ضعیفان را پناهی،قاصدان را بر سر راهی،مومنان را گواهی...
چه عزیز است آنکس که تو خواهی...
الهی!
گُل بهشت در چشم عارفان خار است...جوینده تو را با بهشت چه کار است...
الهی!
خود کردم و خود خریدم،آتش بر خود،خود افروزانیدم...از دوستی آواز دادم،دل و جان را فرا ناز دادم...اکنون که در غرقابم دستم گیر که گرم افتادم...
هر روز من از روز پسین یاد کنم
بر درد گنه هزار فریاد کنم
از ترس گناه خود شوم غمگین باز
از رحمت او خاطر خود شاد کنم
تو آنی که از بنده ناسزا بینی و به عقوبت نشتابی...از بنده کفر میشنوی و نعمت
از وی باز نگیری...توبت و عفو بر وی عرضه می کنی و به پیغام و خطابِ خود
او را می بازخوانی و گر باز آید وعده مغفرت می دهی که:
*اِنْ یَنْتََهوُا یَغفِرلََهُم ما سَلَفْ*
چون با دشمن بدکردار چنینی،چه گویم که با دوستان نیکوکار چونی...؟
من چه دانستم که مزدور است کسی که او را بهشت راس المال است...و عارف
اوست که در آرزوی یک لحظه وصال است....من دانستم که حیرت به وصال تو
طریقست...و ترا بیش جوید که در تو غریق است...
الهی!
به هر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم . . .
به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم . . .
تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم . . .
او که تو ، آن اویی ، بهشت او را بنده است . . .
او که تو در زندگانی اویی ، جاوید زنده است . . .
خداوندا!
عابدان وصف بزرگواری تو شنودند ، گردنها بسته کردند . . .
سلطانان وصف علاء تو شنیدند ، از بیم قهرتو گردن نهادند . . .
عاصیان صفت رحمت تو شنیدند ، امیدها در بستند . . .
الهی!
نان تو میخورم و فرمان شیطان میبرم...به فریادم برس...
هرکس را آتش در دل است و این بیچاره را در جان از آنست که هرکس را
سروسامانست و این درویش بی سروسامان است...
موجود نفسهای جوانمردانی...
حاضر دلهای ذاکرانی...
نزدیکتر از جانی...
گفتم صنما...مگر که جانان منی...؟
اکنون که همی نگه کنم جان منی...
الهی!
اگر از دوستانم ، حجاب بردار...
واگر مهمانم ، مهمان را نیکو دار...
الهی!
در ملکوت تو کمتر از مویم....
این بیهوده تا کی گویم...؟
الهی!
به هر صفت که هستم بر خواست تو موقوفم . . .
به هر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم . . .
تا جان دارم رخت از این کوی بر ندارم . . .
او که تو ، آن اویی ، بهشت او را بنده است . . .
او که تو در زندگانی اویی ، جاوید زنده است . . .
خداوندا!
عابدان وصف بزرگواری تو شنودند ، گردنها بسته کردند . . .
سلطانان وصف علاء تو شنیدند ، از بیم قهرتو گردن نهادند . . .
عاصیان صفت رحمت تو شنیدند ، امیدها در بستند . . .
الهی!
نان تو میخورم و فرمان شیطان میبرم...به فریادم برس...
هرکس را آتش در دل است و این بیچاره را در جان از آنست که هرکس را
سروسامانست و این درویش بی سروسامان است...
موجود نفسهای جوانمردانی...
حاضر دلهای ذاکرانی...
نزدیکتر از جانی...
گفتم صنما...مگر که جانان منی...؟
اکنون که همی نگه کنم جان منی...
الهی!
اگر از دوستانم ، حجاب بردار...
واگر مهمانم ، مهمان را نیکو دار...
الهی!
در ملکوت تو کمتر از مویم....
این بیهوده تا کی گویم...؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سید علی شوشتری (رحمة الله علیه):
سید علی شوشتری که از نوادگان سید نعمت الله جزایری است - درسال ۱۲۲۲ ق ، در شوشتر زاده شد و مقدمات علوم دینی را در زادگاهش فرا گرفت و تکمیل تحصیلاتش را در نجف اشرف صورت داد.
وی یکی از پرنورترین ستارگان آسمان عرفان در عصر اخیر و وصی شیخ انصاری است.
پس از در گذشت شیخ انصاری بر جنازه اش نماز خواند و در مدت کمی که پس از وی زنده بود، بر منبرش تدریس کرد.
نوشته اند که مرحوم سید ، بعد از تکمیل مراتب علم و تحصیل اجتهاد ، از علمای نجف اشرف اجازهای گرفته و به وطن باز آمد و به تدریس و قضاوت مشغول گردید.
گفته شده که یک روز ، ناگهان کسی در منزل را می زند و به سید میگوید که کسی با شما کاری دارد . مرحوم سید علی وقتی در را باز می کند ، می بیند شخص جولائی ( بافندهای ) است.
میپرسد چه کار دارید ؟ مرد جولا در پاسخ میگوید : فلان حکمی که طبق دعوی شهود به ملکیت فلان ملک برای فلان کس نموده اید ، صحیح نیست . آن ملک ، متعلق به طفل صغیر یتیمی است و قباله آن در فلان محل ، دفن است . این راهی را که شما پیش گرفته اید ، ناصحیح است و راه شما نیست .
آیت الله شوشتری می گوید : مگر من خطا رفته ام ؟ مرد جولا می گوید : سخن همان است که گفتم . این را می گوید و می رود .
مرحوم شوشتری در فکر فرو میرود که این مرد که بود و چه سخنی گفت و در صدد تحقیق بر می آید . مطلع می شود که در همان محل ، قباله ملک یتیم مدفون است وشهود بر ملکیت فلان ، شاهد زور بوده اند .
بسیار بر خود می ترسد و با خود می گوید : مبادا بسیاری از حکمهائی که داده ام از این قبیل باشد . و وحشت و حراس او را در بر می گیرد .
شب بعد همان موقع ، جولا در می زند و می گو ید : آقا سید علی شوشتری ، راه این نیست که شما می روید . و در شب سوم نیز عین واقعه به همان کیفیت ، تکرار می شود و جولا می گوید : معطل نشوید . فوراً تمام اثاث البیت را جمع کرده ، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرف شوید و وظایفی را که به شما گفته ام ، انجام دهید و پس از شش ماه ، در وادی السلام نجف در انتظار من باشید .
مرحوم شوشتری ، بی درنگ مشغول انجام دستور ها می شود ، خانه را می فروشد و اثاث البیت را جمع آوری کرده و آماده حرکت به سوی نجف اشرف می شود . در این وهله که وارد نجف می شود ، در وادی السلام ، هنگام طلوع آفتاب ، مرد جولا را می بیند که گوئی از زمین جوشیده ، در برابرش حاضر گردید . او در آن هنگام دستورهائی میدهد و پنهان می شود .
مرحوم شوشتری وارد نجف اشرف می شود و طبق دستور جولا عمل می کند تا به درجه و مقامی می رسد که عقل بشری از فهم آن وا می ماند .
مرحوم شوشتری با آنکه مال بسیاری از پدرش به ارث برده بود ، اما همه را به مصرف فقرا رسانده وخود در کمال زهد زیست . او در سال ۱۲۸۳ ق ، وفات یافت و در نجف اشرف مدفون گردید .
چلچراق سالکان ( ص ۲۱ ، ۲۲ ، ۲۳ )
سخنان امام علی علیه السلام:
نماز وسیله تقرب هر متقی است و حج،جهاد هر ناتوانی است و هر چیزی را زکاتی است
و زکات بدن،روزه است و بهترین عمل مرد انتظار فرج از خداست.
هرکه یقین پیدا نمود که پاداش خواهد گرفت،در بخشش جوانمردی کند.روزی را با صدقه فرود آرید.
دارائیهای خود را با دادن زکات بیمه نمائید.
مردی که میانه روی کند،تنگدست نشود.اندازه نگهداشتن نیمی از زندگی است و اظهار دوستی نیمی از عقل است و اندوه خوردن نیمی از پیری است.
هر که پدر و مادرش را غمگین سازد نسبت به آنان ناسپاسی کرده است.
خدا شکیبائی را به قدر مصیبت نازل می کند.
هر که به اندازه خرج نماید خداوند روزی او می دهد و هر که ولخرجی نماید خداوند مهرومش سازد.
امانتداری روزی آور است و خیانت ورزی فقر آور.
ریا کار را سه نشانه است : نزد مردم شاداب و بانشاط است ، چون تنها گردد افسرده و بی حال است
و دوست دارد در همه کارها از او تعریف و تجلیل شود.
منافق را سه نشانه است : چون سخن گوید دروغ گوید ، چون به او اعتماد شود خیانت کند و چون
وعده دهد بی وفائی نماید.
مرد ظاهر ساز را سه نشانه باشد : پیش روی چاپلوسی کند ، در پشت سر بدگوئی کند و در مصیبت
شماتت نماید.(تحف العقول ص 19)
از سخنان اما حسن علیه السلام
همانا هر که خواهان عبادت است خود را برای آن پاکسازی کند ، هر گاه مستحبات به واجبات
آسیب رساند ، آنها را ترک کنید ، یقین پناهگاه سلامتی است.(تحف العقول ص 409)
خویشاوند کسی است که محبت او را نزدیک کرده گر چه نسب او دور باشد و بیگانه کسی است که
از دوستی به دور است گرچه نسبش نزدیک باشد.(تحف العقول ص 405)
از سخنان امام رضا علیه السلام
هیچ زیاده جوئی نباشد مگر آن که به زیاده گوئی نیازمند گردد.
سکوت دری از درهای حکمت است ، همانا سکوت مهرآور است چرا که بر هر نیکی رهنماست.
مهربانی با مردم نیمی از خرد است. (تحف العقول ص 803)
وصیت پیامبر اکرم علیه السلام
ای گروه انصار ، مرا رعایت کنید در حق اهل بیت من ، به درستی که خدا مرا خبر داده که کتاب خدا
از ایشان جدا نمی شود تا وارد شوند بر من در حوض کوثر ، بدانید که اسلام مانند سقفی است و ستون
آن اطاعت امام است و متابعت او.
ای گروه مسلمانان ، زنهار که دست از اهل بیت من بر مدارید که ایشان چراغهای راه هدایت و
معدنهای علم و چشمه های حکمتند ، و بر ایشان نازل می شوند ملائکه آسمان ، یکی از ایشان
علی بن ابی طالب است که او وصی و امین و وارث من است و از من به منزله هارون است
به موسی.
ای گروه انصار ، فاطمه درگاه حرمت من است و خانه او خانه من است ، هر که حرمت اورا ضایع کند
حرمت خدا را ضایع کرده است.
(جلاءالعیون ص 93)
در سفـری هـم که مرحـوم مطـهری بـه أعتبـات عالیات مشرف شدند ، نـشانی
منزل آقا حاج سید هاشم را بنده به ایشان دادم ، و در کربلا دوبار به محضرشان
مشرف شده اند ، یکبار ساعتی خدمتشان میرسند ، و بار دوم روز دیگر صبحانه
را در آنجا صرف می نماید .
مرحوم مطهری در مراجعت از این ملاقاتها بسیار مشعوف بودند ، و میفرمودند :
در یکبار که خدمتشان بودم از من پرسیدند : نماز را چگونه می خوانی ؟
عرض کردم : کاملاً توجه به معانی کلمات و جملات آن دارم !
فرمودند : پس کی نـماز می خوانی ؟ در نماز توجه ات به خدا باشد و بس !
توجه به معانی نکن !
(روح مجرد ، ص ۱۶۱ )