سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با خرد، ژرفای حکمت و با حکمت، ژرفای خرد بیرون آورده می شود . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حسین یعنی زیبایی و آزادگی

 

 

می نویسند زیبایی آدرس خانه خدا است و حسین یعنی زیبا که از حسن و زیبایی صادر می شود . اگر زیبایی با آزادگی ممزوج شود، تندیسی جاودان خواهد ساخت که نظیری برای آن نتوان یافت .

در این گلگشت می خواهیم درباره کسی بنویسیم که به قول عقاد پیامبرش او را «سرور جوانان بهشتی » نامید; او را به «پسر من » خطاب می کرد و درباره اش می فرمود: «آیا نمی دانی که گریه اش مرا می آزارد .»

عظمت واقعه عاشورا و قهرمانانش چنان است که بسیاری از متفکران جهان آن را ستوده، درباره اش سخنان نغز گفته اند . با توجه به حوصله این نوشتار توجه به نمونه هایی از آن سودمند می نماید:

کاپیتان هانیبلت:

آن شب (شب عاشورا) هنگامی که آتش اردوها در اطراف او در بیابان برق می زد، پیروان خویش را به اطراف خود جمع کرد و طی یک سخنرانی طولانی و قلب نواز با آن ها سخن گفت و بیعت خود را از آن ها برداشت; آن ها را از اتفاقات صبح فردا آگاه کرد و فرمود: یقینا قتل عام انجام خواهد شد و کسانی که با من بمانند یقینا شهید خواهند شد . سپس عمل بسیار زیبایی انجام داد که نشانه آگاهی کامل او از ضعف بشری و قدرت روح فداکاری وی و علامت قلب رؤوف آن بزرگوار بود . تمام چراغ های اردو را خاموش کرد و سپس به پیروان خود گفت: هر کس جرات و قلب ایستادگی و شهادت را در خود نمی بیند، در تاریکی به طور ناشناس و بدون خجلت برود . صبح روز عاشورا، در حالی که ابرهای ارغوانی در آسمان شرق جمع می شد، تمام یاران آن شب با ایمان دور امام را گرفتند و همگی آماده مرگ و شهادت بودند .

جرح جرداق (مسیحی):

فرق علی (ع) با معاویه این است که اصحاب معاویه فریفته جاه و زر و زور، مقام و منصب بودند، ولی یاران امام علی (ع) فریفته اخلاق و فضیلت و کرامت او شدند و نمونه آن در اصحاب فرزندانش پدیدار بود که وقتی یزید مردم را تشویق به قتل امام حسین (ع) و مامور به خونریزی می کرد، یاران یزید می گفتند: «کم تهب لنا; یعنی چقدر و چه مبلغ می دهی تا او را بکشیم » اما انصار امام حسین (ع) به او می گفتند: «یا امام حسین نموت معک; ما با تو هستیم و با تو می میریم .» از جمله حبیب این پیر حافظ قرآن به امام حسین (ع) در شب عاشورا گفت: اگر هفتاد بار کشته شویم، سوزانده شویم و پراکنده شویم و سپس جمع شویم و از نو زنده شویم، باز می خواهیم در رکاب تو جنگ کنیم و کشته شویم .

ونستان (امریکایی):

تا وقتی مسلمانان مثلث جاودانه ای چون: قرآن که تلاوت شود و پیام هایش پیروی گردند، کعبه ای که قصد شود و ایجاد همدلی و وحدت کند و حسینی که یاد شود و از او الهام گرفته شود دارند، هیچ کس قدرت نفوذ و تسلط کامل بر آن ها را نخواهد داشت .

عباس محمد عقاد (مصری):

جنبش امام حسین (ع) و رفتن او از مکه به سوی کشور عراق حرکتی نیست که با سنجش حوادث امروز و با پیش آمدهای روزانه معمولی به آسانی بتوان در آن قضاوت کرد; زیرا جنبش امام حسین (ع) یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوت های دینی و یا نهضت های سیاسی پدیدار شده است .

ماربین (آلمانی):

امام حسین بن علی (ع) که از دختر محبوب پیامبر (ص) فاطمه (س) متولد شد، تنها کسی است که در چهارده قرن پیش دربرابر حکومت جور و ظلم قد علم کرد . . . موضوعی را که نمی توان نادیده گرفت این است که حسین (ع) اول شخص سیاستمداری بود که تا به امروز احدی چنین سیاست مؤثری اختیار ننموده است . حسین (ع) به شعار همیشگی خود می گفت: من در راه حق و حقیقت کشته می شوم و دست به ناحق نخواهم داد . . . .

علامه علائلی، (نویسنده مصری):

تاریخ هر ملتی واقعا تاریخ بزرگان آن است . پس هر ملتی که رجال بزرگ ندارد تاریخ سترگ ندارد یا اصلا تاریخش شایسته نگارش نیست; و ما چون حسین (ع) را میان رجال تاریخ داریم نه تنها بزرگواری را مانند رجال تاریخی دیگر در نظر داریم، بلکه بزرگترین رجال تاریخ است که همه را کوچک کرده و شخصیت خود را سرمقاله همه آنان پدید آورده و این عجیب نیست; زیرا همه مردان عالم را که تاریخ شناخته، عمر خود را در تحصیل مجد و بزرگواری زمین صرف کرده اند; ولی حسین (ع) مجد آسمان را طلبید و جان خود را فدای آن کرد . . . .

دکتر طه حسین (مصری):

ابن زیاد چنان می پنداشت که با کشتن حسین (ع) فتنه را ریشه کن و شیعه را نومید خواهد ساخت و به این ترتیب آنان را وادار خواهد کرد که دست از آرزوها بشویند و به آنچه ناچار باید به آن گردن نهند سرفرود آورند . ابن زیاد فتنه را گداخته تر کرد و کار بد او کارهای بد دیگری را سبب شد و خون های ریخته شده و شکنجه هایی که به کودکان و زنان داده شد همه بر خلاف آن چه ابن زیاد می خواست نتیجه به بار آورد .

ابن ابی الحدید معتزلی (شارح معروف نهج البلاغه) در خصوص واقعه کربلا، می نویسد:

سرور مردانی که دارای حس امتناع بودند، آن کسی که حمیت به مردم آموخت و به آنان فهماند که زیر سایه شمشیر مردن از پستی و مذلت بهتر است، حسین بن علی (ع) است . به او و یارانش پیشنهاد امان شد، و لیکن نپذیرفت و زیر بار ذلت نرفت و فرمود: آگاه باشید که ناکس فرومایه ای به من اتمام حجت فرستاده و مرا میان کشته شدن و تسلیم شدن مخیر ساخته، لیکن ذلت از حضرت من دور است . نه خدا راضی است که من ذلیل شوم نه پیامبرش و نه مردان با ایمان دنیا و نه آن دامن پاکی که مرا پرورش داده و نه آن روح با مناعت که من دارم . من هرگز طاعت لئیمان را بر کشته شدن به شرافت ترجیح نخواهم داد .

منابع

1 . نور دانش، سال 2، شماره 3، ص 96 .

2 . حسین پیشوای انسان ها، م . اکبرزاده .

3 . زندگانی امیرالمؤمنین علی (ع)، عمادزاده .

4 . الامام الحسین ابوالشهداء، عباس محمود عقاد، ترجمه محمد کاظم معزی .

5 . علی (ع) و دو فرزند بزرگوارش، طه حسین، ترجمه احمد آرام، ج 2 .

6 . واقعه کربلا، عباس محمود عقاد، ترجمه مسعود انصاری .

7 . سلسله سخنرانی 79- 1378، محمد رضا سنگری .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/8/12 :: ساعت 9:38 صبح )
»» گوشههایی از الگوی رفتاری سیدالشهدا (ع) در خانواده

 

یکی از ویژگی‌های امام حسین (ع)  احترام فوق‌العاده و توجّه ایشان به همسر و رعایت حقوق آنهاست. حضرت فرزندان برومندی را نیز تربیت نمودند. در تاریخ آمده است که حضرت با سه بانو ازدواج کرده بودند. ازدواج اوّل ایشان با شهربانو[1] بود که امام سجاد (ع)  ثمره این ازدواج به شمار می‌آید. حضرت تا زمانی که (همسر اوّل‌شان) شهربانو در قید حیات بود با همسر دیگری ازدواج نکرد؛ امّا شهربانو پس از تولّد امام سجاد (ع)  دارفانی را وداع گفت و حضرت پس از فوت ایشان با زنی به نام لیلا[2](مادر علی‌اکبر (ع) ) ازدواج کرد، امّا او نیز در سنین جوانی وفات نمود. پس از مرگ لیلا مدّتی حضرت ازدواج نکرد تا این‌که روزی یک مسیحی[3] وارد شهر مدینه شد و مشاهده کرد سه نفر با چهره دلنشین و ادب و تواضع فراوان در حال حرکت هستند، از مردم پرسید که این سه نفر چه کسانی هستند؟ در پاسخ گفتند: آنان امیرالمؤمنین (ع) ، امام حسن و امام حسین8 هستند پس آن مسیحی به نزد آنان رفت و عرض کرد: من مسیحی هستم و سه دختر دارم. دخترانم با عفت و پاکدامن هستند؛ دوست دارم آنان را به ازدواج شما درآورم آن مرد بلافاصله شهادتین را به زبان جاری کرده و به مذهب اسلام مشرّف شد. سپس دختر بزرگ‌تر خود را به عقد امیرالمؤمنین (ع) ، دختر کوچک‌تر از آن را به عقد امام حسن (ع)  و کوچک‌ترین دختر خود را که نامش رباب[4] بود را به عقد امام حسین (ع)  درآورد.[5]

رباب در منزل حضرت سیّدالشهدا (ع)  به منزلتی رسیده بود که حضرت می‌فرمود: به عمرم قسم! من خانه‌ای که در آن بانوانی به نام سکینه و رباب باشد را دوست داشته و همه اموالم را در راه آنها صرف نموده و در این انفاق از سرزنش و شکایت مردم هراسی ندارم.»[6]

الگوی رفتاری امام حسین (ع)  با کودکان

یکی از دستورات تربیتی و اخلاقی دین مبین اسلام، بوسیدن و اظهار محبّت به خردسالان و کودکان می‌باشد و حتّی تقدّم سلام بر کودکان از سنّت‌های اصلی دین اسلام است.[7] رسول خاتم (ص)  همواره کودکان را مورد نوازش قرار می‌داد و آنان را می‌بوسید.[8]

در منابع روایی آمده است پیامبراسلام  (ص)  علاقة فراوانی به دختر گرامی‌شان داشتند و همواره ایشان را می‌بوسیدند. عایشه[9] که از این موضوع خشنود نبود، به پیامبر (ص)  در مورد این عمل اعتراض می‌کرد؛ امّا پیامبر (ص)  می‌فرمود: «هرگاه می‌خواهم که بوی بهشت را استشمام کنم، حضرت زهرا3 را می‌بوسم.»[10]

یکی دیگر از اعتراض‌های عایشه به پیامبر (ص)  این بود که چرا پیامبر (ص)  تا این حد به فرزندشان ‌حسین (ع)  علاقه داشته و او را می‌بوسند.[11] پیامبر (ص)  نیز در پاسخ می‌فرمود: «حسین ثمره و میوة دل من است و من به او عشق می‌ورزم.»[12]

ملاطفت و مهربانی با کودکان موجب می‌شود که آنان در دوران جوانی و بزرگسالی به دیگران محبّت نموده و بذر محبّت را در نسل‌های آینده بکارند. البتّه محبّت و مهربانی با کودکان روش‌های ویژه‌ای دارد که یکی از این روش‌ها، در آغوش گرفتن کودکان و بوسیدن آنان است. گاهی مشاهده می‌شود که والدین به دلیل خستگی فراوان، کودکان خود را فراموش کرده و به آنان محبّت نمی‌کنند؛ عدّه‌ای دیگر نیز به دلیل خجالت، از ابراز محبّت به فرزندان‌شان خودداری می‌کنند، امّا آنها باید بدانند با این اعمال، فرزندشان در آینده دچار ناهنجاری‌های اخلاقی و اجتماعی می‌شود که آثار سوئی به دنبال دارد.

امام حسین (ع)  در این زمینه الگوی تمام انسان‌هاست. ایشان همواره دست نوازش و محبّت خود را بر سر کودکان می‌کشیدند و با آنان هم‌بازی می‌شدند.

در سیره سیدالشهدا (ع)  آمده است که روزی حضرت از کوچه‌های مدینه عبور می‌کرد. در یکی از کوچه‌ها، مشاهده کرد عدّه‌ای از کودکان پس از پایان بازی در گوشه‌ای نشستند و در حال خوردن خرده‌های نان خشکی که از منازل‌شان آورده بودند، هستند. وقتی کودکان امام حسین (ع)  را دیدند، از جا برخاستند و دامان ایشان را گرفتند و گفتند: آیا با ما غذا می‌خورید؟ حضرت نیز درخواست آنان را اجابت کرد. حضرت همانند دیگر کودکان بر روی زمین نشست و با آنها خرده‌های نان خشک می‌خورد.

بعد از آن‌که خرده نان‌ها تمام شد، حضرت رو به کودکان فرمود: من دعوت شما را اجابت کرده و با شما هم‌غذا شدم، حال من از شما تقاضایی دارم، آیا آن را اجابت می‌کنید؟ کودکان گفتند: آری. حضرت فرمود: من همة شما را به منزل خود دعوت می‌کنم. کودکان که بسیار خوشحال شده بودند به همراه حضرت وارد منزل ایشان شدند.

حضرت به خادمان منزل دستور داد تا به همة کودکان، لباس زیبا داده و غذای لذیذ و مطبوعی برای آنان فراهم کنند. سپس فرمود: این کودکان هر چه داشتند سر سفره گذاشتند، من هر کاری برای آنان انجام دهم، نسبت به عمل آنان اندک است و نمی‌توانم محبت آنان را جبران کنم.»[13]

به فرمودة امام حسین (ع) ، علی اکبر (ع)  آینة تمام‌نمای رسول خدا (ص)  بوده است.[14] دربارة دوران کودکی علی اکبر (ع) ، روایتی نقل شده که گویای کرامت و تربیت او در دامان حسین‌بن‌علی8 است.

کثیربن‌شاذان نقل می‌کند: «خودم شاهد بودم که علی‌اکبر (ع)  در غیر فصل مناسب، از پدر بزرگوارش انگور طلب کرد. ناگاه امام حسین (ع)  با دست به کنارة دیوار مسجد زد و انگور و موزی از آن خارج شد. پس فرزند خود را از آن خورانیده و فرمود: از آن‌چه نزد خدای تعالی هست، به اولیائش بیشتر می‌رسد.»[15]

 

 

پی نوشت ها:

 

 

[1]. شهربانو یا شهربانویه بنابر نقل مشهور دختر یزدگرد سوم پادشاه ایران بوده است که در ایام خلافت عمر اسیر شد و به نکاح امام حسین7 درآمد و امام زین العابدین7 از او متولد شد. علامه مجلسی به نقل از تاریخ طبری در این باره می‌نویسد: «هنگامی که اسیران فارس را به مدینه آوردند، عمر خواست زنان آنها را بفروشد. امیرالمؤمنین7 فرمود: از پیامبر9 شنیدم که فرمودند: بزرگ هر قومی را گرامی دارید. عمر نیز گفت: آری من نیز این حدیث را به یاد دارم. امیرالمؤمنین7 فرمود: پس سزاوار است آنها را آزاد کنیم. حاضران از مهاجرین و انصار همه گفتند: ما حق خویش را از اینها به تو بخشیدیم. حضرت فرمود: من نیز آنها را آزاد کردم. در این حال عده‌ای خواستار ازدواج با آنان شدند. حضرت فرمودند: این امر به اختیار آنها است. پس به دستور امیرالمؤمنین7 آنها را پشت پرده بردند و امیرالمؤمنین7 از ایشان پرسید: آیا مایل به ازدواج هستید؟ آنها سکوت اختیار کردند و چیزی نگفتند. حضرت فرمودند: این نشان از رضایت آنهاست. آنگاه حضرت خواستگاران را به شهربانو نشان دادند که وی با دست به امام حسین7 اشاره کرد، بار دوم نیز همین گونه شد. در این حال "حذیفه" خطبه عقد را خواند. امیرالمؤمنین7 از نام او پرسیدند، گفت: شاه زنان و دختر کسرایم. آن حضرت فرمودند: تو شهربانویه هستی و خواهرت مروارید نام دارد. وی به زبان فارسی گفت: آری.(بحارالانوار:100/56) این بانوی گرانقدر به هنگام تولد حضرت زین العابدین7 دیده از جهان فرو بست».(الخرائج و الجرائح:2/750)

[2]. لیلی بنت ابی مرّه بن عروة بن مسعود ثقفی که در بین فارسی زبانان معروف به لیلا یا امّ لیلاست، مادر لیلی، میمونه دختر ابوسفیان و مادر میمونه دختر ابی العاص بن امیه بوده و پدرش ابی مرّة بن عروة بن مسعود ثقفی است . او همسر حسین بن علی7 و مادر علی اکبر است که در مورد حضور او روز عاشورا در صحرای کربلا اختلافاتی وجود دارد. محلّ دفن او قبرستان بقیع در شهر مدینه در کنار ام‌البنین3 است.

[3]. این شخص همان إمرؤالقیس، شاعر معروف عرب بود.

[4]. بنا به نقل مورخان حضرت رباب، دختر امرء القیس بن عدى، همسر سیّدالشهدا7 و مادر سکینه و على اصغر (عبد الله) است. او در سفر کربلا حضور داشت و همراه اسیران به شام رفت، سپس به مدینه بازگشت و مدّت یک سال براى سیّدالشهدا7 عزادارى کرد و مرثیه‏هایى هم در سوگ آن حضرت سرود. خواستگارانى از اشراف و بزرگان قریش را ردّ کرد و حاضر نشد با کسى ازدواج کند. در سوگ ابا عبد اللّه7 پیوسته گریان بود و حتی زیر سایه نمى‏رفت، از فرط گریه و اندوه بر شهادت حسین7 یک سال بعد (در سال 62 هجرى) جان باخت. از جمله سروده‏هاى او در شهادت امام حسین7 ابیاتى است که این گونه شروع مى‏شود:

انّ الذى کانَ نوراً یُستَضاءُ به             فى کَربلاء قتیل غیرُ مَدفونِ‏

        سِبطُ النبىّ جَزاکَ الله صالِحة             عَنّا و جُنّبتَ خُسرانَ المَوازین...

«آن کس که نوری روشنی بخش بود، در کربلا کشته شد و به خاک سپرده نگردید

ای سبط پیامبر! خداوند از ما تو را جزای نیک دهد و دور گرداند از تو خسران را». (أعیان‏الشیعة:6/449، الکامل:4/88).

[5]. تاریخ مدینة دمشق:69/119-120؛ «...ونهض علی بن أبی طالب7 ومعه ابناه الحسن والحسین8من المجلس حتى أدرکه فأخذ برأسه، فقال: أنا علی بن أبی طالب7 ابن عم رسول الله9 وصهره وهذان ابنای من ابنته وقد رغبنا فی صهرک فأنکحنا، قال: قد أنکحتک یا علی7 المحیاة بنت امرئ القیس و أنکحتک یا حسن7 سلمى بنت امرئ القیس وأنکحتک یا حسین7 الرباب بنت امرئ القیس ...وهی التی أقامت على قبر الحسین 7 حولاً ثم قالت:

* إلى الحول ثم اسم السلام علیکما * ومن یبک حولاً کاملاً فقد اعتذر *

وسکینة اسمها آمنة أو أمیمة وإنما سکینة لقب لقبتها أمها الرباب بنت امرئ القیس ولما توفی الحسین7 خطبت الرباب وألح علیها فقالت ما کنت لأتخذ حموا بعد رسول الله9 فلم تزوج وعاشت بعده سنة لم یظلها سقف بیت حتى بلیت وماتت کمداً وکانت من أحمل النساء وأعقلهن».

[6]. بحارالأنوار: 45/47: یقول فیها أبو عبد الله الحسین7:

لعمـرک إننی لأحب داراً            تکون بها سکینة و الرباب‏

أحبهما و أبذل جل مالی            و لیس لعاتب عندی عتاب‏

در مورد شخصیت حضرت رباب باید اشاره کرد که حضرت امام زین‌العابدین7 به احترام پدر بزرگوارشان، برای رباب احترام زیادی قائل بودند. بعد از اربعین امام حسین7 حضرت امام سجاد7 به حضرت زینب3 فرمان داد تا کاروان را برای بازگشت مهیّا کند و کسی در سرزمین کربلا نماند. امّا رباب با ادب فراوان نزد حضرت زین‌العابدین7 آمد و عرض کرد: «یابن رسول الله! آیا به من اجازه می‌دهید تا در کربلا بمانم؟» البدایة و النهایة:8/229. شهید قاضی طباطبایی قائل است که رباب، عزا را در مدینه برپا کرده است نه در کربلا و می‌گوید: افزون بر اینکه امام سجاد ع  مانع می‌‎شد، همسر امام حسین7 خود نیز تا یک سال در بیابان کربلا تنها نمی‌ماند و این مطلب را از شخصیت او بعید دانسته است. وی همچنین می‌گوید: هیچ‌کس به طور قطع نگفته که بانوی معظمه، «رباب»، تمام یک سال را در کنار قبر مطهر مانده است، ابن اثیر هم برای این قول قائلی ذکر نکرده است؛ پس خبر اول مبنی بر ماندن یک سال کنار قبر مطهر امام حسین7 و سپس از دنیا رفتن ضعیف است.(تحقیق درباره اوّل اربعین حضرت سیّدالشهدا7: 198 - 200)

[7]. اشاره به این روایت از رسول خدا9: «خمس لا أدعهن حتّی الممات... والتسلیم علی الصبیان لتکون سنة من بعدی»؛ خصال «شیخ صدوق»:271 و «عن أبی‌عبدالله7 قال موسی‌بن‌عمران7: یا ربّ أیّ الأعمال أفضل عندک؟ فقال: حُبّ الأطفال» (المحاسن: 1/293، حدیث 453)

[8]. در این زمینه روایات فراوانی وجود دارد؛ به عنوان نمونه به دو روایت اشاره می‌کنیم: الکافی:6/39، حدیث3 ؛ قال رسول‌الله9: «أحبّوا الصبیان و ارحموهم...»؛ الکامل:1/200؛ کنزالعمال:3/170، حدیث6009 ؛ قال رسول الله9: «إنّ فی الجنة داراً یقال لها الفرَح لا یدخُلها الا من فرّح الصبیان»؛

[9]. عایشه: دختر ابوبکر و همسر پیامبر9 بود که امّ عبدالله کنیه اوست. زمانی که آن حضرت درگذشت، عایشه هجده ساله بود. در زمان عثمان، عایشه به یکی از سرسخت‌ترین مخالفان عثمان تبدیل گردید. این دشمنی تا جایی رسید که عایشه فتوای قتل عثمان را صادر کرد. لذا پس از خلافت امام علی7، طلحه و زبیر نزد عایشه رفته و او را نیز  در مخالفت امام علی7 با خود همراه ساختند. وقتی جنگ با شکست سپاه جمل به پایان رسید. حضرت علی7 دستور داد تا عایشه را با احترام به مدینه باز گردانند. عایشه مخالف ولایتعهدی یزید بود. (سایت رشد، با تلخیص).

[10]. تفسیر قمی:1/22؛ «قال أبو عبد الله7: کان رسول الله9 یکثر تقبیل فاطمة3، فغضبت من ذلک عایشة وقالت: یا رسول الله9! انک تکثر تقبیل فاطمة3، فقال رسول الله9: یا عایشة! انه لما أسری بی إلى السماء دخلت الجنة فأدنانی جبرائیل7 من شجرة طوبى وناولنی من ثمارها فأکلته فلما هبطت إلى الأرض حول الله ذلک ماء فی ظهری فواقعت بخدیجة فحملت بفاطمة3فما قبلتها إلا وجدت رایحة شجرة طوبى منها ومثل ذلک کثیر مما هو رد على من انکر المعراج وخلق الجنة والنار.»

[11]. منابع روایی بر علاقه وافر پیامبرص بر حضرت سیّدالشهداء7 شهادت می‌دهند. به عنوان مثال: کفایة الأثر: 81 و82 ؛ «عن أبی هریرة قال: کنتُ عند النبی9 وأبو بکر وعمر والفضل بن العباس وزید بن حارثة وعبد الله بن مسعود، إذ دخل الحسین بن علی8فأخذه النبی9و قبّله ثم قال: «حبقه حبقه ترق عین بقه»، و وضع فمه على فمه، ثمّ قال: «اللهم إنی أحبه فأحبه وأحب من یحبه، یا حسین»؛ بحارالأنوار:43/282-283 ؛ عن أبی هریرة: کان رسول الله9 یقبّل الحسن والحسین8فقال عیینة: «إنّ لی عشرة ما قبلت واحداً منهم قط»؛

[12]. کامل الزیارات:144؛ بحارالأنوار: 44/260 ؛ «عن أبی عبد الله7 قال: کان الحسین بن علی8ذات یوم فی حجر النبی9 یلاعبه ویضاحکه، فقالت عائشة: یا رسول الله9! ما أشد اعجابک بهذا الصبی، فقال لها: ویلک وکیف لا أحبه ولا أعجب به، وهو ثمرة فؤادی وقرة عینی، اما انّ أمتی ستقتله، فمن زاره بعد وفاته، کتب الله له حجة من حججی.»

[13]. شرح احقاق الحق:11/430: «(الحسین بن علی7)مرّعلى صبیان معهم کسرة فسألوه أن یأکل معهم فأکل، ثم حملهم إلى منزله فأطعمهم وکساهم، وقال: إنهم أسخى منی لأنّهم بذلوا جمیع ما قدروا علیه وأنا بذلت بعض ما أقدر علیه.»

[14]. مقتل الحسین:2/34؛ محمّد بن أبى طالب در مقتل خود روایت کرده است که: «إنَّهُ علیه السّلام رَفَعَ شَیْبَتَهُ نَحْوَ السَّمَاءِ وَ قَالَ: اللَهُمَّ اشْهَدْ عَلَىَ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إلَیْهِمْ غُلَامٌ أشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ. کُنَّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى نَبِیِّکَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ.»

[15]. دلائل الامامة:183؛ «کثیر بن شاذان قال: شهدت الحسین بن علی7 وقد اشتهى علیه ابنه علی الأکبر عنباً فی غیر أوانه ، فضرب یده إلى ساریة المسجد فأخرج له عنباً وموزاً فأطعمه ، وقال: ما عند الله لأولیائه أکثر.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/8/12 :: ساعت 9:36 صبح )
»» سرچشمه های عزاداری شیعه پس از واقعه کربلا

 

 
 
چکیده:

در تاریخ شیعه، سنت عزاداری، علاوه بر جنبه های روحی و معنوی، رنگ سیاسی ـ اجتماعی نیز به خود گرفته است. شیعیان امامیه، با برپایی عزاداری و گرامیداشت شهیدان کربلا، طرفداری ازراه وروش پیشوایان شهیدومخالفت بادشمنان آنان رابه نمایش می گذارند.

این مراسم که هر سال پرشورتر برگزار می شود، این پرسش را مطرح می کند که سرچشمه های عزاداری شیعه امامیه پس از واقعه کربلا چیست؟

مقاله حاضر با رویکرد تاریخی، ریشه ها و سرچشمه های این سنت را بیان می کند.

 

مقدمه

بی تردید واقعه کربلا، نقطه عطفی در تاریخ شیعه است و شیعیان همه ساله در ایام محرم وصفر، بااجرای مراسم وسنت های ویژه ای این خاطره رازنده نگه داشته، آن رابه عنوان وسیله ای در جهت مبارزه منفی بادشمنان شیعه وحفظ وگسترش هویت شیعی به کار می گیرند.

طبیعی است که ریشه ها و سرچشمه های سنت عزاداری شیعیان و دوستداران اهل بیت(ع) را باید در همان روزهای نخست واقعه کربلا جست وجو کرد. شاهدان واقعه کربلا به بهترین شیوه قادر بودند که زوایای آن حادثه غمبار را برای مردم شرح دهند و با اقامه عزای امام حسین(ع) و یارانش، رسالت خود را در رسوا کردن حکومت به انجام رسانند و در این زمینه امام سجاد(ع) فرزند امام حسین(ع) و حضرت زینب (س) خواهر آن امام شهید، الگو و سرمشق بودند.

 

شواهد تاریخی

کاروان اسرای کربلا هنگام بازگشت از کربلا به مدینه و گذر از شهرهای در مسیر این راه، به ویژه، کوفه و شام با اقامه عزای امام حسین(ع) و سایر شهدای کربلا همراه بود؛ که گریه و پشیمانی مسلمانان را به دنبال داشت.

می توان گفت جملات منسوب به حضرت زینب (س) در روز عاشورا پس از شهادت امام حسین(ع) و هنگام عبور از کشته برادر، خطاب به پیامبر اکرم(ص) نخستین مرثیه هایی است که در گرامیداشت خاطره امام حسین(ع) و واقعه کربلا سروده شده است. قرة بن قیس تمیمی می گوید زنان را دیدم که بر حسین و کسان و فرزندان وی فغان کردند و به صورتهای خویش زدند. هر چه فراموش کنم، گفته دختر فاطمه را فراموش نمی کنم که وقتی بر برادر مقتول خویش گذشت، می گفت:

یا محمداه! یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء مقطع الاَعضاء، یا محمداه و بناتک سبایا و ذریتک مقتله شفی علیها الصبا.

ای محمد! ای محمد که ملائکه آسمان بر تو درود می فرستند، این حسین توست که عریان است؛ به خون خود آغشته شد و اعضای پیکرش از هم جدا شدند!ای محمددختران تو به اسیری می روند و فرزندان تو کشته شده اند و باد صبا بر اجساد آنها خاک می پاشد.

طبق نوشته بلاذری، مرثیه حضرت زینب(س) همه دشمنان ودوستان رابه گریه واداشت.

احمد بن ابی طاهر معروف به (ابن طیفور) (204 ـ 280 ق) در کتاب بلاغات النساء که مجموعه ای از سخنان بلیغ بانوان عرب و اسلام است، می نویسد: خدیم اسدی می گوید در سال 61 که سال قتل حسین(ع) بود، وارد کوفه شدم، دیدم زنان کوفه گریبان چاک زده گریه می کنند و علی بن حسین(ع) را دیدم که با حالت بیماری خطاب به آنان گفت: بر مظلومیت و مصیبت ما گریه می کنید؟ پس چه کسی جز شما ما را کشت؟! در این هنگام حضرت زینب (س) با دست به مردم اشاره کرد تا خاموش شوند. با اشاره او نفسها در سینه ها حبس و صدای زنگ شترها خاموش شد. آنگاه شروع به سخن کرد.

من زنی با حجب و حیا را فصیح تر از او ندیدم گویی از زبان علی(ع) سخن می گفت. سخنان زینب چنین بود:

مردم کوفه، مردم مکار خیانتکار! هرگز چشمهایتان از اشک تهی مباد، هرگز ناله هایتان از سینه بریده نگردد. شما آن زن را می مانید که آنچه می رِشت، به یک باره پاره و از هم باز می کرد. آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستن هستید! پس با چنین ننگی که برای خود خریدید، بسیار بگریید و کم بخندید. می دانید چه خونی را ریختید؟ می دانید این زنان و دختران که بی پرده در کوچه و بازار آورده اید، چه کسانی هستند؟ می دانید جگر پیامبر خدا را پاره کرده اید؟ چه کار زشت و احمقانه ای!

بر پایی عزاداری امام حسین(ع) و سرودن مرثیه ها و بیان خطابه هایی که موجب حزن و اندوه و گریه شنوندگان و در پی آن پشیمانی از یاری نکردن امام حسین(ع) و بغض و کینه از عاملان فاجعه کربلا را به دنبال داشت، حتی در برابر عبیداللّه بن زیاد حاکم کوفه و یزیدبن معاویه، دومین خلیفه اموی گزارش شده است.

طبری و بلاذری نقل می کنند هنگامی که عبیداللّه بن زیاد با چوب به لبهای امام حسین(ع) می زد، زیدبن ارقم در اعتراض به این عمل به وی گفت: «این چوب را از این لب و دندان بردار! قسم به آن که خدایی جز او نیست، پیامبر خدا(ص) را دیدم که بر این لب بوسه می زد». زید پس از بیان این مطلب به شدت شروع به گریستن می کند و حاضرین را تحت تأثیر قرار می دهد. ابن زیاد در پاسخ به این رفتار زید، او را دشنام داده و می گوید خدا دیدگان تو را بگریاند؛ به خدا اگر پیر و خرفت نبودی گردنت را می زدم! حمید بن مسلم که شاهد ماجرا بوده و طبری این ماجرا را از او نقل می کند، می گوید زید برخاست و از مجلس بیرون رفت و من به دنبال او رفتم. از مردم شنیدم که می گفتند به خدا قسم زیدن بن ارقم سخنی گفت که اگر ابن زیاد شنیده بود، وی را می کشت. از آنها پرسیدم چه گفت؟ گفتند بر ما گذشت در حالی که می گفت: برده ای، برده ای را به شاهی رسانید و آنها را از آن خویش کرد. ای گروه عرب پس از این، شما بردگانید. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید که نیکانتان را بکشند و بدانتان را برده کنند. به ذلت رضایت دادید. ملعون باد آن که به ذلت رضایت دهد.

جالب است که برخی منابع، برپایی نخستین مجلس عزاداری امام حسین(ع)را از کارهای یزیدبن معاویه می دانند. ذهبی به نقل از سفیان ثوری می گوید پس از شهادت امام حسین(ع) و وارد شدن زنان خاندان حسین(ع) بر یزید در حالت اسارت، یزید به زنان خود دستور داد که به دیدن اسراء بروند و امر کرد که زنان آل سفیان سه روز برای امام حسین(ع) عزاداری کردند.

طبری نقل می کند، وقتی خبر کشته شدن امام حسین(ع) را به یزید دادند، چشم او اشک آلودشد و [خطاب به قاتلان امام حسین(ع)] گفت: از اطاعت شما، بی کشتن حسین نیز خشنود می شدم، خدا پسر سمیه را لعنت کند، به خدا اگر کار وی به دست من بود می بخشیدمش، خدا حسین را رحمت کند. وی سپس این شعر را سرود:

یَفْلِقْنَ هاماً مِن رجالٍ أعزّةٍ عَلَینا وَ هُمْ کانوا أعَقَ وَ أظْلَما

سرهایی را شکافتند که برای ما عزیز بود؛

در حالی که خودشان [قاتلان امام حسین(ع) و یارانش] ناسپاس تر و ستمکارتر بودند.

آنگاه یزید دستور داد زنان اهل بیت امام حسین(ع) را در خانه ای جداگانه جای دادند. پس از آن به خانه یزید رفتند و زنان خاندان معاویه، گریه کنان و نوحه گویان به پیشباز آنها رفتند و سه روز عزای امام حسین(ع) گرفتند.

همچنین نقل شده است که هند، دختر عبیداللّه بن عامر که همسر یزید بود. وقتی خبر آمدن اسرای اهل بیت(ع) به همراه سرهای شهیدان کربلا به شام را شنید، جامه بر تن کرد و چادر پوشید و نزد یزید رفت و پرسید: آیا سر حسین بن علی، پسر فاطمه دختر پیامبر خدا(ص) را آورده اند؟ یزید پاسخ داد: آری، بر او شیون کن و بر دختر پیامبر خدا(ص) گریه سر ده و سرودهای دردناک بخوان. چون زنان حسین(ع)، سر حسین(ع) را دیدند فریاد برآوردند. زنان یزید فریاد کشیدند و دختران معاویه شیون سر دادند.

ابن اثیر، پس از نقل آنچه در تاریخ طبری آمده است، اضافه می کند که زنان حسین(ع) را نزد یزید بردند و زنان خاندان یزید و دختران و کسان معاویه فغان بر آوردند و ولوله کردند.

این موضوع، عمق فاجعه کربلا را بیان می کند که حتی دستور دهندگان به این جنایت نیز می خواستند، تظاهر به مخالفت با چنین شیوه برخورد با امام حسین(ع) و یارانش کنند و سعی در دلجویی از مصیبت دیدگان و اهل بیت(ع) نمایند. محمد باقر محمودی در پاورقی انساب الاشراف، از این نکته نتیجه می گیرد که کسانی که از عزاداری امام حسین(ع) جلوگیری می کنند، از زنان یزید پست تر و از یزید شقی تر و قسی القلب تر هستند.

بعید نیست روایاتی که حکایت از نارضایتی یزید از فاجعه کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش و رفتار ناشایست با اهل بیت امام حسین(ع) دارد، برای کاهش نفرت مسلمانان از دستگاه حکومتی امویان، جعل شده باشد. به ویژه آن که روایاتی دیگر در همان کتاب تاریخ طبری نقل شده است که یزید سعی در توجیه عمل قتل امام حسین(ع) و یارانش می کند. در تاریخ طبری آمده است که یزید بن معاویه بزرگان شام را فراخواند و سپس دستور داد اسرای کربلا را نزد او آورند. علی بن حسین(ع) و زنان و کودکان اسیر در حالی که می گریستند نزد او آورده شدند. یزید خطاب به علی بن حسین(ع) گفت: ای علی، به خدا پدرت حق خویشاوندی مرا رعایت نکرد و حق مرا نشناخت و با من بر سر قدرتم به نزاع پرداخت و خدا با او چنین کرد که دیدی.

چنان که ملاحظه می گردد، یزید گناه قتل امام حسین(ع) و یارانش را به گردن شخص امام حسین(ع) می اندازد و علت فاجعه کربلا را نشناختن حق خلافت یزید وقدرت طلبی امام حسین(ع) می داند و رفتاری که با حسین بن علی(ع) و یارانش شد را مکافات الهی می داند. درست همان استدلالی که معاویه در جنگ صفین برای کشته شدن عمار آورد.

توضیح این که عمار یاسر، صحابی پیامبر(ص) از نخستین کسانی بود که به همراه خانواده اش مسلمان شد و در راه اسلام شکنجه های فراوان دید. مادرش سمیه و پدرش یاسر و برادرش در اثر شکنجه های مشرکین قریش به شهادت رسیدند و سمیه اولین زن شهید راه اسلام بود. پس از رحلت پیامبر(ص) از یاران نزدیک علی(ع) شد و در جنگ صفین، در رکاب امام به شهادت رسید. پیامبر(ص) درباره او فرموده بود که تَقْتُلُکَ الْفِئَة الْباغیةُ، تو را گروه ستمگر می کشند. همین روایت پیامبر(ص) سبب شد که به هنگام کشته شدن عمار، عده ای از سپاهیان معاویه دچار تردید شوند، به طوری که معاویه، عمرو عاص را که این روایت را از پیامبر نقل کرده بود سرزنش کرد و گفت اهل شام را بر من شوراندی، آیا هر سخنی از پیامبر خدا شنیده ای را بازگو می کنی؟ عمروعاص گفت به خدا من آن سخن را وقتی گفتم که نمی دانستم صفین پیش می آید و علم غیب نداشتم. روزی که آن حدیث را گفتم عمار با من و تو بود و تو نیز همان را که من روایت کرده ام روایت کرده ای. اگر شک داری از شامیان بپرس! معاویه از این پاسخ عمرو به خشم آمد و از او روی برتافت.

معاویه برای فریب مردم شام گفت: آن که عمار رابه جنگ آورده اوراکشت. منظور معاویه از این سخن این بود که قاتل واقعی عمار، علی(ع) است که او را به جنگ صفین آورده بود. علی(ع) در پاسخ فرمود: آری قاتل حمزه(ع) هم ما هستیم چون او را به جنگ برده بودیم! کنایه از این که اگر قاتل عمار، علی(ع) است که او را به جنگ صفین آورده، پس قاتل واقعی حمزه(ع) هم پیامبر(ص) است چون ایشان، او را به جنگ احد برده بود.

همچنین روایاتی به ما رسیده است که یزید و اطرافیانش کشتار کربلا را انتقام کشته های بدر و همچنین قصاص خون عثمان تلقی می کردند. طبری می نویسد: عبدالملک گوید وقتی خبر کشته شدن حسین(ع) را به مردم مدینه دادم به خدا هرگز فریاد غرایی چون فریادی که زنان بنی هاشم از خانه هایشان به عزای امام حسین(ع) بر آوردند، نشنیده ام. گوید عمر و بن سعیدبخندید و شعری به این مضمون خواند:

عَجَّت نِساءُ بنی زیاد عَجَةً کعجیج نسوتنا غداه الاَرنَب

یعنی: زنان بنی زیاد روز پس از جنگ ارنب فغانی کردند که همانند فغان زنان ما بود.

گوید آنگاه عمروبن سعید گفت: این بانگ عزا، [بانگ عزای زنان بنی هاشم پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش]، به عوض بانگ عزای عثمان بن عفان بود.

همچنین نقل شده است که یزید در مجلسی که اسرای اهل بیت(ع) حاضر بودند، به خواندن اشعاری از ابن زبعری، یکی از شعرای زمان جاهلیت که دشمن سرسخت مسلمانان بود و در فتح مکه به نجران فرار کرد پرداخت. این اشعار چنین بود:

لَیْتَ أشیاخی بِبدْرٍ شَهِدوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الاْءسَلْ
لاَءهَلّوا و اسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قالوا: یا یزیدُ لاتُشَلُ
قَدْ قَتَلْنا الْفَزْمَ مِنْ ساداتِهِمْ وَ عَدَلْناه بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلْ
لَعبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا خَبَرٌ جاءَ و لا وَحْیٌ نَزَلْ
لَسْتُ مِن خُنْدُفَ اِنْ لَمْ أنْتَقِمْ مِنْ بَنی أحْمَدَ ما کانَّ فَعَلْ

ترجمه: ای کاش پدران و درگذشتگان من که در روز جنگ بدر کشته شدند، بودند و این منظره را می دیدند که چگونه طایفه خزرج از دم شمشیرهای ما به جزع آمده و ناله می کنند. ای کاش آنان بودند و با شادی فراوان می گفتند که: یزید! دستت درد نکند. ما به تعداد کشتگان بدر، سروران وآقایان قوم آنها را کشتیم. بنی هاشم خواستار سلطنت بودند وآن رابه بازی گرفتند، در حالی که حقیقتانه رسالتی وجود داشت ونه وحیی نازل می شد! بی هیچ شک و تردید من از نسل «خندف» نیستم، اگر انتقام خود را از آل نبی نگیرم.

حضرت زینب (س) پس از شنیدن این اشعار، از جای برخاست و گفت: ای یزید! تو گمان کرده ای که اگر زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را همانند کنیزانی به اسارت بگیری، ما را نزد خدا خوار کرده ای و خود، در نزد او قابل احترام خواهی بود، و این نشان دهنده مقام و ارزش تو در نزد خداوند است؟ که به این خاطر با غرور و نخوت به اطراف می نگری؟ آیا از این که کارهای دنیایت رو به راه گشته و رشته امورت به هم پیوسته و منصبی را که حق ما خاندان است از آن خود نموده ای، خوشحال و شادمانی؟ و پس از این همه (جنایت) بی آن که خود را مقصر و گنهکار بدانی و عظمت جنایتی را که مرتکب گشتی، درک کنی، این گونه می خوانی:

«ای کاش در گذشتگان من بودند و با خوشحالی فریاد می زدند که: دستت درد نکند ای یزید!» ای یزید! بدان که من به خاطر حوادث ناگوار روزگار، ناگزیر از سخن گفتن با توشده ام ولی بدان که ارزش تودر دید من ناچیز ومستحق سرزنش زیاد وملامت بسیاری، دیگر چه بگویم چرا که سیل اشک امان نمی دهد و سینه ام در حال گداختن است.

در سنت عرب، خصوصاً قریش چنین آمده است که به هنگام مصیبت و در گذشت فردی، زنان نوحه هایی با آهنگ حزین می سرودند تا دیگران را بگریانند. سروده ها و نوحه های غم انگیز زنانی چون حضرت زینب (س)، زینب بنت عقیل، فاطمه صغری (دختر امام حسین(ع)) و ام السلمه را می توان در این راستا دانست. هر چند که به این نکته باید توجه داشت که تمامی مردان همراه امام حسین(ع) جز علی بن حسین(ع) به شهادت رسیده بودند و وظیفه اصلی ابلاغ پیام شهدای کربلا بر دوش زنان بود.

در صفحات پیش به جملاتی از حضرت زینب (س) در این باره اشاره شد.

یکی دیگر از زنانی که با سرودن اشعار حزن انگیز خاطره فاجعه کربلا را زنده نگاه داشته و با بیانات خود احساسات دیگران را برانگیخت و آنان را به اندیشه واداشت زینب، دختر عقیل بن ابیطالب است.

وی از جمله زنانی است که در قیام امام حسین(ع) مصیبتهای فراوان دید. مسلم بن عقیل برادر وی، فرستاده امام حسین(ع) قبل از حادثه عاشورا در کوفه به شهادت رسید. دو تن از برادران دیگرش به نامهای عبدالرحمن و جعفر و همچنین دو تن از فرزندان مسلم، عبداللّه و محمد (اینها علاوه بر دو طفل مسلم که یک سال پس از واقعه کربلا به شهادت رسیدند، هستند) و یکی دیگر از برادر زادگانش به نام محمد بن ابی سعید در روز عاشورا در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند.

از جمله سروده های حزن انگیز این زن هاشمی در رثای شهدای کربلا چنین است:

عَیْنی اَبْکی بعَبْرهٍ و عَویلِ و انُدْبی إن ندبتِ آل الرَّسولِ
سِتَّهٌ کُلَّهُم لِصُلْب علّیٍ قَدْ اُصیبوا خمسه لعقیل

چشم من، اگر می گریی بر خاندان پیامبر(ص) گریه کن [وای دل من] اگر می نالی بر آل رسول زاری کنم. [که در یک روز] شش تن از فرزندان علی(ع) و پنج تن از اولاد عقیل به شهادت رسیدند.

مورخین اشعار زیر را نیز از قول زینب بنت عقیل نقل کرده اند که امت اسلامی را در برابررفتارناشایست لشکریان یزیدبااهل بیت پیامبر(ص) موردخطاب وعتاب قرار می دهد:

عبدالرحمن بن عتیبه می گوید چون مردم مدینه از کشته شدن حسین(ع)خبر یافتند، دختر عقیل بن ابی طالب، همراه زنان همدل خویش با سر برهنه بیامد. او در جامه خویش می پیچید و شعر می خواند:

مَاذا تَقولُونَ قالَ النَّبیُ لَکُمْ ماذا فَعَلْتُم وَ أنْتُم آخِرُ الاُمَمْ؟
بِعِتْرَتی و بِأهْلی بَعْدَ مُفْتَقَدیَ نِصْفُ اُساری وَ نِصْفٌ ضُرِجُوا بِدَمٍ ما کانَ
هذا جَزائی إذ نَصَحْتُ لَکُمُ اَنْ تُخْلُفُونی بِشَرٍ فی ذَوِی رَحِمی

چه پاسخی دارید هنگامی که پیامبر(ص) از شما بپرسد در حالی که آخرین امت بودید با عترت و اهل بیت من پس از فقدان من چه رفتاری کردید؟

نیمی را به اسارت در آوردید و نیمی را به خون خویش آغشته کردید. این پاداش من نبود، چه من شما را اندرز دادم، که مبادا پس از من با خویشانم به بدی رفتار کنید.

البته با توجه به پایبندی مردم صدر اسلام به ویژه خاندان بنی هاشم به اصول اسلامی و دستور صریح قرآن به حفظ حجاب در برابر نامحرم، باید در این گفته طبری که دختر عقیل با سر برهنه در برابر دیدگان همگان نوحه سرایی کرده باشد تردید کرد.

ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین علی(ع) خواهر امام حسین(ع) یکی دیگر از زنانی است که در جریان واقعه کربلا با خطابه و سرودن اشعاری اندوهگین به افشاگری در مورد فاجعه ای که روی داده بود پرداخته است. وی در حالی که گریه راه گلویش را گرفته بود و به سختی می گریست خطاب به مردم کوفه گفت:

ای مردم کوفه! بدا به حالتان. چه کردید؟! به حسین خیانت کردید و او را تنها گذاشتید و کشتید و داراییش را به یغما بردید و زنانش را به اسیری گرفتید؟ مرگ و نابودی بهره تان باد. هیچ می دانید چه بلایی بر سر خود آوردید و چه گناهی مرتکب شدید؟ چه خونهایی ریختید و به چه کار بزرگی دست زدید و کدام دارایی را به یغما بردید؟ شما بهترین مردان بعد از رسول خدا(ص) را کشتید؛ با این حال حزب خدا پیروز است و حزب شیطان شکست خورده و زیانکار. آنگاه چنین سرود:

قَتَلْتُمْ أخی صَبْراً فَوَیْلٌ لاُمِّکُمْ سَتَجْزونَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ
سَفْکُمْ دِماً حَرَّمَ اللّه َ سَفْکَها وَ حَرَّمَها القُرآنَ تَمْرَ مُحمَّدً
ألا فَابشِروا بِالنّارَ إنَّکُمْ غَداً لَفی سَقَر حَقّاً یَقیناًتُخَلِّدوا
وَ إنّی لاََبْکی فی حَیاتی عَلی أخی عَلی خَیرِ مِنْ بَعْدٍ النَّبی سَیُولَدْ
بِدَمْعٍ غَزیرٍ مُسهَلِ مکفکف عَلی الخَد مِنّی ذاپیاً لَیْسَ یَحْمَدْ

«برادر مظلوم مرا با سخت ترین وضعی کشتید. وای بر شما باد که به زودی گرفتار آتشی خواهید شد که سخت سوزان است. خونهایی را ریختید که خداوند حرامش کرده بود و قرآن و محمد نیز آن را محترم شمرده بودند. پس با خبر باشید و مژده باد شما را به آتش دوزخ بی شک فردا در جهنم و تا ابد گرفتار آن خواهید بود. من هم در سراسر زندگیم بر برادرم می گریم؛ بر بهترین کسی که پس از رسول خدا(ص) به دنیا آمده بود. با سرشکی مدام که سیل آسا از چشمهایم بر رخسارم جاری است و تمامی نخواهد داشت» با سخنرانی و مرثیه سرایی ام کلثوم مردم ناله سر دادند و ندبه و گریه کردند.

فاطمه صغری دختر امام حسین(ع) نیز با معرفی اهل بیت پیامبر(ص) کوفیان را به عمق جنایتی که مرتکب شده بودند، آگاه ساخت. بخشی از سخنرانی او چنین است:

ای مردم کوفه! ای مردم فریبکار و دغل باز و خود خواه! ما خانواده ای هستیم که خداوند ما را به شما و شما را به ما مورد آزمایش قرار داد. و ما از این آزمایش پاک و سربلند بیرون آمدیم و آزمایش ما را به وجهی نیکو پذیرفت و علم خودش را در ما به ودیعت نهاد و فهم آن را به ما ارزانی داشت، این است که ما گنیجنه دانش اوییم به بزرگواری خود ما را گرامی داشت و به وجود پیامبر محمد(ص) ما را آشکارا بر همه مخلوقاتش برتری داد.

اما شما ما را تکذیب کردید و کشتن ما را وا شمردید و تاراج اموالمان را مباح دانستید. گویا ما فرزندان ترک و اسرای کابل هستیم. با خونی که از ما ریخته اید و دستهایی که به چپاول اموال ما گشوده اید، نوید شادی و سرور به خود ندهید که عذاب الهی شما را فرا گرفته و سختیهای آن فرود آمده و لعن و نفرین خدا بر ستمگران است.

یعقوبی معتقد است که مردم مدینه را نخستین بار، ام سلمه وادار به عزاداری برای امام حسین(ع) کرد. طبق گفته او در اثر تحریکات ام سلمه، چنان شیون و زاری از زنان مدینه برخاست که هرگز مانند آن نشنیده شده بود.

ام سلمه یکی از همسران پیامبر(ص) بود که در دفاع از اهل بیت پیامبر(ص) از جمله فاطمه (س) و علی(ع) نقش زیادی داشت. وی در هنگامی که عایشه، همسر دیگر پیامبر (ص) به عزم جنگ با علی(ع) از مدینه به سوی بصره حرکت کرد، نامه ای به او نوشت و او را از این کار منع کرد.

در مورد نقش ام السلمه در افشاگری علیه حکومت یزید و محکوم کردن قتل امام حسین(ع) توسط لشکریان یزیدروایات متعددی نقل شده است. سیوطی از قول ترمذی نقل می کند که سلمی روایت می کند روزی ام السلمه را در حال گریه و زاری دیدیم. از او پرسیدیم چرا گریه می کنی؟ گفت رسول اللّه (ص) را درخواب دیدم که خاک برسر می پاشید. ازایشان سؤال کردم چه شده است؟ فرمود من شاهدکشته شدن حسین(ع) بودم. همچنین ازام السلمه نقل شده است که گریه و عزاداری جنیان بر امام حسین(ع) را شنیده است.

ابن اثیر نقل می کند، شخصی به نام تیمی تیم مره که از همگان بریده بود و همواره نزد هاشمیان می زیست در سوگ حسین(ع) چنین سرود:

مَرَرْتُ عَلی اَتیابِ آلُ مُحمد فَلَمْ اَرَها اَمْثالَها یَوْمَ حَلَّتِ
فَلا یُبْعَد اللّه الدیار و اهلها وَ اِنْ اَصْجَتْ مِن اَهْلِها قَدْ تَحِلَّت
وَ اِنَّ قتیل الطّفِ مِنْ آل هاشم أذَلَّ رِقابَ المسلمین فَذَلَّت
وَ کانوا رَجاءً ثُمَّ اضحوا رزِیةً لَقَدْ عظمت تلک الرِّزایا وَ جَلَّت
وَ عند غَنیَ فِطَره مِنْ دَمائنا سَنُجْزیهِمُ یُوْماً بِها حَیْثُ حَلَّتٍ
اذَا فْتَفْزَتْ فَتینٌ جَیَرْنا فَقَرَها تُقَتِلُنَا قَیْسٌ اِذا لنعل زِلَّتِ

یعنی: بر خانه های خاندان محمد گذر کردم، ولی آنها را نه چندان دیدم که بر روزگار داشتن ماندگاران بودند. خدا اینها با ماندگارانشان را دور گرداناد گرچه امروز دیگر ماندگاری ندارند. کشته آن دشت بلند (کران رودبار) از خاندان هاشم، با مهربانی و خجستگی خود گردنهای مسلمانان را رام خود ساخت و همگی فرمانبر او گشتند. [حسین با کشته شدن خود، گردن های مسلمانان را از شرم فرو افکند و همگی را تسلیم خود ساخت]. اینها امیدها بودند که اکنون داغها شدند. این سوگ ها بزرگ شدند و گران بر آمدند. در خاندان (غنی) نیز قطره ای از خون ماست اینان به هر جا کوچ کنند و در هر جا فرود آیند روزی از روزها کیفرشان کنیم. چون قیس تهی دست گردد، آن را بنوازیم ولی چون موزه بلغزد، قیس کشتارمان کند.

پس از افشاگری هایی که توسط اهل بیت امام حسین(ع) و شیعیان صورت گرفت به تدریج بر تعداد دشمنان حکومت اموی و کسانی که از عدم یاری امام حسین(ع) پشیمان بودند افزوده گشت و قیامهای متعددی بر ضد امویان شکل گرفت.

یکی از این قیامها، جنبش توابین بود. این جنبش توسط پنج تن از بزرگان شیعه که به دوستی علی(ع) و خاندانش معروف بودند رهبری می شد. آنها عبارت بودند از سلیمان بن صرد خزاعی که صحابی پیامبر(ص) بود، مسیب بن نجیبه فزاری، عبداللّه بن سعد نفیل ازدی، عبداللّه بن وال تمیمی و رفاعه بن شداد بجلی که همه آنها با علی(ع) هم عصر و در جنگ های او با ناکثان و قاسطان و مارقان شرکت کرده بودند.

جلسات توابین که به صورت مخفیانه تشکیل می شد، در واقع عزاداری و رگیه برای امام حسین(ع) و اظهار پشیمانی از عدم یاری ایشان بود. آنها با خدا پیمان می بستند که انتقام خون آن حضرت را بگیرند، هر چند این امر به نابودی آنان بینجامد.

هنگامی که توابین به عزم نبرد با سپاهیان اموی شام خروج کردند یک شبانه روز بر سر قبر امام حسین(ع) گرد آمدند و در آنجا به نوحه سرایی و عزاداری پرداختند. ابی مخنف در این باره می گوید:

وقتی [توابین] به قبر حسین(ع) رسیدند یکباره بانگ بر آوردند و بگریستند و هیچ روز دیگر بیش از آن، مردم گریان دیده نشده بود...

... سلیمان گفت: خدایا، حسین، شهید پسر شهید، مهدی پسر مهدی، صدیق پسر صدیق را قرین رحمت بدار، خدایا تو را شاهد می گیریم که ما بر دین و راه آنها هستیم و دشمن قاتلانشان و دوست دوستدارانشان.

در تاریخنامه طبری، ترجمه بلعمی نیز آمده است که:

سلیمان بن صرد خزاعی گفت برویم و زیارت [قبر امام حسین(ع)] کنیم و توبه [سازیم[ جانها فدا کنیم، مگر کفارت آن گناه باشد. چون آنجا شدند و چشمهایشان بر گور افتاد، همه پیاده شدند و سر برهنه کردند، چنانکه آوازشان پنج فرسنگ می رفت و سلیمان پیش گور به زانو در آمد و خاک بر سر می کرد.

با وجودی که عبداللّه بن زبیر از دشمنان اهل بیت(ع) و از محرکین اصلی جنگ جمل بر ضد علی(ع) بود و امام حسین(ع) را در قیام بر یزید همراهی نکرد، برای بهره برداری از حادثه عاشورا بر امام حسین(ع) و یارانش به نوحه سرایی و عزاداری پرداخت و مردم کوفه را به سبب این که از یاری آن حضرت خودداری کردند و یزید بن معاویه و همه کسانی که در جنگ با او شرکت کردند را مورد لعن قرار می داد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/8/12 :: ساعت 9:29 صبح )
»» چه کسانی امام حسین (ع) را یاری نکردند؟

 


جریان سیدالشهدا علیه‌السلام شامل خود ایشان و یارانی می‌شد که در صحرای کربلا به‌همراه ایشان به شهادت رسیدند؛ افرادی که مبانی بنیادین و مبانی معرفتی خوبی داشتند و مسائل اسلامی را در دوره‌ی خود به‌خوبی درک کرده بودند. این جمع چون با استدلال و اندیشه‌ی صحیح به مسئله‌ی امامت پی برده بودند، دیگر در هر مسئله‌ای با امام حسین علیه‌السلام بحث‌وجدل نمی‌کردند و نگاه او را کامل‌ترین نگاه نسبت به همه‌ی مسائل و نسبت به همه‌ی رجال آن عصر می‌دانستند
 
از منظر جریان شناسی تاریخی، می توان طیف ها و افراد مختلف زمانه ی سیدالشهدا علیه السلام را در سه جریان کلی مورد بررسی قرار داد:

جریان اول
جریان سیدالشهدا علیه السلام شامل خود ایشان و یارانی می شد که در صحرای کربلا به همراه ایشان به شهادت رسیدند؛ افرادی که مبانی بنیادین و مبانی معرفتی خوبی داشتند و مسائل اسلامی را در دوره ی خود به خوبی درک کرده بودند. این جمع چون با استدلال و اندیشه ی صحیح به مسئله ی امامت پی برده بودند، دیگر در هر مسئله ای با امام حسین علیه السلام بحث وجدل نمی کردند و نگاه او را کامل ترین نگاه نسبت به همه ی مسائل و نسبت به همه ی رجال آن عصر می دانستند، زیرا نگاهشان به مسئله ی امامت این بود که امام، معصوم از هرگونه خطا و اشتباه است، بی هوا و مؤمن راستین است، سخنش سخن خداست و در عین حال دشمن شناسی قوی و مسلط به مسائل روز و خلاصه حجت است.

در عین حال که نگاه و مبانی این افراد سالم بود، آن ها عمل صالح و سالم هم داشتند. چون دید و نگاه سالم به تنهایی انسان را حفظ نمی کند. چه بسیار افرادی که در روز عاشورا به حقانیت امام حسین علیه السلام ایمان داشتند، ولی چون شکم هایشان از حرام پر بود، از قاتلان ایشان شدند. اما این افراد، هم نگاه و مبانی سالم داشتند، و هم عمل صالح.

جریان دوم
جریان دوم، جریان اموی به رهبری یزید بود که اساس آن برپایه ی ظلم و فساد استوار بود. باطل بودن جریانی مثل یزید الان برای ما کاملاً روشن است، اما در آن دوره با همه ی فسق و فجورهایش، شفاف نبود. منطق بنی امیه، منطق استکبار، منطق تفرعن و منطق قبیله ی برتر بود. نیازی به توضیح نیست که این منطق، منطق باطلی است و قدرت هایی مثل آمریکا، اسرائیل و انگلیس الان همان منطق بنی امیه را دارند و خود را برتر می دانند. می توان گفت مبانی مدرن غرب، همان نگاه بنی امیه است، اما با تئوری پردازی قوی تر و شیک تر. این تفکر باطل است و با فطرت انسانی تعارض دارد و جریان امام حسین در تعارض و تقابل با این جریان بود. تقابل جریان حسینی و اموی با یکدیگر کاملاً روشن است.

جریان سوم
اما در میان دو جریان فوق، جریان سومی وجود داشت که توجه به آن اهمیت ویژه ای دارد. این جریان، جریان گسترده و بزرگی است که زیاد به آن پرداخته نشده است، ولی واقعاً نیاز به بحث دارد. این جریان، خود به چند دسته ی کوچک تقسیم می شود. بسیاری از افراد این جریان کسانی بودند که در ظاهر یا حتی در مواردی در باطن، طرفدار و محب سیدالشهدا علیه السلام و خیلی مواقع هم همراه اهل بیت علیهم السلام بودند، اما این حب و ارادت مانند جریان رهروان سیدالشهدا علیه السلام حب و ارادت تام نبود؛ به طوری که حاضر نشدند با نهضت عاشورا همراهی کنند. البته هر قسم از این جریان به یک دلیلی که ذکر خواهد شد، حاضر نبودند هزینه ی قیام در کنار امام حسین علیه السلام را بپردازند.

قسم اول از این جریان افرادی هستند که در رکاب اهل بیت حرکت می کردند، اما به دنبال منافع مالی و دنیوی خود بودند. به هرحال ائمه ی اطهار علیه السلام به دنبال برپایی حکومت بودند، جایگاه و اعتباری در عالم و روزگار خود داشتند و عده ای می خواستند از این موقعیت برای خود دکانی باز کنند، دم و دستگاه درست کنند و به نان ونوایی برسند. بخشی از مردم کوفه و بصره را در آن زمان می توان جزء این گروه نام برد. یکی از چهره های برجسته ی این دسته، احنف بن قیس، یکی از سران قبایل بصره است که در جنگ صفین همراه امام علی علیه السلام بود، ولی وقتی امام حسین علیه السلام در مسیر حرکت به سوی کربلا طی نامه ای از او کمک خواست، گفت: «قد جرّبنا آل أبی الحسن فلم نجد عندهم إیالة ولا جمعا للمال ولا مکیدة فی الحرب»: «ما فرزندان اباالحسن را آزموده ایم. در نزد این ها از توانایی حکومت کردن، جمع آوری مال و ثروت و حیله و مکر در جنگ خبری نیست.»

وی با این جمله راز همراهی گذشته اش با اهل بیت علیهم السلام را فاش کرد، زیرا گفت من بارها خاندان علی علیه السلام را درک کرده ام، کنار آن ها که باشی، نه پول و ثروتی نصیبت می شود و نه پست و مقامی و نه در جنگ ها اهل نیرنگ هستند. پس قسم اول از این جریان به دنبال منافع مالی و دنیوی بودند و هر جبهه ای که این مسائل در آن تأمین می شد، به آن می پرداختند.

قسم دوم از این جریان که از امام فاصله گرفتند، افرادی بودند که در ظاهر خود را محب و ارادتمند به اهل بیت علیهم السلام می نمایاندند، اما در واقع ارادتی به آنان نداشتند و ابراز ارادتشان فقط یک ظاهرسازی بود؛ یکی از افرادی که می توان برای این قسم نام برد، عبدالله بن عمر است. زمانی که سیدالشهدا علیه السلام از مدینه به سوی مکه در حرکت بود، نزد امام رفت و گریه شدیدی کرد و از دشمنی یزیدیان با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و بیعت مردم با یزید گفت. آن گاه امام علیه السلام را به صلح و بیعت دعوت نمود و عازم مدینه شد.

بعضی شاید درباره ی وی بگویند که ایشان فردی فقیه، عابد، زاهد و مقدس، اما قدری ساده اندیش و بی بصیرت بوده و به همین دلیل سیدالشهدا علیه السلام را یاری نکرده است، اما شواهد تاریخی چیز دیگری را نشان می دهد. همین عبدالله بن عمر در دوره ی قبل از سیدالشهدا علیه السلام، با امیرالمؤمنین علی علیه السلام بیعت نمی کند و می گوید دلیل اینکه من با شما بیعت نمی کنم این است که تو با اهل قبله و کسانی که نماز می خوانند می جنگی و لذا شک دارم که با تو بیعت کنم. اما همین فرد با حجاج بن یوسف که فردی خونریز و سفاک بود، بیعت می کند.

جالب این است زمانی که برای بیعت با حجاج می رود، حجاج می گوید دست من بند است، با پای من بیعت کن و می رود با پای حجاج بیعت می کند. حجاج بن یوسف شخصی سفاک است که طی بیست سال فرمانروایی خود، غیر از کسانی که در جنگ ها کشت، دوازده هزار نفر را بعد از دستگیری زیر شکنجه به قتل رساند، هنگامی که به درک واصل شد پنجاه هزار مرد و سی هزار زن در زندانش محبوس بودند که از این تعداد شانزده هزار نفر بدون لباس و عریان به سر می بردند. وی زنان و مردان را یکجا و در زندان های بی سقف حبس می کرد؛ به طوری که از گرمای تابستان و سرمای زمستان در امان نبودند. بعد عبدالله بن عمر با چنین آدمی بیعت می کند و در زمان بیعت کردن با وی می گوید که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمودند: «من مات و لا إمام له مات میته جاهلیه»؛ هرکس بمیرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهلی مرده است.» حجاج هم دراز کشیده بود و گفت با پای من بیعت کن و عبدالله بن عمر با پای وی بیعت کرد.

دسته ی سوم از کسانی که در جریان قیام سیدالشهدا علیه السلام گوشه گیری کردند و با آن حضرت همراه نشدند، نه مشکل طمع مال داشتند و نه مشکل بیماردلی؛ یعنی انسان های بدی نبودند، اما به خاطر ضعف تحلیل و ضعف مبانی دینی شان اهل شک بودند و در مواقع حساس نمی توانستند تصمیم درست را بگیرند. افرادی مانند سلیمان بن صرد خزاعی از این دست به شمار می آیند. او آدم خوبی بود، اما به علت معرفت ناقص به امام حسین علیه السلام، ضعف تحلیل و فقدان بصیرت، از قافله ی عاشورا دور ماند. وی حتی به امام حسین علیه السلام نامه نوشت و ایشان را برای قیام به کوفه دعوت کرد. در نامه ی او و برخی از بزرگان شیعه ی کوفه چنین آمده است: «ما پیشوایی نداریم. نزد ما بیا تا که شاید خدا به واسطه ی شما ما را بر محور حق گرد آورد. نعمان بن بشیر در قصر حکومتی لانه کرده، ولی ما روز جمعه با او نماز نمی گزاریم و برای نماز عید همراهش از شهر خارج نمی شویم. اگر بفهمیم شما نزد ما می آیی، او را از شهر [کوفه] بیرون می کنیم و به شام برمی گردانیم.»

اما او روز عاشورا به یاری امام نیامد، درحالی که می دانست سیدالشهدا برحق است و یزید از ریشه فاسد است، اما شک کرد و نیامد. بعد همین سلیمان بن صرد بعد از عاشورا گفت که ما خودمان امام حسین علیه السلام را دعوت کردیم و ایشان مهمان ما بودند، ولی به خاطر عدم یاری ما به شهادت رسیدند. حالا باید برویم کشته شویم، شهید شویم تا پاک شویم و به همین دلیل فرمانده ی قیام توابین شد و طی سخنرانی اش گفت: «ما در انتظار آمدن خاندان پیامبرمان بودیم و به آن ها وعده ی یاری می دادیم و به آمدن ترغیب شان می کردیم، ولی وقتی آمدند، در یاری شان سستی کرده، دورویی کردیم و تماشاچی شدیم و منتظر ماندیم ببینیم چه می شود تا اینکه فرزند پیامبرمان و باقی مانده ی و شیره ی جان و گوشت و خون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نزد ما کشته شد.» سپس به مردم گفت: «به پا خیزید که خدایتان خشمگین است. نزد همسرانتان و فرزندانتان بازنگردید تا خدا از شما راضی شود و گمان نمی کنم خدا راضی شود مگر اینکه قاتلانش را بکشید یا کشته شوید. از مرگ نترسید والله اگر از مرگ بهراسید، ذلیل می شوید.»

وقتی شخصیت سلیمان بن صرد را در زمان امیرالمؤمنین پیگیری می کنیم، می بینیم که حضرت برای جنگ جمل از کوفه نیرو درخواست کرده بود، ولی سلیمان نیامده بود. بعد از جنگ جمل، وقتی امام علی علیه السلام از بصره وارد کوفه شدند، سلیمان بن صرد خزاعی هم به دیدن حضرت آمدند، چون که از بزرگان کوفه محسوب می شد. وقتی خدمت امام علی علیه السلام رسید، حضرت او را سرزنش کرد که چرا به جنگ جمل نیامدی؟ سلیمان بهانه هایی آورد، اما حضرت علی علیه السلام نپذیرفتند و به او فرمود: «تو دچار تردید شده ای و منتظر ماندی و نیرنگ به کار بردی، درحالی که نزد من از مورد اطمینان ترین افراد بوده ای؛ چه چیز تو را واداشت تا از اهل بیت پیامبرت دست برداری؟» شخصیت سلیمان بن صرد به گونه ای بود که در کارها ثبات قدم نداشت، شک می کرد و دوباره تصمیم می گرفت. ابن سعد در کتاب «الطبقات الکبری» درباره ی سلیمان می نویسد: «کان کثیر الشک و الوقوف»؛ یعنی شخصیتش به گونه ای بود که خیلی در کارها تردید به دل راه می داد و توقف می کرد.

قسم چهارم شامل افرادی می شود که بررسی زندگی شان واقعاً برای امروز عبرت آموز است. این افراد حقیقتاً طرفدار امام حسین علیه السلام بودند. نه مشکل بیماردلی داشتند و اهل فساد بودند، نه نفاق و تردیدهای ناروا، و از جنگ و جبهه و جهاد هم نمی ترسیدند، اما نگاهشان به مسئله ی امامت مانند اصحاب سیدالشهدا علیه السلام نبود و آن معرفت عمیق و صحیح را به مسئله ی امامت و شخص امام حسین علیه السلام نداشتند، آن ها فکر می کردند همان گونه که خود امام گاه وبیگاه در اقداماتش با آنان مشورت می کند؛ همچنان که می توانند به امام مشورت بدهند، در برابر تصمیم امام هم می توانند تصمیم دیگری بگیرند، و خط برگزیده ی امام را اشتباه بشمارند و خط دیگری را که به نظرشان درست تر است؛ انتخاب کنند. آن ها در قضیه ی عاشورا معتقد بودند مبارزه ی نظامی با یزید کاری نادرست و بی ثمر است، زیرا کوفیان به امام علیه السلام وفا نمی کنند و امام در برابر یزید شکست می خورد و به شهادت می رسد. بنابراین طبق تحلیل خودشان به این نتیجه رسیدند که قیام امام حسین علیه السلام فایده ای ندارد. ازاین رو از همراهی با امام خودداری کردند.

این نگاه تعامل حتی به افراد خاندان بنی هاشم و اقوام سیدالشهدا علیه السلام هم سرایت کرده بود. نظر این افراد از نظر تحلیلی این بود که امام حسین علیه السلام می روند، جان خود را از دست می دهند و به نتیجه ای هم نمی رسند. امام حسین علیه السلام برای آن ها طی نامه ای نوشت: «فَأِنَّ مَنْ لَحِقَ بِی اُسْتُشْهِدَ وَمَنْ لَمْ یلْحَقْ بِی لَمْ یدْرِک الْفَتْحَ»؛ هرکس به من بپیوندد، شهید خواهد شد و هرکس به من ملحق نشود، به فتح و پیروزی نخواهد رسید.

ابن جعفر که خودش از بزرگان بنی هاشم و اقوام امام حسین علیه السلام است، جزء همین دسته قرار می گیرد. حتی در ماجرای کربلا فرزند خودش را تقدیم امام حسین علیه السلام می کند و فرزندش در ماجرای کربلا به شهادت می رسد، ولی خودش نمی رود و به حضرت می گوید که جنگ با یزید عواقب سوئی دارد و به نتیجه نمی رسد و ضربه می خوریم. بهتر است با تعامل و ادبیات نرم با این ها برخورد کنیم. به امام حسین علیه السلام می گوید: «از مکه خارج نشو. من از کاری که تو آهنگ انجام آن را کرده ای، نگران هستم، ترس دارم خود و خاندانت را به هلاکت بسپاری.» این جملات نشان دهنده ی این است که ایشان احساس می کند یک فهم مستقلی در مقابل فهم امام حسین علیه السلام می تواند داشته باشد.

یک سؤال بزرگ در اینجا پیش می آید که چگونه فردی مانند ابن جعفر که فرزند جعفر طیار، صحابه ی بزرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پسرعموی سیدالشهدا علیه السلام است، با آن عظمت و بزرگی به این روز می افتد؟ تحقیق و بررسی که می کنیم، می بینیم این فرد انسانی بخشنده، اهل کمک، باسخاوت و انسانی خوش نام بوده است، اما گاهی مبتلا به بی پولی می شد. به تعبیر امروزی، در سبک زندگی اش اهل قناعت نبود و زندگی پرخرجی داشت. معاویه از همین مشکل و روحیه ی او استفاده کرد. او روی شخصیت ابن جعفر کار کرد و پول به او می داد. یک میلیون درهم برای وی مقرری تعیین کرد و یزید هم که آمد این یک میلیون درهم را به دو میلیون درهم تبدیل کرد. معاویه مدعی بود به هیچ یک از بنی امیه به اندازه ای که به پسر جعفر طیار کمک مالی کرده، کمک نکرده است. البته فرزند جعفر این مبلغ را صرف کنز و تجملات نمی کرد، بلکه انفاق هم می کرد. به هرحال این کار زمینه ی مراوداتش با معاویه را زیاد کرد، حتی آن قدر مراوداتش با بنی امیه زیاد شد که یک بار معاویه دختر وی را برای یزید خواستگاری کرد. او هم می خواست به این ازدواج رضایت بدهد، ولی امام حسین علیه السلام جلویش را گرفت و به وی فرمود: حالا دیگر کارت به جایی رسیده که می خواهی به این ها (بنی امیه) زن بدهی؟ این ها که خون بنی هاشم از شمشیرهایشان می چکد. بعد ابن جعفر در جواب سیدالشهدا علیه السلام گفت چه کار کنم، بدهی دارم و در سایه ی این ازدواج، مالی به من می رسد.

طرح معاویه این بود که با توجه به موقعیت جعفر طیار در خاندان، خانواده اش را در مقابل خانواده ی علی علیه السلام به عنوان رقیب مطرح کند. هدفش از بزرگ جلوه دادن فرزند جعفر کاستن منزلت فرزندان علی علیه السلام بوده است؛ چنان که یک بار به او گفت: «چقدر حسن و حسین را بزرگ می شماری؟ درحالی که آن ها بهتر از تو نیستند، پدرشان نیز از پدر تو بهتر نیست و اگر فاطمه دختر پیامبر نبود، می گفتم مادرت اسماء نیز از او کمتر نیست»؛ گرچه او به معاویه گفت به خدا این دو و پدرشان بهتر از من هستند. ولی اگر کید معاویه و خدعه ی او خوب برایش جا افتاده بود، می بایست به معاویه تودهنی محکم تری بزند، لکن ظاهراً به این نتیجه رسیده بود که با امویان باید با ادبیات ملایم گفت وگو کرد.

کسانی مانند محمدابن حنفیه و ابن جعفر و ابن عباس به خاطر ارادت قلبی و رابطه ی فامیلی ای که با سیدالشهدا علیه السلام داشتند، اگر کسی نزد آن ها با سیدالشهدا علیه السلام می جنگید، آن ها قطعاً به کمک حضرت می آمدند، ولی چون اساس حرکت را درست نمی دانستند، آن قدر پای کار امام نبودند که به همراه ایشان از شهری به شهر دیگر بروند. این موضوع نشان می دهد که انقلابی بودن و پای یک نهضت بودن، خودش مراتبی دارد و امثال ابن جعفر به خاطر ضعف تئوریک و روحیه ی سازش، فقط حداقلی از این روحیه را داشتند.

یکی دیگر از مصادیق دسته ی چهارم، ابن عباس است. او نیز آرام آرام محاسباتش نسبت به بنی امیه عوض شد؛ یعنی مبارزه ی مسلحانه با آنان را در آن شرایط سزاوار نمی دانست. زمینه های اشتباه محاسباتی جناب عبدالله بن عباس موجب شد که بنی امیه همچنان به او امیدوار باشند و سعی کنند از طریق او در اراده ی اهل بیت علیهم السلام در مبارزه با ظلم و استکبار امویان، اخلال ایجاد کنند.

امروز هم جریان استکبار یکی از مدل های نفوذش این گونه است. نگاه و مبانی امروز رهبر معظم انقلاب نسبت به موضوع نفوذ، برگرفته از نگاه سیدالشهدا علیه السلام است، زیرا تاریخ دوره ی سیدالشهدا علیه السلام را که پیگیری کنیم، می بینیم همان نگاهی است که سیدالشهدا علیه السلام نسبت به مواجهه با استکبار داشته اند. دشمنی آمریکا با ما، دشمنی با جمهوری اسلامی به عنوان یک کشور و حضرت امام و مقام معظم رهبری به عنوان یک شخص نیست، بلکه دشمنی با انقلاب اسلامی و حتی به طور کلی تر، با اسلام است.

اساساً بنی امیه با آمریکا و اسرائیل از جهات متعددی شباهت دارند. انگار ماهیت مشترکی در تاریخ دارند. همه زیاده خواه هستند، انحصارطلب اند، می خواهند همه ی عالم را زیر سلطه ی خود و حزب خود داشته باشند، نه تنها با شیعه و شیعیان، بلکه با اسلام و انقلاب اسلامی دشمنی دارند، درصدد نابودی اسلام هستند، می خواهند فرهنگ و سبک زندگی مردم همان گونه ای باشد که آن ها می خواهند، برای مردم اهمیت قائل نیستند، به راحتی به حقوق مردم تجاوز می کنند، مردم را برده ی خود می پندارند و از قتل وغارتشان هیچ باکی ندارند و برنامه ریز، زیرک، تشکیلاتی و حزبی عمل می کنند. در این میان، تنها کسانی تا آخر در مسیر حق می مانند که تابع بی چون وچرای «ولی زمانه» باشند و رفتار و گفتار خود را با وی مطابقت دهند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/8/12 :: ساعت 9:27 صبح )
»» بررسی لعن های زیارت عاشورا

 


زیارت عاشورا به عنوان تنها زیارتی است که دارای بیشترین فرازهای تبرّی (برائت جستن) است، و می تواند آغازی برای عارفان سالک یا رهروان مبتدیِ این راه باشد.

زیارت عاشورا از بهترین زیاراتی است که در باب تبرّی و تولّی وارد شده است. این زیارت یکی از بهترین زیارات وارده شده از لحاظ سند است و تشکیک در سند آن از هیچ کس از اهل علم و عقل صادر نشده است. برای خواندن این زیارت در روایت علقمه از امام باقر علیه السلام ثواب زیادی گزارش شده که بعضی از آن ثواب ها عبارتند از: هزار هزار حسنه برای او نوشته می شود و هزار هزار سیّئه از او محو می شود و به هزار هزار درجه ترفیع داده می شود و همراه با کسانی که با امام حسین علیه السلام شهید شدند محشور می شود. (کامل الزیارات، ص 176)
این زیارت یکی از منحصر به فردترین زیاراتی است که در مناسبت های مختلف به خواندن آن سفارش شده است. علما و عرفاء و عوام از ناحیه ی این زیارات به مقاماتی رسیده اند و بسیاری از بزرگان در خواندن روزانه ی زیارت عاشورا مداومت داشته اند به نحوی که حتی بعضی از بزرگان در مواقعی که بیمار بوده اند یا کسالتی داشته اند، برای خواندن آن نایب می گرفته اند.
یکی از مهمترین فقرات زیارت عاشورا لعن های این زیارت است که در این تحقیق قصد داریم به صورت گذرا چشم اندازی به این فقرات برجسته داشته باشیم.
رتبه ی تبرّی و تولّی در زندگی انسان
روشن است که انسان در زندگی فردی خود نمی تواند به صورت خنثی عمل کند. این عملکرد در زندگی اجتماعی به شکل عام تری جلوه می کند. بنابراین هر انسانی بر اساس عقیده اش، عقائد و افرادی را دفع می کند و عقائد و افرادی را جذب می نماید. اگر عقیده ای قدرت جذب و دفعش نسبت به افراد و اعتقادات به تدریج ضعیف شود، به ضعف تدریجی آن عقیده منتهی خواهد شد.
اگر بخواهیم تبرّی و تولّی را رتبه بندی کنیم، روشن است که در رتبه ی اول باید تبرّی را بیاوریم. بنابراین در باب تبرّی و تولّی، رتبه ی تبرّی؛ یعنی بیزاری جستن از دشمنان خدا، در عقیده ی مؤمن پیش از تولّی می باشد.
تجلّیِ تبرّی در زیارت عاشورا
در باب اخلاق می گویند پس از اینکه انسان از عادات و اعمال زشت خود و دیگران تخلّی پیدا کرد و به کمالات و فضائل، خود را تحلّی (آراسته) نمود، به مرحله ی تجلّی جمال حضرت دوست یا اشارات او برای ادامه ی سلوک می رسد.
زیارت عاشورا به عنوان تنها زیارتی که دارای بیشترین فقرات تبرّی (به عنوان تخلّی) است، می تواند فتح باب عارفان سالک یا راهروان مبتدیِ این طریق باشد.
دلائل ورود لعن در زیارت عاشورا
لعن های وارد شده در زیارت عاشورا از باب کینه های شخصی صادر نشده اند، بلکه از باب عنوان ظلم و کمک به ظالم صادر شده اند و این لعن ها اگر به اشخاص حقیقی تعلق گرفته اند به این دلیل است که آن فرد، صاحب این عنوانِ «ظالم» و «معاونت ظالمین» می باشد
گفتیم که وقتی انسان دارای عقیده و هدفی در زندگی اجتماعی باشد، نمی تواند به صورت خنثی عمل کند. او با کمال احترام به عقائد دیگران و در کمال زندگی مسالمت آمیز در موارد خنثای زندگی اجتماعی، با تبرّی (دشمنی با دشمنان خدا) از عقیده ی خود دفاع می کند و راه هرگونه سازش عقیدتی را می بندد و با تولّی (دوستی با دوستان خدا) زندگی اجتماعی مناسب با عقیده ی خود را سازماندهی می نماید.
انسان موجودی بی تفاوت نباید باشد چرا که فهم و شعور و ابزاری برای واکنش نشان دادن دارد. اسفنج دریایی وسیله ی حرکتی ندارند، ساکن اند، شکل معینی ندارند، غذا سازی نمی کنند، اندامی برای بینایی و شنوایی ندارند و حتی در برابر نور واکنش نشان نمی دهند. بنابراین ساده ترین شکل حیاتِ تقریباً خنثی را اسفنج ها دارند). انسان عقیده مند بر اساس عقیده اش خط کشی حزبی انجام می دهد و با اختیار و اعتقاد، خطوط قرمز عقیدتی را در هم نمی شکند.
اگر کسی صحبت از حذف لعن در زندگی و دعاها و زیارت ها (که سفارش روش زندگی عقیدتی اند) کند، و بگوید که «لعن های زیارت عاشورا ترویج خشونت است»، اگر ملاحظه ی مروّت و مدارا و تقوا و تقیّه را نکرده باشد، توصیه به زندگی اسفنجی نموده است که خلاف اصول ابتدائی دین است. دین اسلام با جمله ی مقدس «لا إله إلا الله» شروع می شود که دو فقره است و فقره ی اول آن تبرّی است.
فقرات لعن در زیارت عاشورا
لعن های وارد شده در زیارت عاشورا دو نوع است که عبارتند از:
الف) لعن های عام (امّت ملعونه)
در لعن های عام زیارت عاشورا دوازده طبقه لعن وجود دارد که عبارتند از:
1. فَلَعَنَ اللَّه أمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ (خدا لعنت کند امّتى که بناى ظلم و بیداد را بر شما اهل بیت بنیان نهادند)
2. وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقَامِکُمْ وَ أَزَالَتْکُمْ عَنْ مَرَاتِبِکُم الَّتِی رَتَّبَکُم اللَّه فِیهَا (و خدا لعنت کند قومى که شما را از مقامتان جدا کردند و از مرتبه هایتان که خداوند شما را در آن جاى داده بود، دور نمودند)
3. وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّةً قَتَلَتْکُمْ (و خدا لعنت امّتی که شما را کشتند)
4. وَ لَعَنَ اللَّه الْمُمَهِّدِینَ لَهُمْ بِالتَّمْکِینِ مِنْ قِتَالِکُم (و خدا لعنت کند آنان را که امکان جنگ با شما براى آنها مهیّا کردند)
5. فَلَعَنَ اللَّه آلَ زِیَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ (پس خدا لعنت کند آل زیاد و آل مروان)
6. وَ لَعَنَ اللَّه بَنِی أُمَیَّةَ قَاطِبَةً (و خدا لعنت کند تمام بنی امیه را [صاحبان عنوان ظلم])
7. وَ لَعَنَ اللَّه أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَیَّأَتْ لِقِتَالِکَ (و خدا لعنت کند امّتى که مرکبها را زین کردند و به اسب ها برای آمادگیِ جنگ با شما افسار زدند)
8. اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَه عَلَى ذَلِکَ (خدایا لعنت کن اوّلین ظالمی را که به حق محمّد و آل محمّد ظلم کرد و آخرین کسى را که در این راه از او پیروی نمود)
9. اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِی حَارَبَتِ الْحُسَیْنَ وَ شَایَعَتْ وَ بَایَعَتْ أَعْدَاءَه عَلَى قَتْلِهِ وَ قَتْلِ أَنْصَارِهِ (خدایا لعنت کن گروهی را که با حسین جنگیدند و گروهی را که همراهى نمودند و گروهی را که با دشمنان او برای کشتنش و کشتن یارانش پیمان بستند)
10. اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِیعاً (خدایا همه ی آنها را لعنت کن)
11. اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ آلَ نَبِیِّکَ بِاللَّعْنِ (خدایا اولین ظالمی را که به خاندان پیامبرت ظلم کرد، مخصوص لعن بگردان)
12. ثُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَ آلِ مُحمَّدٍ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الآخِرِین (سپس دشمنان آل محمد از اولین و آخرین را لعنت کن)
وقتی کسی ملقّب به عنوانی می شود، تمام عوارض آن عنوان را شامل می شود. و چون بعضی افراد به دلیل ادامه دادن راه ظلم به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، عنوان «ظالم» به خود گرفتند، آن لعن ها شامل حال آنها گردیده است؛ نه فقط شامل آنها بلکه در صورت رضایت به عملکرد آن ظالمان، شامل تمام افراد حقیقی (یعنی اشخاص) و حقوقی (یعنی حکومت ها و امت ها) تا روز قیامت می گردد

این لعنت های عظیم پی در پی برای این است که ظلم در نزد خداوند آن قدر قبیح است که اگر در امتی، گروهی بنیان ظلم نهادند و بر اساس آن ظلم، جامعه ی اسلامی را اداره کردند، آن ظلم نهادینه می شود و آن جامعه مانند لجنزار بدبوئی می گردد که تمام راههای هدایت و معنویت از آن رخت برمی بندد و هر چیزی در آن به هر نحوی رشد کند در بستر آلوده ی آن پلیدی سر بلند می کند و نسل های بعد در جهل مرکب، اسیر فضای فتنه ی غبار آلود بلکه تاریک آن جامعه ی ظلمانی شده، کاملاً راه هدایت و سعادت بر روی آنها بسته خواهد شد. آن چه امروزه در گروههای انحرافی امثال داعش و وهابیت بی عقل و دور از هر گونه انسانیت می بینیم، نتیجه ی آن نهادینه شدن اساس ظلم و جور بر اهل بیت رسول خدا صلی الله علیهم اجمعین است.
ب) لعن های خاص (سرکرده های ملعون)
لعن های خاص زیارت عاشورا، همانطور که قبلاً گفتیم به دلیل مصداق بودن افراد خاص تحت عنوان «ظالم» یا «معاون و یاور ظالم» است.
این لعن های خاص که به بعضی از سرکرده های ظلم تعلق گرفته است، عبارتند از:
1. وَ لَعَنَ اللَّه ابْنَ مَرْجَانَةَ (و خدا لعنت کند فرزند مرجانه [همان «ابن زیاد» ملعون])
2. وَ لَعَنَ اللَّه عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ (و خدا لعنت کند عمر سعد)
3. وَ لَعَنَ اللَّه شَمِراً (و خدا لعنت کند شمر را)
4. اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ وَ مُعَاوِیَةَ وَ یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَةَ أَبَدَ الآبِدِین (خدایا بر ابوسفیان و معاویه و یزید بن معاویه تا همیشه لعنت فرست)
این لعن های وارد شده در زیارت عاشورا از باب کینه های شخصی صادر نشده اند، بلکه از باب عنوان ظلم و کمک به ظالم صادر شده اند و این لعن ها اگر به اشخاص حقیقی تعلق گرفته اند به این دلیل است که آن فرد، صاحب این عنوانِ «ظالم» و «معاونت ظالمین» می باشد، و با توجه به قبیح بودن عقلیِ این عنوان در نزد تمام عقَلا، این لعن و تبرّی در نزد افرادی که هیچ نسبتی با دین اسلام ندارند یا حتی صاحب هیچ دینی نیستند نیز حَسَن و پسندیده است. (دقت بفرمائید)
نتیجه
وقتی کسی ملقّب به عنوانی می شود، تمام عوارض آن عنوان را شامل می شود. و چون بعضی افراد به دلیل ادامه دادن راه ظلم به اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، عنوان «ظالم» به خود گرفتند، آن لعن ها شامل حال آنها گردیده است؛ نه فقط شامل آنها بلکه در صورت رضایت به عملکرد آن ظالمان، شامل تمام افراد حقیقی (یعنی اشخاص) و حقوقی (یعنی حکومت ها و امت ها) تا روز قیامت می گردد.
خداوند همه ی ما و نسل ما را جزء دوستداران اهل بیت علیهم السلام و جزء دشمنان ظالمان آنان قرار دهد. آمین.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/8/12 :: ساعت 9:26 صبح )
»» الگوهای رفتاری و اخلاقی حضرت سیّدالشهدا (ع)

 

 

سیدالشهدا (ع) در طی مدت پنجاه سال از زندگی خود درس‌ها و رفتارهای بی‌نظیری را از خود نشان دادند. توجه و تمسک به الگوی رفتاری سیدالشهدا (ع) باعث تحقّق و ریشه‌دواندن این‌ رفتارها در میان پیروان و علاقمندان آن حضرت خواهد شد. از این جهت به معرفی اجمالی رفتارهای اخلاقی سیدالشهدا (ع)  می‌پردازیم.

طهارت امام حسین (ع)  و یارانشان

حضرت سیّدالشهدا (ع)  همانند دیگر امامان معصوم: هم در ظاهر و هم در باطن پاک و مطهّر بودند. ایشان در طول عمر مبارک‌شان همواره با وضو بوده و علاوه بر طهارت باطنی[1]، مراقب طهارت ظاهری خود نیز بودند و همواره خود را در برابر پروردگار می‌دیدند و در شب عاشورا این موضوع به خوبی متجلّی شده بود. حضرت به فرزند برومندشان، علی‌اکبر (ع)  دستور داد تا مقداری آب تهیه کند. ایشان به همراه گروهی از اصحاب در پی آب رفتند و توانستند مقدار اندکی آب تهیه کنند. امام حسین (ع)  یاران خود را جمع کرد و فرمود: «با این مقدار آب غسل کرده و وضو بگیرید. لباس‌هایتان را نیز با این آب شست‌وشو دهید؛ چرا که فردا زمان ملاقات با پروردگار است، چه زیباست که با بدن پاک به ملاقات خداوند متعال برویم.»[2]

البتّه این طهارت معانی و تفاسیر متعددی دارد. باید اشاره کرد که یکی از تفاسیر آن عبارت است از دست کشیدن از تمام تعلّقات دنیوی. این طهارت یعنی شست‌وشو دادن دل از هر آن‌چه غیر خدا در آن بود؛ زیرا این غسل در واقع طهارت فکر و قلب را در پی دارد. خداوند متعال آیات متعددی در مورد طهارت بیان می‌کند که بیانگر اهمیّت این موضوع می‌باشد.[3]

در مورد پیوستگی طهارت با اهل بیت:، پروردگار در آیه شریفه: ?لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ[4]?

 به بندگان خود گوشزد می‌کند که جز پاکان و مطهّران واقعی، کسی نمی‌تواند مفاهیم عرشی قرآن کریم و علوم ناب معصومان:را درک کند. در حقیقت قبله حقیقی، معصومان: هستند. اگر خداوند به انسان‌ها دستور داد تا رو به قبله نماز بخوانند، به این سبب بود که کعبه از خاک و گل ساخته شده و در شهر مکه مستقر است؛ در حالی که معصومان: به حسب ظاهر در جایی مستقر نبودند و وجود و حقیقت مطهرشان باطن کعبه است. در حقیقت کعبه، بدل از اهل‌بیت: است. به عبارت دیگر اهل‌بیت: معنا و مفهوم باطن قبله و کعبه ظاهری مسلمانان هستند.[5]

کعبه یک سنگ سیاهیست که ره گم نشود

غسل در اشک می‌زنند که اهل طریقت گویند  

حاجی! احرام دگری بند، ببین یار کجاست!
                                           (مهدی جابری)

پاک شو اوّل، پس دیده بر آن پاک انداز

(حافظ شیرازی)

با توجه به این مطالب می‌توان فهمید که انسان با ارتکاب معاصی و تداوم آن نمی‌تواند به حقیقت قرآن و اهل‌بیت: دست یابد و آن را درک کند.

حضرت سیّدالشهدا (ع)  چون می‌خواستند یاران‌شان با پاکی بدن و طهارت دل، با خداوند ملاقات کنند به آنان امر کرد در شب عاشورا، خود را از تمام شوائب و آلودگی‌های دنیوی تطهیر کرده تا با ارواح پاکیزه به سوی خدا بشتابند.

علاوه بر آن‌که آن حضرت نزد پروردگار دارای ارج و مقام ویژه‌ای است، در میان موجودات دیگر نیز سرآمد خوبی‌ها و زیبایی‌هاست. ایشان همان کسی است که تمام موجودات عالم برای مصائب او اشک ریختند. امام صادق (ع)  می‌فرمایند: «تمام فرشتگان و همة موجودات آسمان‌ها و زمین، حتی پرندگان در هوا و ماهیان دریا برای جدّ بزرگوارم، اشک ریختند و ناله زدند.»[6]

امام صادق (ع)  در روایتی دیگر می‌فرماید: «فرشتگان الهی همواره تا روز قیامت به زیارت حضرت سیّدالشهدا (ع)  مشرف می‌شوند.»[7]

عفو امام حسین (ع)  در هنگام ناسزاگویی

یکی دیگر از امتیازات ویژه امام حسین (ع)  گذشت و عفو ایشان در مقابل جسارت‌ها و ناسزاگویی دشمنان اهل‌بیت: بوده است؛ البتّه در بعضی از موارد، این عفو و گذشت، موجب هدایت فرد مقابل می‌گردید.

در کتب تاریخی نقل شده است که روزی عصام‌بن‌المصطلق‌شامی وارد مدینه شد و مشاهده کرد مردم مدینه به امام حسین (ع)  احترام می‌گذارند. او که حضرت را نمی‌شناخت، از مردم پرسید: این شخص کیست؟ در پاسخ گفتند: او حسین‌بن‌علی‌بن‌أبی‌طالب8 است. او که کینة عجیبی از امیرمؤمنان (ع)  به دل داشت، نزد حضرت آمد و در مقابل ایشان، به حضرت امیرالمؤمنین (ع)  جسارت کرد؛ وقتی مشاهده نمود حضرت هیچ عکس العملی نشان نمی‌دهد، به خود ایشان نیز جسارت کرد و ناسزا گفت. حضرت با کمال آرامش به او گفت: آیا اهل شام هستی؟ او گفت: آری، سپس نگاه محبّت آمیزی به او کرد و فرمود: اگر بدهکاری داری، بدهی‌ات را محاسبه کن تا آن را پرداخت کنم، اگر خرج سفر نداری آن را نیز به تو می‌دهم، اگر مسافر هستی و محل سکونت در مدینه نداری می‌توانی شب را در خانه من بگذرانی. عصام با مشاهده عفو و اخلاق عالی سیدالشهدا (ع)  از عملش پشیمان شد و به حضرت عرض کرد: به زمین امر کن تا مرا ببلعد!»[8]

تواضع امام حسین (ع)  در برابر کارگران

امام حسین (ع)  علاوه بر آن‌که در برابر کودکان متواضع بوده و به آنان محبّت می‌کردند، در برابر افراد مستمند نیز تواضع می‌نمود و با آنان بر سر یک سفره می‌نشست و غذا می‌خورد.

نقل شده است که روزی حضرت تعدادی از کارگران فقیر و کم درآمد را مشاهده کرد که سفرة خود را پهن کردند تا غذا بخورند. در این سفره چیزی به جز خرده‌های نان یافت نمی‌شد. کارگران نیز متوجّه حضور حضرت شدند. یکی از کارگران گفت: از غذا میل نکنید تا من حضرت را برای خوردن غذا دعوت کنم. آنان گفتند: مقام امام حسین (ع)  بسیار عظیم است، آیا با این مقام والا بر سر سفره ما حاضر می‌شود؟ آن کارگر گفت: شما به خوبی ایشان را نمی‌شناسید، حضرت انسان بسیار متواضعی است. سپس از جا برخاست و به حضرت عرض کرد: مولای من! آیا با ما غذا میل می‌کنید؟ حضرت بلافاصله از مرکب پیاده شد و بر سر سفره نشست و فرمود: اگر این غذای شما صدقه نبود، هر آینه از آن می‌خوردم(اشاره به این نکته که صدقه بر ما اهل‌بیت: حرام است) و سپس حضرت فرمود: آیا دعوت مرا اجابت کرده و به منزلم می‌آیید؟ کارگران با خوشحالی دعوت حضرت را پذیرفتند و به همراه ایشان وارد منزل شدند. حضرت دستور دادند برای آنان غذای مناسب تهیه کنند بعد از صرف غذا حضرت به همه‌ آنان مقداری لباس و درهم داد.»[9]

این حکایات می‌تواند درس عبرتی برای همگان باشد که با فقیران و زیردستان به خوبی رفتار نموده و به چشم حقارت به آنان نگاه نکنیم و با مجالست دائم با آنها و رفع مشکلات آنها سیره رفتاری آن حضرت را الگوی زندگی خود قرار دهیم.

مقدم بودن رفع گرفتاری نیازمندان بر تمام امور از منظر سیّدالشهدا (ع)

امام حسین (ع)  به تأسّی از پیامبر اسلام (ص)  و دیگر معصومان: اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کردند. در این زمینه حکایات فراوانی نقل شده است.

روزی یکی از اعراب بیابان‌نشین وارد مدینه شد و از مردم شهر می‌پرسید: بخشنده‌ترین مردم چه کسی است؟ مردم نیز در پاسخ، نام امام حسین (ع)  را به زبان می‌آوردند. او در جست‌ُجوی حضرت بود که در مسجد ایشان را یافت. نزد حضرت رفت و نیاز مالی خود را مطرح کرد. حضرت بدون آن‌که نیازمند را ببیند به غلام خود می‌فرماید: آیا از مخارج سفر به حج، چیزی باقی مانده است؟ غلام عرض کرد: چهارهزار دینار. حضرت به او فرمان داد تا آن را نزد ایشان بیاورد. از آنجایی که این مبلغِ هنگفت داخل کیسه قرار نمی‌گرفت، عبای مبارک‌شان را بیرون آورد و دینارها را درون آن ریخت و آن را پیچید. سپس به خاطر آن‌که اعرابی خجالت زده نشود، از پشت درب آن دینارها را به او داد.

وقتی سائل این دینارها را دید گریست. صدای گریه او بلند شد، به گونه‌ای که حضرت صدایش را شنید. از پشت در به سائل فرمود: بیش از این، دیناری ندارم تا به تو دهم. او گفت: مشکل من با چند دینار حل می‌شد، امّا شما هزاران دینار دادید. گریه من برای کم بودن هدیه شما نیست. حضرت فرمود: پس چرا گریه می‌کنی؟ سائل گفت: گریه‌ام به این دلیل است که چگونه این دست‌های بخشنده وارد خاک قبر می‌شود.[10]

 

پی نوشت ها:

 

 

[1] . مفاتیح‌الجنان؛ زیارت وارث، «لم تُنَجِسُکَ الجاهلیهُ بِأنَجاسِها».

[2]. در کتاب الکامل ابن اثیر:4/60 چنین آمده است: «فلمّا دنوا من الحسین7 أمر فضرب له فسطاط ثم أمر بمسک فمیث فی جفنة ثم دخل الحسین7 فاستعمل النورة ووقف عبد الرحمن بن عبد ربة وبریر بن حضیر الهمدانی على باب الفسطاط وازدحما أیهما یطلی بعده فجعل یزید یهازل عبد الرحمن فقال له والله ما هذه بساعة باطل فقال یزید والله إن قومی لقد علموا أنی ما أحببت الباطل شاباً ولا کهلاً ولکنی مستبشر بما نحن لاقون والله ما بیننا وبین الحور العین إلا أن یمیل هؤلاء بأسیافهم».

البتّه از اینکه یاران امام حسین7 در شب عاشورا غسل نموده‌اند در میان تاریخ نویسان اختلاف است. در کتاب لهوف سید بن طاووس، به مسأله غسل کردن امام حسین7 و یارانش اشاره نشده است. هم چنین در کتاب ارشاد شیخ مفید نیز به این مطلب اشاره نشده است؛ ولی در کتاب خصائص الحسینیه، شیخ جعفر شوشتری(صفحه 12) به غسل کردن امام حسین7 در شب عاشورا اشاره شده است. به طور کلّی کتاب‌های معتبر تاریخی به مسأله غسل آن حضرت7 و یارانش اشاره‌ای نکرده‌اند.

با وجود اختلاف در غسل نمودن امام حسین7 در شب عاشورا می‌توان این نتیجه را گرفت که اوّلا: غسل کردن امام حسین7 و یارانش برای شهادت بوده و آنها می‌دانستند که تا ظهر عاشورا به شهادت می‌رسند و شهادت با غسل را برای دیدار معبود خود، بر همه چیز مقدم داشتند.

ثانیاً: احتمال این را نیز می‌دادند که فردا نیز همانند روزهای گذشته، از شریعه فرات آب را به خیام برسانند، همان‌طور که حضرت عباس7 در روز عاشورا برای آوردن آب به طرف علقمه حرکت نمود.

[3]. بعضی از این آیات عبارتند از:

?لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَOمائده(5): 6؛ شما را [از آلودگى‏ها] پاک کند و نعمتش را بر شما تمام نماید تا سپاسگزاری کنید.

?إِنَّ الله یُحِبُّ التَّوَّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ? بقره(2):222؛ یقیناً خدا کسانى را که بسیار توبه مى‏کنند و کسانى را که خود را [با پذیرش انواع پاکى‏ها از همه آلودگى‏ها] پاکیزه مى‏کنند دوست دارد.

?فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ الله یُـــحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ? توبه(9):108؛ در آن مردانى هستند که خواهان پاکیزگى [و طهارت جسم و جان‏] هستند و خدا پاکیزگان را دوست دارد.

?إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ? فاطر(35):10؛ حقایق پاک [چون عقاید و اندیشه‏هاى صحیح‏] به سوى او بالا مى‏رود و عمل شایسته آن را بالا مى‏برد.

?ضَرَبَ الله مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ? ابراهیم(14):24؛ که خدا چگونه مثلى زده است؟ کلمة پاک [که اعتقاد واقعى به توحید است‏] مانند درخت پاک است، ریشه‏اش استوار و پابرجا و شاخه‏اش در آسمان است.

? مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ? عبس(80)14؛ بلند مرتبه و پاکیزه.

?لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ? واقعه(56):79؛ جز پاک‌شدگان [از هر نوع آلودگى‏] به [حقایق، اسرار و لطایف‏] آن دسترسى ندارند.

[4]. واقعه(56):79؛ جز پاک‌شدگان [از هر نوع آلودگى‏] به [حقایق، اسرار و لطایف‏] آن دسترسى ندارند.

[5]. روایاتی که در این زمینه وارد شده، حاکی از آن است که هدف از آمدن به مکّه، رسیدن به باطن کعبه امام است. قال رسول الله9:«مثل الإمام مثل الکعبة إذ تؤتی و لا تأتی»؛ بحارالأنوار :36/353؛رسول خدا9 فرمودند : امام همچون کعبه است که باید به سویش روند، نه آنکه (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید. خداوند سبحان می‌فرماید:?فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم? ابراهیم(14):37؛ پس دل‏هاى گروهى از مردم را به سوى آنان علاقمند و متمایل کن. مراد از کعبه این است که مردم در اهل بیت:جمع شوند. امام کاظم7 می‌فرماید: «من زار قبر ولدی علی کان له عند الله کسبعین حجة مبرورة، قال: قلت: سبعین حجة؟قال : نعم وسبعین ألف حجة، قال: قلت: سبعین ألف حجة؟ قال: رب حجة لا تقبل من زاره...»؛ الکافی:4/549 حدیث 2. «تمام‌الحج ‌لقاءِ‌الامام»

[6]. الکافی: 4/576، حدیث 2 .

[7] . مستدرک‏الوسائل: 10/ 262، حدیث 2.

[8]. منازل الآخرة:207-208؛ «روی عن عصام بن المصطلق أنه قال: دخلت المدینة فرأیت الحسین بن علی7 فأعجبنی سمته ورواؤه، وأثار من الحسد ما کان یخفیه صدری لأبیه من البغض، فقلت له: أنت ابن أبی تراب؟ فقال: نعم. فبالغت فی شتمه وشتم أبیه. فنظر إلی نظرة عاطف رؤوف، ثم قال: أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم. ?خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ * وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ  إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ * إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ * وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یُقْصِرُونَ? ثم قال لی: خفض علیک، استغفر الله لی ولک، انک لو استعنتنا لأعناک، ولو استرفدتنا لرفدناک، ولو استرشدتنا شدناک.قال عصام: فتوسم منی الندم على ما فرط منی. فقال: ? لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ ? یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ? أمن أهل الشام أنت؟ قلت: نعم. فقال: (شنشنة أعرفها من أخزم) حیانا الله وإیاک، انبسط إلینا فی حوائجک، وما یعرض لک تجدنی عند أفضل ظنک إن شاء الله تعالى. قال عصام : فضاقت علی الأرض بما رحبت و ودت لو ساخت بی».

[9]. المناقب«ابن‌شهر‌آشوب»:4/66؛ «و من تواضعه أنه مرّ بمساکین و هم یأکلون کسراً لهم على کساء فسلّم علیهم فدعوه إلى طعامهم فجلس معهم و قال لو لا أنه صدقة لأکلت معکم ثم قال قوموا إلى منزلی فأطعمهم و کساهم و أمر لهم بدراهم.»

[10]. مناقب آل أبی طالب7«لابن شهرآشوب»: 4/ 65: «وَ قَدِمَ أَعْرَابِیٌّ الْمَدِینَةَ فَسَأَلَ عَنْ أَکْرَمِ النَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَى الْحُسَیْنِ7 فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّیاً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ:

لَمْ یَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاکَ وَ مَنْ‏                حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلَقَةَ

أَنــْتَ جَـوَادٌ وَ أَنـْتَ مُعْتَمَدٌ    أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَةِ

لَوْ لَا الَّذِی کَانَ مِنْ أَوَائِلِکُمْ‏    کَانَتْ عَلَیْنَا الْجَحِیمُ مُنْطَبِقَةً

قَالَ فَسَلَّمَ الْحُسَیْنُ 7 وَ قَالَ یَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِیَ شَیْ‏ءٌ مِنْ مَالِ الْحِجَازِ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَةُ آلَافِ دِینَارٍ فَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَ مِنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا،  ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَیْهِ وَ لَفَّ الدَّنَانِیرِ فِیهِمَا وَ أَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ شَقِّ الْبَابِ حَیَاءً مِنَ الْأَعْرَابِیِّ وَ أَنْشَأَ:

خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ         وَ اعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَةٍ

لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا               أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَةً

لَکِنَّ رَیْبَ الزَّمـَانِ ذُو غِیَرٍ        وَ الـْکَـفُّ مِنِّی قَلِیلَةُ النَّفَقَةِ

قَالَ فَأَخَذَهَا الْأَعْرَابِیُّ وَ بَکَى فَقَالَ لَهُ لَعَلَّکَ اسْتَقْلَلْتَ‏ مَا أَعْطَیْنَاکَ‏ قَالَ لَا وَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ التُّرَابُ جُودَکَ.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/8/12 :: ساعت 9:24 صبح )
»» عاشورا و امام حسین علیه السلام در آئینه احادیث

 

 
 

امامان شیعه علیهم السلام برای اینکه نهضت خونین کربلا و محرم و عاشورا برای همیشه زنده و جاوید بماند، سعی و تلاش فراوانی نمودند و دراین راستا از پنج شیوه استفاده کردند:

1- یادآوری مصائب امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش در مناسبت های مختلف، بخصوص در ایام محرم و عاشورا.

عن ابی عمارة المنشد قال: «ما ذکر الحسین بن علی عند ابی عبدالله علیه السلام فی یوم قط فرئی ابو عبدالله علیه السلام متبسما فی ذلک الیوم الی اللیل » (1) ابوعماره منشد می گوید: هر گاه در حضور امام صادق علیه السلام نام حسین علیه السلام برده می شد، آن روز تا شام خنده بر لبان آن حضرت دیده نمی شد.

حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام می فرماید:

«کان ابی اذا دخل شهر المحرم لایری ضاحکا و کانت الکابة (2) تغلب علیه حتی یمضی منه عشرة ایام فاذا کان یوم العاشر کان ذلک الیوم یوم مصیبته و حزنه و بکائه و یقول: هو الیوم الذی قتل فیه الحسین علیه السلام » (3) وقتی ماه محرم می رسید پدرم را کسی خندان نمی دید و غم و اندوه بر او چیره می گشت تا روز عاشورا فرا می رسید و روز عاشورا روز مصیبت و اندوه و روز گریه او بود و می فرمود: این همان روزی است که حسین علیه السلام کشته شد.

زمانی که منصور دوانیقی دستور داد در منزل حضرت صادق علیه السلام را آتش بزنند، آن حضرت در منزل بودند و آتش را خاموش کردند و زنان و دختران وحشت زده از آتش سوزی را دلداری دادند:

«فلما کان الغد دخل علیه بعض شیعته یسالونه فوجدوه حزینا باکیا، فقالوا: ممن هذا التاثر و البکاء؟ امن الجراة علیکم اهل البیت و لیس منهم باول مرة فقال الامام علیه السلام : لا ولکن لما اخذت النار ما فی الدهلیز نظرت الی نسائی و بناتی یتراکضن فی صحن الدار من حجرة الی حجرة و من مکان الی مکان هذا و انا معهن فی الدار فتذکرت فرار عیال جدی الحسین علیه السلام یوم عاشوراء من خیمة الی خیمة و من خباء الی خباء و المنادی ینادی: احرقوا بیوت الظالمین » (4) فردای آن روز دسته ای از شیعیان خدمت آن حضرت رسیدند تا از حالش جویا شوند، دیدند آن حضرت اندوهناک و گریان است پرسیدند: این همه اندوه و گریه از چیست؟ آیا از گستاخی و بی حرمتی آنان نسبت به شما - اهل بیت - این همه ناراحتید و حال آن که این اولین بار نیست که چنین می کنند.

امام علیه السلام فرمود: نه، بلکه اندوه و گریه من از این جهت است که وقتی آتش، آستانه خانه را فرا گرفت، زنان و دخترانم را دیدم که از این اطاق به آن اطاق و از این جا به آن جا پناه می بردند در حالی که من پیش آنان حضور داشتم و تنها نبودند. از این صحنه به یاد فرار خانواده جدم حسین علیه السلام در روز عاشورا افتادم که از خیمه ای به خیمه دیگر و از پناهگاهی به پناهگاه دیگر فرار می کردند و دشمن فریاد می زد: خیمه ستم کاران را به آتش بکشید!

در مورد حضرت علی بن الحسین علیه السلام آمده است که روزی ابوحمزه ثمالی بر حضرت وارد شد و حضرت را در حال گریه دید; عرض کرد:

«سیدی! ما هذا البکاء و الجزع؟ الم یقتل عمک حمزة؟ الم یقتل جدک علی علیه السلام بالسیف ان القتل لکم عادة و کرامتکم من الله الشهادة ».

«فقال له الامام علیه السلام : شکر الله سعیک یا ابا حمزة کما ذکرت القتل لنا عادة و کرامتنا من الله الشهادة و لکن یا اباحمزة هل سمعت اذناک ام رات عیناک ان امراة منا سبیت و هتکت قبل یوم عاشورا؟ و الله یا ابا حمزة ما نظرت الی عماتی و اخواتی الا و ذکرت فرارهن فی البیداء من خیمة الی خیمة و من خباء الی خباء و المنادی ینادی احرقوا بیوت الظالمین » (5)

مولای من، این همه گریه و بی تابی برای چیست؟ آیا عموی شما حمزه کشته نشد؟ آیا جد شما - علی علیه السلام - با شمشیر کشته نشد؟ کشته شدن، عادت شما خانواده است و شهادت عطیه ای الهی از آن شما است.

امام علیه السلام فرمود: ای ابوحمزه خداوند به تو جزای خیر دهد چنان که گفتی کشته شدن برای ما عادت است و خداوند نیز به ما شهادت را ارزانی داشته است ولی ای ابوحمزه آیا هرگز شنیده ای یا دیده ای که تا قبل از عاشورا زنی از خانواده ما به اسارت رفته باشد و هتک حرمت شده باشد؟ به خدا سوگند ای ابوحمزه هر وقت به عمه ها و خواهرانم نگاه می کنم به یاد فرار آن ها در بیابان می افتم که ازخیمه ای به خیمه ای و از پناهگاهی به پناهگاهی فرار می کردند و دشمن فریاد می زد: خیمه ستم کاران را به آتش بکشید!

حضرت صادق علیه السلام به داود رقی فرمود:

«انی ما شربت ماء باردا الا و ذکرت الحسین » (6) من هرگز آب سرد ننوشیدم مگر این که به یاد حسین علیه السلام افتادم.

حضرت رضا علیه السلام فرمود:

«ان یوم الحسین اقرح جفوننا و اسبل دموعنا و اذل عزیزنا بارض کرب و بلاء و اورثناءالکرب و البلاء الی یوم الانقضاء» (7) حادثه عاشورا اشک ما را روان ساخت و خون از چشم ما جاری کرد و عزیز ما را در سرزمین غم و اندوه، خوار ساخت و تا روز قیامت برای ما غم و غصه به میراث گذاشت.

و همچنین حضرت رضا علیه السلام به ریان بن شبیب فرمود:

«ان المحرم هو الشهر الذی کان اهل الجاهلیة فیما مضی یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمة فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها و لا حرمة نبیها لقد قتلوا فی هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه » (8) محرم ماهی است که اهل جاهلیت در گذشته، تجاوز و جنگ را در آن حرام می دانستند و آن را محترم می شمردند ولی این امت، حرمت ماه خود را و حرمت ماه پیامبر خود را نگاه نداشتند. در این ماه فرزندان او را کشتند و خانواده او را به اسارت بردند.

2- امامان شیعه بر مصائب امام حسین علیه السلام و اهل بیت گرامی اش گریه می کردند و با توجه به شرایط سیاسی زمان، مجالس عزاداری تشکیل می دادند و شیعیان را به عزاداری و گریه بر مصائب سالار شهیدان ترغیب و تشویق می کردند.

علقمه بن محمد حضرمی نقل می کند که حضرت باقر علیه السلام بر امام حسین علیه السلام گریه می کرد:

«ثم لیندب الحسین علیه السلام و یبکیه و یامر من فی داره ممن لا یتقیه بالبکاء علیه و یقیم فی داره المصیبة باظهار الجزع علیه و لیعز بعضهم بعضا بمصابهم بالحسین علیه السلام » (9) سپس به گریه و زاری بر حسین علیه السلام می پرداخت و دستور می داد به افرادی که در خانه بودند و از آنان تقیه نمی کرد، بر حسین علیه السلام گریه کنند; آن حضرت در خانه خود مجلس عزا برپا می داشت و به یکدیگر مصیبت حسین علیه السلام را تسلیت می گفتند.

«عن عبدالله بن غالب قال: دخلت علی ابی عبدالله علیه السلام فانشدته مرثیة الحسین بن علی علیهما السلام فلما انتهیت الی هذا الموضع:

لبلیة تسقوا حسینا بمسقاة الثری غیر التراب

صاحت باکیة من وراء الستر: «یا ابتاه » (10) عبدالله بن غالب گوید:

بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و برای او مرثیه حسین بن علی علیهما السلام را خواندم وقتی به این جمله رسیدم که: «چه مصیبتی که حسین را در کنار آب از خاک سیراب کردند»، از پشت پرده زنی فریاد زد: «یا ابتاه ». (11)

«عن هارون المکفوف قال: دخلت علی ابی عبدالله علیه السلام فقال لی: «انشدنی ». فانشدته; فقال: «لا، کما تنشدون و کما ترثیه عند قبره » فانشدته:

امرر علی جدث الحسین فقل لاعظمه الزکیة

قال: فلما بکی امسکت انا فقال مر; فمررت، قال: ثم قال: «زدنی » قال: فانشدته:

یا مریم قومی واندبی مولاک و علی الحسین فاسعدی ببکاک

قال: فبکی و تهایج النساء. قال: فلما ان سکتن قال لی: «یا ابا هارون! من انشد فی الحسین فابکی عشرة فله الجنة .

هارون مکفوف گوید: وارد بر امام صادق علیه السلام شدم فرمود:برایم بخوان، برایش خواندم. آن حضرت فرمود: نه، آن چنان که در کنار قبرش مرثیه می خوانید بخوان و من خواندم:

از کنار نعش حسین گذر کن و به آن استخوان های پاک بگو وقتی آن حضرت به گریه افتاد سکوت کردم ولی فرمود: ادامه بده، ادامه دادم. فرمود: باز هم بخوان تا به این جا رسیدم که:

ای مریم برخیز و بر مولای خود ندبه کن و با گریه ات بر حسین رستگار شو امام علیه السلام گریه کرد و زن ها شیون سر دادند. وقتی آرام شدند، حضرت فرمود: ای ابوهارون هر کس مرثیه حسین علیه السلام بخواند و ده نفر را بگریاند، پاداش او بهشت است.

3- تشویق شعرا و دانشمندان به سرودن شعر و خواندن آن در خصوص نهضت حسین بن علی علیهما السلام و مصائب دردناک کربلا و بیان ارزش و ثواب این کار بزرگ.

