سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون تو را درودى گویند درودى گوى از آن به ، و چون به تو احسانى کنند ، افزونتر از آن پاداش ده ، و فضیلت او راست که نخست به کار برخاست . [نهج البلاغه]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» بیت و آثار آن

بیت به محل و مرکزى گفته مى‏شود، که شبانه در آن استقرار مى‏یابند، و به بیتوته و استراحت یا به عبادت و بندگى مى‏پردازند. گاهى استعمال این کلمه بر همه مسجدالحرام و به حرم امن الهى اطلاق مى‏شود.

مى‏گویند مراد از بیت در آیه شریفه کعبه معظمه است، و به نظر مى‏رسد در این تطبیق اشکالى نباشد زیرا از باب تسمیه کل بر جزء است.

کعبه که بناى آن بر اساس آیات خدا به دست نورانى ابراهیم و اسماعیل با نیتى پاک و خالصانه بنا گذارى شده، داراى آثار الهى و معنوى فراوانى است که بخشى از آن در این قسمت اشاره مى‏شود.

معنویت کعبه دورنمائى از عظمت و جلال و جبروت صاحب آفرینش و خالق هستى است.

مسلمانان اگر مناسک مربوط به این مرکز الهى را به حقیقت تحقق دهند، و شرایط آن را به گونه‏اى که حضرت حق از آنان خواسته، انجام دهند به عظمتى مافوق تمام عظمت‏ها و جلالى مافوق تمام جلالت‏ها میرسند.

در مناسک مربوط به بیت، همه عوامل و ابزار لازم براى رشد و تکامل انسان قرار داده شده است.

زائر بیت لازم است با انجام مناسک، در حالى که شرایط معنوى آن را رعایت نماید، و در این بازار معنوى کالاى اخلاص به میدان بیاورد، خود را به عرصه قبولى عمل برساند و همه خلأهاى فکرى و روحى و اخلاقى و عملى و به ویژه ایمانى خود را جبران کند، و اگر در اتصال معنوى به بیت به این کیفیت نرسد و از آن جایگاه با عظمت به این صورت بهره نجوید، جز ظاهرى خشک و بى‏روح از مناسک را بجاى نیاورده و کارى هماهنگ با حقایق الهیه از او ظهور نکرده است.

کعبه به حقیقت قبله دل‏ها و نور ارواح و ضیاء افکار، و نشانه‏اى براى جهت دادن همه موجودیت انسان به سوى الله است.

کعبه محورى است که انسان در صورت طواف واقعى در حول آن از تمام رذایل پاک مى‏گردد و به همه حسنات آراسته مى‏شود.

کعبه خانه عبادت و بندگى و محل عشق و عاشقى و جایگاه پاکان و نیکان، و مرکز خشوع و خضوع صالحان و صدیقان است.

کعبه قلب معنویت و جایگاه عبودیت، و محل اخلاص و مرکز فروتنى و خاکسارى است و دلى که از این اوصاف بهره ندارد در آن جاى ندارد.

بى‏تردید بدون وجودى تزکیه شده، و قلبى آراسته به حقایق، و نفسى رنگ گرفته از اوصاف الهى نمى‏توان راهى به آن حریم مقدس و حرم با عظمت پیدا کرد، که راه واقعى انسان به سوى حضرت معبود فقط از طریق قلب سلیم است و بس و یقیناً قلب سلیم عبارت از قلب خاشع و خاضع و مؤمن و متقى و رقیق و رحیم و رؤوف و کریم و آراسته به یقین و منبع مهر و کرامت است.

خانه حق خانه‏اى است که تا از صفات شیطانى پاک نگردى، و از شرارت‏هاى نفس رها نشوى، و از چاه تاریک رذایل بیرون نیائى و خودیت ملکوتى خود را باز نیابى، و خویشتن را از بیگانگان و دشمنان بى‏نیاز نسازى به آن حریم مقدس و حرم امن راه پیدا نکنى. یقیناً چون دل از غیر فارغ ساختى، و نفس از رذایل پرداختى، و لباس شیطان صفتى از وجودت در انداختى و هویت خود را به تمام معنا به حضرت دوست باختى لیاقت ورود به حرم را براى خود مقرر ساختى.

عارف معروف همدانى، در کتاب عرفانى تمهیدات مى‏گوید:

اى عزیز! بدان که راه خدا نه از جهت راست است، و نه از جهت چپ و نه بالا و نه زیر و نه دور و نه نزدیک که راه خدا در دل است و یک قدم است:

«دع نفسک و تعال:»

خود را از خودیت و منیت و از همه آلودگى‏ها برى و پاک کن و بالاترى رذیلت که خودپرستى است و آن اساس تمام بدبختى‏هاست از خود بریز و آنگاه به جوار قرب حرکت کن.

مگر از حضرت مصطفى صلى‏الله‏علیه‏وآله نشنیده‏اى که او را پرسیدند:

«این الله؟ فقال عند المنکسرة قلوبهم» «1»

خدا کجاست؟ فرمود: نزد قلب‏هاى شکسته مؤمنان.

اى عزیز زیارت کعبه و حج صورت کار همه کس باشد، ولى حج حقیقت نه کار هر کسى باشد، در راه حج زر و سیم باید فشاندن، در راه حق جان و دل باید فشاندن این چه کسى را مسلّم باشد؟ آن را که از بند جان برخیزد مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا «2» این باشد.

دریغا که بشریت انسان نمى‏گذارد که به کعبه ربوبیت رسیم، و بشریت نمى‏گذارد که ربوبیت رخت بر صحراى صورت نهد.

هر که بى‏توجه (به حقایق و بدون آراستگى به صفات حسنه) نزد کعبه گل رود خود را بیند و هر که به کعبه دل رود خدا را بیند انشاءالله که خدا ما راجح حقیقى روزى کند.

چون دل تصفیه کردى و آن را به نور معرفت آراستى و بر یقین و عشقش استوار نمودى، حرمتى مافوق حرمت کعبه براى آن به دست آوردى، با چنین دل به زیارت کعبه برو که خود را با معنویت آن بیت عظیم یعنى آن نورى که در قیامت از باطن آن خانه به شفاعتت آید هماهنگ نموده و به موقفى بسیار مهم و مقامى جلیل دست یافته‏اى و بدان که حرمت دل در صورتى که به حقیقت و درستى، بیت الله و عرش الله گردد با حرمت کعبه قابل قیاس نیست.

از زمان بناى کعبه به دست ابراهیم و اسماعیل، این مرکز مبدء و منبع پخش نور هدایت و مایه برکت و عامل راهنمائى بندگان به سوى حقایق بوده و قرآن مجید جهت هدایت انسان‏ها و ایجاد تحول همه جانبه در کنار این خانه نازل شده، و راه بینش وسیع را به گستردگى ظاهر و باطن هستى به روى آنان گشوده است.

کعبه آرى کعبه همان مرکزى که در آن و از برکت و هدایت آن و معنویت فوق‏العاده‏اش، مناسک انجام مى‏گیرد و با توجه به مناسک آن و دقت در اسرارش، آدمى از شرک، زندقه، نفاق، قومیت، عصبیت، تکبر، نخوت، اسارت، ذلت و سایر پلیدى‏ها دور مى‏شود، و به همه مراتب هدایت اگر از صمیم قلب بخواهد مى‏رسد.

کعبه با معنویت همه جانبه‏اش و با مناسک ابراهیمى‏اش به انسان مى‏آموزد که بنده‏ى پاک از شوائب محبوب خداست، کعبه تعلیم مى‏دهد که جامعه اسلامى باید در همه شئون زندگى داراى وحدت کلمه باشد و به اهل استطاعت درس مى‏دهد که از استطاعت مالى و بدنى خود در راه اعتلاى کلمه‏ى حق بکوشید و به نداى تمام مظلومان و محرومان و مستمندان و مستضعفان و دردمندان جهان جواب مثبت دهید و همه ساله با تشکیل دادن این اجتماع بى‏نظیر و گردهمائى عظیم به رفع نیازها و گرفتارى‏هاى ملل اسلامى و دیگر ملت‏ها اقدام نمائید و اسیران در بند مستکبران را از اسارت برهانید و براى حفظ استقلال مادى و معنوى امت اسلامى ایجاد ضمانت نمائید.

کعبه در صورتى که مناسکش با خلوص انجام گیرد، و حقایق معنوى‏اش از افق وجود انسان طلوع کند عامل محبت و دوستى، عاطفه و مهرورزى، اخوت و برادرى، و مایه ظهور عدل و مساوات و صفا و صمیمیت است.

کعبه در پرتو عظمت و معنویتى که دارد، راهنماى مسلمانان به سوى سعادت دنیا و آخرت است و به غیر مسلمانان هم راه ایجاد وحدت و اتفاق را آموخته و به آنان تعلیم مى‏دهد که: براى رفع مشکلات خانوادگى و اجتماعى و سیاسى و اقتصادى نیاز مبرم به یک جامعه سالم و پاک دارند.

امیرمؤمنان (ع) در پایان خطبه اول نهج‏البلاغه درباره‏ى کعبه و مناسک مربوط به آن مى‏فرماید:

شما را به حج خانه‏اش که آن را قبله‏ى مردم قرار داده مکلف نموده، تا چون جانداران که با حرص و ولع به چشمه‏ى زلال وارد مى‏شوند، در حال تسلیم به آن جایگاه در آئید، و کبوتروار به آن حرم امن پناهنده شوید.

حکمت الهى اقتضا دارد که بندگانش آزادانه در برابر عظمت ربوبى‏اش در آن جایگاه مقدس سر فرود آرند، شنوندگانى از بندگانش را انتخاب کرد تا دعوت او را پاسخ گویند و مشیت حضرتش را تسلیم گردند.

این بندگان بهره‏مند از گوش شنوا، به آن حریم مقدس میروند و در آن جایگاه قدس که پیامبران عظام الهى وظیفه بندگى به جاى آوردند، روى به معبود قرار گرفته و خود را شبیه فرشتگان طواف کننده به دور عرش مى‏نمایند، تا در آن تجارت‏گاه الهى سودها برده و به وعده‏گاه عفو و احسان حق روى مى‏آورند.

خداى سبحان کعبه و وظایفش را شعار جاودانى براى اسلام، و جایگاه امن براى پناهندگانش قرار داده، در آن معبد عظیم اعمالى را واجب، و اداى حق آن حرم مقدس را بر بندگانش لازم و ورود به آن معبد و دیدارش را به کسانى که توانائى دارند حکم نموده است.

در ترجمه و تفسیر نهج‏البلاغه درباره‏ى عظمت کعبه مى‏خوانیم: «3»

حج خانه‏ى خدا و اعمالى که بایستى در آن مقدس‏ترین معبد الهى انجام گیرد به قدرى در سازندگى فرد و اجتماع مؤثر است که قابل توصیف با قضایاى معمولى نیست به طورى که میتوان گفت:

اگر انسانى به آن عمل سازنده توفیق یابد و با این حال دگرگونى در وضع او ایجاد نشود و به مسیر تکامل وارد نگردد حتماً یا به حکمت آنچه که دیده و عمل کرده است آگاهى نداشته و یا نیروى غرائز حیوانى و خودخواهى او به قدرى مقاومت داشته است که اگر خود حق و حقیقت را هم مى‏دید و در جاذبه‏ى آن قرار مى‏گرفت پا به فرار مى‏گذاشت و کم‏ترین نتیجه‏اى را از آن مشاهده نکرده و قرار گرفتن در جاذبه‏ى حق و حقیقت را به دست نمى‏آورد.

براى توضیح مقدارى از عظمت حج بیت الله این عمل دگرگون کننده مطالبى را مطرح مى‏کنیم.

 

کعبه اولین معبد الهى‏

1- مسلم است که در همه جوامع و همه دوران‏ها مخصوصاً در آن جمعیت‏هائى که پیامبران و خداشناسان وجود داشته‏اند، جایگاه مخصوصى براى عبادت و تفکرات معنوى ساخته شده است.

این معابد در حقیقت رصدگاه‏هائى براى نظاره به بى‏نهایت و ایجاد رابطه میان بى‏نهایت بزرگ «خدا» و بى‏نهایت کوچک «انسان» مى‏باشند.

در این رصدگاه‏هاست که آدمیان بدون واسطه با خویشتن روبرو مى‏شوند و با امواج مقدس وجدان خویش با خدا به راز و نیاز مى‏پردازند.

در هیچ یک از جایگاه‏ها و مسکن‏هائى که بشر با دست خود مى‏سازد مصالح ساختمانى از آنچه که هستند تغییرى پیدا نمى‏کنند، مگر مصالح ساختمان معابد که با آجر بالا مى‏رود و مبدل به روح و جان شفاف مى‏شود و انوار الهى را در دل‏ها منعکس مى‏سازد.

این معابد مانند چشمه‏سارهائى زلال، در میان سنگلاخ‏ها و دشت‏هاى سوزان زندگى حیوانى آدمیان قرار گرفته است، انسان‏ها با شستشو در این چشمه‏سارها طراوت و شادابى روح را در مى‏یابند.

بیت الله الحرام (و به عبارت دیگر کعبه مشرفه) که نیز به نام مکه نامیده شده است اولین معبد جهانى است که براى همه مردم و به نفع آنان به دست ابراهیم خلیل ساخته شده است.

دومین خانه جهانى که به عنوان معبد عمومى بنا شده است، مسجد الاقصى است که بوسیله حضرت سلیمان در سال 1005 پیش از میلاد، پس از قرن‏ها از تاریخ بناى کعبه ساخته شده است.

البته پیش از کعبه و مسجد الاقصى معابد زیادى وجود داشته است، زیرا به گفته بعضى از انسان شناسان:

تاریخ معابد مساوى تاریخ انسان‏هاست، خصوصیت این دو معبد به جهت عمومى بودن و خالى بودن از رنگ و شکل محلى و خصوصیات نژادى و غیره است.

روایتى از امیرالمؤمنین (ع) درباره‏ى این که کعبه اولین معبد الهى است وارد شده است که:

مردى از امیرمؤمنان (ع) پرسید: آیا اولین خانه خدا کعبه بوده است؟ آن حضرت فرمود: نه، پیش از کعبه خانه‏هائى براى عبادت بنا شده، ولى کعبه اولین خانه مبارک و وسیله هدایت و رحمت و برکت است، و اولین کسى که آن را بنا کرده است ابراهیم خلیل بوده، سپس قبیله جرهم که یکى از قبائل عرب است آن را تجدید بنا نمود، و بار دیگر منهدم شد و عمالقه آن را نوسازى کردند.

 

جایگاه جغرافیائى کعبه‏

2- کعبه در جایگاهى بنا شده است که هیچ گونه وسیله تفریح و مناظر طبیعى خوش‏آیندى ندارد، سنگلاخى در میان اقیانوسى از ریگزارها و دیدگاه‏هاى خشن‏که مجالى به اندیشه‏هاى گسترده و عمیق و فوق ضرورت‏هاى زندگى معمولى نمى‏دهد.

حکمت بالغه الهى اقتضا نموده که کعبه را در این جایگاه خسته کننده قرار داده است که انسان‏ها از محیطهاى زیبا و خوش آب و هواى چون بهشت روى به آن بیاورند و هدفى جز چشیدن طعم تکلیف نداشته باشند.

در حج خانه خدا در کنار کعبه هیچ یک از عوامل طبیعى و نفسانى و اجتماعى دخالتى در انجام تکلیف ندارد، بلکه در آن تکاپوى تکلیفى و عمل عبادى، انسان است و خدایش که رویارویش قرار گرفته است.

همین نکته را اگر انسان در این سفر ملکوتى بفهمد، به جائى مى‏رسد که چشمى ندیده و گوشى نشنیده، در آن صورت است که همه وجود انسان فریاد دوست دوست خواهد زد.

عماد فقیه مى‏گوید:

من از سر همه عالم گذشتم الا دوست‏

نعیم دینى و عقبى تو را و ما را دوست‏

مرا دهر دو جهان مى‏کنند بر ما عرض‏

دل از میان همه مى‏کند تمنا دوست‏

رسد به مرتبه‏اى اتحاد ما با او

که هیچ فرق نماند میان ما با دوست‏

طواف کعبه دل کن که هست خانه او

نه هر کجا که کنى فرض باشد آنجا دوست‏

 

وحدت و یگانگى در کنار کعبه‏

3- شگفت‏انگیزترین حکمتى که در حج بیت الله وجود دارد احساس وحدت و یگانگى است که در حد اعلاى مفهوم انسانیت به وجود مى‏آید.

عالم و غیر عالم، کوچک و بزرگ، زن و مرد، سیاه و سپید کسى که عالى‏ترین مقام جامعه خویش را داشته باشد، و کسى که گمنام‏ترین فرد جامعه خود باشد همه و همه با دو قطعه لباس سپید با جدى‏ترین قیافه حیات، مى‏جوشند و مى‏خروشند و مى‏روند و مى‏نشینند.

تضادها و تنوعاتى که انسان‏ها را از یکدیگر جدا کرده هر یک را مانند گرگى در برابر دیگرى قرار داده، آنان را به جنگ و پیکار در کارزارهاى رنگارنگ وادار کرده است، تبدیل به هماهنگى و وحدتى مى‏گردد که تنها در شعر و سخنان مبلغان به عنوان آرمان اعلاى انسانى دیده مى‏شود. این احساس است که اگر ادامه یابد، و مربیان جوامع آن را به طور جدى در تعلیم و تربیت اجرا کنند، دردهاى بشرى را که هر روز با کیفیت دیگرى به سراغ افراد و جوامع مى‏آید مداوا خواهد نمود.

 

کعبه مظهر خدا خواهى‏

4- در انجام مناسک در کنار کعبه در صورتى که همه شرایط معنوى و حالات ملکوتى به کار گرفته شود و خلاصه در این عمل که فوق‏العاده سازنده است، خودخواهى، آن عامل درنده آدمى با ضربه قاطع و کوبنده‏اى از پاى در مى‏آید و فضاى درون را براى خداخواهى خالى مى‏کند.

به راستى انسان آگاه در اعمال گوناگون حج، بارها تجرد روح و فوق طبیعى بودن آن را بخوبى احساس مى‏کند.

روح در این عمل با باز کردن زنجیرهاى سنگین محیط و اجتماع و خواسته‏هاى مادى و طبیعى خویش، به قدرت پرواز خود در بى‏کرانه‏ها آگاه مى‏شود و حیات خود را در افق بسیار والائى که هدف اساسى خود را در سطوح مختلفش جاى داده است مشاهد مى‏کند.

طواف کنندگان، در آن حریم مقدس به درک این مسأله مى‏رسند، که هیچ چیز در این عالم استقلال ندارد، و قابل تکیه زدن نیست، و به این حقیقت واقف مى‏گردند که خلأ روح جز با عشق و محبت و اطاعت از جناب او پر نمى‏شود، و به این واقعیت آگاه مى‏شوند که هر چه هست اوست، و ماسواى وى جز سایه‏اى بیش نیست و تنها سکوى پرواز و مایه ارزش براى انسان، نقطه‏ى اتصال به جناب اوست.

آنان که خیمه بر سر کوى فنا زنند

از جام نیستى مى هستى فزا زنند

نى بیم از فنا و نه خرسند از بقا

یک باره بر بقا و فنا پشت پا زنند

مرغان آشیانه قدس‏اند و عاقبت‏

زین آشیانه خیمه بر آشنا زنند

 

کعبه و تمایل بین مردم‏

5- در آن اجتماع الهى افراد جامعه‏هاى گوناگون از همه نقاط دنیا به خوبى مى‏توانند از دردها و ناگوارى‏هاى خویشتن اطلاع پیدا کنند.

از حوادث و رویدادهاى سالیانه خود یکدیگر را آگاه سازند، از امتیازات و احتیاجات یک دیگر با خبر شوند، درباره‏ى آینده‏ى خویش بیندیشند و راه‏هاى گوناگون تکامل و جلوگیرى از سقوط را در میان بگذارند، و ارتباطات خود را تا حد ارتباطات اعضاى یک خانواده بالا ببرند.

 

مقام ابراهیم‏

لحظه‏اى که انسان عارف، و آگاه و بینا به دیدن کعبه، و زیارت بیت الله موفق مى‏شود، چه لحظه‏ى پر شکوهى است، کیست که بتواند به وصف آن لحظه‏برخیزد، لحظه دیدار خانه خدا، آرى دیدار خانه خدا! دیدارى که در همه هستى لحظه‏اى پر قیمت‏تر از آن را نمى‏توان یافت، در این لحظه باید از طریق قرآن و معارف الهى و با بصیرت لازم کعبه را تماشا کرد، و از رصدخانه قلب به رصد کردن بیت الله برخاست.

چون با آیات قرآن و معارف و بصیرت باطنى نظر شود در آن آئینه پاک، ابراهیم دیده مى‏شود، انسان والائى که با فرزندش بانى این بنا به فرمان خدا بود، و زیر بناى آن را با خلوص و تقوا و ایمان کامل قرار داد، آرى باید اینگونه نظر کرد تا در درون این بناى معنوى و محل توحیدى ابراهیم را یافت و پس از یافتن او رموز بندگى و اصول معنوى او را ادراک کرد و به مقام امامت او توجه نمود، تا با اقتداى به آن امام هدایت به خیر دنیا و آخرت، و سعادت امروز و فردا و خوشبختى دائمى و فوز سرمدى رسید، و اگر زیارت کعبه اینگونه صورت نگیرد زیارت نیست بلکه گردش و سیاحت است!

باید با انجام مناسک مربوط به این بیت از طریق اقتدا به آن امام بزرگ و پیشواى ناس به امنیت لازم رسید، که اگر نتیجه زیارت امنیت نباشد پس زیارتى صورت نگرفته، و مشقتى بنام سیاحت بر دوش جان بار شده است.

وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً

جعل مثابه‏ به معناى بازگشت‏گاه، همانند جعل امامت است که در آیه شریفه پیش از آیه مورد شرح و توضیح در حق ابراهیم بیان شده، امامتى که خدا قرار مى‏دهد براى این است که دل‏ها به سوى آن متوجه شود و پس از توجه دل، عقیده و ایمان و عمل اخلاق انسان در سایه رهبرى و امامت امام بر حق مستقیم شود، تا در نهایت جهان پر از عدل و داد گردد، و بساط بیدادگرى و ظلم و جنایت و ستم و خیانت برچیده شود.

قرار دادن بیت به صورت مثابه نیز بر طبق کشش نفسانى انسان به محل امن و عدل مى‏باشد.

نفسى که طبیعتاً جویاى واقعیت است، این جویائى مانند امام جوئى است و توجه به چنین خانه‏اى که فطرت حق‏جوئى و عدل را بیدار مى‏سازد، از کشش‏ها و خواسته‏هاى درونى آدمى و به سود وى مى‏باشد.

همان طور که مردمى به سوى شهوات و برترى جوئى و محیط مناسب به آن مى‏گرایند، مردمى هم تحت رهبرى فطرت و تربیت پیامبران مى‏کوشند تا ارزش‏هاى انسان را بالا ببرند و قوى گردانند و خود را به محیط خیر وحق رسانند.

پس اینگونه انگیزه تعالى جوئى و برترى خواهى از خواسته‏هاى فطرت، بلکه یگانه خواسته و جاذبه انسانى است و خواسته و انگیزه‏هاى دیگر از ریشه‏هاى نفسى و حیوانى بر مى‏آید.

لِلنَّاسِ‏ در آیه شریفه‏ مَثابَةً لِلنَّاسِ‏ گویا اشاره به همان جهت انسانیت است، اینگونه انگیزه‏ها و مبادى عالى انسانى چون مبتلا به بندها و جاذبه‏هاى غرائز مادى است، مى‏کوشد تا خود را از این بند برهاند و به کمالات شایسته خود برساند، از این رو انسان، همین که امام را با ابتلائات معنوى و اتمام کلماتش شناخت، شیفته‏ى او مى‏شود و میل قطعى پیدا مى‏کند که در ولایت او در آید.

وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ.

هر انسان با بصیرتى ملاحظه مى‏کند که ستمگر از این حریم پاک و مقدس خارج است، و بزرگ‏ترین ستم بر نفس جلوگیرى از شناخت امام و پیشواست، و آن کس که خود را در حریم بصیرت و آگاهى قرار ندهد ستمگر و متجاوز است.

در هر صورت چون خود امام و ابتلائاتش و اتمام کلماتش به صورت ظاهر وجود ندارد، صورتى از امامت و ولایت امام، همین خانه است که بنا و مناسک و آداب آن معناى امامت ابراهیم را تصویر و تجسیم مى‏نماید، چنان تصویرى که نه زیان فکرى و اعتقادى و راهزنى مجسمه را دارد، نه تنها شمایل ظاهرى را مى‏نمایاند، و نه تنها مانند کتاب فقط شرح حال است، این خانه با همه آدابش تصویرى است که چهره‏ى ابراهیم را در عالى‏ترین صورت معنوى در ضلع ظاهرى، در خیال ترسیم مى‏کند، و انسان خود را در هنگام اجراى مناسک با ابراهیم هم قدم و هم صدا و با اندیشه‏هاى بلند او آشنا مى‏نگرد، و همان کلماتى که از ضمیر ابراهیم برانگیخته شد و صورت و سیرت او به آن مبتلا گردید تا تمامش کرد، در ضمیر هر انسانى که به رموز این بیت آشنا شود و واقعیت ابراهیم را در آن بنگرد برانگیخته مى‏شود، آرى از این رهگذر باید سالى قریب به دو میلیون تا سه میلیون انسان، ابراهیم‏وار به تمام نقاط زمین پخش شوند و نداى توحید را با تمام شرائطش، چون آن امام بزرگ در همه نقاط روى زمین پخش کنند ولى افسوس و .....

در آن صورت که آدمیان، متوجه صورت معنوى ابراهیم مى‏شوند امامت او قلوب مستعد آنان را پیرو او مى‏کند.

مثابه شدن این خانه هم که عبارت از خطوط بندگى آن رادمرد بزرگ عرصه توحید است، نفوس مستعدى را به سوى آن مى‏کشاند، تا در گیر و دار زندگى از دور و نزدیک به سوى آن روى آورند، و به آنجا رفت و آمد کنند تا اندک حق و کلمات او بر وجودشان حاکم گردد و نفوسشان از کشمکش‏ها و تشویشها و جاذبه‏هاى مختلف و نگرانى‏ها که از خودبینى و سوداندیشى و برترى‏جوئى بر مى‏آید برهد و به آرامش و امنیت خدائى گرد آیند.

مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً

پس روى آوردن، و رفت و آمد پى در پى، چهره حقیقى ابراهیم و قیام او با تمام کلمات و وظایف امامت چهره مى‏نماید، و از میان بیت و سنگ و گل آن نقشه ابراهیم ظاهر مى شود، همان طور که چهره مردان فداکار و نمونه‏هاى غیرت و ملیت، یا پستى و شهوت عواطف و ملیت و شهوت را بیدار مى‏نماید.

چهره ابراهیم و فرهنگ عبودیت و بندگى او و ابتلا و اتمام کلمات در مسیر سلوک وى، در حال انجام مناسک در آئینه قلب و جان انسان بیدار منعکس مى‏شود تا در سایه‏ى این انعکاس، فطرت حق‏پرستى و قیام به وظائف انسانى را برانگیزد و این حقایق در صورت و حال قیام به نماز، نمایان و آغاز مى‏گردد.

وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى‏

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بحار ج 70 ص 157 باب 125.

(2)- آل عمران 97.

(3)- ترجمه و تفسیر نهج‏ البلاغه علامه جعفرى ج 2 ص 224.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/8/15 :: ساعت 10:36 صبح )
»» علل نقمت‏

گناهان تغییر دهنده نعمت‏

 

امام سجاد علیه السلام در حدیث ذیل به علل نِقَم اشاره مى‏فرمایند:

إنَّ الذُّنُوبَ الَّتى تُغَیِّرُ النِّعَمَ: الْبَغْىُ عَلَى النّاسِ، وَالزَّوالُ عَنِ الْعادَةِ فِى الْخَیْرِ وَاصْطِناعِ الْمَعْرُوفِ، وَکُفْرانُ النِّعَمِ، وَتَرْکُ الشُّکرِ؛ قالَ اللّهُ تَعالى‏:

إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى‏ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ» «1»

گناهانى که باعث تغییر نعمت حق بر عبد است عبارت است از: ستم بر مردم، از دست دادن حالتى که مورث انجام خوبى است، تعطیل کردن نیکى به مردم، کفران نعمت و ترک شکر؛ خداوند مى‏فرماید: یقیناً خدا سرنوشت هیچ ملتى را [به سوى بلا، نکبت، شکست و شقاوت‏] تغییر نمى‏دهد تا آن که آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتارشایسته و پسندیده‏] در وجودشان قرار دارد به زشتى‏ها و گناه تغییر دهند.

 

گناهان مورّث پشیمانى‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تُورِثُ النَّدَمَ: قَتْلُ النَّفْسِ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ؛ قالَ اللّهُ فى قِصَّةِ قابیلَ حینَ قَتَلَ أخاهُ فَعَجَزَ عَنْ دَفْنِهِ:

فَأصْبَحَ مِنَ النّادِمینَ» «2»

، وَتَرْکُ‏

صِلَةِ الرَّحِمِ حینَ یَقْدِرُ، وَتَرْکُ الصَّلاةِ حَتّى‏ یَخْرُجَ وَقْتُها، وَتَرْکُ الْوَصِیَّةِ وَرَدِّ الْمَظالِمِ، وَمَنْعُ الزَّکاةِ حَتّى‏ یَحْضُرَ الْمَوْتُ وَیَنْغَلِقَ اللِّسانُ.

گناهانى که باعث پشیمانى و ندامت است: ریختن خون انسان که خداوند آن را حرام فرموده؛ حضرت حق در داستان قابیل که در مقام کشتن برادرش هابیل برآمد و از دفن وى عاجز ماند مى‏فرماید: نهایتاً از پشیمانان شد. و ترک صله رحم در زمان قدرت، وترک نماز تا وقت بگذرد، و ترک وصیّت، و ترک ردّ مظالم، و منع کردن زکات تا وقت حضور مرگ و بسته شدن زبان.

 

گناهان زایل کننده نعمت‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تُزیلُ النِّعَمَ: عِصْیانُ الْعارِفِ، وَالتَّطاوُلُ عَلَى النّاسِ، وَالاستهزاءُ بِهِمْ، وَالسُّخْرِیَّةُ مِنْهُم.

گناهانى که باعث زوال نعمت است: با شناخت به گناه مرتکب گناه شدن، تعدّى و تجاوز به حقوق مردم، ریشخند کردن انسان‏ها، خوار نمودن افراد.

 

گناهان دافع نعمت‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تَدْفَعُ القِسْمَ: إظْهارُ الافْتِقارِ، وَالنَّوْمُ عَنِ صَلاةِ الْعَتَمَةِ، وَعَنْ صَلاةِ الْغَداةِ، وَاسْتِحْقارُ النِّعَمِ، وَشَکْوَى الْمَعْبودِ عَزَّوَجَلَّ.

گناهانى که نمى‏گذارد روزى و نعمت به انسان برسد: اظهار فقر و احتیاج، خواب ثلث اول شب که باعث از دست رفتن نماز است، خوابیدن تا قضا شدن نماز صبح، کوچک شمردن نعمت، و شکایت و گلایه از حضرت معبود عز و جل.

 

گناهانى که باعث پرده‏درى است‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تَهْتِک الْعِصَمَ: شُرْبُ الْخَمْرِ، وَلَعْبُ الْقِمارِ، وَتَعاطِى ما یُضْحِک النّاسَ، وَاللَّغْوُ، والْمُزاحُ، وَذِکْرُ عُیُوبِ النّاسِ، وَمُجالَسَةُ أهْلِ الرَّیبِ.

گناهانى که باعث پرده درى مى‏گردد: شرابخوارى، قمار بازى، انجام کارى که به ناحق مردم را بخنداند (دلقک بازى)، کار بیهوده، شوخى بى‏جا، گفتن عیوب مردم، و معاشرت با اهل شکّ و تردید.

گناهان نازل کننده بلا

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تُنْزِلُ الْبَلاءَ: تَرْکُ إغاثَةِ الْمَلْهُوفِ، وَتَرْکُ مُعاوَنَةِ الْمَظْلُومِ، وَتَضْییعُ الأمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْىِ عَنِ الْمُنْکَرِ.

گناهانى که باعث نزول بلاست: ترک فریادرسى نسبت به انسان دلسوخته گرفتار، و ترک یارى مظلوم، و ضایع کردن امر به معروف و نهى از منکر.

 

گناه حمایت از دشمنان‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تُدیلُ الأعْداءَ: الْمُجاهَرَةُ بِالظُّلْمِ، وَإعْلانُ الْفُجُورِ، و إباحَةُ الْمَحْظُورِ، وَعِصْیانُ الْأخْیارِ، وَالْانْقِیادُ إلَى الْأشْرارِ.

گناهانى که باعث پیروزى دشمنان است: آشکارا ظلم کردن، معصیت در برابر همگان، حلال دانستن حرام، سرپیچى از خواسته نیکان، اطاعت از بدکاران.

 

گناه و مرگ زودرس‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تُعَجِّلُ الْفَناءَ: قَطیَعةُ الرَّحِمِ، وَالْیَمینُ الْفاجِرَةُ وَالأقْوالُ الْکاذِبَةُ، وَالزِّنا، وَسَدُّ طُرُقِ الْمُسْلِمینَ، وَادِّعاءُ الْإمامَةِ بِغَیْرِ حَقٍّ.

گناهانى که باعث مرگ زودرس است: قطع رحم، سوگند دروغ، گفتار به کذب، زنا، بستن راه مسلمین، و ادّعاى بى‏جاى رهبرى.

 

گناه و قطع امید از حق‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تَقْطَعُ الرَّجاءَ: الْیَأسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ، وَالْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، وَالثِّقَةُ بِغَیْرِ اللّهِ تَعالى‏، وَالتَّکْذیبُ بِوَعْدِ اللّهِ.

گناهانى که باعث قطع امید از رحمت حق است: ناامیدى از رحمت حضرت رب، دلسردى از عنایت حق، تکیه به غیر پروردگار متعال، تکذیب وعده الهى.

 

گناه و تیره شدن فضا

 

والذٌّنُوبُ الَّتى تُظِلمُ الهواءَ: السِّحْرُ والکِهانَةُ والْإیمانُ بِالنُّجُومِ وَالتَّکذیبُ‏بِالْقَدَرِ وعقوقُ الوالدَیْنِ.

گناهانى که باعث تیره شدن فضاست، سحر و جادوگرى، عقیده به این که ستارگان در سرنوشت دخالت دارند، تکذیب مقدَّرات الهى و عاق پدر و مادر شدن.

 

شکسته شدن حرمت بین حق و عبد

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تَکْشِفُ الْغِطاءَ: الْاسْتِدانَةُ بِغَیْرِ نِیَّةِ الْأداءِ، وَالْإسْرافُ فِى النَّفَقَةِ عَلَى الباطِلِ، وَالْبُخْلُ عَلَى الأهْلِ وَالْأوْلادِ وَذَوِى الْأرْحامِ، وَسُوءُ الْخُلْقِ، وَقِلَّةُ الصَّبْرِ، وَاسْتِعْمالُ الضَّجَرِ وَالْکَسَلِ، وَالْاستِهانَةُ بِأَهْلِ الدِّینِ.

گناهانى که باعث برداشته شدن پرده حرمت بین حق و عبد است: وام گرفتن با نیّت بازنگرداندن، زیاده روى در بیهوده خرج کردن، بخل ورزى نسبت به اهل و اولاد و خویشان، بدخلقى، کم صبرى، اقامت در فضاى تنبلى و کسالت، سبک شمردن اهل دین.

 

گناه و عدم استجابت دعا

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ: سُوءُ النِّیَّةِ، وَخُبْثُ السَّریرَة، وَالنِّفاقُ مَعَ الْإخْوانِ، وَتَرْکُ التَّصْدیقِ بِالْإجابَةِ، وَتَأخیرُ الصَّلاةِ الْمَفْرُوضَةِ حَتّى‏ تَذْهَبَ أوْقاتُها، وَتَرْکُ التَّقَرُّبِ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ بِالْبِرِّ وَالصَّدَقَةِ، وَاسْتِعْمالُ الْبَذاءِ وَالْفُحْشِ فِى الْقَوْلِ.

گناهانى که باعث عدم استجابت دعاست: بدى نیّت، آلودگى باطن، دورویى با برادران دینى، باور نداشتن اجابت دعا از جانب حق، تأخیر نماز واجب تا از بین رفتن وقت آن، ترک نیکى‏هایى که سبب تقرّب به حق است، ترک صدقه، ناسزا و فحش در گفتار.

 

گناه و حبس باران‏

 

وَالذُّنُوبُ الَّتى تَحْبِسُ غَیْثَ السَّماءِ: جَوْرُ الْحُکّامِ فِى الْقَضاءِ، وَشَهادَةُ الزُّورِ، وَکِتْمانُ الشَّهادَةِ، وَمَنْعُ الزَّکاةِ وَالْقَرْضِ وَالْماعُونِ، وَقِساوَةُ الْقُلُوبِ عَلى‏ أهْلِ الْفَقْرِ وَالْفاقَةِ، وَظُلْمُ الْیَتیمِ وَالْأرْمَلَةِ، وَانْتِهارُ السّائِلِ وَ رَدُّهُ بِاللَّیْلِ. «3»

گناهانى که باعث حبس باران است: ستم داوران در مسأله قضا، شهادت به ناحق، کتمان شهادت، منع زکات و قرض، منع اشیایى از قبیل ظرف، فرش و اثاث و آنچه مردم و به خصوص همسایگان بدان نیازمندند، سخت دلى نسبت به اهل فقر و فاقه، ستم بر یتیم و بیوه‏زنان و تهیدستان و بیچارگان، راندن سائل به قهر و تلخى، رد کردن حاجتمند به وقت شب.

در روایت بالا، تقریباً به هفتاد و پنج گناه، از جانب جامع اسرار الهیّه و ظرف انوار ربّانیّه حضرت امام زین العابدین علیه السلام اشاره شده که مورث اقسام نقمت‏ها در دنیاست. امّا نقمت‏هایى که هر یک از این گناهان در آخرت دارد و در قرآن مجید و روایات به آن اشاره رفته شرحش مساوى با مثنوى هفتاد من کاغذ خواهد شد.

امام سجّاد علیه السلام پس از نماز شب خود، دعایى مى‏خواند که در آن دعا به گوشه‏اى از عذاب جهنّم و نقمت آخرت اشاره داشت، سپس از حضرت حق نجات از گرفتارى فردا را در خواست داشت:

«پروردگارا! پناه مى‏برم به تو از آتشى که آن را بر اهل معصیت سخت و شدید قرار داده‏اى، و فراگیرى آن را نسبت به آنان که روى گردان از خشنودیت هستندوعده داده‏اى، از آتشى که نورش تاریکى، سهلش دردناک و دورش نزدیک است، آتشى که بعضى از آن بعض دیگر را مى‏خورد و برخى از آن به برخى دیگر حمله و یورش مى‏برد، آتشى که استخوان را خاکستر مى‏کند و به اهلش حمیم مى‏چشاند، و به کسى که در برابر او تضرّع کند و از او مهربانى طلبد رحم نمى‏کند و بر کسى که در برابرش خاشع و تسلیم است قدرت تخفیف ندارد و به گرفتارانش سخت‏ترین درد را مى‏چشاند. پناه مى‏برم به تو از عقرب‏هاى جهنّم که دهانشان باز است و مارهایى که داراى نیش پرزور و قوى هستند. پناه مى‏برم به تو از آشامیدنى جهنّم که امعا و احشاى اهلش را قطع کرده و دل‏هاشان را از جا مى‏کند.

الهى! مرا به طاعت و عبادت و اخلاق و عمل و ایمان و عشق که باعث نجات از آن عذاب است توفیق ده، که جز با عنایت و رحمت و لطف و مرحمت و کرم و آقایى تو کسى از آن عذاب رهایى ندارد.» «4» الهى و ربى و سیدى و مولاى:

اگر چون خاک پامالم کنى خاک درت گردم‏

 

و گر چون گرد بر بادم دهى گرد سرت گردم‏

کشى خنجر که مى‏سازم به دست خویش قربانت‏

 

چه لطفست این که من قربان دست و خنجرت گردم‏

تو ماه کشور حُسنىّ و شاه لشگر خوبان‏

 

گداى کشورت باشم اسیر لشگرت گردم‏

پس از مُردن چو در پرواز آید مرغ جان من‏

 

چو مرغان حرم بر گرد قصر و منظرت گردم‏

     

 

(هلالى جغتایى)

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- رعد (13): 11.

(2)- مائده (5): 31.

(3)- تمام روایت در معانى الاخبار: 270- 271، حدیث 2؛ عدة الدّاعى: 212- 215؛ وسائل الشیعة: 16/ 281- 282، باب 41، حدیث 21556.

(4)- بحار الأنوار: 8/ 324، باب 24، حدیث 100؛ مستدرک سفینة البحار: 10/ 177.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/8/15 :: ساعت 10:35 صبح )
»» بستن درهاى ورود شیطان‏

شیطان و عوامل ضد الهى و انسانى براى دست یافتن به انسان و از دست گرفتن سرمایه‏هاى معنوى او و نابود ساختن قوا و استعدادهاى الهى‏اش و زیر صفر بردن اعتبار و ارزش خدایى‏اش، راه‏هاى گوناگون دارند که خود انسان علت باز بودن آن راه‏هاست که با توفیق حضرت محبوب و رعایت قواعد الهیه راه‏هاى نفوذ دشمنان دیرینه سد خواهد شد.

راستى! نسبت به خود آسوده نباشید و از شرور و فتن و علل اغوا و وسوسه غافل نباشید که تا زنده‏اید خطر بر شما نزدیک است و بر شماست که همیشه در حالت دفع خطر باشید، راه دفع تمام خطرات ابلیسى و شیطانى و طاغوتى پناه بردن به خداست که اگر عملًا پناه ببرید از خطر در امان خواهید بود، گفتن «اعوذ باللّه» و این‏گونه استعاذه را چندان قدرتى و کمالى نیست، استعاذه حقیقى آن است که هر در ورود آن دیو و طریق اغوا و اضلال او بازشناسى و از هر راه که قصد تو کند سر راه در وى دربندى.

 

راه‏هاى نفوذ شیطان‏

ارباب مجاهده که عنان اختیار از دست این مکار برده‏اند، فرموده‏اند که او از ده باب درمى‏آید.

اول: از باب حرص و آن را به قناعت مى‏توان بست و کریمه:

[وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها] «1».

و هیچ جنبده‏اى در زمین نیست مگر این‏که روزىِ او برخداست.

را نصب العین خود ساخت.

دوم: از باب طول امل درمى‏آید و آن را به خوف از موت مى‏توان مسدود کرد و التجا به کریمه:

[کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ] «2».

هر کسى مرگ را مى‏چشد و بدون تردید روز قیامت پاداش‏هایتان به طور کامل به شما داده مى‏شود. پس هر که را از آتش دور دارند و به بهشت درآورند مسلماً کامیاب شده است و زندگى این دنیا جز کالاى فریبنده نیست.

سوم: از ممر طلب راحت و نعمت در مى‏آید و آن را به زوال نعمت و یاد کردن صعوبت و سختى حساب مقابله مى‏توان کرد و تأدیب او به وعید:

[ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ‏] «3».

بگذارشان تا بخورند و [با لذایذ مادى و زودگذر] کامرانى کنند، و آرزوها، سرگرمشان نماید؛ سپس [حقّانیّت اسلام و فرجام شوم خود را] خواهند فهمید.

اینان را به خورد و خواب طبیعى و لذات حیوانى واگذار تا آمال و اوهام دنیایى آنان را غافل کند پس زود است که نتیجه کامرایى بیهوده و بى‏ثمر خویش را بیابند.

چهارم: از ممر عجب و خودبینى در مى‏آید و آن راه را به خوف از عاقبت مسدود باید ساخت و تقویت از آیات:

[یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ* فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ* خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُرِیدُ* وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدِینَ فِیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلَّا ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ] «4».

روزى که چون فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمى‏گوید؛ پس برخى تیره‏بخت و برخى نیک‏بخت‏اند.* اما تیره‏بختان [که خود سبب تیره‏بختى خود بوده‏اند] در آتش‏اند، براى آنان در آنجا ناله‏هاى حسرت‏بار و عربده و فریاد است.* در آن تا آسمان‏ها و زمین پابرجاست جاودانه‏اند، مگر آنچه را که مشیّت پروردگارت اقتضا کرده است؛ بى‏تردید پروردگارت هر چه را اراده مى‏کند، انجام مى‏دهد.* اما نیک‏بختان [که به توفیق و رحمت خدا سعادت یافته‏اند] تا آسمان‏ها و زمین پابرجاست، در بهشت جاودانه‏اند مگر آنچه را مشیّت پروردگارت اقتضا کرده، [بهشت‏] عطایى قطع ناشدنى و بى‏پایان است.

پنجم: دخل و تصرف وى از ممر استخفاف برادران مؤمن است، آن را به رعایت حرمت و مبادرت ایشان قلع باید نمود.

ششم: عبور او از راه حسد است، آن را به رضا دادن به قسمت الهى و عدل در حکم او باید مقابله نمود و استدلال به آیات شریفه سى و دوم تا سى و نهم سوره مبارکه زخرف باید نمود آنجا که مى‏فرماید:

آیا آنان که راضى از اوضاع عادلانه جهان نیستند، باید رحمت و عنایت خداى را تقسیم کنند! در صورتى که ما خود معاش حیات و روزى آنان را در دنیا تقسیم کرده‏ایم و بعضى را بر بعض دیگر به انواع عنایات برترى داده تا با کمک‏گیرى از یک دیگر چرخ زندگى بگردد و رحمت الهى از آنچه جمع مى‏کنند بهتر است.

مردم یک نوع و یک رشته و امتند، چند روزى در این دنیا هستند و به اندازه معیشت در اختیار آن‏هاست، اگر نه این بود که مردم یک امتند، ما آنان که به حق کافر مى‏شدند، «از پستى دنیا و بى‏قدرى آن به مال فراوان» سقف خانه‏هایشان را از نقره خام قرار مى‏دادیم و چندین طبقه که با نردبان بر سقف بام روند.

و نیز بر منازلشان درهاى بسیار (کنایه از وسعت خانه) و تخت‏ها که بر آن تکیه زنند و عماراتشان را به زر و زیور مى‏آراستیم ولى این‏ها همه متاع پست و فانى دنیاست، اگر داراى ارزش بود بر آنان آن مى‏کردیم که گفتیم:

هر کس از یاد خدا رخ برتابد شیطان را برانگیزیم که یار و همنشین او باشد.

آرى، تمام متاع دنیا در نزد خدا بى‏ارزش است، اگر همه آن هم بر فرض نزد یک نفر باشد، ارزش حسد ورزیدن و این‏که شیطان همنشین دل انسان گردد، ندارد.

شیاطین، مردم را از راه خدا بازدارند و به گمراهى افکنند و آنان پندارند که به راه درست مى‏روند.

تا زمانى که از دنیا به سوى ما باز آیند، آن گاه با حسرت گوید: اى کاش میان من‏و آن شیطان فاصله‏اى به دورى مشرق و مغرب بود که او براى من همنشین و یار بسیار بدى بود.

آن روز حسرت و پشیمانى براى شما سودى ندارد؛ زیرا در دنیا از حدود الهى تجاوز کردید و امروز با شیاطین در عذاب دوزخ شریک هستید.

هفتم: از راه ریا و سمعه و طلب خودنمایى در مى‏آید و آن طریق را به اخلاص در اعمال باید گرفت و اعتماد بر کریمه:

[وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً] «5».

و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.

هشتم: از راه بخل در مى‏آید، دل را به فناى: ما فى ایْدِى النَّاسِ یَنْفَدُ «6».

قرار باید داد و به بقاى:

[ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ‏] «7».

آنچه [از پاداش و ثواب‏] نزد خداست، باقى مى‏ماند.

اقرار باید کرد.

نهم: کبر و آن را بقوت بازوى تواضع مسدود باید ساخت و به حکم:

[إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏] «8».

بى‏تردید گرامى‏ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست. یقیناً خدا دانا و آگاه است.

بزرگى و کرامت را در تقوا باید دانست.

دهم: آمد و شد او از راه طمع است، پس دست طمع از خلق کوتاه باید ساخت و روى همت بر خزانه کرم نامتناهى الهى باید آورد و آیت عالى رایت،

[وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ‏] «9».

و هر که از خدا پروا کند، خدا براى او راه بیرون شدن [از مشکلات و تنگناها را] قرار مى‏دهد.* و او را از جایى که گمان نمى‏برد روزى مى‏دهد.

را بدرقه راه و اعتماد کار خود ساخت.

حاصل آن‏که: از براى اهل هوش و بصیرت چه در وقت قرائت قرآن و چه در غیر وقت قرائت، بستن راه‏هاى مدخل آن غاوى مغوى به تذکار آیات قرآنى و مواعظ سبحانى با توفیق ربانى سهل است.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- هود (11): 6.

(2)- آل عمران (3): 185.

(3)- حجر (15): 3.

(4)- هود (11): 105- 108.

(5)- کهف (18): 110.

(6)- آنچه در دست انسان است تمام مى‏شود.

(7)- نحل (16): 96.

(8)- حجرات (49): 13.

(9)- طلاق (65): 2- 3.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 91/8/15 :: ساعت 10:35 صبح )
»» قرآن، ریسمان محکم الهى‏

قرآن مجید از موجودیت و حقیقت خود تعبیر به ریسمان مى‏کند؛ ریسمانى که از مبدأ عالى عالم تا کناره این چاه طبیعت کشیده شده تا انسان، این موجودى که آراسته به هر نوع استعداد و قوه است، با دست زدن به آن قوا و استعدادهاى ذاتى و حقیقى‏اش رشد کرده و همراه این طناب الهى به لقا حضرت حق برسد.

چنانچه انسان در برابر قرآن مجید بى‏تفاوت بماند، با سر و با تمام موجودیت و هویتش به قعر چاه طبیعت سرنگون شده و تمام ارزش‏هاى خود را از دست خواهد داد و از هستى او چیزى جز خطى از حیوانیت و پستى نخواهد ماند.

[وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً] «1».

و ما از قرآن آنچه را براى مؤمنان مایه درمان ورحمت است، نازل مى‏کنیم وستمکاران را جز خسارت نمى‏افزاید.

جلال الدین مولوى در این زمینه مضمون جالبى دارد:

زان که از قرآن بسى گمره شدند

 

زان رسن قومى درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمى اى عنود

 

چون تو را سوداى سر بالا نبود

     

شارح مثنوى نیز مى‏گوید:

یکى از عالى‏ترین مضامین انسانى، فردى، اجتماعى، روانى، اخلاقى، اقتصادى، سیاسى و طبیعى، همین مضمون است که جلال الدین در دو بیت مورد تحلیل گوشزد کرده است.

آنچه را در دو بیت فوق مطرح مى‏کند، مى‏توان به عنوان یک اصل کلى در تمام شؤون بشرى تلقى نمود.

به توضیح این‏که انسان در هر موقعیتى هم که قرار بگیرد، پیرامون او را پدیده‏ها و قوانین و وسایل فراوانى احاطه کرده است.

آن پدیده‏ها و قوانین و وسایل به خودى خود، در راه تعیین سرنوشتى که انسان با دست خود باید بسازد، آمادگى فعالیت خود را اعلام کرده‏اند، بدون این‏که این اعلام موجب اجبار انسانى بوده باشد.

مثلًا نور یکى از آن پدیده‏ها و وسایل است که تمام جایگاه‏هاى حیات ما را روشن ساخته است، در عین حال ما را به هیچ یک از هدف‏هاى حیاتى که باید آن را به دست بیاوریم، مجبور نمى‏سازد.

پدیده نور تاکنون هیچ قماربازى را مجبور نساخته است که در روشناییش بنشیند و قماربازى کند، چنان‏که هیچ پارسایى را مجبور نساخته است که در روشناییش بنشیند و به عبادت خداوندى پردازد.

آب، این ماده حیاتى کره خاکى به وجود و جریان خود ادامه مى‏دهد، بدون این‏که کسى را مجبور کند، شخص دیگرى را در استخر آب بیندازد و او را غرق کند، یا جهاز هاضمه و دستگاه مربوط بدن را به آشامیدن خود مجبور بسازد و نه تنها او را از مرگ نجات بدهد، بلکه سلول‏ها و اعصاب مغزى را آماده اندیشه و رؤیا و تخیل و تداعى معانى و خودآگاهى مى‏نماید.

آرى، ماده آب هیچ گونه مأمور اجرایى بالاى سر استعمال کنندگان آب نگماشته است.

این انسان است که حیات خود را مى‏خواهد و آن آب را با انواع گوناگون مورد بهره‏بردارى قرار مى‏دهد.

این مسئله مورد تردید نیست، جاى تأسف این است که این انسان روى چه عواملى به جاى داشتن سوداى سر به بالا، همواره میل به سر به پایین مى‏کند.

افسوس بر آن انسان‏هایى که با بودن نبوت و امامت و به‏خصوص حبل اللّه متینى چون قرآن، در این قفس خاکى خود را حبس کرده و چون درب این قفس باز شود جایى جز جهنم براى آنان نخواهد بود.

نه پاى آن‏که از کره خاک بگذرم‏

 

نه دست آن‏که پرده افلاک بردرم‏

بى‏آب و دانه در قفسى تنگ مانده‏ام‏

 

پرها زنم چو زین قفس تنگ برپرم‏

روزى که خاک گور شوم رحمتى بکن‏

 

سختم مگیر زان که من آن صید لاغرم‏

روزى که سر زخاک برآرم به بوى غیب‏

 

رسوا مکن میانه غوغاى محشرم‏

گر رد کنى مرا و اگر در پذیریم‏

 

خاک سگان کوى توام بلکه کمترم‏

تا هست عمر، چون سگ اصحاب کهف تو

 

سر بر دو دست بر در کویت مجاورم‏

عطار بر در تو چو خاکى است منتظر

 

یا رب درت مبند که من خاک آن درم‏

     

 

غرض از نزول قرآن‏

قرآن را براى رشد و تکامل و رسیدن به عالى‏ترین مقام الهى نفس و هستى خودبخواهید، آن را فرا گرفته و براى رفع عیوب درون و برون خود عمل کرده و از خویشتن به وسیله قرآن مجید انسان نمونه‏اى بسازید.

قرآن را براى تخدیر خود از ملامت‏ها و خستگى‏ها و شفیعى جهت پول یافتن و شفاى امراض بدنى و برکت خانه و مغازه قرار ندهید که دین براى جبران ملالت جسمى و علاج ترس از حوادث مادى نیامده است، جلال‏الدین مولوى در ضمن آثارش به اینان که برداشت غلط از قرآن دارند حمله‏ور شده و مى‏گوید:

خویشتن مشغول کردن از ملال‏

 

باشدش قصد از کلام ذوالجلال‏

کاتش وسواس را و غصه را

 

زان سخن بنشاند و سازد دوا

     

علامه جعفرى در شرح این ابیات مى‏گوید «2»:

یکى از پرده‏هاى ضخیمى که به روى دین و منابع و شؤون آن افتاده و مردم را از این حقیقت حیات‏بخش محروم ساخته است همین نکته است که جلال‏الدین متذکر مى‏شود.

مى‏گویند: قرآن و به طور کلى دین ساخته آلام و ناگوارى‏هایى است که دامنگیر افراد انسانى است.

خشونت و تلخى رویدادهاى زندگانى دائماً انسان‏ها را در اندوه و وسوسه و اضطراب و ترس غوطه‏ور مى‏سازد، وقتى که بشر در مقابل این خشونت و تلخى‏ها به ناتوانى خود پى مى‏برد، به وسایل گوناگونى پناه مى‏برد، مانند عوامل تخدیر مادى از افیون گرفته تا موسیقى و از آراستن و پیراستن موضوعات به عنوان زیبا دوستى گرفته تا هنرهاى گوناگون و بالاخره عامل دین را براى خود وسیله‏اى قرار مى‏دهد و از واقعیت‏ها فرار مى‏کند.

این داورى «ظالمانه و خائنانه» به هیچ‏وجه با واقعیت تطبیق نمى‏کند؛ زیرا نخست این مسئله را باید در نظر بگیریم که فرق زیادى وجود دارد میان علت اصلى یک جریان و فایده‏اى که مى‏توان از آن بهره‏بردارى نمود.

شما در باغچه خانه خود گل زیباى گران قیمتى را مى‏کارید و گربه‏اى که گرماى تابستان ناراحتش کرده از بالاى دیوار سایه آن گل زیبا را مى‏بیند و پایین مى‏آید و در سایه شاخه و برگ گل پهن مى‏شود و ساعتى آسایش مى‏کند، آیا صحیح است که بگوییم:

هدف شما و علت اصلى آن که شما پولى خرج کرده و روزها و شاید ماه‏ها زحمت کشیده گل زیبایى را پرورده‏اید، همان آسایش گربه در سایه آن است؟!

لباس‏هایى را که پوشیده‏اید براى حفظ بدن از ناملایمات جوّى است، فرض کنیم که سیل خروشانى در معرض ورود به خانه شماست و شما چیزى ندارید یا آنچه دارید براى جلوگیرى سیل از ورود به خانه کفایت نمى‏کند، مجبور مى‏شوید که لباس‏هاى خود و خانواده‏تان را در جلوگیرى از سیل مورد بهره‏بردارى قرار بدهید.

این دو مثال اگر چه صد در صد با مسئله ما تطبیق نمى‏شود، ولى براى توضیح علت اصلى یک شى‏ء و فایده عارضى آن مناسب به نظر مى‏رسد، این حماقت که قرآن و سایر شعائر دینى و به جاى آوردن دستورهایش علت اصلى دین تلقى شود سابقه دیرینه‏اى دارد و در خود قرآن در چند آیه مورد توبیخ قرار گرفته است، مانند آن آیه که مى‏گوید:

وقتى که ضررى به انسان متوجه شود، به خدا مى‏گراید و دست به دعا بلند مى‏کند «3».

لذا جلال الدین مولوى در ابیات مورد تحلیل مى‏گوید:

اگر تو قرآن را براى رفع ملالت خاطر مى‏خوانى چه تفاوتى با کلیله و شاهنامه خواندن دارد؟

قرآن را براى خدا فرا گیرید و براى خدا عمل کنید، تا به نقطه‏اى که براى شما معلوم کرده‏اند و آن مقام خلافت از حق است برسید، قرآن را براى کسب سعادت دنیا و آخرت بخوانید و عمل کنید، قرآن را براى رفع دردهاى عقلى و روحى تلاوت کنید، قرآن را براى خدا بخواهید و براى خدا فرا گیرید و براى خدا به اجرا بگذارید.

با قرآن آشنا شوید و به قرآن آگاه شوید و به آیات خدا آراسته گردید تا به مقام والاى ملکوتى و الهى برسید؛ تا هستید خود را به قرآن عرضه کنید.

قرآن: کتاب هدایت، کتاب شفا، کتاب زمینه‏ساز رشد و کمال و مبین تمام مسائل مثبت و منفى است.

غرض از نزول قرآن آراسته شدن انسان به مقام شامخ انسانیت و رسیدن او به مقام لقا و وصال است.

قرآن براى بیدارى قلب و توجه دادن انسان به واقعیت‏ها و متصل نمودن آدمى به ملکوت سماوات و ارض آمده است.

 

ادب قرائت قرآن‏

بر ما لازم است که به طور مستمر در ضمن قرائت قرآن با توجه به مفاهیم عالى آیات، خود را بر کتاب الهى عرضه کرده و در مقام تطبیق خود با آیات الهیه برآییم، تا اگر آنچه قرآن مى‏خواهد در ما باشد، به حفظ آن بکوشیم و آنچه نمى‏خواهد اگر در ما هست به علاج آن اقدام نماییم.

امام خمینى رحمه الله در این زمینه مى‏گوید:

یکى از آداب مهمه قرائت قرآن که انسان را به نتایج بسیار و استفادات بى‏شمار نایل کند، تطبیق است و آن چنان است که در هر آیه از آیات شریفه که تفکر مى‏کند، مفاد آن را با حال خود منطبق کند و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع نماید و امراض خود را به آن شفا دهد.

مثلًا در قصه شریفه حضرت آدم ببیند سبب مطرود شدن شیطان از بارگاه قدس با آن همه سجده‏ها و عبادت‏هاى طولانى چه بوده، خود را از آن تطهیر کند؛ زیرا مقام قرب الهى جاى پاکان است، با اوصاف و اخلاق شیطانى قدم در آن بارگاه نتوان گذاشت.

از آیات شریفه استفاده مى‏شود که مبدأ سجده ننمودن ابلیس خودبینى و عجب بوده که کوس:

[أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‏] «4».

من از او بهترم، مرا از آتش پدید آورده‏اى و او را از گِل آفریدى.

زد و این خودبینى اسباب خودخواهى و خودفروشى- که استکبار است- شد و نتیجه استکبار خودرأیى و استقلال و سرپیچى از فرمان دوست گشت و به این خاطر او را مطرود درگاه نمودند.

آه بر عده‏اى از ما که از اول عمر، شیطان را ملعون و مطرود خواندیم و خود به اوصاف خبیثه او متصف هستیم و در فکر آن نشدیم که آنچه سبب مطرودیت درگاه قدس است در هر حال از خود دور کنیم، شیطان خصوصیتى ندارد، آنچه او را از درگاه قرب دور کرد، اگر در ما باشد ما را هم نگذارد به آن پیشگاه پاک راه یابیم،بترسیم از این‏که لعن‏هایى که به ابلیس مى‏کنیم، خود در آن شریک باشیم!

و نیز تفکر کنیم در همین قصه شریفه و سبب مزیت آدم و برترى او از ملائکة اللّه، ببینیم چه بوده که خود نیز به قدر طاقت به آن آراسته گردیم؛ مى‏بینیم تعلیم اسما سبب برترى او گشت و مرتبه عالیه تعلیم اسما تحقق به مقام اسماء اللّه است چنانچه مرتبه عالیه از احصاى اسما که در روایت شریفه است:

إنَّ لِلّهِ تِسْعة وَتِسْعینَ أسْماءٌ مَنْ أحْصاها دَخَلَ الْجَنَّةَ «5».

تحقّق به حقیقت آن‏ها است که انسان را به جنت اسمایى نایل مى‏کند، انسان با ارتیاضات قلبیه مى‏تواند مظهر اسماء اللّه و آیات کبراى الهیه شود و وجود او وجود ربانى و متصرف در مملکت او دست جمال و جلال الهى باشد و در حدیث، قریب به این معنى است که:

همانا روح مؤمن اتصالش به خداى تعالى شدیدتر است از اتصال شعاع خورشید به خورشید «6».

در هر صورت کسى که بخواهد از قرآن شریف حظ وافر و بهره کافى بردارد باید هر یک از آیات شریفه را با حال خود تطبیق کند، تا استفاده کامله کند، مثلًا در آیه شریفه سوره انفال آمده:

[إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ‏] «7».

مؤمنان، فقط کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دل‏هایشان ترسان مى‏شود،وهنگامى که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان مى‏افزاید، و بر پروردگارشان توکل مى‏کنند.

شخص سالک باید این اوصاف ثلاثه را ببیند با او منطبق است یا نه؟ آیا وقتى یاد خدا به میان مى‏آید، قلبش فرو مى‏ریزد و ترسناک مى‏شود؟ و وقتى آیات شریفه الهیه بر او خوانده مى‏شود، نور ایمان در قلبش افزایش پیدا مى‏کند و اعتمادش بر خداست؟

یا در هر یک از مراتب راجل و از هر یک از این خواص محروم است؟ اگر بخواهد بفهمد که از حق ترسناک است و قلبش ازترس او فرو مى‏ریزد به اعمال خود نظر کند؛ انسان ترسناک در محضر کبریایى جسارت به مقام مقدسش نکند و در حضور حضرت حق هتک حرمات الهیه ننماید، اگر با آیات الهیه ایمان قوى شود نور ایمان به مملکت ظاهرش نیز سرایت کند.

ممکن نیست قلب که نورانى باشد و زبان و کلام و چشم و نظر و گوش و استماع نورانى نباشد؛ بشر نورانى آن است که تمام قواى ملکیه و ملکوتیه‏اش نوربخش باشد و علاوه بر آن‏که خود او را هدایت به سعادت و طریق مستقیم کند به دیگران نیز نورافشانى نموده، آن‏ها را به راه راست هدایت کند.

چنانچه اگر کسى به خداى تعالى توکل و اعتماد داشته باشد، قطع طمع از دست دیگران کند و بار احتیاج خود را به درگاه غنى مطلق افکند و دیگران را که چون خود او فقیرند، مشکل‏گشا نداند؛ پس وظیفه سالک الى اللّه آن است که خود را به قرآن شریف عرضه بدارد.

چنانچه میزان در تشخیص صحت و عدم صحت و اعتبار ولا اعتبار حدیث و روایت آن است که آن را به کتاب خدا عرضه دارند و آنچه مخالف آن است باطل‏و زخرف شمارند؛ میزان در استقامت و اعوجاج و شقاوت و سعادت آن است که در میزان کتاب اللّه درست و مستقیم درآید.

و چنانچه خُلق رسول خدا صلى الله علیه و آله قرآن بود، امت هم باید خلق خود را با قرآن موافق کند تا با خلق ولى کامل نیز مطابق گردد و اخلاقى که مخالف با کتاب خداست زخرف و باطل است و هم چنین جمیع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را باید با کتاب خدا تطبیق کند تا به حقیقت قرآن متخلّق گردد و قرآن مجید صورت باطنى او شود.

کسى کو هر چه دید از چشم جان دید

 

هزاران عرش در مویى عیان دید

عدد از عقل خواست اما دل پاک‏

 

عدد گردید در گفت و زیان دید

چو این آن است و آن اینست جاوید

 

چرا پس عقل احول این و آن دید

چو دریا عقل دایم قطره بیند

 

به چشم او نشاید جاودان دید

     

کسى کو بر احد حکم عدد کرد

 

مجال بى‏نشانى را نشان دید

به جان بین هر چه مى‏بینى که توحید

 

کسى کو محو شد از جسم و جان دید

دو عالم چیست از یک سایه توست‏

 

که آنجا ذره را خط امان دید

دلى کان گنج پى برد از طلسمش‏

 

فنا شد تا دو عالم طیلسان دید

زخود گم گردى اى عطار اینجا

 

که تا خود را توانى کامران دید

     

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- اسرا (17): 82.

(2)- شرح مثنوى، علامه جعفرى: 11/ 21.

(3)- «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبه» یونس (10): 12.

(4)- اعراف (7): 12.

(5)- التوحید: 195، باب 29، حدیث 9؛ بحار الأنوار: 6/ 219، باب 8، حدیث 13.

(6)- الکافى: 2/ 166، حدیث 4.

(7)- انفال (8): 2.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:17 عصر )
»» امانت دار الهى‏

هویّت و عظمت باطن انسان که ظرف اسرار ملکوت، حرم حضرت محبوب، حریم واقعیت‏ها و مرکز کشف و انکشاف است براى هیچ موجود سمایى و ارضى نیست، از این جهت است که خداى تبارک و تعالى از میان تمام موجودات مُلکى و ملکوتى، انسان را جهت حمل امانت برگزید.

انسان اگر به امانت حضرت ربّ العزّه توجّه علمى و عملى بنماید و همّت خود را براى رساندن بار امانت به منزل اصلى به کار گیرد از مَلک برتر شود، و اگر نسبت به امانت حضرت دوست بى تفاوت بماند و همّت و اراده خویش را در راه شکم و شهوت و به دست آوردن مظاهر مادّى مصرف کند از هر حیوانى پست‏تر گردد.

 

امانت در قرآن‏

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَاوَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولًا» «1»

یقیناً ما امانت را [که تکالیف شرعیه سعادت بخش است‏] بر آسمان‏ها و زمین و کوه‏ها عرضه کردیم و آنها از به عهده گرفتنش [به سبب این که استعدادش را نداشتند] امتناع ورزیدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را پذیرفت بى‏تردید او [به علت ادا نکردن امانت‏] بسیار ستمکار، و [نسبت به سرانجام خیانت در امانت‏] بسیار نادان است.

لفظ امانت و امانات در پنج جاى قرآن آمده و در همه جا معناى پیمان و مطالبه و مسؤولیّت را در بر گرفته است. در یکى از آیات سوره بقره که در سیاق محکم کارى در امر دیون نازل شده، مى‏بینیم لفظ امانت در سپرده‏هاى مالى به کار رفته است.

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوْا إِذَا تَدَایَنْتُم بِدَیْنٍ إِلَى‏ أَجَلٍ مُسَمّىً فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلَا یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ» «2»

اى اهل ایمان! چنانچه وامى به یکدیگر تا سر آمد معینى، دادید، لازم است آن را بنویسید. و باید نویسنده‏اى [سَنَدش را] در میان خودتان به عدالت بنویسد. و نباید هیچ نویسنده‏اى از نوشتن سند همان‏گونه که خدا [بر اساس قوانین شرعى‏] به او آموخته است دریغ ورزد.

در آخر آیه امانت، فقط به معنایى آمده که به کار سپرده‏ها و دیون مالى مى‏خورد، ولى ما از این آیه به طور کلى در مى‏یابیم که امانت به هر شکلى که باشد حقّى است و رعایت آن واجب است، چنانکه تعلیم دانش نیز حقّى است که یاد گیرنده نباید آن‏حق را فراموش کند.

اما در مواردى که امانت در سیاق سپرده‏ها و دیون مالى نیامده، دیگر مسلّم است که معناى کلّیش مراد بوده، گر چه به علّت ویژه‏اى نازل گشته باشد، چون مناسبات نزول، مانع جریان حکم آیات به تمام موارد اطلاق آن، یا نسبت به هر کسى که در حال نزول آیه حاضر نبوده و بعد آن را شنیده، نمى‏باشد.

إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى‏ أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» «3»

خدا قاطعانه به شما فرمان مى‏دهد که: امانت‏ها را به صاحبانش بازگردانید و هنگامى که میان مردم داورى مى‏کنید، به عدالت داورى کنید.

اکثر مفسّران فریقین مى‏گویند:

مخاطَب این آیه عموم مردمند و هر امانتى را شامل مى‏گردد.

نویسنده تفسیر «الجواهر» مى‏گوید:

آنچه نعمت در اختیار انسان قرار مى‏گیرد، امانت است.

لفظ امانت و پیمانى که در سوره مؤمنون آمده:

وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ» «4»

و آنان که امانت‏ها و پیمان‏هاى خود را رعایت مى‏کنند.

شامل تمام گونه‏هاى آن است. همچنین اماناتى که در سوره انفال آمده نیز بر این منوال عمومیّت پیدا مى‏کند.

به طور کلى مى‏توان گفت: هر دستورى که در قرآن آمده، گر چه گاهى نظر به موارد خاصى بوده، و لى تمام مردم مخاطب آنند.

 

معناى عام امانت‏

امانتى که بر تمام کاینات عرضه شده و در آن میان تنها انسان بوده که آن را عهده دار گردیده، اعم از جهات خصوصى و عمومى‏اى است که مردم در برابر احکام الهى دارند. اما موضوع عرضه یک امر تکوینى و فطرى است که عاقل و غیرعاقل، جاندار و بى‏جان، مخاطب به تبلیغ و غیر آن همه در برابرآن قرار گرفتند.

در این جا که قرآن سخن از این گونه فطرت به میان مى‏آورد، تمام موجودات را در برابر فطرت انسانى مقایسه مى‏کند، آنگاه مى‏فهمیم چه امتیازى بشر با پذیرفتن این امانت پیدا کرده و تمام عواقب آن را نیز بر ذمّه گرفته است. کشیدن بار چنین امانتى یعنى تحمّل عواقب آن نیز.

پس انسان، بسیار تجاوزکار و نادان است. انسان گاهى با علم به حدود تکالیف قدم به خطا بر مى‏دارد که در این صورت بسیار تجاوزکار است، و گاهى هم ندانسته اشتباهى مى‏کند، در این صورت به عنوان نادان بودن مذمّت مى‏گردد چه او مى‏توانست براى رفع جهل خود از فروغ عقل مدد بگیرد ولى نگرفت. جز موجود صاحب عقل، کدام موجودى به تعدّى و جهل موصوف مى‏تواند گشت؟ غیر عاقل که حدودى نمى‏شناسد. تنها کسى را ظالم و جاهل مى‏نامیم که دادگر و دانا نیز درباره‏اش اطلاق کنیم.

این فطرت که ویژه انسان‏هاست در جاى دیگر قرآن به زبان تکریم یاد شده و انسان را برتر از بسیارى از مخلوقات و دارنده زمام کاینات معرّفى کرده است:

وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى‏ کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» «4»

به یقین فرزندان آدم را کرامت دادیم، و آنان را در خشکى و دریا [برمرکب‏هایى که در اختیارشان گذاشتیم‏] سوار کردیم، و به آنان از نعمت هاى پاکیزه روزى بخشیدیم، وآنان را بر بسیارى از آفریده‏هاى خود برترى کامل دادیم.

جمله «بسیارى از آفریده‏ها» که در آیه فوق مشاهده مى‏کنید، شامل تمام موجوداتى است که ودیعه خیر و شر یا تکلیف را بر عهده نگرفته‏اند، یعنى این کار در صلاحیّت فطرتشان نبوده است.

در این حکم عام، معناى «امانت» به طور کامل واضح شد و فهمیدیم که مراد از آن تنها یک چیز است: تکلیف. آن دسته از مفسّران که به این صراحت مقصود را بیان نداشته‏اند، چندان از لوازم و متعلّقات آن سخن رانده‏اند که جز بر معناى تکلیف بر چیز دیگرى تطبیق نمى‏گردد.

فخر رازى مى‏گوید:

این معنى نیز براى شما روشن باشد که خوددارى کردن موجودات از پذیرفتن امانت مانند سرباز زدن ابلیس از سجده نبود، که قرآن درباره‏اش فرموده: «ابلیس از سجده خوددارى کرد» «5» زیرا به دو دلیل اینها باهم فرق دارند:

اول: در داستان ابلیس سجده واجب شده بود، اما در این جا امانت پیشنهاد گردید.

دوم: خوددارى ابلیس ناشى از غرور و خودخواهیش بود، اما در موجودات از خود کم بینى سرچشمه گرفته؛ تمام موجودات خود را به چشم حقارت نگریستند و بار امانت را قبول نکردند، زیرا عبارت، وَأشْفَقْنَ مِنْها حال دردناک و شکست خورده آنها را بازگو مى‏کند. «6» در هر صورت این گونه آیات دلالت بر عظمت روحى و معنوى انسان دارد و

باید گفت:

خوشا به حال کسى که به حضرت حق و تکالیفى که خالق بر عهده‏اش گذاشته، براى تأمین سعادت دنیا و آخرت خود، با تمام وجود توجه کند.

دلا دیگر به فکر کار خود باش‏

 

چو خود یارى ندارى یار خود باش‏

تو سلطانى و تختت عرش والاست‏

 

به پستى جا مکن جاى تو بالاست‏

برو جایى که ما را جا نباشد

 

چه جاى ما که جا را جا نباشد

رفیقان اندکى بودند و رفتند

 

در این منزل نیاسودند و رفتند

تو هم برخیز و بنشین با رفیقان‏

 

منه پا در طریق بى طریقان‏

ز عالم روى خود را بر یکى کن‏

 

غم بسیار خود را اندکى کن‏

     

(هلالى جغتایى)

 

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- احزاب (33): 72.

(2)- بقره (2): 282.

(3)- نساء (4): 58.

(4)- مؤمنون (23): 8.

(4)- اسراء (17): 70.

(5)- بقره (2): 34.

(6)- نخستین انسان: 28.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:17 عصر )
»» وظایف ما در برابر قرآن‏

تمام افراد مسلمان از مرد و زن در برابر کتاب با عظمت الهى داراى سه مسؤولیت بسیار مهم هستند:

1- فراگیرى قرآن.

2- فهم معانى و مفاهیم قرآن.

3- عمل به قرآن.

 

1- فراگیرى قرآن‏

از ابتداى بعثت رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله تا شروع غیبت که همزمان با ولادت امام عصر- نزدیک به دویست و شصت و هشت سال- است، در این مدت پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام تا سر حد باختن جان تمام همت خود را بر تعلیم و تفهیم قرآن و زمینه‏سازى براى عمل به کتاب خدا صرف کردند؛ شما مى‏دانید که هر دقیقه و ثانیه از عمر این بزرگواران برتر از تمام عالم است:

لَضَرْبَةُ عَلىٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَیْنِ‏ «1».

هرآینه ضربت على روز خندق برتر از عبادت ثقلین (انس و جن) مى‏باشد.

یک ضربت زدن مگر چه اندازه وقت مى‏گیرد؟ همین مقدار وقت و عمل در آن بنا به فرموده نبى اسلام صلى الله علیه و آله از عبادت ثقلین بالاتر است، دقایق عمر پیامبر صلى الله علیه و آله و همه ائمه علیهم السلام به همین میزان است و این بزرگواران این مدت پر بها را خرج این سه برنامه با عظمت کردند؛ بر ماست که از زحمات آن عزیزان الهى قدردانى کنیم و قدردانى زحمات آنان در عمل به سه برنامه مذکور است.

روشى که پیامبر بزرگ صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام نسبت به قرآن در میان مردم داشتند به دستور خود قرآن بود؛ قرآن است که تاکید بر تعلیم قرائت و تفهیم مفاهیم و عمل به آیات خداوندى دارد.

در آخرین آیه سوره مزمل که احتمالًا سوره سوم یا چهارم قرآن از نظر نزول است در مسئله قرائت مى‏خوانیم:

[فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏ وَ آخَرُونَ‏یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنْهُ وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ أَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَیْراً وَ أَعْظَمَ أَجْراً وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ‏] «2».

بنابراین آنچه را از قرآن براى شما میسر است بخوانید. او مى‏داند که به زودى برخى از شما بیمار مى‏شوند، و گروهى براى به دست آوردن رزق و روزى خدا در زمین سفر مى‏کنند، و بعضى در راه خدا مى‏جنگند؛ پس آنچه را از آن میسر است بخوانید و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و وام نیکو به خدا بدهید و آنچه را از عمل خیر براى خود پیش مى‏فرستید، آن را نزد خدا به بهترین صورت و بزرگ‏ترین پاداش خواهید یافت و از خدا آمرزش بخواهید که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

در این آیه کریمه دو مرتبه امر به قرائت شده و عمل به این امر مهم الهى مستلزم یادگیرى ظاهر قرآن مجید است؛ روى این حساب براى کسانى که بتوانند قرآن را تعلیم بگیرند، لازم است به این مسئله توجه کنند و سپس خویش را به قرائت کتاب الهى عادت دهند.

 

2- فهم قرآن‏

و در فهم مفاهیم عالى قرآن که محصول تفکر و مطالعه در آثار اسلامى است مى‏خوانیم:

[لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى‏ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ‏وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ‏] «3».

اگر این قرآن را بر کوهى نازل مى‏کردیم، قطعاً آن را از ترس خدا فروتن و از هم پاشیده مى‏دیدى. و این مثل‏ها را براى مردم مى‏زنیم تا بیندیشند.

آرى، کوه با اتصال به قرآن از ترس خدا خاشع و متلاشى مى‏شد، واى بحال انسان اگر با این عقل و فطرت و وجدان در ارتباط با قرآن قرار نگیرد و در مقام فهم قرآن و اندیشه و تفکر در آن برنیاید.

قرآن کریم به کسانى که همت خود را در فهم آیات کتاب صرف نمى‏کنند سخت حمله کرده و مى‏فرماید:

[أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها] «4».

آیا در قرآن نمى‏اندیشند [تاحقایق را بفهمند] یا بر دل هایشان قفل هایى قرار دارد؟.

 

3- عمل به قرآن‏

و در باب عمل، سوره‏اى نیست مگر این‏که ترغیب و تشویق به عمل مى‏کند و اساس نجات را پس از فهم قرآن عمل به قرآن مى‏داند.

[إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً] «5».

بى‏تردید این قرآن به استوارترین آیین هدایت مى‏کند، و به مؤمنانى که کارهاى‏شایسته انجام مى‏دهند، مژده مى‏دهد که براى آنان پاداشى بزرگ است.

البته عمل صالح آن عملى است که بر اساس آیات کتاب خدا و با نیت خالص از انسان صادر شده باشد.

اگر انسان به قرائت و فهم و عمل به قرآن بپردازد و این روش را تا هنگام خروج از دنیا ادامه دهد فلاح و رستگارى او حتمى است.

[وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‏] «6».

میزان [سنجش اعمال‏] در آن روز حق است؛ پس کسانى که اعمال وزن شده آنان سنگین و با ارزش باشد، رستگارند.

براى خدا در قیامت میزان‏هایى است: انبیا، ائمه، صلحا و در رأس همه آن‏ها قرآن مجید است.

آرى، در قیامت همه را با قرآن مى‏سنجند، اگر اعمال و اخلاق آنان با کتاب خدا یکى باشد، سنگین عمل و اهل نجات و اگر مطابق نباشد، سبک عمل و اهل عذابند.

[وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ‏] «7».

و کسانى که اعمال وزن شده آنان سبک و بى‏ارزش باشد، به سبب این‏که همواره به آیات ما ستم مى‏ورزیدند، به خود زیان زده [و سرمایه وجودشان راتباه کرده‏] اند.

 

قرآن، دربردارنده بهترین فرهنگ و برترین نظام‏

اگر کسى بخواهد به نحوى حقیقت اسلام و انسان و جهان را بشناسد، چاره‏اى جز مراجعه به کتاب الهى ندارد.

در این کتاب جاوید، آنچه آمده هماهنگ با تمام شؤون انسان و منطبق بر نظام احسن خلقت است.

مرا یاراى آن نیست که این حقیقت را توضیح دهم؛ بیایید این مسئله را با هم از قول مفسر بزرگ قرن مرحوم علامه طباطبایى از نظر بگذرانیم که در رساله «قرآن در اسلام» در بخش اول مى‏گوید:

با تأمل در چند مقدمه مى‏توان معنى واقعى اشتمال قرآن مجید بر برنامه زندگى بشر را دریافت:

 

(نیل به سعادت هدف زندگانى انسان)

1- انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و کامروایى خود ندارد.

«خوشبختى و سعادت شکلى است از زندگى که انسان آرزوى آن را داشته، شیفته آن است، مانند آزادى و رفاهیت و وسعت معاش و جز آن‏ها».

و چنانچه گاهى افرادى را مى‏بینیم که از خوشبختى و سعادت خود روگردان مى‏باشند، مانند کسى که با انتحار به زندگى خود خاتمه مى‏دهد، یا از مزایاى زندگى اعراض مى‏کند، اگر در حال روحى‏شان دقیق شویم خواهیم دید که بواسطه عوامل ویژه‏اى، سعادت زندگى را در آنچه تعقیب مى‏کنند مى‏دانند؛ مثلًا کسى که خودکشى مى‏کند در اثر حمله و هجوم ناملایمات، راحتى خود را در مرگ مى‏بیندو مثلًا کسى که به زهد و ریاضت پرداخته، لذائذ مادى را بر خود تحریم مى‏کند، سعادت را در شیوه‏اى که پیش گرفته مى‏داند.

پس فعالیت زندگى انسان پیوسته براى دست یافتن به سعادت و پیروزى در آن راه مى‏باشد، خواه در تشخیص سعادت واقعى خود مصیب باشد یا مخطى.

 

(فعالیت زندگانى با برنامه)

2- فعالیت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى‏گیرد و این مسئله‏اى است بدیهى و اگر احیاناً خفا پیدا مى‏کند از کثرت وضوح است؛ زیرا در یک طرف انسان با خواست و اراده خود کار مى‏کند و در نتیجه تا کارى را به سبب شرایط موجود «کردنى» تشخیص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمى‏کند، یعنى کار را به دنبال دستور علمى درونى انجام مى‏دهد و از طرف دیگر کارهایى را که انجام مى‏دهد براى «خود» یعنى براى رفع حوائجى که درک مى‏کند به وجود مى‏آورد و در نتیجه میان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقیم.

خوردن و نوشیدن و خواب و بیدارى و نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن و غیر این‏ها هر کدام جایى و اندازه‏اى دارد، در حالى لازم و در حالى غیر لازم در شرایطى نافع و در شرایطى مضر مى‏باشد و در نتیجه انجام دادن هر کارى طبق دستورى است درونى که در درک انسان، کلیات آن ذخیره شده و به حسب انطباق به مورد، جزئیات آن تحقق مى‏پذیرد.

هر فرد از انسان در کارهاى فردى خود به منزله کشورى است که فعالیت‏هاى اهالى آن تحت قوانین و سنن و آداب معینى کنترل مى‏شود و قواى فعال این کشور موظفند که اعمال خود را اول با دستورهاى لازم الرعایه آن تطبیق نموده پس از آن انجام دهند.

فعالیت‏هاى اجتماعى یک جامعه نیز حال فعالیت‏هاى فردى را دارد و پیوسته یک نوع مقررات و آداب و رسومى که مورد تسلیم اکثریت افراد مى‏باشد باید در آن‏ها حکومت کند، وگرنه اجزاى جامعه به واسطه هرج و مرج در کم‏ترین وقت و کوتاه‏ترین فرصتى متلاشى خواهد شد.

نهایت اگر جامعه، جامعه مذهبى باشد حکومت از آن احکام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غیر مذهبى متمدن باشد، فعالیت‏ها از قانون پیروى خواهد کرد و اگر جامعه غیر مذهبى و متوحش باشد آداب و رسومى را که حکومت فردى و مستبد وضع و تحمیل نموده، یا مراسمى را که در اثر برخورد و کسر و انکسار عقاید گوناگون در جامعه پیدا شده اجرا خواهد کرد.

پس در هر حال انسان در فعالیت‏هاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزیر ندارد و از تعقیب هدف خود از راهى که مناسب آن است و به کار بستن مقرراتى که برنامه کار است هرگز مستغنى نیست.

قرآن مجید نیز این نظر را تأیید نموده مى‏فرماید:

[وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ‏] «8».

براى هر گروهى قبله‏اى است که خدا گرداننده روى آن گروه به آن قبله است؛ پس [درباره قبله، نزاع و کشمکش نکنید و به جاى بحث و گفتگو] به جانب نیکى‏ها و کارهاى خیر پیشى جویید.

اساساً در قرآن، دین به راه و رسم زندگى اطلاق مى‏شود و مؤمن و کافر و حتى کسانى که اصلًا صانع را منکرند بدون دین نیستند؛ زیرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحیه نبوت و وحى باشد، یا از راه وضع و قرارداد بشرى،

اصلًا صورت نمى‏گیرد، خداى متعال در وصف ستمگران که با دین خدایى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند مى‏فرماید:

[الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ‏] «9».

هم آنان که مردم را همواره از راه خدا بازمى‏دارند و مى‏خواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى‏] کج نشان دهند، و ایشان به روز قیامت کافرند.

وجه دلالت آیه این است که «سبیل اللّه» در عرف قرآن دین است و آیه شریفه دلالت دارد بر این که ستمکاران حتى آنان که به خدا معتقد نیستند دین خدا «دین فطرى» را با صفت تحریف اجرا مى‏کنند بنابراین برنامه زندگى که آنان اجرا مى‏کنند دین ایشان است.

 

(برنامه آفرینش بهترین برنامه زندگى)

3- بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگى آن است که آفرینش انسان به سوى آن هدایت کند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد.

هر یک از اجزاى آفرینش را مورد دقت و کنجکاوى قرار دهیم خواهیم دید که در هستى خود هدف و غایتى دارد که از نخستین روز آفرینش خود به سوى آن متوجه است و از مناسب‏ترین و نزدیک‏ترین راهى که به آن هدف منتهى مى‏شود به سوى هدف خود سیر مى‏کند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتى مجهز مى‏باشد که مناسب با هدف خودش و منشأ فعالیت‏هاى گوناگونش مى‏باشد، رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین‏گونه است.

مثلًا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود که در بستر خاک با نوک‏سرسبز خود از شکم دانه سر در مى‏آورد، متوجه پیدایش یک بوته گندم داراى سنبل‏هاى متعدد مى‏باشد و با قوایى که مجهز است اجزاى عنصرى را از زمین و هوا با نسبت ویژه‏اى گرفته، ضمیمه وجود خود ساخته روز به روز بزرگ‏تر و برومندتر مى‏شود و از حالى به حالى و از شکلى به شکلى منتقل مى‏شود تا به شکل بوته کامل داراى سنبل‏هاى متعدد در مى‏آید و در همانجا به سیر خود خاتمه مى‏دهد.

یک درخت گردو را نیز اگر مورد بررسى قرار دهیم، خواهیم دید که آن نیز از نخستین روز پیدایش متوجه هدفى مخصوص به خود مى‏باشد که یک درخت گردوى برومند و نیرومند مى‏باشد و براى رسیدن به آن راه مناسبى را با موجودى تجهیزات خود مى‏پیماید و ملازم روش زندگى خودش بوده هرگز روزى در تعقیب هدف خود مثلًا راه بوته گندم را نمى‏رود، چنان‏که بوته گندم نیز در تعقیب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختیار نمى‏کند.

 

(آفرینش انسان را به سعادت هدایت مى‏کند)

همه انواع آفریده‏ها که جهان مشهود را تشکیل مى‏دهند، محکوم همین قاعده کلیه مى‏باشند و هیچ دلیلى نیست که نوع انسان از این قاعده «هر نوعى هدفى دارد که سعادتش در رسیدن به آن است و راهى مناسب تجهیزات وجودى خود به هدف خود دارد» مستثنى باشد بلکه تجهیزات وجودى انسان بهترین دلیل است بر این‏که انسان نیز مانند سایر انواع آفرینش هدفى دارد که متضمن سعادت اوست و مناسب تجهیزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد.

بنابر آنچه گذشت آفرینش ویژه انسان و هم چنین آفرینش جهان که انسان جزء غیرقابل تفکیک آن مى‏باشد، انسان را به سوى سعادت واقعى‏اش هدایت مى‏کند و مهم‏ترین و ریشه‏دارترین و پا برجاترین مقررات را که به کار بستن آن‏ها سعادت رابراى انسان تضمین مى‏کند به انسان گوشزد مى‏نماید.

خداى متعال در تأیید بحث گذشته مى‏فرماید:

[رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏] «10».

گفت: پروردگار ما کسى است که به هر موجودى، آفرینش [ویژه‏] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وى عطا کرده، سپس هدایت نمود.

و باز مى‏فرماید:

[الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى* وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏] «11».

آن‏که آفرید، پس درست و نیکو گردانید.* و آن‏که اندازه قرار داد و هدایت کرد.

و باز مى‏فرماید:

[وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها* وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها] «12».

و به نفس و آن‏که آن را درست و نیکو نمود،* پس بزه‏کارى و پرهیزکارى‏اش را به او الهام کرد.* بى‏تردید کسى که نفس را [از آلودگى پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.* و کسى که آن را [به آلودگى‏ها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق‏] نومید شد.

و باز مى‏فرماید:

 [فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏] «13».

پس [با توجه به بى‏پایه بودن شرک‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرینش خدا هیچ‏گونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار.

و باز مى‏فرماید:

[إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏] «14».

مسلماً دینِ [واقعى که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است.

دین و روش زندگى پیش خدا تسلیم شدن است- در برابر اراده وى- یعنى در برابر آفرینش وى که انسان را به مقررات خاصى دعوت مى‏کند.

و مى‏فرماید:

[وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ‏] «15».

و هرکه جز اسلام، دینى طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمى‏شود.

محصل آیات فوق و آیات دیگرى که به همین مضمون است، این است که خداى متعال هر یک از آفریده‏هاى خود از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمایى مى‏فرماید و راه واقعى براى انسان در مسیر زندگى همان است که آفرینش ویژه وى به سوى آن‏دعوت مى‏کند و مقرراتى را در زندگى فردى و اجتماعى خود باید به کار بندد که طبیعت یک انسان فطرى به سوى آن‏ها هدایت مى‏کند، نه انسان‏هایى که به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته مى‏باشند.

مقتضاى دین فطرى (طبیعى) این است که تجهیزات وجودى انسان مُلغى‏ نشود و حق هر یک از آن‏ها ادا گردد و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى که در هیکل وى به ودیعه گذارده شده تعدیل شده به هر کدام از آن‏ها تا اندازه‏اى که مزاحم حال دیگران نشود رخصت عمل داده شود.

و بالاخره در فرد انسان عقل حکومت کند، نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعى جامعه حکومت نماید نه هوا و هوس یک فرد تواناى مستبد و نه خواسته اکثریت افراد اگر چه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.

از بحث بالا نتیجه‏گیرى مى‏شود که زمان حکم در تشریع به دست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید؛ زیرا چنان‏که روشن شد، تنها مقررات و قوانینى در صراط زندگى به درد انسان مى‏خورد که از راه آفرینش براى او تعیین شده باشد، یعنى علل و عوامل بیرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا کنند، یعنى خدا آن را خواسته باشد؛ زیرا مراد از این‏که خدا چیزى را مى‏خواهد این است که علل و شرایط انجام یافتن آن را به وجود آورده است، نهایت این‏که گاهى علل و شرایط طورى است که پیدایش جبرى چیزى را ایجاب مى‏کند، مانند حوادث طبیعى روزانه و در این صورت اراده را اراده تکوینى مى‏گویند و گاهى طورى است که اقتضا مى‏کند انسان عمل را از راه اختیار و آزادانه انجام دهد مانند خوردن و نوشیدن و در این صورت اراده را اراده تشریعى مى‏گویند، خداى متعال در چندین جا از کلام خود مى‏فرماید:

 [إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ‏]* «16».

فرمان و حکم فقط به دست خداست.

 

قرآن مجید دربردارنده برنامه زندگى‏

پس از روشن شدن این مقدمات باید دانست که قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه‏گانه، یعنى با قطع نظر به این‏که انسان در زندگى خود هدفى دارد که باید در راه به دست آوردن آن در طول زندگى تلاش و کوشش نماید و این فعالیت بدون برنامه نتیجه‏بخش نخواهد بود، ولى این برنامه را باید از کتاب فطرت و آفرینش و تعلیم الهى فرا گرفت.

قرآن مجید با توجه به این مقدمات، شالوده برنامه زندگى انسان را به این نحو تعیین کرده است:

اساس برنامه خود را خداشناسى قرار داد و اعتقاد به یگانگى خدا را اولین اساس دین شناخت و پس از شناساندن خدا، معادشناسى- اعتقاد به روز رستاخیز که در آن پاداش و کیفر کردار نیک و بد انسان داده خواهد شد- را از آن نتیجه گرفت و اصل دیگر قرارداد و پس از آن پیغمبرشناسى را از معادشناسى نتیجه گرفت؛ زیرا پاداش اعمال نیک و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصیت و نیک و بد از راه وحى و نبوت صورت نمى‏بندد و آن را نیز اصل دیگر قرار داده سه اصل نامبرده:

اعتقاد به یگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دین اسلام شمرد.

پس از آن در مرتبه تالى اصول اخلاق پسندیده و صفات حسنه مناسب اصول‏سه‏گانه را که یک انسان واقع‏بین با ایمان باید واجد آن‏ها و متصف به آن‏ها باشد بیان نمود و پس از آن قوانین عملى که در حقیقت حافظ سعادت حقیقى و زاینده و پرورش دهنده اخلاق پسندیده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه اصول اولیه مى‏باشند تأسیس و بیان داشت.

زیرا هرگز قابل قبول نیست کسى که در مسائل جنسى یا در دزدى و خیانت واختلاس مال و برداشتن کلاه مردم هیچ‏گونه بند و بارى ندارد، صفت عفت نفس داشته باشد، یا کسى که شیفته جمع‏آورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نمى‏دهد با صفت سخاوت متصف شود، یا کسى که به عبادت خدا نمى‏پردازد و هفته و ماه به یاد خدا نمى‏افتد واجد ایمان به خدا و روز رستاخیز و داراى سمت بندگى باشد.

پس اخلاق پسندیده همیشه با یک رشته اعمال و افعال مناسب زنده مى‏ماند، چنان‏که اخلاق پسندیده نسبت به اعتقادات اصلى همین حال را دارند، مثلًا کسى که کبر و غرور و خودبینى و خودپسندى دارد، اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نباید از وى توقع داشت و کسى که یک عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهمیده است، ایمانى به روز رستاخیز و قیامت نخواهد داشت.

خداى متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه با عمل مى‏فرماید:

[إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ‏] «17».

حقایق پاک [چون عقاید و اندیشه‏هاى صحیح‏] به سوى او بالا مى‏رود و عمل شایسته آن را بالا مى‏برد.

اعتقاد پاک به سوى خدا صعود مى‏کند و عمل صالح بلندش مى‏کند یعنى درصعود اعتقاد کمک مى‏کند.

و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل مى‏فرماید:

[ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ‏] «18».

آن گاه بدترین سرانجام، سرانجام کسانى بود که مرتکب زشتى شدند به سبب این‏که آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آن‏ها را به مسخره مى‏گرفتند.

 

(ریشه‏هاى اصلى اسلام از دیدگاه قرآن)

خلاصه این‏که ریشه‏هاى اصلى اسلام از دیدگاه قرآن مجید عبارت‏اند از:

1- اصول عقاید اسلامى، که نوعى از اصول سه گانه دین است: توحید، نبوت، معاد و نوعى عقاید متفرع بر آن‏ها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائکه و عرش و کرسى و خلقت آسمان و زمین و نظائر آن‏ها.

2- اخلاق پسندیده.

3- احکام شرعى و قوانین عملى، که قرآن کریم کلیات آن‏ها را بیان فرموده و تفاصیل و جزئیات آن‏ها را به بیان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله واگذار نموده است و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز به موجب حدیث ثقلین که همه فِرَق اسلامى به نحو تواتر نقل نموده‏اند، بیان اهل بیت خود را قائم مقام و جایگزین بیان خود قرار داده است.

با توجه به این مسائل لزوم مسائل بخش قبل- یعنى وجوب فراگیرى قرائت قرآن و فهم مفاهیم آیات بلند و آسمانى این کتاب و به اجرا گذاشتن آن- در همه شؤون زندگى بیشتر روشن مى‏گردد.

خلاصه این‏که سعادت و سلامت و رشد و کمال و خیر دنیا و آخرت در اتصال به‏قرآن مفهوم دارد؛ جداى از قرآن و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که مبین قرآنند هیچ برنامه مثبتى در زندگى مفهوم نداشته و محال است انسان بدون چنگ زدن به این ریسمان الهى به سعادت واقعى برسد و مزه شیرین بندگى حضرت حق را درک کند.

اى خداى بزرگ! اى آن‏که جز سعادت و کمال انسان چیزى براى انسان نمى‏خواهى در مرحله اول عرفان نسبت به قرآن و در مرحله بعد توفیق عمل به تمام مبانى قرآن به تمام بندگان عنایت کن که محصول این عنایت عشق پرقیمت عبد به تو و علاقه او به لقاى تو خواهد بود.

من نمى‏گویم که عاقل باش یا دیوانه باش‏

 

گر به جانان آشنایى از جهان بیگانه باش‏

گر سر مقصود دارى مو به مو جوینده شو

 

ور وصال گنج خواهى سر به سر ویرانه باش‏

گر زتیر غمزه خونت ریخت ساقى دم مزن‏

 

ور به جاى باده زهرت داد در شکرانه باش‏

چون قدح از دست مستان‏مى‏خورى مستانه‏خور

 

چون قدم در خیل مردان مى‏زنى مردانه باش‏

یا مسلمان باش یا کافر دو رنگى تا به کى‏

 

یا مقیم کعبه شو یا ساکن بتخانه باش‏ «19»

     

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1) الاقبائل: 467.

(2)- مزمل (73): 20.

(3)- حشر (59): 21.

(4)- محمد (47): 24.

(5)- اسرا (17): 9.

(6)- اعراف (7): 8.

(7)- اعراف (7): 9.

(8)- بقره (2): 148.

(9)- اعراف (7): 45.

(10)- طه (20): 50.

(11)- اعلى (87): 2- 3.

(12)- شمس (91): 7- 10.

(13)- روم (30): 30.

(14)- آل عمران (3): 19.

(15)- آل عمران (3): 85.

(16)- انعام (6): 57؛ یوسف (12): 40 و 67.

(17)- فاطر (35): 10.

(18)- روم (30): 10.

(19)- فروغى بسطامى.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:16 عصر )
»» ارزش و جایگاه مساجد

از اضافه شدن کلمه‏ى مساجد به الله استفاده مى‏شود که مساجد از حرمت و قداست ویژه‏اى برخوردار است، که دیگر اماکن در همه روى زمین از چنین قداست و حرمتى برخوردار نیست.

مساجد در طول تاریخ به این خاطر بنا شده که توده مردم در آن به فراگیرى حقایق و مسایل دین مشغول شوند، و سپس بر اساس معرفت و بینائى به عبادت بپردازند.

مساجد در حقیقت مراکز شرک‏زدائى، تحقق توحید در قلوب، تعلیم حقایق، تربیت مردم، آراسته شدن انسان‏ها به کمالات و ارزش‏ها، و سکوى پرواز روح به مقام ملکوت و نقطه قرب، و محل به دست آوردن خیر دنیا و آخرت، و رسیدن به سعادت و خوشبختى همه جانبه است.

مساجد محل اجتماع مؤمنان، و جایگاه عابدان و پاکان، و کلاس بحث و مباحثه در مسائل الهى و انسانى، و فضاى زیارت اهل ایمان با یکدیگر، و جاى خبر شدن از مشکلات مردم، و گره‏گشائى از کار آنان است.

مساجد با نیت پاک، و پول پاک و کوشش پاک بنا شده، سپس وقف حضرت حق گشته تا خداخواهان و خداجویان در آن حضور پیدا کنند و از مسیر آن خود را به رضایت و جنت حق برسانند.

عارف معارف الهیه مرحوم ملکى تبریزى مى‏گوید:

و لازم است هنگامى که آهنگ مسجد مى‏نمائى و قصد احرام حضور خانه خدا مى‏کنى، به اندازه توانائى‏ات در شناخت آداب حضور کوشا باشى، زیرا هر چه معرفت بیشتر باشد عمل با ارزش‏تر است، و مراعات ادب سبب تقرب عبد به خدا مى‏شود، و کسى که آداب حضور را رعایت کند، این عمل سبب قرب رو به خدا مى‏شود و قرب سبب قبولى اعمال مى‏گردد، بلکه نفس قبولى و منظور و هدف قبولى اعمال نهایت آرزوهاى هر آرزومندى است.

و بجاست که براى شناخت آداب حضور حضرت ذوالجلال آداب حضور سلاطین و حکّام را میزان قرار دهى، و به این معنا توجه کنى چنان که عظمت‏این سلاطین با عظمت ذات اقدس حق قابل مقایسه نیست، هم‏چنین نسبت رعایت ادب حضور در محضر پروردگار هم با رعایت ادب حضور سلاطین و حکام قابل مقایسه نیست، و با توجه به این امر است که مى‏یابى نه تو و نه احدى قدرت مراعات حق ادب حضور پروردگار را ندارد.

پس از این که این حقیقت را دانستى، پس نیک بنگر که در حضور پروردگار رفتارت چگونه است؟ و تقصیر و قصور خود را همیشه در نظر داشته باش که همین امر تو را به باب کرم حضرت حق رهنمون شود، آرى با کمال تضرع و زارى توفیق دعایت آداب حضورش را از او بخواه، و زبان حالت مترنم به این آیه شریفه باشد:

أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ: «1»

آیا «جز خدا» کسى هست که وقتى مضطر و درمانده او را بخواند جواب گوید و گرفتارى‏اش را برطرف سازد؟ در این هنگام است که درهاى پذیرش به رؤیت گشوده مى‏شود و آن که نجات دهنده هر درمانده‏اى است دعاى تو را مستجاب مى‏کند.

در این مورد از حضرت صادق (ع) روایتى به این مضمون در کتاب مصباح الشریعه نقل شده است:

هر گاه به درب مسجدى رسیدى، پس بدان که تو آهنگ سلطانى بزرگ و پادشاهى عظیم نموده‏اى که بر بساطش جز پاکیزه شدگان دیگرى پاى ننهد، و براى مجالست او جز صدیقان و راست‏کرداران را رخصت ندهند.

و آنگاه که بر بساط او قدم نهى بدان که اگر اندک غفلتى از تو سر زند در خطرى عظیم و پرتگاهى سهمگین قرار گرفته‏اى و بدان که او قادر است که به هر گونه‏اى که بخواهد با تو با فضل و عدلش معامله کند، پس اگر بر تو لطف‏

فرمود و با فضل و رحمتش با تو معامله نمود، طاعت اندک تو را مى‏پذیرد و در برابر آن مزد و پاداش بسیار نصیب تو مى‏نماید، و اگر بخواهد با عدلش با تو معامله کند ترا از درگاهش مى‏راند و طاعتت را هر چند زیاد باشد به چاه مردودى خواهد افکند و او آنچه را بخواهد انجام مى‏دهد.

بنابراین، در پیشگاه او به عجز و تقصیر و فقر خود اعتراف کن، چرا که تو قصد عبادت و انس با او نموده‏اى، و اسرارت را بر او عرضه نما و آگاه باش که او پنهان و آشکار همه مخلوقات را مى‏داند، و هیچ ذره‏اى بر او پوشیده نیست.

در حضور او هم‏چون فقیرترین و بى‏چیزترین بندگانش باش و قلبت را از هر آنچه که تو را از او غافل کند و به خود مشغول نماید و حجاب میان تو و او گردد خالى کن، چرا که او جز پاکیزه‏ترین و خالص‏ترین دلها را نپذیرد، و نیک بنگر که از کدامین دفتر نامت خارج مى‏شود!

پس اگر حلاوت مناجات با او را چشیدى و از گفتگوى با او احساس لذت نمودى، و از جام رحمت و کراماتش چشیدى این نشانه حسن اقبال او بر تو و اجابت دعوتت از سوى اوست، و بدان که تو براى خدمت او شایسته‏اى، بر این اساس وارد مسجد شو که صاحب مسجد به تو اذن و امان داده است، و اگر غیر این بود، پس مانند درمانده‏اى که همه درب‏ها به رویش بسته شده و هیچ کارى از او ساخته نیست از ورود به مسجد خوددارى کن و کنار مسجد به ایست و بدان که هر گاه او بداند که تو به حقیقت به او پناهنده شده‏اى به چشم رأفت و رحمت و عطوفت به تو نظر خواهد کرد و تو را به انجام آنچه مورد رضاى اوست موفق خواهد نمود، چرا که او کریم و بزرگوار است و کرم و بزرگوارى را نسبت به بندگانى که درمانده و مضطر در پیشگاه او ایستاده‏اند و چشم طلب به باب لطف او دوخته‏اند دوست دارد.

و هر گاه این آداب مراقبت را براى باب مسجدى شنیدى و ادب عبادات و وظایف عبودیت و بندگى و طاعات را دانستى، آنچه در اخبار و روایات در بیان پاداش و جزاء اعمال وارد شده براى تو عظیم و بزرگ جلوه نمى‏کند و خواهى دانست که آن فضایل براى کسانى است که اعمالشان آن گونه باشد نه براى مثل من و تو که در غفلت بسر میبریم و در زمره‏ى بى‏خبران هستیم.

البته به این نکته توجه داشته باش که اگر تو از انجام این امور و تأدب به این آداب کسل باشى سزاوار است که آن را ترک نکنى، بلکه هر اندازه برایت میسر است انجام بده و از این که نتوانستى آداب لازم را بطور کامل تحقق دهى شرمسار باش و کنار درب مسجد با خواندن آیه‏ أَمَّنْ یُجِیبُ‏ به نحو اجمال هم که شده اصلاح حال خود را از حضرت ذوالجلال بخواه و چنانچه بر این امر اندک هم مراقبت نمائى خیر بسیارى در آن خواهى یافت. «2»

 

جایگاه مساجد در روایات‏

«عن ابى‏ذر قلت یا رسول الله کیف تعمر مساجد الله؟ قال: لا ترفع فیها الاصوات و لا یخاض فیها الباطل، و لا یشتر فیها و لا یباع و اترک اللغو مادمت فیها فان لم تفعل فلا تلومن یوم القیامة الا نفسک:» «3»

ابوذر مى‏گوید به رسول خدا گفتم: مساجد چگونه آباد مى‏شود؟ حضرت فرمود: صداها در آن بلند نگردد، و در آن به امور باطل فرو نروند، و خرید و فروش در آن مکان مقدس صورت نگیرد، و تا در آن هستى از کار بیهوده و عبث بپرهیز، و اگر در مساجد اینگونه رفتار نکنى جز خود را در قیامت سرزنش مکن.

حضرت باقر (ع) فرمود:

«من بنى مسجداً کمفحص قطاة بنى الله له بیتا فى الجنة:» «4»

کسى که به اندازه لانه مرغ سنگ‏خوار مسجدى بنا کند، خداوند براى او در بهشت خانه‏اى بنا نماید.

از امیرمؤمنان روایت شده:

«و من اراد دخول المسجد فلیدخل على سکون و وقار فان المساجد بیوت الله و احب البقاع الیه ...:» «5»

کسى که مى‏خواهد وارد مسجد شود باید با آرامش و وقار وارد گردد، زیرا مساجد خانه‏هاى خداست و محبوب‏ترین سرزمین‏ها نزد او.

و نیز آن حضرت پیوسته مى‏فرمود:

«من اختلف الى المساجد اصاب احدى الثمان: اخا مستفاداً فى الله عزوجل، او علماً مستطرفاً، او آیة محکمة، او رحمة منتظرة، او کلمة ترده عن ردى، او یسمع کلمة تدله على هدى، او یترک ذنبا خشیة او حیاء:» «6»

کسى که رفت و آمد به مساجد داشته باشد به یکى از هشت حقیقت مى‏رسد: برادرى دینى در راه خدا که از او بهره و فایده نصیبش گردد، یا دانشى جدید به او رسد، یا آیتى استوار به دست آورد، یا رحمتى که به آن امید بود دریافت نماید، یا سخنى که او را از ضلالت باز دارد یاد گیرد، یا کلمه‏اى بشنود که وى را به هدایت رهنمون گردد، یا گناهى را به سبب خشیت از عظمت حق یا بخاطر شرمسارى ترک کند.

حضرت صادق (ع) فرمود:

«علیکم بایتان المساجد فانها بیوت الله فى الارض و من اتاها متطهراً طهره الله من ذنوبه و کتب من زواره فاکثروا فیها من الصلاة و الدعاء:» «7»

شما را به رفتن به مساجد سفارش مى‏کنم زیرا مساجد خانه‏هاى خدا در زمین است، کسى که با طهارت به مساجد بیاید خدا او را از گناهانش پاک مى‏کند و وى را از زائرانش مى‏نویسد، در مساجد زیاد نماز و دعا به جاى آورید.

رسول حق مى‏فرماید:

«من مشى الى مسجد یطلب فیه الجماعة کان له بکل خطوة سبعون الف حسنة:» «8»

کسى که بخاطر شرکت در جماعت به سوى مسجد قدم بردارد، براى او معادل هر قدمى هفتاد هزار حسنه است.

امام ششم فرمود:

«من بنى مسجداً بنى الله له بیتا فى الجنة:» «9»

کسى که مسجدى بسازد خداوند براى او خانه‏اى در بهشت بنا کند.

رسول اسلام به ابوذر فرمود:

«ان الله تعالى یعطیک مادمت جالساً فى المسجد بکل نفس تنفست درجة فى الجنة و تصلى علیک الملائکة و تکتب بکل نفس تنفست فیه عشر حسنات و تمحى عنک عشر سیئات:» «10»

خداوند تا زمانى که در مسجد نشسته‏اى به هر نفسى که مى‏زنى درجه‏اى در بهشت به تو عنایت مى‏کند، و ملائکه بر تو درود مى‏فرستند، و به هر نفسى که در آن مى‏کشى ده حسنه به تو عطا مى‏کند و ده سیئه از تو مى‏زداید.

حضرت صادق (ع) فرمود:

«ثلاثة یشکون الى الله عزوجل: مسجد خراب لا یصلى فیه اهله، و عالم بین جهال، و مصحف معلق قد وقع علیه غبار لا یقرء فیه» «11»

سه چیز در قیامت به خدا شکایت مى‏کنند: مسجد غیر آبادى که اهلش در آن نماز نمى‏خوانند، و عالمى که میان نادانان است و از او بهره نمى‏گیرند، قرآن آویخته شده‏اى که غبار بر آن نشسته و آن را نمى‏خوانند.

از رسول خدا وایت شده:

«احب البلاد الى الله تعالى مساجدها و ابغض البلاد الى الله اسواقها:» «12»

بهترین سرزمین‏ها نزد خداى تعالى مساجد، و مبغوض‏ترین آنها بازارها هستند.

در توضیح این روایت باید گفت: مسجد مکانى است که براى یاد خدا و توجه به او و انجام عبادت خالصانه بنا شده، یا جائى که غافل وقتى در آن وارد مى‏شود به ذکر خدا و عبادت مشغول مى‏شود، و بازار محلى است که اکثر دل‏ها در آن بخاطر کشش‏هاى پرقدرت مادیت و جاذبه‏هاى ظاهرى از یاد خدا دچار غفلت مى‏گردد و از اندیشه پاک و صحیح اعراض مى‏نمایند.

به این خاطر مساجد شریف‏ترین مکان و بازارها پست‏ترین محل است.

رسول خدا فرمود:

«من خرج من بیته الى المسجد کتب له کاتبه بکل خطوة یخطوها عشر حسنات، و القاعد فى المسجد ینتظر الصلاة کالقانت و یکتب من المصلین حتى یرجع الى بیته:» «13»

کسى که به قصد رفتن به مسجد از خانه‏اش بیرون رود، نویسنده عمل او به هر قدمى که برمى‏دارد ده حسنه براى او مى‏نویسد، آن که در مسجد به انتظار نماز نشسته مانند شخص عبادت کننده است، و از نماز گذاران نوشته مى‏شود تا به خانه‏اش بازگردد.

 

ستمکارترین مردم‏

با توجه به جایگاه مسجد و عظمت آن و انتسابش به پروردگار مهربان، و این که مرکزى براى هدایت انسان‏ها، و تعلیم علوم دینى و محلى براى تربیت مردم و تزکیه نفوس آنان است، و جائى است که مؤمنان از برکت آن به شناخت و زیارت یکدیگر نایل مى‏شوند و گره از مشکلات هم مى‏گشایند، و غبار رنج و ناراحتى از چهره یکدیگر مى‏زدایند، یقیناً کسى که بر اساس هوا و هوس و طغیان غرائز حیوانى و حسدورزى نسبت به حقایق و اهل ایمان، و به سبب دشمنى و کینه از این که مردم در آن مکان‏هاى مقدس به یاد خدا مشغول شوند و به زبان و قلب ذکر حق گویند و به جوارح و جوانح به عبادت خالصانه بپردازند، و به تعلیم و تعلم مسائل الهى بنشینند، و نفوس خود را از آلودگى‏ها تزکیه نمایند، جلوگیرى نماید و عاشقان حق و حقیقت را از ورود به آن مراکز الهى منع کند و به این صورت دست به تخریب معنوى آن دراز کند، یا بناى ظاهر آن را ویران نماید از همه ستمکارتر و ظالم‏تر است.

بى‏شک چنین ظلمى که از طرفى ظلم به حق خداست و از جانب دیگر ستم به بندگان الهى است، گناهى بسیار بزرگ و یقیناً موجب خوارى در دنیا و عذاب عظیم در آخرت براى ستم کننده است.

به راستى بسیار شگفت‏آور و تعجب‏آمیز است که گروهى از مردم با تکیه بر خردورزى و استدلال، و اندیشه و تفکر حقیقت را مى‏پذیرند، و حق را به جان و دل قبول مى‏کنند، و به آئین راستین الهى آراسته مى‏شوند، آنگاه با هزینه خود به نحوى عاشقانه و خالصانه بنائى را بنام مسجد بنا مى‏کنند تا در آن گرد هم آیند و زبان و دل غرق یاد خدا کنند، و به قرائت آیات الهى و فهم آن اقدام نمایند، و همه وجود خویش را در فضاى عبادت و بندگى بیاورند، و باطن از شوائب شرک تصفیه نمایند، و تبدیل به مردمى با تربیت و با وقار و منبعى از معرفت و کرامت و منفعت گردند، و چراغ درستى و سلامت و صفا و صمیمیت، و شرف و حقیقت را در جامعه روشن کنند، و فضائى از امنیت به وجود آورند ولى گروهى دیگر با این مکان‏ها و با چنین مردمى به جنگ و ستیز برخیزند و درب مساجد را به روى آنان ببندند، و جمع ایشان را پریشان و پراکنده کنند، و حق مساجد را که حق خداست و حق عبادت و بندگى را که حق انسان‏هاست پایمال نمایند و از این طریق به خود و ناموس خود و به دیگران خسارت‏هاى غیر قابل جبران بزنند!!

به حق باید گفت اینان در میان ستم‏کاران جهان از همه ستمکارتر و در جمع ظالمان تاریخ از همه ظالم‏ترند، و قطعاً مستحق خوارى در دنیا و عذاب عظیم در آخرت‏اند، و باید گفت چنین طایفه‏اى یقیناً حزب شیطان و از گروه ابلیس و بدترین مردم‏اند.

امیرمؤمنان درباره‏ى چنین گروهى مى‏فرماید:

«اتَّخَذُوا الشَّیْطَانَ لِاءَمْرِهِمْ مِلَاکا وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ اءَشْرَاکا، فَباضَ وَ فَرَّخَ فِى صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِى حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِاءَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِاءَلْسِنَتِهِمْ فَرَکِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِکَهُ الشَّیْطَانُ فِى سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ.» «14»

شیطان را ملاک و پشتوانه زندگى خود گرفتند، او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد، در درونشان لانه گرفت، و در دامنشان رشد یافت، دیدنشان با دیده شیطان و زبانشان در گفتن زبان شیطان شد، بر مرکب لغزش‏ها سوارشان کرد، و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد، کارشان کار کسى است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده و با زبان او به یاوه‏سرائى پرداخته است.

باید به این نکته مهم توجه داشت که «ظاهر آیه شریفه را نمى‏توان ناظر به واقعه مخصوصى دانست، و هیچ قرینه‏اى براى چنین تطبیقى در میان نیست، این آیه بیان حقیقتى است کلى و شامل حوادث گذشته مانند خرابى‏هاى بیت‏المقدس و زمان نزول آیه مانند منع مشرکین از ورود مسلمین به مسجدالحرام در واقعه حدیبیه و آینده مانند خرابى‏هاى صلیبى‏ها و قرامطه از مساجد، و هم‏چنین بى‏رونق شدن معابد و مساجد امروز که همه نتیجه و آثار شوم اختلاف و تضاد منتسبین به ادیان است که معابد و مساجد را سنگرى براى انشاء و ابراز اختلافات و تأمین هواها و منافع خود ساخته‏اند.

سبب مهم بى‏رونقى مساجد و معابد و رمیدگى مردم از آئین، در آوردن آئین خدا و دعوت پیامبران به صورت اندیشه‏هاى بى‏پایه و آرزوهاى غیر برهانى و نفى و اثبات‏ها و تضادها مى‏باشد، یهود و نصارى نخست در برابر هم صف‏آرائى کردند و آئین و معابد یکدیگر را بى‏پایه و ناحق شمردند، آنگاه هر دو دست در دست هم داده در برابر آئین اسلام و دعوت آن هم‏صف و هم‏صدا شدند.

نتیجه این شد که در اثر پیشرفت دانش و بالا آمدن سطح عقول از مطالب محدود و خودساخته طرفداران ادیان و تناقض‏گوئى و تحمیل آنان، بیشتر مردم از دین رمیدند و دست از هر آئینى برداشتند، تا آنجا که در برابر همه ادیان صف فشرده‏اى تشکیل دادند.» «15»

راستى ظالمانه‏ترین عمل نسبت به دین از طرف طرفداران جاهل ادیان، و دشمنان عنود و کفرپیشه این بود که یا با ایجاد ارعاب و ساختن جوّ وحشت و ترس، و به میدان آمدن اسلحه مردم را از ورود به مساجد منع کردند و در برابر یاد خدا در مساجد و عبادت عابدان ایستادند، یا با آمیختن خرافات در اصول و فروع دین، و تحمیل هواهاى نفس، بر معارف و مسائل دینى قلوب نسل‏هاى روشن ضمیر و درس خوانده و بیدار شده را نسبت به مساجد بى‏میل و زمینه خرابى آن خانه‏هاى خدا را از نظر معنوى فراهم، و گاهى چنان بلاى هولناکى بر سر معابد آوردند که جز اندکى از کار افتاده و بى‏خاصیت در آن مکان‏ها شرکت نمى‏کنند.

«مگر جز این است که غرائز و قواى حیوانى در آدمى منشأ هر ستم وتجاوز است؟

و تنها محیطى که این غرائز را محدود و وجدان حق‏جوئى و عدالت‏خواهى را بیدار و فعال مى‏گرداند همان محیطهائى است که به نام خدا و حق و عدل برپا گشته و بنام مسجد که محل سجده براى خدا و اخضاع سرکشى‏هاست نامیده شده است، اگر خودبینى و امتیازجوئى آدمى و صورت‏ها و اندیشه‏هاى ناشى از آن در حریم مساجد راه یافت صورت و معناى خدائى مساجد را ویران مى‏کند و ظاهر آن را از رونق مى‏اندازد.

چون مساجد ویران گردید بند و حدى براى سرکشى غرائز نمى‏ماند و جلوى هر ستمى بازمى‏گردد.

پس آنان که دیگران را از مساجد ممنوع و به خود محدود مى‏سازند و نور فطرت خدائى را خاموش و نام غیر خدا را بلند مى‏کنند از هر ظالمى ظالم‏ترند.

 

همه جا وجه خداست.

این هشدارى حکیمانه به اهل دین و ثابت قدمان در مسیر الهى، و آراستگان به ایمان استوار و یقین عارفانه است که اگر ستم‏کارترین ستمکاران به هر شکل و صورتى شما را از دخول در مساجد، و یاد خدا و عبادت و بندگى در آن مکان‏هاى مقدس بازداشتند، و درب این پایگاه‏هاى الهى را به روى شما بستند، و یا به تخریب ساختمان و ظاهر آن اقدام نمودند، نباید شما از سلوک صحیح خود دست برداشته و از یاد حضرت حق غافل شده، و از انجام عبادات و فرائض الهیه باز بمانید که همه جا نقطه طلوع نور خداست و همه جا به عنوان عام مسجد و محل و عبادت است.

از رسول بزرگوار اسلام روایت شده:

«جعلت لى الارض مسجداً و ترابها طهوراً:» «16»

همه روى زمین را براى من مسجد قرار داده‏اند، و خاک زمین براى من عامل طهارت است.

به هر جا به سوى خدا رو کنید همانجا وجه خداست، و احدى نمى‏تواند شما را از توجه به خدا و عبادت او با توسعه داشتن این حقیقت منع کند.

براى ذات حضرت احدیت جهت خاصى وجود ندارد، او خالق جهات است و خود جهتى ندارد، پس به هر کجا براى یاد او و براى بندگى او رو کنید به خدا روى آورده‏اید.

گروهى از فقهاى بزرگ آیه شریفه را در مسئله نماز تطبیق بر نماز مستحب و نماز خوف و نماز کسى که در شب بسیار تاریک یا در بیابان از یافتن قبله عاجز است نموده‏اند، و روایاتى هم در این زمینه در کتاب‏هاى مهم روائى نقل شده است.

در هر صورت «آنان که مساجد و نام خدا را از دیگران ممنوع و به خود محدود ساخته‏اند مانند مردمى هستند که در عمق دره‏اى همى روز و شب مى‏گذرانند و پا از آن فراتر نمى‏نهند، و چون همواره تابش و واتاب خورشید عالمتاب را بر دیوارها و محل خود دیده‏اند مى‏پندارند که همواره آفتاب بر آنان مى‏تابد و تنها نور خورشید ویژه آنان است با آن که همه جا محل تابش و واتاب نور خداست و قدرت تصرف و مالکیتش درخور دو بزرگ جهان و سراسر آن هویداست، چون متصرف در همه است پس توجیه کننده و پدید آورنده جهات است و خود جهتى ندارد، چون جهتى ندارد هر کسى هر گاه در هر جهتى که هست و روى دل به هر چه جز او دارد از آن روى گرداند به او روى آورده است.

داستانى که به نام قهوه‏خانه سورات یکى از نویسندگان آورده این محدودیت نظر اهل مذاهب را مى‏نمایاند.

گویند قهوه‏خانه سورات در یکى از بنادر اقیانوس هند بوده و اهل مذاهب و ملل مختلف همیشه در آن رفت و آمد داشتند و گرد هم مى‏نشستند و به بحث مى‏پرداختند شبى در آنجا دانشمند متحیر ایرانى، غلام بت‏پرست، برهمائى، یهودى، کشیش کاتولیک، پرتستانت، مسلمان سنى، شیعه، و اسماعیلى که گرد هم‏جمع بودند به جدال برخاسته و هر یک مى‏کوشید تا خدا و حقیقت را محدود به آئین و پیمبران و رهبران خود کند، تا آن که حکیم چینى را به حکمیت خواستند، او گفت: مثل متحیر در وجود خدا مانند کسى است که مى‏خواست حقیقت نور آفتاب را بشناسد، آن قدر در آن چشم دوخت تا کور شد پس از آن گمان مى‏کرد که آفتابى وجود ندارد، و هر یک از شما مانند مردمى هستید که در جزائر دور افتاده و دره‏هاى اطراف زمین به سر میبرند و از آنجا هیچ بیرون نرفته‏اند از این رو چنین مى‏پندارند که آفتاب تنها بر کوه و سرزمین آنان مى‏تابد و فقط از همانجا غروب مى‏کند، با آن که پرتو آفتاب نه محدود به یک گوشه از زمین و نه سراسر زمین است، بلکه بر سیارات دیگر هم مى‏تابد، و هر جا مشرق و مغربى باشد و هر چه خود را در معرض تابش خورشید گرداند و روى به آن آرد محل و مورد تابش آن است «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ.» «17»

بس که هست از همه رو و زهمه سو راه به تو

به تو برگردد اگر راهروى برگردد

خدا واسع است یعنى در فرمانروائى و علم، و حکمت و قدرت و تدبیر و همه صفاتش که بى‏نهایت است واسع است، یعنى با همه صفاتش نسبت به کل شیئ فراگیر است.

وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ. «18»

وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ‏ءٍ. «19»

وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ. «20»

اللَّهَ واسِعٌ عَلِیمٌ. «21»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- نمل، 62.

(2)- اسرار الصلاة 167.

(3)- بحار، ج 77، ص 58.

(4)- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 62.

(5)- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 63.

(6)- من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 62.

7)- بحار، ج 83، ص 384.

(8)- بحار، ج 76، ص 336.

(9)- وسائل، ج 3، ص 485.

(10)- بحار، ج 85، ص‏

(11)- بحار، ج 83، ص 385.

(12)- تفسیر کبیر، ج 4، ص 13.

(13)- تفسیر کبیر، ج 4، ص 16.

(14)- نهج‏البلاغه، خطبه 7.

(15)- پرتوى از قرآن، ج 1، ص 274.

(16)- صافى، ج 1، ص 182.

(17)- پرتوى از قرآن، ج 1، ص 276.

(18)- بقره، 255.

(19)- انعام، 80.

(20)- اعراف، 156.

(21)- بقره، 115.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:15 عصر )
»» انحراف در اعتقاد به عظمت‏ حق

الهى! کدام ستم بالاتر از این است که حق روشن و عظمت معلوم را که چون خورشید وسط روز از افق اسما و صفاتت طلوع دارد منکر شویم، و از شگفتى‏ها و عجایب مخلوقاتت که هر یک در جاى خود نشانگر عظمت و بزرگى تو هستند، غفلت ورزیم!

الهى! کدام ظلم بالاتر از این که به جاى فرمان بردن از احکام ودستورهایت که دل را مستعد پذیرش انوارت مى‏نماید، به گردونه معاصى و ناپاکى‏ها و آلودگى‏ها درافتیم و به دریاى پرطوفان شهوات غرق گشته و از صعود به مقام قرب و وصل بازمانیم!

الهى! آنان که محجوب از عظمت تو هستند، بالاترین جرم و گناهشان این است که عقل عنایت شده تو را تعطیل کرده و به دامن جهل و جهالت توسّل جسته‏اند.

محبوبا! آنان که محجوب از تماشاى تو هستند، به مرض کبر و خودخواهى و غرور و عُجب دچارند.

الهى! ملحدان نسبت به عظمت تو، در کمال بى شرمى و بى حیایى، خود را میزان سنجش واقعیت‏ها گرفته و آنچه را با خودشان مطابق و همگون نمى‏بینندانکار مى‏کنند.

اى معشوق عاشقان! چه پست‏اند آن بدبخت‏هاى تیره‏روزى که به جاى فرستادگان و سفیران پاک و آگاه تو، بى‏خبران مغرور را به معلّمى انتخاب کرده و تمام مایه‏هاى سعادت خویش را فداى آنان مى‏کنند، در صورتى که تاریخ نشان داده در برابر این فداکارى احمقانه چیزى نصیب آنان نشده است.

پروردگارا! اى اول و آخر، و اى ظاهر و باطن، و اى علیم و خبیر، الحاد ملحدان داغ ننگى است که شیاطین جنّى و انسى بر پیشانى هویّت آنان زده‏اند، تا از انسانیّت و حقیقت و کرامت و فضیلت دور بمانند و تبدیل به جرثومه فساد گشته و منبع پستى و رذالت گردند.

وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى‏ فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی أَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» «1»

و نیکوترین نام‏ها [به لحاظ معانى‏] ویژه خداست، پس او را با آن نام‏ها بخوانید؛ و آنان که در نام‏هاى خدا به انحراف مى‏گرایند [و او را با نام‏هایى که نشان دهنده کاستى و نقص است، مى‏خوانند] رها کنید؛ آنان به زودى به همان اعمالى که همواره انجام مى‏دادند، جزا داده مى‏شوند.

توجه به اسماى حسنى‏ علماً و عملًا، آدمى را از دچار شدن به مکتب‏هاى انحرافى و شیاطین خطرناک حفظ نموده و ضامن تحقّق سعادت دنیا و آخرت است.

در روایات بسیار مهمّ از امامان معصوم: آمده که:

«به خدا قسم، اسماى حسناى خدا ماییم.» «2»

آرى، توسّل به علوم و معارف اهل بیت و بهره‏گیرى از قواعد تربیتى آن بزرگواران انسان را از الحاد و انحراف و میل به باطل و باطل شدن بازداشته و راه خوشبختى و تحقّق خیر دنیا و آخرت را به روى انسان باز مى‏کند.

بدبختى ملحدان در این است که گوش از شنیدن صداى ملکوتى انبیا و ائمّه بسته، و گوش انسانیّت را فروخته و گوش خر، خریده‏اند، که با آن گوشِ حیوانى جز صداى باطل و نداى شیطانى نمى‏شنوند. اینان به مایه‏هاى عالى ملکوتى وجود خود، بر اثر الحاد و انحراف لطمه زده و دنیاى فانى را بر آخرت باقى ترجیح داده‏اند.

زنده نبود آن دلى کز عشق جانان بازماند

 

مرده دان چون دل ز عشق و جسم از جان بازماند

جاى نفس و طبع شد کز عشق خالى گشت دل‏

 

ملک دیوان شد ولایت کز سلیمان بازماند

جان چون کار عشق نکند بار تن خواهد کشید

 

گاو آخور شد چو رخش از پور دستان باز ماند

این عجب نبود که اندر دست خصمان اوفتد

 

ملک سلطانى که از پیکار خصمان بازماند

عاشقان را نفرت است از لقمه دنیا طلب‏

 

خوان سلطان را نشاید چون ز سگ نان بازماند

     

(سیف فرغانى)

 

الحاد به آیات الهى‏

 

آیات الهى اعم از آفاقى و انفسى و تربیتى که به ترتیب عبارت است از جهان خلقت و انسان و قرآن، همچون روز روشن در برابر دیدگان عقل و دو چشم قلب‏جهت تأمین ایمان به حق و قیامت و نبوّت انبیا و امامت امامان و سعادت دنیا و آخرت مى‏درخشد. آنان که به این آیات که کتاب زندگى و راهنماى انسان به سوى کمال است الحاد بورزند طرْفى نبسته و از علم حق پنهان نیستند ودر پایان کار مایه‏اى جز خزى دنیا و عذاب آخرت براى آنان نخواهد ماند!

إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِى آیَاتِنَا لَایَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى‏ فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَن یَأْتِى آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» «3»

مسلماً کسانى که معانى و مفاهیم آیات ما را از جایگاه واقعى‏اش تغییر مى‏دهند [و به تفسیر و تأویلى نادرست متوسل مى‏شوند] بر ما پوشیده نیستند. آیا کسى را که در آتش مى‏افکنند، بهتر است یا کسى که روز قیامت در حال ایمنى مى‏آید؟ هر چه مى‏خواهید انجام دهید، بى‏تردید او به آنچه انجام مى‏دهید، بیناست.

 

انحراف سالکان شهوات‏

عارف ناشناخته بزرگ، سالک سبیل حق، عاشق واله مرحوم آیت اللّه حاج شیخ ابراهیم امام زاده زیدى که داراى دم عیسوى بوده و در تربیت سالکانِ راه، جِدّى وافر داشته، در رساله پرقیمت «حکمت متعالیه و سیر و سلوک» خود مى‏فرماید:

«اى برادر! احوال آنان که سالک سبیل اهل اللّه نیستند و افعال و حرکات و حالاتشان بر اساس خواسته و میل و مقتضاى شهوات آنهاست و در منجلاب آلودگى و قذارت روحى ومعاصى ظاهرى و باطنى آن چنان غرقند که خداوند متعال در حقّ آنان فرموده:

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ» «4»

و اگر حق از هواهاى نفس آنان پیروى مى‏کرد، بى‏تردید آسمان‏ها و زمین و هر که در آنهاست از هم مى‏پاشید.

آن قدر بیچاره و بدبخت‏اند، و به اندازه‏اى از سعادت و سلامت محرومند که حتى از رسیدن به خواسته‏هاى مادى و محدود خود ممنوع و از آنچه طبع حیوانى و میل شیطانى و اشتهاى سَبُعى آنان اقتضا دارد محجوبند، چنانچه قرآن در حق آنان فرموده:

وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ» «5»

و [در نتیجه‏] میان آنان و همه خواسته‏هایشان [به وسیله مرگ‏] جدایى انداخته شد.

این بى‏خبران بى‏خرد و ملحدان پست و افتادگان در چاه شهوت و منغمران در آرزوهاى بى‏ارزش و غرق شدگان در هواى نفس، سرنگون در سخط حق و آتش غضب حضرت جبّارند!

أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَنْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ» «6»

پس آیا کسى که [با طاعت و عبادت‏] از خشنودى خدا پیروى کرده، همانند کسى است که [بر اثر گناه‏] به خشمى از سوى خدا سزاوار شده؟ و جایگاه او دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است.

اینان را متابعت هواى نفس به هاویه درانداخت و از آنچه در حال و هواى الهى باید لذّت ببرند محروم ساخت. و به سرگردانى و اضطراب درونى دچار کرد؛ به سلاسل و اغلالى که صورت باطنى الحاد و گناهان و معاصى است مقیّد نمود، چنانچه عبید و ممالیک گریزپا را به ذلّت زندان و غل و زنجیر دچار کنند.

اینان را مالک نفسشان که هواى لعنتى است تسلیم مهالک کرد، از پى این مالک و متصرف خائن است که خازن آتش را در قیامت، معارف الهیّه «مالک» نامیده‏اند.

براى این سرگردانان در بیابان ضلالت و گم شدگان وادى هلاکت در برابر هر درجه‏اى از درجات اهل حق درکه‏اى در جحیم و عذاب مقیم و آتش عظیم و نار الیم است. براى آنان در برابر درجه توکّل درکه خذلان است، چنانکه در قرآن مجید آمده است:

إِن یَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ وَإِن یَخْذُلْکُمْ فَمَن ذَا الَّذِی یَنصُرُکُم مِن بَعْدِهِ» «7»

اگر خدا شما را یارى کند، هیچ کس بر شما چیره و غالب نخواهد شد، و اگر شما را واگذارد، چه کسى بعد از او شما را یارى خواهد داد؟

و در برابر درجه تسلیم، درکه پستى و هوان و خوارى است چنانکه در قرآن کریم فرموده:

وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ» «8»

و کسى را که خدا خوار کند، گرامى دارنده‏اى براى او نیست؛ به یقین خدا هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد.

براى آنان در برابر درجه قرب و وصل درکه طرد و لعنت است. چنانکه در قرآن مجید بدان اشارت رفته است:

أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» «9»

خدا لعنتشان مى‏کند، و لعنت کنندگان هم لعنتشان مى‏کنند.

چنانکه عارفان آگاه و عشاقان بینا در برابر حضرت محبوب از خویش با تمام وجود و به راستى و حقیقت، نفى قدرت و علم و وجود مى‏کنند و از پى این تواضع و فناى فى اللّه به قدرت بى انتها و علم ذاتى و لدنّى و وجود مخلّد ابدى که عنایت خاص حضرت دوست به آنان است مى‏رسند، ملحدان بدبخت، و منکران پست فطرت به خاطر الحاد و انکارشان به ناتوانى بى‏نهایت و جهل کلّى و هلاکت سرمدى دچار مى‏شوند و این همان خِزْى عظیم است که نتیجه الحاد و محصول انکار و میوه تلخ میل به باطل مى‏باشد، به راستى که خداوند بزرگ همه ما را از درافتادن به چنین ورطه هلاکتى حفظ فرماید.» «10» بیایید مرد میدان ایمان و عمل و طهارت و پاکى و سلامت و تقوا شویم. بیایید دنیاى فانى را در برابر آخرت باقى انتخاب نکنیم و از این راه خود را به خسارت ابدى مبتلا نسازیم. بیایید در برابر پیشگاه باعظمت حضرت حق سر تسلیم فرود آریم و از تمام دستورهاى او که محض تأمین سعادت ما تنظیم شده پیروى کنیم.

بیایید همچون حضرت زین العابدین علیه السلام دست دعا به درگاه حضرت ربّ العزّه برداشته و در کمال عجز و نیاز به جناب بى‏انباز عرضه بداریم:

یا الهى و سیّدى و مولاى، یا أرحم الراحمین و یا أکرم الأکرمین:

«وَاحْجُبْنا عَنِ الإلْحادِ فى عَظَمَتِک»

به قول فیض آن سالک مسلک صدق:

چو مرد او شدى مردانه مى‏باش‏

 

چو مست او شدى مستانه مى‏باش‏

     

اگر در سر هواى دوست دارى‏

 

ز خویش و آشنا بیگانه مى‏باش‏

     

 

چو خواهى لذّت مستى بیابى‏

 

شراب عشق را پیمانه مى‏باش‏

چو درهاى سعادت باز خواهى‏

 

کلید عشق را دندانه مى‏باش‏

چو زلف او پریشان شد به صد دل‏

 

در او آویز خود را شانه مى‏باش‏

     

(فیض کاشانى)

 

پی نوشت ها:

______________________________

(1)- اعراف (7): 180.

(2)- بحار الأنوار: 27/ 37، باب 14؛ شرح الاسماء الحسنى‏: 1/ 215.

(3)- فصّلت (41): 40.

(4)- مؤمنون (23): 71.

(5)- سبأ (34): 54.

(6)- آل عمران (3): 162.

(7)- آل عمران (3): 160.

(8)- حج (22): 18.

(9)- بقره (2): 159.

 

(10)- حکمت متعالیه و سیر و سلوک، امام زاده زیدى: 162



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:14 عصر )
»» قرآن، دربردارنده بهترین فرهنگ و برترین نظام‏

اگر کسى بخواهد به نحوى حقیقت اسلام و انسان و جهان را بشناسد، چاره‏اى جز مراجعه به کتاب الهى ندارد.

در این کتاب جاوید، آنچه آمده هماهنگ با تمام شؤون انسان و منطبق بر نظام احسن خلقت است.

مرا یاراى آن نیست که این حقیقت را توضیح دهم؛ بیایید این مسئله را با هم از قول مفسر بزرگ قرن مرحوم علامه طباطبایى از نظر بگذرانیم که در رساله «قرآن در اسلام» در بخش اول مى‏گوید:

با تأمل در چند مقدمه مى‏توان معنى واقعى اشتمال قرآن مجید بر برنامه زندگى بشر را دریافت:

 

نیل به سعادت هدف زندگانى انسان

1- انسان در زندگى خود هرگز هدفى جز سعادت و خوشبختى و کامروایى خود ندارد.

«خوشبختى و سعادت شکلى است از زندگى که انسان آرزوى آن را داشته، شیفته آن است، مانند آزادى و رفاهیت و وسعت معاش و جز آن‏ها».

و چنانچه گاهى افرادى را مى‏بینیم که از خوشبختى و سعادت خود روگردان مى‏باشند، مانند کسى که با انتحار به زندگى خود خاتمه مى‏دهد، یا از مزایاى زندگى اعراض مى‏کند، اگر در حال روحى‏شان دقیق شویم خواهیم دید که بواسطه عوامل ویژه‏اى، سعادت زندگى را در آنچه تعقیب مى‏کنند مى‏دانند؛ مثلًا کسى که خودکشى مى‏کند در اثر حمله و هجوم ناملایمات، راحتى خود را در مرگ مى‏بیندو مثلًا کسى که به زهد و ریاضت پرداخته، لذائذ مادى را بر خود تحریم مى‏کند، سعادت را در شیوه‏اى که پیش گرفته مى‏داند.

پس فعالیت زندگى انسان پیوسته براى دست یافتن به سعادت و پیروزى در آن راه مى‏باشد، خواه در تشخیص سعادت واقعى خود مصیب باشد یا مخطى.

 

فعالیت زندگانى با برنامه

2- فعالیت زندگى انسان هرگز بدون برنامه صورت نمى‏گیرد و این مسئله‏اى است بدیهى و اگر احیاناً خفا پیدا مى‏کند از کثرت وضوح است؛ زیرا در یک طرف انسان با خواست و اراده خود کار مى‏کند و در نتیجه تا کارى را به سبب شرایط موجود «کردنى» تشخیص ندهد به انجام دادن آن اقدام نمى‏کند، یعنى کار را به دنبال دستور علمى درونى انجام مى‏دهد و از طرف دیگر کارهایى را که انجام مى‏دهد براى «خود» یعنى براى رفع حوائجى که درک مى‏کند به وجود مى‏آورد و در نتیجه میان اعمال و افعال وى ارتباطى است مستقیم.

خوردن و نوشیدن و خواب و بیدارى و نشستن و برخاستن و رفتن و آمدن و غیر این‏ها هر کدام جایى و اندازه‏اى دارد، در حالى لازم و در حالى غیر لازم در شرایطى نافع و در شرایطى مضر مى‏باشد و در نتیجه انجام دادن هر کارى طبق دستورى است درونى که در درک انسان، کلیات آن ذخیره شده و به حسب انطباق به مورد، جزئیات آن تحقق مى‏پذیرد.

هر فرد از انسان در کارهاى فردى خود به منزله کشورى است که فعالیت‏هاى اهالى آن تحت قوانین و سنن و آداب معینى کنترل مى‏شود و قواى فعال این کشور موظفند که اعمال خود را اول با دستورهاى لازم الرعایه آن تطبیق نموده پس از آن انجام دهند.

فعالیت‏هاى اجتماعى یک جامعه نیز حال فعالیت‏هاى فردى را دارد و پیوسته یک نوع مقررات و آداب و رسومى که مورد تسلیم اکثریت افراد مى‏باشد باید در آن‏ها حکومت کند، وگرنه اجزاى جامعه به واسطه هرج و مرج در کم‏ترین وقت و کوتاه‏ترین فرصتى متلاشى خواهد شد.

نهایت اگر جامعه، جامعه مذهبى باشد حکومت از آن احکام مذهب خواهد بود و اگر جامعه غیر مذهبى متمدن باشد، فعالیت‏ها از قانون پیروى خواهد کرد و اگر جامعه غیر مذهبى و متوحش باشد آداب و رسومى را که حکومت فردى و مستبد وضع و تحمیل نموده، یا مراسمى را که در اثر برخورد و کسر و انکسار عقاید گوناگون در جامعه پیدا شده اجرا خواهد کرد.

پس در هر حال انسان در فعالیت‏هاى فردى و اجتماعى خود از داشتن هدفى گزیر ندارد و از تعقیب هدف خود از راهى که مناسب آن است و به کار بستن مقرراتى که برنامه کار است هرگز مستغنى نیست.

قرآن مجید نیز این نظر را تأیید نموده مى‏فرماید:

[وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ‏] «1».

براى هر گروهى قبله‏اى است که خدا گرداننده روى آن گروه به آن قبله است؛ پس [درباره قبله، نزاع و کشمکش نکنید و به جاى بحث و گفتگو] به جانب نیکى‏ها و کارهاى خیر پیشى جویید.

اساساً در قرآن، دین به راه و رسم زندگى اطلاق مى‏شود و مؤمن و کافر و حتى کسانى که اصلًا صانع را منکرند بدون دین نیستند؛ زیرا زندگى انسان بدون داشتن راه و رسمى خواه از ناحیه نبوت و وحى باشد، یا از راه وضع و قرارداد بشرى،

اصلًا صورت نمى‏گیرد، خداى متعال در وصف ستمگران که با دین خدایى دشمنى دارند از هر طبقه و صنف بوده باشند مى‏فرماید:

[الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ کافِرُونَ‏] «2».

هم آنان که مردم را همواره از راه خدا بازمى‏دارند و مى‏خواهند آن را [با وسوسه و اغواگرى‏] کج نشان دهند، و ایشان به روز قیامت کافرند.

وجه دلالت آیه این است که «سبیل اللّه» در عرف قرآن دین است و آیه شریفه دلالت دارد بر این که ستمکاران حتى آنان که به خدا معتقد نیستند دین خدا «دین فطرى» را با صفت تحریف اجرا مى‏کنند بنابراین برنامه زندگى که آنان اجرا مى‏کنند دین ایشان است.

 

برنامه آفرینش بهترین برنامه زندگى

3- بهترین و پابرجاترین راه و رسم زندگى آن است که آفرینش انسان به سوى آن هدایت کند، نه آنچه از عواطف و احساسات فرد یا جامعه سرچشمه گیرد.

هر یک از اجزاى آفرینش را مورد دقت و کنجکاوى قرار دهیم خواهیم دید که در هستى خود هدف و غایتى دارد که از نخستین روز آفرینش خود به سوى آن متوجه است و از مناسب‏ترین و نزدیک‏ترین راهى که به آن هدف منتهى مى‏شود به سوى هدف خود سیر مى‏کند و در اندرون و بیرون ساختمان خود با تجهیزاتى مجهز مى‏باشد که مناسب با هدف خودش و منشأ فعالیت‏هاى گوناگونش مى‏باشد، رویه آفرینش در هر آفریده جاندار و غیر جاندار همین‏گونه است.

مثلًا بوته گندم از همان روز نخستین پیدایش خود که در بستر خاک با نوک‏سرسبز خود از شکم دانه سر در مى‏آورد، متوجه پیدایش یک بوته گندم داراى سنبل‏هاى متعدد مى‏باشد و با قوایى که مجهز است اجزاى عنصرى را از زمین و هوا با نسبت ویژه‏اى گرفته، ضمیمه وجود خود ساخته روز به روز بزرگ‏تر و برومندتر مى‏شود و از حالى به حالى و از شکلى به شکلى منتقل مى‏شود تا به شکل بوته کامل داراى سنبل‏هاى متعدد در مى‏آید و در همانجا به سیر خود خاتمه مى‏دهد.

یک درخت گردو را نیز اگر مورد بررسى قرار دهیم، خواهیم دید که آن نیز از نخستین روز پیدایش متوجه هدفى مخصوص به خود مى‏باشد که یک درخت گردوى برومند و نیرومند مى‏باشد و براى رسیدن به آن راه مناسبى را با موجودى تجهیزات خود مى‏پیماید و ملازم روش زندگى خودش بوده هرگز روزى در تعقیب هدف خود مثلًا راه بوته گندم را نمى‏رود، چنان‏که بوته گندم نیز در تعقیب هدف خود روزى روش درخت گردو را اختیار نمى‏کند.

 

آفرینش انسان را به سعادت هدایت مى‏کند

همه انواع آفریده‏ها که جهان مشهود را تشکیل مى‏دهند، محکوم همین قاعده کلیه مى‏باشند و هیچ دلیلى نیست که نوع انسان از این قاعده «هر نوعى هدفى دارد که سعادتش در رسیدن به آن است و راهى مناسب تجهیزات وجودى خود به هدف خود دارد» مستثنى باشد بلکه تجهیزات وجودى انسان بهترین دلیل است بر این‏که انسان نیز مانند سایر انواع آفرینش هدفى دارد که متضمن سعادت اوست و مناسب تجهیزات وجودى خود راهى به هدف و سعادت خود دارد.

بنابر آنچه گذشت آفرینش ویژه انسان و هم چنین آفرینش جهان که انسان جزء غیرقابل تفکیک آن مى‏باشد، انسان را به سوى سعادت واقعى‏اش هدایت مى‏کند و مهم‏ترین و ریشه‏دارترین و پا برجاترین مقررات را که به کار بستن آن‏ها سعادت رابراى انسان تضمین مى‏کند به انسان گوشزد مى‏نماید.

خداى متعال در تأیید بحث گذشته مى‏فرماید:

[رَبُّنَا الَّذِی أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏] «3».

گفت: پروردگار ما کسى است که به هر موجودى، آفرینش [ویژه‏] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وى عطا کرده، سپس هدایت نمود.

و باز مى‏فرماید:

[الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى* وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏] «4».

آن‏که آفرید، پس درست و نیکو گردانید.* و آن‏که اندازه قرار داد و هدایت کرد.

و باز مى‏فرماید:

[وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها* فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها* وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها] «5».

و به نفس و آن‏که آن را درست و نیکو نمود،* پس بزه‏کارى و پرهیزکارى‏اش را به او الهام کرد.* بى‏تردید کسى که نفس را [از آلودگى پاک کرد و] رشد داد، رستگار شد.* و کسى که آن را [به آلودگى‏ها و امور بازدارنده از رشد] بیالود [از رحمت حق‏] نومید شد.

و باز مى‏فرماید:

 [فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏] «6».

پس [با توجه به بى‏پایه بودن شرک‏] حق‏گرایانه و بدون انحراف با همه وجودت به سوى این دین [توحیدى‏] روى آور، [پاى‏بند و استوار بر] سرشت خدا که مردم را بر آن سرشته است باش براى آفرینش خدا هیچ‏گونه تغییر و تبدیلى نیست؛ این است دین درست و استوار.

و باز مى‏فرماید:

[إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏] «7».

مسلماً دینِ [واقعى که همه پیامبرانْ مُبلّغ آن بودند] نزد خدا، اسلام است.

دین و روش زندگى پیش خدا تسلیم شدن است- در برابر اراده وى- یعنى در برابر آفرینش وى که انسان را به مقررات خاصى دعوت مى‏کند.

و مى‏فرماید:

[وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ‏] «8».

و هرکه جز اسلام، دینى طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمى‏شود.

محصل آیات فوق و آیات دیگرى که به همین مضمون است، این است که خداى متعال هر یک از آفریده‏هاى خود از آن جمله انسان را به سوى سعادت و هدف آفرینش ویژه خودش از راه آفرینش خودش راهنمایى مى‏فرماید و راه واقعى براى انسان در مسیر زندگى همان است که آفرینش ویژه وى به سوى آن‏دعوت مى‏کند و مقرراتى را در زندگى فردى و اجتماعى خود باید به کار بندد که طبیعت یک انسان فطرى به سوى آن‏ها هدایت مى‏کند، نه انسان‏هایى که به هوى و هوس آلوده و در برابر عواطف و احساسات اسیر دست بسته مى‏باشند.

مقتضاى دین فطرى (طبیعى) این است که تجهیزات وجودى انسان مُلغى‏ نشود و حق هر یک از آن‏ها ادا گردد و جهازات مختلف و متضاد مانند قواى گوناگون عاطفى و احساسى که در هیکل وى به ودیعه گذارده شده تعدیل شده به هر کدام از آن‏ها تا اندازه‏اى که مزاحم حال دیگران نشود رخصت عمل داده شود.

و بالاخره در فرد انسان عقل حکومت کند، نه خواست نفس و نه غلبه عاطفه و احساس، اگر چه مخالف عقل سلیم باشد و در جامعه نیز حق و صلاح واقعى جامعه حکومت نماید نه هوا و هوس یک فرد تواناى مستبد و نه خواسته اکثریت افراد اگر چه مغایر حق و خلاف مصلحت واقعى جماعت باشد.

از بحث بالا نتیجه‏گیرى مى‏شود که زمان حکم در تشریع به دست خداست و جز او را نشاید که تشریع قانون و وضع مقررات و تعیین وظیفه نماید؛ زیرا چنان‏که روشن شد، تنها مقررات و قوانینى در صراط زندگى به درد انسان مى‏خورد که از راه آفرینش براى او تعیین شده باشد، یعنى علل و عوامل بیرونى و درونى انسان را به انجام دادن آن دعوت نمایند و آن را اقتضا کنند، یعنى خدا آن را خواسته باشد؛ زیرا مراد از این‏که خدا چیزى را مى‏خواهد این است که علل و شرایط انجام یافتن آن را به وجود آورده است، نهایت این‏که گاهى علل و شرایط طورى است که پیدایش جبرى چیزى را ایجاب مى‏کند، مانند حوادث طبیعى روزانه و در این صورت اراده را اراده تکوینى مى‏گویند و گاهى طورى است که اقتضا مى‏کند انسان عمل را از راه اختیار و آزادانه انجام دهد مانند خوردن و نوشیدن و در این صورت اراده را اراده تشریعى مى‏گویند، خداى متعال در چندین جا از کلام خود مى‏فرماید:

 [إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ‏]* «9».

فرمان و حکم فقط به دست خداست.

 

قرآن مجید دربردارنده برنامه زندگى‏

پس از روشن شدن این مقدمات باید دانست که قرآن مجید با رعایت این مقدمات سه‏گانه، یعنى با قطع نظر به این‏که انسان در زندگى خود هدفى دارد که باید در راه به دست آوردن آن در طول زندگى تلاش و کوشش نماید و این فعالیت بدون برنامه نتیجه‏بخش نخواهد بود، ولى این برنامه را باید از کتاب فطرت و آفرینش و تعلیم الهى فرا گرفت.

قرآن مجید با توجه به این مقدمات، شالوده برنامه زندگى انسان را به این نحو تعیین کرده است:

اساس برنامه خود را خداشناسى قرار داد و اعتقاد به یگانگى خدا را اولین اساس دین شناخت و پس از شناساندن خدا، معادشناسى- اعتقاد به روز رستاخیز که در آن پاداش و کیفر کردار نیک و بد انسان داده خواهد شد- را از آن نتیجه گرفت و اصل دیگر قرارداد و پس از آن پیغمبرشناسى را از معادشناسى نتیجه گرفت؛ زیرا پاداش اعمال نیک و بد بدون ابلاغ قبلى طاعت و معصیت و نیک و بد از راه وحى و نبوت صورت نمى‏بندد و آن را نیز اصل دیگر قرار داده سه اصل نامبرده:

اعتقاد به یگانگى خدا و اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد را اصول دین اسلام شمرد.

پس از آن در مرتبه تالى اصول اخلاق پسندیده و صفات حسنه مناسب اصول‏سه‏گانه را که یک انسان واقع‏بین با ایمان باید واجد آن‏ها و متصف به آن‏ها باشد بیان نمود و پس از آن قوانین عملى که در حقیقت حافظ سعادت حقیقى و زاینده و پرورش دهنده اخلاق پسندیده و بالاتر از آن عامل رشد و ترقى اعتقادات حقه اصول اولیه مى‏باشند تأسیس و بیان داشت.

زیرا هرگز قابل قبول نیست کسى که در مسائل جنسى یا در دزدى و خیانت واختلاس مال و برداشتن کلاه مردم هیچ‏گونه بند و بارى ندارد، صفت عفت نفس داشته باشد، یا کسى که شیفته جمع‏آورى مال است و مطالبات مردم و حقوق واجبه مالى را نمى‏دهد با صفت سخاوت متصف شود، یا کسى که به عبادت خدا نمى‏پردازد و هفته و ماه به یاد خدا نمى‏افتد واجد ایمان به خدا و روز رستاخیز و داراى سمت بندگى باشد.

پس اخلاق پسندیده همیشه با یک رشته اعمال و افعال مناسب زنده مى‏ماند، چنان‏که اخلاق پسندیده نسبت به اعتقادات اصلى همین حال را دارند، مثلًا کسى که کبر و غرور و خودبینى و خودپسندى دارد، اعتقاد به خدا و خضوع در برابر مقام ربوبى را نباید از وى توقع داشت و کسى که یک عمر معنى انصاف و مروت و رحم و عطوفت را نفهمیده است، ایمانى به روز رستاخیز و قیامت نخواهد داشت.

خداى متعال در خصوص ارتباط اعتقادات حقه با عمل مى‏فرماید:

[إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ‏] «10».

حقایق پاک [چون عقاید و اندیشه‏هاى صحیح‏] به سوى او بالا مى‏رود و عمل شایسته آن را بالا مى‏برد.

اعتقاد پاک به سوى خدا صعود مى‏کند و عمل صالح بلندش مى‏کند یعنى درصعود اعتقاد کمک مى‏کند.

و در خصوص ارتباط اعتقاد به عمل مى‏فرماید:

[ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ‏] «11».

آن گاه بدترین سرانجام، سرانجام کسانى بود که مرتکب زشتى شدند به سبب این‏که آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آن‏ها را به مسخره مى‏گرفتند.

 

ریشه‏هاى اصلى اسلام از دیدگاه قرآن

خلاصه این‏که ریشه‏هاى اصلى اسلام از دیدگاه قرآن مجید عبارت‏اند از:

1- اصول عقاید اسلامى،که نوعى از اصول سه گانه دین است: توحید، نبوت، معاد و نوعى عقاید متفرع بر آن‏ها مانند لوح و قلم و قضا و قدر و ملائکه و عرش و کرسى و خلقت آسمان و زمین و نظائر آن‏ها.

2- اخلاق پسندیده.

3- احکام شرعى و قوانین عملى، که قرآن کریم کلیات آن‏ها را بیان فرموده و تفاصیل و جزئیات آن‏ها را به بیان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله واگذار نموده است و پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز به موجب حدیث ثقلین که همه فِرَق اسلامى به نحو تواتر نقل نموده‏اند، بیان اهل بیت خود را قائم مقام و جایگزین بیان خود قرار داده است.

با توجه به این مسائل لزوم مسائل بخش قبل- یعنى وجوب فراگیرى قرائت قرآن و فهم مفاهیم آیات بلند و آسمانى این کتاب و به اجرا گذاشتن آن- در همه شؤون زندگى بیشتر روشن مى‏گردد.

خلاصه این‏که سعادت و سلامت و رشد و کمال و خیر دنیا و آخرت در اتصال به‏قرآن مفهوم دارد؛ جداى از قرآن و پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام که مبین قرآنند هیچ برنامه مثبتى در زندگى مفهوم نداشته و محال است انسان بدون چنگ زدن به این ریسمان الهى به سعادت واقعى برسد و مزه شیرین بندگى حضرت حق را درک کند.

اى خداى بزرگ! اى آن‏که جز سعادت و کمال انسان چیزى براى انسان نمى‏خواهى در مرحله اول عرفان نسبت به قرآن و در مرحله بعد توفیق عمل به تمام مبانى قرآن به تمام بندگان عنایت کن که محصول این عنایت عشق پرقیمت عبد به تو و علاقه او به لقاى تو خواهد بود.

من نمى‏گویم که عاقل باش یا دیوانه باش‏

 

گر به جانان آشنایى از جهان بیگانه باش‏

گر سر مقصود دارى مو به مو جوینده شو

 

ور وصال گنج خواهى سر به سر ویرانه باش‏

گر زتیر غمزه خونت ریخت ساقى دم مزن‏

 

ور به جاى باده زهرت داد در شکرانه باش‏

چون قدح از دست مستان‏مى‏خورى مستانه‏خور

 

چون قدم در خیل مردان مى‏زنى مردانه باش‏

یا مسلمان باش یا کافر دو رنگى تا به کى‏

 

یا مقیم کعبه شو یا ساکن بتخانه باش‏ «12»

     

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- بقره (2): 148.

(2)- اعراف (7): 45.

(3)- طه (20): 50.

(4)- اعلى (87): 2- 3.

(5)- شمس (91): 7- 10.

(6)- روم (30): 30.

(7)- آل عمران (3): 19.

(8)- آل عمران (3): 85.

(9)- انعام (6): 57؛ یوسف (12): 40 و 67.

(10)- فاطر (35): 10.

(11)- روم (30): 10.

(12)- فروغى بسطامى.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:14 عصر )
»» واژه شیعه در قرآن مجید

کلمه شیعه در کلام الله مجید سه نوبت ذکر شده:

اول به معناى فرقه و گروه مانند

ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِیًّا: «1»

دوم به معناى پیرو و دوست پیامبر، چنان که در داستان موسى آمده:

فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ: «2»

سوم به معناى پیرو و نگهدار مکتب و اعتقاد حق، آنجا که خداى تعالى حضرت ابراهیم را به راه و روش و اعتقادى توحید نوح معرفى مى‏کند مى‏فرماید:

وَ إِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَإِبْراهِیمَ إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ: «3»

در این آیه کریمه حضرت ابراهیم با همه شموخ مقام و عظمت نبوت شیعه حضرت نوح به حساب آمده است.

شگفت از دوستان ناآگاه و دشمنان دانا، و مزدوران استعمار است که پیدایش این لغت و ظهور این واژه و معتقدان به آن را به زمان صفویه نسبت مى‏دهند!!

در کشاف زمخشرى آمده:

من شیعته ...... یعنى از کسانى که در اصول دین با حضرت نوح همراه است گر چه شریعت نوح و ابراهیم با هم تفاوت دارد.

ابو محمدحسن‏بن‏موسى نوبختى که در قرن چهارم مى‏زیسته در کتاب الفرق و المقالات چنین مى‏گوید:

ارکان فرق اسلامى چهار فرقه مى‏باشند: شیعه، معتزله، مرجئه، خوارج.

اما شیعه فرقه على بن ابیطالب مى‏باشند که در زمان حیات پیامبر و پس از مرگ او به شیعه على موسوم بودند، و فقط او را امام مى‏دانستند که از آن جمله مقداد بن اسود، سلمان فارسى، ابوذر جندب بن خباده غفارى، عمار بن یاسر و هر کس که على را دوست مى‏داشت، و اینان اولین کسانى هستند که در امت پیامبر به تشیع توصیف شدند زیرا نام تشیع از دیر زمان به پیروان ابراهیم و موسى و عیسى و دیگر پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین اختصاص داشت.

المنجد کتاب بسیار معروف لغت مى‏گوید، شیعة الرجل: یعنى پیروان و یاران مرد، شیعه یعنى گروه، به یک نفر و دو نفر شیعه گفته مى‏شود و جمع آن شیع و اشیاع است و این نام غلبه دارد بر کسانى که على و اهل بیتش را دوست دارند تا جائى که براى آنان نام ویژه شده. «4»

دائرة المعارف الاسلامیه مى‏گوید:

تاریخ پیدایش شیعه تمامى برمى‏گردد به این که على‏بن‏ابى‏طالب خلیفه شرعى، پس از درگذشت پیامبر است. «5»

 

شیعه در حدیث و سنت پیامبر

سیوطى در تفسیر الدر المنثور ضمن تفسیر آیه کریمه:

أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ

آورده: ابن‏عساکر از جابربن‏عبدالله روایت کرده که گفت: نزد رسول خدا بودیم که على روى آورد، پیامبر فرمود: سوگند به کسى که جانم به دست اوست، روز قیامت این و شیعیانش رستگارند. «6»

فضل‏بن‏شاذان نیشابورى در کتاب پرقیمت الایضاح خطاب به اهل سنت مى‏گوید: شمائید که روایت مى‏کنید رسول خدا به على (ع) فرمود: اى على تو و شیعیانت در بهشت هستید. «7»

و شما روایت مى‏کنید از ام‏سلمه همسر رسول خدا که گفت از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود:

شیعیان على رستگارانند، واى بر کسى که بر خدا کافر شود، آیا خرد را به کار نمى‏بندید، آیا میدانید چه حکم مى‏کنید؟ آیا شیعیان على به جز کسى که على را دوست مى‏دارند و دشمنانش را دشمن و از فرمانش اطاعت مى‏کنند و به حکمش راضى هستند و اولاد صالحش را دوست دارند کسى دیگر است. «8»

اگر غیر شیعه کتبى هم چون ینابیع الموّده، نهج الحق علامه حلى، احقاق الحق قاضى نور الله، ملحقات احقاق آیت‏الله مرعشى در بیست و پنج جلد ضخیم، الغدیر علامه امینى، اثبات الهداة از شیخ محمدحسن حرّ حبل عاملى، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام آیت‏الله صدر، المراجعات و النص و الاجتهاد سید شرف‏الدین، و اصل الشیعه کاشف الغطاء و عبدالله‏بن‏سبا در دو جلد و احادیث عایشه و خمسون و مأة صحابى مختلق از علامه عسگرى به دقت مى‏خواند و کتب روائى و فقهى شیعه هم چون دوره کافى، تهذیب، استبصار، من لا یحضره الفقیه، وسائل، وافى، شافى و آثار درخشان این طایفه را با به کار گرفتن عقل مطالعه مى‏کرد «9» باب افترا و تهمت به روى شیعه بسته مى‏شد، و فضاى آلوده و تاریک اختلاف که غیر شیعه بر امت اسلام تحمیل کرده از میان مى‏رفت و هواى سالم وحدت و اتحاد بر امت سایه مى‏افکند و قدرت شگفت‏آورى از مسلمانان به وجود مى‏آمد که همه دشمنان شرقى و غربى را از هوس تسلّط بر آنان باز مى‏داشت، و تمام مشکلات حل مى‏شد و گره از کارهاى امت گشوده مى‏گشت، و درهاى رحمت و فیوضات حق به روى آنان باز مى‏شد.

اگر حضرت حق توفیق رفیق را هم کند و به اتمام این شرح و توضیح یارى‏ام نماید در اولین آیه‏اى که لفظ شیعه بکار گرفته شده مطالب مفصل و در خور توجه و مستدلى در رابطه با شیعه و تشیع و پیروان مکتب اهل‏بیت متذکر خواهم شد.

 

روایات و مسئله شوم اختلاف‏

از رسول خدا روایت شده:

«ما اختلفت امة بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها على اهل حقها:» «10»

امتى پس از پیامبرش دچار اختلاف نشد مگر اینکه فرقه باطلش بر گروه اهل حقش چیره گشت.

و آن حضرت فرمود:

«لا تختلفوا فتختلف قلوبکم:» «11»

با یکدیگر اختلاف نداشته باشید، که نتیجه اختلاف پراکندگى قلوبتان از یکدیگر است.

على (ع) فرمود:

«سبب الفرقة الاختلاف:» «12»

مایه پراکندگى مردم از یکدیگر اختلاف است.

و نیز آن حضرت فرمود:

«لو سکت الجاهل ما اختلف الناس:» «13»

اگر نادان سکوت کند و غیر متخصص در امر تخصصى دخالت ننماید مردم با هم اختلاف پیدا نمى‏کنند.

نهج‏البلاغه مى‏گوید:

«و انما انتم اخوان على دین الله، ما فرق بینکم الا خبث السرائر، و سوء الضمائر، فلا توازرون و لا تناصحون و لا تباذلون و لا توادّون:» «14»

جز این نیست که شما بر اساس دین خدا با هم برادر هستید، چیزى جز آلودگى درون‏ها، و بدى نیت‏ها شما را از یکدیگر جدا نساخته به این خاطر یکدیگر را یارى نمى‏دهید، و نسبت به هم خیرخواهى نمى‏کنید، و به هم بخشش و بذل ندارید، و با یکدیگر دوستى نمى‏ورزید.

امیرمؤمنان (ع) مى‏فرماید:

«ان الشیطان یسنى لکن طرقه، و یرید ان یحل دینکم عقدة عقدة، و یعطیکم بالجماعة الفرقة، و الفرقه الفتنة فاصدفوا عن نزعاته و نفثاته:» «15»

بى‏تردید شیطان راه‏هاى ضلالت و گمراه کننده‏اش را به روى شما مى‏گشاید، و خواسته‏اش باز کردن و سست نمودن دژهاى استوار دین شماست، او شما را مى‏خواهد از وحدت و اتحاد محروم و به اختلاف و جدائى دچار سازد، اختلاف و جدائى فتنه است، از تحریکات و افسون‏گرى‏هایش که میوه تلخ آن تفرقه است کناره‏گیرى نموده خود را حفظ نمائید.

عبدالمؤمن انصارى مى‏گوید: به حضرت صادق (ع) گفتم:

«ان قوماً رووا ان رسول الله قال: ان اختلاف امتى رحمة فقال صدقوا قلت: ان کان اختلافهم رحمة فاجتماعهم عذاب؟ قال: لیس حیث ذهبت و ذهبوا انما اراد قول الله عزوجل: «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفه» فامروا ان ینفروا الى رسول الله و یختلفوا الیه فیتعلموا ثم یرجعوا الى قومهم فیعلموهم انما اراد اختلافهم من البلدان لا اختلافاً فى دین الله انما الدین واحد:» «16»

گروهى روایت مى‏کنند که رسول خدا فرمود: اختلاف امتم رحمت است حضرت فرمود راست گفتند، گفتم (اگر اختلافشان رحمت است پس وحدت و اتحادشان عذاب است!!)

حضرت صادق فرمود اینگونه که تو مى‏پندارى و آنان تصور مى‏کنند نیست، حضرت مرادشان از اختلاف قول حضرت حق در این آیه است که مى‏فرماید:

چرا و به چه سبب از هر جمعى گروهى کوچ نمى‏کنند تا دین‏شناس شوند و هنگامى که پس از دین‏شناسى بازگشتند به قومشان هشدار دهند؟

به مردم فرمان داده شده به سوى رسول خدا رفت و آمد کنند تا معالم دین را بیاموزند سپس به قومشان بازگشته دین را به آنان تعلیم دهند منظور از کلمه اختلاف در قول رسول حق رفتن از شهرها به سوى شهر دیگر براى یاد گرفتن و فهمیدن دین است نه اختلاف در دین خدا، جز این نیست که دین یکى است و اختلاف در آن حرام و ممنوع است.

 

اتهام بى‏مورد نادانان مشرک به مکتب حق‏

به همان صورت که یهود دین نصارى را بر حق نمى‏دانستند و نصارى نیز دین یهود را مردود مى‏شمردند، مشرکین نادان و بت‏پرستان جاهل بر ضد آئین استوار و مکتب الهى اسلام که سراسر مسائلش منطقى و عقلى و محصول وحى حضرت حق بر قلب ملکوتى پیامبر عظیم‏الشأن اسلام بود اتهام مى‏بستند که این دین و این مکتب واهى و باطل و بر حقیقتى استوار نیست!!

این اتهام به قول قرآن مجید نتیجه جهل و نادانى و سفاهت و بى‏خردى آنان بود.

این بى‏خردان بى‏خبر اگر حاضر مى‏شدند نسبت به هر حکمى از احکام الهى، یا قانونى از قوانین حق، یا امرى از امور علمى قرآن یا مسئله‏اى از مسائل عالى اسلام که جز خوشبختى و سعادت انسان هدفى نداشت عقل خود را به کار مى‏گرفتند و اندک دقتى به خرج مى‏دادند، و تا جائى که میسّر بود جوانب هر برنامه‏اى را مى‏سنجیدند، به گناه عظیم افترا و اتهام دچار نمى‏شدند، و با ورود به‏حوزه ستیز با دین خود را بدبخت دنیا و آخرت نمى‏نمودند، بلکه از برکت خردورزى و حرکت عقلى، و دقت نظر، و تحقیق در حقایق تسلیم اسلام مى‏شدند، و از این چراغ پرفروغ براى سلوک در راه حق و جاده انسانیت بهره مى‏گرفتند، و خیر دنیا و آخرت خود را تأمین نموده به قلّه سعادت و خوشبختى و رشد کمال و نهایت کار به رضایت الله و جنت الله مى‏رسیدند.

ولى این نابکاران نادان که خانه توحید را با نصب سیصد و شصت بت تبدیل به بتکده کرده بودند، و خود را متولیان آن به وکالت از سیصد و شصت قبیله مى‏دانستند، و هر سال آن قبایل به ویژه در ایام مخصوص انواع نذورات را به پاى بت‏ها مى‏ریختند و مى‏رفتند و مدعیان تولیت بتخانه مفت و مجانى از آن همه نذورات که در آن زمان ثروت کمى نبود نصیب مى‏بردند، به خاطر اندکى مال و ثمن نجس بر ضد دین بخصوص در میان عوام قبایل سخن‏پراکنى کرده و بدون این که اجازه تفکر به مستمعان بدهند آئین اسلام را مورد حمله زبانشان و سخنان واهى و باطلشان قرار مى‏دادند، و مانع از پذیرش اسلام به وسیله زائران و حاضران مى‏شدند!!

آنان مى‏دانستند که اگر اسلام به توده مردم مخصوصاً قبایل بت‏پرست برسد، و جامعه فرصت اندیشه در حقایق آن داشته باشد دسته دسته و گروه گروه به مکتب الهى ایمان مى‏آورند و از بت‏پرستى دست برمى‏دارند و به جاى هزینه کردن نذورات براى بت‏هاى بى‏جان و جاندار، مال خود را براى رفع مشکلات هم‏نوعان خرج کرده، و به مصرف امور خیر مى‏رسانند و آن بى‏خردان و نادانان و جاهلان و سبک و مغزان از مفت‏خورى و پر کردن جیب خود به ناحق بى‏بهره مى‏شوند، به این خاطر براى حفظ بت و بت‏پرستى متوسل به تهمت و افترا به‏دین حق مى‏شدند، و فرصت تفکر و اندیشه به قبایل و مسافران و حاضران نمى‏دادند.

 

داورى خدا در قیامت میان اهل اختلاف‏

روز قیامت که وقوعش حتمى و برپا شدنش یقینى است، روز عدل و داد و انصاف و حساب است.

دادگاه‏هاى قیامت بر اساس قسط و عدالت برپا مى‏شود، و معیار سنجش و میزان ارزیابى اعمال در آن روز جز حق چیزى نیست.

داور آن روز و حسابرس در آن دادگاه‏ها فقط خداست، که بر پایه عدالت داورى مى‏کند، و هر کس را پس از پایان داورى به هر پاداش یا کیفرى که سزاوار آن است مى‏رساند.

آن روز یهود و نصارى و مشرکان نادان نسبت به اتهاماتى که به حق زدند، و مانع پیشرفت حقیقت و گسترش آن میان مردم شدند به وسیله خداى حکیم و پروردگار عادل با رعایت عدالت محاکمه مى‏شوند، و بى‏تردید محکوم مى‏گردند و به کیفر اختلافشان با یکدیگر و اتهامشان به آئین حق روانه دوزخ شده و در آنجا همیشگى و ابدى خواهند بود.

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- مریم 69.

(2)- قصص 15.

(3)- صافات 83 و 84.

(4)- المنجد ص 411، طبع 1956 میلادى.

(5)- دائرة المعارف، ج 14، ص 57.

(6)- الدر المنثور.

(7)- الایضاح، ص 476.

(8)- همان مدرک، ص 476.

(9)- شیعه مى‏پرسد، 22.

(10)- کنز العمال، خ 929.

(11)- کنز العمال، خ 895.

(12)- غرر الحکم.

(13)- بحار، ج 78، ص 81.

(14)- نهج‏البلاغه، خطبه 112.

(15)- نهج‏البلاغه خطبه‏

(16)- معانى الاخبار، 154.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/3 :: ساعت 2:13 عصر )
<      1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 65
>> بازدید دیروز: 317
>> مجموع بازدیدها: 1325455
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب