصی را مانند بنی اسرائیل و مؤمنین و کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را بایشان القاء میکند (1) یا با آنان باحتجاج میپردازد یا بمقام تحدی برآمده از ایشان میخواهد که اگر شک و تردید دارنددر اینکه قرآن کلام خداست مثل آن را بیاورند و بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد و همچنین تکلیف مردم بآوردن مثل چیزی که معنی محصلی از آن فهمیده نمیشود قابل قبول نیست.

علاوه بر این خدای متعال میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (2) ترجمه:آیا قرآن را تدبر-پی گیری آیات با تامل-نمیکنند یا بدلهائی قفلهاشان زده شده) و میفرماید: «افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا» (3) ترجمه آیه گذشت) .

دلالت آیه ها بر اینکه قرآن تدبر را که خاصیت تفهم را دارد می پذیرد و همچنین تدبر اختلافات آیات را که در نظر سطحی و ابتدائی پیش میآید حل میکند روشن است و بدیهی است که اگر آیات در معانی خودشان ظهوری نداشتند تامل و تدبر در آنها و همچنین حل اختلافات صوری آنها بواسطه تامل و تدبر معنی نداشت.

و اما اینکه راجع بنفی حجیت ظواهر قرآن دلیلی از خارج نیست زیرا چنین دلیلی وجود ندارد.

جز اینکه برخی گفته اند در تفهیم مرادات قرآن ببیان تنها پیغمبر اکرم (ص) یا ببیان آنحضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد.

ولی این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیت بیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد و بنابر این چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن ببیان ایشان متوقف باشد بلکه در اثبات اصل رسالت و مامت باید بدامن قرآن که سند نبوت است چنگ زد.

و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اینکه پیغمبر اکرم (ص) وائمه اهل بیت (ع) عهده دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت-که از ظواهر قرآن مجید بدست نمیآید-بوده اند.

و همچنین سمت معلمی معارف کتاب را داشته اند چنانکه از آیات ذیل در میآید: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم » (4) ترجمه:و فرو فرستادیم بتو ذکر-قرآن-را برای اینکه آنچه را بمردم نازل شده برای شان بیان و روشن کنی) . «و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانها کم عنه فانتهوا» (5) ترجمه:آنچه را پیغمبر برای شما آورد یعنی امر کرد بگیرید و بپذیرید و آنچه از آن نهی کرد خودداری کنید) «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله » (6) ترجمه:ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر برای اینکه باذن خدا اطاعتش کنند) . «هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة » (7) ترجمه:خدا است آنکه در میان جماعت امی از خودشان پیامبری برانگیخت که آیات خدا را بر ایشان تلاوت میکند و آنان را تزکیه مینماید، و بر ایشان کتاب و حکمت را تعلیم میدهد) .

بموجب این آیات پیغمبر اکرم (ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهی قرآن مجید میباشد و بموجب حدیث متواتر ثقلین پیغمبر اکرم ائمه اهل بیت را در سمتهای نامبرده جانشینان خود قرار داده است.و این مطلب منافات ندارد باینکه دیگران نیز با اعمال سلیقه ای که از معلمین حقیقی یاد گرفته اند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند.

معنی حجیت بیان پیغمبر (ص) و ائمه (ع) بدلالت خود قرآن مجید بیان پیغمبر اکرم (ص) و اهل بیت گرامش-چنان که در فصول سابقه گذشت-در تفسیر آیات قرآنی حجیت دارد.

این حجیت در مورد قول شفاهی و صریح پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اهل بیت و همچنین در اخبار قطعیة الصدور که بیان ایشان را حکایت میکند روشن است.

ولی خبر غیر قطعی که در اصطلاح خبر واحد نامیده میشود و حجیت آن در میان مسلمین مورد خلاف است منوط بنظر کسی است که بتفسیر میپردازد، در میان اهل سنت نوعا بخبر واحد که در اصطلاح صحیح نامیده میشود مطلقا عمل میکنند و در میان شیعه آنچه اکنون در علم اصول تقریبا مسلم است اینست که خبر واحد موثوق الصدور در احکام شرعیه حجت است و در غیر آنها اعتبار ندارد برای تحقیق مسئله بعلم اصول باید مراجعه کرد.

پی نوشتها:

1- امثال یا ایها الذین کفروا و یا اهل الکتاب و یا بنی اسرائیل و یا ایها الناس که بسیار است.

2- سوره محمد آیه 24

3- سوره نساء آیه 82

4- سوره نحل آیه 44

5- سوره حشر آیه 7

6- سوره نساء آیه 64

7- سوره جمعه آیه 2.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:17 عصر )
»» یارى خدا

 

 

 

یارى و نصرت حق سبب شد که حضرت آدم کلمات را از پیشگاه پروردگارش دریافت کند، و با تکیه بر آن کلمات و تحقق و مفاهیم و معانى‏اش در مشاعر و قلب و جانش به توبه قابل پذیرش موفق شود و مقامات از دست رفته پس از هبوطش را به دست آورد. «1» یارى و نصرت حق سبب شد که نوح با نفرات اندکش از ستم و بیداد ملتى کافر و لج‏باز و متعصب و فاجر و بدکار نجات یابد و پس از آن عمرى با آرامش و امنیت به تبلیغ دین و تربیت مردم و بندگى و عبادت بپردازد. «2» یارى و نصرت حق سبب شد که دشمنان ابراهیم که کافرانى بدطینت، و بدکارانى آلوده به رذالت بودند، تا جائى که فتواى کشتن ابراهیم را صادر کردند، و آتشى فراوان و مهیب براى سوزاندن او فراهم آوردند، نیرنگشان نقش بر آب‏ شود، و به پستى و ذلت و خوارى و شکست دچار گردند و آن انسان ملکوتى بارى همیشه در سایه لطف خدا از شر آنان آسوده شود. «3» یارى و نصرت حق سبب شد که موسى و هارون و مطیعان آن دو بزرگوار از اندوه بزرگ، و از چنگال ظالمانه فرعون و فرعونیان نجات یابند، و ستمگران در آب نیل غرق شوند و به عمر پر گناه و فسادشان خاتمه داده شود. «4» یارى و نصرت حق سبب شد که حضرت لوط و اهلش از شر قومى که در فساد و تباهى از بدترین اقوام روزگار بودند، و دست به گناهانى مى‏زدند که پیش از آنان سابقه نداشت نجات یابد و پس از آن عمرى را به تبلیغ دین و عبادت سپرى نماید. «5» یارى و نصرت حق سبب شد که حضرت یونس از میان شکم ماهى که احدى از جهانیان به آن دسترسى نداشت نجات یابد، و اگر یارى پروردگار مهربان نبود تا قیامت در آن زندان سیار گرفتار بود و همه راه‏هاى نجات بر او بسته مى‏ماند. «6» یارى و نصرت حق سبب شد که پیامبر اسلام با نفرات اندکش در برابر دشمنان لوج با نفرات فراوان و بسیارشان پیروز شود، و پرچم توحید را برافرازد، و دین خدا را در برابر حوادث روزگار بیمه کند. «7»

یارى و نصرت حق نسبت به همه پیامبران و مؤمنان امرى یقینى و مسلم است و این پیامبران و مؤمنان هستند که در دنیا و آخرت با یارى و نصرت حق بر هر چه ضد آنان است پیروزند. «8» مردم اگر با آراسته شدن به ایمان و رعایت تقوا، و انجام عمل صالح، و تولا و تبرا، و امر به معروف و نهى از منکر، و جهاد در راه خدا به نصرت حق برخیزند، بى‏ترید یارى خدا به آنان مى‏رسد و پروردگار مهربان قدم‏هایشان را در صراط مستقیم استوار مى‏داد.

إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُمْ.

قرآن مجید به این حقیقت هشدار مى‏دهد که یارى و نصرت جز از سوى خدا به کسى نمى‏رسد، اوست که باید قلوب را متوجه انسان نماید، و ابزار و وسایل نصرت را فراهم کند تا انسان در تمام میدان‏هاى مبارزه ظاهرى و نهانى پیروز شود.

«وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ:» «9»

و یارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شکست ناپذیر و حکیم نیست.

خداى مهربان نصرت رسانیدن به مؤمنان و یارى آنان را بر خود حتم و لازم فرموده، چنان که در قرآن مجید مى‏فرماید:

«وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ:»

و یارى مؤمنان حقى لازم بر عهده ماست.

با توجه به این آیات، و تحقق نصرت و یارى خدا نسبت به پیامبران و مؤمنان در هر عصر و زمانى، لازم است نمازگزار بدون هیچ شائبه‏اى و با خلوص و یقین و امید قطعى پیشگاه حضرت رب العزه بگوید:

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ.

محققان از اهل بصیرت، و دانایان حوزه طریقت، و واصلان به حریم حقیقت گویند:

عبادت آن است که دل به آثار معرفت حق سبحانه مشغول باشد، و روح به انوار مشاهده، و تن به لوازم خدمت وى، و زبان به شکرگزارى نعمت او، رضا به قضایش نشانه بندگى است، شکیبائى بر بلایش علامت دل زندگى. «10» عزیزى گفته: گفتن این کلمات آسان است ولى متحقق شدن به معانى آن کار مردان است، به هنگام نماز از دعوى دروغى که در ایاک نعبد مى‏کنى شرم دار، نمازگزار با خداى راز مى‏گوید، اهل راز کسى است که در هیچ زمان خلاف فرمان صاحب راز نکند، و پاسبان افعال و اقوال خود باشد، از سر غفلت به جایگاه نماز در آمدن و به طریق عادت در نماز ایستادن و به هزار اندیشه باطل و خیال واهى مشغول بودن بتکده هواى نفسانى و وسوسه‏هاى شیطانى را قبله پرستش ساختن و ایاک نعبد بر زبان راندن، و طرح ملازمت سلطان و حاکم و امیر و وزیر و ثروتمند انداختن و از اینان که خود از همه تهیدست‏ترند یارى خواستن‏ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏ خواندن و با این همه خود را از اهل نماز و محرم راز دانستن، زهى تصور باطل، زهى خیال محال. «11» ابوالفتوح رازى فرموده: بدان که عبادت اسمى است شامل افعال قلوب و افعال جوارح: اما افعال قلوب به این است که به دل خاضع و خاشع باشد و در عبادت جز معبود را قصد نکند، و نیتش را خالص نماید و از هر نوع شائبه دور دارد، و افعال اعضا و جوارح آن است که بر وجه مشروع و برابر فرمان حق‏ انجام دهد، و به این نکته توجه داشته باشد که ترک محرمات و گناهان از مصادیق حقیقى عبادت است چنان که از رسول اسلام روایت شده به ابوذر فرمود:

«کن ورعا تکن اعبد الناس:»

پاک دامن و پارسا باش، تا عابدترین مردم باشى در هر صورت بنده واقعى و عبد حقیقى کسى است که خواسته مولایش را بر خواسته خود ترجیح دهد، و در همه لحظات گوش به فرمان معبود باشد، و از فرمان‏هاى محبوبش سر نپیچد، و در همه حالات از حضرت یار کمک و نصرت خواهد.

گویند: یکى از شایستگان به بازار رفت تا غلامى بخرد، غلامى را نزدش آوردند گفت: اى غلام چه نام دارى؟ گفت: فلان، گفت: کارت چیست؟ گفت: فلان، گفت: این را نخواهم دیگرى بیار، غلامى دیگر آوردند گفت: غلام نامت چیست؟ گفت: آنچه مرا به آن خوانى، گفت: چه مى‏خورى، گفت: آنچه توام عنایت کنى، گفت: چه پوشى گفت: آنچه توام پوشانى، گفت: چه انجام دهى گفت: آنچه توام فرمائى گفت: چه اختیار کنى؟ گفت: من بنده‏ام بنده را نسبت به اختیار چه کار؟ خریدار گفت: این بنده راستین است و او را خرید. «12» پیامبران الهى و امامان معصوم به بندگى و عبودیت نسبت به حق افتخار مى‏کردند، و در موقعیت‏هاى مختلف این مایه افتخار را اعلام مى‏داشتند.

طاووس یمانى مى‏گوید: در مسجد الحرام آمدم، على‏بن‏الحسین زین‏العابدین (ع) را دیدم در حجر اسماعیل نماز مى‏خواند و دعا مى‏کرد، گفتم: مردى صالح از اهل‏ بیت نبوت است بروم دعایش را گوش کنم که در دعا چه مى‏گوید؟ چون از نماز فارغ شد سر بر زمین نهاد و مى‏گفت:

«عبدک بفنائک، اسیرک بفنائک، مسکینک بفنائک، سائلک بفنائک، یشکو الیک ما لا یخفى علیک:»

بنده تو به درگاه توست، اسیر تو به درگاه توست، مسکین و نیازمند تو به درگاه توست، گدا وسایل تو به درگاه توست، آنچه را بر تو پوشیده نیست به حضرت تو شکایت مى‏کند. «13» عبادت و عبودیت مقام بلند و مرتبه شریفى است، بر این مقام بلند و مرتبه شریف آیاتى از کتاب خدا دلالت دارد:

وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ (97)، فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (98)، وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ: «14»

و بى‏تردید ما آگاهیم که تو از آنچه دشمنان مى‏گویند دلتنگ مى‏شوى پس [براى دفع دلتنگى‏] پروردگارت را همراه با ستایش تسبیح گوى و از سجده کنندگان باش، و پروردگارت را تا هنگامى که تو را مرگ بیاید بندگى کن.

به دو صورت مى‏توان به این آیات به مقام رفیع بندگى و شرف عبودیت استدلال کرد:

1- خداى مهربان پیامبرش را به مواظبت بر عبادت و بندگى تا آمدن مرگ فرمان داده است و از این فرمان ملکوتى استفاده مى‏شود که اخلال به عبادت در وقتى از اوقات جایز نیست، و این معنا دلالت بر نهایت جلالت و بزرگى مسئله عبادت و بندگى دارد.

2- درمان تنگ‏دلى از نظر حق با چهار حقیقت میسر است:

تسبیح، تحمید، سجده، عبادت، آرى این چهار حقیقت که هر کدامش نوعى از عبادت است تنگ‏دلى را از میان برمى‏دارد، و حالت عالى شرح صدر و حوصله فوق‏العاده براى انسان مى‏آورد، زیرا عبادت بازگشت از خلق به سوى حق است، و چون انسان از خلق فارغ و آسوده شود، و در حریم قرب حق قرار گیرد از دلتنگى در مى‏آید و در فضائى وسیع از شرح صدر و حوصله زیاد قرار مى‏گیرد.

در آیه دیگر مى‏خوانیم:

سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‏ بِعَبْدِهِ لَیْلًا .... «15»

از هر عیب و نقصى منزه و پاک است خدائى که شبى بنده‏اش را سیر و حرکت داد.

یقیناً اگر عبودیت از اشرف مقامات نبود، خدا پیامبرش را در برترین مقامات معراج به این صفت وصف نمى‏فرمود.

دیگر آیه‏اى که بر برترى مقام عبودیت و اشرفیت آن بر سایر امور دلالت دارد نقل گفتار عیسى است که در گهواره گفت:

قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ: «16»

با گفتن این حقیقت که من بنده خدا هستم طهارت و پاکى مادرش را از گناهى که یهود نسبت به او گمان مى‏بردند ثابت کرد، و وجود خود را از طعنه‏ بى‏خبران آزاد ساخت، و خود را کلیدى براى همه خیرات و سبب دفع آفات معرفى نمود، او که به راستى و درستى ادعاى بندگى و عبداللهى نمود عاقبت حضرت حق چنان که قرآن مى‏فرماید:

وَ رافِعُکَ إِلَیَ‏ «17»

او را به سوى خود رفعت داد، و به جایگاه امن و امان در ملکوت اعلى برد.

بر این اساس اگر کسى در عمر هفتاد هشتاد ساله خود یا کمتر یا بیشتر به راستى و درستى ادعاى بندگى خدا کند و این ادعا را با عمل و اخلاقش ثابت نماید چگونه از بهشت قیامت و مقام قرب حق محروم شود؟

دیگر آیه‏اى که به مقام رفیع و شریف عبودیت اشارت دارد این آیه است:

إِنَّنِى أَنَا اللَّهُ لَا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِى وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِى: «18» اى موسى، همانا من خدایم که معبودى جز من نیست، پس مرا بندگى کن و از من اطاعت نماى و نماز را براى یاد من برپا دار.

خداى بزرگ در این آیه شریفه موسى را پس از توحید به بندگى و عبودیت فرمان داد، زیرا توحید ریشه و اصل است و بندگى تنه‏ى آن، توحید درخت است و عبودیت و بندگى میوه و محصول آن، و قوام و پر جائى براى یکى از آن دو جز به دیگرى نیست. «19» در این بخش لازم مى‏دانم به بخشى از روایات باب بندگى و عبودیت اشاره کنم تا رفعت و شرف این مقام بیش از پیش براى عاشقان عبادت و عاملان به فرمان خداى بزرگ روشن شود.

حضرت صادق (ع) از قول خداى تبارک وتعالى روایت مى‏کند که حضرت حق فرمود:

«یا عبادى الصدیقین، تنعموا بعبادتى فى الدنیا، فانکم تنعمون؟ بها فى الآخرة:» «20»

اى بندگان صدیق من در دنیا به عبادت و بندگى من متنعم شوید، که در آخرت به وسیله آن از همه نعمت‏هاى ابدى من متنعم مى‏شوید.

و نیز آن حضرت از رسول خدا روایت مى‏کند که فرمود:

«افضل الناس من عشق العبادة فعانقها واحبها بقلبه و باشرها بجسده وتفرغ لها فهو لایبالى على ما اصبح من الدنیا على عسر ام على یسر:» «21»

برترین مردم کسى است که عاشق عبادت و بندگى است و آن را به آغوش مى‏کشد و از دل به آن محبت مى‏ورزد، و با بدن به آن عمل مى‏کند، و خود را براى انجام آن از هر دل مشغولى فارغ مى‏سازد، پس اوست که باک ندارد در دنیا در سختى و مشقت باشد یا رفاه و راحت.

حضرت زین‏العابدین (ع) فرمود:

«من عمل بما افترض الله علیه فهو من اعبد الناس:»

هر کس به آنچه خدا بر او واجب نموده عمل کند، از عابدترین مردم است. «22» رسول خدا فرمود:

«تفرّغوا لطاعةالله وعبادته، قبل ان ینزل بکم من البلاء ما یشغلکم عن العبادة:» «23»

براى طاعت و بندگى خدا خود را از هر گونه دل مشغولى فارغ کنید، پیش از آن که از بلا چیزى بر شما فرود آید که از عبادت و بندگى به کارى دیگر سرگرمتان سازد.

از خداى تبارک و تعالى روایت شده است که در برخى از کتاب‏هاى آسمانى‏اش فرموده:

«یا بن آدم انا حى لا اموت اطعنى فیما امرتک حتى اجعلک حیا لاتموت، یا بن آدم انا اقول للشیئ کن فیکون اطعنى فیما امرتک اجعلک تقول للشیئ کن فیکون.» «24»

پسر آدم من زنده‏اى هستم که مرگ و نابودى برایم نیست، در امورى که تو را به انجام آن فرمان داده‏ام از من اطاعت کن تا تو را زنده‏اى که نمى‏میرد قرار دهم، پسر آدم من چون به وجود آمدن چیزى را اراده کنم مى‏گویم باش پس موجود مى‏شود، در امورى که تو را به انجام آن فرمان داده‏ام از من اطاعت کن تا تو را آن چنان قرار دهم که چون چیزى را اراده کنى بگوئى باش پس موجود شود.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بقره 37.

(2)- انبیاء 77.

(3)- صافات 98.

(4)- صافات 115.

(5)- صافات 134.

(6)- صافات 142- 144.

(7)- آل عمران 123- توبه 25.

(8)- محمد 7.

(9)- آل عمران 126.

(10)- تفسیر فاتحة الکتاب 135.

(11)- تفسیر فاتحة الکتاب 139.

(12)- روح الجنان ج 1، ص 50.

(13)- روح الجنان ج 1، ص 51.

(14)- حجر، 97- 99.

(15)- اسراء 1.

(16)- مریم، 30.

(17)- آل‏عمران 55.

(18)- طه 14.

(19)- تفسیر کبیر، ج 1، ص 250.

(20)- اصول کافى شش جلدى ج 4 ص 252 باب العبادة.

(21)- اصول کافى شش جلدى ج 4 ص 252 باب العبادة.

(22)- کافى 6 جلدى ج 4، ص 256، حدیث 7.

(23)- میزان الحکمه ج 3، ص 1797.

(24)- مستدرک الوسایل ج 11، ص 344، حدیث 12875.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:15 عصر )
»» موانع معرفت به خدا

 

 

 

اهمیت و جایگاه اندیشیدن دانستیم ایمان، که بنیان ارزش های اخلاقی است، متوقف بر معرفت است بنابراین، انسان سعادت جو، باید برای تحصیل معرفت صحیح تلاش کرده، قوای ادراکی خویش را به کار اندازد و به اندیشه و تأمل پردازد.

اندیشیدن یک عمل اختیاری است که برای اقدام به آن، آدمی باید دست به انتخاب زند و با اراده خویش آن را برگزیند؛ زیرا یک فعالیت درونی و عقلانی است، نه یک انفعال و تأثر صرف از عوامل بیرونی.

اما برای اندیشیدن، به ویژه درباره موضوع های غیبی و دور از دسترس حس، باید از بسیاری لذت های مادی چشم برگرفت و بسیاری کام گیری ها را کنار نهاد.عادت ها و خلق و خوهایی که به انجام رفتارهای خاص، مانند شنیدن موسیقی، فرا می خواند، در بسیاری موارد مانع اندیشیدن بوده مجالی برای آن باقی نمی گذارد.پس آدمی در این مرحله باید دست به گزینش زند و از میان دیگر کارهایی که امیال گوناگون به سوی آنها می خواند، اندیشیدن را برگزیند .این گزینش به نوبه خود نیاز به اندیشه دارد: اندیشه درباره فواید بی پایان اندیشیدن، پیامدهای وحشتناک بی فکری و بی خیالی.توجه به آثار عظیم تأمل و اندیشه درباره آینده خود و این که برای آینده چه باید کرد تا سعادتمند شد، زمینه گزینش فکر کردن برای آینده و صرف نظر نمودن از لذت های مادی مزاحم را می گسترد.

در این جا نیز عقل است که می گوید باید درباره آینده اندیشید و نباید به لذت های گذرای مادی دل خوش بود؛ زیرا پرداختن به آنها، آدمی را از سعادت جاودان محروم می سازد.تفاوت میان انسان آینده نگر و انسان هوس باز در همین جا است: اولی به آینده می اندیشد و برای آن برنامه ای دقیق می ریزد، تا به لذت های برتر و ماندنی تر دست یابد؛ دومی اساسا نمی اندیشد و چون غرق در شهوت است، راه به جایی نمی برد.

حال اگر انسان اندیشیدن را برگزید، باید دست به انتخاب دیگری زند: درباره چه چیز بیندیشیم؟ آیا درباره این که چگونه به ثروتی عظیم دست یابیم؟ یا موقعیت اجتماعی خوبی به دست آوریم؟ یا دارای قدرت سیاسی مهمی شویم؟ و یا آن که درباره خدا و قیامت تأمل کنیم و این که از چه راهی می توان شاهد سعادت را در آغوش گرفت و در جوار رحمت حق آرمید؟ این جا است که باز هم باید انتخاب کرد و از میان موضوع های گوناگون، یکی را برای اندیشیدن برگزید.

در این مرحله برخی عوامل روانی، مانند علاقه شدید به مال، مقام و قدرت، ممکن است انسان را مقهور خویش سازد و او را از اتخاذ تصمیم صحیح باز دارد.انسان برای آن که آماده اندیشیدن درباره اموری چون خدا، جهان پس از مرگ، بهشت و دوزخ شود، باید نخست با هوای نفس مبارزه کند و این نبردی است میان انگیزه های مادی و معنوی؛ تا کدام یک پیروز گردند.

اما برای پیروزی انگیزه های معنوی در این مبارزه نیز نیازمند اندیشه ایم: اندیشه درباره رهاوردها و پیامدهای هر یک از اندیشه هایمان.

از این جا است که می توان گفت: مرتبه ای از تهذیب نفس حتی بر تحصیل علم پیشی دارد؛ زیرا آدمی تا این قدرت روانی را به دست نیاورده باشد که بتواند بعضی از خواست های خویش را سرکوب کند، اساسا قادر نخواهد بود خود را به اندیشیدن صحیح وادارد.شاید به همین دلیل است که در برخی آیات قرآن کریم، تزکیه پیش از تعلیم ذکر شده است. (1)

موانع اندیشیدن

ما به عنوان فردی که می خواهد راه تکامل را بپیماید، باید نخست با آن چه مزاحم اصل اندیشیدن است و سپس با آنچه مانع درست اندیشیدن یا اندیشیدن درباره امور شایسته و ارزشمند است، مبارزه کنیم و با اختیار و انتخاب خود زمانی را به اندیشیدن درست درباره آنچه شایسته اندیشیدن است، اختصاص دهیم.با توجه به آیات قرآن، موانع اندیشه و تحصیل معرفت صحیح را می توان در دو دسته قرار داد:

الف.شناخت هایی که مانع رویش یا قوت معرفت صحیح و یا باعث ضعف آن می گردند. (موانع شناختی) ب.گرایش هایی که چنین تأثیری می گذارند. (موانع گرایشی) در این جا به اختصار به این دو گونه موانع اشاره می کنیم.

الف.موانع شناختی

1.حس گرایی: انس فراوان با امور حسی موجب می گردد انسان دانسته های خود را بیشتر از راه حس به دست آورد و یا حتی آنها را در امور حسی منحصر سازد.هر چند به وسیله عقل می تواند به حقایقی بیرون از قلمرو حس دست یابد، انس با طبیعت و مدرکات حسی و تماس سهل و آسان با آنها سبب می گردد که در امور نامحسوس نیز از حس بهره گیرد و در پی امور حسی برود .از همین رو است که اهل حکمت گفته اند: «وهم آدمی، او را از تعقل صحیح باز می دارد» .همین نکته موجب گشته است که بسیاری از مردمان در برابر دعوت پیامبران به ایمان آوردن به غیب که بیرون از قلمرو حس است مقاومت کنند.قرآن کریم نمونه هایی از این نوع سرکشی ها را گزارش کرده است. (2)

2.تقلید: آنان که اندیشه ای سست دارند، به جای آن که خود بیندیشند، به دانسته های دیگران اعتماد کرده، باورهای خود را از آنان می گیرند.نمونه رایج آن، تقلید یک نسل از نسل پیش از خود است.به گزارش قرآن کریم، گروهی در برابر دعوت پیامبران به این بهانه که پیرو آیین پدران خود هستند، مقاومت ورزیده و می گفتند: «آنان جز این باور داشتند که اکنون شما می گویید» . (3)

قرآن کریم با نکوهش منطق تقلید از گذشتگان، روح برهان گروی و دلیل جویی را زنده می سازد و قدرت عقلی را در انسان برمی انگیزد و آن را جایگزین تقلید می سازد (4).انسان مسؤول سرنوشت خویش است و خود باید در این باره بیندیشد و تصمیم بگیرد و خداوند این قدرت را به آدمی داده و خوب و بد را به وی شناسانده است. (5)

ناگفته پیداست که نکوهش تقلید به معنای منع هر گونه بهره وری فکری از دیگران نیست.بی نیاز ساختن خود از آنچه کاروان اندیشه بشری بدان رسیده است، نه تنها خرد پسند نیست که خرد ستیز است.آنچه از نظر قرآن نکوهیده است، آن است که با تقلید کورکورانه مانع رشد مادی، معنوی، فکری و عقلانی خود شویم و به بهانه آن، خود را از هدایت های برکت خیز وحی، معارف بلند آسمانی، سیر درست اندیشه، راهنمایی های استوار عقلانی، داده های گسترده و عظیم تجربه های صحیح دانشمندان و جوامع بشری و ارزش های والای انسانی محروم سازیم.

3.تکیه بر گمان: قرآن کریم عادت بر تکیه کردن بر گمان را از دیگر موانع معرفت می شمارد (6).

مقصود از تکیه بر گمان، دو چیز است:

الف.تکیه بر باور باطل و خلاف واقع؛ هر چند باوری جز می باشد.

ب.تکیه بر باور غیر جزمی؛ هر چند مطابق با واقع باشد.

در مورد نخست، آدمی به حقیقت نرسیده است و در دومی شیوه ای نا استوار، که تضمینی برای درستی آن نیست، اختیار کرده است.

ب.موانع گرایشی

1.هوس های لحظه ای: برخی از مردم چنان در پی کامجویی و کسب لذت های مادی اند که هیچ اندیشه و برنامه ای برای آینده، حتی آینده مادی خود ندارند و تنها بر اساس غرایز و میل های حیوانی خود حرکت می کنند.اینان به گفته قرآن کریم، غفلت زدگانی هستند که همانند حیوان ها می خورند و کامجویی می کنند؛ (7) بلکه از حیوان ها نیز فروترند. (8)

روشن است که این گونه حاکمیت امیال حیوانی بر رفتارهای آدمی، مجالی برای درست اندیشیدن و کسب معرفت صحیح باقی نمی گذارد.

2.اندیشه افراطی درباره آینده مادی: کسانی هستند که اندیشه خویش را به کار می گیرند؛ اما فقط برای رسیدن به اهداف دنیوی.اندیشه این دسته، بر خلاف گروه پیشین، نمرده است، اما در اسارت گرایش های مای قرار دارد و مجالی نمی یابد تا معرفت درست درباره حقایق غیبی و معنوی به دست آورد.افزون طلبی، اینان را به خود مشغول می دارد، تا آنگاه که مرگشان فرا رسد. (9)

اینان را باید به حال خود گذارد تا بخورند و از لذت های مادی بر خوردار گردند و آرزوها سرگرمیشان سازد، که به زودی خطای خود را خواهند دانست. (10)

آری، اینان تنها خواستار نعمت های دنیا هستند و بهره ای از آخرت ندارند. (11)

خداوند نیز پاداش کارهای ایشان را در دنیا به آنان می دهد و چیزی از مزد کارشان نمی کاهد، اما در آخرت جز آتش در انتظارشان نیست و کارهایشان در دنیا سودی به حال آخرت آنان نخواهد داشت. (12) دشمنی با خدا، پیامبر و دین: دسته ای از انسان ها، تحت تأثیر گرایش های مادی یا غیر آن، نسبت به خدا و خدا پرستان نفرت و دشمنی دارند.اینان تنها در اندیشه تکذیب آیات خدا و ستیز با مؤمنان اند.این گونه عناد، مانع بزرگی برای اندیشیدن درباره حق و حقیقت خواهد بود. (13)

موانع گرایشی معرفت و ایمان به خدا، منحصر به امور یاد شده نیست.گرایش به رفاه و آسایش، وابستگی به موقعیت اجتماعی و ترس از دست دادن آن، گرایش به استکبار و خود بزرگ بینی که ممکن است آن اندازه شدت یابد که شخص، تواضع در برابر موجود دیگر را ننگ انگارد و حتی نتواند در برابر خدای متعال سر فرود آورد و تواضع نشان دهد و عجب و خودپسندی نیز از موانع معرفت و ایمان به خدا است.

پی نوشت ها:

.1 ر.ک: سوره آل عمران، آیه 164 و سوره جمعه آیه .2

.2 نگاه کنید به: سوره بقره، آیه 55؛ سوره فرقان، آیه 21، 33 و 34 و سوره مؤمنون، آیات 47 45.این نکته شایان توجه است که قرآن کریم هرگز ادراک حسی را به طور کلی تخطئه نمی کند .چه، ادراک حسی اگر در جایگاه اصلی خویش قرار گیرد، خود جزء مقدمات لازم برای دستیابی به بسیاری از معارف صحیح است و اگر کسی فاقد ادراک حسی باشد، از درک بسیاری از معارف اعتقادی و ادراک های عقلانی نیز ناتوان خواهد بود.پس اگر حس گرایی را از موانع معرفت می شماریم، مقصودمان از حس گرایی دو چیز است: 1.گرایش فکری افراطی به ادراک های حسی و این که منشأ اصلی همه ادراک های بشری تنها حس و ادراک های حسی دانسته شود.2.گرایش عملی افراطی به ادراک های حسی که به جای بهره برداری ابزاری از دانسته های حسی و وسیله قرار دادن آن برای دستیابی به مراحل بالای اندیشه و معرفت، چنان در خود آنها غرق گردیم که از اندیشیدن و نتیجه گیری باز مانیم.

.3 بل قالوا انا وجدنا آبائنا علی أمة و انا علی آثارهم مهتدون و کذلک ما ارسلنا من قبلک فی قریة الا قال مترفوها و انا وجدنا آبائنا علی امة و انا علی آثارهم مقتدون ؛ بلکه آنان گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافتیم و ما هم با پی گیری از آنان، راه یافتگانیم.و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهنده ای نفرستادیم مگر آن که خوشگذرانان آن گفتند ما پدران خود را بر آیینی [و راهی ] یافتیم و ما از پی ایشان راهسپریم» . (سوره زخرف، آیه 22 و 23)

.4 ر.ک: سوره انبیاء، آیات 54 51 و سوره شعراء، آیات 74 .69

.5 و نفس و ما سواها فألهمها فجورها و تقواها ، سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد، سپس پلیدکاری و پرهیزگاریش را به آن الهام کرد. (سوره شمس، آیات 8 7)

.6 ر.ک: سوره یونس، آیه 36 و 66؛ سوره ص، آیه 27؛ سوره نجم، آیات 28 27 و 23 21 و سوره انعام، آیه .116

.7 و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام و النار مثوی لهم ؛ کسانی که کافر شده اند بهره می برند و به مانند چهارپایان می خورند و جایگاهشان آتش است. (سوره محمد، آیه 13)

.8 اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون ؛ آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند .آنها همان غافل ماندگانند.

.9 الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر . (سوره تکاثر، آیه 1 و 2)

.10 ذرهم یأکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون . (سوره حجر، آیه 3)

.11 و من الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخرة من خلاق . (سوره بقره، آیه 200)

.12 من کان یرید الحیاة الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لا یبخسون اولئک الذین لیس لهم فی الاخرة الا النار و حبط ما صنعوا فیها و باطل ما کانوا یعملون . (سوره هود، آیه 15 و 16) و نیز سوره اسراء، آیه 18 و سوره شورا، آیه .20

.13 ولید بن مغیره از جمله این کسان بود و آیات 11 تا 25 سوره مدثر درباره او نازل شده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:14 عصر )
»» در قلمرو آفتاب (همنشینی با قرآن)

 

 


قرآن؛ مایه نجات از گمراهی

قرآن، ساحل نجاتی است که توفان زدگانِ اقیانوس سرگشتگی را به سوی خود فرا می خواند و آرامشی پایدار به آنان ارزانی می دارد. نگاشته اند فرد تازه مسلمانی در مکه خدمت امام صادق علیه السلام رسید و عرض کرد: من زکریا پسر ابراهیم هستم که از دین مسیحیت دست کشیده ام و به اسلام گرویده ام. امام فرمود: از اسلام چه دیدی که به خاطر آن دست از مسیحیت کشیدی و مسلمان شدی؟ گفت: آیه ای در قرآن سبب هدایت من گردید که پروردگار در آن به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: پیش از این تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیست (از محتوای قرآن آگاه نبودی) ولی ما آن را نوری قرار دادیم که به وسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت می کنیم. امام فرمود: «به راستی که خدا تو را هدایت کرده است»، آن گاه سه مرتبه درحق وی دعاکرد و فرمود: «پروردگارا! او را هدایت نمای».

بخوان و بالا برو!

قرآن، نردبان عروج به آسمان هاست ؛ آن سال که در روز رستاخیز، معیاری برای شهادت اعمال و میزانی برای بالا رفتن درجات بهشتیان به شمار می آید. روزی امام صادق علیه السلام از مردی پرسید: آیا دوست داری که در دنیا عمر طولانی داشته باشی؟ مرد پاسخ داد: آری. امام فرمود: برای چه دوست داری بیشتر در دنیا بمانی؟ پاسخ داد: برای تلاوت سوره توحید. امام اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: «هر یک از دوستان ما بمیرد، در حالی که تلاوت قرآن را خوب نمی داند، در عالم قبر (دوزخ) به او خواهند آموخت تا درجه او به خاطر قرآن بالا رود؛ چرا که بهشت به اندازه آیات قرآن است و به او گفته می شود: بخوان و بالا برو. او نیز قرآن می خواند و بالا می رود و به درجات او افزوده می شود».

برترین آوا

«ابوعمرو زاذان» از دوستان امام علی علیه السلام بود که قرآن را با لحنی دلنشین می خواندْ. روزی «سعد خفّاف» به او گفت: ای ابا عمرو! تو بسیار زیبا قرآن می خوانی، بگو این صوت زیبا را از که آموخته ای؟ ابو عمرو گفت: در جوانی به شعر خواندن علاقه زیادی داشتم. روزی امیر مؤمنان علیه السلام مرا در حالی که شعر می خواندم دید، فرمود: چرا این آواز خوش را در تلاوت قرآن به کار نمی بری؟ گفتم: مولای من! من کجا و تلاوت آیات نورانی قرآن کجا؟ به خدا سوگند از قرآن به جز آن چه در نماز می خوانم چیز دیگری بلد نیستم. امام فرمود: نزدیک تر بیا و در گوش من آهسته چیزی گفت که از آن سخن چیزی نفهمیدم. اما به خداوند سوگند که قدم از قدم برنداشته بودم که قرآن را با اِعراب کامل حفظ شدم و پس از آن، هرگز محتاج نشدم که درباره قرائت قرآن از کسی چیزی بپرسم.


واپسین دوست در دنی

جوانی از فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام در بستر مرگ افتاده بود و به سختی به خود می پیچید. پای او را به سمت قبله کشیده بودند، ولی سختی جان کندن، او را عذاب می داد. امام به فرزند دیگرش قاسم فرمود: «برخیز و بر بالین برادرت سوره صافات را تلاوت کن». او شروع به خواندن سوره صافات کرد و وقتی به یازدهمین آیه رسید، جان از بدن جوان مفارقت کرد و از دنیا رفت. جوان را غسل و کفن نموده و به سوی منزلگاه ابدی اش بردند. در راه بازگشت فردی از امام کاظم علیه السلام پرسید: من شنیده ام که هر گاه فردی به حالت احتضار در می آید و در آستانه مرگ قرار می گیرد، بایستی سوره یاسین را بر بالین او بخوانند، اما شما دستور دادید که سوره صافات بخوانند؟! امام فرمود: «هرگاه این سوره بر بالین شخصی که در حال مرگ است خوانده شود، خداوند سختی جان کندن را از او برمی دارد و آسوده از دنیا می رود».

قاری ولایت ناپذیر

شبی کمیل بن زیاد، امیرمؤمنان علیه السلام را به سوی منزل ایشان همراهی می کرد. از کنار خانه ای گذشتند که از آن صدای تلاوت قرآن بلند بود. صوت او به اندازه ای دلنشین و زیبا بود که کمیل به حالش غبطه خورد و دردل خویش بر او آفرین گفت، ولی سخنی بر زبان نیاورد. امام متوجه حالت کمیل شد و بدون مقدمه و پرسشی به او فرمود: «ای کمیل! قرآن خواندن او تو را گول نزند؛ زیرا او اهل دوزخ است. چه بسیارند قرآن خوانانی که قرآن آن ها را لعنت می کند. به زودی آنچه را در مورد او گفتم بر تو آشکار خواهد شد». کمیل شگفت زده شد و به فکر فرو رفت.

مدتی از این ماجرا گذشت و این پرسش در ذهن کمیل باقی ماند تا این که خوارج بر ضد امیرمؤمنان علیه السلام دست به شورش زدند و در جنگ بسیاری از ایشان کشته شدند، در حالی که در بین آن ها حافظان قرآن نیز بودند. آتش جنگ که فرو نشست، امام علی علیه السلام ، کمیل را فراخواند و با شمشیرش، به سر یکی از کشتگان خوارج اشاره کرد و فرمود: «ای کمیل! این همان کسی است که در آن شب قرآن می خواند و تو بر حال خوش او و تلاوت زیبایش غبطه خوردی». کمیل که گویی به دریایی از ایمان به خدا و رهبر خویش دست یافته بود، دست رهبر فرزانه خویش را بوسید و از گفته خود استغفار کرد.


برترین هم نشینان و مفسران قرآن

امامان، برترین هم نشینان و تفسیر کنندگان قرآن و معدن دانش الاهی می باشند. روزی مردی وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شد و از کسی درباره تفسیر «شاهد» و «مشهود» که در آیه سوم سوره بروج آمده سؤال کرد. یکی پاسخ داد: «آری، شاهد روز جمعه و مشهود روز عرفه است». از دیگری پرسید اما او پاسخ داد: «شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است». کودکی که در مسجد مشغول عبادت بود، توجه او را به خود جلب کرد. نزد او رفت و پرسش خود را نزد او نیز مطرح کرد. اما او پاسخی دگرگونه داد. او گفت: «شاهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و مشهود روز قیامت است». مرد دلیل آن را پرسید. کودک پاسخ داد: «مگر در کلام خدا نخوانده ای که درباره فرستاده اش می فرماید: ای پیامبر! تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرو فرستادیم» (احزاب: 45) و نیز مگر در قرآن نخوانده ای که پروردگار درباره قیامت می فرماید: آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد می آورند و روزی است که [جملگی در آن] حاضر می شوند. (هود: 103) مرد در شگفتی مانْد و از دیگران نام آن کودک را پرسید و پاسخ شنید: «او حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام است».

گلبرگی از آفتاب

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «برتری قرآن بر دیگر سخن ها، مانند برتری آفریدگار است بر آفریدگانش».

امام علی علیه السلام : «شکوفایی ایمان، تلاوت قرآن است».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «هر گاه یکی از شما خواست با خدای خویش سخن بگوید، قرآن بخواند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «فرزندم! بر خواندن قرآن سستی مَوَرز که قرآن دل را زنده می کند و از پستی و زشتی و سرکشی باز می دارد».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «بر تو باد خواندن قرآن که قرائت آن کفاره گناهان و سپری بر آتش و امانی بر عذاب [خدا]ست».

امام علی علیه السلام : «هر کس بر تلاوت قرآن انس گیرد، از جدایی دوستان نمی هراسد».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «خدا در میان مردم اهلی دارد؛ آنان [هم نشینان قرآن] اهل خدا و برگزیدگان اویند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «به راستی کسی که در قلبش چیزی از قرآن نیست، مانند خانه خراب می ماند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «هر آیه از قرآن درجه ای در بهشت و چراغی در خانه هایتان است».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «رشک جز بر دو نفر[جایز] نیست؛ کسی که خدا قرآن را به او ارزانی داشته و او به [خواندن] آن در نیمه های شب و ساعات روز همت می ورزد، و مردی که خدا دارایی به او داده و او آن را در نیمه های شب و ساعات روز انفاق می کند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : «حافظ قرآن دارنده پرچم اسلام است؛ هر کس او را گرامی دارد، خدا او را گرامی داشته و هر کس او را توهین کند، پس نفرین خدا بر او باد».



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:12 عصر )
»» تنها معبود و مددگار

 

 

 

إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏

فقط تو را عبادت و بندگى مى‏کنیم، و تنها از تو یارى و کمک مى‏طلبیم.

لغت عبد به معناى پرستش و فرمانبردارى است، بنابراین هر انسانى از هر کس چه این که حق باشد یا باطل فرمان ببرد و خواسته‏هایش را آویزه گوش کند تا به اجرا بگذارد، او را عبادت و بندگى کرده، و در مقام پرستش او برآمده است.

1- اهل معرفت و بصیرت، و بینش و دانش که از پى تعقل و اندیشه در پهن دشت هستى، و دقت در آیات کتاب‏هاى آسمانى به ویژه قرآن، و توجه به معارف استوار و محکمى که از پیامبران الهى و امامان بر حق در دسترس است جز خدا که خالق همه آفریده‏ها و مالک و مربى همه موجودات است معبودى را به عنوان معبود حق نپذیرفتند و نمى‏پذیرند و فقط فرمان‏ها و اوامر و دستورات آن وجود مبارک را با جان و دل اطاعت کردند و مى‏کنند، عبد واقعى و بنده حقیقى هستند و عبارت و بندگى و پرستش آنان صحیح و درست و بر حق است، و بر اساس شناخت دقیق و روشنشان از پروردگار تن به این بندگى داده، و اطاعت و فرمانبردارى از غیر او را از تمام زوایاى حیات و زندگى‏شان نفى مى‏کنند، و هر معبودى غیر او را طاغوت و بت مى‏دانند و در هر نمازى به راستى و درستى به محضر حضرت معبود اعلام مى‏دارند إِیَّاکَ نَعْبُدُ «1» فقط تو را عبادت مى‏کنیم و از حضرت تو فرمان مى‏بریم و این عبادت و فرماندارى را تا پایان عمر ادامه مى‏دهیم.

بندگى و عبادت حق عامل تحقق استعدادهاى معنوى و روحى، و رشد و تربیت صحیح و واقعى، و سبب ظهور طهارت و پاکى در ظاهر و باطن انسان، و مایه به دست آوردن رضایت و خوشنودى حق و رسیدن به بهشت آخرت و پاداش‏هاى عظیم است.

2- اهل غفلت و بى‏خبرى، و آنان که نخواسته‏اند از راه مطالعه در آفرینش، و دقت در آثار هستى، و توجه به وحى و معارف الهیه که از پیامبران و امامان براى هدایت انسان به جاى مانده راه به خدا پیدا کنند و حضرت او را به عنوان معبود حق انتخاب نمایند، ضرورتا دچار معبود یا معبودهاى باطل شده، و تن به بندگى و بردگى و اطاعت از طاغوت‏ها داده، و بر این اساس شکل دهنده مایه‏هاى باطنشان و اعمال و اخلاقشان فرهنگ‏هاى منحط طاغوتى و شهوات و هوا و هوسشان و ثروت و مال و منال دنیا شده، و روى این حساب استعدادهاى روحى و معنوى خود را کشته، و از تربیت صحیح و درست، و رشد و کمال انسانى و رسیدن به حقایق محروم شده، و دست شیاطین و طاغوت‏هاى غارت‏گر را براى غارت سرمایه‏هاى الهى و انسانى خود بازگذاشته، و زمینه نفرت حق را نسبت به خود فراهم نموده، و بهشت آخرت و رضایت الهى را از دست داده و نهایتاً از چهار چوب انسانیت در آمده و به قول قرآن مجید به لجن‏زار فسق و فجور و جرم و گناه و ستم و تجاوزگرى در افتاده‏اند.

از حضرت صادق (ع) روایت است:

«.... لیس العبادة هى السجود و لا الرکوع، انما هى طاعة الرجال، من اطاع مخلوق فى معصیة الخالق فقد عبده:» «2»

عبادت و بندگى سجود و رکوع نیست، حقیقت بندگى طاعت و فرمانبردارى است، کسى که مخلوقى را در معصیت پروردگار اطاعت کند، بى‏تردید او را بندگى و عبادت کرده است.

ابوبصیر از حضرت صادق معناى واقعى آیه شریفه:

اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ: «3»

یهود و نصارى علما و راهبان خود را در برابر خدا رب و پروردگار خود انتخاب کردند.

پرسید؟ حضرت فرمود:

«اما والله ما دعوهم الى عبادة انفسهم ولودعوهم الى عبادة انفسهم لما اجابوهم ولکن احلوا لهم حراما وحرموا علیهم حلالا فعبدوهم من حیث لا یشعرون:» «4»

به خدا سوگند علما و راهبان، ملت یهود و نصارى را به این که آنان را به صورت ظاهر بندگى و عبادت کنند دعوت نکردند، اگر آنان را به پرستش ظاهرى دعوت مى‏کردند قطعاً دعوتشان را پاسخ نمى‏گفتند، ولى حرام خدا را در میان آن دو ملت حلال کردند، و حلال خدا را حرام نمودند، و آنان هم بدون دقت و تحقیق از آنان اطاعت کردند، پس براساس بى‏شعورى و درک حقیقت علما و راهبان خود را بندگى کردند.

امام ششم مى‏فرماید:

«من اطاع رجلًا فى معصیة فقد عبده:» «5»

کسى که انسانى را در معصیت و گناهى اطاعت کند بى‏تردید او را عبادت و بندگى نموده است.

از حضرت باقر (ع) روایت است:

«من اصغى الى ناطق فقد عبده، فان کان الناطق یؤدى عن الله عزوجل فقد عبدالله وان کان الناطق یؤدى عن الشیطان فقد عبد شیطان:»

کسى که به گوینده‏اى گوش فرا دهد، بى‏شک او را عبادت کرده است، پس اگر گوینده سخنش را از جانب خدا به شنونده برساند، شنونده با گوش دادن به سخن او خدا را عبادت و بندگى نموده است، و اگر گوینده کلامش را از سوى شیطان به شنونده برساند، شنونده با عمل به کلام او شیطان را عبادت کرده است.

امیرالمؤمنین (ع) فرموده است:

«من عبد الدنیا وآثرها على الآخرة استوخم العاقبة:» «6»

کسى که دنیا را بندگى کند و آن را بر آخرت ترجیح دهد، عاقبت و فرجام نیکى را نیافته است.

و نیز آن حضرت فرمود:

«العبید ثلاثه: عبد رق، وعبد شهوة، وعبد طمع:» «7»

بندگان سه بنده‏اند: بنده‏اى که زر خریده است، و بنده شهوت، و بنده آز و طمع.

و پیامبر اسلام در روایت بسیار مهمى فرمود:

«ملعون ملعون من عبد الدینار والدرهم:» «8»

از رحمت خدا مطرود است، از پیشگاه لطف حضرت رب مردود است، کسى که طلا و نقره را بندگى کند.

بنابراین هر کس غیر خدا را عبادت کند، همه سرمایه‏هاى وجود خود را از دست مى‏دهد و نهایتاً به پوچى و پوکى میرسد، و دچار خزى دنیا و عذاب آخرت مى‏شود، و هر کس مالک و صاحب هستى و پرورش دهنده موجودات و رحمت بى‏نهایت و صاحب اختیار روز پاداش را عبادت کند، ارزش‏هاى الهى و انسانى از افق وجودش طلوع مى‏کند، و مایه‏هاى وجودى‏اش ثمرات و محصولات عظیم مى‏دهد، و آبرومند دنیا و آخرت مى‏شود، و در صف شایستگان قرار مى‏گیرد، و به خوشنودى حق و زندگى پاک و پاکیزه و امنیت درون و عاقبتى نیکو دست مى‏یابد.

البته این عبادت و بندگى واجب است صحیح و درست، و برابر قواعد شرع و با نیتى خالص انجام گیرد، تا انسان به ثمرات لازمش و حقایقى که در ذات عبادات قرار داده شده برسد.

از حضرت عسگرى (ع) روایت شده است که حضرت حق در جمله نورانى‏ إِیَّاکَ نَعْبُدُ در حقیقت به بندگانش این گونه تعلیم مى‏دهد:

«قولوا یا ایها الخلق المنعم علیهم ایاک نعبد ایها المنعم علینا، نطیعک مخلصین موحدین مع التذلل و الخضوع بلا ریاء و سمعة:» «9»

اى انسان‏هائى که به شما هرگونه نعمت مادى و معنوى داده شده بگوئید اى نعمت دهنده بر ما، فقط و فقط تو را اطاعت مى‏کنیم اطاعتى مخلصانه و آمیخته به توحید و همراه نفى هرگونه شرک، اطاعتى خاکسارانه و فروتنانه بدون این که ریا و قصد شهرت در آن راه یابد.

اهل سنت از حضرت صادق (ع) روایت کرده‏اند که معناى‏ إِیَّاکَ نَعْبُدُ این است:

«لا نرید منک غیرک، لا نعبدک بالعوض والبدل کما یعبدک الجاهلون بک المغیبون عنک:» «10»

ما از تو غیر تو را نمى‏خواهیم، تو را در برابر مزد و پاداش بندگى نمى‏کنیم، آنگونه که جاهلان نسبت به حضرتت، و غایبان از حضورت تو را عبادت مى‏کنند.

یادآورى عبادت و بندگى انسان به پیشگاه حضرت حق پس از آیات سه گانه‏اى که الوهیت و ربوبیت و رحمانیت و رحیمیت و مالکیت مطلق او را بر هستى بیان مى‏کند، نشان دهنده این حقیقت است که چون وجود مقدس بارى تعالى داراى این صفات است پس بندگى و اطاعت و فرمانبردارى از او لازم و ضرورى است، و به عبارت دیگر با این صفات فقط او شایسته پرستش و عبادت است، و بر انسان هم سزاوار است که جز به خاک پیشگاه او سر عبادت نساید و پیشانى بندگى بر زمین نگذارد.

پیش افتادن ضمیر بارز منفصل ایا همراه با کاف خطاب بیانگر انحصار مالکیت خدا بر بندگان، و انحصار عبودیت و بندگى نسبت به حضرت اوست، و این که انسان با همه وجود و همه شئونش فقط مملوک خداست، و بر این مملوک که‏

همه وجود و شئونش از خداست واجب است تنها مطیع و فرمانبر مالک واقعى خود باشد، و کمر عبادت در برابر او خم کند، و حرام است وجود و شئونش را در تصرف غیر حق بگذارد، و به بندگى و اطاعت غیر او درآید، و شایسته است عبادت انسان که ذاتاً مملوک خدا است براى مالک واقعى و حقیقى‏اش متواضعانه و خاکسارانه و به دور از کبر و تکبر و خودبینى و فخر فروشى و در کمال اخلاص انجام گیرد، و عابد در عبادتش به احدى جز معبود بر حقش التفات و توجه نداشته باشد.

بازگشت از سه آیه شریفه اول سوره حمد که از نظر ادبى در پرده غیب و غیبت است به آیه‏اى که با ضمیر ایاک از نظر ادبى در عرصه حضور است تعلیم به این حقیقت است که مالک هستى که فعلًا عبادت و بندگیت را به حضرتش اعلام مى‏دارى، مالکى است که نسبت به همه موجودات و ظاهر و باطنشان و همه شئون و اطوارشان حضور مطلق دارد، بر تو لازم است که در حال عبادت و غیر عبادت حضور حضرتش را لحاظ کنى و خود را نیز با همه وجودت در محضر او حاضر بدانى، و از عبادتى که آلوده به غفلت، و غیبت از حضور اوست بپرهیزى و چیزى و کسى را در بندگى او شریک نسازى.

«فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً:» «11»

پس کسى که دیدار [مقام قرب و پاداش‏] پروردگارش را امید دارد، نهایتاً باید کار شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت و پرستش پروردگارش شریک نکند.

تعبیر نعبد که معناى جمعى دارد «مى‏پرستیم» مى‏خواهد به انسان بگوید در این عبادت ویژه و بندگى خاص، از توجه به شخصیت فردى خود که در آن احساس استقلال و خود دیدن مى‏کنى لزوماً بیرون آى و خویشتن خود را در گروه عبادت کنندگان عالم هستى در آور که در میان آنان خود را به صورت قطره هم نخواهى دید، و آنجاست که کمال خضوع و خشوع و خاکسارى و انکسار از افق بندگیت طلوع مى‏کند، و به کمال اخلاص در عبادت و حضور در محضر مالک آفرینش خواهى رسید و حجاب منیت و انانیت میان تو که مملوک حقیقى هستى و مالک مخلوقات و رب جهانها و جهانیان که ملکیتش نسبت به همه موجودات ذاتى است برداشته مى‏شود، و حضور او را نسبت به خود و حضور خود را نسبت به او حسّ خواهى کرد.

آرى بازگشت از جملات غایبانه به حمله خطابیه ایاک نعبد گویاى این معناست که میان مالک واقعى هستى و مملوکش جز حجاب سرزمین نفس و خودیت و منیت وجود ندارد، و هنگامى که محجوب به مالکیت حضرت مالک در آیه‏ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ و رحمانیت و رحیمیت بى‏نهایت او و این که فقط وجود مقدس حضرتش صاحب اختیار و مالک روز پاداش است با کمک قلب و عقلش آگاه شد، یقیناً از وادى این حجاب خطرناک عبور مى‏کند، و از منیت و خود دیدن و انانیت و خود خواستن خارج مى‏شود و به فضاى نورانى مشاهده جمال مالک وارد مى‏شود، و حضور او را در ظاهر و باطن خود و حضور خود را در پیشگاه حضرتش مى‏یابد، و این سیر و سفر روحانى و معنوى، و انجام چنین عبادتى خالصانه و فروتنانه و خاکسارانه، و رسیدن به فیض حضور حضرت محبوب جز با یارى او ابداً میسر نیست، لذا عبد همراه با همه عابدان با توجهى خاص و فریادى سوزناک و برخاسته از قلب مى‏گوید: وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ: اى‏

مالک هستى فقط از تو یارى و کمک مى‏خواهم، چون غیر تو هر که هست و هر چه هست مملوک و فقیر و تهى دست است و با همه وجودش نیازمند به حضرت توست و بر این اساس قدرت یارى دادن به من را براى سیر در این سفر ملکوتى و رسیدن به مقصود که لقاء حضرت توست ندارد.

یقیناً اگر کمک و یارى خداى مهربان نباشد، براى انسان توان انجام عبادتى که مورد نظر او باشد میسر نخواهد شد، و از هجوم فرهنگ شیاطین و وسوسه خناسان، و ضربه‏هائى که متوجه مصالح دین و دنیا و آخرت اوست در امان نخواهد بود.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- فعل مضارع نعبد دلالت بر استمرار و دوام دارد.

(2)- بحار ج 72، ص 94، تفسیر قمى، ص 415.

(3)- توبه 31.

(4)- کافى ج 2، ص 398.

(5)- میزان الحکمة ج 3، ص 1801.

(6)- میزان الحکمة ج 3، ص 1800- 1801.

(7)- میزان الحکمة ج 3، ص 1800- 1801.

(8)- خصال 132.

(9)- تفسیر صافى ج 1، ص 84.

(10)- صافى ج 1، ص 84.

(11)- کهف 110.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/1/18 :: ساعت 12:11 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 114
>> بازدید دیروز: 453
>> مجموع بازدیدها: 1359159
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب