از عمده مسائل قابل و شایسته طرح در مورد محیط الهی خانواده، مساله اخلاق است که بحثی کاملا طرفینی و اجتماعی قلمداد می شود. آنچه شالوده خانواده و نظام زیبای آن را تعادل می بخشد، رعایت حقوق اخلاقی اطرافیان و آراستگی ادبی در برخورد با آنهاست. در این نوشتار به بیان نقش اخلاق و جایگاه آن در منابع اسلامی خواهیم پرداخت.
زن و شوهر به خاطر خود و سعادت فرزندانشان، لازم است یک سلسله مسائل اخلاقى را، که قرآن مجید و روایات بر آن تأکید فراوان دارند رعایت نمایند.
رعایت اخلاق حسنه، و خوددارى از زشتى هاى اخلاق کار طاقت فرسائى نیست.
بکارگیرى واقعیات اخلاقى، و پرهیز از پلیدیهاى اخلاقى در مدتى اندک، ریاضت قابل تحمّلى است، که ره سپردن در این راه الهى را بر انسان آسان، و پیوند زناشوئى را محکم، و محبت به یکدیگر را استوارتر می کند و درسى عملى براى دیگران بخصوص فرزندان خانواده است.
اجراى حقایق اخلاقى نسبت به یکدیگر، فضائى از صفا و صمیمیت، پاکى و سلامت، راحت و امنیت، عشق و محبت بوجود مى آورد و زندگى را در تمام شئون، بر زن و شوهر از عسل شیرین تر مى کند.
در رابطه با آراسته بودن به حسنات اخلاقى، و بکارگیرى آن، قرآن مجید در آیات متعددى پیامبر بزرگوار را ستوده :
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لا نفضّوا من حولک . . .[1]
جلوه رحمت خداست که بر مردم، نرمخو و مهربانى، اگر تندخوى و سخت دل بودى، مردم از حول محور وجود تو پراکنده مى شدند.
و انَّک لعلى خلق عظیم.[2]
و همانا تو آراسته به خلق عظیم و بزرگى هستى.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اَلاِْسْلامُ حُسْنُ الْخُلُقِ.[3]
اسلام اخلاق نیک است.
و نیز آن حضرت فرمود :
اَوَّلَ مایُوضَعُ فى میزانِ الْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیامَةِ حُسْنُ خُلُقِهِ.[4]
اول چیزى که در قیامت در ترازوى عبد مى گذارند، اخلاق نیک اوست.
و آن حضرت فرمود :
اِنَّ اَحَبَّکُمْ اِلَىَّ وَ اَقْرَبَکُمْ مِنّى یَوْمَ الْقِیامَةِ مَجْلِساً اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً وَ اَشَدُّکُمْ تَواضُعاً.[5]
محبوبترین شما نزد من، و نزدیکترینتان به من در قیامت، خوش خلق ترین شما، و آن کسى است که داراى شدیدترین تواضع باشد.
حضرت مجتبى (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ اَحْسَنَ الْحَسَنِ، اَلْخُلُقُ الْحَسَنُ.[6]
خوبترین خوبیها، اخلاق نیک است.
على (علیه السلام) فرمود :
حُسْنُ الْخُلُقِ رَأْسُ کُلِّ بِرٍّ.[6]
اخلاق نیک سر همه خوبیهاست.
امام ششم (علیه السلام) فرمود :
لا عَیْشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ.[7]
زندگى و عیشى گواراتر از اخلاق نیک نیست.
رسول حق به امیرالمؤمنین فرمود : ترا به شبیه ترینتان به اخلاق خودم خبر دهم؟ عرضه داشت آرى ; فرمود :
اَحْسَنُکُمْ خُلُقاً، اَعْظَمُکُمْ حِلْماً، وَ اَبَرُّکُمْ بِقَرابَتِهِ، وَ اَشَدُّکُمْ مِنْ نَفْسِهِ اِنْصافاً.[8]
خوش خلق ترین شما، بردبارترین شما، نیکوکارترینتان به نزدیکانش، و شدیدترین شما در انصاف دهى به دیگران از جانب خودش.
مکارم اخلاق و حسن خلق آنچنان باارزش و والاست که رسول باکرامت اسلام آن را علّت بعثت خود اعلام فرموده :
اِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَْخْلاقِ.[9]
این است و جز این نیست که مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم.
مکارم و حسنات اخلاقى شعاع صفات حق، و حالات انبیاء و امامان معصوم (علیهم السلام) ، و موجب خیر و برکت براى دارنده آن است.
سیئآت اخلاقى، حالاتى ابلیسى و شیطانى، و علت تلخى زندگى و به هم خوردن عیش و عشرت، و باعث ناامنى و تفرقه و جدائى و نفرت مردم از یکدیگر و خرابى دنیا و آخرت است.
رعایت برخی مسائل در خانه از جانب زن و شوهر لازم است و موجب استحکام زندگى، و تداوم صفا و صمیمیت است که در ادامه به آن اشاره می کنیم.
اصل محبت و علاقه و عشق را، حضرت حق در قلب زن و شوهر نسبت به یکدیگر قرار داد، و آن را از نشانه هاى وجود خود دانست، و این حقیقت نمایشگر عظمت و بزرگى مسئله محبت زن و مرد، بخصوص عشق و علاقه مرد به زن است.
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودَّة و رحمة انَّ فى ذلک لآیات لقوم یتفکّرون.[10]
از نشانه هاى وجود خداوند این است که براى شما از جنس خودتان همسرانى آفرید، تا در کنار آنها بیاسائید، و بین زن و مرد دوستى و مهربانى برقرار کرد، در این برنامه نشانه هائى براى مردم اندیشمند است.
این محبت و عشق و علاقه در ابتداى ازدواج، و حتى قبل از عقد، شکوفا مى شود، و به نهایت مى رسد، بر مرد و زن است، که این نعمت باطنى، و این حالت عالى قلبى که موجب خوشى در زندگى و عیش و عشرت، و صفا و پاکى است، به توسط جانبدارى از هم، و گذشت و عفو، و خوش اخلاقى و تعاون، و توقع به اندازه از یکدیگر، و حفظ شخصیت و شئون طرفین، و پرهیز از بگو و مگوهاى بى قدر و قیمت حفظ کنند، و از عللى که باعث ضربه خوردن به عشق و محبت است بپرهیزند، که حفظ بناى عشق عبادت، و خراب کردن خانه محبت بدون تردید گناه و معصیت و موجب عقاب الهى در قیامت، و باعث عذاب در زندگى دنیائى است.
حضرت صادق (علیه السلام) براى کسى که هنر جلب محبت دیگران را نسبت به خود دارد دعا کرده :
رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اِجْتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ اِلى نَفْسِهِ . . .[11]
خداوند رحمت کند انسانى که دوستى مردم را به جانب خود جلب مى کند.
تبدیل محبّت وعشق وعلاقه به کینه ونفرت وبغض ودشمنى در صورتى که ملاک عقلى و شرعى در کار نباشد، تبدیل نعمت حق به ناسپاسى است، و حفظ محبت و اعمال و سرایت دادن آن به یکدیگر سبب خوشحالى در دنیاو آخرت است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
وَیْلٌ لِمَنْ یُبَدِّلُ نِعْمَةَ اللّهِ کُفْراً، طُوبى لِلْمُتَحابّینَ فِى اللّهِ.[12]
واى بر کسى که نعمت خدا را به ناسپاسى تبدیل کند، و خوشبختى و نیکى باد بر آنان که فى اللّه نسبت به یکدیگر محبت مى کنند.
انسان دستور دارد به همه کسانى که مستحق عشق و دوستى و محبت و
علاقه اند محبت داشته باشد چه رسد به نزدیک ترین افراد خودش که همسر و فرزندان او هستند.
در حدیث قدسى آمده :
اَلْخَلْقُ عِیالى فَاَحَبُّهُمْ اِلَیَّ اَلْطَفُهُمْ بِهِمْ وَاَسْعاهُمْ فى حَوائِجِهِمْ.[13]
آفریده ها عیال من هستند، محبوبترین آنها نزد من، مهربانترین ایشان به آفریده من است، و آنکه در راه برطرف کردن نیازشان سعى و کوشش بیشترى دارد.
بر اساس مطالب گذشته، محبت در قلب زن نسبت به مرد، و عشق در قلب مرد نسبت به زن از نشانه هاى وجود خدا، و از نعمت هاى خاص حضرت حق است، و بهترین علت براى برپائى عیش سالم و تداوم زندگى، و ظهور صفا و صمیمیت در صحنه حیات است، روى این حساب حفظ و ازدیاد آن لازم، و دورى از علل نابودى آن واجب است.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبِیاءِ حُبُّ النِّساءِ.[14]
محبت به زنان از اخلاق انبیاء خداوند است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
جُعِلَ قُرَّةُ عَیْنى فِى الصَّلاةِ، وَ لَذَّتى فِى الدُّنْیَا النِّساءُ، وَ رَیْحانَتى اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ.[15]
نور چشمم در نماز، و لذت و خوشی دنیایی ام در زنان، و گل خوشبویم حسن و حسینند.
حضرت صادق (علیه السلام) فرمود : مردم لذّتى در دنیا و آخرت بیش از لذّت از زن نمى برند و این است قول حق .
زیّن للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنین . . .[16]
سپس فرمود :
اهل بهشت به چیزى از بهشت لذیذتر از نکاح لذت نمى برند نه از خوراکى
و نه از آشامیدنى.[17]
رسول اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ اِنّى اُحِبُّکِ لا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِها اَبَداً.[18]
گفتار مرد به همسرش : همانا من ترا دوست دارم، هرگز از قلبش محو نمى گردد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اَلْعَبْدُ کُلَّما ازْدادَ لِلنِّساءِ حُبّاً اِزْدادَ فِى الاْیمانِ فَضْلاً.[19]
هر چه محبت همسر در قلب شوهرش زیادتر شود، ایمانش زیادتر مى شود.
البته باید به این حقیقت توجه کرد، که عشق و محبت به زن جنبه افراط، به خود نگیرد، که محبّت در حدّ افراط انسان را از پیمودن راه حق، و انجام عمل صالح، و خیرات و مبرّات باز مى دارد، بخصوص اگر زن از طریق عشق مرد به خودش بخواهد بر مرد حکومت کند، و خواسته هاى اضافى خود را بر مرد تحمیل نماید.
علاقه و محبت به زن و به هر چیزى باید تابع ایمان انسان به حضرت حق و روز قیامت باشد، و مانع حرکت انسان به سوى کمالات، و انجام اعمال صالحه نشود.
اگر محبت به زن بخواهد بسترى براى معصیت و گناه، و اسراف و تبذیر، یا بخل و امساک، یا خوددارى از انجام فرائض حق گردد، باید تعدیل شود، که اینگونه محبت، آمیخته با حالت شیطانى، و بدور از رضا و خوشنودى حق است.
هر مرد و زنى از نظر جسمى و روحى داراى قوت و قدرتى مخصوص به خود است، درک این قدرت و قوت، بستگى به مدتى معاشرت و برخورد طبیعى و اخلاقى دارد.
زن و شوهر پس از مدتى اندک، یکدیگر را تا اندازه اى درک مى کنند، و به موقف بدنى و موقعیت روحى همدیگر آشنا مى شوند.
زن و شوهر باید به این حقیقت الهیه توجه داشته باشند، که حضرت حق، در مسئله بسیار مهم ارائه تکلیف به انسان، دو واقعیت را منظور فرموده :
آنچه را که مقدور انسان نبوده، و از تحمل و طاقتش بیرون بوده به انسان تکلیف ننموده، ثانیاً تکـالیف و مسئولیت هاى شرعـى و اخلاقـى را با ملاحظه وسع، که به فرموده محققین مرحله اى کمتر از دایره قدرت است بر دوش انسـان قرار داده.
این نیست مگر جلوه رحمت و لطف و عنایت او بر بندگان، و همه انسانها تا روز قیامت.
در سوره بقره آیه 233 و 286 و انعام آیه 152 و اعراف آیه 42 و مؤمنون آیه 62 به این حقیقت اشاره فرمود :
لاَ تُکَلِّفُ نَفْسٌ اِلاّ وُسْعَها.
هیچ کس را تکلیف جز به اندازه وسع نکنند.
لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلاّ وُسْعَها.
خداوند احدى را جز به اندازه سعه وجودیش تکلیف ننماید.
روى این حساب زن و شوهر، باید در مسئله درخواستها و توقعاتشان از یکدیگر، این اخلاق کریمانه، و صفت رحیمیه حضرت حق را سرمشق و الگوى خود قرار دهند.
اوّلاً خارج از قدرت و طاقت چه در امور مادى، چه در امور معنوى از یکدیگر چیزى نخواهند، که تحمیل خواسته، بیرون از حدّ قدرت، و درخواست کارى غیر قابل تحمل ظلم است، و ظلم ظلمت روحى، و موجب عقاب الهى است.
ثانیاً قدرت و توان یکدیگر را در خواسته ها ملاحظه ننمایند، بلکه توقعات، و خواسته هاى خود را به اندازه وسع و طاقت موجود قرار داده، و تکالیف طبیعى و روزمره را در حدى به یکدیگر ارائه دهند، و از هم بخواهند، که به شیرینى، و با شوق و اشتیاق انجام بگیرد.
اگر بتوانند، که مى توانند از یکدیگر کم توقع باشند، که کم توقعى اخلاق حق، و خوى انبیاء و امامان، و از ویژگیهاى اولیاء الهى است.
پُرتوقعى گاهى همان ارائه تکلیف بیش از حد طاقت است، و بدون شک وقتى خواسته پرتوقع از طرف همسر تحقق پیدا نکند، موجب کدورت، و رنجش دل، و در نهایت کینه و نفرت، و در نتیجه تلخ شدن زندگى، و خرابى ساختمان صفا و صمیمیت، و عشق و محبت است.
پُرتوقعى صفتى ناپسند، و محصول کبر و غرور، و یک بیمارى روحى و روانى، و برنامه اى خارج از محدوده انسانیت، و خصیصه اى زشت است.
کم توقعى محصول وقار و ادب، و نتیجه معرفت و کرامت، و میوه شیرین فروتنى و تواضع است.
اگر بخواهید زندگى شیرین تر از عسل گردد، و هیچ گاه اختلاف مورد توجهى پیش نیاید، و همسر شما دچار رنجش نگردد، و تحقیر شخصیت نشود، و این رنجش و تلخى به اطرافیان سرایت نکند، در تمام امور زندگى نسبت به یکدیگر کم توقع باشید، و بدانید کم توقعى چون جلوه رحمت حق در زندگى است، موجب جلب خوشنودى و رضایت حق نسبت به شما مى شود.
در هر صورتى زن و شوهر باید نرمخو، باصفا، منبع عشق و محبت، و نسبت به یکدیگر امور زندگى را آسان بگیرند، که این آسان گرفتن بابى از ابواب معروف است، و آنان که اهل معروف، و پاک و پاکیزه از منکرات روحى و اخلاقى هستند، مورد توجه حق، و مستحق اجر و جزاى جمیل از جانب پروردگارند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ الْمَعْرُوفُ وَ اَهْلُهُ وَ اَوَّلُ مَنْ یَرِدُ عَلَیَّ الْحَوْضَ.[20]
معروف و اهـلش اول وارد بهشت و اوّل وارد بر من در کـنار حـوض کوثـر هستند.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ لِلْجَنَّةِ باباً یُقالُ لَهُ : اَلْمَعْرُوفُ، لا یَدْخُلُهُ إِلاّ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ، وَ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الدُّنْیا هُمْ اَهْلُ الْمَعْرُوفِ فِى الاْخَرَةِ.[21]
براى بهشت درى هست به نام معروف، از آن در جز اهل معروف وارد نمى شوند، و اهل معروف در دنیا، اهل معروف در آخرتند.
رسول خدا فرمود :
کُلُّ مَعْرُوف صَدَقَةٌ . . .[22]
هر معروفى صدقه است.
قرآن مجید مزد هر معروف و انجام هر حسنه اى را ده برابر اعلام نموده است :
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها.[23]
کم توقعى نوعى معروف، حسنه اى از حسنات روحى، و صدقه اى از صدقات اسلامى، و داراى ده برابر مزد است، چرا زن و شوهر در این تجارت پرسود شرکت نکنند، و تا پایان عمر خود، از این حقیقت الهیه بهره مند نگردند، که ممنوع نمودن خویش از عنایت حق و رحمت دوست ظلمى سنگین و گناهى بزرگ و خسارتى غیرقابل جبران است.
----------------------------------------------
1 - آل عمران/159.
2- قلم/4.
3 - میزان الحکمة، ج 3، ص 137 ـ 138.
4 - -بحار، ج 71، ص 385.
5- همان.
6- میزان الحکمة، ج 3، ص 137 ـ 138.
7 – همان .
8- بحار، ج 77، ص 58.
9- میزان الحکمة، ج 3، ص 149.
10- روم/21.
11- میزان الحکمة، ج 2، ص 205.
12- وسائل الشیعه، ج 16، ص 171.
13- کافى، ج 2، ص 199.
14- وسائل الشیعه ، ج 20، ص 22 ـ 23.
15- همان.
16- آل عمران/14.
17- 19 وسائل الشیعه، ج 20، ص 23 ـ 24.
20- همان ، ج 16، ص 303.
21-22- وسائل، ج 16، ص 304 ـ 305.
23 - انعام/160.
به عشق توست که
ماه از ازل بَر گِرد زمین می رقصد.
او میدانست که تو
روزی قدم بر خاک میگذاری.
او هم
بودنت را احساس میکند.
بازگو کردن زهد انبیائى که در آیات قرآن و روایات از آن نام برده شده داستان بسیار مفصلى است ، على (علیه السلام) در خطبه 160 نهج البلاغه به زهد چند نفر از انبیاء بدین قرار اشاره دارند :
اگر خواهى از موسى کلیم الله سخن بگو ، که به پروردگار عرضه داشت :
( رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْر فَقِیرٌ ) . (6)
پروردگار من بر آنچه از خیر بسویم فرستى نیازمند و محتاجم .
به خدا قسم به وسیله این دعا قرص نانى از خدا مى خواست ، زیرا خوراکش سبزى و گیاه زمین بود ! ! و به علّت لاغرى و کمى گوشت بدن ، سبزى گیاه از نازکى پوست درونى شکمش دیده مى شد .
و اگر خواهى از داود سخن به میان آر ، که داراى مزامیر و زبور بود ، و خواننده اهل بهشت است ، بدست خود از لیف خرما زنبیل ها مى بافت و به هم نشینان خود مى گفت : کدامتان در فروختن این زنبیل ها به من کمک مى کنید ، از بهاى فروش آنها خوراکش یک عدد نان جو بود .
و اگر خواهى داستان زندگى عیسى بن مریم (علیه السلام) را به میان آر ، که سنگ را زیر سر خود بالش قرار مى داد ، و جامه زبر مى پوشید ، و طعام خشن مى خورد ، و خورش او گرسنگى بود ، و چراغ شب او ماه بود ، و سایه بان او در زمستان جائى بود که آفتاب مى تابید یا فرو مى رفت ، و میوه و سبزى خوشبوى او گیاهى بود که زمین براى چهارپایان مى رویاند ، نه زنى داشت که او را به فتنه و تباهکارى افکند ، و نه فرزندى که او را اندوهگین سازد ، و نه دارائى که او را از توجه به حق برگرداند ، و نه طمعى که او را خوار کند ، مرکب او دو پایش بود ، و خدمتکار او دو دستش .
بیا و در مسئله زهد به پیامبر خود ، که از همه نیکوتر و پاکیزه تر است ، اقتدا نموده ، از آن بزرگوار پیروى کن ، زیرا آن حضرت براى کسیکه بخواهد پیروى کند ، سزاوار پیروى کردن است ، و انتساب شایسته اوست براى کسیکه بخواهد به او نسبت داشته باشد ، و محبوب ترین بندگان نزد خداوند کسى است که پیرو پیغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود .
لقمه دنیا را زیادتر از آنچه لازم نداشت نمى خورد ، به دنیا به هیچ عنوان دل نبسته بود ، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شکم گرسنه ترین اهل دنیا بود .
دنیا با همه محتویاتش به او پیشنهاد شد ، از قبول آن امتناع کرد ، دانست خداوند مهربان از باب مصلحت انسان علاقه و دل بستن به دنیا را دشمن داشته ، او هم به پیروى از مولایش علاقه به دنیا را دشمن مى داشت . و مى دانست حق تعالى دنیا را خوار دانسته او هم خوار مى دانست ، و آن را کوچک قرار داده ، او هم کوچک شمرد .
اگر نبود در وجود ما ، مگر دوستى آنچه که خدا و رسول و دشمن داشته ، و بزرگ شمردن آن را که خدا و رسول کوچک شمرده همین مقدار براى سرکشى از خدا و مخالفت فرمان او بس بود .
پیامبر به روى زمین طعام مى خورد ، و مانند عبد مى نشست ، و به دست خود پارگى کفشش را دوخته و جامه اش را وصله مى کرد ، و بر خر برهنه سوار مى شد و دیگرى را هم سوار مى کرد .
بر در خانه اش پرده اى که در آن نقش ها نقش شده آویخته بود ، پس به یکى از زنهایش فرمود : این پرده را از نظر من پنهان کن ، زیرا وقتى به آن چشم مى اندازم دنیا و آرایش هاى آن را به یاد مى آورم ، پس از روى دل از دنیا دورى گزیده ، یاد آن را از خود دور مى ساخت ، و دوست داشت که برایش آن از جلوى چشمش پنهان باشد ، تا از آن جامه زیبا فرا نگرفته باور نکند که آنجا جاى آرمیدن است ، و امیدوارى و درنگ کردن در آنجا را نداشته باشد ، پس علاقه و بستگى به این دنیاى از دست رفتنى را از خود بیرون و از دل دور کرده و آرایشهاى آن را از جلو چشم پنهان گردانید ، و چنین است کسى که چیزى را دشمن مى دارد ، و بدش مى آید به آن چشم اندازد ، و نام آن را در حضورش برده شود ! !
زهد مورث معنویت ، آزادگى و ایثار و خصائل دیگر انسانى و الهى است ، زاهد به حقیقت اهل معناست ، و از قید تعلقات مادى و شیطانى با تمام وجود آزاد است ، و پیش انداختن محرومان و مستمندان و دردمندان را نسبت به خودش کار بسیار آسانى است .
شدت زهد پیامبر و على و خاندانش و ائمه طاهرین و پس از آنان یاران و اصحاب خالص آن بزرگواران چیزى نیست که نیاز به شرح داشته باشد .
شناختن حقیقت زهد با مراجعه به آیات و آثار و معارف اسلامى ، به خصوص آنچه از ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین رسیده کار مشکلى نیست ، و چه نیکوست انسان حقیقت این مسئله الهیه را بشناسد و از حضرت رب العزه آراسته شدن به آن را بخواهد . که هر کس آراسته به این حقیقت گردد ، به عالى ترین درجه معنوى آراسته شده ، و باب خیر دنیا و آخرت را به روى خود باز کرده است .
زهد یعنى بى رغبتى به ظاهر دنیا به خاطر بدست آوردن آخرت و درجه بالاترش یعنى بى رغبتى به ما سوى الله جهت جلب رضا و خوشنودى و رضوان حضرت حق .
ضایع کردن مال حرام و حرام کردن حلال ، حرام و بیکارى و بیعارى و کلّ بر مردم شدن نیز حرام است .
زهد به معناى قناعت ورزیدن به حلال مالى و شهوانى از حرام و ساختن آخرتى آباد با حیات دنیاست .
زهد یعنى تمام علائق را تابع علاقه حق قرار دادن ، و به معناى حکومت الهى قلب بر ظاهر امور دنیائى است .
آن کس که در برابر متاع حیات مادى ، و آرایش ظاهر دنیا ، فریب نمى خورد ، و مقام با عظمت خلافت اللهى را با مشتى خاک ، و با چند روز مقام و با قلیلى در هم و دینار معامله نمى نماید زاهد است .
عرفان به واقعیات و معرفت به حقایق ، و بصیرت به امور ظاهر و باطن مورث زهد است .
چون واقف شدى اگر عمرت هزاران سال باشد و هزاران گونه نعمت در کفت قرار بگیرد ، در برابر عمر ابد آخرت و نعیم مقیم آن لحظه اى بیش نیست ، نسبت به آنچه در این دنیا از مال و منال و شهوت و مقام و ریاست و دیگر چیزها که ترا از حیات جاوید و نعمت مقیم باز مى دارد به حقیقت زاهد خواهى شد .
چون آگاه شدى آنچه هست رفتنى است ، و تنها وجود باقى خداست ، و هر تکیه گاهى موقتى است ، تنها تکیه گاه ابدى حضرت رب العزت است از ماسوى الله زاهد شده و تنها به حضرت او رغبت کنى ، با توجه به این حقایق است ، که دنیا برایت مسجد و جمال محبوب برایت قبله و ذکر دائم برایت نماز ، و خدمت به خلق برایت عبادت مى گردد .
قدر خود بشناس ، و به آنچه باید واقف گردى واقف شو ، در مقام کسب آگاهى و بصیرت و معرفت و عرفان برآى که در تمام وجود از نظر قوه و استعداد همتا ندارى ، و به این خاطر از میان تمام ممکنات و موجودات ترا به مقام نیابت و خلافت از خود برگزیده اند .
آرى معرفت به حقایق مقدمه حرکت به سوى حقایق و عشق به حقایق مقدمه آراسته شدن به واقعیات است که عارف : صابر ، متقى ، متوکل ، عاشق ، خاضع ، خاشع ، صامت ، مجاهد ، عابد ، عالم ، حلیم ، حکیم و زاهد است ، و طى این همه راه در گرو حکمت نظرى و عملى است ، و آن دو عبارت از شناخت قرآن با کمک اهل قرآن و آراسته شدن به حقایق این کتاب است .
یکى از پیران معرفت را پرسیدند که : عارف را چگونه باید که باشد ؟
گفت : چنان باید که از میان خویش و آن خداوند خویش چهار چیز بردارد :
1 ـ یکى ابلیس را و هر چه او خواهد و خواست وى معصیت بُوَد ، که اندر وى زوال ایمان بُوَد ، و اندر زوال ایمان دوزخ جاودان بود .
( کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلاِْنسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنکَ إِنِّی أَخَافُ اللهَ رَبِّ الْعَالَمِینَ * فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاؤُا الظَّالِمِینَ ) . (2)
در مثل مانند شیطانند که از انسان خواست به خدا کافر شود ، پس از آن که انسان از طاعت حق روى گرداند و از عبادت الهى برید ، گفت من از تو بیزارم که از عذاب پروردگار عالمین مى ترسم .
پس عاقبت شیطان و آدمى که بخواست او کافر شد این است که هر دو در آتش دوزخ مخلّدند و این دوزخ کیفر متجاوزان است .
2 ـ و دیگر نفس و آنچه خواهد ، که نفس بدان کارى کند بد ، و بد کردارى را جاى آتش بود ، چنان که گفت در قصه یوسف صدیق :
( وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لاََمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ ) . (3)
من خودستائى نکرده ، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمى دانم زیرا نفس به شدت انسان را به کارهاى زشت و ناروا مى خواند جز آن که خدا به لطف خاص خود انسان را حفظ کند ، که خداى من بسیار آمرزنده و مهربان است .
3 ـ و دیگر هواى تن را و آنچه او خواهد ، و اندرین جهان هر که به راحت بود بدان جهان رنج برد چنان که گفت حق تعالى :
( أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ ) . (4)
اى رسول من دیدى حال آن کس که هواى نفس خود را معبود خویش گرفت « چگونه به ضلالت و گمراهى افتاد و هلاک گشت و به عذاب ابد دچار شد ؟ !
4 ـ چهارم دنیا را و آنچه او خواهد دست بازدارى ، که دنیا از تو خدمت خواهد و فراموشى آخرت خواهد قوله تعالى :
( فَأَمَّا مَن طَغَى * وَآثَرَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَى ) . (5)
و اما چون کسى طغیان کند دنیا را بر آخرت بخواهد ، پس جهنم جایگاه اوست .
پس چون بنده عارف ، این چیزها را از میان برداشت معرفت قرار گرفت ، و حلاوت معرفت یافت ، پس هر که با ابلیس صحبت کند از هاویه نرهد که با خداوند صحبت کند از این همه برهد .
داستان زهد ، داستان عجیبى است ، زهد حقیقتى است که هر کس به آن آراسته شود ، برنده خیر دنیا و آخرت شده .
تحصیل زهد از مشکل ترین امورى است که انسان با آن روبروست ، و چون حاصل شود ، بفرموده حضرت صادق(علیه السلام) درب آخرت و تمام نعیمش به روى انسان باز شده ، و برات آزادى از آتش جهنم براى ابد به جهت انسان صادر گشته !
زهد صفت عاشق ، خصلت عارف ، رنگ عابد ، و نشان حقیقت بر پیشانى سالک است .
زاهد انسانى وارسته ، و عبدى پیراسته ، و شخصیّتى ممتاز ، و نیروئى الهى ، و پروانه اى گرد شمع جمال ، و عاشقى بینا و مجاهدى تواناست .
حقیقت زهد را باید از زبان حقیقى و عرفاى واقعى شنید ، چرا که آنها شیرینى این واقعیت را چشیده اند و از نسیم جان بخش این خصلت ملکوتى بهره برده اند ، بیان حقیقت زهد کار ما گرفتاران و اسیران بندهاى شهوات و طبایع نیست ، ما را کجا رسد که به ترجمه عالى ترین خصلت وارستگان تاریخ برخیزیم ، و از آنان که از دوست نشان دارند نشان در اختیار بگذاریم .
زهد قبل از اینکه مرحله عملى باشد حقیقت قلبى است ، به این معنى که هر کس به قول قرآن مجید بود و نبود امور ظاهر براى وى مساوى باشد زاهد است .
و چون بدست آوردن این حالت قلبى کارى بس مشکل و مدت مدیدى ریاضت مى خواهد ، و طالب مقدماتى چون علم و معرفت و بینائى و بصیرت و همنشینى با اولیاء خداست ، از این نظر زهد را از اعلا منازل سالکین و از والاترین مقامات عارفین و از بهترین حالات سائرین شمرده اند .
این حالت عالى قلبى ، یعنى بى تفاوت بودن دل ، نه در برابر بود و نبود ظاهر دنیا و زرو و زینت آن موجب راحت انسان ، و دور بودنش از بسیارى از گناهان باطنى و ظاهرى است .
تمام روایات معتبر و محکم که در بهترین کتب حدیث نقل شده ، وقتى مى خواهند زهد را معنا کنند به آیه بیست و سوّم سوره مبارکه حدید ، که ریشه زهد را قلبى مى داند متوسل مى شوند ، چرا که وقتى قلب داراى این حالت عالى باشد اگر همه دنیا به انسان رو کند انسان آن را ملک خود نمى داند ، بلکه گنجینه اى در خزانه حق مى نگرد ، که انسان براى صرف آن در راه خدا انتخاب شده ، و چون همه دنیا از دستش برود گوئى هیچ پیش آمدى نکرده ، چون چیزى که ملک خود نمى دانسته از برابر چشمش غایب شده ، و علّتى منطقى وجود ندارد که بخاطر غیبت و یا از دست رفتن غیر ملک باعث اسف گردد .
چیزى که از دست برود ، اگر از دست رفتنش مخصوصاً بقضا و حکم الهى باشد و ذاتاً از دست رفتنش به قدر حق صورت گیرد ، مگر تأسف قلب قدرت بازگرداندن آن را دارد ؟ و مگر شادى و حرص در راه بدست آوردن از دست رفته قدرت برگرداندن از دست رفته را دارد ؟ !
تأسف بر از دست رفته موجب جزع و خروج از مدار صبر ، و علّت اعتراض و شکایت به دستگاه منظم آفرینش و بخصوص صاحب حکیم و عادل آن است و این گونه جزع مقدمه اى براى مغضوب شدن انسان و مستحق شدن آدمى به عذاب الهى است .
و فرح و خوشحالى نسبت به ظاهر دنیا و زر و زینت بدست آمده آن موجب بد مستى و طغیان و تجاوز و به قول آیه شریفه تفاخر و تکاثر و علّت کبر و تکبر خود بینى است که همه این خصائل شیطانى و گرفتار آن منفور حق و از رحمت مطرود و مستحق لعنت حق و خزى دنیا و ع ذاب آخرت است ، و این غیر از فرح به نعمت است که موجب شکر و کمک و عون بر عبادت و طاعت است که دنیا را نعمت حق دیدن و از آن نعمت در راه صاحب نعمت استفاده کردن ، غیر از دنیا را دنیا دیدن است ، متن آیه شریفه سوره حدید چنین است :
( لِکَیْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللهُ لاَ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَال فَخُور ) .(1)
هرگز بر آنچه از دست شما رود تأسف نخورید ، و به آنچه به شما مى رسد دلشاد نگردید و خداوند دوستدار هیچ متکبر خودستائى نیست .
با توجه به این آیه بخصوص دو کلمه « تأسوا و تفرحوا » معلوم مى شود که زهد در درجه اول و در مرحله حقیقت امرى قلبى است ، چون قلب در روى آوردن دنیا خوشحال نشود و حالى بحالى نگردد و دچار فرح نشود فرحى که عاقبتش تکبر و فخر و دورى از خداست ، و در از دست رفتن دنیا بدحال نگردد ، آن حالتى که باعث جزع و فزع و بى صبرى و بى طاقتى و شکایت از دوست است ، صاحب آن قلب زاهد است ، روز داشتن ، زاهد و روز نداشتن زاهد است .
اما اگر قلبى در بود دنیا و زینت آن فرح موصل به کبر و فخر داشته باشد ، وبه وقت از دست رفتن ظاهر دنیا به اسف دچار شود ، صاحبش اهل دنیا و بدور از حقیقت است ، چنین انسانى اگر دستش به تمام معنى از دنیا خالى با شد ولى قلبش به امید روز بدست آمدن در فرح قرار داشته باشد اهل دنیاست ، و اگر به وقت داشتن براى روز مبادا در اسف باشد انسانى مادى و بیچاره است ، چنانچه قلب با بودن ثروت مادى اگر اهل فرح به ثروت نباشد صاحبش زاهد و مورد توجه خداست .
موسى بن جعفر (علیه السلام) در تاریکى زندان بغداد هیچ اسفى نداشت ، و سلیمان بر تخت حکومت فلسطین ، ذره اى فرح در دلش نبود .
یوسف عزیز در قعر چاه و در زندان مصر تأسف نمى خورد ، و بر تخت سلطنت مصر دچار فرح نبود .
على (علیه السلام) آن یگانه تاریخ پس از مرگ پیامبر از خانه نشینى و بخاطر از دست رفتن حکومت ظاهرى اسف نداشت ، و روز حکومت ، که حکومت ظاهر را بى ارزش تر از کفش پاره خود مى دانست بر حکومت فرحناک نبود .
چون قلب این گونه حرکت الهى و معنوى و ملکوتى پیدا کند ، حقیقت زهد تحقق پیدا کرده و نور زهد در اعمال و حرکات و اخلاِ و معاملات و معاشرت انسان تجلى خواهد کرد .
عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیاث قالَ : قُلْتُ لاِبی عَبْدِاللهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِداکَ فَما حَدُّ الزُّهْدِ فِى الدُّنیا ؟ فَقالَ : قَدْ حَدَّهُ اللهُ فی کِتابِهِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ .
حفص بن غیاث مى گوید : به حضرت صادِ (علیه السلام) عرضه داشتم قربانت کردم حدّ زهد در دنیا چیست ؟ فرمود خداوند حدّ زهد نسبت به دنیا را در کتابش بیان فرموده ، در آیه اى که مى فرماید : تا بر از دست رفته حسرت نخورید و به بدست آمده فرحناک نگردید .
قالَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ (علیه السلام) : إنَّ النّاسَ ثَلاثَةٌ : زاهِدٌ وَصابِرٌ وَراغِبٌ ، فَأمَّا الزّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ الاْحْزانُ وَالاْفْراحُ مِنْ قَلْبِهِ فَلا یَفْرَحُ بِشَیء مِنَ الدُّنیا وَلا یَأسى عَلى شَیء مِنْها فاتَهُ فَهُوَ مُسریح . . . .
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود : مردم به سه دسته اند :
زاهد و صابر و راغب ، زاهد کسى است که غصه ها و خوشحالیها را از قلب بدر کرده ، بر چیزى از دنیا که بدست مى آید خوشحال نمى شود ، و بخاطر چیزى که از دستش مى رود غصه دار نمى گردد و او راحت است .
راستى اگر انسان بخواهد تأسف بخورد چرا بر یک سلسله امور کم ارزش و فانى و امانتى تأسف بخورد ، و اگر بخواهد خوشحال شود ، چرا بر سنگ و خاک رنگارنگ و بر یک سلسله خوراکى و پوشاکى و بر جاه و مقام پوشالى و از دست رفتنى خوشحال شود ؟ تأسف باید بر عمر از دست رفته ، عمرى که به طاعت و عبادت نگذشته باشد ، تا این تأسف عامل حرکت براى جبران مافات شود ، خوشحالى باید خوشحالى بر ایمان و عمل صالح باشد که وسیله خیر دنیا و آخرت است ، آرى در اتصال به حضرت محبوب شاد و بر فراِ آن جمال مطلق رنجیده و ناراحت باشیم .
مرحوم نظام رشتی، از هر موقعیتی جهت روضه استفاده می کرد. وقتی خبر فوت دختر ایشان رسید، با خود ایشان به آن اتاقی که جنازه دخترشان در آن قرار داشت،رفتیم. بی اختیار اشکش سرازیر شد و گفت:
دخترم! الان که تو رفتی، دختران مولایت می آیند و تو را استقبال می کنند. مبادا مقابل آن ها بگویی که من پدر دارم؛ چون پدر این عزیزان را کشته اند و خودشان را هم اسیر کرده اند.
سطح ادبی اشعار مرحوم نظام زیاد بالا نبود و چند شعری بیش، از او باقی نمانده است؛ اما چون از خلوص او حکایت می کند، آن قدر جلوه دارد که تا در مجلسی شروع می کنیم به خواندن، مجلس زیر و رو می شود.
پادشاه است فقیری که در این کوچه گداست
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیّت که: قیامت برخاست
راستی شور قیامت زقیامت خبری ست
بنگرد دیده ی کج بین، اگر از منظر راست
زنده در عرش دل ما، بدن کشته ی توست
جان مایی و تو را قبر حقیقت، دل ماست
هر طرف می نگرم،روی دلم جانب توست
عارف ام بیت خدا را که دلم قبله نماست
نه بقا کرد ستمگر، نه به جا ماند ستم
ظالم از دست شد و خیمه مظلوم به پاست
پرچم سلطنت افتاد کیان را زکیان
سلطنت، سلطنت توست که پاینده لواست
ما فقیریم و گدا بر سر کوی تو، حسین!
پادشاه است فقیری که دراین کوچه گداست
تو در اول سر و جان باختی اندر ره عشق
تا بدانند خلایق که فنا،شرط بقاست
دولت آن یافت که در پای تو سر داد؛ ولی
این قبا راست نه بر قامت هربی سروپاست
رفت برعرشه نی چون سرت ـ ای عرش خدا ـ
لوح و کرسّی و قلم ـ بهر عزایت به نواست
(فؤاد کرمانی)
قال الحسین علیه السلام:
لا یکمل العقل الّا باتّباع الحقّ.
امام حسین علیه السلام فرمودند:
عقل جز با پیروی از حق کامل نمی شود.