این بحث از مهمترین مباحث قرآنی است، و از یک نظر مهمترین هدف انبیای الهی را تشکیل میدهد، زیرا بدون اخلاق نه دین برای مردم مفهومی دارد، و نه دنیای آنها سامان مییابد; همانگونه که گفتهاند:
قومی که گشت فاقد اخلاق مردنی است! اصولا زمانی انسان شایسته نام انسان است که دارای اخلاق انسانی باشد و در غیر این صورت حیوان خطرناکی است که با استفاده از هوش سرشار انسانی همه چیز را ویران میکند، و به آتش میکشد; برای رسیدن به منافع نامشروع مادی جنگ به پا میکند، و برای فروش جنگ افزارهای ویرانگر تخم تفرقه و نفاق میپاشد، و بیگناهان را به خاک و خون میکشد!
آری! او ممکن استبه ظاهر متمدن باشد ولی در این حال حیوان خوش علفی است، که نه حلال را میشناسد و نه حرام را! نه فرقی میان ظلم و عدالت قائل است و نه تفاوتی در میان ظالم و مظلوم!
با این اشاره به سراغ قرآن میرویم و این حقیقت را از زبان قرآن میشنویم; در آیات زیر دقت کنید:
1 - هو الذی بعث فیالامیین رسولا منهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (سوره جمعه، آیه2)
2 - لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین (سوره آل عمران، 164)
3 - کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمة و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون (سوره بقره، آیه151)
4 - ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمة و یزکیهم انک انت العزیز الحکیم (سوره بقره، آیه129)
5 - قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها (سوره شمس، آیات9 و 10)
6 - قد افلح من تزکی و ذکر اسم رب-ه فصلی (سوره اعلی، آیات 14 و 15)
7 - و لقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکر لله (سوره لقمان، آیه12)
ترجمه:
1 - او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب و حکمت میآموزد هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند!
2 - خداوند بر مؤمنان منت نهاد (و نعمتبزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند، و آنان را پاک کند و کتاب و حکمتبه آنها بیاموزد، هرچند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند.
3 - همانگونه (که با تغییر قبله نعمتخود را بر شما ارزانی داشتیم) رسولی از خودتان در میانتان فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند، و شما را پاک کند و کتاب و حکمتبیاموزد، و آنچه را نمیدانستید، به شما یاد دهد.
4 - پروردگارا! در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیز! تا آیات تو را بر آنان بخواند، و آنها را کتاب و حکمتبیاموزد و پاکیزه کند، زیرا تو توانا و حکیمی (و بر این کار قادری)!
5 - هرکس نفس خود را پاک و تزکیه کرد، رستگار شد - و آن کس که نفس خویش را با معصیت و گناه آلوده ساخت، نومید و محروم گشت!
6 - به یقین کسی که پاکی جست (و خود را تزکیه کرد) رستگار شد - و (آن کس) نام پروردگارش را یاد کرد، سپس نماز خواند!
7 - ما به لقمان حکمت (ایمان و اخلاق) آموختیم (و به او گفتیم) شکر خدا را به جا آور!
چهار آیهنخستین در واقع یک حقیقت را دنبال میکند، و آن اینکه یکی از اهداف اصلی بعثت پیامبراسلام صلی الله علیه و آله تزکیه نفوس و تربیت انسانها و پرورش اخلاق حسنه بوده است; حتی میتوان گفت تلاوت آیات الهی و تعلیم کتاب و حکمت که در نخستین آیه آمده، مقدمهای استبرای مساله تزکیه نفوس و تربیت انسانها; همان چیزی که هدف اصلی علم اخلاق را تشکیل میدهد.
شاید به همین دلیل «تزکیه» در این آیه بر «تعلیم» پیشی گرفته است، چرا که هدف اصلی و نهائی «تزکیه» است هرچند در عمل «تعلیم» مقدم بر آن میباشد.
و اگر در سه آیهدیگر (آیه دوم و سوم و چهارم از آیات مورد بحث) «تعلیم» بر «تزکیه اخلاق» پیشی گرفته، ناظر به ترتیب طبیعی و خارجی آن است، که معمولا «تعلیم» مقدمهای استبرای «تربیت و تزکیه»; بنابراین، آیهاول و آیات سه گانه اخیر هر کدام به یکی از ابعاد این مساله مینگرد. (دقت کنید)
این احتمال در تفسیر آیات چهارگانه فوق نیز دور نیست که منظور از این تقدیم و تاخیر این است که این دو (تعلیم و تربیت) در یکدیگر تاثیر متقابل دارند; یعنی، همانگونه که آموزشهای صحیح سبب بالا بردن سطح اخلاق و تزکیه نفوس میشود، وجود فضائل اخلاقی در انسان نیز سبب بالابردن سطح علم و دانش اوست; چرا که انسان وقتی میتواند به حقیقت علم برسد که از «لجاجت» و «کبر» و «خودپرستی» و «تعصب کورکورانه» که سد راه پیشرفتهای علمی استخالی باشد، در غیر این صورت این گونه مفاسد اخلاقی حجابی بر چشم و دل او میافکند که نتواند چهره حق را آن چنان که هست مشاهده کند و طبعا از قبول آن وا میماند.
این نکات نیز در آیات چهارگانه فوق قابل دقت است:
اولین آیه، قیام پیغمبری که معلم اخلاق استبه عنوان یکی از نشانههای خداوند ذکر شده، و نقطه مقابل «تعلیم و تربیت» را «ضلال مبین» و گمراهی آشکار شمرده است (و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین) و این نهایت اهتمام قرآن را به اخلاق نشان میدهد.
در دومین آیه، بعثت پیامبری که مربی اخلاقی و معلم کتاب و حکمت استبه عنوان منتی بزرگ و نعمتی عظیم از ناحیه خداوند شمرده است; این نیز دلیل دیگری بر اهمیت اخلاق است.
در سومین آیه که بعد از آیات تغییر قبله (از بیت المقدس به کعبه) آمده و این تحول را یک نعمتبزرگ الهی میشمرد، میفرماید: این نعمت همانند اصل نعمت قیام پیامبراسلام صلی الله علیه و آله است که با هدف تعلیم و تربیت و تهذیب نفوس و آموزش اموری که وصول انسان به آن از طرق عادی امکان پذیر نبود انجام گرفته است. (1)
نکته دیگری که در چهارمین آیه قابل دقت است، این است که در این جا با تقاضای ابراهیم و دعای او در پیشگاه خدا روبهرو میشویم; او بعد از بنای کعبه و فراغت از این امر مهم الهی، دعاهایی میکند که یکی از مهمترین آنها تقاضای به وجود آمدن امت مسلمانی از «ذریه» اوست، و بعثت پیامبری که کار او تعلیم کتاب و حکمت و تربیت و تزکیه نفوس باشد.
این نکته نیز در پنجمین آیه جلب توجه میکند که قرآن پس از ذکر طولانیترین سوگندها که مجموعهای از یازده سوگند مهم به خالق و مخلوق و زمین و آسمان و ماه و خورشید و نفوس انسانی است، میگوید: «آن کس که نفس خویش را تزکیه کند رستگار شده، و آن کس که آن را آلوده سازد مایوس و ناامید گشته است! (قد افلح من زکاها وقد خاب من دساها)».
این تاکیدهای پی در پی و بینظیر دلیل روشنی استبر اهمیتی که قرآن مجید برای پرورش اخلاق و تزکیه نفوس قائل است، و گویی همه ارزشها را در این ارزش بزرگ خلاصه میکند، و فلاح و رستگاری و نجات را در آن میشمرد.
همین معنی با مختصر تفاوتی در آیهششم آمده و جالب این که «تزکیه اخلاق» در آن مقدم بر نماز و یاد خدا ذکر شده که اگر تزکیه نفس و پاکی دل و صفای روح در پرتو فضائل اخلاقی نباشد، نه ذکر خدا بهجا میرسد و نه نماز روحانیتی به بار میآورد.
