به نام حضرت دوست
مرگ سرخت
تنها نه نام یزید را شکست
و کلمهی ستم را بیسیرت کرد
که فوج کلام را درهم میشکند
هیچ کلام بشری نیست که در مصاف تو نشکند
ای شیر شکن!
خون تو بر کلمه فزون است
خون تو بر بستری از آنسوی کلام
فراسوی تاریخ بیرون از راستای زمان میگذرد
خون تو در متن خدا جاریست.
به نام حضرت دوست
هیأتها و تکیه ها و خیمه ها همه جمع شدند
دیگه کسی توی مسجدها و تکیه ها نیست
زندگی عادی مردم شروع شده ،
بی آنکه فکر کاروان اسرایی باشند که قبل از روز عاشورا
کاروان سالار داشت
علمدار داشت
جوانان بنی هاشم داشت
و فداعیان و عاشقان ولایت داشت!
یعنی همه چیز تمام شد رفت تا سال بعد و 10 روز اول ؟
این مصیبت از عاشورا شروع میشه نه آنکه با عاشورا تمام شود!!
و مسیر زندگی ما باید تدام حرکت عاشورای حسین باشد
نمیدونم شاید آنها که حسین را فراموش میکنند
همانها هستند که میگویند
حوسین
و چه کم هستند آنها که پیرو راستین
حسین (ع)
اند
نمیدونم چرا فقط امام حسین (ع) را با این 10 روز میشناسیم ؟!!
اگر امام حسین ( ع ) در 10 سال حکومت معاویه، به علل مختلف قیام مسلحانه نکرد،
هرگز دست از مبارزه سیاسی بر علیه حکومت فاسد معاویه نکشید و همواره با او ، سینه به سینه، مبارزه سیاسی میکرد.
حال چرا از دوران زندگی امام حسین (ع) که دریای بیکران فضایل و معارف است
و میتواند الگو خوب برای جهانیان، بویژه مسلمانان باشد،
فقط به فراز قیام عاشورا پرداخته میشود؟!!
و از سایر ابعاد شخصیّت و حیات ایشان به خصوص دوران امامت 12 ساله ایشان کمتر سخنی و کلامی بیان میشود؟!
چقدر مظلوم هست امام حسین (ع)
آجرک الله یا بقیه الله
خدایا ما را بیامرز و ببر
به نام حضرت دوست
سرورم!
این منم!! که عمری ریزه خوار خان تو بوده ام!
همان کودک خردسال که تو او را پروردی!
من همان نادانم که تو او را آمرزش دادی!
من همان گمراهم که تو هدایت اش کردی!
من همان زمین خورده ام که تو با دستگیری خود بلندش کردی!
من همان هراس زاده ام که تو امانش دادی!
همان گرسنهام که تو سیرش کردی!
همان تشنه ام که تو سیرابش کردی!
همان برهنهام که تو پوشاکش دادی!
همان نیازمندم که تو بی نیازش کردی!
همان ناتوانم که تو نیرویش بخشیدی!
همان ذلیلم که تو عزت اش دادی!
همان بیمارم که با شفای خود درمانش کردی!
همان گدایم که از دهشات بهرهمندش ساختی!
همان گنهکارم که بر گناهانش پرده افکندی!
و
همان خطاکارم که لغذشش را بخشیدی!
من آن اندک شمارم که تو بر شمار آن افزودی!
من آن لگد کوب شدهام که تو او را یاری دادی!
من همان آوارهام که تو او را در پناه گرفتی!
برداشت از دعای ابوحمزه ثمالی
به نام حضرت دوست
امام صادق (ع) میفرمایند:
القلبُ حَرَمُ اللَّهِ ، فلا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیرَ اللَّهِ
دل ، حرم خداست، پس جز خدا را در حرم خدا جای مده!
به نام حضرت دوست
به نام حضرت دوست
صلوات, نوری است در بهشت.
صلوات, نور پل صراط است.
صلوات, شفیع انسانهاست.
به نام حضرت دوست
حضرت علی (ع) میفرمایند:
الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیّ
نماز عامل نزدیکی هر پارسایی به خداوند است
نمیدونم چقدر براتون حادث شده وقتی قامت به نماز میبنیدیم
عطر خدا را استشمام کنیم
به نام حضرت دوست
خدایا!
در آن دلی که لطف حضور تو نیست ? از هر چه عشق وخوبی ولطف خالیست .
خدایا!
در جاده ای که نسیم عنایت تو نمی ورزد وماهتاب رحمت تو نمی تابد کدام دل راه به حقیقت تو می برد ؟
« نکته هاهست بسی محرم اسرارکجاست»
یوسفی هست به چه ، لیک خریدارکجاست
با من خاک نشین ، لاف کرامات مزن
در چنین شبکده ای صاحب دیدار کجاست
تو اسیر هوس و جبه و دستار خودی
آنکه بر خاک زند جبه و دستار کجاست
ای تو شمس العرفا طالب دیدار منم
وه که حیران شده ام خاک ره یار کجاست
صد هزاران چو منی واله آن میکده اند
کیست تا فاش کند خانه خمار کجاست
من چه بی برگ و نوایم به کویری مانم
سبزه و باغ و گل و گلبن ستار کجاست
خسته و بسته منم ، رسته و وارسته تویی
آنکه تیمار کند مرغ گرفتار کجاست
گفتمش قسمت من زآن همه بسیار چه بود
گفت در خوان کرم اندک و بسیار کجاست
هست در شهر بسی مرده بیدار ولی
عاشق زنده دل و زنده هشیار کجاست
رفتی ز پیش دیده و بر دل نشسته ای
خستی تو جان خسته ام و دل نبسته ای
دلتنگم و غریبم و بیمار و بی شکیب
ای دل مگر به نور رخش دیده بسته ای
در خاطرت نبود مگر بی نوایی ام
تن را به غمزه بستی و دل را شکسته ای
گفتم اشارتی کن و گفتی به گوش دل
ای خسته دل ز محبس تنها نرسته ای
گفتم که این معامله در خورد من نبود
گفتی از این مغالطه طرفی نبسته ای
هرچند بر زمینی و بر خاک تیره ای
بر انتهای عالم علیانه جسته ای
در قدرتم نبود قضا را قدر کنم
من خاکیم ، تو هم که ازاین خاک خسته ای
بگریختی ز خاک و من و هرچه بی بهاست
بگذشتی از درایت هر قوم و رسته ای
روزی اگر کنی گذری بر خرابه ام
بینی به کنج میکده ای دلشکسته ای
دیدی که عاقبت ز من و دل گذشته ای
از حبس خاک و این تن آلوده رسته ای
از گردش زمین و زمانه شدم ملول
با رفتنت زمین و زمان را گسسته ای
« ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای»
آندم که بر سریر معلا نشسته ای