از مسائلی که فرهنگ اسلامی بر آن تأکید کرده و در قرآن و روایات به عنوان خصلتی ارزنده و نیک برای انسانها بیان شده شکرگزاری و سپاس از بابت نعمتهای الهی است. اسلام می خواهد افراد به درجه ای از یقین برسند که در هر حالی اعم از آرامش و یا روی آوردن مصائب شکر خدا را بجای آورند. بنظر می رسد که انسانها پس از دریافت نعمت، شکر بجای آورند امّا عارفان و اهل معرفت معتقدند که حتی بلایی که انسان بدان گرفتار می شود جای سپاس دارد و شخصی که به ناراحتی مبتلا شده خداوند را حمد گوید که از میان بلاهای گوناگون به یکی از آنها گرفتار آمده است. علماء درجه شکر را از صبر برتر دانسته و گفته اند شکر از رضا برخیزد و ریشه صبر در ناپسندی نهفته است.
شکرگزاری بدرگاه الهی از مهمترین خصوصیات انسان است. گرچه نعمتها و فضل پروردگار بسیار زیاد می باشد و قابل احصاء نیست امّا همین معرفت و شناخت که بشر بداند از شکر الهی عاجز است مقدمه ای بر رویش این فرهنگ در وجود او خواهد بود. به قول شاعر:
فضل خدای را که تواند شمار کرد | یا کیست آنکه شکر یکی در هزار کرد |
بنده همان به که زتقصیر خویش | عذر به درگاه خدای آورد |
ورنه سزاوار خداوندیش | کس نتواند که به جای آورد |
ثناگویی در برابر نعمت و بخشش را شکر گویند. چنانچه قرآن درباره حضرت ابراهیم می فرماید: «شاکراً لانعمه و هداه الی صراط مستقیم(1)؛چون حضرت ابراهیم نسبت به نعمت های الهی شکرگزار بود و در این راه ایستادگی کرد و از مشرکان اعراض نمود، خداوند وی را به عنوان رسول خویش برگزید و به راه راست هدایت کرد.»
هم چنین وقتی که حضرت ابراهیم هاجر و اسماعیل را در سرزمین بی آب و علف مکه قرار داد با خداوند راز و نیاز کرد که ای پروردگار ما: برخی از فرزندانم را به وادی بی آب و علف نزدیک خانه گرامی تو جای دادم تا نماز بگذارند پس ای خداوند متعال دلهای مردمان را چنان کن که بسوی آنها میل کنند و از هر ثمره ای روزیشان ده باشند که سپاس گذارند.(2) در این آیه که ترجمه آن گذشت حضرت ابراهیم در دعای خویش بر شکر و سپاسگزاری بر نعمتهای الهی تأکید می ورزد. همانگونه که یادآوری نعمت و اظهار آن را شکر گویند. فراموش نمودن نعمت و غفلت از آن و تفکر نکردن درخصوص منعم، خود کتمان حقیقتی است که معادل کفر محسوب می شود.
شکر مراتب و درجاتی دارد، تشکر به قلب و اعماق روح و روان و تذکر به آنچه اعطاء شده است، جاری ساختن بر زبان و ثناگویی منعم، بروز شکر بر جوارح و اعضاء به نحوی که انسان در حد توان بتواند از قوای خود در جهت مصالح و اموری که رضایت الهی در آن نهفته است اقدام نماید.
در منابع اسلامی شکر را اینگونه معرفی کرده اند: ثناگویی و سپاسگزاری بر زبان آوردن الفاظ نیست که بر سبیل تکرار و به منظور ساقط شدن بار تکلیف ادا گردد. بلکه شکر گویی مرحله ای بالاتر و رتبه ای ژرف تر دارد. انسان شاکر در فیض هستی و سرچشمه رحمت و نعمت الهی تفکر می کند و از رهگذر این اندیشه به باوری می رسد که رشته هستی او را به طور عملی و عینی به بارگاه پروردگار ربط می دهد چنین تفکر و باوری موجب می شود که انسان حتی لحظه ای از عمر خود را تباه نسازد و اوقات گرانبهای خویش را به عبث نگزارند و از تلاش در جهت تزکیه و سبقت در تحصیل خیرات و کمالات دست بر ندارد و برای نیل به مکارم و فضایل اهتمام ورزد. روایت شده که خداوند به حضرت موسی وحی فرستاد که ای موسی حق شکر مرا به جای آر، عرض کرد پروردگارا چگونه شکر کنم تو را که حق
شکر تو باشد در حالی که هیچ شکری نیست که به آن ترا شکر کنم، مگر آنکه همان شکر هم نعمتی است که تو به من ارزانی داشتی، فرمود: ای موسی اکنون حق شکر مرا ادا کردی که دانستی آن هم از من است.(3)
علامه طباطبائی در توضیح آیه...سیجزی اللّه الشاکرین می فرماید: و حقیقت شکر اظهار نعمت است. چنانکه حقیقت کفری که مقابل آن است اخفاء نعمت می باشد و اظهار نعمت عبارت از استعمال آن در محلی است پس شکر خدا به این است که انسان نعمت را در محل خودش بکار برده و در موقع استفاده از آن نیز متذکر خدا بوده باشد.(4)
قرآن کریم تشکر از خدا را قرین با ذکر پروردگار می داند و می فرماید: «فاذکرونی اذکرکم و اشکرولی ولاتکفرون»(5) در اینجا یاد کردن و شکر الهی تنها یک ذکر زبانی صرف نیست بلکه منظور از یاد، پاک ساختن روح و جان از رذایل و آماده شدن آن برای پذیرش رحمت پروردگار است و منظور از شکر استفاده کردن هر نعمتی به جای خود و در راه همان است که برای آن آفریده شده. معنای دیگر شکر که از آیه: «اعملوا آل داود شکراً»(6) مستفاد می شود این است که شکر بیشتر عمل انسان را در بر می گیرد گرچه یکی از اقسام شکر عمل به جوارح است. امّا باید تلاش گردد با بهره گیری صحیح از نعمت های داده شده شکر آن را در عمل بجا آوریم که اقل مراتب شکر است. به عبارتی دیگر می توان بیان داشت که شکر آن است که انسان همیشه و در همه حال بدون فراموشی به یاد خدا باشد و بدون انجام گناه به دستورات الهی گردن نهد.
وظیفه شکرگزاری نعمتی است که بزرگان دین در کسبش کوشیده اند و خویش را بدان آراسته اند. از امام صادق(ع) روایت شده که رسول خدا(ص) در شبی که نزد عایشه بود در پیشگاه الهی سر تواضع فرود آورده و به عبادت و دعا مشغول شد، عایشه که این حالت را از پیامبر خدا دید به او گفت: یا رسول اللّه چرا خود را به زحمت می اندازی با اینکه خداوند تو را آمرزیده است نسبت به گذشته و آنچه آینده خواهی داشت. آن حضرت فرمود: ای عایشه نباید بنده شاکری باشم؟(7)
توفیقی که انسان به گاه شکر و عبادت به درگاه حق بدست می آورد نعمتی است ارزنده که خداوند او را بدان مفتخر نموده و لازم است به پاس این شکرگزاری به شکری دیگر پردازد چنانچه امام سجاد(ع) در مناجات شاکرین می فرماید: چگونه می توانم حق شکر تو را به جای آورم در حالی که همین شکر من نیاز به شکر جدیدی دارد و هر زمانی که می گویم الحمدللّه. بر من فرض است که بخاطر همین توفیق شکرگزاری بگویم: الحمدللّه.
حضرت علی(ع) در موارد متعددی به اهمیت شکر و فضیلت آن اشاره کرد و می فرماید: حمد و سپاس سزای خداوندی است که حمد را به نعمتها و نعمتها را به شکر پیوند زده و به ازاء نعمتها حمد را واجب کرده و شکر را سبب فراوانی آنها قرار داده، بر نعمت هایش او را حمد می کنیم چنانکه بر بلایش سپاسگزاریم.(8)
نعمتهای الهی افزون بر شکر و حمد انسانهاست و یادآوری این مطلب که بشر از سپاسگزاری الطاف بی حد الهی عاجز است نزول نعمت از جانب پروردگار را بیشتر نموده و زمینه این امر را تحقق می بخشد. با این حال اگر انسان از دید خویش پنداشت کمتر از نعمتها بهره مند شده و به بلایا و سختی ها گرفتار آمده وظیفه دارد به سپاسگزاری آفریدگار جهان بپردازد. و این نکته ای است که حضرت علی(ع) بدان اشاره فرموده است: ای مردم زهد، دل نبستن به دنیا، کم کردن آرزوها و شکرگزاری نعمتهای ـ خداوندی ـ و دوری از حرامهاست. پس اگر به این سه چیز دست نیافتید حرام بر شکیبایی و صبر شما غالب نشود و شکرگزاری از نعمتها را فراموش نکنید.(9)
شکر به هنگام برخورداری از نعمت ها و یادآوری عظمت و ارزش آنها اعم از مادی و معنوی موجبات تقرب به درگاه الهی و قرار گرفتن در بستر پرستش حق است که نهایت هدف جهان خلقت می باشد.
انجام اعمال صالح و بروز رفتار صحیح و پسندیده از جلوه های شکرگزاری و بیانگر تواضع، معرفت و شناخت بندگان با ایمان است و مسلماً باید خداوند را به عمل شکر گفت، امّا بزرگان و پیشوایان دین حمد و سپاس از طریق زبان را نیز نوعی شکرگزاری دانسته اند. صفوان جمال می گوید:
امام صادق(ع) به من فرمودند: خدا هر نعمتی که به بنده ای دهد کوچک یا بزرگ و او بگوید الحمدللّه شکرش رابجا آورده و باز فرمود: خدا هر نعمتی به بنده اش دهد که آن را از دل بفهمد شکرش را ادا کرده است.(10)
از آموزه های دینی درمی یابیم که ایمان دو قسم است یکی صبر و دیگری شکر، چنانچه در احوالات پیامبر اسلام(ص) آورده اند که هرگاه امری پیش می آمد که آن حضرت را شاد می کرد. می فرمود: حمد خدا را بر این نعمت و چون امر غم آوری برایش رخ می داد، می فرمود: حمد خدا را به هر حال.
از نشانه های ایمان در وهله اول سپاسگزاری و شکر نسبت به خداوند است که مظهر لطف و بخشش بوده و با نعمتهای فراوان مخلوقاتش را به بندگی و اطاعت از خویش فرمان داده است. در مرتبه دوم تشکر از کسانی که راه رسیدن به نعمات الهی را هموار نموده و واسطه این فیض شده اند وظیفه ای است که مورد سفارش خدا و اولیاء دین می باشد. در روایت است که: «من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» هر کس در مقابل احسان و نیکی بندگان خداوند شکرگزاری نکند خدا را شکر نگفته است. بنابراین اگر در جامعه روحیه تشکر و قدردانی از انسانهای خیّر، مبتکر و خلّاق از بین برود، گرایش به فعالیت های مثبت و سازنده کمرنگ شده و دلسردی و خمودگی جای آن را خواهد گرفت.
از آنجایی که تشکر و تشویق به انگیزش افراد در ارائه خدمات بهتر و مطلوبتر کمک می کند و روح و روان آنها را شاد و بانشاط می گرداند، این امر همیشه مورد تأکید اسلام و پیشوایان دینی بوده است.
در روایت است که خداوند به یکی از بندگانش در روز قیامت فرمان می دهد به آتش، آن بنده گوید پروردگارا مرا امر می کنی که به آتش بروم در حالی که من قرآن تلاوت نمودم، خطاب می رسد، آری قرآن خواندی ولی نعمت مرا که به تو داده بودم شکر نکردی. بنده می گوید: خدایا هر نعمتی که دادی من شکر آن را بجا آوردم. آنگاه نعمتها را بر می شمارد و بیان می کند که شکر آنها را انجام دادم. خطاب می رسد. بنده من راست می گویی ولیکن تو شکر کسی که نعمت مرا به تو رسانید انجام ندادی و من تعهد کردم برخودم که نپذیرم شکر بندگان خودم را در مقابل نعمت هایی که به او دادم مگر آنکه شکر کند بنده ای را که به او نعمت مرا رسانیده است.(11)
علامه جعفری می گوید: شکر و سپاس، یکی از عالی ترین عوامل سازنده روح انسانی است. آغاز چنین معرفت و عمل، آغاز تکامل انسانی و برقراری یک ارتباط معقول میان او و جهان هستی و همنوعان خویش می باشد. در راه وصول به چنین مقام والا، نخستین معرفتی که نصیب انسان می گردد، این است که اولاً می فهمد که به هیچ وجه از خلاق هستی و فیض بخش کائنات، طلبکار نیست که در نتیجه آن چه را که در این زندگانی به دست می آورد، یک ضرورتی باشد که خداوند مجبور است آن را به مخلوقات خود بدهد؟ تنها چنین معرفت است که فیض بودن هستی را برای انسان قابل درک می سازد. یک نتیجه بسیار با اهمیت که از این درک حاصل می شود طراوت و انبساط و سرور درونی است که با غوطه ورشدن در مصائب و ناگواری های حیات طبیعی هرگز مختل نمی گردد... هر نعمتی شایسته شکری است که برای برآمدن از عهده حق آن نعمت بایستی آن را به جای آورد و خود این توجه و آگاهی تدریجاً می تواند اراده شکرگزاری را تحریک نموده و این کمال را نصیب انسان سازد.(12)
خداوند در قرآن آورده است «لئن شکرتم لازیدنّکم ولئن کفرتم انّ عذابی لشدید» از اثرات قابل توجه شکر فزونی نعمت است و از اثرات کفر نعمت، عذاب پروردگار می باشد. با دقت در آیه فوق درمی یابیم که خداوند در برابر نعمت هایش نیازی به شکر ما ندارد گرچه دستور به شکرگزاری داده و اینکار موجب نعمت دیگری بر ما می شود، مهم این است که ببینیم حقیقت شکر چیست و بخشنده نعمت کیست؟ که این توجه و آگاهی قدم اول شکر و ثنا با زبان مرحله بعدی و از هر دو بالاتر اقدام و شکر عملی است.
افزایش نعمتهای خداوند که به شکرگزاران وعده داده شده تنها به نعمتهای مادی تازه منحصر نمی باشد. بلکه نفس شکرگزاری توأم با توجه خاص به خداوند و عشق به ساحت مقدس ربوبی است خود نعمتی بزرگ می باشد که موجب تربیت نفس و هدایت به مسیر حق می گردد.
در روایت است که حضرت رضا(ع) فرمود: بپرهیزید خدا را و بر شما باد تواضع و شکر و حمد خدا، به درستی که در بنی اسرائیل مردی بود که شبی در خواب دید کسی که گفت نصف عمرت در وسعت رزق و
روزی هستی، انتخاب کن نصف اول عمر باشد یا نصف آخر، مرد گفت صبر کن تا با شریک زندگیم ـ همسرم ـ مشورت کنم و بعد پاسخ گویم. صبح که از خواب بیدار شد به همسرش گفت: دیشب مردی به من خبر داد که نصف عمرت در رفاه خواهی بود و مخیری انتخاب کنی که نصف اول باشد یا نصف آخر و من مهلت خواستم تا با تو مشورت کنم. حال تو انتخاب کن. همسرش گفت: نصف اول را انتخاب می کنیم. مرد پذیرفت و آنگاه دنیا به او روی آورد و هرچه نعمت بر او بیشتر می رسید همسرش می گفت به فلان همسایه و فلان فامیل که محتاجند کمک کن و این روش آنها بود هر وقت نعمتی خداوند به آنها می داد صدقه می دادند، شکر می کردند و بخش می نمودند تا اینکه شبی در خواب دید که به او گفتند نصف عمرت که باید در رفاه باشی تمام شد. مرد گفت صبر کن با همسرم مشورت کنم صبح به همسرش گفت: دیشب مرا خبر دادند که نصف عمرت که باید در رفاه باشی تمام شده است. همسرش گفت: خداوند به ما نعمت داد و ما شکر کردیم و خدا وعده داد، که اگر شکر نعمت کنید، نعمت شما زیاد می شود و او اولی به وفاء است پس شب به مرد خبر دادند که گفته همسرت درست است و نصف دیگر عمرت را نیز در رفاه خواهی بود. زیرا که شکر نعمت کردی.(13)
ثمره شکر متوجه خود انسان است خداوند می فرماید: «ان اشکرلله و من یشکر فانما یشکر لنفسه و من کفر فان اللّه غنی حمید»(14) هر کس سپاس گذارد جز این نیست که برای خود سپاس گزارد، زیرا خداوند بی نیاز و حمید است. نتیجه شکر و یا کفر نعمت به سود و یا ضرر خود انسان است. زیرا که خداوند از همگان بی نیاز است و اگر همه عالم شکر گویند و یا کفران کنند به ساحت الهی گردی نمی نشیند بلکه سود شکرگزاری که دوام نعمت و پاداش اخروی است عائد خود انسان می شود همانگونه که زیان کفران نعمت فقط دامان خودش را می گیرد.
حضرت علی(ع): محققاً خدایتعالی را در هر نعمتی حق سپاس است، پس هر که بجا آورد خداوند از آن نعمت بر او فراوان دهد و هرکه در بجاآوردن آن حق کوتاهی کند خدا آن نعمت را در خطر نابودی و دور شدن اندازد.(15)
خداوند در قرآن می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم»(16) ای کسانی که ایمان آوردید رکوع کنید و سجده کنید و پروردگار خود را عبادت کنید. یکی از مشخصه های ایمان آورندگان سجده به درگاه الهی جهت عرض حال، تقصیر و شکر می باشد که بارزترین نمونه آن را در فعل و رفتار پیامبر(ص) و ائمه معصومین (ع) مشاهده می نمائیم.
از امام صادق(ع) روایت است: هر مؤمن که برای خدا سجده کند از جهت نعمتی در غیر نماز، حقتعالی ده حسنه برایش بنویسد و ده گناه او را محو کرده و ده درجه در بهشت او را بلند گرداند و در حدیثی دیگر فرمود: سجده شکر واجب است بر هر مسلمانی بدرستی که هرگاه بنده نماز بگذارد و بعد آن سجده شکر کند، پروردگار عالمیان حجاب را از میان بنده و ملائکه بردارد و بگوید ای ملائکه من، نظر کنید بسوی بنده من که ادا کرد فرض مرا و تمام کرد عهد مرا و سجده کرد نزد من برای شکر آنچه من بر او انعام کرده ام. ای ملائکه من او را چه باید داد؟ گویند پروردگارا رحمت تو، پس فرماید: دیگر چه؟ گویند پروردگارا بهشت تو و باز فرماید، دیگر چه؟ و ملائکه گویند کفایت مهمات او و بر آوردن حاجاتش، پس حق تعالی مکرر سؤال کند و ملائکه جواب گویند: تا آنکه ملائکه گویند پروردگارا دیگر چیزی نمی دانیم. آنگاه خداوند کریم فرماید: که من او را شکر کنم چنانچه او مرا شکر کرد و اقبال کنم بسوی او به فضل و رحمت عظیم خود در روز قیامت.(17)
ظاهراً لفظ شکر بعد از نماز بر زبان جاری می گردد. امّا این عمل جلوه شکر قلب و رضایت انسان است به آنچه پروردگار به او بخشیده، چنین بنده ای به مقام تسلیم پروردگار نائل شده و در پیشگاه او به مقامی بلند دست می یابد.
امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) در سفری بر پشت شتری سوار بود که ناگهان پیاده شد و پنج بار سجده کرد، سپس سوار شد همراهان از علت این کار پرسیدند؟ فرمود: جبرئیل نزد من آمد و از طرف خداوند به من مژده داد و من بخاطر هر یک سجده ای بجا آوردم. و در ادامه فرمود: هرگاه یکی از شماها نعمت خدا را به یاد آوردید، باید گونه بر خاک نهاده و به شکرانه آن سجده کنید. اگر سواره باشد پیاده گردد و گونه بر خاک گذارد و اگر از بیم شهرت نتوانست پیاده گردد همانجا سجده کند. و خدا را بدانچه بر او نعمت بخشیده سپاس گوید.(18)
شکر در قبال نعمات مادی و معنوی که خداوند به ما ارزانی داشته تنها به زبان خلاصه نمی گردد. رسیدن به مقام شاکرین و قرار گرفتن در این جایگاه از آن افرادی است که دائماً در محضر الهی خویش را سنجیده و به عجز و ناتوانی در مقابل اینهمه نعمت اعتراف کرده اند. امام سجاد(ع) که به عالیترین مراتب شکر و سپاسگزاری نائل گشته در مناجات الشاکرین می فرماید: ای خدا نعمتهای پی درپی تو مرا از انجام وظیفه شکرگزاری غافل کرد و...عجز و ناتوانی مقام کسی است که به نعمت های فراوان تو اعتراف کرده و به تقصیر در ادای شکر آنها روبروست.
شکر در مقابل نعمتهای پروردگار نصیب افرادی می گردد که به قرب پروردگار رسیده و در انجام فرامین او کوشیده اند. و در پی رضایت او بوده اند. حضرت علی(ع) در دعای کمیل می فرماید:
اسئلک بجودک ان تدنینی من قربک و ان توزعنی شکرک. از تو می خواهم به بخشش و جودت که مرا به مقام قربت نزدیک کنی و سپاسگزاری و شکر به درگاهت را نصیبم گردانی.
پی نوشت ها:
ـــــــــــــــــــــــ
1. سوره نحل، آیه 121.
2. سوره ابراهیم، آیه 37.
3. اصول کافی، ج 4، ص 301.
4. تفسیر المیزان، ج 7، ص 65.
5. سوره بقره، آیه 152.
6. سوره سباء، آیه 12.
7. اصول کافی، ج 4، ص 289.
8. نهج البلاغه، خطبه 113.
9. همان خطبه 80.
10. اصول کافی، ج 4، ص 293.
11. همان، ص 303.
12. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، علامه جعفری، ج12، ص 13ـ10.
13. مشکاة الانوار،ص 45.
14. سوره لقمان، آیه 14.
15. نهج البلاغه، حکمت 236.
16. سوره حج، آیه 77.
17. مفاتیح الجنان، سجده شکر.
18. اصول کافی، ج 4، ص 301.
دانشمندان اهل سنت بر این عقیده اند که جضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ پنج سال قبل از بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) به دنیا آمده است. از این رو گفته اند: در همان سالی که قریش خانه کعبه را بنا می کرد آن حضرت متولد شد. اما محدثین و علمای شیعه، ولادت حضرت زهرا(س) را پنج سال بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) دانسته و در این زمینه روایاتی را نیز از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ نقل کرده اند.
بر عالمیان رحمت رحمن زهراست | در هر دو جهان سرور نِسوان زهراست |
نوری که دهد شاخه طوبی از اوست | کوثر که خدا گفته به قرآن زهراست |
شیخ صدوق در کتاب امالی از امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: در هنگام ولادت حضرت فاطمه، خدیجه شخصی را به نزد زنان قریش فرستاد و از آن ها خواست تا به خانه او بیایند و در هنگام وضع حمل به او کمک کنند، اما زنان مکه برای خدیجه پیغام دادند که تو به سخنان ما گوش نکردی و با یتیم ابی طالب ـ که مال و ثروتی نداشت ـ ازدواج کردی، لذا ما به کمک تو نخواهیم آمد. خدیجه از این پیغام غمگین شد و در حال اندوه به سر می برد که ناگهان چهار زند گندمگون بلند قامت را ـ که همچون زنان بنی هاشم بودند ـ مشاهده کرد که بر وی وارد شدند. خدیجه از دیدن ایشان نگران شد اما یکی از آن چهار زن به سخن آمد و گفت: ای خدیجه! نترس و محزون مباش که پروردگار تو ما را فرستاده و ما خواهران تو هستیم. من ساره ام، این آسیه همسر فرعون است که همدم تو در بهشت خواهد بود. آن دیگری مریم دختر عمران و نفر چهارم کلثوم خواهر حضرت موسی است. خداوند ما را نزد تو فرستاده تا در هنگام وضع حمل به تو کمک کنیم.
نوری زخدیجه چون قمر پیدا شد | از مکه ستاره سحر پیدا شد |
در بیستم ماه جمادی الثانی | گنجینه یازده گهر پیدا شد |
حضرت زهرا(س) در شرایطی از تاریخ قدم به عرصه وجود نهاد که هنوز ابرهای تیره تفکر جاهلیت بر سر زمین حجاز سایه افکن بود و زن در نظر اعراب، موجودی پست و بی ارزش بلکه مایه خجلت و سرافکندگی به شمار می آمد تا آنجا که هرگاه به یکی از آنان خبر تولد نوزاد دختری را می دادند چهره اش از خشم سیاه می شد و خود را برای دفن او در زیر خاک آماده می ساخت.
با وجود این، رسول خدا(ص) بر خلاف این رسم و اندیشه جاهلانه، از تولد زهرای مرضیه بسیار خوشحال شد و با اظهار شادی همواره در تکریم این دختر و بزرگداشت شخصیت او می کوشید. نقل است هر زمان که فاطمه زهرا بر رسول خدا(ص) وارد می شد آن حضرت به پاس احترام دختر خویش، تمام قامت در مقابلش می ایستاد و گاه به رسم ادب و محبت بر دستان وی بوسه می زد.
ای روی تو جلوه گاه سرمد زهرا | وی سینه تو بهشت احمد زهرا |
عید تو بُود ببخش عیدی ما را | زان دست که بوسیده محمد زهرا |
بیستم ماه جمادی الثانی، سالروز ولادت اختر تابناک آسمان عصمت، فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ است.
حقیقت آن است که شخصیت والا و مقام و موقعیت شگفت انگیز این بانوی بزرگ جهان اسلام از ابتدای ولادت تا کنون ـ که نزدیک به چهارده قرن از آن می گذرد ـ آنچنان که باید و شاید شناخته نشده است.
مقام معظم رهبری در سخنانی که در همین باره ایراد داشته اند، می فرمایند:
«وقتی انسان به روایاتی که مربوط به فاطمه زهرا(س) می باشد و از زبان ائمه ـ علیهم السلام ـ صادر شده است مراجعه می کند، می بیند زبان معصومین ـ علیهم السلام ـ نسبت به این بزرگوار، آن چنان زبان ستایش و خضوع و خشوع است که برای کسی که مقام والای فاطمه زهرا(س) را ندانسته باشد، ممکن است مایه تعجب باشد. از خود پیامبر اکرم(ص) که پدر و مربی این مخدره ی بزرگوار بود تا امیرالمؤمنین که همسر او بود و تا فرزندان او یعنی ائمه(ع) ـ هر کدام راجع به زهرای اطهر جمله ای گفته اند و آن را با زبان تعظیم و ستایش بیان کرده اند. این نشان دهنده آن مقام والا و توصیف ناشدنی است که حقیقتا برای ذهن قاصر ما، آن علو درجه معنوی و ملکوتی امّ الائمة النجباء ـ سلام الله علیها ـ قابل درک نیست.»
خانه فاطمه(س) در مدینه، خانه ایثار و کمک به محرومان بود و دردمندان و مستمندان این شهر آنگاه که از همه جا درمانده و ناامید می شدند، رو به خانه کوچک، اما پر خیر و برکت فاطمه می آورند.
در سال های نخستین هجرت پیامبر اکرم(ص)، هنگامی که حسن و حسین(ع) فرزندان خردسال زهرای اطهر، بیمار شده بودند حضرت زهرا به همراه سایر اعضای خانه، نذر کردند که در صورت شفا یافتن این دو جگر گوشه رسول خدا، سه روز روزه بگیرند. در پی ظهور نشانه های بهبودی در چهره حسن و حسین(ع) اعضای این خانواده به نذر خویش وفا کرده، سه روز روزه گرفتند. اما در غروب هر سه روز قطعه نانی که برای افطار خویش فراهم کرده بودند به یتیم و مسکین و اسیری درمانده که درب منزل آن ها را می کوبید بخشیدند و خود گرسنه شب را به صبح رساندند.
در پایان روز سوم، خداوند سبحان جهت تقدیر و ستایش از این همه اخلاص و ایثار، سوره «هل اتی» را در شأن علی، فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السلام ـ نازل فرمود و این حرکت شگفت انگیز را برای همیشه در سینه تاریخ ثبت نمود.
پناه عالمی درگاه زهراست | بشر حیران زقدر و جاه زهراست |
صراط او صراط مستقیم است | که راه رستگاری راه زهراست |
همیشه فصل مهمی از هنر و ادبیات دینی به شرح و توصیف زندگی شخصیت های بزرگ تاریخ و از جمله پیامبران الهی، ائمه معصومین و علمای فرزانه و وارسته اختصاص یافته است و اندیشمندان و هنرمندان متعهد همواره کوشیده اند با خلق آثار نفیس علمی و هنری، به معرفی این الگوهای راستین زندگانی بپردازند.
در این میان، مجموعه کتاب های علمی و تاریخی، و نیز شعر و داستان هایی که به منظور تشریح ابعاد، فضایل و کمالات اخلاقی و رفتاری بانوی نمونه اسلامی حضرت زهرا(س) نوشته شده، بسیار گسترده است. برخی از آن ها عبارتند از:
1 ـ بیت الاحزان، تألیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی؛
2 ـ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت، تألیف سید محمد کاظم قزوینی؛
3 ـ زندگانی حضرت زهرا و دختران آن حضرت، تألیف سید هاشم رسول محلاتی؛
4 ـ چشمه در بستر، نوشته مسعود پور سید آقایی؛
5 ـ کشتی پهلو گرفته، نوشته سید مهدی شجاعی؛
6 ـ زندگانی حضرت زهرا، تألیف آیت الله ناصر مکارم شیرازی؛
7 ـ فاطمه زهرا یاس عصمت، نوشته عبدالرحیم موگهی؛
8 ـ فاطمه گلواژه آفرینش، تألیف واحد خواهران دفتر تبلیغات اسلامی؛
9 ـ سیمای فاطمه در قرآن و عترت، نوشته عبدالحسین اشعری؛
10 ـ کتابنامه حضرت زهرا، تألیف ناصرالدین انصاری.
نقش دعا، عبادت و نیایش در زندگی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بسیار برجسته و چشمگیر است و آنگونه که از روایات دینی و گزاره های تاریخی بر می آید، آن حضرت علی رغم وظایف سخت و طاقت فرسایی که در داخل خانه بر عهده داشت در عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال نیز بسیار کوشا بود و بخشی مهمی از اوقات خویش را به اقامه نماز، تلاوت قرآن و دعا به درگاه ایزد منان اختصاص می داد. تا آنجا که یکی از بزرگان اهل سنت به نام «حسن بصری» می گوید:
«در میان این امت، هیچ کس عابدتر از فاطمه نبود؛ زیرا آن حضرت در مقام عبادت آن قدر روی پاهای خود ایستاد که قدم هایش ورم کرد.»
و نیز در حدیثی، پیامبر عظیم الشأن اسلام خطاب به سلمان می فرماید:
«ای سلمان! خدای تعالی چنان دل و جان و اعضا و جوارح دخترم فاطمه را به عبادت پر کرده که یکسره برای عبادت و فرمانبرداری حق تعالی، خود را از همه چیز فارغ ساخته است.»
حضرت زهرا(س) با همه عظمت و شکوه دست نایافتنی و فضایل و خصایص توصیف ناپذیرش، الگویی کامل برای بشر معاصر و نسل های آینده است و آشنایی با اخلاق خانوادگی و رفتارهای اجتماعی اش، سرآغاز گام نهادن به سمت روشنایی و معنویت و دوری از انحطاط و تاریکی هاست.
آری آن ستاره درخشان آسمان هدایت، حامل انوار الهی و جامع صفات برجسته انسانی است و زندگی کوتاه و پر فراز و نشیب اش آکنده از رمز و رازهای شگفت انگیز عبودیت و بندگی.
او آن زمان که در محراب عبادت، نماز برپا می دارد، فرشتگان آسمان را به تعجب وا می دارد و آن گاه که با دستان کوچکش گرد و خاشاک را از چهره پدر می زداید، قلب رنج کشیده پیامبر را تسکین می بخشد و آن موقع که در منزل همسر، رنج آسیاب و زحمت حمل مشک آب را متحمل می شود، تحسین امیرمؤمنان را بر می انگیزد. و در آن ساعت که قطعه نان افطاری خویش را به مسکین و یتیم و اسیری درمانده هدیه می کند، فرشته وحی را برای تقدیر و ستایش از این حرکت و نزول گلبانگ آیات قرآنی به جنبش و حرکت در می آورد و در آن لحظات که در هجران پدر، کوهی از مصایب و شداید بر او فرود می آید، صبر جمیل را پیشنه خود می سازد و در همه این حالات، پیشانی عبودیت و سپاس بر درگاه ایزد منان به زمین می ساید. آری فاطمه(س) ستاره ای درخشان و الگویی بررگ و کامل برای همه عصرها و نسل هاست.
مجله «المورد» که در کشور عراق به چاپ می رسد، در بررسی اشعار زنان صدر اسلام، در بیست و چهارمین شماره، مقاله ای را به قلم دکتر لیلا محمد ناظم الحیالی از دانشکده ادبیات دانشگاه مستنصریه بغداد، تحت عنوان «نگاهی به شعر فاطمه زهرا(س)» به چاپ رسانده که در بخشی از آن آمده است:
«فاطمه (س) متکلمی بس فصیح بود و سخنرانی بسیار شجاع. خطبه او که در کتاب «بلاغات النساء» ذکر شده، بسیار مشهور است. او در آن خطبه احساسات مردم را نسبت به پیامبر اکرم(ص) برانگیخت. همچنین فاطمه شاعر نیز بوده است. ابن رشیق قیروانی می گوید: فاطمه شعر نیز می سرود و اشعار زیادی از او نقل شده است. از بهترین نمونه های شعر عاطفی که احساسات شاعر را منعکس می کند شعر فاطمه(س) است که حزن و اندوه از آن می چکد و عواطف و ناله از آن سر می کشد.
از میان سخنان حضرت زهرا(س) خطبه آن حضرت در مسجد مدینه که پس از رحلت رسول خدا(ص) و در میان جمعیت مهاجر و انصار بیان شده معروف و مشهورتر است. این خطبه که علمای بزرگ شیعه و اهل سنت ـ از جمله ابن ابی الحدید معتزلی ـ با سلسله سندهای مختلف آن را نقل کرده اند، از نظر علمای ادب و فصاحت و بلاغت، هم سنگ و هم افق با خطبه های غرّا و شگفت انگیز امیرمؤمنان، علی(ع) است و از لحاظ نظم ظاهری و مفاهیم و معانی و عبارات فوق العاده و تحسین برانگیز می نماید.
آن حضرت خطبه خویش را ابتدا با تحلیلی عمیق و فشرده از آفرینش جهان آغاز کرده، به تشریح توحید، صفات پروردگار و اسما حسنای خداوند می پردازد سپس مقام والای پیامبر اکرم(ص) و آثار و برکات رسالت آن حضرت را برای مردم جزیرة العرب بیان می کند، آنگاه به توصیف قرآن و انوار و اسرار این کتاب مقدس مشغول شده، همگان را به تبعیت از فرامین جاودانی آن فرا می خواند.
در بخش های بعدی حضرت زهرا(س) به معرفی خود و بازگویی فضایل و مناقب امیرمؤمنان علی(ع) می پردازد و نقش اهل بیت را در استحکام پایه های دین مبین اسلام، به مهاجر و انصار یادآور می شود و ضرورت تبعیت و همگامی و همراهی آنان با این وارثان قرآن و پیامبر را خاطر نشان می سازد و در پایان حقوق اجتماعی و اقتصادی خویش را طلب می کند.
شیعیان از دیرباز به این خطبه شگفت انگیز با دیده عظمت نگریسته، بر اساس سنتی نیکو، به خواندن، یادآوری و حفظ آن می پردازند.
حضرت فاطمه زهرا(س) در همه حالات و شرایط، پیشانی عبودیت بر درگاه معبود یگانه بر زمین می سایید و گلواژه های حمد و ستایش بر زبان مبارکش جاری می شد. در این قسمت به گزیده هایی از نیایش های ستایش گرانه آن حضرت توجه فرمایید:
ـ آفریدگارا! حمد و ستایش و منت و فضل از آن توست، نعمت و شکوه و فرمانروایی و ملکوت، از آن توست. قدرت و افتخار، سروری و منت و بزرگواری از آن توست. یکتایی و ستایش بی همتایی و قداست و عظمت و آمرزش و والایی تو راست.
ـ خدایا! هر ستایش پاک و پسندیده و هر مدح ارجمند و سخن نیکو و زیبا، که سخن و گوینده آن را بپسندی، تنها شایسته توست.
ـ ستایش و حمد مرا با نخستین حمد ستایشگران و ثناگویان بپذیر. تکبیر و تهلیل و سخن نیک و زیبایم را با کلام نخستین تکبیر گویان و ثناخوانان پروردگار جهانیان، پذیرا باش.
ـ ستایشم را از آغاز روزگار تا روز رستاخیز، متصل گردان.
حمد و ستایشی همسنگ ذرات ریگ ها، تپه ها، کوه ها، و به شمار جرعه های آب دریاها و قطرات باران و برگ درختان و عدد ستارگان و هموزن خاک ها و دانه ها و سنگریزه ها و ذرات آسمان ها و زمین و آنچه در آن ها و میان آن ها و زیر آن ها و بالای آن هاست.
در مقام بیان عظمت اهل بیت علیهم السلام خصوصاً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و برکات وجودی آن بزرگواران چه میتوان گفت، و از کجا باید شروع کرد؟ آنهایی که خداوند متعال، عالم را به واسطه وجود ایشان خلق فرموده است، آنجا که رسول خدا صلوات الله علیه وآله فرمود:
«لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض» (1)
و یا حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در آن مرقومهای که به معاویه مرقوم نمودند میفرماید:
«فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا» (2)
این عبارت، از نظر معنا خیلی مهم است. بعضی میخواهند بگویند که معنای این روایت این است که مردم تربیتشده یا پرورشیافته مکتب ما هستند، ولی هیچ مانعی ندارد که به این معنا باشد که هدف غایی از خلقت، وجود محمد و آل محمد علیهم السلام است.
و یا آن حدیث قدسی که خداوند میفرماید: «خَلَقْتُکَ لِأجْلِی» (3) و در حدیثی دیگر میفرماید: «لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاکَ» (4). اصلاً انسان نمیتواند بفهمد که خداوند متعال که میفرماید: تو را برای خودم خلق کردم و همه افلاک را برای تو خلق کردم چه معنایی دارد؟
آنچه از همه این سخنان معلوم میشود این است که ارتباط آنها با خداوند متعال بسیار بالاست، چرا که خداوند متعال، بالا و والاست، البته خود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اظهار عجز میکند و اظهار میدارد: «مَا عَرَفْنَاکَ حَقَ مَعْرِفَتِکَ»(5)
باید دانست که ما هر چه داریم از اهل بیت علیهم السلام داریم. غیر از آنها هر کس هر چه میگوید، وقتی انسان آنها را ملاحظه میکند میبیند به جایی متصل نیست و نمیشود به آن اعتماد کرد.
همه چیز در مکتب اهل بیت علیهم السلام است که پیامبر فرمود: إنی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی، یعنی همه چیز را از اهل بیت بگیرید و از غیر اینها نگیرید.
آن حضرت در بین اهل بیت علیهم السلام، مقام و عظمت خاصی دارند که همه ائمه علیهم السلام به وجود ایشان افتخار میکنند. در واقع، آن وجود مقدس برای همه اهل بیت علیهم السلام حجت است، یعنی برای حقانیت خودشان و برای بطلان غاصبین و ستمگران به وجود آن بزرگوار احتجاج میکنند
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه از اینها جلو بیفتید و نه عقب، که اگر جلو بروید گمراه میشوید و اگر عقب بیفتید هلاک میگردید. و نیز میفرماید: لاتُعَلِّمُوهُم چیزی یادشان ندهید، فإنَّهُم أعْلَمُ مِنْکُم از تمام مردم، اینها عالمتر هستند.
حال در میان اهل بیت علیهم السلام، حضرت زهرا سلام الله علیها یک محوریت خاصی دارند؛ ملاحظه کنید وقتی اهل بیت علیهم السلام معرفی میشوند ایشان در صدر هستند؛ «هُمْ فَاطِمَةُ وَ أبُوهَا وَ بَعْلُهَا وَ بَنُوهَا» (6)
آن حضرت در بین اهل بیت علیهم السلام، مقام و عظمت خاصی دارند که همه ائمه علیهم السلام به وجود ایشان افتخار میکنند. در واقع، آن وجود مقدس برای همه اهل بیت علیهم السلام حجت است، یعنی برای حقانیت خودشان و برای بطلان غاصبین و ستمگران به وجود آن بزرگوار احتجاج میکنند. همه اهل بیت علیهم السلام حجتند، ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از این جهات، حجیتش از همه بیشتر است.
فاطمه زهرا سلام الله علیها سیدة نساء العالمین، بضعة الرسول و قرینة ولیّ الله، بانویی که در مباهله به حکم قرآن مجید، اختصاصِ شرکت داشت، و از اهل بیت علیهم السلام هم، یگانه بانویی بود که به مقام عصمت و طهارت چون پدر و همسر و فرزندانش آراسته بود، و در آن اجتماع که حتی امّ سلمه هم اجازه حضور نیافت و از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جواب «إنّکِ على الخیر» شنید، فقط یگانه بانویی که حضور داشت آن حضرت بود.
او در غیر مقام نبوت، در اخلاق و علم و کمالات نسبت به پدر نسخهای مطابق اصل بود، و مثل سائر ائمه علیهم السلام سیره و رفتار و گفتارش، دین و شرع و دلیل احکام الهی است.
امروز ما به تأسی به آن حضرت احتیاج داریم. جامعه ما به پیروی از روش همسرداری و تربیت فرزند - که آن حضرت بهترین طریقه و روش را داشتند- احتیاج دارد.
امروز کلمات آن حضرت باید سرمشق زندگی همه بانوان و بلکه مردان باشد. آن حضرت، مقام واقعی و کرامت حقیقی زن را به دنیا ابلاغ نمود و فرمود: بهترین زن آن است که نه او مرد نامحرمی را ببیند و نه مرد نامحرمی او را ببیند.
این است که حضرت زهرا علیها السلام را تا امروز و تا قیامت، در دلهای مردم آگاه و خداپرست و حقجو زنده نگه داشته است.
پی نوشت:
1) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ب26، ح22.
2) نهج البلاغة، نامه 28.
3) الجواهر السنیة، شیخ حر عاملی، ص710.
4) بحارالانوار، ج15، ب1، ح48.
5) همان، ج68، ب61، ح1.
6) عوالم العلوم، ص933.
در بررسی ابعاد شخصیّت حضرت زهرا علیهالسلام، موضوع تولّد ایشان یکی از جنبههای رازگونه و پیچیدهای می باشد که دارای فرآیند طولانی الهی بوده است. همانگونه که زندگی کوتاه دنیوی آن بانو هنوز سرشار از ناگفتههای زیاد است و نامعلوم بودن مدفن شریف او سالهاست دل عاشقان را داغدار ساخته و قدرش همچون قبرش ناشناخته مانده، تولّد او نیز سِرِّ غامض و سر به مُهری است که فقط نکاتی از آن، از طریق سخنان فرزندان بزرگوارش به ما رسیده و برای شنیدن همین نکات هم، ظرف ذهن ما بسی کوچک و کم حجم است.
محور این نوشتار، حدیثی است که علّامه مجلسی آن را با سند مُفَضَّل بن عمر جعفی از قول امام صادق علیه السلام بیان کرده است.(1)
بشارتی مهم در معراج
پیش از تولّد حضرت فاطمه علیهالسلام ، خداوند در معراج، بشارت تولّد ایشان را به نبیّ خاتم داده و فرموده بود:
«ای پیامبر! خداوند [ولادت] فاطمه را از خدیجه، دختر خویلد به تو بشارت میدهد...»(2)
بشارت پیامبر اکرم به وجود مقدّس حضرت فاطمه علیهالسلام ، آن هم در معراج، خود به تنهایی گویای اهمّیت موضوع تولّد ایشان است و میتوان به جرئت گفت که این مسئله، یکی از مسائل حیاتی دنیای اسلام و مسلمانان بوده که از طرف خداوند در آن موقعیّت به پیامبر نوید داده شد.
فاصله ای سخت
«پیامبر در ریگزار ابطح با عمّار یاسر، منذر بن ضحضاح، ابوبکر، عمر، علیّ ابن ابیطالب، عبّاس بن عبدالمطلّب و حمزه بن عبدالمطلّب نشسته بودند. ناگهان جبرئیل در صورت عظیمش بر او فرود آمد؛ بالهایش را از مشرق تا مغرب گسترانیده بود. پس ندا داد: «ای پیامبر بزرگوار! خداوند بر تو سلام میفرستد و به تو دستور میدهد که چهل روز از خدیجه فاصله بگیری.» (3)
در این روایت خداوند به پیامبر اکرم دستور میدهد که باید چهل شبانه روز از حضرت خدیجه دوری گزیند.
نزول سه فرشته بزرگ الهی برای انجام یک امر الهی، و مائده ای ملکوتی که بفرموده شخص رسول خدا خوردن آن بر غیر حضرتش حرام بود، همه عظمت این موضوع را میرساند. قرار است چه اتّفاقی بیافتد؟!
در این قسمت از حدیث، دو نکته قابل تأمّل است:
اوّل اینکه جبرئیل با هیبت اصلی خود (با بالهای گسترده) بر پیامبر فرود آمد. این مسئله نشان میدهد که حامل پیامی بسیار مهم برای پیامبر بوده است؛ همچنان که برای اعلام امر رسالت هم با هیبت کامل بر رسول خدا ظاهر شد.
و نکته دوم اینکه واژه «یَأْمُرُکَ؛ خداوند به تو دستور میدهد»، متضمِّن این معناست که دستور لازم الاجراست؛ زیرا خداوند از عشق فراوان پیامبر و حضرت خدیجه به یکدیگر آگاه بود و میدانست چنین دستوری بر آن دو، سنگین و مشقّت بار است. (4) ولی چون دستور، دستور الهی و لازم الاجرا بود، پیامبر بر انجام آن، لحظهای درنگ نکرد و از همان لحظه، امر الهی را شروع نمود؛ بدون اینکه واقعیّت امر را به حضرت خدیجه اطّلاع دهد.(5)
چلّه خاص برای امری مهم
«پیامبر در این چهل روز، روزهدار بود و در شب به عبادت میپرداخت.»(6)
و پس از سپری شدن چلّه ، جبرئیل، فرود آمد و گفت:
«ای پیامبر بزرگوار! خداوند به تو درود میفرستد و به تو دستوری میدهد که برای هدیه و تحفه او آماده شوی.» پیامبر به او گفت: «تحفه پروردگار چیست؟» جبرئیل گفت: «من به آن آگاهی ندارم.» در آن وقت، میکائیل فرود آمد و با او ظرفی بود که با پارچهای از سندس [یا استبرق] پوشیده شده بود. آن را جلوی پیامبر گذارد.»
جبرئیل به پیامبر گفت:
«پروردگار به تو دستور میدهد که از این غذا افطار کنی». ظرف را آشکار ساخت. در آن، خوشهای خرمای تازه و خوشهای انگور بود. رسول خدا از آنها میل فرمودند. بعد از آن، آب نوشید تا سیراب شد. پس اراده فرمود دستهای خود را بشوید؛ جبرئیل بر دستهایش آب ریخت. میکائیل آن را شست و شو داد و اسرافیل با دستمالی خشک کرد. آنگاه اضافه غذا را با ظرف آن به طرف آسمان بردند.»(7)
نزول سه فرشته بزرگ الهی برای انجام یک امر الهی، و مائده ای ملکوتی که بفرموده شخص رسول خدا خوردن آن بر غیر حضرتش حرام بود، همه عظمت این موضوع را میرساند. قرار است چه اتّفاقی بیافتد؟!
تعجیل در مواقعه به امر الهی
پس از آنکه پیامبر از آن غذای بهشتی و الهی خورد، برخاست تا برای نماز آماده شود. جبرئیل او را از نماز خواندن منع نمود و به او فرمود:
«اکنون وقت نماز نیست؛ بلکه باید به خانه خدیجه روی و با وی همبستر گردی. خداوند اراده فرمود که امشب از صلب شما فرزندی پاک بیافریند.
رسول خدا به دنبال این فرمان، فوری به طرف خانه خدیجه روان گردید.»(8)
پیامبر هر شب طبق عادت، در بدو ورود به خانه، وضو میساخت و دو رکعت نماز مختصر میخواند، سپس در بستر قرار میگرفت؛ ولی در آن شب ظرف آبی طلب نکرد و برای نماز خواندن آماده نشد و این همان مطلب قبلی، یعنی سرعت و تعجیل در تنفیذ امر الهی را اثبات میکند. آری، امر الهی.
بارداری استثنایی
در آن شب نورانی، نطفه حضرت فاطمه علیهاالسلام به امر الهی از صلب نبوّت به رحم مطهّر منتقل شد و این نکته مهمّی بود که در جمله حضرت خدیجه، هویداست؛ اینکه برخلاف تمام انعقاد نطفهها، حضرت خدیجه از همان لحظه متوجّه باردار شدن خود گردید.
«سوگند به آنکه آسمان را برافراشت و آب را از چشمهها جاری ساخت، رسول خدا در آن شب از من دور نگردید، مگر اینکه سنگینی حمل فاطمه را در وجود خود احساس کردم.»(9)
تکلّم با مادر در رحم
هنگامی که حضرت خدیجه، با پیامبر که فردی یتیم و فقیر بود، ازدواج نمود، زنان مکّه از او دوری میگزیدند، به او وارد نمیشدند و سلام نمیکردند. از این رو، حضرت خدیجه احساس تنهایی مینمود.
هنگامی که فاطمه علیهاالسلام پا به عرصه زمین نهاد، نوری عظیم از ایشان بلند شد تا اینکه این نور به تمام خانههای مکّه داخل شد و در شرق و غرب زمین، جایی از این نور خالی نماند زمانی که به فاطمه باردار شد، حضرت فاطمه علیهاالسلام در بطن حضرت خدیجه با او حرف میزدند و او را به صبر و شکیبایی دعوت مینمودند. حضرت خدیجه حرف زدن فاطمه علیهاالسلام با خود را از پیامبر مخفی میکرد تا اینکه روزی رسول خدا شنید که خدیجه با خود صحبت میکنند. فرمودند: «با چه کسی سخن میگویی؟» عرض کرد: جنینی که در شکم من است، پیوسته با من حرف میزند و موجب آرامش من میشود.(10)
قابله های بهشتی
هنگامی که زمان فارغ شدن و وضع حمل زنی میرسد، معمولاً زنها برای کمک به او میشتابند؛ ولی هنگامی که حضرت خدیجه به زنان قریش و بنیهاشم پیغام کمک فرستاد، آنها با کینه ای که از ازدواج ایشان با پیامبر به دل داشتند، از کمک به او سر باز زدند و به یاری او نیامدند. در این هنگام، خدایی که تمام مقدّمات و برنامه ریزی خود را برای تولّد این بانو، آماده و مهیّا ساخته بود، رسولان خود را برای یاری فرستاد:
«چهار زن بلند قامت و نورانی بر او وارد شدند که بیشتر، زنان بنیهاشم بودند. حضرت خدیجه چون آنها را دید، ترسید. یکی از آنان گفت: ای خدیجه! ناراحت مباش؛ چرا که ما را پروردگارت به سوی تو فرستاده است. ما خواهران تو هستیم؛ من ساره هستم و ایشان آسیه، دختر مزاحم، رفیق تو در بهشت، این مریم، دختر عمران و ایشان صفورا، دختر شعیب است.(11)
چهار زن برتر جهان، همراه حضرت خدیجه از برای چنین امر مهمّی مأمور شده و کمر به خدمت چنین وجودی بسته بودند.
نوری عظیم در سرتا سر زمین
پس هنگامی که فاطمه علیهاالسلام پا به عرصه زمین نهاد، نوری عظیم از ایشان بلند شد تا اینکه این نور به تمام خانههای مکّه داخل شد و در شرق و غرب زمین، جایی از این نور خالی نماند.(12)
نوزاد در بدو تولّد خود، لب به سخن گشود که:
«خدایی جز الله نیست. پدرم رسول خداست و سرور تمام انبیا. همسرم علی مرتضی، سرور تمام اوصیا و فرزندانم حسن و حسین: سرور تمام بنیآدم. سپس نام تکتک فرزندان [معصومش] را برد و بر آنها سلام کرد.»(13)
در این هنگام حورالعین و اهل بهشت به فاطمه علیهاالسلام لبخند زدند و یکدیگر را برای تولّد او بشارت گفتند. (14)
و اینچنین است که خداوند و بهشت به وجود او افتخار میکند.
و این تازه آغازی بود برای رازهای پیچیده فاطمه علیهاالسلام ...
پی نوشت:
1) بحارالأنوار، ج16، ص 78.
2) یَا مُحَمَّد! إِنَّ اللهَ تَعَالَی یُبَشِّرُکَ بِفَاطِمَةَ مِنْ خَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ...؛ بحارالأنوار، ج8، ص 151.
3) النَّبِیُّ جَالِسٌ بِالْأَبْطَحِ وَ مَعَهُ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ وَ الْمُنْذِرُ بْنُ الضَّحْضَاحِ وَ أَبُو بکر وَ عُمَرُ وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِیطَالِبٍ وَ الْعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ إِذْ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فِی صُورَتِهِ الْعُظْمَی قَدْ نَشَرَ أَجْنِحَتَهُ حَتَّی أَخَذَتْ مِنَ الْمَشْرِقِ إِلَی الْمَغْرِبِ فَنَادَاهُ یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی یَقْرَأُ عَلَیْکَ السَّلَامَ وَ هُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَعْتَزِلَ عَنْ خَدِیجَةَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً.
4) از اینرو، در ادامه حدیث آمده است: «فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَی النَّبِیِّ وَ کَانَ لَهَا مُحِبّاً وَ بِهَا وَامِقاً؛ پس، آن بر پیامبر سنگین و سخت آمد؛ زیرا او عاشق و دلباخته همسر وفادار خویش بود.«
5) آن حضرت در روزهای آخر دوره، عمّار یاسر را به خدمت خدیجه فرستاد و به او فرمود:
«به خدیجه بگو: گمان نکن که من از تو بریده و تو را رها کردهام؛ بلکه پروردگارم برای اجرای آن به من دستور فرموده است. در آن، خیر بیاندیش. خداوند هر روز به وجود تو به بزرگان فرشتهها افتخار میکند.»
6) فَأَقَامَ النَّبِیُّ أَرْبَعِینَ یَوْماً یَصُومُ النَّهَارَ وَ یَقُومُ اللَّیْلَ.
7) یَا مُحَمَّدُ الْعَلِیُّ الْأَعْلَی! یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ هُوَ یَأْمُرُکَ أَنْ تَتَأَهَّبَ لِتَحِیَّتِهِ وَ تُحْفَتِهِ. قَالَ النَّبِیُّ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا تُحْفَةُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ مَا تَحِیَّتُهُ قَالَ لَا عِلْمَ لِی...؛ کَشَفَ الطَّبَقَ فَإِذَا عِذْقٌ مِنْ رُطَبٍ وَ عُنْقُودٌ مِنْ عِنَبٍ فَأَکَلَ النَّبِیُّ مِنْهُ شِبَعاً وَ شَرِبَ مِنَ الْمَاءِ رِیّاً وَ مَدَّ یَدَهُ لِلْغَسْلِ فَأَفَاضَ الْمَاءَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ وَ غَسَلَ یَدَهُ مِیکَائِیلُ وَ تَمَنْدَلَهُ إِسْرَافِیلُ ارْتَفَعَ فَاضِلُ الطَّعَامِ مَعَ الْإِنَاءِ إِلَی السَّمَاءِ.
8) الصَّلَاةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَیْکَ فِی وَقْتِکَ حَتَّی تَأْتِیَ إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَةَ فَتُوَاقِعَهَا فَإِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ آلَی عَلَی نَفْسِهِ أَنْ یَخْلُقَ مِنْ صُلْبِکَ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً فَوَثَبَ رسول الله إِلَی مَنْزِلِ خَدِیجَةَ.
از عبارت «وَثَبَ الی؛ پرید، برجست» در این روایت میتوان فهمید که اوّلاً امر الهی وجوب فوری داشته است و ثانیاً پیامبر اکرم به خاطر علاقه وافری که به همسر خویش داشت، به محض رخصت الهی برای دیدار حضرت خدیجه، به منزل ایشان رفت و این عشق دو طرفه بود؛ زیرا در حدیث آمده است که حضرت خدیجه هنگامی که صدای پیامبر را شنید، با شادمانی و خوشحالی فراوان در را باز کرد: قَالَتْ خَدِیجَةُ فَقُمْتُ فَرِحَةً مُسْتَبْشِرَةً بِالنَّبِیِّ وَ فَتَحْتُ الْبَابَ.
9) فَلَا وَ الَّذِی سَمَکَ السَّمَاءَ وَ أَنْبَعَ الْمَاءَ مَا تَبَاعَدَ عَنِّی النَّبِیُّ حَتَّی حَسِسْتُ بِثِقْلِ فَاطِمَةَ فِی بَطْنِی.
10) فَلَمَّا حَمَلَتْ بِفَاطِمَةَ صَارَتْ تُحَدِّثُهَا فِی بَطْنِهَا وَ تُصَبِّرُهَا وَ کَانَتْ خَدِیجَةُ تَکْتُمُ ذَلِکَ عَنْ رسول الله فَدَخَلَ یَوْماً وَ سَمِعَ خَدِیجَةَ تُحَدِّثُ فَاطِمَةَ فَقَالَ لَهَا یَا خَدِیجَةُ مَنْ یُحَدِّثُکِ قَالَتِ الْجَنِینُ الَّذِی فِی بَطْنِی یُحَدِّثُنِی وَ یُؤْنِسُنِی.
11) دَخَلَ عَلَیْهَا أَرْبَعُ نِسْوَةٍ طِوَالٍ کَأَنَّهُنَّ مِنْ نِسَاءِ بَنِیهاشِمٍ فَفَزِعَتْ مِنْهُنَّ فَقَالَتْ لَهَا إِحْدَاهُنَّ لَا تَحْزَنِی یَا خَدِیجَةُ فَإِنَّا رُسُلُ رَبِّکِ إِلَیْکِ وَ نَحْنُ أَخَوَاتُکِ أَنَا سَارَةُ وَ هَذِهِ آسِیَةُ بِنْتُ مُزَاحِمٍ وَ هِیَ رَفِیقَتُکِ فِی الْجَنَّةِ وَ هَذِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ وَ هَذِهِ صَفْرَاءُ ]صَفُورَاءُ] بِنْتُ شُعَیْبٍ.
12) فَلَمَّا سَقَطَتْ إِلَی الْأَرْضِ أَشْرَقَ مِنْهَا النُّورُ حَتَّی دَخَلَ بُیُوتَاتِ مَکَّةَ وَ لَمْ یَبْقَ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ لَا غَرْبِهَا مَوْضِعٌ إِلَّا أَشْرَقَ فِیهِ ذَلِکَ النُّورُ؛ بحارالأنوار، ج43، ص 3.
13) فَنَطَقَتْ فَاطِمَةُ بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ أَبِی رسولالله سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَ أَنَّ وُلْدِی سَیِّدُ الْأَسْبَاطِ ثُمَّ سَلَّمَتْ عَلَیْهِنَّ وَ سَمَّتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا.
14) ضَحِکْنَ إِلَیْهَا وَ تَبَاشَرَتِ الْحُورُ الْعِینُ وَ بَشَّرَ أَهْلُ الْجَنَّةِ بَعْضُهُمْ بَعْضاً بِوِلَادَةِ فَاطِمَةَ.
با توجه به این حقایق معلوم مىشود که چرا شریعت اسلام کیفر چند گناه از قبیل: قتل عمد، قذف، زنا، محاربه افساد، شرب خمر، ارتداد از دین، لواط و سرقت را به نص صریح تعیین کرده و در سایر موارد کیفر خاصى مقرّر نداشته و نوع و مقدار کیفر را به نظر حاکم شرع گذاشته است.
این همه به خاطر این است که به اقتضاى اوضاع زمان و مکان جرم و احوال مجرم او را تعزیر کند؛ زیرا ارتکاب و انتشار این گونه گناهان، موجب تزلزل پیوندهاى اجتماعى و علت بدبختى و پریشانى امتهاست.
ارتداد
اسلام، منبع تمام خیرات و برکات، در دنیا و آخرت است.
تقوا، ورع، بیدارى، علم، فضیلت، درستى، صلاح و سداد، جود و سخا، تواضع و خشیت و تمام اوصاف حمیده، در سایه ارتباط اسلام به دست آمده و کسى که در حدّ خودش از اسلام شناخت دارد و به آن عمل مىکند، مؤمن است، و مؤمن تنها کسى است که از رضایت و خشنودى حق برخوردار است و در آخرت از بهترین نعمتهاى الهى بهرهمند است.
قرآن مجید بهشت را حق مؤمن دانسته و احترامى که براى مؤمن قائل است براى کسى قائل نیست.
کسى که روى به اسلام کند، در حقیقت روى به خیر دنیا و آخرت کرده، و در نتیجه، درهاى رحمت الهى را به روى خود گشوده است.
با توجه به منافع دنیوى و آخرتى که در اسلام هست، حساب کنید اگر کسى روى از این دین جاوید برگرداند، که در حقیقت روى از خدا و انبیاء و کتب آسمانى و درهاى رحمت الهى برگردانده، چه گناه بزرگى مرتکب شده است و علاوه بر کیفر در دنیا، در آخرت به چه عذابى مبتلا خواهد شد.
از آنجایى که مرتد، از نظر قرآن کافر است، بهتر این است که خوانندگان محترم براى آگاهى از وضع کافر به قرآن مجید مراجعه کنند، تا بر آنان معلوم شود که مرتد در قیامت دچار چه بلاهاى خطرناک ابدى است:
«اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرِینَ مِنْ عَذابٍ شَدِیدٍ» .
«خدایى که آنچه در آسمانها و زمین است، در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست؛ و واى بر کافران از عذابى سخت».
«وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً» .
«و براى آنان که به قیامت ایمان نمىآورند، عذابى دردناک آماده کردهایم».
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَأُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ» .
«و کسانى که کافر شده و آیات ما را تکذیب کردهاند، پس عذابى خوارکننده براى آنان است».
کمتر سورهاى در قرآن مجید مىبینیم که به عذاب روگردانندگان از خدا اشاره نکرده باشد، وهمچنین در روایات مهم، بهعذاب مرتدین اشاره شده که خوانندگان محترم مىتوانند براى تفصیل بیشتر، به قرآن و کتب روایى مراجعه کنند.
با توجه این که حضرت حق در آیات قرآن مجید، و به زبان پیامبران و امامان همه انسانها را دعوت به تقوا کرده، و از آنان خواسته است در همه شئون زندگى و در هر قدمى که برمىدارند و قلب را به هر نیتى که مىسپرند تقواى الهى یعنى اجتناب از هر حرامى که در رابطه با هر شأنى از شئون حیات است رعایت کنند بىتردید اجراى این فرمان نورانى و پر برکت از طرفى، و اتصال به تقوا از طرف دیگر براى انسان منافع و آثارى خواهد داشت.
اگر تقوا را چون درختى پاک و شجرهاى طیبه تصور کنیم که همین گونه هم هست، پس باید اعتراف کنیم که این درخت باید و قطعاً ثمرات و محصولات بسیار مفیدى در عرصهگاه حیات دنیا و آخرت انسان از خود ظهور دهد.
این اوراق اگر بخواهد همه ثمرات و منافع تقوا را از طریق قرآن و روایات بیان کند بدون شک به چندین جلد خواهد رسید و از مسیر تفسیر دیگر آیات شریفه کتاب مجید حق باز خواهد ماند، ولى براى این که مطالعه کنندگان محترم از این خرمن پرفیض خوشهاى برگیرند به ترتیب سورههاى قرآن به گوشهاى از منافع و آثار تقوا اشاره مىشود.
فلاح و رستگارى
وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: «1»
نسبت به خدا در همه امورتان پروا کنید تا هماى فلاح و رستگارى را در آغوش بگیرید.
فلح در لغت به معناى شکافتن است، و از آنجا که زارع و کشاور زمین را با گاو آهن مىشکافد و هر گونه مانع رشد دانهها را از میان برمىدارد، و زمین را آماده تخم پاشى و رشد گیاه مىکند عرب به او فلاح مىگوید.
کسى که با رعایت تقوا در همه شئون حیات، موانع راه سعادت دنیا و آخرت را بر طرف مىکند، و آنچه را سد راه خوشبختى است مىشکافد و حرکت در راه حق را ادامه مىدهد یقیناً به فلاح و رستگارى که همانا نعمت جاوید الهى در قیامت است مىرسد.
راغب اصفهانى در کتاب المفردات خود که بیان و توضیح لغات قرآن است مىنویسد: فلاحى که اهل تقوا و آراستگان به ایمان در قیامت به آن مىرسند عبارت است از: دانش و معرفت بىجهل، عزت به ذلت، حیات بىمرگ، ثروت و غناى بىفقر است.
معیت و همراهى با حق
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ: «2»
و از خدا پروا کنید و بدانید بىتردید خدا همراه با پرهیزکاران است.
اجتناب و دورى انسان از همه آلودگىهاى ظاهر و باطن، و جدا زیستن آدمى از فساد و گناه و معصیت که عامل طهارت و پاکى است، زمینه ساز معیت و همراهى خدا با آدمى است، و خداى مهربان با هر کس معیت و همراهى داشته باشد مسلماً از آفات و فتنهها در دنیا، و بلاها و عذابها در آخرت در امان خواهد بود.
اهل خدا، و مسافران به سوى دوست، و سالکان راه محبوب ترک همه گناهان را رکن و اساس تقوا دانسته، و بناى آباد دنیا و آخرت را مبتنى بر آن مىدانند و از چهار منزل مراقبت آن را اول منزل و پایه آن برشمردهاند:
«الاول ترک المعاصى و هذا هو الذى بنى علیه قوام التقوى و اسس علیه اساس الآخرة و الاولى، ما تقرب المتقربون بشیئ اعلى و افضل منه.
الثانى الاشتغال بالطاعات مع حضور القلب.
الثالث عدم الغفلة.
الرابع الحزن الدائم قال: انى لا اسکن الا فى قلب محزون.» «3»
اولین مرحله و منزل مراقبت ترک همه گناهان است، و این ترک و آزاد زیستن از معاصى است که پایههاى تقوا بر آن بنا شده، و اساس آخرت و دنیاى صحیح را بر آن نهادهاند، بندگان مقرب خدا که با ارزشترین انسانهایند به چیزى برتر و بهتر از ترک همه گناهان به خدا تقرب نجستهاند.
در معارف الهیه آمده: موسى از خضر پرسید آراسته به کدام حقیقت شدهاى که به من مأموریت دادهاند از تو بخشى از اسرار و واقعیات را بیاموزم، و با چه وسیله به این مرتبه و مقام رسیدهاى؟! خضر در پاسخ گفت: به ترک همه گناهان. دومین مرحله مراقبت مشغول بودن به طاعات و عبادات با حضور قلب است.
و سومین مرحله آن خالى بودن از غفلت و بىخبرى نسبت به حقایق هستى است.
و چهارمین آن اندوه دائم و حزن همیشگى نسبت به عمر گذشته و فرصتهاى از دست رفته و کوتاهى در عبادت است.
حضرت حق جل و علا فرمود: من جز در دل محزون سکونت نمىگیرم!
مصون ماندن از عذاب سخت
وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ: «4»
از خدا پروا کنید و بدانید مسلماً خدا در کیفر بسیار سختگیر است.
آرى کسى که به فرمانها و احکام حضرت حق گردن ننهد، و زحمات و کوشش پیامبران و امامان را که جز هدایت انسان به سوى خیر دنیا و آخرت هدفى نداشتند قدردانى ننماید، و آئین و دین خدا را به مسخره بگیرد، و معبود خود را هواى نفس خویش قرار دهد، و به راه یاغیان و طاغیان برود مستحق سختترین کیفر و شدیدترین عقاب و عذاب است، و هر کس از خدا پروا کند و به حفظ خویش از گناهان و فسق و فجور برخیزد، و در همه شئون زندگى تقواى الهى را رعایت نماید البته از کیفر سخت او براى ابد در امان خواهد ماند.
مصون ماندن از نقشههاى خائنانه دشمنان
وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً: «5»
و اگر صبر و تقوا پیشه کنید و در میدان جهاد پایدار بمانید و از دوستى و موالات با دشمنان خدا بپرهیزید، نقشههاى خائنانه و کید و حیله آنان اندک زیانى به شما نخواهد رسانید.
در این آیه شریفه خداى عزیز استقامت در میدان جنگ، و اجتناب از دوستى و معاشرت با دشمنان را مانع و سدى سخت در برابر اثر گذارى نقشه و تدبیر شیطانى یاغیان و طاغیان مىداند.
آرى اگر مسلمانان در برابر دشمنان خدا سستى نشان دهند، و از خود مقاومتى به میدان نیاورند، و راه دوستى و معاشرت و آمیزش با دشمنان را باز بگذارند، سزاوار شکست و ذلت مىشوند، و نقشه و تدبیر خائنانه دشمنان بر تمام شئون حیات آنان اثر مىگذارد، و از این طریق زیانها و خسارتهاى غیر قابل جبرانى به مسلمانان وارد مىآید.
ایمان به خدا و قیامت، و توحید و طاعت اقتضاء مىکند که انسان در میدان هر جهادى تا پیروزى قطعى استقامت ورزد، و در همه امورش از تکیه بر دشمنان و پناه بردن به ولایت و دوستى آنان بپرهیزد، تا از زیان نقشههاى آنان در امان بماند، زیرا کسى که به خدا توکل مىکند و بر آزمایشات الهى استقامت مىورزد، و فقط به یارى او چشم مىدوزد، در هر میدانى نسبت به خواسته بر حقش چیره مىشود، و بر دشمنانش پیروز مىگردد، و در حفاظت نیکوى پروردگارش محفوظ مىماند.
ولى آن که از غیر خدا توقع یارى مىکند، و به خودش واگذار شده قطعا از یارى پروردگارش و نصرت و حفظ خدایش محروم خواهد ماند.
من استعان بغیر الله فى طلب
فان ناصره عجز و خذلان: «6» آن که در خواسته و طلبى از غیر خدا یارى بخواهد، بىتردید یار او ناتوانى و خوارى است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره 189.
(2)- بقره 194.
(3)- تذکره المتقین شیخ مفید بهایى ص
(4)- بقره 196.
(5)- آل عمران 120.
(6)- تفسیر محىالدین، ج اول ص 215.
شروع آفرینش و طلوع حیات همراه با الگوهای ارزشمند برای انسانها بوده است تا همگان از گفتار ربّانی و رفتار وحیانی آنان بهره برند و خود را به قله قدس و بلندای انسانیت برسانند.
در این میان نقش درس آموزی و الگودهی فاطمه زهرا علیهاالسلام، جایگاهی ژرف و ارزشی افزون دارد، زیرا همراه با حوادثی بسیار، و نشیب و فرازی فراوان بوده و در لحظه لحظه های آن برگی از معرفت و فرزانگی به چشم می خورد؛ سالهایی اندک، وقایعی سترگ و تأثیری فراسوی زمان و مکان، همه با هم دوران زندگانی سلاله یاسین و دخت آفتاب؛ حضرت زهرا(س) را دایرة المعارفی بس بزرگ برای تمامی انسانها بویژه بانوان ساخته است. آنچه در این راستا ضروری می نماید، پندپذیری و درس آموزی هر یک از ما از این گنجینه جاودان آفرینش است تا بیش از پیش به سوی تکامل و ترقی و دست یابی به ارزشهای راستین اسلام ناب محمدی رهنمون شویم.
ان شاءاللّه
آسمانی
نخستین گام موفقیت انسان در گستره حیات، بهره مندی از بینشی روشن و بصیرتی آسمانی است؛ دیدگاهی که آفرینش را در آیینه نگاه آدمی به صورتی زیبا و حقیقی به تصویر می کشاند. برخی که از این مائده الهی بی بهره اند حیات خویشتن را «ساحل خوشگذرانی» و یا «میدان بازی و سرگرمی» می شمرند و دامنه تلاش خود را در روزهایی زودگذر به دست فراموشی می سپرند. تو گویی از آغاز تا فرجام زندگانی اینان باید در امور دلفریب و ظاهر زودگذر صرف شود!
بسیاری از دانشمندان و صاحبان فکر و اندیشه در طول تاریخ از این موهبت آسمانی محروم بوده اند و پس از سالهای بسیار تلاشی سخت و طاقت سوز در بیراهه های ضلالت و هواپرستی دچار هلاکت معنوی شده اند.
آری آنچه در این عرصه، بسیار مهم است بینش مندی است نه دانشمندی و دیدن است نه دانستن؛ چه بسا انسانهایی به ظاهر جاهل که دلی لبریز از بصیرت دارند و قلبی پرنور از بینش.
با هم برخی از سخنان فاطمه زهرا، سلام اللّه علیها را در این باره می نگریم:
رضایت، طاعت و اطاعت دخت آفتاب در حوادث روزانه، بارشی از صفات ارزشمند این بانو است؛ به گونه ای که هیچ گاه خود را در برابر دستورات خداوند و سخنان رسول او، صاحب نظر نمی دید، و از سوی دیگر با عشقی روزافزون سر بر آستان اراده الهی و تقدیر ربوبی می نهاد. عبارت روشنی بخش و مهرافروز:
رَضیتُ بِما رَضی اللّه لی وَ رَسولُه(1)
(خشنودم به آنچه که خدا و پیامبر او برای من رضایت دادند)
و یا:
رضیتُ باللّه ربّا و بکَ یا ابتاه نبیّا و بابن عمّی بعلاً و ولیّا(2)
(خشنودم که خدا پروردگار من است و تو ای پدر پیامبر من و پسرعمویم علی شوهر و امام من است)
تجلّی ساز این ویژگی عرشی است. تو گویی نشان از سخن خداوندی در توصیف شایستگان و پاکان دارد که:
رَضِیَ اللّه ُ عَنْهُم وَ رَضُوا عنه.(3)
پروردگار از آنان راضی است و اینان نیز از خدای خود راضی اند.
آری چنین دامان قدسی و آغوش آسمانی بوده که دُردانه هایی چون حسین بن علی(ع) را تربیت می نماید که در آخرین لحظه های حیات خویش در عرصه کربلا با جمله ای کوتاه، معرفتی بلند از عشق و دلدادگی به تصویر می کشاند و می فرماید:
الهی رضیً بقضائک(4)
پروردگارا! به قضا و اراده تو راضی هستم
و دخت گرانقدر فاطمه(س) نیز در صحنه های گوناگون حادثه سرخ نینوا ضمن بیان رضایت خویش در جمله ای تمامی مصایب را با رنگ زیبایی و اطاعت می نگرد و می فرماید:
ما رأیتُ الا جمیلا.(5)
هر چه دیدم زیبایی ـ و لطف و محبت الهی ـ بود.
و این سخنان نشانگر توحید ناب و بینشی روشن نسبت به اراده خداوند در صحنه های حوادث زندگانی است. در روزی دیگر و سخنی دیگر، زهرای مرضیه(س) پدر را با عبارت «رسول اللّه » خطاب می کند و از نگاه خویش به رسالت پدر، وی را سزاوارتر از خویش نسبت به سرنوشت خود می بیند و می فرماید:
یا رسول اللّه انتَ أولی بما تری(6)
ای رسول خدا تو از من سزاوارتری که اظهارنظر کنی.
گستره معرفت افروزی و پندپذیری نگاه دخت آفتاب به گونه ای بود که در شب ازدواج خویش ـ که بسیاری از افراد خود را اسیر هواها و هوسهای این شب کرده، غبار غربت از خداوند بر گوهر وجود خویش می ریزند و با شادی و شادمانی آمیخته با نافرمانی و عصیان خود را خوشبخت می دانند ـ آن حضرت به شوی عزیز خود با حالتی نگران و گریان می فرماید:
«در باره حال و رفتار خود فکر کردم و به یاد پایان عمر خویش و منزلگاه دیگر به نام قبر افتادم که امروز از خانه پدر به خانه شما منتقل شدم و روزی دیگر از اینجا به طرف قبر و قیامت خواهم رفت.
در این آغازین لحظه های زندگی تو را به خدا سوگند می دهم که بیا تا به نماز باشیم تا با هم در این شب خدا را عبادت کنیم.»(7)
آری
کیمیا نیست عجب بندگی پیر مغان | خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند(8) |
دانایی مشعلی روشن در ظلمت زندگانی است نوری که چون در سرای دیده و دل تابید فراسوی حوادث و عقبه مشکلات، برابر دیدگان رخ نشان می دهد و شیرینی سختیها نمایان می شود. آنان که از این چلچراغ هدایت نصیبی دارند «عبادات» را «تکلیف» و سختی نمی شمرند بلکه بهار فرصتی می دانند که با معشوق خویش به راز و نیاز پرداخته و مزرعه دل را پرطراوت از شبنم شوق و سرسبز از رویش رهایی از اسارت دیگران می نمایند.
زهرای مرضیه، بزرگ انسانی بود که در پرتو دانش و دانایی خویش انبوه تلخکامیهای زندگانی زودگذر را بارش برکات می دید و از این فرصتهای طلایی، استفاده هایی ارزشمند می نمود. از این رو چون زنی از زنان مدینه پرسشهایی بسیار از سوی مادر خویش مطرح کرد و در پایان اظهار خجالت از مزاحمت خویش نمود، دخت رسول خدا(ص) به او فرمود:
«باز هم بیا و آنچه پرسش داری بپرس. آیا اگر کسی را روزی اجیر نمایند که بار سنگینی را بر بام بالا ببرد و در مقابل صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کاری برای او دشوار است؟»
گفت: خیر.
حضرت ادامه داد: «من هر مسأله ای را که پاسخ می دهم، بیش از فاصله بین زمین و عرش، گوهر و لؤلؤ پاداش می گیرم، پس سزاوارتر است که بر من سنگین نیاید».(9)
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مُدام ما(10)
عظمت نگاه و گستره دانش پاک بانوی اسلام در خطبه نخستین آن حضرت در مسجد مدینه نمایان می شود. سخنانی که مقابل خلیفه اول و جمعی از مهاجرین و انصار و در پشت پرده فرمود و گویی آفرینش بر او آفرین گفتند؛ پس از سپاس الهی و توصیف توحید، نبوت و امامت با جملاتی کوتاه و معارفی بلند زبان به فلسفه ایمان و عبادات گشوده و فرمود:
«[پروردگار سبحان] ایمان را واجب نمود و بدان زنگ شرک از دلهاتان زدود و با نماز، خودپرستی را از شما دور کرد. روزه را نشان دهنده دوستی خالصانه قرار داد و زکات را مایه افزایش روزی. حج را آزماینده درجه دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین. پیروی ما را مایه وفاق و امامت ما را مانع افتراق. دوستی ما را عزت مسلمانی و بازداشتن نفس را موجب نجات و قصاص را سبب بقای زندگانی. وفای به نذر را موجب آمرزش و تمام پرداختن پیمانه و وزن را مانع کم فروشی و کاهش»(11)
و در سخنی دیگر در باره آداب غذا خوردن و بهداشت عمومی فرموده است:
«بر سفره غذا، دوازده دستورالعمل ارزشمند وجود دارد که سزاوار است هر مسلمانی آنها را بشناسد. چهار عدد آنها واجب، چهار عدد دیگر مستحب و چهار عدد آخر، نشانه ادب و بزرگواری است.
دستورالعملهای واجب عبارت است از:
1. شناخت و معرفت پروردگار و دانستن این سخن که نعمتها همه از او است
2. راضی به نعمتهای خدا بودن
3. گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحیم» در آغاز غذا
4. شکر و سپاسگزاری پروردگار در آغاز و پایان غذا
دستورالعملهای مستحب عبارتند از:
1. وضو گرفتن قبل از غذا
2. نشستن به جانب چپ
3. نشسته غذا خوردن
4. با سه انگشت غذا خوردن
و دستورالعملهایی که نشان ادب و بزرگواری است عبارتند از:
1. از آنچه پیش روی شماست بخورید
2. لقمه ها را کوچک بردارید
3. غذا را خوب بجوید
4. کمتر در صورت دیگران هنگام غذا خوردن بنگرید.(12)
از زبان سوسن آزاده ام آمد به گوش | کاندرین دیر کهن کار سبکباران خوش است(13) |
«رنگ تعلّق» به جلوه های فریبا و دلبر زندگی، دامی است که برابر تمامی انسانها گشوده شده است.
برخی دیدگاهی جاهلانه و غبارآلود نسبت به دنیای اطراف خود دارند و «گذرگاه» دنیا را «اقامتگاه» می دانند. از این رو در هر قدمی، گامی بیشتر به سوی دلدادگی و وابستگی برمی دارند و خویشتن خویش را در زنجیرهای اسارت، زندانی می کنند.
اما پاره ای دیگر بر لوح وجودشان جز «الف قامت یار» دیده نمی شود و رها از تمامی اسارتها، راه روشنی از معرفت و عشق را می پویند.
آن گاه که فرصتی فراهم شود و در گلستان معارف فاطمی نگاهی به گلواژه های نورآفرین آن بانو شود، به خوبی درمی یابیم که لحظه های حیات وی، رهایی از این وابستگیها بوده است که این خود بهترین الگو برای شیفتگان پیشرفت و تکامل خواهد بود.
هنگامی که در حضور آن حضرت سخن از «دوست داشتنیهای دنیا» مطرح می شود، به جای خانه ای باشکوه، لباسی گرانقیمت و یا ... می فرماید:
حُبَّب الیّ من دنیاکم ثلاثٌ: تلاوة کتاب اللّه و النظر فی وجه رسول اللّه و الانفاق فی سبیل اللّه .(14)
از دنیای شما سه چیز محبوب من است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا(ص) و انفاق در راه خدا.
و این خود نشان از باروری اندیشه، عشق و عمل است.
و روزی که پدر عزیز و گرامی وی فرمود:
دخترم! آیا دوست داری دعایی به تو بیاموزم که هیچ کس آن را نمی خواند مگر آنکه خواسته های او تحقق می پذیرد؟
در پاسخ پدر خویش می گوید:
یا ابه! لَهذا اَحبُّ الیّ من الدنیا و ما فیها.(15)
پدرجان چنین دعایی از دنیا و آنچه در آن است نزد من محبوب تر است.
آن گاه که سلمان فاطمه(س) را با چادری ساده دیده و با شگفتی بسیار می گوید:
عجبا! دختران پادشاه ایران و قیصر روم بر کُرسیهای طلایی می نشینند و پارچه های زربفت به تن می کنند. وه این دختر رسول خداست که نه چادری گران قیمت بر سر دارد و نه لباسهای زیبا.
و زهرای مرضیه در پاسخ می فرماید:
یا سلمان! انَّ اللّه َ ذخر لنا الثیاب و الکراسی لیوم آخر.(16)
ای سلمان! خداوند بزرگ، لباسهای زینتی و تختهای طلایی را برای ما در روز قیامت ذخیره کرده است.
هماهنگی با شوهر در کار منزل، تقسیم کار با همسر، رعایت عفاف و پاکدامنی در طول زندگی و حفظ نشاط محیط خانه از ویژگیهای پاک بانوی اسلام در عرصه خانه و خانواده است. او ارزشی بسیار برای کار در منزل می شمرد. از این رو گندم را با آسیاب دستی آرد می نمود، نان می پخت و کارهای روزانه را انجام می داد تا صفای محیط منزل و هماهنگی او با شوهر عزیزش حفظ شود. به بچـه داری و تربیـت کودک توجـه کامـل داشـت و گاه با یک دست کودک عزیزش را در آغوش داشت و با دستی دیگر دستاس می نمود.
و گاهی از سختی کار و فشار مشکلات خدمت پدر می رفت و می فرمود:
قد مجِلَتْ یدایَ من الرَّحی، لیلتی جمعیا اُدیر الرّحی حتی اُصْبِحَ و ابوالحسن یَحْمِلُ حسنا و حُسینا.(17)
ای رسول خدا! هر دو دستم به علت آرد کردن گندم با آسیای دستی ورم کرده و زخم شده است، دیشب را تا صبح به آرد کردن گندم مشغول بودم و ابوالحسن فرزندانم حسن و حسین را نگهداری می کرد.
افزون بر توجه به انجام وظایف خانوادگی، اندیشه در تربیت فرزندان و برطرف ساختن نیازمندیهای خانواده، دقت در تحقق عدالت در محیط کوچک خانه نیز داشت. کارهای خانه و خانواده را بین خود و امیرالمؤمنین علیه السلام تقسیم می کرد و در انجام امور داخل منزل به طور عادلانه با خادمه خود، فضّه همکاری و همدلی می نمود.
سلمان فارسی می گوید: فاطمه زهرا(س) را دیدم که با دستان مبارک و با آسیای دستی گندم را آرد می کند. جلو رفتم و پس از سلام گفتم:
ای دختر رسول خدا! خود را به زحمت مینداز، در کنار شما خدمتکار منزلتان فضّه ایستاده است، کار منزل را به ایشان واگذار.
حضرت پاسخ داد:
اَوْصانی رسولُ اللّه اَن تکون الخدمةُ لَها یوما ولی یوما فکان امس یوم خدمتها و الیوم یوم خدمتی.(18)
رسول خدا(ص) به من سفارش فرمود که کارهای خانه را با فضّه تقسیم کنم؛ یک روز او کار کند و روز دیگر من. دیروز نوبت او بود و امروز نوبت من است.
از عوامل شادابی و تکامل خانواده، تعیین حدود مسؤولیت افراد خانه است. این تقسیم کار در منزل فاطمه(س) توسط رسول اسلام(ص) انجام گرفت؛ آن گاه که پیامبر فرمود: کارهای داخل منزل را زهرا(س) و کارهای بیرون منزل را علی(ع) انجام دهد، حضرت فاطمه(س) با خوشحالی فرمود:
فَلا یعلم ما داخَلَنی من السرور اِلاّ اللّه باکفائی رسولُ اللّه تحمُّلَ الرقاب الرجال.(19)
جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است باز داشت.
از سوی دیگر، این بانوی والاگوهر نسبت به حق شوهر و استفاده از بوهای خوش و عطر در محیط خانه برای همسر بزرگوار خویش احساس وظیفه می کرد و حتی از آغازین لحظه های زندگی مشترک وی با شوهرش استفاده می نمود. عمّار یاسر از سوی رسول خدا(ص) مأمور خرید جهیزیه حضرت زهرا(س) گردید. در کنار دیگر وسایل، عطرهای خوشبو تهیه نمود و چون به منزل فاطمه برد حضرت فرمود:
یا ابا الیقظان ما هذا الطیب؟(20)
ای عمار یاسر! این عطر چیست؟
گفت: پدرت رسول خدا(ص) مرا امر کرد تا فراهم نمایم.
سیاسی و دفاع از ولایت
ژرفای نگاه سلاله یاسین و بلندای باور آن پاک بانوی آفرینش نسبت به «ولایت حجت خدا» و «هدایت خلق خدا» در صراط مستقیم الهی از عظمتی چشمگیر برخوردار بود که گاه در چهره دفاع از فدک نمایان می شد؛ زمانی در پشتیبانی از امام امیرالمؤمنین(ع) و موقعی در سکوت و سخن نگفتن با غاصبان خلافت و حکومت. آنچه در این میان توجه بدان ضروری است، این نکته است که فدک آن روی سکه خلافت، و خلافت نیز روی دیگر سکه فدک بوده است. به دیگر سخن بنیان مالی حکومت برای حفظ، استمرار و بالندگی خلافت بر مردم، گنجینه داراییها و اموال فدک بوده است که بدون آن شیعیان شیفته و انسانهای سبزسیرت در سنگلاخ مشکلات و سختیها قرار می گرفتند و توان رویارویی با غاصبان را از دست می دادند. و الاّ تمامی هستی مادّی در نگاه پرفروغ فاطمه(س) کمترین ارزشی نداشت زیرا مقام والای آن حضرت در سرای دیگر با جلوه های دلربای دنیا قابل مقایسه نبود. از این رو، برخی افراد شیرین سخن خطاب به دخت رسول خدا(ص) گفته اند:
مِلک تو مُلک ملکوت خداست | کی به هوای فدک خیبری |
ماجرای واگذاری فدک از رسول خدا(ص) به فاطمه زهرا(س) با نزول آیه «و آت ذی القربی حَقَّه» آغاز شد و پس از آن جبرئیل به پیامبر اسلام(ص) عرض کرد:
«اِعْطِ فاطمةَ فَدَکا»
ای رسول خدا! فدک را به فاطمه ببخش.
پیامبر، نزول آیه و امر الهی را به فاطمه زهرا(س) ابلاغ فرمود و ادامه داد:
دخترم! فدک از آن تو است؛ در آن تصّرف نما. گرچه می دانم پس از من آن را غصب می کنند و از دست تو می گیرند.
حضرت رو به پدر کرده فرمود: ای رسول خدا! تا زنده ای من هرگز در باغهای فدک تصرف نخواهم کرد. تو بر من سزاوارتری و اموال من مال تو است، اما برای اثبات حق من در فدک، مدرک و سند آن را محکم و استوار فرما.
رسول خدا مردم را در منزل خویش جمع کرد، حکم الهی را بر همگان ارائه فرمود.(21)
چون ارزش فدک، ارزش حکومتی بود، دخت رسول خدا(ص) پس از غصب آن با شجاعت و شهامت محمدی(ص) در صحنه های مختلف در پی آن بود و بهانه های گوناگون غاصبان را جواب می داد.
آنان گاهی با دست آویز قرار دادن حدیث جعلی و ساختگی «نحن الانبیاء لا نوّرث» (ما انبیا ارثی از خود باقی نمی گذاریم) در صدد ادامه غصب بودند که فاطمه(س) با آیات قرآن و تطبیق این سخن با یکایک آیات، جعلی بودن آن را ثابت نمود. و زمانی با درخواست شاهد جهت شهادت بر مالکیت فدک! از سخن درست و آسمانی حضرت زهرا(س) راه گریزی می یافتند. و آنجا که ابزار موجودشان کارگر نبود، به علم خود استناد می کردند که: علم من به من اجازه نمی دهد که از آیه: «و اعلموا انما غنمتم من شی ء فان للّه خمسه و للرسول و لذی القربی» استنباط کنم تا فدک را تماما به شما تحویل دهم.(22)
اما در تمامی این عرصه های سخت و طاقت سوز، چون دفاع از ولایت و حکومت راستین امام زمان او، حجت الهی در عصر وی مطرح بود، هیچ گاه از پای ننشست و سرانجام در این راه با اسنادی دردآلود همچون مُهری برجسته بر بازو، صفحه ای کبود بر صورت و قلمی فرورفته بر سینه در پشت در، به دیدار خدای خویش شتافت و مبارزه خود را به انجام رسانید که فرصت حضور آنان را در نماز و تشییع پیکر پاک خود، از آنان گرفت(23) تا برای همیشه، بیرقی نمایان در برابر دیدگان زنان پاک سرشت پدیدار باشد که در راه «ولایت» و برقراری «عدالت» پیکار انسانها زمان و زمین نمی شناسد و تا آن سوی هستی استمرار خواهد داشت.
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید | که می رویم به داغ بلند بالایی(24) |
شور و نشاط و شادی و شادمانی رواق وجود انسان در صحنه های مختلف زندگی، نشان از سرسبزی، طراوت و روشنی دارد. گرچه آوار سختیها و اندوه ها بر آدمی ریزان است اما دل در گرو عشق محبوب دارد و در نهانخانه وجود خود احساس شادی و کامیابی می کند. چون خود را در بند بندگی پروردگار می داند زیباترین نشان از آن شادمانی و این کامیابی در شعر تجلّی می کند، چرا که شعر، برخاسته از شعوری پاک و اندیشه ای تابناک است و خبر از قلبی لبریز از عاطفه و سرشار از شوق و نشاط دارد.
از این رو، با نگاهی به زندگانی پیشوایان معصوم، علیهم السلام، تمامی آنان را صاحب این صفت سبز می یابیم که از آن میان فاطمه زهرا(س) ویژگی چشمگیری داشته است:
در آغازین لحظه های زندگی زناشویی خود، غنچه لب به ستایش شوهر والا گوهر خویش گشود و با شعر به بیان صفات او پرداخت:
أَضْحَی الفِخارُ لنا وَ عِزٌّ شامخٌ | وَ لقد سَمَوْنا فی بَنی عَدْنانِ |
نِلْتَ الْعُلا و عَلَوْتَ فی کُلِّ الوَری | وَ تَقاصَرَتْ عَنْ مَجْدِکَ الثَّقَلانِ |
أَعنی عَلیّا خَیْرَ مَنْ وطَأَ الثَّری | ذَاالمَجْدِ وَ الإِفْضالِ و الإِحْسانِ |
فَلَهُ المکارِمُ و المعالی و الحِبا | ما ناحَتَ الاطیارُ فی الأَغصانِ |
افتخار و عزت والا، از آن ما شد و ما در میان فرزندان «عدنان» سربلند شدیم. تو به بزرگی و برتری رسیدی و از همه آفریده ها والاتر شدی و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند. معصوم «علی» است، بهترین کسی که گام بر خاک نهاد، بزرگوار و دارای احسان و نیکی. والاییهای اخلاقی و بزرگیها از آن اوست، تا آن گاه که مرغان بر شاخه ها به ترنّم مشغولند.(25)
گاهی که با کودکان دلبند خود به گفتگو می پرداخت از جاذبه شعر برای تربیت آنان استفاده می کرد و به پرورش روحی، جسمی آنها می پرداخت. رو به سیمای زیبای حسن می نمود و می فرمود:
اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحقّ الرسن
و اعبُد الها ذاالِمنَنْ
و لا توال ذَاالاْحِنْ
حسن جان! مانند پدرت علی باش و ریسمان را از گردن حق بردار، خدای احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه توز دوستی مکن.
چنانکه در شعر نمایان است؛ توجه به الگودهی، بیان صفات آسمانی و پسندیده، ویژگی ارزشمند عبادت الهی و دوری از دوستی با افراد کینه توز و دشمن شده است.
و یا در جای دیگر، همراه با شیرینی و طنز رو به پاره تن خود، حسین(ع) کرده و با نوازشی مادرانه می فرماید:
اَنْتَ شبیهٌ بابی
لَسْتَ شَبیهٌ بِعَلی
حسین جان! تو به پدرم شباهت داری و به پدرت علی شبیه نیستی.
و حضرت علی(ع) که سخنان فاطمه(س) را می شنید، تبسّم می کرد.(26)
گاه که گرسنه ای در منزل را می کوبید و از حضرت علی(ع) تقاضای کمک می کرد؛ امام با شعری زیبا نیازمندی آن گرسنه را به همسر مهربان خویش بیان می کرد و فاطمه سلام اللّه علیها نیز با شعر پاسخ می داد:
أَمرُکَ سمعٌ یابنَ عَمٍّ وَ طاعةٌ | ما بِی مِنْ لُؤْمِ وَ لا وَضاعَةٍ |
أُطْعِمُهُ وَ لا أُبالی الساعَةَ | أرجو اِذا أَشْبَعْتُ مِنْ مُجاعَةٍ |
فرمان تو را ای پسرعمو بیدرنگ اطاعت خواهم کرد، از طرف من تو را در این پیشنهاد نه سرزنش و نه ملامتی خواهد بود.
هم اکنون این گرسنه را طعام می دهم و به یاد آینده خویش نخواهم افتاد و آرزو دارم با شکم گرسنه در راه خدا ایثار کنم.(27)
... و بدین سان زندگانی یاس معصوم و سلاله یاسین؛ حضرت زهرا علیهاالسلام به همراه شوهر و فرزندان عزیز و گرامی آن بانو، دایرة المعارفی از برترین صفات و زیباترین کلمات بود که در تالار حیات و آفرینش بسان آفتابی عالمتاب برای صاحبان فکر و فرهنگ و طالبان روشنی و شیدایی نمایان بوده و خواهد بود تا همگان سرای دل و دیده را بدان جلوه جاودان بخشند و پیروی راهرو باشند.
کی شعرتر انگیزد، خاطر که حزین باشد | یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد(28) |
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ رک: مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص344؛ مختصر تاریخ دمشق، ج17، ص133.
2ـ رک: بحارالانوار، ج43، ص149؛ احقاق الحق، ج5، ص117 و 273.
3ـ نگاه کنید به میزان الحکمه، ماده رضی؛ لمعات الحسین، ص72.
4ـ لمعات الحسین، ص74.
5ـ زیباترین شکیب، ص145.
6ـ رک: بحارالانوار، ج43، ص99؛ کتاب عوالم، ج11، ص283؛ تفسیر البرهان، ج4، ص247.
7ـ نک: غایة المرام فی رجال النجاری، ص295؛ ملحقات احقاق الحق، ج23، ص489.
8ـ حافظ شیرازی.
9ـ رک: تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص240؛ محجة البیضاء، ج1، ص30.
10ـ حافظ شیرازی.
11ـ المراجعات، ص103؛ تاریخ بغداد؛ النص والاجتهاد، ص106 و 107؛ بلاغات النساء، ص19.
12ـ کتاب عوالم، ج11، ص629؛ نفائس اللباب، ج3، ص124.
13ـ شرح جنون، ص417.
14ـ رک: وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295.
15ـ نک: بحارالانوار، ج92، ص404 و 405.
16ـ رک: بحارالانوار، ج8، ص303.
17ـ کنزالعمال، ج15، ص507؛ کتاب العوالم، ج11، ص587.
18ـ نک: دلائل الامامة، ص48؛ مجموعه ورام، ج2، ص230؛ ریاحین الشریعه، ج1، ص126.
19ـ رک: مستدرک الوسایل، ج13، ص48؛ قرب الاسناد، ص25؛ کوکب الدّری، ج1، ص151.
20ـ نک: دلایل الامامة، ص26؛ کتاب عوالم، ج11، ص585.
21ـ رک: مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص142.
22ـ نک: اختصاص مفید، ص178؛ کتاب عوالم، ج11، ص422؛ السقیفه و فدک، ص98.
23ـ نک: بحارالانوار، ج28، ص303؛ ارشاد القلوب دیلمی، ص263؛ کشف الغمه، ج1، ص494.
24ـ حافظ؛ رک: شرح جنون، ص470.
25ـ نهج الحیاة، ص184 و 185.
26ـ همان، ص185.
27ـ همان، ص185.
28ـ حافظ.
جلوه های ایمان
نظر برخی براین است که ایمان جدای از عمل است؛ یعنی جایگاه ایمان قلب و دل می باشد و جایگاه عمل اعضا و جوارح. اما ائمه (ع) ایمان را حقیقتی می دانند که تمام رفتار و گفتار انسان را تحت تأثیر خود قرار می دهد و در تمامی صحنه های زندگی حضوری جدی دارد. در واقع پرتو آن را در تمام کارهای ظاهری، باطنی، اجتماعی و فردی می توان یافت.
از این رو فرموده اند: «الایمان مبثوث علی الجوارح؛ ایمان برکارها و اعضای انسان پخش شده است».
با تأمل در رفتار و کردار فرد، می توان فهمید که او اهل ایمان است یا نه و تا چه اندازه ایمان در قلب او رسوخ کرده است.
تمام صحنه های زندگی انسان نشان دهنده بودن یا نبودن ایمان است؛ زیرا اگر حقیقت ایمان وجود داشته باشد، حتماً دارای آثار است و صحنه نمایش آن آثار، رفتار و گفتار فرد است.«از کوزه برون همان تراود که در اوست».
در توجه به نشانه های ایمان چند مطلب قابل ذکر است:
1. نشانه های ایمان، هم علامت وجود ایمان است و هم راه رسیدن به آن؛ همان گونه که با مطالعه در کتاب هستی و جهان، آیات و نشانه های خداوند را مشاهده می کنیم، همچنین به عظمت، قدرت، حکمت و صفات خداوند نیز پی می بریم؛ یعنی این جهان دلیلی است بروجود آفریدگار قادر بی نیاز و هم راهی است برای رسیدن و شناخت بیشتر او. ایمان نیز این چنین است.
فردی که ایمان او ضعیف است با نشانه های ایمان هم می تواند خود را به ایمان برساند و هم می تواند ایمان خویش را قوت بخشد و با انجام آن امور سبب ترقی و تکامل ایمان خویش گردد.
هرکدام از این نشانه ها انسان را به ایمان نزدیک می کند و او را به آن سمت و سو می برد. در واقع این نشانه ها هم صفت است و هم راه؛ لذا کسی که نشانه ایمان ندارد، ایمان هم ندارد و در مسیر تکامل نیز حرکت نمی کند.
2.در این نکته به دو اشتباه و برداشت غلطی که از ایمان وجود دارد و بهترین راه رفع آن، اشاره می کنیم. دو اشتباهی که باعث شده، تا قدر و منزلت ایمان معلوم نگردد و ایمان در جایگاه واقعی خویش ننشیند.
الف) اشتباه اول این است که افرادی ایمان را همان اسلام و مسلمان را مؤمن می دانند و هرکس که مسلمان است می گویند مؤمن هم هست. در حالی که اسلام غیر از ایمان و مؤمن غیر از مسلمان است: «قالت الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا أسلمنا ولمّا یدخل الإیمان فی قلوبکم…؛ بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم، بگو:ایمان نیاورده اید، لیکن بگویید: اسلام آوردیم.و هنوز در دلهای شما ایمان داخل نشده است». (سوره حجرات، آیه14)
ب) برخی دیگر اشتباهشان در این است که علم و آگاهی را همان ایمان می دانند. در حالی که جایگاه علم ذهن است؛ ولی جایگاه ایمان قلب، معلوم است که وقتی قلب متأثر از ایمان گشت آثار آن در تمام اعضا و جوارح بروز می کند. پس علم داشتن به وجود خداوند و قدرت و رازقیت و مالکیت او غیر از ایمان داشتن به او و صفات اوست، در حالی که همه علم دارند که از مرده کاری ساخته نیست؛ ولی باور ندارند و حاضر نیستند ساعتی را با او خلوت کنند.
تا این دو اشتباه از بین نرود، حقیقت ایمان رخ نمی نماید و خودی نشان نمی دهد.
برای بر طرف شدن اشتباهات و فهم بهتر و بیشتر حقیقت ایمان، شواهد و مطالب جداگانه ای خواهیم آورد، که روشن خواهد کرد، ایمان غیر از اسلام، علم و دانش است.
در این نوشتار به اجمال اشاره می کنیم که یکی از مهم ترین دلایل جدا بودن اسلام و دانش از ایمان، توجه به نشانه های ایمان است.
اگر مجموع نشانه های ایمان را که مهم ترین آنها با توجه به روایات و منابع اسلامی در این شماره فهرست شده است، در نظر بگیریم و ببینیم که این آثار و نشانه ها در گفتار و رفتار فرد مسلمان بروز و ظهور دارد، نتیجه می گیریم که اسلام با ایمان یکی است و هرمسلمانی مؤمن نیز هست. اما اگر این آثار و صفات در رفتار هر مسلمانی مشاهده نشد؛ بلکه فقط تعداد اندکی از مسلمانان آن صفات و آثار را دارند، پس معلوم می گردد که ایمان غیر از اسلام و مؤمن غیر از مسلمان است، و ایمان برتر و بالاتر از اسلام می باشد و برای رسیدن به آن مرتبه باید حرکتی و گامی اساسی تر برداشت.
آنچه در ذیل می آید گوشه ای از صفات مؤمن و نشانه های ایمان است که امید است با عمل کردن به نشانه ها، صفات مؤمن را در خویش جلوه گر کنیم.
1. برای خدا به خشم آید و برای او خشنود شود.
2. دورترین کس را برای خدا دوست بدارد و نزدیک ترین کس را به خاطر خدا دشمن بدارد.
3. اطمینان و اعتمادش به آنچه نزد خداست بیشتر است از آنچه در دست خویش دارد.
4. از کرده خدا درباره خود راضی باشد چه به نظر او خوشایند باشد یا نا خوشایند.
5. در گرفتاریها و مصائب شکیباست.
6. مؤمن تنها آنگاه مؤمن است که همچون پیکر برادر خود باشد که هرگاه رگی از او زده شود دیگر رگها به جنبش درآیند.
7. دلش با زبانش یکی است و زبانش با دلش. گفتارش با کردارش ناسازگار نیست.
8. همسایه اش از گزند او در امان باشد.
9. فهم در دین دارد و برنامه ریزی درست در اقتصاد زندگی.
10. در هنگام تنگدستی، اهل انفاق است.
11. انصاف دارد.
12.به سلام، رواج دهد.
13. اخلاقش نیک است.
14. خشم خود را هنگام انتقام فرونشاند.
15. در شوخی و جدی از خدا بترسد.
16. دین خویش را بر شهوت خود ترجیح دهد.
17. آنچه را خداوند دوست دارد او نیز دوست داشته باشد. آنچه را خداوند دشمن دارد او نیز دشمن.
18. توکل به خدا دارد.
19. کارها را به خدا وا می گذارد.
20. به فرمان خدا سر می نهد.
21. از قضای خدا خشنود است.
22. برای خدا بخشش کند و برای او از بخشش باز ایستد.
23. خود را بزرگ نبیند و سبک شمارد.
24. از زیاده گویی خود داری ورزد.
25. اضافه مال خود را ببخشد.
26. چون آیات خداوند براو خوانده شود، ایمانش افزایش گردد.
27. با یاد خداوند دل ترسان شود.
28. بالاترین مرتبه ایمان یک درجه است. هرکه به آن درجه رسد رستگار و پیروز شده و آن این است که باطن آدمی به آن حد از پاکی رسد که اگر آشکار شود پروایی نداشته باشد و اگر پوشیده ماند از کیفر خدا برآن نترسد.
29. برترین ایمان این است که بدانی خداوند همه جا با توست.
30. ایمان آن است که زبان در یاد خداوند به کار گرفته شود.
31. آنچه برای خود نمی پسندد برای دیگران نیز نسپندد.
32. سخن نیک بگوید یا خاموش بماند.
33. مؤمن شادیش در چهره اش می باشد و اندوهش در دلش.
34. سینه اش از هرچیز فراختر و دریا دل است.
35. بلند پایگی را ناخوش دارد و شهرت را دشمن.
36. اندوهش دراز است و همّتش بلند.
37. بسیار خموش است.
38. اوقاتش به بیکاری نمی گذرد.
39. غرق در اندیشه خویش است.
40. نرمخو و مهربان و آسان گیر است.
41. اراده اش سخت تر از سنگ خاراست.
42. از یک بنده عادی خارترو افتاده تر است.
43. هنگام گرفتاریهای تکان دهنده، استوار است و در ناخوشی ها پا برجا.
44. درموقع برخورداری از رفاه و آسایش سپاسگزار.
45. به آنچه خدا روزیش کرده قانع و خرسند است.
46.به دشمنان ستم روا نمی دارد.
47. به خاطر دوستان به دیگران ستم روا نمی دارد.
48. مردم از او در آسایش و نَفْسَش از او در رنج.
49. مؤمن کسی است که چون خشنود و سرخوش شود خشنودیش او را به گناه و باطل نکشاند و هرگاه به خشم آید خشمش او را ازحقگویی دور نسازد.
50. اگر قدرت یابد قدرتش او را به تجاوز و حق کشی نکشاند.
51. مؤمن یاوری خوب و کم خرج و کم زحمت است.
52. از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود.
53. مؤمن آنگاه که جانش از سینه اش کنده می شود، خدا را حمد و سپاس می گوید.
54.در هیچ حال از خیرخواهی و نصیحت دیگران دریغ نمی ورزد.
55. مؤمن رام و ملایم است و پرخاشگر و خشن نیست.
56. با هوا و هوس خویش می جنگد.
57. مؤمن پند پذیر است.
58. خوبی هایش بسیارو تلاشش برای آخرت است.
59. مؤمن سکوت می کند تا سالم بماند و سخن می گوید تا سود برد.
60. در رعایت و انجام امور دینی قدرتمند است.
61. با وجود کار و مشغله بسیار، برنماز مراقبت کامل دارد.
62. اگر در حق او کار جاهلانه ای صورت گیرد، بردباری می کند.
63. بخل ندارد و ستم نمی کند.
64. درآمدش حلال و پاک است.
65. در دین خود نیرومند و شکست ناپذیر است.
66. مؤمن غیرتمند است.
67. همیشه به یاد خداست.
68. زیاد فکر می کند.
69. برنعمت ها سپاسگزار و در بلا شکیباست.
70. دل خود را از امور پَست پاک دارد.
71. بیدار و هوشیار است و چشم به راه فرجام نیک.
72. هنگام توانگری پاک دامن است و از دنیا وارسته.
73. چون از مؤمن چیزی خواسته شود زیاد کمک می کند و چون خود چیزی بخواهد به کم قناعت می کند.
74. پیامبر: وجود مؤمن سود است. اگر با او راه بروی به تو سود می رساند و اگر با او مشارکت کنی به تو فایده می رساند.
75. مؤمن پیش دستی در سلام می کند و منافق منتظر می ماند که دیگران به او سلام کنند.
76. قرآن،دست و پای مؤمن را در پیروی از خواهش های نفسانی بسته است.
77. مؤمن آینه برادر مؤمن خویش است. در غیاب او خیرخواه اوست و به هنگام حضورش ناراحتی از او دور می کند و در مجلس جا برایش باز می کند.
78. مؤمن امکانات دنیوی را در راه حفظ دین قرار می دهد و منافق دین را ابزار بدست آوردن دنیا.
79. مؤمن انس می گیرد و با او انس می گیرند و کسی که انس نگیرد و انس پذیر نباشد از خیر و برکت بی بهره است.
80. شهوت جنسی او را مغلوب نمی سازد.
81. رسوای شکم خود نمی شود.
82. زیرک و با هوش و هشیار است.
83. در انجام کارهایی که در توانش هست کوشاست و برانجام آنچه را که توان ندارد، دریغ می خورد.
84. مؤمن کسی است که از کار نیک خود شادمان باشد و از کار بد خویش ناراحت.
85. از کوه محکم تر است، زیرا ازکوه می توان کاست؛ ولی از دین مؤمن چیزی را نمی توان کم کرد.
86. از آهن محکم تر است، زیرا اگر آهن در آتش نهاده شود، تغییر می کند و امّا مؤمن در دلش هیچ گاه تغییری پدید نمی آید.
87. در خلوت و تنهایی پاک دامن است.
88. امام علی: نشانه ایمان این است که اگر جایی راست گفتن به زیان تو و دروغ گفتن به سود بود راستگویی را بر دروغ گویی ترجیح دهی.
89. بیش از مقداری که می دانی سخن نگویی.
90. در سخن گفتن از دیگران پروای خدا دارد.
91. ازجان و مال و خانواده در راه خدا مایه می گذارد.
92. در راه خدا شجاع است و از چیزی نمی ترسد.
عبادت الهی را باید از اولیای خدا آموخت و چه بسیار اندیشههای اشتباه درباره عبادت وجود دارد که اصلاح کردن آن جز با مراجعه به روش زندگی اولیای دین ممکن نیست. در اینجا میخواهیم نوشته خود را به نام دو بانوی گرامی، مریم و فاطمه سلام الله علیهما نورانی و از آن دو گوهر درس عبادت بگیریم.
مریم عذراء الگوی عابدان دوران های گذشته
قرآن کریم آیات زیبایی در شأن مریم سلام الله علیها دارد. مادرش، کودکی که در رحم داشت را برای خدا "نذر" کرده بود و گمان میکرد که پسر باشد؛ اما وقتی دید دختر است و بعد از آنکه به حیرت و تعجب فرورفت، او را "مریم" نامید و مریم و ذریه اش را از شیطان به خدا پناه داد. خدا نیز مریم را به خوبی قبول کرد و به لطف و کید الهی، زکریا کفیل او شد: «فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا» (1)
قرآن کریم به زیبایی به ما میآموزد که بین عبادت و رزق رابطه وجود دارد. میفرماید: هرگاه زکریا بر مریم بر محراب وارد میشد نزد او رزقی را میدید: «کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب»(1)
بنابراین نماز و عبادت اگر درست انجام شود روزی را زیاد میکند و الطاف الهی را به انسان میرساند، اما نه از راهی که مردم معمولا به آن عادت کردهاند؛ بلکه برای خدا همواره راهی نو هست که میتواند بندگانش را از آن راه روزی برساند.
فاطمه زهراء الگوی عبادتگران آخرالزمان
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الگوی خوب دیگری است که با شرایط زندگی ما در دوران آخرالزمان تناسب بیشتری دارد. منظور از آخرالزمان، دوران بعد از بعثت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. ایشان در شرایطی که رفاه چندانی نداشتند و مشغول پرورش چند کودک نیز بودند، باز عاشق عبادت خدا بودند به گونهای که پاهایشان از شدت ایستادن در نماز ورم میکرد.
عبادت الهی اگر درست انجام شود طرز فکر ما را و نوع نعمتهای الهی به ما را تغییر میدهد. تحمل سختیهایی از سنخ زندگی فاطمه زهرا سلام الله علیها برای ما آسان میشود و بهرههایی از سنخ بهرههای ویژه آن بانو به ما میرساند، مثلاً گرههای زندگیمان از راهی که تصورش را نمیکردیم باز میشود
خدای مهربان برای چنین شخصی که با وجود همه دلمشغولی ها و وظایفش همچنان محبت خدا و عبادت او را هدف اصلی زندگی خود کرده باشد، نعمت های خاصی نیز فرو میفرستند :
از امام باقر علیه السلام روایت شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سلمان را به سوی خانه فاطمه سلام الله علیها فرستادند. سلمان میگوید: روبروی در ایستادم و سلام کردم و شنیدم که فاطمه زهرا سلام الله علیها قرآن میخواند و آسیاب دستی، به خودی خود میگردد، بیآنکه کسی دیگر نزد او باشد... سپس پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از تبسم به سلمان فرمودند که دخترم فاطمه قلب و قوای درونیاش را سراسر از ایمان کرده است و در وجود خود برای طاعت خدا "جای خاص" قرار داده است و خدا فرشتهای را برانگیخت که برای او آسیاب را بگرداند و خدا او را در زندگی دنیا به همراه زندگی در آخرت مورد حمایت قرار داده است.(2)
درس هایی برای عبادت از بانوی سعادت
یک) عبادت الهی یک کار مهم برای هر انسان است و با وجود مشغلههای فراوان نیز نباید ترک شود.
دو) حتی اگر نیتمان از عبادت، بهره مندی از نعمات الهی نباشد، خدا عبادت "با فراغ بال" ما را بیمزد نمیگذارد.
سه) خدا دوست دارد که ما در عبادت حالت "فراغت" ایجاد کنیم. یعنی فکر و احساس و حالات خود را در زمان عبادت تنها و تنها متوجه خدا کنیم. چنین عبادتی به جز برکات اخروی، دنیای ما را نیز میسازد.
چهار) خوب عبادت کردن، هرگز به معنای ترک وظایف و مشغلهها نیست. هر کس با هر میزان وظایف و مسئولیت که به بر عهده دارد، باید زمانی را ولو اندک برای خدا "خالی " کند و در آن زمان از هر فکر و ذکر دیگر نیز خود را "خالی" کند تا خدا او را "پر" کند.
پنج) عبادت الهی باعث شادی و نشاط در زندگی میشود. بدخلقی و بیهنری ثمره عبادت نیست؛ بنابراین هرگاه چنین صفات بدی را در خود دیدیم باید در نحوه عبادت کردنمان تجدید نظر کنیم.
شش) عبادت الهی اگر درست انجام شود طرز فکر ما را و نوع نعمتهای الهی به ما را تغییر میدهد. تحمل سختیهایی از سنخ زندگی فاطمه زهرا سلام الله علیها برای ما آسان میشود و بهرههایی از سنخ بهرههای ویژه آن بانو به ما میرساند، مثلاً گرههای زندگیمان از راهی که تصورش را نمیکردیم باز میشود.
پی نوشت:
1- فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناً وَ کَفَّلَها زَکَرِیَّا کُلَّما دَخَلَ عَلَیْها زَکَرِیَّا الْمِحْرابَ وَجَدَ عِنْدَها رِزْقاً قالَ یا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هذا قالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِساب(آل عمران، 37)
2- علامه مجلسی این کرامات را در جلد 43 بحارالانوار جمع آورده است؛ روایت فوق از بحارالانوار، ج43، ص46انتخاب شده است: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع قَالَ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَلْمَانَ إِلَى فَاطِمَةَ قَالَ فَوَقَفْتُ بِالْبَابِ وَقْفَةً حَتَّى سَلَّمْتُ فَسَمِعْتُ فَاطِمَةَ تَقْرَأُ الْقُرْآنَ مِنْ جَوَّا وَ الرَّحَى تَدُورُ مِنْ بَرَّا وَ مَا عِنْدَهَا أَنِیسٌ وَ قَالَ فِی آخِرِ الْخَبَرِ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ یَا سَلْمَانُ إِنَّ ابْنَتِی فَاطِمَةَ مَلَأَ اللَّهُ قَلْبَهَا وَ جَوَارِحَهَا إِیمَاناً إِلَى مُشَاشِهَا تَفَرَّغَتْ لِطَاعَةِ اللَّهِ فَبَعَثَ اللَّهُ مَلَکاً اسْمُهُ زُوقَابِیلُ وَ فِی خَبَرٍ آخَرَ جَبْرَئِیلُ فَأَدَارَ لَهَا الرَّحَى وَ کَفَاهَا اللَّهُ مَئُونَةَ الدُّنْیَا مَعَ مَئُونَةِ الْآخِرَةِ.
رسول خدا صلى الله علیه و آله به مردى وارد شد که در حال جان دادن بود، فرمود: تو را چگونه ببینم؟ عرضه داشت: در ترس از گناهانم و امید به رحمت پروردگارم، حضرت فرمود: در این هنگامه این دو در دل مؤمن قرار نمىگیرد مگر این که خداوند به سبب این دو واقعیّت با بندهاش عمل مىکند، به آنچه امید دارد مىرسد و از آنچه مىترسد به او ایمنى مىدهد.