»» آب بر آتش
یکی از معروفترین و مشهورترین خلفای بنی عباس، منصور دوانیقی بود و در تأسیس دولت بنیعباس مهمترین نقش را ایفای کرد و پس از اولین خلیفه عباسی، به حکومت رسید. او پایهگذار تمدن خلافت عباسی بود که با تأسیس شهر مهم بغداد آغاز گردید.
جسارت او در سرکوبی مخالفان، اقتدار و هیبت عجیبی را برای وی آفریده بود.تمام مخالفان واقعی و احتمالی را قلع و قمع کرد، حتی ابو مسلم را که بیشترین خدمت را به بنی عباس کرد با حیله زیرکانه ای کشت .در این میان بیشترین ستم را بر بنی فاطمه روا داشت وآنان را با فجیعترین وضع به شهادت رساند.
منصور کارگزاری به نام ربیع داشت که دوّم شخص مملکت بشمار می آید؛ زیرا دو منصب مهم را هم زمان با هم داشت، او هم وزیر بود و هم حاجب ـ که امروز از این دو منصب به عنوان نخست وزیر و وزیر دربار یاد می شود ـ.
بخشی از دوران امامت امام صادق? مصادف بود با خلافت طولانی منصور و وزارت ربیع. منصور، امام صادق ? را کاملاً می شناخت. او می دانست که امام صادق مهمترین شخصیت و مرجع دینی امت اسلامی بشمار می آید و از احترام خاص و باشکوهی برخوردار است. پس از قلع و قمع و کشتن همه مخالفان خیال منصور از هر جهت راحت شده بودو تنها چیزی که او را رنج می داد، وجود و حیات امام صادق? بود. برای این که این مانع را نیز از سر راه بردارد، نُه بار آن حضرت را در بغداد و مدینه احضار کرد تا وی را به قتل رساند. در اکثر این موارد ربیع وزیر خلیفه حاضر و ناظر بوده است و گاه در جلب و احضار حضرت، نقش داشته است.
او نقل می کند که با خلیفه عازم مدینه بودم که در راه به من گفت: ای ربیع: این بار جعفر بن محمد را خواهم کشت و برای این که تصمیماش را عملی کند، سوگند یاد کرد! او از من خواست وقتی به مدینه رسیدیم، او را نسبت به تصمیم وقسمی که خورده بود، یاد آوری کنم . به مدینه که رسیدیم، مرا مأمور ساخت که آن حضرت را احضار کنم. و من وقتی که خدمت حضرت رفتم، اورا از تصمیم خطرناک منصور آگاه کردم. آن حضرت بدون ذرهای اضطراب و ناراحتی به ذکر ودعا مشغول گردید ومن نفهمیدم که چه دعا و ذکری می خواند. وقتی نزد منصور رسیدیم، دیدم منصور شمشیر ی را آماده کرده و به دست مسیب داده تا با اشاره او حضرت را به قتل برساند. حضرت همچنان دعا می خواند و من به صورت منصور خیره شده بودم که ببینم چه میکند که ناگهان دیدم التهاب و خشم منصور فرو کش کردو مثل آبی که آتش را خاموش می کند،او نیز آرام گرفت، حضرت را در کنار خود نشانید و گفت:غرض از ایجاد زحمت ،شکایت از علویان است که مردم را بر علیه من میشورانند و بلوا و آشوب به راه می اندازند و حضرت او را امر به صبر و گذشت کرد. سپس منصور درخواست حدیثی را کرد که قبلاً نیز از آن حضرت در رابطه با صله رحم شنیده بود. حضرت چند حدیث را نقل می کند که منصور به حدیث مورد نظر دست می یابد. سپس دستور می دهد که حضرت را با احترام تمام بر اسب ویژه خودش سوار کنندو به منزل برسانند. این حادثه خاطرهای بود که اثری عظیم در قلب ربیع بوجود آورد.
هنگامی که منصور در بغداد بود هفته ای یک روز در«قبةالخضراء» حضور می یافت. همه میدانستند که آن روز، روز شومی است و فرد یا افرادی در آن مکان کشته خواهند شد. محمّد و ابراهیم از فرزندان عبد الله بن حسن نیز در این مکان کشته شده بودند. از این رو به «قبة الحمراء» معروف شده بود.ربیع میگوید: طبق معمول یک روز منصور در این مکان حاضر شد و با خشم و ناراحتی فوق العادهای به انتظار نشست؛ ولی اتّفاقی رخ نداد تا این که شب فرا رسید و من به خانه برگشتم. نیمه شب شد که قاصد منصور مرا احضار کرد ومن وحشت زده نزد منصور رفتم و دیدم او همچنان در« قبةالخضراء» در انتظار است و چشمانش از خشم و خستگی ناشی از بیخوابی در التهاب است، رو به من کرد و گفت: ای ربیع! تو خودتخوب میدانی که تو از چه مقام و منزلتی نزد ما برخورداری، مشکل مرا فقط تو میتوانی حل کنی. گفتم: یا امیرالمؤمنین!آنچه دارم از فضل خدا و فضل امیر است و در راه خدمت به امیر از هیچ امری دریغ نخواهم کرد. وقتی منصور این کلمات را از من شنید، شادمان گردید و به من گفت: هم اکنون نزد جعفر بن محمد در مدینه میروی و او را در هر حالی که هست و در هر هیئت و لباسی که میباشد، کشان کشان نزد من حاضر میکنی!
برای انجام مأموریت از نزد منصور خارج شدمو با خود گفتم: بیچاره شدم و آخرت خویش را تباه کردم. حتماً پس از آوردن جعفر بن محمد به من امر خواهد کردتا او را بکشم. شدّت خشم منصور در حدی بود که یقین داشتم او را خواهد کشت. به خانه رفتم و پسرم را برای انجام این مأموریت به سوی حضرت فرستادم و او همان شب از بغداد به طرف مدینه حرکت کرد. پسر ربیع میگوید: وقتی به منزل حضرت رسیدم از دیوار بالا رفتم و خودم را به داخل اتاق حضرت رساندم. دیدم در حالی که پیراهن سادهای برتن داشت و دستاری به کمر بسته بود مشغول نماز بود. ایستادم تا از نماز اش تمام شود، آن گاه گفتم: یا بن رسول الله! دعوت امیرالمؤمنین منصور را اجابت کن. حضرت فرمود :ای پسر ربیع! رخصت بده تا لباسهایم را بپوشم و آماده شوم. گفتم :چنین اجازهای ندارم و باید شما را با همین حال و وضع نزد منصور ببرم. آن گاه حضرت را با سر و پای برهنه با خود برد مسافت بین مدینه و بغداد را با همین حال طی کردیم و در بین راه چندین بار ضعف بر آن حضرت عارض شد. نزدیک« دارالاماره» که رسیدیم او را تحویل پدرم دادم . ربیع آستین حضرت را گرفت و او را به نزد منصور برد. وقتی چشم منصور به حضرت افتاد گفت: ای جعفر! این چه فساد و گمراهی است که راه انداختهای ؟ چرا این قدر به بنیعباس حسد میورزی و در راه زوال نعمت خلافت از این خانواده میکوشی، در حالی که هیچ ثمرهای برای تو ندارد؟ حضرت فرمود :ای منصور! تو خود خوب میدانی که من چنین اوصافی ندارم.
منصور لحظهای درنگ کرد و در حالی که شمشیری در دست داشت، دست نوشته ای رابه سوی حضرت پرتاب کردو گفت:بخوان آنچه راکه نوشته ای !تو در این نامه به ما بد گویی کرده ای و خواستار نابودی خلافت عباسی شدهای .حضرت صحت چنین نامهای را انکارکرد، ولی منصور اصرارمیکرد که این نامه از شماست. آنگاه با شمشیر به سوی حضرت رفت؛ ولی ناگهان منصرف شد و به جایگاهش برگشت. این حادثه سه بار در آن شب تکرارشد. من با خود یقین کردم که بار چهارم شمشیر را به من خواهد داد تا حضرت را بکشم ؛اما با کمال تعجب دیدم این بار نیز منصور آرام گرفت و به دلجویی و ملاطفت پرداخت !کاری که هرگز از منصور جز برای جعفربن محمد سرنزده بود. من تصمیم داشتم که اگر منصور مرا امر کند تا حضرت را به قتل برسانم، خودش را بکشم و این را هم خوب میدانستم که چه عواقب شومی برای خودم و اهل وعیالم پیش خواهد آمد. منصور مرا مأمورکردتا حضرت را با احترام و تجلیل فراوان به منزل برگردانم. حضرت از ایمان و عقیده من نسبت به خودش خبر داشت میدانست که چقدر من به او علاقه دارم؛امّا مجبورم عقیده خویش را پنهان کنم از این رو برایم سؤال بود که چگونه امام از آن صحنه های عجیب و استثنایی رهایی جست ؟ در بین راه که بارها شاهد این صحنههای عجیب و استثنایی بودم از حضرت سؤال کردم: یابن رسول الله !چه عاملی باعث می شود که شما از خشم و غضب منصور بارها در امان بمانید؟ حضرت دعاها و اذکاری را متذکّر شد واز جمله فرمود: ای ربیع !من خود را با قرائت« انا انزلناه فی لیلة القدر»، از شرّ منصور حفظ کردهام.
ای ربیع! هر کس به به چنین صحنهای گرفتار شودو سوره «قدر» را بخواند، رهایی خواهد یافت. اگر نبود قرائت سوره قدر توسط ما و شیعیان ما، هرآینه دشمنان ما را در چنگال خشم و ستم خویش نابود میکردند. به خدا قسم که این سوره پناه گاه ما و شیعیان ماست.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 87/9/30 :: ساعت 11:29 صبح )
»» غدیر پژوهی غدیر و فلسفه سیاسی اسلام
فارغ از هر دو جهانم به گل روی علی(ع) از خم دوست جوانم به خم موی علی
طی کنم عرصه ملک و ملکوتاز پی دوست یاد آرم به خرابات چو ابروی علی(ع)1
پیشگفتار
با نگاه به پیشینه حیات بشری، «خانواده» و «قبیله» نخستین گروههای اجتماعی است که در آن نوعی «ریاست»، «قانون» و «حکومت» دیده میشود و سپس از دولتها و نظام حکومتی میتوان یاد کرد که در سرزمینهای گسترده، برای جمعیتی معین، با نظامهای اداری و سازمانهای سیاسی به حکومت پرداخته و نظام اقتصادی جامعه را تحت پوشش خویش قرار داده، و اعمال حاکمیت نمودهاند.
«رئیس»، «رهبر» و «حاکم» با نظام اداری خاص به تشکیل حکومت موفق میگردد. و عاملی که در پذیرش و انتخاب رئیس و حاکم مؤثر است چیزی جز فرهنگ و بینش آن جامعه نیست.
اگر جامعهای بینش مادی را بپذیرد و به اقتصاد آزاد گردن نهد و در مبانی عقیدتی و ایدئولوژیکی از فلسفه لذت و اصالت نفع پیروی کند، حکومتی سرمایهداری شخصی یا دولتی خواهد داشت و اگر از مبانی الهی و قرآنی پیروی نماید، به «حکومت اسلامی» و «مدینه فاضله غدیر» دست مییابد.
ما در این گفتار به بررسی اجمالی عنصر اصیل در تشکیل حکومت خواهیم پرداخت و با مبانی قرآنی فلسفه سیاسی اسلام آشنا خواهیم شد.
فلسفه سیاسی اسلام
وقتی از «فلسفه سیاسی اسلام» سخن به میان میآید، بحث از فلسفه و نوع بینش اسلامی است. و در حقیقت فلسفه سیاسی اسلام، جزئی از نظام فلسفی و جهانبینی اسلامی محسوب میگردد.
دانشمندان اسلامی در علومی چند مبانی نظری و عملی نظام فلسفی اسلام را تبیین کردهاند که میتوان «فلسفه»، «کلام»، «عرفان»، «اخلاق» و «فقه» را در این ردیف قرار داد.
فلسفه، کلام و عرفان نظری، مبانی عقلی و تئوریهای اسلامی را ارائه میدهند، تئوریهایی که خود علاوه بر عقل از قرآن و سنت اخذ شدهاند و اگر این دو را از آن حذف کنیم نامیدن عنوان اسلامی بر آن شایسته نیست.
همچنین عرفان عملی، حکمت عملی ـ سیاست مدن ـ و فقه اسلامی نیز مبانی عملی فلسفه سیاسی اسلام را تشریح میکنند.
«آراء اهل المدینة الفاضلة»، «السیاسة المدینة»، «التنبیه علی سبل السعادة» از فارابی و «سیاسیات شفا» از ابنسینا در فلسفه، «الشافی فی الامامة» از سید مرتضی، و «تجرید الاعتقاد» از خواجه نصیر الدین طوسی و شروح آن در علم کلام و «فصوص الحکم» فارابی و محیی الدین عربی و «مصباح الانس» شمس الدین محمد، ابن فناری از جمله کتبی هستند که مبانی نظری فلسفه سیاسی اسلام را بیان داشتهاند.
«طهارة الاعراق» ابنمسکویه رازی، «اخلاق ناصری» و صدها اثر در فقه اسلامی چون «جواهر الکلام» شیخ محمد حسن نجفی و «کتاب البیع» حضرت امام خمینی ـ قدس سره ـ به اصول عملی فلسفه سیاسی اسلام پرداختهاند.
فلسفه سیاسی اسلام به گونهای که مبانی نظری و عملی آن در کتابی فراهم آمده باشد نگاشته نشده است و هر یک از اصول عقلی و نقلی آن جداگانه مورد بررسی قرار گرفته است و همین امر موجب گشته تا نا آشنایان به علوم اسلامی و گروههایی بسان مستشرقان و غربگرایان از وجود چنین فلسفهای اظهار بیاطلاعی نموده و منکر وجود خارجی آن گردند.
ولی ناگفته پیداست که اگر مبانی نظری آن در کتابی فراهم نشده، ولی اصول عملی آن همواره با صدها و هزاران تألیف مورد بررسی قرار گرفته و به عنوان برنامه زندگی هر یک از افراد جامعه اسلامی به اجرا گذاشته شده است.
البته نباید فراموش کرد که برخی از دانشمندان اسلامی با نوشتهها و خطابههای سیاسی خویش این مبانی را ولو بصورت مختصر و بدون فصلبندی و شیوههای کلاسیک در مجموعهای فراهم ساختهاند که از آن جملهاند:
العروة الوثقیسید جمالالدین اسد آبادی
طبایع الاستبدادعبدالرحمان کواکبی
خطابههای سیاسیشیخ محمد خیابانی
قانون مشروطه مشروعهسید عبدالحسین لاری
تنبیه الامة و تنزیه الملةمیرزا محمدحسین
نائینی
عواید الایاممولی احمد نراقی
شؤون اختیارات ولی فقیهحضرت امام خمینی
حکومت اسلامیحضرت امام خمینی
کشف الاسرارحضرت امام خمینی قدس سره
باید خاطر نشان ساخت از آنجاییکه به شیعه جز در موارد معدودی فرصت تشکیل حکومت داده نشده است این علم مانند دیگر علوم اسلامی رشد و بالندگی نداشته است ولی چون برادران اهل سنت زمان بیشتری بر مسند حکومت تکیه نمودهاند، کتابهایی در این زمینه نگاشته و به آن نظم بیشتری بخشیدهاند. «الاحکام السلطانیه» مارودی از این نوع است.
پیامآوران وحی
قرآن کریم پیامبران الهی را به عنوان رهبران جامعه انسانی که از سوی خداوند متعال برگزیده شدهاند، معرفی مینماید. چنانچه میفرماید:
«کان الناس امةً واحدةً فبعث الله النّبیّن مبشّرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه»2.
«مردم گروه واحدی بودند، خدا رسولان را فرستاد که نیکان را بشارت دهند و بدان را بترسانند و با آنها کتابی به راستی فرستاد تا تنها دین خدا به عدالت در موارد نزاع مردم حکم فرما باشد.»
محور وحدت امت اسلامی
با همه اختلافاتی که در تعریف جامعه از سوی جامعهشناسان روی داده است. ضابطه «حکومت واحد و استقلال سیاسی» برای وحدت یک جامعه، با ارزش و معتبر تلقی شده است.
و از آنجاییکه قرآن کریم این حکومت و استقلال سیاسی را از آن پیامبران خدا میداند، همواره حاکمان زر و زور و تزویر با آنان به مقابله برخاستهاند. در عصر نبوی ـ صلی الله علیه و آله ـ مخالفت قریش و مشرکان عربستان، و در عصر علوی، مخالفت معاویه و اصحاب جمل و نهروان و در عصر حسنین ـ علیهما السلام ـ مخالفت زمامداران و سیاست بازان اموی با دین و اسلام تضعیف دین را به همراه داشت. معاویه و خلفایی بسان او با تکیه بر خلافت اسلامی، سلطنت استبدادی خویش را پیش میبردند و چون توان آن را نداشتند که با صراحت با دین اسلام به مقابله برخیزند،
با منع تدوین حدیث و سب اهل بیت عصمت و طهارت به مخالفت با اسلام پرداختند. حال آنکه ولاء اهل بیت از سوی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ سفارش شده بود و این خاص مکتب تشیع نبود. و بزرگان اهل سنت نیز به آن اشاره کردهاند. چنانکه امام شافعی گوید:
«یا آل بیت رسول الله حبکم فرض من الله فی القرآن أنزله
یکفیکم من عظیم الفخر انکم من لم یصل علیکم لا صلاة له»3
«ای اهل بیت رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ دوستی شما فریضهای است از جانب خداوند که در قرآن آن را فرود آورده است. از فخر بزرگ، شما را این بس که درود بر شما جزء نماز است و هر کس بر شما درود نفرستد نمازش باطل میگردد».
همچنین فخر رازی از زمخشری نقل میکند که پیامبر خدا(ص) فرمود:
«من مات علی حب آل محمد مات شهیدا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مغفورا له، و من مات علی حب آل محمد مات تائبا، الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان...»4
«هر کس که بر دوستی آل محمد مرد، شهید مرده است، هر کی که بر دوستی آل محمد مرد، آمرزیده مرده است، هر کس بر دوستی آل محمد مرد، مؤمن و کامل ایمان مرده است...»
روش تضعیف دین برای از بین بردن حقوق پیامبران الهی خاص عصر رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ نبود بلکه همواره حاکمان مستبد و ستم پیشه با این روش به حکومت خود استمرار بخشیدهاند.
غدیر و فلسفه سیاسی اسلام
خداوند متعال به عنوان تنها قانونگذاری که با شناخت کامل انسان ـ مخلوق خویش ـ پیامبران الهی را بسوی مردم فرستاد تا «دین خدا» و برنامههای سعادتبخش آن را به انسان ابلاغ نمایند5 برای تداوم رهبری الهی امت اسلامی نیز امامانی انتخاب فرمود و بوسیله رسول خویش به مردم شناساند تا پس از وی رهبری او را گردن نهند.
در فسلفه سیاسی اسلام چند مسأله به عنوان اصل شناخته شدهاند:
1 ـ اهمیت زندگی اجتماعی
2 ـ ضرورت وجود قانون
3 ـ واضع قانون
4 ـ مجری قانون
اهمیت زندگی اجتماعی و ضرورت قانون برای اداره جامعه از جمله امور بدیهی است که تمامی انسانها بر آن واقفند. مسألهای که نظامهای فلسفی را دچار اختلاف کرده و بعضی از آنان را به انحراف کشانده، اصل قانونگذاری برای اداره نظام اجتماعی است.
هر چند خود بشر به نقصان خویش در قانونگذاری واقف است6 لیکن همواره بر
آن اصرار ورزیده و با حکومتهای ناپایدار خویش انسانها را از سعادت حقیقی و هدف زندگی دور ساخته و در منجلاب شهوات فرو برده است.
از آنجاییکه انسان موجودی دارای ابعاد گوناگون است و در صدد تکامل و سعادت جاودانی، و هر چند ازلی نیست، موجودی ابدی است و باید در این دنیا سعادت اخروی خویش را تأمین کند. قانونگذاری باید برای وی تعیین برنامه نماید که شناخت کامل از انسان داشته باشد و با بینیازی و بیغرضی که در خویش دارد، قوانین را بر وفق سعادت و خوشبختی انسان وضع نماید. چنین کسی جز خداوند متعال نیست.
«مجری قانون» نیز باید کسی باشد که علاوه بر آگاهی به قانون بر تمایلات خویش مسلط باشد و با شجاعت و حسن مدیریتی که دارد در جامعه، حکومت بپا دارد و جلو تخلفات را گرفته و از بروز هرج و مرج و پایمال شدن حقوق ضعیفان جلوگیری نماید. این شخص جز فرد معصوم کسی دیگر نیست. که از دیدگاه مسلمانان حضرت رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است و از نظر شیعه امامیه، دوازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ نیز در این ردیف قرار دارند. و در صورت عدم معصوم و غیبت وی، بنا بر دستوری که از جانب پیشوایان دینی صادر گشته، دینشناسان متعهد ـ فقیهان با تقوا ـ این مسؤولیت خطیر را بر عهده دارند.
حدیث غدیر
در قرآن کریم آیات بسیاری در باره حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی
ـ علیه السلام ـ نازل شده است که بزرگ داشنمندان شیعه و اهل سنت در کتب تفسیر و شأن نزول آیات به آنها اشاره نمودهاند.
آیه «تبلیغ» از جمله آیاتی است که داستان غدیر را جاودانه نموده است. این آیه روز هجدهم ذیالحجه سال دهم هجرت، بر رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرود آمد. زمانی که پیامبر بزرگوار اسلام به غدیر خم رسیده بود. پیشروان کاروان یکصد هزار نفری را فرمود تا آنانکه از آن نقطه دور شدهاند، بازگردانند و منتظر کسانی باشند که از پی میآیند. آنگاه به ابلاغ فرمان الهی پرداخت.
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»7.
«ای پیامبر [صلی الله علیه و آله] به مسلمانان ابلاغ کن، آنچه را که بسوی تو نازل گردیده و اگر چنین نکنی، پس رسالت حق را بجا نیاوردهای و خداوند تو را از ـ دشمنی ـ مردم نگاه میدارد». حضرت علامه مجاهد آیة الله امینی ـ قدس سره ـ در کتاب بزرگ الغدیر نام سی(30) تن از دانشمندان اهل سنت را نام میبرد که شأن نزول آیه را در مورد حضرت علی ـ علیه السلام ـ میدانند.8
آیه «اکمال دین» از دیگر آیاتی است که در قرآن کریم آمده، و نزول آن پس از تعیین حضرت علی ـ علیه السلام ـ به مقام امامت میباشد. زمانیکه خطبه غدیر به پایان رسیده است.
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»9
«امروز دین شما را کامل نمودم و نعمت
خود را بر شما تمام کردم و دین اسلام را برای شما دین پسندیده قرار دادم.»
علامه امینی میفرماید:
متجاوز از بیست تن از دانشمندان اهل سنت ـ از مفسرین و متکلمین ـ به نزول آیه اکمال دین در غدیر اشاره نمودهاند.10
همچنین آیات سوره «معارج»11 آیه ولایت12 و سوره هل أتی در باره حضرت امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ نازل گشته و دهها دانشمند از بزرگان اهل سنت بر این امر اعتراف کردهاند.13
علامه امینی در کتاب خویش تحت عنوان، «الغدیر فی الکتاب العزیز» در باره آیات نازله در مورد واقعه غدیر میفرماید:
«خداوند متعال خواست این حدیث همواره تازه ماند و شب و روز آن را کهنه نسازد و دستخوش گذشت زمان نگردد، از اینرو آیاتی درخشان و آشکار در اطراف آن نازل کرد و امت اسلام هر بامداد و شبانگاه آنها را میخوانند».
گویا پروردگار هستی هر بار که یکی از این آیات تلاوت میشود، نظر خواننده را جلب میکند و در روان وی نقشی مینهد و به آنچه که واجب است وی در باره خلافت کبرای الهی ایمان آورد، در گوش او فرو میخواند. از این آیات است: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...»14
همچنین احادیث نبوی(ص) این واقعه را تأکید کردند، احادیثی چون:
ـ حدیث منزلت
ـ حدیث ثقلین
ـ حدیث علی مع الحق و الحق معلی علی
ـ حدیث علی مع القرآن و القرآن معه
ـ حدیث ان علیا اول من اسلم و آمن و صلی
ـ حدیث رد الشمس
ـ حدیث سد الابواب
و ...
آنچه که در باره «حدیث غدیر» ـ من کنت مولاه فهذا علی مولاه ـ مهم است چیست؟
آیا چیزی جز مسأله ولایت و امامت پس از رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ است؟ این حدیثی که به تواتر آن را اهل سنت و شیعه نقل کردهاند، به این نکته اشاره دارد که فلسفه ارسال رسل با اصل امامت تداوم مییابد. همواره باید در میان امت اسلامی کسی باشد که از سوی خدا راهنمایی بشر را بر عهده گرفته باشد و این امر چنان بزرگ است که عدم ابلاغ آن از سوی رسول اعظم الهی تمام تلاشهای طاقتفرسای 23 سال رسالتش را از بین میبرد ولذا آن حضرت در جمع بزرگ کاروانیان حج مسأله ولایت و امامت حضرت علی ـ علیه السلام ـ را ابلاغ مینماید و پس از آن آیه اکمال دین نازل میگردد.
رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ علاوه بر جایگاه تکوینی دارای شؤون متعددی بود که میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1 ـ بیان احکام و دستورات الهی
2 ـ منصب قضا
3 ـ ریاست عامه مسلمین
شیعه معتقد است پس از پیامبر این شؤون به امام منتقل میگردد. تا فلسفه ارسال رسل با اصل امامت تداوم یابد. از اینرو مسأله امامت به ریاست عامه اکفتا نمیکند، بلکه به معنی مرجع دینی مطرح است.
اهل سنت و تمامی مردم جهان بر این امر واقفند که جامعه به رهبر نیاز دارد و هر جامعهای باید پیشوایی داشته باشد که همه از وی اطاعت نمایند. ولی شیعه مسأله امامت را خیلی عمیقتر از این مطرح میکند. وی قائل است پیامبر از جانب خدا امام بعد از خویش را به امت اسلامی معرفی کرد و هر امام، پیشوای بعد از خود را مشخص میکند و آنان نه تنها به معنی رهبری جامعه اسلامی، بلکه به عنوان وصی پیامبر، علومی را که بر آنان افاضه گردیده به مردم ابلاغ مینمایند و مرجع دینی و کارشناس اسلام پس از رسول خدایند و چون رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بر ضمائر دلها آگاهی دارند و بسان یک روح کلی بر همه روحها محیط میباشند15. و همانند پیامبر دارای مقام عصمت هستند و از لغزش مصون میباشند.
ویژگیهای سهگانه امام در تفکر شیعی موجب گشته تا اصل امامت نیز بسان اصل نبوت در ردیف اصول اعتقادات قرار گیرد و گر نه تعریف اهل سنت از امام و حاکم اسلامی و ـ تعاریف دیگر مکاتب سیاسی در مورد رهبری جامعه، هرگز وی را در جایگاه رفیع اصول قرار نمیدهد بلکه شایسته است در فروع احکام دینی و مسائل فقهی از آن گفتگو شود.
لذا وقتی مصلح نستوه حضرت علامه امینی ـ قدس سره ـ در کتاب گرانقدر «الغدیر» در پی اسناد حدیث غدیر است و به ذکر نام یکصد و ده تن صحابی و هشتاد و چهار تابعی میپردازد که این حدیث
شریف را نقل کردهاند و سیصد و شصت تن از دانشمندان اسلامی از قرن دوم تا چهاردهم را نام میبرد که به نقل این حدیث توفیق یافتهاند. در پی احیاء مدینه غدیر است تا اصل امامت دیگر بار امت اسلامی را جانی تازه بخشد. و معتقد است حوزههای علمیه شیعه بایستی درسی تحت عنوان «ولایت» داشته باشند.16 تا مسائل فلسفه سیاسی اسلام رشد یابد و تعالی پذیرد و در جامعه تأثیر گذارد.
هر چند آن بزرگ مصلح، خود سیمای مدینه غدیر را در ایران اسلامی مشاهده نکرد، لیک اشارات حکیمانه وی به سوی امام غدیر و پیشوای مسلمین در عصر خویش خالی از لطف نیست. آن بزرگ مجاهد مدینه غدیر میفرمود:
«دیگران غاصبند و این مقام حق مسلم آن فریادگر است.»17
و در جای دیگر به صراحت هر چه تمامتر ندا برداشت:
«الامام الخمینی ذخیرة الله للشیعه»18
امام خمینی ذخیره خدا برای جهان تشیع است.
او شاگردانی بسان حضرت نواب صفوی را تربیت نمود تا حکومت علوی را فریاد زنند و با گامهای الهی خویش پایههای حکومت غاصبان را به لرزه افکنند.
علامه امینی با تألیف «الغدیر»
خاطرات عصر نبوی را تجدید نمود، عصری که سروری از آن امت قرآنی بود و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ رهبری آن را بر عهده داشت.
امینی، احیاگر «الغدیر» جلوههای شوکت و عظمت امت اسلامی را در خاطرهها زنده کرد و اصل اصیل و محور حکومت قرآنی، جریان غدیر خم را یادآور گردید.
وی در عصری زندگی میکند که شکست دولت عثمانی روی داده است، شکستی که اگر «اصل غدیر» و رهبری امت آنگونه که پیامبر(ص) اسلام و قرآن کریم فرموده، اجرا میگردید، روی نمیداد و انگلیس را جرأت آن نبود که عراق را جزء مستعمرات خویش درآورد.
در عصر امینی هنوز «غدیر و اصل امامت و ولایت» به درستی تبیین نشده است. برخی از فقهاء و کارشناسان دینی از تألیف و تدریس احکام سیاسی و حکومتی دست شستهاند و عهدهدار شدن امر قضاوت و اجرای حدود و دیات و جلوگیری از ستم ظالمان و اقامه عدل را هر چند در محدوده وظایف کارشناسان متعهد میدانند لیکن به اصل تشکیل حکومت عقیدهمند نیستند و مسأله ولایت فقیه را که از اصول مسلم فقه شیعی است در برخی فروع و احکام محدود ساختهاند.
در همین زمان حضرت امام خمینی ـ سلام الله علیه ـ با ژرفنگری خاص به تدریس حکومت اسلامی پرداخته و منصب ولایت فقیه را که در امتداد فلسفه امامت جای دارد عنوان نموده و این اصل را که از اصول به فروع تنزل کرده بود، به جایگاه خود بازمیگرداند.
پس از انقلاب اسلامی تئوری ولایت فقیه در جامعه به صورت فراگیر در جهان شیعه و حوزههای علمیه مطرح میشود. مردم به پیروی از رهبر و امام خویش با انقلاب اسلامی فرزند علی ـ علیه السلام ـ را به حکومت بر میگزینند و مدینه فاضله قرآنی و شهر آرمانی غدیر بعد از گذشت سالیانی طولانی عینیت مییابد.
حضرت امام ـ قدس سره ـ با الهام از بینش قرآنی و پیام غدیر، ولایت فقیه را اینگونه بیان میدارند:
«اسلام بنیانگذار حکومتی است که در آن نه شیوه استبداد حاکم است که آراء و تمایلات نفسانی یک تن را بر سراسر جامعه تحمیل کند و نه شیوه مشروطه و جمهوری، که متکی بر قوانینی باشد که گروهی از افراد جامعه برای تمامی آن وضع کنند، بلکه «حکومت اسلامی» نظامی است ملهم و منبعث از وحی الهی که در تمام زمینهها از قانون الهی مدد میگیرد و هیچ یک از زمامداران و سرپرستان امور جامعه را حق استبداد رای نیست. تمام برنامههایی که در زمینه زمامداری جامعه و شؤون و لوازم آن جهت رفع نیازهای مردم به اجرا در میآید، باید بر اساس قوانین الهی باشد. این اصل کلی حتی در مورد اطاعت از زمامداران و متصدیان امر حکومت نیز جاری و ساری است.»
بلی، این نکته را بیفزائیم که حاکم جامعه اسلامی میتواند در موضوعات، بنا بر مصالح کلی مسلمانان یا بر طبق مصالح افراد حوزه حکومت خود عمل کند، این اختیار هرگز استبداد به رأی نیست، بلکه در این امر مصلحت اسلام و مسلمین منظور شده است. پس، اندیشه حاکم جامعه اسلامی نیز همچون عمل او تابع مصالح اسلام و مسلمین است.
احکام اسلامی، اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی تا روز قیامت باقی و لازم الاجرا است. هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده و از بین نرفته است. این بقا و دوام همیشگی احکام، نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود، چه اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکانپذیر نیست. در غیر این صورت، جامعه مسلما به سوی هرج و مرج رفته، اختلال و بینظمی بر همه امور آن مستولی خواهد شد. علاوه بر آن حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن عقلاً و شرعا واجب است. تحقیق این امر نیز، جز با تشکیل حکومت اسلامی میسر نیست و بین زمان حضور و غیبت امام فرقی نمیکند.
آنچه برشمردیم جزو بدیهیترین نیازهای مسلمانان است و از حکمت به دور است که خالق مدبر و حکیم، آن نیازها را به کلی نادیده گرفته از ارائه راه حلی جهت رفع آنها غلفت کرده باشد. آری همان دلایلی که لزوما امامت پس از نبوت را اثبات میکند، عینا لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولیعصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ را بر دارد.19
رهبر فرزانه و فقیه انقلاب اسلامی، مدینه قرآنی غدیر را از توحید و نبوت آغاز نموده و فلسفه نبوت و بعثت و تعهد ایمان به نبوت را بیان فرموده و به حلقه نورانی «ولایت» میرسد.
میفرمایند:
«یک جامعه در صورتی دارای «ولایت» است که در آن «ولی» مشخص بوده و عملاً مصدر و الهامبخش همه نشاطها و فعالیتهای زندگی باشد. و یک فرد در صورتی دارای ولایت است که شناخت درستی از «ولی» داشته و برای هر چه بیشتر وابسته و مرتبط ساختن خود به او ـ که مظهر «ولایت خدا» است ـ دائما در تلاش و کوشش بسر میبرد. از آنجا که «ولی» جانشین خدا و مظهر سلطه و قدرت عادلانه الهی در زمین است، از همه امکانات و استعدادهایی که در وجود انسانها برای تکامل و تعالی نهاده شده، به سود آنان بهرهبرداری میکند و از اینکه حتی اندکی از این زمینههای مساعد در راه زیان انسانیت به کار میرود و یا نابود و خنثی گردد ـ که این نیز خود زیان بزرگی است ـ مانع میگردد. عدل و امن را که برای رویش و بالندگی نهال انسان، همچون زمین مستعد و آبی گوارا و هوایی مساعد است، در محیط زیست آنان تأمین میکند و از بروز جلوههای گوناگون ظلم (شرک، تعدی به غیر، تعدی به خود) جلوگیری مینماید. همه را به سوی بندگی خدا سوق میدهد، یاد خدا (نماز)، تقسیم عادلانه ثروت (زکوة)، اشاعه نیکیها(امر به معروف) و ریشهکن ساختن بدیها و نابسامانیها (نهی از منکر) را برنامه اساسی خود میسازد و خلاصه، انسانیت و پدیده، «انسان» را به هدف و غایت آفرینش نزدیک و نزدیکتر میسازد»20.
پاورقیها:
شاعر میگوید: «نماز بی ولای او، عبادتی است بیوضو به منکر علی بگو نماز خود قضا کند»
19 ـ «کتاب البیع»، حضرت امام خمینی، اسماعیلیان، قم، ج 2، ص 461.
13 ـ رجوع کنید به الغدیر، ج 1، ص 266 ـ 247 و ج 3، ص 111، 107.
16 ـ رجوع کنید به: علامه امینی، مصلح نستوه، ص 116.
17 ـ همان، ص 118، به نقل از «فریاد روزها»، محمد رضا حکیمی، ص 24.
18 ـ «علامه امینی، مصلح نستوه»، ص 118.
1 ـ دیوان حضرت امام خمینی ـ سلام الله علیه ـ ص 311.
15 ـ لذا همانگونه که ما در زیارت به ائمه اطهار سلام میدهیم آنان سلام ما را شنیده و پاسخ میگویند: اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی.
14 ـ الغدیر، ج 1، ص 214.
12 ـ مائده، 55.
11 ـ سوره معارج.
10 ـ الغدیر، ج 1، ص 238 ـ 230.
20 ـ طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص 104.
2 ـ بقره، 213.
3 ـ «الکنی و الالقاب»، محدث قمی، ص 104،
4 ـ «التفسیر الکبیر»، فخر رازی، ج 27، ص 166، «الکشاف»، زمخشری، ج 4، ذیل آیه 23، شوری.
5 ـ چنانچه مشهور است و در روایات اسلامی نقل گردیده است، خداوند متعال یکصدو بیست و چهار هزار نفر پیامبر بسوی مردم فرستاده است که هر یک اوصیایی برای خویش داشتهاند. و پنج تن از آنان اولوالعزم میباشند. لیکن در برخی دیگر از روایات تعداد پیامبران هشتهزار و یا سیصد و بیست هزار و یا یکصد و چهل هزار نقل شده است. رجوع کنید به: «بحارالانوار»، ج 11، ص 43، 48، 28، 31، 60، 16 و ص 352.
6 ـ «منتسکیو» در روح القوانین و «ژان ژاک روسو» در قراردادهای اجتماعی به این نتیجه رسیدهاند که «هیچ قانونگذاری نیست که در قانون نظر خصوصی نداشته باشد و علتش این است که هر قانونگذاری دارای عواطف و افکار خصوصی است و در حین وضع قانون میخواهد نطریات خود را بگنجاند» ـ روح القوانین ص 592 ـ «و برای کشف بهترین قوانین که به درد ملل بخورد یک عقل کل لازم است که تمام شهوات انسان را ببیند ولی خود هیچ حس نکند، با طبیعت رابطهای نداشته باشد، ولی کاملاً آن را بشناسد، سعادت او مربوط به ما نباشد ولی حاضر باشد به سعادت ما کمک کند...».
7 ـ مائده، 67.
8 ـ الغدیر، ج 1، ص 229 ـ 214.
9 ـ مائده، 5.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:26 عصر )
»» غدیر و پرسشها
بدون شک واقعه غدیر نقش سرنوشتسازی در تعیین مسیر آینده اسلام داشته است. واقعهای که طی آن پیامبر اسلام، صلّیاللّهعلیهوآله، مهمترین مأموریت خود را به انجام رساندند. مأموریتی که انجام آن مساوی بود با تبلیغ تمام رسالت و کوتاهی در مورد آن به منزله از بین رفتن زحمات چندین ساله پیامبر اکرم و بی نتیجه ماندن فداکاریهای مسلمانان صدر اسلام محسوب میشد.
مأموریتی که در آن پیامبر اکرم، صلّیاللّهعلیهوآله، بطور رسمی جانشین خود را انتخاب کردند و باعث یأس و ناامیدی مخالفان اسلام شدند.
واقعه غدیر از جهات مختلفی قابل تأمل و بررسی است و یکی از نکاتی که لازم است در مقطع کنونی مورد بررسی دقیق قرار گیرد پاسخگوئی به پرسشها و شبهاتی است که در این خصوص مطرح شده است.
پرسشها و اشکالاتی که در مورد حدیث غدیر مطرح شده است دو گونه است: یکی اشکالات و پرسشهایی که در مورد اصل صدور حدیث از پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، مطرح شده است و دیگر اشکالات و پرسشهایی که در مورد دلالت حدیث (بر نصب علی، علیهالسلام، به ولایت) مطرح شده است.
در اینجا به بررسی برخی از این پرسشها و انتقادات میپردازیم:
پرسش اول:
اگر حدیث غدیر واقعیت داشت پس چرا از میان آن جمعیت انبوهی که در مراسم حجةالوداع شرکت کرده بودند تنها 110 نفر از صحابه پیامبر آنرا نقل کردهاند؟1
جواب:
اولاً، گروه زیادی از مسلمانان که اهل مدینه نبودند، در جحفه از پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، جدا شدند و بنابراین نقلی از آنهادر تاریخ ثبت نشده است.
ثانیا، بسیاری ازکسانی که در سفر حجةالوداع شرکت داشتند اهل نقل روایت و کتابت نبودهاند و راویانی که این حدیث را نقل کردهاند بطور کلی کسانی هستند که احادیث دیگر پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در اصول و فروع را نقل کردهاند. خلاصه تمام کسانی که اهل حل و عقد شمرده میشوند، و از اکابر اصحاب پیامبر میباشند این حدیث را نقل کردهاند و کمتر واقعهای به اندازه واقعه غدیر خم راوی دارد.
ثالثا، با توجه به مخالفت شدید با امامت علی، علیهالسلام، و عداوت و بغض نسبت به ایشان، بخصوص در اوائل حکومت بنیامیه، انگیزههای زیادی برای کتمان این حدیث وجود داشته است؛ بطوری که ضبط همین مقدار (تعداد 110 نفر) نیز از امور خارقالعاده محسوب میشود.
خلاصه انتشار این حدیث با سیاستهای خلفای جور در تضاد بوده لذا به هر وسیله از نقل آن جلوگیری به عمل میآوردهاند.
پرسش دوم:
چرا با وجود آنهمه تاکید پیامبر اکرم، صلّیاللّهعلیهوآله، در روز غدیر نسبت به ولایت علی، علیهالسلام، و برگزاری مراسم بیعت با آن حضرت و تبریک مردم و اکابر اصحاب پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، به امیرالمومنین هنوز بیش از هفتاد روز از آن واقعه نگذشته بود که مردم همه چیز را فراموش کرده و حدیث پیامبر پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، هیچ نگرانی نسبت به زمان حیات خود ندارند و تمام نگرانی او از آینده اسلام است؛ زیرا کسی که میگوید: «من بزودی از میان شما خواهم رفت» پیداست که در صدد تعیین جانشین برای خویش است و برای آینده برنامهریزی میکند.
پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در آخر خطبه فرمودند: «اللهاکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابیطالب بعد از من» بخوبی دلالت دارد براینکه مقصود از مولی معنای اولویت بر مردم و خلافت میباشد.
را زیر پا گذاشتند؟
جواب:
غالبا در هر جامعهای عده انگشتشماری هستند که سرنوشت جامعه را رقم میزنند و معمولا توده مردم تابع آنها هستند و کمتر از خود رأی مستقلی دارند.
پس از رحلت پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله،کسانی که به عنوان اکابر صحابه پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، شناخته میشدند؛ با توجه به اوضاع بحرانی آن زمان، مصلحت جامعه اسلامی را چنین تشخیص دادند که از وصیت پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در مورد علی، علیهالسلام، صرفنظر کنند و «رأی» را بر «نصّ» مقدم دارند. لذا باعجله با ابوبکر بیعت کرده و توده مردم هم از آن تبعیت کردند. عدهای هم که با اینکار مخالف بودند در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و بخاطر حفظ حکومت نوپای اسلامی و وحدت میان مسلمان سکوت کردند.
سردمداران حکومت نیز بتدریج به مردم تلقین کردند که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، علی، علیهالسلام، را صرفا معرفی کرده و او را شایسته خلافت دانسته نه اینکه آن حضرت را به خلافت نصب کرده باشد.
پرسش سوم:
اگر این حدیث از پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، صادر شده پس چرا «بخاری» و «مسلم» آنرا در صحیحین که مهمترین کتب حدیثی اهل سنت محسوب میشوند نقل نکردهاند؟2
جواب:
اولاً، صحیح مسلم بطور خلاصه به این واقعه اشاره کرده است، البته همین مقدار هم نکات مبهم زیادی را نسبت به واقعه غدیر آشکار میکند. بدین جهت ما حدیث مسلم را نقل میکنیم.
یزیدبن حیان میگوید: من و حُصین بن سَیره و عمربن مسلم نزد زیدبن ارقم رفتیم. هنگامی که نزد او نشسته بودیم حصین گفت: ای زید تو به سعادت بزرگی نائل شدهای پیامبر را ملاقات کردهای؛ احادیث آن حضرت را شنیدهای؛ در رکاب او در جنگها شرکت کردهای؛ پشت سر او نماز خواندهای؛ در مورد آنچه که از پیامبر شنیدهای برای ما سخن بگو!
زید گفت: به خدا قسم سن من زیاد شده و پیر شدهام و بعضی از احادیثی راکهازپیامبر،صلّیاللّهعلیهو[آله]سلّم، حفظ کرده بودم فراموش کردهام پس آنچه را که برای شما نقل میکنم بپذیرید و آنچه را نقل نمیکنم مرا درتکلف وسختی نیندازید.
سپس گفت: پیامبر، صلّیاللّهعلیهو[آله]سلّم، روزی در کنار (برکه) آبی که به آن «خُم» میگفتند و میان مکه و مدینه قرار داشت، برای ما خطبهای خواند و پس از حمد و ثنای الهی و موعظه مردم فرمودند: چیزی نمانده که از طرف پروردگار خوانده شوم و دعوت حق را لبیک گویم. من دو گوهر گرانبها را در میان شما میگذارم اولین آنها کتاب خداست که در آن نور و هدایت است؛ پس به کتاب خدا تمسک کنید... سپس گفت: و دیگری اهلبیتم. در مورد اهل بیتم خدا را فراموش نکنید در مورد اهلبیتم خدا را فراموش نکنید؛ در مورد اهلبیتم خدا را فراموش نکنید...3
از این حدیث بخوبی روشن میشود که اوضاع سیاسی آن زمان «زیدبن ارقم» را ناچار به کتمان حدیث غدیر نموده است؛ زیرا میگوید: آنچه قبل از این از پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، روایت کردهام بپذیرید و بیش از این مرا به تکلف و سختی نیندازید.
زیدبن ارقم تازمان حکومت مروان بن حکم زنده بوده و در سال 68 ق. وفات میکند4 و مسلّم است در سایه حکومتی که او را وادار به دشنام علی، علیهالسلام، میکند، نقل حدیث غدیر برای او مشکلاتی ایجاد خواهد کرد. از این رو از مردم پوزش میطلبد و به بهانه سالخوردگی و فراموشی از حاضران میخواهد که بیش از این او را در تنگنا قرار ندهند.
در عین حال زید، تلویحا به این واقعه بزرگ اشاره میکند و با ذکر تأکید پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در مورد اهلبیت خود با جمله «در مورد اهلبیتم خدا را فراموش نکنید» به پایمال شدن حق اهلبیت و از یاد بردن سفارش پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، نیز اشاره دارد.
ثانیا، بسیاری از احادیث معتبری که علمای اهل سنت آنها را معتبر دانستهاند در این دو کتاب ذکر نشده است.
ثالثا، کتب حدیثی اهل سنت منحصر در صحیح بخاری نیست و کتب معتبر دیگر مانند «سنن ابن ماجه»5 و «مسند احمد»6 حدیث غدیر را بتفصیل ذکر کردهاند و اشاره شد که صحیح مسلم هم اجمالاً آن را ذکر کرده است.
پرسش چهارم:
اگر پیامبر اکرم،صلّیاللّهعلیهوآله، علی، علیهالسلام، را در روز غدیر به ولایت منصوب کرده باشند لازمهاش این است که در زمان حیات پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، دو ولی بر مسلمین حاکم باشند و این باطل است؛ زیرا مسلّم است که پیامبر هنوز در آن زمان ولی مسلمین بودند؛ پس علی، علیهالسلام، نمیتوانست ولی باشد.7
جواب:
این معنی مسلّم است که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، هیچ نگرانی نسبت به زمان حیات خود ندارند و تمام نگرانی او از آینده اسلام است؛ زیرا کسی که میگوید: «من بزودی از میان شما خواهم رفت» پیداست که در صدد تعیین جانشین برای خویش است و برای آینده برنامهریزی میکند.
علاوه بر اینکه این عبارت پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، «اللهاکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار از رسالت من و ولایت علی بن ابیطالب بعد از من» تصریح در این دارد که نصب امیرالمؤمنین برای آینده اسلام است.
پرسش پنجم:
بعضی از کسانی که صدور حدیث از پیامبر را پذیرفتهاند اشکال کردهاند که این حدیث دلالت بر ولایت و خلافت علی، علیهالسلام، ندارد؛ زیرا کلمه مولی معانی مختلفی دارد8 که از جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1ـ اولی؛ مانند: «مأواکم النّار هی مولاکم»؛9
2ـ ناصر و یاور؛ مانند: «ذلک بأنّ اللّه مولی الّذین امنوا و أنّ الکافرین لا مولی لهم»؛10
3ـ وارث؛ مانند: «إنّی خفت الموالی من ورائی»؛11
4ـ دوست و صدیق؛ مانند: «یوم لا یغنی مولاً عن مولاً شیئا».12
و به احتمال زیاد کلمه «مولی» در حدیث غدیر به معنای دوست و یاور است. شاهد برای این معنی، این است که عدهای از کسانی که همراه علی، علیهالسلام، در یمن بودند به دلیل اینکه از او سختگیری دیده بودند از دست او ناراحت شده و درباره او حرف میزدند و از او عیب میگرفتند؛ بدین جهت پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در روز غدیر خطبهای خواند و فضائل علی، علیهالسلام، را بر شمرد؛ تا جلالت قدرش را بر مردم روشن سازد و سخنان بیهوده کسانی را که نسبت به او بدگوئی کرده بودند، رد نماید. بنابراین گفته، پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله «هر کس من دوست ادامه در صفحه 90 ک
? ادامه از صفحه 46
و یاور او هستم علی دوست و یاور اوست» هیچگونه دلالتی بر نصب علی، علیهالسلام، بر خلافت و ولایت ندارد.13
جواب:
این مهمترین اشکالی است که بر دلالت حدیث غدیر شمرده است و اهل سنت نیز تاکید زیادی روی آن دارند و غالبا حدیث را بر همین معنی حمل میکنند. لکن حدیث را نمیتوان بر این معنی حمل کرد. در اینجا ابتدا شاهدی را که برای این معنی ذکر کردهاند بررسی میکنیم سپس به معنای کلمه «مولی» میپردازیم.
اما شاهدی که ذکر کردهاند هیچ دلالتی بر اینکه «مولی» به معنای دوست و یاور باشد ندارد؛ زیرا پیامبر اکرم، صلّیاللّهعلیهوآله، دو بار علی، علیهالسلام، را به یمن فرستادند؛ ابتدا در سال هشتم که در همین بار بود که عدهای پس از بازگشت شکایت او را پیش پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، بردند و پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، از آنها سخت ناراحت شد؛ آنچنانکه خشم چهره مبارک حضرت را فرا گرفت. یکی ازکسانی که در مورد علی، علیهالسلام، شکایت کرد «بُریده» نام داشت که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، به او فرمودند:
ای بریده! کاری نکن که بخواهی مرا بر علی [علیهالسلام] خشمناک سازی!14
و دیگر پس از این واقعه کسی چنین حرفهایی در مورد علی، علیهالسلام، نزد.
بار دیگر که پیامبر علی، علیهالسلام، را به یمن فرستاد سال دهم بود که علی، علیهالسلام، در بازگشت از یمن در مراسم حجةالوداع به پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، پیوست و این بار هیچکس درباره علی، علیهالسلام، چیزی نگفت و به پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، شکایتی نکرد.15
علاوه بر اینکه شکایت چند نفر از علی، علیهالسلام، موجب این نمیشود که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در آن بیابان گرم در وسط روز با آن کیفیت کاروان را متوقف کند و در مورد وفات قریبالوقوع خود خبر دهد و اولویت خود را بر مؤمنان به آنان یادآوری کند و آنهمه مدح و ثنای علی، علیهالسلام، را بگوید و فضائل آن حضرت را بر شمرد و او را دعا کند و بعد هم به مردم بگوید به علی، علیهالسلام، تبریک بگویید و با او بیعت کنید.
اما کلمه مولی همچنانکه اشاره شد، معانی متعددی دارد لکن هیچیک از آنها غیر از معنای «اولی به تصرف» در اینجا نمیتواند صحیح باشد.
مرحوم علامه امینی در کتاب شریف «الغدیر» میفرمایند هنگامی که کلمه «مولی» بدون قرینه اطلاق میشود معنای «اولی بالشیء» از آن متبادر میشود و به فرض که کسی این تبادر را نپذیرد، قرائن محکمی در خود حدیث وجود دارد که دلالت میکند بر اینکه مقصود ازکلمه مولی غیر از اولویت چیز دیگری نمیتواند باشد.16
سپس ایشان حدود بیست قرینه بر این معنی اقامه میکنند که در اینجا به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
قرینه اول، بعد از آنکه پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، نسبت به ولایت خود بر مردم از آنها اعتراف گرفتند بلافاصله فرمودند:
من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه.
یعنی همچنانکه پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، بر مؤمنین اولویت دارد علی، علیهالسلام، هم چنین است و این همان معنای ولایت و خلافت است.
به عبارت دیگر، از اینکه پیامبر اکرم، صلّیاللّهعلیهوآله، ابتدا با اشاره به آیه شریفه، اولویت خود را به مردم یادآوری میکنند؛سپس میفرمایند: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» فهمیده میشود که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در صدد هستند که آن ولایتی را که خداوند به ایشان تفویض کرده همان را برای علی، علیهالسلام، اثبات کنند در غیر اینصورت اشاره به اولویت خود بر مؤمنین هیج وجهی ندارد بلکه لغو است.
قرینه دوم، پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، ابتدا با اشاره به وفات قریب الوقوع خود میفرمایند: «بزودی از طرف پروردگار خوانده میشوم و دعوت حق را لبیک میگویم» بعد میفرمایند: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» که بخوبی دلالت دارد بر اینکه پیامبر، کلمه مولی معانی متعددی دارد لکن هیچیک از آنها غیر از معنای «اولی به تصرف» در اینجا نمیتواند صحیح باشد.
صلّیاللّهعلیهوآله، در صدد تعیین جانشین برای خود میباشد.
بنابراین غیر از معنای «اولی به تصرف» معنای دیگری در اینجا متناسب نیست.
قرینه سوم، اینکه پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، در آخر خطبه فرمودند: «اللهاکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی بن ابیطالب بعد از من» بخوبی دلالت دارد براینکه مقصود از مولی معنای اولویت بر مردم و خلافت میباشد؛ زیرا رضایت خدا به ولایت علی، علیهالسلام، را در سیاق رضایت او به رسالت خود قرار داده و ولایتی که در کنار رسالت قرار میگیرد به معنای خلافت برمردم است.
در این عبارت قرینه دیگری نیز دلالت دارد که پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، علی، علیهالسلام، را بر خلافت نصب کردهاند و آن کلمه «من بعدی» میباشد؛ زیرا این کلمه احتمال اینکه ولایت به معنی دوستی یا نصرت باشد، منتفی ساخته و معنای «اولی به تصرف» را متعیّن میسازد.
پرسش ششم:
بعضی از کسانی که دلالت حدیث بر ولایت علی، علیهالسلام، را پذیرفتهاند چنین گفتهاند: قبول داریم که مقصود از مولی اولویت به امامت است لیکن چون حدیث نسبت به زمان امامت تعرضی ندارد؛ پس مقصود این است که علی، علیهالسلام، را به عنوان خلیفه آینده معرفی میکنم و آن هنگامی است که مردم با او بیعت کنند و این معنی هیچ منافاتی با خلافت سه نفر دیگر ندارد و بدین ترتیب احترام صحابه گرانقدر پیامبر نیز حفظ میشود.17
جواب:
اولاً، اگر پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآله، میخواستند علی، علیهالسلام، را به عنوان خلیفه چهارم معرفی کنند پس چرا اسمی از خلیفه اول و دوم و سوم نبردند در حالی که تعیین خلیفه اول در آن زمان که چیزی به وفات پیامبر نمانده بود لازمتر از خلیفه چهارم بود.18
ثانیا، از اینکه کسی ابتدا از مرگ قریب الوقوع خود خبر دهد، سپس ولایت خود را نسبت به مردم به آنها یادآوری کند و بعد شخصی را به عنوان جانشین خود انتخاب کند، استفاده میشود که آن شخص جانشین بلافصل او میباشد.
ثالثا، لازمه ابن معنا این است که علی بر خلفای ثلاثه ولایت نداشته باشد در حالی که عمربن خطاب در روز غدیر تصریح کرد که:
به به یا علی! گوارا باد تو را که مولای هر مرد و زن مومن گردیدی.
که بخوبی دلالت دارد که امیرالمؤمنین علی، علیهالسلام، مولای همه مسلمانان در تمام اعصار و زمانها میباشد و ولایت او منحصر به مدت کوتاه خلافت آن حضرت نمیشود.
پاورقیها:
14. ر.ک: شرفالدین الموسوی، سید عبدالحسین، همان، ص278.
11. سوره مریم (19)، آیه 5.
18. ر.ک: شرفالدین الموسوی، سید عبدالحسین، همان، ص285.
13. ر.ک: الامینی، عبدالحسین بن احمد، الغدیر، ج1، ص362.
12. سوره دخان (44)، آیه 41.
10. سوره محمد (47)، آیه 11.
19. ر.ک: ناظمزاده قمی، سیداصغر، همان، ص618.
17. ر.ک: الامینی، عبدالحسین بن احمد، همان، الغدیر، ج1، ص370.
16. ر.ک: همان، ص282.
15. ر.ک: همان، ص222.
1. ناظمزاده قمی، سیداصغر، مظهر ولایت، ص590.
2. همان، ص618.
3. صحیح مسلم، ج4، ص122.
4. همان، تعلیق، ص123.
5. سنن ابنماجه، ج1، ص55 و 58.
6. مسند احمد حنبل، ج1، ص84، 88، 118.
7. ر.ک: شرفالدین الموسوی، سید عبدالحسین، المراجعات، ص285.
8. مرحوم علاّمه امینی در کتاب شریف «الغدیر» حدود 27 معنا برای کلمه «مولی» ذکر کرده است. ر.ک: الغدیر، ج1، ص362.
9. سوره حدید (57)، آیه 15.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:25 عصر )
»» غدیر، عید ولایت و رهبری
در اسلام چهار عید وجود دارد که هر کدام تبلور یکى از ارکان مهم اسلام و نشانهاى براى تجدید عهد با یکى از آنهاست.
عید فطر; بازگشتبه خویشتن از راه پیروزى بر طاغوت نفس در ماه رمضان است. در آن روز، پیروزى بر طاغوت نفس جشن گرفته مىشود، چون این پیروزى اساس و زیربناى رشد و تکامل و تحولات عظیم انسانى است.
عید قربان; بازگشتبه ارزشهاى توحیدى چون ایثار و فداکارى، و تجدید عهد با ابراهیم قهرمان توحید و فداکارى، و اسماعیل قهرمان صبر، مقاومت و ایثار است. چنین روزى براى آنان که در صراط توحید، صبر، مقاومت و ایثارند، عید است، چرا که با دستیابى بر چنین مفاهیم ارزشمندى، داراى عالیترین خصلت و شاخصهاى انسانى شدهاند.
عید جمعه; بازگشتبه انسجام، تجمع، اتحاد و بهم پیوستگى مسلمین است.
این اتحاد، یکى از عوامل مهم پیروزى در عرصههاى گوناگون است، اقتدار و شکوه مسلمانان را در نمازهاى جمعه به نمایش مىگذارد و همایش شکوهمندانه عزت اسلامى را نشان مىدهد.
عید غدیر; بازگشتبه راه ولایت و رهبرى است که پس از توحید، از همهمفاهیم و ارزشهاى اسلامى بالاتر است. رهبرى، مکمل توحید است، و توحید منهاى آن بىفروغ خواهد بود.
اگر به راستى مسلمانان در این مساله پیروز گردند، و با انتخاب رهبر حق به طور جدى و آگاهانه در خط وى قرار گیرند بر قله پیروزى دستیافتهاند، و باید براى آن جشن بگیرند، چرا که همه مفاهیم عالى انسانى و اسلامى، در پرتو رهبرى صحیح، ویتخود را باز مىیابد، و با نور درخشان آن رهبرى پرفروغ خواهد شد، چنان که این مطلب در روایات بسیارى، از جمله در حدیثى از امام صادق(ع) آمده است (1) و مفهوم غدیر و هدف از آن نیز همین است.
دورنمایى از عید غدیر
ماه ذى حجه سال دهم هجرت بود، پیامبر(ص) همراه مسلمانان در مراسم حجشرکت کردند، و چون آخرین حج ایشان بود، آن را حجةالوداع نامیدند و تقریبا اکثر قریب به اتفاق مسلمانان شرکت کرده بودند. پس از پایان مراسم، مسلمانان به سوى محل سکونتشان حرکت کردند. پیامبر(ص) و على(ع) همراه مردم مدینه به سوى آن شهر رهسپار شدند، بیابان غدیر، چهار راهى بود که مسلمانان از آن جا از همدیگر جدا شده و به سوى مراکز خود مىرفتند.
پیامبر(ص) به همراه مسلمانان بسیار، که از 90 هزار تا 124 هزار نفر گفته شده، به این سرزمین رسیدند، پیک وحى بر پیامبر(ص) نازل شد، و این آیه را از سوى خدا نازل نمود و به پیامبر(ص) ابلاغ کرد:
«یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس; (2) اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو فرود آمده استبه مردم برسان، و اگر نرسانى رسالتخدا را به جا نیاوردهاى، و خداوند تو را از گزند مردم حفظ مىکند.»
به راستى این موضوع، چه اندازه مهم است که اگر پیامبر(ص) آن را مطرح نکند و مسلمانان را به پذیرش آن فرا نخواند، سالتخدا را انجام نداده است، و رسالتبدون آن، ناقص و ناموزون خواهد بود؟!
آن روز پنجشنبه 18 ذى حجه بود، پیامبر(ص) با دریافت این آیه، فرمان توقف داد، مسلمانان با صداى بلند آنان را که جلوتر رفته بودند، به بازگشت فراخواندند، و مهلت دادند تا عقب ماندگان رسیدند، نماز ظهر با جماعتخوانده شد، پس از نماز به دستور پیامبر(ص) منبرى از جهاز شتران درستشد، پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت، و خطبهاى غرا خواند تا این که فرمود: «ایها الناس من اولى الناس بالمؤمنین من انفسهم; اى مردم! چه کسى از همه مردم نسبتبه مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟»
حاضران گفتند: «خدا و پیامبرش داناترند.»
پیامبر(ص) فرمود: «خدا مولى و رهبر من است، و من مولى و رهبر مؤمنانم، و بر مؤمنان از خودشان سزاوارترم.»
سپس دست على(ع) را گرفت و بلند کرد، به گونهاى که همه حاضران او را شناختند، آن گاه فرمود: «الا من کنت مولاه فهذا على مولاه; آگاه باشید! هر کس من مولى و رهبر او هستم، این على(ع) مولى و رهبر اوست.»
آن گاه چنین دعا کرد:
«اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، وابغض من ابغضه، وانصر من نصره، واخذل من خذله، وادر الحق معه حیث دار; خدایا دوستان او را دوستبدار، و دشمنانش را دشمن بدار، محبوب بدار آن کس را که او را محبوب دارد، و مبغوض بدار آن کس را که او را مبغوض دارد، یارى کن آن کس را که او را یارى کند، و واگذار آن را که او را یارى نکند، و حق را با او همراه کن، و هیچ گاه او را از حق جدا نکن.»
سپس فرمود: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب; آگاه باشید، همه حاضران موظفند که خبر این ماجرا را به غایبان برسانند.»
جمعیت هنوز متفرق نشده بودند که پیک وحى نازل شد و این آیه را بر پیامبر(ص) خواند:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا; (3)
امروز دین شما را تکمیل کردم، و نعمتخود را بر شما کامل نمودم، و اسلام را به عنوان آیین (جاویدان) شما برگزیدم.»
پیامبر(ص) تکبیر گفت، و مسلمانان به دستور پیامبر(ص) به محضر على(ع) آمده، مقام رهبرى را به آن حضرت تبریک گفتند، از جمله افراد سرشناسى همچون ابوبکر و عمر هر کدام جداگانه به محضر على(ع) آمدند و چنین گفتند:
«بخ بخ لک یابن ابىطالب، اصبحت و امسیت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنة; آفرین، آفرین بر تو باد اى فرزند ابوطالب که صبح و شام کردى در حالى که رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدى.» (4)
گرچه خلافت و امامتحضرت على(ع) بعد از پیامبر(ص) به طور مکرر در فرصتهاى گوناگون، از طرف پیامبر(ص) بیان شده بود، ولى رسمیت آن در یک همایش بىنظیر مسلمانان، در روز 18 ذى حجه سال دهم هجرت، در سرزمین غدیر، اعلام گردید.
اسناد ماجراى غدیر، و تحریف حقایق
مدارک و اسناد ماجراى سیاسى - عبادى غدیر، به قدرى محکم است، که هیچ کس نمىتواند منکر آن گردد، علامهامینىرحمه و 84 نفر از تابعین (6) از کتابهاى مورد اعتماد اهل تسنن نقل نموده است، محققان مىتوانند با مطالعه و بررسى جلد اول و دوم الغدیر، به این مطلب مهم دستیابند.
در این جا این سؤال مطرح مىشود که اگر سند ماجراى غدیر، این گونه محکم و مسلم است پس چرا برادران اهل تسنن در عمل از آن دست کشیده، و حضرت على(ع) را به عنوان خلیفه چهارم - نه خلیفه بلافصل پیامبر - پذیرفتهاند؟
باید گفت، با کمال تاسف دست تحریف از آستین بدخواهان، بیرون آمد، و براى وصول به مطامع شوم خود، گفتند: منظور از کلمه «مولى» در جمله «من کنت مولاه فهذا على مولاه; هر کس که من مولاى اویم، این على مولاى اوست.» به معناى دوست و یاور است، زیرا این کلمه به معناى دوستى و یاورى نیز آمده است.
به راستى آیا شایسته است که رسول خدا(ص) بیش از صدهزار نفر از اصحاب خود را، پس از سفر حج، با این که در میان آنان زنان و مردان سالخورده بودند، در صحراى بسیار داغ در برابر تابش سوزان خورشید نگه دارد، و براى آنها خطبه طولانى بخواند، فقط براى این که بگوید: «على دوست و یاور شماست؟» آیا چنین تاویلى، اجتهاد در مقابل نص صریح نیست؟
در فرازهاى خطبه پیامبر(ص) مطالبى مناسب مقام رهبرى على (ع) آمده، نه دوستى با او، مثلا در فرازى، پیامبر(ص) به حاضران فرمود: «الست اولى بکم من انفسکم; آیا من از جان شما بر شما اولویت ندارم؟»
حاضران با شور و شوق فریاد زدند: «آرى چنین اولویتى بر ما دارى.» واژه اولى معناى کلمه «مولى» را که در حدیث غدیر آمده، توضیح مىدهد که منظور مقام رهبرى است، از این رو، پیامبر(ص) بعد از این خطبه، خطاب به مسلمانان اعلام کرد: «سلموا علیه بامرة المؤمنین; بر على(ع) به عنوان رئیس مؤمنان سلام کنید.»
سران قوم همچون ابوبکر و عمر نیز از لفظ مولى، مساله رهبرى حضرت على(ع) را فهمیدند و به او به عنوان نیل به چنین مقامى تبریک گفتند و اظهار نمودند: «بخ بخ لک یابن ابىطالب، اصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنة.» (7)
افراد دیگر نیز همین معنا را فهمیدند، از جمله شاعر معروف آن عصر، حسان بن ثابت، از پیامبر(ص) اجازه خواست تا ماجراى غدیر را به صورت شعر بیان نماید، پیامبر(ص) به او اجازه داد، او در ضمن اشعار خود، این دو شعر را خواند:
فقال له قم یا على فاننی
رضیتک من بعدى اماما و هادیا
فمن کنت مولاه فهذا ولیه
فکونوا له اتباع صدق موالیا
یعنى: «پیامبر(ص) به على(ع) گفت: برخیر! زیرا من تو را بعد از خودم، امام و راهنما انتخاب کردم. و سپس فرمود: هر کس من مولا و رهبر اویم، این مرد مولا و رهبر اوست، پس شما همه از سر صدق و راستى از او پیروى کنید.»264
مفهوم غدیر و زنده نگهداشتن آن
اساس، هدف و عصاره غدیر، حکومت رهبران صالح و عادل است، ولایتحضرت على(ع) که در روز غدیر، از طرف پیامبر(ص) ابلاغ شد، همان حکومت عدل على(ع) بود.
در مورد مساله غدیر، دو نکته را نباید از نظر دور داشت:
1- غدیر موجب ارجمند شدن مقام على(ع) نشد، بلکه به عکس، على(ع) و مقامات و لیاقتهاى او موجب رویداد غدیر گردید، جامعیت على(ع) باعثشد که خداوند به پیامبرش فرمان دهد تا آن حضرت را به عنوان خلیفه و رهبر بعد از خود نصب نماید، در این باره امام خمینىقدس سره مىفرماید:
«حضرت امیر(ع) مساله غدیر را ایجاد کرده است، آن وجود شریف که منبع همه جهات بوده است، موجب این شده که غدیر پیش بیاید، غدیر براى ایشان ارزش ندارد، آن که ارزش دارد خود حضرت است که دنبال آن ارزش غدیر آمده است. خداوند تبارک و تعالى که ملاحظه فرموده است که در بشر بعد از رسول الله(ص) کسى نیست که بتواند عدالت را به آن طورى که باید انجام بدهد، انجام بدهد، مامور مىکند رسول الله(ص) را که این شخص (علىعلیه السلام) را که قدرت این معنا را دارد که عدالت را به تمام معنا در جامعه ایجاد کند و یک حکومت الهى داشته باشد، این را نصب کن...» (9)
2- غدیر; یک مساله همیشگى اسلام است و مخصوص زمان پیامبر(ص) است و مخصوص زمان پیامبر(ص) با ماجراى غدیر، نشان داد که باید حکومت صالح بر اساس عدل اسلامى تشکیل داد، چنان که خودش به تاسیس چنان حکومتى، اقدام کرد، و در اواخر عمر، در ماجراى غدیر، حضرت على(ع) را که شایستگى براى احراز مقام رهبرى حکومت صالح اسلامى داشت، نصب نمود; یعنى على(ع) نیز باید جانشینى مناسب خود به عنوان ولى امر مسلمین داشته باشد، و به همین ترتیب تا امامتحضرت قائم(عج)، که همه اینها دنباله غدیر است، و امروز که ما در عصر غیبتبه سر مىبریم، مساله ولایت فقیه دنباله همان غدیر است، بنابراین غدیر یک مساله روز است، غدیر یعنى نباید دین را از سیاست جدا کرد، حکومت آمیخته با سیاست است، و حکومت صالح و عادل، عین اسلام و دین است، آنها که سیاست را از دین جدا مىدانند در حقیقت منکر غدیر هستند، بنابراین همیشه باید غدیر را - به این معنا که گفته شد - زنده نگه داشت. امام خمینىقدس سره در این باره مىفرماید:
«... حکومتبدون سیاست، ممکن نیست، این سیاست و این حکومتى که عجین با سیاست است در روز عید غدیر براى حضرت امیر(ع) ثابتشد... این که این قدر صداى غدیر بلند شده است، و این قدر براى غدیر، ارج قایل شدهاند - و ارج هم دارد - براى این است که با اقامه ولایت، یعنى با رسیدن حکومتبه دست صاحب حق، همه این مسائل حل مىشود، همه انحرافات از بین مىرود...» (10)
«غدیر آمده است که بفهماند که سیاستبه همه مربوط است، در هر عصرى باید حکومتى باشد با سیاست، منتها سیاست عادلانه که بتواند به وسیله آن اقامه صلوة کند، اقامه صوم کند، اقامه حج کند، اقامه همه معارف را بکند...»
«... مساله حکومت در زمان پیامبر(ص) بوده و سیاست هم بوده، در زمان امیر مؤمنان(ع) بوده و سیاست هم بوده، و این که همه نقل کردهاند و این قدر غدیر را بزرگ کردهاند، براى این است که به ما بفهمانند، تعلیم بدهند به ما که این طور باید باشد.» (11)
پاورقیها:
1) بحارالانوار، ج6، ص234 و 235.
11) همان، ص30 و 31.
10) همان، ص28 و 29.
2) مائده (5) آیه 67.
3) همان، آیه3.
4) اقتباس از الغدیر، ج1، ص11 و 47.
5) الغدیر، ج1، ص14 - 60.
6) همان، ص62 - 72.
7) مسند احمد، ج4، ص281. علامه امینى در الغدیر، ج1، این حدیث را از شصت نفر از علماى اهل تسنن نقل کرده است.
