سهم فرزندان: 1080سهم / سهم همسران 390سهم / سهم پدران:330 سهم / سهم مادران:270 سهم؟!؟ > /سهم برادران:210سهم/ سهم خواهران:150 سهم؟!؟ و سهم معلمین :90سهم
پس از آن هم متذکّر می شود که در نبود فرزندان و هریک از طبقات، سهام باید به بیت العدل داده شود!!
تبعیض آشکار در تقسیم ارث میان دختران و پسران بهائی :
طبق احکام ارث در کتاب " اقدس " در صفحه 8 آمده است :
" وجعلنا الدار المسکونه والالبسه المخصوصه للذریه من االذکران دون الاناث والوراث انه لهو المعطی الفیاض "
بر طبق حکم فوق الذکر خانه مسکونی ( که مهمترین و با ارزشترین ترکه است ) و لباسهای شخصی متوفی فقط به پسر ارشد !!! میرسد و دیگران مخصوصا دختران هیچ سهمی از این ارث با ارزش و حیاتی ندارند .
حال اگر پسر بزرگتر تصمیم بگیرد که خانه تصاحب شده را بفروشد و یا دیگران را از خانه خودش بیرون کند تکلیف دختران بی پناه و همسر بیوه شده بهائی بدون سر پناه چه خواهد شد ؟؟؟؟؟
اگر شخص متوفی زن باشد و ارثی از او باقی بماند تکلیف و نحوه تقسیم ارث او چگونه خواهد بود؟؟
نکات بارزی که در این تقسیم بندی >شاهکارانه در عصر اتم و اکتشافات فضائی و فنا وریهای پیشرفته به نظر می رسد چنین است: سهم پسر ارشد از دیگر فرزندان پسر و دختر بیشتر بوده و او صاحب خانه و لوازم شخصی متوفّی است. سهم برادران متوفّی از خواهران او و سهم پدرش از مادر وی بیشتر است. حتّی سهم همسر از سهم ذریه کمتر می باشد. جالب آن که معلمین متوفی هر تعداد که باشند از او ارث می برند، و اگر هر یک از ورّاث بهائی نباشد از سهم خود محروم می ماند. برای متوفّیان بدون فرزند، بایستی سهم فرزندان به بیت العدل داده شود و این برای تمام طبقات محفوظ است که هر یک که نباشند باید سهمشان به بیت العدل اعظم در حیفا پرداخت شود و به عبارت دیگر، بیت العدل هم به نوعی از >متوفی ارث می برد.حتماً این محاسبات توسط نماینده بیت العدل محاسبه می شود چرا که بایستی ببیند از این7 طبقه کدامیک زنده اند و کدام حضور ندارند و بهائی نیستند تا سهم ایشان را برای بیت العدل در حیفای اسرائیل مصادره کند!
اینک با توجه به ادّعا های پوشالی ِوحدت انسان ها و تساوی میان زن و مرد در این اندیشه، سؤالاتی به ذهن هر انسان عاقل و حق جو هجوم می آورند که: چرا میان فرزندان در سهم بردن از خانه مسکونی تبعیض وجود دارد؟ >! چرا میان زن و مرد و خواهر و برادر و معلم بهائی از غیر بهائی و...تفاوت و تبعیض جایز است؟! چرا از اول ضجیج و ناله فرزندان را شنیده نشد که دیگر تشریع نیازی به اصلاح نداشته باشد؟! چرا بهاء الله که بهائیان معتقد به خدائی او می باشند، در ادیان قبل ناله فرزندان و غیر فرزندان را نشنید و ترتیب اثر نداد؟! تشکیلات بیت العدل در اسرائیل چه جایگاهی در میان ورّاث دارد که با تصاحب این همه مال از افراد، با آن چه می کند که حتّی از پرداخت مالیات هم معاف است؟؟
چرا میرزا حسینعلی ناله و شکوائیه دختران معصوم و همسر بیوه شده را نشنید که از تبعیض آشکار در بر خورداری از ارث فریاد بر آورده اند و جوابشان تساوی حقوق رجال و نسا است ؟؟؟!!!!
