مرا راندی ز خود جانان و گفتی دام برچینم از راهت، بیندازم دگر جایی
مپندارم چو صیادی پیِ صیدی که خود صیدم چو یونس در دَمِ ماهی
مرغ تو هوا رو دیدی؟ یه وقت با بال زدن و گاهی بدون بال پرواز می کنه.
می خواد بهت بگه خدا با توانایی و مهربونیش تو رو توی دستاش نگه میداره وقتی که زیر پاهات خالی بشه! کافیه که بهش اعتماد کنی...
(برگرفته از آیه 19- سوره ملک)
سپیدیِ برف و دیدم
یـادِ دلِ تـو افـتـادم
فقط می خوام یادت باشه
دلت واسه کسی آب بشه
که چِشماش به رنگ خورشید و
دسـتـاش پـُر از آفـتـاب بـاشـه
دستم به دست باد میدهم، کوی به کوی بوی تو را جستجو میکنم.
به رنگ شفق خیره میشوم، تا نهان شدنت را بدانم طلوعی هست.
بر بلندای روحم فلق را به تماشا مینشینم، به امیدِ روشناییِ صبحِ آمدنت.
به سبزی درختان مینگرم و میدانم که سجدههای سبز توست که زندگی ما را برکت میبخشد.
* . * . *
رود، زندگی را میخروشد،
درخت، سبزی را جوانه میزند،
خورشید، هر روز به ما سر میزند،
ماه، هر شب به دیدنمان میآید،
بلبل، تمرینِ تران? خوش آمدگویی میکند،
یاس و شب بو کوچه ها را عطر می پاشند،
همه به شوق آمدنت.
* اللّهم عَجّل لِوَلیّک الفَرَج *
مرا راندی ز خود جانان و گفتی دام برچینم از راهت، بیندازم دگر جایی
مپندارم چو صیادی پیِ صیدی که خود صیدم چو یونس در دَمِ ماهی
روزگار، به خیال خودش میخواهد معصویت کودکانه مرا از من بستاند.
اما او که میداند
من هر صبح
کودک متولد میشوم!
کودکی بودیم بادبادک به دست. نخاش به دنبال خود میکشیدیم و به هوا میفرستادیمش. هر چه بالاتر میرفت خوشحالیمان بیشتر میشد. دوست داشتیم آن قَدَر بالا برود تا به طاق آسمان برسد؛ ولی همچنان نخاش را محکم چسبیده بودیم و به دنبال خود میکشیدیم. اسیر زمینش کرده بودیم. بند خاکش کرده بودیم.
معصومیت کودکانهمان از بَر اوج رفتنش لذت میبرد و آرزو میکردیم کاش میشد که با او همسفر میشدیم، لیکن پای برهنهمان که خاک زمین را لمس میکرد به یادمان میآورد که ما فرشتگانی بی بالیم. دلمان نمیخواست از بادبادکمان جدا شویم تا شاید او حلقهای باشد که ما را به عرش پیوند میزند. اما بادبادک دلش نمیخواست مانند ما اسیر زمین باشد. هی خودش را بیشتر و بیشتر به بالا میکشید تا بالاخره نخاش پاره میشد؛ رها و آزاد، اوج میگرفت، و دور و دورتر، کم کم نقطهای در دیدگان معصوم ما میشد... و ما با خود میگفتیم: چقدر زیباست اوج گرفتنت! کاش زودتر این میدانستم و رهایت میکردم ... .
آن روزگاران گذشت،
و ما همچنان همان کودکیم
و هنوز بادبادکبازی میکنیم،
با بادبادکی دیگر به دست،
و آن روحمان است که با خود اسیر دنیای خاکیمان کردهایم.
بیایید دوباره به یاد آوریم که
چقدر زیباست رها شدن بادبادک و اوج گرفتنش
راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیفشان تنها
دائما تکرار مشق آب! آب!
مشق بابا آب بود؟
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
الْغَضَبُ جَمْرَةٌ مِنَ الشَّیْطانِ.[5]
خشم، آتشى از شیطان است.
على (علیه السلام) فرمود :
اَلْحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ لاَِنَّ صاحِبَها یَنْدَمُ فَاِنْ لَمْ یَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْکَمٌ.[6]
خشم و غضب نوعى از دیوانگى است، همانا دارنده این حالت، پشیمان مى شود، اگر نادم نشد دیوانگى او قوى و محکم است.
و آن حضرت فرمود :
اَلْغَضَبُ یُفْسِدُ الاَْلْبابَ وَ یُبْعِدُ مِنَ الصَّوابِ.[7]
خشم فاسدکننده مغزها و دورکننده انسان از حق و درستى است.
و در حمله شدیدى به این حالت شیطانى فرمود :
لَیْسَ مِنّا مَنْ لَمْ یَمْلِکْ غَضَبَهُ.[8]
آنکس که جلودار غضب و خشمش نباشد از ما نیست.
و نیز فرمود :
مَنْ غَلَبَ عَلَیْهِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتُهُ فَهُوَ فى حَیِّزِ الْبَهائِمِ.[9]
کسى که خشم و شهوت بر او غلبه دارد در جرگه حیوانات است.
حضرت باقر (علیه السلام) در رابطه با فروخوردن خشم، و خوددارى از عصبانیت فرمود:
مَنْ کَظَمَ غَیْظاً وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلى اِمْضائِهِ حَشَا اللّهُ قَلْبَهُ اَمْناً وَ ایماناً یَوْمَ الْقِیامَةِ.[10]
کسى که خشم خود را فرو خورد، در صورتى که قدرت خرج کردن آن را دارد، خداوند در قیامت قلبش را از آرامش و ایمان پر مى کند.
على (علیه السلام) فرمود :
مَنْ کَفَّ غَضَبَهُ سَتَرَ اللّهُ عَوْرَتَهُ.[11]
کسى که غضب خود را نگاهدارد، خداوند عیب او را مى پوشاند.
به حارث همدانى یار وفادارش نوشت :
وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ، وَ تَجاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدِرَةِ، وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ، تَکُنْ لَکَ الْعاقِبَةُ.[12]
غیظ و غضب را فروخور، به وقت قدرت گذشت کن، به هنگام خشم بردبار باش، با داشتن تـوان و نـیرو بر خطاکار بپوشان، تا بـراى تو عاقبت بـخیرى میّسر گردد.
در روایات زیادى در کتاب شریف کافى، وسائل، بحار الانوار آمده که مزد فروخوردن خشم ، ایمن شدن از غضب حق در قیامت، و اتصال به رحمت حق در محشر است.
از حضرت مسیح علت غضب را پرسیدند فرمود :
اَلْکِبْرُ، وَ التَّجَبُّرُ، وَ مَحْقَرَةُ النّاسِ. [13]
علت و ریشه و شروع غضب از سه چیز است : کبر و خود بزرگ بینى، خودخواهى، بى ارزش دانستن مردم.
در سفارشات رسول حق به امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمده :
لاَتَغْضَبْ، فَاِذا غَضِبْتَ فَاقْعُدْ، وَ تَفَکَّرْ فى قُدْرَةِ الرَّبِّ عَلَى الْعِبادِ وَ حِلْمِهِ عَنْهُمْ، وَ اِذا قیلَ لَکَ اِتَّقِ اللّهَ فَانْبُذْ غَضَبَکَ وَ راجِعْ حِلْمَکَ. [14]
غضب مکن، چون غضب کردى بنشین، و در قدرت و تسلط حق نسبت به بندگان و بردبارى آن وجود مقدس در برابر آنان فکر کن، و چون در حال غضب داشتنت به تو گفتند : از خدا پروا کن غضب را دور انداز، و به حلم و بردبارى و عادى شدن حال برگرد.
فخر فروشى
از زشتى هاى اخلاق فخرفروشى به دیگران است، فخر فروشى در فرهنگ اسلام به عنوان گناه و معصیت شناخته شده، و فرد آلوده به این حالت شیطانى مستوجب عقاب الهى است، مگر اینکه توبه کند و به ادب و وقار و خضوع و فروتنى بازگردد.
زن و شوهرى که نسبت به یکدیگر تعهد شرعى و اخلاقى دارند، و با دیدن یکدیگر قبل از ازدواج مورد پسند هم واقع شدند و اکنون با یکدیگر زندگى مى کنند، اگر موردى پیش آمد باید از به رخ کشیدن خانواده، و حسب و نسب و مال و ثروت و جوانى و زیبائى و علم و دانش، نسبت به یکدیگر سخت بپرهیزند، که فخرفروشى ایجاد آزار روحى و سوز درون مى کند، و گاهى شرمندگى، و زمینه خشم و نفرت، و کینه و دشمنى و نشان دادن عکس العمل در طرف مقابل ببار مى آورد، و چه بسا که به جنگ و دعوا، و کشمکش و نزاع و تفرقه و طلاق منجر شود، در این صورت بار سنگین این همه تبعات زشت به گردن کسی است که فخر فروشی کرده است.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :
لا حُمْقَ اَعْظَمُ مِنَ الْفَخْرِ.[15]
حماقتى بزرگ تر از فخرفروشى به دیگران نیست.
و در کلامى حکیمانه فرمود :
ضَعْ فَخْرَکَ، وَ احْطُطْ کِبْرَکَ، وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ.[16]
فخرفروشى را بگذار، و کبر را ترک کن، و بیاد قبرت باش.
آنقدر فخرفروشى زشت و ناباب است که حضرت سجاد(ع) در دعاى نوزدهم صحیفه به پیشگاه حق عرضه مى دارد : وَاعْصِمْنى مِنَ الْفَخْرِ.
از اینکه نسبت به دیگران به وضع خود افتخار کنم مرا حفظ کن.
على (علیه السلام) فرمود :
ما لاِبْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرَ، اَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جیفَةٌ، لا یَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لا یَدْفَعُ حَتْفَهُ.[17]
فرزند آدم را به فخر فروشى چه، ابتداى او نطفه و پایانش مردارى بدبو است، روزى او در اختیار دیگرى است، و قدرت دفع مرگ خویش را ندارد.
کتاب خدا در آیات متعددى متذکر این معناست، که حضرت حق مردم متکبر و فخرفروش را دوست ندارد.
اِنَّ الله لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور.[18]
در هر صورت زن و شوهر باید نسبت به یکدیگر از افتخار به خانواده، جمال، مال و منال، اندوخته و ثروت، علم و دانش، بپرهیزند که همه اینها از بین رفتنى است، و این اخلاق ابلیسى مایه درد سر و زحمت و رنجش خاطر، و موجب از بین رفتن عشق و علاقه، و باعث دعوا و نزاع، و افتادن از نظر رحمت حضرت حق است.
رفتار
حرکات زن و شوهر نسبت به یکدیگر باید محصول ادب و وقار، دوستى و رفاقت، تعاون و همکارى، عشق و علاقه، و تواضع و فروتنى باشد.
کردار زن و شوهر نسبت به هم باید بر اساس احترام متقابل، و ارج نهادن به شخصیت یکدیگر باشد.
مرد باید بداند زن از نظر خلقت و آفرینش ظریف، لطیف، کانون مهر و عاطفه، و منبع عشق و علاقه و حیا و شرم است، در رفتار با او لازم است تمام این خصوصیات را لحاظ کند.
زن باید بداند مرد از نظر خلقت موجودى است قوى، مقاوم، و داراى حالات و احوالاتى سنگین تر از زن، وخلاصه ساختمانى که قوام زندگى متکى به وجود اوست.
الرّجال قوّامون على النّساء بما فضّل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم.[19]
مردان قوام زندگى زنانند، به واسطه برترى، که خدا بعضى را بر بعض دیگر مقرّر داشته و به خاطر آنکه از اموال و ثروت خود براى زندگى خانواده و گذران امور همسر و فرزندان خرج مى کنند.
روى این حساب همسران باکرامت، و زنان بزرگوار، باید در رفتار خود نسبت به شوهران این معانى را رعایت نمایند، که تحقق اصل عالى توافق و همزیستى مسالمت آمیز در سایه رعایت این واقعیات از جانب دو طرف امکان پذیر است.
سعى کنیم عمل و کردار و رفتار هر یک نسبت به دیگرى مصداق حقیقى عمل صالح و کردار شایسته باشد، تا هم امور زندگى را بگذرانیم، و هم از اجر و ثواب اخروى به خاطر عمل صالح و جلب رضایت یکدیگر بهره مند شویم.
گفتار
زن و شوهر سخن و کلامشان با یکدیگر باید آمیخته به عشق و محبت و بیان عاطفه و احساس، و جلوه شعور و عقل، و وجدان و انصاف باشد.
باید در سخن گفتن با یکدیگر از قول عدل[20]، قول حسن[21]، قول لیّن[22]، قول میسور[23]، قول احسن[24]، استفاده نمایند.
سخن وقتى رنگ خدائى داشته باشد، قضاوت وقتى صحیح باشد، کلام وقتى نرم و ساده و سهل باشد، گفتار وقتى ریشه در عدالت و انصاف داشته باشد، به زندگى، گرمى، استحکام، عشق و سلامت مى بخشد.
سخن وقتى سخن حق باشد، و لحن آن لحنى گرم و همراه با عاطفه و محبت باشد، مزدش باز شدن چشم بصیرت، و شنیدن آواى حق است.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
لَوْ لا تَکْثیرٌ فى کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فى قُلُوبِکُمْ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ وَ لَرَأَیْتُمْ ما اَرى.[25]
اگر کثرت کلام شما نبود، و سرزمین قلب شما چراگاه شیطان قرار نمى گرفت هر آینه مى شنیدید آنچه را من مى شنوم، و مى دیدید آنچه را من مى بینم!
از سخن زیاد و کثرت کلام و اضافه گفتن، و بیان آنچه که سود دنیائى و آخرتى ندارد بپرهیزید.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
مِنْ حُسْنِ اِسْلامِ الْمَرْءِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لا یَعْنیهِ.[26]
از نیکوئى اسلام مرد، ترک سخن در چیزى است که براى او فایده ندارد.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر مردى پرگو گذشت به او فرمود: اى مرد پرونده اى را بدست حافظان عمل از سخن اضافى پر مى کنى، که آن پرونده به حق عرضه مى شود، سخن در امور فایده دار بگو، و از بیان آنچه سودمند نیست بپرهیز.
ابوذر فرمود :
اِجْعَلِ الدُّنْیا کَلِمَتَیْنِ : کَلِمَةً فى طَلَبِ الْحَلالِ، وَ کَلِمَةً لِلاْخِرَةِ وَ الثّالِثَةُ تَضُرُّ وَ لا تَنْفَعُ فَلا تَرِدْها.[27]
دنیا را دو کلمه قرار بده، سخنى در طلب حلال در تمام زمینه ها، و سخنى در طلب آخرت، سخن سوم زیانبار و بى منفعت است، در آن وارد مشو.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
کُلُّ کَلامِ اِبْنِ آدَمَ عَلَیْهِ لا لَهُ اِلاّ اَمْرٌ بِمَعْرُوف اَوْ نَهْیٌ عَنْ مُنْکَر، اَوْ ذِکْرُ اللّهِ.[28]
تمام سخن فرزند آدم به زیان اوست نه به سودش، مگر امر به معروف یا نهى از منکر، یا ذکر خدا.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :
مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطاؤُهُ، وَ مَنْ کَثُرَ خَطاؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّارَ.[29]
کسى که سخن و کلامش زیاد شود، خطا و اشتباهش فراوان مى شود، و آنکه خطایش زیاد گردد، حیا و شرمش اندک مى گردد، و آنکه حیاءش اندک شود، پارسائى اش کم مى شود، و هر که پارسائى اش و ورعش کم شود دلش مى میرد، و آنکه دلش بمیرد وارد آتش جهنم مى شود!!
زن و شوهر در خانه با هم سخن از آهنگ زندگى بگویند، از مایحتاج خانه و نیاز یکدیگر و فرزندان حرف بزنند، نسبت به هم اظهار علاقه و محبت کنند، یکدیگر را به حق و صبر توصیه نمایند، اسرار یکدیگر را حفظ کرده و حرف خانه را به خانه پدر و مادر و اقوام و دوستان نبرند، خانه را محل کلام حق، نماز، قرآن و پرهیز از دروغ، غیبت، و فحش و ناسزا، و تحقیر یکدیگر قرار دهند، که از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود دروغ، غیبت، تهمت، ناسزا و فحش و تمسخر و تحقیر، انسان را از رحمت خدا دور، و مستحق عقاب الهى مى کند.
مرد از آوردن اهل گناه به خانه، و تشکیل مجالس خلاف حق در منزل بپرهیزد که ابتدا زیان و ضررش به خود و زن و بچه اش باز مى گردد، آنگاه آخرت او و اهل بیت وى را به باد مى دهد.
زن باید از اسراف در امور زندگی، و انجام مخارج بیهوده، و خرج اضافى به بار آوردن که گاهى محصول تلخ چشم همچشمى است بپرهیزد، که هر ریال از مخارجی که می کند در قیامت حساب دارد.
مرد و زن باید با روش و اخلاق و گفتار و کردار خود، وقار و ادب، و دیندارى، و سلامت نفس را عملاً به فرزندان و اطرافیان خود سرایت دهند، که ثواب هدایت یک انسان گرچه فرزند خود آدم باشد بمانند هدایت تمام انسانهاى آفریده شده است.
-------------------------------------------
1 - میزان الحکمة، ج 7، ص 231.
- 5 میزان الحکمة، ج 7، ص 230 ـ 231. 2
6 - 9میزان الحکمة، ج 7، ص 232 ـ 233.
10 - کافى، ج 2، ص 110.
11 - 12 میزان الحکمة، ج 7، ص 236.
وسائل الشیعه،ج15،362. -13
74،ص67. بحارالانوار،- 14
15 - 16میزان الحکمة، ج 7، ص 414.
17- بحارالانوار، ج 73، ص 294.
18- لقمان/18.
19- نساء/34.
20 - انعام/152.
21 - بقره/83.
22 - طه/44.
23 - اسرا/28.
24 - فصلت/33.
25 - کنز العمال، خبر42542.
26 - 29میزان الحکمة، ج 8، ص 434 ـ 440.
زن و شوهر ممکن است گاهى نسبت به یکدیگر مرتکب خطا و اشتباه شوند، زن امکان دارد در مسئله خانه دارى، پخت و پز، توجه به فرزندان، رعایت حق شوهر دچار خطا گردد، مرد نیز ممکن است در رفتار و کردار، اخلاق و روش، کارگردانى نسبت به منزل، قضاوت در حق زن دچار اشتباه شود، اشتباه و خطائى که از هر دو طرف قابل گذشت و اغماض و عفو است، که جاى گذشت و عفو هم در همین مورد است، در مواردى که زندگى مسیر طبیعى خودش را طى مى کند، موردى براى عفو وجود ندارد، بر مرد لازم اخلاقى و شرعى است که از همسر خود در موارد لازم گذشت کند، بر زن هم لازم اخلاقى و شرعى است که از شوهر خود عفو کند، در این زمینه کبر و سخت گیرى و خودپسندى و بى توجهى به شخصیت طرف، و روى گردانى از دستورات حق و انبیا و ائمه در مسئله گذشت و عفو امرى ناپسند، و در بعضى از موارد حرام و موجب عقاب الهى است.
عفو و گذشت از موارد احسان، و آراسته به احسان به فرموده قرآن محبوب خدا است :
و العافین عن النّاس و الله یحبّ المحسنین.[1]
عفو وگذشت به اندازه اى مهم است که قرآن مجید اجر عفوکننده را بر خدا مى داند :
فمن عفا و اصلح فاجره على اللّه.[2]
کسى که گذشت کند و اصلاح نماید، اجرش بر خداست.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
ثَلاثٌ مِنْ مَکارِمِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ : تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تَصِلُ مَنْ قَطَعَکَ، وَ تَحْلُمُ اِذا جُهِلَ عَلَیْکَ.[3]
سه چیز از مکرمت هاى دنیا و آخرت است : گذشت از کسى که بر تو ستم کرده، صله رحم با رحمى که با تو بریده، بردبارى نسبت به آنکه در حق تو به نادانى رفتار کرده.
رسول حق (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
اِنَّ اللّهَ عَفُوٌ یُحِبُّ الْعَفْوَ.[4]
همانا خدا گذشت کننده است و گذشت را دوست دارد.
و نیز فرمود :
مَنْ اَقالَ مُسْلِماً عَثْرَتَهُ اَقالَ اللّهُ عَثْرَتَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ.[5]
کسـى که از لغـزش مسـلمانى بگـذرد، خـداوند در قـیامت از لـغزش او خواهد گذشت.
امام صادق (علیه السلام) فرمود :
اِنّا اَهْلُ بَیْت مُرُوَّتُنَا الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا.[6]
ما اهل بیتى هستیم که جوانمردى ما، گذشت از کسـى است که بـر مـا سـتم روا داشته.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود :
تَجاوَزُوا عَنْ ذُنُوبِ النّاسِ یَدْفَعِ اللّهُ عَنْکُمْ بِذلِکَ عَذابَ النّارِ.[7]
از خطاهاى مردم گذشت کنید، خداوند به این خاطر عـذاب جهنم را از شـما دفع مى کند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :
قِلَّةُ الْعَفْوِ اَقْبَحُ الْعُیُوبِ، وَ التَّسَرُّعُ اِلَى الاِْنْتِقامِ اَعْظَمُ الذُّنُوبِ.[8]
کم گذشتى زشت ترین عیب، و عجله در انتقام از بزرگترین گناهان است.
و آن حضرت فرمود :
شَرُّ النّاسِ مَنْ لا یَعْفُو عَنِ الزَّلَّةِ وَ لا یَسْتُرُ الْعَوْرَةَ.[9]
بدترین مردم کسى است که از لغزش طرف خود گذشت نکند، و عیب را نپوشاند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید :
عَفْواً مِنْ غَیْرِ عُقُوبَة، وَ لا تَعْنیف، وَ لا عَتَب.[10]
عفو باید بدون جریمه و خشونت و نکوهش و سرزنش انجام بگیرد.
بر اساس آیات قرآن و روایات : عفو محبوب خدا، اجر عفوکننده بر خدا، از مکارم دنیا و آخرت، موجب نجات از جهنم، و همرنگى با اهل بیت، و کم گذشتى نشان بیمارى و عیب باطن، و شرارت نفس انسان است.
چرا زن و مرد در زندگى خود، به هنگام پیش آمدن خطا از یکدیگر گذشت نکنند، تا محبوب خدا شده، از اجر الهى بهره مند گشته، و منبع مکارم دنیا و آخرت شناخته شوند، و با امامان معصوم همرنگى نشان داده، و جزء آنان محسوب گردند، این همه محصول یک تجارت الهى و معنوى است که از دست دادنش عاقلانه نیست، و آراسته شدن به آن کارى سهل و آسان، و عملى ساده و بى زحمت است.
مرد و زن اگر به وقت خطا عفو و گذشت را شیوه خود کنند، و این حقیقت عرشى را مدتى کوتاه به تمرین بگذارند، در آنان قوّت مى گیرد، و پس از اندک زمانى به این صفت ملکوتى آراسته مى شوند.
تغافل یا خود به فراموشى زدن
از صفات بسیار پسندیده و والا و باارزش، که آراسته به آن در میان مردم بسیار کم است تغافل مى باشد.
دیدن خطا و تقصیر، مشاهده عیب و نقص، و خود را به فراموشى زدن، به شکلى که طرف مقابل یقین کند، انسان از مسئله به هیچ عنوان مطلع و آگاه نشد، از عالیترین حالات روحى و پرقیمت ترین صفات انسانى است.
این نهایت مکرمت و بزرگوارى و شخصیت است که مرد از زن خود خطائى ببیند، و زن از شوهر خود اشتباهى ملاحظه کند، و خود را در کمال جوانمردى و آقائى و کرامت، عمداً به فراموشى بزند، و این به فراموشى زدن را در تمام پیش آمدهاى آینده حفظ کند.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود :
اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ، وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ.[11]
نیمى از وجود عاقل و خردمند تحمل و صبر و بردبارى، و نیم دیگرش خود به فراموشى زدن است.
و فرمود :
اَشْرَفُ اَخْلاقِ الْکَریمِ کَثْرَةُ تَغافُلِهِ عَمّا یَعْلَمُ.[12]
شریفترین اخلاق انسان باکرامت، کثرت تغافل او از چیزى است که مى داند.
و نیز آن حضرت فرمود :
لا عَقْلَ کَالتَّجاهُلِ، لا حِلْمَ کَالتَّغافُلِ.[13]
تدبیرى مانند خود را به بیخبرى زدن، و حلمى همچون خود را به فراموشى زدن نیست.
ذره بینى، ذره به حساب آوردن، توقع عصمت همه جانبه داشتن، بى گذشتى، به رخ کشیدن خطا، و به قول معروف متّه در خشخاش گذاشتن همه و همه خلاف اخلاق، و به قول امیرالمؤمنین (علیه السلام) باعث ناگوارى زندگى است.[14]
عفو و گذشت، و از آن بالاتر تغافل و خود را به فراموشى زدن، براى زن و شوهر امرى لازم و واجب است، و با این گونه صفات پسندیده، و اخلاق حمیده عیش و زندگى همراه با لذت و خوشى برقرار، و اعصاب در آرامش کامل، و جسم و جان در مصونیت همه جانبه در مقابل هجوم بسیارى از امراض و بیماریهاست.
عفو و گذشت و تجاهل و تغافل میوه شیرین فروخوردن خشم و به فرموده قرآن مجید کظم غیظ، و دورى از خشم و غضب و فرار از عصبانیت و از کوره در رفتن است.
خشم و غضب و ممارات و لجبازى، و بگو و مگو کردن طولانى و بیجا، مورد نفرت حق، و نشانه اى از شعله هاى جهنم، و صفتى ناپسند، و خوئى ددمنشانه، و موجبى براى در هم ریختن بناى زندگى و در نهایت علّت طلاق و جدائى، و غرق شدن در منجلاب بسیارى از معاصى و گناهان، و آلوده شدن به هر شرّ و شرارت است.
در زشتى بگو مگو کردن، و لجبازى با یکدیگر در روایت بسیار مهمى آمده : مردى به حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) با لحنى زننده گفت : بیا بنشین تا در مسئله دین با هم مناظره و مجادله کنیم، حضرت فرمود : اى مرد، من نسبت به دینم آگاهم، و هدایت حق براى من، مانند روز روشن و معلوم است، تو اگر در این زمینه دچار جهلى برو و جهل خود را علاج کن.
مالى وَ لِلْمُماراةِ.
مرا چه نسبت با بگو مگو کردن و جدال و جار و جنجال، که این نیست مگر وسوسه شیطان[15]، براى انداختن انسان در گناه و معصیت!!
بگو و مگو و جدال و دعواى لفظى اگر براى اثبات حق باشد، و از مصادیق جدال احسن، بدون تردید مانعى ندارد، بلکه زمینه پیشرفت علم و دانش، و کشف حق و حقیقت است و امرى عقلى و علمى و شرعى است، ولى اگر از باب لجبازى، و کوبیدن یکدیگر، و ضربه زدن به شخصیت، و به هم ریختن آرامش باشد، بدون شک حرام، و مرتکب آن عاصى و مستحق عقاب است.
حضرت رضا (علیه السلام) به عبدالعظیم حسنى فرمود :
دوستانم را از طرف من سلام برسان، و به آنان بگو، براى شیطان نسبت به وجود خود راهى قرار ندهید، آنان را به راستى در گفتار، و اداء امانت، و رعایت سکوت، و ترک مجادله و بگو مگو در آنچه که براى آنان سودى ندارد امر کن.[16]
--------------------------------------------------------------------
1- آل عمران/134.
2- شورى/40.
- بحار، ج 71، ص 400. 3
4 - میزان الحکمة، ج 6، ص 367.
5 - همان مدرک.
6 - همان مدرک.
7 - میزان الحکمة، ج 6، ص 368 ـ 370.
8 - همان مدرک.
9 - همان مدرک.
10 - همان مدرک.
11 - میزان الحکمة، ج 7، ص 268.
12 - همان مدرک.
13 - همان مدرک.
14 - همان مدرک.
15 - بحار، ج 2، ص 135.
- بحار، ج 74، ص 230. 16