8) الغدیر، ج2، ص34. علامه امینى، این اشعار را که «حسان بن ثابت» گفته، از دوازده کتاب مورد اعتماد اهل تسنن ذکر مىکند «الغدیر، ج2، ص34 - 36».
9) صحیفه نور، ج20، ص27.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:24 عصر )
»» غدیر خم
سپیده سخن
قسم به جان تو ای عشق، ای تمامی هست
که هست هستی ما از خُم غدیر تو مست
در آن خجسته غدیر تو دید دشمن، دوست
که آفتاب برد آفتاب بر سر دست
نشان ز گوهر آدم نداشت هر که نبود
به خُم سرای ولایت خراب و بادهپرست1
شکوه باعظمت و شادی پرمعنویت حج، دلها و دیدهها را سرشار از شیرینی و لذت خاص کرده بود. قلبها در هالهای از روحانیت فرو رفته بود و نام و یاد لحظههای مراسم در جانها انعکاس جاودانی داشت. حج آن سال که به «حجةالوداع» در آخرین سال حیات رسول خدا(ص) شهرت یافت، با یاران بسیار زیاد آن حضرت و با تعدادی بیش از یکصد هزار نفر انجام شد و افزون بر مردم مدینةُالنبی(ص)، مسلمانانی از دیگر نقاط شبه جزیره عرب برای فیض حضور حج در محضر آخرین فرستاده الهی شرکت کرده بودند.
آفتاب پرسوز با شعاعی بیش از تحمل حاجیان همه جا را آکنده کرده بود اما طراوت و شادابی این سفر روحانی، تمامی سختیها را سهل و آسان نموده بود تا آنکه ظهر نزدیک شد و آرام آرام سرزمین «جُحفه» و در پی آن بیابانهای خشک و سوزان «غدیر خم» از دور نمایان میشد. محلی که در حقیقت چهارراهی است که مردم سرزمین حجاز را از هم جدا میکند؛ راهی به سوی مدینه در شمال، مسیری به طرف عراق در شرق، طریقی جهت غرب و سرزمین مصر و راهی نیز به سوی سرزمین یمن در جنوب.
آن روز، پنجشنبه سال دهم هجرت و هشت روز پس از عید قربان بود و تا ساعتی دیگر این جمعیت عظیم و بیکران به صورت رودهایی پرموج به سوی شهر و دیار خویش رهسپار میشوند تا سوغات افتخار تاریخی بزرگ خود یعنی حج در حضور بزرگترین رسول خدا(ص) را به آشنایان و دوستان هدیه کنند، اما دیری نپایید که از سوی پیامبر اسلام(ص) دستور توقف به همه مسلمانان داده شد! مسلمانان با صدای بلند آنهایی که پیشاپیش قافله بودند به بازگشت دعوت کردند و حاضران را به صبر و بردباری خواندند تا عقب افتادگان به دیگران بپیوندند.
خورشید از بلندای آسمان گذشت و مؤذن رسول خدا(ص) با صدای اللّهاکبر همه حاضران را به نماز ظهر دعوت کرد. مردم به سرعت آماده نماز میشدند اما هوا به قدری داغ بود که بعضی مجبور شدند قسمتی از عبای خود را به زیر پا و طرف دیگر را به روی سر بیفکنند. جمعی به چندین درخت عریان پناه برده بودند و با انداختن پارچهای بر روی درختان سایبانی در صحرای پرسوز و بیآب و علف خُم تهیه کرده بودند اما بادهای داغ به زیر این سایبانها میخزید و گرمای سوزان آفتاب را در زیر آن پخش میکرد.
با پایان نماز ظهر، مسلمانان تصمیم داشتند به خیمههای همراه خود پناهنده شوند ولی پیامبر(ص) به آنها اطلاع داد که همه باید برای شنیدن یک پیام تازه الهی که در ضمن خطبه مفصلی بیان میشد، خود را آماده کنند.
منبری از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر(ص) بر فراز آن قرار گرفت و نخست حمد و سپاس پروردگار به جا آورد و خود را به خدا سپرد، سپس مردم را مخاطب ساخت و چنین فرمود:
«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما میروم؛ من مسؤولم شما هم مسؤولید. شما در باره من چگونه شهادت میدهید؟»
جمعیت یکصدا و بلند گفتند: «نشهد اَنَّکَ قد بَلَّغْتَ و نَصَحْتَ و جاهَدْتَ فجزاک اللّه خیرا؛
ما گواهی میدهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را انجام دادی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودی، خداوند تو را جزای خیر دهد.»
سپس از آنان نسبت به یگانگی خدا، رسالت خود، حقانیت روز جزا و برانگیخته شدن مردگان در آن روز گواهی خواست، حاضران همگی شهادت دادند، فرمود: «خداوندا گواه باش!»
پس از آن اطمینان از شنیدن صدای خود از سوی مخاطبان پیدا کرد و فرمود:
«اکنون بنگرید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار میگذارم چه خواهید کرد؟»
یکی از میان جمعیت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسولاللّه؟!
پیامبر(ص) بیدرنگ گفت: اول ثقل اکبر. کتاب خداست که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شماست، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید و اما دومین یادگار گرانقدر من خاندان من هستند. خداوند لطیف به من خبر داد که این دو هرگز از هم جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند از این دو پیشی نگیرید که هلاک میشوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد.
در این هنگام حاضران دیدند رسول خدا(ص) به اطراف خود مینگرد، گویا کسی را جستجو میکند، همین که چشمان آن حضرت به علی(ع) افتاد، خم شد، دست او را گرفت و بلند کرد، به گونهای که سفیدی زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند که سردار والامقام لشگر اسلام و فرمانده شکستناپذیر رسولاللّه(ص) است.
صدای پیامبر اکرم(ص) رساتر و بلندتر گردید و فرمود:
«ایّها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟
ای مردم! چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است؟!»
گفتند: خدا و پیامبر(ص) داناترند. رسول خدا(ص) ادامه داد و فرمود:
با پایان یافتن
سخن رسول اکرم(ص)
شور و غوغایی در جمعیت
آغاز شد
گروه گروه خود را به علی(ع)
میرساندند و او را به خاطر
این انتصاب پرعظمت
تبریک میگفتند.
«خدا مولا و رهبر من است و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم.» آنگاه با صدای رسا سه تا چهار بار فریاد برآورد:
«فمن کنتُ مولاْ فعلیٌ مولاْ؛
هر که را هستم منش مولای او
پس پسرعمم علی مولای اوست.»
سپس سر به آسمان برداشت و عرض کرد:
«اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبّه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار؛
پروردگارا! دوستان علی را دوست بدار و دشمنان علی را دشمن. محبوب بدار آن کس که او را محبوب دارد و مبغوض بدار آن کس که او را مورد غضب خویش دارد. یاران علی را یاری کن و آنان که او را از یاری خود محروم میکنند از یاری خویش محروم ساز و حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مکن.»
آنگاه رو به حاضران در بیابان خم کرد و فرمود:
«اَلا فلیبلغ الشّاهدُ الغائبَ؛
آگاه باشید، همه حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند.»
خطبه خدایی رسول خدا(ص) به پایان رسید در حالی که سر و روی آن حضرت و وصی او علی(ع) سرشار از عرق بود و هنوز جمعیت پراکنده نشده بودند. ناگاه امین وحی الهی نازل شد و این آیه را بر پیامبر(ص) نازل کرد:
«الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت و لکم الاسلام دینا؛2
فاطمه(س):
من ملتی را چون شما
نمیشناسم که این گونه
عهدشکن و زشت خصلت باشد.
پیکر پاک رسول خدا را در
دست ما گذاشتید و رها کردید
و عهد و پیمانهای میانتان را
بریدید و فراموش نمودید.
امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین شما ـ با این امتیاز ـ برگزیدم.»
با شنیدن سخن سراسر سرور و شادمانی جبریل امین، رسول اسلام(ص) فرمود:
«اللّه اکبر، اللّه اکبر علی اکمال الدّین و اتمام النعمة و رضی الرّب برسالتی و الولایة لعلی من بعدی؛
خداوند بزرگ است، همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خویش را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی(ع) پس از من راضی و خشنود گردید.»
با پایان یافتن سخن رسول اکرم(ص)، شور و غوغایی در جمعیت آغاز شد، گروه گروه خود را به علی(ع) میرساندند و او را به خاطر این انتصاب پرعظمت تبریک میگفتند. در بین آنان افرادی سرشناس چون ابوبکر و عمر دیده شدند که چون نزد امام(ع) آمدند، این جمله را بر زبان جاری کردند:
«بخٍ بخٍ یابنابیطالب! اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة؛3
آفرین بر تو باد! آفرین بر تو باد! ای فرزند ابوطالب! تو مولا و رهبر من و تمامی مردان و زنان باایمان شدی.»4
* * *
حادثه بزرگ و حماسه سترگ غدیر خم در هجده ذیحجه سال دهم هجرت به فرمان خداوند5 توسط رسول اکرم(ص) انجام شد تا راه رشد و رویش نبوت با استمرار امامت برقرار ماند، نگاه و نگرش انسانها فراتر از جلوهها و جنبههای زودگذر زندگی، همراه با کمال و تکامل به سوی ارزشهای والای الهی گردد و زنجیر زرین هواها و هوسهای منیّت و مادیت از دل و دیده خداباوران و حقجویان گسسته شود، اما با هزاران هزار تأسف و حسرت، بیش از هفتاد روز از معرفی شفاف و به دور از هر گونه ابهام امام(ع) نگذشته بود که بددلیها و خیرهسریهای جاهلیت، کینههای بدر و خیبر همراه با تبلیغات دروغین، شایعه و تحریف و در کنار آن دوری مردم از قدرت تحلیل، بینش صحیح و معرفت والای امامت، مسیر سراسر سبز و سعادتگون نبوت از امتداد امامت منحرف گردید و در بیراهههای غبارآلود و پرپرتگاه خلافت و سلطنت قرار گرفت.
فضای رعب و وحشت و خفقان به گونهای ترسبار و ترسناک سراسر مدینه را فرا گرفت و تهدید با زور و تطمیع با زر و تبلیغ با تزویر آنچنان تأثیر خود را در عمق جانها گذارد که از جمعیت عظیم غدیر ـ که از 90 تا 124000 نفر نقل شده است ـ تنها 3، 5 و یا 7 نفر صاحب بصیرت و دارای ولایت علوی دیده شدند!! اینان نیز هر روز مورد بیمهری، توهین و تحقیر و یا محرومیت و تبعید قرار میگرفتند!
فاطمه زهرا؛ غدیر خم
رسالت و مسؤولیت بزرگ
با غروب خورشید فروزان محمدی(ص) در 28 صفر و دگرگونی حوادث در مدینةُالنبی(ص)، سوز ستم در باره فدک، سیاهی غصب خلافت و غبار غربت، اندیشه خردورزان و عشق و عاطفه شیفتگان را آزار میداد به گونهای که کمتر کسی یارای حضور در صحنه اعتقادی و دفاع در عرصه سیاسی را در خود میدید، اما در این میان بانوی بزرگ، فاطمه زهرا(ع) برتر از هزاران مردِ قدرتمند، بیرق باورهای پاک و تابناک آسمانی و عَلَم کار و پیکار با سران ستم و غصب و غارت را بر دوش گذارد و تنها امّا طوفانزا و پرخروش به دل تباهیهای جهالت و غفلت زد تا هدایت نبوی و سعادت علوی را پاس دارد و به گوش فردا و فرداییان برساند.
روزی «نادانی و بیخردیِ» حاضران در غدیر خم را در سخنان خویش مطرح کرد و اصحاب سستعنصر و بیایمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«من ملتی را چون شما نمیشناسم که این گونه عهدشکن و زشت خصلت باشد. پیکر پاک رسول خدا را در دست ما گذاشتید و رها کردید و عهد و پیمانهای میانتان را بریدید و فراموش نمودید و ولایت و رهبری امام علی(ع) و ما اهل بیت را انکار کردید و حق مسلّم ما را باز نگردانیدید، گویا از حادثه غدیر خم هیچ آگاهی و خبری ندارید؟!»6
روزی دیگر «غفلت و بیخبری» آنان را بر زبان جاری کرد و برای بیداری از خوابهای نفسانی و هوشیاری از فریبهای شیطانی فرمود:
«انسیتم قول رسولاللّه یوم غدیر خم من کنت مولاه فعلیٌ مولاه؟ و قوله انت منی بمنزلة هارون من موسی؛
آیا فراموش کردید سخنان رسول خدا را در روز غدیر خم که فرمود: هر که را من مولا و رهبر میباشم، علی نیز مولای اوست. و سخن پیامبر را به علی که: یا علی! مقام و منزلت تو نسبت به من همانند هارون به موسای پیغمبر است.»7
شگفتی از برخورد حاضران در غدیر خم، نوعی دیگر از عکسالعمل دخت رسول خدا(ص) بود که در گفتار گرانقدر آن حضرت تجلی مییافت. از اینرو به حاضران رو میکرد و میفرمود:
«واعجباه انسیتم یوم غدیر خم؟ سمعتُ رسولاللّه یقول:
علی خیرُ من اُخَلِّفُهُ فیکم و هو الامام و الخلیفةُ بعدی و سبطای و تسعةٌ من صلب الحسین ائمة الابرار ...؛8
شگفتا! آیا حادثه عظیم غدیر خم را فراموش کردهاید؟
شنیدم که پیامبر اسلام فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار میدهم، علی امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه نفر از فرزندان حسین، که پیشوایان نیکان هستند.»
هرازگاهی آن بانوی بابصیرت و سرشار از شناخت و بینشی خط بطلان به تمامی بهانههای اطرافیان میکشید و مردم را به حقیقتی که در روز غدیر از سوی رسول اسلام و به امر خدای متعال توجه میبخشید و میفرمود:
«فما جعل اللّه لاحد بعد غدیر خم من حجّةٍ و لا عذرٍ؛9
پس از حادثه عظیم غدیر خم، خداوند برای هیچ کس عذر و بهانهای باقی نگذاشته است.»
و آنگاه که مهاجرین و انصار در عذرخواهی پافشاری میکردند با فریادی رسا لب به سخن گشود و رو به آنان فرمود:
«الیکم عنّی فلا عذر بعد تعذیرکم و الامرُ بعد تقصیرکم هل ترک ابی یوم غدیر خم لاحدٍ عذرا؛10
دور شوید و مرا به حال خود واگذارید، پس از کوتاهی و سهلانگاری جایی برای عذرخواهی نمانده است، آیا پدرم پس از روز غدیر خم راهی برای عذرتراشی و بیتفاوتی شما باقی گذارده است؟»
... روزها گذشت و فاطمه(ع) بلندین فریاد اعتراض خود را با سخن و سکوت خویش در شهر مدینه به گوش تمامی آزادگان و دینباوران تاریخ میرسانید و در پایان حیاتِ خونرنگ و کبود خویش، با شیوهای هوشمندانه پرچم مبارزه با مدّعیان خلافت را تا همیشه تاریخ برافراشته نگاه داشت تا شیعیان شیفته و مسلمانان فرهیخته هرگز با تهدید و تطمیع و تبلیغ ناحق، دچار تردید و تضعیف و تحقیر نشوند و میدان مبارزه را خالی نکنند.
پرسشی از دیروز؛
پاسخی برای هر روز
پرسشی که ـ برای برخی ـ ناآشنایان با فرهنگ ناب شیعی ـ پدید میآید آن است که:
فلسفه مبارزه بیامان فاطمه(ع) با صاحبان زر و زور و قدرت در آن زمان چه بود؟ آیا وسعتی اندک از زمین و باغ در مدینه به نام فدک و دورهای کوتاه از حکومت ظاهری، ارزش چنان رویارویی سخت و جانفرسا را داشت تا زهرای مرضیه(س) مورد بیاحترامی قرار گیرد!
اگر اهل بیت(ع) به دنبال مال و مقام دنیا نبودند که نبودند، آیا بهتر نبود به جای جنگ و گریز، گذشت و مهربانی، به جای اندوه و شیون، لبخند و شادمانی و به جای قهر و غضب، صلح و سلامت در شیوه زهرای اطهر(ع) دیده میشد؟ تا پس از قرنهای بسیار امروز نیز ما شاهد اختلافها و کینهها نبودیم و همه با هم با دلی سرشار از رضایت و محیطی لبریز از شادی و شادمانی، روزگار خوشی میگذراندیم و تاریخ گذشته را هر روز و هر ساعت زنده نمیکردیم!! با این نگرش رفاهآمیز و شادیبخش هر یک از ما غدیر خم را روزی چون دیگر روزها مییابیم و حادثه سقیفه را تصمیم برای انجام عملی چون دیگر اعمال انسانها میبینیم که برخی مرتکب شدند و روز قیامت باید پاسخگو باشند، اما آن روز و این حادثه به هر حال تمام شده است و زنده نگاهداشتن هر یک، غیر از فروزان نگاهداشتن آتش خشم و خشونت، هیچ نتیجهای در بر نخواهد داشت!!
پاسخ را با بیان نکاتی اصولی پی میگیریم.
1. آفرینش، مدرسهای بیکران
با شروع تکلیف و آغاز مسؤولیتهای انسانی و الهی، دو دیدگاه برجسته و شفاف در برابر آینه اندیشه انسانها نمایان میشود. دیدگاه نخست آن است که زندگی پارک تفریح و شادی و میدان خنده و شادمانی است؛ باید شیرین نوشید و شیک پوشید و به دور از هر گونه باید و نباید، رفاه و راحتی را هرچه بیشتر نصیب خود ساخت تا خوشبخت حقیقی دانسته شویم. و دیدگاه دیگر آن است که «زندگی مدرسهای است با دو زنگ، زنگ اول دینی، آخرین زنگ حساب!!» با شروع تکلیف هر یک از ما مسؤولیت انسانی و الهی سنگینی بر دوش خویش احساس میکنیم و آن عبودیت و
در نگاه زهرای مرضیه(ع)
«غدیر خم» بیابان خشک
و تفتیده حجاز
و یا روزی گذرا و پرشتاب نبود
بلکه «مدرسهای به وسعت
تمامی تاریخ بشریت»
و «آینهای تمامنما از برترین
فرمانهای هدایتآفرین»
بود که در آن
«پیام رشد و پویایی»
قرائت گردیده است
و «بیرق بیداری»
نمایان شده است.
بندگی نسبت به خداوند، رسالت بس والا نسبت به ارزشهای نهفته در خویش و مسؤولیت بسیار نسبت به جامعه و همنوعان خواهد بود.
یک نگاه و نگرش، نگاهی مادی و حیوانی است که در مسیر نگاه افراد خوراک، پوشاک، شهوت و مسکن خودنمایی میکند، اما نگرش دوم نگاهی الهی و ملکوتی است که در آن انسانها در مثلثی سه ضلعی دارای ارتباط و اتصالی آسمانی نسبت به خود، خدا و خلق خدا دیده میشوند و توان برتری نسبت به تمامی موجودات، حتی فرشتگان خواهند داشت.
2. آرمانگرایی در زندگی
آرزوها عیار و معیار دانش و بینش انسانهاست و سخنان سفیر صفات آنان. کسانی که خوردنیها، پوشیدنیها و نوشیدنیهای گوناگون هدف اصلی کار و تلاش روزانه آنان است تمامی پدیدههای حیات را مادی، خاکی و زودگذر مینگرند و آنان که هماره به پرسشی اینچنین «ز کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟» پاسخی سنجیده و صحیح میدهند، همیشه لحظات خود را با جلوههایی فراتر از خوشیهای زودگذر زندگی، لبریز میکنند و هرگز آفرینش عظیم و آفریدههای رفیع را در دایرهای محدود با شعار «خوردن برای دویدن، دویدن برای خوردن» محدود نمیکنند. از اینرو میاندیشند، عشق به آفریدگار و آفریدهها دارند و چونان رسولان آسمانیصفت در پی تعلیم کتاب و حکمت،11 پاکسازی اخلاق،12 تکامل انسانها،13 خارج ساختن مردم از ظلمت ضلالت به نور هدایت14 و بیرون بردن انسانها از زنجیر ذلتبار بردگی و ستم ستمگران به عبودیت و بندگی پروردگار مهربان15 خواهند بود.
از اینرو از آغاز تا فرجام زندگی آنان همراه با «آرمانگرایی»، «هدفمندی و پویایی» است و گامی از «صراط مستقیم» عقب نمینهند.
3. شناخت، معرفت، عشق؛ صحیفه انسانیت انسان
روزهای آغازین زندگی، «شخص» انسان در نشست و برخاستها مطرح است اما با گذر از ایام کودکی و نوجوانی و پشت سر گذاشتن توفان احساسات، «شخصیت» افراد ملاک و معیار ارزشها و ضد ارزشها قرار میگیرد. از نظر معارف تابناک اسلام، شخصیت انسانها در شناخت و معرفت نسبت به حقایق پایدار زندگی و عشق و دلبستگی به یکایک مبانی سعادتبخش و انسانساز تجلی میکند تا هر روز او بهتر از دیروز او شود و کمال و تکامل ملکوتی و معنوی فرا روی او قرار گیرد.
انسانها در پی ارمغانی این گونه گرانبها، هرگز اسیر سرابها نمیشوند و فریب فریادهای پرجاذبه را نمیخورند و الگوهای ماندگار و اسوههای آسمانی، نمونههای ناب پیروی را برای آنان محسوب میشوند. این ویژگی برجسته که مفهوم دوستی، دوستداری و قبول پیشوایی نام دارد و در نگاه آموزههای دینی «ولایت» نام گرفته است، اکسیری حیاتبخش و سعادتساز برای امروز و فردای زندگی است و راه را بر تمامی بیراهههای هلاکتبار مسدود میسازد.
فاطمه زهرا(ع)، غدیر خم؛
راز رفتارها و گفتارها
با نگرشی ناب به مجموعه آموزههای زندگانی دخت آفتاب، فاطمه زهرا(ع)، آشنایی و روشنایی آن حضرت را با حقایق پایدار هستی میتوان به دست آورد. ایشان گام نخست حیات و حرکت خویش را شناخت روشن و روشنگری نسبت به آفرینش و آفریدگار قرار داده بود و برای دستیابی تمامی انسانها به این قله عظمت و قداست تلاشی بسیار مینمود. بر آن بود یکایک افراد از مرز «شخص ظاهری» خویش به «شخصیت واقعی» خود رو کنند و با عبور از غوغای زندگی، «حقیقتی جاودان» گردند.
از اینرو هماره آن روی سکه فدک و خلافت در آینه نگاه فاطمه(ع) نمایان بود، «غدیر خم» را «جغرافیای خاکی هستی» نمیدید، بلکه «تاریخ افلاکی آفرینش» میدانست. آن را رحلی به قامت تمامی رسولان الهی مینگریست که بر آن «آیت حق» و «قرآن ناطق» برای هدایت و سعادت یکایک انسانها تلاوت شده است. در نگاه زهرای مرضیه(ع) «غدیر خم» بیابان خشک و تفتیده حجاز و یا روزی گذرا و پرشتاب نبود، بلکه «مدرسهای به وسعت تمامی تاریخ بشریت» و «آینهای تمامنما از برترین فرمانهای هدایتآفرین» بود که در آن «پیام رشد و پویایی» قرائت گردیده است و «بیرق بیداری» نمایان شده است.
زهرای عزیز، حرکت و هدایت انسانها را بدون امام نور، سکون و هلاکت میدانست و زمامداری زیانآلود نااهلان را باعث دور ماندن تودهها از صراط مستقیم هدایت در سالیان سال میدید، بدین خاطر دفاع و حمایت از مقام «امامت» و «امام راستین» را سرلوحه مسؤولیتهای خویش قرار داده بود و با تمام توان به ارائه رهنمودهای شایسته، مبارزه با زرمداران و زورمحوران میپرداخت.
او کتاب فضایل علی(ع) را در پنج محور بنیادین گشود تا فردا و فرداهای تاریخ، همگان با مطالعه گفتار گرانبار وی پی به حقایق هستی برند و راه را از بیراههها تشخیص دهند.
در فصل نخست، علی(ع) را در برابر خداوند عبدی تمام عیار معرفی میکرد که بسیاری از شبها از شوق عبادت و ترس فراوان بر روی خاک نخلستانها مدهوش میشود!!16
در فصل دوم، او را نسبت به رسول خدا میسنجید و میفرمود، علی بهترین جانشین پیامبر،17 برادر، امام برگزیده و دوست بیهمانند رسولاللّه(ص) است.18
در دیگر فصل سخن از مقام امامت و ولایت امیر مؤمنان(ع) نسبت به امت اسلامی به میان میآورد، او را «امامی ربانی و الهی»، «آفریدهای روشن و نورانی» و «جایگاه اصلی و بنیادین امامت پیشوایان الهی»19 معرفی میکرد که تنها و تنها او شایسته پیروی و لیاقت خلافت و رهبری امت اسلام را خواهد داشت؛ کسی که چون رسولاللّه(ص)، پدر این امت است، کجیها را راست و انحرافات را اصلاح مینمایند و مردم با اطاعت، رهایی از عذاب جاویدان نصیبشان میشود و با همراهی و یاوری آنان، نعمتهای همیشگی خداوند ارزانیشان خواهد شد.20
او را نخستین مسلمان و دینباور با سابقهای سراسر سبز و پرشکوه،21 تلاشگری پرتوان و باایمان در راه خدا،22 بخشندهترین انسانها،23 صاحب حق عظیم و ارزش رفیع24 میدانست، از اینرو وظیفهای بزرگ برای خویش نسبت به امام برمیشمرد و آن توصیف صفات و برکات بیپایان علی(ع) تا واپسین لحظات زندگی بود!25
گاه که سخن از جلوههای جاودان شخصیت همسر مهربانش در امور خانه و خانواده میشد، با شناختی روشن و به دور از احساس، او را «بهترین زوج26 و برترین شوهر»27 معرفی میکرد که «همدل و همراه در مسؤولیتهای خانوادگی»28 است. فاطمه(ع) این فصل از ویژگیهای شایسته امام را با نقش هدایت و رهبری راستین او چنان تأثیرگذار و هدایتبخش میدید که برای تحقق امامت و خلافت آن حضرت زبان به بیان فدای جان خویش برای امام گشود29 و خود را آماده این فداکاری معرفی نمود!
مقام بلندمرتبه شیعیان علی(ع) در امروز و فردای حیات فصلی دیگر از صفات آن حجت الهی است که از سوی یاس یاسین(س) بیان شده است. آن بانوی بابصیرت با اعتقادی قلبی سخن پدر را بازگو میکرد و علی و شیعیان او را اهل بهشت برین30 خداوند میدانست و ماجرای شب معراج رسول خدا را نقل میکرد که بر پردهای زیبا نوشته شده بود: بخ بخٍ من مثل شیعة علی؟31
مبارک باد! مبارک باد! چه کسی همانند شیعه علی است.
گاهی شعاع شخصیت شیعیان علی(ع) را آشکار میکرد، دوستی و ولایت امام را کیمیای سعادت میشمرد و میفرمود: «همانا سعادت و رستگاری، همه خوبیها و خوشبختیها، حقیقت سعادت در کسی است که علی را در دوران حیات او و پس از آن دوست داشته باشد.»32
... به راستی با معرفتی چنین فروزان و پرگستره، هدایت امت در هر مکان و هر زمان و حمایت از امام با مطرح ساختن غدیر خم، رسالتی راستین و آرمانی آسمانی محسوب نمیشد و خزیدن در خانه و تن دادن به زندگی ظاهری به بهانه رفاه و راحتی خود و دیگران با شعار سکوت و صلح و سلام، ستم به انسانهای بسیار از آغاز بعثت تا فرجام خلقت تلقی نمیگردید.
بیشک آنان که شناختی عمیق و دقیق به دست آورند و پیشوایان هدایتبخش جامعه را در جلوههای مخالف بشناسند، از آن سوی دیده ظاهری و برخاسته از اندیشه و عشق باطنی سرودههایی اینچنین سبز و سعادتآفرین زمزمه میکنند:
در غدیر خم ولایت متجلی است
«عید» شرع شیعی «مولا علی» است
این «غدیر خم» مقام «مرتضا»ست
احسن التقوم «عید اولیا»ست
حوریان آهنگ هلهل ساختند
در «غدیر» از خاک دل «خُم» ساختند
شوکت اسلام از اسم «ولی» است
ذات «مهدی» معنی نام «علی» است33
ــــــــــــــــــــــــــ
آن بانوی بابصیرت
با اعتقادی قلبی
سخن پدر را بازگو میکرد
و علی و شیعیان او را
اهل بهشت برین خداوند
میدانست
و ماجرای شب معراج رسول خدا
را نقل میکرد
که بر پردهای زیبا
نوشته شده بود:
بخ بخٍ من مثل شیعة علی؟
فاطمه(س):
همانا سعادت و رستگاری
همه خوبیها و خوشبختیها
حقیقت سعادت در کسی است
که علی را در دوران حیات او
و پس از آن
دوست داشته باشد.
فاطمه(س):
پس از حادثه عظیم غدیر خم
خداوند برای هیچ کس
عذر و بهانهای
باقی نگذاشته است.
پاورقیها:
18 ـ کتاب عوالم، ج11، ص487؛ بیت الاحزان، ص146؛ احقاق الحق، ج10، ص427 ـ 430.
12 ـ یعلمهم الکتاب و الحکمه و یزکیهم (بقره، 129).
13 ـ و ما قدروا اللّه حق قدره اذ قالوا ما انزل اللّه علی بشر من شییء (انعام، 91).
10 ـ معانی الاخبار، ص354؛ ریاحین الشریعه، ج2، ص50؛ کتاب عوالم، ج11، ص605.
19 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص93.
1 ـ نصراللّه مردانی.
15 ـ و لقد بعثنا فی کل امة رسولاً ان اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطاغوت (النحل، 36)؛ ر.ک: زمر، 17.
17 ـ کوکب الدری، ج1، ص235؛ الصراط المستقیم، ج2، ص123؛ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27.
14 ـ و لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور (ابراهیم، 5)؛ ر.ک: مائده، 16؛ ابراهیم، 2.
11 ـ هو الذی بعث فی الامیین رسولاً منهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه (جمعه، 2).
16 ـ ثواب الاعمال، ص116؛ لئالی الاخبار، ج4، ص36؛ بحارالانوار، ج84، ص196.
23 ـ امالی شیخ صدوق، ص258؛ تفسیر البرهان، ج4، ص412 و 413؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج1، ص258.
24 ـ نهجالحیاة، ص296.
26 ـ کنزالعمال، ج13، ص108؛ جامع الاحادیث، ج4، ص377؛ المراجعات، ص303.
22 ـ کتاب الشافی، سیدمرتضی، ص231؛ کتاب طرائف سید بنطاووس، ص263؛ معانی الاخبار، ص354.
27 ـ کوکب الدری، ج1، ص166؛ بحارالانوار، ج43، ص133 و 117.
25 ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص330؛ بحارالانوار، ج43، ص38؛ کوکب الدری، ج1، ص143.
20 ـ تفسیر ـ منسوب به ـ امام حسن عسگری(ع)، ص330؛ تفسیر البرهان، ج3، ص245؛ بحارالانوار، ج23، ص259.
21 ـ احقاق الحق، ج10، ص427؛ بیت الاحزان، ص146؛ کتاب عوالم، ج11، ص487.
29 ـ کوکب الدری، ج1، ص196؛ تاریخ بغداد، ج12، ص289؛ المناقب خوارزمی، ص67.
2 ـ مائده، 67؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج6، ص66 ـ 100؛ البرهان، ج1، ص488؛ اطیب البیان، ج4، ص422؛ مجمع البیان، ج3، ص342؛ روح البیان، ج2، ص417؛ المنار، ج6، ص463.
28 ـ مسند احمد، ج6، ص298؛ ذخائر العقبی، ص105؛ احقاق الحق، ج10، ص266.
32 ـ مقتل الحسین(ع)، ص46؛ ذخائر العقبی، ص92؛ ریاض النضره، ج2، ص214.
30 ـ ینابیع الموده، ص257؛ تاریخ بغداد، ج12، ص289؛ غایة المرام، ص584؛ ارجح المطالب، ص531.
33 ـ شجاعالدین ابراهیمی.
3 ـ ر.ک: سنن ابنماجه، ج1، ص55 و 58؛ مسند احمد حنبل، ج1، ص84، 88، 118، 119، 331، 281 و 370. نقل از تفسیر نمونه، ج5، ص8 ـ 19.
31 ـ بحارالانوار، ج68، ص76 ـ 77.
4 ـ ر.ک: تفسیر المیزان، ج6، ص87 ـ 95 (مترجم) علامه طباطبایی(ره) حدیث غدیر را حدیثی متواتر یعنی پی در پی از سوی سنّی و شیعه میداند که به بیش از یکصد طریق از جمع بسیاری از صحابه نقل شده است که از آن جمله عمر بنخطاب، سعد بنابیوقاص، زید بنارقم، جابر بنعبداللّه، انس بنمالک و عمران بنحصین به چشم میخورند.
5 ـ پروردگار حکیم با نزول آیه: «یا ایّها الرّسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلّغت رسالتک؛ ای رسول ما آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنی، رسالت خویش را ابلاغ نکرده و به پایان نرساندهای.» فرمان اجرای حادثه غدیر را به پیامبر خود ابلاغ کرد. (مائده، 67).
6 ـ الاحتجاج، ص51 و 80؛ بیت الاحزان، ص73 و 70؛ کتاب عوالم، ج11، ص595؛ امالی شیخ مفید، ص50؛ اعیان الشیعه، ج2، ص463؛ الغدیر، ج5، ص372؛ کوکب الدری، ج1، ص193.
7 ـ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27؛ الغدیر، ج1، ص197؛ البدر الطالع، ج2، ص297.
8 ـ کوکب الدری، ج1، ص235؛ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27؛ الصراط المستقیم، ج2، ص123.
9 ـ دلائل الامامه، ص38؛ خصال، ج1، ص173؛ معانی الاخبار، ص354؛ ریاحین الشریعه، ج2، ص50؛ احتجاج طبرسی، ج1، ص146؛ امالی شیخ طوسی، ص384.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:23 عصر )
»» پیام غدیر
واقعه غدیر و خطابهاى که پیامبر گرامى اسلام در آن روز بر آن گروه عظیم از مسلمانان، القا فرمود، بتواتر نقل گردیده; بلکه کثرت طرق و اسناد آن روایت چند برابر حد تواتر است و با گذشت چندین قرن هنوز قطعى بوده و تردید را به حریم آن راهى نیست و به گفته ضیاء الدین مقبلى، دانشمند سنى مذهب:
اگر حدیث غدیر، مسلم نباشد، هیچ امر مسلمى در اسلام وجود ندارد.
در میان اهل سنت، صدها دانشمند و مورخ و حافظ حدیث و مفسر قرآن و متکلم و حتى ادیب و لغوى، حدیث غدیر را روایت کرده و در کتب خود نوشتهاند.
از دانشمندان و مؤلفان متقدم، تا آنجا که تحقیق و تفحص شده، بیست و شش مجلد کتاب، درباره همین مساله باقى مانده است و از آن جمله:
کتاب «الولایه» تالیف مورخ شهیر و مفسر نامدار سنى مذهب، محمد بن جریر طبرى (متوفى 310ق) که ظاهرا نخستین دانشمندى است که در این موضوع، کتابى مستقل تدوین کرده و در آن به هفتاد و پنج طریق، حدیث غدیر را روایت نموده است و به نقل کتاب «معجم الادباء تالیف حموى، ج 18، ص 80» نامبرده کتابى دیگر نیز به نام «فضائل على بن ابى طالب» نگاشته است. کتاب «الولایة فى طرق حدیث الغدیر» تالیف حافظ، ابن عقده همدانى (متوفى333ق) که حدیث مزبور را با یکصد و پنج طریق نقل کرده است.
کتاب «طریق حدیث الغدیر» تالیف ابوطالب، عبدالله بن احمد بن زید انبارى (متوفى356ق).
کتاب ابوبکر محمد بن عمرو بن محمد تمیمى بغدادى، معروف به «جعابى» (متوفى 355ق). با یکصد و بیست و پنج طریق.
علاوه بر اینها کتب و تالیفات بسیارى وسیله دانشمندان شیعه در این زمینه نگارش یافته و از آن جمله است کتاب بسیار ارجمند «عبقات الانوار» شامل بیست جلد که دوازده جلد آن، وسیله دانشمند، مورخ و محقق نامدار، «میرحامد حسین هندى» تالیف گردیده و هشت جلد دیگر، تالیف و تکمیل فرزند برومند و عالم اوست.
کتاب قیم «الغدیر» در بیست مجلد، تالیف آیة الله علامه، شیخ عبدالحسین امینى، قدسسره، که بحق مىتوان آن را دائرةالمعارف شیعه در موضوع تاریخ اسلام و ولایت علوى دانست. و در همین سده و همین روزگار نیز از محققان و محدثان و مؤلفان اهل سنتبه ذکر حدیث غدیر و ثبت آن پرداختهاند و از جمله:
احمد زینى دحلان مکب شافعى در کتاب «الفتوحات الاسلامیة»
شیخ یوسف بنهانى بیروتى در کتاب «اشرف المؤید»
سید مؤمن شبلنجى مصرى در کتاب «نور الابصار»
شیخ محمد عبده در کتاب تفسیر «المنار»
عبدالحمید آلوسى بغدادى در کتاب «نثر اللئالى»
شیخ محمد، حبیب الله شنقیطى در کتاب «کفایة الطالب»
دکتر احمد، فرید رفاعى در کتاب «تعلیقات معجم الادباء»
استاد احمد، زکى مصرى در کتاب «تعلیقات الاغانى»
استاد احمد، نسیم مصرى در کتاب «تعلیقات دیوان مهیار دیلمى»
استاد محمد، محمود رافعى در کتاب «شرح الهاشمیات»
حافظ، ناصر السنة حضرمى در کتاب «تشنیف الآذان»
دکتر عمر فروخ در کتاب «حکیم المعمرة»
همان طور که پیش از این اشاره شد حدیث غدیر در کتب مورخان تا یکصد و بیست و پنج طریق دارد که از میان آن راویان، اسامى اشخاص زیر را که همگى از مشاهیر صحابه پیامبر اسلامند، نمونه مىآوریم:
1. ابوبکر بن ابى قحافه 2. عمر بن الخطاب 3. عثمان بن عفان 4. طلحة بن عبدالله تمیمى 5. زبیر بن عوام 6. عباس بن عبدالمطلب 7. اسامة بن زید بن حارثه 8. انس بن مالک 9. جابر بن عبدالله الانصارى 10. سعد بن ابى وقاص 11. عبدالرحمن بن عوف 12. حسان بن ثابت 13. سعد بن عباده 14. ابو ایوب الانصارى 15. عبدالله بن مسعود 16. سلمان فارسى 17. ابوذر غفارى 18. عمار یاسر 19. مقداد بن اسود 20. سمرة بن جندب 21. سهل بن حنیف 22. ابى بن کعب 23. امیرالمؤمنین، على
و از بانوان:
24. اسماء بنت عمیس 25. ام سلمه، همسر پیامبر 26. عایشه، دختر ابوبکر 27. ام هانى، بنت ابى طالب 27. صدیقه طاهره، فاطمه زهرا، دختر رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله.
حال که واقعه غدیر و پیام آن روز، از مهمترین وقایع تاریخ اسلام است و اکنون که بیش از یکصد میلیون مسلمان در جهان بر اساس فرمان حق و بر طبق وصیت لازم الاطاعه پیامبر خود اسلام و معارف و احکام دینى را از ناحیه نورانى على، امیر المؤمنین و ائمه طاهرین، صلوات الله علیهم اجمعین، تلقى مىکنند. دریغ است که بسیارى از این پیروان راستین اسلام و تشیع ار خطاب عزا و پیام انسان ساز پیامبر خود در روز غدیر به قدر شایسته آگاه نباشند و یا سبب نا آشنایى با زبان تازى، ز درک و استفاده از آن محروم بمانند و بهمین جهت ترجمه فارسى آن گرامى بر طبق متن مروى در کتاب ارجمند «احتجاج طبرسى» دانشمند و محقق عظیم الشان قرن ششم هجرى
که از مصادر معتبر کتب روایت است هب عمل آمد; هرچند که مرا آن مایه نبود که بتوانم آن بلاغت و جاذبه را که در آن متن شریف است تامین نمایم ولى
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگى باید چشید
بسم الله الرحمن الرحیم
ستایش خداوندى را که در یگانگى، والا و در بى همتایى، نزدیک و در اقتدار شکوهمند و در ارکان خود بسى بزرگ است. دانشش بر هر چیز احاطه دارد و آفریدگان همگى مقهور قدرت اویند. بزرگى که پیوسته بوده و ستودهاى که همیشه خواهد بود. آفریدگار آسمانهاى بلند و گستراننده گستره زمین است. فرمانرواى مطلق زمینها و آسمانهاست و به غایت، پاک و بىنهایت پاکیزه است. پروردگار فرشتگان و روح است و نسبتبه هر آنچه آفریده کریم است و هرچه ساخته و پرداخته غرقه عطا و فضل اویند. هر دیدهاى را مىبیند و هیچ دیدهاى را توان دیدار او نیست...
در اجراى کیفر مجرمان، شتاب نمىکند و به عذابى که در خور آنند تعجیل، نمىنماید. به اسرار نهان و به سویداى سینهها آگاه است و هیچ رازى از او پوشیده نیست و هیچ امر نهانى او را به اشتباه نمىافکند...
گواهى مىدهم: او خدایى است که هستى، آکنده قداست وى است و آغاز بى آغاز و انجام بى فرجام به نور او احاطه شده است.
فرمانش بى مشورت مستشارى مجرا و نافذ است و قضا و تقدیرش بى مدد و انبازى بر کائنات حکومت دارد و در تدبیر امر خلقش هیچ نقص وبى نظمى نیست... اعتراف مىکنم که بنده اویم و گواهى مىدهم که پرورنده و پروردگار من است و آنچه را که به من اعلام فرموده به مردم ابلاغ خواهم کرد. مباد که به سبب مسامحه در انجام وظیفه تبلیغ، کوبه عذاب حق بر من فرود آید. عذابى که هیچ قدرتى را توانایى دفع آن نباشد. [آرى] نیستخدایى جز خداوند که دستورم داده و فرموده است که: «اگر در ابلاغ آنچه اینک بر تو فرو فرستادهام کوتاهى کنى، در حقیقتبه هیچ یک از وظایف رسالت و ابلاغ پیام من عمل نکردهاى.» و هم او - تبارک و تعالى - حفظ و نگهدارى مرا در برابر مخالفان تعهد و تضمین کرده و او مرا کفایت کنندهاى بزرگوار است. و اینک این است آن پیام که بر من نازل فرموده:
بسم الله الرحمن الرحیم یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس.
اى مردم! من در ابلاغ آنچه که حق بر من فرو فرستاده است، کوتاهى نکردهام و هم اکنون سبب نزول آن آیه را برایتان باز خواهم گفت: فرشته وحى خدا - جبرئیل، علیهالسلام - سه بار بر من فرو آمد و از سوى حق تعالى، پروردگارم، فرمان داد تا در این مکان بپاخیزم و سپید و سیاه مردم را رسما آگاهى دهم; که على بن ابیطالب، برادر و وصى و خلیفه و جانشین من و امام پس از من است که نسبتش به من همان نسبت است که هارون به موسى داشت، با این تفاوت که رسالتبه من خاتمه یافته است و بعد از خداوند و رسولش، على، ولى و صاحب اختیار شماست و پیش از این هم خداوند در آیهاى دیگر از قرآن چنین فرمود:
انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون.
على بن ابیطالب، همان کسى است که نماز به پاى داشته و در حال رکوع، به نیازمند، صدقه داده است.
از جبرئیل، علیهالسلام، خواستم که از خداوند متعال عافیت مرا از تبلیغ این ماموریت، تقاضا کند; چون مىدانستم که در میان مردم، پرهیزگاران، اندک و منافقان، بسیارند و از مفسده جویى گنه آلودگان و نیرنگ بازى آنان که دین اسلام را به تمسخر و استهزا گرفتهاند، آگاهى داشتم; همانها که خداوند در قرآن کریم، چنین توصیفشان کرده است:
تقولون بافواهکم ما لیس لکم به علم و تحسبونه هینا و هو عند الله عظیم.
هنوز آن آزارها که این گروه بارها بر من روا داشتند، از خاطر نبردهام، تا آنجا که به دلیل ملازمت و مصاحبت فراوان على با من و توجهى که به او داشتم به عیبجویى من برخاستند و مرا مردى زود باور که هرچه مىشنود، بى اندیشه مىپذیرد، خواندند تا آنکه خداوند، عز و جل، این آیه را نازل فرمود:
و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین.
من، هم اکنون مىتوانم یکى یک این گروه را به نام و نشان، معرفى کنم; لیکن به خدا سوگند من در مورد این افراد، بزرگوارانه رفتار کرده و مىکنم.
ولى اینها همه خداى را از من راضى نمىسازد مگر آنکه وظیفه خود را در مورد ماموریتى که از آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک...» یافتهام، به انجام رسانم.
[حال که چنین است، پس:] اى مردم! بدانید که خداوند، على بن ابیطالب را ولى و صاحب اختیار شما معین فرموده و او را امام و پیشواى واجب الاطاعه قرار داده است و فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و پیروان ایمانى ایشان و بر هر بیابانى و شهرى و بر هر عجم و عربى و هر بنده و آزادهاى و بر هر صغیر و کبیرى و بر هر سیاه و سپیدى و بر هر خدا شناس و موحدى فرض و واجب فرموده و فرمانها و اوامر او را مطاع و بر همه کس نافذ و لازم الاجرا مقرر کرده است. هر کس با على به مخالفتبرخیزد، ملعون است و هر کس که از او پیروى نماید، مشمول عنایت و رحمتحق خواهد بود.
مؤمن کسى است که به على ایمان آورد و او را تصدیق کند. مغفرت و مرحمت و بخشایش خداوند ویژه او و کسانى است که سخن او را بنیوشند و نسبتبه فرمان او مطیع و منقاد باشد.
اى مردم! این واپسین بار است که مرا در این موقعیت دیدار مىکنید، پس گوش فرا دارید و به سخنانم دل سپارید و دستور پروردگارتان را فرمان برید. خداوند، عزوجل، پروردگار و ولى و صاحب اختیار و خداوندگار شماست و گذشته از او، پیامبرش - محمد - همین من که اکنون به پا خاسته و با شما سخن مىگویم، بر شما سمت ولایت و صاحب اختیارى دارد و پس از من، امامت و پیشوایى تا روز واپسین و تا آن هنگام که خدا و پیامبرش را دیدار خواهید کرد، در ذریه و نسل من که از پشت على هستند، قرار خواهد داشت.
جز آنچه خداوند، حلال کرده، حلال نیست و جز آنچه خداوند، حرام فرموده، حرام نیست و پروردگار، هر حلال و حرامى را به من معرفى کرده است و من نیز تمام آنچه از کتاب خود و حلال و حرامش تعلیم نموده است، به على آموختهام.
اى مردم! دانشى نیست که خداوند به من تعلیم نکرده باشد، و من نیز هرچه تعلیم گرفتهام، یکسره به على این امام پرهیزگاران و پارسایان آموختهام و دیگر دانشى نیست مگر آنکه به على تعلیم کردهام، او که امام مبین و رهنماى آشکار شماست.
اى مردم! مباد که نسبتبه او راه ضلالت و گمراهى سپرید و مباد که از او روى بر تابید و مباد که از ولایت و سرپرستى او و از اوامر و فرمانهایش به تکبر سر باز زنید. اوست که هادى به حق و عامل به حق و نابود کننده باطل است و از ناپسندیدهها بازتان مىدارد. اوست که در راه خدا از سرزنش هیچ کس، پروا نمىکند و اوست نخستین کسى که به خدا و پیامبرش ایمان آورد و جان خویش فداى رسول الله کرد و در آن هنگامهها که هیچ کس در کنار پیامبر، باقى نماند، همچنان از او حمایت کرد و او را تنها رها ننمود و همو بود که در آن روزگار که کسى را اندیشه عبادت و پرستش خدا نبود، در کنار پیامبر، پروردگار خود را پرستش و عبادت مىکرد.
اى مردم! على را برتر و والاتر از هر کس بدانید که خدایش از همه والاتر و برتر دانسته است و به ولایت او تمکین کنید که خدایش به ولایتبر شما منصوب فرموده است.
اى مردم! على، امام و پیشوا از جانب حق تعالى است و خداوند توبه منکران ولایت او را هرگز نخواهد پذیرفت و هرگز آنان را مشمول عنایت و مغفرت خویش قرار نخواهد داد و خداوند، بر خود حتم و لازم فرموده که با آن کسان که از فرمان على سرپیچند، چنین رفتار کند و پیوسته تا جهان باقى و روزگار، در کار است، ایشان را در شکنجه و عذابى سخت و توان فرسا معذب دارد. پس مباد که فرمانش را معصیت کنید که به آتشى گرفتار خواهید شد که آدمى و سنگ افروزنده آن است که براى کافران فراهم گردیده است.
اى مردم! همه پیامبران پیشین و رسولان نخستین، مردم را به آمدن من بشارت دادهاند. من، خاتم پیامبران و رسولان خدایم و بر همه خلق آسمانها و زمینها حجت و برهانم.
هر کس در این امر، تردید کند، همچون کفار جاهلیت نخستین است و هر کس در سخنى از سخنان من شک نماید; در حقیقت، به تمام سخنان من شک کرده است و چنین کس، مستحق بلا و مستوجب آتش خواهد بود.
اى مردم! خداوند متعال با این فضیلتها که بر من، مرحمت فرموده بر من منت نهاده و احسان کرده است (آرى) خدایى جز او نیست و تا جهان، بر قرار و روزگار، پایدار است، ستایش و سپاس من، ویژه خداى من است.
اى مردم! على را برتر از همه بدانید که گذشته از من، از هر مرد و زنى، برتر و والاتر است. [بدانید] که خداوند، به خاطر ماست که به جهانیان، روزى مىدهد و آفرینش بر پاى و برقرار است; هر آن کس که این سخن مرا انکار کند، ملعون و ملعون و مغضوب و مغضوب درگاه حق است.
هان! آگاه باشید که این سخنان را بیقین جبرئیل از سوى حق تعالى به من خبر داده و گفته است که: «هر کس با على به عداوت و دشمنى برخیزد و ولایت و محبت او را در دل نگیرد، لعنت و خشم مرا نسبتبه خود. فراهم کرده است; پس هر کس باید که در کار خود بنگرد که براى فرداى خود چه آماده نموده است; پس باید که از مخالفتبا على، سختبر حذر باشید، مباد که پس از ثابت قدمى، پایتان بلغزد که خداوند به هرچه کنید، آگاه است.
اى مردم! على، همان کس است که خدا در کتاب مجید خود، به عنوان «جنب الله» از او یاد کرده و از زبان مبتلایان دوزخ، فرموده است: «یا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله.»
اى مردم! در قرآن، به تدبر و تفکر، نظر کنید و در درک و فهم آیات آن بکوشید، به محکمات آن توجه کنید و از متشابهاتش پیروى منمایید. و به خدا سوگند که بجز این مرد که هم اکنون، دست او را گرفته و بر کشیدهام هرگز دیگرى نیست که بتواند دستورات قرآن را براى شما روشن کند و تفسیر آیات آن را بیان نماید; همین مردى که اینک بازوى او را گرفته و به شما اعلام مىکنم که: هر کس را که من مولا و سرپرست و صاحب اختیارم، على، مولا و سرپرست و صاحب اختیار اوست; این مرد، على بن ابیطالب است، برادر و وصى من است، که فرمان دوستى و ولایت او از جانب حق متعال بر من نازل گردیده است.
اى مردم! على و آن پاکان از فرزندانم، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است، که هر یک از دیگرى خبر مىدهد و هر کدام، آن دیگر را تایید و تصدیق مىکند; میان این دو ثقل و این دو امر گران، جدایى نخواهد بود تا آنکه به قیامت در کنار حوض، به من رسند. ایشان امناى حق در میان خلق و فرمانروایان او بر روى زمیناند. بهوش باشید که من، آنچه لازم بود، گفتم.
به هوش باشید که مطلب و مقصود را ابلاغ کرده و به گوش شما رساندم. توضیح دادم که این امر، به دستور خداوند بود و من نیز از سوى او، عز و جل، به شما ابلاغ نمودم. به هوش باشید که عنوان «امیرالمؤمنین» بر کسى جز برادر من روا نیست و این سمت و مقام و فرمانروایى بر مسلمانان پس از من، براى هیچ کس جز وى مجاز و حلال نیست.
(رسول خدا، صلىاللهعلیهوآله، در این هنگام، بازوى على، علیهالسلام، را بگرفت و او را بالا برده و به مردم نشان داد، تا آنجا که پاهاى وى، محاذى زانوان پیامبر مىرسید و پس از آن به سخن ادامه داد:)
اى مردم، این مرد، على است، برادر و وصى من و حافظ علم و خلیفه و جانشین من بر امت است. على است، مفسر قرآن، کتاب خدا.
اوست که مردم را به حق دعوت مىکند و اوست که به هر چه موجب رضا و خشنودى خداست، شتابنده است. اوست که با دشمنان حق. در پیکار و ستیز و بر فرمانبردارى و اطاعت از خدا، سختکوش و باز دارنده مردمان از معاصى و نافرمانیهاست. اوستخلیفه و جانشین رسول خدا و امیرالمؤمنین و پیشوا و هادى خلق خدا. اوست که به امر خدا قاتل «ناکثین» و «قاسطین» و «مارقین» است.
[اى مردم!] آنچه مىگویم به فرمان پروردگار مىگویم و این خواست و دستور حق است که هیچ سخنى از او، به دست من تغییر و تبدیل نپذیرد; حال مىگویم: خداوندا! هر آن کس که على را دوست مىدارد، دوستبدار و هر کس با وى دشمن است، دشمن دار. خداوندا هر کس که على را انکار کند، لعنت کن و آن کس که پذیراى حق او نباشد، به خشم و غضب خود، گرفتار ساز.
خداوندا! اگر اکنون، على، ولى تو را به خلافت و جانشینى خود معین کردم و امرى که موجب اکمال دین و اتمام نعمتبر این مردم است، بیان کردم، همه و همه به فرمان تو بود. که تو، خود بر من، وحى فرمودى که:
و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرین.
خداوندا! تو را گواه مىگیرم و تو بهترین گواهى که من به وظایف تبلیغ و رسالتخود عمل کردم.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:20 عصر )
»» غدیر از نگاه چهارده خورشید
اساس مذهب تشیع بر دو حدیث پایه گذاری شده است: یکی حدیث ثقلین(1)، که پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در کمتر از نود روز در چهار مکان آن را به مردم گوشزد کرد؛ دیگری حدیث غدیر. میتوان گفت حدیث دوم مکمل حدیث اول است.
سفارش بیش از حد پیامبر صلیاللهعلیهوآله در باره قرآن و عترت و نیز اصرار آن حضرت بر امامت و جانشینی امیرمؤمنان علیهالسلام نشان دهنده این حقیقت است که حضرت نگران آشوبی بود که امت اسلامی بعد از وی با آن رو به رو میشود.
اهمیت دادن به غدیر، اهمیت دادن به رسالت پیامبرگرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله است. مادر این مقاله واقعه غدیر را از زبان عارفان واقعی غدیر یعنی پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام مورد مطالعه قرار میدهیم.
رسول خدا و غدیر
شیخ صدوق در کتاب «امالی» از امام باقر علیهالسلام و آن حضرت از جدش چنین نقل میکند: روزی رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله به امیرمؤمنان علیهالسلام فرمود: ای علی، خداوند آیه «یاایَّهاالَّرسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»(2) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدا نمیگویم.(3)
امام علی و غدیر
سلیم بن قیس هلالی به بیعت امیرمؤمنان علیهالسلام باابوبکر اشاره کرده، میگوید:
«ثم اقبل علیهم علیفقال: یا معشرالمسلمین و المهاجرین و الانصار انشد کم اللّه اسمعتم رسول اللّه یقول یوم غدیرخم کذا و کذا فلم یدع شیئاً قال عنه رسول اللّه الاّ ذکّرهم ایّاه قالوا نعم»(4)
پس علی علیهالسلام به مردم فرمود: ای مسلمانان و مهاجران و انصار، آیا نشنیدید که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله روز غدیرخم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی را که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آن روز فرموده بود به مردم یاد آوری کرد. همگی گفتند: آری.
در این زمینه میتوان به استدلالهای امیرمؤمنان علی علیهالسلام اشاره کرد. از جمله استدلال آن حضرت برای ابوبکر که فرمود: بر اساس حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر
مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما.(5)
ابی الطفیل میگوید: در روز شورا در خانه بودم و شنیدم که علی علیهالسلام گفت: آیا غیر از من کسی در میان شما هست که پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او گفته باشد: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه.»
همگی گفتند: نه.(6)
حضرت زهرا علیهاالسلام و غدیر
ابن عقده در کتاب معروفش «الولایة» از محمد بن اُسید چنین روایت کرده است:
از فاطمه زهرا پرسیدند: آیا پیامبر صلیاللهعلیهوآله پیش از رحلتش در باره امامت امیرمؤمنان چیزی فرمود؟
آن حضرت جواب داد: «و اعجباانسیتم یوم غدیرخم؛»(7) شگفتا! آیا روز غدیرخم را فراموش کردید؟!
فاطمة بنت الرضا از فاطمه بنت الکاظم علیهالسلام و او از فاطمه بنت الصادق علیهالسلام چنین نقل کرد: ام گلثوم، دختر فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل کرد که پیامبر در روز غدیر فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»(8)
امام حسن مجتبی علیهالسلام و غدیر
از امام جعفر صادق علیهالسلام چنین روایت شده است: امام حسن علیهالسلام هنگامی که میخواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزلة هارون من موسی»؛ همچنین دیدند که پیامبر صلیاللهعلیهوآله وی را در غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود.(9)
امام حسین علیهالسلام و غدیر
سلیم بن قیس مینویسد: امام حسین علیهالسلام قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنیهاشم را جمع کرده فرمود: آیا میدانید پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله علی علیهالسلام را در روز غدیر خم نصب کرد؟
همگی گفتند: آری.(10)
امام زین العابدین علیهالسلام و غدیر
ابن اسحاق، تاریخ نویس معروف، میگوید: به علی بن حسین گفتم: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» یعنی چه؟
حضرت فرمود: «اَخْبَرَهُمْ انة الامام بعده»؛ به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش.(11)
امام محمد باقر علیهالسلام و غدیر
ابان بن تغلب میگوید: از امام باقر علیهالسلام در باره گفته پیامبر: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید، پیامبر فرمود: امیرمؤمنان در میان مردم جانشین من خواهد بود.(12)
امام جعفرصادق علیهالسلام و غدیر
زید شحام میگوید: نزد امام صادق بودم، مردی معتزلی از وی در باره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر صلیاللهعلیهوآله وجود دارد و چنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمیکرد.
مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج میکند؟
حضرت فرمود: «اَلْیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینُکُم وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دِیناً»؛ بدین وسیله ولایت را تمام گردانید و اگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمیکرد.(13)
امام موسی کاظم علیهالسلام و غدیر
عبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن جعفر علیهالسلام در باره نماز در مسجد غدیرخم(14) پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «صلّ فیه فان فیه فضلا و قد کان ابی یامربذلک»(15)؛ نماز بخوان، بدرستی که در آن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر میکرد
امام رضا علیهالسلام و غدیر
محمد بن ابی نصر بزنطی میگوید: خدمت امام رضا علیهالسلام بودم، در حالی که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگو میکردند، برخی از مردم این واقعه را منکر شدند؛ امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: ای ابی نصر، «این ماکنت فاحضر یوم الغدیر»؛ هرکجا که هستی در این روز نزد امیرمؤمنان علیهالسلام باش. بدرستی که در این روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را میآمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ میرهاند؛ در این روز آزاد میکند... سپس فرمود: «واللّه لوعرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقة لصافحتُهُم الملائکة کُلَّ یومٍ عشر مرات»(16) اگر مردم ارزش این روز را میدانستند، بیتردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه میکردند.
امام محمد جواد علیهالسلام و غدیر
ابن ابی عمیر از ابو جعفرثانی علیهالسلام در ذیل آیه «یا اَیُّهَاالذِّینَ آمَنُوا اُوفُوا بِالْعُقُودِ»(17) چنین روایت کرد: پیامبر گرامی صلیاللهعلیهوآله در ده مکان به خلافت اشاره کرده است؛ سپس آیه «یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود» نازل شد.(18)
در توضیح این روایت باید گفت: آیه یاد شده در اول سوره مائده است. این سوره، آخرین سورهای است که بر قلب نبیاکرم صلیاللهعلیهوآله نازل شد. در این سوره، «آیه اکمال» و «آیه تبلیغ، که ناظر به واقعه غدیر است، وجود دارد.
امام هادی علیهالسلام و غدیر
شیخ مفید، در کتاب شریف ارشاد، زیارت امیرمؤمنان علی علیهالسلام را از امام حسنعسکری علیهالسلام و آن امام از پدرش نقل میکند و میگوید: امام جواد علیهالسلام در روز عید غدیر، حضرت علی علیهالسلام را زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحةاللّه المخلِصُ لطاعةاللّه ...»؛ شهادت میدهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصی.
سپس میفرماید: خداوند حکم فرمود: «یا اَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمْابَلَّغْتَ رِسالَتَه وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاس.»
آنگاه ادامه میدهد: پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطاب به مردم کرد و از آنها پرسید: آیا آنچه برعهده داشتم، ابلاغ کردم؟
همگی گفتند: آری.
سپس فرمود: خدایا گواه باش! بعد از آن فرمود: «الستُ اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ فقالوا بلی فاخذ بیدک و قال من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله؛» آیا من به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ گفتند: بله. پس از آن دست علی علیهالسلام را گرفت و فرمود: هرکس من مولای اویم، این علی مولای اوست...(19)
امام حسن عسکری علیهالسلام و غدیر
حسن بن ظریف به امام حسن عسکری علیهالسلام نامه نوشت و پرسید: گفته پیامبر «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» یعنی چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلک ان جعله علماً یعرف به حزب اللّه عند الفرقة»؛ خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمی باشد تا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.
اسحاق بن اسماعیل نیشابوری میگوید: حضرت حسنبن علی علیهالسلام به ابراهیم چنین نوشت: خداوند متعال با منّت و رحمت خویش واجبات را بر شما مقرر کرد. این کار به سبب نیاز او نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هیچ معبودی جز او وجود ندارد؛ او چنان کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد و اندرون شما را بیازماید تا به سوی رحمت او پیش بگیرد و منازل شما در بهشت معین شود. از اینرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واگذار کرد و دری را فرا راهتان قرار داد تا درهای دیگر واجبات را باز کنید؛ کلیدی را برای یافتن راه خود قرار داد. اگر محمد و جانشینان او از فرزندش نبود، شما مانند حیوانات سرگردان میماندید و هیچ واجبی از واجبات را فرا نمیگرفتید. مگر میتوان از غیر در، وارد مکانی شد؟ وقتی خداوند به سبب تعیین اولیا پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، نعمت خود را بر شما تمام کرد، فرمود: «اَلْیَومَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلاِسْلامَ دِیناً»(20) امروز دینتان را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.
سپس برای اولیای خود برگردن شما حقوقی قرار داد و به شما فرمان داد
حقوق آنها را ادا کنید تا زنان و اموال و خوراک و آشامیدنیها بر شما حلال باشد و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غیبت بشناساند...(21)
امام زمان علیهالسلام و غدیر
در دعای ندبه که ظاهراً منسوب به آن حضرت است چنین میخوانیم:
«... فلما انقضت ایامه اقام ولیه علیبن ابی طالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذکان هوالمنذر و لکل قوم هاد فقال و الملاءُ امامه من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه...»
پاورقیها:
15 ـ اصول کافی، ج 4، ص 566.
19 ـ بحارالانوار، ج 100، ص 363.
10 ـ سلیم بن قیس، ص 168.
12 ـ معانی الاخبار، ص 66.
1 ـ حدیث ثقلین در بیشتر منابع اهل سنت وارد شده است. ما به پارهای از آنها اشاره میکنیم: السنة شیبانی، ص 337 و 629 ح 1551؛ صحیح ترمذی، ج 5، ص 663؛ سنن کبری بیهقی، ج 10، ص 114؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 110؛ فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، ج 1، ص 171 و ج 2، ص 588؛ سنن ابیداود، ج 2، ص 185؛ طبقات کبری، ابن سعد، ج 2، ص 194؛صحیح مسلم، ج 4، ص 1873.
17 ـ سوره مائده، آیه 1.
13 ـ تفسیر برهان، ج 1، ص 446.
14 ـ در باره اهمیت این مسجد به مجله میقات حج شماره 12 مراجعه شود.
11 ـ معانی الاخبار، ص 65؛ بحارالانوار، ج 37، ص 223.
16 ـ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 24، ح 52؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 41.
18 ـ تفسیرقمی، ج 1، ص 160.
21 ـ علل الشرائع، ج 1، ص 249، باب 182، ح 66.
2 ـ سوره مائده، آیه 71.
20 ـ همان، ج 37، ص 223.
3 ـ امالی شیخ صدوق، مجلس، 74، ص 400.
4 ـ کتاب سلیم بن قیس هلالی، نشر مؤسسه بعثت، ص 41.
5 ـ خصال شیخ صدوق، ص 505، باب اربعین، ج 30.
6 ـ امالی شیخ صدوق، ج 1، ص 342.
7 ـ اثبات الهداة، حرعاملی، ج 2، ص 112، ح 473؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 25 ـ 26.
8 ـ اثبات الهداة، ج 2، ص 112؛ احقاق الحق، ج 16، ص 282.
9 ـ امالی شیخ صدوق، ج 2، ص 171.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:19 عصر )
»» راویان غدیر از گلوی شقایق
با اینکه بیشتر مسلمانان صحت حدیث غدیر و اعلام ولایت أمیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعی و متواتر میدانند، باز گروهی چنین میپرسند: اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیاری نیز شاهد آن بودهاند، چرا شخص امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ
برای اثبات حقانیت خود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهای به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامت حضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعی و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخی مورد قطعی و متواتر وجود ندارد؛ علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) برای اثبات حقانیت خود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بیاطلاعی و ناآگاهی گوینده آن است.
بررسی اجمالی کتابهای معتبر و مورد قبول فرقههای گوناگون اسلامی نشان میدهد که حضرت علی(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمیگنجد و نیازمند فرصت بیشتر است، ولی برای نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده میکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
1. برابر آنچه از منابع تاریخی به دست میآید اولین موردی که حضرت علی ـ علیه السلام ـ حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بود. وقتی حضرت را برای بیعت به مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیت خود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بنسعد انصاری برخاست و گفت: ای ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعت با ابوبکر این کلام را میشنیدند، حتی دو نفر در باره بیعت با شما اختلاف نمیکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء أکنت أدع رسول الله مسجّی لا أواریه و أخرج أنازع فی سلطانه؟ و الله ما خفت أحدا یسمو له و ینازعنا أهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت أنّ رسول الله صلی الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لأحد حجة و لا لقائل مقالاً. فأنشد الله رجلاً سمع النبی صلی الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» أن یشهد الان بما سمع».1
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روی زمین رها میکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینی وی نزاع میکردم؟ مسأله خلافت چنان روشن بود که گمان نمیکردم کسی در صدد دستیابی به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جای عذری برای کسی باقی مانده بود؟
همگان را به خدا قسم میدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که میفرمود: «هر کس که من مولای او هستم اینک علی مولای اوست. خداوندا، هر کس علی را دوست دارد دوست بدار و آن که علی را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس علی را یاری کند یاری کن، و هر که علی را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم میگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهی دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ شنیده بودم، از ادای شهادت خودداری کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بیناییام را از دست دادم.
در خطبه وسیله
2. هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ در مدینه خطبهای بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح میکند. ثقةالاسلام کلینی، در روضه کافی، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشی از آن چنین میخوانیم:
«... و قوله صلی الله علیه و اله حین تکلّمت طائفة فقالت: نحن موالیّ
رسول الله(ص) فخرج رسول الله صلی الله علیه و آله إلی حجة الوداع ثم صار الی غدیر خمّ، فأمر فأصلح له شبه المنبر ثم علاه و أخذ بعضدی حتی رئی بیاض إبطیه رافعا صوته قائلاً فی محفله: «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت علی ولایتی ولایة الله و علی عداوتی عداوة الله. و أنزل الله عزّو جلّ فی ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا2 فکانت ولایتی کمال الدین و رضا الربّ جلّ ذکره...»3
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتی گروهی گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) برای حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حج به وادی غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزی مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالای آن رفت، و بازوی مرا گرفت و بلند کرد، به گونهای که سفیدی زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولای او هستم علی
مولای اوست. خدایا، دوستش را دوست بدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایت خدا و دشمنی با من میعار دشمنی با خدا شد؛ و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جلّ ذکره شد. ...
در شورای ششنفره
3. در شورای منتخب خلیفه دوم برای تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ نیز در شمار آنان جای داشت، استدلالهای فراوانی از حضرت نقل شده که در کتابهای تاریخ و حدیث به «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یک از استدلالهای خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلی شافعی (متوفای 483)، در کتاب المناقب،سخن علی(ع) را چنین نقل میکند:
«فأنشدکم باللّه، هل فیکم أحد قال له رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیری؟4 قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند میدهم، در جمع شما غیر از من کسی هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، خدایا، دوستدارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضای شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
4. در ایام خلافت عثمان جمعی از مهاجران و انصار در مسجد النبی ـ صلی اللّه علیه و اله ـ گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن میگفتند و از سخنان پیامبر اکرم(ص) در باره قریش و انصار بهره میجستند. حضرت علی ـ علیه السلام ـ نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش میداد. گروهی از حضرت خواستند که او نیز سخنی بگوید. حضرت پارهای از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستی گفتارش گواهی دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون أن رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله دعانی یوم غدیر خمّ فنادی لی بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟»
قالوا: اللهم نعم.5
آیا قبول دارید که رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آری.
در میدان جنگ جمل
5. قبل از شروع جنگ جمل، حضرت برای اتمام حجتی دیگر به طلحه پیام داد تا با وی دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ شتافت. حضرت به وی فرمود:
«نشدتک اللّه هل سمعت رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟
قال: نعم. قال ـ علیه السلام ـ «فلم تقاتلنی؟» قال: لم اذکر.6
تو را به خدا سوگند میدهم، آیا شنیدی که رسول اللّه ـ صلی اللّه علیه و آله ـ میفرمود: «هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوست بدار و هر کس ا او دشمنی میکند دشمن بدار؟»
طلحه گفت: آری شنیدهام:
حضرت فرمود: پس چرا با من میجنگی؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفّین
6. در جنگ صفین، هنگامی که فرستادههای معاویه به حضور امیرمؤمنان ـ علیه اسلام ـ رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهای ایراد کرد و فرمود:
«أنشد کم اللّه فی قول اللّه: (یا ایّها الذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم)7 و قوله: (إنما ولیکم اللّه و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون)8 ثم قال: (و لم یتخذوا من دون اللّه و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)9، فقال الناس: یا رسول اللّه، أخاصّ لبعض المؤمنین أم عام لجمیعهم؟ فأمر اللّه عز و جل رسوله أن یعلمهم فیمن نزلت الایات و أن یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنی بغدیر خم و قال: «إن اللّه ارسلنی برسالة ضاق بها صدری و ظننت أن الناس مکذبونی، فأوعدنی لأبلّغنها أو یغذبنی، قم یا علی» ثم نادی بالصلاة جامعة فصلی بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، إن الله مولای و أنا مولی المؤمنین و أولی بهم من أنفسهم، ألا من کنت مولاه فعلیّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام إلیه سلمان الفارسی فقال: یا رسول اللّه ولاءه کما ذا؟ فقال: «ولاءه کولایتی، من کنت اولی به من نفسه فعلیّ أولی به من نفسه.» و أنزل اللّه تبارک و تعالی: (الیوم اکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا)10 ...»11
شما را به خدا سوگند میدهم، در باره این آیات: «ای مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروی کنید؛» «صاحب اختیار و ولی شما خدا و پیامبرش و کسی است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات میدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمی به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضی از آنهاست یا همه آنان را شامل میشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسی نازل شده است و ولایت را برای آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، برای امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و
فرمود: «خداوند مرا به رسالتی فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان میکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد؛ ولی خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب میکند. ای علی برخیز». سپس مردم را برای نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: ای مردم، خداوند مولای من است، من مولای مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولای او هستم علی مولای اوست. خداوندا، هر که علی را دوست دارد دوست بدار و آن که علی را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس علی را یاری کند یاری کن و هر که علی را یاری نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسی برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، علی هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است.
و خداوند تبارک و تعالی این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد.
در مسجد کوفه
7. امام علی ـ علیه السلام ـ بارها مردم را مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده است برخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهای را بیان کرده، جمعی از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بی هیچ اغراقی گردآوری منابع آن کتابی میطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکی از گواهجوییهای حضرت را چنین نقل میکند: علی ـ رضی الله عنه ـ مردم را در رحبة (یکی از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«أنشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند میدهم هر مسلمانی که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاست برخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل میافزاید: به گفته ابیالطفیل سیتن از مردم برخاستند ولی ابونعیم نقل میکند که بسیاری از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالی که دست حضرت علی را گرفته بود، مشاهده کردند که میفرمود: «آیا میدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آری چنین است، ای رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست. خدایا، دوستدار وی را دوست بدار و با دشمن وی دشمن باش.
ابیالطفیل که راوی این حدیث است، میگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالی که پذیرش این حدیث برایم مشکل بود و در تردید به سر میبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از علی(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وی در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهای. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام».12
در میدان کوفه
8. امام علی(ع) در خطبهای، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولی در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشی پیشهکرده، از گواهی دادن سرباز زد.
ابنابیالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل میکند:
«المشهور أن علیا ـ علیه السلام ـ ناشد الناس الله فی الرحبة بالکوفة، فقال: أنشدکم الله رجلاً سمع رسول الله صلی الله علیه و آله، یقول لی و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال ـ علیه السلام ـ لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنی و صار ما أنساه اکثر مما اذکر. فقال [علی علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتی أصابه البرص».13
مشهور است که علی ـ علیه السلام ـ در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند میدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهی دهد. مردانی
برخاستند و گواهی دادند. سپس علی ـ علیه السلام ـ به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتی، چه شده است [که گواهی نمیدهی]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایی است که به یاد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشی، خداوند تو را به چنان سفیدی مبتلا کند که حتی عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسی شد.
در مسجد کوفه
9. حضرت علی ـ علیه السلام ـ بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زید بنارقم چنین نقل میکند: «نشد علی ـ علیه السلام ـ الناس فی المسجد فقال: أنشد الله رجلاً سمع النبی صلی الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الأیمن و ستة من الجانب الأیسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصری».14
علی ـ علیه السلام ـ مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند میدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانروای اویم علی مولای اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوست بدار و هر که او را دشمن دادر دشمن دار؛ برخیزد و گواهی دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهی دادند. من نیز از کسانی بودم که این سخن
را از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولی آن روز از گواهی خودداری کردم و خداوند بینایی را از من گرفت.
به نوشته تاریخنگاران او برای شهادتی که نداده بود افسوس میخورد، اظهار پشیمانی میکرد و از خدا آمرزش میطلبید.
پس از جنگ نهروان
10. پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ نامهای خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفهرا که مورد اعتماد بودند، مأمور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه برای مردم قرائت شود. حضرت در بخشی از این نامه بر حق ولایت خود استدلال میکند و میفرماید:
«و انما حجّتی أنی ولی هذا الأمر من دون قریش، أن نبی الله صلی الله علیه و آله قال: «الولاء لمن أعتق» فجاء رسول الله صلی الله علیه و آله بعتق الرّقاب من النار، و أعتقها من الرق، فکان للنبیّ صلی الله علیه و آله، ولاء هذه الأمة، و کان لی بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبیّ صلی الله علیه و آله، جاز لبنی هاشم علی قریش، و جاز لی علی بنی هاشم یقول النبی صلی الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلی مولاه»، الا أن تدعی قریش فضلها علی العرب بغیر النبی صلی الله علیه و آله. فإن شاءوا فلیقولوا ذلک...»15
دلیل من بر اینکه من ولی امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایت برای کسی است که آزاد کرده است؛ و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگی و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است؛ زیرا هر فضیلتی که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار[ بنیهاشم بر قریش فضیلتی آشکارتر دارد؛ و من همان فضیلت را بر بنیهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلی جز انتساب به پیامبر بر عرب برتری دارد، پس اگر میخواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله برای تکمیل بحث، فهرست بقیه مواردی که حضرت علی(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر میشود:
موارد دیگر
1 ـ طولانیترین کلامی، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت علی(ع) نقل شده است، خطبهای است که در جمعهای که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسی در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسی در جلد 97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل میکند.
2 ـ امیر مؤمنان علی(ع) در نامهای، که در قالب نظم برای معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهای زیر بخشی از منابعی است که این ابیات در آنها دیده میشود:
1. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکی، ص 15.
2. تذکرة الخواص، ابنالجوزی، ص103.
3. فوائد السمطین، حموینی، ج 1، ص427.
4. الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص 70.
5. الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 429.
3 ـ همچنین اشعار بسیار زیبایی از
حضرت علی(ع) نقل شده است، که امام(ع) برای اثبات حقانیت خویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودّة قندوزی حنفی، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 ـ حضرت علی(ع) در مجلسی که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعث بنقیس و خالد البجلی حضور داشتند، خطبهای ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستی حدیث غدیر گواهی دهند. ولی هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسی از ادای شهادت خودداری کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایی کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهای «الخصال» و «امالی» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابیطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 ـ داستان نفرین حضرت در باره کسانی که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشی از روایات این واقعه شمرده میشوند.
6 ـ أمیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در روایتی طولانی هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 ـ همچنین در صفحه 166 کتاب بشارة المصطفی حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان علی(ع) نقل شده است.
8 ـ حضرت علی(ع) هنگام عزیمت به سوی شام برای جنگ با معاویه، در یکی از منازل بین راه، خطبهای نسبتا طولانی ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسی در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسی بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 ـ قضیه معمّم شدن امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردی است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صبّاغ مالکی در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینی در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 ـ حضرت علی(ع) در جواب سؤال کسی که گفت: مهمترین فضیلت خود را از زبان پیامبر اکرم(ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایت خود اشاره میکند. این روایت را طبرسی در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیث شمرده میشود.
11 ـ حضرت علی(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا أهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفی و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده میشود.
12 ـ ابن عساکر شافعی در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان علی ـ علیه السلام ـ نقل کرده است. همچنین ابن مغازلی شافعی در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمی در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
* * *
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیّبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ حیاتی نو به دست آوریم.
پاورقیها:
10 ـ المائده، 3.
12 ـ مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370؛ این حدیث در صدهاکتابشیعهوسنیباعباراتمختلفنقلشدهاست.
11 ـ کتاب سلیم بنقیس، ص 758؛ الغدیر، ج 1، ص 195؛ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 341؛ فرائد السمطین، ج 1، ص 314؛ کمال الدین، ج 1، ص 274؛ بحارالانوار، ج 33، ص 147.
14 ـ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج 4، ص 74؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 106؛مناقب، أبی مغازلی شافعی، ص 23؛ العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص 167.
1 ـ احتجاج طبرسی، ج 1، ص 184؛ الامامة و السیاسة، ص 29 ـ 30؛ بحارالانوار، ج 28، ص 185.
13 ـ شرح نهج البلاغة، ابن ابیالحدید، ج 19، ص 217؛ المعارف، ابن قتیبة، ص 580؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج 2، ص 156؛ حلیة الاولیاء، ج 5، ص 26؛ الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351؛ کشف الیقین، علامه حلّی، ص 110؛ الغدیر، ج 1، ص 193.
15 ـ کشف المحجة، سید بنطاووس، ص 246. معادن الحکمةفی مکاتیب الائمة، فصل 2؛ بحار، ج 30،ص7.
2 ـ مائده، 3.
3 ـ الروضة من الکافی، ج 8، ص 27.
4 ـ مناقب ابن المغازلی، ص 114؛ مناقب الخوارزمی، ص 222؛ امالی، شیخ طوسی، ص 333؛ همان، ص 546؛ همان، ص 555؛ الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 333 و 213؛ کشف الیقین، ص 423؛ نویسنده؟؛ فرائد السمطین، ج 1،ص 315؛ نویسنده؟؛ ارشاد القلوب، ج 2، ص 259. نویسنده؟؛
5 ـ کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641؛ فوائد السمطین، ج 1، ص 312؛ الغدیر، ج 1، ص 163.
6 ـ مناقب الخوارزمی، ص 182؛ مستدرک حاکم، ج 3، ص 371؛ مروج الذهب، ج 2، ص 373؛ تذکرة الخواص، ابن الجوزی، ص 73؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 107.
7 ـ النساء، 59.
8 ـ المائده، 55.
9 ـ التوبة، 16.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:18 عصر )
»» غدیر از زبان حضرت زهرا (س) 2
امید است کلماتی که از حضرت فاطمه زهراعلیها السلام پیرامون غدیر تقدیم می گردد، در روشن تر شدن راه حقیقت جویان، مفید و کارگشا باشد. ان شاءالله!
1. هرکس را که من مولای اوباشم، علی نیز مولای اوست.
ابوالخیر محمد جزری شافعی (متوفّای 833 ق.) در کتاب أسنی المطالب فی مناقب سیّدنا علیّ بن ابی طالب با سند بسیار زیبایی، حدیث غدیر را از حضرت فاطمه علیها السلام چنین نقل می کند:
فاطمه، دختر امام علیّ بن موسی الرّضاعلیه السلام از عمّه هایش فاطمه، زینب و امّ کلثوم، دختران امام موسی بن جعفرعلیه السلام نقل می کند که آنان فرمودند: فاطمه دختر امام صادق علیه السلام از عمّه اش فاطمه، دختر امام محمدباقرعلیه السلام و او از عمّه اش فاطمه دختر امام زین العابدین علیه السلام نقل می کند که فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام از عمّه شان امّ کلثوم دختر امیرمؤمنان علیه السلام نقل می کند که مادرش فاطمه زهراعلیها السلام دختر مکرّم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم خطاب به مردم فرمود:
«أنسیتم قول رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یوم غدیرخم: من کنت مولاه فعلیّ مولاه و قوله صلی الله علیه وآله وسلم: أنت منی بمنزلة هارون من موسی (3)؛ آیا کلام رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را فراموش کردید که در روز غدیر خم فرمود: «هرکس را که من مولای او باشم، پس علی نیز مولای اوست.»؟ و کلام دیگر رسول رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم که فرمود: «یا علی! جایگاه تو نسبت به من همانند موقعیت هارون نسبت به موسی علیه السلام می باشد.»؟!
نکته قابل توجه در این حدیث، اهتمام خاندان اهل بیت علیهم السلام به حدیث غدیر و حفظ آن است، به گونه ای که پاسداری از حریم ولایت با نقل مستمرّ حدیث غدیر در میان آنان و فرزندانشان، یک سیره دائمی شده بود و سعی و کوشش آن بزرگواران برای روشن ماندن چراغی که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در غدیرخم مشتعلش ساخته بود، بسیار جدّی و قابل تأمّل است.
در حقیقت، این اهتمام و جدّیت، میراثی بود که از حضرت فاطمه زهراعلیها السلام به آنان رسیده بود. و درسی بود که از مکتب آن بزرگوار تعلیم دیده بودند؛ زیرا ایشان یگانه مربّی دفاع از ولایت بود که با منطق بسیار مستحکم خود و با صلابت و استواری غیر قابل وصف خود، راه پر افتخار حمایت از ولایت را گشود، و اهل بیت علیهم السلام و خاندان پربرکتشان نیز بهترین رهروان این راه شدند و با مجاهدت های طاقت فرسای خود این امانت را به نسل های بعد و در نهایت به ما و آیندگان سپردند.
نکته مهمّ دیگر حدیث، این است که امامان معصوم علیهم السلام در تعلیم و تربیت فرزندان خود، فرقی بین دختران و پسران نمی گذاشتند و همه آنان را از سرچشمه معارف ناب اسلامی سیراب می ساختند و بار مسؤولیت حفظ امانت های الهی و یادگارهای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و فاطمه زهراعلیها السلام را بر عهده آنان می گذاشتند و آنان نیزبا شایستگی، این امانت ها را به نسل های بعدی انتقال می دادند. این حدیث، نمونه ای از احادیث «فاطمیّات» است و نمونه های فراوان دیگری نیز در ابواب مختلف وجود دارد.
به راستی خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خاندان علم و دانش و حکمت بودند و زن و مردشان ستارگان درخشان آسمان علم و عمل هستند.
2. به خدا سوگند! ولایت و رهبری برای علی علیه السلام است.
پس از رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم جمعی از مهاجران و انصار در سقیفه بنی ساعده، گردهم آمدند تا فردی را از میان خود به زمامداری مسلمانان انتخاب نمایند. مذاکرات و مشاجرات طولانی که بین آنان به وقوع پیوست، در کتاب های تاریخی به طور مبسوط نقل شده است. آنان در نهایت با ابوبکر بیعت کردند و سپس او را به مسجدالنّبی صلی الله علیه وآله وسلم آورده و از عموم مردم درخواست بیعت نمودند.
جمعی از اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم از بیعت با ابوبکر امتناع ورزیدند و در عهدی که با رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در روز «غدیرخم» بسته بودند، پایدار ماندند، اما نگرانی عمده اصحاب سقیفه از شخص امیرمؤمنان علیه السلام بود و یقین داشتند با گرفتن بیعت از او، بقیه معترضان تسلیم خواهند شد.
علی علیه السلام پس از دریافت اخبار سقیفه و اطلاع از بیعت مردم با ابوبکر، در پی وصیت دیگر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم، با شتاب فراوان به جمع آوری قرآن پرداخت، و در جواب فرستادگانی که او را به مسجد و بیعت با ابوبکر فرا می خواندند، می فرمود: «مشغول اجرای فرمان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و جمع آوری قرآن هستم.» اما نگرانی های هیئت حاکمه جدید، مانع از صبر و تحمّل آنان شد و جمعی مأموریت یافتند به هر قیمتی شده که علی علیه السلام را از منزل خارج و برای گرفتن بیعت به مسجد آورند. آنان در مقابل منزل حضرت گردهم آمده و از ایشان خواستند به همراه آنان به مسجد برود؛ اما علی علیه السلام امتناع ورزید.
بنابر تصریح ابن قتیبه در کتاب الامامة و السّیاسة و دیگر مورّخان، عمر دستور داد هیزم و آتشی فراهم کنند و قسم یاد کرد که اگر علی علیه السلام از منزل خارج نشود، خانه را به آتش خواهد کشید. عده ای به او اعتراض کردند که در این خانه، فاطمه دختر رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، حسن و حسین، فرزندان رسول پیامبرخداصلی الله علیه وآله وسلم و یادگارهای ایشان وجود دارند، چگونه این خانه را به آتش می کشی؟ عمر که اعتراض عمومی را مشاهده کرد، گفت: به راستی گمان کردید که من چنین کاری را انجام می دهم؟ مقصود من تهدید بود. در این هنگام حضرت فاطمه علیها السلام به پشت درب منزل آمد و خطاب به آن جماعت که در بیرون منزل اجتماع کرده بودند، فرمود:
«لا عهد لی بقوم أسوء محضرٍ منکم ترکتم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم جنازة بین أیدینا و قطعتم أمرکم فیما بینکم و لم تستأمرونا و لم تردّوا لنا حقّاً کأنّکم لم تعلموا ما قال یوم غدیرخم. والله لقد عقد له یومئذ الولاء لیقطع منکم بذلک منها الرجاء و لکنّکم قطعتم الاسباب بینکم و بین نبیّکم، والله حسیب بیننا و بینکم فی الدّنیا و الآخرة(4)؛ من قومی همانند شما سراغ ندارم که این چنین عهد شکن و بد برخورد باشند! پیکر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را بر روی دستان ما گذاشته و رها کردید و عهد و پیمانی که در میان خود داشتید، قطع کردید و برخلاف عمل نمودید، ولایت و رهبری ما اهل بیت را انکار کردید، و زمام امر را از دست ما خارج ساختید، و هیچ حقّی برای ما قائل نشدید؛ گویا از سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در روز غدیرخم آگاهی نداشتید! به خدا سوگند! رسول خدا در آن روز (غدیرخم) ولایت و رهبری را برای علی علیه السلام تعیین کرد، تا امید و طمع شما را از خلافت قطع نماید؛ ولی شما رشته های پیوند میان خود و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را پاره کردید. بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داوری خواهد کرد.»
3. غدیرخم را فراموش کرده اید!؟
در دوران غربت بعد از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم، که توأم با اختناق نیز بود، از جمله جاهایی که مردم می توانستند با حضرت زهراعلیها السلام دیداری داشته باشند و سؤالاتشان را مطرح نمایند، در خارج از شهر مدینه، بر سر مزار شهدای احد و حمزه سیّدالشّهدا بود. از جمله کسانی که در کنار مزار شهدا با حضرت زهراعلیها السلام ملاقات کرده، محمود بن لبید (و یا اسید) است. او می گوید:
پس از وفات رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فاطمه زهراعلیها السلام را در کنار قبر حمزه در احد مشاهده کردم، در حالی که به شدّت منقلب بود و اشک می ریخت. صبر کردم تا آرام گرفت، آنگاه به حضور ایشان رسیدم و عرضه داشتم: ای بانوی من! سؤالی برایم پیش آمده است که می خواهم با شما در میان بگذارم.
فرمود: بپرس!
عرض کردم: آیا رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم قبل از وفات خود، تصریحی بر امامت علی علیه السلام داشته است؟ و آیا از طرف ایشان نصّی بر این مطلب وجود دارد؟ فرمود:
«واعجباه! أنسیتم یوم غدیرخم؛ شگفتا و عجبا! آیا روز غدیرخم را فراموش کرده اید؟»
عرضه داشتم: روز غدیر را می دانم (و آن غیر قابل انکار است)، از آن اسراری که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم با شما در میان گذاشته، مرا آگاه کنید، فرمود:
«اشهدالله تعالی لقد سمعته یقول: علیٌّ خیر من أخلّفه فیکم، و هو الامام والخلیفة بعدی، و سبطای و تسعة من صلب الحسین أئمّة أبرار، لئن اتبعتموهم وجدتموهم هادین مهدیّین، و لئن خالفتموهم لیکون الاختلاف فیکم الی یوم القیامة؛ خدا را شاهد می گیرم که شنیدم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می دهم. علی امام و خلیفه بعد از من است، و دو فرزندم (حسن و حسین) و نه تن از فرزندان حسین پیشوایان و امامانی پاک و نیکند. اگر از آنها اطاعت کنید، شما را هدایت خواهند نمود، و اگر مخالفت ورزید، تا روز قیامت بلای تفرقه و اختلاف در میان شما حاکم خواهد شد.»
پرسیدم: بانوی من! پس چرا علی علیه السلام سکوت کرد، و برای گرفتن حقّ خویش قیام نکرد؟
حضرت زهراعلیها السلام در پاسخ فرمود:
«یا اباعمر لقد قال رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم: مثل الامام مثل الکعبة اذ تؤتی و لا تأتی - أو قالت: مثل علیّ - ثمّ قالت: أما والله لو ترکوا الحقّ علی أهله و اتبعوا عترة نبیّه لما اختلف فی الله اثنان، و لورثها سلف عن سلف و خلف بعد خلف حتی یقوم قائمنا التاسع من ولد الحسین، و لکن قدّموا من أخّره الله و أخّروا من قدّمه الله، حتی اذا ألحدوا المبعوث و أودعوه الجدث المجدوث، اختاروا بشهوتهم و عملوا بآرائهم، تبّاً لهم أو لم یسمعوا الله یقول: «و رَبُّکَ یَخْلُقُ مایَشاءُ وَ یَخْتارُ ماکانَ لَهُمُ الخِیَرَةُ»(5)؟ بل سمعوا و لکنّهم کما قال الله سبحانه: «فَاِنَّها لا تَعْمَی الاَبْصارُ وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الّتیفی الصُّدُورِ»(6) هیهات بسطوا فی الدّنیا آمالهم و نسوا آجالهم، فتعساً لهم و أضلّ أعمالهم، أعوذبک یا ربّ من الحُور بعد الکَوْر؛ ای اباعمر، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مَثَلِ امام (مثل علی)، همانند کعبه است، که مردم به سراغ آن می روند، نه آنکه کعبه به سراغ مردم بیاید.
(سپس حضرت زهراعلیها السلام ادامه داد:)
آگاه باش! به خدا سوگند! اگر حق را به اهلش واگذار می کردند و از عترت رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم اطاعت می نمودند، دو نفر هم (در حکم خداوند) با یکدیگر اختلاف نمی کردند، و امامت همان گونه که پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم معرّفی فرمود، از علی علیه السلام تا قائم ما، فرزند نهم حسین، از جانشینی به جانشینی دیگر به ارث می رسید. اما کسی (ابوبکر) را مقدّم داشتند که خدا او را کنار زده بود، و کسی (علی) را کنار زدند که خدا او را مقدّم داشته بود. نتیجه آن شد که محصول بعثت را انکار کردند و به بدعت ها روی آوردند، آنها هوا پرستی را برگزیدند و براساس رأی و نظر شخصی عمل کردند، هلاکت و نابودی بر آنان باد! آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمود:
«پروردگار تو هرچه بخواهد، می آفریند و هرچه بخواهد، برمی گزیند، آنان (در برابر او) اختیاری ندارند.»؟
آری شنیدند، اما همان گونه که قرآن فرمود:
«چشم های ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست، کور می شود.»
افسوس که آنان آرزوها و هوس های خود را تحقّق بخشیدند و از مرگ و قیامت غافل ماندند! خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند.
پروردگارا! به تو پناه می برم از کمی یاران پس از فراوانی آنان.»(7)
4. آیا جای عذرآوردن باقی مانده؟
«غصب فدک» انتقامی بود که از حضرت زهراعلیها السلام در مقابل حمایت هایش از حقّ امیرمؤمنان علیه السلام گرفته می شد. پافشاری حضرت بر دفاع از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام و نگرانی هیئت حاکمه از تأثیر کلام حضرت زهراعلیها السلام در میان مردم، آنان را واداشت تا با گرفتن فدک از ایشان، به دو هدف عمده برسند: از یک سو، به دیگر معترضان نشان دهند که ایستادگی در برابر قدرت حاکمه هزینه های سنگینی دارد و از سوی دیگر، وانمود کنند که مشکل اصلی هیئت حاکمه با حضرت زهراعلیها السلام مسائل مالی و دنیوی است، نه مبحث دین و امامت و ولایت!
آنها می دانستند که خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و اهل بیت مطهّر، هیچ گونه دلبستگی به مال دنیا ندارند، و تمام همّ و غمّ آنان حفظ مکتب اسلام و پایداری از اصالت آن است و اگر این واقعیت برای عامّه مردم به اثبات برسد پایه های لرزان حکومت جدید، سست تر خواهد شد. بنابراین، نیازمند سوژه ای بودند که اذهان مردم را به سوی دیگری هدایت کنند و مشکل اصلی حکومت با خاندان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دعوای ارث و میراث و درد مال و منال جلوه دهند؛ لذا بهترین سوژه را گرفتن فدک یافتند، و با تحریف سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم مشروعیتی برای کار ناپسندیده خود تدارک دیدند.
حضرت زهراعلیها السلام که به خوبی از اهداف آنان اطلاع داشت، فرصت را مغتنم شمرد و خطبه مشهور خود را در مسجد مدینه ایراد فرمود؛ خطبه ای که طنین سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را در اذهان مردم به یاد می آورد، گویی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بر بالای منبر خطبه می خواند!
حضرت در این خطبه، حقایق فراوانی را با مردم در میان گذاشت، و پرده های تزویر و تحریف را کنار زد و چهره غبارگرفته حقیقت را به مردم نشان داد. او چنان مستدل و مستحکم سخن گفت که خلیفه اوّل در برابر منطق قوی ایشان تسلیم شد و دستور بازگرداندن فدک را صادر نمود (گرچه با فاصله کمی مجدّداً به دستور نخست خود بازگشت). نتیجه خطبه حضرت، بسیار جالب و قابل توجّه است؛ بعد از آن خطبه تاریخی جمعی به حضرت زهراعلیها السلام گفتند:
«یا بنت محمّد! لو سمعنا هذا الکلام منک قبل بیعتنا لأبی بکر ما عدلنا بعلیّ أحدا؛ ای دختر رسول خدا! اگر قبل از بیعت با ابوبکر این سخنان را از تو می شنیدیم، به هیچ وجه کسی را بر علی علیه السلام ترجیح نمی دادیم!»
اینجا بود که حضرت در جواب آنان به جریان غدیرخم اشاره کرده، فرمود:
«هل ترک أبی یوم غدیرخم لأحد عذرا؟؛ آیا پدرم رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم پس از حادثه غدیرخم، جایی برای عذرآوردن باقی گذاشته بود؟»
در کتاب دلائل الامامه نقل شده است: بعد از اینکه حضرت زهراعلیها السلام آن خطبه غرّا را ایراد فرمود، در هنگام بازگشت از مسجد، رافع بن رفاعه به دنبال حضرت آمد و خطاب به ایشان عرضه داشت:
«یا سیّدةالنّساء لو کان أبوالحسن تکلّم فی هذا الأمر و ذکر للنّاس قبل أن یجری هذا العقد ما عدلنا به احداً؛ ای سرور زنان! اگر علی علیه السلام قبل از اینکه مردم با ابوبکر بیعت کنند، با آنان سخن می گفت و روشنگری می نمود، ما از او رویگردان نمی شدیم، و با فرد دیگری بیعت نمی کردیم!»
حضرت زهراعلیها السلام فرمود:
«الیک عنّی فما جعل الله لأحد بعد غدیرخم من حجّة و لاعذر؛ مرا به حال خود بگذار، که خداوند بعد از جریان غدیرخم برای هیچ کس عذر و بهانه ای قرار نداده است.»(8)
سخن آخر
در پایان، ذکر این نکته لازم است که بعد از ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و موفقیت حزب سقیفه در دستیابی به خلافت، مخاطبان حضرت زهراعلیها السلام اغلب کسانی بودند که در روز غدیر حضور داشتند و با چشم های خود رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را مشاهده کرده بودند که دست علی علیه السلام را بلند کرده و به مردم نشان داد. آنها با گوش های خود شنیده بودند که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه» و حتی اغلب آنان در آن روز با حضرت علی علیه السلام دست بیعت داده و جانشینی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را به وی تبریک گفته بودند. اگر به ندرت کسانی هم بودند که در غدیر حضور نداشتند، آنان نیز اخبار قطعی آن را از مسلمانان حاضر در غدیر دریافت کرده بودند. دیگر شبهه ای در صحّت جریان غدیر وجود نداشت و از لحاظ فاصله زمانی هم کمتر از صد روز از جریان غدیر سپری نشده بود، و احتمال فراموشی مردم به هیچ وجه قابل اعتنا نبود.
در چنین شرایطی که مخاطبان، علم کافی داشته و بلکه خود در جریان غدیر حاضر و شاهد بودند، اما به هر دلیلی خود را به فراموشی زدند و گاهی نیز با عناد و لجاجت برخورد کردند، زمینه چندانی برای طرح واقعیت های روشن و غیر قابل انکار نبود، و جز برای اتمام حجّت و یا ثبت در حافظه تاریخ، برای بهره مندی آیندگان، ثمره دیگری نداشت. به همین دلیل است که در آن مقطع خاص، فقط دو مورد از امیرمؤمنان علیه السلام استناد به حدیث غدیر نقل شده است و عمده استشهادات حضرت علی علیه السلام به جریان غدیر، در دوره پنج سال خلافت بود که بسیاری از مخاطبان حضرت، غدیرخم را درک نکرده بودند و به دلیل فاصله زمانی زیاد، بعضی از اصحاب نیز ادّعای فراموشی می کردند!
با این توضیح، سرّ اینکه حضرت زهراعلیها السلام فقط اشاره ای به غدیر می نمایند، و اغلب به حالت سؤال که آیا غدیر را فراموش کرده اید، و یا اینکه آیا جای عذر و توجیهی بعد از غدیر باقی مانده است، روشن می گردد.
البته توجه به این نکته که حضرت زهراعلیها السلام با فاصله بسیار کمی بعد از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به شهادت رسید، و تقریباً نصف این ایّام را نیز در بستر بیماری به سر برد، اهتمام خاصّ ایشان به یادآوری جریان «غدیر» در همین مدت کوتاه، روشن می گردد!
پاورقیها:
1. مائده / 67.
2. همان / 3.
3. اسنی المطالب، ص 50؛ الغدیر، ج 1، ص 97.
4. الاحتجاج، طبرسی، ج 1، ص 202؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 30؛ الامالی، شیخ مفید، مجلس 6، ح 9؛ بحارالانوار، ج 28، ص 204 و 356؛ نهج الحیاة، محمد دشتی، ص 127 و 128.
5. قصص / 68.
6. حجّ / 46.
7. کفایةالاثر، ص 198؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 123؛ بحارالانوار، ج 36، ص 353، نهج الحیاة، ص 38 - 40.
8. دلائل الامامة، ص 37 و 38؛ الخصال، ج 1، ص 173؛ بحارالانوار، ج 30، ص 124.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:16 عصر )
»» غدیر از زبان حضرت زهرا (س) 1
هفتاد روز از حادثه بسیار مهم و تاریخی غدیر خم گذشته بود که رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دیده از جهان خاکی فرو بست و روح مطهرش به عالم ملکوت عروج کرد. ارتحال پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم موجی از غم و اندوه در فضای جامعه نوپای اسلامی ایجاد کرد. بار مصیبت چنان سنگین شد که بسیاری در حیرت فرو رفتهو از خود بیخود گشتند و از تصمیم گیری مناسب و شایسته باز ماندند. جمعی نیز که از قبل خود را آماده چنین روزی کرده بودند، حال و هوای جامعه را برای ایجاد گرد و غبار، مناسب یافتند و با گِل آلودن نمودن آب، به دنبال گرفتن ماهی مراد خود رفتند. ستاره امیدی که در غدیر خم طلوع کرده و آرام بخش دل های مؤمنان گشته بود، در لابلای گرد و غبار فتنه، از دیدگان کم فروغ، محو شد. در میان ظلمت ارتحال آفتاب، شب پره ها به تکاپو افتادند و با هجوم به خانه وحی، تلاش مذبوحانه ای را برای فرونشاندن نور خدا آغاز کردند؛ غافل از آنکه نور خدا با آن دسیسه ها خاموش شدنی نیست.
گرچه در این حمله و هجوم، آتش به کاشانه تنها یادگار رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم افتاد، و گل محمّدی صلی الله علیه وآله وسلم مظلومانه در پشت در، پرپرگشت، سینه دریایی اش شکافت و پهلویش بشکست؛ اما در عین حال، او، قدِ خمیده از ظلم و ستم را برافراشت و با دست الهی خود به دامن ولایت آویخت و با تمسک به حبل الله المتین و با صلابت و شهامتی بی نظیر از حقانیت امیرمؤمنان علیه السلام سخن ها گفت، و از غربت او نشان ها داد.
زهرای اطهرعلیها السلام دفاع جانانه ای از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نمود و در این راه، مشتاقانه جام پرافتخار شهادت را سر کشید و افتخار اولین شهید راه ولایت را تا ابد به نام خود ثبت کرد؛ ولی این دفاع نیز همانند خود آن بانوی بزرگوار، در هاله ای از غربت و مظلومیت قرار گرفت و آن گونه که سزاوار بود به شیعیان وی نیز منتقل نشد.
* * *
به رغم عمر بسیار کوتاه حضرت صدیقه طاهره علیها السلام، پس از ارتحال پدر بزرگوارشان، آثار به یادگار مانده از ایشان در آن دوران بحرانی و پرتنش، بیانگر عزم راسخ و صلابت و شجاعت فوق العاده حضرت در دفاع از ولایت امیرمؤمنان علیه السلام است. جدیت ایشان در این راه، که منجر به شهادت مظلومانه اش شد، نشان از توجه ویژه و اهتمام خاص حضرت به مسأله امامت امت و زمامداری جامعه مسلمانان دارد.
از جمله محورهایی که در احتجاجات و سخنان حضرت زهراعلیها السلام جلبت توجه می کند، نقل «حدیث غدیر» است که موضوع نوشتار حاضر نیز همین مطلب است. در این نوشتار تلاش شده است استنادات حضرت به حدیث غدیر، در حدّ امکان از منابع کهن و معتبر حدیثی و تاریخی جمع آوری و تقدیم علاقمندان به غدیر گردد؛ اما قبل از پرداختن به این موضوع، پاسخ به دو سؤال ضروری به نظر می رسد:
1. چرا حضرت فاطمه زهراعلیها السلام محور بحث قرار گرفته است؟
2. چرا در میان سخنان ایشان، فقط به حدیث غدیر پرداخته شده است؟
چرا حضرت زهراعلیها السلام؟
چه ویژگی هایی در شخصیت حضرت زهراعلیها السلام هست که موجب شده ایشان به عنوان محور اصلی بحث، انتخاب و استناد آن حضرت به حدیث غدیر، از اهمیت خاصّی برخوردار گردد و حتی بر اعتبار آن حدیث بیافزاید؟
دلایل فراوانی برای انتخاب حضرت زهراعلیها السلام وجود دارد از جمله:
1. حضرت زهراعلیها السلام نزدیک ترین نسبت را با رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم داشت. او یگانه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بود که نسل پاک نبوی از طریق او ادامه می یافت و امامان از فرزندان ایشان بودند. احترام فوق العاده پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم نسبت به این دختر، حاکی از شخصیت ممتاز او بود و سفارش های مکرّر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به مؤمنان درباره حفظ حرمت او، منزلت بس عالی او را برای همگان روشن ساخته بود. حضرت زهراعلیها السلام بیش از همه، متوجه این موقعیت عالی بود و سنگینی بار مسؤولیت را نسبت به این جایگاه، بر دوش خود احساس می کرد و به همین علت بیشترین تلاش خود را جهت استفاده کامل و مفید از این موقعیت، برای یاری دین خدا و امام حق به عمل آورد.
2. قرآن منزلتی رفیع و عظمتی خاصی برای حضرت فاطمه علیها السلام تعریف کرده است. در آیه مباهله با تعبیر «نسائنا» از ایشان یاد شده و در آیه تطهیر، خداوند بر پاک و مطهر بودنشان شهادت داده است. در سوره «الانسان» با یادآوری داستان اطعام یتیم و مسکین و اسیر و اخلاص وصف ناشدنی ایشان، از برترین پاداش های الهی در حقّ آنان یاد شده است. و در کوچک ترین سوره قرآن یکی از بزرگ ترین عطایای الهی به حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم، وجود نازنین زهرای اطهر، که حقیقت کوثر است، معرفی شده و در آیه مودّت، محبت ایشان اجر رسالت نبوی صلی الله علیه وآله وسلم به شمار آمده است.
همه اینها و آیات دیگر، بیانگر مقام رفیع معنوی و کمال عبودیت و عصمت ایشان بوده و جایگاه خاصّ هدایتی ایشان را در جامعه اسلامی تبیین می نماید.
3. فاطمه زهراعلیها السلام در دوران غربت اسلام به دنیا آمد و از همان اوان کودکی، در کانون اصلی مبارزه، با طعم سختی ها و مشکلات آشنا شد. هیچ کس مانند او شاهد زحمات طاقت فرسا و شبانه روزی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نبود. گرد و غبار خستگی، با دستان کوچک او از رخسار مبارک رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم پاک می شد و در خلوت های پیامبر، او بود که درد دل های پدر را به گوش جان می شنید و با نثار محبت های خود او را غرق در سرور می کرد و همانند مادری دلسوز، سر حضرت را بر دامن می گرفت و آرام بخش دلش می گشت؛ تا آنجا که از پدر لقب «امّ ابیها» را دریافت نمود. حضرت زهراعلیها السلام نمی توانست بعد از ارتحال رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم شاهد پژمرده شدن نهال نورس اسلام باشد، که با آن همه زحمات رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم از زمین سر برآورده و با خون دل های فراوان سیراب شده بود. آیا شخصیتی مانند زهراعلیها السلام می توانست در مقابل این مسأله، خاموش بنشیند و نگران نباشد؟
4. حضرت زهراعلیها السلام همسری امیرمؤمنان علیه السلام را بر عهده داشت که دومین شخصیت ممتاز جهان اسلام؛ بلکه جهان بشریت بود. پیوند این دو نور الهی از نوع پیوندهای عادی زمینی نبود؛ بلکه بنا به تصریح رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم این ازدواج یک «پیوند آسمانی» بود و اگر علی علیه السلام نبود، برای زهرای اطهرعلیها السلام همسری شایسته پیدا نمی شد. شناخت حضرت از شخصیت امیرمؤمنان علیه السلام عمیق ترین شناخت ها بود. آنچه راکه دیگران فقط شعاعی از علی علیه السلام دیده بودند، ایشان با تمام وجود خود لمس کرده بود و از اخلاص و صفای علوی و از سوز دل و خیر خواهی وی آگاه بود. او از جان گذشتگی های فراوان علی علیه السلام و شهادت طلبی های او را هماره تجربه کرده بود. فاطمه علیها السلام پیکر پرجراحت علی علیه السلام را بارها و بارها مداوا نموده بود و شاهد بود چگونه زخم های گذشته التیام نیافته، زخم های جدیدی بر همان جا می نشیند؛ اما علی علیه السلام خم به ابرو نمی آورد و همیشه در پیشاپیش صف مجاهدان در راه خدا قرار داشت.
5. حضرت زهراعلیها السلام در بیت نبوّت بزرگ شده بود و در دوران ده ساله حکومت اسلامی در کانون اصلی حوادث مهمّ سیاسی و اجتماعی قرار داشت و با تیزبینی و هوشیاری فوق العاده خود، تمامی جریانات آشکار و پنهان را می شناخت و از ویژگی های افراد مؤثر نیز آگاهی کامل داشت. او از یک سو، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را دیده بود که برای تداوم صحیح حکومت اسلامی و بالندگی و رشد آن، تدابیر مختلفی می اندیشید و زمینه سازی های لازم را برای امامت امیرمؤمنان علیه السلام فراهم می آورد و از سوی دیگر، شاهد نگرانی های رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم و یاران نزدیک وی از وجود جریانات مخفی و مرموز در بطن جامعه بود که در صدد بودند با دستیابی به قدرت، مسیر حکومت اسلامی را تغییر دهند.
با وفات رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نگرانی ها جدّی تر شد و جریانات پنهان سر برون آوردند و از بحران به وجود آمده بیش ترین استفاده را کرده و بر اوضاع مسلط شدند. زهرای اطهرعلیها السلام با آگاهی کامل از تدابیر رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم جهت امامت امیرمؤمنان علیه السلام و با شناختی که از شخصیت علی علیه السلام داشت، که یگانه فرد شایسته برای زمامداری مسلمانان بود و با اطلاع از اوضاع سیاسی جامعه نوپای اسلامی که با صدها خطر مواجه بود، وظیفه خود می دانست که از حقّ الهی امیرمؤمنان علیه السلام دفاع نماید و در این راه، هیچ کوتاه نیاید. به همین دلیل بیش ترین حمله نیز به ایشان شد و خشن ترین برخوردها با او صورت گرفت و آن حضرت نیز با کمال شجاعت و شهامت تا پای جان ایستاد.
6. همان گونه که با آغاز رسالت پیامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم شخصیت ممتازی چون خدیجه در کنار ایشان قرار گرفت و در دوران غربت اسلام، با تمام توان و استعداد به یاری حضرتش پرداخت، با آغاز امامت امیرمؤمنان علیه السلام نیز، شخصیت بی نظیری همانند فاطمه زهراعلیها السلام به حمایت از ایشان شتافت و همه سرمایه های خود را در دفاع از مولای متّقیان نثار کرد. او با سعی و تلاش شبانه روزی خود غبار غربت را از رخسار امیرمؤمنان علیه السلام زدود و تحمل بارسنگین مظلومیت را برای ایشان آسان نمود و به حق، لقب «اوّلین شهید راه ولایت» را به خود اختصاص داد. اولین شهید راه ولایت یعنی کسی که در آن فضای پر شبهه، و آکنده از فتنه های گوناگون که در لابلای غبار برخاسته از آشوب و بلوا همه را گرفتار کرده بود، بتواند با حفظ بصیرتِ خود، لحظه ای در تشخیص حق خطا نکند و در دفاع از حق کم ترین تردیدی به خود راه ندهد. چنین انتظاری در آن شرایط، فقط از حضرت زهراعلیها السلام انتظار می رفت و بس. الحق که ایشان این رسالت را به نحو احسن و اکمل به انجام رساند. به راستی آن حضرت با کلام و عمل خود نشان داد که «ولایت»، قلب تپنده مکتب و روح دین است و بر کسانی که دغدغه حفظ مکتب دارند، جان فشانی در راه ولایت و گذشتن از همه تعلّقات برای پاسداری از امامت، مهم ترین وظیفه است. به همین دلیل است که تک تک کلمات ایشان سندی زنده و گویا و در کمال اعتبار برای همه دلسوزان دین و امت است. سندی که با خون پاک حضرت زهراعلیها السلام به امضا رسیده است و همچون امانتی گرانبها در دستان شیعیانش قرارگرفته، تا با اقتدا به آن بزرگوار، راه پر فراز و نشیب دفاع از دین و ولایت را با قدم های استوار و پر صلابت بپیمایند.
چرا غدیر؟
با اینکه سخنان زیادی در موضوعات مختلف از حضرت زهراعلیها السلام نقل شده است، چرا در مقاله حاضر فقط حدیث غدیر، مورد توجه قرار گرفته است؟ چه خصوصیاتی در حدیث غدیر هست که محور اصلی بحث گشته است؟
در جواب باید گفت: گرچه شیعه برای اثبات ادعای خود - مبنی بر امامت امیرمؤمنان علیه السلام و جانشینی ایشان نسبت به پیامبر - دلایل فراوانی دارد؛ اما در این میان، حدیث غدیر از ویژگی ها و امتیازاتی برخوردار است که آن را نسبت به دلایل دیگر، برتر و شاخص تر کرده است؛ از جمله:
1. علاوه بر محدّثان شیعه که همگی حدیث غدیر را نقل کرده اند، اغلب محدّثان بزرگ اهل سنّت و مورّخان جهان اسلام حدیث غدیر را نقل و صحّت آن را تأیید نموده اند؛ تا آنجا که اگر کسی در صحّت این حدیث تردید داشته باشد، باید به همه احادیث دیگر و حتّی مسائل بدیهی اسلام نیز با دیده تردید بنگرد.
2. گرچه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در فرصت های مختلف و موقعیت های متفاوت، بر امامت و جانشینی حضرت علی علیه السلام تصریح کرده بودند؛ اما اعلام رسمی این مطلب مهم در «غدیر خم» بوده است. با توجه به اینکه این اعلام بعد از «حجّةالوداع» بود و همه مسلمانان متوجه نزدیک شدن حادثه رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بودند و به طور طبیعی در انتظار معرفی جانشین ایشان به سر می بردند؛ رسمیّت بیشتری به روز غدیر داده بود.
3. اجتماع عظیم مردم نیز در غدیرخم، کم نظیر بود. بیشتر مسلمانان از مناطق مختلف و قبائل گوناگون، در آن جمع حضور داشتند و در حقیقت نقش پیک رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم را بر عهده داشتند، تا «پیام غدیر» را به عنوان مهم ترین خبر حجّ آن سال به منطقه خود برده و دیگر مسلمانان را از این رویداد سرنوشت ساز آگاه سازند. با توجه به این نکته که حجّ آن سال نیز آخرین حجّی بود که مسلمانان به همراهی رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم برگزار کرده بودند و حالت وداع با آن حضرت را داشت، حسّاسیت حدیث غدیر بیشتر آشکار می شود.
4. آماده کردن فضا برای اعلام این خبر مهم و سرنوشت ساز، تأثیر به سزایی در ماندگار شدن حادثه غدیرخم داشت. رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم این اجتماع را در محلّی تشکیل داد که در آنجا راه های مختلف از هم جدا می شد. بنابراین به جمعی که از آن محل گذشته بودند، خبر دادند که جهت استماع سخنان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم باز گردند و به جمع حاضر گفتند: مقداری صبر کنند تا بقیه نیز به این محل برسند. سپس منبری فراهم کردند و رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در اجتماع عظیم مردم به سخنرانی پرداخت.
مقدمه چینی های حضرت در سخنانش و سؤالاتی که از مردم کردند و سپس صراحت کلام حضرت در معرّفی امیرمؤمنان علیه السلام و بلندکردن دست وی و نشان دادن به مردم و اعلام رسمی خلافت وی، راه را برای هر نوع توجیه و تأویلی بست و «غدیرخم» را در تاریخ اسلام به طور قطعی و روشن به ثبت رساند.
5. آیه ای که قبل از اعلام رسمی ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نازل شد، بیانگر اهمیّت فوق العاده غدیر بود و از سویی، بیانگر نگرانی های رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در این زمینه هست:
«یا ایّها الرّسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس انّ الله لایهدی القوم الکافرین»(1)
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان، و اگر (این کار را) نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند.
در قرآن چنین آیه تهدیدآمیزی خطاب به رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم وجود ندارد و به صراحت اعلام نشدن ولایت علی علیه السلام را، مساوی با عدم تبلیغ رسالت الهی معرّفی می نماید و در مقابل نگرانی هایی که رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم داشت، وعده حفظ و حراست به ایشان داده می شود.
اما آیه ای که بعد از اعلام ولایت علی علیه السلام در غدیر نازل شد، موجی از سرور و شادی را در دل های مؤمنان پدید آورد و آرامش و اطمینان خاطری به آنان بخشید:
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشونی الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً»(2)
امروز کافران از (زوال) دین شما مأیوس شدند. بنابراین از آن ها نترسید و از من بترسید! امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
6. فرمان رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم به همه مسلمانان حاضر در غدیرخم، مبنی بر بیعت با امیرمؤمنان علیه السلام نیز حادثه مهمّی بود که در همان روز اتفاق افتاد. حضرت به همه مسلمانان دستور دادند تا با امیرمؤمنان علیه السلام دست بیعت دهند و اعلام وفاداری کنند. به همین منظور، خیمه ای فراهم شد و علی علیه السلام در آن خیمه نشست و مسلمانان یکایک با ایشان بیعت کردند و حتی روش خاصّی برای بیعت زنان با حضرت تدارک دیده شد؛ تا آنان نیز با خلیفه رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بیعت نمایند.
به رغم صراحت سخنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در غدیر و شفاف بودن مقصود ایشان، پس از ارتحال آن حضرت، مشکلات عدیده ای بروز کرد و مسیر ترسیم شده از طرف آن بزرگوار تغییر نمود. در چنین شرایطی بود که حضرت زهراعلیها السلام با موقعیت خاصّی که در میان امت مسلمان داشت، به حمایت از امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و با استدلال های قوی و منطق متین، از حقّ الهی علی علیه السلام دفاع نمود و با تأکید بر جریان غدیرخم و کلمات صریح رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم در آن روز تاریخی، پرده از رخسار حقیقتِ غبار گرفته بر گرفت و مسلمانان را به بیعتی که در غدیرخم با امیرمؤمنان علیه السلام داشتند، متوجه ساخت؛ تا برای چندمین بار، حجّت بر آنان تمام شود و راه دفاعاز حق تا ابد بر روی شیفتگان حق هموار گردد.
لازم به ذکر است که شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز در طول تاریخ بیش ترین تلاش را برای حفظ و صیانت از حدیث غدیر به عمل آورده اند و در مباحثات علمی خود، پیوسته به آن احتجاج نموده اند. خداوند را سپاسگزاریم که بر اثر تلاش عالمان بزرگ اسلامی، امروز نیز حدیث غدیر بر تارک احادیث به یادگار مانده از رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم می درخشد و جایگاه ویژه خود را حفظ نموده است و حقیقتاً می تواند مهم ترین عامل «وحدت» بین تمام گروه های مسلمان باشد.
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 87/9/26 :: ساعت 4:15 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
مرنجان و مرنجعزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) استسعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلامسبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلامپیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلامامام حسین علیه السلام در آیینه زیارتپیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»[عناوین آرشیوشده]