بهائیت با تبلیغات گسترده ، خود را مکتب مدرن قرن بیست و یکم معرفی می کند. جالب توجه است که با وجود ادّعای تساوی حقوق میان رجال و نساء، این مکتب هزاره ی جدید، شاهکارهایی در رابطه با احکام تشریعی جدید خود در مقوله ی ارث آورده است. مسئله ی جالب ترآن است که ادعای تساوی حقوق زنان و مردان حیطه ی اقتصادی را اصلاً در بر نمی گیرد، تا آنجا که زنان نسبت به مردان ارث کمتری می برند و حتی حق ارث در دارائی خود ندارند.
جناب میرزا حسینعلی - شارع این فرقه - با پیروی از روش میرزا علی محمد باب با استفاده از حروف ابجد، با تقسیم غیر عادلانه و غیر متساوی ورّاث به 7 طبقه، برای هرگروه سهمی قائل شده است. بر اساس دستور بهاءالله، تمام میراث فرد متوفّی باید به 2520 بخش تقسیم شود که بنا به این قوانین ارث- پدر بیش از مادر!! و برادر بیش از خواهر!!- سهم می برد و اگر متوفّی مسکن یا دارائی های شخصی داشته باشد، تنها به پسر بزرگ ؟؟!!؟؟ تعلق می گیرد که در نهایت وارث زن با وابستگی به آقایان در نیازهای اولیّه ی خود هم چون خانه و کاشانه رها می شوند.
قانون تقسیم ارث در بهائیت:
بهاءالله درصفحات8 و 9 کتاب اقدس تقسیم اوّلیّه ی ارث بر مبنای 2520 سهم را این چنین بیان می کند:
" قد قسمنا المواریث علی عدد الزاء ......"
...فرزندان : 540سهم / همسران: 480 سهم / پدران: 420 سهم / مادران: 360 سهم ؟! / برادران: 300 سهم / خواهران: 240 سهم ؟! > / و معلمان: 180سهم... پس از این تقسیم، اتفاق جالبی روی می دهد و میرزا حسینعلی با اعتراض و گریه و زاری و ضجه فرزندان متوفی روبرو می شود ، که از سهم کم خود ناراضی هستند. دل او به رحم می آید و تصمیم می گیرد که سهم آنها را بیشتر کند تا به گریه و زاری شان خاتمه دهند! لذا او تصمیم میگیرد که سهم فرزندان را دو برابر کند و 540 سهم را 1080سهم می کند !!!پس از آن مییابد که سهم بقیه بر هم می خورد و آنچه قبلا تشریع کرده (قد > قسمناالمواریث ...یعنی: ما اینگونه مواریث را تقسیم نمودیم...) باید عوض شود.
تصمیم می گیرد که عدد اضافه شده به سهم فرزندان را سر شکن کند بر بقیه ی طبقات و از هر یک از هفت طبقه یکی نود سهم کم نماید تا نسبت 2520 سهم عوض نشود!
در کتاب اقدس با عبارت کوتاه "قد حرمت علیکم ازواج آبائکم " فقط ازدواج با "زن پدر " تحریم شده و از تحریم ازدواج با سایر محارم سخنی به میان نیامده است. این مسئله اخیراً به موضوع مهم و بزرگی مبدّل شده است چرا که در قوانین بهائیت، تنها ازدواح با زن پدر تحریم شده و در نتیجه بهائیان ازدواج با محارم مثل خواهر و مادر و خواهر زاده و برادر زاده و خاله و عمه و ... را حرام ندانسته و این کار برای ایشان کاملاً مجاز شمرده شده است!
این مسئله تا به حال چندین دفعه به صورت رسمی و در پی شکایات افراد از متجاوزین در میان بهائیان گزارش شده است که اخیراً به نقل از روزنامه خراسان مورخ 10 دی 1387 : مردی بهائی به نام هوشنگ خ از شهروندان استان خراسان به شماره تسجیل 13292 -با شکایت دخترش و گزارش حتک حرمت و تجاوز پدرش به او- به دلیل زنای با محارم اعدام شد.
گرچه بهائیان ادّعا می کنند این یک اتهام بی اساس است و آنها به چنین کاری مبادرت نمی ورزند؛ اما پژوهشگران متون، ،نمی توانند نتیجه بگیرند که ازدواج با محارم بجز زن پدر در بهائیت مجاز نباشد؛ زیرا جز این در متون بهائی یافت نشده است. بهاءالله در کتب دیگرش چیزی که ناسخ یا ناقض عبارت اقدس باشد بیان نکرده و تحریم ازدواج با محارم را صراحتا منحصر در "زن پدر " اعلام می کند.
به نقل از کتاب "گنجینه حدود و احکام "، فرزند او عباس عبدالبها که نقش مبیّن متون بهائیت را دارد، در پاسخ اعتراضات به امر بهائی در این موضوع ، به گونه ای کلی پاسخ می گوید که: از این عبارت اقدس بر نمی آید که ازدواج با محارم به این یکی منحصر باشد. اما خود او به هیچ متن و عبارتی در آثار پدرش که مکمل این عبارت باشد اشاره ای نمی کند و می گوید که تعیین تکلیف در این زمینه به بیت العدل راجع است! از وارث او، شوقی افندی نیز سخنی بر خلاف این مطلب نیامده است. پس سر انجام، تکلیف ازدواج با محارم چه می شود؟
تا زمان تشکیل بیت العدل فعلی در سال 1963هیچ حکمی در این زمینه بیان نشد. در رابطه با این مسئله و در طول این هفتاد سال هم چنان حرمت ازدواج با محارم منحصر به ازدواج با زن پدر بوده است که در اقدس آمده و هیچ چیزی به آن اضافه نشده است.
باید دید امروزه بیت العدل که شارع مسائل جدید بهائیت است چه تصمیمی گرفته و تکلیف را به چه نحو مشخص می کند؟
بیت العدل حدود هیجده سال بعد یعنی در 15 ژانویه سال 1981 در پاسخ سؤال یکی از بهائیان که از ازدواج بین فامیلی پرسیده با صراحت اعلام می کند که: همچنان تحریم ازدواج با محارم و اقارب منحصر در زن پدر است ...
منشی بیت العدل می نویسد:
" در این نامه شما راجع به محدودیت های حاکم بر ازدواج با اقارب سوای موردی که ازدواح با زن پدر را ممنوع می سازد سوال کرده اید. بیت العدل اعظم همچنین خواسته اند به اطلاع شما برسانیم که آن معهد اعلی هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی راجع به ازدواج با اقارب مقتضی نمی داند! "
و ادامه می دهد:
"بنابراین، تصمیم گیری در این مورد به عهده خود نفوس مؤمنه محول شد..."! به نقل از کتاب "انوار هدایت صفحه 487 حکم 1289 در موضوع ازدواج بین فامیلی
بنا بر این بیت العدل نه تنها حکم اقدس در مورد انحصار حرمت ازدواج با اقارب به زن پدر را تایید کرده و همچنان آن را جاری دانسته و می گوید هنوز زمان تغییر آن نرسیده است، بلکه کار را به خود بهائیان واگذار می کند تا طبق شرایط شخصی و محیطی و اقتضائی عمل نمایند امّا به گونه ای که آبروی بهائیت مخدوش نشود!
در میان محارم و اقارب زن پدر چه ویژگی دارد که فقط ازدواج با او حرام است؟
چرا خود بهاءالله تکلیف ازدواج با سایر محارم را مشخص نکرده و موضوع را به بیت العدل ارجاع داده است؟
آیا می توان نتیجه گرفت که از زمان تألیف کتاب اقدس تا زمان تاسیس بیت العدل (دوره بهاءالله و عبدالبها و شوقی و مدتی پس از آن تا تشکیل بیت العدل در 1963) و برای مدّتی حداقل هفتاد سال، ازدواح با محارم بجز زن پدر طبق متون منعی نداشته است؟
چرا بیت العدل با وجود فشارهایی که در این موضوع بر بهائیان وارد بوده هنوز موقعیت را برای صدور قوانین تکمیلی ازدواج با اقارب مقتضی و مناسب نمی داند و این سؤال برخاسته از نقص را برای پیروانش حل نمی کند؟
چرا از آغاز شروع به کار تا زمان حاضر (نزدیک پنجاه سال) همچنان از میان اقارب تنها ازدواج با زن پدر را حرام شمرده است؟
آیا عبارت بیت العدل که "تصمیم گیری در این مورد به عهده خود نفوس مومنه محول شد" به معنای جواز ازدواج با محارم و اقارب نیست که هر کس خودش تصمیم بگیرد و اقدام کند که اگر با نزدیکانش ازدواج کرد هیچ کار قبیح و حرامی طبق نصوص بهائی مرتکب نشده است؟!!
با توجه به مسئله ی لزوم ازدواج در بهائیت، به نکاتی جالب توجه در تساوی حقوق زن و مرد به عنوان دو شریک زندگی می پردازیم.
با نگاهی به گذشته ی بهائیت در می یابیم که: میرزا حسینعلی بهاء -شارع امر بهائی- برای خود چهارهمسر اختیار نمود اما به دیگر مردان بهائی اجازه گزینش بیش از دو همسر را نداده است. از آن جا که تساوی حقوق باید بر حکم تعدّد زوجات نیز سایه افکند، و پیش از تساوی حقوق میان زن و مرد، بایستی این تساوی میان تمام مردان برقرار شود؛ این گونه است که بهاءالله اجازه داده است درعوض، دوشیزگان بکر را به عنوان خدمتکار در منزل داشته باشند و برای آن هم حد و اندازه ای معین ننموده است! حتی بهاء الله خود، دختر دوشیزه اش رادرایام ریاست برادرش یحیی صبح ازل بر بابیان، برای او می فرستد تا در او تصرف کند!
منظور از دو همسری و تعدّد زوجات در این مسلک، آن است که در زمانی واحد، فرد می تواند دو همسر داشته باشد و از هر یک صاحب فرزندانی شود! در حالیکه زنان حق هیچ اعتراضی ندارند، او در اجازه به مردان برای چند همسری هیچ توصیه ای به رعایت شرایط عدم تبعیض میان دوهمسر و تأ کیدی بر شرط عدالت نکرده است و تنها، راحتی و آرامش خودِ مرد را شرط قرار داده است!
بهاء الله حتی در توضیح این جواز چند همسری به این نکته اشاره کرده است که: اگر مرد راحتی خود و همسر اول را می خواهد به همان یک همسر قناعت کند؛ اما او آزاد است دو همسر انتخاب کند. در این جا ملاکِ تعدد همسران، راحتی مرد است، اگرچه همسر اول او از این کار ناراحت باشد! جالب است که ملاحظه ی انصاف وعدالت میان دو همسر تحت الشعاع راحتی مرد قرار می گیرد که دو همسر را بر گزیده است!
جالب توجه است که بلافاصله پس از اعلام جواز دو همسری، به ایشان اجازه می دهد دوشیزگان بکر و ازدواج نکرده را در منزل به عنوان خدمتکار داشته باشند! تشریع حکم آوردن دو شیزه به عنوان خدمتکار در خانه پس ازحکم ازدواج با دو زن، دارای معنای خاصی است چرا که انتخاب خدمتکار برای خانه (چه زن و چه مرد) چه ربطی می تواند به ازدواج دشته باشد؟!
در اینجا عین عبارات در کتاب اقدس در این مسئله توجه فرمائید:
" قد کتب الله علیکم النکاح ایاکم ان تجاوزوا عن الاثنین والذی اقتنع بواحده من الاماء استراحت نفسه و نفسها و من اتخذ بکرا لخدمته لا باس علیه..."
آیا یکی از تعالیم مهم بهائی که: اصل تساوی حقوق رجال و نساء است در این حکم رعایت شده است؟!
بهائیان که خود مدعی تساوی حقوق زنان و مردان می باشند، چرا به زن این اختیار را نمی دهند تا از ازدواج دوم همسر خود جلوگیری نماید و مرد می تواند بدون اذن او همسر دوم اختیار کند؟!
آیا آن که هیچ شرطی برای ازدواج دوم جز راحتی مرد نگذاشته شده است -حتی عدم راحتی زن اول مانع ازدواج دوم مرد نیست- خود ناقض این تساوی حقوق نیست؟!
آیا اگر زن بهائی به ازدواج دوم مردش راضی نباشد می تواند جلوی نص صریح کتاب اقدس بایستد و مانع ازدواج دوم همسرش شود؟!
آیا می تواند از آوردن دوشیزه بکر توسط همسرش به خانه جلو گیری کند؟!
بنا بر تساوی حقوق میان زنان و مردان بهائی، چرا زنان حق چند همسر گزینی ندارند؟!
چرا بهائیت به زنان هم چون مردان اجازه نمی دهد برای خود دو همسر و چند غلام اختیار نمایند؟!
پس تساوی حقوق میان بهائیان چه می شود؟ آیا این گونه می خواهند میان تمامی زنان و مردان جهان تساوی برقرار کنند؟؟؟
هر کس به جز...
... شما!
سازمان اداری بهاییان که شوقی افندی آن را " نظم اداری امرالله" نامیده زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهاییان موسوم به " بیت الاعظم الهی" اداره میشود که در شهر حیفا در فلسطین اشغالی قرار دارد. سازمان رهبری بهاییت بر دو رکن "ولی امر و بیت العدل" بنیان نهاده شده و همهی بهاییان به تبعیت از دستورات این "ولی امر" فرا خوانده شده اند.
طلا برای من،
نقره برای تو!
سران بهائیت با تلاش در حلّ معضلات کنونی جوامع وبا شعار وحدت عالم انسانی می کوشند تا به خیال خود، سعادت را برای بشر به ارمغان آورند. در توضیح 12 تعلیم اجتماعی بهائیت، و در صفحه 47 کتاب نظر اجمالی در دیانت بهایی به نقل از میرزا حسین علی بهاء الله (شخص اول بهائیت) آمده است:
"ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله ی زنان و مردان."
این چنین است که تساوی حقوق رجال و نساء یا به عبارتی: برابری حقوق زنان و مردان به عنوان یکی ازاین 12 تعلیم موجود است. ایشان معتقدند زن و مرد هر دو انسان می باشند و از این نظر امتیازی بر یکدیگر نداشته، در نقش دو بال یک پرنده، باید در جمیع حقوق اجتماعی برابر باشند، تا پرواز در مسیر سعادت انسانی صورت پذیرد. حتّی می بینیم که عبدالبها در 14 نوامبر 1911 در منزل خود در پاریس این اصل را تأیید می کند:
" هو اللّه ...... جمیع کائنات موجوده مذکّر و مؤنّثند و در مابین ذکور و اناث آنها فرقی نیست..."
و نیز در پیام بیت العدل (مرکز روحانی و اداری کنونی بهائیان در شهر حیفا در فلسطین اشغالی) آمده است: " تساوی حقوق زن و مرد برای شما امری ساخته و پرداخته ی دنیای غرب نیست بلکه حقیقتی روحانی و همگانی و جنبه ای از ماهیت نوع انسان است که یکصد و پنجاه سال پیش حضرت بهاء الله آن را در وطن خویش، ایران، تعلیم فرمودند."
امّا سؤال اینجاست که چرا این فرقه که مدّعی تساوی کامل میان دو جنس مخالف و مکمل (زن و مرد که با نقش و نیازهای کاملاً متفاوتی آفریده شده اند) در همان ابتدای راه و در اجرای این تساوی حقوق از پا نشسته اند؟ چگونه است که مسلکی شعار تساوی کامل حقوق میان زن و مرد را فریاد می زند ولی حتی میان زنان جامعه ی خود از اجرای آن عاجز است؟
در کتاب اقدس نوشته ی میرزا حسین علی بهاء آمده است: " نازل قوله تعالی: لا یحقق الصهار إلا بالأمهار. قد قدّر للمدن تسعة عشر مثقالا من الذهب الأبریز و للقری من الفضة. و من اراد الزیادة حرّم علیه أن یتجاوز عن خمسة و تسعین مثقالا. کذالک کان الأمر مسطورا."
ترجمه: " دامادی تحقق نمی یابد مگر به مهر( یعنی دادن مهریه واجب است) برای شهرها نوزده مثقال طلا و برای روستاها نقره قرار داده شده است. و هر کس که بخواهد بیشتر بدهد حرام است که از نود و پنج مثقال تجاوز کند. این چنین است که امر(مهریه) نوشته شده است. "
در کتاب « گنجینه ی حدود و احکام» که شامل احکام بهایی است، در صفحه ی 171-167 در بحث احکام ازدواج و مهریه آمده است:
" از مهریه سئوال نموده بودی. این از احکام حضرت اعلی است به کتاب اقدس تجدید شده است و آن این است که اهل مدن باید طلا بدهند و اهل قری فضه و این بسته باقتدار زوج است . اگر فقیر است یک واحد می دهد و اگر اندک سرمایه دارد، دو واحد می دهد، اگر با سر و سامان است، سه واحد می دهد؛ اگر از اهل غناست، چهار واحد می دهد و اگر در نهایت ثروت است، پنج واحد می دهد. فی الحقیقه بسته به اتفاق میان زوج و زوجه و ابوین است. هر نوع در میان اتفاق حاصل شود مجری است... "
بنا براین تعالیم اگر زنی در شهر ازدواج کند مهریه او 19 مثقال طلا و اگر زنی در روستا ازدواج نماید مهریه او 19 مثقال نقره است! چرا مبنای مهریه زن روستایی نقره است و زن شهری طلا؟! این چه تساوی میان زنان شهری و روستایی است؟ آیا به جاست که زنی روستایی، تنها به این خاطر که در روستا و با مردی روستایی ازدواج می کند، بی آن که ثروت و جایگاه او در نظر گرفته شود، مهریه ای از نقره به او داده شود ولی زنی شهری هر چند تهی دست با مردی فقیر، تنها به خاطر آن که در شهر ازدواج می کند مهریه اش از طلا باشد؟ اگر مردی از روستا نسبت به مردی شهرنشین ثروتمند تر باشد، باز باید نقره پرداخت کند و او طلا؟ چرا زن روستایی نمی تواند از مرد روستایی تقاضای مهریه ی طلا کند؟ این چه برتری است میان زنان شهری نسبت به زنان روستا؟
ملاک تعیین مهریه، محل سکونت مرد است نه زنِ؛ ولی زنان شهر نشین تنها در صورتی که با مردی شهرنشین ازدواج کنند، می توانند تقاضای طلا کنند، وگر نه مهریه ی ایشان هم چون زنان روستایی بر مبنای نقره است، هر چند مرد روستایی از مرد شهری غنی تر باشد. این چه تبعیض و برتری یابی است؟
حال اگر ادامه ی احکام این باب ملاحظه شود، روشن است که در هیچ یک از آن ها از این مسأله عدول نشده است که در ازدواج شهری طلا و روستایی نقره باید پرداخت شود. تنها در اندازه یک یا دو و ... واحد مثقال سخن به میان آمده است. سئوال این است که چرا مهریه ی زن روستایی یک یا دو یا سه و ... یا حداکثر نود و پنج مثقال نقره است و زن شهری یک و یا حداکثر نود و پنج مثقال طلا؟ آیا این نحوه تعیین مهریه، مشارکت و تساوی واقعی زنان در تمامی شئون است؟
اگر بنا بر برقراری تساوی کامل میان زنان و مردان است، چرا میان زنان شهری و روستایی تفاوت و تبعیض وجود دارد؟ شعار تساوی حقوق در تمامی ابعاد میان دو جنس چگونه حاصل می شود در حالی که این تساوی حتی میان یک نوع از جنس بشری یعنی خود زنان نیز رعایت نشده است؟! روشن است که تناقض در احکام و تعالیم، قابل توجیه نیست.
براستی آیا بهائیت درعمل نیز پیرو این شعار ظاهر فریب می باشد و یا برعکس، با وضع قوانین و احکام تبعیض آمیز، خلاف آنرا اجرا نموده و طرح شعار تساوی حقوق رجال و نساء صرفاً محملی است برای فریبِ افکار عمومی و مترقی نشان دادن این فرقه در میان غربیها و غرب زدگان؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
من بارها وبارها به اینکه مطلبی که از طرف خدا فرستاده شده
حداقل باید قوائد دستوریش درست باشد اشاره کردم یا اینکه پیامبری
که مطلبی را میگوید چرا باید قواعد دستوریش درست نباشد گفته ام :
حال به جمله اول لوح احمد که بهاءا...ثواب آنرا برابر با ثواب صد شهید
دانسته است اشاره می کنم که نقدی است از احمد کسروی:
(هذه ورقه الفردوس تغن علی افنان سدره
البقاءبالحان قدس ملیح)
این برگ بهشت است که آوازمیخواند برروی
شاخه های درخت سدره بقاءبا اهنگهای نمکدارپاکی
?)"تغن"اگربمعنی آواز خواندن است بایستی بگوید "تغنی"
?)بایستی بر سر "قدس" الف ولام آورده وبگوید "القدس"
?)"ملیح"اگر صفت الحان است بایستی بگوید "الملیحه"
در این واژه دو غلط وجود دراد یکی آنکه بجای اینکه
ملیح را معرفه بیاورد نکره آورده است دوم اینکه
بجای مونث،مذکر یاد کرده است
(بهائیگری نوشته احمد کسروی، چاپ خواندنیها،
صفحات 45،55و58)
Name of God
I repeatedly that something that was sent from God
Minimum of grammar rules that I mentioned is correct or messenger
Why should that says something is not correct grammar rules have said:
Now including the first disc Ahmad Bha’a .
.. Reward it with a reward equal to a hundred martyr
Is known to point out that cash from Ahmad Kasravi:
(هذه ورقه الفردوس تغن علی افنان سدره
البقاءبالحان قدس ملیح)
This leaves the singing to heaven on
Branches of tree survival ceremony with songs saline purity
That is wrong in this sentence is that each and every count:
1) "تغن" means you should say is singing "تغنی"
2) should be on "قدس" and made a slide and say "القدس"
3) "ملیح" If the property is harmonic should say "الملیحه"
The two words are wrong You do one instead of the
Bring their melodic Mrfh has indefinite Second
Instead of female, male has learned
(
Ahmad Kasravi Bhayygry written, printed Feeds RSS Feeds,
45.55, 58 pages)
When U Were 15 Yrs Old, I Said I Love U...
U Blushed.. U Look Down And Smile
وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
When U Were 20 Yrs Old, I Said I Love U...
U Put Ur Head On My Shoulder And Hold My Hand...
Afraid That I Might Dissapear...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
When U Were 25 Yrs Old, I Said I Love U...
U Prepare Breakfast And Serve It In Front Of Me
And Kiss My Forhead
N Said :"U Better Be Quick, Is""""s Gonna Be Late.."
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه
When U Were 30 Yrs Old, I Said I Love U...
U Said: "If U Really Love Me, Please Come Back Early After Work.."
وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری
.بعد از کارت زود بیا خونه
When U Were 40 Yrs Old, I Said I Love U...
U Were Cleaning The Dining Table And Said: "Ok Dear,
But It""""s Time For
U To Help Our Child With His/Her Revision.."
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم
تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری
تو درسها به بچه مون کمک کنی
When U Were 50 Yrs Old, I Said I Love U..
U Were Knitting And U Laugh At Me
وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی
بهم نکاه کردی و خندیدی
When U Were 60 Yrs Old, I Said I Love U...
U Smile At Me
وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی...
When U Were 70 Yrs Old. I Said I Love U...
We Sitting On The Rocking Chair With Our Glasses On..
I""""M Reading Your Love Letter That U Sent To Me 50 Yrs Ago..
With Our Hand Crossing Together
وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود
When U Were 80 Yrs Old, U Said U Love Me!
I Didn""""t Say Anything But Cried...
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..
نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد
That Day Must Be The Happiest Day Of My Life!
Because U Said U Love Me !!!
اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری
to tell someone how much you love,
how much you care.
Because when they""""re gone,
no matter how loud you shout and cry,
they won""""t hear you anymore
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید