اسلام دینی است که ماهیتی جهانی دارد. این دین از خاورمیانه تا شمال آفریقا، از اروپا تا قلب آفریقای سیاه، از روسیه تا مناطق جنوب شرق آسیا را در برگرفته است. حضور اسلام برای مناطق بسیاری از جهان یک تحول بزرگ و آغاز مقطعی جدید در تاریخ است به همین دلیل گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر به بررسی چگونگی ورود اسلام به کشورهایی می پردازد که فعالیتهای اسلامی و همچنین حضور اولیه مسلمانان در آنها قابل توجه است.
جمهوری چک اول ژانویه 1993 و به دنبال تقسیم کشور چک و اسلواکی سابق پدید آمد و از اول ماه می سال 2004 تاکنون به عنوان یکی از اعضای اتحادیه اروپا محسوب می شود که محصور در خشکی و در اروپای مرکز واقع شده است. مرزهای این کشور از شمال به لهستان، از شمال غربی و غرب به آلمان، از جنوب به اتریش و از شرق به اسلواکی می رسد. شهر تاریخی پراگ که پایتخت چک محسوب می شود دارای جاذبه های تاریخی و بزرگترین شهر جمهوری چک است.
اعتقادات دینی در جمهوری چک
این کشور دارای 30379 مایل مربع مساحت است و جمعیت آن 3/10 میلیون نفر برآورد شده که اکثریت آن را مسیحیان تشکیل داده اند. اگرچه به دلیل حکمرانی 40 ساله کمونیست در این کشور (1948 تا 1989) اکثریت چکها خود را به عنوان عضو دین خاصی معرفی نمی کنند. بر اساس نظرسنجی که در سال 2001 انجام شد، 38 درصد مردم جمهوری چک خود را با ایمان و 52 درصد خود را ملحد معرفی کرده اند. در شرایطی که نیمی از افرادی که به این نظرسنجی پاسخ دادند درباره این امر که فعالیتهای دینی برای جامعه مؤثر است اتفاق نظر داشتند. پس از سال 1989 علایق دینی حیاتی تازه یافته است. 2/19 درصد شهروندان چک کاتولیک، 6/4 درصد پروتستان، 3 درصد ارتدکس و 4/13 درصد را سایر ادیان تشکیل داده اند.
اولین حضور مسلمانان
اولین سند از سفر فردی با دانش قابل توجهی از دین اسلام به جمهوری چک در سال 965 – 964 توسط ابراهیم ابن یعقوب ، یک تاجر یهودی از اسپانیای مسلمان نشین ارائه شده است. خاطرات وی به عنوان یکی از اولین توصیف ها از ورود اسلام به اروپای مرکزی محسوب می شود. گهگاهی، سربازان مسلمان بخشی از ارتشهایی را تشکیل می دادند که در طول تاریخ یک کشور به آن حمله می شد. در طول دو محاصره وین گروه های شناسایی ارتشهای عثمانی موراویا رسیدند و پس از آن طی قرن نوزدهم روابط قوی تجاری میان اتریش – مجارستان و امپراطوری عثمانی شکل گرفت.
مسلمانان عصر حاضر
به گزارش "مهر" ، بر اساس قانونی که در سال 1912 در این کشور تصویب شده، دین اسلام به عنوان دین رسمی به رسمیت شناخت و رسماً اجازه حضور آن را در منطقه صادر کرد. قانون اساسی این کشور آزادی دینی را تصریح کرده است و دولت به طور کلی به این امر در عمل احترام می گذارد. دولت جمهوری چک در تمام سطوح به اجرای قانون اساسی توجه کرده است . اولین انجمن مسلمانان در سال 1934 در این کشور تأسیس شد. در سال 1949 ثبت انجمنهای اسلامی پیش از آن تاریخ لغو شد و تلاشهای مسلمانان برای ثبث مراکز و انجمنهای اسلامی خود در سال 1968 با ناکامی رو به رو شد. در سال 1991 مرکز جوامع مسلمانان در جمهوری چک تأسیس و در سال 1998 نخستین مسجد این کشور در شهر برنو و سال پس از آن در شهر پراگ ساخته شد.
ساخت اولین مسجد چک
افتتاح این مسجد پس از سالهای تشکیل ستادهای مختلف توسط جامعه مسلمانان شهر برنو صورت گرفت تا برای اقامه نماز جماعت مکانی در اختیار آنها قرار گیرد. جامعه مسلمانان شهر برنو، که دومین شهر مهم چک محسوب می شود مدت مدیدی بود که برای ساخت و فعالیت این مسجد تلاش می کردند. پیش از ساخت این مسجد مسلمانان مجبور بودند نمازهای جماعت خود را در اماکن اجاره ای و موقت برگزار می کردند.
به گزارش "مهر"، ستاد مسلمانان برای ساخت مسجد چندین سال به فعالیت خود ادامه داد چرا که مخالفان این طرح استدلال می کردند مسجد ویژگیهای شهر برنو را متحول می کند. اما نتیجه آن مصالحه ای بود که مقامات محلی اجاز ساخت مسجد را به این شرط که نمای خارجی آن با ساختمانهای اطراف متفاوت نباشد که این امر به معنای عدم داشتن مناره و گلدسته های مسجد است.
ایده ساخت مسجد در چک در سال 1998 چندان جدید نبود، چرا که چند سال پیش از آن شهردار بوهیمین ایده ساخت یک مسجد، کلیسا و کنیسه در یک میدان به نشانه صلح بین المللی مطرح کرد که با مخالفت مردم محلی مواجه و به زمان دیگری موکول شد. این در شرایطی است که مسلمانان موفقیت خود را در ساخت مسجد در شهر برنو به جمعیت قابل توجه پیروان اسلام در این منطقه نسبت می دهند.
جمعیت شناسی مسلمانان چک
تعداد تقریبی مسلمانان در جمهوری چک امروز بیش از 20 هزار نفر است که از این تعداد 2 هزار نفر آنها فعالانه عمل می کنند. تعداد مسلمانان چک از دهه 1990 با افزایش ناگهانی رو به رو شد، اما از آن پس تاکنون جمعیت آنها ثابت باقی مانده است.
قسمت اعظم مسلمانان این کشور را پناهندگان بوسنی و هرزگوین تشکیل داده اند که اوایل دهه 1990 به این کشور پناهنده شده اند و همچنین بخشی از جمعیت مسلمانان را از کشورهای اتحاد جماهیر سابق (اکثراً از منطقه قفقاز از اواخر دهه 1990 تاکنون) تشکیل می دهند که اکثراً دانشجو یا تاجر هستند.
بخش قابل توجه و تأثیر گذار جامعه چک، مصری ها و سوریه ای ها و دیگر کشورهای خاورمیانه ای محسوب می شوند که در کشور چکسلواکی سابق تحصیل کرده و پس از اتمام تحصیلات خود تصمیم به اقامت دائم گرفته اند. تنها چند صد هزار نفر از جمعیت مسلمانان این جمهوری اروپایی را تازه مسلمانان چک تشکیل داده اند.
بىشک خلقت فاطمه پاسخ غیرتمندانه دستگاه آفرینش به تحقیر تاریخى زن و پاسخى جاودانه به چگونگى جریان یافتن زنانگى در متن حیات بشرى است.
آفرینش و زندگی فاطمه این نکته را به اثبات رساند که مىتوان احساسات و انعطاف زنانه را با شعور و درایت حماسى پیوند زد؛ مىتوان از محیط خانه منشأ تحولات اجتماعى و تاریخى شد؛ مىتوان در محراب عبادت با ملک همنوا گردید و از آنجا، پاى به مسجد گذاشت و بلاغت را در ادبیات سیاسى و فرهنگى به اوج رساند؛ مىتوان اوج اقتدار زنانه را در خضوع به همسر، پرورش فرزند، خانه دارى هدفمند، توجه به علم و معرفت و حضورمؤثر در مهم ترین عرصه هاى حیات سیاسى و اجتماعى، تعریف کرد و عمر کوتاه زندگى مادى را تا همیشه تاریخ جاودانه ساخت.
امروزه بازشناسى شخصیت فاطمه(س) از آنجهت اهمیت دارد که ادعا مىکنیم جبران تحقیر تاریخى زن و نمایش توانمندى و ارزشمندى آنها، در سلوک مردانه و به خود بستن صفات مذکر نیست و باید اوج اقتدار زن را در بازبینى «هویت زنانه» جست.
شخصیت فاطمه زهرا(س) شخصیتی ممتاز و برجسته
شخصیت زهرای اطهر، در ابعاد سیاسی و اجتماعی و جهادی، شخصیت ممتاز و برجستهای است؛ به طوری که همه زنان مبارز و انقلابی و برجسته و سیاسی عالم میتوانند از زندگی کوتاه و پرمغز او درس بگیرند.
زنی که در بیت انقلاب متولد شد و تمام دوران کودکی را در آغوش پدری گذراند که مشغول یک مبارزه عظیم جهانی و فراموش نشدنی بود. وی در دوران کودکی، سختیهای مبارزه دوران مکه را چشید، به شعب ابیطالب برده شد، گرسنگی و سختی و رعب و انواع شدتهای دوران مبارزه مکه را لمس و بعد که به مدینه هجرت کرد، همسر مردی شد که تمام زندگی اش جهاد فیسبیلالله بود و در تمام قریب به یازده سال زندگی مشترک فاطمه زهرا (س) و امیرالمؤمنین(ع)، هیچ سالی، بلکه هیچ نیم سالی نگذشت که این شوهر، کمر به جهاد فیسبیلالله نبسته و به میدان جنگ نرفته باشد و این زن بزرگ و فداکار، همسری شایسته یک مرد مجاهد و یک سرباز و سردار دائمی میدان جنگ را نکرده باشد .
زندگی فاطمه زهرا(س)، اگر چه کوتاه بود و حدود بیست سال بیشتر طول نکشید، اما این زندگی، از جهت جهاد، مبارزه ، تلاش، کار انقلابی، صبر انقلابی، درس، فراگیری و آموزش، سخنرانی و دفاع از نبوت و امامت و نظام اسلامی، دریای پهناوری از تلاش و مبارزه و کار و در نهایت هم شهادت است.
مقام معنوی این بزرگوار، نسبت به مقام جهادی، انقلابی و اجتماعی او به مراتب بالاتر است. فاطمه زهرا(س) به ظاهر، یک بشر و یک زن، آن هم زنی جوان است؛ اما در معنا، یک حقیقت عظیم و یک نور درخشان الهی و یک بنده صالح و یک انسان ممتاز و برگزیده است.
فاطمه زهرا(س) روح مجرد و خلاصه نبوت و ولایت
درباره فاطمه زهرا (س)هرچه بگوئیم، کم گفتهایم و به حقیقت نمىدانیم که چه باید بگوئیم و چه باید بیندیشیم. به قدرى ابعاد وجود این روح مجرد و این خلاصه نبوت و ولایت براى ما پهناور و بىپایان و درک نشدنى است که متحیر مىمانیم.
ستارگان درخشان عالم بشریت اغلب در زمان حیات خود به وسیله همعصرانشان شناخته نشدهاند؛ مگر عده کمى از برجستگان که انبیا و اولیا باشند؛ آن هم به وسیله عده معدودى. اما فاطمه زهرا (س) چنان است که در زمان خود، نه فقط پدر و همسر و فرزندان و شیعیان خاص، بلکه حتى کسانى که شاید رابطه صمیمانه و گرمى هم با ایشان نداشتند، زبان به مدح آن بزرگوار گشودند.
اگر به کتابهایى که درباره فاطمه زهرا(س) به وسیله محدثین اهل سنت نوشته شده نگاه کنیم، روایات بسیارى را مىبینیم که از زبان پیغمبر( ص) در ستایش صدیقه طاهره صادر شده و یا رفتار پیغمبر با آن بزرگوار را نقل مىکنند .
ام ابیها؛ تسلی بخش پیغمبر(ص)
تا قبل از ازدواج که دخترکى بود، با آن پدر به این عظمت کارى کرد که کنیهاش را ام ابیها – مادر پدر - گذاشتند. در آن زمان، پیامبر رحمت و نور، پدید آورنده دنیاى نو و رهبر و فرمانده عظیم آن انقلاب جهانى انقلابى که باید تا ابد بماند، در حال برافراشتن پرچم اسلام بود.
آن حضرت چه در دوران مکه، چه در دوران شعب ابیطالب و چه آن هنگام که مادرش خدیجه از دنیا رفت و پیغمبر را تنها گذاشت، در کنار و غمخوار پدر بود. دل پیغمبر در مدت کوتاهى با دو حادثه وفات خدیجه و وفات ابی طالب شکست. فاطمه زهرا (س) در آن روزها قد برافراشت و با دستهاى کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود.
کلام نور
- نزدیکترین اوقات زن به خدا
عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ(علیها السلام) قالَتْ: سَأَلَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم)أَصْحابَهُ عَنِ الْمَرْأَةِ ماهِىَ؟ قالُوا: عَوْرَةٌ، قالَ: فَمَتى تَکُونُ أَدْنى مِنْ رَبِّها؟ فَلَمْ یَدْرُوا.
فَلَمّا سَمِعَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) ذلِکَ قالَتْ: أَدْنى ما تَکُونُ مِنْ رَبِّها أَنْ تَلْزَمَ قَعْرَ بَیْتِها.
فَقالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله علیه وآله وسلم): إِنَّ فاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنّى.
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) از اصحابش پرسید: زن چیست؟ گفتند: زن ناموس است.
فرمود: زن چه موقع به خدایش نزدیکتر است؟ اصحاب نتوانستند جواب گویند.
چون این سخن به گوش فاطمه(علیها السلام)رسید، فرمود: نزدیکترین اوقات زن به خداى خود هنگامى است که در کُنج خانه خود باشد.
پس از این جواب، پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: حقّا که فاطمه پاره تن من است.
- موقعیت اهل بیت در نزد خدا
« وَاحْمَدُوا الَّذى لِعَظمَتِهِ وَ نُورِهِ یَبْتَغى مَنْ فِى السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ، وَ نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ أَنـْبِیائِهِ.»
خدایى را حمد و سپاس گویید که به خاطر عظمت و نورش، هر که در آسمانها و زمین است به سوى او وسیله مىجوید، و ما وسیله او در میان مخلوقاتش و خاصّان درگاه و جایگاه قدس او و حجّت غیبى و وارث پیامبرانش هستیم.
- بهترین زنان کیستند؟
قالَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) فى وَصْفِ ما هُوَ خَیْرٌ لِلنِّساءِ: خَیْرٌ لَهُنَّ أَنْ لایَرینَ الرِّجالَ، وَ لا یَرَوْ نَهُنَّ.
حضرت در وصف این که بهترین چیز براى زنان چیست، فرموده اند: این که زنان، مردان را نبینند، و مردان هم زنان را نبینند
اسلام دینی است که ماهیتی جهانی دارد. این دین از خاورمیانه تا شمال آفریقا، از اروپا تا قلب آفریقای سیاه، از روسیه تا مناطق جنوب شرق آسیا را در برگرفته است. حضور اسلام برای مناطق بسیاری از جهان یک تحول بزرگ و آغاز مقطعی جدید در تاریخ است به همین دلیل گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر به بررسی چگونگی ورود اسلام به کشورهایی می پردازد که فعالیتهای اسلامی و همچنین حضور اولیه مسلمانان در آنها قابل توجه است.
جمهوری ایتالیا در نیمکره شرقی و نیمکره غربی در طول جغرافیایی 6 تا 8 درجه شرقی و عرض جغرافیایی 36 تا 46 درجه شمالی در شبه جزیره ای که از جنوب اروپا تا درون دریای مدیترانه ادامه یافته قرار دارد. تعدادی از جزایر مجاور آن 301277 کیلومتر مربع مساحت دارند. دو جزیره اصلی ایتالیا سیسیل در جنوب غربی و جزیره ساردنی واقع در کوه های آلپ هستند که مرزهای طبیعی این کشور را ایجاد کرده و کشورهای فرانسه در شمال غربی، سوئیس و اتریش در شمال و یوگسلاوی در شمال شرقی را از ایتالیا جدا می کنند. این کشور در غرب به دریای تیرنه و لیگوریا در جنوب به دریای ایونی و تنگه سیسیل و در شرق به دریای آدریاتیک محدود می شود.
ورود اسلام به ایتالیا
در مقایسه با دیگر کشورهای اروپایی دین در ایتالیا از اهمیت و نفوذ بیشتری برخوردار است و این امر با قرارگیری واتیکان، مرکز کلیسای کاتولیک روم در قلب پایتخت این کشور بی ارتباط نیست. بیش از 90 درصد مردم ایتالیا پیرو آیین کاتولیک روم بوده و در بین کشورهایی که دارای اکثریت کاتولیک هستند تنها اسپانیا با این کشور قابل ملاحظه است.
اگرچه سیسیل ساردنی و برخی مناطق شبه جزیره ای ایتالیا بین سالهای 828 و 1300 بخشی ازامت اسلام بوده است، اما تقریباً از سال 1861 تا 1970 اسلام در این سرزمین غایب بود تا هنگامی که اولین مهاجران شمال آفریقا به ایتالیا وارد شدند. این آفریقایی های شمالی اکثراً بربر (اهل طایفه بزرگ شمال آفریقا) یا عرب تبار بودند که اغلب از مراکش مهاجرت کرده بودند.
در سالهای اخیر این موج مهاجر از کشورهای تونس و آلبانی بیشتر مشاهده شد اما تعدادی از مهاجرین لیبیایی، مصری، پاکستانی، و کردها نیز در ایتالیا ساکن شدند.
تعداد مسلمانان ایتالیا امروزه از یک میلیون نفر تجاوز کرده است، در حالی که در حدود 30 هزار نفر از مسلمانان این کشور را خود ایتالیایی ها تشکیل داده اند و یکی از مشهورترین ایتالیایی هایی که به اسلام روی آورده سفیر سابق ایتالیا درعربستان است.
اسلام در ایتالیای امروز
پس از درگذشت پیامبر اعظم اسلام حضرت محمد(ص) و طی قرون هفتم تا یازدهم بخشهای کوچکی از جنوب ایتالیا، سیسیل و ساردنی توسط مسلمانان اشغال شد و چندین مسجد زیبا که توسط مسلمانان ساخته شده بود به دنبال عقب نشینی مسلمانان در دهه 1100 به کلیساهای کاتولیک تبدیل شدند.
بر اساس آخرین آمار رسمی ایتالیا، مسلمانان در حدود 34 درصد از جمیعت ساکنان خارجی این کشور را تشکیل داده اند. اما از سوی دیگر بر اساس آمار رسمی 40 درصد از جمیعت این کشور را مهاجران غیر قانونی تشکیل داده اند.
آمار رسمی ایتالیا نشان می دهد تا چند سال پیش که تعداد قانونی مسلمانان کمی از 610 هزار نفر بیشتر اما تعداد مهاجران غیر قانونی این کشور به بیش از 800 هزار نفر رسیده است نرخ تولد در میان شهروندان ایتالیا رو به کاهش گذاشته اما در میان مسلمانان رو به افزایش است و این امر موجب افزایش جمعیت مسلمانان شده است، اما کاهش نرخ اخیر را می توان به کاهش ناگهانی مهاجرت غیر قانونی به ایتالیا در چند سال اخیر نیز نسبت داد.
اما بر اساس آماری که در سال 2005 ارائه شد تعداد مسلمانانی که در ایتالیا زندگی می کنند بین 960 تا 1 میلیون و 30 هزار نفر برآورد شده است و رسانه های ایتالیا هنگام اشاره به مسلمانان این کشور تعداد آنها را یک میلیون نفر اعلام می کنند.
امروزه مسلمانان 4/1 درصد جمیعت این کشور را تشکیل داده اند و این درصد نسبت به دیگر کشورهای اتحادیه اروپا کمتر است و حتی کمتر از جمعیت مسلمانان در قرن نهم تا پایان قرن سیزدهم محسوب می شود.
وسعت جوامع محلی مسلمانان این کشور که خاستگاه مذهب کاتولیک به شمار می رود، به معنای تأثیر قابل توجه اسلام در زندگی عمومی ایتالیا است، اما در عین حال نشانه هایی مبنی بر تغییر این روند نیز وجود دارد.
تاکنون چندین مورد برخورد میان شهروندان ایتالیا و مهاجران مسلمان مشاهده شده که در این خصوص می توان به طرح دعوا در زمینه وجود صلیب در کلاسهای درس مدارس دولتی و بیمارستان اشاره کرد.
به تازگی یک گروه کوچک محلی به دلیل درخواست برداشتن صلیب در اماکن عمومی همچون ادارات دولتی، بیمارستانها و مدارس توجه بسیاری از رسانه ها را به خود جلب کرده است. آنها به قانونی اعتراض کردند که در زمان موسلینی تصویب شده بود. این قانون اظهار داشته است که باید در تمام اماکن دولتی صلیب نصب شود.
اسلام دینی است که ماهیتی جهانی دارد. این دین از خاورمیانه تا شمال آفریقا، از اروپا تا قلب آفریقای سیاه، از روسیه تا مناطق جنوب شرق آسیا را در برگرفته است. حضور اسلام برای مناطق بسیاری از جهان یک تحول بزرگ و آغاز مقطعی جدید در تاریخ است به همین دلیل گروه دین و اندیشه خبرگزاری مهر به بررسی چگونگی ورود اسلام به کشورهایی می پردازد که فعالیتهای اسلامی و همچنین حضور اولیه مسلمانان در آنها قابل توجه است.
پادشاهی دانمارک کشوری در شمال اروپا است که کوچکترین کشور منطقه اسکاندیناوی و پل ارتباطی کشورهای این منطقه و آلمان محسوب می شود. این کشور از شبه جزیره ژوتلند و بیش از 400 جزیره که تنها 25 درصد آنها قابل سکونت هستند تشکیل شده و 43069 کیلومتر مربع مساحت دارد.
بر اساس آمار نیمه رسمی این کشور در سال 2000 به صورت تقریبی می توان گفت در میان جمیعت 3/5 میلیون نفری دانمارک، 160 هزار مسلمان زندگی می کنن که به طور تقریبی کمتر از 3 درصد جمیعت این کشور را تشکیل داده اند.
ادیان و مذاهب در دانمارک
اغلب جمعیت دانمارک را مسیحیت تشکیل داده اند که اکثریت این مسحیان دارای مذهب پروتستان هستند. آزادی دینی در دانمارک جزئی از قانون اساسی این کشور محسوب می شود. 19 جامعه مختلف دینی مسلمانان در دانمارک از جایگاه انجمنهای دینی برخوردارند و می توانند از مزایای مالیاتی استفاده کنند. این در شرایطی است که برخلاف اکثر کشورهای غربی جدایی دین و دولت در کشور دانمارک معنای چندانی ندارد و مزایای اقتصادی و فرهنگی این کشور به کلیسای دولتی دانمارک می رسد و با هیچ کدام از اقلیتهای دینی به اشتراک گذاشته نمی شود.
دانمارک کشور " اتحادیه ها" است بر اساس سنتهای دیرینه این کشور شمالی اروپا در تشکیل اتحادیه در این کشور رنگ و بوی خاصی دارد و به هیچ عنوان چیستی هدف تشکیل اتحادیه موضوع مورد توجهی نیست و بیشتر به تشکیل آن توجه می شود و اتحادیه راهی برای برقراری ارتباط با مقامات مربوط بوده و انجام فعالیتهای مورد نظر اعضاء را تسهیل می کند تا از مسئولیتهای شخصی جلوگیری شود، مسلمانان نیز از این قاعده مستثنی نبوده و خود را با سنت تشکیل اتحادیه در دانمارک وفق داده اند.
ورود اسلام به دانمارک
اکثریت مسلمانانی که در دانمارک زندگی می کنند از دانمارکیهای نسل اول و اهل کشورهای اسلامی هستند. در سال 1970 بسیاری از مسلمانان از کشورهای ترکیه، پاکستان، مراکش یا یوگسلاوی به این کشور مهاجرت کردند. درحالی که در طول دو دهه پس از آن، بخش قابل توجی از مهاجران این کشور را فلسطینیها، ایرانیها، عراقی ها و سومالیایی ها تشکیل دادند که بعدها مسلمانان بالکان نیز به این گروه افزوده شده که به نوعی موج دوم مهاجران مسلمان این کشور محسوب می شوند.
اولین گروه مسلمانان برای کارکردن و کسب درآمد وارد این کشور شدند و حس میهمان بودن به نوعی در آنها وجود داشت که خود را از جامعه دانمارک کنار کشیدند و به همین دلیل برای آنها یادگیری زبان و دیگر مسائل مربوط به ادغام اهمیت چندانی نداشت.
اماکن ویژه مسلمانان
مسجد "نصرت جهان" اولین مسجدی است که در سال 1967 در این کشور اسکانیدیناوی خارج از کپنهاگ و در منطقه ای به نام ویدوآ (Hvidovre ) که امروزه بزرگ و پرجمعیت است، ساخته شد .
در کشور دانمارک ساخت مسجد یا عبادتگاه های هر کدام از ادیان با ممنوعیت مواجه نیست، اما محدودیتهای بسیار شدیدی درباره قوانین منطقه بندی، اقدامات ساخت مسجد در این کشور را با موانع متعددی رو به رو می کند.
در این کشور هفت گورستان اسلامی در کنار گورستانهای دانمارکی وجود دارد و اقلیت مسلمان این کشور اسکاندیناوی انتظار دارند امسال (2006) در منطقه ای نزدیک کپنهاگ گورستانی برای مسلمانان ساخته شود که از گورستان دانمارکی ها فاصله داشته باشد.
به دنبال گسترش موضوع مناقشه برانگیز انتشار کاریکاتورهایی که روزنامه دانمارکی "یولند پستن" درباره پیامبر اعظم اسلام منتشر کرد اقلیت مسلمانان این کشور اقدامات متفاوت و متعددی چون برگزاری همایشها، سخنرانیها، جشنواره ها و دیگر رویدادهای فرهنگی صورت دادند تا باورهای نادرست و سوء تعابیری که درباره مسلمانان، دین اسلام و به ویژه پیامبر نور و رحمت، حضرت محمد(ص) به وجود آمده را از بین برده و با اسلام هراسی عده ای از متعصبان که تحت تأثیر رسانه ها هستند، مبارزه کنند.
مقام صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) مقام بسیار بزرگی است، ایشان بر گردن مسلمانان حق بزرگی دارند، ولی متأسفانه آنگونه که مستحق است این حق را ادا نکردهایم، از آن میترسم که محکمهای در دنیا که قاضی آن حضرت صاحب الزمان، ارواحنا له الفداء، و یا در آخرت که قاضی آن خداوند تبارک و تعالی باشد تشکیل شود و ما را مورد سؤال قرار دهند که آیا برای ادای حقتان نسبت به حضرت فاطمه زهرا(س) کاری انجام دادهاید؟ حتی به مقدار اعتراف یک فقیه سنی؟ میترسم که آن زمان جوابی نداشته باشیم.
باید آنچه را که صحیح بخاری دربارة حقوق حضرت فاطمه(س) آورده است را ببینیم و لو غیر عامدانه؟ متعصبترین و نقادترین فقهای اهل سنّت، بخاری را صحیح و معتبر میدانند، در این کتاب از ابی ولید از ابن عیینه، از عمرو بن دینار، از ابن ابی ملیکه از موربن مخرمه روایت شده است که رسول الله(ص) فرمود:
فاطمة بضعة منّی، من اغضبها فقد أغضبنی
فاطمه(س) پارة تن من است، هر آنکس او را غضبناک کند مرا خشمگین کرده است.
میخواهیم در مورد این حدیث بحث و بررسی کنیم، حدیثی که یک فقیه سنی آنرا روایت میکند و در میان فقهای اهل سنّت، سند این حدیث صحیح و از درجة بالایی برخوردار است، چرا که بخاری ـ کسی که در صحت احادیث بسیار محتاط است ـ آن را از امام جعفر صادق(ع) نقل کرده است و از طرفی ذهبی ـ که از نقادترین افراد نسبت به احادیث است ـ این حدیث را صحیح و معتبر دانسته و آن را به گونهای دیگر روایت میکند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.(مستدرک الحاکم، جلد 3، ص 154)
همان خداوند با خوشنودی فاطمه خشنود و با ناراحتی فاطمه ناراحت میشود.
پس در نزد آنها این حدیث از لحاظ سند در حد قطعی الصدور از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است. ما حدیث بخاری را مفّسر و مؤیدی برحدیث ذهبی میدانیم. حال میگوییم این حدیث بر چه چیزی دلالت میکند؟ خشنودی و غضب در انواع مردم از کجا ناشی میشود؟ حیات نباتات به دو عامل بستگی دارد؛ عامل اول قوت جذب و عامل دوم قوت دفع است، این دو قوت در حیات حیوان به صورت دو قوة خشنودی و خشم ظاهر میشود، که هر دو ناشی از طبع و غریزهاند، امّا در حیات انسانی چه؟ معنای حیات انسانی آن است که هریک از ما به درجة انسانیتی برسد که رکن و پشتیبان وجودش، عقلش باشد، «دعامة الإنسان عقله» (علل الشرایع، جلد 1، ص 103.)اینجاست که عقل منشأ تمام خشنودیها و خشمها در وجود انسان میگردد، امّا قبل از آن، منشأ آن دو طبع و غریزه بود.
آیا من به مرحلة انسانیتی که منشأ خشنودی و خشمش، عقل است رسیدهام؟ میگویم: هرگز، اصلاً، هر عاقلی در اولین درجات تعقلش باید بداند که به درجة انسان عاقل نرسیده است، این اعتراف خیلی مهم است.
آیا ما تاکنون نفهمیدهایم که محک انسانیتمان و میزان آن چیست و به چه مقدار است؟ خوشحالی و خشم ما به خاطر حاجات بدنی ما است، هرکدام از ما در وجود خود بنگرد، هنگامی که شخصی که به او اطمینان و اعتقاد دارد او را ترک کند، آیا ناراحت میشود یا نه؟ این ناراحتی خود یک گناه است، به درجة انسانیت نرسیده است، هیچکدام از ما به درجة انسانیت نرسیده است مگر اینکه منشأ خشم و خشنودی او عقلانی باشد نه غریزی.
پس هرگاه در زندگیمان، منشأ خشنودی و خشممان را، حتی برای یک بار از عقل دیدیم، آن موقع است که برای یک بار انسان شدهایم، امّا اگر خشنودی و غضبمان ناشی از بطن و فرج بود مطمئناً از حیوانات خواهیم بود ولی در شکل انسان.
امّا انسان عقلانی کسی است که برای همیشه با خشنودی عقل، خشنود میشود و با خشم عقل، خشمگین میگردد. پس اگر کسی را در روی کرة زمین پیدا کردید که به این درجه از شخصیت رسیده بود مرا خبر کنید تا پیش او بروم و نه تنها دستش را ببوسم، بلکه گرد وغبار گامهایش را نیز ببوسم.
بالاتر از این مرتبه مقامی است که ممکن است انسان به آنجا برسد، و آن زمانی است که ارادة انسان، در ارادة خداوند تبارک و تعالی فانی گردد، دیگر او ارادهای ندارد و ارادة او عین ارادة خداست. و این همان درجهای است که تمام کارهایش «یرضی لرضا الله و یغضب لغضب ربّه» میشود. یعنی اگر فرزندش را کشتند، خشم او به خاطرخشم پروردگار است نه خشم نفسش و اگر فرزندش را زنده کردند بهخاطر رضای خداوند خشنود میگردد، نه رضای نفسش، تصور این درجه بسیار مشکل است چه رسد به تحقق این امر!
این همان مقام عصمت خاتمالانبیاء(ص) است. عصمت آن مخلوقی که نظیرش در میان تمام مخلوقات وجود ندارد، کسی که حب و بغضش در حب و بغض خداوند فانی شده است. چیزی را دوست نمیدارد مگر اینکه خداوند آن را دوست بدارد و از چیزی خشمگین نمیشود مگر اینکه خداوند را از آن چیز خشمگین ببیند.
و این همان بشری است که به مقام «و ماینطق عن الهوی إن هو إلاّ وحی یوحی» (از روی هوا و هوس حرفی را نمیزند و هرچه که میفرماید چیزی جز وحی خداوندی که به او نازل شده نیست. سورة نجم (53) ، آیة 3 و 4.)
رسیده است. و این همان درجهای است که از آن به عصمت خاتمیه تعبیر میشود، عصمتی که غیر از عصمت ابراهیمیه است، عصمت ابراهیمیه نیز با عصمت یونسیه متفاوت است.
عصمت حضرت یونس(ع) هم عصمت است اما:
وذا النّون إذ ذهب مغاضباً فظنّ أن لن نقدر علیه فنادی فی الظّلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنّی کنت من الظّالمین.(سورة انبیاء (21)، آیة 87.)
و یاد آر حال یونس را هنگامیکه از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت و چنین پنداشت که ما هرگز او را در مضیقه و سختی نمیافکنیم آنگاه در آن ظلمتها فریاد کرد که الهی، خدایی به جز ذات یکتای تو نیست تو از شرک و شریک پاک و منزهی و من از ستمکارانم.
او پیامبر خدا و معصوم است . اما خودش را محتاج میبیند که به مقامی بالاتر برسد «سبحانک إنّی کنت من الظّالمین». که آن حضرت، قبل از آنکه وارد شکم ماهی شود به آن مقام نرسیده بود.
همچنین یوسف(ع) نیز پیامبر خدا و معصوم است. و برهانی که خداوند به او نشان داد، همان عصمتش بود:
و لقد همّت به وهمّ بها لولا أن رأی برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السّوء و الفحشاء إنّه من عبادنا المخلصین.(سورة یوسف (12)، آیة 24.)
آن زن باز اصرار کرد و اگر لطف خاص خدا وبرهان روشن حق نگهبان یوسف نبود او هم به میل طبیعی اهتمام میکرد اینچنین عمل زشت و فحشا را از او دور کردیم که همانا او از بندگان معصوم ماست.
اما ایشان در یک درجه عصمت داشتند که:
و قال للّذی ظنّ أنّه ناج منهما اذکرنی عند ربّک فأنساه الشّیطان ذکر ربّه فلبث فی السّجن بضع سنین.(سورة یوسف (12)، آیة 42.)
آنگاه یوسف از رفیقی که او را اهل نجات یافت درخواست کرد که مرا نزد پادشاه یاد کن در آن حال شیطان یاد خدا را از نظرش ببرد بدین سبب در زندان چند سال محبوس ماند.
اما تسلیم مطلق نسبت به حب و بغض، خشنودی و غضب خداوند، مقامی خاص است که این مقام مخصوص برترین مخلوقات و خاتم پیامبران و آقای رسولان است، این مقامی است که میتوان گفت: اوست که از خشنودی خدا خشنود و از غضب خدا خشمگین میشود، و از طرفی دیگر خداوند تبارک و تعالی نیز از خشنودی او خشنود و از غضب او خشمگین میشود.
آیا بخاری و ذهبی فهمیدهاند که چه چیزی را روایت کردهاند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمة و یغضب لغضب فاطمة.
و آیا فهمیدهاند که اگر پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «همانا فاطمه(س) با خشنودی خدا خشنود و با غضب خدا غضبناک میشود».
این کلام دال بر این مطلب است که منشأ خشنودی و خشم حضرت فاطمه(س) نفس ایشان نیست بلکه منشأ آن خداوند تبارک و تعالی است. معنای این همان درجه عصمت کبری است که رسول الله(ص) دارد. بالاتر از آن، کلام پیامبر اکرم(ص) است که میفرمایند:
إنّ الرّب یرضی لرضا فاطمه و یغضب لغضب فاطمة.
همانا خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود و از غضب او غضبناک میشود.
این به چه معناست که به درجهای برسد که «لام» خشنودی از طرف فاطمه(س) باشد (یعنی خداوند از خشنودی فاطمه(س) خشنود شود و این مقام بالاتر است از اینکه فاطمه(س) از خشنودی خدا خشنود گردد.)
اینجاست که معنای این سؤال فهمیده میشود که فاطمه(س) را چه کسی میشناسد، این فاطمه(س) چه کسی است؟ و در جواب میگوییم: امام جعفر صادق(ع) کسی است که میداند فاطمه کیست، ایشان میفرمایند:
إنّما سمّیت فاطمة فاطمة لإنّ النّاس فطموا عن معرفتها.(تفسیر فرات، ص 581.)
همانا فاطمه، فاطمه نامیده شد، چرا که مردم از شناخت ایشان ناتوانند.
پس با دلیل ثابت کردیم که از معرفت و درک مقام حضرت فاطمه(س) عاجز هستیم، ما از معرفت آن درجة بالایی که خداوند متعال رضایش را در رضایت او و غضبش را در غضب او گذارده است عاجز هستیم، عاجز هستیم از معرفت این مخلوق ربانی و حورای انسانی، او کیست؟...
امیرمؤمنان حضرت علی(ع) در شب دفن پیکر مبارک حضرت فاطمه(س) میفرمایند:
أمّا حزنی فسرمد و أمّا لیلی فمسهّد.( امالی المفید، ص 281)
حزن و اندوهم همیشگی شد و خواب بر من حرام گشت.
بهتر است بدانیم کسی که این جمله را بیان میکند دنیا و آخرت را شناخته و هر دو آنها را زیر پایش گذاشته است! چرا که اوست که فاطمه(س) را میشناسد. ملاحظه کنید هنگامی که برجنازة حضرت نماز میخواند چه میفرماید. آنچه برای او در کنار پیکر همسرش اتفاق افتاد، هیچ کجا رخ نداده است، نمیتوانیم بیشتر از این بگوییم. از مصباح الأنوار در بحارالانوار حدیثی از ابی عبدالله الحسین(ع) نقل شده است. که حضرت فرمودند:
إنّ أمیرالمؤمنین(ع) غسل فاطمة(س) ثلاثاً و خمساً، و جعل فی الغسلة الخامسة الآخرة شیئاً من الکافور، و أشعرها مئزراً سابغا دون الکفن، و کان هو الذی یلی ذلک منها، و هو یقول: أللّهمّ إنّها أمتک، و بنت رسولک، وصفیّک و خیرتک من خلقک، أللهّمّ لقنها حجتّها، و أعظم برهانها، و أعل درجتها، و اجمع بینها و بین أبیها محمد(ص). فلمّا جنّ اللیل غسّلها علیّ، ووضعها علی السریر، و قال للحسن: أدع لی أباذر فدعاه، فحملا إلی المصلّی، فصلّی علیها ثم صلّی رکعتین، و رفع یدیه إلی السماء فنادی: هذه بنت نبیک فاطمة ، أخرجتها من الظّلمات إلی النور، فأضاءت الارض میلا فی میل!(مقتل حسین خوارزمی، ج1، ص 86 ؛ بحارالأنوار، جلد 43، ص 214)
امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه(س) را سه بار و پنج بار غسل دادند، در آخر غسل پنجم مقداری از کافور استفاده کردند و مئزری بر بدن آن حضرت پوشاندند و سپس فرمودند: خدایا، فاطمه از آنف تو و دختر رسول توست، صفی و برگزیدة خلق توست، حجتش را به او نشان ده و مقام او را عالی گردان و بین او و پدرش جمع کن... و آن هنگام که شب شد، علی(ع) او را غسل داد و بر تختی خوابانید و رو به حسن کرد و گفت: اباذر را بیاور، و او آمد. حضرت فاطمه(س) را به سوی محراب حمل کرد و دوباره دو رکعت نماز به جا آورد، سپس دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: این دختر پیامبرت فاطمه است، او را از ظلمات خارج و به سوی نور هدایت فرما. در آن هنگام منطقهای از زمین نورانی شد.
جمله آخر حضرت به چه معناست؟ ملاحظه بفرمایید، این جمله مجمل بیان شد، ممکن نیست جز برای غیرخدا این جمله گفته شود، میفرماید: خداوندا! فاطمه(س) را از این دنیای تاریکیها گرفتی و به سوی نور، نور آسمانها و زمین فرستادی.
ملاحظه بفرمایید که خداوند متعال دعای امیرالمؤمنین را اجابت فرمود. مثل اینکه خداوند به حضرت فرمود: بله، همانگونه که روح او را از نور پروردگارش خلق کردم او را به سوی نور فرستادم. و هنوز سخنان حضرت امیر(ع) تمام نشده بود که خداوند او را تصدیق نمود و نقطة نوری از بدن طاهر حضرت فاطمه(س) قسمتی از زمین را نورانی کرد.
این چه معنایی میدهد؟ به این معناست که «إنّالله و إنّا إلیه راجعون» برای همه است، ولی فاطمه(س) به نور خدا پیوست، نوری که از آن خلق شده بود.
این مقام فاطمه است... روحش به نور خداوندی پیوست و اینگونه آن جهان از بدن طاهری که از عالم ظلمانی به عالم روحانی شتافت استقبال نمود.
این فاطمه است که به آن مقام رسید. که «إنّ الربّ لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها.» بهتر است که در اینجا به مناسبت اشارهای کنیم به آنچه که بخاری در روایت صحیحهای از عایشه آورده است که او گفت:
فاطمه(س) دختر رسول الله غضبناک شد و [یکی از صحابه] روی برگرداند، بعد از آن طولی نکشید که درگذشت.(صحیح بخاری، ج 4، ص 41.)
و از دیگری روایت کرده است که:
حضرت فاطمه(س) به علی(ع) وصیت کرده بود که او را مخفیانه دفن کند و آنها را از محل دفن او آگاه نسازد.
از این اعترافات میشود به نتیجهای رسید که دو مقدمه دارد. مقدمة اول همان است که اهل سنت میگویند که إنّ الله لیغضب لغضبها و همچنین میگویند که فاطمه(س) از آن صحابه غضبناک شد و از او روی برگرداند و در حالی که از او غضبناک بود درگذشت پس غضب خدا بر او حلال گشت و مقدمة دوم این است که خداوند میفرماید:
و من یحلل علیه غضبی فقد هوی.(سورة طه (20)، آیة 81.)
و هرکس مستوجب خشم من گردید همانا خوار و هلاک خواهد شد.
از بزرگترین نعمتهایی که قادر متعال به بندگان خود عنایت فرموده آن است که بتوانند بدون هیچ واسطه و با فراقت بال با او سخن بگویند، آدابی گریبان گیرشان نباشد و بی هیچ نگرانی دست به دامانش شده و از او هر چه میخواهند بخواهند.
استاد حسین انصاریان در کتاب ارزشمند «شرح دعای کمیل»(1) مطالب ارزشمندی پیرامون این مهم بیان داشته اند که نوشتار زیر بخشی از آن را تشکیل می دهد .
دعا ، وسیله جلب اعتناى خدا و زمینه جذب رحمت الهى به سوى دعا کننده است . اعتنا و نظرى که سفره شقاوت را از خیمه حیات انسان برمى چیند و مائده سعادت و خوشبختى را براى او مى گستراند .
خداوند متعال، نزدیک بودن خود با بندگانش را با بیانی بی بدیل چنین بازگو می کند:
( وَإِذا سَأَلَکَ عِبَادى عَنِّى فَإِنّى قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعَانِ . . . )(2)
« هنگامى که بندگانم در رابطه ى با من از تو سئوال کنند ، (پاسخش این است که) من یقیناً نزدیکم ، دعاى دعا کننده ای که مرا بخواند مستجاب مى کنم » .
دعاى مستجاب
در زمان منصور بن عمار که از زمره عارفان بود ثروتمندى مجلس معصیتى آراست ، چهار درهم براى خرید وسائل پذیرایى به غلامش داد و او را روانه بازار کرد .
غلام در راهى که به سوى بازار مى رفت به مجلس منصور بن عمار گذشت ، گفت : بایستم و گوش فرا دهم که منصور بن عمار چه مى گوید ؟ شنید منصور براى فردى تهى دست از مجلسیان خود چیزى طلب مى کند و مى گوید : کیست که چهار درهم انفاق کند تا چهار دعا در حق او کنم ؟ غلام پیش خود گفت : چیزى بهتر از این نیست که چهار درهم را به جاى خرید طعام و شراب براى اهل معصیت به او دهم تا در حق من چهار دعا کند .
چهار درهم را به منصور پرداخت و گفت : چهار دعا در حق من کن . منصور گفت : به چه امورى نسبت به تو دعا کنم ؟ دعایت را بیان کن . گفت :
اول : دعا کن که خدا مرا از اسارت بندگى و بردگى نسبت به اربابم آزاد کند .
دوم آن که : خواجه مرا توفیق توبه عطا فرماید .
سوم آن که : عوض این چهار درهم انفاق شده را به من عطا کند .
چهارم آن که : مرا و خواجه ام و اهل مجلس خواجه ام را مورد آمرزش قرار دهد .
منصور ، چهار دعا کرد و غلام با دست تهى به سوى خواجه بازگشت .
خواجه گفت : کجا بودى ؟ غلام گفت : اى خواجه ! چهار درهم دادم و چهار دعا خریدم . خواجه گفت : چهار دعا کدام است ؟ غلام گفت : دعاى اول این که : از قید بردگى آزاد شوم . خواجه گفت : تو در راه خدا آزادى . دوم آن که : تو اى خواجه توفیق توبه از گناه یابى . خواجه گفت : توبه کردم . سوم آن که : خدا عوض چهار درهم را به من عطا فرماید . خواجه چهار درهم به او داد . چهارم آن که : خداى مهربان من و تو و اهل مجلس را بیامرزد . خواجه گفت : آنچه بر عهده من بود بجا آوردم ، آمرزش من و تو و اهل مجلس از عهده من بیرون است . خواجه شبانه در عالم رؤیا صداى هاتفى را از جانب حق شنید که : اى بنده ! تو با این فقر و مسکنت به وظیفه خود رفتار کردى ، حاشا به کرم ما که با وجود کرم بى پایان به وظیفه خود عمل نکنیم ، ما تو را و غلامت و تمام اهل مجلس را آمرزیدیم .
ورود بر خداى کریم
مردى حکیم از گذرگاهى عبور مى کرد ، دید گروهى مى خواهند جوانى را به خاطر گناه و فساد از منطقه بیرون کنند و زنى از پى او سخت گریه مى کند . پرسیدم این زن کیست ؟ گفتند : مادر اوست . دلم رحم آمد ، از او نزد جمع شفاعت کردم و گفتم : این بار او را ببخشید ، اگر به گناه و فساد بازگشت بر شماست که او را از شهر بیرون کنید .
حکیم مى گوید : پس از مدتى به آن ناحیه بازگشتم ، در آنجا از پشت در صداى ناله شنیدم ، گفتم شاید آن جوان را به خاطر ادامه گناه بیرون کردند و مادر از فراق او ناله مى زند . در زدم ، مادر در را باز کرد ، از حال جوان جویا شدم . گفت : از دنیا رفت ولى چگونه از دنیا رفتنى ؟ وقتى اجلش نزدیک شد گفت : مادر همسایگان را از مردن من آگاه مکن ، من آنان را آزرده ام و آنان مرا به گناه شماتت و سرزنش کرده اند ، دوست ندارم کنار جنازه من حاضر شوند ، خودت عهده دار تجهیز من شو و این انگشتر را که مدتى است خریده ام و بر آن « بسم اللّه الرحمن الرحیم » نقش بسته است با من دفن کن و کنار قبرم نزد خدا شفاعت کن که مرا بیامرزد و از گناهانم درگذرد . به وصیتش عمل کردم ، وقتى از دفنش برمى گشتم گویى شنیدم : مادر برو آسوده باش ، من بر خداى کریم وارد شدم(3) .
توبه بدنبال توبه
عطار در « منطق الطیر » روایت مى کند : مردى پس از گناه و معصیت توفیق توبه یافت ، پس از توبه بر اثر غلبه هواى نفس دچار معصیت شد ، بار دیگر توبه کرد ولى توبه خود را شکست و گرفتار گناه شد تا جایى که به عقوبت و جریمه و مکافات و کیفر بعضى از گناهانش مبتلا شد و به این حقیقت آگاهى پیدا کرد که عمرش را به بى حاصلى تباه کرده و نزدیک به رحلت شده به خیال توبه افتاد ، ولى از خجالت و شرمسارى روى توبه نداشت و چون دانه گندم روى تابه سرخ شده از آتش در سوز و گداز بود ، تا وقت سحر از منادى غیبى شنید : اى گنهکار خداى مهربان مى فرماید : چون اول توبه کردى تو را بخشیدم ، وقتى توبه شکستى در حالى که مى توانستم از تو انتقام بگیرم مهلتت دادم تا توبه کردى و توبه ات را پذیرفتم تا بار سوم که توبه شکستى و خود را در معصیت غرق کردى ; اکنون اگر به خیال توبه هستى توبه کن که باز توبه ات را مى پذیرم(4) .
دعاى راه گم کرده را پاسخ مى دهند
عطار در « منطق الطیر » روایت مى کند : شبى حضرت روح الامین در سدرة المنتهى قرار داشت ، شنید از جانب خداى مهربان نداى لبیک مى آید ، ولى ندانست این لبیک در جواب کیست . خواست شایسته شنیدن لبیک را بشناسد ، در تمام آسمان و زمین کسى را نیافت . ملاحظه کرد از پیشگاه حضرت حق پیاپى جواب لبیک مى رسد .
دوباره نظر کرد اثرى از چنان بنده اى که سزاوار مقام جواب باشد نیافت ، عرضه داشت : الهى ! مرا به سوى بنده اى که پاسخ ناله اش را مى دهى راهنمایى کن . خطاب رسید : به خاک روم نظر انداز . نظر کرد دید بت پرستى در بتخانه روم در حالى که چون ابر بهار مى گرید بتش را صدا مى زند .
جبرئیل از مشاهده این واقعه در جوش و خروش آمد ، عرضه داشت : حجاب از برابرم برگیر ، که چگونه است که بت پرستى بت خود را ستایش مى کند و او را به زارى مى خواند و تو از روى لطف و رحمت جوابش را مى گویى ! خطاب رسید : بنده ام دلش سیاه شده به این خاطر راه را گم کرده ، ولى چون مرا از کیفیت راز و نیازش خوش آمد جواب مى گویم و به پاسخش لبیک مى سرایم تا به این وسیله راه را پیدا کند . در آن هنگام زبان او به خواندن خداى مهربان گشوده شد !! (5)
تغییر نام از دفتر تیره بختان به دیوان نیک بختان
صاحب « تفسیر فاتحة الکتاب » که یکى از مهم ترین کتابهاى عرفانى و علمى است و به قلم یکى از دانشمندان پس از عصر فیض کاشانى نوشته شده روایت مى کند : در بنى اسرائیل عابدى بود دامن انقطاع از صحبت خلق درچیده و سر عزلت در گریبان خلوت کشیده بود . چندان رقم طاعت و بندگى در اوراق اوقاتش ثبت کرده بود که فرشتگان آسمانها او را دوست گرفتند و جبرئیل که محرم اسرار پرده وحى بود در آرزومندى زیارت و دیدار او از حضرت حق درخواست نزول از دایره افلاک به مرکز خاک نمود . فرمان رسید : در لوح محفوظ نگر تا نامش را کجا بینى .
جبرئیل نظر کرد نام عابد را مرقوم در دفتر تیره بختان دید ، از نقشبندى قضا شگفت زده شد ، عنان عزیمت از دیدار وى باز کشید و گفت : الهى ! کسى را در برابر حکم تو طاقت نیست و مشاهده این شگفتى ها را قوت و نیرو نمى باشد .
خطاب رسید : چون آرزوى دیدن وى را داشتى و مدتى بود که دانه این هوس در مزرعه دل مى کاشتى اکنون به دیدار او برو و از آنچه دیدى وى را آگاه کن .
جبرئیل در صومعه عابد فرود آمد ، او را با تنى ضعیف و بدنى نحیف دید ، دل از شعله شوق سوخته و سینه از آتش محبت افروخته ، گاهى قندیلوار پیش محراب طاعت سوزناک ایستاده و زمانى سجّادوار از روى فروتنى به خاک تضرّع و زارى افتاده .
جبرئیل بر وى سلام کرد و گفت : اى عابد ! خود را به زحمت مینداز ، که نام تو در لوح محفوظ داخل صحیفه تیره بختان است .
عابد پس از شنیدن این خبر چون گلبرگ تازه که از وزش نسیم سحرى شکفته شود ، لب خندان کرد و چون بلبل خوش نوا که در مشاهده گل رعنا نغمه شادى سراید زبان به گفتن « الحمد للّه » به حرکت آورد .
جبرئیل گفت : اى پیر فقیر ! با چنین خبر دلسوز و پیام غم اندوز تو را ناله « انّا للّه » باید کرد نعره « الحمد للّه » میزنى ؟! تعزیت و تسلیت روزگار خود مى باید داشت ، نشانه تهنیت و مسرّت اظهار مى کنى !!
پیر گفت : از این سخن درگذر که من بنده ام و او مولا ، بنده را با خواهش مولا خواهشى نباشد و در پیش ارادت او ارادتى نماند ، هرچه خواهد کند ، زمام اختیار در قبضه قدرت اوست ، هرجا خواهد ببرد ، عنان اقتدار در کف مشیت اوست هرچه خواهد کند ، « الحمد للّه » اگر او را براى رفتن به بهشت نمى شایم ، بارى براى هیمه دوزخ به کار آیم !
جبرئیل را از حالت عابد رقت و گریستن آمد ، به همان حال به مقام خود بازگشت . فرمان حق رسید در لوح نگر تا ببینى که نقاش ( یَمْحُوا اللّهُ ما یَشَاءُ وَ یُثْبِتُ )(6) چه نقش انگیخته و صورتگر ( وَیَفْعَلُ اللّهُ ما یَشاءُ )(7) چه رنگ ریخته ؟
جبرئیل نظر کرد نام عابد را در دیوان نیک بختان دید . وى را حیرت دست داد ، عرضه داشت : الهى در این قضیه چه سرّى است و در تبدیل و تغییر مُجرمى به مَحرمى چه حکمت است ؟
جواب آمد : اى امین اسرار وحى و اى مهبط انوار امر و نهى ، چون عابد را از آن حال که نامزد وى بود خبر کردى ننالید و پیشانى جزع بر زمین نمالید ، بلکه قدم در کوى صبر گذاشت و به حکم قضاى من رضا داد ، کلمه « الحمد للّه » بر زبان راند و مرا به جمیع محامد خواند ، کرم و رحمتم اقتضا کرد که به برکت گفتار « الحمد للّه » نامش را از گروه تیره بختان زدودم و در زمره نیک بختان ثبت کردم(8) .
الهى رحمتت دریاى عام است *** وز آنجا قطره اى ما را تمام است
اگر آلایش خلق گنهکار *** در آن دریا فرو شویى به یکبار
نگردد تیره آن دریا زمانى *** ولى روشن شود کار جهانى
خداوندا ! همه سرگشتگانیم *** به دریاى گنه آغشتگانیم
ز سر تا پا همه هیچیم در هیچ *** چه باشد بر همه هیچیم بر هیچ
همه بیچاره مانده پاى بر جاى *** بر این بیچارگىّ ما ببخشاى
---------------------------------------------------------------
1 – این کتاب ارزشمند بر روی سایت قرار دارد و در اختیار دوستداران معارف اهل بیت(ع) می باشد.
2 – بقره / 186 .
3 ـ تفسیر روح البیان : 1 / 337 .
4 ـ انیس اللیل : 45 .
5 ـ انیس اللیل : 46 .
6 ـ رعد : 39 .
7 ـ ابراهیم : 27 .
8 ـ تفسیر فاتحة الکتاب : 107
در تاریخ وفات حضرت زهرا (ع) نیز اختلاف است عدهاى از علماء شیعه و سنى وفات فامه زهرا (ع) را 75 روز (38) و عده اى 95 روز بعد از وفات پیامبر (ص) مىدانند. (39)
یکى از مواردى که موجب اختلاف شده این است که در خط کوفى تقطه گذارى وجود نداشته است. واز این رو خمس و سبعون (75 روز) و خمس و تسعون (95 روز) هر دو یکسان نوشته مىشده که در خواندن و قرائت آن اشتباه پیش آمده است.
با توجه به اینکه وفات پیامبر (ص) در روز دوشنبه 28 صفر سال یازدهم هجرى قمرى مطابق 7 خرداد سال 11 ه.ش اتفاق افتاد بنابر گفته اول (75 روز) تاریخ وفات فاطمه (ع) 13 جمادى الاولى سال یازدهم ه.ق مطابق هفدهم مردادماه سال 11 هجرى شمسى و بنابر گفته دوم (95 روز) تاریخ 3 جمادى الاخر سال 11 ه.ق مطابق با ششم شهریور سال 11 هجرى شمى مىباشد البته گفتههاى دیگر در تاریخ وفات حضرت زهرا هست اما فاصله 75 روز یا 95 روز با نظر اهل بیت (ع) هماهنگ است از این رو ما را با دیگر گفتهها کارى نیست. با توجه به قرائنى چند آنچه صحیحتر مىنماید 95 روزاست. (40) .
-------------------------------------------------------------
1. طبقات ج 8 ص 18- سنن بیهقى ج 4 ص 34- ذخائر العقبى ص 53- بحار الانوار ج 43 ص 189.
2. بحار الانوار ج 43 ص 192.
3. سلمى همسر ابى رافع کنیز پیامبر (ص) بود که حضرت وى را آزاد فرموده بود بعدها افتخار خدمتگزارى به فاطمه را یافات و به خاطر تشابه اسمیش به اسماء برخى تاریخ نگاران این جریان را به اسماء نسبت دادهاند ر.ک. به پاورقى ج 43 ص 181 بحار الانوار.
4. مسند الامام احمد بن حنبل ج 6 ص 163- حلیة الاولیاء ج 2 ص 43- ذخائر العقبى ص 43- اسدالغابه ج 5 ص 590- امالى مفید ص 172.
5.شاید هم خود سلمى!.
6. بحار الاوار ج 43 ص 186.
7. بحار الاوار ج 43 ص 192.
8. طبقات ابن سعد ج 8 ص 18.
9. کشف الغمه بحار الانوار ج 3 ص 185 و 189 و 184.
10. تفسیر فرات بن ابراهیم ص 215- رجال کشى ص 4- اختصاص ص 5.
11. بحار الانوار ج 43 ص 183.
12. طبقات ج 8 ص 18.
13. انساب الاشراف.
14. بحار الانوار ج 43 ص 193.
15. دلائل الامامه ص 46.
16. اصول کافى ج 1 ص 458- کشف الغمه - دلائل الامامه ص 47 امالى مفید ص 165- درنهج البلاغه بطور خلاصهتر یاد شده خطبه 194 نهج البلاغه فیض ص 651 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 10 ص 265.
17. بحار الانوار ج 43 ص 216.
18. کامل ابوالعباس مبرد ج 4 ص 30.
19. بحار الانوار ج 43 ص 182.
20. دلائل الامامه ص 46.
21. دلائل الامامه ص 46.
22. کشف الغمه عیون المعجزات ص 47.
23. نگاه کنید به تصاویر شماره 7و8.
24. طبقات ج 8 ص 20 تذکرة الخواص.
25. مقاتل الطالبین ص 48 و 49- کشف الغمه ج 1 ص 586- تاریخ یعقوبى ج 2 ص - 255 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 16. ص 14.
26. کشف الغمه ج 1 ص 586 مناقب ابن شهر آشوب ج 4 ص 44 ارشاد مفید ص 192- فتوح ابن اعثم ج 4، ص 208.
27. نهج البلاغه فیض ص 652- خطبه 195.
28. اصول کافى ج 1 ص 458.
29. من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 341.
30. بحار الانوار ج 43 ص 188- منتقى علامه حلى - مراة العقول ج 1 ص 39.
31. بحار الانوار ج 43 ص 185.
32. مکه مکرمه مدینه منوره ص 160.
33. وفاء الوفاء ج 2 ص 469 و ص 906.
34. قرب الاسناد ص 161- بحار الانوار ج 10 ص 192.
35. دفنت فى بیتها فلما زادت بنو امیة فى المسجد صارت فى المسجد» . اصول کافى ج 1ص 461 عیون اخبار الرضا ج 1 ص 311 مناقب ابن شهر آشوب ج 3 139 مراة العقول ج 5 ص 349- معانى الاخبار ص 268.
36. ریاحین الشریعه ج 2 ص 93.
37. الدرة الثمینه فى اخبار المدینه ص 359 و 360 نگاه کنید به تصویر شماره 9.
38. اصول کافى ج 1 ص 458 الامامه و السیاسه ج 1 س 20 دلائل الامامه ص 45 کشف الغمه.
39. روایتى از امام باقر (ع) .
40. ر.ک به مصباح المتهجد ص 732 مصباح کفعمى ص 511 اقبال سید بن طاوس ص 623- دلائل الامامة ص 45 بحار الانوار ج 43 ص 170 و 180- منتخب التواریخ ص 102 منتهى الامال ص 99.