امام علی بن حسین(علیه السلام) که مشهورترین القاب او زین العابدین و سجاد است، در شعبان سال 38 هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود. یکی از برجسته ترین جنبه های زندگی آن حضرت، همراهی او با سالار شهیدان در قیام کربلا و رسالت سنگین پیام رسانی آن نهضت بزرگ بود. آن حضرت، تنها مرد بازمانده از خاندان حسین (علیه السلام) در روز عاشورا بود که تداوم قیام حسینی مرهون تلاش های اوست.
نقش امام سجاد(علیه السلام) پس از حادثه کربلا، در حفظ و تداوم اسلام بسیار حیاتی بود. این نقش در چند عملکرد جلوه گر شد: انتقاد شدید از اقدام فریب کاران کوفی، مبارزه با حاکمان ستم پیشه اموی، هدایت مردم به سوی رهبران راستین اسلام، زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدای کربلا و برانگیختن نهضت های خون خواهی حسینی.
ویژگی های عصر امام سجاد(علیه السلام)
در دوران امام سجاد(علیه السلام)، همه ارزش های دینی، دست خوش تحریف های حاکمان اموی شده بود. آن حضرت، با شش خلیفه ، معاصر بود که عبارتند از: یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک.
ایشان پس از شهادت پدر ، در روزهای اسارت و در شرایط اختناق، امامت را به عهده گرفت. این شرایط سخت، تا پایان امامت او ادامه داشت. در این مقطع زمانی، امام سجاد نمی توانست به قیام یا فعالیت های گسترده فرهنگی و اجتماعی دست بزند؛ زیرا کنترل شدیدی که حکومت ها پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) اعمال می کردند، سبب می شد مبارزه های سیاسی و مسلحانه، نتیجه ای جز هدر رفتن نیروها نداشته باشد، چنان که همه مبارزه های زمان آن حضرت به شکست می انجامید. همچنین در شرایط ناسالم فرهنگی آن روزگار، بر اثر فعالیتهای ضد ارزشی حکومت های ستمگر، مردم به تجمل گرایی و بی بند و باری گرایش پیدا کرده بودند. بدیهی است با چنین مردمی امکان نداشت کارهای اصلاحی بنیادی انجام شود.(1)
مشعل هدایت
در این موقعیت، امام سجاد برای تبیین معارف اسلام و زنده نگه داشتن مشعل هدایت، از سلاح دعا استفاده کرد و از این راه بذر معنویت پاشید تا در موقعیت مناسب ثمر دهد. صحیفه امام سجاد(علیه السلام) سرتاسر دعا و نیایش است و جنبه آگاهی بخشی نیز دارد. این کتاب شریف، هم کتاب جهاد است و هم کتاب خیزش و فریاد و آگاهی بخشی درباره معارف ناب اسلامی.(2) امام سجاد(علیه السلام) از دعا برای بیان بخشی از عقاید حق خود بهره برد و بار دیگر برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی، حرکتی تازه ایجاد کرد.
کلمه هایی از نور، قطره هایی از اقیانوس
نیایش های امام سجاد (علیه السلام) که در مجموعه ای به نام صحیفه سجادیه گرد آمده، آیینه ای است که تصویر اجتماع آن روزگار در آن نمایان است. امام در این کتاب او کردار و گفتار زشت مردم آن زمانه، به خدا پناه می برد. ایشان راه درست را در پرتو تربیت دینی و قرآن نشان می دهد. گویی آن حضرت می خواهد تا آنجا که ممکن است، به زبان دعا، مردم را از شیطان دور کند و به خدا پیوند دهد.
نکوهش ستم
خدایا! من از تو پوزش می خواهم که پیش روی من به کسی ستم شود و من او را یاری نکنم، یا نعمتی به من ارزانی شود و سپاس آن را نگویم. یا گناهکاری از من عذر خواهد و عذر او را نپذیرم. یا حاجت مندی از من چیزی طلبد و او را بر خود مقدم ندارم. یا حق مردم با ایمانی بر گردنم آید و آن را بزرگ نشمارم. یا عیب مرد با ایمانی را ببینم و آن را نپوشانم.(3)
قرآن
کتاب تو که روشنی راه است و به راستی و درستی کتاب های پیش از خود گواه است، از هر حدیثی، برتر است و مردمان را به دانستن حق از باطل، رهبر. احکام شریعت را در آن آشکار ساختی و برای بندگان خویش به تفصیل آن احکام پرداختی. نوری است که در تاریکی نادانی و گمراهی ما را رهبر است و هر که پند آن را در گوش گیرد، از بیماری تواند رست.(4)
پیغمبر
خدایا!درود فرست بر محمد، امین وحی و گزیده از آفریدگانت و ممتاز از بندگانت. امام رحمت و قافله سالار خیر و برکت که خود را از هر چیز جز بندگی تو برید و در راه دین، خدمت هر بلایی را به جان خرید. در راه دعوت به تو، با کسان خود جنگید و با خویشاوندان به ستیزه برخاست و پیوند خویش را با آنها برید. دوران دوست را به خود خواند و نزدیکان دور از خود براند.(5)
تهذیب نفس
پروردگارا! به تو پناه می برم از هیجان حرص، تیزی خشم، چیرگی حسد، ناتوانی بر شکیبایی، قلت قناعت و بدی خلق و سرکشی شهوت، بندگی نخوت و پیروی هوای نفس و به یک سو شدن از راه خیر و فرو رفتن به خواب غفلت و در افتادن در آنچه به کار نیاید، و مقدم داشتن باطل بر حق و اصرار بر گناهان و خوار شمردن مصیبت و بزرگ شمردن طاعت.(6)
پی نوشت :
1-غلام حسین اعرابی، «امام سجاد و مبارزات سیاسی»، جام جم، 1385/6/7، ص 8.
2-همان.
3-سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373، ص 105.
4-همان، ص105.
5-همان، ص 106.
6-همان.
1 - بیماری امام سجاد علیه السلام
2 - نقش آن حضرت در زنده نگهداشتن قیام عاشورا
3 - حضور ایشان در جمع اسرای اهل بیت علیهم السلام
4 - خطبه های حضرت سجاد از کربلا تا مدینه
5 - شهادت آن امام همام
برخی از مورخان معتقدند که امام زین العابدین علیه السلام در واقعه جان گداز و خونین کربلا 24 ساله بوده است و بعضی دیگر نوشته اند که از سن مبارکش 22 سال می گذشت. محمد بن سعد در کتابش می نویسد:
«علی بن الحسین علیهما السلام در واقعه کربلا همراه پدرش بود و در آن هنگام از عمر شریفش 23 سال(1) می گذشت. فرزند ایشان، امام محمد باقر علیه السلام که امام سجادعلیه السلام از کربلا تا شهادت
همراه پدر بود، سه یا چهار ساله بود. امام زین العابدین در آن هنگام به سبب بیماری در جهاد شرکت نکرد و خداوند او را برای هدایت مسلمانان نگه داشت و نسل رسول الله صلی الله علیه وآله از فاطمه علیها السلام در ذریه امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام و اولاد او منحصر گردید.» (2)
شیخ مفید در این باره می گوید:
«همین که امام حسین علیه السلام شربت شهادت نوشید، شمر به قصد کشتن امام سجاد علیه السلام نیز حمله برد. امام زین العابدین علیه السلام در بستر بیماری به سر می برد و حمید بن مسلم به دفاع پرداخت و حمله شمر را مانع گردید. عمر بن سعد آن حضرت را در حالی که از بیماری رنج می برد با اهل بیت به کوفه انتقال داد.» (3)
امام سجاد علیه السلام در قیام خونین کربلا مدت کوتاهی - بنا به مشیت الهی - بیمار بود و پس از بهبودی، مدت 35 سال امامت و زعامت جامعه مسلمین را تداوم بخشید. این که برخی این امام همام را دائم المریض معرفی کرده اند تا آنجا که در اذهان عوام این قضیه مانده است، در حقیقت نسبت به امام چهارم علیه السلام و فداکاری های ایشان بی توجهی کرده اند.
از آن جا که شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و یاران باوفایش از منظر عمومی، آثار ویرانگری برای حکومت بنی امیه داشت و مشروعیت آن را زیر سؤال برده بود و نیز برای این که این تراژدی غم بار به دست فراموشی سپرده نشود، امام چهارم با گریه بر شهیدان نینوا و زنده نگهداشتن یاد و خاطره جانبازی آنان اهداف شهیدان کربلا را دنبال می کرد. ظمت حادثه کربلا و قیام جاودانه عاشورا به قدری دلخراش بود که شاهدان آن مصیبت عظیم تا زنده بودند آن را فراموش نکردند.
هر وقت امام می خواست آب بیاشامد، تا چشمش به آب می افتاد، اشک از چشمانش سرازیر می شد. هنگامی که سبب گریه آن حضرت را می پرسیدند می فرمود: «چگونه گریه نکنم، در حالی که یزیدیان آب را برای وحوش و درندگان بیابان آزاد گذاشتند ولی به روی پدرم بستند و او را تشنه به شهادت رساندند.»
بزرگ مبلغ قیام عاشورا، حضرت امام سجاد علیه السلام، با سخنرانی و خطبه های آتشین خود توانست نهضت حق طلبانه سالار شهیدان را از هجوم تحریف نجات بخشد. اینک بعد از گذشت پانزده قرن همچنان این قیام، پرشکوه و جاودانه است.
پس از عاشورا حضرت سجاد را همراه دیگر اسرا به سوی کوفه حرکت دادند. آمار دقیقی از اسیران در دست نیست. برخی مورخان تعداد زنان را 64 نفر تا 84 نفر و تعداد مردان و کودکان پسر را 12 تا 14 نفر نوشته اند (4) که با چهل شتر - که هر شتر هودجی بی سر پوش بر آن ها بسته بودند - حمل می شدند. (5) همه آن ها در زنجیر بوده یا با ریسمان بسته بودند. (6) تنها مرد کاروان اسیران، حضرت سجادعلیه السلام بود. دشمن نسبت به ایشان سخت گیرتر عمل می کرد. آن چنان که مورخان نوشته اند: امام زین العابدین علیه السلام را بر شتری برهنه سوار کرده بودند و دست های مبارک آن حضرت را بر گردن وی بسته، بر تن او زنجیر نهاده و (7) هر دو پای او را به شکم شتر بسته بودند. (8)
بعضی از مورخان، ورود قافله اسرا به شهر کوفه را دوازدهم محرم سال 61 ه . ق ذکر کرده اند و بعضی دیگر شانزدهم و هفدهم محرم نوشته اند. (9)
امام زین العابدین علیه السلام در مدت اقامت خویش در کوفه، دو بار سخن گفت; بار نخست هنگامی بود که جارچیان حکومت، مردم را برای تماشای اسیران، فراخوانده بودند. این در حالی بود که برای اسرا در کنار شهر کوفه، خیمه زده بودند. علی بن الحسین علیه السلام از خیمه بیرون آمد و با اشاره از مردم خواست تا آرام شوند. امام علیه السلام سخنش را با ستایش پروردگار آغاز کرد و بر پیامبرصلی الله علیه وآله درود فرستاد و سپس چنین فرمود:
«ایها الناس، من عرفنی فقد عرفنی! و من لم یعرفنی فانا علی بن الحسین المذبوح بشط الفرات من غیر ذحل و لا ترات، انا ابن من انتهک حریمه و سلب نعیمه و انتهب ماله و سبی عیاله، انا ابن من قتل صبرا فکفی بذلک فخرا.
ایها الناس، ناشدتکم بالله هل تعلمون انکم کتبتم الی ابی و خدعتموه، و اعطیتموه من انفسکم العهد و المیثاق و البیعة؟ ثم قاتلتموه و خذلتموه فتبا لکم ما قدمتم لانفسکم و سوء لرایکم، بایة عین تنظرون الی رسول الله صلی الله علیه وآله; (10)
ای مردم! آن که مرا می شناسد که می شناسد; و آن که مرا نمی شناسد، من علی فرزند حسین علیه السلام هستم. همان که در کنار نهر فرات سر مقدسش را از بدن جدا کردند بی آن که جرمی داشته باشد و حقی داشته باشند!
من فرزند آن آقایی هستم که حریم او هتک شد; آرامش او ربوده شد; و مالش به غارت رفت و خاندانش به اسارت رفت.
من فرزند اویم که [ دشمنان انبوه محاصره اش کردند و در تنهایی و بی یاوری بی آن که کسی را داشته باشد تا به یاریش برخیزد و محاصره دشمن را برای او بشکافد] به شهادتش رساندند. البته این گونه شهادت (شهادت در اوج مظلومیت و حقانیت) افتخار ماست.
هان، ای مردم! شما را به خدا سوگند، آیا به یاد دارید که نامه هایی را برای پدرم نوشتید و او را خدعه کردید؟ و [در نامه هایتان] با او عهد و پیمان بستید و با او بیعت کردید؟ سپس با او به جنگ برخاستید و دست از یاری او برداشتید. وای بر شما! از آنچه برای آخرت خویش تدارک دیده اید! چه زشت و ناروا اندیشیدید [و توطئه چیدید!] به چه رویی به رسول الله صلی الله علیه وآله خواهید نگریست؟»
سخنان امام چهارم که به این جا رسید، صدای کوفیان به گریه بلند شد و وجدان های خفته برای چندمین بار بیدار شد. آن ها یکدیگر را سرزنش می کردند و به همدیگر می گفتند: تباه شدید و نمی دانید.
امام سجاد علیه السلام در ادامه سخنانش فرمود:
«خدا بیامرزد کسی را که پند مرا بپذیرد و به خاطر خدا و رسول به آن چه می گویم عمل کند، چرا که روش رسول خداصلی الله علیه وآله برای ما الگویی شایسته است.» و به این آیه قرآن استناد کرد: «و لکم فی رسول الله اسوة حسنة »
قبل از این که سخنان حضرت به پایان برسد; کوفیان ابراز هم دردی کردند و یک صدا فریاد برآوردند:
ای فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله! ما گوش به فرمان شما و به تو وفاداریم; از این پس مطیع فرامین تو هستیم; با هر که فرمان دهی می جنگیم; با هر که دستور دهی صلح می کنیم و ما حق تو و حق خودمان را از ظالمان می گیریم.
امام زین العابدین علیه السلام در پاسخ سخنان ندامت آمیز و شعارگونه کوفیان فرمود:
«هرگز! (به شما اعتماد نخواهم کرد و گول شعارها و حمایت های سراب گونه شما را نخواهم خورد) ای خیانت کاران دغل باز! ای اسیران شهوت و آز! می خواهید همان پیمان شکنی و ظلمی را که نسبت به پدران من روا داشتید، درباره من نیز روا دارید؟
نه به خدا سوگند! هنوز زخمی را که زده اید، خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان. طعم تلخ مصیبت ها هنوز در کامم هست و غم ها گلوگیر و اندوه من تسکین ناپذیر است. از شما کوفیان می خواهم که نه با ما باشید و نه علیه ما.»
امام سجاد علیه السلام با این سخنان، مهر بی اعتباری و بی وفایی را بر پیشانی آن ها زد و آتش حسرت را در جان کوفیان شعله ور ساخت و با این سخنان بر ندامت آن ها افزود:
«اگر حسین علیه السلام کشته شد، چندان شگفت نیست، چرا که پدرش با همه آن ارزش ها و کرامت های برتر نیز قبل از او به شهادت رسید. ای کوفیان! با آن چه نسبت به حسین علیه السلام روا داشتند، شادمان نباشید. آن چه گذشت واقعه ای بزرگ بود! جانم فدای او باد که در کنار شط فرات، سر بر بستر شهادت نهاد. آتش دوزخ جزای کسانی است که او را به شهادت رساندند.» (11)
حضور امام زین العابدین علیه السلام در جمع اسرای کربلا، چشم گیر بود. پس از ورود کاروان اسرا به مجلس عبیدالله، مهم ترین فردی که نظر عبیدالله را جلب کرد، وجود مرد جوانی در میان اسرا بود.
عبیدالله که تصور می کرد در حادثه کربلا مردی باقی نمانده و همه آنان به قتل رسیده اند، از ماموران خود در این باره پرسید. و این بازجویی درباره زنده ماندن امام سجاد، حاکی از کینه وی نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که نمی توانست شاهد حیات مردی از سلاله امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب علیهما السلام باشد.
مورخ مشهور; طبری، آورده است:
«با ورود قافله حسینی به مجلس تشریفاتی عبیدالله، عبیدالله به امام سجادعلیه السلام رو کرد و پرسید: نامت چیست؟ امام سجاد علیه السلام فرمود: علی بن الحسین. عبیدالله گفت: مگر خداوند علی ابن الحسین علیهما السلام را در کربلا نکشت؟ علی ابن الحسین علیهما السلام لحظه ای سکوت کرد. عبیدالله خطاب به امام علیه السلام گفت: چرا پاسخ نمی دهی؟
امام سجاد علیه السلام فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها»; (12) «خداوند جان ها را به هنگام مرگ دریافت می کند.» «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله »; (13) هیچ انسانی نمی میرد مگر به اذن الهی.»
عبیدالله بن زیاد با مشاهده آن حضور ذهن و حاضر جوابی و پاسخ کوبنده جوانی که در زنجیر اسارت است، خشمگین شد و دستور داد تا علی بن الحسین علیهما السلام را نیز به شهادت رسانند. ولی حضرت زینب کبری علیها السلام فریاد برآورد:
«یا بن زیاد حسبک من دمائنا اسالک بالله ان قتلته الا قتلتنی معه ...; ای ابن زیاد! آن همه از خون های ما که ریخته ای، برایت کافی نیست؟ سوگند به خدا! اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم با او بکش.»
شرایط مجلس عبیدالله و سخنان افشاگر حضرت زینب علیها السلام سبب شد تا ابن زیاد از کشتن امام زین العابدین علیه السلام منصرف شود. (14)
در کاروان اسیران هفتاد و دو سر مقدس از یاران امام حسین علیه السلام بود که از کربلا به کوفه و از کوفه به شام حرکت دادند و این در حالی بود که هنوز آثار بیماری علی بن الحسین علیهم السلام باقی بود.(15) کسانی که ماموریت یافتند تا قافله حسینی را از کوفه به شام ببرند: مخضر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن بودند. (16) و تنها چهل نفر از سپاه ابن زیاد، مسؤولیت حمل سرهای شهدا را بر عهده داشتند. (17)
قافله اسیران را از چند منزل از جمله: قادسیه، هیت، ناووسه، آلوسه، حدیثه، اثیم، رقه، حلاوه، سفاخ، علیث و دیرالزور گذراندند تا به دمشق وارد شدند. (18)
هنگامی که کاروان اهل بیت علیهم السلام به منزل «سفاخ » رسیدند، باران شدید شتران را از رفتن باز داشت، ناگزیر چند روزی در آن جا توقف کردند و این توقف سبب شد تا شائق پسر سهل بن ساعدی - از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله - از موضوع شهادت فرزند رسول خداصلی الله علیه وآله و اسارت اهل بیت علیهم السلام او آگاه شود و فرمایشات رسول الله صلی الله علیه وآله درباره محبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت به امام حسین علیه السلام را برای مردم بازگو کند و کاروان اسیران مورد حمایت و محبت مردم قرار گیرند. (19)
در برخی از منابع تاریخی آورده اند که: قافله اسیران اهل بیت علیهم السلام از شهر بعلبک نیز گذشت. مردم بعلبک تا شش مایلی از شهر بیرون آمده، به روش خاص خود به جشن و شادی پرداختند! باید گفت: شهرها هر چه به شام، مقر حکومت امویان نزدیک تر می شد، مردمانش از اهل بیت علیهم السلام دورتر بودند و شناخت آن ها از اسلام اموی بیش از اسلام ناب محمدی و علوی بود.
سلطه بنی امیه بر این مناطق، اجازه نمی داد تا راویان و سخن گویان، فضائل اهل بیت علیهم السلام و مناقب علی بن ابی طالب علیهما السلام را برای مردم بازگو کنند، بلکه برعکس راویانی اجازه حدیث گفتن داشتند که در راستای اهداف دستگاه خلافت به جعل حدیث بپردازند.
از این جهت دور از انتظار نمی نمود که ساکنان بعلبک با مشاهده کاروان اهل بیت و اسیران ستمدیده به شادی و سرور بپردازند، به ویژه این که قبل از ورود کاروان اسیران اهل بیت علیهم السلام به آن شهر، تبلیغات وسیعی علیه آن قافله صورت داده بودند.
منظره تاسف آور کودکان شلاق خورده و بچه های پدر از دست داده و زنان داغدیده و دختران یتیم از یک طرف و قهقهه های مردم بی خبر از همه جا و سخنان شماتت آمیز آن ها، نمکی بود بر زخم اسرای کربلا!
در این جا بود که دختر امیرالمؤمنین، ام کلثوم، با مشاهده این وضعیت به آن ها چنین نفرین کرد: «اباد الله کثرتکم، و سلط علیکم من لا یرحمکم; (20) خداوند جمعتان را پراکنده و نابود سازد و کسانی را که به شما رحم نمی کنند بر شما مسلط گرداند.»
حضرت امام سجاد علیه السلام در حالی که قطرات اشک بر چهره اش جاری بود، با قلبی سوزان به مردم غفلت زده بعلبک چنین فرمود:
«آری روزگار است و شگفتی های پایان ناپذیر و مصیبت های مداوم آن!
ای کاش می دانستم کشمکش های گردون تا کی و تا کجا ما را به همراه می برد و تا چه وقت روزگار از ما روی برمی تابد!
ما را بر پشت شتران برهنه سیر می دهد. در حالی که سواران بر شترهای نجیب، خویش را از گزند دشواری های راه در امان می دارند!
گویی که ما اسیران رومی هستیم که اکنون در حلقه محاصره ایشان قرار گرفته ایم!
وای بر شما، ای مردمان غفلت زده! شما به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کفر ورزیدید و زحمات او را ناسپاسی کردید و چون گمراهان راه پیمودید.» (21)
در بعضی مقاتل آمده است که: امام سجاد علیه السلام پس از تحمل شکنجه های فراوان در بین راه، سرانجام به شهر شام، شهر دسیسه و دشنام، شهر دشمنان اهل بیت علیهم السلام، شهری که مردان و زنانش مدت پنجاه سال جز بدگویی علی بن ابی طالب علیهما السلام چیزی نشنیده بودند و لعن او را فریضه می شمردند، رسید.
کوفیان که پیرو علی علیه السلام بودند و از مولی شناخت داشتند، چه کردند که شامیان بکنند!
دیلم بن عمر می گوید:
«آن روز که کاروان اسیران آل رسول الله صلی الله علیه وآله وارد شام شدند، من در شام بودم و حرکت آنان را در شهر با چشمانم دیدم.
اهل بیت علیهم السلام را به طرف مسجد جامع شهر آوردند، لختی آنان را متوقف ساختند. در این میان پیرمردی از شامیان در برابر علی ابن الحسین علیهما السلام که سالار آن قافله شناخته می شد، ایستاد و گفت:
خدا را سپاس که شما را کشت و مردمان را از شر شما آسوده ساخت و پیشوای مؤمنان - یزید بن معاویه - را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین علیهم السلام لب فرو بسته بود تا آن چه پیرمرد در دل دارد بگوید.
وقتی سخنان پیرمرد به پایان رسید، امام علیه السلام فرمود:
همه سخنانت را گوش دادم و تحمل کردم تا حرف هایت تمام شود، اکنون شایسته است تو نیز سخنان مرا بشنوی.
پیرمرد گفت: برای شنیدن آماده ام.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا قرآن تلاوت کرده ای؟
پیرمرد گفت: آری.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: آیا این آیه را خوانده ای که خداوند می فرماید:
«قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی »; (22) «ای پیامبر! به مردمان بگو من در برابر تلاش هایی که برای هدایت شما انجام داده ام، پاداشی نمی خواهم جز این که خویشان مرا دوست بدارید.»
پیرمرد جواب داد: آری خوانده ام (ولی چه ارتباطی با شما دارد؟)
حضرت پاسخ داد: مقصود این آیه از خویشان پیامبرصلی الله علیه وآله ماییم.
سپس امام علیه السلام پرسید: ای پیرمرد آیا این آیه را خوانده ای؟
«و آت ذی القربی حقه »; (23) «حق خویشاوندان و نزدیکانت را پرداخت کن.»
مرد شامی: آیا شمایید «ذی القربی » و خویشاوند پیامبر؟
امام علیه السلام فرمود: بلی، ما هستیم. آیا سخن خدا را در قرآن خوانده ای که فرموده است:
«واعلموا انما غنمتم من شی ء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی »; (24) «آن چه غنیمت به چنگ می آورید یک پنجم آن از خدا و رسول و نزدیکان اوست.»
مرد شامی گفت: آری خوانده ام.
امام فرمود: مقصود از ذی القربی در این آیه نیز ما هستیم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا این آیه را تلاوت کرده ای:
«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»; (25) «همانا خداوند اراده کرده است که پلیدی و گناه از شما اهل بیت زدوده شود و شما را به گونه ای بی مانند پاک گرداند.»
ای مرد شامی! آیا در میان مسلمانان کسی جز ما، «اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله » شناخته می شود؟
مرد شامی دانست آن چه درباره این اسیران شنیده درست نیست. آنان خارجی نیستند. اینان فرزندان رسول الله صلی الله علیه وآله هستند و از آن چه گفته بود پشیمان شده، با شرمساری دست هایش را به سوی آسمان بالا برد و به حالت توبه و استغفار گفت:
«اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، اللهم انی اتوب الیک، من عداوة آل محمدصلی الله علیه وآله و ابرا الیک ممن قتل اهل بیت محمدصلی الله علیه وآله و لقد قرات القرآن منذ دهر فما شعرت بها قبل الیوم; (26)
خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم، خدایا به سوی تو باز می گردم از دشمنی خاندان پیامبر و بی زاری می جویم و به سوی تو رو می آورم از کشندگان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله. من روزگاران دراز قرآن تلاوت کرده ام ولی تا امروز مفاهیم و معارف آن را درک نکرده بودم.»
سخنانی که بین امام سجاد علیه السلام و پیرمرد شامی گذشت، ندای بیدارباشی بود بر پندار خفته شامیان.
مورخین نوشته اند: ابراهیم پسر طلحه (از بلواگران جنگ جمل) در آن هنگام در شام بود. خود را به کاروان اسرای اهل بیت رساند. چون علی بن الحسین علیهما السلام را دید، از حضرت پرسید:
علی بن الحسین علیهما السلام! حالا چه کسی پیروز است؟ (گویا فرزند طلحه شکست پدرش در جنگ با علی ابن ابی طالب علیهما السلام را در برابر چشمانش مجسم کرد و از روی انتقام جویی چنین گفت.)
امام سجاد علیه السلام فرمود:
«اگر می خواهی بدانی ظفرمند کیست؟ هنگام نماز، اذان و اقامه بگو.» (27)
پاسخ کوتاه، اما کوبنده امام سجاد علیه السلام به پسر طلحة بن عبیدالله، پیامی ژرف به همراه داشت. به او فهماند که جنگ ما در گذشته و حال برای عزت و قدرت دنیایی نبود که اکنون ما شکست خورده باشیم و تو و یزید فاتح باشید. قیام ما برای زنده ماندن پیام وحی و رسالت بود و تا زمانی که از ماذنه ها، ندای اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله به گوش رسد و مسلمانان برای نماز خویش در اذان و اقامه، این شعارها را تکرار کنند، ما پیروزیم.
یزید بن معاویه - لعنة الله علیه - که از پیروزی سرمست و خود را فاتح نهضت کربلا می دانست، دستور برپایی مجلسی را داد تا با تشریفات خاصی اسیران اهل بیت علیهم السلام را وارد کنند و او اهل بیت را تحقیر کند. ماموران دربار موظف شدند که قافله اسرا را با ریسمان به یکدیگر ببندند و علی بن الحسین علیهما السلام را که بزرگ ایشان بود، با زنجیر ببندند و (28) وارد مجلس یزید کنند. مراسم اجرا شد. کاروان اسیران، وارد مجلس یزید شدند. غبار غم و اندوه و درد بر چهره اسرا نشسته، لبخند غرور و شادی بر چهره یزید و اطرافیانش نمایان بود. امام زین العابدین علیه السلام سکوت را جایز ندانست. همین که چشم مبارکش به چهره خبیث یزید افتاد فرمود:
«انشدک الله یا یزید ما ظنک برسول الله لو رانا علی هذه الحالة; (29) ای یزید تو را به خدا سوگند، اگر رسول خدا ما را بر این حال مشاهده کند با تو چه خواهد کرد؟»
امام علیه السلام با کوتاه ترین جمله، بلندترین پیام را به حاضرین در مجلس یزید منتقل می کند.
مردم شام که یزید را خلیفه رسول الله صلی الله علیه وآله می دانستند و برای پیامبرصلی الله علیه وآله احترام قائل بودند، با این فرمایش امام علیه السلام از خود می پرسند: مگر میان اسیران با پیامبر نسبتی هست؟
سخنان امام سجاد علیه السلام چنان ضربه ای بر ارکان حکومت یزید وارد کرد که سبب رسوایی او شد و او دستور داد غل و زنجیر از دست و پا و گردن امام زین العابدین علیه السلام باز کنند.
یزید همچنان مست غرور است. چون ماموران سر سیدالشهداء را پیش یزید گذاردند، به شعر حصین بن حمام مری تمثل جست:
«یغلقن هاما من رجال اعزة
علینا و هم کانوا اعق و اظلما;
[شمشیرها] سر مردانی را می شکافند که نزد ما گرامی هستند [ولی چه می توان کرد که] آنان در دشمنی و کینه توزی پیش دستی کردند!»
امام سجاد علیه السلام در جواب یزید فرمود: «ای یزید! به جای شعری که خواندی، این آیه را از قرآن بشنو که خداوند می فرماید:
«ما اصابکم من مصیبة فی الارض و فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر. لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و الله لایحب کل مختال فخور»; (30) «نرسد هیچ مصیبتی در زمین و نه در جان های شما مگر آن که در لوح محفوظ است پیش از آن که آن را پدید آریم. به درستی که آن بر خدا آسان است، تا بر آنچه از شما فوت شد غمگین نشوید و به آنچه به شما داد شاد نشوید، خدا متکبران را دوست ندارد.»
یزید که منظور امام علیه السلام و پیام آیه را دریافته بود، به شدت خشمگین شد و در حالی که با ریش خود بازی می کرد، گفت: آیه دیگری هم در قرآن هست که سزاوار تو و پدر توست:
«و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر»; (31) «هر مصیبتی که به شما برسد، نتیجه دست آوردهای خود شماست و خدا بسیاری را عفو می کند.»
و سپس خطاب به علی بن الحسین علیهما السلام گفت: علی، پدرت، پیوند خویشاوندی را برید و حق مرا ندیده گرفت و بر سر قدرت با من به ستیز برخاست، خدا با وی آن کرد که دیدی. (32)
امام سجاد علیه السلام مجددا آیه «ما اصابکم من مصیبة ...» را تلاوت کرد.
یزید به پسرش (خالد) گفت: پاسخ او را بگو. خالد ندانست چه بگوید و یزید مجددا آیه ای را خواند که قبلا متعرض آن شده بود.
یزید انتظار داشت که امام سجاد علیه السلام در برابر اهانت ها و کردار زشت او سکوت کند، ولی حضرت پیش رفت و در برابر یزید ایستاد و فرمود:
«طمع نداشته باشید که ما را خوار کنید و ما شما را گرامی بداریم. شما ما را اذیت کنید و ما از اذیت شما دست برداریم. خدا می داند ما شما را دوست نداریم و اگر شما ما را دوست ندارید، سرزنشتان نمی کنیم.»(33)
یزید که به بن بست رسیده بود، گفت: راست گفتی لیکن پدر و جد تو خواستند امیر باشند. سپاس خدا را که آنان را کشت و خونشان را ریخت. سپس سخن قبلی خود را تکرار کرد که: علی، پدرت، خویشاوندی را رعایت نکرد و حق مرا نادیده گرفت و در سلطنت من با من به نزاع برخاست و خدا چنان کرد که دیدی.
علی بن الحسین علیهما السلام فرمود: «ای پسر معاویه و هند و صخرا! پیش از این که به دنیا بیایی پیغمبری و حکومت از آن پدر و نیاکان من بوده است. روز بدر، احد و احزاب، پرچم رسول الله صلی الله علیه وآله در دست پدر من بود و پدر و جد تو پرچم کفار را در دست داشتند. سپس فرمود: ای یزید! اگر می دانستی چه کرده ای و بر سر پدر و برادر و عموزاده ها و خاندان من چه آورده ای به کوه ها می گریختی و بر ریگ ها می خفتی و بانگ و فریاد بر می داشتی.» (34)
یزید از خطیب دربار خواست تا بر منبر رود و از امام حسین علیه السلام و حضرت علی علیه السلام بد بگوید و او طبق دستورش عمل کرد.
امام سجاد علیه السلام از گستاخی خطیب برآشفت و فرمود:
«خداوند جایگاهت را آتش دوزخ قرار دهد.»
هنگامی که سخنان خطیب مزدور به پایان رسید، امام سجاد علیه السلام خطاب به یزید گفت: «سخنگوی شما آن چه را خواست، به ما نسبت داد. به من هم اجازه بده تا با مردم سخن بگویم.»
ابتدا یزید رضایت نداد تا این که بنا به اصرار اطرافیان و حاضران در مجلس و یکی از فرزندان خلیفه، یزید به امام علیه السلام اجازه داد و گفت: منبر برو و از آن چه پدرت کرد، معذرت بخواه.
امام سجاد علیه السلام از پله منبر بالا رفت و خطبه ای را با نوای گرم توحیدی بیان کرد که در این جا به فرازی از آن خطبه می پردازیم:
«انا بن مکة و منی، انا بن الزمزم و الصفا; انا بن محمد المصطفی; انا بن علی المرتضی; انا بن فاطمة الزهراء ...; (35)
من فرزند مکه و منایم; من فرزند زمزم و صفایم; من فرزند محمد مصطفایم; من فرزند علی مرتضایم; من فرزند فاطمه زهرایم ... . »
امام زین العابدین همچنان به معرفی خویش ادامه داد، تا آن جا که صدای مردم به گریه بلند شد و ارکان کاخ یزید به لرزه درآمد و یزید از تحت تاثیر قرار گرفتن مردم سخت بیمناک شد، از این رو برای قطع کردن سخنان امام علیه السلام به مؤذن دستور اذان داد.
مؤذن دربار برخاست و با صدایی که همه می شنیدند، اذان گفت.
وقتی به اشهد ان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآله رسید، امام که هنوز بر بالای منبر قرار داشت، خطاب به یزید فرمود: «ای یزید! این محمدصلی الله علیه وآله که هم اکنون نامش را مؤذن بر زبان آورد و به پیامبری او گواهی داد، جد توست یا جد من است؟ اگر بگویی پیامبرصلی الله علیه وآله جد توست، دروغ گفته ای و کفر ورزیده ای و اگر باور داری که پیامبرصلی الله علیه وآله جد من است، پس چرا و به چه جرمی خاندان او را کشتی؟» (36)
آری بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا نمود و چهره مجلس را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت.
سخنان بزرگ مبلغان اسلام; حضرت سجادعلیه السلام و زیبب کبری علیها السلام چنان در روحیه مردم شام تاثیر گذاشت که انقلاب به پا کرد. شامیان دریافتند کسانی که با چنین وضع فجیعی در کربلا شهید شدند، شورشی نبودند. آنان خاندان کسی هستند که یزید به نام وی بر مسلمانان حکومت می کند.
مؤذن دربار به یزید اعتراض کرد و با شگفتی پرسید: «تو که می دانستی این ها فرزندان پیامبر هستند، به چه علت آنان را کشتی و دستور دادی اموال آنان را غارت کنند؟» (37)
عالم یهودی که در مجلس یزید بود، پس از شنیدن سخنان امام سجادعلیه السلام از یزید پرسید: «این جوان کیست؟» یزید گفت: «فرزند حسین علیه السلام.» یهودی گفت: «کدام حسین؟...» آن قدر پرسید تا دانست این ها از خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله هستند. حسین کسی است که مظلومانه در کربلا به شهادت رسیده و او فرزند دختر رسول الله صلی الله علیه وآله است. یزید را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شما دیروز از پیامبرتان جدا شدید و امروز فرزندش را کشتید!» (38)
یزید در برابر سرزنش دیگران مجبور شد تا از موضع جابرانه و ظالمانه خود دست بردارد و از آن چه نسبت به خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله انجام داده است، معذرت خواهی کند (39) و مسؤولیت شهادت امام حسین علیه السلام و یارانش را به گردن فرماندار کوفه یعنی، عبیدالله بن زیاد پسر مرجانه بیندازد.(40) ضمن اظهار ندامت از عملکرد خود و لعنت بر پسر مرجانه، از امام سجادعلیه السلام می خواهد که اگر درخواست یا پیشنهادی دارد، بنویسد تا آن را انجام دهد. (41)
بدیهی می نماید که نخستین تقاضای امام سجادعلیه السلام و دیگر اسرای کربلا، سوگواری برای شهیدان به خاک آرمیده شان در سرزمین گلگون نینوا و بازگشت به شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، مدینه، شهر خاطره های زنده شهیدانشان باشد.
مدت توقف امام سجادعلیه السلام واسرای خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله را در شام از ده روز تا یک ماه نوشته اند. (42)
اسوه علم و حلم، امام زین العابدین علیه السلام، پس از یک عمر مجاهدت در راه خدا و پس از ابلاغ پیام عاشورا به جوامع بشری، به دست هشام و یا ولیدبن عبدالملک مسموم (43) و در (25 محرم سال 95 ه ق) به شهادت رسید و بدن مطهرش را در کنار تربت پاک امام حسن مجتبی علیه السلام در بقیع به خاک سپردند.
پی نوشت ها:
1) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163; زندگانی امام زین العابدین، سید محسن امین، حسین وجدانی، ص 70.
2) ارشاد شیخ مفید، ص 254.
3) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 163.
4) ریاض القدس بحدائق الانس، ج 2، ص 227.
5) مقتل الحسین، مقدم، ص 355 و بحار الانوار، ج 45، صص 114 و 196.
6) بحار الانوار، ج 45، ص 132.
7) ارشاد، ج 2، ص 123; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و امالی شیخ طوسی، ج 1، ص 90.
8) ناسخ، ج 3، ص 30.
9) امام حسین و ایران، ص 480.
10) لهوف، صص 66 و 67.
11) همان.
12) زمر/ 42.
13) آل عمران/ 145.
14) تاریخ طبری، ج 4، ص 350; انساب الاشراف، ج 3، ص 206 و طبقات ابن سعد، ج 5، ص 757.
15) انساب الاشراف، ج 3، ص 206.
16) تاریخ طبری، ج 4، ص 252.
17) بحارالانوار، ج 45، ص 184.
18) امام حسین و ایران، صص 485 - 492.
19) همان.
20) ینابیع المودة، ص 352.
21) همان.
22) شوری/ 22.
23) اسراء/ 26.
24) انفال/ 41.
25) احزاب/ 33.
26) مقتل خوارزمی، صص 61 و 62 و احتجاج طبرسی، ج 2، ص 305.
27) امالی شیخ طوسی، ج 2، ص 290.
28) سیر اعلام النبلا، ج 3، ص 216.
29) بحارالانوار، ج 45، ص 131.
30) حدید، 22 - 23.
31) شوری/ 30.
32) تاریخ طبری، ج 7، ص 376 و بلاذری، ج 2، ص 220.
33) بحارالانوار، ج 45، ص 175.
34) تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 86.
35) مقاتل الطالبین، ج 2، ص 121; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 310 و مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.
36) همان.
37) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 197.
38) بحارالانوار، ج 45، ص 139.
39) طبقات ابن سعد، ج 5، ص 157.
40) ترجمه مقتل ابی مخنف، ص 198.
41) تاریخ طبری، ج 7، ص 378 و احتجاج، ج 2، ص 311.
42) امام سجادعلیه السلام، جمال نیایشگران، احمد ترابی، ص 135.
43) دلائل الامامه، ص 80 و فصول المهمة، ص 208.
پیشوای چهارم شیعیان علیه السلام بعد از حضور در حماسه افتخار آفرین و عزت بخش عاشورای حسینی، از لحظه ای که در غروب عاشورا با شهادت پدر بزرگوار و سایر عزیزانش مواجه گردید برای ادامه راه آنان، مسئولیت سنگینی را به دوش کشید . امامت امت، سرپرستی اطفال و بانوان، رساندن پیام عاشورا به گوش جهانیان، تداوم مبارزه با طاغوت و طاغوتیان و از همه مهمتر پاسداری از اهداف متعالی امام حسین علیه السلام که موجب عزت و افتخار عالم اسلام گردید، از جمله مسئولیتهای آن امام همام به شمار می آید . امام سجاد علیه السلام که در دوران امامت خویش در محدودیت شدیدی به سر می برد و حاکمان مستبد اموی سایه شوم خود را بر شهرهای اسلامی گسترده بودند و اهل ایمان از ترس مال و جان خود مخفی می شدند، با اتخاذ صحیحترین تصمیمها و موضعگیریهای مناسب و بجا و با استفاده از مؤثرترین شیوه ها توانست از فرهنگ عاشورا و دستآوردهای ارزشمند آن - که همان عزت و افتخار ابدی برای اسلام و مسلمانان و بلکه برای جهان بشریت بود - به صورت شایسته ای پاسداری کرده و راه حماسه آفرینان کربلا را تداوم بخشد و یاد و نام و خاطره سالار شهیدان حضرت حسین بن علی علیهما السلام را جاودانه ساخته و بر بلندای تاریخ ابدی نماید . در این فرصت با مهمترن فعالیتهای آن یادگار امامت در پاسداری از فرهنگ عزت و افتخار حسینی علیه السلام آشنا می شویم:
بدون تردید روشنگریهای امام سجاد علیه السلام و حضرت زینب کبری علیها السلام و برخی دیگر از خاندان حضرت ابا عبدالله علیه السلام بعد از ماجرای غمبار کربلا در تداوم آن نهضت عظیم اسلامی نقشی به سزا داشته است .
مهمترین دستآورد سخنان آن بزرگوار آگاه نمودن مردم غفلت زده، بیدار کردن وجدانهای خفته، افشای جنایات دشمنان اهل بیت علیهم السلام، نمایاندن چهره حقیقی زمامداران ستمگر اموی و انتشار فضائل و مناقب اهلبیت علیهم السلام و معرفی آن گرامیان به عنوان جانشینان بر حق پیامبر صلی الله علیه و آله بود . امام سجاد علیه السلام در شهر کوفه با مردم ساده، سطحی نگر، تاثیرپذیر و پیمان شکن آن شهر سخن گفته و بعد از شناساندن خویش و افشای جنایات امویان فرمود: «ای مردم! شما را به خدا سوگند می دهم، آیا شما برای پدرم نامه ننوشتید و آنگاه بی وفایی نکردید؟ ! آیا با او عهدها و پیمانهای محکم نبستید و سپس با او پیکار کرده و او را به شهادت رساندید؟ ! وای بر شما! چه کار زشتی انجام دادید، شما چگونه به سیمای رسول الله صلی الله علیه و آله نظاره خواهید کرد، هنگامی که به شما بگوید: فرزندان مرا کشتید، احترامم را از میان بردید، پس، از امت من نیستید!» هنوز سخنان امام تمام نشده بود که مردم گریه کنان و ضجه زنان همدیگر را ملامت کرده و به نگون بختی خود، - که خود برگزیده بودند - تاسف خورده و اشک ندامت و پشیمانی می ریختند . (1) مهمترین تاثیر این خطابه را می توان در سال 65 هجری در قیام توابین به وضوح به نظاره نشست .
همچنین پیشوای چهارم هنگامی که در شام به مجلس جشن پیروزی یزید برده شد، ضمن تحقیر خطیب متملق دربار اموی، در کرسی خطابه قرار گرفته و با بهره گیری از زیباترین و بلیغ ترین جملات، فجایع کربلا را بازگو کرده و ضمن افشای چهره زشت جنایتکاران، تبلیغات سوء دشمنان اهلبیت علیهم السلام را خنثی کرده و سیمای سراسر فضیلت و افتخار آل محمد صلی الله علیه و آله را برای مردم نا آگاه شام نمایان ساخت . آن حضرت فرمود: «ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع، اعطینا العلم والحلم و السماحة والفصاحة والشجاعة و المحبة فی قلوب المؤمنین، و فضلنا بان منا النبی المختار محمدا و منا الصدیق و منا الطیار و منا اسدالله و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة و منا مهدی هذه الامة; (2) ای مردم! به ما شش چیز عطا شده و به هفت نعمت [بر دیگران] برتری یافته ایم . به ما علم، حلم، جوانمری، فصاحت، شجاعت و دوستی در دل مؤمنان عطا شده است و ما به اینکه رسول برگزیده خداوند، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و [حضرت علی علیه السلام نخستین] تصدیق کننده [پیامبر صلی الله علیه و آله] و جعفر طیار و [حمزه،] شیر خدا و رسول او و حسن و حسین علیهما السلام و مهدی این امت از ما هستند، فضیلت داده شده ایم .»
آن حضرت در ادامه به فضائل بی شمار امیرمؤمنان علیه السلام پرداخته و از چهره درخشان علی علیه السلام به نحو زیبایی دفاع نموده و در خاتمه با معرفی امام حسین علیه السلام، به ذکر مصیبت آن حضرت پرداخت . این سخنان آتشین، منطقی و روشنگر، آنچنان فضای جهل و غفلت و خفقان را درهم شست که یزید در مقام دفاع از خود و سلطنتش برآمد . (3)
امام سجاد علیه السلام خطبه دیگری را نیز در نزدیکی مدینه برای مردمی ایراد نمود که به استقبال قافله خسته دل و دل شکسته حسینی آمده بودند . این خطابه نیز آثار فراوانی در روحیه مردم مدینه گذاشت که یکسال بعد از حادثه عاشورا، قیام خودجوشی از سوی اهالی مدینه بر علیه دستگاه طاغوتی بنی امیه رخ نمود که به «واقعه حره » معروف است .
امام چهارم علیه السلام در پاسداری از اهداف عاشورا هر جا که احساس می کرد دشمن می خواهد قیام کربلا را زیر سؤال برده و آن حماسه تاریخی را پوچ و باطل جلوه دهد، در مقام دفاع برآمده و با پاسخهای کوبنده با نقشه های شیطانی آنان به ستیز بر می خواست که بارزترین نمونه های آن در مجلس عبیدالله بن زیاد و یزید بن معاویه به چشم می خورد . هنگامی که در مجلس ابن زیاد، حضرت زینب کبری علیها السلام وی را با نطق خویش رسوا نمود، ابن زیاد متوجه امام زین العابدین علیه السلام گشته و پرسید: این جوان کیست؟ گفتند: او علی بن الحسین علیهما السلام است . ابن زیاد گفت: مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟ امام چهارم علیه السلام فرمود: من برادری بنام علی بن الحسین علیهما السلام داشتم که مردم او را به شهادت رساندند .
ابن زیاد گفت: چنین نیست، خدا او را کشت .
امام سجاد علیه السلام آیه «الله یتوفی الانفس . . .» را قرائت نمود . ابن زیاد از پاسخ صریح امام خشمگین شده و فریاد زد: آیا در مقابل من جرات کرده و پاسخ می دهی؟ او را ببرید و گردن بزنید . حضرت سجاد علیه السلام در ادامه گفتگو فرمود: «ابالقتل تهددنی یابن زیاد، اما علمت ان القتل لنا عادة و کرامتنا الشهادة; (4) ای پسر زیاد! آیا مرا به قتل تهدید می کنی؟ مگر نمی دانی کشته شدن [در راه حق] عادت ما و شهادت [برای خدا عزت و] کرامت ماست .»
آن حضرت در مجلس یزید نیز با اینکه اسیر بود، هیچگاه حرکت و یا سخنی که نمایانگر عجز و خواری باشد از خود نشان نداد; بلکه همانند آزاده ای با شهامت، عزت و افتخار حسینی را به نمایش گذاشت .
آنگاه که یزید در مجلس خویش اسرای کربلا را برای تحقیر و شکستن ابهت و عظمت خاندان آل محمد صلی الله علیه و آله حاضر کرده بود، خطاب به امام سجاد علیه السلام گفت: دیدی که خدا با پدرت چه کرد؟ حضرت فرمود: ما جز قضای الهی که حکمش در آسمان و زمین جریان دارد چیز دیگری ندیدیم . یزد گفت: «انت ابن الذی قتله الله; تو فرزند کسی هستی که خدا او را کشت .»
امام فرمود: «انا علی، ابن من قتلته; من علی; فرزند کسی هستم که تو او را به شهادت رساندی .» و در ادامه با تمسک به آیه قرآن فرمود: «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزاءه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعد له عذابا عظیما» (5) ; و هرکس، مؤمنی را عمدا به قتل برساند مجازات او جهنم است، در آنجا همیشه می ماند، خداوند بر او غضب می کند و از رحمتش دور می سازد و عذاب بزرگی برای او آماده کرده است .»
یزید که نتوانست این پاسخهای محکم را - که جهنمی بودن وی را اثبات می کرد - تحمل کند، با خشم و غضب فرمان قتل امام را صادر کرد، اما امام سجاد علیه السلام با قاطعیت تمام فرمود: هیچگاه «فرزندان اسیران آزاد شده » نمی توانند به قتل انبیاء و اوصیا فرمان دهند، مگر اینکه از دین اسلام خارج شوند . (6)
امام سجاد علیه السلام برای زنده نگه داشتن خاطره شهیدان کربلا، در مناسبتهای گوناگون بر عزیزانش گریه می کرد . اشکهای حضرت زین العابدین علیه السلام که عواطف را برانگیخته و در اذهان مخاطبان، ناخواسته مظلومیت شهدای کربلا را ترسیم می کرد، آثار پرباری برای تداوم نهضت عاشورا داشت و امروز این روش با پیروی از آن گرامی همچنان ادامه دارد و فرهنگ گریه بر سالار شهیدان عالم، همچنان تاثیرگذار بوده و در پیوند دادن عواطف و احساسات میلیونها عزادار عاشق با راه و هدف حضرت ابا عبدالله علیه السلام مهمترین عامل محسوب می شود . عشق به امام حسین علیه السلام در سوگواریها اشک می آفریند و این گریه های عزت بخش که افتخار شیعه می باشند هر سال در دهه محرم سیمای کشور اسلامی را به حماسه عاشورا نزدیک نموده و قیام امام حسین علیه السلام را در خاطره ها زنده می سازد . حضرت سجاد علیه السلام بنیانگذار فرهنگ سوگواری و گریه در میان مؤمنان، بعد از شهادت پدر ارجمند خویش در حدود 35 سال امامتش به این روش ادامه داد تا جایی که یکی از بکائین پنجگانه تاریخ نامیده شد . (7) وقتی علت این همه اشک و ناله را از او می پرسیدند در جواب می فرمود: «مرا ملامت نکنید . یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم، پیامبر و پیامبرزاده بود، او دوازده پسر داشت، خداوند متعال یکی از آنان را مدتی از نظرش غایب کرد، در اندوه این فراق موقتی، موهای سر یعقوب سفید شده، کمرش خمیده گشت و نور چشمانش را از شدت گریه از دست داد، در حالیکه پسرش در این دنیا زنده بود . اما من با چشمان خودم پدر و برادر و 17 تن از خانواده ام را دیدم که مظلومانه کشته شده و بر زمین افتادند . پس چگونه اندوه من تمام شده و گریه ام کم شود؟» (8)
یکی از آثار نهضت جاویدان کربلا، دمیدن روح حماسه و شجاعت و ایثار در میان مسلمانان بود . آنان باالهام از جنبش شورآفرین و حماسه ساز امام حسین علیه السلام و با تاثیرپذیری از خطابه های بیدارگر امام سجاد و حضرت زینب علیهما السلام روحیه اسلامخواهی و طاغوت ستیزی خود را در قالب قیامهای مردمی متبلور ساخته و بر علیه حکمرانان خودسر اموی دست به شورشهایی زدند که در نهایت بعد از مدتی اساس حکومت آنان را متزلزل ساخته و از میان بردند .
شاخصترین این جنبشها بعد از حادثه جانسوز کربلا، سه قیام معروف است که به نامهای قیام توابین، قیام مختار و قیام مدینه در تاریخ مطرح است . رهبران سه قیام، تداوم راه حضرت ابا عبدالله علیه السلام، غیرت دینی، اسلامخواهی و در نهایت محبت شدید به اهل بیت علیهم السلام را در شعارها و خواسته های خود نشان می دادند .
امام سجاد علیه السلام گرچه در ظاهر - به علت خفقان شدید و استبداد حاکم - در این قیامها نقشی نداشت و در حالت تقیه به سر می برد، اما در واقع از رهبران اینها اعلام رضایت کرده و عملا آنها را تایید می نمود . به عنوان نمونه هنگامی که عده ای از دوستان اهل بیت علیهم السلام به نزد محمد حنفیه آمدند و اظهار داشتند: مختار در کوفه قیام کرده و ما را نیز به همیاری و همکاری فراخوانده است، اما نمی دانیم که آیا او مورد تایید اهل بیت علیهم السلام هست یا نه؟ محمد حنفیه گفت: برخیزید به نزد امام من و امام شما، حضرت سجاد علیه السلام رفته و کسب تکلیف نماییم . هنگامی که موضوع را به عرض امام علیه السلام رساندند، آن حضرت فرمود: ای عمو! اگر غلامی به خونخواهی ما مردم را دعوت به قیام کند، بر همه مردم واجب است که او را یاری دهند و من تو را در این کار نماینده خود قرار می دهم، هر کاری در این زمینه صلاح می دانی انجام ده . آنان به همراه محمد حنفیه از نزد امام خارج شدند، در حالیکه سخنان امام سجاد علیه السلام را شنیده بودند و می گفتند: امام سجاد علیه السلام و محمد بن حنفیه به ما اذن قیام داده اند . (9)
از بهترین روشهای امام سجاد علیه السلام برای پاسداری از فرهنگ عاشورایی اسلام، که حکایت از بینش عمیق و زمان شناسی آن حضرت دارد، عرضه نیایشهای عرفانی و روشنگر می باشد . دعاهای حضرت سیدالساجدین علیه السلام که در مجموعه های ارزشمندی همچون صحیفه سجادیه، مناجات خمسة عشر، دعای ابو حمزه ثمالی، نیایشهای روزانه و . . . گرد آمده است، دل هر شنونده عارف و اندیشمندی را می لرزاند و توجه به معانی بلند و با شکوه آن، تشنگان وادی کمال و معرفت را سیراب می سازد . در لابلای این عبارات وحی گونه، - گذشته از اینکه مملو از حقایق و معارف حیاتبخش اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است و آدمی را با توجه دادن به شگفتیهای آفرینش، با خالق هستی مرتبط ساخته و به روح و جانش صفا می بخشد - فلسفه قیام حسینی تبیین می گردد و انسان نیایشگر ناخواسته از حالت انزوا و خمودی به صحنه مبارزه با طاغوت و ستمگران سوق داده شده و راه عزت حقیقی به وی نشان داده می شود .
در حقیقت آمیزش عرفان و حماسه یکی از بارزترین جلوه های معنوی فرهنگ عاشوراست، همچنانکه سید بن طاووس در مورد عرفان و معنویت عاشورائیان می نویسد: در شب عاشورا، امام حسین علیه السلام و یارانش آنچنان به عبادت و مناجات مشغول بودند که زمزمه های عاشقانه آنان همانند صدای زنبور عسل به گوش هر شنونده ای می رسید . برخی در حال رکوع وعده ای در حال سجده و یا در قیام و قعود بودند . (10)
این نیایشگران عارف همان کسانی بودند که فردای آن روز آنچنان جانبازی کرده و حماسه آفریدند که اهل آسمان و زمین را به تحیر واداشتند . امام سجاد علیه السلام میراث دار این قافله حماسه و عرفان و عشق بود که برای احیا و پاسداری از آن، در مقابل شیطان و شیطان صفتان جبهه ای باطنی گشود و ارتباط حقیقی با آفریدگار جهان را به عنوان یکی از علل و عوامل قیام عاشورا برای تمام انسانهای خداجو و حقیقت طلب عرضه نمود و از این طریق عزت واقعی را به آنان شناساند که «ان العزة لله جمیعا» (11) ; «به درستی که همه عزت از آن خداوند است .»
امام سجاد علیه السلام در بخشی از دعای 48 صحیفه سجادیه به تبیین جایگاه امامان شیعه و مظلومیت آنان پرداخته و عرض می کند: «اللهم ان هذا المقام لخلفائک و اصفیائک و مواضع امنائک فی الدرجة الرفیعة التی اختصصتهم بها، قد ابتزوها; بارالها! این مقام [امامت] شایسته جانشینان و برگزیدگان و امنای تو در درجات بلندی است که خودت آنان را به آن اختصاص داده ای [و غاصبان] آن را به غارت برده اند .»
آن حضرت در فرازی از مناجات محبین به عاشقان عارف و حقیقت طلب چنین می آموزد: «الهی! من ذاالذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلا و من ذاالذی انس بقربک فابتغی عنک حولا، الهی فاجعلنا ممن اصطفیته لقربک و ولایتک و اخلصته لودک و محبتک و شوقته الی لقاءک; (12) خداوندا! کیست که شیرینی محبتت را چشیده باشد و بجای تو دوستی دیگران را برگزیده باشد، و کیست که به مقام قرب تو مانوس شده و [بعد از آن] لحظه ای از تو روی گردانیده باشد؟ ! بارالها! ما را از کسانی قرار ده که برای قرب و دوستی خودت برگزیده ای و آنان را برای مهر و محبت خود خالص گردانیدی و آنان را برای ملاقات خود شائق ساختی .»
مهمترین نکته ای که در نیایشهای امام سجاد علیه السلام جلب توجه می کند، اهتمام آن حضرت به صلوات بر محمد و آل اوست که با توجه به عصری که مبارزه با اهل بیت علیهم السلام و یاران آنان در راس برنامه های حکومت اموی بوده است و حتی لعن و سب علی علیه السلام و خاندانش همچنان ترویج می شد، شایان دقت است . همچنین نمایاندن عظمت اهل بیت علیه السلام، ارزش محبت آنان و توسل به آنان در آن دوران نوعی مبارزه با دشمنان و مخالفین اهلبیت علیهم السلام به شمار می آید .
یکی از مهمترین شیوه های امام سجاد علیه السلام در پیشبرد اهداف قرآن و اهلبیت علیهم السلام، پرورش انسانهای مستعد و آماده کردن آنان برای مبارزه فرهنگی - عقیدتی با معارضان و مخالفان قرآن و اهل بیت علیهم السلام بود . شیخ طوسی در حدود 170 نفر از یاران و شاگردان آن حضرت را فهرست کرده است که بیشتر آنان از امام سجاد علیه السلام بهره های علمی برده و روایت نقل کرده اند . در اینجا به چند تن از چهره های معروف آنان اشاره می کنیم:
1- ابو حمزه ثمالی: وی رهبری شیعیان کوفه را به عهده داشت و در علم حدیث و تفسیر به مراتب عالی دست یافته و مورد علاقه و اعتماد امامان معصوم علیهم السلام قرار گرفته بود . ابو حمزه از جمله یاران نزدیک امام بود که امام سجاد علیه السلام برای اولین بار قبر امام علی را - که تا آن زمان نامعلوم بود - به وی شناساند و او به همراه شماری از فقیهان شیعه به زیارت حضرت علی علیه السلام می رفت . تفسیر قرآن، کتاب نوادر، کتاب زهد، رساله حقوق امام سجاد علیه السلام، دعای ابو حمزه ثمالی از جمله آثار این شایسته ترین شاگرد مکتب امام چهارم علیه السلام می باشد .
2- یحیی بن ام طویل مطعمی: وی از شاگردان نزدیک امام چهارم علیه السلام بود و با شهامت و جرات تمام، طرفداری خود را از اهلبیت علیهم السلام و دشمنی اش را با ستمگران عصر علنی کرده و بدون واهمه ابراز می داشت . او وارد مسجد پیامبر شده و با کمال شجاعت، در میان مردم حاضر، خطاب به زمامداران مستبد و خودخواه می گفت: ما مخالف شما و منکر راه و روش شما هستیم، میان ما و شما دشمنی آشکار و همیشگی است . (13) و گاهی در میدان بزرگ کوفه ایستاده و با صدای رسا می گفت: هر کس علی را سب کند، لعنت خدا بر او باد . ما از آل مروان بیزار هستیم . (14)
3- محمد بن مسلم بن شهاب زهری: وی که در ابتدا از علمای اهل سنت بود، در اثر معاشرت با امام چهارم و بهره های شایان علمی که از آن حضرت می برد، به حضرت سجاد علیه السلام علاقه شدیدی پیدا کرد و از آن حضرت همیشه با لقب زین العابدین علیه السلام یاد می کرد . امام چهارم نیز از این ارتباط استفاده کرده و در مناسبتهای مختلف او را از یاری رساندن به ستمگران بر حذر می داشت و در نامه مفصلی، عواقب ارتباط و تمایل به زمامداران ستم پیشه را به وی گوشزد نمود . او از افرادی است که بیشترین بهره را از امام چهارم علیه السلام برده است . روزی زهری به حضور حضرت سجاد علیه السلام آمد، امام وی را افسرده و اندوهگین دیده و علت را پرسید . زهری گفت: ای پسر پیامبر! اندوه من از سوی برخی مردم بویژه افرادی است که به آنان خدمت کرده ام ولی آنها بر خلاف انتظار من به من حسد ورزیده و چشم طمع به اموالم دوخته اند .
امام چهارم در ضمن ارائه رهنمودهای راهگشایی، به وی فرمود: «احفظ علیک لسانک تملک به اخوانک; اگر از زبانت مواظبت کنی همه دوستان و آشنایانت در اختیار تو خواهند بود .» آنگاه حضرت افزود: زهری! کسی که عقلش کاملترین اعضاء وجودش نباشد، با کوچکترین اعضایش (زبان) هلاک می شود .» پیشوای چهارم ضمن اشاره به مهمترین رمز توفیق در زندگی فرمود: اگر دیدی که مسلمانان تو را احترام می کنند و بزرگ می شمارند، بگو آنها بزرگوارند که با من چنین رفتار می کنند و اگر از مردم نسبت به خود بی توجهی مشاهده کردی، بگو از من خطایی سر زده که مستوجب چنین بی احترامی شده ام .
هرگاه چنین اندیشیده باشی و طبق این اندیشه عمل کنی، خداوند متعال زندگی را بر تو آسان کرده، دوستانت زیاد و دشمنانت به حداقل خواهند رسید . در این صورت نیکیهای دیگران تو را خوشحال می کند و از بدی و اذیتهای آنان آزرده نخواهی شد . (15)
ابان بن تغلب، بشر بن غالب اسدی، جابر بن عبدالله انصاری، حسن بن محمد بن حنفیه، زید بن علی بن الحسین علیه السلام، سعید بن جبیر، سلیم بن قیس هلالی، ابو الاسود دؤلی، فرزدق شاعر، منهال بن عمرو اسدی، معروف بن خربوذ مکی و حبابه والبیه از جمله معروفترین شاگردان و یاران امام سجاد علیه السلام محسوب می شوند که در تداوم نهضت کربلا و رساند پیام امام سجاد علیه السلام به نسلهای آینده نقش مهمی داشته اند .
همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام با گرامی داشتن شعرای متعهد، از آنان به عنوان زبان گویای اهل بیت علیهم السلام بهره می برد . کمیت بن زیاد اسدی و فرزدق شاعر از جمله آنان می باشند .
پی نوشت ها:
1) احتجاج طبرسی، ج 2، ص 32 .
2) مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 305; بحار الانوار، ج 45، ص 137 و 174; معالی السبطین، ج 2، ص 178 .
3) همان .
4) همان، ص 296 .
5) نساء/93 .
6) شرح الاخبار مغربی، ج 3، ص 253; ذریعة النجاة، ص 234 .
7) امالی صدوق، ص 140 .
8) لهوف سید بن طاووس، ص 380 .
9) ذوب النضار، ص 97; معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 109 .
10) لهوف، ابن طاووس، ص 172 .
11) یونس/65 .
12) مفاتیح الجنان، مناجات نهم .
13) معجم رجال الحدیث، ج 21، ص 38 .
14) اصول کافی، باب مجالسة اهل المعاصی، حدیث 16 .
15) بحار الانوار، ج 71، ص 156 .
بعد از شهادت حضرت سیّدالشهدا (ع) مداحان و ذاکران زیادی در مورد حضرت و واقعه عاشورا اشعار زیبایی سروده و مدیحه سرایی کردند. آنها حقوق و دین زیادی به گردن شیعیان امروزی دارند؛ زیرا با اشعار و مراثی زیبا و جذاب فرهنگ عاشورا را پاسداری کردند. دلیل عمل آنان همان حرارتی است که برای شهادت حضرت امام حسین (ع) در قلوب آنها وجود داشته و با هیچ عاملی سرد نخواهد شد. این حرارت همان گرمایی است که پیامبر (ص) در مورد حضرت امام حسین (ع) فرمود: «آتشی از داغ تو در دلهای مؤمنان است که تا زندهاند سرد نمیشود.»[1]
اگر این آتش در دل شیعیان خاموش میشد، آنها هرگز در عزای حسینی سیاه نمیپوشیدند و قطرهای اشک نمیریختند. برای اثبات این قضیه میتوان به افرادی که در سالیان گذشته، اقوام نزدیک خود را از دست دادهاند مثال زد. اگر به شخصی که ده سال قبل پدر خود را از دست داده بگوییم در غم پدرش اشک بریزد در پاسخ میگوید: «پدرم ده سال پیش مرد و الآن گریهام نمیآید.» امّا اگر برای همین شخص روضة حضرت سیّدالشهدا (ع) خوانده شود، اشک فراوانی میریزد و در مصائب او بیتاب میشود. این نشانگر همان حرارتی است که پس از گذشت هزار و چهارصد سال در دل مؤمنان وجود داشته و با هیچ چیز سرد یا خاموش نمیشود.
در جلسات گذشته بیان شد حضرت سیّدالشهدا (ع) محبوبِ پروردگار بوده و نزد او مقام والایی دارد. به این دلیل خداوند دوست دارد شیعیان و ارادتمندان به این امام همام، مجالس عزاداری برپا کرده و برای مصائب ایشان اشک بریزند. از این رو پروردگار، بقای جلسات حسینی را تا روز قیامت تضمین نموده است. همچنین با مراجعه به منابع روایی نیز میتوان به این حقیقت دست یافت؛ زیرا در روایتی رسول خاتم (ص) به حضرت زهرا(س) فرمود: «این جلسات تا روز قیامت پابرجاست.»[2]
اگر کسی به خود جرأت داده و بخواهد با برپایی این مجالس مخالفت کند به جایی نمیرسد؛ زیرا مخالفت با این مجالس، مخالفت با پروردگار است و همان عذابی که خداوند بر سر فرعون و قاورن درآورده است، بر آن شخص نیز وارد میشود.
تا خداوندی خدا برجاست |
بیرق شاه کربلا برپاست (دیوان صغیر اصفهانی) |
حضور در مجالس حسینی دلها را زنده کرده و باعث تابش نور الهی بر دلها میشود. اگر کسی دوست ندارد قلبش تاریک شود و ظلمت آن را فرا گیرد باید در مجالس حسینی حضور یابد تا نور الهی را در وجود خود احساس کند.
شیعیان و ارادتمندان بارگاه و دستگاه حضرت سیّدالشهدا (ع) باید همواره خود در بارگاه حضرت عرض ادب کنند و بگویند: «ما در عزای شما سیاه میپوشیم و بر سر و سینه میزنیم. همچنین در مصائب شما ناله زده و اشک میریزیم. این اجساد و بدنهای ما از گناهان مختلف آلوده شده است. علاقة زیادی داریم که در هنگام مرگ و پس از آن در کنار ما باشید و ما را از هراس شب اول قبر، عالم برزخ و روز قیامت برهانید.» دکتر ریاضی یزدی چنین میسراید:
بوی بهشت میوزد از کربلای تو |
ای صد هزار جان گرامی فدای تو |
اجر هزار عمره و حج در طواف تو |
ای مروه و صفا به فدای تو |
رفتی و به پاس حرمت کعبه به کربلا |
شد کعبهی حقیقی دل کربلای تو |
ما را هم ای حسین گدایی حساب کن |
آخر کجا رود به جز این در گدایتو |
بعضی از شیعیان چنان عاشق حضرت امام حسین (ع) هستند که حاضرند تمام اموال خود را در راه تجلّی مکتب حضرت سیّدالشهدا (ع) و زائران ایشان مصرف کنند.
در سالهای گذشته افراد خیّر در شهر تهران جمع شدند و با کمک یکدیگر تصمیم گرفتند حسینیّهای را در شهر کربلا بنا کنند. هم اکنون حسینیة تهرانیها در کنار بین الحرمین کربلا واقع شده است. در آن زمان بنده با یکی از خیّرین این حسینیه در ارتباط بودم. پس از ساخت این حسینیه روزی به مغازهاش در بازار تهران رفتم و از چگونگی ساخت این حسینیه سؤال کردم. او گفت: وقتی این حسینیه را با کمک بانیان میساختیم، چندین مرتبه به کربلا رفته و از مقدار ساخت این حسینیه جویا شدم. در یکی از روزها که میخواستم به زیارت امام حسین (ع) بروم، دیدم حاج محمد حسین کاشانی[3] در حرم روی ویلچر است.
هیئت مدیرة حسینیة تهرانیها در کربلا افزود: «به نزد او رفتم و گفتم برای زوّار حضرت سیّدالشهدا (ع) در حال ساخت حسینیهای هستیم، آیا میتوانید در این عمل خیر ما را یاری کنید؟»
او بدون هیچ درنگی، چک بانکی خود را بیرون آورد و گفت: «دوست دارم در این عمل خیر کمک کنم، هر مقدار که نیاز دارید بر روی چک بنویسید، من آن را امضا میکنم.»
من مبلغ دویست هزار تومان که در آن زمان مبلغ هنگفتی بود در چک نوشتم و چک را به او دادم. او بلافاصله قلم را درآورد تا آن را امضا کند. به او گفتم: «حاج آقا، این مبلغ را بخوانید و بعد از آن امضا کنید.» او گفت: «بدون عینک نمیتوانم بخوانم.» گفتم: «عینک خود را بگذارید.» او گفت: «در راه امام حسین (ع) هرگز عینک نمیگذارم. هر چهقدر نوشتی امضا میکنم!» او دوست نداشت که حتی عینک، میان او و حضرت امام حسین (ع) واسطه شود، او معشوق خود را بدون واسطه میخواست و سرانجام به مقصود خود رسید و در جوار حرم حسینی آرام گرفت.
گاهی لازم است برای رسیدن به رضای حضرت سیّدالشهدا (ع) و دیگر امامان معصوم: ثروت خود را خرج کرد تا به گونهای دین الهی را یاری نمود.
حضرت علی اکبر (ع) پس از ازدواج از منزل پدر خارج شد و در منزلی که نزدیک منزل پدر بود، سکنا گزید. ایشان به زیردست خود فرمان داد که هنگام غروب آفتاب و تاریکی هوا، هیزمها را بالای پشت بام بگذارد، سپس آن را شعلهور نموده و تا هنگام طلوع آفتاب خاموش نشود. هدف از این عمل آن بود که اگر غریبه و گرسنهای وارد شهر شد، هر جا که آتش را دید به آنجا بیاید و غذا بخورد، بخوابد و اگر نیاز مالی داشت کمک دریافت کند.[4]
خوشا به حال ایشان که به ثروت و مقام دل نبسته و همواره در حال معامله با پروردگار بودند.
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود |
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است |
نه تنها حضرت سیّدالشهدا (ع) نزد خداوند و رسول خاتم (ص) جایگاه ویژهای دارد، نزد مادر گرامیشان نیز از مقام والایی برخوردارند. فرات کوفی در مورد عظمت و جلال حضرت زهرا(س) در روز قیامت مینویسد:
«وقتی دختر گرامی پیامبر (ص) وارد صحنة قیامت میشود، به تمام موجودات گفته میشود: چشمهایتان را ببندید؛ زیرا حضرت زهرا3 میخواهد از محشر عبور کند. وقتی ایشان وارد بهشت میشود پیامبر (ص) ، امیرمؤمنان، علی (ع) و حضرت امام حسن مجتبی (ع) را میبیند؛ ناگهان متوجّه فرد ایستادهای میشود که سر در بدن ندارد. حضرت از اهل بهشت سؤال میکند او کیست؟ در پاسخ میگویند: او فرزندت حسین است. وقتی این پاسخ را میشنود ناله زده و میگرید. در این هنگام، رسول خاتم (ص) میفرماید: فاطمه جان! ناله نکن. من قصد داشتم حسین (ع) را مانند روز عاشورا به تو نشان دهم تا خود در این مصیبت عظیم به تو تسلیت بگویم. تا زمانی که تو و فرزندانت و پیروانت و کسانی که تو را در دنیا دوست داشتند به بهشت نروند، محاسبة اعمال بندگان آغاز نمیشود. در آن هنگام حضرت زهرا(س) و فرزندان، پیروان، شیعیان و دوستدارانش، همگی وارد بهشت میشوند.» [5]
پی نوشت ها:
[1]. مستدرکالوسائل:10/318، حدیث 13: «عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ نَظَرَ النَّبِیُّ(ص) إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً...»
[2] . بحارالأنوار: 44/293، حدیث 37: «رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِیُّ(ص) ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ(س) بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَیْنِ(ع) وَ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنَ الْمِحَنِ بَکَتْ فَاطِمَةُ3 بُکَاءً شَدِیداً وَ قَالَتْ: یَا أَبَهْ مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْکِ وَ مِنْ عَلِیٍّ فَاشْتَدَّ بُکَاؤُهَا وَ قَالَتْ: یَا أَبَهْ فَمَنْ یَبْکِی عَلَیْهِ وَ مَنْ یَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ(ص): یَا فَاطِمَةُ3! إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یَبْکُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَیْتِی وَ رِجَالَهُمْ یَبْکُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَیْتِی وَ یُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ.»
[3]. حاج محمّد حسین کاشانی یکی از ثروتمندانی بود که در راه اعتلای نام حضرت سیّدالشهدا(ع) اقدامات فراوانی انجام داد. یکی از اقدامات مهم او این بود که زمین اطراف حرم را با مرغوبترین سنگهای مرمر بازسازی کرده و بهترین فرشها را برای حرم مطهّر خریداری کرده بود.
در آن زمان یکی از مقامات کشور عراق برای زیارت به شهر کربلا رفت. وقتی سنگهای زیبا و فرشهای باشکوه حرم را میبیند میگوید: چه کسی بانی خیر شده و حرم مطهّر را مزیّن ساخته است؟ به او گفتند: او حاج محمد حسین کاشانی است، پیرمردی که بر روی ویلچر در حرم مطهّر حاضر است. دستور داد آن پیرمرد را به نزد او بیاورند. به جناب کاشانی میگوید: «من یکی از مقامات والای کشور را دارا هستم و هر چه بخواهی میتوانم آن را انجام دهم.» جناب کاشانی کمی تأمّل کرد و گفت: «دوست دارم در گوشة ضریح و زیر ستونی، قبری برایم مهیّا کنید.» او نیز درخواست او را اجابت کرد. هم اکنون در همان جایی که دوست داشت مدفون است.
[4]. علی بن الحسین الاکبر(ع) (محمّد علی عابدین): 42؛ نهضة الحسین(ع) (علّامه سید هبة الدین بغدادی): 90. در مدّتی که حضرت علی اکبر(ع)در دنیا بود، عمر شریف خود را صرف عبادت و اطعام مساکین و اکرام مسافران و توسعه در ارزاق فرمود، به حدی که در مدحش گفته شده:
لم تر عین نظرت مثله من محتف یمشی و لا ناعل
هیچ دیدهای مانند او ندیده است، نه کسی که پابرهنه راه میرود و نه کفش پوشیده.(بحارالأنوار:98/316)
و در زیارتش خوانده میشود: «السلام علیک أیها الصدیق و الشهید المکرم و السید المقدم، الذی عاش سعیداً و مات شهیداً، و ذهب فقیداً، فلم تتمتع من الدنیا الا بالعمل الصالح، و لم تتشاغل الا بالمتجر الرابح». (بحارالأنوار:98/242) روزی معاویه گفت: امروز سزاوارترین مردم به خلافت کیست؟ گفتند: تو، گفت: چنین نیست؛ بلکه شایستهترین مردم بر این امر علی بن الحسین (علیاکبر)(ع) است. چون جدش رسول خدا9 است و شجاعت بنیهاشم و سخاوت بنیامیه و جمال و بزرگمنشی ثقیف در او جمع است. (نفس المهموم:314)
[5]. تفسیرفرات الکوفی: ص269، روایت362: «فرات قال حدثنی الحسین بن سعید معنعناً عن جعفر عن أبیه قال قال رسولالله9: إذا کان یوم القیامة نادى مناد من بطنان العرش یا معشر الخلائق غضوا أبصارکم حتى تمر بنت حبیب الله إلى قصرها فاطمة(س) ابنتی [فتمر و] علیها ریطتان خضراوان حوالیها سبعون ألف حوراء فإذا بلغت إلى باب قصرها وجدت الحسن(ع)قائماً و الحسین(ع) نائماً مقطوع الرأس فتقول للحسن(ع) من هذا فیقول هذا أخی إن أمة أبیک قتلوه و قطعوا رأسه فیأتیها النداء من عند الله یا بنت حبیب الله إنی إنما أریتک ما فعلت به أمة أبیک إنی ادخرت لک عندی تعزیة بمصیبتک فیه و إنی جعلت تعزیتک الیوم أنی لا أنظر فی محاسبة العباد حتى تدخلی الجنة أنت و ذریتک و شیعتک و من والاکم [أولاکم] معروفا ممن [بمن] لیس هو من شیعتک قبل أن أنظر فی محاسبة العباد فتدخل فاطمة(ع) ابنتی الجنة و ذریتها و شیعتها و من والاها [والاهم أولاها] معروفاً ممن لیس من شیعتها فهو قول الله عز و جل (لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ) قال هول یوم القیامة (وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ) هی و الله فاطمة3 و ذریتها و شیعتها و من والاهم معروفاً [ممن] لیس هو من شیعتها.»
از عصر عاشورا زینب تجلی می کند.از آن به بعد به او واگذار شده بود.رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین(سلام الله علیه)است که در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا که دشمن طبق دستور کلی پسر زیاد که از جنس ذکور اولاد حسین هیچ کس نباید باقی بماند،چند بار حمله کردند تا امام زین العابدین را بکشند ولی بعد خودشان گفتند:«انه لما به » (1) این خودش دارد می میرد.و این هم خودش یک حکمت و مصلحت خدایی بود که حضرت امام زین العابدین بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند.یکی از کارهای زینب پرستاری امام زین العابدین است.
در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مرکبهایی(شتر یا قاطر یا هر دو)که پالانهای چوبین داشتند سوار کردند و مقید بودند که اسرا پارچه ای روی پالانها نگذارند،برای اینکه زجر بکشند.بعد اهل بیت خواهشی کردند که پذیرفته شد.آن خواهش این بود:«قلن بحق الله الا ما مررتم بنا علی مصرع الحسین » (2) گفتند:شما را به خدا حالا که ما را از اینجا می برید،ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید برای اینکه می خواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خدا حافظی کرده باشیم.در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند که به علت بیماری،پاهای مبارکشان را زیر شکم مرکب بسته بودند،دیگران روی مرکب آزاد بودند.وقتی که به قتلگاه رسیدند،همه بی اختیار خودشان را از روی مرکبها به روی زمین انداختند.زینب(سلام الله علیها) خودش را به بدن مقدس ابا عبد الله می رساند،آن را به یک وضعی می بیند که تا آن وقت ندیده بود:بدنی می بیند بی سر و بی لباس،با این بدن معاشقه می کند و سخن می گوید:«بابی المهموم حتی قضی،بابی العطشان حتی مضی » (3).آنچنان دلسوز ناله کرد که «فابکت و الله کل عدو و صدیق » (4) یعنی کاری کرد که اشک دشمن جاری شد،دوست و دشمن به گریه در آمدند.
مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت.ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست.پرستاری زین العابدین به عهده اوست،نگاه کرد به زین العابدین،دید حضرت که چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است کانه می خواهد قالب تهی کند، فورا بدن ابا عبد الله را رها کرد و آمد سراغ زین العابدین:«یا بن اخی!»پسر برادر!چرا تو را در حالی می بینم که می خواهد روح تو از بدنت پرواز کند؟فرمود: عمه جان!چطور می توانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟زینب در همین شرایط شروع می کند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.
ام ایمن زن بسیار مجلله ای است که ظاهرا کنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است،کسی است که از پیغمبر حدیث روایت می کند.این پیر زن سالها در خانه پیغمبر بود.روایتی از پیغمبر را برای زینب نقل کرده بود ولی چون روایت خانوادگی بود یعنی مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود،زینب یک روز در اواخر عمر علی علیه السلام برای اینکه مطمئن بشود که آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است،آمد خدمت پدرش:یا ابا!من حدیثی اینچنین از ام ایمن شنیده ام،می خواهم یک بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟همه را عرض کرد.پدرش تایید کرد و فرمود:درست گفته ام ایمن، همین طور است.
زینب در آن شرایط این حدیث را برای امام زین العابدین روایت می کند.در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه ای دارد،مبادا در این شرایط خیال کنید که حسین کشته شد و از بین رفت.پسر برادر!از جد ما چنین روایت شده است که حسین علیه السلام همین جا،که اکنون جسد او را می بینی،بدون اینکه کفنی داشته باشد دفن می شود و همین جا،قبر حسین،مطاف خواهد شد.
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه که زیارتگه رندان جهان خواهد بود
آینده را که اینجا کعبه اهل خلوص خواهد بود،زینب برای امام زین العابدین روایت می کند.بعد از ظهر مثل امروزی را-که یازدهم بود-عمر سعد با لشکریان خودش برای دفن کردن اجساد کثیف افراد خود در کربلا ماند.ولی بدنهای اصحاب ابا عبد الله همان طور ماندند.بعد اسرا را حرکت دادند(مثل امشب که شب دوازدهم است)،یکسره از کربلا تا کوفه که تقریبا دوازده فرسخ است.ترتیب کار را اینچنین داده بودند که روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد کنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.
اینها را حرکت دادند و بردند در حالی که زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است.سرهای مقدس را قبلا بریده بودند.تقریبا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب در حالی که اسرا را وارد کوفه می کردند دستور دادند سرهای مقدس را به استقبال آنها ببرند که با یکدیگر بیایند.وضع عجیبی است غیر قابل توصیف!دم دروازه کوفه(دختر علی،دختر فاطمه اینجا تجلی می کند)این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گرانبها،خطابه ای می خواند.راویان چنین نقل کرده اند که در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد:«و قد او مات »دختر علی یک اشاره کرد.عبارت تاریخ این است:«و قد او مات الی الناس ان اسکتوا فارتدت الانفاس و سکنت الاجراس » (5) یعنی در آن هیاهو و غلغله که اگر دهل می زدند صدایش به جایی نمی رسید،گویی نفسها در سینه ها حبس و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت،مرکبها هم ایستادند(آمدها که می ایستادند،قهرا مرکبها هم می ایستادند).خطبه ای خواند.راوی گفت:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» (6).این «خفره »خیلی ارزش دارد.«خفره »یعنی زن با حیا.این زن نیامد مثل یک زن بی حیا حرف بزند.زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء کرد.در عین حال دشمن می گوید:«و لم ار و الله خفرة قط انطق منها»یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود.شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود.
در کوفه که بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه های زیادی خوانده بود،هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود.راوی گفت:گویی سخن علی از دهان زینب می ریزد،گویی که علی زنده شده و سخن او از دهان زینب می ریزد،می گوید وقتی حرفهای زینب-که مفصل هم نیست،ده دوازده سطر بیشتر نیست-تمام شد،مردم را دیدم که همه،انگشتانشان را به دهان گرفته و می گزیدند.
این است نقش زن به شکلی که اسلام می خواهد،شخصیت در عین حیا،عفاف،عفت،پاکی و حریم.تاریخ کربلا به این دلیل مذکر-مؤنث است که در ساختن آن،هم جنس مذکر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش،و هم جنس مؤنث در مدار خودش.این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.
و لا حول و لا قوة الا بالله
پی نوشت ها:
1) بحار الانوار،ج 45/ص 61.
2) بحار الانوار،ج 45/ص 58،اللهوف ص 55،و نظیر این عبارت در مقتل الحسین مقرم، ص 396 و مقتل الحسین خوارزمی،ج 2/ص 39 آمده است که تماما از حمید بن مسلم روایت می کنند.
3 و 4) بحار الانوار ج 45/ص 59.
5 و 6) بحار الانوار،ج 45/ص 108.
خورشید گریخت... اندام زرینش را در ورای افقی خونرنگ فروبرد; و ماه با دیدگانی فرو افتاده در کاسه ای از سرشک خون، سربرآورد... گردباد قبایل همچنان بر پیکر خیمه ها می وزید، در آن آتش بر می افروزد، زبانه های آتش هم چون دهانهایی گرسنه که به مرز جنون رسیده است کام می گشاید، و همه چیز را می بلعد. گرگ هازوزه می کشند... بناگاه برگانی کوچک و هراسان را فرو می گیرند... شیاطین با ملائکه درگیر می شوند. و پژواک فریادهایی طنین می افکند:
«هیچ کدامشان را وانگذارید، نه کوچک و نه بزرگ.»
گرگ ها در کام خیمه ای فرو می روند، در آن جوانی بیمار است; نمی تواند برخیزد.. «ابرص » شمشیر از نیام بر کشید. همچنان تشنه خون است. مردی از قبایل ناباورانه:
«چرا کودکان را می کشی؟! او که کودکی بیمار بیش نیست.»
ابن زیاد دستور قتل اولاد حسین علیهم السلام را داده است.
و زینب، با شجاعت پدر بر می خروشد: «بدون من کشته نخواهدشد.»
نواگری آواز تقسیم غنائم را سرداد; آتش تراع برسرها در قبایل فرو گرفت، برای تقرب به ابن زیاد، فرمانروای آن شهر بی وفا.
سرهای بریده شده را بر نیزه ها برافراشتند. کاروانی ازهیکلمنران که سرفرزندزاده واپسین پیامبران پیشاپیش آن ها ره می سپرد... ابرص آن را حمل می کند.
هفتاد سر یا بیشتر که جز بر آستان درگاه ربوبی پیشانی نسودند... اینک بر فراز نیزه ها می درخشند... و پیشاهنگ همه سرواپسین فرزندزادگان است.
جوان بیمار خود را برای مرگ آماده می کند; آهناله عمه اش زینب دیوارهای زمان را می شکافد.
«چه شده که می بینم خودت را برای مرگ آماده می سازی؟ ای یادگار جدم و پدرم و برادرم. والله که این عهد از خداوند برجدتو و پدرت استوار گشته است. در حقیقت الله تعالی از مردمانی که فرعون های زمین آنان را نمی شناسند و حال آن که آن ها در میان اهل آسمان ها شناخته شده و معروفند، پیمان گرفته است تا آن ها این اعضای ازهم گسسته و بدن های شرحه شرحه را فراهم آرند و آنگاه پنهانشان سازند، و نیز در این برهوت پرچمی برای قبر پدرت نصب کنند که اثرش نپوسد و نشان آن بر گذشت شب و روز پاک نگردد; وهرچه پیشاهنگان کفر و رهروان تباهی بر محو آن تلاش ورزند جز برعلو آن افزوده نگردد.»
منظر خون، پاره پیکرهای پراکنده بر زمین، شمشیرهای شکسته وتیرهای کاشته و رشن ها... همه از راز معرکه ای خوفناک سخن می گویند: آفریده مردانی که شرنگ خشمشان را بر کام مرگ فرویخته اند و از قلش چشمه حیات وریانده و نقاب از راز جاودانگی برافکنده اند.
بانویی که غبار خستگی پنجاه ساله بر سیمایش نشسته بود، جانب پیکری خرامید که آن را می شناخت، پیکری که نوباوگی اش رامی پایید، بالندگی اش را می نگریست و اینک پاره های تنی در زع سمکوبه های اسبانی جنون. زینب بر مشهد واپسین یادگار نبوت دوزانو نشست; بدنی شرحه شرحه، آرام و خاموش. آن روح سترگی که قبایل بیداد را ذلیل ساخت، از این کالبد سفر کرده است. زینب(س)دستانش را زیر پیکر برادر برد; چشمانش را به آسمان برافراشت... به سوی خدا... و با چشمانی اشکبار زمزمه می کرد:
«این قربانی را از ما بپذیر... ای الله من.»
«سکینه » خودش را بر اندام سترگ پدرش اندخت، او را در آغوش گرفت، از خود بی خود شد و در خلسه ای ژرف فرو رفت. به آوایی گوش می سپرد که از ژرفنای شن ها بیرون می تراوید... پچاپچی آسمانی وشگفت; شبیه صدای پدر به سفر رفته اش:
«شیعه من هرگاه آبی گوارا نوشیدید مرا یاد کنید یا اگر برغریبی یا شهیدی سوگی شنیدید بر من ندبه و زاری کنید.»
قبایل خواری و ذلت خود را جمع کرد... و اینک تنگ ابدی قبایل می خواهد به کوفه بازگردد. و «سکینه » همچنان برسینه در خون نشسته سرنهاده و از آن جدا نمی شود. بادیه خویان قبایل هجوم آوردند; خشمناک «سیکنه » رامی کشیدند و می کوشیدند با نیزه ازخروشش بکاهند تا بر ناقه اش جای گیرد.
بیست بانوی عزادار، جوانی بیمار، و نوباوگانی یتیم و هراسان; همین تمام آن غنیمتی بود که قبایل در طولانی ترین روز تاریخ برگرفتند. ولی سرها را: سواران از پی مژدگانی «ارقط » ،ستمران شهر مشهور نیرنگ و خیانت، بر یکدیگر سبقت می جویند.
قبایل از کرانه های فرات گذشت. تنها رهایش کرد تا جون اژدری شرگشته در صحرا همچنان به خود در پیچید.
کجاوه های اسران نیز آنجا را ترک نمود و با چشمانی اندوهباربه پیکرهای فروخفته در جای جای شن ها، چون ستارگانی خفته برپهنای آسمان می نگریست... تا آنجا که از دیده نهان شدند، وسکوتی خوفناک بال گسترد; سکوتی در آمیخته با ناله هایی آرام ازژرفای آن زمین; زمین آغشته با ارغوان زندگی.
چرا سوره ی مبارکه ی فجر چنین پیوند محکمی با امام حسین علیه السلام دارد؟ تا جایی که انس با این سوره و مداومت بر تلاوتش، مقام عظیم و درجه بهشت را به ارمغان می آورد!
امام صادق (علیه السلام) فرمود: "هر کس در خواندن سوره فجر مداومت داشته باشد، با امام حسین علیه السلام در درجه َاش در بهشت خواهد بود" (تأویل الآیات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، استرآبادى، على ، تصحیح حسین استاد ولى، قم، مؤسسة النشر الإسلامی ، 1409 ق )
اهل بیت عصمت علیهم السلام، راز این پیوند را در آیات پایانی سوره نشانی داده اند.
از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده اند که: «اقرءوا سورة الفجر فی فرائضکم و نوافلکم، فإنها سورة الحسین بن علی " "سوره ی فجر را در نمازهای واجب و مستحب تان بخوانید، زیرا این سوره، سوره حسین بن علی (علیهما السلام) است." یکی از حاضران (ابو اسامه) پس از بیان امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: چگونه این سوره، سوره امام حسین (علیه السلام) شده است؟
ماجرای کربلا هم مثل همه چیز دیگر، اراده ی خدا بود. و البته همه چیز حکایت از این دارد که بخشی از این اراده ی الهی این بود که امام حسین علیه السلام و همه ی اصحاب و همراهانش، با اراده و اختیار و تلاش خودشان، کربلایی شدند و با تمام وجود، از قضا و اراده ی الهی راضی بودند.
حضرت فرمود: مگر این بخش از آیه و کلام خداوند را نشنیده َاید که می فرماید: "یا أیتها النفس المطمئنة ارجعی إلى ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی " این آیه درباره حسین بن علی علیهماالسّلام است؛ چرا که آن بزرگوار صاحب نفس مطمئنه بود و از خدا راضی بود و خدا نیز از او راضی بود، و یاران آن بزرگوار از خاندان محمد (صلی الله و علیه و آله) از خداوند راضی بودند و خداوند نیز از آن ها راضی بود، و این سوره فقط درباره حسین بن علی و شیعیان او و شیعیان آل محمد (صلی الله و علیه و آله) می باشد." (البرهان فى تفسیر القرآن، بحرانى، هاشم بن سلیمان ، ج 5، ص: 658)
گویا همه چیز دست به دست هم داده تا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، در میان همه ی هادیان الهی بشریت، یگانه و ویژه باشد. قطعاً مأموریت ویژه و خاص امام حسین علیه السلام از سوی خدای متعال تعیین شده بود؛ پس طراحی تمامِ این صحنه ی ماندگار و فوق العاده، کارِ همان خدای فوق العاده است.
اعتقاد ما این است که راهنمایانِ الهی، از جانبِ خود حرفی نمی زنند و اقدامی نمی کنند مگر این که دستورِ رب العالمین باشد و در راستای مأموریت خاصشان. این را در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به صراحت از قرآن کریم می شنویم: و ما ینطق عن الهوی إن هو الا وحی یوحی (نجم، 3-4) (پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید تنها وحى الهى است ) و در مورد اوصیای آن حضرت هم آن گونه که در چهارچوب تعریف امامت و تفاوتش با نبوت بگنجد، این مفهوم قابل تعمیم است.
اقدام و مأموریت ویژه ی امام حسین علیه السلام، سال 60و 61 هجری وقتش رسیده بود. زمانی که با خلیفه شدن یزید، کار امت پیامبر صلی الله و علیه وآله به جاهای باریک کشیده شد. یزیدِ معلوم الحال آمده بود تا تیشه ای که پدرش معاویه، موذیانه و کم کم به شاخ و برگ اسلام می زد، او یکسره به ریشه بزند و از جای برکند.
مأموریت امام، مثل پدر و برادر بزرگوارش، حفظ دین خداست. این وظیفه، گاه با تاکتیک سکوت، گاه با جنگی حساب شده یا صلحی هوشمندانه و گاه با یک انقلاب تحول آفرین به انجام می رسد و شرایط زمانه ی امام حسین علیه السلام، این شیوه ی آخر را می طلبد.
امام در وصیت خود به محمد حنفیه، از راز این قیام تاریخ ساز پرده برمی دارد و آن چیزی نیست جز وظیفه ی حفظ و اصلاح امت اسلام و احیای سیره ی پیامبر صلی الله علیه و آله: "...و أنّی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنّما خرجت لطلب الاصلاح فی أمّة جدّی صلّى اللّه علیه و آله، ارید أن آمر بالمعروف و أنهى عن المنکر، و أسیر بسیرة جدّی محمد صلّى اللّه علیه و آله و أبی علیّ بن أبی طالب علیه السلام " (تسلیة المجالس و زینة المجالس (مقتل الحسین علیه السلام)، حسینى موسوى، محمد بن أبیطالب ، ج 2، ص: 160)
گاهی انجام یک وظیفه، با هزینه ای گران و مصیبت و ابتلایی بزرگ همراه است. اینجاست که رضایت داشتن از خدا، اراده ها و برنامه های او، و ایستادگی بر انجام وظیفه ی خدایی، کاری می کند کارستان. مثلاً آدمی را در مسیر "راضیة مرضیة" قرار می دهد یا آدم را لایق شهادت در کربلا می کند یا ندای "فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی" را به گوش انسان می رساند.
همان طور که خوانده و شنیده اید، در جای جای صحنه ی کربلا آثار رضایت قلبی از این ایثار بزرگ، به چشم می خورد. در چهره ی بشاش و رضایتمندِ امام در همه ی مصیبت ها، در شور و شوق یاران برای یاری دین خدا و یاوری ولی خدا، در شتاب حضرت عباس علیه السلام برای پاسخ به العطش کودکان، در استواری و استحکام مادر وهب برای فرستادن فرزندش به میدان و خلاصه "رضایت از انجام وظیفه ی خدایی" در قلب های اهالی عاشورا موج می زند.
گویا همه چیز دست به دست هم داده تا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، در میان همه ی هادیان الهی بشریت، یگانه و ویژه باشد. قطعاً مأموریت ویژه و خاص امام حسین علیه السلام از سوی خدای متعال تعیین شده بود؛ پس طراحی تمامِ این صحنه ی ماندگار و فوق العاده، کارِ همان خدای فوق العاده است.
اعتقاد ما این است که راهنمایانِ الهی، از جانبِ خود حرفی نمی زنند و اقدامی نمی کنند مگر این که دستورِ رب العالمین باشد و در راستای مأموریت خاصشان. این را در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به صراحت از قرآن کریم می شنویم: وَمَا یَنطِق عَنِ الْهَوَى* إِنْ هوَ إِلَّا وَحْیٌ یوحَى (نجم، 3-4) (پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید تنها وحى الهى است ) و در مورد اوصیای آن حضرت هم آن گونه که در چهارچوب تعریف امامت و تفاوتش با نبوت بگنجد، این مفهوم قابل تعمیم است.
اعتقاد ما این است که راهنمایانِ الهی، از جانبِ خود حرفی نمی زنند و اقدامی نمی کنند مگر این که دستورِ رب العالمین باشد و در راستای مأموریت خاصشان. این را در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به صراحت از قرآن کریم می شنویم: وَمَا یَنطِق عَنِ الْهَوَى* إِنْ هوَ إِلَّا وَحْیٌ یوحَى (نجم، 3-4) (پیامبر از روى هواى نفس سخن نمى گوید آنچه مى گوید تنها وحى الهى است ) و در مورد اوصیای آن حضرت هم آن گونه که در چهارچوب تعریف امامت و تفاوتش با نبوت بگنجد، این مفهوم قابل تعمیم است.
نمونه ای دیگر از این رضایت، در کلام امام حسین علیه السلام جاریست: شبى که صبحش حسین علیه السّلام تصمیم داشت از مکّه حرکت کند محمّد بن حنفیّه شبانه به نزد امام حسین علیه السلام رفت و گفت: برادرم، دیدى که اهل کوفه با پدرت و برادرت چه حیله و مکرى بکار بردند، و من می ترسم که حال تو نیز مانند حال پدر و برادرت گردد، اگر رأیت به ماندن در مکّه باشد عزیزترین فردى خواهى بود که در حرم الهى است و کسى را به تو دسترسى نخواهد بود، فرمود: برادرم، می ترسم یزید بن معاویة به ناگاه مرا بکشد و احترام این خانه با کشته شدن من از میان برود...
محمّد بن حنفیّه گفت: اگر از چنین پیش آمدى می ترسى به سوى یمن و یا یکى از بیابان هاى دور دست برو که از هر جهت محفوظ باشى و کسى را به تو دسترسى نباشد فرمود: تا ببینم، چون سحر شد حسین علیه السلام کوچ کرد. خبر کوچ کردن حسین علیه السلام به محمّد بن حنفیّه رسید، آمد و زمام شترى را که حضرت سوار بر آن بود بگرفت و عرض کرد: برادر! مگر وعده نفرمودى که پیشنهاد مرا مورد توجّه قرار دهى؟ فرمود: چرا، عرض کرد: پس چرا با این شتاب بیرون می روى؟ فرمود: پس از آنکه از تو جدا شدم رسول خدا صلّى اللَّه علیه و اله نزد من آمد و فرمود: "یَا حسَیْن اخْرجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلا" حسین بیرون برو که مشیّت خداوندى بر این است که تو را کشته ببیند، محمّد بن حنفیّه گفت: انّا اللَّه و انّا الیه راجعون، حال که تو با این وضع بیرون می روى پس همراه بردن این زنان چه معنى دارد؟ فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و اله بمن فرمود:" إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاهنَّ سَبَایَا" مشیّت خدا بر این شده است که آنان را نیز اسیر و گرفتار ببیند. این بگفت و با محمّد خداحافظى فرموده و حرکت کرد. (اللهوف علی قتلی الطفوف (ترجمه سید احمد فهری) ص: 100)
یک نکته عاشورایی:
مسلمانِ پیرو حسین بن علی علیهماالسلام که نفس مطمئنة و راضیة و مرضیة است- هیچ وقت بی وظیفه نمی ماند. هر کجا هست، در برابر مسلمانیِ خودش و همه خواهران و برادران ایمانی اش، وظیفه دارد. باید فرزند زمان خود باشد تا حسینی شود.
همانگونه که در روایت فوق بیان شد، حضرت امام حسین (ع) علت و عامل اشک هر مؤمنی است. با جستجو در منابع روایی فهمیده میشود این تعبیر برای هیچ یک از معصومین: بجز حضرت سیّدالشهدا (ع) استعمال نشده است که این میتواند یکی دیگر از امتیازات و افتخارات حضرت بر دیگر ائمّة اطهار: باشد. نکتة دیگر این است که خداوند میزان ایمان را وابسته به علاقة به حضرت سیّدالشهدا (ع) معرّفی میکند. به عبارت دیگر هر که بر عزای حضرت اشک بریزد، از زمرة مؤمنان و سعادتمندان قرار میگیرد.
یکی از پرسشهای مهم آن است که انسان به چه مقدار اشک بریزد تا در زمرة مؤمنان حقیقی قرار گیرد و بهشت بر او واجب شود. معصومین: بر این باورند که هر فردی، حتّی به اندازة بال مگسی اشک بریزد، به پاداش عظیمی از سوی پروردگار دست مییابد. أبی هارون مکفوف[24] از حضرت امام صادق (ع) چنین نقل میکند:
«وَ مَنْ ذُکِرَ الْحُسَیْنُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ کَانَ ثَوَابُهُ عَلَى الله عزّ و جلّ وَ لَمْ یَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ[25]؛
هر کسی که در نزد او نام جدّ بزرگوارمان، حضرت سیّدالشهدا (ع) برده شود و از دیدگان او، حتّی به مقدار بال مگسی اشک جاری شود، ثواب و پاداش آن فقط نزد خداوند متعال بوده و خدای منّان کمتر از بهشت برای گریه کننده راضی نمیشود.»
در این روایت حضرت امام صادق (ع) مقدار اشک را به کمترین شیء ممکن مثال زده و پاداش آن را بسیار عظیم دانسته است؛ به گونهای که کمترین پاداش آن بهشت است؛ امّا بالاترینِ پاداش در روایت بیان نشده است.
این روایت میتواند به مؤمنان و گریهکنندگان حضرت سیّدالشهدا (ع)، بشارتِ سعادتمندی و رستگاری در دنیا و آخرت را داده و آنان را خوشحال و راضی نماید.
نقل است وقتى حضرت امام حسین (ع) بر خاک افتاد، شمر[26] به سنان[27] دستور داد تا سر از بدن حضرت جدا کند. سنان در پاسخ او گفت:
«و الله لا أفعل، فیکون جدّه محمّد (ص) خصمى»؛
به خدا قسم، من این کار را نمىکنم، چون جدّش دشمن من خواهد بود!»
«فغضب شمر لعنه الله و جلس على صدر الحسین (ع)و قبض على لحیته و همّ بقتله فضحک الحسین (ع)فقال له: أتقتلنى و لا تعلم من أنا؟؛
شمر از این سخن خشمگین شد و روى سینة مبارک حضرت نشست و محاسن ایشان را در دست گرفت و قصد کشتن امام را کرد؛ در این حال امام لبخندى زد و به او فرمود: چگونه مرا مىکشى؟ آیا نمىدانى من کیستم؟»
پاسخ شمر در این جا خیلى عجیب و تکان دهنده است. او گفت:
«فقال: أعرفک حق المعرفة: أمّک فاطمة الزهراء (س)، و أبوک على المرتضى (ع)، وجدّک محمّد المصطفی (ص)، و خصمک العلى الأعلى، أقتلک و لا أبالى[28]؛
تو را به خوبی مىشناسم: مادرت فاطمه زهرا (س) و پدرت على مرتضی (ع) و جدّت محمّد مصطفی (ص) است. با این همه، پروردگار دشمن توست. از این رو، تو را مىکشم و باکى از چیزى ندارم!»
عناد و جهل انسان را به هر جایی میکشاند! وقتى انسان جاهل باشد و جاهلانه به دنبال معلّم و رهبر بگردد، به جاى پیامبراکرم (ص) به دام شیاطین، مارکس، هِگل و انگِلس مىافتد و به راحتى دین پیامبر‘ را به معاویه مىسپارد و به حضرت امیرالمؤمنین (ع) پشت مىکند و در خیال باطل خویش خدا را دوستدار یزید و دشمن امام حسین (ع) مىبیند.
از این روست که پیامبر اکرم (ص)جهل را بزرگترین فقر[29] و امام رضا (ع)آن را سختترین دشمن انسان مىشمارند.[30] چون اگر کسى با آن زندگى کند، ساختمان سعادت دنیا و آخرت خود را بر باد داده است.
پی نوشت ها:
[1]. آلعمران(3):30؛ روزى که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده، حاضر شده مىیابد.
[2]. امالی «صدوق»:192؛ حضرت امام رضا (ع) میفرماید: «یابن شبیب، إن بکیت على الحسین (ع)حتى تصیر دموعک على خدیک غفر الله لک کل ذنب أذنبته، صغیراً کان أو کبیراً، قلیلا ًکان أو کثیراً.»
[3]. العوالم:534؛ «قالَ رَسُولُ الله (ص): یا فاطِمَةُ (س)! کُلُّ عَین باکِیةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ، إِلاّ عَینٌ بَکَتْ عَلی مُصَابِ الْحُسَیْنِ (ع) فَإِنَّها ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیم الْجَنَّةِ.»
[4]. بحارالأنوار: 44/292 باب 34.
[5] . اللهوف علی قتلی الطفوف: 10 و الکافی: 2/483 حدیث 7.
[6]. بحارالأنوار:44/292، باب 34. قسمتی از روایت : «لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِیُّ (ص) ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَیْنِ وَ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنَ الْمِحَنِ بَکَتْ فَاطِمَةُ بُکَاءً شَدِیداً وَ قَالَتْ یَا أَبَهْ مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ قَالَ فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْکِ وَ مِنْ عَلِیٍّ فَاشْتَدَّ بُکَاؤُهَا وَ قَالَتْ یَا أَبَهْ فَمَنْ یَبْکِی عَلَیْهِ وَ مَنْ یَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ فَقَالَ النَّبِیُّ یَا فَاطِمَةُ! إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یَبْکُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَیْتِی وَ رِجَالَهُمْ یَبْکُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَیْتِی وَ یُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ.»
[7]. همان.
[8]. در منابع روایی روایاتی وجود دارد که نشانگر گریة فرشتگان الهی برای مصائب حضرت سیدالشهدا (ع)است. اکنون به نمونههایی از این روایات اشاره میکنیم:
1- در زیارت ناحیه مقدّسه آمده است: «واختلفت جنود الملائکة المقربین تعزی أباک امیرالمؤمنین (ع)» ملائکه در دستههای مختلف در آن روز برای عرض تسلیت خدمت امیرالمؤمنین (ع) میرسیدند. (بحارالأنوار:98/241)
2ـ فرشتهای که خبر شهادت امام حسین (ع) را برای حضرت رسول (ص) آورد جبرئیل بود. او در حالی که با خود تربت آن حضرت را آورده بود و بوی خوشی از آن به مشام میرسید، بالهای خود را باز کرده بود و ناله و گریه میکرد. (بحارالأنوار:44/ 237)
3ـ همة ملائکه زمین و آسمان و رضوان و مالک و حاملان عرش بر آن حضرت گریستند. (بحارالأنوار:45/ 202)
4ـ امام صادق (ع)میفرماید: ملائکهای که نزد قبر آن حضرت هستند گریانند و از گریة آنها همة ملائکة آسمان میگریند. (بحارالأنوار:45/207)
5ـ صفوان جمال میگوید: امام صادق (ع) را در یکی از مسیرهای منتهی به مدینه دیدم و ما قصد رفتن به مکه داشتیم. عرض کردم: ای پسر رسول خدا، شما را محزون و ناراحت و دلشکسته میبینم؟ امام (ع) فرمود: اگر تو میشنیدی آنچه من میشنوم این سؤال را نمیکردی. عرض کردم: چه چیزی را میشنوید؟ فرمود: نفرین ملائکه بر قاتلان امیرمؤمنان (ع) و قاتلان حسین بن علی8 وگریة جن و ملائکه و شدت جزع و نالة آنها را. چه کسی با این حال میل به غذا و آشامیدنی و خواب دارد؟ (بحارالأنوار:45/ 226)
6ـ امام صادق × میفرماید: چهار هزار ملکی که برای یاری سید الشهدا (ع) آمدند و حضرت اجازه نفرمود، تا روز قیامت نزد قبر آن حضرت گریان و غبار آلود هستند؛ و رئیس آنها ملکی به نام «منصور» است. (بحارالأنوار:45/ 220- 223)
7ـ امام صادق (ع) میفرماید: حادثة عاشورا که اتفاق افتاد ملائکه ضجّه زدند و به درگاه الهی ناله کردند که بار الها این چنین میکنند با حسین (ع)، برگزیده و فرزند نبی تو؟! ندا رسید: ملائکة من، آرام باشید. به عزت و جلالم قسم که از آنان انتقام میگیرم.
سپس خداوند متعال امامان از فرزندان حسین (ع) را به ایشان نشان داد و ملائکه شاد شدند. در این هنگام دیدند یکی از آن بزرگواران به نماز ایستاده است. خداوند متعال فرمود: از آنان انتقام خواهم گرفت به این آقایی که ایستاده است. (بحارالأنوار:45/ 221)
8ـ در روایتی امام صادق (ع) میفرماید: ملائکة روز و شب با ملائکة حائر حسینی مصافحه میکنند، ولی ملائکة حائر از شدت اشکی که میریزند نمیتوانند جواب آنها را بدهند، و منتظر میشوند تا طلوع فجر و بعد جواب آنها را میدهند و از مسائل آسمانها سؤال میکنند. در بین این دو وقت، نه حرفی میزنند و نه سستی در گریه و دعا دارند. (بحارالأنوار:45/ 224)
9 ـ امام صادق (ع) میفرماید: وقتی فاطمه (س) به زوّار آن حضرت نگاه میکند، چنان ناله و گریهای مینماید که ملکی در آسمانها نمیماند مگر آنکه بر گریة آن حضرت گریه کند، تا آنکه رسولخدا (ص) آن حضرت (س) را آرام مینماید. (بحارالأنوار:45/ 222)
10ـ امام صادق (ع) فرمود: ملائکه چهل روز بر حسین بن علی (ع) گریستند. (نفس المهموم:490)
[9]. قال ابوعبدالله (ع): «لیس من ملک فى السموات والأرض إلا یسألون الله تبارک و تعالى أن یوذن لهم فى زیارة الحسین (ع) ففوج ینزل و فوج یعرج.» کامل الزیارات:111؛ امام صادق (ع) فرمود: هیچ فرشتهاى در آسمانها و زمین نیست، مگر اینکه مىخواهد خداوند متعال به او رخصت دهد تا به زیارت امام حسین (ع) مشرف شود، چنین است که همواره فوجى از فرشتگان به کربلا فرود آیند و فوجى دیگر عروج کنند و از آنجا اوج گیرند. در مورد رفتوآمد فرشتگان الهی و زیارت حضرت سیّدالشهدا (ع) میتوانید به کتاب کامل الزیارات، ابن قولویه: 195 و 252 مراجعه نمایید.
[10]. الکافی:4/201؛ «ابوعبدالله (ع) قال: فلما ولى إبراهیم قالت هاجر: یا إبراهیم إلى من تدعنا؟ قال: أدعکما إلى رب هذه البنیة قال: فلما نفد الماء وعطش الغلام خرجت حتى صعدت على الصفا فنادت هل بالبوادی من أنیس ثم انحدرت حتى أتى المروة فنادت مثل ذلک ثم أقبلت راجعة إلى ابنها فإذا عقبه یفحص فی ماء فجمعته فساخ ولو ترکته لساح.»
[11]. کاملالزیارات: 101، حدیث6؛ «عَنْ مِسْمَعٍ کِرْدِینٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ الله (ع): مَا بَکَى أَحَدٌ رَحْمَةً لَنَا وَ لِمَا لَقِینَا إِلَّا رَحِمَهُ الله قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ الدَّمْعَةُ مِنْ عَیْنِهِ فَإِذَا سَالَ دُمُوعُهُ عَلَى خَدِّهِ فَلَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنْ دُمُوعِهِ سَقَطَتْ فِی جَهَنَّمَ لَأَطْفَأَتْ حَرَّهَا.»
[12]. سبطبنجوزی(654) مورخ و واعظ معروف و حنبلی مذهب است. او از مورخین معروف و سرشناس اهل تسنّن است و پس از شیخ مفید اخبار کربلا و عاشورا را نقل کرده است. کتاب تذکرة الخواص من الأُمة بذکر خصائصالأئمة معتبرترین کتاب اوست.
[13] . بحارالأنوار: ج 44 ص 318 ، امام حسین (ع) فرمودند: خداوند بر چهار گروه بسیار خشم و غضب گرفت اول یهودیان که عزیر را پسر خدا میدانستند و دوم مسیحیان که خدا را با روح القدس و عیسی (ع) همراه کردند و سوم مجوسیان که آفتاب و ماه را میپرستیدند و چهارم گروهی که تصمیم به قتل من گرفتند.
[14]. الصواعق المحرقه: 194؛ تذکره الخواص: 154؛ و به نقل ابنالجوزی «لما قتل الحسین (ع) أظلمت الدنیا ثلاثة أیام ثم ظهرت الحمرة فی السماء؛ أخرج عثمان بن أبی شیبه أن السماء مکثت بعد قتله سبعة أیام تری علی الحیطان کأنها ملاحف معصفرة من شدة حمرتها؛ عثمان بن ابی شبیه روایت کرده است که آسمان بعد از شهادت حسین بن علی (ع) هفت روز به صورت سرخ رنگ(ملحفههای سرخ رنگ) دیده میشد. همچنین در نسخة تذکرة الخواص اضافه شده است که: لما قتل الحسین بن علی بکت [علیه] السماء و بکاؤها حمرتها.»
[15]. بحارالأنوار:44/242-243.
[16]. حضرت امام سجّاد (ع) به حضرت زینب (س) فرمود: «أنتَ بِحَمدلله عالِمة غیر معلّمة، فهمة غیر مفهمة».(احتجاج:2/31؛ بحارالأنوار:45/164)
[17]. کامل الزیارت:260-266؛ «قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ (ع) ... إِنَّهُ لَمَّا أَصَابَنَا بِالطَّفِّ مَا أَصَابَنَا وَ قُتِلَ أَبِی (ع) وَ قُتِلَ مَنْ کَانَ مَعَهُ مِنْ وُلْدِهِ وَ إِخْوَتِهِ وَ سَائِرِ أَهْلِهِ وَ حُمِلَتْ حَرَمُهُ وَ نِسَاؤُهُ عَلَى الْأَقْتَابِ یُرَادُ بِنَا الْکُوفَةُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهِمْ صَرْعَى وَ لَمْ یُوَارَوْا فَیَعْظُمُ ذَلِکَ فِی صَدْرِی وَ یَشْتَدُّ لِمَا أَرَى مِنْهُمْ قَلَقِی فَکَادَتْ نَفْسِی تَخْرُجُ وَ تَبَیَّنَتْ ذَلِکَ مِنِّی عَمَّتِی زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ الْکُبْرَى فَقَالَتْ: مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّةَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَى سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُضَرَّجِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا یَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ کَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الدَّیْلَمِ وَ الْخَزَرِ فَقَالَتْ لَا یَجْزَعَنَّکَ مَا تَرَى فَوَ الله إِنَّ ذَلِکَ لَعَهْدٌ مِنْ رَسُولِ الله إِلَى جَدِّکَ وَ أَبِیکَ وَ عَمِّکَ وَ لَقَدْ أَخَذَ الله مِیثَاقَ أُنَاسٍ مِنْ هَذِه الْأُمَّةِ لَا تَعْرِفُهُمْ فَرَاعِنَةُ هَذِهِ الْأَرْضِ وَ هُمْ مَعْرُوفُونَ فِی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ أَنَّهُمْ یَجْمَعُونَ هَذِهِ الْأَعْضَاءَ الْمُتَفَرِّقَةَ فَیُوَارُونَهَا وَ هَذِهِ الْجُسُومَ الْمُضَرَّجَةَ وَ یَنْصِبُونَ لِهَذَا الطَّفِّ عَلَماً لِقَبْرِ أَبِیکَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ (ع) لَا یَدْرُسُ أَثَرُهُ وَ لَا یَعْفُو رَسْمُهُ عَلَى کُرُورِ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ وَ لَیَجْتَهِدَنَّ أَئِمَّةُ الْکُفْرِ وَ أَشْیَاعُ الضَّلَالَةِ فِی مَحْوِهِ وَ تَطْمِیسِهِ فَلَا یَزْدَادُ أَثَرُهُ إِلَّا ظُهُوراً وَ أَمْرُهُ إِلَّا عُلُوّاً ....»
[18]. الاحتجاج:2/37؛ بخشی از احتجاج حضرت زینب (س) در کاخ یزید: «ثم کد کیدک، واجهد جهدک، فوالله الذی شرفنا بالوحی والکتاب، والنبوة والإنتخاب، لا تدرک أمدنا، ولا تبلغ غایتنا، ولا تمحو ذکرنا، و لایرحض عنک عارنا، وهل رأیک إلا فند، وأیامک إلا عدد، وجمعک إلا بدد، یوم یناد المنادی ألا لعن الله الظالم العادی.»
[19]. مائده(5):83؛ و چون آنچه را که بر پیامبر اسلام نازل شد بشنوند، دیدگانشان را مىبینى که به سبب آنچه از حق شناختهاند لبریز از اشک مىشود و مىگویند. پروردگارا! ایمان آوردیم، پس ما را در زمر? گواهان [به حقّانیّت پیامبر و قرآن] بنویس.
[20]. المنجد: ذیل مادة «دمع».
[21]. المنجد: ذیل مادة «فیض».
[22]. حضرت امام باقر (ع)فرمودند: «و لا یکون شهداء علی الناس إلا الأئمة: و الرسل، فأما الأمة فإنه غیر جایز أن یستشهدها الله، و فیهم من لا تجوز شهادته فی الدنیا علی حزمة بقل»؛ تفسیر نورالثقلین:1/135، حدیث414؛ و تنها امامان و پیامبران بر مردم شهادت میدهند و ممکن نیست خود امّت از سوی خداوند به شهادت گرفته شوند، در حالی که در میان امّت کسانی هستند که شهادت آنها در دنیا حتّی بر (امور بیارزشی مانند) دستهای سبزی پذیرفته و معتبر نیست.
[23]. کاملالزیارات: 108. متن روایت چنین است: «عَنْ أَبِیعَبْدِالله (ع) قَالَ نَظَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ إِلَى الْحُسَیْنِ (ع)، فَقَالَ: یَا عَبْرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ! فَقَالَ: أَنَا یَا أَبَتَاهْ؟ فَقَالَ: نَعَمْ یَا بُنَیَّ. سلام بر تو! ای کسی که مایة اشک هر مؤمنی هستی؛ امام حسین (ع) فرمود: آیا منظور شما، من هستم؟ حضرت فرمود: آری ای فرزندم.»
[24]. نام کامل او موسی بن عمیر و اهل کوفه بوده است. او را جزو اصحاب امام باقر و امام صادق8 برشمردند. (مستدرکات علم رجال الحدیث:8/470)
[25]. کاملالزیارات:104، روایت 3.
[26]. نام کامل وی شمر بن ذی الجوشن ضبابی کلابی شرحبیل و کنیهاش ابوالسابغه بود. او قبل از اسلام آوردن، از رؤسای قبیله هوازن بود. در جنگ صفین در صف یاران امام علی (ع) حضور داشت، سپس در کوفه اقامت کرد و به روایت حدیث مشغول شد.
در واقعة کربلا از سران اصلی سپاه عمر بن سعد و قاتل اصلی امام حسین (ع) بود. عبیدالله بن زیاد سر مقدس اباعبدالله الحسین (ع) را توسط او برای یزید به شام فرستاد. پس از آن شمر به کوفه بازگشت. هنگامی که مختار بن ابی عبیده ثقفی در کوفه قیام کرد و به تعقیب قاتلین امام حسین (ع) پرداخت، شمر از کوفه فرار کرد. مختار غلام خود را با گروهی به دنبال او فرستاد. اما در فرصتی، شمر غلام مختار را کشت و به فرار خود ادامه داد. سرانجام در سال 66 هجری قمری، جمعی از سپاهیان مختار به سرکردگی ابوعمرو او را یافتند و کشتند.(لغتنامه دهخدا)
[27]. پدر او ابوعمرو و پدر بزرگش انس نام داشت و او را به اسم پدربزرگش میشناختند. سنان در کوفه متولد شده است، امّا تاریخ ولادتش معلوم نیست. بنا بر نقل ابن ابی الحدید از ابن هلال ثقفی، در زمان خلافت علی (ع)، سنان کودک بوده است و آن حضرت خبر میدهد که فرزند رسول خدا (ص) به دست او کشته خواهد شد(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید:2/ 286.) برخی تواریخ، سنان را جنگجو و شاعری سبکسر و مجنون دانستهاند(انساب الاشراف:3/ 204). در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین (ع) شناخته میشد؛ زندگانی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقلها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت(البدایة و النهایة:8/ 272) در برخی منابع آمده که سنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد؛ و در برخی منابع، مرگ او را در زمان امارت حجاج ثقفی بر کوفه دانستهاند(انساب الاشراف:6/ 410).
[28] . بحار الأنوار: 45/ 56.
[29]. بحار الأنوار: 2/22؛ «قال (ص): یا علی (ع)! نوم العالم أفضل من ألف رکعة یصلیها العابد، یا علی (ع)! لا فقر أشد من الجهل.»
[30]. الکافی:1/11، حدیث 4؛ «الرضا (ع)یقول: صدیق کل امرء عقله، وعدوه جهله.»
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که تمام اعمال شایستة انسان را قابل تبدیل و تغییر به نعمتهای عظیم الهی در روز قیامت میداند. این تبدیل و تغییر، شواهد زیادی در عالم مادّه دارد. به عنوان نمونه، خاک که یک عنصر مادی است، قابلیّت تبدیل به موجودات گیاهی، نباتی، حیوانی و انسانی را دارد. خداوند متعال در سورة آلعمران میفرماید:
(یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً)[1]
جمله(ما عَمِلَتْ)در آیة فوق به صورت ماضی استعمال شد که به معنای انجام اعمال در زمان گذشته است. با توجه به این معنا خداوند در این آیه میفرماید: «انسانها در روز قیامت تمام اعمال صالحی که در دنیا انجام دادهاند را مقابل خود میبینند و هیچ عملی محو یا نابود نمیشود.» یکی از این اعمال شایسته، اشک بر حضرت سیّدالشهدا (ع) است. در روز قیامت خداوند متعال این اشک را به نعمتهای دیگری تبدیل میکند و سپس برای انسان نمایان میشود.
نکتة دیگر آنکه هر اشکی قابلیّت و استعداد تبدیل به نعمتهای دیگر را ندارد. به عنوان نمونه، اگر انسان در کنار آتشی بایستد و اشک بریزد هیچ ارزشی ندارد؛ زیرا متعلّق و عامل اشک، آتش بود. امّا اگر کسی برای حضرت سیّدالشهدا (ع) اشک بریزد، ارزش فراوانی دارد؛ زیرا ارزش هر چیزی با متعلّق آن آشکار میشود و در اینجا متعلّق و علّت اشک، حضرت امام حسین (ع) است.
امامان معصوم:میفرمایند: اشکی که برای حضرت سیّدالشهدا (ع) ریخته شود، در روز قیامت به سه صورت پدیدار و متجلّی میشود، اوّل: موجب آمرزش گناهان خواهد شد.[2] دوّم: به رحمت پروردگار تبدیل میشود که به صورت بهشت نمایان خواهد شد.[3] سوّم: سبب شفاعت پیامبر (ص)، حضرت زهرا (س) و دیگر معصومان: خواهد شد.[4]
در طول تاریخ همواره مشاهده شده است که افراد جاهل و نادان، با الفاظ دوپهلو و فریبنده و القائات شیطانی سعی دارند با گریة بر حضرت سیّدالشهداء (ع) مخالفت کنند. در این راستا از نیروهای شیطانی خود استمداد میگیرند و با تبلیغات گسترده سعی دارند این گریة با ارزش را از شیعیان گرفته و آن را عمل بیارزشی جلوه دهند. امّا معصومین: عمل آنان را باطل و بیفایده میدانند، چرا که در گفتار ایشان تصریح شد که خداوند گریه بر محبوب خود را تا روز قیامت تضمین میکند[5].
به عنوان نمونه میتوان به این روایت استناد کرد: بعد از آنکه رسول خاتم (ص)خبر شهادت حضرت امام حسین (ع) را به حضرت زهرا (س) ابلاغ میکند میفرمایند: «محال است اقامة عزا و گریه بر حسین (ع) خاموش شود؛ بلکه هر نسلی آن را به نسل دیگر انتقال میدهند و این عمل تا روز قیامت ادامه دارد. وقتی عدّهای از شیعیان گریه کنند و عمرشان به پایان برسد، خداوند افراد دیگری را جایگزین آنها میکند.»[6]
در چند سال اخیر کشور آمریکا به همراه اسرائیل غاصب سرمایهگذاری هنگفتی انجام دادند تا بتوانند به این جلسات حسینی خاتمه دهند؛ امّا آنان نمیدانند که عمل آنان بیفایده بوده و هرگز اهداف آنان تحقق نمییابد.
صدای گریه و عزاداری بر امام حسین (ع) مفاهیم عرشی بلندی دارد که هیچ صدایی نمیتواند آن را خاموش کند. این صدای زیبا، ارواح خفتگان را بیدار کرده و جان تازهای در کالبد انسان ایجاد میکند. صدای ناله و گریه برای حضرت سیّدالشهدا (ع) همان چیزی است که رسول خاتم (ص)در 1400 سال قبل آن را پیشبینی کرده بود. در منابع روایی آمده است: «وقتی پیامبر (ص) خبر شهادت امام حسین (ع) را به دختر گرامیشان دادند، حضرت زهرا (س) به شدت گریست، سپس پیامبر (ص) حضرت زهرا (س) را آرام نمود و فرمود: «در آینده انسانهایی پا به عرصة وجود میگذارند که برای فرزندت حسین (ع) همچون مادر داغ دیده گریه میکنند.»[7]
پیروان و شیعیان امام حسین (ع) تنها موجوداتی نیستند که برای عزای ایشان اشک میریزند و ناله سر میدهند؛ بلکه فرشتگان الهی نیز در مجالس عزای حسینی شرکت کرده و از نورانیت این مجالس بهرهمند میشوند.[8] «وقتی عدّهای از فرشتگان با این نور درخشان به سوی آسمان اوج میگیرند، فرشتگان دیگر از آنان میپرسند: این نور را از کجا به دست آوردید؟ آنان در پاسخ میگویند: در مجالس حسینی». آن گروه به سمت پروردگار رفته و عرض میکنند: به ما اجازه دهید تا لحظاتی در مجالس عزای حضرت سیّدالشهدا (ع) شرکت کنیم. خداوند میفرماید: میتوانید به زمین بروید و از تابش انوار این مجالس بهرهمند شوید، امّا اگر مجلس عزا به پایان رسیده بود در و دیوار آن مجلس را لمس کنید تا نوری به شما بتابد.»[9]
بعد از آنکه حضرت ابراهیم (ع) هاجر (س) و فرزندش اسماعیل (ع) را در سرزمین بیآب و علف مکّه تنها گذاشت، فرزند خردسالش پای به زمین زد و آب زمزم از آن جاری شد؛[10] امّا خداوند در عوض روزهایی که در صحرای کربلا مانع آبرسانی به حضرت سیّدالشهدا (ع) شدند، میلیونها چشم گریان را همچون چشمهای جاری، به امام حسین (ع) بخشید و سرمنشأ اشکهای شیعیان، چشمههای الهی است و این قطرات اشک، همان قطرات چشمههای بهشتیاند.
هر قطره از قطرات اشک بر امام حسین (ع) در روز قیامت ارزش زیادی دارد. به گونهای که حضرت امام صادق (ع) میفرماید: «اگر قطرهای از این اشک وارد آتش جهنم شود، همة آن را خاموش میکند.»[11]
گاهی بعضی از علمای غیر شیعه گفتار زیبا و دلنشینی دارند که در جای خود قابل تأمّل است. یکی از این افراد سبطبنجوزی[12] است. وی که پیرو مکتب اهل تسنّن بوده چنین مینویسد: «قبل از شهادت امام حسین (ع) کسى آسمان را به رنگ سرخ ندیده بود، اما بعد از واقعة جانگداز عاشورا، آسمان مدتی به سرخی گرایید. او در ادامه با ذکر مثال بیان میکند: اثر خشم و غضب آدمى که عبارت از سرخ شدن چهره است در صورت وى ظاهر مىشود، و چون خداوند منزّه از جسم و بدن است اثر خشم و غضب[13] خود را بر قاتلان امام حسین (ع) (که جنایت هولناکى را مرتکب شدند) با ایجاد سرخی در آسمان اظهار فرمود.»[14]
این سخن سبطبنجوزی نشان میدهد خداوند در قلوب پارهای از علمای غیرشیعه نیز پرتوی از نور حضرت سیّدالشهدا (ع)را قرار میدهد تا در دیگر مناطق عالم، نام آن حضرت طنینانداز شود. از اینرو میتوان به حکمت و راز و رمز روضهخوانی خداوند متعال برای حضرت آدم (ع) پیبرد.
بعد از خلقت عالم آفرینش، خداوند دوست داشت نام حضرت سیّدالشهدا (ع) همواره بر سر زبانها باشد. پس خداوند امام حسین (ع) را مایه نجات انسانها، حتی حضرت آدم (ع) قرار داد؛ زیرا وقتی حضرت آدم (ع) مصائب حضرت سیّدالشهدا (ع) را از سوی پروردگار شنید، بسیار گریست و خداوند به خاطر این گریه، توبة او را پذیرفت و او را به بهشت برین رهنمون کرد.[15]
حال که یقین داریم خداوند خون حضرت سیّدالشهدا (ع) و گریة بر ایشان را صیانت میکند، خود را در مسیر این جریان الهی قرار میدهیم و بر مصائب حضرت اشک میریزیم. البتّه شیعیان از وقتی که در رحم مادر به وجود آمدند تا لحظة مرگ، این مهر را در دل دارند و آن را با متاع ناچیز دنیا عوض نمیکنند.
من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم مهر تو را به عالم امکان نمیدهم |
روز اوّل کآمدم، دستور تا آخر گرفتم این گنج پربهاست، من ارزان نمیدهم |
یکی از موارد اخبار غیبی حضرت زینب کبری (س) پیرامون ساخت بارگاه و حرم برای حضرت سیدالشهدا (ع)و یارانش بود. ایشان تربیت شدة مکتب حضرت امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) بود و علوم فراوانی را از خاندان وحی فرا گرفته بود.[16]
بعد از جریان عاشورا و مصائب عظیم آن، از افرادی که نقش عمدهای در اعتلای فرهنگ عاشورا ایفا کرد، حضرت زینب کبری (س) بود. حضرت زینب (س) بیتابی حضرت سجاد (ع)را مشاهده کرد، به ایشان فرمود: «چرا اینگونه بیتاب میشوید، شیعیان و ارادتمندان ما در آینده به این سرزمین میآیند و بر بدنهای شهدای کربلا گنبد و بارگاه میسازند و در مصائب پدر بزرگوارت اشک میریزند و اقامة عزا میکنند.»[17]
یکی دیگر از اخبار غیبی حضرت زینب (س)در کاخ شام و در برابر یزید بود. حضرت به یزید فرمود: «ثمّ کد کیدک واجهد جهدک؛ تو با حکومت ظاهری که در دست داری، بر اساس هوا و هوس، [برادر و خاندانم را به شهادت رساندی] تا آنجایی که ممکن بود به ما ظلم و ستم کردی»، امّا بدان حکومت تو زمان زیادی طول نمیکشد و شیعیان تا روز قیامت تو را لعنت میکنند و از خداوند میخواهند تو را به بدترین عذاب دچار کند. امّا در مقابل، شیعیان تا روز قیامت ما را به نیکویی یاد میکنند و ما را واسطة فیض الهی قرار میدهند:
«ولا تمحو ذکرنا»[18]
عالم آفرینش به گونهای خلق شد که هر پدیدهای دارای علّت و اسباب گوناگونی است. اشک و گریة انسان نیز از این قاعده مستثنا نیست و برای خود عللی دارد. خداوند متعال در سورة مائده، یکی از اسباب گریه را بیان نمود:
(وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ)[19]
بعضی از انسانهای حقجو، زمانی که گفتاری بر اساس حق و حقیقت بشنوند، چشمها و دیدگانشان پر از اشک میشود و این اشک برای خداوند باارزش خواهد بود. برای آشکار شدن مطلب، میبایست بخشهایی از آیة فوق شرح و توضیح داده شود:
(وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ)
اگر حرف «إذا» بر سر فعل ماضی بیاید، آن فعل را تبدیل به مضارع میکند. در اینجا «إذا» بر سر فعل ماضیِ (سَمِعُوا) آمد و معنای آن را به «بشنوند» تغییر داد. با توجه به این توضیح، معنای این بخش چنین میشود: «و زمانی که آنچه به سوی پیامبر (ص) نازل شده را بشنوند.»
(تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ)
واژة(الدَّمْعِ)در زبان عرب به معنای اشک[20] و واژة(تَفِیضُ)به معنای فوران و جوشیدن است.[21] خداوند به رسولش میفرماید: «با چشمان خود مشاهده میکنی که دیدگانشان پر از اشک میشود.» دلیل این اشک در قسمت بعدی آیه میآید:
(مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ)
«به سبب آنچه از حق شناختهاند اشک میریزند.» بنابراین شناخت و معرفت، موجب گریه میشود.
(یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا)
آنان با چشمان پر از اشک و با همة وجود میگویند: «ما به این کلام حق که از سوی پیامبر (ص) بر ما عرضه شده، ایمان آوردیم.» سپس به درگاه الهی چنین دعا میکنند:
(فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ)
آنان از خداوند میخواهند که در زمرة شاهدان و گواهان روز قیامت قرار گیرند. منظور از شاهدان در قرآن، انبیا و حضرات معصومین: هستند.[22]
در آیة قبل بیان شد که اهل معرفت، هر آنچه از حقیقت که بر پیامبر (ص) نازل شده را میپذیرند و اشک از چشمانشان جاری میشود. از سوی دیگر خداوند علاوه بر قرآن کریم، گوهرهای گرانبهایی را برای پیامبر (ص) نازل کرده است که همان عترت و اهلبیت ایشان: است. یکی از این گوهرهای ناب حضرت سیّدالشهدا (ع) است. با توجه به این مطلب میتوان آیة سورة مائده را اینگونه معنا نمود:
(وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ)
«اهل معرفت هر آنچه از حقیقت که بر پیامبر نازل شده، (که یکی از آن حقیقتها حضرت سیدالشهدا و شهادت ایشان است.) مشاهده کنند یا بشنوند، دیدگانشان از اشک جاری میشود.»
(یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا)
آنان میگویند: «خدایا! ما به امام حسین (ع) ایمان آورده و به ایشان دل بستیم.»
(فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ)
سپس از خداوند میخواهند آنان را با گواهان روز قیامت که یکی از آنان، حضرت سیّدالشهدا (ع) است محشور کنند.
از این نکته فهمیده میشود که چرا امیرمؤمنان علی (ع) فرزندشان امام حسین (ع) را عامل اشک هر مؤمنی دانسته و فرموده است:
«السلام علیک یا عبرة کلِّ مؤمنٍ»[23]
زیرا هرگاه مؤمنان و اهل معرفت، نام حضرت سیّدالشهدا (ع) را بشنوند، اشک از دیدگانشان جاری میشود.
3. منابع مورد استفاده مقتلنگاران
بررسى منابع اوّلیّهاى که مورد استفاده مقتلنگاران سدههاى آغازین هجرى قرار گرفته، مىتواند در شمار اولویّتهاى موضوعى عاشورا نظر پژوهشگران را در روشن کردن صحّت و سقم متون کتب مقاتل به خود جلب کند، چرا که بدون ریشهیابى این گونه منابع نمىتوان در نهایت به متن منقّح و قابل اعتمادى در زمینه رخدادهاى عاشورا دست یافت. پس از انجام این مهم، کار بررسى متون سایر مقاتل چندان دشوار نیست و مىتوان با تکیه به مسلّمات تاریخ عاشورا و با عنایت به موارد اختلافى و تحریفى به پیرایش متون منثور عاشورایى پرداخت و نقاط قوّت و ضعف هر کدام از آنها را به روشنى نشان داد.
منابع اوّلیّهاى که مقتلنگاران سدههاى آغازین هجرى به آن عنایت داشته و مقتلنگاران سدههاى بعد از حاصل زحمات آنان در نگارش آثار خود سود جستهاند عبارتاند از:
1- 3. اخبار غیبى عاشورا:
که مبتنى بر احادیثى است که پیش از وقوع حادثه خوننگار عاشورا از رسول گرامى اسلام (ص)، امیرمؤمنان على (ع)، سلمان فارسى و دیگران روایت کردهاند و ابعاد این فاجعه را به تصویر کشیدهاند، و ما براى نمونه به نقل شش مورد بسنده مىکنیم:
1) رسول گرامى اسلام (ص) حسین (ع) را که در آغوش مادرش بود برگرفت و فرمود:
خدا کشنده تو را، غارتگر تو را، و کسانى را که (در صف) زیان رسانندگان به تو قرار دارند لعنت کند، و خداوند در میان من و آنان که در مخالفت با تو (به دیگران) کمک مىکنند داورى خواهد کرد. فاطمه زهرا (س) پرسید که اى پدر! چه مىگویى؟! فرمود: دخترم! یاد آور آزار و ستم و مکر و تجاوزى شدم که پس از من و تو در حقّ او روا مىدارند، و در آن روز، او در میانِ جوانمردانى است که (در درخشندگى) همانند ستارگان آسماناند و براى جان دادن و کشته شدن (در راه او) بر یکدیگر پیشى مىگیرند، انگار لشکرگاه و بار و بنه آنان و تربتشان را مىبینم. «1»
2) رسول گرامى اسلام (ص) فرمود: انگار من او را مىبینم که به حرم من و آرامگاه من پناهنده مىشود، ولى پناهندگى او را برنخواهند تافت، و پس از آن به طرف قتلگاه و آرامگاه خود- سرزمین کربلا، زمینى که با درد و ابتلا درآمیخته است- کوچ خواهد کرد و در آنجا گروهى از مسلمانان غیرتمند و فداکار به یارى او برمىخیزند، همان کسانى که بزرگان شهداى امّت من در روز رستاخیزند. «1»
3- هرثمة بن ابى مسلم مىگوید: در جنگ صفّین در رکاب على (ع) مىجنگیدیم و به هنگام بازگشت در سرزمین کربلا فرود آمدیم. على (ع) نماز صبح را در آنجا خواند و سپس کفى از خاک کربلا را برداشت و بویید و گفت: وه شگفتا از تو اى خاک! که در روز قیامت گروه گروه از تو برمىخیزند و بى حساب وارد بهشت مىشوند. «2»
4) از امام محمّد باقر (ع) روایت شده است هنگامى که على (ع) با دو تن از اصحاب خود از کربلا عبور مىکرد، چشمانش را قطرات اشک فرا گرفت و فرمود: اینجا خوابگاه سواران آنها است، اینجا بارانداز آنان است، و در همین جا خون آنان (بر زمین) ریخته مىشود؛ خوشا بر تو اى خاک که خون احبّا در تو خواهد ریخت! «3»
5) از امام جعفر صادق (ع) مروى است که على (ع) به هنگام عبور از سرزمین کربلا فرمود:
(اینجا) خوابگاه سواران و قتلگاه شهیدانى است که گذشتگان بر آنان پیشى نگیرند و آیندگان در زمره آنان قرار نمىگیرند. «4»
6) مسیّب بن نجبه فِزارى- که از سرآمدان «توّابین» بوده در «عینُ الورده» به هنگام رویارویى با سپاه عبیداللّه زیاد به همراه خونخواهان شیعه به شهادت رسیده است، اوّلین خطیب پرآوازه توّابین است که با خطبههاى پرشور خود به بیدارى مردم پرداخت و پس از واقعه عاشورا از پاى ننشست و با یارى سلیمان بن صرد به خونخواهى شهداى کربلا برخاست و سرانجام جان خود را در این راه فدا کرد- او مىگوید: هنگامى که سلمان فارسى به دیار ما (عراق) رهسپار شد، من هم در شمار استقبال کنندگان از او بودم، سلمان (پس از ورود به عراق) به طرف کربلا رهسپار شد و در آنجا این سخنان را بر زبان راند: اینجا قتلگاه برادران من است، اینجا مکان بر زمین نهادن بار و بنه آنهاست، و در اینجا مرکبهاى خود را مىخوابانند، و اینجا محلّ ریختن خون آنهاست، در این سرزمین فرزند بهترین پیامبران و بهترین بازماندگان (امّت نبوى) کشته خواهد شد. «1»
این اخبار غیبى که پیش از وقوع حادثه کربلا عنوان شده است، غالباً مورد استناد مقتلنگاران اسلامى از سدههاى آغازین هجرى تا عصر حاضر قرار گرفته است.
2- 3. مجموعه نامهها، سخنان و خطبههاى امام حسین (ع) از آغاز حرکت تا شهادت:
مهمترین منبعى که مىتواند اهداف نهضت شگرف کربلا و ابعاد ارزشى آن را مشخّص سازد، مجموعه نامهها، سخنان و خطبههاى امام حسین (ع) از آغاز شکلگیرى این رخداد بىنظیر تاریخى تا لحظه شهادت آن حضرت است. براى دستیابى به یک چنین منبع ارزشمندى نیاز تامّ و تمام به مطالعه متونى داریم که اوّلًا از نظر قدمت زمانى بر سایر متون تاریخى و روایى پیشى گیرد و ثانیاً مورد اعتماد اهل تحقیق باشد. با در نظر گرفتن این دو شاخصه مىتوان به تدوین مجموعه مستندى پرداخت که معمار انقلاب کربلا سمت و سوى قیام خود را با اهدافى که بر آن مترتّب بوده است، به روشنى مشخّص مىکند و با همین شیوه منطقى است که مىتوان این باغ همیشه بهار را از وجود خار و خس پرداخت و علفهاى هرزه و مزاحم را- که در تحریف این متن همیشه سرسبز دخیل بودهاند- شناخت و آنها را پیراست.
در اینجا به عنوان تیمّن و تبرّک به نامهها و سخنان کوتاهى از امام حسین (ع) استناد مىکنیم که انتساب آن به امام (ع) مشهور است و حاوى خطوط اصلى و اساسى قیام ماندگار حسینى است، و ما در بررسى کتب تاریخى و مقاتل فارسى تفصیلًا به تبیین این دیدگاهها خواهیم پرداخت و به هنگام ارزیابى قرائتهاى مختلفى که از فرهنگ عاشورا صورت گرفته است از نامهها، سخنان، خطبهها و رجزهاى عاشورایى بانى انقلاب شگرف کربلا سود خواهیم جست.
به درستى که من مرگ (در راه خدا) را جز سعادت و زندگانى با ستمگران را جز هلاکت و نابودى نمىدانم. «1»
آگاه باشید که زنازاده فرزند زنازاده (: عبیداللّه بن زیاد) مرا در میان (انتخاب) مرگ و تسلیم (ذلّتبار) مخیّر ساخته ولى ذلّت از ما (خاندان پیامبر) فاصله دارد، ذلّتى که خداوند، ما و پیامبر خود و مؤمنان را (از پذیرش آن) باز داشته و به دور نگاه داشته است. امکان ندارد که مردان آزاده و غیرتمند تسلیم شدن در برابر ستمگران را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح دهند. «2»
امام حسین (ع) در نامهاى که براى مردم بصره نوشتهاند، بر دو اصل مبنایى تکیه کردهاند:
(من در تشکیل حکومت اسلامى) شما را به کتاب خدا و سنّت رسول او فرا مىخوانم. «3»
امام حسین (ع) در نامه دیگرى که براى مردم کوفه مىنویسند، چهار شرط اساسى زمامدارى مسلمین را یادآور مىشوند:
به جان خودم سوگند فقط کسى شایسته امامت و زمامدارى (مسلمانان) است که به قرآن عمل کند، و عدالت را مبنا و اساس کار (خود) قرار دهد، و حق را گسترش دهد، و خود را وقف (خدمت در راه) خدا سازد. «4»
امام حسین (ع) پس از شهادت اصحاب و یاران وفادار خود، سپاه دشمن را به پیکار طلبید و هر کس را که در برابر او قرار مىگرفت از دم شمشیر مىگذرانید تا جایى که تعداد
بىشمارى از سپاهیان دشمن را از میان برداشت، و در گرماگرم کارزار این رجز حماسى را زمزمه مىکرد:
کشته شدن (در راه خدا) بهتر است از زیر بار ننگ و مذلّت رفتن، و ننگ و مذلّت (ظاهرى) بهتر است از ورود در آتش جهنّم. «1»
یکى از شعارهاى کوبنده امام حسین (ع) که متضمّن فلسفه قیام کربلا و اهداف این نهضت شگرف تاریخى است، این شعار است:
(اى مردم مسلمان!) مگر نمىبینید که به حق عمل نمىشود و کسى از باطل رویگردان نیست؟ (در چنین شرایطى جا دارد که) انسان مؤمن لقاى پروردگار خویش را بر چنین زندگى (نکبتبار) ترجیح دهد! «2»
امام حسین (ع) در وصیّت نامه خود با خطاب به برادرش- محمّد بن حنفیّه- مهمترین عوامل زیربنایى حرکت الهى خود را توضیح مىدهد:
من براى استقرار صلاح و رستگارى در امت جدّم قیام کردهام، و برآنم تا امر به معروف و نهى از منکر کنم و به سیره جدّم- رسول خدا- و پدرم علىّ بن ابى طالب (ص) رفتار نمایم. «3»
امام حسین (ع) به هنگام رویارویى با سپاهیان حرّ بن زیاد ریاحى براى اتمام حجّت با آنها، ضمن تمسّک جستن به سخن رسول گرامى اسلام (ص)، علل دیگر قیام الهى خود را بیان مىکند:
اى مردم! پیامبر گرامى اسلام فرمود: هرگاه کسى سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال مىکند؛ پیمان خدا را مىشکند؛ بیت المال (مسلمین) را پاس نمىدارد؛ به حدود الهى تجاوز مىکند؛ و در قول و فعل، با او مخالفتى نکند، سزاوار آن است که خداوند در جایگاه همان سلطان ستمگرش قرار دهد؛ آگاه باشید که این قوم (: کارگزاران حکومت اموى) همین رفتار ناشایست را دارند چرا که حرامها را حلال و حلالها را حرام کردهاند و با برهم زدن حدود الهى، مال خدا را براى خود برگرفتهاند. «1»
اگر امام حسین (ع) در جاىْ جاى سخنان خود بر دو اصل «قرآن» و «عترت» تکیه مىکند، به خاطر آن است که جز این دو منبع عظیم و گرانسنگ نمىتواند پاسخگوى نیاز جامعه اسلامى باشد و کسانى که با شعار «حسبنا کتاب اللّه» در برابر خاندان عترت و طهارت قد علم کردند ناگزیر از تفسیر به رأى شدند که تدریجاً موجبات برداشتهاى نادرست و انحرافآمیز از کتاب آسمانى قرآن را فراهم آوردند.
خوشبختانه امروز، حقّانیّت کلام نورانى امام بر دانشمندان فِرقَ اسلامى آن چنان روشن و آشکار شده است که در تألیفات خود بر این دو اصل اصیل و مبنایى پاى مىفشارند:
امّت اسلامى در این امر اتّفاق نظر دارند که فرمانبرى از امراء و سلاطین هنگامى واجب است که با دلیل (عقلى و مبانى علمى) راه حق و صواب را تشخیص دهند، و این دلیل باید مبتنى بر «کتاب» و «سنّت» باشد. «2»
بنابر این شرط اساسى اولى الامرى اشراف داشتن به دقایق کلامى قرآن کریم و سنّت سنیّه رسول گرامى اسلام (ص) و عمل به آنها است، و از همین روى در روایات منقول از حضرات معصومین (ص) بر عدم اطاعت از دستوراتى که معصیت برانگیز باشد توصیه شده و بزرگترین جهاد را سخنى دانستهاند که متضمّن مفهوم عدالت در مقابل حکومت فرمانروایان ستمکار باشد «3» و این درست مخالف آن چیزى است که بانى سلسله اموى- معاویة بن ابى سفیان- مىاندیشید و بر زبان مىآورد و حکومت اموى را به جاى دین و دستورات دینى به عنوان یک اصل خدشهناپذیر معرّفى مىکرد:
«مردم در انجام هر کارى آزادند ولى به شرط آن که براى حکومت مشکل آفرین نباشد.» «1» چرا که این تفکّر غلط بر این اساس شکل گرفته بود که مردم دوست ندارند «نبوّت» و «خلافت» در خاندان پیامبر جمع شود! «2» و چه اندازه تفاوت است میان این گونه سخنان و کلام امیرمؤمنان على (ع):
هرگز ندیدهاید که شما را به چیزى فرمان دهم مگر آن که خود قبلًا به آن عمل کردهام و من هرگز شما را از چیزى پرهیز ندادهام جز آن که قبلًا آن را ترک کرده باشم. «3»
3- 3. سخنان و رجزهاى عاشورایى اصحاب و یاران فداکار امام حسین (ع):
از منابع مهمّى که مقتل نگاران در تجزیه و تحلیل وقایع عاشورا از آن سود جستهاند، گنجینه گرانسنگ سخنان رسا و رجزهاى بلند عاشورایى شهداى کربلا است.
از این سخنان و رجزهاى عاشورایى مىتوان در تبیین اهداف قیام شگرف کربلا و مبانى زیر بنایى و شناخت مفاهیم ارزشى آن استفاده کرد و جمال جمیلى از صحنهْ صحنه عاشورا و مراتب جانبازى عاشوراییان به تصویر کشید که کار شیفتگان مکتب حسینى را در این آینه تمام نماى خداوندى به حیرت بکشاند؛ حیرتى که ریشه در عظمت وجودى و ابعاد ناشناخته شخصیّتى این عزیزان داشته باشد.
در بررسى کتب مقاتل فارسى، به مناسبت از این سخنان و رجزهاى ماندگار سخن به میان خواهد آمد، از این روى در اینجا به عنوان تیمّن و تبرّک فقط از رجز حماسى و شورآفرینى یاد مىکنیم که در حنجره علمدار کربلا به هنگام رویارویى با سپاهیان دشمن به گُل نشست و باورهاى ژرف او را به زیبایى تصویر کرد:
وَ اللَّهِ انْ قَطَعْتُموُا یَمینى انّى احامى ابداً عَن دینى «4»
4- 3. سخنان و خطبههاى امام زین العابدین و حضرت زینب و اهلبیت امام حسین- علیهم السلام- در جریان سفر به کوفه و شام و مدینه:
در این خطبهها و سخنان توفنده که همانند رگبار بىامان بر سر دشمنان آل اللّه و کارگزاران حکومت اموى باریده است، رگههاى بسیار روشنى از حماسه و ایثار را مىتوان به تماشا نشست و علل شکلگیرى قیام دوم کربلا را- که مکمّل قیام حسینى است- به رهبرى امام سجاد و حضرت زینب کبرى- علیهما السلام- مورد کنکاش دقیق قرار داد.
براى آشنایى بیشتر با ابعاد این خطبههاى تاریخى و ماندگار ناگزیر از نقل آنها هستیم، خطبههایى که مسلّماً در شکلگیرى نهضت توّابین نقش اساسى داشتهاند و براى بررسى متن خونبار عاشورا باید از این منابع متقن سود جست.
پس از ورود کاروان اسیران به شهر کوفه، حضرت زینب کبرى (س) براى آشنایى اهالى آن شهر با مظالمى که بر آل اللّه رفته بود، ناگزیر از ایراد خطبه شد، خطبهاى توفنده و شورآفرین که موجبات تداوم انقلاب حسینى را فراهم ساخت.
بشیر بن خُزیم اسدى مىگوید به هنگام ایراد خطبه، به جانب زینب کبرى نگریستم؛ به خدا سوگند زنى را سخنورتر از او ندیدم؛ گویا کلمات على (ع) از زبان او فرو مىریخت؛ و هنگامى که فرمان ساکت باش داد، نه تنها نفسهاى مردم در سینههاى آنان زندانى شد بلکه زنگهاى شتران نیز از صدا افتاد! سپس به ایراد خطبه پرداخت:
به نام خداوند بخشنده و مهربان، خدا را ستایش مىکنم و بر جدّم رسول خدا (ص) و خاندان پاک او درود مىفرستم. اى مردم کوفه! اى اهل مکر و نیرنگ! آیا براى ما گریه مىکنید؟! اشک چشمانتان از چکیدن باز نماند و نالههاى شما نیز به خاموشى نگراید! مَثَل شما (مردم کوفه) مَثَل زنى است که رشتههاى خود را پس از بافتن از هم باز کند! شما (مردم) ایمانتان را وسیله مکر و خیانت در میانه خود قرار دادید و رشته ایمانتان را پس از بستن گشودید! در میان شما جز خودفروشى و خودستایى و تباهى و فساد، و سینههایى پر از کینه و تملّق- تملّقى- همانند تملّق کنیزان و غمّازى با دشمنان، خصلتى وجود ندارد. شما همانند گیاهانى هستید که در مزبلهها مىرویند که در خورِ خوردن نیستند؛ و به گچى مىمانید که زینت فزاى قبورند و استفاده دیگر از آنها نمىشود! چه توشه زشتى براى عالم آخرت ذخیره کردهاید که خشم خدا
را برانگیخته و عذاب همیشگى را براى شما آماده کرده است. آیا پس از کشتن (بهترین افراد خاندان و یاران) ما، بر حال ما گریه مىکنید و خود را مورد سرزنش قرار مىدهید؟! آرى به خدا سوگند (شما سزاوار آنید که) بسیار گریه کنید و کمتر بخندید، چرا که شما (کسانى هستید که با دستان خود) لکّه ننگ زمانه را بر دامان خود افکندید (لکّهاى) که آن را با هیچ آبى نمىتوان شست؛ چگونه مىتوان شست (خونى را که با) کشتن پسر رسول خدا (ص) و سیّد جوانان اهل بهشت (بر دامانتان نشسته است)؛ خون همان کسى که در کارزارها و گرفتارىها پناه شما و به هنگام احتجاج با دشمنان رهنماى شما بوده است و شما در سختىها و ناگوارىها به او پناه مىبردید و (آداب) دین و شریعت را از او مىآموختید؟! آگاه باشید که وزر و وبال بزرگى را مرتکب شدید، از رحمت خدا دور باشید و هلاکت بر شما باد! این است و جز این نیست که کوشش شما (سرانجام) به ناامیدى و حرمان منتهى شد و دستان شما (از رحمت خداوندى) کوتاه گردید و سوداى شما موجب زیان و خسران شما شد و خشم خدا را بر جان خود خریدید و ذلّت و بیچارگى شما را فرا گرفت.
اى اهل کوفه! واى بر شما آیا مىدانید چه جگرى را از رسول خدا شکافتید (و سوزاندید) و چه گوهر (مستورى) از او را از پرده برون آوردید و چه خونى از او بر زمین ریختید و چه (پرده) حرمتى را از او دریدید؟! (شما اى مردم کوفه!) کار ناشایستى انجام دادهاید و به جنایت بزرگى دست و یازیدهاید و ستم عظیمى را به بزرگى زمین و آسمان (در حقّ ما خاندان پیامبر) روا داشتهاید؛ آیا تعجب خواهید کرد که آسمان (از این همه ستم و ناسپاسى بر حال ما) خون گریه کند؟ و تردیدى نیست که عذاب آخرت (براى شما) دشوارتر و خوارکنندهتر است و در آن روز هیچ کس به یارى شما برنخواهد خاست! پس به خاطر این مهلت (کوتاه و زود گذر) خداوند، احساس سبکبارى نکنید (و جنایاتى که مرتکب شدهاید فراموشتان نشود) و از حدّ خود پاى فراتر ننهید، چرا که خداوند در امر انتقام، شتاب روا نمىدارد و از این که (فرصت) انتقام از دست رود، هراسى ندارد (زیرا فرصتها را همو مىآفریند) (بدانید که) پروردگار شما در کمین و در انتظار شما است.
راوى مىگوید به خدا سوگند که در آن روز مردم (کوفه) را حیران و سرگردان مىدیدم در حالى که مىگریستند و دستان خود را (از سر شرمندگى) به دندان مىگزیدند. پیرمردى را مشاهده کردم که در کنار من ایستاده بود در حالى که محاسن (سپید) او از اشک چشمشتر شده بود و با خود زمزمه مىکرد: «پدر و مادرم به فداى شما باد! پیران شما بهترین پیران؛ جوانان شما بهترین جوانان؛ و زنان شما بهترین زنان؛ و خاندان شما بهترین خاندانها هستند که هرگز خوار نمىگردند و شکست نمىخورند.» «1»
خطابه فاطمه بنت الحسین- علیهما السلام- به هنگام ورود به شهر کوفه على رغم ایجازى که دارد، داراى نکاتى آموزنده و راهگشا است که قسمتهاى کوتاهى از آن را براى نقل در این اوراق برگزیدهایم:
... اى اهل کوفه! اى اهل مکر و خدعه! خداوند ما را به شما مبتلا ساخت و شما را به وسیله ما امتحان کرد و ما را به این آزمون ستود، ماییم گنجینه علم و فهم و حکمت او و حجّت خدا براى همه سرزمینها بر روى زمین .... شما ما را تکذیب و تکفیر کردید و ریختن خون ما را مباح دانستید و جنگیدن با ما را حلال و چپاول اموال ما را روا داشتید. گویا ما از اسیران ترکستان و کابل بودیم! ... اى اهل کوفه! شیطان شما را فریفت و از راه راست منحرف ساخت و چنان پرده جهل در مقابل چشمان شما کشید که شما دیگر هدایت نخواهید شد ...»»
نوشتهاند هنگامى که خطابه آتشین فاطمه بنت الحسین به اینجا رسید، مردم کوفه با صداى بلند گریستند و گفتند: «اى دختر پاکان! دلها و سینههاى ما را- با این خطابه- آتش زدى و جگرهاى ما را در آتش اندوه سوزاندى. دیگر بس کن» «3» و فاطمه ساکت شد.
خطابه امّ کلثوم (س) دختر امیر مؤمنان على (ع) از حنجرهاى بغضآلود و با چشمانى گریان در آن روز فراموش ناشدنى، ابعاد دیگرى از قیام ماندگار حسینى را آشکار ساخت و ستم کوفیان را در حقّ شهداى کربلا به تصویر کشید به گونهاى که کوفیان را در حسرتى دامنهدار فرو برد و دلهاى سنگى آنان را به بیقرارى واداشت. «4»
خطابه کوبنده امام زین العابدین پیش از ورود به دارالاماره کوفه، مکمّل خطابههاىآتشین زینب کبرى، فاطمه بنت الحسین و امّ کلثوم- علیهم السلام- و نمایانگر ابعاد دیگرى از فاجعهاى بود که به همدستى کوفیان در سرزمین کربلا شکل گرفت.
امام سجّاد (ع) در ابتداى خطبه تاریخى خود به نصیحت کوفیان پرداخت و هنگامى که آنها به ظاهر همدلى نشان دادند و اظهار اطاعت کردند فرمود:
هیهات! هیهات! اى مردم غدّار حیلهباز که جز نیرنگ خصلتى در میان شما نیست! آیا مىخواهید آن چه را که بر سر پدران من آوردید در حقّ من نیز روا دارید؟! به خدا سوگند که چنین امرى امکانپذیر نیست، چرا که هنوز جراحات دل من بهبود نیافته و مصیبت جدّم رسول خدا و پدر و برادرانم را فراموش نکردهام و تلخى آن از کام من بیرون نرفته و- مرور آن فاجعه- گلوى مرا مىفشارد و اندوه آن در سینه من هنوز جریان دارد .... «1»
5- 3. روایات منقول از امامان معصوم علیهم السلام درباره شهادت امام حسین (ع):
روایات بسیارى از ائمّه معصومین علیهم السلام نقل شده است که مورد استفاده مورّخان اسلامى و مقتل نگاران عاشورا قرار گرفته و از منابع عمده مقتل نگارى در زبان فارسى به شمار مىرود و ما براى تیمّن و تبرّک به نقل معدودى از آنها بسنده مىکنیم:
1) امام محمّد باقر (ع) فرمودهاند:
ما بَکَتِ السَّماءُ عَلى احَدٍ بَعْدَ یَحیى بن زکریّا الّا علَى الحسین بن على- علیهما السلام- فَانَّها بَکَتْ عَلَیه اربعینَ یوماً. «2»
بعد از- شهادت- یحیى بن زکریّا (ص) آسمان در شهادت کسى نگریست مگر در شهادت امام حسین (ع)، که به مدّت چهل روز براى مصیبت او گریه کرد!
2) امام صادق (ع) گریه و بیتابى کردن در رخدادهاى تلخ را براى بندگان خدا امرى مکروه دانستهاند مگر در مصیبت امام حسین (ع) که امرى پسندیده است و پاداش خداوندى را در پى دارد:
انَّ البُکاءَ وَ الجَزَعَ مَکروهٌ لِلْعَبدِ فى کُلِّ ما جَزَعَ، ما خَلَا البُکاءَ وَ الجَزَعَ عَلَى الحسین بن على- علیهما السلام- فَانَّهُ فیهِ مأجور. «3»
3) از امام علىّ بن موسى الرّضا- علیهما السلام- نقل شده است همین که ماه محّرم آغاز مىشد دیگر آثار سرور در چهره پدرم دیده نمىشد و نشانههاى اندوه سیماى او را فرا مىگرفت و این حالت تا روز عاشورا ادامه پیدا مىکرد که آن روز، روز حزن و گریه او بود و مىفرمود در چنین روزى امام حسین (ع) کشته شد:
کانَ ابى- اذا دَخَلَ شَهْرُ المحَّرم- لا یُرى ضاحکاً، وکانَت الکآبَةُ تَغْلِبُ عَلَیه، حتَّى یَمْضى مِنْه عَشرةُ ایّامٍ، فاذا کانَ یَومُ العاشِرِ کانَ ذلِکَ الیَوْمُ یَوْمَ مَصیبَتِهِ و حُزْنِهِ و بُکائِهِ، و یَقول: هُوَ الْیَوْمُ الّذى قُتِلَ فیهِ الحسین (ع). «1»
4) از امام علىّ بن موسى الرّضا (ع) نقل شده است که مصیبت امام حسین (ع) چشمان ما را در اثر ریزش اشک خسته و مجروح کرده است، و عزیزان ما در دیار کربلا به خوارى در آمدند.
مصایب آن روز- عاشورا- آن چنان عمیق و ریشه دار است که ما را براى همیشه غمگین و داغدار کرده است:
... انَّ یَوْمَ الحسین اقْرَحَ جُفونَنا و أسْبَلَ دُموعَنا و أذَّلَ عزیزنا بِارضِ کَرْبٍ وَ بَلا و اورَثْتَنا الکَرْبَ وَ البَلاء الى یَوْمِ الانْقِضاء. «2»
5) از امام محمّد تقى (ع) نقل شده است که اگر کسى در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان امام حسین (ع) را زیارت کند بیست و چهار هزار فرشته و پیامبر مرسل با او مصافحه مىکنند و اینان همان گروهى هستند که از پیشگاه خداوند متعال براى زیارت حسین (ع) در چنین شبى رخصت مىطلبند، شبى که امید است همان شب قدرى باشد که تمامى امور بر اساس حکمت الهى سامان مىیابد:
مَن زارَ الحسین (ع) لَیلَةَ ثلاث و عشرین مِنْ شهرِ رَمضانَ- وَ هى اللَّیْلَةُ الَّتى یُرجى ان تَکونَ لَیْلَةَ القَدْرِ، و فیها یُفْرَقُ کُلُّ امرٍ حکیمٍ- صافَحَهُ اربَعةٌ وَ عِشرونَ الْفَ مَلَکٍ وَ نَبِىٍّ کُلُّهُم یَسْتَاْذِن اللّهَ فى زیارةِ الحسین (ع) فى تِلکَ اللَّیلَةِ. «3»
6) از امام هادى (ع) در فضیلت زیارت امام حسین (ع) روایتى نقل شده که حاکى از پاداش معنوى بى شمارى است که براى زایران تربت حسینى وجود دارد:
مَن خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ یُریدُ زیارةَ الحسین بن على (ع) فَصارَ الىَ الفُراتِ فَاغْتَسَلَ مِنه، کَتَبَهُ اللّه مِنْ المُفلِحینَ، فاذا سَلَّمَ على ابى عبداللّه (ع) کُتِبَ مِنَ الفائِزینَ، فَاذا فَرَغَ مِنْ صَلوتِهِ اتاهُ مَلَکٌ فقال:
انَّ رسول اللّه (ص) یَقْرَؤُکَ السَّلامُ وَ یَقولُ لَکَ: امّا ذُنوبُکَ فَقَد غُفِرَلَکَ، فَاسْتَأنِف العَمَل. «1»
7) از امام حسن عسکرى (ع) روایتى منقول است که ناظر بر عظمت و حرمت مقام حسین بن على (ع) در پیشگاه خداوندى است، و نیز از وعده شهادت او و نیز گریه اهل آسمان و زمین در شهادت آن بزرگوار پیش از تولّدش خبر مىدهد، و ضمن آنکه پیروزى آن وجود نازنین را در ایام رجعت بازگو مىکند، ادامه امامت و شفاى تربت او را به عنوان پاداشى قلمداد مىکند که خداوند در زمره پاداشهاى جانبازى و شهادت آن امام بزرگوار در نظر گرفته است:
اللَّهُمَّ انّى اسئَلُکَ بِحَقِّ المَولودِ فى هذا الیَومْ، المَوْعود بِشَهادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهلاله وَ وِلادَتِه، بَکَتْهُ السَّماءُ وَ مَن فیها و الارضُ وَ مَنْ عَلَیها، وَ لَمّا یَطا لا بَتَیْها، قتیلِ العَبَرَةِ وَ سَیِّدِ الاسرَةِ، المَمدودِ بِالنُّصرَةِ یَومَ الکَرّةِ، المُعَوَّضِ مِنْ قَتْلِهِ انَّ الأئمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ، وَ الشِّفاءَ فى تُربَتِهِ .... «2»
8) پایان بخش این قسمت، جملات حزنانگیز و حسرت آلودى است که به ابا صالح المهدى حجّة بن الحسن العسکرى- عجّل الله تعالى فرجه- منسوب است:
فَلَئِنْ اخَّرَتْنى الدُّهورُ وَ عاقَنى عَنْ نَصْرِکَ المَقدورُ، وَ لَم اکُنْ لِمَنْ حارَبَکَ مُحارِباً وَ لِمَنْ نَصَبَلکَ العِداوَةَ مُناصِباً، فَلَأُنْدِبَنَّکَ صَباحاً وَ مَساءً، وَ لَابْکینَّ لَکَ بَدلَ الدُّموعِ دَماً .... «3»
اگر- گردش- زمانه به تأخیرم انداخت و مقدّرات- خداوندى- از یارى تو بازم داشت، و نتوانستم در رکاب تو با دشمنانت بستیزم، ولى- در عوض- از صبح تا شب براى تو مىنالم و به جاى اشک خون مىبارم.
6- 3. مطالب منقول از همراهان امام که به فیض شهادت نایل نیامدهاند:
تعدادى از اصحاب امام حسین (ع) در چند مرحله از مراحل شکلگیرى قیام حسینى حضور داشتهاند و حتى برخى در روز عاشورا مجروح شده امّا از دست دشمنان جان به در بردهاند. اینان مشاهدات خود را براى دیگران بازگو کردهاند که اینک در شمار منابع مقتل نگاران قرار دارد. از این گزارشهاى تاریخى مىتوان بسیارى از نقاط مبهم قیام کربلا و رخداد عاشورا را روشن کرد.
حسن بن حسن بن علىّ بن ابىطالب علیهمالسلام در جریان روز عاشورا زخمهاى بىشمارى برداشته، امّا به وسیله بستگان خود از معرکه جنگ رهایى یافته است. «1» وى معروف به حسن مثنّى است که در صداقت و وثاقت او تردید نکردهاند. افرادى مانند ضحّاک بن عبداللّه بن قیس مشرقى «2» و عقبة بن سمعان «3» از شخصیتهایى هستند که در مراحل شکلگیرى قیام ماندگار حسینى سهیم بودهاند ولى به فیض شهادت نرسیدهاند و گزارشى که آنان از وقایع کربلا به دست دادهاند مورد عنایت اهل تحقیق قرار داشته و دارد.
7- 3. مطالب منقول از مخالفان امام حسین (ع):
بعد از حادثه خونبار عاشورا، بسیارى از مخالفان امام حسین (ع) از کرده خود پشیمان شدند و برخى از آنان به صف «توّابین» پیوستند.
اینان مشاهدات خود را براى دیگران نقل کردهاند که مورد استناد مقتل نگاران قرار گرفته است.
8- 3. مشاهدات افراد بیطرف:
در میان راویان رخداد شگرف کربلا به اسامى افرادى برمىخوریم که نه در شمار سپاهیان امام حسین (ع) بودهاند و نه در شمار سپاه یزید. اینان مشاهدات خود را براى دیگران بازگو کردهاند که مورد استفاده مقتل نگاران قرار گرفته است.
عبیدالله بن الحر الجعفى «4» را مىتوان به عنوان نمونه از این گروه نام برد.