و بالاخره در آخرین آیه، از معلم بزرگ اخلاق یعنی لقمان سخن میگوید و از علم اخلاق به «حکمت» تعبیر میکند و میگوید: «ما (موهبتبزرگ) حکمت را به لقمان دادیم، سپس به او دستور دادیم که شکر خدا را در برابر این نعمتبزرگ به جا آورد!(ولقد آتینا لقمان الحکمة ان اشکرلله)».
با توجه به این که ویژگی «لقمان حکیم» آن چنان که از آیات سوره لقمان استفاده میشود تربیت نفوس و پرورش اخلاق بوده استبخوبی روشن میشود که منظور از «حکمت» در این جا همان «حکمت عملی» و آموزشهایی است که منتهی به آن میشود یعنی «تعلیم» برای «تربیت»!
باید توجه داشت که حکمت همانگونه که بارها گفتهایم در اصل به معنی «لجام» اسب و مانند آن است; سپس به هر «امر بازدارنده» اطلاق شده است، و از آنجا که علوم و دانشها و همچنین فضائل اخلاقی انسان را از بدیها و کژیها باز میدارد، این واژه بر آن اطلاق شده است.
نتیجه
آنچه از آیات بالا استفاده میشود اهتمام فوقالعاده قرآن مجید به مسائل اخلاقی و تهذیب نفوس به عنوان یک مساله اساسی و زیربنایی است که برنامههای دیگر از آن نشات میگیرد; و به تعبیر دیگر، بر تمام احکام و قوانین اسلامی سایه افکنده است.
آری! تکامل اخلاقی در فرد و جامعه، مهمترین هدفی است که ادیان آسمانی بر آن تکیه میکنند، و ریشه همه اصلاحات اجتماعی و وسیله مبارزه با مفاسد و پدیدههای ناهنجار میشمرند.
اکنون به روایات اسلامی باز میگردیم و اهمیت این مساله را در روایات جستجو میکنیم.
این مساله در احادیثی که از شخص پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و همچنین از سایر پیشوایان معصوم علیهم السلام رسیده استبا اهمیت فوقالعادهای تعقیب شده، که به عنوان نمونه چند حدیث پرمعنای زیر را از نظر میگذرانیم:
1- در حدیث معروفی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله میخوانیم:
«انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق; من تنها برای تکمیل فضائل اخلاقی مبعوث شدهام.» (2)
و در تعبیر دیگری: «انما بعثت لاتمم حسن الاخلاق» آمده است. (3)
و در تعبیر دیگری: « بعثتبمکارم الاخلاق ومحاسنها» آمده است. (4)
تعبیر به «انما» که به اصطلاح برای حصر است نشان میدهد که تمام اهداف بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسانها خلاصه میشود.
2- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی علیه السلام میخوانیم که فرمود: «لو کنا لانرجو جنة ولانخشی نارا ولاثوابا ولاعقابا لکان ینبغی لنا ان نطالب بمکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح; اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابی نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند.» (5)
این حدیثبخوبی نشان میدهد که فضائل اخلاقی نه تنها سبب نجات در قیامت استبلکه زندگی دنیا نیز بدون آن سامان نمییابد! (در این باره در آینده به خواستخدا بحثهای مشروحتری خواهیم داشت)
3- در حدیث دیگری از رسولخدا صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود: «جعل الله سبحانه مکارم الاخلاق صلة بینه وبین عباده فحسب احدکم ان یتمسک بخلق متصل بالله; خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دستبه اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد.» (6)
بهتعبیر دیگر، خداوند بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضائل است، و قرب و نزدیکی به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق الهی مکان پذیر نیست!
بنابراین، هر فضیلت اخلاقی رابطهای میان انسان و خدا ایجاد میکند و او را گام به گام به ذات مقدسش نزدیکتر میسازد.
زندگی پیشوایان دینی نیز سرتاسر بیانگر همین مساله است که آنها در همه جا به فضائل اخلاقی دعوت میکردند، و خود الگوی زنده و اسوه حسنهای در این راه بودند و به خواستخدا در مباحث آینده در هر بحثی به نمونههای اخلاقی آنها آشنا خواهیم شد; و همین بس که قرآن مجید به هنگام بیان مقام والای پیامبراسلام صلی الله علیه و آله میفرماید: «وانک لعلی خلق عظیم; تو اخلاق عظیم و برجستهای داری!» (7)
پینوشتها
1- در جمله «و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون» به شما اموری تعلیم میدهد که امکان نداشتخودتان آن را بدانید!» دقت کنید که سخن از تعلیم علومی به میان میآورد که وصول به آن برای انسان از غیر طریق وحی غیر ممکن است!
2- کنز العمال، حدیث 52175 (جلد3، صفحه16).
3- همان مدرک، حدیث 5218.
4- بحار، جلد66، صفحه 405.
5- مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه283. (چاپ قدیم).
6- تنبیه الخواطر، صفحه 362.
7- سوره قلم، آیه4
أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعَاءِ وَ أَبْخَلَ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَامِ وَ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ جَادَ بِنَفْسِهِ وَ مَالِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ تَعَالَى
عاجز ترین مردمان کسی است که دعا نمی کند و بخیل ترین مردمان کسی است که در سلام دادن بخل می ورزد و بخشنده ترین مردمان کسی است که از جان و مال خود در راه خداوند بخشش می کند
رسول مکرم اسلام (ص)
تازه دارم کمی با کبوتر... کمی با کلمه... کمی با آسمان ِ بی اسم آشنا می شوم!... می گویند من آدم خوبی نبوده ام!... راست می گویند!... اول که بی بوریا بار آمدم... بعد گهواره به دوشی خاموش... حالا هم که تنها... چراغم اینجا و خیالم... جایی دور!... می گویند من آدم خوبی نبوده ام!... راست می گویند... من بارها به بعضی آدمها...کبوترها و شبگردها و کوچه نشین ها سلام کرده ام!... حتی گاهی بدون یک سلام خالی... از خواب انار خسته... چیزی نچیدم!... و بارها بی آنکه به شب شک کنم ،آهسته از چراغ خانه پرسیده ام که چرا از سکوت سنگ می ترسد!................
راست می گویند...من آدم خوبی نبوده ام!... سالها پیش از این... روزی دور از اندوه دی و دلگیری آذر... کبوتری نابلد... از حدس عطسه ی آسمان... به ایوان خانه ی ما آمد!... پنجره بسته بود!...من خانه نبودم!... و تمام شب باران آمده بود !... من آدم خوبی نبوده ام!... حالا می فهمی این همه هق هق ِ تاریک... تاوان کدام کلمه... کدام کبوتر ِ مُرده... و کدام آسمان ِ بی اسم است؟!…
یا صاحب کل نجوی ...یا منتهی کل شکوی....یا خیرالفاصلین...یا اول الاولین و یا اخر الاخرین...
اگر به نام تو تمام شود آغاز ترین آغازها خواهد بود...آغاز ترین آغازها...
یا خیر الفاصلین....
همانکه مرگ و زندگى را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و اوست ارجمند آمرزنده. |
Who hath created life and death that He may try you, which of you is best in conduct; and He is the Mighty, Forgiving, |
همان که هفت آسمان را طبقه طبقه بیافرید .در آفرینش آن[ خداى ]بخشایشگر هیچ گونه اختلاف[ و تفاوتى ]نمى بینى .بازبنگر، آیا خلل[ و نقصانى ]مى بینى ؟ |
Who hath created seven heavens in harmony. Thou (Muhammad) canst see no fault in the Beneficent One"s creation; then look again: Canst thou see any rifts? |
باز دوباره بنگر تا نگاهت زبون و درمانده به سویت بازگردد. |
Then look again and yet again, thy sight will return unto thee weakened and made dim. |
و در حقیقت ، آسمان دنیا را با چراغهایى زینت دادیم و آن را مایه طرد شیاطین [ قواى مزاحم ]گردانیدیم و براى آنها عذاب آتش فروزان آماده کرده ایم. |
And verily We have beatified the world"s heaven with lamps, and We have made them missiles for the devils, and for them We have prepared the doom of flame. |
یادش بخیر روز اولی که با هم آشنا شدیم .
چقدر زود گذشت ؛ خاطراتش هیچ وقت از یادم نمیره . من و تو ... . خیلی خوشحال بودم که تو رو دارم و شاید تو هم ! ... .
هر روز بیشتر باهات مانوس می شدم . علاقم بهت به شکل یک عادت در اومده بود ؛ نمی تونستم حتی یه لحظه کوچیک تو رو از خودم دور کنم .
چه خاطراتی با هم داشتیم ، هیچ وقت اولین خاطره آشناییمون از یادم نمیره ؛ توی یه پارک سرسبز ، یه روز گرم تابستون باهات آشنا شدم. فکر می کردم تو با همه فرق داری ، یه جور دیگه ای !
وقتی برای اولین با دیدمت چه حس عجیبی داشتم ، هنوزم نمیتونم توصیفش کنم اولش تپش قلب ... .نفسم با نگاه اول به شماره افتاد ؛ تموم بدنم یخ کرد ... ؛
نمی دونستم نظر خانواده نسبت به تو چیه ؟ برای همینم تا مدتها باهاشون مطرح نکردم ، بعدشم خودشون فهمیدن !، چون خیلی فرق کرده بودم ؛ چه از نظر ظاهر ، چه از نظر خلق و خو . آره ! بالاخره فهمیدن ! ولی همونطور که فکر می کردم هیچکدوم ازت استقبال نکردن ، اصلا برام مهم نبود ؛ چون تو رو دیگه جدی جدی وارد زندگیم کرده بودم .
چه روزای خوبی که با هم نداشتیم ؛ چه جاها که با هم نرفتیم ؛ به خاطر تو با چه کسایی که آشنا نشدم ؛ ولی زود زود همه چی تموم شد . شاید رابطمون چشم خورده بود ، ولی نه ! تو عوض شده بودی . دیگه اون احساس اولیه رو بهت نداشتم ، دیگه حتی وقتی باهات بودم حالم بد میشد . سردرد و سر گیجه و چه و چه ... . همش به خاطر این بود که دیگه به دردم نمی خوردی ، با روح و جسمم تناقض پیدا کرده بودی . می خوام بگم دیگه حالمو بهم می زدی ، ولی لذت اولین آشناییمون نمی ذاشت ولت کنم ، نمی تونستم ترکت کنم . می گفتم شاید دوباره مثل اولش بشه جوریکه سردرد وخستگی نبودتو به بی رمقی وجودت تبدیل کنه ولی نمیشد که نمیشد . انگار خودتم دیگه نمی خواستی بهم محبت کنی . اصلا سوهان روحم شده بودی . فشار خانواده از یه طرف ، انگشت اشاره اطرافیان از طرف دیگه و دل خسته ی خودم از طرف سوم ، همه باعث شد دیگه تصمیم خودمو بگیرم . آره ! تصمیم گرفتم ترکت کنم . سخت بود ولی شدنی . می خواستم نفس بکشم ، می خواستم زندگی کنم ؛ اما تو منو بی نفس می خواستی .
الان دیگه مدتهاست نمی بینمت . وقتی که به گذشته فکر می کنم می گم کاش اون روز از خونه بیرون نمی رفتم ؛ کاش تو اون پارک نمی دیدمت ؛ کاش دوستام منو با تو آشنا نمی کردن ؛ کاش سایه تو هیچ وقت تو زندگیم نمی افتاد ؛ کاش با تو نصف عمرمو هدر نمی دادم ؛ کاش خواب تو رو هم نمی دیدم ؛
کاش هیچ وقت سیگاری نمی شدم !!!
پشت چراغ قرمز داشت ثانیه های معکوس رو میشمرد که چهره معصوم و رنگ
پریده دخترک نظرشو جلب کرد.
چندتا دسته گل رز که حالا دیگه از شدت گرما و آلودگی هوا پژمرده شده بودن تو
دستش بود و نزدیک ماشینایی میرفت که حس میکرد شاید سرنشینای خوش
انصاف تری داشته باشه!!
پسرک:بابا!اونجا رو ببین..میشه همه گلاشو بخریم که زودتر بره
خونشون؟...بابا...باتواما!...خب فقط یه دستشو بخریم...
پدر که مثل همیشه عجله داشت فقط نگاهش به سبز شدن چراغ بود...۳...۲...۱...۰
با سرعت هر چه تمام تر از کنار دخترک گذشتن...
چند کلیومتری بیشتر نرفته بودن. پسرک همچنان به فکر صحنه چند لحظه پیش
بود و اینکه پدر چقدر راحت از کنارش گذشت که یدفه ماشین خاموش کرد...
پدر عجول و بی توجه بازم یادش رفته بود بنزین ماشینو چک کنه...
پدر ساعت ها کنار خیابون دستش به ظرف بنزین و چشمش به ماشینایی بود که
با سرعت از کنارش میگذشتن.
آخه اونا همشون عجله داشتن!
جفا از سر گرفتی یاد می دار
نکردی آنچه گفتی یاد می دار
نگفتی تا قیامت با تو جفتم ؟
کنون با جور جفتی یاد می دار
مرا بیدار در شبهای تاریک
رها کردی و جفتی یاد می دار
به گوش خصم می گفتی سخنها
مرا دیدی نهفتی یاد می دار
نگفتی خار باشم پیش دشمن ؟
چو گل با او شکفتی یاد می دار
گرفتم دامنت از من کشیدی
چنین کردی و رفتی یاد می دار
همی گویم عتابی من به نرمی
تو می گویی به زفتی (1) یاد می دار
فتادی بارها دستت گرفتم
دگر باره بیفتی یاد می دار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - زفتی : درشتی و ستبری , غلظت
شهادت صدیقه طاهره رو با این مثنوی واره متولد ۸۲ تسلیت میگم.یا علی
وقتی خدا بودو کسی نبود بجز او
جلوه میکرد یه بانویی با اسم یاهو
بهشت یه انعکاسه از جلوه ی نامش
عرش خدا کوتاهتره از طول بامش
آدم و حوا زارعند تو باغ خونش
سیمرغه وهیچکی ندیده آشیونش
لطف مشیت تبسمش : بهشته
نیت خنده میکنه میشه : فرشته
سوره ی هل اتا که میده بوی نامش
از حوریه حرفی نزد به احترامش
از باغ وحی اش جبرئیل ، سوره می چینه
کاتب آیه هاش امیر المومنینه
فاطمه ، آبه و همه زنده به آبند
فاطمه، خوابه و همه محتاج خوابند
فاطمه نکهت تجلی جماله
فاطکمه در اوج جمالش با جلاله
فاطمه ، پیغمبر و مومنش علیه
فاطمه بر تموم انبیاء ولیه
چادر عصمتش کساء اهل بیته
شاعر تازه کار بچه هاش ، کمیته
نسیم گریه هاش که شبنم آفرینه
شبا رو گلبرگ دل علی می شینه
اونقده نورانی میشه صورت ماهش
انگاری خورشید دمیده تو سجده گاهش
هر شب میاد در میزنه خونه به خونه
پشت در هر خونه ای کمی میمونه
کمک میخواد شبا ز انصار و مهاجر
- مسلمونی کمک میخواد از قوم کافر-
کوثر عمر کم اون خیر کثیره
یه سر مدینه یه سرش خم غدیره
ستاره ای نداره و ماه مدینه اس
زهرا شب قدر علیه ، همین و بس
پل خدا رو برای همیشه بستند
اونایی که دست قنوتشو شکستند
همه تماشاچی هیزم و آتیشن
تا همه ی زهرا نسوزه پا نمیشن
باغ فدک بهونه ی سیلی زدن بود
کاری ترین زخم دل ابوالحسن بود
عمق غم و از دل افلاکی بپرسین
گوشواره رو از چادر خاکی بپرسین
دختر رز همنشین ساقه ی تاکه
سوره ی قدر آسمون ، گنج تو خاکه
مهتابو شاهد میگیرم علی غریبه
اشک چشاش ، غسل تن ماه نجیبه
شیشه ی غربت علی دچار سنگه
مدینه ی بی فاطمه کوچیک و تنگه