سالها بود که به مسئله رشد و پیشرفت فردی علاقه مند شده بودم —تقریباً از دوران نوجوانی. وقتی یازده سالم بود، خانواده ام به نیوزیلند مهاجرت کردند. اوایل همه چیز برایم خیلی سخت بود. ما نه تنها از خانواده و دوستانمان جدا شده بودیم، بلکه باید با شرایط، محیط و فرهنگی بیگانه نیز کنار می آمدیم. دقیقاً یادم می آید که جز من فقط یک دانش آموز چینی دیگر در مدرسه مان بود. برای کنار آمدن با این تغییرات، تصمیم گرفتم کتابهایی درمورد رشد و پیشرفت شخصیت و ایجاد انگیزه مطالعه کنم. چیزی که طی این دوران دشوار یاد گرفتم این بود که، اگر خودمان بخواهیم و انتخاب کنیم، میتوانیم خوشحال و خوشبخت زندگی کنیم.
خودتان امتحان کنید. تصور کنید یک لیمو در دست خود گرفته اید. آیا می توانید پوست نرم اما با این حال زبر آن را در دستانتان احساس کنید؟ آیا حس سرما به دستانتان منتقل می کند؟ کمی به شیارهای ظریف روی آن دقت کنید. لیمو را تا دم بینیتان بیاورید. آیا بوی تازگی آن را حس می کنید؟ یک چاقو را تصور کنید که با آن لیمو را میبرید. آیا می توانید دقیقاً حس کنید که چطور این کار انجام می گیرد؟ آب آن را به دهانتان بچکانید. آیا ترشی آن را در دور دهانتان حس می کنید؟ آب لیمو را به دور دهانتان بچرخانید و بعد آن را قورت بدهید.
با این حرف ها، آب دهانتان راه نیفتاد؟ مال من که راه افتاد! دلیلش این است مغز شما قادر نیست تفاوت بین خیال و واقعیت را تشخیص دهد. برای ذهن شما تصور این لیمو، درست مثل این بود که یک لیموی واقعی را در دستانتان گرفته اید. و مسئله ی مهم این است که آنچه مغزتان فکر می کند، بدنتان به طور طبیعی به آن واکنش می دهد.
ذهن ما و جسم ما یک رابطه ی همزیستی باهم دارند. جسم ما ابزاری مکانیکی برای ذهن ماست که مواد مغذی مورد نیاز ذهن را برای او تامین می کند. جسم، ذهن را به هر کجا که بخواهد می کشاند. با همه ی این احوال، ما در ذهنمان وجود داریم. خودمان می توانیم انتخاب کنیم که به چه چیز فکر کنیم، چه احساسی داشته باشیم و نسبت به مسائل اطرافمان چه واکنشی از خود نشان دهیم.
یک بچه روی درخت ممکن است با خود فکر کند، "هر اتفاقی هم که بیفتد، نباید بیفتی!" می دانید چه رخ می دهد؟ از درخت می افتد و دستش می شکند! چند بار تابه حال با خود فکر کرده اید، "فردا یادت نره کلید با خودت ببری" و دقیقاً همان فردا فراموش می کنید که کلیدهایتان را همراه خود ببرید. البته دلیلی برای این مسئله وجود دارد. اگر ما با خودمان می گوییم که از روی درخت نیفت یا کلیدهایت را فراموش نکن، در ضمیر ناخودآگاهمان، این همان چیزی است که دقیقاً به آن فکر می کنیم. ما فقط به این فکر می کنیم که چه می شود اگر از روی درخت بیفتیم یا کلیدهایمان را فراموش کنیم. و این آن چیزی است که به مغزمان فرمان می دهیم که به آن فکر کند.
فلسفه ای که من شدیداً به آن معتقدم، مثبت اندیشی است. اگر یک نتیجه مثبت را در ذهنتان تصور کنید، جسم و ذهن شما به طور طبیعی با هم تلاش می کنند تا به آن نتیجه دست یابند. پس به جای اینکه فکر کنید اگر بیفتم زمین چه می شود، به خود بگویید، "اگر بپرم می تونم اون شاخه رو بگیرم" یا به جای اینکه بگویید که اگر کلیدهایتان را فراموش کنید چه می شود، بگویید، "حتماً کلیدهایم را می برم چون گذاشتمشون توی کیفم." با این طرز تفکر ما روی نتیجه ی مثبت کار متمرکز میشویم. و زمانیکه بتوانیم کنترل افکارمان را به دست آوریم، روی نتیجه ی کارهایمان هم میتوانیم تاثیر بگذاریم.
اگر بخواهیم در سطح گسترده تر نگاه کنیم، می بینیم که با کنترل افکارمان می توانیم زندگیمان را تغییر دهیم. آدم هایی را می شناسم که همیشه فقط می نشینند و از زندگیشان شکایت می کنند. "از شغلم متنفرم"، "چرا من اینقدر چاق و زشتم؟"، اگر در لاتری برنده می شدم..."زنم با من بدرفتاری می کند" و ....وقتی این حرف ها را از دهان حتی نزدیکانم می شنوم، ناراحت و گهگاه عصبانی می شوم.
اگر فقط بنشینیم و غر بزنیم که چقدر روزگار در حق ما بی انصافی کرده هیچ چیز درست نمی شود. اگر ناراحتید، روی چیزی تمرکز کنید که فکر می کنید خوشحالتان می کند. به نتایج مثبت فکر کنید. انتخاب با شماست. همه چیز فقط با یک فکر ساده شروع می شود. اگر فکر می کنید اضافه وزن دارید، با خود فکر کنید که چطور یک برنامه ی منظم ورزشی را آغاز کنید. اگر از شغلتان ناراضی هستید، ببینید چطور می توانید مهارت های جدید به دست بیاورید و شغلتان را تغییر دهید.
وقتی اتفاقات خوب برای ما می افتد، ما خوشحال می شویم و احساس خوشبختی می کنیم. اما نباید برای شادی و خوشحالیتان فقط روی این اتفاقات خوب که خیلی هم نادر هستند تکیه کنید. کنترل اوضاع را دستتان بگیرید. خودتان را در موقعیت هایی قرار دهید که احتمال وقوع اتفاقات خوب برایتان بیشتر شود. برای این منظور، اول باید از خودتان بپرسید که چه چیز خوشحالتان می کند و برای رسیدن به آن چه باید بکنید.
من به این مسئله کاملاً اعتقاد دارم که افکار ما زندگی ما را تعیین می کند، برای شما هم فکر کنم ارزش امتحان کردن را داشته باشد. شما می توانید با طرز تفکرتان زندگیتان را تغییر دهید. ذهن شما می تواند بر واکنش های جسمتان تاثیر بگذارد. اگر مثبت فکر کنید و جوانب مثبت همه چیز را ببینید، حتی اگر زندگیتان بر وفق مرادتان هم پیش نرود، اوضاع رفته رفته بهتر خواهد شد. حداقل آن این است که خوشحال تر و بی دغدغه تر زندگی می کنید! به نظرتان این بهتر نیست؟
گـاهی اوقات کـارهـایــی را برای روزها...ساعت ها.... و یا
حتی هفته ها انجام می دهـیـم تا جوانتر به نظر برسیم،
اما در عین حال کارهایی را نیز انـجام می دهیم که سبب
می شوند پیرتر جلوه کنیم. در این قـسمت بـه چند نمونه
از این اشتباهات و نحوه تصحیح هر یک از آنها اشــاره می
کنیم.
1- صورت چرب و براق
معـمولاً این روزها اینطور شنیده می شود که اگر پـوســت
صورت خود را با کرم های روغنی و شــفاف چرب کنیم، به
نظر جوانتر می رسیم. ما به هیـچ وجه مـخالف این مطلب
نیستیـم، اما این روزها خانـم های زیادی را مـی بینیم که
در تـمام اوقات (مـحل کـار، نهار، مهمانی) به ایـن دلیل که
اعتقاد دارند پوستشان با کرم های براق کننده، جوانتر خواهد شد، این کار را انجام میدهند، آنها همچنین تصور می کنند که زیبا تر به نظر می رسند. اما اشتباه می کنند! اولاً باید توجه داشته باشید که لزوماً برای جوانتر شدن نیازی به صورت براق ندارید. دوماً صورت براق پیری پوست شما بیشتر نمایان می کند چرا که گودی ها، چروک ها و لک های پوست واضح تر می شوند. می توان گفت که صورت براق تمام ایرادهای صورت را بزرگنمایی می کند. زمانیکه نور روی صورت براق می افتد (چه در روز و چه در شب) نقص های صورت، خودشان را بیشتر نشان می دهند و ... مهمتر از همه ... هیچ چیز زیبایی در مورد صورت روغنی وجود ندارد حتی اگر به بهترین وجه آنرا آرایش کنید.
و اما راه حل
زمانیکه برای بیرون رفتن از خانه آماده می شوید، می توانید از روش های زیر برای آرایش استفاده کنید و پوست خود را جوان و شاداب نمایید. 1- صورت و گردن خود را به دقت بشویید تا کلیه چربی ها و مواد باقیمانده از آرایش قبلی از صورتتان پاک شوند. 2- از یک کرم مرطوب کننده مرغوب بر روی پوست خود استفاده کنید. 3- هر گونه آرایشی که می خواهید مانند روال عادی انجام دهید. 4- مقداری پن کک را از بالا به پایین بر روی پوست خود بزنید تا رنگ ها به خوبی بر روی پوست بخوابند و درخشندگی بیش از اندازه نیز از بین برود. پنکک چون حالت پودری دارد به خوبی جذب مناطق مرطوب می شود و اجازه می دهد تا آرایش برای مدت زمان بیشتری بر روی پوستتان باقی بماند. این امر همچنین از پوست شما در مقابل اشعه های زیان آور خورشید نیز جلوگیری می کند. شما با این کار می توانید هم از پوستتان مراقبت کنید و هم آنرا جوانتر کنید. امتحان کنید: پیش از استفاده از پودر صورت، جلوی پنجره بایستید (و یا جایی که نور به صورتتان بتابد) و یک آینه بدست گرفته و خود را در آن نگاه کنید. پودر را بر روی صورت استعمال کنید، پشت پنجره بروید و مجدداً صورت خود را در آینه نگاه کنید و ببینید چه تغییری در آن ایجاد شده. اگر متوجه هیچ تغییری نشدید، بدانید که خیلی جوان هستید و هیچ خط و خطوطی بر روی پوستتان وجود ندارد!!
2- سایه چشم رنگین کمانی و روشن با فرم های عجیب
(من قبلاً در این مورد صحبت کرده ام، اما ارزش تکرار مجدد را دارد)
استفاده از تمام رنگ ها به طور بیش از اندازه و غیر طبیعی سبب فرسوده نشان دادن پوست می شود... و از این گذشته شما را غیر جذاب، بدریخت و شلخته نشان می دهد. در تیتر این قسمت به سایه های روشن و رنگین کمانی اشاره کردیم. گاهی اوقات این نوع سایه ها آنقدر روشن و تند می شوند که چشم های شما را مثل چراغ های جلوی اتومبیل می کنند. البته تولید کنندگان این نوع محصولات همیشه باید بازاری برای فروش محصولاتشان پیدا کنند. آنها فقط به دنبال سود خودشان هستند، اما من اینجا هستم تا شما را راهنمایی کنم که چگونه می توانید شاداب ترین و جوان ترین پوست را داشته باشید. خوب کافی است؛ حالا که خودم را خالی کردم می توانیم به ادامه این مبحث بپردازیم. (لبخند)!
و اما راه حل
چشم شما هر فرم و شکلی که داشته باشد، با استفاده از یک میکاپ مناسب میتوانید آنرا به جوانترین و زیباترین شکل ممکن دربیاورید. به یاد داشته باشید که این چشم هایتان هستند که شما را پیروز می کنند... نه سایه ها. در اینجا شما را با چند قانون کلی آشنا می کنیم: 1- از رنگ های طبیعی استفاده کنید. رنگ مورد علاقه من سفید چرک برای گوشه های پلک، قهوه ای روشن و یا خاکستری برای روی پلک و مقداری هم برای استخوان زیر ابرو است. (رنگ سفید چرک معمولاً پس از استعمال سایه به تمام قسمت ها زده می شود تا رنگ همه جا هماهنگ شود و چهره طبیعی تری به شما بدهد.) 2- از خط چشم برای زیبا تر شدن چشم ها استفاده کنید. رنگ مشکی لطافت بیشتری به چشم ها می دهد. 3- از ریمل استفاده کنید. رنگ مشکی یا قهوه ای کاملاً مناسب است. اگر مژه های پری ندارید، می توانید از مژه مصنوعی استفاده کنید. فقط قهوه ای باشد نه مشکی. (باید پیش از استفاده از مژه مصنوعی آنرا هم از عرض و هم طول کوتاه کنید و انواع پرمو آنها را نیز خریداری نکنید چرا که بر روی چشم خیلی مصنوعی به نظر می رسند و زیبایی ندارند) اگر به اندازه کافی از آن استفاده کنید چهره شما زیباتر خواهد شد. آیا می گویید که قبلاً همیشه این کار را انجام می دادید؟؟ حتی مانیکوریست من هم قبل از اینکه به او بگویم چیزی در این مورد نمی دانست.
3- استفاده از رژلب های بنفش، مشکی یا نارنجی
این رنگ ها معمولاً چهره را سالخورده کرده و اگر از انواع پر رنگ آنها استفاده شود، چهره بدی به شما می دهند. مشکی / نارنجی ( بنفش / مشکی) هیچ گاه بر روی صورت جذاب نخواهند بود.
و اما راه حل
شاید نارنجی بسیار کمرنگ بد نباشد، البته اگر با لباس هایتان هم خوانی داشته باشد، اما در هر صورت سعی کنید از کمرنگ ترین انواع که با تن قهوه ای همراه هستند استفاده کنید. البته رک و پوست کنده بگویم من نه صاحب فروشگاه لباس های نارنجی هستم و نه رژ لب های نارنجی/قهوه ای می فروشم. رنگ نارنجی معمولاً بر روی پوست زیبا نمی شود. اگر ملزم به استفاده از رژ لب نارنجی هستید حتماً آنرا بر روی لب خود محو کنید.
از رنگ هایی استفاده کنید که دارای تن ملایمی از قهوه ای باشند. قرمز باید مقداری آبی داشته باشد تا برو روی پوست رنگ نارنجی را نمایان نسازد. آبی، قرمز را زیباتر می کند و به جوانی و شادابی صورت نیز کمک می کند.
اگر می خواهید لب های پرتری داشته باشید، می توانید رژ لب و یا خط لب خود را کمی بالاتر از خط طبیعی لب بکشید. اگر از براق کننده هم استفاده می کنید یادتان باشد که آنرا فقط در داخل خط طبیعی لب استعمال کنید. با این روش چهره شما ظریف تر شده و جذابیت بیشتری به خود می گیرد... یادتان باشد که بیش از اندازه از برق لب استفاده نکنید. زمایکه لب های خودتان را بزرگ تر می کنید یادتان باشد که پس از اتمام کار روی آنرا پنکک بزنید تا طبیعی تر و محو تر به نظر برسد، در غیر اینصورت خط اضافی که خودتان کشیده اید توی ذوق می زند و خیلی مشخص می شود. آیا می توانید تشخصی دهید که من لب هایم را با استفاده از میکاپ بزرگ تر کرده ام؟
4- موهای خشک و شکننده
اگر به دلیل استفاده از مواد دکلوره، رنگ، صاف کردن، و یا نور خورشید، موهایتان حالت اولیه خود را از دست داده و زمخت و شکننده شده است، باز هم در بازار محصولات متفاوتی یافت می شود که با استفاده از آنها می توانید حالت اولیه را به موهایتان باز گردانید. موهای خشک و شکننده سن شما را بالاتر می برند.
و اما راه حل
تا جایی که می توانید اجازه ندهید تعدد محصولات شما را گیج کنند و حتی الامکان فراورده هایی را انتخاب کنید که موهایتان را از آن چیزی که هست، بدتر نکند. تصور نکنید که چون همه ی اطرافیان، موهای شما را با این شیوه دیده اند، پس می توانید در مهمانی ها با همان وضعیت شرکت کنید. با استفاده از چند محصول مناسب به راحتی می توانید موهایتان را به حالت اول برگردانید. اگر احساس می کنید که مشکلتان خیلی حاد شده، می توانید به یک متخصص پوست و مو مراجعه کنید تا او شما را در این زمینه راهمنایی کند... چهره جوانی که موها می توانند به شما بدهند، دوست داشتنی تر است.
5- بدون آرایش چشم
اگر دلتان می خواهد چشمتان آرایش نداشته باشد، هیچ اجباری برای انجام این کار وجود ندارد؛ اما در عین حال اگر می خواهید جوانتر شوید، بهتر است چشمتان را کمی آرایش کنید. این کار چهره شما را شاداب تر می کند و زیبایی خاصی به کل صورت می دهد.
و اما راه حل
اگر نگاه دقیقی به سایت داشته باشید و قسمت میکاپ چشم را مطالعه کنید، می توانید روش صحیح آرایش چشم را آموزش ببینید. می توانید در طول روز از رنگ های ملایم تر استفاده کنید و رنگ های تیره را برای مهمانی های شب بگذارید.
6- استفاده نکردن از رژ گونه، استفاده کم یا استعمال در محل نامناسب
خوب، این مسئله همیشه به عنوان یکی از مشکلات شخصی من نیز به شمار می رود. دوست ندارم رژ گونه زیادی به صورتم بزم و از سوی دیگر نمی خواهم مقدار آن خیلی کم باشد. همیشه پیش از بیرون رفتن از همسرم سوال می کنم که آیا مقدار آن کافی است یا نه. بله، گاهی اوقات مجبور می شوم روی آن مقداری پنکک بزنم تا رنگش کمی ملایم تر شود! مشکل دیگری که اکثر خانم ها با آن مواجه هستند این است که آنرا در کدام قسمت صورت مصرف کنند (البته این مشکل من نیست!) همه این امور سبب می شوند که چهره شما مسن تر جلوه کند.
و اما راه حل
آیا می دانید که "رژهای چرب" صورت شما را صاف تر می کنند و در عین حال استعمال آنها نیز راحت تر است؟ هیچگاه از رژ گونه های براق استفاده نکنید. این امر سبب میشود که فرو رفتگی ها و برآمدگی های صورت بیشتر جلوه کنند و خطوط زیر چشم نمایانتر گردند. البته باید دقت داشته باشید از انواعی استفاده کنید که نه خیلی چرب، و نه خیلی خشک باشند و نسبت به پوستتان رنگ طبیعی داشته باشند و به خوبی روی صورت بخوابند.
زمانیکه از رژگونه استفاده می کنید، باید آنرا در محلی بزنید که نور خورشید به طور طبیعی آنجا را قرمز میکند. (البته بجز بینی). این محدوده از نزدیکی استخوان گونه شروع شده و تا امتداد گوش ادامه پیدا می کند. مقدار کمی از آنرا به بالای پیشنانی بزنید و خط رویش موها را به وسیله آن محو کنید. (آنقدر زیبا می شوید که خودتان نیز تعجب خواهید کرد) مقداری از آن را هم به گردنتان بزنید تا با صورت همرنگ شود.... حالا یک صورت درخشان و در عین حال طبیعی دارید.
اگر احساس می کنید که نیاز به رژگونه بیشتری در طول روز دارید، می توانید از انواع پودری آن استفاده کنید. از یک رنگ ملایم و طبیعی استفاده کنید و سعی کنید درخشش زیادی نداشته باشد.
7- وضعیت قرار گرفتن اندام بر روی سن تاثیر می گذارد
هیچ موقع نباید تیپ و وضعیت اندامی خود را دست کم بگیرید. سعی کنید همیشه وضعیت مناسبی داشته باشید و اگر عادت بدی دارید، آنرا تصحیح کنید.
اگر اندام خود را در وضعیت مناسبی نگه ندارید، دچار قوز کمر، غبغب، شکم، قوس کمر و برخی مشکلات درونی دیگر خواهید شد.
و اما راه حل
برای تصحیح آداب بد اندامی، باید حواستان به طرز ایستادن و نشستنتان در تمام طول روز (حتی در محل کار) باشد. اگر برای چند هفته این کار را انجام دهید، عادات بد ناپدید می شوند. در هنگام ایستادن کمرتان صاف باشد و شانه ها عقب و چانه به سمت بالا باشد نه پایین. با رعایت این نکات به راحتی می توانید چند سال جوان تر جلوه کنید.
از یکی از دوستان نزدیک، فرزندان و یا همسرتان بخواهید که وضعیت قرار گرفتن اندام شما را تحت نظر داشته باشد، و هر موقع از الگوی مناسب فاصله گرفتید، این امر را به شما گوشزد کند. با این کار اطرافیانتان نیز تشویق به تصحیح حالت های بد مشابه میشوند.
این یکی از بزرگترین موقعیت هــایــــی است که تا به حال
فرصت تـجربه ی آن را داشتــه ام. سعی کنید هر روز آن را
بخوانـید. آن را باور کنید، رفتارتان را برحسب گفته های آن
تغیـیر دهید و خواهید دید که زندگیتان کاملاً متحول خواهد
شد. اعتراف می کنم که هر موقعیت و رابطه ای در زندگی
مــن، نتیجه ی مستقیم یا غیر مستقیم انتخابهای خـودم
بوده است. من متوجه شده ام که خـودم خـــالق زنــدگی
خودم هستم. و این من هستم که هر روز انتخــاب میکنم
که شرایط کنونی خود و رابطه هایم را همانطور که هستند، قبول کنم، یا برای تغییر آن دست به تلاش بزنم.
باور دارم که زندگی ما همان شکلی خواهد بود که ما آن را می بینیم. همه ی آدم ها، مکان ها و اشیاء می توانند، دیدگاهی مثبت یا منفی در ما ایجاد کنند. ما که بیننده هستیم، انتخاب می کنیم که از چه دیدگاهی به آنها بنگریم. و از آنجا که من دوست داشتم همه ی زندگیم سراسر شادی و لذت باشد، انتخاب کردم که از دریچه ی مثبت به همه چیز بنگرم.
سعیم بر این است که هر انتخابم مطابق با بالاترین درجه تصور من از خودم باشد. به جای اینکه سعی کنم دیگران را طوری کنترل کنم که با رفتارها و عادت هایم همنوایی کنند، اجازه می دهم که همانی باشند که واقعاً هستند، و درعوض سعی می کنم که یاد بگیرم چطور عادت های خود را تبدیل به اولویت ها و برتری ها کنم. این تنها راهی است که قادر خواهم بود مزه ی واقعی شادی را بچشم.
می دانم که زندگی بدون توقع و دلبستگی به نتیجه ی کار، بهتر است. با اینکه برای آینده ام برنامه ریزی میکنم، اما چندان دلبستگی به انجام و تکمیل آن برنامه ها ندارم. اگر زندگی من را به مسیری متفاوت با آنچه برنامه ریزی کرده ام بکشاند، باور دارم که به نفع من بوده است.
دوست دارم هر لحظه از هر روز را با همان میزان اشتیاق، عشق و شادی بگذرانم که موقع عشق بازی دارم. همه چیز زندگی، مثل رابطه ی جنسی مشروع، تجربه ای عالی است که باید با به کار بردن همه ی احساسم از آن لذت ببرم.
صداقت یکی از اصلی ترین اصول زندگی است، و سعی می کنم در برخورد با هر انسان، شیء یا موقعیت، با خودم صادق باشم، صادقانه افکار و احساساتم را برای دیگران بیان کنم، هیچوقت دروغ نگویم و کسی را فریب ندهم.
باور دارم که در زندگی باید حساس بود. و در هر موقعیتی و در برخورد با هر کس سعی می کنم طوری رفتار کنم که دوست دارم با من رفتار کنند.
من قادر نیستم در مورد کسی یا موقعیتی قضاوت کنم، چون همه ی حقایق و واقعیت های مربوط به آن را نمی دانم. تجربه ام از هر چیز به اندازه ی رابطه ی من با آن فرد، آن چیز یا آن موقعیت است و این تصویر کامل نخواهد بود. بنابراین، نمی توانم قضاوت کنم که فلان آدم یا فلان چیز خوب است یا بد، درست است یا غلط. همچنین اعتقاد دارم که نباید در مورد خودم هم چندان ناعادلانه و بی رحمانه قضاوت کنم، چون من هم انسانی درحال یادگیری هستم که با تجربه ها و ضعف هایم است که قدرت می گیرم.
اعتقادم این است که دنیا را فقط از دریچه ی اعتقادات، نظرات و استانداردهای خودم می بینم و این ها به هیچ وجه کلی و همگانی نیستند و ممکن است حقیقت نداشته باشند.
تشنه ی علم آموزی و یادگیری هستم و اعتقاد دارم که یادگیری و رشد واقعی فقط از طریق تلاش، تجربه و تمایل به پذیرش افکار و ایده های جدید میسر است.
شیفته ی زندگی کردنم و می دانم که بدنی سالم لازمه ی حفظ کیفیت تجارب زندگی است. از اینرو، ورزش می کنم، خوب غذا می خورم، هوای تازه تنفس می کنم، در مواقع خستگی استراحت میکنم و از جسمم تا حد ممکن مراقبت می کنم. با دیگران با لبخند برخورد می کنم، چون مهربانی جزء ذات ماست. و زیاد می خندم.
به خدا و روح اعتقاد دارم. و باور دارم که اگر روح را وارد زندگی خود کنیم، زندگیمان جنبه ی جادویی پیدا می کند و باعث می شود بتوانم انتخاب های بهتری در زندگی داشته باشم چون باعث می شود به زندگی از جنبه ی معنوی و الهی هم بنگرم.
باور دارم که هر کدام از ما می توانیم به طریقی متفاوت و خاص در دنیا زندگی کنیم. به نوبه ی خودم سعی می کنم همه ی اصولی را که آموخته ام در اختیار سایرین قرار دهم تا آنها هم بتوانند مثل من از آنها استفاده کنند. وقتی به دیگران خدمت می کنم، سرشار از احساس شادی و خوشبختی می شوم.
هدف اصلی زندگی، عشق است. عشق جزئی از وجود ماست، آن چیزی است که از آن خلق شده ایم. همه ی تلاشم را می کنم تا هر آنچه که عشق من را مسدود کرده کنار بزنم. یاد گرفته ام که خودم را دوست داشته باشم و آزادانه عشقم را با دیگران قسمت کنم. عشق بزرگترین اولویت زندگی من است. سعی می کنم هر لحظه از زندگیم را سرشار از عشق و محبت کنم.
اینها اصول زندگی من هستند. البته هنوز کاملاً به همه ی آنها دست نیافته ام، اما در صدد رسیدن به آنها هستم. ممکن است قادر نباشم همه ی آنها را به چنگ آورم ولی شاید شما بتوانید. پس شروع کنید! اصولی که من گفتم را سرمنشاء کارتان قرار دهید اما با پاهای خودتان راه بروید. نترسید....با من همگام شوید. ما در کنار هم قدم برخواهیم داشت اما هرکدام در مسیر خودمان خواهیم بود. وقتی کنار هم راه برویم، می توانیم به هم نگاه کنیم، به هم کمک کنیم و با هم رویاهایمان را تحقق بخشیم!
هر قسمت از خانه ی شما مفهومی سمبلیک دارد که می توان آن را به بخشی از ناخودآگاه شما مرتبط دانست. ریخت و پاش و نامرتب بودن هر یک از این قسمت ها، منجر به ایجاد فشار و رکود در جنبه های مختلف زندگی شما خواهد شد.
ریخت و پاش آشپرخانه
آشپرخانه معمولاً قلب خانه نامیده می شود و کاملاً هم درست است. در این مکان است که ما غذا می خوریم و تغذیه می کنیم، حال چه غذایمان آماده و سرپایی باشد، چه غذایی خانگی و لذیذ دستپخت مادرمان. شلوغی و ریخت و پاش آشپرخانه باعث می شود نه شما و نه سایر اعضای خانواده بتوانید به خوبی و با آرامش غذای خود را صرف کنید. وقتی به تمیزی و نظافت آشپرخانه تان اهمیت بدهید، یعنی به تغذیه خود و دیگران اهمیت می دهید. جمع و جور کردن ریخت و پاش آشپزخانه، فضای کافی برای راحتی و امنیت شما هنگام غذا خوردن فراهم می آورد.
ریخت و پاش اتاق نشیمن و پذیرایی
اینجا فضایی است که روابط خانوادگی و دوستانه شکل می گیرد و از میهمانانتان در این محیط پذیرایی می کنید. در این مکان است که علیرغم اینکه در خانه هستید، با کارهایی مثل تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه و بحث درمورد سیاست با دوستان قدیمی، با جهان بیرون ارتباط برقرار می کنید. ریخت و پاش در این محیط، این ارتباط شما را از دنیای بیرون قطع می کند و باعث می شود نتوانید به خوبی از میهمانانتان پذیرایی کنید. میهمانان با دیدن ریخت و پاش و نامرتبی اتاق مهمان، کم کم دیگر از قبول دعوت های شما سرباز خواهند زد و شما این ارتباطات اجتماعی را زیر این آشفتگی ها و ریخت و پاش ها دفن خواهید کرد. حالا نگاهی به اتاق نشمین خانه تان بیندازید تا ببینید رابطه ی شما را با دنیای اطراف چگونه توصیف می کند. آیا نشان می دهد که شما خودِ واقعیتان را از دیگران پنهان کرده اید، آن را زیر ریخت و پاش دفن کرده اید و یا آن را به معرض تماشای عموم قرار داده اید؟
ریخت و پاش راهروها
راهروها دقیقاً مثل بزرگراه های خانه هستند که نقاط مختلف را به یکدیگر متصل میکنند. ریخت و پاش در راهروها هم مثل ترافیک می ماند که ارتباط بین قسمت های مختلف را دشوار می کند. به این راهروها نگاه کنید و ببینید که درمورد راه های زندگی خود چطور فکر می کنید؟ آیا آنها راه هایی کاملاً باز، بدون ترافیک و قابل رفت و آمد هستند، یا عبور و مرور شما از آنها دشوار است؟ اگر احساس می کنید که ارتباط شما با دوستان، خانواده یا کار قطع شده است، شاید زمانش رسیده باشد که کمی از ریخت و پاش راهروهای خانه تان کم کنید!
ریخت و پاش حمام
حمام کردن و نظافت بدن جزء اصول و تشریفات اکثر مذاهب است، چه در زمان حال و چه قدیم. روزانه ما از این فضا برای آماده سازی خود برای برخورد با دنیای اطراف استفاده می کنیم. ریخت و پاش در حمام نشانه ی قائل نشدن ارزش برای خود و عدم توجه به خود، چه از نظر جسمی و چه روحی است. یک حمام پاکیزه و زیبا می تواند محیطی عالی برای تطهیر و جوانسازی خود باشد. می توانیم برای زیبا کردن حمام خانه از صابون های خوشبو، لوازم حمام زیبا و شمع های عطری استفاده کنیم. زیباسازی حمام با جمع و جور کردن ریخت و پاش و کثیفی آن و تبدیل آن به محیطی آرام و تمیز، محیطی کاملاً روحانی برای شما آماده می سازد که بتوانید در آن به روح و جسمتان توجه نشان دهید.
ریخت و پاش اتاق خواب
اتاق خواب پدر و مادر محیطی برای خواب، استراحت و نزدیکی است و باید محیطی برای تجدید ارتباطات باشد. ریخت و پاش در اتاق خواب می تواند مخل آسایش و استراحت شما شود. وقتی احساس خستگی می کنید، وجود نظم و ترتیب در اتاق خواب که خصوصی ترین فضای خانه است، می تواند به شما برای استراحت، تجدید قوا و رفع استرس و خستگی روز کمک کند. در این فضا است که می توانید خوابی خوش داشته باشید یا ساعاتی خوش را با همسرتان بگذرانید.
ریخت و پاش کمدها
کمدها سمبل چیزهای مخفی و پنهان شماست. وقتی کمدهای ما درهم برهم و نامرتب باشند، یعنی توانایی های شهودی و بصری خود را خفه کرده ایم. همچنین میتواند سمبل مشکلاتی باشد که خود از آن آگاهید و مانع پیشرفت شما در زندگی، کار و رابطه تان با دیگران است. البته بستن درِ کمد راه حل مناسبی برای از بین بردن این مشکلات نیست!
ریخت و پاش انباری یا اتاق زیر شیروانی
انباری یا اتاق زیر شیروانی نامرتب و ریخت و پاش، می تواند حسی از زیر فشار بودن را تداعی کند. خوشبین بودن درمورد آینده خیلی سخت است وقتی اینهمه شلوغی و ریخت و پاش درست بالای سر شما وجود داشته باشد. در اتاق زیر شیروانی است که وسایل و خرده ریز های مربوط به قدیم و نسل های گذشته نگهداری می شود. انباری زیرزمین خانه هم سمبل ناخودآگاه شماست.
ریخت و پاش گاراژ یا پارکینگ خانه
به اتومبیل خود به عنوان سمبل تحرک، پویایی و استقلال خود نگاه کنید. اگر وسایل و لوازم زیادی را در گاراژ خانه انبار کرده باشید به طوری که ماشینتان را به زور در آن جا می دهید، یعنی به سختی در زندگی جلو می روید.
به تمیز کردن و نظم دادن به این ریخت و پاش ها به عنوان کاری رنج آور و مشقت بار نگاه نکنید و آن را یکی از راه های رشد و پیشرفت فردی بدانید. هر تکه روزنامه یا مجله ی کهنه ای را که به سطل بازیافت کاغذ می اندازید، هر کتابی که در کتابخانه نگه می دارید، هر تکه لباسی که به جای انبار کردن به بیچاره ها و فقراء می دهید، فضای جدیدی را در خانه تان برای یک بینش، انرژی، لذت، و تجربه ی جدید باز می کند.
2- تفکر خودکشی داشته باشید!! متعجب نشوید. اکنون دیگر به پایان خط رسیده اید و یاس و سرخوردگی بر شما چیره گشته، و میخواهید به زندگی خود پایان بخشید. اما کمی درنگ کنید، چراکه شما اکنون بسیار توانمند و قوی هستید. آیا چیزی بدتر از مرگ وجود دارد؟ مسلماً خیر. بنابراین به سراغ کاری که تا کنون شهامت انجامش را نداشته اید و یا راهی که آن را پیش از این آزمایش نکرده اید، بروید. دیگر شکست، طرد شدن و ترسیدن برای شما معنایی ندارد، چراکه آنها هر چه باشند، از مرگ بدتر و ناخوشایند تر نیستند. بنابراین شانس خود را برای آخرین بار هم که شده امتحان کنید، مسلماً این بار موفق خواهید شد. بنابراین میتوان از تفکر منفی خودکشی در جهت مثبت هم بهره گرفت.
به احتمال زیاد 80 تا 90 درصد محتوای اندیشه شما مربوط به زمان گذشته و یا آینده است. نکوهش عملکردهای گذشته و ترس از وقایع آینده. اما آگاه باشید که گذشته یک خاطره است و آینده نیزعمدتاً به نحوه عملکرد و نگرش ما در زمان حال بستگی دارد. بنابراین در زمان حال بیاندیشید، سخن بگویید و عمل کنید.
3- نظرگاه غالب خود را تغییر دهید. نظرگاه شما با چیزها و افرادی که به تجربه خود وارد میسازید ارتباط دارد. چنانچه فردی منفی باف و بدبینی میباشید، خود را تغییر دهید و خوشبینانه تر به مسایل پیرامون خود نگاه کنید.
4- قدر شناس باشید. شاید بگویید من چیزی نداریم که سپاسگذار آن باشم. اما چنانچه شما این مقاله را مطالعه میکنید،پس احساس دارید،قادرید بیاندیشید،بیاموزید،رشد کنید و برای آینده خود تصمیم بگیرید.
5- موقعیت شما عذاب آور، طاقت فرسا و ناعادلانه است. شغل خود را از دست داده اید، از فرد محبوب خود جدا شده اید؟ بی پول هستید و یا از بیماری لاعلاج رنج میبرید؟ کاملاً طبیعی است که در این شرایط احساس مورد سوء استفاده قرار گرفتن و بدبختی کنید. اگر خواهان آن هستید که وضعیت و شرایط خود را تغییر دهید، از خود سؤال کنید که این وضعیت چه چیزی به شما می آموزد؟ و چگونه میتوانید از آن درس بگیرید؟ و به سمت جلو حرکت کنید. یک قانون جهانی در اینجا حاکم است: قانون اقتضا و تناسب": هر اتفاقی که در زمان حال در زندگی شما به وقوع می پیوندد، متناسب با نیاز شما برای رشد و بالندگی است. به خاطر داشته باشید، درسها را تا زمانی که کاملاً فرانگرفته باشید، مجدداً تکرار خواهند شد.
6- قانون جذب و تمرکز را از یاد نبرید. (به مقاله تقویت تمرکز رجوع کنید)
7- پذیرش واقعیت. ما یاد گرفته ایم تا سؤال کنیم، تردید کنیم و به چالش بکشیم. مفروضات، حقایق، منطق و استنتاج ها ابزارهای ما در هدایت زندگیمان میباشند. اما به چه بهایی؟ آیا زندگی کوششی است برای همواره درست اندیش بودن و مطابق اصول حرکت کردن؟ واقعیت آنست که ما خودانگیختگی را با قطعیت و یقین مبادله میکنیم. ما خود را از "غیر منتظره ها" جدا میسازیم که هرگز نباید مرتکب اشتباهی شویم.
8- انتهای مارپیچ. آیا تاکنون سلسله ای از وقایع ناگوار را تجربه کرده اید؟ و به خود گفته اید پس چه زمان این بد بیاری ها پایان می یابند؟ اما زندگی برنامه ای است برای تعلیم و آموزش دائمی، که گرچه بتوانیم آنها را به تاخیر اندازیم، اما هرگز نمیتوانیم مانع به وقوع پیوستنشان شویم، "درسهایی که از تجارب کسب میکنیم." هر چند ممکن است ماهیت درسها برای افراد مختلف متفاوت باشد، اما نیاز یادگیری در همه افراد یکسان است. درس ها به ما می آموزند که هر ایده، نگرش، عقیده و مفهوم غیر منطقی و نا معتبر را رها سازیم. بایستی یاد بگیریم تا ایده های نو را جایگزین ایده های کهنه و منسوخ کنیم.
9- نقش پارادوکس ها. دنیا مملو از تناقض ها است. پایان و نتیجه های غیر منطقی و ناعادلانه و رویدادهایی که نباید اتفاق می افتادند. بنابراین به آنچه میخوانید و یا میشنوید کمتر اعتماد کنید، و واقعیات عینی جهان را فراگیرید.
10- به خاطر داشته باشید که دایره کنترل شما به خودتان محدود میشود. یعنی صرفاً کاری که انجام می دهید، سخنانی که بیان می کنید، نوع واکنش شما به دیگران و رویدادها، نوع تفکر شما، کاری که انجام میدهید(شغل)، دوستانی که بر میگزینید، سلامت جسم شما (با رعایت نوع رژیم غذایی، ورزش، مصرف نکردن سیگار و مواد مخدر، خواب و انجام چک آپ های دوره ای)، انتخاب محیط زندگی خود، زمان (چگونه زمان خود را مدیریت می کنید)، میراث شما (تمام اعمال، سخنان و دانشی که در راه خدمت به دیگران، با آنها به اشتراک گذارده اید).
11- دیگر زمان آن فرا رسیده که هر کاری که تمایل دارید را انجام دهید. برای یک لحظه تصمیم بگیرید تا خودخواه ترین انسان باشید و به چیزی که مدت ها است آرزوی انجام دادن و یا بدست آوردنش را دارید جامه عمل بپوشانید.
12- به خاطر داشته باشید که شما تنها نیستید. قطع نظر از نوع مشکلی که با آن دست و پنجه نرم میکنید، یقین داشته باشید میلیون ها انسان در سراسر جهان مشابه مشکل شما را در حال تجربه کردن میباشند.
شاید حالت های خوابیدنی که به آن عادت کرده اید، نتوانند شما را به بالاترین میزان آرامش در هنگام خوابیدن برسانند، اما این بار که می خواستید بخوابید به طرز خوابیدن خود دقیق شوید و ببنید با کدامیک از حالت هایی که ما در این مقاله برایتان توضیح می دهیم، شباهت دارد.
دانشمندان معتقدند که طرز خوابیدن افراد می تواند نکات مهمی را در مورد خصوصیت آنها به ما بگوید.
خوب..... طرز خوابیدن شما چه چیزهایی در مورد شخصیتتان می گوید؟
ریاست انجمن ارزیابی خواب انگلیس، پروفسور "کریس ایدزیکوسکی" در مورد 6 نمونه از رایج ترین حالات خوابیدن تحقیق کرده است و به این نتیجه رسیده است که هر یک از آنها با یک کاراکتر شخصیتی منحصر به فرد در افراد مرتبط هستند.
طرز خوابیدنتان چه چیزی های در مورد شخصیتتان می گوید.....
حالت جنینی
افرادی که خودشان را خم کرده و مانند دوران جنینی به خواب می روند افرادی هستند که از بیرون سر سخت اما قلباً انسان های ملایمی بوده و دارای روح بسیار لطیفی میباشند. شاید در نگاه اول از کسی که او را به تازگی ملاقات کرده اند، خجالت بکشند اما دیری نخواهد گذشت که خجالتشان می ریزد و آرام می شوند. این مورد یکی از شایع ترین حالات خوابیدن است. در تحقیقی که انجام شد 41% از 1000 نفری که تحت آزمایش بودند به این حالت می خوابیدند. خانم ها دو برابر بیشتر از آقایون به خوابیدن در این حالت گرایش دارند.
چوب گرد
خوابیدن به پهلو در حالیکه دست ها پایین در کنار پهلو قرار دارد. این افراد به سرعت با دیگران ارتباط برقرار می کنند و از روابط اجتماعی بالایی برخوردار هستند. به راحتی به غریبه ها اعتماد می کنند و دوست دارند همیشه در جمع های بزرگ شرک کنند. البته این امکان هم وجود دارد که اندکی زودتر از سایرن گول بخورند.
آرزومند
افرادی که به پهلو می خوابند در حالیکه دست هایشان به سمت خارج و جلو است دارای طبع بازی هستند اما در عین حال می توانند شکاک، غرغرو و عیب جو نیز باشند. در تصمیم گیری قدری تعلل به خرج می دهند اما زمانیکه تصمیم به انجام کاری بگیرند، هیچ چیز نمی تواند آنها را وادار به تغییر نظرشان کند.
سرباز
خوابیدن به پشت در حالیکه دست ها به صورت صاف به پهلوها چسبیده باشد. افرادی که به این حالت می خوابند معمولاً ساکت و خوددار هستند. تمایل چندانی به هیاهو و سر و صدا ندارند و برای خود و سایرین مقررات و معیارهای متعددی قائل می شوند.
آزاد و رها
خوابیدن از جلو در حالیکه دست ها اطراف بالشت باشد و سر به یکی از طرفین چرخیده باشد. معمولاً افراد عجول، بی پروا، و کمی گستاخ به این شیوه می خوابند. آنها به سرعت عصبانی می شوند، به شدت آسیب پذیر هستند و انتقاد و قرار گرفتن در شرایط سخت را دوست نمی دارند.
ستاره دریایی
خوابیدن بر روی پشت در حالیکه دست ها در اطراف بالشت قرار دارد. این افراد به عنوان بهترین دوست ها برای دیگران به شمار می آیند چرا که به خوبی به حرف های دیگران گوش می دهند و هر موقع که نیاز به کمکشان باشد، حاضر هستند. آنها معمولاً علاقه ای ندارند که مرکز توجه دیگران باشند.
البته گونه های مختلف دیگری از خوابیدن نیز وجود دارد که در این مطالعه بر روی آنها آزمایش نشده است.
پروفسور ایدزیکوسکی تاثیر نحوه خوابیدن بر روی سلامتی را نیز مورد مطالعه قرار داده است. او معتقد است که خوابیدن آزاد و رها برای سیستم گوارشی بسیار مناسب است. این در حالی است که موارد سرباز و ستاره دریایی موجب خور خور کردن شده و خواب خوبی را به همراه ندارند.
او معتقد است زمانیکه شکم آزاد باشد، افراد راحت می توانند تنفس کنند و اعما و احشا در آرامش کامل قرار می گیرند؛ اما اگر وزن بدن بر روی شکم قرار بگیرد، آنوقت میزان اکسیژن دریافتی تحلیل رفته و فشار بیشتری به شکم وارد می شود که این امر موجب خور خور می شود. البته ممکن است افرادی که در این حالات می خوابند تا صح از خواب بیدار نشوند، اما از ساعات خواب خود بهره کافی نبرده و انرژی زیادی دریافت نمی کنند.
همچنین تحقیقات او گویای این مطلب هستند که کمتر اتفاق می افتد تا افراد حالت های خوابیدن خود را تغییر دهند و در این میان تنها 5% بودند که اظهار می داشتند هر شب حالت های خوابیدن خود را تغییر می دهند.
درک تفکر غیر عقلانی
تـفکر غیر عـقلانی به تـفـکری می گویند که در مقایسه با
آنچـه در مـغز شنـونـده دریـافـت می شود، با واقعیت جور
نباشد.
زمانی می توانید باوری را غیر عقلانی یا غیر منطقی قلمداد کنید که:
سه مرحله ی تفکر
هر انسانی برای خود مجموعه ای از قوانین و اصول دارد—که معمولاً ناخودآگاه هستند—که تعیین کننده ی واکنش های آنان به زندگی است. وقتی اتفاقی در زندگی یک فرد روی می دهد، فکری که آن فرد در رابطه با آن اتفاق خواهد داشت بستگی به قانون هایی دارد که او ناخودآگاه در ذهن خود ایجاد کرده است.
حالا در نظر بگیرید که آن فرد قانونی مثل این را در ذهن داشته باشد: "برای اینکه فردی ارزشمند باشم، باید در همه ی کارهایم موفق شوم." و زمانیکه در یک امتحان شکست بخورد، این اتفاق باتوجه به قانونی که فرد از قبل در ذهن خود داشت، باعث می شود که به چنین نتیجه ای برسد: "من فرد ارزشمندی نیستم." برای تشخیص این قانون های فردی باید از سطح ظاهری افراد فراتر برویم و با ارزش ها و مفاهیم فردی افراد آشنا شویم.
1. استنباط
در زندگی روزمره، اتفاقات و موقعیت های مختلفی پیش می آید که مستلزم دو مرحله ی تفکر ماست: استنتاج و ارزیابی. ابتدا، ما حدس می زنیم یا به قولی درمورد آنچه که اتفاق افتاده، استنباط می کنیم که چه اتفاقی افتاده، در حال افتادن است یا خواهد افتاد. استنباط، حالاتی از واقعیت است (یا حداقل آنچه که ما آنرا واقعیت می پنداریم که ممکن است درست یا غلط باشند). استنباط های غیرعقلانی معمولاً شامل تحریفات زیر از واقعیت هستند:
الف) تفکر سیاه و سفید: یعنی همه چیز را در حد نهایی ببینی، و هیچ حد وسطی وجود نداشته باشد—خوب یا بد، کامل یا بی مصرف، موفقیت یا شکست، درست یا غلط، اخلاقی یا غیراخلاقی و از این قبیل. این طریقه ی فکری به طریقه ی "همه چیز یا هیچ چیز" هم معروف است.
ب) فیلترینگ: دیدن همه ی بدی های دنیا یا خود و نادیده گرفتن خوبی های آن.
ج) کلی گرایی: وقتی چیزی را در مورد خود یا موقعیت خود ببینید و فکر کنید که همه ی موقعیت ها مشابه آن هستند. مثلاً، "همه چیز خیلی بد پیش می رود" یا "به خاطر این مشکل، من کاملاً شکست خورده ام." یا اینکه باور داشته باشید اتفاقی که یک یا دو بار افتاده، همیشه تکرار خواهد شد. "من همیشه شکست می خورم"، "هیچ کس هیچ موقع نمی تواند من را دوست داشته باشد" و از این قبیل...
د) ذهن خوانی: حدس زدن درمورد آنچه بقیه افراد فکر می کنند. مثلاً "او به عمد به من بی محلی کرد" یا "او از من متنفر است."
ر) پیش گویی: یعنی طوری با مسائل مربوط به آینده برخورد کنید که انگار عین واقعیت هستند نه فقط پیشگویی های شخصی شما. مثلاً "من همیشه افسرده خواهم بود" یا "همه چیز روز به روز بدتر خواهد شد."
س) استدلالات احساسی: یعنی فکر کنیم هر چه احساس ما باشد، واقعیت هم همان خواهد بود. "من احساس می کنم فرد ناکامی هستم، پس باید همچنین کسی شوم"، "اگر من عصبانی هستم، حتماً تو کاری کرده ای که من اینطور شده ام" و از این قبیل...
ص) جنبه ی شخصی دادن به مسائل: یعنی فکر کنیم همه چیز مستقیماً با خود ما در ارتباط است، اما بدون هیچگونه دلیل و مدرکی. "همه دارن به من نگاه می کنند" یا "احتمالاً تقصیر من بود که او ناراحت شد" و از این قبیل...
2. ارزیابی
علاوه بر استنباط هایی که ما در مورد حوادث و اتفاقات داریم، فراتر از واقعیت رفته و آنها را برحسب تعریفی که برای ما دارند، ارزیابی می کنیم (ارزش مسائل را بررسی می کنیم). ارزیابی ها گاهی اوقات آگاهانه صورت می گیرند، اما معمولاً پایین تر از هوشیاری هستند. ارزیابی های غیرمنطقی و نامعقول معمولاً شامل موارد زیر است:
الف) مصیبت آمیز کردن: مصیبت آمیز کردن دو نوع دارد: یکی "وحشتناک جلوه دادن" که اغراق آمیز کردن نتایجی است که از اتفاقات گذشته، حال و آینده به دست آورده ایم. یعنی همه چیز را وحشتناک، هولناک، افتضاح، و ناگوار ببینیم، یعنی بدترین چیزی که ممکن بوده اتفاق بیفتد. این وضعیت معمولاً به مرحله ی بعد که "نمی توانم تحمل کنم" نام دارد ختم می شود که در آن فرد قادر به تحمل آن اتفاقات و موقعیت ها نیست. هر دو نوع باعث می شود فرد احساس بدتری نسبت به مشکلاتش پیدا کند.
ب) درخواست ها (بایدها): یعنی راهی که افراد از بایدهای استبدادگرایانه استفاده می کنند—با این باور که یکسری حوادث خاص باید یا نباید اتفاق بیفتند و آن موقعیت های خاص (مثلاً موفقیت، عشق، یا امثال این) الزاماتی مطلق هستند. این درخواست ها ممکن است به طرف خود فرد یا دیگران متمایل باشد. این را می توان تقریباً هسته ی مرکزی تفکر غیرعقلانی و غیرمنطقی دانست. اگر ما همه ی خواسته ها و نیازهای زندگیمان را به عنوان اولویت نگاه می داشتیم، ممکن بود برای ما دردسرساز شود.
ج) رده بندی انسانها (ارزش گذاری بر مردم): رده بندی انسانها به روند ارزیابی خود فرد (یا کسی دیگر) مرتبط است. به عبارت دیگر، یعنی سعی در تعیین ارزش کلی هر انسان و قضاوت درمورد ارزش آنها. این طرز تفکر شامل کلی گرایی هم می شود. به این صورت که فرد برحسب یک معیار و استاندارد ارزشی، رفتار، خصوصیات و اعمال دیگران را ارزیابی می کند و بعد آن ارزیابی را به طور کلی درمورد خود یا آن فرد به کار می برند. مثلاً، "من کار بدی انجام دادم پس آدم بدی هستم". این طرز تفکر ممکن است منجر به واکنش هایی از قبیل افسردگی، حالت تدافعی پیدا کردن، بزرگ نمایی، دشمنی و کینه شود.
3. قانون ها (برای زندگی)
قانون ها، همانطور که قبلاً هم به آن اشاره شد، باورهایی هستند که واکنش ما را نسبت به حوادث و موقعیت های اطراف تعیین می کنند. مفهوم هر اتفاق برای هر کس (یعنی آنطور که او آن را ارزیابی می کند) بستگی به قوانین کلی (قانون هایی درمورد اینکه واقعیت چگونه باید باشد) دارد که در ذهن ناخودآگاه آنهاست. در این قسمت به برخی از این قانون های زندگی اشاره می کنیم:
الف) من نیاز به پذیرش و عشق افرادی دارم که برایم مهم هستند—و نباید بگذارم از جانب کسی با عدم رضایت مواجه شوم.
ب) برای اینکه فرد با ارزشی باشم نباید هیچ اشتباهی مرتکب شوم و باید در همه ی کارهایم موفق باشم.
ج) مردم باید همیشه کار درست را انجام دهند. وقتی ناعادلانه، زشت، و خودخواهانه رفتار می کنند باید مجازات شوند.
د) همه چیز باید آنطور که من می خواهم پیش رود، در غیر اینصورت زندگی غیر قابل تحمل خواهد شد.
ر) بدبختی و ناراحتی من به دلیل چیزهایی بوده که خارج از کنترل من هستند، پس من نمی توانم کاری برای خوشحال تر و خوشبخت تر شدن انجام دهم.
س) باید نگران چیزهای خطرناک، ناگوار و وحشتناک باشم وگرنه برایم اتفاق می افتند.
ص) اگر از مشکلات، ناخوشایندی ها و مسئولیت های زندگی فرار کنم، شادتر خواهم بود.
ط) هر کسی باید به یک نفر که از خودش قدرتمندتر است تکیه کند.
ع) اتفاقات گذشته ی من به خاطر مشکلاتم بوده اند و هنوز هم روی احساسات و رفتارهای من تاثیر می گذارند.
ف) باید وقتی دیگران مشکلی دارند ناراحت شوم و از ناراحتی آنها غصه بخورم.
ک) نباید به هیچ عنوان دچار ناراحتی و درد شوم—من قادر به تحمل آنها نیستم پس باید تحت هر شرایطی از آنها فرار کنم.
ل) هر مشکل باید یک راه حل ایدآل داشته باشد و وقتی قادر به یافتن آن راه حل نباشیم وضعیت غیر قابل تحمل می شود.
یادتان باشد، همه ی این قانون ها زائیده ی افکاری بی ثبات است. به هیچ طریق با واقعیت جور نیستند، به همین دلیل است که وقتی فردی که چنین قوانینی را برای خود در ذهن دارد، وقتی با واقعیت روبه رو می شود دچار ضربه ی احساسی و رفتاری می شوند.
بیماری خانوادگی
بـهایی کــه خــانواده یک معتاد باید بپردازند، بسـیار ویرانگر
است. اگر یکی از اعــضاء خـــانــواده در ایـــن زمینه مشکل
داشته باشد، همه اعضای خانواده تحت تاثیر قرار میگیرند.
این مسئله یک مشکل خانوادگی محسوب می شود چون
بـر استــحکام، ثـــبــات، وحدت و سلامت فکری و جسـمی
خانواده تاثیر میگذارد. بچه ها به خصوص بیشتر تحت تاثیر
این مشکل قرار می گیرند.
مطمئناً کسی یک شبه از یک فرد عادی به یک معتاد تبدیل نمی شود. این روند مراحل مختلفی دارد. به همراه این پیشرفت اندوهناک، فاکتورهای دیگری نیز وجود دارد که باعث آزار اعضای خانواده می شود. این مراحل و فاکتورها عبارتند از:
انکار
اعتیاد "بیماری انکار" نامیده می شود، هم برای خود فرد و هم برای خانواده اش. مسائل غیرعادی تبدیل به مسائل عادی می شوند. مشکل معمولاً آنقدر بزرگ است که خانواده یاد می گیرند وانمود کنند که اتفاقی نیفتاده است و طوری رفتار می کنند که انگار هیچ مشکلی متوجه هیچیک از اعضاء خانواده نیست. اعضای خانواده معمولاً در برخورد با اعتیاد یکی از اعضاء وانمود می کنند که، "مشکل آنقدرها هم بزرگ نیست."
کار
اعضاء خانواده کاملاً جذب رفتار، اخلاق و فعالیت های فرد معتاد می شوند به طوری که دنیایشان فقط حول او می چرخد. این مسئله تا حدی پیش می رود که آنها کار و مسئولیت های سابق خود را کاملاً فراموش می کنند.
ترس
به خاطر رفتارهای غیر قابل پیش بینی و دمدمی مزاجانه ی فرد معتاد، زندگی خانوادگی مملو از اضطراب و ترس می شود. هیچ کس نمی داند بعداً چه اتفاقی خواهد افتاد اما بنا بر تجربه ای که دارند همه انتظار روی دادن مشکلی دیگر را میکشند. و همین مسئله باعث ایجاد استرس، فشار، و ترس در خانواده ی فرد معتاد می شود.
دروغگویی
اعضای خانواده معمولاً سعی دارند این مشکل را که برای یکی از اعضاء اتفاق افتاده است، از بقیه مخفی کنند. آنها به بچه ها، فامیل و آشنایان، همسایه ها، طلبکارها، کارفرماها و حتی خودشان دروغ می گویند.
تقصیر و گناه
اعضای خانواده سعی می کنند هرکدام خود را به نحوی برای اعتیاد آن فرد مقصر و گناهکار بدانند و بهانه های مختلفی بیاورند. آنها تصور می کنند که اگر فلان کار را میکردند یا فلان کار را نمی کردند، اعتیاد او متوقف می شد یا اصلاً ایجاد نمی شد.
تنهایی
گفتگوها و روابط خانوادگی عمیقاً تحت تاثیر قرار می گیرد. اعضای خانواده دیگر قادر نخواهند بود مثل سابق با هم حرف بزنند، به هم محبت کنند و ... آنها سریعاً یاد میگیرند که، "اعتماد نکن، حرف نزن، احساس نداشته باش". حتی دیگر نمی توانند درمورد مشکل ایجاد شده با هم گفتگو کنند.
انتقال وظایف
سایر اعضای خانواده مجبور هستند که وظایف و مسئولیت های فرد معتاد را به عهده گیرند، مسئولیت هایی مثل، نقش پدری یا مادری، تعهدات مالی، و کارهای خانه داری. در خانواده هایی که یکی از پدر یا مادر معتاد هستند، فرزند بزرگ خانواده معمولاً جور ان فرد معتاد را می کشد.
مشکلات جنسی
روابط جنسی به طور کلی در خانواده درهم شکسته می شود. والدین دیگر حتی قادر به صحبت و گفتگو باهم نیستند چه برسد به اینکه باهم هم بستر شوند. بچه ها هم دیگر الگویی برای شکل دادن به روابط جنسی آینده خود ندارند.
عدم شرکت در مراسمات
خانواده دیگر از قبول دعوت های فامیل و آشنایان را برای مهمانی ها و سایر مراسم های اجتماعی طفره می روند. آنها از این می ترسند که فرد معتاد خانواده باز با رفتارهایش برایشان مشکل آفرینی کند.
تغییر عشق
اعضای خانواده کم کم از کسی که قبلاً بسیار دوستش می داشتند، متنفر شوند تغییرات شگرفی در احساسات خانواده پدید می آید که به خصوص برای بچه ها توام با احساس گناه خواهد بود.
خشم درونی
اعضای خانواده سعی می کنند این مشکل غیر قابل کنترل (اعتیاد آن عضو خانواده) را کنترل کنند. اما متاسفانه شکست می خورند و به خاط این شکست از خودشان و دیگران خشمگین می شوند.
ناامیدی و خلاء معنوی
خشم، آسیب، و شکست های متوالی طی این مدت باعث از بین بردن هرگونه امید، ایمان، و وحدت شده است. اعتیاد نیز مثل هر بیماری کشنده ی دیگر، همه ی جنبه های زندگی را نابود می کند.
میل به مجازات
اعضای خانواده تمایل زیادی برای مجازات کردن فرد معتاد پیدا می کنند. آنها او را برای اینکه باعث آسیب رسیدن به آنها شده است، مقصر و گناهکار می دانند. معمولاً افراد آسیب دیده خود شروع به آسیب رساندن به دیگران می کنند.
حس تاسف فردی
همسران، والدین، و بچه های فرد معتاد، معمولاً برای خود احساس غم و اندوه میکنند. اعضای خانواده معمولاً به طور نادرستی تبدیل به "مادر"، "فدایی" یا "مدیر خانواده" میشوند. آنها احساس مسئولیت کامل کرده و برای خود متاسفند.
بی اعتمادی همه گیر
سالهای متمادی شکسته شدن عهدها و بر هم پاشیده شدن رویاها و آرزوها، باعث ایجاد بی اعتمادی عمیقی برای خود و نسبت به دیگران خواهد شد. معمولاً همه ی آن چیزهایی که تصور می شد برای ترک اعتیاد فرد موثر باشد (مثل ماشین جدید، کار جدید، خانه جدید، و ...) شکست خورد.
ناراحتی در برابر تغییر
وقتی اعضای خانواده یاد می گیرند که چطور دربرابر این اعتیاد مقاومت کنند و راه زندگی کردن خود را ادامه دهند، معمولاً قبول نمی کنند که خودشان هم در طی این مشکل تاثیر گرفته اند و باید برای خود و بچه ها کمک بگیرند.
آموزش
اعضای خانواده باید حقیقت این بیماری، تاثیر آن بر روی خودِ فرد معتاد، و تاثیر آن بر روی خانواده را درک کنند. برای آگاهی یافتن درمورد این مسائل تنها راه حل گروه های پشتیبان است که در هر اجتماعی مشغول به فعالیت هستند.
آزادی یکی از ارزشمندترین چیزهاست، اما خیلی از ما ارزش آن را نمی فهمیم تا وقتی که آن را از دست می دهیم. این یکی از اصلی ترین حقوق انسانهاست و تلاش برای محدود کردن آن یکی از بزرگترین گناهان است. همه ی ما دوست داریم که آزاد باشیم و در انتخاب های زندگیمان اختیار و آزادی داشته باشیم، اما بگذارید کمی درمورد واقعیت موضوع فکر کنیم. آیا واقعاً ما به دنیا آمده ایم که آزاد باشیم؟ اگر اینطور است، به چه صورت و این چه معنایی برای ما دارد؟
برای شروع، باید یادآور شوم که میزان آزادی ما بسیار محدودتر از آن چیزی است که فکر می کنیم. با مثال ساده ای شروع میکنیم که همه ی ما چیزهایی را درک می کنیم و می فهمیم که با جسم ما مرتبط باشند. چقدر روی خمیازه ها، عطسه ها، عرق کردن، خونریزی کردن، نفس کشیدن، هضم کردن غذا، و دفع کردن آن اراده و اختیار داریم؟ آزادی ما روی دیدن ها، شنیدن ها، احساس کردن ها، و به کار انداختن عضلات و اعضای بدنمان چقدر است؟ من در گذشته عادت به کوهنوردی داشتم، مهم نیست که چقدر معتقدم که در انجام آن آزادی و اختیار دارم، اما الان قادر به انجام آن نیستم. بعضی وقت ها حتی اختیار بلند شدن و ایستادن هم ندارم. وقت هایی که من خیلی پشت میز کامپیوتر می نشینم و تایپ می کنم، بلند شدن و ایستادن برایم بسیار مشکل می شود. مطمئناً هیچ اراده و اختیاری روی آنچه که در درون بدن من می افتد ندارم. نمی دانم ضربان قلبم چطور پدید می آید یا چه زمان متوقف می شود. ترشح بزاق دهانم، لخته شدن خونم، بد شدن حالم، یا تجزیه شدن و متلاشی شدن بدنم دست من نیست.
حال در مورد افرادی که مربوط به من هستند: من هیچ آزادی و اختیاری در انتخاب پدر و مادر یا پدربزرگ و مادربزرگ هایم نداشته ام، همینطور در مورد خواهر و برادرهایم. ترکیب ژنتیکیم را خودم انتخاب نکرده ام. نمی دانستم که فرزندانم قبل از به دنیا آمدن پسر هستند یا دختر یا چه شکلی خواهند بود. بعضی از مردم عقیده دارند که با گذشت زمان ما قادر خواهیم بود که ژنتیک بچه هایمان را هم تغییر دهیم. اما همان نوزاد هیچ اختیاری در انتخاب ژنتیک خودش نخواهد داشت. وقتی به همه ی اینها فکر می کنیم، دیگر به نظر نمی آید که انسان آزادی چندانی داشته باشد، اینطور نیست؟
اما هنوز، اعتقاد به آزادی و اختیار انسان، یکی از کلیدی ترین مسائلی است که خداوند برای ما آشکار کرده است. در اسلام به ما یاد داده اند که این یکی از هدیه ها و نعمت های خداوندی به انسان است که حتی به فرشته ها هم عطا نکرده است. درست است که ما روی وضعیت جسمانی خودمان اراده و اختیار چندانی نداریم، اما در مسائل مربوط به روحمان، کاملاً آزادیم. خداوند به ما سفارش کرده است که مراقب خودمان باشیم، انتخاب های خاص بگیریم و به طریقی خاص عمل و رفتار کنیم، اما هیچوقت ما را مجبور نکرده است. حتی می توانیم به او اعتقاد هم نداشته باشیم، می توانیم به او کافر شویم و از دستورهایش پیروی نکنیم. میلیون ها آدم همین کار را می کنند.
ما ربات های برنامه ریزی شده نیستیم. بعضی از ما بخشنده تر، از خود گذشته تر، با گذشت تر، یاری دهنده تر از بقیه هستند. اما ما مجبور نیستیم مثل آنها باشیم. اگر پیرزنی را در خیابان ببینیم که سبد سنگینی را به زور حمل می کند، خودمان میتوانیم انتخاب کنیم که به کمک او برویم، ضربه ای به او بزنیم و هلش بدهیم، سبدش را بدزدیم، نادیده اش بگیریم، یا به او فحش بدهیم و فرار کنیم. این یک تفکرات جالب و سرگرم کننده ای را پیش روی ما قرار می دهد. همه ی ما برای خودمان بایدها و شایدهایی داریم. ما می دانیم که هر فرد بنا بر شخصیت خود چه رفتاری باید داشته باشد.
وقتی می گوییم فلان آدم فلان کار را می بایست انجام دهد، یعنی آن فرد در انتخاب کارش آزادی و اختیار کامل دارد. باید به معنای توانستن است. و اگر خداوند قادر باشد هر کاری که می خواهد انجام دهد، می تواند کنترل ذهن، فکر و انتخاب های ما را هم در دست خود بگیرد. این مسئله ای است که در قالب توانایی های خود انسانهاست، پس برای خدا بسیار آسانتر خواهد بود. و این مسئله که او به انسانها این توانایی را داده که خود انتخاب کنند که به او اعتقاد داشته باشند یا نداشته باشند، نشاندهنده این است که او فکر و ذهن انسانها را رباتی نکرده است.
هرکدام از پیامبران، ازجمله ابراهیم (ع)، موسی(ع)، عیسی(ع)، و محمد (ص)، فرموده اند که آنچه انسانها برحسب اعتقادشان به خدا و پیروی از دستورات او انجام میدهند، در نتیجه و عاقبت کارهایشان تاثیر زیادی خواهد داشت. انسانها توانایی بی حد و حصری در دوست داشتن و مهربان بودن دارند، همینطور در متنفر بودن و آزار رساندن. این به آن معناست که بااینکه آنها همه با روح هایی با ارزش یکسان به دنیا آمده اند، اما یکسان نمی مانند. اختیار، مسلماً دشوارترین نعمت خدا برای درک و قدردانی است. هدف اختیار معنا دادن به اخلاقیات است. بدون آن دیگر خوب و بد مفهومی نداشت.
اگر ما در اعمال و رفتارمان واقعاً آزادی نداشته باشیم، آن وقت نمی توان در مورد کارهایمان قضاوت کرد، این کاملاً ناعادلانه خواهد بود. در جایی که انسانها برای انتخاب هایشان آزادی و اختیار نداشته باشند، نمی توان آنها را مسئول دانست. پیامبر فرموده اند که آنها که آزادی و نیروی عقلانیشان محدود است، مثل بچه ها، یا آنها که تعادل فکری ندارند، را نباید برای کارهایی که انجام می دهند مسئول دانست.
حال در مورد سوره ی قدر چه؟ سوره ای که در آن خداوند کنترل و اراده ی خداوند را در اتمام همه چیز، یا سرنوشت مطرح می کند؟ چطور می توان این تفکر را با آزادی انسان مقایسه کرد؟ اگر خداوند از قبل می داند که چه اتفاقی خواهد افتاد، یعنی زندگی و سرنوشت انسانها از قبل مشخص شده است. به علاوه، اگر خدا برای متوقف کردن برخی کارها دخالت نمی کند، پس می توانیم بگوییم که او خود مسئول آن کارهاست. این کاملاً با مسئله ی شر و منکر مرتبط است. وقتی خدا مسئول همه چیز است، پس چه کسی مسئول کارهای زشت و منکر است؟ یک دزد یا خلافکار ممکن است ادعای معصومیت و پاکی کند، چون سرنوشت او بوده که دزدی کند یا اعمال خلاف انجام دهد، و تقصیر خود او نبوده است.
خیلی از مردم فکر می کنند همه ی مسلمانها به سرنوشت معتقدند، یعنی همه چیز نوشته شده است و خداوند همه چیز را از قبل می داند، و همه چیز از قبل مقدر شده است. هیچ مغز انسانی قادر به حل و فصل این مشکل به طور کامل نیست. اما فرستادن پیامبران از جانب خداوند و وحی، نشان دهنده ی این است که انسانها باید گوش کنند و بعد انتخاب کنند و زندگی هایشان را بر طبق آن بسازند. خداوند در قرآن می فرمایند:
"خداوند وضعیت مردم را تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنها خود آنچه درونشان است را تغییر دهند."
این آیه دقیقاً این معنی را می دهد که انسانها از طریق اراده و اختیارشان، قدرت تغییر دارند و این تصمیمات سرنوشت آنها را تغییر می دهد. حقیقت دارد که خداوند به همه چیز آگاه است و هر امکانی را می داند، اما انسانها چنین قدرتی ندارند. از اینرو، وقتی یک انسان چیز خاصی را انتخاب می کند، نتیجه و پی آمد خاصی نیز در بر خواهد داشت. و اگر چیز دیگر و عمل دیگری را انتخاب کند، مطمئناً نتیجه ای متفاوت خواهد داشت. اگر شما یک بسته قرص آرامبخش بخورید، مطمئناً می میرید، اما اگر فقط دو عدد از آن را مصرف کنید، می تواند باعث برطرف کردن دردهایتان شود و شاید صد سال هم عمر کردید. خداوند همه ی عواقب و نتیجه ها را می داند، اما آن را به خودِ شما واگذار میکند. ما قادر به فهم این مطلب نیستیم اما خداوند می تواند، خِرَد او میلیون میلیون بار شگرف تر و کاملاً متفاوت با خِرَد بشر است.
حقیقت در عالم غیب است، عالمی که فرای درک بشر است. تنها کاری که ما مؤمنان می توانیم انجام دهیم این است که از او راهنمایی بخواهیم که ما را در راه زندگی رهنمود کند. ممکن است نتوانیم راه درازی که پیش رویمان را ببینیم، اما می توانیم از خدا بخواهیم که ما را از قدم بعدیمان آگاه کند. اگر به این دلیل که سرنوشت انسانها از قبل مشخص شده است، آنها قادر به انتخاب نبودند، عدالت خداوند دچار تردید میشد. اعتقاد به نوشته شدن سرنوشت ها از قبل، به ناامیدی، یاس و شکست منتهی میشود و انسانها دیگر تلاشی برای پیشرفت و ترقی و داشتن زندگی بهتر نمی کردند.
خداوند برای ما چه می خواهد؟ او می خواهد که ما سعادتمند و موفق شویم. او میخواهد که آزادی حقیقی را دریابیم. اگر آزادی حقیقی خوشبختی می آورد، پس مسائل آنطور که خیلی ها باور دارند نیست. ممکن است من اگر هر هفته یک شریک زندگی متفاوت داشته باشم احساس خوشبختی کنم، یا اگر غذاهای خوشمزه اما ناسالم بخورم، یا وقتی همه ی پولم را صرف خرید لباس و طلا و جواهرات کنم، یا وقتی سیگار بکشم، یا شب ها آنقدر دیر به خانه برگردم که والدینم را نگران کنم، یا وقتی درس نخوانم و از مدرسه رفتن شانه خالی کنم، یا به دشمنانم بخندم، یا مشهور شوم و مردم تحسینم کنند،....آیا واقعاً اینها آن چیزی است که برای مردم خوشبختی می آورد؟
اگر اینها مایه ی خوشبختی بود، همه چیز چه آسان می شد. برای شیطان آسان است که مردم را گمراه کند و آنها را به سمت کارهای نادرست اما لذت آور رهنمود کند. اما بایستید و کمی فکر کنید. خیلی از پولدارترین و ثروتمندترین افراد دنیا، تنهاترین هستند. آنها که شکمشان را با غذاها و نوشیدنی ها مضر پر می کنند، به اضافه وزن مبتلا می شوند. آنها که از زیر درس و مدرسه شانه خالی می کنند، بعد در آینده زندگی موفقی نخواهند داشت. سیگاری ها به امراض مختلفی مبتلا می شوند و حتی ممکن است در جوانی به خاطر سرطان های مختلف از دنیا بروند. افراد لاقید و بی بند و بار هم باعث غم و اندوه بچه هایی می شوند که با بی بند و باری تولید کرده اند اما از مراقبت و سرپرستی آنها شانه خالی کرده اند (پدرها) یا آنها را سقط کرده اند (مادرها).
خوشبختی واقعی در این است که از آنچه خداوند به امانت دست ما داده به خوبی مراقبت کنیم—جسممان، خانواده مان، استعدادها و توانایی هایمان، و احساسمان به دیگران. یعنی نباید در لذات و خوشی های دنیوی که خود می دانیم باعث آسیب رساندن به خود ما و دیگران است، غرق شویم. انسانی که دست از آزادی خودخواهانه خود بردارد و بنده ی مخلص خدا شود، آزادی حقیقی را به دست آورده است. آنها هستند که می دانند حداکثر تلاششان را انجام داده اند، وجدانشان راحت و درونشان مطمئن و پر امید خواهد بود و هیچگاه بنده ی امیال و هوس های خود، یا هر انسان یا چیز دیگر نخواهند شد.
رفتـــار و طرز برخورد، شالوده و پایه ی موفقیت است. یـک
انسان سخاوتمند با رفتار و منشی مثبت مطمئناً کــامیاب
خواهد شد. اگر رفتارتان را تغییر دهید، ادراکتان، اعمالتان،
و زندگیتان را تغییر داده اید. و با تغییر تـک تـک زنــدگی ها،
دنیا تغییر خــواهد کرد. در ایــــن مـقاله 30 نوع کار را عنوان
مـی کـــنیم که هر کدام فقط 30 ثانیه زمان می برد. تــصور
کنید اگر میلیون ها یا بیلیون ها انسان روی زمین اگر فـقط
یکی از این کارها را انجام بدهند، دنیا چطور تغییر میـکـرد؟
به همین خاطر سعی کردیم راه های جدیدی برای رشد و پیشرفت شخصی برایتان عنوان کنیم که می توانید در کمتر از 30 ثانیه آنها را انجام دهید.
1. تُن صدایتان را تغییر دهید. برای 30 ثانیه سعی کنید نرم تر، آرام تر، و کمی خوشایندتر صحبت کنید. با نتایج شگفت انگیزی روبه رو خواهید شد. آیا می دانستید وقتی با صدای نرمتر و آرام تر به بچه ها دستور بدهید، نسبت به اینکه سرشان داد بزنید، تاثیر بیشتری خواهد داشت؟ اگر در کار خسته شده اید، حتی فقط برای 30 ثانیه سعی کنید لحن صدایتان را آرام تر کنید، شاید زودتر به نتیجه رسیدید!
2. ایده های قدیمیتان را به یاد آورده و دوباره آنها را از سر گیرید. برای 30 ثانیه، ایده قدیمیتان را دوباره امتحان کنید. آیا این ایده ی یک اختراع، یک پروژه کاری، یا کاری بوده که به نظرتان خسته کننده می آمده؟ یکی از آن کارها را انتخاب کرده و یکبار دیگر امتحانش کنید. تصور کنید اگر همه ی آدم ها اینقدر جرات داشتند که از نبوغ خدادادی در جهت استعدادهایشان بهره گیرند چه می شد؟ می دانید چه چیزهای جدیدی در دنیا ابداع می شد؟
3. برای 30 ثانیه به یک نفر یک فرصت دوباره بدهید. یکبار دیگر به حرفهایش گوش دهید یا یک بار دیگر به او فرصت دهید شاید که تغییر کرده باشد.
4. به فرزندانتان بگویید "دوستتان دارم" و "به شما افتخار می کنم." به چشمهایشان نگاه کنید، و به آنها نشان دهید که چقدر برایشان ارزش قائلید. تصور کنید اگر همه ی والدین 30 ثانیه در روز هم که شده به فرزندانشان اطمینان خاطر می دادند، دنیا چه تغییری می کرد...
5. دفعه ی بعدی که منتظر خشنودی آنی یا چیزی بودید که نمی توانید در همان لحظه داشته باشید، برای آنچه که در حال حاضر دارید، 30 ثانیه از خدا تشکر و قدردانی کنید. اینکار باعث تغییر رفتارتان خواهد شد.
6. 30 ثانیه محکم تر و صاف تر بایستید، و سرتان را بالاتر بگیرید. در چشمهای دیگران نگاه کنید و با اطمینان بیشتر راه بروید. ببینید چه احساس خوبی دارد.
7. کاری را که قبلاً از انجام آن دست کشیده اید و نیمه رها کرده اید را انتخاب کنید که امروز انجامش دهید. 30 ثانیه بیشتر طول نمی کشد که برای انجام کاری تصمیم بگیرید. قولتان را پیش خودتان نگه دارید و مطمئن باشید که حتماً انجامش خواهید داد.
8. به هم ریختگی هایی که کس دیگری ایجاد کرده را تمیز و مرتب کنید.
9. از کسی تعریف و تمجید کنید.
10. برای چیزی یا کسی که باورش دهید، بایستید. یک جمله ی حمایت کننده، حوزه ی نفوذ شما را گسترده تر خواهد کرد.
11. کسی را در کارش تشویق کنید و به او اطمینان خاطر بدهید. به او بگویید که "تو می توانی!" او را باور داشته باشید و این باور را نشان دهید.
12. کسی را که دوست دارید بیشتر با او آشنا شوید را به خانه تان دعوت کنید. میتوانید شام را کنار هم صرف کنید. از این دعوت برای یک دوستی تازه استفاده کنید.
13. به مدت 30 ثانیه در جمع همسرتان را ناز و نوازش کنید. دستتان را پشتش بکشید، انگشتانتان را در موهایش فرو ببرید، نرم و آرام بغلش کنید، دستش را به نرمی فشار دهید، یا حتی یک بوسه تند و چابک. خیلی خوب است اگر بچه هایتان بفهمند که پدر و مادرشان همدیگر را دوست دارند و برای ابراز علاقه به هم راحت هستند. مطمئناً اگر همه ی زوج ها فقط 30 ثانیه در روز برای چنین کاری وقت میگذاشتند، اینقدر زندگی های زناشویی درهم و برهم نبود.
14. یک کلمه ی جدید (کلمه ای از زبانی خارجی که به خوبی به آن تسلط ندارید) یا یک چیز تازه درمورد یک فرهنگ دیگر یاد بگیرید.
15. چکی به مبلغ %10 از حقوق ماهانه تان بنویسید و به مؤسسات خیریه هدیه کنید.
16. هر روز 30 ثانیه برای غالب آمدن بر ترس ها و شجاعانه روبه رو شدن با همه ی موقعیت های زندگیتان دعا کنید. رفتاری مثبت و هدفی مثبت در ذهن داشته باشید. برای کارهای آن روزتان طبق اولویت ها برنامه ریزی کنید. بعد از 30 ثانیه برای تغییر اماده خواهید بود.
17. از کسی بپرسید، "حالت چطور است" و واقعاً به جوابی که به شما می دهد خوب گوش کنید.
18. 20 هزار تومان در یک پاکت گذاشته و با عنوان "ناشناس" برای کسی بگذارید که می دانید به آن احتیاج دارد. نیکوکاری بدون اینکه شناخته شوید احساسی فوق العاده در شما ایجاد خواهد کرد. امتحان کنید!
19. یک اقدام سریع برای محیط زیست بکنید. به پرنده ها غذا بدهید، زباله ها و آشغال ها را جمع و جور کنید و...
20. یک صبحانه ی عالی برای خود انتخاب کنید (انرژی روزانه ی خود را با یک تصمیم 30 ثانیه ای شروع کنید). کمتر مواد قندی بخورید و بیشتر پروتئین و میوه بخورید و صبحانه ای سالم و مقوی برای خود انتخاب کنید.
21. اگر خیلی وقت است که درون خانه یا شرکت هستید، بیرون بروید و اجازه بدهید که نور آفتاب روی صورتتان بنشیند. اینکار حالتان را خیلی سریع بهبود خواهد داد.
22. وقتی کسی از شما تقاضای کم خواست (کمک مالی)، پاسخ مثبت بدهید.
23. برای انتخابات ثبت نام کنید. 30 ثانیه برای ثبت نام وقت بگذارید و فرم را پر کنید. با اینکار هر وقت موقع انتخابات شهر یا کشورتا رسید می توانید در این فعالیت مردمی شرکت کنید.
24. یک دانه بکارید (یا اگر وارد هستید، یک نهال بکارید). تصور کنید اگر میلیون ها آدم روی زمین این کار را بکنند دنیا چه تغییری خواهد کرد.
25. چراغ اتاقهایی که خالی است را خاموش کنید (لامپ اضافی خاموش). هر 30 ثانیه هم ارزش دارد.
26. در سطل زباله ی خانه چند کیسه ی زباله بگذارید تا انواع مختلف زباله ها را جداگانه دور بریزید. شما بازیافت زباله را از همین امروز شروع کرده اید.
27. یک عادت بدتان را در 30 ثانیه ترک کنید. و 30 ثانیه به 30 ثانیه آن را تکرار کنید.
28. 30 ثانیه بخندید. استرستان فروکش خواهد کرد.
29. آب بنوشید.
30. 30 ثانیه از هر آنچه که دارید احساس رضایت کنید. و همیشه قدردان نعمت های خداوند باشید.