حضرت صادق علیه السلام به ابی عماره شاعر فرمود:

«یا ابا عمارة! من انشد فی الحسین بن علی علیهما السلام شعرا فابکی خمسین، فله الجنة و من انشد فی الحسین علیه السلام شعرا فابکی ثلاثین، فله الجنة » (12) ای ابوهارون! هر کس در رثای حسین قصیده ای بخواند و پنجاه نفر را بگریاند پاداش او بهشت است و هر کس در رثای حسین علیه السلام ، قصیده ای بخواند و سی نفر را بگریاند پاداش او بهشت است.

امام صادق علیه السلام به ابی هارون مکفوف فرمود:

«یا ابا هارون! من انشد فی الحسین شعرا فبکی و ابکی عشرة کتب لهم الجنة » (13) ای ابوهارون! هر کس در رثای حسین قصیده ای بخواند و بگرید و ده نفر را بگریاند، پاداش آنان بهشت است.

حضرت امام صادق علیه السلام به صالح بن عقبه فرمود:

«من انشد فی الحسین علیه السلام بیتا من شعر فبکی و ابکی عشرة فله و لهم الجنة » (14) هر کس در رثای حسین علیه السلام یک بیت از قصیده ای بخواند و بگرید و ده نفر را بگریاند پاداش آنان بهشت است.

داستان آمدن دعبل بن علی خزاعی شاعر معروف عرب را در ایام محرم به محضر علی بن موسی الرضا علیه السلام و دعوت امام از وی برای سرودن مرثیه جدش حضرت حسین بن علی علیهما السلام را می توان در جلد 45، صفحه 257 کتاب بحارالانوار مطالعه نمود.

ائمه معصومین علیهم السلام : از شاعرانی همچون کمیت، دعبل، سید حمیری و... که در آن جو خفقان، مصائب حسین علیه السلام را به شعر در آوردند، تقدیر نموده اند.

4- ائمه طاهرین علیهم السلام : علاوه بر اینکه خودشان به زیارت حضرت حسین بن علی علیهما السلام و شهدای کربلا می رفتند شیعیان را هم برای رفتن به زیارت آن حضرت در هر شرایطی ترغیب و تشویق می نمودند و اجر و ثواب فراوان این زیارت را برای شیعیان تبیین می کردند.

روایات مربوط به زیارت امام حسین علیه السلام و اصحاب و یاران فداکار آن حضرت در جلد 101 بحارالانوار، ج 10 وسائل الشیعه از صفحه 318 تا صفحه 408، کتاب کامل الزیارات از صفحه 131 تا صفحه 222 و در کتاب ثواب الاعمال مرحوم صدوق از صفحه 308 تا 338 آمده است.

روایات زیارت چند دسته هستند که در این مورد به چند روایت اشاره می شود و بقیه روایات را از منابع ارائه شده می توان استخراج کرد:

دسته اول: زیارت، فرض و واجب است

حضرت صادق علیه السلام به ام سعید احمسیه فرمود:

«یا ام سعید زوریه فان زیارة قبر الحسین علیه السلام واجبة علی الرجال و النساء» (15) او را زیارت کن که زیارت قبر حسین علیه السلام بر زن و مرد واجب است.

حضرت صادق علیه السلام به معاویة بن وهب فرمود:

«یا معاویة لاتدع زیارة قبر الحسین لخوف » (16) ای معاویه، زیارت قبر حسین را به خاطر هیچ ترسی، ترک مکن.

و همچنین آن حضرت به محمد بن مسلم فرمود:

«هل تاتی قبر الحسین علیه السلام ؟ قلت; نعم، علی خوف و وجل، فقال: ما کان من هذا اشد فالثواب فیه علی قدر الخوف » (17) آیا به مزار حسین می روی؟ گفتم: آری، ولی با ترس و وحشت. فرمود: هر چه سخت تر و ترسناکتر باشد پاداشش بیشتر است.

دسته دوم: زیارت به همراه معرفت

«عن ابی الصامت قال: سمعت ابا عبدالله علیه السلام و هو یقول: من اتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر» (18) ابوصامت گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که: هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام بیاید و به حق او شناخت داشته باشد، گناهان گذشته و آینده او بخشیده می شود.

دسته سوم: فوائد زیارت

«عن ابی مسکان عن ابی عبدالله قال: «من اتی قبر الحسین علیه السلام عارفا بحقه غفر له ما تقدم من ذنبه و ما تاخر» (19) ابومسکان از امام صادق علیه السلام روایت کرده است: هر کس به مزار حسین علیه السلام برود و به حق او آشنا باشد گناهان گذشته و آینده او بخشیده می شود.

دسته چهارم: اهمیت زیارت آن حضرت

«عن ابی الحسن الرضا علیهما السلام قال: من زار قبر ابی عبدالله بشط الفرات کان کمن زارالله فوق عرشه » امام رضا علیه السلام فرموده است: هر کس قبر امام حسین علیه السلام را در کنار شط فرات، زیارت کند همانند کسی است که خدا را در عرش خود، زیارت کرده باشد.

دسته پنجم: عقوبت ترک زیارت آن بزرگوار

«عن محمد بن مسلم عن ابی جعفر علیه السلام قال: من لم یات قبر الحسین علیه السلام من شیعتنا کان منتقص الایمان، منتقص الدین و ان دخل الجنة کان دون المؤمنین فی الجنة » (20) محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: از شیعیان ما هر کس قبر حسین علیه السلام را زیارت نکند، ایمانش ناقص و دینش ناقص است و اگر اهل بهشت باشد مقامی پایین تر از دیگر مؤمنان خواهد داشت.

عن سیف بن عمیرة عن رجل عن ابی عبدالله قال: «من لم یات قبر الحسین علیه السلام و هو یزعم انه لنا شیعة حتی یموت فلیس هو لنا بشیعة.» (21) سیف بن عمیره از شخصی روایت می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که تا آخر عمر به زیارت حسین علیه السلام نرود و تصور کند شیعه ما است، چنین شخصی شیعه ما نیست.

عن هارون بن خارجة عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «سالته عمن ترک الزیارة زیارة قبر الحسین بن علی من غیر علة قال: «هذا رجل من اهل النار» (22) هارون بن خارجه گوید: از امام صادق علیه السلام درباره کسی که زیارت قبر حسین بن علی علیهما السلام را بدون عذر ترک گوید، پرسیدم. فرمود: چنین شخصی اهل دوزخ است.

فلسفه اصرار ائمه : بر زیارت حضرت سیدالشهدا این بود که چون دشمنان اسلام; یعنی، بنی امیه، بنی مروان و بنی عباس با تمام قدرت تلاش می کردند کربلا و عاشورا و قیام حسین را نابود کرده و نگذارند اثری از قبر امام باقی بماند; لذا ائمه معصومین : بر این امر عنایت ویژه ای مبذول می فرمودند; چرا که فرهنگ عاشورا و تاریخ کربلا و حرم حسین، همیشه برای حاکمان ستمگر زمان، خطرساز بوده و هست.

در جلد 45 بحارالانوار، صفحه 390 بابی تحت عنوان «جور الخلفاء علی قبره الشریف »

تجاوز خلفا بر قبر شریف آن حضرت آمده است که می توان به آن مراجعه کرد.

شخصی به نام دیزج می گوید:

«بعثنی المتوکل الی کربلاء لتغییر قبر الحسین ». «المتوکل یامر بحرث قبر الحسین علیه السلام مدة عشرین سنة » متوکل مرا به کربلا فرستاد تا آثار قبر حسین را از میان بردارم. متوکل در مدت بیست سال دستور می داد قبر حسین علیه السلام را شخم بزنند.

بنی امیه و بنی عباس، هر دو در این مورد حساسیت داشتند و در آن مشترک بودند.

5- ائمه : خودشان در نمازها از تربت امام حسین علیه السلام استفاده می کردند و شیعیان را به استفاده از آن توصیه می نمودند. در حالات امام سجاد علیه السلام آمده است:

«فکان اذا حضرته الصلاة صبه علی سجادته و سجد علیه » (23) هرگاه وقت نماز می رسید آن (تربت کربلا) را روی سجاده اش می ریخت و بر آن سجده می کرد.

حضرت صادق علیه السلام فرمود:

«و من کانت معه سبحة من طین قبر الحسین کتب مسبحا و ان لم یسبح بها» (24) هر کس همراهش تسبیحی از تربت قبر حسین علیه السلام باشد، از تسبیح گویان محسوب می شود گرچه با آن تسبیح نگوید.

«عن موسی بن جعفر علیه السلام قال: و لا تاخذوا من تربتی شیئا لتبرکوا به فان کل تربة لنا محرمة الا تربة جدی الحسین بن علی علیهما السلام فان الله عزوجل جعلها شفاء لشیعتنا و اولیائنا» (25) موسی بن جعفر علیهما السلام فرمود: از تربت من هرگز برای تبرک بر ندارید زیرا همه تربت ها جزتربت جدم حسین بن علی علیهما السلام حرام است خداوند - عزوجل - آن را برای شیعیان و دوستداران ما شفا قرار داده است.

بقیه روایات را می توان در جلد 101 بحارالانوار از صفحه 118 تا 140; و از صفحه 140 کتاب ثواب الاعمال و جلد 10 وسائل الشیعه صفحه 408 مطالعه کرد.

اولین کسی که بر تربت امام حسین علیه السلام سجده کرد حضرت علی بن الحسین علیهما السلام بود که پس از دفن پدر، مقداری از خاک قبر را برداشته و بر آن سجده کرد و با آن خاک تسبیح درست کرد. برخی بیماران مدینه با همین تربت شفا یافتند. (26)

ائمه طاهرین علیهم السلام : با این پنج شیوه، در طول تاریخ که حکومت به دست مخالفان شیعه بود نگذاشتند نهضت خونین کربلا فراموش شود و امروز این رسالت بزرگ به عهده شیعیان میباشد که شیوه ها را شناخته و دنبال کنند; چون با زنده ماندن قیام امام حسین علیه السلام و راه او، اسلام و تشیع زنده و جاوید می ماند.

پیروزی یا شکست

امسال با آغاز ماه محرم الحرام، 1360 سال از شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یاران باوفایش می گذرد; پیوسته در طول این تاریخ این سئوال مطرح بوده و هست که آیا حسین بن علی علیهما السلام در این قیام و مبارزه پیروز شد یا شکست خورد؟

واژه پیروزی در لغت

واژه فوز و فاز به معنای پیروزی آمده است. در کتاب مفردات راغب ذکر شده است:

«الفوز الظفر بالخیر» (27) پیروزی، دست یافتن به خوبی است.

و حضرت علی علیه السلام هنگامی که ضربت به فرق مبارکش اصابت کرد، فرمود:

«فزت و رب الکعبة » یعنی، به خدای کعبه سوگند که پیروز شدم.

«ان الله اشتری من المؤمنین... و ذلک هو الفوز العظیم » (28) خداوند از مؤمنان خریده است... و این است رستگاری بزرگ.

در زیارت اول ماه رجب آمده است:

«فزتم و الله فوزا عظیما» به خدا سوگند به رستگاری بزرگ، دست یافتید.

خطاب به شهدای کربلا آمده است:

«اشهد انکم الشهداء و السعداء و انکم الفائزون » (29) شهادت می دهم که به راستی شما شهید و سعید هستید و به راستی شما رستگار هستید.

پیروزی مردان خدا در قرآن

«کتب الله لاغلبن انا و رسلی » (30) خداوند چنین مقرر داشته که من و رسولانم پیروز می شویم.

لام و نون تاکید ثقلیه، نشانه قطعی و حتمی بودن پیروزی خداوند و رسولانش است.

«فان حزب الله هم الغالبون » (31) حزب خدا پیروز است.

در همه جبهه ها حزب الله پیروز است.

«و ان جندنا لهم الغالبون » (32) و لشکر ما پیروز است.

پیروزی در فرهنگ اسلام مفهوم پیروزی در فرهنگ اسلام با پیروزی در فرهنگ های دیگر متفاوت است:

1- شهادت، اسارت و صدمه دیدن در راه انجام وظیفه، پیروزی است;

«و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجرا عظیما» (33) و آن کس که در راه خدا پیکار کند و کشته شود یا پیروز گردد، پاداش بزرگی به او خواهیم داد.

«قال الحسین علیه السلام : اما والله انی لارجو ان یکون خیرا ما اراد له ربنا قتلنا او ظفرنا» (34) به خدا سوگند من امیدوارم آن چه خدا برای ما خواسته است سرانجام نیک داشته باشد، کشته شویم یا پیروز گردیم.

2- رسیدن به هدف حتی با شهادت، پیروزی است. هدف امام علیه السلام در قیام عاشورا، معرفی چهره کثیف یزید بود که در لباس جانشینی پیامبر 6 قصد نابودی اسلام و احیای جاهلیت را در سر داشت; که به آن رسید و علاوه بر این، امام علیه السلام مکتب خونین ضد استبداد و ستم را پایه گذاری کرد که تا قیامت موجب بقاء، عظمت و حفظ اسلام و فرهنگ تشیع گردید.

3- گاهی پیروزی دفعی و کوتاه مدت حاصل نمی شود; بلکه آثار آن در دراز مدت ظاهر می شود; چنانکه حضرت امام خمینی 1 در قیام 15 خرداد، پیروز نشد; لکن زمینه آگاهی و رشد جامعه را فراهم کرد که به پیروزی 22 بهمن سال 1357 منجر شد.

4- دشمنان در قیام کربلا به هیچ یک از اهداف خود نرسیدند. از جمله اهداف دشمنان اسلام، نابودی اسلام، احیای جاهلیت، سرکوب همه حرکتهای ضد استبداد، اعلام روز عاشورا به عنوان عید، فتح و پیروزی و به فراموشی سپردن خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

پیروزی و شکست در روایات

«قال علی علیه السلام : ما ظفر من ظفر الاثم به، الغالب بالشر مغلوب » (35)

مغلوبی که حق با او باشد، پیروز است. (36)

«قال رسول الله صلی الله علیه و آله : لاتزال طائفة من امتی ظاهرین علی الحق لایضرهم من خذلهم حتی یاتی امرالله و هم کذلک » پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همواره دسته ای از امت من پشتیبان حق اند و دشمن گزندی به آنان نمی رساند تا امر خدا فرا رسد و باز هم ایشان پشتیبان حق اند.

پیروزی در سخنان سالار شهیدان

هنگامی که حضرت تصمیم گرفت که از مدینه حرکت کند، کاغذی خواست و روی آن خطاب به بنی هاشم نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم من الحسین بن علی بن ابی طالب الی بنی هاشم اما فانه من لحق بی منکم استشهد و من تخلف لم یبلغ الفتح » (37) به نام خداوند بخشنده مهربان از حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام : به بنی هاشم: آگاه باشید که هر کس با من بیاید شهید خواهد شد و هر کس نیاید به فتح و پیروزی دست نخواهد یافت.

«قال الحسین علیه السلام : لیس الموت فی سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذی لاحیاة معه » (38) حسین علیه السلام : مرگ در راه عزت، زندگی جاودان است و زندگی با ذلت مرگی است که حیات در آن راه ندارد.

«قال الحسین علیه السلام : و ان نغلب فغیر مغلبینا» (39) امام فرمودند: و اگر مغلوب شدیم، ما شکست ناپذیریم.

پیروزی در رجز علمدار کربلا

«لا ارهب الموت اذ الموت رقا» (40) از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ تکامل است.

پیروزی خون بر شمشیر

ابراهیم بن طلحه در مدینه از حضرت علی بن الحسین علیه السلام پرسید: چه کسی در این واقعه پیروز شد؟ فرمود: هنگام اذان معلوم می شود:

«اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم تعرف من غلب » (41) وقتی هنگام نماز رسید اذان و اقامه بگو، آن گاه پیروز را خواهی شناخت.

سهل بن سعد نقل می کند: سر بریده حضرت ابوالفضل را بر بالای نیزه دیدم که خنده بر لب دارد (یعنی، بر مرگ خنده می زند). (42)

ره توشه راهیان نور ویژه محرم 1379/1421

پی نوشتها

1 - بحارالانوار، ج 44، ص 280

2 - الکآبة: اندوه و غصه

3 - بحارالانوار، ج 44، ص 284، امالی صدوق، 288

4 - مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبی، ج 1، ص 24

5 - همان، ص 61

6 - امالی صدوق، ص 122

7 - بحارالانوار، ج 44، ص 284

8 - امالی صدوق، ص 112

9 - وسائل الشیعه، ج 10، ص 398

10 - بحارالانوار، ج 44، ص 286

11 - یعنی امام را سنگ باران کردند.

12 - بحارالانوار، ج 44، ص 282

13 - همان، ص 288

14 - همان، ص 289

15 - کامل الزیارات، ص 131، بحار الانوار، ج 101، ص 3، ح 9

16 - همان، ص 136 و 137

17 - همان، صفحات 149، 163، 165، 184

18 - همان، صفحات 149، 163، 165، 184

19 - همان، ص 211

20 - همان

21 - همان، ص 212

22 - وسائل الشیعه، ج 3، ص 608

23 - همان

24 - همان، ج 10، ص 410 تا 412

25 - زندگانی امام حسین، مرحوم حسین عمادزاده، ص 855

26 - مفردات راغب، ص 387

27 - توبه، 111

28 - مفاتیح الجنان، ص 440

29 - مجادله، 21

30 - مائده، 56

31 - صافات، 172

32 - نساء، 74

33 - موسوعة، ص 362

34 - قصار الحکم، حدیث 327

35 - موسوعة، ص 362

36 - مجموعه ورام، ص 7

37 - بحارالانوار، ج 44، ص 330

38 - ادب الحسین، ص 159

39 - کتاب بر شطی از حماسه و حضور، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 185

40 - بطال العلقمی، ص 309، رقا به معنای تکامل و ترقی است

41 - الامام زین العابدین، سیدعبدالرزاق مقرم، ص 370

42 - قهرمان علقمه، دکتر احمد بهشتی، ص 303



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/8/6 :: ساعت 1:22 عصر )
»» فاکتورهایی برای استجابت دعا

 


چشم بر هم زدنی محرم آمد ... و چشم بر هم زدنی دهه ی اول این ماه تمام شد ... خوش به حال آن هایی که در این دهه توانستند از این سفره ای که پهن شد توشه ای برای خود برچینند.

این ایام به لطف خدا و اهل بیت علیهم السلام، ایام ویژه ای است که درب میهمانی اباعبدالله حسین علیه السلام بر روی همه ی بندگان باز است و هر کس به نوعی سعی می کند از این میهمانی جا نماند و عشق خود را به اربابش حسین بن علی و اهل بیت علیهم السلام نشان دهد.
یکی از راه هایی که هر کدام از ما سعی می کنیم به این وسیله محبت خود را به اهل بیت علیهم السلام نشان دهیم شرکت در مجالس عزاداری است .
وقتی با نگاه دقیق تری به قرآن کریم نگاه می کنیم می بینیم که دوستى خاندان رسول اکرم (صلی الله و علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) را بر مسلمانان واجب شده است. (شورى (42)، آیه 23؛ هود (11)، آیه 29) و این دوستى لوازمى دارد و دوستدار صادق، کسى است، که شرط دوستى را -چنان که باید و شاید - به جا آورد.
یکى از مهم ترین لوازم دوستى، همدردى و همدلى با دوستان در مواقع سوگ و اظهار سرور و شادی در شادى آنان است. چنانچه حضرت على (علیه السلام) مى فرماید: «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا، اولئک منّا و الینا؛ شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شریکند. دارایی و جان خویش را در راه ما بذل می کنند، آنان از ما هستند و بازگشت شان به سوی ما است». (صدوق، الخصال، ج2، 635)
و امام صادق علیه السلام نیز می فرماید: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسؤنا و یسرّهم ما یسرّنا؛ شیعیان ما پاره اى از وجود ما هستند و از زیادى گل ما آفریده شده اند؛ آن چه که ما را بدحال یا خوش حال مى سازد، آنان را بدحال و خوش حال مى گرداند». (مجلسی، بحار الأنوار، ج65، ص24)
حال با توجه به فراهم شدن چنین شرایطی و باز بودن درب های توفیق الهی در این ایام و به دست آوردن دل اهل بیت علیهم السلام، یک توفیق دیگری نیز با ما همراه است که اگر به آنها توجه کنیم دریافت هایمان را از مراسم و ایام افزون تر خواهیم کرد.
در ادامه به فرصت هایی که برای هرکدام ما حتما پیش آمده می پردازم ... با ما همراه باشید ...
به دعای آخر مجالس بی توجه نباشید
دعا در شرایط جمعی به استجابت نزدیک تر است؛ چنانچه امام صادق علیه السلام می فرمایند: شیوه پدرم (امام باقر علیه السلام) این بود که چون از امری غمگین می شد، زنان و کودکان را جمع می کرد، سپس دعا می کرد و آن ها آمین می گفتند
با تحقیق و بررسی یک مجلس خوبی که از لحاظ سخنرانی و مراسم مداحی و ساعت برگزاری خوب و اهل بیت پسند باشد را انتخاب کردم... به واقع هم سخنرانیه بسیار پرباری بود ... بعد از سخنرانی مداحی خوبی انجام شد ... نزدیک به آخر مجلس یک دفعه دیدم که چراغ ها را مردم روشن کردند و عده ی زیادی با ایجاد سر و صدا مشغول به خروج از مراسم شدند ...
با خود گفتم: چه حیف که این عزیزان خودشان را از لحظه ی استجابت دعا محروم می کنند ... بله استجابت دعا در پایان روضه و بعد از ریختن اشک اباعبدالله الحسین علیه السلام در مجلس عزاداری ... چنانچه نتیجه عزاداری ، آمرزش گناهان است و طبق روایات، اگر کسی وارد جلسه عزای امام حسین «سلام الله علیه» شود و عزاداری کند، گناهان او آمرزیده می شود. [تفسیر القمی، ج 2، ص 292؛ بحار الانوار، ج 45، ص 257] و جز این نیست که با پاک شدن از گناهان، دعا به مرحله استجابت رسیده است.
همان لحظاتی که خیلی از ماها مرتب به دنبالش هستیم تا دعاها و خواسته هایمان را به اجابت نزدیک کنیم ... وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أجِیب دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبواْ لِی وَ لْی?ْمِنواْ بِی لَعَلَّهمْ یَرْشدونَ ) (186/بقره): و هرگاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [بگو] من نزدیکم، و دعاى دعاکننده را- به هنگامى که مرا بخواند- اجابت مى کنم، پس [آنان ] باید فرمان مرا گردن نهند و به من ایمان آورند، باشد که راه یابند.
این لحظات به خاطر وجود چند فاکتور، بهترین زمان ها برای استجابت دعا هستند؛ اولین فاکتور این است که دعا در شرایط جمعی به استجابت نزدیک تر است؛ چنانچه امام صادق علیه السلام می فرمایند: شیوه پدرم (امام باقر علیه السلام) این بود که چون از امری غمگین می شد، زنان و کودکان را جمع می کرد، سپس دعا می کرد و آن ها آمین می گفتند.(کلینی، اصول کافی، ج 4، ص 241 و257)
مرحوم مجلسی (ره) نیز در این باب فرموده اند: اول اینکه اجتماع در اجابت دعا موثر است؛ اگر چه ثوابش کمتر است. دوم این که اهمیت دعای دسته جمعی در صورتی است که از ریا و خودنمایی به دور باشد. (همان، ص 242)
برای دیگران جا باز کنیم
چون به شما گفته می شود که جمع تر بنشینید و جا برای دیگری که تازه وارد می شود باز کنید، شما جا باز کنید و جمع تر بنشینید تا جا برای دیگری فراخ گردد و به پاداش آن خداوند در بهشت محلّ و مکان شما را وسعت می دهد
در ایام عزاداری وقتی وارد مجالس عزاداری شدم، نکته ای که گاهی اوقات خیلی آزار دهنده بود این بود که عزادارن عزیز حاضر نبودند به کسانی که تازه وارد مجلس می شوند؛ جا بدهند.
بدتر آن که عده ای به میزبان مجلس تشر می زدند که درها را ببندید، جا نداریم، نمی توانیم سخت بنشینیم و...
و گویا فراموش کرده ایم برای چه کسی عزاداری می کنیم؛ غیر از این است که امام حسین علیه السلام برای زنده نگه داشتن اسلام واقعی قیام کردند؟ و آیا اسلام واقعی غیر از آیات قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام می باشد؟ قرآن کریم در رابطه با این موضوع چه می فرماید؟
یَأیهَا الَّذِینَ ءَامَنوا إِذَا قِیلَ لَکمْ تَفَسَّحوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحوا یَفْسَحِ اللَه لَکمْ ... «ای کسانی که ایمان آورده اید چون به شما گفته شود که در مجالس جا باز کنید (تا دیگری بتواند بنشیند) در این صورت جا باز کنید و دیگران را هم جای دهید، که به پاداش آن، خداوند بر شما توسعه می دهد ...(مجادله آیه 11)
استاد علاّمة طباطبائی (رحمه الله) در تفسیر این آیه می فرمایند : تَفَسَّح وَ فَسْح، جا باز کردن است . و مجالس جمع مجلس اسم مکان است، یعنی محلّ نشستن و معنی این طور می شود : چون به شما گفته می شود که جمع تر بنشینید و جا برای دیگری که تازه وارد می شود باز کنید، شما جا باز کنید و جمع تر بنشینید تا جا برای دیگری فراخ گردد و به پاداش آن خداوند در بهشت محلّ و مکان شما را وسعت می دهد.
در واقع این آیه یکی از آیات بسیار زیبای قرآن است که معنایی وسیع دارد و مضمون آن نیز واضح است یعنی کسی که برای دیگری جایی باز کند بهشت برای او واجب می شود!
پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) نیز می فرمایند: «ان حق المسلم علی المسلم اذا رآه یرید الجلوس الیه ان یتزحزن له»؛ مسلمان اگر مسلمانی را دید می خواهد نزد او بنشیند باید برایش جا باز کند.( طبرسی، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، 1412، ص 26)
بنابر این سعی کنیم در مجلس به گونه ای بنشینیم که اگر مجلس به کمبود جا دچار مشکل باشد دیگری را نیز کنار خود جای دهید تا با حضور او در مجلس روضه شما نیز در ثواب او شریک باشید.
به امید آنکه ان شالله از این ایام بهترین بهره برداری را داشته باشیم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/8/6 :: ساعت 1:21 عصر )
»» فردی که 16 بار پای پیاده به حج رفت!

 


16 بار با پای پیاده به مکه رفتن تهجد و شب زنده داری شمر و یارانش ... نماز شب خواندن های ابن ملجم و طلحه و زبیر ... پینه بستن پیشانی خوارج از فرط نماز شب و عبادت ... نماز شب شریح قاضی و امثال او...

مردی که 16 بار پای پیاده به حج رفت، امام حسین (علیه السلام) را کشت
یکی از افراد مقابل ابا عبدالله الحسین علیه السلام، شمر بن ذی الجوشن است. مروری گذرا بر زندگی شمر گویای روحیه ی جاه طلبی و فرصت طلبی اوست. به دلیل همین روحیه، وی همواره در عرصه های گوناگون تاریخ اسلام حاضر بود. به ویژه آن جا که نام و مسأله ی نان و جاه در میان بوده، حضور شمر آشکارتر است.
در تاریخ زندگانی او، نشانه هایی از مبارزه های بی باکانه ی وی به چشم می خورد. این پیشینه به گونه ای است که در جنگ با سیدالشهداء (علیه السلام)، امیری یک لشکر چهار هزار نفری به او سپرده می شود.
اولین خصوصیت شمر این بود که شکم پرست قهّاری بود؛ شکم از همه چیز برای او مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. شمر عبدالبطن؛ اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.
شمر آدم کوچکی نبود، او کسی است که شانزده بار با پای پیاده به سفر حج رفته است. فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خوردند، عربده می کشیدند؛ شمر و بسیاری دیگر که در مقابل امام حسین علیه السلام ایستاده بودند، آدم هایی بودند که پیشانی پینه بسته داشتند، بسیاری از آن ها اهل تهجد بودند.
تعدادی از این افراد با پیغمبر (صلی الله و علیه و آله) هم دیده شده اند. وقتی امام حسین علیه السلام به کربلا وارد شد بعضی از این افراد را صدا زد و فرمود: « مگر شما پیغمبر را ندیدید؟»
این افرادی که پیغمبر را دیده بودند و رو به سوی قبله نماز می خواندند، رو در روی امام ایستاده اند.
در کتاب تاریخ مسعودی آمده است که در کربلا هر روز 20000 نفر در فرات غسل می کردند. غسل قربة الی الله که حسین علیه السلام را بکشند و می گفتند: غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.
در ظهر عاشورا وقتی ابا عبدالله علیه السلام برای نماز خواندن اذان می گفتند، در طرف سپاه دشمن حسین علیه السلام هم نماز می خواندند؛ برخی از این افراد به ابا عبدالله علیه السلام می گویند که نماز شما قبول نیست! و حبیب به آن ها می گوید: « نماز شما قبول است؟! » درگیری می شود و حبیب قبل از اذان ظهر روز عاشورا به شهادت می رسد.
هشداری برای امروز و فردای ما
شمر جانباز امیر المومنین علیه السلام بود، چه شد که فرمانده جنگ حضرت علی علیه السلام به این جا رسید؟
شمر در جنگ صفین حاضر بود و در شمار شیعیان لشکریان امام علی علیه السلام، شجاعت از خود نشان داد. او در این جنگ به دلیل درگیری با «ادهم بن محرز باهلی»، به سختی مجروح شد، به گونه ای که شمشیر، استخوان پیشانی وی را شکافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزه ای به او زد و او را از اسب به زیر افکند. با این حال ادهم با کمک شامیان از مرگ رهایی یافت. (سفینة البحار، ماده شمر؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص 28؛ الکامل، ج 2، ص 377؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 5، ص 213)
در پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان، به نام خوارج بود. هسته های نخستین این گروه منحرف که به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان پیامبر (صلی الله و علیه و آله) برچیده شد، ولی در زمان امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با شعار «لا حکم الا لله» به مرحله ی ظهور رسید. در این زمان است که انحراف شمر از سپاه امام علی علیه السلام به گروه معاویه در تاریخ ذکر شده است.
چه خصوصیاتی شمر را از راه حق منحرف کرد؟
1. اولین خصوصیت شمر این بود که شکم پرست قهّاری بود؛ شکم از همه چیز برای او مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد. شمر عبدالبطن ؛ اسیر و بنده ی شکم بود و این اسارت او را بیچاره کرد.
یک روز بهلول از راهی می گذشت. هارون او را صدا زد و گفت: ما را نصیحتی نمی کنی؟ می خواست او را دست بیندازد ... بهلول گفت: حوصله نصیحت ندارم. اما می توانم سوالی از تو بپرسم؟ گفت: بفرما. بهلول گفت: اگر می خواستی غذا بخوری و غذا را در دهانت گذاشتی و هر کاری کردی غذا پایین نرفت چه کار می کنی؟ حاضری چقدر از ثروتت را بدهی؟ هارون کمی فکر کرد و گفت: نیمی از ثروتم را می دهم. بهلول گفت: حالا سوالم را طوری دیگر مطرح می کنم. اگر غذا پایین رفت ولی هر کاری کردی نتوانستی آن را دفع کنی چه می کنی؟ گفت معلوم است می میرم؛ نصف ثروتم را می دهم تا رهایی پیدا کنم.
بهلول گفت: می بینی همه دعوا سر یک روده و یک فرو دادن و پس دادن است، توجه به همین ریزه کاری ها ما را از گناه و عصیان باز می دارد.
نکته ی دوم که در شخصیت شمر بود این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچ کس را نداشت ... یک روحیه شقاوت پیشه داشت ... مدام از این و آن سخن می گفت ...
خداوند در سوره حجرات به این مسئله اشاره کرده است که اگر فاسقی نزد شما آمد و خبری پیش شما آورد، زود تأییدش نکنید و هیچ گاه از خبر چینی دیگران لذت نبرید. مثلا فردی نزد ما می آید و خبری را به ما می گوید ما می گوییم "راست می گویی؟" این کار باعث تشویق طرف مقابل می شود و این عامل باب غیبت را می گشاید.
در حقیقت شمر و همراهانش در شناخت حق، دچار مشکل شده بودند و به جای آنکه نسبت به افرادی که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) معرفی کرده بود، شناخت پیدا کنند، به مسائل ظاهری و مطامع دنیویی پرداختند و عملکردشان را خوب و مستحق می دانستند
2. از دیگر خصوصیات شمر آن بود که افراد را دست می انداخت، زخم زبان می زد و این در حالی است که قرآن کریم مجازات بد کاران را مشخص کرده ولی بد ترین مجازات ها متوجه کسانی است که زخم بر جان دیگران می زنند. حفره در روح ها ایجاد می کنند؛ سرزنش می کنند و می شکنند. در کربلا شمر بارها حرف های آزار دهنده ای به ابا عبدالله علیه السلام زد.
3. شمر در شناخت حق، کم آورد. او و همراهانش در شناخت حق، دچار مشکل شده بودند. از آنجا که خمیر مایه انسان ها و چگونگی شکل گرفتن آن را بسیار مهم است، چنانچه بعضی از افراد اگر هزاران مشکل سر راه دینشان قرار گیرد، دست از دینشان بر نمی دارند و به تعبیر امام حسین (علیه السلام) «وقتی انسان ها در برابر امتحانات قرار گیرند، تعداد افراد دین دار بسیار اندک می شود که این نشان دهنده ضعف دینی افراد است. یعنی دین آنها دینی نبوده که آنها را در مسیرهای دشوار زندگی ثابت قدم نگاه دارد، بنابراین در مقابل کوچک ترین مشکلاتی دین خودشان را از دست داده و اقدام به فعالیت هایی می کنند که باعث غربت اسلام می شود.»
شمر نیز به همین مشکل دچار است به طوری که از ابتدا دین او دین استواری نبوده است و به تعبیر قرآن مجید «اینان در استقامت کم آوردند» یعنی با روبه رو شدن با برخی مسائل، بلافاصله از دین خود خارج شدند.
جالب اینکه این افراد، خارج شدن خود از دین را قبول ندارند. در یک روایت در کتاب «الاعلام» نوشته «زرکلی» آمده است: «بعد از حادثه کربلا شمربن ذی الجوشن در کوفه بود. روزی در مسجد کوفه مشغول نماز خواندن بود که در نماز به خداوند عرض کرد: خداوندا! به شرافتم من را ببخش، به این معنا که خود را یک انسان شریف می دانست. در این حین شخصی که کنار او نشسته بود، به او گفت: من تو را می شناسم، تو به کربلا رفتی و پسر دختر پیغمبر (صلی الله و علیه وآله) را کشتی، حالا خودت را شریف می دانی؟ و ادعا می کنی که خدا تو را به شرافتت ببخشد! شمر گفت: اگر نمی رفتم کربلا و حسین (علیه السلام) را نمی کشتم، شریف نبودم، چون دستور یک عالم و خلیفه رسول خدا (صلی الله و علیه و آله) را اطاعت کرده ام». [تاریخ الإسلام، ج 5، ص 125 - 126]
این عمل شمر نشان از این دارد که عمل صالح - حتی جانبازی در رکاب امام علی (علیه السلام) - به تنهایی نباید موجب غرور افراد شود؛ چون هیچ تضمینی در رستگاری دائمی فرد وجود ندارد. ایمان و اعتقاد شمر حتی اگر از روی فهم و یقین هم بود در نهایت مغلوب دنیاپرستی و منفعت طلبی او شد و به همین دلیل، او خواسته های نفسانی را بر خواست الهی مقدم داشت و به بدترین جنایت دست زد.
در قرآن نیز از این گونه افراد یاد شده که پس از دیدن آیات و معجزات الهی، مجدد از شیطان پیروی کرده و در مسیر گمراهی قرار می گیرند: «و خبر آن کسى را براى آنان بخوان که آیات خویش را بدو ارزانى داشتیم اما او از آنها کناره گرفت و شیطان در پى او افتاد و از گمراهان شد» [ اعراف، 175]
در حقیقت شمر و همراهانش در شناخت حق، دچار مشکل شده بودند و به جای آنکه نسبت به افرادی که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله) معرفی کرده بود، شناخت پیدا کنند، به مسائل ظاهری و مطامع دنیویی پرداختند و عملکردشان را خوب و مستحق می دانستند.
کلام آخر:
فراموش نکنیم که شمر بن ذی الجوشن، نخستین و آخرین بدطینت جهان نبوده و نیست. زمین، هیچگاه خالی از شمرها نبوده و نیست و نخواهد بود، چونان که هیچ زمانی، زمین خالی از حجت و نیک نامان نبوده است. ممکن است در جهان پر از اضطراب، حسین بن علی ها کم باشند، اما رسوایی و نفرین حق طلبان همواره عاقبت بد اندیشی و بد خواهی امثال شمر است.
این خصوصیات از جانباز امیر المومنین علی علیه السلام شمر را ساخت، شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده ضربه از پشت بر گردن ابا عبدالله علیه السلام وارد کرد و بعد هم سرخون چکان حسین علیه السلام را دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.
کمی مراقب رفتارها و عملکرهایمان باشیم و کنکاش بیشتری از خود داشته باشیم، به نمازها و روضه رفتن ها و کارهای نیکمان غرّه نشویم که هیچ معلوم نیست می توانیم آن ها را حفظ کنیم یا نه...
منابع:
منتهی الامال اثری از شیخ عباس قمی /تتمه المنتهی اثری از تاریخ طبری
کتاب روز دهم - نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری
سایت سبطین
بحارالانوار، جلد 44
منتهی الآمال، جلد یک
سفینة البحار، جلد یک
البدایة والنهایة، جلد 8



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/8/6 :: ساعت 1:15 عصر )
»» جمع تمام شریعت در روایتى از امام سجاد علیه السلام‏

 

 

اگر کل مردم دنیا به این روایت عمل کنند، جهان بهشت مى‏شود.

شخصى محضر مبارک امام چهارم علیه السلام، عرض مى‏کند:

«أَخْبِرْنِى بِجَمیعِ شَرَائِعِ الدّینِ» «1» این درخواست خیلى پرقیمت است. «شرایع» به معنى قوانین است. به وجود مبارک حضرت سجّاد علیه السلام عرض مى‏کند: تمام قوانین دین را در همین یک جلسه براى من بگو.

اگر از نظر عدد بخواهیم حساب کنیم، فقط در کتاب شریف «اصول کافى» نزدیک به هفده هزار روایت ضبط شده است؛ یعنى از حضرت خواسته است که مثلًا این هفده هزار قانون الهى را در یک جلسه براى من بگو؟ نه.

منظور او از این سؤال این بوده است که مادر، ریشه، اصل و اساس همه قوانین را براى من بگو. امام سجّاد علیه السلام منظور او را مى‏دانست که جمیع یعنى آن امّهات، ریشه‏ها و اصول.

 

1- قول حق‏

 

لذا امام علیه السلام به سه واقعیت اشاره فرمودند:

«قَوْلُ الحَقّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوفاءُ بِالعَهْدِ»

همه شرایع دین خداست. این یک نسخه علاج کننده است: قول حق؛ یعنى وقتى این دهان خود را باز مى‏کنید که حرف بزنید، بسنجید، فکر کنید که حرف را با قرآن و مکتب اهل‏بیت علیهم السلام هماهنگ کنید تا سخن شما، سخن حقّ باشد و بعد آن را آزاد کنید تا از دهان بیرون بیاید.

اگر نسنجید، فکر نکنید و هماهنگ نباشید، دروغ، غیبت، تهمت، تحقیر، مسخره، استهزاء، باطل، فحش و ناسزا از دهان بیرون مى‏آورید و دل‏ها را مى‏سوزانید و یا افراد را به گمراهى مى‏کشانید. آن وقت تمام سخنان شما، سخن باطل است، پس قول حق، ریشه همه مسائل مربوط به زبان است.

 

نمونه‏اى از قول حق در بزرگان‏

 

خدمت مرحوم آیت الله العظمى گلپایگانى قدس سره رفتم. به ایشان عرض کردم:

جواب فلان مسأله شرعى چیست؟ ایشان مقدارى فکر کرد؛ یعنى همین که دین مى‏گوید. در درون خود خام را بپز، چون در وجود انسان عقل در معرض حرارت خدایى است، اول فکر کن و با دین هماهنگ کن، بعد دو لب خود را باز کن و سخن را آزاد کن.

 

محصول زبان سوء

 

امیرالمؤمنین على علیه السلام مى‏فرماید:

اگر فکر خود را هماهنگ نکنى، کلامى که از دهان بیرون مى‏آید، غیر از سگ هار، هیچ چیزى نیست. «2»

انسان اگر بخواهد کارخانه تولید سگ هار، مار و عقرب باشد، وقتى این سگ هار از دهان بیرون پرید و به توبه نیز برنخورد، مى‏ماند، تا وقتى که پرده کنار برود و قیامت برپا شود.

آن سخن‏هاى چو مار و کژدمت‏

 

مار و کژدم گردد و گیرد دمت‏ «3»

     

بعضى‏ها مى‏خوانند «دُمت»، ولى «دَمت» درست است، انسان که دُم ندارد. این متن قرآن است که: کیفر عمل شما در قیامت، خود عمل است؛ یعنى اگر آنجا دیدى که چند هزار مار، عقرب و سگ، زبان تو را فرا گرفت و دیگر تا ابد رها نکرد و مرتب گزید، این‏ها کلام‏هایى است که در دنیا از دهان تو درآمده است.

پروردگار رحیم است و علیه تو سگ نمى‏سازد. این سگ‏سازى را تو در دنیا علیه خود ساخته‏اى. در روز قیامت دیگر به خدا اعتراض نمى‏کند که خدایا چرا؟ چون مى‏داند که این‏ها تولید کارگاه وجود خود او است.

 

حکمت و اهمیت سکوت‏

 

بعضى از حکما مى‏گویند:

خداوند گوش را باز خلق کرده که فقط انسان حق را بشنود، براى چشم پلک‏ گذاشته که دائم چشم را شستشو دهد و وقتى شب‏ها مى‏خوابد، حیوانات موذى به آن حمله نکنند، اما زبان را پشت تعدادى دندان مانند سنگ، دو لب و دو آرواره گذاشته است که راحت رها نشود، تا هر چه دلش مى‏خواهد، بیرون بریزد.

دندان‏ها و لب زبان را ببندند.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

فردى بود- که حضرت او را مى‏شناخت- صبح که بیدار مى‏شود، قلم و کاغذ در جیب داشت، وقتى دهانش باز مى‏شد، هر کلمه‏اى که از دهانش بیرون مى‏آمد، یادداشت مى‏کرد، حضرت علیه السلام مى‏فرماید:

شبى این کاغذ را از جیب خود بیرون آورد و نگاه کرد، دید پنج کلمه در این دوازده ساعت روز حرف زده است، فریاد زد:

«نجى الصامتون» «4» امروز من خراب شد؛ چون کسانى که سکوت مى‏کنند، نجات مى‏یابند.

کسانى که روزى پنج هزار کلمه حرف مى‏زنند، همه این حرفها نیز بى‏حساب، نپخته، بى‏قاعده و قانون و بدون هماهنگ کردن با قرآن و معارف الهى است، واقعاً این‏ها در روز قیامت چه کار مى‏خواهند بکنند؟

 

موکلین مضاعف بر ثبت اعمال زبان‏

 

یکى از آیات وحشت‏آور قرآن این آیه شریفه است؛ خدا براى دو دست، دو چشم، زبان، پوست، شهوت، شکم، پا و تمام اعضاى درون ما کرام الکاتبین قرار داده است تا براى ما پرونده تشکیل دهند و یکى از آن اعضایى که براى آن پرونده تشکیل مى‏دهند، زبان است. اما پروردگار جداى از این دو فرشته کرام الکاتبین که مواظب کل حرکات ظاهر و باطن ما هستند، دو فرشته دیگر را فقط براى ثبت کردن پرونده زبان گذاشته است؛ یعنى چهار ملک براى زبان مقرر شده است:

«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» «5»

آنهایى که دو رقیب و عتید را مى‏بینند، مى‏گویند: هیچ کلمه‏اى از دهان شما بیرون نمى‏آید، مگر این که این دو فرشته، کنار این دو کلمه هستند، این دو کلمه را نگاه مى‏دارند و در روز قیامت تحویل خود شما مى‏دهند.

کنترل زبان براى جلوگیرى از قول باطل‏

 

پس اول: «قول الحق» یکى از ریشه‏هاى قوانین دین، مربوط به زبان و گفتار حق است.

وقتى من از این مرجع بزرگ پرسیدم: جواب این مسأله چیست؟ ایشان به فکر فرو رفت. در سن نود و هفت سالگى، یک سال به رحلتش مانده، بعد از نود و هفت سال شنا کردن در فقه، اصول، جواهر، حلال و حرام که اقلًا هشتاد سال روى منبر پیغمبر صلى الله علیه و آله درس فقه مى‏دادند، بعد از مقدارى فکر، سر خود را بلند کرده و به من گفت: نمى‏دانم.

این نمى‏دانم، قول حق بود؛ چون هیچ حساب نکرد که من بعد از نود و هشت سال درس فقه و دانش اهل‏بیت علیهم السلام در حلال و حرام به این طلبه بگویم: نمى‏دانم، موقعیتم خراب مى‏شود و عظمتم مى‏شکند و این طلبه غرق در شگفتى مى‏شود و مى‏گوید: پس چرا تو به خود لقب آیت الله العظمى داده‏اى؟

اگر مى‏گفت: مى‏دانم و چیزى را براى من بیان مى‏کرد تا به عظمتش لطمه نخورد، این قول وقتى از دهان ایشان درمى‏آمد، قول باطل بود و در قیامت مانند مار و عقرب مى‏شد.

آن سخن‏هاى چو مار و کژدمت‏

 

مار و کژدم گردد و گیرد دمت‏ «6»

     

 

حکایتى زیبا از اهمیت سکوت‏

 

یکى از بزرگان و علما مى‏فرمود: شب در عالم رؤیا دیدم با جوالدوز- سوزن‏هاى بزرگى که پارچه‏هاى ضخیم را با آن مى‏دوزند لب پایین مرا به لب بالایم مى‏دوزند.

وقتى این جوالدوز را در لبم فرو مى‏کردند، از شدت دردى که در خواب حس کردم، از خواب پریدم، بلند شدم و نشستم، از خودم پرسیدم: داستان این جوالدوز و دوختن دو لبم چیست؟ فکر کردم. دیدم روزى که بر من گذشت، کلمه‏اى بیهوده گفتم که این دهان را با جوالدوز باید ببندند، تا دیگر مار و عقرب تولید نکند.

خدا مى‏داند که با این زبان، چه تجارت و یا خسارت عظیمى مى‏توان ایجاد کرد. در اعضا و جوارح ما تاجرى در میدان تجارت و خسارت، گسترده‏تر از زبان نیست. «7»

 

عذابى شدید بر گویندگان قول باطل‏

 

روایتى که هم شیعه و هم سنّى آن را نقل کرده‏اند. وجود مبارک رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

پروردگار در برابر زبان قسم یاد کرده است که اى زبان! قیامت تو را به عذابى معذّب مى‏کنم که احدى را در آن عالم به چنین عذابى معذّب نخواهم کرد، به خاطر کلمه‏اى که از تو درآمد و با آن آبروى بنده مرا بردى، یا خون او را ریختى و یا مال او را به باد دادى. به ناحق صحبت کردن، عامل هلاکت است. «8»

 

حکایت لاک پشت و هلاکت او

 

داستان جالبى از کتاب پر ارزش «کلیله و دمنه» براى شما بگویم. این کتاب قبل از اسلام در هند نوشته شده و بعد از اسلام، بوذرجمهر از هندى به ایرانى و عبدالله بن مقفّع از ایرانى به عربى و ملاحسین کاشفى از عربى به فارسى ترجمه کردند و نام «انوار سهیلى» نهادند.

مى‏نویسد: دو لک لک در مرغزارى با خوشى زندگى مى‏کردند. لاک پشتى در آن مرغزار با این دو لک لک رفیق شد. وقتى تابستان تمام شد، لک لک‏ها مى‏خواستند پر کشیده و بروند و مهاجرت کنند. لاک پشت گفت: رفقا! کجا مى‏خواهید بروید؟ گفتند: اینجا که سرد، برف و باران مى‏شود، ما به گرمسیر مى‏رویم.

لاک پشت گفت: مرا نیز با خود ببرید. گفتند: ما حاضریم تو را ببریم، ولى باید با ما شرط بسیار محکمى کنى که در بین راه دهان خود را باز نکنى. گفت: دهان باز کردن که چیز مهمى نیست، باز نمى‏کنم. گفتند: نه، تو نمى‏دانى، دهان باز کردن خیلى مهم است، چون گاهى مساوى با نابودى است.

گاهى مساوى با بى‏دینى، پدید آمدن زنا، آدم‏کشى و طلاق است، همه این آتش‏ها از گور زبان بلند مى‏شود. زبان است که وقتى به ناحق خرج زن شوهردار شد، یا شوهر را مى‏کُشد، یا از او طلاق مى‏گیرد و خانواده را تخریب و بچه‏ها را بى‏مادر مى‏کند، براى این که در آغوش حرام کسى دیگر قرار بگیرد. زبان مقدّمه‏ بیشتر گناهان است.

گفتند: تو با ما شرط کن که دهان خود را باز نکنى. گفت: قول مى‏دهم که دهان خود را باز نکنم. مرا ببرید. این دو لک لک آمدند چوبى را کندند، به لاک‏پشت گفتند: با دهان وسط این چوب را بگیر، ما دو طرف چوب را بلند مى‏کنیم و تو را با خود مى‏بریم، اما فراموش نکنى. گفت: نه.

لاک پشت وسط چوب را با دهان خود گرفت. آن دو لک لک با قدرت چوب را بلند کردند و به پرواز درآمدند. در حال رفتن بودند که از بالاى روستایى رد مى‏شدند. هنگام عصر بود و روستایى‏ها از زمین زراعت برمى‏گشتند که ناگهان چشم آنها به این دو لک لک و لاک پشت افتاد.

گفتند: بدبخت این لاک‏پشت که خود را در اختیار این دو لک لک قرار داده است، تو با این سنگى که به پشت و شکم دارى، خیلى بالاتر از این دو لک لک هستى، چرا خود را در اختیار این دو گذاشتى؟ آمد دهان خود را باز کند که به آنها بگوید: این کار من درست است، اما تا دهان خود را باز کرد، از آن بالا به پایین و روى سنگ‏هاافتاد و از بین رفت. لک لک‏ها نیز چوب را انداختند و راه خود را ادامه دادند و گفتند: «لعنت بر دهانى که بى‏موقع باز شود».

 

کنترل زبان از گناه‏

 

امام على علیه السلام مى‏فرماید:

سلامتى انسان در طول عمر در ده جزء است که نُه جزء آن در باز نکردن دهان است و یک جزء آن در باز کردن دهان، که فقط براى حق باشد. «9»

البته این گفتار امام سجاد علیه السلام، همین «قول الحق» واقعاً حرفهاى زیادى مى‏خواهد. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند: کسى که یک بار با اخلاص بگوید: «لا اله الا الله» این جمله در بهشت براى او مانند درختى مى‏شود که خشک نشده و میوه آن نیز ابدى است.

شخصى عرب عرض کرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله! پس ما خیلى درخت کاشته‏ایم و هر چه در بهشت زمین بود، ما درخت کاشته‏ایم، حضرت فرمودند: بله، اما اگر آتش گناه را نفرستاده باشید که همه آن باغ را بسوزاند. «10» تو کارى کن که از دهانت آتش درنیاید. خیال کردى همین که درخت را کاشتى، دیگر مى‏ماند؟ مردم! جلوى تولید آتش دهان را بگیرید. قول حق، قول خیلى باارزش و قول خداست، «کتابنا ینطق بالحق» قول حق، قول پروردگار است، نه این که انسان از هر راهى رسید، بگوید.

 

2- حکم کردن به عدل‏

 

و اما دوم؛ «و الحکم بالعدل» این را امام چهارم علیه السلام به کل دادگسترى‏ها، دولتى‏ها و بعد نیز به ما مى‏فرمایند؛ چون اول شامل همه قضات شده، بعد همه دولتى‏ها و بعد نیز ما. اگر بخواهید که قضاوت کنید، حکم بدهید، قضاوت و حکم شما براساس عدالت باشد، اما در این قضاوت، از دانه ارزن نیز کمتر، حقّى را پایمال نکنید.

قضاوت‏هاى ائمه علیهم السلام را در روایات نسبت به بنى‏امیه و بنى‏عباس ببینید.

ائمه علیهم السلام هر قضاوتى که در حق آنها کردند، قضاوت به حق بود. طورى قضاوت کردند که کمترین حق انسانى آنها در این عالم پایمال نشد.

قاضى نباید عصبانى شود. قاضیى که نمى‏تواند عصبانى نشود، حرام است قاضى باشد. قاضى نباید طرفدار ثروتمند باشد، قاضى نباید به تلفن و نفوذ قدرت‏مندان گوش دهد. اگر نمى‏تواند گوش ندهد، ماندن در این شغل حرام است. «11»

استادى داشتم که همیشه با گریه این شعر را مى‏خواند و مى‏گفت:

مستند ذرّات جهان، هشیار کو؟ هشیار کو؟

 

در قیل و قالند این همه، بیدار کو؟ بیدار کو؟ «12»

     

 

واقعاً هر حرفى را مى‏خواهید بزنید، باید بسنجید.

 

3- وفاى به عهد

 

اما سومین حقیقت، امام چهارم علیه السلام فرمودند:

«و الوفاء بالعهد»

پیمان‏ها و قراردادهاى مثبتى که با خودتان، مردم، پروردگار، خانواده و دوستان خود دارید، به این قراردادها وفا کنید. حتى اگر در وفا کردن، ثروت هنگفتى از دست شما برود؛ مغازه‏اى را فروختید، قولنامه را امضا کردید، شرعاً با گرفتن بیعانه و امضاى قولنامه، مغازه مال خریدار شده است. حال اگر ارزش مغازه بالا و پایین شد، شما حق ندارید این قولنامه را به هم بزنید. اگر به هم بزنید، حرام است و اگر به خریدار تحویل ندهید، غصب است و حرام. اگر به کسى دیگر بفروشید، با آن پول هیچ عبادت صحیحى را نمى‏شود انجام داد. «13»

 

منش و اخلاق امام سجاد علیه السلام‏

 

اما منش و اخلاق ایشان، من فقط قطعه‏اى را ذکر کنم:

آفتابه‏هاى قدیم گلى یا مسى و سنگین بود. امام علیه السلام مى‏خواهند به مردم بگویند که هیچ کدام از امور ظاهرى براى خشمگین و عصبانى شدن دلیل نیست. آدم عصبى، مریض است. باید منش امام زین العابدین علیه السلام و ائمه علیهم السلام را ببیند و درمان شود.

امام چهارم علیه السلام آستین‏هاى لباس خود را بالا زدند تا وضو بگیرند. به خادم خود اشاره کردند که آفتابه آب را بیاور. دست خود را دراز کردند که اول دست را بشویند و بعد وضو بگیرند.

این خادم در چه فکرى بود که توجهى نکرد، انگشت‏هایش سست شد و آفتابه از دستش رها شد و با آن سنگینى به سرعت آمد و به پیشانى امام علیه السلام خورد و پیشانى حضرت را شکافت و خون جارى شد.

امام زین العابدین علیه السلام به جاى این که با خشم و تندى نگاه کنند، یا حرف بدى به او بزنند، یا تحقیرش کنند و یا حتى او را بزنند، همین طور که خون از پیشانى مبارکش مى‏ریخت، آرام نگاهى کردند که در این نگاه خوانده مى‏شد که چرا ناراحتى؟ من که چیزى نگفتم. غلام وقتى نگاه امام را دید، عرض کرد:

«وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ»

امام علیه السلام فرمود: من عصبانى نشدم. گفت:

«وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»

امام علیه السلام فرمود: من نیز از تو گذشتم و جریمه‏اى براى این کار نمى‏خواهم قرار بدهم. گفت:

«وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» «14»

حضرت به خادم دیگرى فرمود: کیسه صد دینارى طلا بیاور و به او بده، شاید درد مالى داشته باشد. صد دینار را دادند، بعد امام علیه السلام فرمودند: من تو را در راه خدا آزاد کردم، برو. «15»

 

زبان، منبع تولید نزاع‏ها

 

این همه جنگ و نزاع در خانه‏ها، بین زن و شوهرها، فرزندان و والدین، با دامادها و عروس‏ها، تمام بى‏مورد و خلاف شرع است. حرف‏هایى که در این زمینه‏ها به هم مى‏زنند، در قیامت مار و عقرب تولید مى‏کند.

خوشا آنان که در این صحنه خاک‏

 

چو خورشیدى درخشیدند و رفتند

     

خوشا آنان که بذر آدمیت‏

 

در این ویرانه پاشیدند و رفتند

خوشا آنان که در میزان وجدان‏

 

حساب خویش سنجیدند و رفتند

خوشا آنان که پا در وادى حق‏

 

نهادند و نلغزیدند و رفتند

خوشا آنان که بار دوستى را

 

کشیدند و نرنجیدند و رفتند

     

 

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- الخصال: 1/ 113، حدیث 90؛ بحار الأنوار: 72/ 26، باب 35، حدیث 10؛ «أَبِی مَالِکٍ قَالَ قُلْتُ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام أَخْبِرْنِی بِجَمِیعِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ.»

(2)- وسائل الشیعة: 12/ 192- 193، باب 119، حدیث 16060؛ «أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی وَصِیَّتِهِ لِمُحَمَّدِ بْنِ الْحَنَفِیَّةِ قَالَ: وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عز و جل شَیْئاً أَحْسَنَ مِنَ الْکَلَامِ وَ لَاأَقْبَحَ مِنْهُ بِالْکَلَامِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکَلَامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْکَلَامَ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَرِقَکَ فَإِنَّ اللِّسَانَ کَلْبٌ عَقُورٌ فَإِنْ أَنْتَ خَلَّیْتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ سَیَّبَ عِذَارَهُ قَادَهُ إِلَى کُلِّ کَرِیهَةٍ وَ فَضِیحَةٍ ثُمَّ لَمْ یَخْلُصْ مِنْ دَهْرِهِ إِلَّا عَلَى مَقْتٍ مِنَ اللَّهِ وَ ذَمٍّ مِنَ النَّاس.»

نهج البلاغه: حکمت 60؛ «قَالَ علیه السلام: اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ.»

(3)- مولوى.

(4)- بحار الأنوار: 68/ 284، باب 78، حدیث 38؛ «قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: الصَّمْتُ شِعَارُ الْمُحَقِّقِینَ بِحَقَائِقِ مَا سَبَقَ وَ جَفَّ الْقَلَمُ بِهِ وَ هُوَ مِفْتَاحُ کُلِّ رَاحَةٍ مِنَ الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ وَ فِیهِ رِضَا الرَّبِّ وَ تَخْفِیفُ الْحِسَابِ وَ الصَّوْنُ مِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلِ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ سِتْراً عَلَى الْجَاهِلِ وَ زَیْناً لِلْعَالِمِ وَ مَعَهُ عَزْلُ الْهَوَاءِ وَ رِیَاضَةُ النَّفْسِ وَ حَلَاوَةُ الْعِبَادَةِ وَ زَوَالُ قَسْوَةِ الْقَلْبِ وَ الْعَفَافُ وَ الْمُرُوَّةُ وَ الظَّرْفُ فَأَغْلِقْ بَابَ لِسَانِکَ عَمَّا لَکَ بُدٌّ مِنْهُ لَاسِیَّمَا إِذَا لَمْ تَجِدْ أَهْلًا لِلْکَلَامِ وَ الْمُسَاعِدَ فِی الْمُذَاکَرَةِ لِلَّهِ وَ فِی اللَّهِ.»

(5)- ق (50): 18؛ «هیچ سخنى را به زبان نمى‏گوید جز اینکه نزد آن [براى نوشتن و حفظش‏] نگهبانى آماده است.»

(6)- مولوى.

(7)- الکافى: 116/ 2، بَابُ الصَّمْتِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ، حدیث 21؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ لَایَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ یُکْتَبُ مُحْسِناً مَا دَامَ سَاکِتاً فَإِذَا تَکَلَّمَ کُتِبَ مُحْسِناً أَوْ مُسِیئاً.»

بحار الأنوار: 14/ 35، باب 3، حدیث 8؛ «جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ علیه السلام أَنَّ دَاوُدَ قَالَ لِسُلَیْمَانَ یَا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ کَثْرَةَ الضَّحِکِ فَإِنَّ کَثْرَةَ الضَّحِکِ تَتْرُکُ الْعَبْدَ حَقِیراً یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَا بُنَیَّ عَلَیْکَ بِطُولِ الصَّمْتِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ النَّدَامَةَ عَلَى طُولِ الصَّمْتِ مَرَّةً وَاحِدَةً خَیْرٌ مِنَ النَّدَامَةِ عَلَى کَثْرَةِ الْکَلَامِ مَرَّاتٍ یَا بُنَیَّ لَوْ أَنَّ الْکَلَامَ کَانَ مِنْ فِضَّةٍ کَانَ یَنْبَغِی لِلصَّمْتِ أَنْ یَکُونَ مِنْ ذَهَبٍ.»

بحار الأنوار: 68/ 293، باب 78، حدیث 63؛ «قالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَنْ عَلِمَ أَنَّ کَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ کَلَامُهُ إِلَّا فِیمَا یَعْنِیهِ مَنْ کَثُرَ کَلَامُهُ کَثُرَ خَطَاؤُهُ وَ مَنْ کَثُرَ خَطَاؤُهُ قَلَّ حَیَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ إِذَا فَاتَکَ الْأَدَبُ فَالْزَمِ الصَّمْتَ الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِی اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدَةٌ فِی الصَّمْتِ إِلَّا عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ عز و جل کَمْ مِنْ نَظْرَةٍ جَلَبَتْ حَسْرَةً وَ کَمْ مِنْ کَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ عَلِمَ لِسَانُهُ [غَلَبَ لِسَانَهُ‏] أَمَّرَهُ قَوْمُهُ الْمَرْءُ یَعْثُرُ بِرِجْلِهِ فَیُبْرَى وَ یَعْثُرُ بِلِسَانِهِ فَیُقْطَعُ رَأْسُهُ احْفَظْ لِسَانَکَ فَإِنَّ الْکَلِمَةَ أَسِیرَةٌ فِی وَثَاقِ الرَّجُلِ فَإِنْ أَطْلَقَهَا صَارَ أَسِیراً فِی وَثَاقِهَا عَاقِبَةُ الْکَذِبِ شَرُّ عَاقِبَةٍ خَیْرُ الْقَوْلِ الصِّدْقُ وَ فِی الصِّدْقِ السَّلَامَةُ وَ السَّلَامَةُ مَعَ الِاسْتِقَامَةِ لَاحَافِظَ أَحْفَظُ مِنَ الصَّمْتِ ....»

(8)- الکافى: 2/ 115، بَابُ الصَّمْتِ وَ حِفْظِ اللِّسَان، حدیث 16؛ کنز العمال: 3/ 557، حدیث 7897؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَایُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ فَیَقُولُ أَیْ رَبِّ عَذَّبْتَنِی بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَیْئاً فَیُقَالُ لَهُ خَرَجَتْ مِنْکَ کَلِمَةٌ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا فَسُفِکَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ وَ انْتُهِکَ بِهَا الْفَرْجُ الْحَرَامُ‏وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُعَذِّبَنَّکَ بِعَذَابٍ لَاأُعَذِّبُ بِهِ شَیْئاً مِنْ جَوَارِحِکَ.»

الکافى: 115/ 2، بَابُ الصَّمْتِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ، حدیث 13؛ بحار الأنوار: 304/ 68، باب 78، حدیث 80؛ «عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام قَالَ إِنَّ لِسَانَ ابْنِ آدَمَ یُشْرِفُ عَلَى جَمِیعِ جَوَارِحِهِ کُلَّ صَبَاحٍ فَیَقُولُ کَیْفَ أَصْبَحْتُمْ فَیَقُولُونَ بِخَیْرٍ إِنْ تَرَکْتَنَا وَ یَقُولُونَ اللَّهَ اللَّهَ فِینَا وَ یُنَاشِدُونَهُ وَ یَقُولُونَ إِنَّمَا نُثَابُ وَ نُعَاقَبُ بِکَ.»

(9)- بحار الأنوار: 68/ 293، باب 78، حدیث 63؛ «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام: ... الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا فِی اعْتِزَالِ النَّاسِ وَ وَاحِدَةٌ فِی الصَّمْتِ إِلَّا عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ عز و جل.»

مستدرک‏الوسائل: 8/ 337، باب 16، حدیث 9594؛ «رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: أَنَّهُ قَالَ الْعَافِیَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا الصَّمْتُ إِلَّا بِذِکْرِ اللَّهِ وَ وَاحِدَةٌ فِی تَرْکِ مُجَالَسَةِ السُّفَهَاءِ.»

(10)- بحار الأنوار: 90/ 168، باب 2، حدیث 3؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ اللَّهُ أَکْبَرُ غَرَسَ اللَّهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ شَجَرَنَا فِی الْجَنَّةِ لَکَثِیرٌ قَالَ نَعَمْ وَ لَکِنْ إِیَّاکُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَیْهَا نِیرَاناً فَتُحْرِقُوهَا وَ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لاتُبْطِلُوا أَعْمالَکُم.»

(11)- الکافى: 7/ 411، بَابُ کَرَاهِیَةِ الِارْتِفَاعِ إِلَى قُضَاةِ الْجَوْر، حدیث 1؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ قَدَّمَ مُؤْمِناً فِی خُصُومَةٍ إِلَى قَاضٍ أَوْ سُلْطَانٍ جَائِرٍ فَقَضَى عَلَیْهِ بِغَیْرِ حُکْمِ اللَّهِ فَقَدْ شَرِکَهُ فِی الْإِثْمِ.»

الکافى: 7/ 412 بَابُ أَدَبِ الْحُکْمِ، حدیث 1؛ «سَلَمَةَ بْنِ کُهَیْلٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً صلى الله علیه و آله یَقُولُ لِشُرَیْحٍ انْظُرْ إِلَى أَهْلِ الْمَعْکِ وَ الْمَطْلِ وَ دَفْعِ حُقُوقِ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْمَقْدُرَةِ وَ الْیَسَارِ مِمَّنْ یُدْلِی بِأَمْوَالِ الْمُسْلِمِینَ إِلَى الْحُکَّامِ فَخُذْ لِلنَّاسِ بِحُقُوقِهِمْ مِنْهُمْ وَ بِعْ فِیهَا الْعَقَارَ وَ الدِّیَارَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه و آله یَقُولُ مَطْلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَقَارٌ وَ لَادَارٌ وَ لَامَالٌ فَلَا سَبِیلَ عَلَیْهِ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَایَحْمِلُ النَّاسَ عَلَى الْحَقِّ إِلَّا مَنْ وَرَّعَهُمْ عَنِ الْبَاطِلِ ثُمَّ وَاسِ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ بِوَجْهِکَ وَ مَنْطِقِکَ وَ مَجْلِسِکَ حَتَّى لَایَطْمَعَ قَرِیبُکَ فِی حَیْفِکَ وَ لَایَیْأَسَ عَدُوُّکَ مِنْ عَدْلِکَ وَ رُدَّ الْیَمِینَ عَلَى الْمُدَّعِی مَعَ بَیِّنَةٍ فَإِنَّ ذَلِکَ أَجْلَى لِلْعَمَى وَ أَثْبَتُ فِی الْقَضَاءِ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْمُسْلِمِینَ عُدُولٌ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا مَجْلُوداً فِی حَدٍّ لَمْ یَتُبْ مِنْهُ أَوْ مَعْرُوفٌ بِشَهَادَةِ زُورٍ أَوْ ظَنِینٌ وَ إِیَّاکَ وَ التَّضَجُّرَ وَ التَّأَذِّیَ فِی مَجْلِسِ الْقَضَاءِ الَّذِی أَوْجَبَ اللَّهُ فِیهِ الْأَجْرَ وَ یُحْسِنُ فِیهِ الذُّخْرَ لِمَنْ قَضَى بِالْحَقِّ وَ اعْلَمْ أَنَّ الصُّلْحَ جَائِزٌ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا صُلْحاً حَرَّمَ حَلَالًا أَوْ أَحَلَّ حَرَاماً وَ اجْعَلْ لِمَنِ ادَّعَى شُهُوداً غُیَّباً أَمَداً بَیْنَهُمَا فَإِنْ أَحْضَرَهُمْ أَخَذْتَ لَهُ بِحَقِّهِ وَ إِنْ لَمْ یُحْضِرْهُمْ أَوْجَبْتَ عَلَیْهِ الْقَضِیَّةَ فَإِیَّاکَ أَنْ تُنَفِّذَ فِیهِ قَضِیَّةً فِی قِصَاصٍ أَوْ حَدٍّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ أَوْ حَقٍّ مِنْ حُقُوقِ الْمُسْلِمِینَ حَتَّى تَعْرِضَ ذَلِکَ عَلَیَّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ لَاتَقْعُدَنَّ فِی مَجْلِسِ الْقَضَاءِ حَتَّى تَطْعَمَ.»

(12)- فیض کاشانى.

(13)- بحار الأنوار: 7/ 303، باب 15، حدیث 65؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: أَقْرَبُکُمْ غَداً مِنِّی فِی الْمَوْقِفِ أَصْدَقُکُمْ لِلْحَدِیثِ وَ آدَاکُمْ لِلَأَمَانَةِ وَ أَوْفَاکُمْ بِالْعَهْدِ وَ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ أَقْرَبُکُمْ مِنَ النَّاسِ.»

بحار الأنوار: 72/ 96، باب 47، حدیث 18؛ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله عِدَةُ الْمُؤْمِنِ أَخْذٌ بِالْیَدِ یَحُثُّ عَلَى الْوَفَاءِ بِالْمَوَاعِیدِ وَ الصِّدْقِ فِیهَا یُرِیدُ أَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا وَعَدَ کَانَ الثِّقَةُ بِمَوْعِدِهِ کَالثِّقَةِ بِالشَّیْ‏ءِ إِذَا صَارَ بِالْیَدِ وَ قَالَ صلى الله علیه و آله الْمُؤْمِنُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ.»

الکافى: 2/ 239، بَابُ الْمُؤْمِنِ وَ عَلَامَاتِهِ وَ صِفَاتِهِ، حدیث 30؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِنَّ لِأَهْلِ الدِّینِ عَلَامَاتٍ یُعْرَفُونَ بِهَا صِدْقَ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ وَ وَفَاءً بِالْعَهْدِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ وَ رَحْمَةَ الضُّعَفَاء و ....»

وسائل الشیعة: 19/ 71، باب 2، حدیث 24176؛ «أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: یَقُولُ ثَلَاثٌ لَاعُذْرَ لِأَحَدٍ فِیهَا أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ.»

(14)- آل عمران (3): 134؛ «و خشم خود را فرو مى‏برند، و از [خطاهاىِ‏] مردم در مى‏گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.»

(15)- بحار الأنوار: 46/ 67- 68، باب 5، حدیث 36؛ «عَبْدَ الرَّزَّاقِ یَقُولُ جَعَلَتْ جَارِیَةٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام تَسْکُبُ الْمَاءَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةفَسَقَطَ الْإِبْرِیقُ مِنْ یَدِ الْجَارِیَةِ عَلَى وَجْهِهِ فَشَجَّهُ فَرَفَعَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام رَأْسَهُ إِلَیْهَا فَقَالَتِ الْجَارِیَةُ إِنَّ اللَّهَ عز و جل یَقُولُ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ فَقَالَ لَهَا قَدْ کَظَمْتُ غَیْظِی قَالَتْ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ قَالَ لَهَا قَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْکِ قَالَتْ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ قَالَ اذْهَبِی فَأَنْتِ حُرَّةٌ.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 94/8/6 :: ساعت 1:14 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 143
>> بازدید دیروز: 295
>> مجموع بازدیدها: 1328921
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
کنج دل🩶
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب