تهذیب نفس
آراسته بودن بملکات عالى اخلاقى، و دور بودن از رذائل نفسى، هماره مورد توجه اندیشمندان بوده، و علم اخلاق و راه پاک نمودن روان و نفس، از قدیمىترین علم و روشى است، که انسان با آن سروکار داشته.
اخلاق و قواعد آن که از بنیادىترین برنامههاست، چراغى پرنور در فرا راه حیات انسانهاست، و منکر این علم و اصول و مقررات پابرجاى آن جز تابع هواى نفس و بنده شکم و درمانده شهوت، کسى نیست.
اخلاق علم و فنى است که بانسان چگونه زیستن را میآموزد، و باقى علوم داراى این مزیت نیستند، زیار ممکن است فردى چگونه علاج کردن امراض یا کیفیت تدبیر ترکیبات کیمیاوى، یا طرح نقشهها و بپایان آوردن ساختمانهاى عالى و غیر این معلومات لازم را بداند ولى از حیث اینکه در معاملات و آداب و رعایت سکنات و حرکات خویش، و چگونگى رفتار با افراد جامعه جاهل باشد، و از اینرو بجاى نفع از آنچه میداند زیان حقیقى و مادى ببرد، و در عوض محبوبیت نزد خدا و خلق مبغوض و منفور گردد.
اما اشخاصى هستند که هیچکدام از این مزایاى تخصصى و فنى و علمى را ندارند، ولى خوش و مرفه زندگى میکنند. و حیاتى دارند قرین سعادت و نیکبختى، این است که در فقرات دعاى حضرت سجاد علیه السلام میخوانیم: که از خداوند فروغى را که در پرتو آن در میان خلق زندگى کند مسئلت مینماید. «1» و نورا امشى به فى الناس.
باید توجه داشت، که وجود دانشمندان در هر رشته و علمى وجوب کفائى است نه وجوب عینى، زیرا هیچ فردى ملزم نیست که علامه و کاشف و فقیه و حقوقدان و مهندس یا سیاستمدار و لشگرى و عالم اقتصادى ا بقال و پینهدوز و سبزىفروش باشد.
اما آنچه وجوب عینى دارد و بر تمام افراد واجب و ضرورى است اینستکه هر فردى باید راستگو و امین و درست کردار و عادل و بالاخره باتقوا باشد.
هر انسانى از عالى و دانى، عالم و جاهل، هرگاه از این راه منحرف شود، به نسبت انحراف از طرف جامعه مردود و محکوم میشود، و ناچار چنین فرد منحرفى مخل آسایش سایر افراد و امنیت عمومى است زیرا بدکارى یک فرد تخم فسادى است که حاصلش بخود بدکار و جامعه برمیگردد.
بنابراین اخلاق نسبت بهر فرد و مقام و هر طبقه و هر تخصص و هر علمى شرط اساسى و ضرورى است، مانند نمک براى تمام اغذیه و چاشنى براى هر خورش.
لازم نیست هرکسى قاضى یا طبیب یا دواساز باشد، ولى اگر قاضى یا دکتر یا دواساز شد بایدب اخلاق آراسته باشد و گرنه براى جامعه مانند دزد با چراغ خطرناک است.
قاضى هرگاه تقوا و عدالت نداشت، جان و مال و ناموس افراد جامعه در خطر است، و چنین اجتماعى مضطرب و متزلزل، طبیب هرگاه از تقوا خالى بود چگونه میتوان بدستورش عمل کرد، و هرگاه مغلوب طمع و ماده بود، و انصاف را که ازتوابع عدالت است نداشت، با یک چنین زندگى مست مسلحى بینوایان و فقرا چه کنند؟ سیاستمدار اگر آراسته باخلاق و تقوا نبود، کسى از خیانتش ایمن نیست، و سردار سپاه هرگاه بحلیه مکارم اخلاق آراسته نبود، ضامن وظیفهشناسى او کیست و چگونه میتوان مطمئن شد که با تطمیعى تسلیم دشمن نشود؟ فقیه و حقوقدان هرگاه صاحب فضیلت اخلاقى نباشد، چسان میتوان از فتوا و احکامش ایمنى داشت، واعظا گر متقى و عامل باقوالش نباشد، ضامن صحت و تأثیر اظهاراتش کیست که لدى الاقتضا از بیاناتش جاهل معتقد را مسموم نکند. «2»
بدون تردید جامعه انسانى از برکات وجود افراد آراسته به حسنات اخلاقى، در تمام خطوط حیات بهرهور گشته و از انسانهایحامل آلودگیهاى نفسى همیشه در عذابند.
صاحبان اخلاق پسندیده، از بهترین انسانهاى روى زمیناند، و پیشرفت امور معنوى در گروه وجود آنهاست.
قرآن مجید اخلاق حمیده رهبر بزرگ اسلام را یکى از بهترین و نیورمندترین علل پیشرفت دین خدا دانسته آنجا که میفرماید:
وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ «3»: اگر آراسته بمهر و محبت، عاطفه و رحمت، کرامت و بزرگوارى نبودى، براى حق نیروئى فراهم نمیگشت، و مردم از گرد تو پراکنده شده تنها میماندى.
در سوره القلم آیه 4 از آراستگى آن حضرت، تحت عنوان خلق عظیم یاد میکند وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ.
قرآن مجید در طول صد و چهارده سوره خود در موارد گوناگونى به بیان حسنات اخلاقى و نیز رذائل نفسانى برخاسته، مردم را بآراسته شدن بحقایق اخلاقى و دورى از ناپاکیها دعوت میکند، و اصولا تهذیب نفس و تزکیه روح را از هدفهاى اصولى و پرثمر نبوت میشمارد. «4»
در کتاب پرارزش محجة البیضاء و بحار نقل شده: که پیامبر عزیز اسلام همیشه از خداوند بزرگ دو برنامه طلب میکرد آراسته شدن بمکارم اخلاقى، دور ماندن از رذائل نفسانى، اللّهمّ حسّن خلقى و جنّبنى منکرات الاخلاق. «5»
از یکى از همسرانش در بازشناساندن اخلاق آن حضرت نقل شده که گفته بود: کان خلق رسول اللّه القرآن: اخلاقش قرآن بود. بدون شک آگاهى از برنامههاى مثبت اخلاقى، و اطلاع از رذائل نفسى، و قرار گرفتن در میدان اخلاق حسنه و مبارزه با رذائل و دور نگاهداشتن خویش از پلیدیها، نفس را قوت بخشیده، و حالت تقوا و پاکى را در انسان تقویت کرده و نیروى با عظمت «خودنگهدارى» را در آدمى آنچنان توان میدهد که انسان بتواند در تمام زوایاى حیات با نیروى اهریمن بجنگد و در هر میدانى اعم از میدان جنگ با هوا یا جنگ با طاغوت و دشمنان خدا سرفراز و پیروز و کامیاب شود.
دانشمندان علم اخلاق به پیروى از آیات کتاب الهى بر این عقیدهاند که با کمک گرفتن از نیورى اراده، و باجرا گذاردن فضائل و حسنات اخلاقى میتوان بمعالجه رذائل اقدام کرد، و بتدریج از آلودیگهاى نفس تا ریشه کن شدن آنها پیش رفت.
بخیل اگر تصمیم بمعالجه بخل بگیرد، میتواند با گذشت کردن از درهم و دینار و مال و منال، پرداخت آن در مواردیکه باید پرداخت، مبدل بمنبع جود و کرم گشته، و با مال خویش بسرعت حرکت چرخ اسلام و انسانیت بیفزاید.
متکبر میتواند با اجراى مراسم تواضع نسبت بآنان که درخور تعظیم و تکریمند، خویش را مبدل بانسانى پاک و با فضیلت کند و همچنین استحال حسود و بددل، و بىایمان و .... و اینگونه تمرینات و اینچنین روى آوردن بحسنات اخلاقى در نیرو بخشیدن بانسان و ایجاد پاکى و تقوا و خودنگهدارى عاملى مهم یا مهمترین عامل است.
براى اینکه دوستان را از روایات وارده در باب اخلاق بىبهره نگذارم، بقسمتى از فرمایشات پیشوایان گرامى اسلام در این زمینه اشاره کرده، امید است همگان توفیق آراسته شدن بفضائل و دور شدن از رذائل را بدست آورند.
روایات باب اخلاق
قال رسول اللّه: بعثت لا تمّم محاسن الاخلاق:
من براى شکوفا کردن خوبىهاى اخلاق شما برانگیخته شدهام «6» در پارهاى از کتب بجاى محاسن الاخلاق، مکارم الاخلاق ذکر شده است.
قال اسامة بن شریک قلنا: یا رسول اللّه ما خیر ما اعطى الانسان؟ فقال خلق حسن «7»
اسامة بن شریک میگوید: من وعدهاى بپیامبر بزرگ گفتیم: بهترین نعمتى که بانسان عنایت شده چیست؟ فرمود اخلاق خوب.
عن على بن الحسین علیهما السّلام قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: ما یوضع فى میزان امرء یوم القیامة افضل من حسن الخلق «8»
امام چهارم از پیامبر عزیز نقل کرده: که در قیامت هیچ عملى در پرونده انسان ارزندهتر از اخلاق پسندیده نیست.
عن ابى جعفر علیه السّلام قال: انّ اکمل المؤمنین ایمانا احسنهم خلقا «9»
امام پنجم فرمود: با ایمانترین افراد، نیکو خلقترین آنان است.
عن امیر المؤمنین علیه السّلام قال: حسن الخق فى ثلاث اجتنابا لمحارم، طلب الحلال، و التوّسع على العیال «10»
امام امیر المؤمنین فرمود: خوشخلقى در سه برنامه است: دورى از تمام گناهان، قرار گرفتن در راه بدست آوردن حلال گشایش در زندگى بخاطر اهل و عیال، قال الصّادق علیه السّلام.
حسن الخلق یزید فى الرزق «11»: امام ششم فرمود: خوشاخلاقى و سلوک پاک با مردم، انگیزه زیاد شدن روزى است.
عن امیر المؤمنین علیه السّلام قال: حسن الخلق خیر رفیق «12»
على علیه السلام فرمود: خلق خوش و پاکیهاى نفس بهترین رفیق است.
عن احمد بن عمران البغدادى قال: حدثنا ابو الحسن قال حدّثنا ابو الحسن، قال: حدّثنا ابو الحسن
قال: حدّثنا الحسن عن الحسن قال: حدّثنا الحسن عن الحسن علیه السّلام انّ احسن الحسن، الخلق الحسن «13»
سلسله راویان این حدیث از حضرت مجتبى بازگو میکنند که نیکوترین نیکیها اخلاق پسندیده و نیکوست.
اشاره بتمام روایات بخش اخلاق، و بیان موارد حسن خلق و سوء خلق، کتابى جداگانه لازم دارد و بحثى تحلیلى، و شاید خداى بزرگ توفیق انجام آنرا عنایت کند، تا برادران و خواهران مسلمان بتوانند از یک نوشته اخلاقى که صددرصد در چهارچوب قرآن و روایات تنظیم شده باشد استفاده کنند، و کتابى در اخلاق اسلامى جداى از مباحث یونانى و هندى در دسترس آنان قرار گیرد.
در اینجا لازم میدانم شما را بترجمه تمام عناوین باب اخلاق که در ذیل هریک چندین روایت آمده برابر با تنظیم دانشمند بزرگ حضرت کلینى در اصول کافى آشنا نموده، تا باین معنا آگاه گردید که اسلام در زمینه اخلاق، همچون زمینههاى دیگر داراى برنامهایست کامل، و هم باهمیت آن کتاب پى برده، براى تهذیب نفس و ایجاد نیروى «خودنگهدارى» کهى ک علتش اخلاق است برآئید.
عناوین باب اخلاق در اسلام
1- اندیشه و تفکر 2- اصول شخصیت 3- اهمیت پابرجائى در عقیده 4- خوشنودى بقضا و حکم حق 5- واگذاردن برنامهها به حق و تکیه بر اللّه 6- بیم و امید 7- گمان نیک بپروردگار 8- اقرار به گناه در پیشگاه حق 9- فرمانبردارى و خویشتندارى 10- پاکدامنى 11- عفت 12- دورى از گناه 13- اجراى فرمان الهى 14- ادامه اعمال مثبت 15- پرستش حق 16- نیت پاک 17- میانهروى در بندگى 18- استقامت در راه هدف 19- سپاس در برابر نعمت 20- اخلاق پسندیده 21- گشادهروئى 22- راستگوئى و اداء امانت 23- حیا 24- گذشت و اغماض 25- فروخوردن خشم 26- بردبارى 27- سکوت و نگهدارى زبان 28- نرمى با مردم و نیکى رفتار 29- مهربانى و ملایمت 30- فروتنى 31- قناعت 32- اندازه نگاهداشتن 33- سرعت در کار نیک 34- انصاف و عدالت 35- بلندى طبع 36- رسیدگى بارحام 37- نیکى بپدر و مادر 38- توجه بامور ملت اسلام و نصیحت مردم و رساندن خیر بایشان 39- احترام ببزرگتر 40- برادرى مردم مؤمن با یکدیگر 41- حقوق مؤمن بر مؤمن 42- رحم و عاطفهورزى بیکدیگر 43- دیدار و زیارت برادران 44- دست دادن بیکدیگر 45- در آغوش گرفتن یکدیگر بهنگام برخورد 46- بوسیدن پیشانى بعنوان احترام 47- یاد از برادران 48- خوشحال کردن مؤمن 49- برآوردن نیاز مؤمن 50- عجله در گرهگشائى از کار مردم 51- زدودن ناراحتى از مؤمن 52- سیر کردن گرسنه 53- پوشاندن برهنه 54- بزرگداشت شخصیت مؤمن 55- خدمت به مؤمن 56- نصیحت بمؤمن 57- اصلاح بین مردم 58- حفظ نیروها بعنوان تقیه 59- پوشیده داشتن سر مردم.
اما عناوین سیئآت و رذائل اخلاقى: 1- گناهان 2- جرائم بزرگ 3- کوچک شمردن گناه 4- ادامه تخلف 5- ریشههاى کفر 6- خودنمائى 7- مقامپرستى 8- حیله و نیرنگ 9- ستایش از عدل و اجراى غیر آن 10- جدال و دشمنى در بحثهاى اعتقادى و علمى 11- خشم 12- حسد 13- تعصب بیجا 14- تکبر 15- خودبینى 16- عشق بدنیا بعنوان هدف 17- طمع و آز 18- خشونت در گفتار 19- بدخلقى 20- حرکات دور از آدمیت 21- ناسزا و فحش 22- رفتاریکه مردم را بوحشت اندازد 23- فخرفروشى 24- سنگدلى 25- خروج از مدار حق 26- تجاوز 27- پیروى از هواى نفس 28- پیمانشکنى و فریب و نیرنگ 29- دروغ 30- دو زبان داشتن 31- قطع رابطه و قهر کردن 32- قطع رحم 33- عاق والدین 34- بیزارى از نسب 35- آزار مردم و کوچک شمردن آنان 36- پىجوئى لغزش مردم و لطمه زدن بآبروى آنان 37- سرزنش مردم 38- بدگوئى و تهمت 39- گفتارى که باعث شکست شخصیت مردم باشد 40- زخم زبان و طعنه 41- بدگمانى بمردم 42- پیمانشکنى و عدم عمل بوعده 43- دور نگاه داشتن خویش از مردم و بخصوص اهل نیاز 44- کمک نکردن بمردم بهنگام کمکخواهى 45- منع مردم از مایحتاج 46- ترساندن مؤمن 47- سخنچینى 48- کشف سرّ 49- فرمانبرى از مخلوق در معصیت خالق 50- نشست و برخاست و آمیزش با اهل گناه 51- کفرورزى 52- شئون کفر 53- پایههاى کفر 54- نفاق و دوروئى 55- شرک 56- گمراهى و ضلالت 57- عیبجوئى 58- وسوسه نفسانى 59- ریاست طلبى.
در سایه این صد و هیجده عنوان روایت صحیح و ریشهدارى رسیده که مجموع آنها کتاب اخلاق را در اسلام تشکیل میدهد و جلد دوم اصول کافى و ترجمه آن در حدود هزار صفحه اختصاص باین عناوین یافته.
بىشک با یادگیرى هر دو بخش که نمایانگر تمام صفات حسنه و پلیدیهاى اخلاقى است، و بکار بستن فضائل روحى و کنارهگیرى از رذائل بتدریج نیروى پربرکت تقوا و «خودنگهدارى» آنچنان در انسان قوت و توان میگیرد، که آدمى در هر شرایطى از شرایط بزرگترین منبع خیر و برکت براى جامعه اسلامى و انسانى خواهد شد، و هدف خلقت با توجه باین واقعیت در انسان به تجلى خواهد آمد.
اجراى فرمان
ورزشکاران جهان براى پیروزى در مسابقه، مدتى بتمرین در برنامههاى ورزشى اقدام کرده، آنگاه که خود را آماده براى ورود بمیدان دیدند، از قدم نهادن بصحنه مبارزه وحشتى بخود راه نمیدهند.
باغبانى که مدتى از عمرش را در زمستان، مشغول آماده کردن باغ بوده، و در ابتداى بهار از رسیدگى بدرختان غفلت نورزیده، و در تابستان نهایت دقت را نسبت به بستانمبذول داشته پس از اینهمه رنج و زحمت چرا بهترین میوه را از باغ نگیرد، و بچه علت از سرشارترین منافع مادى بهرهمند نشود؟
رانندهاى که عمرى را در هدایت ماشین سپرى کرده، چرا از حرکت در جادههاى صعب العبور بترسد، و براى چه بهنگام پیشآمد دست و پاى خویش را گم کند؟
کشاورزى که با یک طناب و تیشه، و با یک بیل و کلنگ و با دو گاو نر و گاوآهن، یا با یک تراکتور، همیشه کارش شخم زدن و کاشتن و درو کردن زمین بوده چرا اظهار عجز و ناتوانى کند، و بچه خاطر سستى و تنبلى ورزد؟ او از بیدارى شب، و دنبال کردن آب، و رنج دیدن از حرات خورشید در وسط روز، و زیرورو کردن زمین سخت، و پاک کردن محل تخم از سنگ و خاک و علف باک ندارد.
دانشمندى که عمرى بتحصیل و تدریس، نوشتن و مطالعه، حفظ کردن و گفتن گذرانده، چرا به نتایج عالى و بهرههاى وافى نرسد؟
سربازى که مدتى در اردوى ارتشى ریاضت برده، و در سختترین تپهها سینهخیز داشته و با قمقمهاى اب گرم، و لقمهاى نان خشک، و جیرهاى مختصر آنهم در تابستان گرم و طاقتفرسا در میدان تیر، با انواع اسلحهها تمرین جنگ کرده، چرا شاهد پیروزى را بهنگام مبارزه با دشمن در آغوش نگیرد.
زنى که ماده گاوى را از زمین برمیدارد و ببالاى بلندى میبرد و با این عملش بهرامگور را به تعجب میاندازد، مگر در جواب بهرام نمیگوید کار نیکو کردن از پر کردن است.
مگر کمپانىها نسبت بموتور ماشین، قطار، طیاره، کارخانجات نمیگویند: با کار کردن آب بندى شده، و هرچه بیشتر کار کند روانتر و بهتر میشود.
مگر نرمش روزانه مخصوصا صبح زود و در هواى آزاد به نیروى جسمو اعضاء و جوارح کمک نمیکند.
مگر درس خواندن در کلاس، گوش دادن ببرنامه آموزگار، و مرور کتابها نزدیک بفصل امتحان، شاگردان را به پیروزى در امتحان نزدیک نمیکند، مگر تمرین کردن با دستگاه فیزیوتراپى دست و پاى معلولین به عمل طبیعى خودش برنمیگردد.
مگر آنان که بخاطر احقاق حق، به دشواریها، سختیها، زجرها، شکنجهها، زندانها، تبعیدها تن میدهند به پیروزى نهائى و قطعى نمیرسند.
هریک از این گروهها که بعنوان مثل ذکر شد از حقیقتى فرمان میبرند و از پى بردن فرمان به نتیجه مطلوب میرسند، آرى اگر فرمان مثبت و طبیعى و برابر با فطرت باشد، فرمانبرش بمقصود عالى و هدف نهائى و رشد و تکامل میرسد، اجراى فرمان تمرین است و حرکت در راه هرچه تمرین و حرکت بیشتر باشد، مقصود بانسان نزدیکتر، و راه رسیدن بوصل معشوق کوتاهتر خواهد شد. عمل و فعالیت و کار و کوشش و اجتناب از سستى و تنبلى عالیترین عامل خوشبختى و سرفرازى است.
باجرا گذاردن دستور مثبت در جسم و جان نیرو و توان ایجاد کرده جسم را از نظر سلامت تقویت میکند و در نفس و روان نیروى «خودنگهدارى» میآفریند.
باجرا گذاشتن فرمان، تمرین در عمل، تحمل سختى، انسان را ورزیده کرده و توان آدمى را زیاد مینماید، و هرکس در هر برنامه لازمى از عمل سستى نکند و از اجراى خواسته بازنایستد بمقصد رسیده و پیروزى حتمى نصیب اوست.
قرآن و روایات گذشته از تکیه کردن بمسائل اخلاقى که باعث تقویت روح و روان است، بمسئله عمل و اجراى فرمان الهى، و فعالیت در راه خدا اهمیت خاصى میدهد، آنچنان که میتوان گفت عمل یکى از مهمترین ارکان آئین خداست، و بدون عمل آدمى در پیشگاه الهى موجودى بى آبرو و انسانى بىارزش است.
اجراى فرمان حق، و تمرین برنامههاى واجب، و کوشش در راه اللّه انسان را مجذوب حق کرده و بجائى میرساند که دست آدمى ید اللّه، چشم عین اللّه، گوش اذن اللّه، زبان لسان اللّه، و دل مرکز انعکاس انوار جلال و جمالا لهى میشود، در این زمینه آیاتى و روایاتى وارد شده که دانستنش لازم و توجه بمفاهیم ارزندهاش درخور اهمیت است.
وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ «14»
تمام فرمانهاى الهى را باجرا بگذارید، بهمین زودى خدا و رسول الهى و ائمه بزرگوار کردارتان را بازدید خواهند کرد.
یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً «15»
هان اى پیامبران از خوراکیهاى پاکیزه تناول کنید و باجراى فرمان الهى برخیزید.
وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ «16»
برنامه شایسته اجرا کنید، من بآنچه از شما سر میزند آگاهم.
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً «17»
آنان که خدا را باور کردند و بحضرتش گرویدند، و باجراى فرمانش برخاستند، بزودى در بهشتى که نهرها از زیرش جاریست جاى داده خواهند شد، و در آنجا همیشگى هستند.
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ «18»
بآنان که بحق گرویدند و باجراى برنامههاى شایسته اقدام کردند خداوند وعده بخشش و مزد بزرگ داده.
«روایات» بحار الانوار علامه کمنظیر حضرت مجلسى باب مفصل و پرقیمتى دارد، که در آن باب روایات زیادى تحت این عنوان که عمل جزء ایمان است، نقل میکند، روایاتى که مفهمش با آیات یاد شده یکى است علاقمندان میتوانند بآن بخش مراجعه کرده و از روایات پرفایدهاش بهره بگیرند.
سفینة البحار روایت جالبى را از تفسیر على بن ابراهیم قمى بدین مضمون بازگو میکند:
دختر ابو ذر پس از مرگ پدر، در جهان رؤیا بزیارت آن انسان والا نائل شد، عرضه داشت پدر خداوند با تو چه کرد؟
گفت، دخترم بر خداوند وارد شدم درحالیکه از من راضى بود و من نیز از خدایم خوشنود بودم، پروردگار مهربان مرا گرامى داشت و از بذل و بخشش مرا غرق در لطف و محبت کرد، آنچه لازم است بتو بگویم اینست: که باجراى تمام فرامین حق برخیز و هرگز مغرور مشو «19».
عن ابى جعفر علیه السّلام: قال لا تذهب بکم المذاهب، فو اللّه ما شیعتنا الّا من اطاع اللّه عزوچّل «20»
امام پنجم فرمود: آراء فاسد و برنامههاى ضد خدائى، و آرزوهاى باطل دیگران و طرحها و نقشههاى اهریمنى شما را از راه مستقیم باز ندارد، بخدا قسم پیرو ما نیست مگر آنکس که باجراى فرمان الهى در تمام زمینهها اقدام کند.
عن ابى جعفر علیه السلام، قال: خطب رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فى حجّة الوداع فقال: یا ایّها النّاس و اللّه ما من شیىء یقرّبکم من الجنّة ویباعدکم من النّار الّا و قدا مرتکم به و ما شیىء یقربّکم من النّار و یباعدکم من الجنّة الّا و قد نهیتکم عنه، الا و انّ الروح الامین نفث فى روعى انّه لن تموت نفس حتّى تستکمل رزقها، فاتقوا اللّه و اجملو فى الطّلب و لا یحمل احدکم استبطاء شیىء من الرّزق ان یطلبه بغیر حلّه فانّه لا یدرک ما عند اللّه الّا بطاعته «21»
امام پنجم فرمود: پیامبر عزیز اسلام در آخرین سفرش به حج براى مردم اینچنین سخن گفتند: جامعه بخدا قسم از بیان آنچه شما را به بهشت نزدیک میکرد و از عذاب دور میداشت فروگذار نکردم من عوامل فراهمکننده دوزخ، و از دست دادن بهشت را در طول نبوتم برایتان گفتم، امین وحى بمن خبر داد: احدى از دنیا نمیرود مگر اینکه آخرین لقمه روزیش را بخورد، بخاطر خدا از گناه بپرهیزید و خویشتندار باشید، در بدست آوردن مال حرص نورزید، بخاطر چند روز تنگدستى، و دسترسى نداشتن بمال از حلال به حرام تغییر مسیر ندهید، عنایت و لطف و خوشنودى و رضایت حق جز با اجراى فرمان الهى و عمل بدستورات خداوندى، و آراسته شدن ببرنامههاى سعادتآفرین میسر نیست.
على علیه السلام در نهج البلاغه در قسمتى از خطبه 28 میفرماید:
الا و انّ الیوم المضمار و غدا السباق، و السّبقة الجنّة و الغایة النّار افلا تائب من خطیئته قبل منیّته الا عامل لنفسه قبل یوم بوسه الا و انّکم فى ایّام امل من ورائه اجل فمن عمل فى ایّام امله قبل حضور اجله فقد نفعه عمله و لم یضرره اجله، و من قصّر فى ایّام امله قبل حضور اجله فقد خسر و ضرّه اجله الا فاعملو فى الرغبة کما تعملون فى الّرهبة
هان اى مردم، هم اکنون دنیا براى شما، چون میدان تمرین است، و جهان دیگر هنگام مسابقه، جزاى برنده مسابقه بهشت است، و بدبختى عقب مانده جهنم، کجاست انسانى که قبل از رسیدن مرگ بجبران کمبودها برخیزد، کجاست آدمى که قبل از آمدن روز بدبختى باجراى فرمان قیام کند:
شما در روزگارى هستید که میتوان گفت زمان و روزگار آرزوست آرزوى زنده ماندن و ادامه حیات، ولى پایان این جاده مرگ است کسیکه در چنین روزگارى باجراى دستورات الهى اقدام کندب هره کردارش را خواهد برد و مرگ براى او پل پیروزیست، ولى آدم تنبل وسست زیان کرده و مرگ برایش وحشتناکترین کابوس است، هم اکنون بشما هشدار میدهم که مانند روزى که بخاطر ترس از فرجام کار با کمال جدیت بانجام برنامهاى اقدام میکنید، امروز که روز امن و آسایش است و دادگاهى براى دادرسى ندارید باطاعت از برنامههاى الهى اقدام کنید.
آیات و روایاتى که این مسئله را در شئون مختلفش دنبال کردهاند آنقدر فراوانا ست که میتوان از تنظیم هر دو قسمت کتابى پرثمر بوجود آورد. آنچه درا ین زمینه قابل توجه است، اینستکه اجراى فرمان الهى در تمام نواحى حیات بتدریج بنیان عبادت و بندنگى را در انسان تقویت کرده، و آدمى را بجائى میرساند که حاضر میگردد جان دربازد اما فرمان الهى از او فوت نشود، آماده تحمل هرگونه رنجى میشود، بخاطر اینکه نقشه حق با کمک او پیاده شود، و آن روز براى انسان روز سعادت است که بتواند در برابر برنامههاى ضد الهى «خودنگهدار» باشد و براى اجراى فرمان با هر حادثهاى مبارزه کند، گرچه در میدان جنگ با عامل ضد الله جان خویش را فدا کند.
آرى ادامه عمل، تمرین برنامههاى مثبت، اجراى دستورات الهى و تحمل هرگونه مشقت در این راه، نیروى تقوا را در آدمى تقویت کرده و بخاطر استقامت در راه عمل و کوشش براى حق آدمى به قدرت پربرکت خودنگهدارى آراسته میگردد.
عشق و تنفّر
دو حالت عشق و تنفر بطور طبیعى در تمام موجودات زنده عالم و بصورت کامل در هر انسانى وجود دارد.
اگر این دو واقعیت از آدمى گرفته شود، همچون سنگى در گوشه بیابان خواهد شد، و تمام بنیادهاى زندگى را از دست خواهد داد. انسان بکلیه عواملى که سازنده سلامت است طبیعتا عشق میورزد و از آنچه مانع راه اوست متنفر است.
آنجا که عشق جلوه میکند، انسان از عمق جان نسبت به عامل خیر یا معشوقى که انتخاب کرده تحریک شده، و براى رساندن خویش بمحبوب از هیچ حرکتى بازنمیماند، و آنجا که محبوب و معشوق اللّه و اصول انسانیت باشد سعى میکند با کمک عشق و محبتش تمام برنامههاى لازم را جزء شخصیت خود نموده و تبدیل بانسان والائى گردد، و همین مسیر را تمام عاشقان الهى طى کردند، که بدرجات عالى نائل گشته و از فیوضات ربانى بهرهمند شدند، و آنجا که انسان با عوامل خطرناک روبرو میگردد، از تنفر خود استفاده نموده براى دفع برنامههاى مضر اقدام کرده و بمبارزه برمیخیزد.
تشویق اسلام بمسئله دانش و علم باین خاطر است، که عشق و تنفر طبیعى انسان در مسیر صحیح قرار گیرد، و در چهارچوب قواعد الهى از هر دو جهت بهرهگیرى شود.
انسان نادان بامور، از عشق و تنفر خویش بهره درست نخواهد گرفت، زیرا زیاد اتفاق میافتد که ببرنامهاى عشق ورزد، ولى برایش مضر باشد، و از مسئلهاى متنفر گردد اما برایش نیک باشد، از این جهت آراسته شدن باسلام براى او ضرورت طبیعى دارد، زیرا تنها اسلام عهدهدار بیان تمام نیکىها و بدیهاست.
در اینجا میتوان گفت: که حب و بغض و عشق و تنفر پس از دانشاندوزى از بنیادهاى اصولى سعادت است، و گاهى در آیات قرآن و روایات عشق و تنفر در مفهوم ایمان و اسلام لحاظ شده است، تا جائیکه پارهاى از آیات و روایات ریشه و اصل دین را حب و بغض دانستهاند.
قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ. «14»
آرى اگر شما پدران، فرزندان، برادران، زنان، خویشاوندان، اموال انباشته و جمع شده، و تجارتى که از کسادى آن وحشت دارید، و خانههائیکه بآن دلخوش داشتهاید، بیش از خدا و رسول و مبارزه در راه حق دوست داشته باشید، و بآنان آنچنان عشق ورزید که از خدا و رسول و جهاد در راه خدا غفلت ورزید. بشما بگویم که این چند روز گذرا را زندگى کنید تا امر و قضاى حتمى الهى برسد، و بدانید که خداوند آدم بیرون رفته از حقیقت آدمیت را هدایت نمیکند.
ملاحظه میکنید که دین در این آیه عبارتست از عشق به اللّه و رسول حق و کوشش و مبارزه در راه الهى، و این عشق و محبت در قاموس زندگى باید مقدم بر تمام محبتها قرار بگیرد، زیرا موضوع این عشق، خدا و پیامبر و راه حق است، که ازموضوع تمام محبتها و علائق برتر و گستردهتر و جامعتر و سعادتبخشتر است.
این عشق است که پس از آگاهى از موضوع آن، از درون میجوشد، و قلب در برابر آن میطپد، و در تمام واحدهاى هستى انسان ایجاد تحرک کرده، آدمى را بسوى خدا و رسولش رهنمون شده، و چرخ وجود را در راه الهى بحرکت میآورد.
عن فضیل بن یسار قال: سألت ابا عبد اللّه عن الحبّ و البغض امن الایمان هو فقال و هل الایمان الّا الحبّ و البغض ثمّ تلا هذه الآیة حبّب الیکم الایمان و زیّنه فى قلوبکم، و کرّه الیکم الکفر و الفسوق و العصیان اولئک هم الرّاشدون. «15»
فضیل بن یسار «16» که از برجستهترین رجال شیعه، و فوقالعاده مورد توجه امام ششم علیه السلام بوده میگوید: از امام ششم پرسیدم آیا حب و بغض، عشق و نفرت با ایمان و دین ارتباطى ارد؟ امام فرمود: آیا ایمان بجز عشق و نفرت و حب و بغض است.
