محبوب ترینِ کارها نزد خدا، شادمان ساختن مؤمن است، از طریق برطرف ساختن گرسنگی اش و یا زدودن اندوهش . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حیات پرفروق حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)3

اخلاق و رفار و صفات زین العابدین(ع)

امام علیه السّلام همچون سلف صالح و خلفت پاکش از تمام محاسن و محامد اخلاقى بهره جامع داشت، و ازهرگونه عیب و نقصى در زیمنه اخلاقو سائر شئون حیات پاک بود.

هیچ برخورد و حادثه و مصیبتى آن حضرت را از تجلّى دادن حسنات الهى بازنداشت، و وى را به سیّئات اخلاقى آلوده نکرد.

1. برخورد آن مایه الهى با مردى تندخو

مردى از نزدیکانش به آن حضرت دشنام داد و ناسزا گفت، حضرت جواب وى را نداد تا به بدگوئیش پایان داد و رفت. آنگاه آن منبع فیض به دوستانش رو کرد و فرمود: شنیدید به من چه گفت؟ من دوست دارم مرا همرهى کنید تا پاسخ مرا به وى بشنوید.

عرضه داشتند: با تو مى آئیم. حضرت حرکت کرد و در حالى که قدم بر مى داشت این آیه را قرائت مى کرد:

وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ.(10)

... و آنانکه خشم را فرو مى خورند، و از مردم گذشت کننده اند; و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.

براى ما معلوم شد که حضرت کارى به دشنام دهنده ندارد. چون به در خانه آن مرد رسیدیم، حضرت فرمودند: به صاحب خانه بگوئید على بن الحسین است. صاحب منزل در حالیکه نگران تلافى بود و در این داستان شکّى نداشت، به در خانه آمد. حضرت به او فرمودند: لحظاتى قبل مطالبى را درباره من گفتى، اگر در من وجود دارد، به خاطر آن از حضرت حق طلب مغفرت مى کنم، اگر در من نیست و تو اشتباه کردى، براى تو عفو و بخشش مى خواهم!!

صاحب خانه پیشانى حضرت سجّاد را بوسید، و عرضه داشت: یابن رسول اللّه آنچه گفتم در تو نبود، این منم که باید مورد عفو حقّ قرار بگیرم.

2. رفتار با آسیب دیدگان از جذام

در حال سواره بر جمعى گذشت که گرفتار بیمارى خطرناک و مهلک جذام بودند و کسى حاضر نبود با آنان نشست و برخاست کند!!

آنان سفره غذا انداخته و مى خواستند مشغول خودرن شوند، تا حضرت را دیدند وى را با غذا خوردن با خود دعوت کردند.

فرمود: اگر روزه نبودم پیاده مى شدم و کنار سفره شما مى نشستم. چون به منزل رسید دستور داد غذائى مخصوص آماده کنند، سپس همه جذامیان را به خانه خواست و همراه آنان سر یک سفره نشست، و از آنان بدینگونه دلجوئى فرمود.

3. گذشت عجیب امام از استاندار معزول

هشام بن اسماعیل از طرف عبدالملک مروان به استاندارى مدینه منصوب شد.

مقام ریاست او را به دایره غرور و کبر و ستم و ظلم کشید، حقّ را ناحقّ کرد، و هر چه در توان داشت به میدان آورد. از افرادى که ازاو رنج بسیار و آزار فراوان دیدند حضرت زین الابدین علیه السّلام بود.

پس از مدّتى از مقامش عزل شد. استاندار جدید مدینه به نام وَلید، ماموریّت یافت استاندار قدیم را در برابر مردم به ستونى ببندد، تا هر کس بخواهد آزارهاى او را تلافى کند بتواند!

در چنان حالى مى گفت تمام وحشت من از برخورد با زین العابدین است، زیرا وى را زیاد آزار داده ام.

امام در آن هنگام به یاران و دوستانش فرمود، به هیچ صورت متعرّض وى نشوید، آنگاه به دیدن هشام بن اسماعیل رفت و فرمود: پسر عمو از آنچه برایت پیش آمده ناراحتم، آنچه دوست دارى از من بخواه که من در اجابت درخواست تو مضایقه ندارم. هشام بن اسماعیل فریاد زد: اَللّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ(11)

4. از تو درامانم

وجود مقدّسش، روزى یکى از خدمتکارانش را دوبار صدا زد، از پاسخ دادن خوددارى کرد. چون بار سوّم جواب داد، حضرت فرمود: صداى مرا در دوبار گذشته نشدنیدى؟ عرضه داشت: چرا، فرمود: چرا جوابم را نمى دادى؟ گفت: یابن رسول اللّه از سیاستت در امان بودم. امام چهارم زبان به شکر گشود و به پیشگاه حقّ عرضه داشت: خدا را سپاس که مملوکان من خودشان را از این بنده ربّ در امان مى بینند.

5. اینهمه عنایت از کجاست

خانواده هاى فقیرى در مدینه بودند که از وسائل زندگى و خورد و خوراک آنچه کم داشتند تأمین مى شد، ولى نمى دانستند اینهمه لطف و مرحمت و اینگونه مهر و عنایت از کجاست. چون زین العابدین علیه السّلام شهید شد و تمام آن برنامه ها به تعطیلى رسید، دانستند که منبع آنهمه فیض و فضیلت حضرت سجّاد علیه السّلام بود!

6. دیونت بر عهده من است

زید بن اُسامة بن زید به وقت مشاهده آثار مرگ به سختى گریست. حضرت سجّاد در حالى که ناظر وضع او بود، سبب گریه و ناله او را پرسید. عرضه داشت: پانزده هزار درهم بدهکارم، آنچه از من مى ماند خلإ قرضم را پُر نمى کند. حضرت فرمود: تمام دیونت بر عهده من است، از گریه خوددارى کن که هم اکنون به هیچ کس بدهکار نیستى. آنگاه به اداى دَین زید اقدام کرد و او را از سختى حقّ النّاس نجات داد.


7. در مسیر مسجد

در شبى سرد غلامى از غلامانش آن حضرت را در مسیر مسجد دید در حالیکه جبّه و لباس و عمامه اى از خز بر سر داشت و با خوشبوترین عطرخود را زینت داده بود. عرضه داشت: مولاى من در این ساعت با این وضع و شکل کجا مى روى؟ فرمود: مسافر مسجد جدّم رسول خدایم، تا برنامه ازدواج با حورالعین را براى خود فراهم آورم...

چه نیکوست که تمام مسلمانان براى رفتن به مسجد جهت انجام نماز جماعت علاوه بر نیّت خالص، از بهترین لبس و خوشبوتریت عطر استفاده کنند، تا در برخورد با یکدیگر غرق در نشاط و انبساط گشته، و محلّ عبادت هم بطور دائم از بهداشت و طهارت برخوردار باشد.




نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 10:2 صبح )
»» حیات پرفروق حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)2

شخصیّت زین العابدین(ع)

وجود مقدّس او از جانب حضرت ربّ العزّه به عنوان چهارمین اختر تابناک امامت، براى اینکه تمام عالمیان در همهّ شئون جنابش را براى یافتن سعادت دنیا و آخرت اُسوه و سرمشق قرار دهند، انتخاب شد، و همین مسئله در باز شناساندن شخصیت و عظمت حضرت در تمام جهات حیات کافى است.

خواهر زاده اش مى گوید: به تشویق فاطمه دختر حضرت سیّد الشهداء در مدار خدمت آن جناب برآمدم، هرگز در کنارش ننشستم مگر اینکه باب خیرى به رویم باز شد، یا از خشیت آنجناب از حضرت حقّ دلم غرق خشیت شد، یا دانشى پاک و علمى با منفعت از آن منبع فیض و کرامت آموختم.(7)

ابن شهاب زُهرى مى گوید: بهترین فردى که از بنى هاشم یافتیم، حضرت زین العابدین علیه السّلام بود.

سعید بن کلثوم مى گوید: خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم، سخن از وجود مقدّس امیرالمؤمنین به میان آمد، امام ششم آنچنان که حقّ على علیه السّلام بود از آنجناب تمجید کرد، و حضرتش را به بهترین صورتى که لیاقت داشت ستود، سپس فرمود:

به خدا قسم هرگز حرامى نخورد تا عمرش پایان گرفت، و از دو برنامه اى که رضاى حقّ در آن بود سخت ترینش را براى عمل انتخاب کرد. حادثه اى براى رسول خدا پیش نیامد، منگر اینکه آنحضرت را به عنوان تکیه گاه براى رفع حادثه خواست. جز او کسى همانند رسول خدا طاقت عبادت نداشت. به وقت عمل بمانند کسى بود که بین بهشت و جهنّم است، ثواب حق را امید داشت، و از عذابش خائف بود. در راه رضاى حق و دورى از عذاب فردا از کارکرد روزانه اش و عرق پیشانى مبارکش هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. غذاى اهلش روغن و سرکه و خرماى بهم انباشه بود. لباسى جز لباس کرباس نداشت، اگر آستینش اضافه مى آمد، قیچى مى خواست و آن را مى برید. در میان فرزندان و اهل بیتش در لباس و فقه زندگى نظیر علىّ بن الحسین علیه السّلام نبود.(8)

دقّت د راحادیث و روایات نقل شده از آن حضرت، و توجّه به عمق دعاهائى که از آنجناب رسیده، و نظر به اعمال و اخلاق آن چشمه فیض الهیّه و دریاى کرامت ربّانیّه، نشان دهنده شخصیّت الهى و چهره ملکوتى آن اُسوه فضیلت و الگوى حقیقت و سعادت است.

زُهْرى مى گوید: همراه با حضرت سجّاد علیه السّلام برخوردى با عبدالملک بن مروان داشتیم، آثار عبادت در چهره امام چهارم عبدالملک را به تعجّب انداخت، و برنامه حضرت با پروردگار براى او بسیار بزرگ جلوه کرد.

به حضرت عرضه داشت: از چهره ات آثار زحمت و کوشش و عبادت و بندگى سنگین آشکار است، در صورتى که عاقبت به خیرى در پرونده شما ثبت است، و تو پاره تن رسول خدائى، براى تو نسبت به اهل بیت و مردم زمانه فضل عظیم است، آنچه از علل برترى و دانش و بینش و ورع و دین به شما عنایت شده به اخدى جز رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام داده نشده!

عبدالملک مدح و ثنا و تعریف و تجیدش را از حضرت قطع نکرد، تا امام چهارم به او فرمود: «آنچه را گفتى از من نیست، بلکه عنایت و الطاف الهى به این بنده درگاه حقّ است، جلوه اى است از تأیید و توفیق حضرت دوست; به من بگو با کدام قدرت و با چه قوّت به اداى شکر این همه نعمت برخیزم؟ رسول خدا آنقدر به عبادت و نماز ایستاد تا قدمهایش ورم کرد. چنان در مدار روزه قرار گرفت که آب دهانش خشک شد. به حضرت عرضه داشتند: یا رسول اللّه مگر نه این است که گذشته و آینده ات بر اساس خبر حضرت حق در قرآن غرق در مغفرت است، پس این همه زحمت در عرصه عبادت چیست؟

پاسخ داد: نمى خواهید بنده شاکرى باشم؟ خدا را شکر و سپاس که مرا به عبادت و اطاعت برگزیرده، و در دایره امتحان توفیقم داد، در دنیا و آخرت سپاس را مختصّ او مى دان. به خدا قسم اگر اعضایم قطعه قطعه شود، و پیه چشمم به سینه ام بریزد، قدرت اِقدام به عُشرى را اعشار از یک نعمت از تمام نعمت هاى عنایت شده او را، که شماره کنندگان از شمارشش عاجزند، و حمد حامدان به آن نمى رسد، ندارم. نه بخدا قسم که ترک شکرش نکنم، به اندازه اى که روز و شب، و در خلوت و آشکار مرا در این حال ببیند.

اگر حقوق واجبه اهل بیتم و خاصّ و عام مردم نبود، و من ور به ادایش نبودم، هر آینه به چشم به آفرینش مى نگریستم و به قلب به حضرت اللّه، تا وجود مقدّس او بر من قضاوت کند که او بهترین حاکم است أ» آنگاه حضرت سجاد گریه کرد و عبدالملک هم به گریه حضرت گریست، سپس فرمود: «چقدر فاصله است بین کسیکه در طلب آخرت است و براى به دست آوردن آن مى کوشد، و کسیکه متوجّه دنیاست و برایش مهم نیست مال و مقام از کجا مى آید، و در آخرت هیچ نصیبى ندرد»!!(9)

عبداللّه مبارک مى گوید: به مکّه مى رفتم، کودکى را بین هفت تا هشت سال دیدم که سبکبال و سبکبار، به سوى حرم روان است. پیش خود گفتم: طفلى خردسال این بیابانها را تا مکّه چگونه سپرى مى کند. به نزدش شتافتم و بدو گفتم: از کجا مى آئى جواب داد: از نزد خدا. گفتم: کجا مى روى؟ گفت: به سوى خدا. گفتم: این بیابان مخوف را با چه کسى طى کردى؟ گفت: با خداى نیکوکار. گفتم: راحله ات کو؟ گفت: زادم تقوى، راحله ام قدم، و قصدم حضرت مولاست. گفتم: از چه طایفه اى؟ گفت: مطلّبى. گفتم: فرزند که هستى؟ گفت: هاشمى ام. گفتم: واضحتر بگو. گفت: علوى فاطمى ام. گفتم: شعر سروده اى؟ گفت: آرى. گفتم: بخوان. اشعارى به مضمون زیر خواند:

«مائیم که واردین بر چشمه کوثریم; تشنگان لایق را از آن آب سیراب کرده و درصحراى محشر از آنان حمایت مى کنیم; هیچ کس جز از طریق ما به رستگارى نرسیده; و آنکس که زادش رابطه با ماست بیچاره و بدبخت نشد; آن که با ایمان و عملش ما را خوشحال کرد، از جانب ما مسرور مى شود، و هر کس با ما به دشمنى و مخالفت برخاست، در اصل و ریشه اش خلل است، و آنکس که حقّ مسلّم ما را غصب کرد، در قیامت سروکارش با حضرت ربّ العزّه است»!!

او پس از خواندن آن اشعار از نظرم ناپدید شد. به مکّه رفتم، حجّم را بجا آوردم. در بازگشت، جمعى را در بیابان دیدم دایره وار نشته اند. سرکشیدم ناگهان آن چهره پاک و با عظمت را دیدم. پرسیدم: این موجود والا کیست؟ گفتند: علىّ بن الحسین.

اخلاق و رفار و صفات زین العابدین(ع)

امام علیه السّلام همچون سلف صالح و خلفت پاکش از تمام محاسن و محامد اخلاقى بهره جامع داشت، و ازهرگونه عیب و نقصى در زیمنه اخلاقو سائر شئون حیات پاک بود.

هیچ برخورد و حادثه و مصیبتى آن حضرت را از تجلّى دادن حسنات الهى بازنداشت، و وى را به سیّئات اخلاقى آلوده نکرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 10:0 صبح )
»» حیات پرفروق حضرت امام زین العابدین(علیه السلام)1

ولادت زین العابدین(ع)

وجود مقدس حضرت سجّاد علیه السلام بنا بر أشهر روایات در روز پنجشنبه برابر با پنجم ماه با عظمت شعبان، در سال سى و هشتم هجرى به دو سال قبل از شهادت حضرت مولى الموالى امیرالمؤمنان علیه السلام در شهر مدینه، از پدرى با کرامت چون حضرت ابوعبدالله الحسین، سیّد الشهداء علیه السّلام، و مادرى با عظمت به نام سُلافة از خاندانى اصیل و ریشه دار که امیرالمؤمنین وى را مریم نامید متولّد شد.

به خاطر چنین پدر و مادرى و اینگونه اصل و ریشه اى آن حضرت را ابن الخیرتین مى گفتند.

پیشواى مؤمنان، امام عارفان، قطب اهل تقوا، على علیه السلام به فرزند بزرگوارش در تعریف و تمجید از همسرش فرمود:

وَهِىَ اُمُّ اْلأوْصِیاءِ الذُّرِّیَّةِ الطَّیِّبَةِ:

فرزندم! همسرت سلافه، مادر امامان معصوم بعد از تو، و ریشه ذریّیّه پاک و پاکیزه اوست.

 

نام و لقب و کنیه زین العابدین(ع)

نام نامى و اسم گرامى آن حضرت على است، که از بعضى از روایات استفاده مى شود، در اولاد پسر، بزرگ ترین فرزند حضرت حسین علیه السّلام است، و دو فرزند پسر دیگر آن حضرت نیز على نام داشتند که به ترتیب معروف به على اکبر و على اوسط و على اصغرند.

سبب اینکه حضرت حسین علیه السّلام نام هر سه فرزند پسر خود را على انتخاب کرد، عشق عجیبى بود که به پدربزرگوارش امیرالمؤمنین داشت و هم درسى بود که به امّت اسلام داد که در انتخاب نام فرزندان، بهترین نام و با معناترین اسم را برگزینند، تا به هنگام صدا کردن فرزندان، چهره هاى پاک الهى در ذهن آنان و شنوندگان دیگر تداعى شود، باشد که از این رهگذر جرقّهة اى به قلوب بزند، و از شعله آن روح و جان به اوصاف اولیاء الهى متّصف شود.

آن حضرت به خاطر حالات و روحیّات و کمالات و اعمال و اخلاق و اوصاف و واقعیّاتى که داشتند ملقّب به القاب زیر شدند، القابى که معناى آن در تمام شئون هستى آن حضرت تجلّى داشت:

سیّد العابدین، زین الصالحین، وارث علم النّبیّین، وصىّ الوصیّین، خازن وصایا المرسلین، امام المؤمنین، منارالقانتین و الخاشیعن، متهجّد، زاهد، عابد، عدل، سجّاد، بَکّاء، ذوالثَّفِنات(1)، امام الاُمّة، أبوالأئمّة، حبیب، زکىّ امین، زین العابدین.

در اینکه آنحضرت را زین العابدین مى گویند دو روایت جالب در بهترین کتب حدیث آمده:

1ـ عمران بن سلیم مى گوید: هر گاه زُهرى از علّى بن الحسین مطلبى نقل مى کرد، مى گفت: مرا زین العابدین روایت کرد. یکبار سفیان بن عُیَیْنه به او گفت: از چه جهت او را زین العابدین مى گوئى؟

پاسخ داد از سعید بن مسیّب شنیدم که رسول خدا فرمود:

به روز قیامت، فریاد کننده اى آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟ (یُناد مُنادٍ: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟)

چنان مى بینم که فرزندم علىّ بن الحسین با تمام وقار و سکون در میان مردم محشر برارى رسیدن به جایگاهش قدم بر مى دارد.

همین روایت را کتاب پرقیمت «علل الشرایع» صدوق از طریق على بن ابراهیم قمّى، از ابن عبّاس، از رسول الهى حکایت مى کند.(2)

2ـ سحرگاهى در حالت عبادت و مناجات بود، مناجاتب عاشقنه، و عبادتى خالصانه، ابلیسى به صورتى وحشتناک در برابرش مجسّم شد تا روى را از حال خوشى که با محبوبش داشت باز دارد، آن حضرت کمترین توجّهى به آن شبح هولناک و چهره ترس آور نکرد، به قیام و قعود و به ذکر و مناجاتش ادامه داد، که ناگهان شنید گوینده اى از طرف غیب، سه مرتبه فریاد زد: أنْتَ زَیْنُ الْعابِدینَ حَقّا!!(3)

عبادت زین العابدین(ع)

به هنگامى که وضو مى گرفت، رنگ مبارکش به زردى مى گرائید. زمانى اهل بیت بزرگوارش از او پرسیدند: چرا به وقت وضو اینچنین مى شوى؟ پاسخ داد: مى دانید آماده ایستادن در برابر چه مولایی هستم؟!

