اگر میخواهید کسب کار تازه ای راه اندازی نمائید یا اینکه کسب و کار کوچکی دارید که می خواهید موفقتر باشید، اصول دهگانه زیر را همیشه مد نظر داشته باشید. هرکدام از این اصول بخشی از موفقیت شما را تضمین خواهد کرد. اگر در حال راه اندازی کسب و کار جدید هستید، در اصول کاری که برای خود در نظر خواهید گرفت موارد زیر ار حتما لحاظ نمائید تا موفقیت کسب و کار جدید را تضمین کرده باشید.
1- هدف داشته باشید
شما همه چیز برای همه مردم نیستید. بر روی مشتریان مخصوص خودتان تمرکز کنید و سعی کنید آنها را راضی کنید. بازار هدف شما معمولا بخش خاصی از مردم هستند نه همه مردم.
2- متفاوت باشید
اگر رقبای شما کاری را انجام میدهند، شما انجام ندهید. از بازارهای شلوغ پرهیز کنید که در این بازارها همه محصولات و تبلیغات آنها مانند هم هستند.
3- یک تیم داشته باشید
برای پرنمودن یک جای خالی در کسب و کارتان استخدام نکنید. افراد را برای این استخدام کنید که بخشی از تیم شما باشند و کسب و کار شما را بسازند.
4- سریع باشید
زمان گرانبهاترین کالای شماست. وقتی قرار است کاری را روز جمعه انجام دهید، سعی کنید آنرا پنجشنبه عصر انجام دهید. همه تلفنها و ایمیلها را سریع پاسخ دهید.
5- تشکر کنید
خیلی زیاد. به مشتریان و کارمندان خود بگوئید که چقدر برای شما مهم هستند. حتی بهتر از این، اینکار را با روشهای قدیمی انجام دهید، قلم را بردارید و این مطلب را برای آنها بنویسید.
6- یکرو باشید
مطمئن باشید که کسب و کار شما دارای ظاهر و درون یکسان باشد. مشتری همیشه باید با تمام افراد در کسب و کار شما یک ارتباط مناسب داشته باشد.
7- لبخند بزنید
قیمت، محصولات، کیفیت یا خدمات شما دلیل خرید یک مشتری از شما نیست، بلکه مشتری چون شما را دوست دارد از شما خرید میکند.
8- خوشبین باشید
همیشه نیمه پر لیوان را ببینید. نگرش مثبت شما در انتها بر همه چیز غلبه کرده و تمامی مسائل جانبی شما را دربرخواهد گرفت.
9- فروشنده مهربان
تلاش نکنید با فشار و زور خدمت یا محصولی را به مشتری بفروشید. مشکلات را حل کرده و نیازهای مشتری را برطرف نمائید. بهترین کاری که میتوانید برای مشتری انجام دهید.
10- آسایش خود را فراموش کنید
هیچگاه اعتقاد نداشته باشید راهی که میروید همیشه باید بروید. هیچگاه باور نکنید که ایدههای جدید یا تکنولوژی جدید بدرد شما نمیخورد.
در مورد پیشینه نوروز و ریشه های آن در سنت فرهنگی منطقه ، نخستین خبرها را از سومر داریم. جشن های آغاز سال سومریان با اسطوره ازدواج مقدس ایزد بانوی سرزمین با خدای مظهر رویش گیاهی، مربوط می شود که به احتمال زیاد باید سومریان آن را از داخل فلات ایران با خود برده باشند.
از اسطوره های سومری که پس از خوانده شدن لوح های یافته شده در محوطه های باستانی سومر رازشان گشوده شده نیز چنین برمی آید که کوهستان های غربی و شمال غربی سومر، یعنی کوه های زاگرس در حوزه لرستان، برای آنان جایگاهی مقدس بوده است؛ همچنین است در مورد ایلامیان .
تحلیل نقش و نگاره های روی اشیاء و آثار یافته شده، و اطلاعات به دست آمده در محوطه های باستانی داخل فلات ایران نیز از حوزه گسترده فرهنگ دوره اسلامی تا مناطق مرکزی و تا حدود سرزمین های شرقی ایرانی و روابط گسترده این مناطق با ایلام حکایت دارد.
ساموئل هنری هوک در کتاب اساطیر خاورمیانه آورده است:
- به نظر می رسد سومری ها از مناطق کوهستانی شمال بین النهرین به منطقه دلتا کوچ کرده باشند.
اساطیر سومری نشان می دهد که شرایط اقلیمی محل سکونت اولیه ایشان، با شرایط موطن جدیدشان بسیار تفاوت داشته است. -
و نیز می آورد:
- تموز و ایشتر ( صورت های بابلی دو موزی و اینانای سومری ) بارها زیر پیکره صنوبر نر و ماده تصویر می شوند . می دانیم در دلتای دجله ? فرات ، درخت صنوبر وجود ندارد، و این درخت بومی ناحیه های کوهستانی است. این نواحی خاستگاه اصلی سومرها بوده است. به علاوه باید به این واقعیت توجه داشت که زیگورات های عظیم، مشخصه معماری معبدهای سومری است و عقیده بر این است که رو به همان جهت خاستگاه اصلی ساخته شده اند:
ساموئل کریمر نیز در کتاب - الواح سومری - می نویسد:
- به نظر سومریان، خدایان بر فراز کوهستان زمین و آسمان، آنجا که خورشید می دمد، اقامت داشتند.
منابع یاد شده و مآخذ دیگر نیز مطالبی از این گونه را براساس اسناد و مدارک مطرح کرده اند که جهت رعایت اختصار از آنها در می گذریم.
علاوه بر نتایج مطالعات تطبیقی اسطوره ها، مطالعات مردم شناسی معاصر درباره آیین ها و مراسم نیز نشان می دهد که صورت نمایشی اسطوره کهن مرگ و باز زنده شدن خدای گیاهی در مناطق گوناگون ایران استمرار یافته است. از جمله، رسم های میر نوروزی، کوسه گردی، پیر بابو ( گیلان ) و مانند اینها. در صورتی که از این گونه رسم ها، در سرزمین های آن سوی میان رودان ( بین النهرین ) نشانه ای در دست نیست.
از حدود چهار هزار سال پیش، مهاجرت آریاییان از سمت شمال فلات ایران، از سرزمین های سردسیری که ? نه ماه زمستان و سه ماه تابستان بود? آغاز می شود، و با ساکنان داخل فلات ایران به بده و بستان فرهنگی می پردازند. کهن ترین سندی که از این مهاجرت تاریخی در دست داریم، کتاب اوستا است. اهورامزدا خطاب به جم ( جمشید ) می گوید:
- ای جم هورچهر، پسر یونگهان-
این زمین پر شده و بر هم آمد از رمه ها و ستوران و مردمان و سگان و پرندگان و آتشان سرخ، و رمه ها و ستوران و مردمان بر این زمین جای نیابند.
آنگاه جم به روشنی به سوی نیمروز به راه خورشید فراز رفت و چنین گفت:
ای سپندارمذ ( = زمین ) به مهربانی فراز رو، و بیش فراخ شو، که رمه ها و ستوران و مردمان مرا برتابی.
پس جم این زمین را یک سوم از آنچه پیشتر بود فراخی بخشید...? ( وندیداد ? داستان جم )
این نقل اسطوره ای که برای ما حکم یک سند تاریخی را دارد، حکایت مهاجرت اقوام آریایی به داخل فلات ایران است. و از متن چنین برمی آید که جنگ و درگیری هم در کار نیست، کار، کاری خدایی است که به خواست اهورامزدا و با نیایش خورشید، به فرمان جم انجام می گیرد.
جم بعدها در تاریخ افسانه ای وحماسی ایران، به جمشید پادشاه پیشدادی و بنیانگزار نوروز تبدیل می شود. اما در اوستا هیچ نام و نشانی از نوروز نیست. بنابراین آریاییان مهاجر، در سرزمین جدید ، که از زمان آنها ? ایران ? نام گرفت، با نوروز آشنا شدند.
پس از استقرار آریاییان، در سوی شمال شرقی ایران و حوزه خراسان بزرگ، اسطوره مرگ و رستاخیز خدای گیاهی، با سیمایی اسطوره ای، حماسی، در داستان سیاوش رخ می نماید، و آن هم با نوروز پیوند پیدا می کند.
- آتش پرستان بخارا هر سال به محلی می روند که احتمالاً سیاوش در آنجا کشته شده است. در آنجا زاری می کنند و قربانی می کنند - ( تاریخ بخارا- نرشخی )
- و هر سالی هر مردی آنجا یکی خروس بَرَد و بکشد، پیش از بر آمدن آفتاب نوروز-
ششمین روز نوروز، بنابر نقل کتاب پهلوی -ماه فروردین روز خرداد- برابر است با روز کین خواهی سیاوش ؛ و مردم خوارزم روز ششم نخستین ماه سال را ابتدای سال قرار می دادند و تاریخ خود را با ? تورد? سیاوش آغاز می کردند.
دکتر بهار بخش نخست داستان سیاوش را به این دلیل که در آن نشانی از اساطیر ودایی وجود ندارد، متعلق به دوره تمدن ایرانی ماوراءالنهر می داند و آن را با اعتقادات، اساطیر و آیین های سومری، سامی، مدیترانه ای مربوط می داند. اما با توجه به تحقیقات دیگر ایشان، و با توجه به اسناد و مدارک یاد شده از دیگران که بن آیین های سومری را در فلات ایران دانسته اند، به نظر می رسد که بخش نخست داستان سیاوش و رسم های آغاز سال سومری ها نه اقتباس از یکدیگر بلکه برخاسته از یک اصل مشترک باشند.
از دیگر حوزه های فرهنگی داخل فلات ایران، که به اصطلاح به دوره پیش از تاریخ مربوط می شوند، در این زمینه اطلاع درخور توجهی در دست نیست، اما از دوره های پس از خاموشی این فرهنگ ها ، از هخامنشیان خبر نوروز را داریم. ایجاد مجموعه بزرگ آیینی تخت جمشید حکایت از اهمیت نوروز و گسترش رواج آن در این دوره دارد.
از دوره های بعدی تاریخ ایران نیز تا زمان معاصر در هر دوره اسناد و مدارک متعدد دال بر رواج نوروز وجود دارد، مجموعه این اسناد و مدارک بیانگر استمرار و پیوستگی رواج نوروز در دوره های مختلف تاریخی است.
1- آینده متعلق به کسانی است که از رقابت دست نکشند. هرگز از بهتر شدن دست برندارید.
2- بزرگترین مانع بر سر راه "موفقیت" در حرفه تان ، آگاه نبودن از انتظاری است که دیگران از شما دارند . اطمینان حاصل کنید که در این مورد آگاهی کافی دارید.
3- "خوب بودن" به ندرت برای موفقیت کافی است. "عالی بودن" را معیار خود قرار دهید و از "متوسط بودن" پرهیز کنید.
بدترین نوع استفاده از وقت این است که کاری را که ابداً لازم نیست به بهترین وجه انجام دهید.
4- دستمزد شما نسبت مستقیم دارد با این که کارتان چیست، چقدر آن را خوب انجام می دهید، و این که تا چه حد انتخاب فرد دیگری به جای شما مشکل است.
5- تنها عاملی که می تواند برای شما واقعاً امنیت شغلی ایجاد کند این است که تا چه حد می توانید کار خود را خوب انجام دهید.
6- شغلتان هرچه باشد، ابتدا باید در کارتان فرد با ارزشی شوید و آنگاه وجود شما در سازمان ضروری خواهد بود.
7- همیشه در کارتان از دیگران تا حد زیادی پیشی بگیرید. در این صورت دیگران نمی توانند با شما رقابت کنند.
8- مشتری شما کسی است که به شما وابسته است و شما نیز برای موفقیت به او وابسته هستید.
9- مهمترین مشتری شما "رئیس" شماست.
10- همیشه براساس اولویت هایی که رئیستان برای شما تعیین می کند کار کنید.
11- بدترین نوع استفاده از وقت این است که کاری را که ابداً لازم نیست به بهترین وجه انجام دهید.
"خوب بودن" به ندرت برای موفقیت کافی است. "عالی بودن" را معیار خود قرار دهید و از "متوسط بودن" پرهیز کنید.
12- وقت صرف کردن برای انجام کاری که در اولویت نیست ، آینده کاری شما را به خطر می اندازد.
13- توانایی تعیین اولویت ها و سپس شروع و انجام سریع کارهای مربوطه موجب می شود در کارتان سریع تر پیشرفت کنید.
14- دانش قدرت است. دانش یا مهارت تخصصی در حوزه کاری تان پیشرفت شما را تسهیل می کند.
15- داشتن تخصص و کارآیی برای پیشرفت در کار ضروری است.
در قسمت قبل به چند روش ساده که به داشتن تمرکز حواس کمک می کند اشاره کردیم . اینک در ادامه می خوانیم...
عواملی که می توانید کنترل کنید
1- سطح انرژی خود را تعیین کنید: چه زمانی از روز، انرژی شما در سطح بالایی قرار دارد؟ چه زمانی، انرژی شما پایین است؟ مطالعه درس های دشوار به انرژی زیادی نیاز دارد. امروزه بیشتر دانش آموزان مطالعه درسهای سخت را به زمانی که خیلی خسته اند، به تأخیر می اندازند. وقتی شما خسته اید، تمرکز داشتن بسیار مشکل است و درس خواندن دراین مواقع نتیجه معکوس دارد. درسهای مشکل باید زمانی مطالعه شوند که انرژی شما در اوج خود قرار دارد. درسهای آسان تر را می توانید بعد از درسهای مشکل قرار دهید.
2- نور: استفاده از نور کافی درهنگام مطالعه یک عامل اصلی به حساب می آید. برای اینکه چشمانتان خسته نشوند از نور مستقیم و همچنین نور خیلی کم استفاده نکنید.
3- میز و صندلی: هنگام مطالعه ، روی یک صندلی معمولی که خیلی راحت نباشد ، پشت میز بنشینید. روی تختخواب، درس نخوانید . تختخواب برای خوابیدن و استراحت کردن است، نه برای درس خواندن!
4- وضع و حالت بدن: صاف و درست نشستن به تمرکز شما کمک می کند.
5- علامت و نشانه: اصلاً معطل نکنید، همین حالا بلند شوید و برگه ای را روی در بچسبانید و روی آن بنویسید: " من به آرامش نیاز دارم، لطفاً اجازه دهید درس بخوانم یا ، لطفاً آرامشم را برهم نزنید. متمرکز شدن کار دشواری است. با رفتنتان به من کمک کنید." بعضی از اشخاص بی ملاحظه ممکن است نسبت به خواهش های شما بی تفاوت باشند. از آنها بخواهید بعداً بیایند. اگر آنها اتاق را ترک نکردند، تمرین کنید که نسبت به آنها بی توجه باشید.
6- تلفن ها را جواب ندهید: در هنگام مطالعه نسبت به تلفن ها بی تفاوت باشید. بله، ممکن است شما یک تلفن را از دست بدهید، ولی حفظ تمرکز شما مهمتر است. ممکن است از این به بعد این روش درزندگی شما مفید واقع شود.
7- کجا بهتر درس را می فهمید: فکر کنید که کجا تمرکزتان بالاست. اغلب، درس خواندن در جایی که شما زندگی می کنید، دشوار است. بنابراین گوشه ای از یک کتابخانه را که آرام است و دری وجود ندارد که مردم مرتب از آن رفت و آمد داشته باشند و نه پنجره ای دارد که منظره پشت آن باعث حواس پرتی شود را برای خواندن انتخاب کنید. بعضی از دانش آموزان هم در جایی که زندگی می کنند بهتر می توانند درس بخوانند. در هر صورت، مهم خود شمایید.
8- شنیدن موسیقی: اگر هنگام مطالعه نیاز به موسیقی دارید نوعی از آن را انتخاب کنید که ضرب آهنگی نسبتاً یکنواخت داشته باشد. موسیقی های بی قاعده ، به راحتی ذهن را منحرف می کنند. اگر از یک موسیقی یکنواخت استفاده کنید صدایی که در محیط اطرافتان پخش می شود، حواس پرتی شما را به حداقل می رساند. رادیوی شما هم می تواند یک منبع خوب و در عین حال ارزان برای صداهای یکنواخت باشد.
9- زمانی کافی برای انجام دادن کارها: ابتدا تخمین بزنید که برای هر درس چند ساعت درهفته نیاز به مطالعه دارید. سپس یک جدول زمانی شامل تمام کارهایی که باید درطول هفته انجام دهید، تهیه کنید. مثل کلاسها، جلسات، غذاخوردن، لباس شستن و غیره. آنگاه یک زمان ویژه برای درس خواندن در جدول قرار دهید. حالا وقتی درسی را مطالعه می کنید، نگران درس ها و کارهای دیگرتان نیستید. چون می دانید که وقت کافی برای همه آنها دارید.
جدول زمانی خود را طوری طراحی کنید که قابل تغییر باشد مثلاً بتوانید برای درسی که به وقت بیشتری نیاز دارد و مطالعه آن درس در زمان مخصوص انجام نشده تغییر کوچکی را در جدول زمان بندی ایجاد کنید و به مطالعه خود ادامه دهید. خلاصه این که مهارت تمرکز به شما کمک می کند که به خودتان اطمینان داشته باشید چون توانایی این را دارید که هر آنچه را قبلاً خوب به آن توجه کرده اید و روی آن تمرکز داشته اید، به یاد آورید.
دانشمندان معتقدند که در زمان تولد تعداد مشخصی سلول های مغزی داریم که به مرور با پیر شدن تعداد بسیار زیادی از آنها را از دست می دهیم. تحقیقات گسترده در این باره نشان داده اند که سلولهای مغزی جدید در طول زندگی نیز برخلاف آنچه در گذشته تصور می شد، تولید می شوند و مغز در صورت استفاده هر چه بیشتر از آن ، قابلیت رشد و حجیم تر شدن را دارد. تحقیقات و مطالعات حاکی از آن است که به عنوان مثال قسمتی از مغز رانندگان که مربوط به کنترل نقشه یابی تصویری است، رشد بیشتری دارد. همچنین بخشی از مغز پیانیست ها و نوازندگان متبحر هم که کنترل و اداره موزیک را در اختیار دارد، حجم بیشتری دارد. از طرف دیگر، تحقیقاتی که اخیراً در این مورد انجام شده ، حاکی از آن است که افرادی با مشغله های مهارتی بالا مانند : مهندسان و معلمان دارای سیناپس ( محل اتصال دو رشته عصبی به یکدیگر) های بیشتری هستند. سیناپس ها همان رابطین بین سلول های مغزی هستند که به ذخیره سازی اطلاعات کمک می کنند.
شاید در آینده ای نزدیک پزشکان قادر باشند سلول های جنین را که می توانند به هر نوع سلول های مورد نیاز تبدیل شوند، به مغز بشر تزریق کنند. به این طریق می توان بیماری هایی نظیر آلزایمر و پارکینسون ( بیماری تحلیل اعصاب ، لرزش دست یا پا ) را درمان نمود و برای افراد سالم نیز راهی باز کرد تا بتوانند با فکر سالمشان ارتباط برقرار کنند.
اما تا آن زمان برسد ممکن است فرصت فعلی از دست برود. پس می توانیم با استفاده از چند راه ساده توانایی سلول های مغزی را در حد ماکزیمم آن حفظ کنیم.
1 ? با ورزش سلول های مغزی خود را به کار اندازید:
تحقیقات انجام شده نشان می دهند افرادی که تمرینات فیزیکی انجام می دهند، سلول های مغزی بهتری را پرورش می دهند. دانشمندان در مطالعات مؤسسه تحقیقات بیولوژیکی دریافتند موش های بالغی که تحت ورزش کردن قرار گرفته اند، سلول های جدید بسیاری را در قسمت هیپوکامپوس مغز خود (بخشی که مربوط به یادگیری و حافظه است) کسب کرده اند. از طرف دیگر ثابت شده که انجام حرکات ورزشی دلخواه و مورد علاقه تأثیرات چند برابر نسبت به انجام یک سری حرکات ورزشی مشخص دارد. این مطلب می تواند به این معنی باشد که راهی بیابید تا از ورزش کردن لذت ببرید ، نه این که فقط مجبور به انجام آن باشید. به این طریق هم باهوش تر می شوید و هم شادتر زندگی می کنید.
چه باید کرد؟
یک ورزش را به طور مستمر انجام دهید. مانند: دو ماراتن، دویدن تفریحی و غیره ؛ یا این که یک یار در تمرین کردن برای خود در نظر بگیرید تا انجام حرکات را جالب تر و ادامه کار را سهل تر کند. هیچکس نمی تواند به درستی مشخص کند که چه مقدار ورزش برای سلول های مغز کافی و مناسب است، اما در مورد موش ها حدود 4 تا 6 مایل پیاده روی در روز مؤثر بوده است.
2 ? ذهن خود را ورزش دهید:
تنها تمرینات فیزیکی نیست که به رشد سلولهای مغزی کمک می کند، شما نیز مانند راننده ها یا پیانیست ها می توانید با استفاده از سلول های مغز و وادار کردن آنها به کار در زمینه های مختلف، از مغز بخش های گسترده و متفاوتی بسازید. یافتن راههای ساده در استفاده از توانایی مغزی می تواند به رشد و ترمیم سلولهای عصبی و دندریت ها (انشعاب هایی از سلول ها که اطلاعات را دریافت کرده ، به جریان انداخته و در جهت درست مصرف می کنند) به میزان زیادی کمک کند. درست مانند یک ورزش مخصوص در بدنسازان که به رشد و کار افتادن ماهیچه ها و عضلات تحتانی بـِلا استفاده کمک می کند . راههای مشخص و درست فکر کردن و دوره کردن کلمات قبلاً یاد گرفته شده می تواند عمل بخش های غیر فعال مغز را بهبود بخشد و آنها را به کار اندازد.
چه باید کرد؟
مزه ها و بوهای جدید را تجربه کنید. کارهای جدید انجام بدهید. مثلاً از راههای جدیدی برای رفتن به سرکار استفاده کنید. به جاهای جدید سفر کنید . هنرهای شخصی و جدید خلق کنید. رمان های داستایوفسکی را مطالعه کنید. یک کمدی جدید بنویسید. بخصوص، سعی کنید تمام کارهایی را تجربه کنید که به هر طریق شما را وادار می کنند از تمام روش های فیزیکی و روحی دیرینه و یکسان قبلی خود فاصله بگیرید و چیزهایی جدید و ناشناخته را تجربه کنید.
3 ? غذاهایی مانند ماهی مصرف کنید:
روغن های امگا ? 3 که در گردو، دانه کتان و به خصوص ماهی کشف شده است ، جزو مواد غذایی سالم و بدون ضرر برای قلب هستند. به علاوه، تحقیقات اخیر نشان داده اند که این دسته از روغن ها به عنوان تقویت کننده های مغزی نیز شناخته شده هستند و این به دلیل کمک آنها به سیستم انتقال خون است که اکسیژن را به مغز انسان پمپ می کند. همچنین این مواد عمل کلیه اجزاء سلول های اطراف مغز را بهبود می بخشند. این نشان می دهد چرا افرادی که به مقدار زیاد ماهی مصرف می کنند، کمتر در معرض ابتلا به فشارهای عصبی، از دست دادن تمرکز و کم حافظه شدن هستند. دانشمندان ثابت کرده اند که اسیدهای چرب اصلی برای رشد مناسب مغز در کودکان بسیار ضرورت دارند ، به همین دلیل امروزه آنها را به فرمول های مواد غذایی مورد استفاده کودکان می افزایند. امکان این امر وجود دارد که شما نیز با مصرف مناسب این روغن ها، هوش ، استعداد و موقعیت ذهنی خود را به میزان قابل توجهی افزایش دهید.
چه باید کرد؟
استفاده حداقل سه وعده غذای ماهی مانند سالمون ، ساردین ، ماکرل و تـُن شروع خوبی خواهد بود. ماهی هایی که در محیط های آلوده به مواد شیمیایی خطرناک رشد کرده اند، می توانند بسیار خطرناک باشند و اثرات بدی در بدنتان به جای بگذارند بنابراین از مصرف ماهی هایی مانند: اره ماهی ، ماهی های درنده، کوسه ماهی ها و نیز هر نوع ماهی دیگری که به هر طریقی در معرض آب هایی با آلودگی بالا بوده اند ، حذر کنید. البته تمام انواع ماهی ها که به طور مشخص عاری از ترکیبات شیمیایی مانند جیوه و یا هر نوع سم و مواد خطرناک دیگری می باشند نیز می توانند به جای موارد مذکور مصرف شوند. علاوه بر این می توانید آنها را با روغن های گردو و تخم مرغ هایی که به طور ویژه تولید می شوند و حجم بالایی از روغن های امگا را در خود دارند ، بپزید. همچنین از دانه های کتان و غلات و حبوبات در سالاد خود استفاده کنید. این نکته مهم را فراموش نکنید که با وجود این که دانه های مختلف ایمن و سالم هستند ولی مصرف زیاد روغن دانه کتان می تواند خطر ابتلا به سرطان پروستات را افزایش دهد.
4 ? مصرف چربی زیاد را متوقف کنید.
آیا چربی ها قادرند شما را کند ذهن کنند؟ در تحقیقات انجام شده در دانشگاه تورنتو، موش هایی که در معرض یک رژیم غذایی با 40% چربی قرار گرفتند، مهارت های ذهنی خود را در زمینه های مختلف از دست دادند. مانند حافظه ، هوشیاری و تشخیص فاصله و نیز یادگیری قوانین. این مشکلات ، زمانی که در رژیم غذایی چربی های اشباع به کار گرفته شدند، بیشتر و بدتر شد ( لازم به ذکر است چربی های اشباع در گوشت و محصولات لبنی بسیار فراوانند). این تحقیقات دو دلیل عمده را خاطر نشان می کنند: 1 ? این که چربی می تواند میزان اکسیژن رسانی خون را کاهش داده و کلاً جریان خون غنی از اکسیژن را کـُند کند . در این صورت به مغز به میزان کافی اکسیژن نمی رسد و 2 ? می تواند موجب کند شدن متابولیسم گلوکز شود که نوعی قند مورد نیاز برای تغذیه و کارایی سلول های مغزی می باشد.
چه باید کرد؟
گوشت بی چربی مصرف کنید، مواد لبنی کم چربی به کار ببرید. ماهی ، لوبیا و کلاً بـُنشن (حبوبات ) زیاد مصرف کنید. شما می توانید بدون نگرانی تا 30% از کالری روزانه خود را به شکل چربی دریافت کنید. ولی توجه داشته باشید بیشتر مقدار آن بایستی از ماهی های مذکور، روغن های طبیعی مثل روغن زیتون ، دانه های گیاهی و روغن طبیعی مانند گردو و فندق، کسب شود. هر کاری می خواهید بکنید ولی تا حد امکان از مصرف روغن های متداول و مورد مصرف در پخت غذاهای حاضری پرهیز کنید.
5 ? از مصرف نوشیدنی های الکلی بپرهیزید.
مصرف نوشیدنی های الکلی سبب از بین رفتن تدریجی حافظه، زمان عکس العمل بدن و توانایی های دستی و ذهنی مثلاً ضربه زدن و نشانه گیری هدف در انواع و اقسام بازی ها می شود. تحقیقات روی موش ها نشان داده اند کسانی که الکل مصرف می کنند، در مقایسه با سایر افراد دارای سلول های مغزی جدید کمتری در هیپوکامپوس خود هستند. این امر نشان می دهد که الکل و نوشیدنی های الکل دار نه تنها موجب تخریب سلول های مغز می شوند، بلکه از ترمیم و رشد مجدد آنها نیز جلوگیری می کنند.
چه باید کرد؟
یک یا 2 لیون نوشیدنی مخصوص مانند ماءالشعیر که سرشار از ویتامینB است جایگزین بسیار مناسبی است.
چنانچه به تمام موارد مذکورعمل کنید، انتظار نداشته باشید یک شبه تبدیل به یک دانشمند شوید. ولی می توانید انتظار داشته باشید که هوشتان کمی بیشتر شود ، خلاق تر شوید و هر روز از انرژی بدنی بالاتری بهره مند گردید. همچنین می توانید بقیه دوران عمر خود را بدون از دست دادن توانایی همیشگی تان با آرامش سپری کنید.
برطبق آیین بودا، مقام انسان متعالی است. انسان سرور خویش است وهیچ هستی یا قدرت برتری نیست که تقدیر او را رقم زند. بودا گفت: انسان پناه خودش است. چه کس دیگری پناه او تواند بود؟ بودا شاگردانش رااز پناه بودن برای خودشان برحذر داشت، و زنهار داد که هرگز در کس دیگری پناه مجویند و از کس دیگری یاری طلب نکنند. او هر شخصی را تعلیم میداد و تشویق و ترغیب میکرد که خود را شکوفا کند و رهایی خود را محقق سازد، چرا که انسان از طریق فراست و مجاهدت شخصی بررهایی خویش از هر انقیادی قادر است. بودا میگوید:بر شماست که کار خود کنید، چرا که تتاگتهها(1) تنها راه را تعلیم میدهند. به هر روی، اگر بودا یک منجی نام گرفته است، این تنها به این معناست که او راه رهایی، نیروانه، را یافته و نشان داده است. اما ما باید خودمان راه را در پیش گیریم.
بودا بنابر اصل مسئوولیت فردی، آزادی را برای شاگردانش روا میداند. بودا در مهاپرینیبانه(2) سوته بیان میدارد که نه هیچگاه در اندیشه نظارت برسنگه(3)(انجمن راهبان) بوده و نه میخواهد که سنگه به او وابسته باشد. او گفته است که در تعلیمش هیچآموزهی رمزآمیزی وجود نداشته است،در مشت بسته استاد(آکریه- موتی) هیچچیز پنهان نیست و هرگز چیزیدر آستین او نبوده است. این آزادی اندیشه که بودا بر آن صحه گذاشت، در دیگر گوشههای تاریخ ادیان بیسابقه است. بنا به گفته بودا، این آزادی ضروری است، زیرا وارستن انسان بسته است به شناخت خود او از حقیقت و نه به لطف نیکخواهانه خدایا هر قدرت خارجی به پاس رفتار مطیعانه و خیر وی. بر طبق تعالیم بودا، شک(ویسیکیچا)(4) یکی از پنج مانع(نیوارنه)(5) فهم واضح حقیقت و پیشرفت معنوی(یا در واقع امر هرگونه رشدی) است. با وجود این شک گناه نیست. زیرا در آیین بودا، اصول اعتقادی(6) وجود ندارد. در واقع گناه در آیین بودا آنگونه که در برخی ادیان فهمیده میشود وجود ندارد. ریشه همه گناهان جهل(اویجا)(7) و نظرهای نادرست(میچادیتی)(8) است. این واقعیت انکار ناپذیری است که مادامی که شک، تحیر و تزلزل وجود داشته باشد، هیچ پیشرفتی میسور نیست. این نیز به همان اندازه انکارناپذیر است که مادامی که شک وجود داشته باشد، آدمی به طور واضح نمیفهمد یا نمیبیند.
معنا ندارد بگوییم که کسی نباید شک کند یا اینکه باید معتقد باشد. درست همانطور کهمن اعتقاد دارم بدین معنا نیست که شما میفهمید ومیبینید. هنگامی که یک دانشآموز سرگرم یک مسأله ریاضی است، به مرحلهای میرسد که نمیداند چگونه ادامه دهد و در شک و تحیر میماند. مادامی که او دچار این شک است نمیتواند پیش برود. اگر میخواهد که ادامه دهد، باید که این شک را مرتفع کند. راههایی برای مرتفع کردن این شک وجود دارد. درست همانطور که مناعتقاد دارم یامن شک دارم به طور قطع این مسأله را حل نخواهد کرد. به اجبار معتقد شدن و پذیرش چیزی بدون فهم، سیاست پیشگی است و معنوی یا عقلانی نیست. بودا همواره مشتاق تا راندن شک بود، حتی درست در اندک لحظاتی پیش از مرگش به دفعاتی چند از شاگردانش خواست که اگر هرگونه شکی درباره تعلیمش دارند بپرسند و بعداً از اینکه نتوانستند این شکوک را مرتفع کنند احساس ندامت نکنند. نه تنها آزادی اندیشه، بلکه تسامحی که بودا منظور میدارد نیز برای پژوهنده تاریخ ادیان شگفتآور است. یکبار در نالندا(9) خانه خدایی مشهور و متمکن به نام اوپالی(10) پیشنشین(11) معروف نیگانته ناتهپوته(12)(جینه مهاویره)(13) عمداً توسط خود مهاویره برای ملاقات با بودا و برای شکست دادن وی در مباحثه بر سر برخی نکات نظریه کرمه(14) فرستاده شده بود، زیرا نظرات بودا درباره این موضوع با نظرات مهاویره در اختلاف بود. اوپالی در پایان بحث کاملاً برخلاف انتظار مجاب شد که نظرات بودا صواب و نظرات بود استادش برخطا بوده است. از این رو او از بودا استدعا کرد که او را به عنوان یکی از پیشینیان(اوپاسکه)(15) بپذیرد. اما بودا از وی خواست تا در مورد آن تجدید نظر کند و شتاب نکند، چرا کهبه دقت تجدید نظر کردن برای افراد معروف به مانند تو خوب است هنگامی که اوپالی اشتیاقش را دوباره بیان کرد، بودا از او خواست که همچون گذشته به آموزگاران دینی قدیمش حرمت نهد و از آنها حمایت کند. در سومین قرن پیش از میلاد، آشو که امپراتور بزرگ بودایی هند، با تأسی به این نمونه اصیل تسامح وتفاهم به همه ادیان دیگر در امپراتوری وسیع خود احترام قائل شد و از آنها حمایت کرد. در یکی از فرامینش که بر تختهسنگ حک شده- امروزه حتی اصل آن را میتوان خواند- امپراتور بیان میدارد:آدمی نباید تنها به دین خودش ببالد و ادیان دیگر را تخطئه کند، بلکه باید به هر دلیلی ادیان دیگران را حرمت نهد. آدمی با چنین کرداری، میتواند به رشد دین خودش یاری رساند و به دین دیگران نیز خدمت کند. با کرداری غیر از این ریشه دین خویش را میزند و به ادیان دیگر نیز آسیب میرساند. بنابراین سازگاری مطلوب است. همگی بشنویم و بخواهیم آموزههایی را که دیگران اظهار کردهاند بشنویم.(16) در اینجا باید این نکته را اضافه کنیم که امروزه این روح تفاهم همدلانه را نه تنها باید در مورد آموزه دینی، بلکه در موارد دیگر نیز باید به کار گرفت. این روح تسامح و تفاهم، از آغاز یکی از آرمانهای مألوف فرهنگ و تمدن بودایی بوده است. بدین طریق یک نمونه فرید از شکنجه یا ریختن قطرهای خون در تغییر کیش مردمان به آیین بودا، یا در ترویج آن در خلال تاریخ بلند دوهزارسالهاش به چشم نمیخورد. آیین بودا امروزه با داشتن بیش از پانصد میلیون نفر پیرو به طور صلحآمیزی در قاره آسیا گسترش یافته است. خشونت به هر شکل آن و به هر بهانهای، یکسره برخلاف تعلیم بودا است. سؤالی که اغلب مطرح شده است این است که آیا آیین بودا دین است یا فلسفه؟ مهم نیست که چه نامی بر آن مینهید. آیین بودا، برکنار از هر نامی که به آن بدهید، همانی است که هست. عنوان اهمیتی ندارد. حتی عنوان آیین بودا که ما به تعالیم بودا مینهیم از اهمیت اندکی برخوردار است. نامی که شخص مینهد بیاهمیت است. در نام چه هست؟ آنچه که گل سرخش مینامیم با هر نام دیگری عطرش را استشمام میکنیم. به همین قیاس، حقیقت نیازی به هیچ عنوانی ندارد؛ حقیقت نه بودایی است، نه مسیحی، نه هندو و نه اسلامی. حقیقت ملک مطلق(17) هیچکس نیست. عنوانهای فرقهای(18) مانعی در سر راه فهم مستقل از حقیقتاند و پیشداوری زیانآوری در ذهن انسانها ایجاد میکنند. برای جوینده حقیقت اینکه یک عقیده از کجا نشأت میگیرد بیاهمیت است. خاستگاه و بسط و گسترش یک عقیده موضوعی آکادمیک است. در واقع برای فهم حقیقت حتی لازم نیست بدانیم که تعلیم از بودا است یا از کسی دیگر. چیزی که ضروری است، دیدن این امر و فهم آن است. تقریباً همه ادیان بر ایمان بنا شدهاند- البته نه بر ایمان کورکورانه- اما در آیین بودا تأکید بر دیدن، دانستن و فهمیدن است، نه برایمان یا باور. در متون بودایی، واژه سدا(19)(سن: شردا)(20) آمده که معمولاً بهایمان یاباور ترجمه شده است. اما سدا، ایمان به معنای دقیق کلمه نیست، بکلهاطمینانی حاصل از اعتقاد است. باید پذیرفت که واژه سدا، در آیین بودای عامیانه(21) و نیز در کاربرد متعارف در متون(بودایی) دارای عنصری ازایمان است به این معنا که بر دلبستگی به بودا، دمه(تعلیم) و سنگه(انجمن) اشاره دارد. بنا به گفته اسنگه(22) فیلسوف بزرگ بودایی قرن چهارم پس ازمیلاد، شردا دارای سه جنبه است:
1) اعتقاد کامل و راسخ به وجود یک چیز
2) شادمانی ناب از خصایص نیک
3) اشتیاق یا آرزو برای نیل به یک غایت مورد نظر.
با وجود این، آن را هر چه به شمار آورید، ایمان یا باور آنگونه که توسط بیشتر ادیان فهمیده شده ارتباط اندکی با آیین بودا دارد.(23) مسأله باور هنگامی به میان میآید که دیدن- دیدن به تمام معنای کلمه- در کار نباشد. لحظه ای که شما میبینید، مسأله باور از میان میرود. اگرمن به شما بگویم که در مشت خود یک گوهر قیمتی دارم، مسأله باور به میان میآید، چرا که به چشم خود آن را نمیبینید. اما اگر من مشت خود را باز کنم و جواهر قیمتی را به شما نشان دهم، پس شما به چشم خود آن را میبینید و مسأله باور به میان نمیآید. بدین ترتیب، این عبارت در متون کهن بودایی قرائت میشود: دریافتن، بسان کسی که جواهری را در کف دست میبیند.
منبع :
Rahula, Walpola Sri. The Buddhist attitude of mind in WHAT THE BUDDHA TAUGHT(first published by. One world publications 1997, Reprinted 1998,-2000,2001 15-pp.1
پینوشتها:
(1) تتاگته به معنای دقیق کلمهکسی است که به حقیقت رسیده است، یعنی:کسی که حقیقت را یافته است. بودا این اصطلاح را در اشاره به خودش یا به طور کلی در اشاره به بوداها به کاربرده است.
Maha parinibbana(2)
(3) سنگه(sangha) در لغت به معنایجماعت است. اما در آیین بودا این اصطلاح بهجماعت راهبان بودایی که عبارت از انجمن راهبان بودایی که عبارت از انجمن راهبان است اشاره دارد. بودا، دمه(تعلیم) و سنگه(انجمن) به تیسرنهسهپناه یا تیرتنه(سن: تریرتنه)سه گوهر معروفاند.
Vicikiccha(4)
nivarna(5)
پنج مانع اینها هستند:1) میل شهوانی 2) بدخواهی 3) کاهلی و رخوت 4)بیقراری و تشویق 5)شک
(6)article of fait
(7) avijja
(8) Miccha ditthi
(9) Nalanda
(10) Upali
(11)Laydisciple
(12) Nigantha Nataputta
(13) jaina Mahavira
مهاویره، مؤسس آیین جینه، معاصر بودا بود و احتمالاًَ اندکی از بودا بزرگتر بوده است. ناتهپوته ملقب به مهاویره، یعنی قهرمان بزرگ، بنیانگذار آیین جینه است و به اعتقاد جینها بیست و سه پیشوا طی هزاران سال قبل از وی برخاستهاند و او بیست و چهارمین پیشوا است. مهاویره در قرن ششم قبل از میلاد در یک خانواده اشرافی هندوستان متولد شد. وی در سیسالگی دامن از دنیا برچید و پس از ریاضات طولانی به حقیقت دست یافت. او پس ازنشر آیین خود به سال 526 قبل از میلاد، دیده از جهان فروبست وبه نیروانه رسید. لقب جینهپیروز و فاتح یاپهلوان بزرگ از آن جهت به مهاویره داده شده است که او از پیروزی و فتح کامل برخوردار گردیده بود و برآمال و شهوات نفسانی که موجب دلبستگی آدمی به این جهان ماده است، غالب آمده بود. م.
(14) Karma
(15) Upasaka
اوپاسگه، یعنی پیرو آیین بودا، که به سه پناه ایمان دارد و از راههای نادرست زیست، یعنی اسلحه فروشی، فروختن موجودات زنده، گوشت فروشی، میفروشی و زهر فروشی و مانند اینها پرهیز میکند. م.
(16) سنگ نبشته شماره دوازده.
(17) monolopy
(18) Sectarian
(19) sanddha
(20) sraddha
(21) popular Buddhism
(22) Asanga
(23) ادیت لودویک درنقش معجزه در منابع پالی اولیه به سراغ این موضوع میرود
بوداگرایی دین و فلسفهای مبتنی بر آموزههای سیدارتا گوتاماست که در حدود 566 تا 486 (پیش از میلاد) میزیست. بوداگرایی بتدریج از هندوستان به سراسر آسیا، آسیای میانه، تبت، سریلانکا، آسیای جنوب شرقی و نیز کشورهای خاور دور مانند چین، مغولستان، کره و ژاپن راه یافت. بوداگرایی به عنوان دین پاکان یا Ārya dhrama در نظر گرفته میشد و یکی از ادیان شرمنی موجود است. بودیسم با 350 میلیون پیرو یکی از ادیان اصلی جهان به شمار میآید.
بوداگرایی بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تاکید دارد. آماج این ورزیدگیها پایان دادن به چرخه تولد مجدد یا " سمساره" است که از طریق بیداری یا درک واقعیت راستین، رسیدن به رهایی یا "نیروانا" صورت میگیرد.
اخلاقیات بوداگرایانه بر بن-پایههای بیگزندی و رواداری برپا شده است. بوداییان همواره از روشهای درونپویی برای یافتن بینش نسبت به کارکردهای بنیادین روان آدمی و فرایندهای علّی جهان بهره میگیرند.
آثار نوشتاری بوداگرایی بسیارند و بخش ارزندهای از ادبیات دینی جهان به شمار میروند.
آموزههای بودا
چکیده آموزه بودا این است: ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنجآور است (و این رنج زمانی پایان مییابد که دیگر منی، یا درک کنندهای نباشد؛ چه او در قید حیات باشد چه نباشد (نگارنده)). هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد. درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتند از: به رسمیت شناختن وجود رنج؛ اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است؛ بریدن از رنجها دستیافتنی است و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بیرنجی وجود دارد.
این راه، راه اصیل هشتگانه نام دارد، زیرا عوامل سازنده آن این هشت اصل هستند: گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، توجه درست، تمرکز درست، جهانبینی درست و پندار درست.
آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار، حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری به عنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم، دلبستگیها را به عنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد. سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم، تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
درک این حقایق و اصول، به تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همه موجودات میشود. این آموزهها آیین بودا (دارما) را تشکیل میدهند. بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است، ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش میشود. به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا، یعنی خاموشی مینامند.
راه اصیل هشتگانه که نسخه تجویز بیداردل (بودا) برای درمان رنجهایی است که همه بُوَندگان (موجودات) دچار آن هستند، خود به سه گروه دستهبندی میشود:
درستکاری (شیلا)، یکدله شدن (سامادی) و فراشناخت (پرگیا). این سه مفهوم هسته تمرینهای روحانی بوداگرایی را میسازند. درستکاری که در راه هشتگانه به گونه گفتار درست، کردار درست و معاش درست آمده دستوراتی اخلاقی مانند خودداری از کشتن و دروغگویی را در بر میگیرد. یک بخش از درستکاری در بوداگرایی مربوط به دهش (دانا) میشود. این دهش تنها به مواردی مانند صدقه دادن و سخاوتمندی محدود نمیشود و معنی مشخص دینی دارد، یعنی تأمین نیازمندیهای روزانه همایه (جامعه راهبان بودایی (سنگها)). هموندان (اعضا) همایه نیز به نوبه خود به دهش میپردازند. دهش آنها بالاترین دهشها، یعنی آموزش آیین بودا (دارما) است.
مفهوم دوم راه هشتگانه یعنی دل را یکدله کردن یا کار کردن روی تمرکز است که سه بخش کوشش درست، توجه درست و تمرکز درست را در بر میگیرد. در این مرحله تمرکز شدیدی دست میدهد که در آن اندیشنده با موضوع اندیشه یکی میگردد. این پدیده، شهود و رسیدن به فراشناخت نیست، بلکه یک پدیده روانی است. این کار از راه یوگا و درونپویی انجام میگیرد. بوداگرایی همانند دیگر کیشهای هندی ذهن را ابزار بنیادین رهایی میداند و بر ورزیدگی درست ذهن تأکید مینماید. آماج کوشش درست یکپارچگی ذهنی و جلوگیری از پراکندگی اندیشه است. توجه درست باعث آگاهی از احساسات و آگاهی از کنشهای بدن و ذهن میگردد. این تمرینات سرانجام ما را به تمرکز درست میرساند که رسیدن به حالات گوناگون آگاهیهای خلسهآمیز در حین درونپویی (مراقبه) است و با آزمودن خوشنودی بزرگی همراه است. رسیدن به این حالات را دروننگری (دیانا) مینامند. بخش آخر راه هشتگانه، یعنی جهانبینی درست و پندار درست تشکیل دهنده فراشناخت (پرگیا) است. رسیدن به فراشناخت یا به عبارتی حکمت اعلا در بوداگرایی به معنی یافتن دسترسی مستقیم به واقعیت نهفته در پشت چیزها و یافتن بینشی فراسوی هر گونه شناخت است. این گام پس از گامهای درستکاری و یکدِلگی میآید و نتیجه یک درونپویی ویژه بودایی است. جهانبینی درست همان درک کامل چهار حقیقت اصیل و پندار درست همان مهرورزی و عشق است که ذهن را از شهوت، بدخواهی و ددمنشی میپالاید. اینها راه را برای رسیدن به فراشناخت هموار میسازند.
چکیده اینکه: از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم (در صورتی که به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم.
شاخههای بوداگرایی
بوداگرایی از دیدگاه شمار پیروان، پس از مسیح باوری، اسلام و هندوگرایی چهارمین دین جهان است. بوداگرایی به سه شاخه اصلی بخش میشود: راه بزرگ یا مهراه و راه کوچک یا کهراه و الماسراه (وَجرَیانا). بوداییان شاخه مهراه را مهایانا و شاخه راه کوچک را تیره واده یا هینایانا (هینه یانه) مینامند. کهراه، بوداگرایی سنتی است که بر اهمیت واپسین بیداردل تاریخی، یعنی سیدارتا گوتما (Siddhartha Gautama) تأکید دارد. مهراهیها گوتما را به عنوان بودا پذیرا هستند، اما به شمار زیادی بوداهای دیگر نیز باور دارند. بوداگرایی در پی رویدادهای تاریخی از هند و نپال رخت بربست و به سوی سرزمینهای خاوری کوچید. کشورهای جنوبیتر مانند سریلانکا پیرو شاخه کهراه و شمالیترها مانند چین و ژاپن پیرو گونههایی از کیش مهراه هستند.
بیشترین گسترش بوداگرایی زمانی رخ داد که آشوکا شاه بدین دین گروید و به گستراندن آن کمر بست.
خاستگاه اندیشههای بودا
حدود سه هزار سال پیش شاخههایی از آریاییان ایران، از بقیه جدا شدند و به سرزمین هند کوچیدند. پیش از ورود آنها به شبه جزیره هند تیره دیگری در آنجا نشیمن داشت که به نام دراویدی معروف است. آریاییها حدود ۲۵۰۰ سال پیش، یعنی به هنگام زایش بودا (و همزمان با برپایی نخستین شاهنشاهی جهان در ایران) در بیشتر سامانهای شمالی هند جایگزین شده و بر آن نواحی چیره شده بودند. سیدارتا گوتاما (بودا) با آنکه خود آریایی بود، بیشتر اندیشههای بنیادین کیش او از ریشه دراویدی هستند. (برای جستاری مفصل در این باره نگاه کنید به: ع. پاشایی: هینه یانه، نشر نگاه معاصر، تهران ۱۳۸۰، صص ۱۱۹-۹۱).
جامعه هندوستان در زمان بودا به چهار رده (کاست) بخش میشد: برهمنها (روحانیان)، کشتریا (شهریاران و جنگاوران)، وایسیا (کشاورزان و بازرگانان) و سودرا (خدمتکاران برده). سیدارتا اسمآ به رده کشتریا تعلق داشت، ولی اعلام کرد که از دید او همه مردم برابر و پاکزادند.
بوداگرایی و ایران
سکهای از پیروز، پسر اردشیر ساسانی یافت شده که در آن وی از ارجگذاری خویش نسبت به دو دین زرتشتی و بوداگرایی خبر میدهد.
در سده ۶ زایشی یک رشته داستانهای بودایی به نام جاتاکا از روی ویرایش هندوی آنها به نام پنچا تنترا به پارسی میانه ترجمه شد و کلیلگ و دمنگ نام گرفت. در سده ۸ زایشی روزبه (ابن مقفع) ایرانی آن داستانها را به عربی برگرداند و نام کلیله و دمنه بر آنها نهاد. ترجمههای لاتین و یونانی آن کتاب بعدها در سده ۱۴ پایه داستانهای آسوپ، نوشته یک راهب بیزانسی را تشکیل داد.
بوداگرایی در خراسان بزرگ تا اندازهای ریشه گرفته بود و یکی از کانونها و نیایشگاههای بزرگ آن در صومعه بودایی بلخ بود. این صومعه به سانسکریت ناوا ویهارا نام داشت که معنی آن صومعه نو است. این نام در فراگویی پارسی زبانان به گونه نوبهار درآمد. لقبی که به گردانندگان این صومعه در زبان سانسکریت داده بودند پراموکها، به معنی سرور بود و نام خانواده برجسته ایرانی برمکیان از همین لقب گرفته شده است. برمکیها عهدهدار و گرداننده این نیایشگاه بودایی بودند.
بتازگی روزنامه آساهی ژاپن از قول یک باستانشناس برجسته ژاپنی به نام نوگوچی از یافته شدن ۱۹ تندیس بودا در استان فارس گزارش داد. در گزارش دیگری از شبکه بودیست نیوز درازای این تندیسها میان ۵ تا ۲۰ سانتیمتر و جنس آنها از گچ و گل اعلام شده است.
سه کالبد بودا
سه کالبد بودا یا تریکایه یکی از مفاهیم رایج در بوداگرایی است. تریکایه واژهای سانسکریت و به معنای سه کالبد است (در چینی: 三身 سانشِن، در ژاپنی 三身 سانجین). مهراه (مهایانا) یکی از کیشهای مهم دین بوداست. قلب مهایانا در مفهوم تریکایه (سه کالبد بودا) و همچنین مفاهیم حقیابنده (بوداسَف)، فراشناخت (پرَگیا) و مهرورزی (کرونا) است.
اندکی پس از درگذشت بودا این اندیشه در دل بسیاری از پیروانش افتاد که او را بالاتر از انسان بدانند. نزد کهراهیها (هینایانی ها) بودا انسان برتری بود که از طریق نیروی فرهنگ روحی و شایستگی حاصل از زندگیهای گذشته اش در این زندگی به کمال فراشناخت رسیده است. اما احترام ژرفی که شاگردانش در دل به او میگذاشتند نمیتوانست با انسان معمولی بودن استادشان ارضا شود و از این رو او را فراتر از روان فانی دانستند. پس حتی سنت پالی هم در کنار زندگی خاکی، زندگی فراجهانی به او میدهد.
انجمن اصلی و اولیه شاگردان بودا یعنی مهاسَنگیکهها بودا را فراجهان میدانستند و این مفهوم از آنان به مهراهیها رسید که از سه طریق به بودا میاندیشیدند، یعنی:
۱. نمود مرئی (نیرمانهکایه) که همان شاکیهمونی (دانای قبیله شاکیه) است، انسانی که بر این خاک پا نهاد و آیین را به پیروانش آموخت و در هشتاد سالگی درگذشت.
۲. نمود یاریگر (سَمبوگهکایه): بودای آرمانی است که از یک کالبد درخشان بهرهمند است و آیین را به حقیابندگان میآموزد.
۳. نمود حق (دَرمهکایه): برترین وجودی است که فراگیرنده دیگران است، ذات فراشناخت و مهر و همدردی است، مطلق است.
بودا سه تا نیست یکی است. تریکایه سه جنبه یک بوداست. ذات این سه جنبه یکی است ولی سرشت و کردارهایشان جداگانه است.
اهریمن در کیش بودا
در بوداگرایی قطب مخالف خدای خوبیها که خاستگاه نیروهای منفی باشد وجود ندارد. با این حال بوداییان وجود دیوها را هیچگاه رد نکردهاند اما وجود آنها را در روند رسیدن به بیداری و روشنی چندان مؤثر نمیدانند. البته در داستان بیداردل شدن بودا اینگونه آمده که موجودی ستیزنده به نام مارا کوشید تا بودا را از رسیدن به بیداری بازدارد. در حالیکه بودا زیر درخت بودی (بیداری) نشسته بود و داشت به بینش راستین دست مییافت و نزدیک بود که راز جهان را بفهمد مارا آمد تا از بیدار شدن شاکیامونی (بودا) جلوگیری کند و گردبادی پدید آورد، سنگبارانی از آسمان ایجاد کرد اما بودا هم از زمین یاری خواست و زمین سیلابی فرستاد و دیوهای همراه مارا را آب برد و سرانجام مارا موفق نشد و شاکیامونی بیدار شد. البته زمانی که همه ترفندهای مارا نقش بر آب شد و معلوم شد که شاکیامونی در راه خود پیروز گشته مارا از او یک گواهی خواست. مارا گفت که آیا سندی داری که نشان دهد تو در زندگیهای پیشینت به اندازه کافی پارسایی کردهای و فضیلت جمع کردهای تا بشود تو را به پشت پرده راه داد؟
سپس زمین (Bhumi) ضامن شد که شاکیامونی به اندازه کافی اعتبار دارد و مارا دست از کارشکنی برداشت. بعد هم که شاکیامونی به بیداری (بودایی) رسید مارا گفت من از کجا بدانیم که تو بیدار شده ای؟ بودا دستش را به زمین چسباند و گفت: زمین گواه من است.
تمام ادیان از مؤلفههای اخلاقی برخوردارند و رویکردهای دینی به مسائل اخلاقی از لحاظ تاریخی اخلاق را بر رویکردهای سکولار چیره کرده است. جستار کوتاه زیر نگاهی گذرا به اخلاق در ادیان شرقی دارد.
اخلاق رایج در چین
نظام تفکر سنتی چین متنوع و در عین حال پیچیده است، بنابراین اشاره به یک نکته مجزا یا ساختار مرکزی اخلاق چینی دشوار به نظر میرسد؛ علاوه بر آن، همواره این پرسش که آیا اعتقادات رفتار را شکل میدهند یا رفتار اعتقادات را شکل میدهند، مطرح بوده است. به عبارت دیگر، آیا یک نظام اخلاقی امری است که مردم سعی در پیروی از آن دارند یا این که تنها توصیفی از بایدها و نبایدها برای آنها به شمار میرود. اگرچه این امر صحت دارد که چندین روند اساسی در اخلاق رایج در چین وجود دارد. کنفوسیوسگرایی و نوکنفوسیوسگرایی بر حفظ ادب و نزاکت روابط، مهمترین اصل در اخلاق به شمار میرود.
برای اخلاقی بودن باید همه آنچه را یک رابطه نیازمند آن است، انجام داد. به عبارت دیگر، به والدین خود همه چیز را مدیون هستید، اما تحت هیچ شرایطی ملزم به اطاعت از غریبهها نیستید. این امر میتواند به عنوان بازشناخت این حقیقت در نظر گرفته شود که نمیتوان همه دنیا را به یک اندازه و در یک زمان دوست داشت. این امر اخلاق نسبی یا اخلاق موقعیتی نامیده میشود.
نظام اخلاقی کنفوسیوسی با اخلاق کانتی تفاوتهای بسیاری دارد؛ چرا که در نظام اخلاق کانتی بندرت میتوان به قوانین و یا اصولی اشاره کرد که بتوان آن را حقیقت مطلق یا حقیقت جهانی دانست. این امر بدان معنا نیست که در نظام اخلاقی کانتی هیچ توجهی به اخلاق جهانگرا مبذول نشده است. درحقیقت، در سلسله زو (۲۲۱ تا ۱۱۲۲پیش از میلاد مسیح) در چین، یکی از مخالفان اصلی کنفوسیوس، پیروان مو زی (مؤسس مکتب موهیسم) در زمینه عشق جهانی، (jian"ai) استدلالهایی میآورند. اگرچه دیدگاه کنفوسیوس تأثیر خود را اعمال کرده و بر بسیاری از ابعاد تفکر چینی تأثیر میگذارند.
بسیاری استدلال کردهاند که برای مثال، "مائو زدانگ" (پایهگذار جمهوری چین) بیشتر کنفوسیوسی بوده تا کمونیست. کنفوسیوسگرایان، به ویژه منسیوس (فیلسوف چینی که اعتقادات کنفوسیوسی وی به حدی است که او را حکیم دوم مینامند) استدلال کردهاند که حاکم آرمانی کسی است که (همان طور که کنفوسیوس میگوید) همانند ستاره شمالی رفتار کند؛ در یک جا بماند، در حالی که دیگر ستارگان به دور آن میچرخد. به عبارت دیگر، حاکم آرمانی به مردم اجبار نمیکند خوب باشید، بلکه مردم را به واسطه مثالهایی که مطرح کرده هدایت میکند. حاکم آرمانی به هماهنگی بیش از قوانین اهمیت میدهد. کنفوسیوس تأکید میکند که صداقت بیش از دیگر موارد باید مورد توجه قرار گیرد و مفاهیم وی از Li، Yi و Ren را میتوان به عنوان عبارات ژرفتری از صداقت و وفاداری به کسانی در نظر گرفت که فرد وجود (والدین) و ابقای خود(همسایگان، همکاران و ...) را مرهون آنان است.
وی آداب سنتی را درجهبندی میکند و عملاً معانی پیشین این واژگان را تغییر میدهد. الگوی وی از یک خانواده کنفوسیوسی و حاکم کنفوسیوسی در اوایل قرن بیستم بر زندگی چینیها تسلط یافته بود. اخلاق سنتی از سوی قانونگرایان منحرف شد و اکنون روندهای دیگری در اخلاق چینی وجود دارد. بودیسم و به ویژه ماهایانا بودیسم مابعدالطبیعه منسجم تفکر چینی و تأکیدی قوی برای جهانگرایی آورده است. نوکنفوسیوسگرایان تا حد زیادی به تسلط بودیسم در سلسله تانگ (۶۱۸ تا ۹۰۷) واکنش نشان دادند و تلاش کردند تا نظام بومی کنفوسیوسی تحلیلی/ متافیزیکی ایجاد کنند. لائوتزه (فیلسوف چینی که مطابق با سنت چین وی را پایهگذار آیین دائوئیسم یا تائویسم میدانند) و دیگر نویسندگان دائویست حتی نقش حاکمان را انفعالیتر از کنفوسیوسیها در نظر گرفتهاند. در نظر لائوتزه، حاکم ایدهآل کسی است که در واقع کاری انجام ندهد که بتوان آن را مستقیماً به حکمرانی نسبت داد. بدیهی است که دائویسمها و کنفوسیوسیگرایان تصور میکنند که ذات انسان خوب است. اگرچه شاخه اصلی کنفوسیوسگرایان استدلال کردهاند که ذات انسان به واسطه آیین لی (Li)، فرهنگ ون (wen) و دیگر چیزها پرورش داده شود، اما دائویستها استدلال میکنند که باید از تجملات جامعه به دور بود.
قانونگرایانی چون هنفیزی (یکی از فیلسوفان قانونگرای بزرگ چین) استدلال کردند که مردم فطرتاً خوب نیستند. بنابراین، قوانین و مجازاتها برای خوب نگاه داشتن مردم ضروری است. حکمرانی در چین تقریباً همواره آمیختهای از کنفوسیوسگرایی و قانونگرایی بوده است. زمانی که سلسله مانچو سقوط کرد، "سان یات سن" تنها چهره قرن بیستمی بود که از سوی ناسیونالیستها، کمونیستها و تجددگرایان مورد احترام قرار گرفت.
در بخشهایی از چین امروز هنوز هم به گفتوگوهای اخلاقی با دیده تردید نگریسته میشود. همان طور که به نظر میرسد رفتار قدرت بندرت به واسطه هنجارهای اخلاقی دارای انگیزه میشود. با وجود این، صداقت و وفاداری در تفکر اخلاق چینی دارای نقش محوری است.
اخلاق در آیین هندو
مهربانی و مهماننوازی از ارزشهای اصلی آیین هندو محسوب میشوند. در دیگر سنتهای این آیین تأکید بیشتر بر همدلی و زنان صورت گرفته است که زنان نه تنها باید به عنوان نمونههای بزرگ اخلاقی، بلکه باید به عنوان گوروهای فوقالعاده در نظر گرفته شوند. علاوه بر آن، مادر یک شخصیت الهی است، الهه "دیوی"، الهه مادر در آیین هندو و بعد خالق انرژی زنانه نقش اصلی را در رسوم هندو ایفا میکند. ترانه ملی هندی (نه سرود ملی)، "واند ماتارام" دربرگیرنده مفهوم الهی مادر به عنوان مادر هندوستان به صورت موازی "داگرا" (الهه جنگ، بعد بد طینت دیوی) است. تأکید بر زندگی خانگی و لذتهای خانواده و دهکده اخلاق هندو را در مورد موضوعات جنسی و خانواده اندکی محافظهکارتر جلوه داده است.
هندوئیسم در میان تمام آیینها با نزدیک شدن به حقیقت به واسطه اشکال گوناگون هنر همسازترین آیین تلقی میشود. معابد هندو اغلب با زرق و برق تزئین شده و اندیشههای گورو که آموزگار معنوی آیین هندوست، به عنوان انتخاب مشروع در زندگی هندوها پذیرفته شده است. سنتهای اخلاقی در هندوئیسم تحت تأثیر هنجارهای کاست (طبقات اجتماعی) قرار گرفته است. در اواسط قرن بیستم اصلاحاتی در سنتهای ادیان گوناگون هندوستان ایجاد شد که در آن میان میتوان به این موارد اشاره کرد: گیاهخواری و ایدئولوژی تخفیف آزار که در نهایت به عدم خشونت منتهی شد؛ ایجاد موثر حقیقت به واسطه شجاعت و ساتیاگرایی گاندی (اصطلاح ابداعى گاندى، پیشواى نهضت ملى هند، براى به کار بردن قدرت روحى به جاى خشونت و شدت عمل براى وصول به اهداف سیاسى و اجتماعى)؛ انکار ترس و نگرانی رنج یا در حقیقت صدمه جسمانی.
پس از دستاورد وی در رابطه با بیرون راندان نیروهای امپراتوری بریتانیا از هندوستان، این دیدگاهها به صورت گسترده گسترش یافت و تفکر مدرن اخلاق امروز به ویژه جنبش صلح، جنبش بومشناسی و کنشگرایی اجتماعی را تحت تأثیر قرار داد. بسیاری از سنتهای دوران نو (جنبش فرهنگی سالهای ۱۹۸۰ که هدف آن تأکید بر معنویات، گیاهخواری و طب گیاه بود) نیز از تفکر وی و دیگر سنتهای هندو همچون پذیرش تناسخ صورت گرفته است. اگرچه ممکن است اعتقادات هندو به واسطه اعتقاد به سرنوشتگرایی/ اعتقاد به قضا و قدر و این اصل که هرکس در همان زندگی قرار گرفته که سزاوار آن بوده تنها توجیهی تلقی شود و به افرادی که مضطرب بوده کمکی ارائه ندهد، از این روی، در بخشی از فضایل اخلاقی هندویسم بر مهربانی تأکید فراوانی شده است.
اخلاق بودایی
بودا برخی از عناصر آداب هندو، به ویژه مدیتیشن و گیاهخواری را اقتباس کرد. بودا همچون ارسطو در میان یونانیها که بر میانهروی در موضوعات اخلاق تأکید کرد، میانه روی در تمام امور و حتی در خود میانه روی را توصیه کرد. مسیر هشتگانه (هشت گام برای رسیدن به نیروانا) و پنج آموزه (اصول اخلاقی آیین بودا) به عنوان مهمترین راهنمای اخلاق بوایی به شمار می روند. آیین بودیسم، دربرگیرنده پایان دادن به رنج و رسیدن به وارستگی برای خود و برای تمام موجودات است. این مسیر دربرگیرنده راههای از بین بردن تعلقات در زندگی است.
اخلاق در آیین شینتو
اخلاق آیین شینتو از مجموعهای قوانین و فرمانها که به پیروان خود بگوید چگونه رفتار کنند، تشکیل نشده است، بلکه اخلاق آیین شینتو بر پایه اراده "کامی" (این واژه در زبان ژاپنی به معنای خداست و برای اشاره به هر نوع خدایی در آیین شینتو به کار میرود) است. بنابراین پیروان آیین شینتو سعی میکنند به روشی زندگی کنند که "کامی" از آنها میخواهد؛ در چنین روشی باید رابطه با کامی بر پایه صحیحی صورت گیرد. اما به خاطر سپردن این امر حائز اهمیت است که کامی کامل نیست - در متون آیین شینتو مثالهای بسیاری درباره کامی وجود دارد که کارهای نادرست و اشتباه انجام میدهد. این امر احتمالاً توضیحدهنده این علت است که چرا آیین شینتو قانونهای اخلاقی مطلقی را ارائه نداده است.
اهداف کلی اخلاق در آیین شینتو ترویج هماهنگی و خلوص در تمام ابعاد زندگی است. خلوص تنها به خلوص معنوی اطلاق نمیشود، بلکه آیین شینتو از پیروان خود خواسته است از لحاظ اخلاقی خلوص داشته باشند. آیین شینتو هیچ قانون اخلاقی مطلقی ندارد و معیاری برای سنجش خیر و شرِ کنش یا تفکری که در بافت خاصی رخ میدهد، در میان نیست؛ این بافت میتواند شرایط، نیت، اهداف، زمان، مکان باشد که همگی به ارزیابی این که آیا این کنش شر است با خیر، ارتباط دارد.
خیر در اخلاق آیین شینتو یک وضعیت قراردادی است که از این ایده بنیادی شروع میشود که انسان خوب است و دنیا نیز خوب است. شر به واسطه ارواح پلید از خارج به دنیا وارد میشود. زمانی که انسان خطایی انجام دهد، این خطا به دنبال خود تبعاتی دارد که مانع از رسیدن موهبتها و جریان زندگی از سوی کامی به فرد خطاکار میشود.
مواردی که در آیین شینتو شر تلقی میشود از این قرارند: مواردی که موجبات آزار کامی را فراهم میکند، مواردی که پرستش کامی را مختل میکند، مواردی که هماهنگی دنیا را مختل میکند، مواردی که دنیای طبیعت را مختل میکند، مواردی که نظم اجتماعی را مختل میکند، و موادری که گروهی را که افرادی عضو آن هستند، مختل میکند.
آخرین مورد به اخلاقی ارتباط دارد که میتواند منجر به این امر شود که افراد وجدان خود را برای این سرکوب کنند که نشان دهند با دیگران موافق هستند. این امر نشان میدهد که اقدامات ضد اخلاقی ممکن است در عرصه خاصی ادامه پیدا کند تا از هماهنگی که در آیین شینتو از ارزش بالایی برخوردار است، جلوگیری کند. این امر میتواند نگرانیهایی را در زمینه اخلاق پزشکی ایجاد کند.