سپس آیه شریفه سوره الحجرات را تلاوت فرمود که مضمونش تقریبا، چنین است: تحبیب ایمان: کسى یا چیزى را دوست داشتن، و این دوستى و محبت در اثر پى بردن بزیبائیها یا سودمندیهاى آن کس یا آن چیز پیدا میشود، و نیز ایجاد دوستى نمودن در دل کسى بوسیله توجه دادن بخوبى و زیبائى و سودمندى یک شیئى تحبیب ایمان است.
خداى بزرگ ایمان را که یک واقعیت اصیل، و بنیاد پدیدآرنده خوشبختى است، بوسیله ذکر خوبیها و بهرهها و فضیلتهاى آن، خواسته محبوب مسلمانان کند، و بندگان عزیز خود را از این منبع فیض برخوردار نماید.
از جمله زیباى «زیّنه فى قلوبکم» استفاده میشود که جایگاه ایمان قلب است، ایمان از صفات جوانح است.
صفات پاک قلبى که در رأس آنها ایمان است، علل براى صدور افعال خارجى و برنامههاى جوارح است.
کفر که با توجه دادن بمفاسد آن مکروه قلب شده، عبارت از انکار خدا و رسول است، فسوق پرده درى است، پس ایمان که صفتى است قلبى و اعتقادى، مردم دارنده آن را از پرده درى و هتک نوامیس متنفر ساخته و بیزار مینماید، عصیان گناه و نافرمانى است، پس ایمان واقعیتى است که نمیگذارد از مردم با ایمان تمرد و نافرمانى صادر گردد.
با این بیان میتوان تا حدى بلطف حق که ایمان را محبوب مسلمانان قرار داده پى برد، زیرا ایمان راه نجات از پلیدىها و زشتىها و طریق ورود در سعادت و خوشبختىهاست.
قرآن مجید در بیشتر سورهها به بیان صفات حق، و کارگردانى اللّه نسبت بآفرینش و خلقت، و نعمتهاى مادى و معنوى حق برخاسته، و نیز بتوضیح ویژهگیهاى پیامبران راستین، و مخصوصا رهبر بزرگ اسلام و اهداف عالیه آن حضرت، و خصوصیات روحى و اخلاقىاش اقدام کرده، و همچنین به زیبائیهاى راه الهى و اینکه تنها راه آزادىبخش و سعادتساز و خوشبختىآفرین راه خداست بسنده کرده، تا خدا و رسول و راه ایشان را از طریق بیان ویژهگیها محبوب قلوب کرده، و از راه عشق به اللّه و رسول و معارف دینى، مردم را بکمال انسانى هدایت نموده، و آنان را از امنیت همه جانبه در زندگى دنیا، و فیضگیرى از نعمتهاى بهشتى در آخرت برخوردار نماید.
مسئله تولا و تبرا که دو اصل از بالاترین اصول اجتماعى اسلام است و سود آن براى جامعه اسلامى، و مساوى با سعادت ملت قرآن است، نیز مربوط بحوزه حب و بغض و عشق و تنفر است و دو معیار براى بازشناساندن مؤمن از غیر مؤمن، و دو اصل براى تحرک مسلمان بوى تمام نیکىها و کنارهگیرى از همه زشتیها و پلیدیها. گمان نمیرود با این توضیح مختصر در دو مسئله عشق و تنفر و نتایج فراوان عملى آن براى کسى تردیدى در این مسئله باقى نماند که عشق و تنفر از عوامل مهم آراستگى انسان و حافظ آدمى در برابر شرور و بدبختىهاست، و اینکه محبت به اللّه و پیامبران راستین و ائمه بزرگوار و تنفر از دشمنان آنان از علل ایجاد نیروى خودنگهدارى و تقوا و پرهیزگارى در انسان است.
آدمى پس از درک خوبیها و زشتىها اگر اراده خود را براى پاکسازى درون و برون بکار اندازد، بتدریج نیروى تقوا در او تقویت شده، و به مرز پاکى و درستى خواهد رسید، در این زمینه مسئولیت عظیم خویش را از یاد نبرید، و براى برافروختن شعله عشق نسبت بپاکیها و حالت تنفر و انزجار در برابر آلودگیها اقدام کنید، و اهمیت این دو موضوع را بهمگان گوشزد کرده، و از انحراف و کجروى سخت در پرهیز باشید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- القصص 83
(2)- الاعراف 96
(3)- النحل 28
(4)- آل عمران 117
(5)- پرتوى از قرآن ج آخر ص 181
(6)- کافى ج 1 ص 54
(7)- محجة البیضاء ج 1 ص 14
(8)- بحار ج 1 ص 163
(9)- بحارج ج 1 ص 168
(10)- بحارج ج 1 ص 168
(11)- بحارج ج 1 ص 168
(12)- براى شناخت دانشمندان شیعه و کتب تألیفى آنان در تمام زمینهها بکتابهاى گرانبهاى اعیان الشیعه، الذریعه، تأسیس الشیعه، فهرست ابن ندیم مراجعه کنید.
(13)- تمدن اسلام و عرب 567- 669
(14)- التوبه 23
(15)- کافى ج 2 ص 102
(16)- رجالکشى ص 185
ادامه دارد . . .
قرآن مجید از نیروى خودنگهدارى، که بهترین پیروزى انسان در همه زمینههاست تعبیر به تقوا کرده، و همین نیروست که انسان را در راه مبارزه با دشمنان داخلى همچون هواى نفس و طغیان غرائز و صفات رذیله، و با دشمنان خارجى چون کفار و منافقین و استعمارگران، با در دست داشتن اسلحههاى لازم پیروز کرده، و آدمى را با کمکگیرى از عنایت حق از آلوده شدن به گناه و مفاسد، و غلبه دشمنان بر راه رشد و تکامل حفظ میکند.
تقوا در مملکت هستى انسان نیروئیست الهى، که بخاطر آن تمام درهاى غیب بروى انسان گشوده میشود، و آدمى در سایه آن بدریافت حقایقى نائل میگردد، و بنور مطلق هستى میپیوندد.
تقوا واقعیتى است که اگر تمام اعضاء و جوارح آدمى باستخدام آن درآید، جز کارهاى خداپسند از انسان سر نمیزند.
تقوا چراغ راه زندگیست، دشمن هرچند نیرومند باشد از شکست دادن اهل تقوا عاجز است، و چون حس کند در برابر چنین نیروئى قرار دارد، فرار را بر ایستادن و مقاومت کردن ترجیح میدهد.
پاکى دل، صفاى جان، صدق گفتار، بینش گسترده، صحت عمل، حرکات مثبت، نگاه پاک، شنیدن سخن حق، فعالیت در حوزه انسانیت همه و همه از محصولات تقوا هستند.
تقوا سپر از آتش دوزخ، نور زندگى، امید بیداران، روشنى چشم روزنه بسوى سعادت دنیا و سلامت در آخرت است.
خودنگهداران و اهل تقوا، همیشه خویشتن را بازیافته، بخویشتن بازمیگردند و خویشتن را از ضربههاى مهلک درونى و برونى حفظ میکنند.
خودنگهداران در برابر تمام دشمنان داخلى و خارجى پیروزند، و دشمنان در برابر آنان از همه جهت محکوم.
خودنگهداران انسانهائى هستند که مال، منال، ریاست، مقام، جاه، زرق و برق، زیبائى ظاهر، هواى نفس، غرائز طغیانگر، عوامل مادى نمیتوانند آن را بر خلاف برنامههاى الهى جذب کرده و وجود ایشان را نسبت بخودشان و جامعه منبع فساد و پلیدى کنند.
آنچه در مسئله خودنگهدارى باید سخت مورد توجه قرار بگیرد راه بدست آوردن انست، و بىتردید اگر جامعه اسلامى بشناخت این راه واجزائى که با ترکیبشان در وجود انسان این نیرو را فراهم میکنند، اقدام کنند، دنیاى خویش را بهترین صورت آباد کرده، و شر هر نوع دشمنى را از تمام زوایاى حیات قطع خواهند کرد، و در آخرت هم از زندگى ابدى در بهشت برخوردار خواهند شد، چنانچه قرآن فرموده:
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا، فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ «1».
آخرت آباد مخصوص مردمیست که در زندگى خود، در برابر فرهنگ الهى متواضع بوده و از برترىجوئى و تجاوز احتراز جسته و از تباهى و فساد دورى میکردند، آرى خوشبختانه و فرجام نیک از آن خودنگهداران است. و جاى دیگر فرموده:
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ «2».
چنانچه مردم مملکت و جامعه یک کشور از معبودهاى باطل جدا شوند، و دل در گرو عشق الهى بگذارند، و در مقابل تمام مفاسد خودنگهدار باشند درهاى برکات و عنایات خود را از آسمان و زمین بروى آنان باز خواهیم کرد، و باز فرموده:
إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ «3».
بدون تردید خداوند یار و نگهدار و همراه با خودنگهداران است، آنان که در جنب این نیرو از هیچ برنامه نیکى روىگردان نیستند، و نیز میفرماید:
تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً «4».
چنانچه در برابر حوادث پایدارى کنید، و در مقابل مفاسد خویشتندار باشید، از دشمن کمترین آسیبى بشما نخواهد رسید.
من براى شناخت برنامههائیکه، نیروى تقوا و خودنگهدارى را در انسان بوجود میآورد، در مرحله اول به کتاب خدا قرآن مجید، سپس بمنابع اصیل اسلامى، و آثارى که پس از قرآن تشکیل دهنده فرهنگ زنده اسلام است مراجعه کرده، و رویهمرفته از مطالعات ناقصى که در این منابع داشتهام، اصول و اجزاء تشکیلدهنده تقوا و نیروى خودنگهدارى را در چند برنامه یافتم، و ناچارم در جنب هریک از آن چند برنامه باندازه لازم توضیحداده، و از خداى بزرگ بخواهم همه ما و همه برادران و خواهران اسلامى را براى آراسته شدن به عوامل سازنده تقوا کمک دهد، اما واقعیات تشکیلدهنده تقوا عبارتست از:
1- علم و دانش
2- عشق و تنفر
3- تهذیب نفس
4- اجراى فرمان
5- بهداشت و طهارت
6- پیشوائى و رهبرى
علم و دانش
در اینکه پیشرفتهاى اعجابانگیز بشر در تمام زمینههاى حیات فرآورده بینش و دانش اوست تردیدى نیست.
دانش چراغ روشن فرا راه هستى است و علت کشف بسیارى از اسرار جهان.
دل و جان انسان دو تابلوى بیرنگ است، و دانش و علم نقشى سازنده بر صفحه آن دو تابلو.
از قدیمىترین روزگار گفتهاند: آدم بیسواد کور است، و در حقیقت باید گفت این ضربالمثل عین حقیقت است.
آرى کور براحتى از خیابان عبور نمیکند، حرکات مثبت براى آدم کور کار سهلى نیست، کور بدرستى از جوى نمیپرد، کور از انواع زیانها در امان نمیباشد، بهمین خاطر سر گراوزلى سفیر انگلیس در ایران در زمان قاجاریه گفته: من اعتقاد دارم که براى حفظ سرحدات استعمارى بریتانیا اگر ایران را در حال ضعف و بربریت و وحشیگرى که دارد باقى بگذاریم از هر سیاست دیگرى بهتر است!
آرى آدم بیدانش در حال بربریت است، ضعیف است، چهارپاى باربر استعمارگران است، و زیر بار استعمارگران است، و زیربناى شکمپرستى و شهوترانى بیگانگان و بیگانهپرستان، اگر مردم آگاه زیست کنند. زردار و زوردار امکان ادامه زندگى کثیف خود را نداشته، و اصولا بستر رشدى براى آنان نخواهد بود.
اگر جامعه یک کشور، در پرتو دانش و بینش زندگى کنند، مواد خام طبیعى آنان بقیمت ارزان، با مفت بیغما نخواهد رفت، و عجیبتر اینکه پس از بیغما رفتن با قیمتى هرچه گرانتر بعنوان وسائل زندگى بخود آنان باز نخواهد گشت!!
علم مفخر اولاد آدم است، بخاطر آن جاى پاى زندگى محکم، و خمیر حیات بیمایه دانش فطیر است، و مملکت دور از نواى علم فقیر و بدبخت. آدمى زنده دانش است، و پاینده بینش، جهل حجاب اکبر است و علم نور برتر.
آنان که دانش را حجاب اکبر میدانند طایفه خاصى هستند، که از علم بىبهرهاند، و بزرگان و اقطاب آنان فقط در سایه بىخرد نگاه داشتن مریدان راه حکومت و سلطنت دارند!
اسلام در زمانى طلوع کرد که دانش انسان محدود بمسائلى پیش پا افتاه بود، و ملت روم و ایران هم از دانش بهرهاى نداشتند، علماى روم و ایران محدود به مردمى بودند که باجازه دولت کسب دانش میکردند، دانش آنان عبارت بود از مقدارى مسائل طب و حکمت یونان، و اندکى ریاضى و فلسفه نظرى و هیئت بطلمیوس، دانش اینان در استخدام زورگویان بود و اکثریت مردم حق مدرسه رفتن و دانش اندوختن نداشتند زیرا نور دانش براى ملت آزادى و استقلال و حالت طلب حق میآورد و دولتها راضى باین مسائل و بخصوص آزادى ملتها نبودند.
سرنوشت تحصیل در ایران
شاهنامه فردوسى حکایتى از انوشیروان و کفشگر بازگو میکند بهتآور، سپاه ایران در میدان جنگهاى خطرناکى، با روم قرار داشت، براى ادامه جنگ طلب حقوق میکرد، خزانه دولت خالى بود، به پیشنهاد وزیر بنا شد انوشیروان براى وام گرفتن از مردم حاضر شود، پس از اینکه کسرى قبول برنامه کرد، فرستاده وزیر از میان بازرگانان، دهقانان و پیشهوران کفشگرى را پیدا کرد، که حاضر بود بدولت وام بدهد، اما در مقابل آن انوشیروان عادل اجازه دهد فرزند او بمدرسه رفته تحصیل دانش کند.
انوشیروان عادل با کمال بىشرمى این خواسته را رد کرد، و گفت براى من صدور اجازه تحصیل براى کودک یک کفشگر ننگ است.
فردوسى در ضمن اشعارى اینچنین داستان را بازگو میکند.
بدو کفشگر گفت کى خوبچهر |
نرنجى بگوئى ببو ذر جمهر |
|
که اندر زمانه مرا کودکیست |
که آزار او بر دلم خوار نیست |
|
بگوئى مگر شهریار جهان |
مرا شاد گرداند اندر نهان |
|
که او را سپارم بفرهنگیان |
که دارد سرمایه و هنگ آن |
|
فرستاده گفت این ندارم برنج |
که کوتاه کردى مرا راه گنج |
|
اگر شاه باشد بدین دستگیر |
که این پاک فرزند گردد دبیر |
|
ز یزدان بخواهد همى جان شاه |
که جاوید باد و سزاوار گاه |
|
بدو شاه گفت اى خردمند مرد |
چرا دیو چشم تو را خیره کرد |
|
برو همچنان بازگردان شتر |
مبادا کز او سیم خواهیم و در |
|
چو بازارگان بچه گردد دبیر |
هنرمند و با دانش و یادگیر |
|
چو فرزند ما برنشیند به تخت |
دبیرى ببایدش پیروز بخت |
|
هنر باید از مرد موزهفروش |
سپارد بدو چشم بینا و گوش |
|
بدست خردمند مرد نژاد |
نماند بجز حسرت و سرد باد |
|
شود پیش او خوار مردمشناس |
چو پاسخ دهد زو نیابد سپاس |
|
اینچنین بود وضع تحصیل دانش، در ایران متمدن، و کشوریکه بر تمام ممالک آنروزگار فخر میفروخت و اوضاع دیگر ممالک آن روز ناگفتنى است.
فروغ اسلام بر چنان روزگارى تابید، اولین آیاتیکه بر پیامبر نازل شد، سخن از دانش داشت و قلم، یاد گرفتن و یاد دادن، دانستن و دانا نمودن، آگاه شدن و آگاهى دادنه و خلاصه سخن از این بود که باید بدانى و دانائى را بوسیله قلم بدیگر نسل تحویل دهى:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ:
ترجمه و توضیح: نسخه اصلى و منشاء الهامات و کشفها، کتاب عظیم خلقت، و کتاب مرموز انسانا ست، که بقلم ربوبى نوشته شده، و انسان در مدرسه فطرت و عقل و ادراک و تکامل فردى و اجتماعى خود، از این دو کتاب و اشارات و رموز آنها درسهائى آموخته و تجربههائى اندوخته، و بانگیزه حب بقا کوشیده است تا خلاصهاى از فراگرفته و دریافتها، و فشردهاى از تجربههاى خود را بهر صورت ثبت و ضبط نماید، تا علائم خطوطتکامل یافته و نوشتن آسان شده و راه اندیشه و تفکر و ربط با گذشته و آینده و دیگران بازگردیده 9، و اندیشهها بسبب نوک قلم بهم پیوسته، خلاصه و محصول جوامع و تمدنها و نظامات و قدرتها همین آثار و نوشتههائیست که نوک قلم آنها را ثابت نموده، و اعمال نیک و بد و تجربههائیست که باقى گذارده، تا راه اندیشه و پیشرفت را بروى آیندگان بازنماید و جز قلم، همه قدرتها و سرکشیها و ساختمانهاى چشمگیر چون حبابى محو شده است «5».
آگاهى سبب آزادى است، دانش علت سربلندى است، بینش وسیله استقلال است، و علم چراغ راه زندگى، و برترین حربه براى کوبیدن طاغوت و طاغوتیان.
قرآن مجید بین مردم دانا و نادان، عالم و جاهل، فهمیده و نفهم هیچ خط مشترکى قائل نیست، تا جائیکه در سوره الزمر آیه 9 میفرماید:
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ.
کتاب خدا در سوره البقره آیه 21 سر برترى آدم را بر ملائکه علم و دانش میشناسد، و بخاطر این نعمت او را از ملائکه ممتازتر میداند، و علم آدم الاسماء کلها، قرآن الهى براى اهل دانش آنچنان درجات و مقاماتى قائل است که فوق آن درجات را نمیتوان تصور کرد.
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ.
در کتب روائى، در مسئله دانش و بینش ابوابى آمده، که هم نمایشگر عظمت علم در زندگى است، و هم نمایانگر بنیادى بودن آئین مقدس اسلام، و اینکه هیچ مسلکى باندازه اسلام جامعه را تشویق بفراگیرى علم و آگاهى و فقه بمعناى وسیع کلمه نکرده است.
در اینجا مناسب است بقسمتى از عناوین ابواب دانش و مکتب روائى شیعه اشاره شود، و خوانندگان عزیز براى دقت در برنامههاى اسلام نسبت بدانش و آگاهى، به کتابهاى مهمى از قبیل اصول کافى، بحار الانوار ج اول، محجة البیضاء و سایر کتب اسلامى مراجعه کنند.
سرفصل ابواب دانش در کتب اسلامى
وجوب فراگیرى دانش، تشویق مردم بعلم، ثواب برنامه دانشمند و دانشجو، طبقات مردم در برابر دانش، بهره دوست داشتن دانشمندان، لازم بودن پرسش مسائل زندگى از دانشمندان بحث با اهل علم، رفت و آمد در خانه دانشداران، گفتگو و بحث در مسائل علمى، همنشینى با دانایان، حاضر شدن در مجالس علم، ناروائى آمیزش با نادان، آثار نامیمون عمل منهاى علم، علوم با منفعتى که اسلام مردم را بتحصیل آن امر میکند، آداب دانش اندوختن و احکام آن، ثواب راهنمائى مردم و دانش آموختن بآنان، برترى دانشمندان، ناروا بودن گمراه کردن مردم، کیفیت بهرهگیرى از دانش، طلب علم بخاطر خدا، مسئولیت فوقالعاده دانشمندان، حق دانشمندان بر مردم، نشانههاى علما و اصناف اهل علم، آداب دانش اندوختن، نهى اسلام از پنهان داشتن علم از مردم و خیانت به علم، دانشندانیکه دانش اندوختن از آنان بىمانع است و آنان که نباید از آنان اخذ علم کرد، نهى از پیروى غیر معصوم در آنچه میگوید، بىمانع بودن دانش اندوختن از راویان خبر و فقیهان شایسته، مذمت علماء بدر رفتار و وجوب اجتناب از آنان، نهى از گفتار بغیر علم و فتوا دادن از روى هواى نفس و رأى خویش، نفع نوشتن احادیث اهل بیت و بازگو کردن آن.
در ذیل هریک از این عناوین گاهى نزدیک به 84 حدیث نوشته شده، و میتوان ادعا کرد، در باب دانش بیش از هزار روایت از رهبر بزرگ اسلام و ائمه طاهرین علیهم السلام وارد شده است.
روایات باب دانش:
عن ابى عبد اللّه قال: قال رسول اللّه:
طلب العلم فریضة على کلّ مسلم، الا انّ اللّه یحبّ بغاة العلم «6».
دانشاندوزى بر هر مسلمانى لازم و ضروریست، بدانید که خداوند دانشجویان را دوست دارد.
قال رسول اللّه، موت قبیلة ایسر من موت عالم «7».
تحمل مرگ یک قبیله از مردن یک دانشمند آسانتر است.
قال الصادق علیه السّلام: انّ رسول اللّه ص قال: اعلم النّاس من جمع علم النّاس الى علمه و اکثر النّاس قیمة اکثرهم علما، و اقلّ النّاس قیمة اقلّهم علما «8»:
داناترین مردم کسى است، که دانش دیگران را بر دانش خود بیفزاید، بهترین ارزش مخصوص مردمى است که از بینائى و آگاهى بهرهمند باشند، و هرکس کم بداند خالى از اعتبار است.
قال رسول اللّه: اربع یلزمن کلّ ذى حجى و عقل من امتى، قیل، یا رسول اللّه ماهّن، قال:
استماع العلم، و حفظه، و نشره عند اهله، هو العمل به «9»:
پیامبر فرمود بینایان و آگاهان از امت من باید ملازم چهار برنامه باشند، عرضه داشتند چیست؟ فرمود: فراگرفتن دانش، نگهدارى آن، باهلش آموختن، و اجراى آنچه آموخته شده.
قال رسول اللّه: العالم امین اللّه فى الارض «10»:
دانشمند امین خداوند در روى زمین است.
و قال (ص) یوزن یوم القیامة مداد العلماء بدماء الشّهداء:
در جهان دیگر مرکب نوشتنى دانشمندان، با خون شهیدان وزن میشود.
قال رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله: من طلب العلم فهو کالصّائم نهاره، و القائم لیله، و انّ بابا من العلم یتعلّمه الرّجل خیر له من ان یکون ابو قبیس ذهبا فاتفقه فى سبیل اللّه تعالى «11»:
آنکس که در راه دانشاندوزیست، همانند آن است که روزهایش را روزه و شبهایش را به عبادت بسر برد، آموختن یک رشته علم بهتر است، از مقدار طلائى که حجمش چون کوه ابو قبیس باشد، و در راه خدا باتفاق برود، در آن زمان که جادهها از هیچ خطرى مصون نبود، در آن روزگار که سفر با تمام رنج و مشقت انجام میگرفت، رهبر بزرگ اسلام بمردم مسلمان میفرمود:
بفرا گرفتن دانش برخیزید گرچه در کشور چین باشد.
اسلام جمله فارغالتحصیلى را سخیف و بىپایه میداند منتهائى براى دانش نمیشناسد، ابتداى تحصیل را ساعت ولادت، فرجام دانشاندوزى را خانه قبر معرفى میکند:
اطلب العلم من المهد الى اللّحد
در اینجا ممکن است براى دوستان پرسشى مطرح شود، و آن اینکه چگونه کودک تازه بدنیا آمده ممکن است تحصیل دانش کند؟ باید گفت مشاعر طفل از همان ابتداى ولادت شروع بفعالیت میکند. و میگویند حساسترین عضو در این وقت گوش است، طفل گرچه بیدار مسائل نیست. اما از تمام برنامهها اثر برداشته و شکل میگیرد، و میتوان گفت حساسترین دوره شکلگیرى طفل از همان وقت شروع میشود و دستور اسلام براى اذان گفتن و اقامه، بگوش راست و چپ کودک بهمین خاطر است.
برادران و خواهران نباید از یک نکته مهم غافل بمانند، و آن اینکه اسلام دانشاندوزى را بدو صورت تصویر میکند، واجب عینى، واجب کفائى، کلیه علومیکه با زندگى و حیات مادى سروکار دارد از قبیل صنعت، تجارت، طب، هنر، کشاورزى، حساب و هندسه، معمارى و مهندسى، واجب کفائى است، یعنى اندوختنش بر همگان ضرورى نیست، بلکه هر قشرى از جامعه باید یک رشته از علوم را بیاموزد، تا بطور دستهجمعى و آموخته شدن تمام علوم بوسیله گروهها نیازهاى مردم برآورده شود.
اما آموختن دانشى که ریشه و اساس روابط فرد را با خانواده، خانواده را با جامعه، جامعه را با حکومت اسلامى، حکومت و دولت را با ملت، دنیا را با آخرت، جامعه را با جوامع تشکیل میدهد واجب اجبارى و همگانى است، و آن دانش که فراگیریش بر حاکم و رعیت، طبیب و مهندس، وزیر و وکیل، وضیع و شریف، خورد و کلان، بزرگ و کوچک، مرد و زن، سیاه و سپید، شهرى و دهاتى واجب عینى است عبارت است ازا صول دین و قسمتى از فروغ اسلام و احکام حلال و حرام و برنامههاى حقوقى، و همه مسائل نفسى و اخلاقى است.
مردم اگر آراسته بتمام علوم گردند، ولى از آگاهى نسبت بمسائل اعتقادى و اخلاقى و عملى اسلام دور باشند، زندگى آنان فاقد امنیت خواهد بود، و بسان دزدى میباشند که با چراغ وارد صحنه شده، و براى بردن گزیدهترین کالا آماده گشته است.
تاریخ حیات ثابت کرده، که امنیت درونى و برونى از برکت دین است، و منهاى دین سلامت دنیا و آخرت مفهومى نخواهد داشت، تربیت منهاى ایمان بىمعناست، و نجات مردم از ظلم و وحشیگرى بدون گرایش به اسلام برنامهایست محال.
بهمین خاطر آیات و روایات تأکید فراوانى نسبت بیادگیرى علم دین دارند، و اهمیت دانش دین به علت عظمت و گستردگى موضوع آنست که عبارت از تأمین خیر دنیا و آخرت آدمى است.
مسئله دیگرى که تذکر آن لازم بنظر میرسد اینست که: انسان پس از فراگیرى دانش دین بلافاصله باید باجراى آن برخیزد، زیرا علم بدون عمل شخصیتساز نیست، ایجادا منیت و سلامت نمیکند، و در این مسئله فرقى بین علوم مادى و معنوى نمیباشد.
على علیه السلام میفرماید:
علم بلا عمل کشجر بلا ثمر، علم بلا عمل کقوس بلا وتر، علم لا ینفع کداء لا تنجع، علم لا یصلحک ضلال، علم المؤمن فى عمله:
که برگردان فارسى جملات بترتیب عبارات اینست: دانش بدون عمل هم چون درخت بىمیوه است، علم بدون عمل کمان بىزه است، دانشى که در آن عمل نیست همچون داروئى است که در آن اثر نیست، علمى که ترا اصلاح نکند گمراهى است، دانش مؤمن در عمل اوست.
جامعه اسلامى گرچه پس از پیامبر در تمام زوایاى حیات دچار انحراف شدند و این انحراف و کجروى عاقبت بسقوط آنان انجامید، ولى در سایه تکیه بر قرآن، قسمتى از علوم قبل از اسلام را با درآمیختن بقواعد الهى تکمیل کردند، و خود نیز مؤسس و پایه گذار، و مخترع و کاشف بسیارى از برنامهها شدند، که میتوان بطور قطع ادعا کرد، که تمدن فعلى جهان منهاى رسوائیهاى اخلاقى اش میوه فعالیتهاى علمى ملت اسلام و بخصوص دانشمندان شیعه است «12».
مسلمین در سایه تشویق قرآن و روایات نسبت بفراگیرى علم آراسته به علومى از قبیل نحو و صرف، بدیع و بیان، عروض و قافیه، حکمت و فلسفه، تفسیر و منطق، تاریخ و جغرافیا، روایت و درایت، علم رجال، ریاضیات، هیئت، تنظیم تقویم، فیزیک و شیمى، فن اسلحهسازى حتى اسلحه گرم، ساختن کاغذ، استعمال قطبنما در دریا، تاریخ طبیعى از قبیل جمادشناسى، نباتشناسى، حیوانشناسى، علم طب و بهداشت، صنایع ظریفه، مهندسى و معمارى، نقاشى و حجارى، زرگرى و ترصیع، منبت کارى، صنعت آهن و فولاد، خاتم کارى، شیشهسازى، قماش و فرش، سفالىسازى، دائرة المعارفنویسى، ایجاد کتابخانه هاى معتبر و فهرستهاى منظم براى کتب، تأسیس مدارس و دانشگاهها و تدریس علوم مختلفه شدند. «13»
البته سعى مسلمین، بخصوص پیروان ائمه اثنا عشر از ابتدا بر این بوده که یادگیرى اسلام و معارف الهى را در رأس تمام برنامهها قرار دهند و هیچ حوزه و مدرسهاى را خالى از این مسئله نمیگذاشتند.
صاحبان تمام علوم و فنون یا فارغالتحصیل مسجد بودند، یا مدرسه و دانشگاه وابسته بمسجد، و غالب اساتید علوم حتّى فلاسفه و اطبائى همچون زکریّاى رازى و شیخ الرّئیس و ریاضىدانانى چون خواجه نصیر طوسى و شیخ بهائى و ابن میثم در سلک مقدس روحانیت بودند، و خلاصه تمام علوم و فنون در سایه اسلام و یادگیرى دین تحصیل میشد.
من نمیخواستم سخن را در فصل دانش بدین پایه ادامه دهم، ولى کنترل یک مسئله گاهى میسر نیست.
آنچه در مرحله دانشاندوزى و بخصوص دانش دین مهم است دو برنامه و یک نتیجه است.
برنامه اول فراگیرى نیکىها و بدیها که درا سلام مشخص شده و به عبارت دیگر دانستن آنچه که در زندگى نیک است و آنچه که در برنامه حیات زشت است، و برنامه دوم آراسته شدن بخوبى ها و دورى و کناره گیرى از بدیها، و نتیجه این دو واقعیّت پدید آمدن امنیّت در دنیا، و نیکبختى در جهان دیگر است.
نتیجه کلى این بخش این شد، که فراگیرى دانش دین باید در رأس تمام برنامه هاى زندگى قرار گیرد، و اجراى تعالیم الهى از پى یادگیرى آن نوربخش زندگى گردد، در آن صورت است که عقل رشد نموده، و اراده و تصمیم آدمى قوت گرفته و بتدریج آدمى آماده و مستعد براى مبارزه با حوادث شده از آراسته شدن به نیکیها و فرار از زشتىها غفلت نورزیده، در سایه دانش و علم به تحصیل نیروى خودنگهدارى و تقوا موفق میگردد، و بقول علما از تقواى نظرى به تقواى عملى میرسد، سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار، بلال و میثم و رشید و حجر بن عدى فارغ التحصیلان دانشگاههائى چون مراکز علمى امروز نبودند، اما چهره آنان براى راهراوان راه حق و حقیقت بهترین تابلو و الگو و راهنماست، اینان مردمى بودند که بمعارف الهى آگاهى داشته و آگاهى آنان در اعمالشان متبلور بود، و اینان در زبان قرآن صاحبان بصیرت و تقوایند.
در هر دورهاى و در هر عصرى شیطان صفتانى خطرناک هستند که افراد به ویژه جوانان را جذب نموده و با آنان طرح دوستى و رفاقت مى اندازند تا از مال و منال آنان به ناحق استفاده کنند و ارزشهاى انسانىشان را به غارت برند.
اینان با چهره اى خوشنما و لبخندهایى جذاب و سخنانى شیرین و دامهایى نامرئى و خدعه و فریب کارى ماهرانه و پشت هم اندازى عجیب و غریب، خود را به انسان مى نمایانند و با این ترفندها به انسان دست دوستى و رفاقت مى دهند و هنگامى که آدمى را اسیر محبت مکارانه خود کردند، وسوسه هاى خود را شروع نموده، به تدریج و در مدتى طولانى انسان را از خدا و حق و حقیقت و عبادت و خدمت و سلامت نفس و کرامت و شرافت و آغوش گرم خانواده و مجالس مفید و دنبال کردن دانش و ... جدا مىسازند و آهسته آهسته انسان را بدون اینکه توجه عمیق داشته باشد به اسارت شهوات و امیال و غرائز خود درمى آورند و او را عمله و خادم خیانتها و جنایتهاى خود مى کنند و به خرمن خوبى ها و ارزشهاى انسان آتش مى اندازند و کارى مى کنند که روز پشیمانى، فرصتها از دست رفته و اسباب نجات نابود شده باشد.
شناخت این دشمنان خطرناک دوستنما با توجه به این اوصاف، کار دشوارى نیست.
هنگامى که کسى را دیدید و یافتید که زمزمه جدا شدن از حق از او شنیده مىشود و درک کردید که مىخواهد از شما به عنوان ابزارى براى امیال خودش سوء استفاده کند و قطع رابطه با خوبىها و ارزشها را به شما پیشنهاد مىنماید و خوبان جامعه را در نظر شما کوچک و ناپاکان را در نظر شما بزرگ جلوه مىدهد، بدانید که دیو صفتى سفاک و شیطان مسلکى بى باک با خدعه و حیله و مکر و فریب، خود را به شما دوست و رفیق مى نمایاند، در این حال بر شماست که هرگز با او طرح دوستى نریزید و باب رفاقت باز نکنید و زمینه معاشرت فراهم نیاورید و در این زمینه از داستان اسفناک و عبرت آموز عقبة بن ابى معیط- که در آیات 27 تا 29 سوره فرقان به آن اشارت شده است- پند گرفته، خود را از چنگال آن گرگ بى رحم برهانید.
وقتى حاکم عراق ابو قلابه را براى تصدّى کرسى قضاى بغداد فرا خواند، ابو قلابه دعوت حاکم را نپذیرفت و در پنهانى به سرزمین شام گریخت.
قضا را در همان ایام قاضى شام از منصب خویش معزول شد و چون ابوقلابه از این داستان خبر یافت احساس خطر کرد و از شام متوارى شد و هم چنان در بیابانها سرگردان بود تا به سرزمین یمامه درآمد و روزگارى دراز، خویش را از انظار پوشیده داشت تا اوضاع دگرگون شد و خاطرش از خطر بیاسود و بار دیگر آهنگ عراق کرد.
یکى از دوستان گفت: چه بودى اگر منصب قضاى مسلمانان را مى پذیرفتى تا عدالت را در میان ایشان بکار مى بستى و از این رهگذر اجر و ثواب مىاندوختى، ابوقلابه گفت:
چون شناورى به دریا درافتد تا چند یاراى شنا کردن دارد
عبدالرحمان بن حُجْیره به سال هفتادم هجرى به کرسى قضاى مصر بنشست چون پدرش از این انتصاب خبر یافت گفت:
[إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ].
ما مملوک خداییم و یقیناً به سوى او بازمى گردیم.
فرزندم هلاک شد و خلق را نیز به مهلکه افکند.
قاضى شریک در روزگار مهدى عباسى به اصرار او منصب قضا را پذیرفت، نوبتى چند براى مطالبه ماهانه خود با صرّاف شهر سختگیرى کرد، صرّاف گفت: تو در مقابل این نقدینه قماش نفروخته اى که چنین سخت مى گیرى.
شریک گفت: اى مردم! قسم به خدا کالایى گران بهاتر از قماش فروخته ام، اى مرد! من در برابر این نقدینه دین خود را فروخته ام!
مردى مهار دابّه رسول خدا صلى الله علیه و آله را گرفت و گفت: اى رسول خدا! کدام عمل بالاتر است؟
حضرت فرمود: خوراندن غذا و دستگیرى از مستمندان و دردمندان و بیچارگان و سخن پاکیزه گفتن.
بسیاری مواقع پیش می آید که انسان نماز می خواند، روزه می گیرد، عبادت می کند اما نمی تواند به رشد معنوی برسد دلیلش اینست که عباداتش حقیقی نیست و موانعی دارد او باید برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی موانع را شناسایی کند و آنها را برطرف نماید.
همه انسانها در درونشان یک هدایت فطری دارند که آنها را حرکت می دهد حال کسانی که نمی توانند پیشرفت معنوی کنند باید به دنبال اشکال کار باشند و موانع را بشناسند. در ضرورت و اهمیت خودسازی همین بس که (جهاد اکبر) نام گرفته است. امام محمد باقر(علیه السلام) می فرماید: هیچ برتری و فضیلتی همانند جهاد نیست و هیچ جهادی در قدر و منزلت با جهاد با نفس برابری ندارد.(1)
موانع خودسازی
موانع خودسازی عبارتند از:
1) عدم قابلیت نفس
بزرگترین مانع خودسازی عدم قابلیت نفس و ارتکاب گناهان است. گناه، انسان را در حد حیوان پایین می آورد و صفحه دل و روحش را تیره می کند، انسانی که به گناه عادت کرد دیگر نمی تواند آن را ترک کند و به کمال برسد.
حضرت امام صادق(علیه السّلام) فرمود: وقتی انسان مرتکب گناه شد یک نقطه سیاه در قلبش پیدا می شود، پس اگر از گناه توبه کرد نقطه سیاه محو می گردد، و اگر همچنان به معصیت ادامه داد، نقطه سیاه نیز تدریجاً بزرگ می شود تا اینکه بر مجموع قلب غلبه نماید. در این صورت هرگز به فلاح و رستگاری نخواهد رسید.(2)
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) فرمود: "اذا کان یوم القیمه انبت الله لطائفه من امتى اجنحه فیطیرون من قبور هم الى الجنان" یعنى روز قیامت که مى شود خداوند به بعضى از امت من بالهایى عطا مى کند که از قبرهاى خود پرواز مى کنند و به سوى بهشت مى روند و آنجا متنعم مى شوند، ملائکه از آنها مى پرسند: شما از حساب فارغ شدید؟ مى گویند: ما حسابى نداشتیم.مى گویند: از صراط گذشتید؟مى گویند: ما صراطى ندیدیم.ملائکه مى پرسند: شما از امت کیستید؟
مى گویند: ما از امت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم) هستیم.ملائکه مى پرسند: عمل شما در دنیا چه بوده که به این مرتبه عالى و منزلت عظیمه رسیده اید؟گویند: دو صفت در ما بود که خدا این مقام را به ما داده است.یکى اینکه: هرچى خدا در دنیا قسمت ما کرده بود در دنیا راضى بودیم.دوم اینکه: اگر در خلوت اسباب معصیت براى ما مهیا مى شد از خدا حیا مى کردیم و مرتکب معصیت نمى شدیم.(3)
بنابر این کسانی که گناه و معصیت نمی کنند چه بی حساب بهشتی می شوند.
2) وابستگی های دنیایی
دومین مانعی که در مسیر سالک الی الله قرار دارد وابستگیهای دنیایی چون: وابستگی به زن، فرزند، ثروت، مقام و... است؛ این وابستگی ها انسان را از رسیدن به هدف باز می دارد چنانچه در احادیث آمده است:
«اوّلین چیزی که بوسیلهی آن معصیت خدا انجام گرفت شش صفت بود: علاقه به دنیا، علاقه به ریاست، علاقه به زن، علاقه به خدا، علاقه به خواب، علاقه به راحتی»(4)
پس بر سالک لازم است به جای حب دنیا، حب آخرت و حب خدایی را جایگزین کند.
3) پیروی از هوای نفس
حضرت امام (رحمه الله علیه) اولین گام در «خودسازی» را شناخت همه جانبه نفس بیان می فرماید، به این معنا که اگر نفس به طور شایسته شناخته نشود، توفیق تهذیب و تزکیه نفس برای انسان میسّر نخواهد شد. هواهای نفسانی انسان را دائما به این طرف و آن طرف می کشانند و از یاد خدا غافل می کنند.
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «ینبغی ان یکون الرجل مهیمناً علی نفسه، مراقبا قلبه، حافظاً لسانه؛ سزاوار است که انسان بر خویش اشراف داشته و همیشه مراقب قلب خود و نگهدار زبان خویشتن باشد.» (5)
حضرت امام( رحمه الله علیه) می فرماید: «انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت مهار بگسلد و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند و در هر حال به خدای پناه برد از شر شیطان و نفس اماره.» (6)
4) پرخوری
کسی که فقط در فکر پر کردن شکم خود است چگونه می تواند به یاد خدا هم باشد؟ جز این است که پس از تهیه وعده صبحانه به فکر تهیه ناهار و پس از آن به فکر وعده بعدی است؟ آیا این فرد با شکم پر حال و حوصله عبادت دارد؟ سالک الی الله فقط باید در حد ضرورت و رفع نیاز بدن غذا بخورد و از پر خوری که موجب کسالت و قساوت قلب می شود اجتناب کند.
حضرت صادق (علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: شکم در اثر پرخوری طغیان می کند. نزدیکترین احوال بنده به خدا هنگامی است که شکمش خالی باشد، و بدترین حالات وقتی است که شکمش پر باشد.(7)
5) پرگویی و زیاده گویی
کم گویی نشانه کمال عقل است انسان باید فقط به قدر ضرورت صحبت کند و این نعمت بزرگ الهی را ضایع نکند.
امیر الم?منین (علیه السلام) فرمود: «هنگامی که خدا صلاح بنده اش را بخواهد قلت کلام و قلت طعام و قلت خواب را به او الهام می کند.» (8)
امام رضا(علیه السّلام) فرمود: سه چیز از علائم فهم و فقاهت می باشد بردباری، و علم، و سکوت، و سکوت دری است از درهای حکمت. سکوت موجب محبت می شود و دلیل هر خیری است.(9)
حضرت امام (رحمه الله علیه) اولین گام در «خود سازی» را شناخت همه جانبه نفس بیان می فرماید، به این معنا که اگر نفس به طور شایسته شناخته نشود، توفیق تهذیب و تزکیه نفس برای انسان میسّر نخواهد شد.هواهای نفسانی انسان را دائما به این طرف و آن طرف می کشانند و از یاد خدا غافل می کنند
6) حب ذات
چه سخت است، فردی که تمام موانع را برطرف می کند و آخر به این نتیجه می رسد که همه اعمالش، نماز و روزه اش، حج و جهادش فقط در جهت پاداش اخروی بوده که از حب ذات نشأت می گیرد. گرچه این فرد به بهشت راه می یابد اما به مقام شهود خیر. پس باید این فرد حب خدا را جایگزین حب ذات کند و هر کاری که انجام می دهد، فقط و فقط در جهت جلب رضای حق باشد.
7) سستی اراده
یکی از موانع تهذیب نفس که از ابتدا همراه انسان است سستی اراده است، انسانی که تصمیم دارد در این راه گام بردارد ممکن است با وسوسه های شیطان و نفس اماره روبرو شود که می گویند این راه مشکل است، تو نمی توانی یا هنوز وقت بسیار است. شخص برای اینکه در این راه موفق شود باید توکل، تقوا و اخلاص، همت و تلاش و پشتکار، داشته باشد. چنانکه خدای سبحان می فرماید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا »(10)
امام علی(علیه السلام) میفرماید: «ضادوا التوانی بالعزم» (11)؛ سستی را با عزم مدارا کنید.
بنابراین برای خودسازی تنها علم کافی نیست، علم باید با عمل همراه باشد، اگر انسان موانع را شناخت و در جهت برطرف ساختن آنها عملا اقدام کرد موفق می گردد.
پی نوشت ها:
1ـ گفتار فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی، ج2، ص162
2ـ بحارالانوار، ج73،ص327
3ـ قصص الله یا داستان هایى از خدا،شهید احمد میرخلف زاده و قاسم میرخلف زاده، ق 53
4ـ بحارالانوار، ج73، ص94
5ـ آمدی، عبدالواحد، شرح غرر آمدی، ج 2، ص 393
6ـ امام خمینی، چهل حدیث ، ص 238
7ـ وسائل ،ج16، ص 405
8ـ مستدرک، ج3 ، ص81
9ـ بحارالانوار، ج 71، ص 94
10ـ سوره عنکبوت / 69
11ـ میزانالحکمه، ج 5، ص 196
در میان مردم مسلمان، بخصوص آنانکه از بیدارى نصیب دارند و از وضع جوامع اسلامى نگرانند، کمتر کسى را میتوان یافت که پاسخ این پرسش را نخواهد، همه میخواهند بدانند چرا مسلمانان بدردهاى گوناگون تربیتى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، فکرى، فرهنگى گرفتارند، مگر آئین آنان نارساست، مگر نیروى انسانى اینان کم است مگر از مواد اولیه و بنیادهاى اقتصادى و معادن لازم محرومند؟ نه هیچکدام از اینها نیست، پس علت چیست، بهتر این است که پاسخ تمام سئوالات و اشکالات را باز از سخنان گهربار على علیه السلام بشنویم آن انسانیکه بىتردید در حل مشکلات و گرهگشائى پس از پیامبر بزرگ نظیر نداشته.
على علیه السلام همانند همه انبیاء و مخصوصا پیامبر عزیز اسلام و خلاصه به پیروى از خط نورانى وحى عقیده داشت که: دشمن بیدار و نیرومند بر مسلمان غافل و سست صددرصد پیروز است امام علیه السلام بطور مفصل این معنا را در ضمن خطبه 96 نهج البلاغه بیان میدارد، و در متن این سخنرانى تاریخى بعلل مشکلات مسلمین در تمام دورهها اشاره مینماید، متن خطبه را در نهج البلاغه ببینید، من ببرگردان فارسى آن بسنده میکنم. بر ماست که با دقت هرچه تمامتر سخنان امام را بررسى کرده، و راه خود را از کلمات آن حضرت یافته، بجبران خسارتهاى سنگین برخیزیم.
و این متن گفتار امام است، و آن زمان که عراق بخاطر سستى و غفلت نیرویش را از دست میداد، و شام خطرناک و خونخوار بسرعت بر تمام برنامهها مسلط میشد.
«بدون تردید اگر ستمکار مهلت یابد، و مدتى دراز بر تاخت و تازش ادامه دهد، از مؤاخذه و بازپرسى حق راه فرارى نخواهد داشت، هنوز بدرستى و راحتى، کام از زندگى نگرفته که دست الهى گلویش را آنچنان خواهد فشرد، که توان فروبردن قطرهاى از آب دهانش را نخواهد داشت، خداوند که انتقام گیرنده داد مظلومان از ستمپیشگان میباشد در کمین مردم متجاوز و خائن است.
بخداوندى که جان على در اراده اوست، معاویه با تمام افراد و نقشههایش بر شما پیروز خواهد شد، نه بخاطر اینکه آنان از شما باین حق سزاوارترند. بلکه بعلت اینکه ملتش در فرمان بردن از او بر یکدیگر پیشى جسته، و در پیاده کردن برنامههایش عجله و سرعت دارند، ولى شما بخاطر اختلاف و نفاق، و گرایش سخت ببرنامههاى مادى صرف، از پیروى من که محور حق و حقیقتم روگردانیده تمام طرحهایم بزمین مانده، و شما هیچیک از برنامههایم را پیاده نمیکنید.
اقوام و ملل شب را روز میکنند، در صورتیکه از تجاوز و ظلم دولت و رؤساى خود وحشت دارند، ولى من شب را صبح میکنم درحالیکه از ستمکارى رعیتم در ترس و اضطرابم!! عجب ملتى هستید، شما را براى مبارزه و جنگ با شیطانصفتان دعوت کردم اجابت نکردید، گوشزد نمودم نشنیدید، در نهان و آشکار دفع دشمن را از شما خواستم وقعى ننهادید از پند و اندرزم گریختید، با اینکه اجتماع حاضرى هستید و جمعیت شما انبوه است، اما انگار یکنفر حاضر نیست و من کسى را نمىبینم، تنهاى تنهایم، شما مگر رعیت نیستید مگر اطاعت از والى حق بر شما واجب نیست، امّا آه که هریک از شما براى خود رئیسى هستید، و خویش را در تمام برنامهها صاحب رأى میدانید، و عقیده و طرح مرا نمیپذیرید.
داد میزنم، فریاد میکنم، سخن میگویم، دعوت مینمایم، درد دل دارم، ولى همچون حیوان وحشى رم میکنید، نصیحت آغاز میکنم فرار میکنید، شما را براى کوبیدن تبهکاران و ستمکاران تشویق مینمایم، کلامم به آخر نرسیده، همانند فرزندان سبا پراکنده میشوید.
دور یکدیگر نشسته به نصیحت هم اقدام میکنید و به پند دادن بهمدیگر خویش را میفریبید، ولى کارى نمیکنید.
هر بامداد، از طریق ارائه معارف الهى شما را همچون چوب شمشاد مستقیم نموده، چون شامگاهان بسویم بازمیگردید مانند کمان قد خمیده دارید (کنایه از اینکه تصمیم قطعى دارید به برنامه حق گوش ندهید) از پس گفتهام گوئى نیرویم از دست رفته، رنجور و ناتوانم و با اینهمه معلوم نیست چه شده که شما هم اندرز مرا نمیپذیرید. جامعهاى که بدنت حاضر، عقلت غائب، اندیشهات مضطرب است مرا سخت مبتلا و ناراحت کردهاید، امیر شما على بن ابیطالب بنده خالص خداست، اما شما از او فرمان نمیبرید، و رئیس اهل شام کافر بخداست ولى ملتى مطیع اویند.
سوگند بپروردگار، علاقه دارم معاویه مانند صراف با من بدادوستد و معامله برخیزد، ده نفر از شما را از من بگیرد، و یکنفر از سربازان فرمانبرش را بمن بدهد.
آه اى جامعه من بخاطر سه چیز و دو برنامه از دست شما غرق در اندوهم، اما آن سه چیز گوش دارید ولى نمیشنوید، زبان دارید اما حرف نمیزنید، چشم دارید ولى کور هستید، اما آن دو برنامه، یکى اینکه بهنگام جنگ مانند مردان آزاده و آزاد، ثابت قدم نیستید دیگر اینکه در حوادث و پیشآمدها مورد اطمینان نمیباشید. خیر نبینید اى ملتى که مانند قطار شترى که ساربانشان از آنها دور گشته شدهاید، چون از جهتى بازآیند، شتران از سمت دیگر پراکنده شوند، قسم بخدا، اگر جنگ شود و شعله مبارزه برفروزد همانند زنى که از طفل رحمش جدا میگردد، از اطراف پسر ابیطالب پراکنده و جدا میشود منکه از جانب حق بر درستى خود گواه دارم، منکه مطابق نقشه پیامبر در راه راست زندگى میکنم، منکه در راه مستقیم حقم و راهم روشن است، منکه از ابتدا حق را جسته، و واقعیت را یافته بسوى آن در حرکتم.
بیائید راه اهل بیت پیامبر را بنگرید، و در زندگى آنان دقت نمائید، از طریق ایشان بیرون نرفته، و از کردارشان پیروى کنید، اینان شما را بهیچوجه از راه راست بیرون نبرند و بهلاکت و گمراهى نرسانند.
هان اى ملت من اگر ما از پاى نشستیم شما هم بنشینید، و اگر در راه اعلاى حق قیام کردیم شما هم برخیزید، از ما سبقت نگیرید، براى خود عمل نکنید، و از برنامههاى ما عقب نمانید، اگر نه بیچاره شده و بهلاکت ابدى گرفتار خواهید آمد.
من یکنفر از شما را مانند اصحاب پیامبر نمىبینم، آنان بر اثر فعالیت زیاد بهنگام رور ژولیده مو و غبارآلوده بودند، و شب را به بیدارى و سجده به پیشگاه حق میگذراندند، بخاطر بخاک افتادن در برابر حق میان پیشانى و رخسارشان نوبت گذاشته بودند، و از یاد کردن قیامت مانند اخگر و آتشباره سوزان میشدند، بر اثر طول سجده پیشانى آنان از بسکه پینه داشت گوئى مانند زانوى بز بود، هرگاه یاد حق میکردند از ترس دوزخ یا امید ببهشت، دو دیده آنان چون چشمهسار اشگ میریخت، بطوریکه گریبانشان تر میشد، از ذکر خدا میلرزیدند، چنانچه درخت از تندباد میلرزد» یکبار دیگر، سخنان مولا را از نظر بگذرانید، و در آن دقت کنید و اندیشه کرده و فکر نمائید، تا باین حقیقت پیشتر پى ببرید که پیروزى ملت اسلام بدون در اختیار داشتن نیروى تقوا و خودنگهدارى، و نیروى مادى و اقتصادى و سیاسى، منهاى مسلح بودن آنان بسلاح جنگ و مبارزه علیه هر نوع دشمنى، میسر و ممکن نیست.
اسلام مبراى از هر عیبى است، قرآن و اسلامى که هم اکنون در اختیار ماست، همان قرآن و دینى است که سیصد و سیزده نفر را بر بزرگترین امپراطوریهاى جهان پیروز کرد، همان اسلامى است که کمتر از یک قرن ملتش را بر جهان تسلط داده و در نزدیک بدو قرن باعث تولید بسیارى از علوم شد، و وسیله رشد و تکامل علومیکه آن روز در اختیار بشر بود، تا جائیکه منصفین از دانشمندان اروپا نوشتهاند پیشرفت تمدن و دانش، و پدیدههاى شگفتانگیز امروز محصول زحمات و پیروزى ملت اسلام است.
ما در این عصر نزدیک بیک میلیارد نفریم، اکثر معادن و ذخائر مادى جهان زیر پاى ماست، از نظر فرهنگى باداشتن قرآن و نهج البلاغه و صحیفه و سایر کتب روائى و حقوقى اسلامى، غنىترین مردم روى زمینیم ولى با این جمعیت افزون از چین، و ذخائر مادى و فرهنگ غنى، دچار هزاران بلا و بدبختى هستیم، این مشکلات را باید در سستى و غفلت جامعه از اسلام، بیدینى و استعمارزدگى دولتهاى بظاهر اسلامى، و نیرومندى دشمن جستجو کرد، با این وصف ادامه سستى و تنبلى، و سکوت و سکون، و پیش نگرفتن راه مبارزه را باید بزرگترین گناه نسل بحساب آورد، خوشبختانه این سطور را در روزهائى مینویسم که جامعه شیعه بسرپرستى روحانیت بیدار، بعلل بدبختى پى برده، و بمبارزه بر علیه بیدادگرى برخاسته، و خویش را براى رهائى از دشمنان درونى و بیرونى و بخصوص استعمارگران گرگ و نوکرانشان آماده میکنند، آرى ما راهى جز بازگشت باسلام براى پیروزى نمىبینیم، و پیروى از قرآن و ایجاد وحدت و شناخت راه، و آراسته شدن بتربیت الهى و تهذیب نفس و آمادگى کامل براى مبارزه با دشمنان تا مرز پیروزى باید در سرلوحه تمام برنامههاى ما قرار بگیرد.
نکتهاى که نباید از آن غفلت داشت این است، که قرآن مجید تقوا و خویشتندارى و خلوص را لازمه پیروزى و فتح در هر میدانى میشناسد و قبولى اعمال، و بدست آوردن نور دل، و روشنگرى و روشنبینى و پایدارى و ثبات، و پاکى و طهارت و خلاصه غلبه بر هر نوع دشمنى اعم از شیطان، هواى نفس، طاغوت، استعمارگر، غاصب و ... همه را محصول و نتیجه تقوا و خویشتندارى و خودنگهدارى میداند انسان بىتقوا اگر با تکیه بر نیرومندترین سلاح اخلاقى یا ادى بر دشمن پیروز شود، پیروزیش از نظر خدا اعتبار ندارد، و از نظر ظاهر دوام نخواهد داشت، و این پیروزى مولد خیر دنیا و سعادت در آخرت نیست.