چون به نماز مى ایستاد لرزه بر اندامش مى افتاد!! در جواب کسى که از حضرت پرسید این چه حال است؟ فرمود: به وقت مناجات و عبادت در پیشگاه محبوبم این حالت به من دست مى دهد.

روزى در اطاقى که در حال سجده بود آتش افتاد، بیم آن مى رفت که شعله آتش تمام اطاق را بگیرد، ناگهان فریاد زدند: پسر پیامبر! آتش آتش!!

اهل خانه آتش را خاموش کردند و آن عاشق پاکباخته هنوز در سجود بود، چون از عبادت فارغ شد، عرضه داشتند: چه علّتى شما را از توچّه به حریقى که به اطاق افتاد بازداشت؟ فرمود: آتش آخرت!!

روایتى بس مهم در باب کیفیّت عبادت عابدان بن مضمون زیر از آنحضرت نقل شده:

إنَّ قَوْماً عَبَدُواللّهَ رَهْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ; وَ آخَرینَ عَبَدُوهُ رَغْبَةً، فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ; وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوااللّهَ شُکْراً، فَتِلْکَ عِبادَةُ الاْحْرارِ(4)

گروهى خداوند را از ترس عذاب بندگى مى کنند، این عبادت غلامان و بردگان بزدل است. جمعى حضرت دوست را از شوق رسیدن به بهشت عبادت مى کنند، این کار تاجران است. و عدّه اى وجود مقدّس او را محض شکر و اینکه آنجناب لایق عبادت است، پرستش مى نمایند و این عبادت آزدگان است.

عبادت آنجناب عبادت آزاد از ترس و شوق بود، او با تمام هستى و وجودش خداوند را محض خداوندیش مى خواست، در هیچ عبادتى از حضرت معبود توقّع اجر و مزد نداشت، و به خاطر ترس از عذاب به هیچ عبادتى قیام نکرد!!

اگر نافله روز به خاطر کار زیاد از دستش مى رفت، به وقت شب به قضاى آن برمى خواست، و به فرزندانش مى فرمود: این برنامه بر شما واجب نیست، ولى من دوست دارم هر یک از شما به برنامه شایسته اى عادت کرد آن را از دست ندهد، اگر در زمان معیّنش نتوانست بجاى آورد، به وقت دیگر آن را قضا کند!

«کشف الغمّه» مى گوید: در هر بیست و چهار ساعت هزار رکعت نماز به جاى مى آورد، و چون صبح مى شد از هیبت حق غش مى کرد، و آنچنان از خود بیخود مى شد که وقتى باد می وزید او را همچون خوشه گندم به راست و چپ حرکت مى داد!!

امام باقر علیه السّلام مى فرماید: پدرم حضرت سجّاد، نعمتى از نعم الهى را یاد نکرد مگر اینکه سجده آورد. آیه اى از قرآن که در آن مسئله سجده بود قرائت نکرد مگر همراهش به سجده آمد. رنجى از او برطرف نگشت مگر اینکه به خاطر آن سجده کرد، از نماز واجبى فارغ نشد جز اینکه آن را به سجده پیوند داد، و موفّق به اصلاح اختلاف بین دو نفر گشت مگر اینکه به خاطر توفیقش به آن کار بر خدا سجده کرد. در جمیع مواضع سجودش اثر سجود آشکار بود، به همین خاطر پدرم را سجّاد نامیدند!(5)

در حالات الهى آن حضرت آمده: بسترش خوشحالیش از برنامه هاى حق بود، و فرشش نشاطش در عبادت، دوستش تصدیق نسبت به حقایق، و خلوصش خودداری اش از غیر رضاى ربّ، تکیه گاهش سجّاده، و پوشش قبرش بود!

لحافش اصرارش در بندگى و مناجات، و خواب و چرتش قیام و خضوع و خشوع نسبت به پروردگار، و حرفه اش سوخت در عشق ربّ!

تجارتش زیارتِ خانه حقّ و حرم پیامبر، و بازارش شوق به خدمت، و بوى خوشش مهر و محبّت، و حرفه اش طاعت، و لباسش عزّت، و سلاحش صلاح، و مرکبش زمین، و عادتش ظهور نیروهاى ملکوتى درونى، و سرمایه اش گرسنگى، و آرزویش سفر به آخرت، و خوشنودیش در لقاء و وصال حضرت محبوب بود.(6)

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:55 صبح )
»» مظلومیت حضرت سجاد(ع) در مهجوریت «صحیفه

آنچه شیعیان بدان معتقدند و شالوده تفکرات خویش را مبتنی بر آن میدانند این است که هر یک از معصومین(ع) در انجام وظائف خویش و در مقابله با جو حاکم بر جامعه زمان خود و با پیروی از فرمان حضرت حق، سیاستی خاص اتخاذ می کردند.

از میان امامان معصوم، حضرت امام زین العابدین(ع) جایگاه ویژه و منحصر به فردی داشته اند که به واسطه موقعیت حاد فکری و سیاسی حاکم، با استعانت از حضرت حق(عز و جل) و با تمسک به زبان دعا - این سلاح بی بدیل اهل ایمان و حربه شیطان شکن اهل عرفان – به راهنمایی جامعه انسانی پرداختند.

هم اکنون مجموعه کلمات نورانی آن سرور عابدان و امام زاهدان با عنوان «صحیفه سجادیه» در اختیار اهل ایمان و دوستداران معرفت است. اما با این حال آنچه نمی توان انکار کرد، مهجوریت این زبور آل محمد است.

انزوای «صحیفه سجادیه» را می توان امتداد مظلومیت حضرت زین العابدین(ع) دانست که البته اکنون با عنایت حضرت احدیت و تلاش اهل معرفت، این انزوا در حال کاهش است و تبلور روز افزون این گنجینه ارزشمند بیش از پیش مشاهده می شود.

استاد حسین انصاریان در مقدمه کتاب ارزشمند «دیار عاشقان» که شرحی بسیط و پژوهشی بر صحیفه سجادیه است به بیان مطالبی پیرامون این کتاب ارزشمند و لزوم توجه بیشتر به آن توسط تمام اقشار جامعه اسلامی پرداخته اند:

«صحیفه سجادیه خزانه پر گوهر سلطان مُلک و ملکوت، حاکم عرصه گاه ناسوت و لاهوت، امیرکشور جلال و جبروت، فرمانروای جهان صدق و عشق مولای عارفان روشن دل و پیشوای عاشقان عامل، وجود مقدس حضرت سجاد(ع) است.

این خزانه دارای گنج‌های حکمت است  و هر آنچه برای رشد و کمال انسان لازم است در این منبع گنجانده شده.

صحیفه، مدرسه ایست، که معلم آن امام چهارم(ع) است و این معلم است که با این کتاب، جهانیان را در تمام اعصار درس می‌دهد، و هر کسی را در حد توان و قدرتش و به اندازه تکلیف و استعدادش به مقامی که باید برسد می‌رساند.

صحیفه، دریای پرخروش فیض الهی است، که لؤلؤ و مرجاتش از شمارش بیرون و اشیاء پرقیمتش از حد احصا خارج است.

صحیفه، خورشید پر فروغی است که چون نهال وجود انسان در پرتو تابنده‌اش قرار گیرد تبدیل به شجره طیبه گردد.

صحیفه، آفتاب پر حرارت الهی است، که از مشرق وجود حضرت زین العابدین برای تربیت درخت وجود انسان طلوع کرده، و تا عمق ابدیت از فروغ بخشی باز نخواهد ماند!!

صحیفه، میزان سنجش سره از ناسره، حق از باطل، نور از ظلمت، درستی از نادرستی، حیات از مرگ، دنیا از آخرت و سلامت از مرض است.

صحیفه، چشمه فیض الهی، نجات دهنده از تباهی، رها کننده انسان ازگمراهی است.

صحیفه، معلم حکمت، منبع معرفت، جاذب رحمت، ایجاد کننده محبت، سازنده شخصیت، به وجود آورنده و رساننده انسان به مقام با عظمت قرب و معیّت است.

صحیفه، طبیب حاذق، محبوب قلب صادق، آرامش جان عاشق، عذرای دل را وامق، روشنگر مغارب و مشارق، کاشف حقایق، دوای درد نفوس ناطق، کوبنده منافق، و به حقیقت چشمه فیاض حضرت خالق است.

صحیفه، آرام جان پاکبازان، محرک قلب تیز پروازان، نوای نای دلنوازان، قدرت نفس جوانمردان، عشق عاشقان، عرفان عارفان، پناه بی پناهان، راز دل رازداران، آه دل مستمندان به وقت شامگاهان، مناجات پرشور سحر خیزان و سرمایه روح امیدواران است.

صحیفه سجادیه، خزانه پرگوهری است، که با کمال تأسف تاکنون ناشناخته مانده و آنطور که شایسته این کتاب با عظمت است، از آن استفاده نشده و شرح جامعی که قابل استفاده تمام مردم باشد، برای این دریای بی ساحل معنوی فراهم نیامده.

اکثریت شیعه دوازده امامی، چنان که از نهج البلاغه عظیم بی‌خبرند، از صحیفه عزیز نیز در غفلت‌اند!!

در کنار دریایی بی کرانند ولی تشنه‌اند، در جنب‌ بزرگترین گنجینه معارفند ولی بی‌خبرند، از غنی‌ترین معدن حکمت و علم و بزرگ‌ترین منبع دانش و بینش برخوردا‌ر‌ ولی تهیدستند.

آنقدر که به دنیای خود می‌رسند، از آخرت اطلاع نمی‌گیرند؛ و در حدی که به جسم می‌پردازند، احوالی از قلب و روح و نفس نمی‌پرسند، به اندازه‌ای که برای آبادی شکم و پاسخگوئی به شهوت اقدام  می‌نمایند، به معنا و معنویت و به مقام و شخصیت خود توجه نمی‌کنند.

بعد از گذشت پانزده قرن از طلوع صحیفه هنوز اکثریت مردم در تاریکی جهل نسبت به این سرمایه بی نظیر الهی بسر می‌برند.

دقت در دعاهای صحیفه سجادیه، این معنی را به انسان نشان می‌دهد که واجب شرعی و عقلی است که صحیفه بزرگ باید در حوزه‌های علمی شیعه و در مدارس فرهنگی، جزء کتب اصولی درسی شود و برجستگان با هنری برای تعلیم این فرهنگ پرفروغ تربیت شوند.

صحیفه باید در دانشگاههای اسلامی، به عنوان یکی از مهمترین منابع درسی مورد استفاده قرار گیرد، تا در سایه آن در هر رشته‌ای از علم، متخصصانی با فضیلت، و فارغ‌التحصیلاتی با کرامت، و اندیشمندانی دلسوز، و دانشمندانی متعهد تحویل جامعه گردد.

لازم است مراجع دینی در پایان درس فقه و اصول هر روز خود فصولی از صحیفه را به شاگردان مکتب حق القاء نمایند، تا پس از طی مراحل فقه و اصول، افرادی عابد و زاهد، بینا و بصیر، خبیر و علیم، قوی و آگاه، مخلص و خالص، شیفته و سوخته، عارف و عاشق در جامعه ظهور کنند!

واجب است گویندگان مذهبی بخشی از سخنان خود را در وقت تبلیغ بخصوص ایام محرم و صفر و ماه مبارک رمضان در محور معارف صحیفه قرار دهند، تا مستمعان بزرگوار از خواسته‌های ناب حق آگاه شده و به حسنات الهیه آراسته گردند،  و نیز بر هر امام جماعتی لازم است بعد از نماز جماعت یا بین دو نماز فرازهائی از این کتاب گرانبها را بر مردم نمازگزار بخواند، باشد که از این مائده الهی نصیب قابل توجهی به آنان برسد.بر اندیشمندان آگاه و متفکران بینا و محققان توانا فرض است که در شرح و تفسیر این کتاب همت گمارند و از این طریق به کشف حقایق این منبع ناشناخته نائل آیند، باشد که به انسان و انسانیت خدمتی شود.  

بر آنان که از نعمت‌ مال در حدود اسلامی آن برخوردارند، لازم و واجب است بینایان راه را در تفسیر مفصل این کتاب تشویق کنند، و آنان را با بذل مال خود، جهت انجام امور چاپی و پخش این منبع فیض حق به تعداد مسلمانان جهان، امیدوار و دلگرم سازند، که یکی از بهترین و ارزنده‌ترین نقاط خرج مال و انفاق در راه خدای متعال این نقطه روشن و این گذرگاه پر قیمت است. بدون شک اگر این کتاب به دست عالمان آگاه، و متخصصان والا، و حکیمان دانا، تفسیر و تحلیل شود، و به بهترین صورت و با زیباترین کیفیت چاپ شود و به دست مردم برسد، نیکوترین اثر تربیتی را در وجود مردم خواهد گذاشت، و از این مسیر هزاران نفر به راه آشتی با حق و حقیقت در خواهند آمد، و چه بسا که جرقه ‌ها و بارقه‌های آتشین این کتاب از زشت کارترین افراد، نیکوکارترین انسانها به وجود آورد. مگر با یک جرقه الهی پسر یزید ریاحی ، حر الهی نشد! مگر با یک بارقه ربانی که از طریق قرآن جهید هولناک‌ترین دزد سرگردنه بهترین عارف و معلم عرفان نشد! مگر بازیگری شهوت ران، و غرق شده‌ای در لهو و لعب، با نسیمی که از قلب موسی بن جعفر به او رسید عابد و زاهد زمانه نشد؟!

برای چه پس از این همه و برهان و این همه مصادیقی که قرآن روایات و تاریخ نشان می‌دهد معطل نشسته‌ایم؟»

در هر صورت توجه به این کتاب ارزشمند و یادگار آن حضرت نیازمند برنامه ای اساسی است. در این باره توجه به مناجات های عاشقانه حضرت سجاد(ع) می تواند راهگشایی برای آشنایی بیشتر جامعه ما با زیبایی های بی بدیل این کتاب باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:53 صبح )
»» مظلومیت حضرت سجاد(ع) در مهجوریت «صحیفه»2

مناجات زین العابدین(ع)

وجود مقدّس حضرت سجّاد علیه السّلام، در تمام لحظات عمرش در مناجات و دعا بود، مسئله غرق بودنش در دعا و مناجات آنقدر عجیب است، که در هر کجا و در هر زمان نام مقدّسش برده شود; گریه و زارى، اصرار و الحاح، دعا و مناجات به ذهن شنونده تداعى مى کند.

مناجات خمس عشر، دعاى بسیار بسیار عرفانى ابوحمزه ثُمالى در سحر ماه مبارک رمضان، قطعاتى از زیارت امین اللّه و پنجاه و چهار دعاى «صحیفه» دورنمائى از حالات درون آن حضرت، و نورانیّت قلب و جان آنجناب است.

در این مجال به چند بخش از مناجاتهاى آنجناب اشاره مى شود، باشد که ما منغمران در چاه طبیعت، و گرفتار ذلّت و شیطنت، در این مسیر الهى قرار بگیریم.

1- اصمعى ادیب معروف مى گوید: شبى در طواف کعبه بودم، جوانى خوش منظر را دیدم که به پرده خانه آویخته بود، و اینچنین با حضرت معبود مناجات مى کرد:

«دیده ها به خواب رفت، ستارگان بر صفحه دل انگیز آسمان برآمدند، پادشاه حىّ و قیّوم توئى، سلاطین و دنیاداران در به روى مردم بستند، و بر ابواب کاخها و خانه هاى خود پاسبان گماشتند، تاکسى به وقت شب به آنان رجوع نکند، ولى درهاى رحمت تو به روى گدایان باز است، سائلى چون من به امید ارحم الراحمینى». سپس اشعارى به مضمون زیر زمزمه کرد:

«اى آنکه به تاریکى شب دعاى بیچاره را اجابت مى کنى! اى آن که گره از کار بسته مى گشائى! میهمانانت به دور خانه ات درخوابند، امّا تو اى نگهدارنده تمام کائنات بیدارى، به مناجاتى که به آن امر فرموده اى برخاسته ام، به حرمت بیت و حرم به گریه ام رحمت آور، که اگر گنهکار بیچاره را مشغول عفو و بخششت نکنى، پس چه کسى باید به فریاد او برسد»؟

به دنبال صاحب ناله رفتم، و وى را با پاى جان جستجو کردم دیدم وجود مقدّس حضرت سجّاد، امام زین العابدین علیه السّلام است!(1)

2ـ طاووس فقیه مى گوید: وجود مبارک حضرت علىّ بن الحسین امام سجّاد را در حرم امن الهى دیدم که از سر شب تا به سحر در طواف و عبادت و نماز شب بود، چون مسجد الحرام و اطراف بیت را خلوت دید، گوشه چشم به آسمان انداخت و اینچنین با محبوب محبّان و معروف عارفان و معشوق عاشقان به مناجات برخاست:

«الهى ستارگان آسمان ناپدید شدند، دیده ها به خواب رفت، پیشگاهت براى ورود گدایان آماده است، گدائى چون من به اشتیاق غفران و رحمتت به درگاهت روى آورده، او امیدوار است که در قیامت از زیارت رسول مکرّمت محرومش ننمائى».

سپس چون ابر بهار از دیدگانش اشک بارید و به محضر حضرت دوست عرضه داشت:

«پروردگارا، از باب مخالفت به معصیت برنخاستم، و به هنگام گناه تردیدى نسبت به تو در دلم نبود، به عذاب و جریمه ات جاهل نبودم، و از عقوبتت روى گردانى نداشتم، این نفس بد اندیش بود که با من خدعه کرد، این دلگرمى درونم به ستّاریّت تو بود که مرا در لغزش انداخت؟ اکنون آن که مرا از عذابت برهاند کیست؟ به کدام ریسمان محکم چنگ بزنم اگر رابطه ات را با من قطع کنى؟ افسوس بر من به وقتى که مرا در پیشگاهت براى محاکمه حاضر کنند، آن زمانى که سبکباران را اجازه عبور دهى، و حمّالان گناه را به چاه جهنّم دراندازى، در آن روز در صنف سبکبارانم، تا نجات یابم، یا زیر بار سنگین گناهانم تا در عذاب درافتم؟ آه و حسرت بر من که به موازات طول عمرم بر گناهم افزوده شد و در مقام توبه برنیامدم، چرا زمان حیاى از پروردگارم به من نمى رسد»؟

سپس گریست و اینچنین زمزمه کرد:

«آیا مرا به آتش جهنّم مى سوزانى، اى منتهاى آرزوى من! اگر چنین باشد پس امید و عشقم به تو چه مى شود؟!

مولاى من با اعمال زشت و پست به پیشگاهت رو کرده ام و اقرار مى کنم که در میان بندگانت گنهکارى چون من وجود ندارد»!!

باز به سختى گریست و عرضه داشت:

«از هر عیب و نقصى منزّهى، مردم آنچنان به معصیت و گناه بر مى خیزند گوئى از دیده تو دورند، و تو چنان نسبت به آنان بردبارى که گویا گناهى مرتکب نشده اند. آنگونه با برنامه هاى نیکویت به خلق محبّت مى کنى که گویا به آنان نیازمندى، در حالیکه وجود مقدّست از همه هستى و عناصرش بى نیاز است».

پس از آن به زمین افتاد و با حلى عاشقانه و غیر قابل وصف به سجده رفت. به او نزدیک شدم، سرش را به زانو گذاشتم، و چنان گریستم که اشکم به صورت پاکش ریخت، سر از زانویم برداشت و به حال نشسته درآمد و گفت: کیست که مرا از محبوبم به برنامه دیگر مشغول کرد؟

عرضه داشتم: طاووسم، اى پسر رسول خدا این گریه و فرید و این ناله و زارى و این جزع و فزع چیست؟ این ما عاصیان و خطاکاران هستیم که باید اینچنین به پیشگاه حضرت دوست بنالیم، شما چرا؟ شمائى که پدرت حضرت سیّد الشهداء و مادرت فاطمه و جدّت رسول خدا علیهم السّلام است؟

به من متوجّه شد و فرمود: آه آه  اى طاووس سخن پدر و مادر و جد را رها کن، خداوند بهشت را براى مطیع نیکوکار آفریده گر چه سیاه حبشى باشد، و نشنیدى: جهنّم را براى گنهکار مقرّر فرموده گرچه فرزند قرشى قلمداد شود، مگر این آیه را

فَإذا نُفِحَ فِى الصُّورِ فَلا اَنْسَابِ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ وَ لا یَتَسائَلُونَ!(2)

چون در صور دمیده شود، پس در آنروز هیچگونه خویشاوندى اى میان آنها برقرار نیست، و از یکدیگر سؤال و درخواست نتوانند نمود.

به خدا قسم در قیامت جز عمل صالحى که پیش فرستاده اى، برنامه اى دیگر برایت سودمند نیست!!(3)

3ـ طاووس فقیه مى گوید: حضرت سجّاد را در حِجِ اسماعیل دیدم نماز مى خواند و مى گوید:

عُیِیْدُکَ بِبابِکَ، أسیرُکَ بِفِنائِکَ، مِسْکینُکَ بِفِنائِکَ، سائِلُکَ بِفِنائِکَ، یَشْکُو إلَیْکَ، ما لا یَخْفى عَلَیْکَ، لا تَرُدَّنى عَنْ بابِکَ:(4)

بنده اى کوچک به پیشگاه توست، اسیرى فانى، زمین گیرى فانى، گدائى فانى در درگاه تست، از آنچه بر تو مخفى نیست به تو شکایت دارد، عنایت کن او را از خانه رحمتت مران.

4ـ امام صادق علیه السّلام مى فرماید: حضرت باقر بر پدر بزرگوارش امام سجّاد وارد شد، او را در عبادت آنچنان دید که از کسى سابقه نداشت: از بیدارى زیاد رنگش زرد شده، و گوئى از شدّت گریه چشمش سوخته بود، و پیشانى مبارکش از زیادى سجود زخم آورده، و از کثرت قیام قدمش ورم داشت. حضرت باقر چون این حالات را دید7 نتوانست از گریه خوددارى کند. امام سجّاد در فکر بود، ناگهان به فرزندش رو کرد، و فرمود: این اوراقى که عبادات على علیه السّلام بر آن ثبت است بیاور، براى آن جناب اوراق را آوردم، کمى از آن را خواند سپس با ناراحتى زمین گذاشت و فرمود: چون کسى قدرت دارد همانند علىّ بن ابیطالب عبادت کند؟!(5)

5ـ شبى در حال عبادت و مناجات بود، یکى از فرزندانش افتاد و دستش شکست، اهل خانه فریاد زدند، همسایه ها آمدند، با کمک هم طبیب شکسته بندى آوردند، دست کودک را بست. چون صبح شد دست طفل را به گردنش آویخته دید، پرسید: این چه وضع است؟ حادثه را در حالى که به خاطر غرق بودنش در مناجات توجّه نفرموده بود به او خبر دادند.(6)

6ـ آن حضرت چون به مناجات و راز و نیاز و عبادت و نماز بر مى خواست چهره اش رنگ به رنگ مى شد، و قیامش براى عبادت و راز و نیاز قیام عبد ذلیل در برابر مولاى جلیل بود، از خشیت حق که معلول آگاهى قلب او نسبت به حضرت ربّ العزّه بود، اعضایش مى لرزید، و نمازش در هر بار نماز وداع بود، که گوئى پس از آن دیگر مهلت نماز ندارد!(7)

این همه محصول قلب پاک و دل عرشى حضرت سجّاد، و معرفت والاى آن حضرت نسبت به مقام قدس ربّ العالمین بود.

--------------------------------------------------------

1 - مناقب : 4 / 150.

2 – مومنون / 101.

3 – بحار الانوار : 46 / 81.

4 – مناقب : 4 / 148.

5 – 7 – مناقب : 4 / 159.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:53 صبح )
»» انسان 3

اسلام آگاه به انسان

تنها مکتبى که به تمام زوایاى حیات انسانى آگاه است ، مکتب سعادت بخش اسلام است .

اسلام ، در بعد معنوى اجازه تحمل ریاضت هاى غیر منطقى و سخت گیرى هاى زیان بخش را نمى دهد .

اسلام ، براى رشد بعد معنوى ، سلسله مسائلى را به عنوان عبادات ، و سلسله برنامه هایى را که تحت عنوان حسنات اخلاقى براى تزکیه نفس ، ارائه کرده و در بعد مادى ، انسان را به هر کار با منفعتى تشویق کرده است .

اسلام ، در تمام امور مربوط به ترقّى و رشد انسان ، از نظر شخصى و اجتماعى سخن دارد ، به عنوان نمونه در فصل مسائل اقتصادى ، ابوابى تحت عناوین باب الصناعة ، باب التجارة ، باب المزارعة دارد .

اسلام ، به مسئله کشاورزى در درجه اول ، و صنعت و تجارت در درجه بعد اهمیت داده است ، و پیامبر بزرگ اسلام به نشانه احترام عمیقش به مسئله کار و کارگر ، در بازگشت از یک سفر ، دست کشاورزى را بوسید .

اسلام ، طلب هر علمى که در جهت رشد معنویت و مادیّت انسان نقشى ایفا مى کند را به عنوان فریضه اعلام کرده است .

اسلام ، دست انسان را در آبادکردن زمین و استخدام نیروهاى طبیعت و ذخایر آن باز گذاشته ، و از طرفى در راه انتخاب چگونگى زندگى انسانى ، او را به خود وانگذاشته ; بلکه در این مرحله او را مقیّد به پیمودن راه و روش معیّنى نموده است . راه و روشى که در آن انسان به خود حق هیچ گونه تجاوزى به حق دیگر را نمى دهد .

اسلام ، پیمودن راه معنویت بر اساس راهنمایى هاى وحى ، و تلاش براى به دست آوردن روزى ، و ازدواج و تشکیل خانواده جهت به دست آوردن آرامش و تولید نسل ، و بهره گیرى از زندگى را بر انسان واجب نموده است .

روى گرداندن از ازدواج را روى گرداندن از هدف نبوت دانسته و فرموده :

اَلنِّکاحُ سُنَّتِى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِى فَلَیْسَ مِنِّى(4) .

« ازدواج سنّت من است ; کسى که از سنّت من سرپیچى کند از من نیست » .

و محبت کردن به همسر و فرزندان را از بهترین عبادات به حساب آورده است .

دنبال زراعت و صنعت و تجارت رفتن را مطابق با جهاد فى سبیل الله دانسته، و براى کار و کارگر ارزشى بس والا قائل شده است .

اسلام ، بدخلق و کسى که دچار سیّئات اخلاقى است را از خود ندانسته ، و معاشرت با آلودگان به رذائل را به خاطر حفظ حدود انسانیت انسان ، ممنوع اعلام کرده است .

اسلام ، براى بُعْد تفکّر و تعقّل آنچنان ارزش قائل شده که در قرآن مجید نزدیک به هزار آیه در این زمینه نازل کرده و بابى در کتاب هاى روایى مستقل تحت عنوان « باب العقل و الجهل » که مستند بر هزاران روایت است را تنظیم نموده است .

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرماید :

فِکْرَةَ ساعَة خَیْرٌ مِنْ عِبادةِ سِتِّینَ سِنَة(5) .

اندیشه در کار ، دوربینى و تعقل، ارزشش با شصت سال یا بنا بر نقل روایات دیگر با یک سال عبادت برابر است .

اسلام ، در بُعْد اخلاق ، سفارش به عفو و گذشت از برادران دینى ، رعایت توجه به یتیمان ، دستگیرى از مستمندان ، رسیدگى به درد دردمندان ، حفظ آبروى مسلمانان ، رعایت حقوق پدر و مادر و همسایگان نموده است، و در این زمینه ها به خوشبختى خانواده و جامعه کمک شایانى کرده است .

و در بعد اندیشه و روح و جسم ، انسان را از راهنمایى تنها نگذاشته ، و همه جا به دنبال ایجاد سعادت براى انسان است .

اسلام ، براى تأمین خیر دنیا و آخرت مردم آمده ، و به طور مکرر پیامبر عزیز اسلام (صلى الله علیه وآله) هدف از رسالت خود را چنین بیان مى کند :

اِنّى قَدْ جِئْتُکُمْ بِخَیْرِ الْدُّنْیا وَالاْخِرَةِ(6) .

« من براى تأمین خیر دنیا و آخرت شما مبعوث به رسالت شده ام » .

کوتاه سخن اینکه : اسلام براى تأمین نیازهاى انسان ، چه در زمینه مادى و چه در زمینه معنوى ، وظایف و مسئولیت هاى مهمى را معین کرده که با به کار گرفتن آن ، مشکلات شخصى و اجتماعى قابل حل و در پرتو عمل به آن ، سعادت نصیب انسان خواهد شد .

-----------------------------------------------------------------

1 ـ نمونه بارز تأسیس یکى از راه هایى که به شکست انجامید ، تئورى « فروید » بود که تنها راه درمان دردهاى روانى را در عدم سرکوب کردن غریزه جنسى دانست که سرانجام پس از جلب توجه بسیارى از شهوتران هاى هرزه ، تمام سردمداران فرهنگ فرویدیسمى آثار مخرّب این نظریّه حیوانى را درک کردند و به بن بست عجیبى گرفتار آمدند و خود اعتراف کردند که :

اکنون که 20 سال از طرح نظریّه فروید مى گذرد آنقدر اوضاع زندگى ملت هاى عامل به این فرضیّه ، نابسامان است که اگر بخواهیم به وضع 20 سال قبل برگردیم حداقل باید 40 سال زحمت بکشیم وتلاش مستمرى در برگرداندن روح انسانى مبذول داریم(گفتار فلسفى).

2 ـ آل عمران (3) : 19 .

3 ـ من لا یحضره الفقیه : 4/334 ، باب میراث اهل الملل ، حدیث 5719 ; وسائل الشیعه : 26/14 باب 1 ، حدیث 32383 .

4 ـ بحار الانوار : 100/220 ، باب 1 ، حدیث 23 ; جامع الاخبار : 101 ، فصل 85 .

5 ـ کنز العمال : 3/106 .

6 ـ بحار الانوار : 18/191 ، باب 1 ، حدیث 27 ; شرح نهج البلاغه : 13/210 .

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:52 صبح )
»» انسان2

عقیده دانشمند مصرى

دانشمند شهید مصرى در کتاب « الاسلام و مشکلات الحضاره » که تحت عنوان « فاجعه تمدن » ترجمه شده است مى نویسد :

« عوامل مهم و اساسى انحراف بشر ، و نابودى ویژگى هاى انسانى او ، و دچار آمدنش به انواع مشکلات را باید در مسائل زیر جستجو کرد :

 

1ـ جهل و غفلت

به رغم گسترش علوم مادى و صنایعى که بر اساس اصول فنى پیشرفته استوار است ، جهل ما نسبت به انسان فوق العاده مى باشد ، و به همین علت هنوز نتوانسته ایم از پیش خود ، نظامى که شامل همه جوانب زندگى انسان و متناسب با طبیعت و فطرت وى باشد ترسیم کنیم . بدون شک در آینده نیز از وضع چنین نظام متقن و بر اساس فطرت و طبیعت عاجز خواهیم بود .

البتّه نیاز به وضع چنین نظامى نداریم ; زیرا خالق انسان چنین نظام حکیمانه اى را تحت عنوان دین اسلام ، براى هدایت همه جانبه انسان وضع کرده است .

( إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الاِْسْلاَمُ )(2) .

« مسلماً دینِ [ واقعى که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند ] نزد خدا اسلام است » .

پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى فرماید :

اَلاِْسْلامُ یَعْلُوا وَلا یُعْلى عَلَیْهِ(3) .

« اسلام ( دین ) برتر است و هیچ ( دینى ) بر او برترى ندارد » .

 

2 ـ اشتباهات

اشتباهات در زندگى انسان ، با توجه به اطلاعات محدود و نادانى فوق العاده وى ، از آن وقت شروع شده است که راه خود را از راهى که پروردگار حکیم

و داناى به فطرت و طبیعت انسان به او نشان داده بود جدا کرد . راهى که جواب گوى همه نیازمندى هاى فطرى و واقعى انسان است . راهى که ویژگى هاى خاص وى را مى پروراند و به ثمر مى رساند . و بالاخره راهى که انسان براى مقام خلیفة اللهى آماده مى کند و استعدادهاى درونى او را بارور مى سازد .

 

3 ـ عدم تناسب تمدن مادى با انسان

کاخ تمدن مادى بر اساس نیازمندى هاى واقعى انسان ، بالا نرفته است و از این نظر به خصایص انسانى، ارزشى قائل نیست و انسان و همه چیزِ او را با معیارهاى ماشینى و حیوانى مى سنجد .

ظهور نتایج ناگوارى از تمدن مادى ، در میان ملت هایى که به آخرین درجه تمدن رسیده اند ، آثار و نتایج شومى که از عدم توجه به انسانیت انسان ، آغاز شده است ، و جامعه بشریت رادر پرتگاه سقوط و نابودى قرار داده نیز بر مشکلات افزوده است » .

آرى! اینها همه از نتایج حکومت شوم مکتب هاى مادیگرى بر انسان است . بدون شک ، جز بابرگشت انسان به راهى که از همه جهت موافق با فطرت و نیازمندى هاى اوست ، مشکلات انسان حل نخواهد شد و به خیر دنیا و خیر آخرت نخواهد رسید .

 

عقیده کارل

« کارل » که از دانشمندان بزرگ این قرن است ، در کتاب « انسان موجود ناشناخته » عقیده دارد :

علم انسان درباره انسان بسیار ناچیز ، و تقریباً مساوى با صفر است .

با این عقل محدود و دانش بسیار ناچیز ، چگونه انسان مى تواند پایه گذار مکتبى باشد که در آن مکتب ، بُعْد روحى و مادى انسان ، آنچنان که شایسته اوست ، رشد کند و به تمام نیازمندى هاى روحى و جسمى او پاسخ گوید .

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:51 صبح )
»» انسان1

بازگشت به انسانیت

از جمله دغدغه های همیشگی بشر ، درک مفهوم انسان و انسانیت است که در واقع دو مفهوم از هم جدا هستند اینکه هر انسانی، انسانیت ندارد و نیز هر آدمی، آدمیت ندارد.

برای درک این مطلب و رسیدن به مفهوم انسان و حقیقت آن (انسانیت) اندیشمندان به تکاپو افتاده و سهم بسزایی در ارائه نظریات در این باره دارند؛ نوشتار زیر که برگرفته از کتاب ارزشمند «بر بال اندیشه» اثر استاد حسین انصاریان است می تواند به درک بهتر اختلاف دیدگاه های مختلف اسلامی و غیر اسلامی در این باره کمک کند.

 

حقیقت انسان

انسانى که خود را شناخته باشد و به موقعیت ، مسئولیت و تکلیف خود آشنا شده باشد و رابطه بین خود و خدا و جهان را یافته باشد ، در مسیر رشد و کمال قرار مى گیرد .

همچنین با تکیه بر عقل تنها ، انسان قدرت شناخت خویش را ندارد ; بلکه لازم است با مراجعه به منطق وحى و سنّت پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) ، به شناخت خود اقدام کند .

 

نظریه مکتب هاى بشرى

بدون شک فرهنگى که از انسان شناخت ندارد ، قدرت راهنمایى او را نداشته و نمى تواند او را به آنچه خیر اوست ، و به آنچه به ضرر و زیان اوست آگاه کند . گرچه فرهنگ هاى مادّىِ تاریخ ، ادعاى شناخت انسان را داشتند و مى گفتند : ما بشر را به آنچه خیر اوست هدایت کرده و از آنچه به ضرر اوست آگاه مى کنیم ; اما گذر زمان ثابت کرد که ادعاى آنان پوچ و فرهنگ آنان جز خسارت و ضرر براى بشر سودى ندارند .

اینان با جهل و عدم شناخت بشر و ندانستن جایگاه و موقعیت حقیقى او ، دست به باز کردن راهى براى درمان دردهاى روحى و روانى انسان زدند ، و هر کس را در آن راه قرار دادند ، غرق در گمراهى و بدبختى نمودند(1) .

این نکته را نباید فراموش کرد که فرهنگ هاى زمینى به بُعد معنوى انسان یا اصلا توجه نداشتند و یا اگر داشتند بسیار کم بوده و نظر آنان به بعد مادى انسان نیز نظر صحیحى نبوده است ; زیرا از میلیون ها سال قبل تاکنون نتوانسته اند به حل مشکلات دنیایى انسان موفق شوند .

 

دستورالعمل هاى باطل

1 ـ مکتب هاى روحى ایران ، یونان قدیم و هندوستان ، به خیال خود ، براى رشد بعد معنوى ، انسان را به اعمال و ریاضت هایى دعوت کردند که منطبق با فطرت طبیعت این موجود پرقیمت نبوده و نیست ، آنان مى گفتند : ترک ازدواج ، دشمنى با زن ، نخوردن گوشت ، معاشرت نداشتن با مردم ، ترک آرایش زندگى ، ترک کار و فعالیت ، گوشه نشینى ، چله گرفتن ، روزه هاى طولانى داشتن و . . . همه باعث رشد جنبه معنوى انسان است ; امّا نه تنها این دستورات نتیجه مثبتى نداشت ; بلکه بشر را از مواهب الهى که علت رشد و کمال او در صورت صحیح به کار گرفتن آن مواهب بود ، محروم مى نمود .

این مکتب هاى به اصطلاح معنوى و عرفانى ، نه اینکه براى انسان به طور صحیح و منطقى کارى صورت نداد ; بلکه او را از خطوط روشن آدمیّت جدا کرده و به عضو فلج و بیکار و سربار تبدیل نمود .

با توجه به اینکه دستورات این گونه مکاتب ، رابطه اى با فطرت طبیعت انسان نداشت ، اکثریت قریب به اتفاق انسان ها از پاسخ گفتن به دعوت اینان خوددارى کردند ; امّا خود به خود این گونه تعلیمات در معدودى از افراد نفوذ کرده و پس از مدتى از ادامه راه باز مى ماند و مجبور به عدم تسلیم نسبت به فرهنگ ها مى شد .

2 ـ در برابر اینان مکتب هاى مادى بودند که براى بشر در امور اقتصادى مانند درآمد ، خرج ، معاشرت ، معامله ، سیاست و ریاست ، حکم به اباحه مطلق دادند ، و حلال و حرامى براى بشر باقى نگذاشتند . قبول کنندگان این گونه مکاتب در نتیجه ، سر از فساد و آلودگى درآوردند و از قدیم تاکنون لکّه هاى ننگى بر صفحات تاریخ بشر به جاى گذاشتند .

 

آثار شوم این فرهنگ

خونریزى ها ، تجاوزات ، مظالم ، جنایات ، خودکشى ها ، دزدى ها ، غصب کردن ها ، کژ خلقى ها ، جنگ هاى خانمان سوز ، به خصوص جنگ هاى اول و دوم جهانى در قرن اخیر ، و از همه بدتر پیدایش استعمار و استثمار ، محصول مکتب هاى مادى قدیم و جدید است ، که حتّى با به کار گرفتن تمام ماشین حساب هاى جهان ، نمى توان جنایات و مظالم هولناک شاگردان مکتب هاى مادى را برشمرد .

کدام شخص مى تواند حدود فساد در تصور ، فساد در عقل ، فساد در علم ، فساد در سیاست ، فساد در نظام خانواده ، فساد در اجتماع و فساد در اخلاق را اندازه گیرى کند ؟

چه کسى مى تواند جنایات بلژیک ، پرتقال ، هلند و فرانسه استعمارگر را از سیصد سال قبل تاکنون ، نسبت به ملت هاى مظلومى که دچار چنگال این گرگان مادى گرا بودند ، برشمارد ؟

شما قدرت دارید مفاسد و مظالم گرگ پیر استعمار ، انگلستان دزد و غارتگر و خائن را نسبت به صدها کشور در طول پنج قرن گذشته بازگو کنید ؟

شما توان دارید ضربه ها ، ضررها ، مفاسد ، جنایات و خونریزى هاى آمریکاى جهان خوار ، این شیطان بزرگ را به ملل مسلمان ، کشورهاى خاورمیانه ، آمریکاى لاتین و آفریقاى مظلوم محاسبه کنید ؟

شما مى توانید مظالم شصت ساله حزب کمونیست شوروى ( سابق ) و شاگردان درنده خوى مکتب مادى ماتریالیستى را نسبت به کل جهان ، عموماً و نسبت به کشورهایى که این هیولاى خطرناک آنان را به بند استعمار کشیده ، خصوصاً بازگو کنید؟ شوروى با تکیه بر مکتب مادى ، ادعا مى کند حامى کارگر ، کشاورز و تکیه گاه انسان گرسنه و مستضعف است و با فئودال و سرمایه دار دشمن خونى است .

 

سؤال بى پاسخ

از این دیو بد سیرت بپرسید : از سال 1357 شمسى تا کنون که سال 1360 است در مدت این سه سال که یک میلیون از برادران مسلمان افغانى ما را به خاک و خون کشیده ، برادرانى که با پاى برهنه و شکم گرسنه و مشت خالى از دین و مکتبشان دفاع مى کنند ، دفاع از مستضعف و کارگر و کشاورز است ؟ زهى بى شرمى . از این یک میلیون کشته کدام یک فئودال و زمین خوار و سرمایه دار بودند؟

در این پنج قرنى که ما در ارتباط با شاگردان مکتب هاى مادى و زمینى در شرق و غرب بوده ایم ، براى نمونه یک حرف راست و یک پیمان و قرارداد با منفعت و یک وعده اجرا شده از این خائنان به انسان و انسانیت ندیده ایم .

 

انتظار مکتب هاى باطل

مکتب هاى روحى ساخته بشر ، و مکتب هاى مادى قدیم و دو مکتب « کمونیسم » و « امپریالیسم » فعلى به خاطر جهلى که به جایگاه انسان دارند ، از انسان وابسته به خود ، حیوانى شرور و درنده اى خطرناک و موجودى ضد حقیقت و دشمن واقعیت ساخته اند .

مکتب هاى روحى در خط تفریط و مکتب هاى مادى در خط افراط ، انسان را به بلاهاى خانمان سوز و ریشه کن دچار کردند .

در این مکتب ها ، انسان و علم و صنعت و تمدن و مدرسه و دانشگاه و کتاب و کتابخانه و سازمان هاى عریض و طویل از قبیل حقوق بشر و عفو بین الملل و . . . همه و همه ابزار حیات و وسیله پیشبرد اهداف شیطانى سردمداران این مکاتب است .

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:50 صبح )
»» بندگی2

همرنگ با حق

در شنیدن کلام خدا ، از طریق قرآن و سخنان پیامبر و گفتار امامان و فقیهان جامع الشرایط ، آدمى آیینه منعکس کننده صفات حق گشته و به قول قرآن به رنگ حق در خواهد آمد :

( صِبْغَةَ اللهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ )(9) .

« [ به یهود و نصارى بگویید :  ]رنگ خدا را [ که اسلام است ، انتخاب کنید  ]و چه کسى رنگش نیکوتر از رنگ خداست ؟ و ما فقط پرستش کنندگان اوییم » .

انسان در صورتى که مستمع کلام حق باشد ، اهل حق و عدل ، نور و روشنایى ، حقیقت و واقعیت ، اصالت و معرفت و اهل شرف و وجدان گشته و مصداق واقعى خلیفة الله خواهد شد .

انسان در صورت فرمان بردن از فرامین خدا ، منبعى از برکت ، ظرفى از

فضیلت ، موجودى وارسته ، بشرى پیراسته و شخصیتى الهى خواهد شد .

ولى در صورت مستمع غیر شدن ، اعم از اینکه مستمع خواسته هاى خود و یا خواسته هاى غیر خود گردد ، منبعى از شر ، موجودى پست ، انسانى رذل ، و ظرفى پر از زشتى ها خواهد شد .

زمانى که انسان از کلام حق جدا شود ، حرکت انتقالى ; یعنى حرکت انسانى و اینکه هر روز او از روز دیگر بهتر شود نخواهد داشت ; بلکه مانند اسب عصارخانه ، تنها حرکت وضعى ، یعنى حرکت به دور شکم و شهوت خود خواهد داشت ، و با این حرکت است که به خوشبختى خود پشت پا زده و پس از هفتاد یا هشتاد سال فعالیت و حرکت ، برایش روشن خواهد شد که نه تنها چیزى به دست نیاورده ; بلکه تمام سرمایه هاى عالى انسانى و الهى خود را نیز از دست داده است .

 

حرکات صعودى

با توجه به فرامین خداست که انسان داراى حرکت انتقالى مى گردد ; یعنى از ذلت به عزت ، از پستى به بلندى ، از شقاوت به سعادت ، از جهل به علم ، از ظلمت به نور ، از کبر به تواضع و از بخل به جود ، منتقل خواهد شد ; اما در حرکت وضعى که فقط گشتن و گردیدن به دور خود است ، انسان جز به بدن عنصرى خود نمى افزاید ، بدنى که پس از سال ها با مرگ متلاشى مى گردد و چون قیامت به انسان برگردد فقط درخور عذاب خدا خواهد بود ، چه خیانتى بالاتر از این است که انسان اصل عالم را که خداست بگذارد و از او جدایى کند و به فروعاتى که مایه اى براى رشد انسان در آنها نیست متصل گردد .

راستى اگر شاخه وجود انسان از ریشه عالم قطع گردد و به جاى دیگر بپیوندد ، راهى براى شکوفا شدن انسان و به کمال رسیدنش هست ؟

 

شنوندگان سخن غیر حق

انسان وقتى مستمع کلام الله نباشد ، ناچار است مستمع خود یا غیر گردد ، در این مسیر است که تمام زحمت انسان صرف ساختن یک خانه ، فراهم آوردن چند قطعه زمین ، بپا کردن چند تجارت خانه ، جمع کردن مقدارى اثاث شده و در پایان باید همه را بگذارد و برود . چه قبیح است که همه همت انسان صرف مواد بى جان گردد و نسبت به مقام و موقعیّت خود و سایر انسان ها ، به مملکت و ملت و حوادثى که بر آن مى گذرد ،و به خیانت خائنین و استعمار و استبداد و یورش هاى ظالمانه ستمگران به دین و فرهنگ و حقوق انسان ها بى تفاوت باشد ، و به جز بلوغ جنسى به بلوغ دیگر که بلوغ انسانى و اخلاقى و عملى است نرسد ، و در سن هفتاد یا هشتاد سالگى ، همان طفل چند ساله باشد که سرگرمى او جز تعدادى اسباب بازى چیز دیگرى نیست و به قول نظامى گنجوى :

به شصت آمد اندازه سال من *** نگشت از خود اندازه احوال من

همانم که بودم به ده سالگى *** همان دیو با من به دلالگى

گذشته چنان شد که بادى به دشت *** فرو مانده ام زود خواهم گذشت

 

از منظر قرآن

قرآن مجید درباره این گونه مردم که عبادتى به جز عبادت هوا و پرستش شکم و شهوت و پیروى از خواسته هاى شیطانى خود و دیگران نداشتند مى فرماید :

« آیا خبر حادثه هولناکى که [ همه انسان ها را از هر سو ] فرا مى گیرد ، به تو رسیده است ؟ * در آن روز چهره هایى زبون و شرمسارند ; * [ آنان که همواره در دنیا  ]کوشیده اند و خسته شده اند [ و سرانجام سودى نیافته اند ] * در آتشى سوزان درآیند . * آنان را از چشمه اى بسیار داغ مى نوشانند ; * براى آنان

طعامى جز خار خشک و زهرآگین وجود ندارد * که نه فربه مى کند و نه از گرسنگى بى نیاز مى نماید »(10) .

راستى چه بدبختى خطرناکى است ، که انسان عمرى بکوشد و نتیجه کوشش و محصول زحماتش عذاب خدا شود .

خداى متعال در مقابل، از گروهى نام مى برد که در خط بندگى الله بودند و کلامى جز کلام حق نشنیدند ، گروهى که در قیامت به خوشحالى غیر قابل وصفى مى رسند . درباره آنان مى گوید :

« در آن روز چهره هایى شاداب و باطراوت اند * از تلاش و کوشش خود خشنودند * در بهشتى برین اند * در آنجا سخن لغو وبیهوده نشنوند * در آن چشمه اى روان است * [ و ] در آنجا تخت هایى بلند و با ارزش قرار دارد * و [ در کنار چشمه هایش ] قدح ها نهاده شده است * و [ دیگر از نعمت هایش  ]بالش هایى پهلوى هم چیده [ براى تکیه زدن بهشتى ها  ]است * و فرش هایى زربفت و گسترده [ که روى آن مى نشینند .  ] »(11) .

--------------------------------------------------------------------------------

1 ـ یَابْنَ آدَمَ اَنَا غَنِیّاً لا اَفْتَقِرُ اَطِعْنِى فِیمااَمَرْتُکَ اَجْعَلُکَ غَنِیّاً لا تَفْتَقِر یابْنَ آدَمَ اَنَا حىٌّ لا اَُمُوتُ اَطِعْنِى فِیما اَمَرْتُکَ اَجْعَلُکَ حیّاً لا تَمُوتُ ، یابْنَ آدَمَ اَنَا اَقُولُ لِلشَّىء کُنْ فَیَکُونُ اَطِعْنِى فِیما اَمَرْتُکَ اَجْعَلُکَ تَقُولُ لِلشَّىء کُنْ فَیَکُونُ ( بحار الانوار:90 / 376 ،باب 24. )

2 ـ انفال (8) : 22 .

3 ـ احزاب (33) : 67 ـ 68 .

4 ـ ( مَن قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِى الاَْرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً ) .

5 ـ قال الباقر (علیه السلام) : « مَنْ اَصْغى اِلى ناطِق فَقَدْ عَبْدَهُ فَاِنْ کانَ النّاطِقُ یُؤَدى عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللهَ وَاِن کانَ النّاطِقُ یُؤَدّى عَنِ الشَّیطانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیطانَ » ( کافى : 6/434 ، باب الغناء ، حدیث 24 ) .

6 ـ نساء (4) : 80 .

7 ـ بقره (2) : 257 .

8 ـ جاثیه (45) : 23 .

9 ـ بقره (2) : 138 .

10 ـ ( هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ * وُجُوهٌ یَوْمَئِذ خَاشِعَةٌ * عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ * تَصْلَى نَاراً حَامِیَةً * تُسْقَى مِنْ عَیْن آنِیَة * لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیع*لایُسْمِنُ وَلاَ یُغْنِى مِن جُوع ) غاشیه(88):1 ـ 7 .

11 ـ ( وُجُوهٌ یَوْمَئِذ نَاعِمَةٌ * لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ * فِى جَنَّة عَالِیَة * لاَ تَسْمَعُ فِیهَا لاَغِیَةً * فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ * فِیهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ * وَأَکْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ * وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ * وَزَرَابِىُّ مَبْثُوثَةٌ )  غاشیه (88) : 8 ـ 16  .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:49 صبح )
»» بندگی1

عبودیت و بندگى

بى تردید انسان از خط بندگى نمى تواند گریز داشته باشد ، و در هیچ لحظه اى از لحظات زندگى ، از مسئله بندگى و عبودیت آزاد نیست . چیزى که هست این است که بندگى انسان ممکن است به دو صورت شکل بگیرد : یکى بندگى صحیح و دیگر بندگى و عبادت غلط .

در صورتى که عبودیت انسان صحیح صورت بگیرد ، یعنى انسان به حقیقت، تابع برنامه هاى سعادت بخش پروردگار مهربان عالم باشد ، تمام استعدادها ، هنرها و مایه هاى اصالت و معرفت انسان شکوفا خواهد شد ، و از این موجود محدود خاکى ، وجودى الهى و ملکوتى و بنده اى متصل به خداى متعال که صفاتش نامحدود است ساخته خواهد گشت(1) .

« بنده من ! مرا اطاعت کن تا تو را همانند خود قرار دهم ، من زنده اى هستم که هرگز نمى میرم ، تو را نیز زنده اى قرار مى دهم که هرگز نمیرى ، من بى نیازى هستم که هرگز محتاج نمى شوم ، تو را نیز بى نیازى قرار دهم که هرگز محتاج نشوى ، من هرگاه به چیزى بگویم باش پس مى باشد ، تو را نیز چنان قرار دهم که هرگاه به چیزى بگویى باش مى باشد » .

آثار شوم بندگى غلط

انسان در صورت دچار شدن به بندگى غلط ، یعنى گرفتار آمدن به بند طاغوت ها و هواى نفس ، تمام استعدادها و حقایق عالى وجودیش بسته خواهد ماند ، و در این رشته ، انسان تبدیل به شرورترین موجود زمین خواهد شد ، قرآن مجید مى فرماید :

( إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَیَعْقِلُونَ )(2) .

« بدترین جنبندگان نزد خدا افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمى کنند » .

در این حال انسان منبعى از شر و پلیدى و ظرفى از پستى و شقاوت مى شود ، به طورى که جنبندگان دیگر از او جز شر و ضرر ، چیزى نخواهند دید .

انسان هنگام دچار شدن به بندگى غلط ، حتى به نزدیکترین افرادش ، که زن و فرزندان هستند ، رحم نخواهد کرد ، عدم ترحم او به معناى نپرداختن نفقه آنان نیست ، ممکن است از نظر مادى به بهترین صورت خانواده خود را اداره کند ; اما از نظر تربیت و معنویت ، بزرگترین لطمه را به آنان خواهد زد ; زیرا وقتى سرپرست خانواده ، داراى مسیرى غلط و راهى شیطانى باشد ، به ناچار افراد تحت تکفّلش به راه او کشیده مى شوند و در گمراهى و ضلالت خواهند افتاد .

البته هر کدام از افراد خانواده ، خودشان انسان هاى مسئولى هستند و باید تکالیف الهى خود را به طور شایسته اى انجام دهند ; ولى این طور نیست که اثرپذیر از سرپرست خود نباشند ، قطعاً پدر در شکل دادن شخصیتى آنان اثر دارد ، و بیشتر اوقات ، زن و فرزند تصور مى کنند راه پدر خانواده راه صحیحى است و این گونه پدران خائن همانانى هستند که قرآن مجید در سوره «احزاب»

درباره آنان و شکایت زن و فرزند از جنایات آنان مى فرماید :

( وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً )(3) .

« ما از فرمانروایان و بزرگانمان اطاعت کردیم ، در نتیجه گمراهمان کردند * پروردگارا ! آنان را از عذاب دو چندان ده ، و کاملاً از رحمتت دورشان ساز » .

گناه گمراه کردن دیگران به اندازه اى سنگین است که در تأویل آیه 32 سوره « مائده » گفته اند گمراه کردن یک انسان ، یا به یادگار گذاشتن یک روش غلط که دیگران دچار آن شوند ، مساوى با کشتن تمام مردم است(4) .

در روایات آمده است که مراد از « قتل » در آیه مورد نظر فقط کشتن نیست ; بلکه قتل عقل ، فطرت ، روح و روان ، و به تعبیر دیگر پیشگیرى از رشد و کمال دیگران است .

در هر صورت در عبودیت غلط ، هم نابودى واقعیات اصیل انسانى خود انسان و هم تباه شدن مایه هاى تربیتى دیگران مطرح است ، و انسان در طول تاریخ گناهى بزرگتر و پر خطرتر از این گناه به خود ندیده است .

« هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد ، چنان است که گویى همه انسان ها را کشته و هر کس انسانى را از مرگ رهایى بخشد چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است » .

 

مهمترین نوع بندگى

راویان احادیث از امام باقر (علیه السلام) نقل مى کنند ، که حضرت در ترجمه بندگى فرموده است :

« هر کس سخن گوینده اى را بشنود و به آن عمل کند او را بندگى کرده است ، اگر سخن را از منبع صحیح شنید و به اجرا گذاشت بندگى صحیح ورنه دچار عبودیت غلط شده است »(5) .

 

بندگى گویندگان

گویندگان را در یک تقسیم مى توان به دو گروه تقسیم نمود :

1 ـ گوینده صادق ، حکیم ، عادل ، خیرخواه ، عالم ، بینا و دلسوز .

2 ـ گوینده کاذب ، خائن ، غارتگر ، شقى و گمراه .

خداوند بزرگ متکلمى است که مستجمع جمیع صفات کمال است ، و همانند او کسى طالب خیر دنیا و آخرت بشر نیست ، البته براى رسیدن به کمالات و حقیقت گفتار او ، باید دست به دامن سه نفر زد : پیامبر ، امام معصوم ، فقیه جامع  الشرایط . پیامبر و امام با تفسیر و توضیحشان بر قرآن ، و فقیه با اجتهادش در روایات و عرضه اجتهاد از مسائل الهى خبر مى دهند .

انسان با شنیدن سخن پیامبر ، امام و فقیه و به اجرا گذاشتن آن ، در حقیقت خدا را عبادت کرده ; زیرا پیامبر ، امام و فقیه فقط مبلّغ فرهنگ حقند ، و در این خط، انسان جز عبادت خدا عبادت دیگرى ندارد ; زیرا در قرآن مجید اطاعت از

پیامبر و امام و عالم ربانى ، در حقیقت اطاعت از خدا شناخته شده چنانچه در قرآن آمده است :

( مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ )(6) .

« هر که از پیامبر اطاعت کند ، در حقیقت از خدا اطاعت کرده » .

و نیز قرآن دستور داده از « اُولِى الاَْمْر » که عبارت از امام معصوم و فقیه عادل است اطاعت کنید ; چرا که اطاعت از اینان اطاعت از خداست .

اما اگر انسان از اطاعت خدا ، پیروى از پیامبر ، امام و فقیه جامع الشرایط سر باز زند ، این طور نیست که از بندگى و فرمان برى آزاد شود و به خیال خود راحت گردد ; بلکه در این زمینه ، مطیع غیر خدا خواهد شد ، حال این غیر یا طاغوت هاى بیرونى و یا طاغوت درون که هواى نفس است مى باشد .

مطیع خدا و تسلیم حق ، راهى براى فرمان دادن غیر خدا در شئون حیاتش باقى نمى گذارد ، و مطیع و فرمانبر غیر ، راهى براى برنامه هاى الهى در زندگیش قرار نمى دهند ، و در صورت دو شکل اطاعت ، هم اطاعت از خدا و هم اطاعت از غیر خدا ، انسان را به پلیدى شرک دچار مى کند .

در صورت نشنیدن فرمان خدا که باعث رشد و کمال انسان است ، آدمى دچار شنیدن خواسته هاى خود و خواسته هاى دیگران شده و متّصف به صفت بندگى غیر مى گردد . تعبیراتى از قبیل عبد هوى ، عبد دنیا ، عبد شکم ، عبد مال ، عبد طاغوت در قرآن و روایات زیاد آمده و خلاصه باید گفت : بیرون آمدن از خط نورانى بندگى حق ، انسان را به ناچار دچار بندگى ذلت بار شیطانى ، در همه چهره هایش و بندگى هواى نفس مى کند و نقطه شروع خسارت انسان هم از همین جاست . قرآن مى گوید: کسى که خود را از حق محروم کند ، در قید ولایت طاغوت خواهد رفت :

( وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ )(7) .

« و کسانى که کافر شدند ، سرپرستان آنان طغیان گرانند » .

یا جاى دیگر مى فرماید :

( أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ )(8) .

« پس آیا کسى که معبودش را هواى نفسش قرار داده دیدى ؟ » .

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( پنج شنبه 86/10/6 :: ساعت 9:48 صبح )
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 233
>> بازدید دیروز: 171
>> مجموع بازدیدها: 1374958
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب