سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سرزنش بسیار، دل ها را کینه ور می کند و یارانرا می پراکَنَد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ویژگی های عباد الرحمن در قرآن

 

 

حلم و خویشتن داری

«اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها کسانی هستند که هنگامی که جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خویش)مخاطب می سازند. درجواب به آنها سلام می گویند.»

(و با سلام، بی اعتنایی و بزرگواری از کنار آنها گذشته و از درگیری با آنها پرهیز می کنند). یعنی آنها دارای خصلت حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلطمی باشند و با خویشتن داری و خود نگهداری در برابر برخوردهای نااهلان، از مرز اخلاق اسلامی خارج نمی شوند و با کرامت وبزرگواری، اسیر و مرعوب خشم و غضب خود نمی گردند و دارای اراده محکم و صبر انقلابی و آرامشی همچون کوه هستند به قول شاعر:

از صدف یاد گیر نکته حلم آن که برد سرش، گهر بخشد

این افتخار نیست که بگویم فلانی فحش داد، من ده برابر به اوفحش دادم، بلکه در منطق قرآن، افتخار این است که در برابربرخورد نامناسب نااهلان، بر آنها سلام کنیم، یعنی از درگیری بپرهیزیم و با کرامت نفس و بی اعتنایی از آنها روی برگردانیم.

البته این سلام، سلام دوستی نیست، بلکه سلام بی اعتنایی و نوعی اعتراض منفی پیام آور همزیستی مسالمت آمیز و حفظ رشته ارتباط است.

در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که در موارد متعددی ازقرآن و روایات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگیری ازگستاخی نااهلان گردد،

از جمله قرآن می فرماید: «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم; کسی که بر شما تجاوز کرد،شما نیز نسبت به او مقابله به مثل کنید.»

پاسخ آنکه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: 1 دسته اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روی فهم و با برنامه ریزی، با انسان برخورد نامناسب می کنند; البته در مقابل آنهاباید مقابله به مثل کرد 2 دسته دیگر افراد ناآگاه هستند وگفتار و حرکاتشان از روی جهل و ناآگاهی است ; در برابر این دسته باید با حلم و نرمش روبرو شد و آیه مورد بحث، ناظر به همین دسته است. بنابراین خصلت حلم در موارد صحیح خود، نه تنهامخدر نیست بلکه سازنده و اثر بخش نیز هست.

دو شعر معروف زیر نیز، در مورد دسته اول صحیح است نه در مورددسته دوم:

ترحم بر پلنگ تیز دندان ستمکاری بود بر گوسفندان اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار اشک کباب باعث طغیان آتش است

در رابطه با آن دسته که آیه مورد بحث ناظر به آن است، رسول اکرم(صلی الله علیه وآله)فرمود: «احلم الناس من فر من جهال الناس; با حلم ترین انسان ها کسی است که از انسان های جاهل بگریزد.»

حلم و کظم غیظ در قرآن، و معنی این دو واژه:

در قرآن، دو واژه حلم و کظم غیظ به عنوان دو خصلت ارزشمندمطرح شده اند که هر دو به یک معنا بازمی گردند که همان تسلط براعصاب و کنترل احساسات و خویشتن داری است.

می توان گفت حلم حالتی است که موجب کظم غیظ(فرونشاندن خشم)می گردد. به تعبیر دیگر یکی از مصداق های روشن، بلکه بهترین مصداق حلم، کظم غیظ است. از امیرمومنان علی(علیه السلام)روایت شده که فرمود: «خیر الحلم التحلم; بهترین حلم، فرونشاندن خشم است.»

در قرآن واژه حلم با تعبیر «حلیم » پانزده بار آمده که یازده بار آن، به عنوان یکی از صفات خداوند ذکر شده است و چهاربار آن به عنوان یکی از خصال پیامبرانی همچون ابراهیم خلیل(علیه السلام)و اسماعیل(علیه السلام)و شعیب(ع) یاد شده است.

جمله «کظم غیظ » که به معنی فرونشاندن خشم است، در قرآن به عنوان یکی از صفات پرهیزکاران بیان شده، آنجا که می فرماید:

«والکاظمین الغیظ; آنها کسانی هستند که خشم خود را فرومی برند.»

واژه حلم به معنی فرو نشاندن هیجان خشم است. لغت شناس معروف قرآن، «راغب » در مفردات می نویسد: «الحلم ضبط النفس عن هیجان الغضب; حلم کنترل کننده نفس از طغیان خشم است.» سپس می گوید:

از آنجا که این حالت از عقل و خرد ناشی می شود، گاهی حلم به معنی عقل وخرد نیز به کار رفته است.

بر همین اساس امیرمومنان علی(علیه السلام)می فرماید: «العقل خلیل المرء، والحلم وزیره; عقل دوست صمیمی انسان است و حلم وزیر عقل می باشد.» و نیز می فرماید: «الحلم نور جوهره العقل;حلم نوری است که حقیقت آن عقل و خرد است. »

در روایات اسلامی نیز خصلت حلم، به همین معنا آمده است. به عنوان نمونه شخصی از امام حسن مجتبی(علیه السلام) پرسید: حلم چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «کظم الغیظ و ملک النفس; فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است.»

نیز امیر مومنان علی(علیه السلام)فرمود: «لا حلم کالصبروالصمت; هیچ حلمی مانند استقامت و نگهداری زبان نیست. حلم به معنای استواری و ثابت ماندن در امور نیز آمده است.

این تعریف های لغوی و بیانات امامان معصوم(علیهم السلام)نشان می دهد که حلم به معنی خویشتن داری و صبر انقلابی و استواری درامور است.

با توجه به اینکه خویشتن داری، شامل کنترل زبان، کنترل اعصاب و اراده و سایر اعضاء و جوارح می باشد، بنابراین آنچه در ترجمه واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردباری » یاد می کنندصحیح به نظر نمی رسد ; زیرا حلم به معنای تحمل بار به طور مطلق نیست زیرا تحمل بار، گاهی سر از انظلام و ظلم پذیری در می آوردکه ضد ارزش است. بر همین اساس، مرز بین حلم و انظلام نزدیک وباریک است و باید موارد هر کدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم نگردد و انسان به جای انجام کاری ارزشمند، عمل ضد ارزشی رامرتکب نشود.

اما در مورد جمله «کظم غیظ » ، واژه غیظ در لغت به معنی شدت خشم وحالت برافروختگی و هیجان فوق العاده روحی است که بر اثرناملایمات و گزندهای روحی به انسان دست می دهد. واژه «کظم » درلغت به معنی بستن سر مشکی است که پر از آب شده است و به طورکنایه، در مورد کسانی به کار می رود که از خشم و غضب پر شده اندو نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندی نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتن داری همچون بند محکم، سر مشک غضب را می بنددو از طغیان آن جلوگیری می نماید. بنابراین کظم غیظ و فرونشاندن خشم از روشن ترین مصداق های حلم است و موجب جلوگیری از طغیان خشم و تندی های نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده و گاهی خطرناک نجات می بخشد.

البته باید توجه داشت که گاهی حلم و کظم غیظ، نابجا و منفی است، چرا که موجب گستاخی جنایتکار و یا پی آمدهای شوم دیگرمی شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه ای،منافقین یا کافران ملحدی که در صدد ضربه زدن و افساد هستند. دراین گونه موارد باید مطابق همان دو شعر معروف رفتار کرد که خاطرنشان گردید.

ارزش خویشتن داری از نظر قرآن

در قرآن علاوه بر آیه مورد بحث، در آیات دیگری نیز به حلم وخویشتن داری سفارش شده است، از جمله می خوانیم: «ادفع بالتی هی احسن فاذاالذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم » ناپسندی رابا نیکی دفع کن که ناگاه خواهی دید که همان کس که میان تو و اودشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.

این آیه به یکی از آثار درخشان حلم و خویشتن داری اشاره کرده ودستور می دهد که با برخورد نیک و ابراز محبت و عکس العمل نیکودر برابر ناملایمات، زندگی را برای خود آرام کنید، زیرا در این صورت دشمنی ها و کینه ها به دوستی تبدیل شده، شعله های فتنه هاخاموش گشته و جامعه به همسویی و مهر و محبت و برادری سوق داده می شود.

در تفسیر علی ابن ابراهیم در ذیل این آیه آمده: خداوندپیامبرش را با این آیه تربیت کرد و پیامبر(صلی الله علیه وآله)بر اساس همین دستور با مردم رفتار می نمود. امام صادق(علیه السلام)نیز در ضمن گفتاری به یکی از شاگردانش به نام حفص فرمود:

بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان که خداوندمتعال محمد(صلی الله علیه وآله)را به پیامبری برانگیخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت این آیه را خواند وفرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)صبر و تحمل کرد و درپرتو آن به اهداف و نتایج بلند و درخشانی نایل شد.

در امالی شیخ صدوق(ره)روایت شده: شخصی به محضر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)آمد و عرض کرد: من به افراد بستگانم نیکی می کنم ولی آنها به من بدی می کنند. من صله رحم به جا می آورم، ولی آنهاقطع رحم می نمایند پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)آیه فوق راخواند و به او دستورر داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدی رابا نیکی جواب دهد. آن شخص اشعاری پیرامون حلم و نرمش و برخوردنیک با مردم خواند. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)اشعار اورا ستود و فرمود: بعضی از شعرها حکمت، و بعضی از بیان ها همچون سحر اثر بخش است.

همان گونه که ذکر شد، در قرآن در یازده مورد خداوند به عنوان «حلیم » توصیف شده است. پس می توان گفت کسانی که دارای این صفت(به طور صحیح و کامل)هستند، مظهر خدا می باشند و خود را به خدای بزرگ آن چنان نزدیک نموده اند که خداگونه شده اند، و همین موضوع بیانگر اوج ارزش حلم و خویشتن داری است.

خداوند در قرآن، پیامبر بزرگی همچون ابراهیم(علیه السلام)،قهرمان توحید صبر و ایثار، را به دلیل اینکه دارای خصلت ارجمندحلم است تعریف و تمجید کرده و می فرماید: «ان ابراهیم لحلیم اواه منیب; همانا ابراهیم دارای صفت حلم و بسیار متوکل به خداو بازگشت کننده به سوی خدا بود.»

و نیز در بشارت خود به ابراهیم(علیه السلام)در مورد فرزندش اسماعیل(ع) می فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم; ما ابراهیم(علیه السلام)را به نوجوانی دارای حلم بشارت دادیم.»

نکته آموزنده در این دو آیه این است که با اینکه ابراهیم خلیل(ع)و فرزندش اسماعیل(ع)دارای عالی ترین ارزش ها و خصلت های انسانی بودند، تنها سخن از خصلت حلم آنها به میان آمده است .

یکی دیگر از آیاتی که دستور حلم و نرمش به پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می دهد این آیه است: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک...; به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی همه از اطراف تو پراکنده می شدند. پس آنها را ببخش، و برای آنهاآمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن...» .

ارزش حلم در گفتار و روش پیامبر(ص)و امامان معصوم(ع)

گفتار و رفتار پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)وامامان(علیهم السلام)، مشحون از سفارش و تاکید به حلم و نرمش وخویشتن داری در برابر حوادث تلخ است. به عنوان نمونه نظر شمارا به چند مورد جلب می کنم:

امیرمومنان علی(علیه السلام)می فرماید: «کمال العلم الحلم، وکمال الحلم کثره الاحتمال، والکظم; کمال و درجه عالی علم، داشتن حلم است. و کمال حلم بستگی به تحمل بسیار و فزونی فرونشاندن خشم دارد.»

نیز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انک مقوم بادبک فزینه بالحلم;زیبایی انسان حلم او است. تو ای انسان، به خاطر ادبی که داری ارزیابی می شوی، زینت تو به وسیله حلم فراهم می شود.»

نیز فرمود: «الحلم یطفی نار الغضب و الحده توجج احراقه;خصلت حلم، آتش خشم را خاموش می کند، ولی تندی و خشونت شعله های آتش را برمی افروزد.»

امام صادق(علیه السلام)فرمود: «الحلم سراج الله; حلم وخویشتن داری چراغ تابان خدا است.»

این ها نمونه هایی از صدها روایت است که هر کدام با تعبیری،خصلت حلم را ستوده و انسان خویشتن دار را تمجید نموده اند.

آثار درخشان حلم و خویشتن داری

یکی از برکات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال جوانمردان است و موجب استحکام روابط و دوستی ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانی که دارای حلم نیست، اهل بخشیدن و گذشت نخواهدبود. همان گونه که حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگی اواست. امیر مومنان علی(علیه السلام)در آغاز یکی از خطبه هایش می فرماید: «الحمد لله.. . الذی عظم حلمه فعفا; حمد وسپاس خداوندی را که عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است.»

از آثار دیگر اینکه حلم موجب افزایش یار و دوست می گردد; حضرت علی(علیه السلام)می فرماید: «و بالحلم عن السفیه تکثر الانصار; وحلم ورزی در برابر سفیهان، بر یاران انسان می افزاید.»

و بر همین اساس می فرماید: «الحلم عشیره; حلم برای انسان مانند عشیره و طایفه (حامی نیکی)خواهد بود.»

از انگیزه ها و نتایج حلم اینکه از دامن آن، همت متولد می گرددو موجب حفظ آبروی انسان می شود; امیر مومنان علی(علیه السلام)می فرماید: «والحلم والاناه توامان ینتجها علو الهمه; حلم و خونسردی(دربرابر حوادث تلخ)فرزندان دو قلویی هستند که ازآنها همت بلند متولد می شود.» و در عبارت دیگر: «الحلم غطاءساتر; حلم پرده ای پوشنده است.»

نتیجه دیگر حلم آن است که موجب عزت و سرافرازی می شود، همان گونه که حضرت علی (علیه السلام)فرمود: «و لا عز کالحلم; هیچ عزتی چون حلم نیست یعنی حلم و خویشتن داری مایه عزت و سربلندی در پیشگاه خدا و مردم می گردد.»

نیز از آثار و برکات حلم آن است که موجب تقصیر و کوتاهی درکارها نشده و باعث زندگی پسندیده و گوارا در پیشگاه مردم می شود; امام علی(علیه السلام)فرمود: «و من حلم لم یفرط فی امره، و عاش فی الناس حمیدا; کسی که حلم ورزد، در کار خودتفریط و کوتاهی نمی کند، و در میان مردم به طرز پسندیده زندگی خواهد کرد.»

در شیوه زندگی پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)وامامان(علیهم السلام)و اولیا و علمای ربانی، بسیار دیده شده که آنها با برخوردهای مهرانگیز خود خصلت ارزشمند حلم را رعایت کرده اند.

انس بن مالک می گوید: من در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)بودم، عبایی که حاشیه غلیظی داشت بر دوشش بود، یک نفراعرابی(عرب های بادیه نشین)نزد آن حضرت آمد و عبای او را گرفت ومحکم کشید، به طوری که حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید،سپس گستاخانه گفت: ای محمد، از مال خدا که در نزد تو هست، براین دو شترم بار کن تا ببرم، چرا که این اموال نه مال تو است ونه مال پدرت.

پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)اندکی سکوت کرد و سپس فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: ای اعرابی، آیا آسیبی که به من رساندی به تو برسانم؟

اعرابی گفت: نه. پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)فرمود:

چرا؟ اعرابی عرض کرد: زیرا تو بدی را با بدی پاسخ نمی دهی، بلکه آن را با خوبی دفع می کنی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)ازاین سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یکی از شتران او جو و بردیگر خرما بار کردند و به او دادند.

در ماجرای فتح مکه مشرکان بسیاری اسیر سپاه اسلام شدند. آنهاتردیدی نداشتند که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) آنها وزندگی آنها را ریشه کن خواهد کرد. یکی از پرچمداران سپاه اسلام به نام سعد فریاد زد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تسبی الحرمه،الیوم اذل الله قریشا; امروز روز انتقام، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خواری قریش است.»

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم)این شعار تند را به شعار محبت آمیز تبدیل کرد و فرمود: «الیوم یوم المرحمه الیوم اعز قریشا; امروز روز رحمت و روز عزت قریش است.» آنگاه به حضرت علی(علیه السلام)فرمود: «پرچم رابه ست بگیر و به مکه وارد شو.

پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)خطاب به قریش کرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء; برویدو همه شما آزاد هستید.»

در روایت دیگر آمده که پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)به آنها فرمود: شما از من چه توقع دارید؟ عرض کردند: توقع رفتارنیک داریم که برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستی.

پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)خطاب به آنها فرمود: به شماهمان می گویم که برادرم یوسف(ع)به برادرانش گفت: «لاتثریب علیکم الیوم...; امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست. بروید و شما آزادهستید» .

در زندگی امیرمومنان علی(علیه السلام)آمده که در عصر خلافتش،روزی خطاب به جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بپرسید، هرسوالی که مربوط به پایین تر از عرش باشد پاسخ می دهم و چنین ادعایی را بعد از من جز دروغگو نمی کند. در این هنگام مردی بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، درحالی که کتابی در گردنش آویزان بود و گویی از عرب های یهود بوده با صدای بلند با کمال گستاخی،خطاب به علی (علیه السلام)گفت: ای مدعی چیزی که نمی دانی، و پیشی گیرنده نابجا من از تو سوال هایی می کنم که از جواب آنهادرمانده شوی.

در این هنگام جمعی از شیعیان و دوستان علی(ع)برخاستند تا به او حمله کرده و او را تنبیه کنند. حضرت علی(علیه السلام)آنها رابه شدت از این کار بازداشت و فرمود: رهایش کنید، شتابزدگی وتندی و خشم را از خود دور نمایید. با این کارها حجت های خدا برمردم تمام نشده و براهین الهی آشکار نخواهد گردید. آنگاه باکمال حلم و بزرگواری به آن مرد روکرد و فرمود: هر سوالی که داری بپرس او سوال های خود را مطرح کرد و حضرت علی(علیه السلام)به همه آنها پاسخ داد. او شیفته علم و حلم علی(علیه السلام)شد و اشعاری در مدح علی(ع)سرود و خواند و آن حضرت راصاحب علم و راهنمای گمراهان و رادمرد کمال و ارزش های والای انسانی خواند.

همچنین در زندگی آن حضرت آمده است: روزی شخصی در محضر آن حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر می خواست پاسخ او را بدهد. امیرمومنان علی(علیه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:

«مهلا یا قنبر، دع شاتمک...; ای قنبر، آرام باش. دشنام دهنده خود را از روی بی اعتنایی رها کن، تا پروردگار را خشنود وشیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت کنی(زیرا عقوبتی برای اوبدتر از بی اعتنایی نیست). سوگند به خدایی که دانه را شکافت وانسان ها را آفرید، مومن به هیچ چیزی مثل حلم، پروردگارش راراضی نمی کند، و هیچ چیزی شیطان را مثل خویشتن داری و تحمل،ناراحت نمی نماید. احمق و نادان نیز به چیزی مانند سکوت، کیفرنمی بیند.»

سوگند حضرت علی(علیه السلام)در این راستا بیانگر اهمیت فوق العاده خصلت حلم است.

در زندگی سایر امامان(علیهم السلام)نیز از این گونه برخوردهای بزرگوارانه بسیار به چشم می خورد. همچنین در میان شاگردان آنهاو علمای ربانی، چنین روش و منش فراوان دیده شده است که جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.

امیر مومنان علی(علیه السلام)در توصیف پرهیزکاران می فرماید:

«فحلماء علماء» آنها انسان های خویشتن دار و دانشمندی هستند ونیز می فرماید: «یمزج الحلم بالعلم; از نشانه های آنها این است که حلم را با علم در هم می آمیزند.»

مالک اشتر شاگرد قهرمان علی(علیه السلام)و سردار بی بدیل سپاه آن حضرت، روزی از بازار کوفه می گذشت شخصی در بازار که او رانمی شناخت ته مانده سبزی را به سوی او پرتاب کرد و از تلخ کاری خود خندید. مالک بی آنکه به او چیزی بگوید از آنجا گذشت. یکی از بازاریان به آن مرد سبک سر گفت: این آقا که از اینجا عبورکرد،مالک اشتر سردار بزرگ سپاه علی(علیه السلام)بود. آن شخص ترسان و لرزان به دنبال مالک دوید تا از او عذرخواهی کند. دیدکه مالک به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزدمالک رفت و به عذر خواهی پرداخت. مالک گفت: «سوگند به خدا من به مسجد نیامدم مگر این که از درگاه خدا برای تو طلب آمرزش کنم، تا خداوند اخلاق تو را اصلاح کند و تو را ببخشد» .

به امید آنکه از این گفتار و جلوه های رفتاری بزرگان دین، درس حلم و خویشتن داری بیاموزیم و در پرتو آن به تحصیل امتیازات شایسته ای نایل شویم.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/16 :: ساعت 10:58 صبح )
»» بهترین هدیه تولد منجی عالم بشریت

 


با فرا رسیدن ماه شعبان، موجی از شادی و نشاط دل‌های شیعیان را فرا می‌گیرد. در هر جای دنیا که قلبی به عشق اهل بیت(علیهم السلام) می‌تپد، در این ایام به شکلی ویژه نسبت به اهل بیت(علیهم السلام) ابراز ارادت می‌کنند.
از روز سوم این ماه که میلاد پر برکت امام حسین علیه السلام است، جشن ها آغاز شده و اوج این سرور و شادی، در نیمه آن نمایان می‌شود. چرا که میلاد منجی عالم بشریت در این روز واقع شده است و این ایام یادآور هنگامه ظهور و برپایی حکومت عدل جهانی به دست حضرت بقیة الله(عجل الله تعالی فرجه الشریف) می باشد، که همه مسلمانان انتظار چنین روزی را دارند. جشن‌ میلاد امام‌ زمان(علیه السلام)، جشن‌ زنده‌ شدن‌ آرزوها و امیدها، جشن‌ آمادگی‌ برای‌ شرکت‌ در نهضتی‌ بزرگ‌ و انسانی‌ است. جشن‌ میلاد آن حضرت، جشنی‌ توأ‌م‌ با آگاهی، حرکتی‌ مستمر و سازنده‌ و زندگی‌ بخش، و میثاق‌ و هم‌سویی‌ با امام‌ عصر(علیه السلام) است.
این‌ روز، از شیرین‌ترین، خجسته‌ترین‌ و بزرگ‌ترین‌ اعیاد اسلامی‌ است.
و به‌ فرمودهِ‌ مقام‌ معظم‌ رهبری:
روز ولادت‌ حضرت‌ مهدی(علیه السلام)، یک‌ عید حقیقی‌ برای‌ همهِ‌ افراد بشر و کسانی‌ است‌ که‌ سختی‌ کشیده اند یا رنجی‌ برده‌اند یا اشکی‌ ریخته‌اند و انتظاری‌ کشیده‌اند.(1374/10/17)
در دین مبین اسلام همچنان که به برپایی مجالس عزا برای اهل بیت(علیهم السلام) اهمیت داده شده به شادی و سرور در عیدها نیز سفارش شده است.

به وقت شادمانی ما شاد باش
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمودند: "شیعتنا جزء منا، خلقوا من فضل طینتنا، یسوءھم ما یسوءنا، و یسرھم ما یسرنا؛" شیعیان ما از ما ھستند و از فزونی طینت ما آفریده شده اند، ناراحتی ما آنان را اندوھگین می سازد و شادمانی ما آنان را شادمان می سازد. (1)
امام رضا(علیه السلام) به ریان بن شبیب می فرمایند: "یا بن شبیب! إن سرک أن تکون معنا فی الدرجات العلى من الجنان، فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا؛" اگر دوست داری که با ما در بھشت ھمراه باشی، به ھنگام حزن ما، اندوھگین باش و به وقت شادمانی ما شاد باش. (2)
لازمهِ ‌شاد بودن‌ در شادی‌های ‌اهل‌بیت(علیهم السلام) ‌این ‌است‌ که ‌در مناسبت‌هایی‌ چون‌ نیمه‌ شعبان‌ و میلادهای‌ امامان (علیهم السلام) مجالس‌ شادی‌ برگزار شود تا شادی‌های‌ زندگی ‌به‌ شادی‌های ‌معصومین(علیهم السلام) پیوند بخورد.
مهمترین هدف در جشن میلاد منجی عالم بشریت، بالا بردن معرفت و شناختمان نسبت به حضرت و آشنا نمودن جوانان با وظایفشان به عنوان یک شیعه منتظر است. شیعه باید امام زمان خویش را بشناسد، هم از جهت نام و نسب، هم از نظر سیره و صفات و هم از حیث معارف نورانی و فضایل معنوی
تأثیر شگفت آور شاد کردن دیگران
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: نپندارد یکى از شماها که مومنى را شاد کرده است تنها او را شاد کرده، بلکه به خدا، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شاد کرده است. (3)
و نیز امام صادق(علیه السلام) در ضمن حدیثى طولانى فرمود: چون خدا مومن را از قبرش مبعوث کند، با او نمونه‏اى از قبر بیرون آید و جلوی او باشد و هر کجا که مومن یکى از هراس هاى روز قیامت را ببیند آن نمونه گوید: نترس و غم مخور و مژده گیر به شادى و کرامت از طرف خداوند تا آنکه در برابر خدای عز و جل بایستد و از او حساب آسانى بکشد و فرماید: او را به بهشت برند و آن نمونه جلو او باشد، مومن به او گوید: خدایت رحمت کند، چه خوب کسى بودى که با من از گورم بیرون آمدى و پیوسته مرا به شادى و کرامت از طرف خدا مژده مى‏دادى تا آن را به چشم دیدم و به او مى‏گوید: تو کیستى؟ مى‏گوید: من همان شادیم که به دل برادر مومن خود در دنیا وارد ساختى، خدای عز و جل مرا از آن آفریده تا به تو مژده دهم. (4)

چگونه شادمانی کنیم تا اماممان نیز شاد شود
اما این شادی چگونه باید باشد؟ علاوه بر چراغانی و پخش سرود و خورانیدن شربت و شیرینی باید به فکر نیازمندان نیز باشیم، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند:
محبوب ترین کارها نزد خدا، شاد کردن مومن است، گرسنگى را از او برانى یا گرفتارى را از او بگردانى. (5)
یکی از کارهای قشنگی که در نیمه شعبان می شود انجام داد، قربانی کردن گوسفند به نیت سلامتی حضرت و هدیه دادن آن به افراد نیازمند می باشد.
البته مهمترین هدف در جشن میلاد منجی عالم بشریت، بالا بردن معرفت و شناختمان نسبت به حضرت و آشنا نمودن جوانان با وظایفشان به عنوان یک شیعه منتظر است. شیعه باید امام زمان خویش را بشناسد، هم از جهت نام و نسب، هم از نظر سیره و صفات و هم از حیث معارف نورانی و فضایل معنوی. و طبیعی است هر چه این شناخت عمیق‌تر باشد، آثار آن آشکارتر، و ارتباط قلبی و باطنی با امام بیشتر خواهد بود.
حداقل این شناخت آن است که بدانیم امام عصر(علیه السلام) ولی ‌نعمت ماست و اطاعت از ایشان واجب است، به طفیل وجود مقدس اوست که ما زنده‌ایم و نفس می‌کشیم و روزی می‌خوریم و از نعمت‌های متنوع الهی بهره‌مند می‌شویم. اگر آن حضرت نبودند، ما حتی از اولین نعمت خداوند، یعنی «وجود و هستی» بهره‌ای نداشتیم.
حال اگر در مجالسی که به عنوان جشن میلاد حضرت برگزار می شود قطره ای از معارف امام شناسی باشد قطعا مورد رضایت امام خواهد بود و بهترین هدیه به امام زمان(علیه السلام) افزایش علم و معرفت شیعیان نسبت به آن حضرت است که باعث ازدیاد محبت و در پی آن تصحیح اعمالمان طبق نظر و رأی حضرتش است.

آداب شادمانیِ مورد رضایت خدا
البته شادی‌ شرایط ‌و آدابی ‌دارد که ‌در زیر به ‌برخی‌ از آن‌ها اشاره ‌می‌شود:
1. مجالس‌شادی ‌نباید همراه ‌با گناه‌باشد؛
امام‌صادق(علیه السلام) فرمود: "لا تسخطو الله‌ برضا احدٍ من‌خلقه‌ وَ لَا تَقَرَّبُوا إِلى‏ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ تَتَبَاعَدُوا مِنَ اللَّهِ" (6)
خداوند را به‌ غضب ‌در نیاورید به ‌خاطر رضایت ‌و خشنودی ‌احدی‌ از مردم؛ ‌و نزدیک‌ نشوید به‌ مردم ‌به‌ وسیلهِ‌ دوری‌ از خدا.
و نیز فرمود: "لاینبغی ‌للمو‌من‌ ان‌ یجلس‌ مجلساً یُعصیَ اللّه‌ فیه ‌و لا یَقدِر علی ‌تغییره". (7)
سزاوار نیست ‌برای‌ مو‌من ‌در مجلسی ‌بنشیند که ‌معصیت‌ خدا در آن‌ می‌ شود و نمی‌ تواند جوّ مجلس ‌را عوض ‌کند.
در جشن ها به خصوص جشن نیمه شعبان نباید از موسیقی های حرام استفاده شود، بلکه شایسته است از مداحی و سرودهایی که مدح ائمه(علیهم السلام) را در بردارد استفاده شود.
2. با اذیت ‌و آزار همراه ‌نباشد؛
یکی‌ از شرایط ‌شادی‌ این ‌است ‌که ‌با اذیت‌ و آزار دیگران ‌همراه‌ نباشد، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: "من‌ آذی ‌مو‌مناً فقد آذانی"؛ کسی‌که ‌مو‌منی ‌را آزار دهد مرا آزار داده ‌است.
به طور مثال اگر هنگام پخش شربت و شیرینی در خیابان ترافیک ایجاد شده و باعث آزار و اذیت شود یا صدای بلندگوها افرادی را اذیت کند، این جشن مورد رضایت امام نمی باشد.
3. هدیه دادن؛
یکی ‌از سنت‌های ‌نیکو در اعیاد اسلامی ‌هدیه‌ دادن ‌است.
امام‌ رضا(علیه السلام) فرمود: "أَفْضِلْ‏ عَلَى‏ إِخْوَانِکَ‏ فِی هَذَا الْیَوْمِ وَ سُرَّ فِیهِ کُلَّ مُوْمِنٍ وَ مُوْمِنَة"؛(8)
در این‌ روز (عید غدیر) بر برادرانت ‌بخشش‌ کن و شاد کن هر زن و مرد مومن را.
چه خوب است مراسمی مخصوص کودکان برگزار نموده و با اهدای هدیه و جایزه آنان را با امام آشنا نماییم. حضور کودکان در چنین مجالسی حب اهل بیت(علیهم السلام) و گرایش به آن حضرات را در آنان تقویت می کند.
اگر در مجالسی که به عنوان جشن میلاد حضرت برگزار می شود قطره ای از معارف امام شناسی باشد قطعا مورد رضایت امام خواهد بود و بهترین هدیه به امام زمان (علیه السلام) افزایش علم و معرفت شیعیان نسبت به آن حضرت است که باعث ازدیاد محبت و در پی آن تصحیح اعمالمان طبق نظر و رأی حضرتش است
اثرات جشن های نیمه شعبان
برپایی هر نوع مراسمی که باعث انس بیشتر با حضرت‌ مهدی(علیه ‌السلام) شود، آثار و برکات فراوانی دارد از جمله:
یاد امام: شیعیان به یاد حضرت ‌مهدی(علیه ‌السلام) دور هم جمع شده و با ابراز ارادتشان نسبت به آن حضرت، یاد او را در دل‌ها زنده می‌کنند و با توسل به آن وجود نازنین، به خدا نزدیک‌تر می‌شوند.
ارتباط معنوی با حضرت: برپایی جشن‌ها، در روح و روان انسان، اثر خاصی گذاشته و سبب ایجاد ارتباط بین او و امام موعود می‌شود و به دنبال آن اعتقاد به وجود و ظهور حضرت، تثبیت خواهد شد.
شناخت حضرت: در جشن‌هایی که برگزار می‌گردد، از کمالات و فضایل آن حضرت گفته می‌شود و در نتیجه معرفت مردم به آن حضرت بیشتر می‌شود.
پاداش اطعام: عاشقان و دلدادگان حضرت، با اطعام و پخش شیرینی، دل مردم را خشنود کرده و به ثواب اطعام می‌رسند و گروهی از ضعفا، از این مجالس بهره مادی نیز می‌برند.

فرصت ویژه
به هر حال جشن های نیمه شعبان، فرصت مناسبی است که مردم را به خدا و دستورات او دعوت نموده و هرچه بیشتر با فرهنگ انتظار آشنا نماییم و از برپایی مراسمی که با نام جشن میلاد حضرت ولی عصر(علیه ‌السلام) است و گناهانی مانند موسیقی حرام یا شرکت بانوان با پوشش نامناسب است جلوگیری نماییم تا امام زمان خود را خشنود نموده و برکات این ماه شامل حالمان شود.

پی نوشت:
1. امالی شیخ طوسی - ص 299
2. عیون اخبار الرضا (علیه السلام) - شیخ صدوق - ج 2 ص269
3. همان
4. کلینى، محمد بن یعقوب، أصول الکافی / ترجمه کمره‏اى - ایران ؛ قم، چاپ: سوم، 1375 ش.
5. همان – ج4، ص565
6. کافی (ط - دار الحدیث) / ج‏15 / 206 / وصیة النبی صلى الله علیه و آله لأمیر المومنین علیه السلام ..... ص : 196
7. میزان‌الحکمه، ج‌3، ص‌463?
8. بحارالانوار مجلسی ج94 ص 119



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 94/3/16 :: ساعت 10:57 صبح )
»» او را به بازى مى‏گیرم‏

مى‏گویند: ابلیس در برابر بنده‏اى از بندگان خالص حق ظاهر شد؛ آن عبد بیدار از او پرسید: در کدام یک از اخلاقیات انسان کمک مؤثّرترى براى تو است که او را به بدبختى‏ بنشانى؟ گفت: خشم، چون انسانى به غضب گرفتار شود او را به بازى مى‏گیرم چنان که کودک توپ را مى‏گیرد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:51 عصر )
»» روح اجتماع‏

دین به منزله روح اجتماع است، هرگاه این روح از کالبد اجتماع رخت بربست، شیرازه زندگى معنوى و مادى از هم مى‏پاشد، و در آن هنگام جامعه مرده است. به عنوان مثال: کالبد اجتماع غرب، پس از عصر رنسانس، به خاطر علل و عواملى از معنویات دورى جست، و امروز به خاطر کمبود ایمان و نداشتن قواعد و قوانین الهى، سخت دچار بدبختى‏هاى فراوان و مفاسد خانمان برانداز شده است.
زد و خوردى که میان علم و دین صورت گرفت، شکاف بزرگى در روح بشر قرن بیستم به جا گذاشت. توسعه مادى، انقباض روحى و امکان شقاق و اختلاف، خطرى به اندازه خطر بمب اتم به وجود آورد .
لا ابالیگرى و درندگى در غرب به اوج شدت رسیده است. جنایت در سرزمین‏هاى اروپایى و آمریکایى سرعت روز افزون دارد، که این همه محصول دین‏گریزى و عدم گرایش به مذهب آسمانى مى‏باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:50 عصر )
»» میلاد امام زمان علیه السلام

 

 
 
 

اشاره

آخرین حجت خدا، فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و بانویی از نوادگان شمعون، حواری عیسی مسیح علیه السلام در پانزدهم شعبان چشم به جهان گشود تا رحمت و لطف الهی از چشمه سار وجود او در جهان جاری شود و حضورش بنیان استواری هستی باشد. او به امر خدا و به حکمت حکیمانه اش برای درامان ماندن از آزار دشمنان و نیز به دلیل آنچه ما از آن ناآگاهیم، از نظرها غایب شد تا روزی که شرایط ظهورش حاصل شود، از پس پرده های غیبت بیرون آید و با دم الهی اش، روح تازه ای به کالبد خسته خلقت بدمد، دین خدا را زنده سازد و حکومت الهی را بر سرتاسر جهان برقرار کند. به امید آمدنش دست به دعا برمی داریم و از خدا می خواهیم تا آن روز، ما را از راه او دور نسازد و از معرفت او بی نصیب مگذارد.

آغاز راه، شناخت بیشتر

انسان، مسافر جاده زمان است و باید که راه سفر را بپیماید. حال اگر راهنما غایب است و دست ما از دامنش کوتاه؛ چاره، نشستن و نرفتن نیست. باید رفت و راه کمال را پیمود، هرچند راه یافتن سخت تر می شود و خطر به بی راهه افتادن بیشتر، ولی نشستن و فروماندن، چاره نیست. باید دوران غیبت را شناخت، معرفت امام را به دست آورد و از وظایف و بایدها و نبایدها آگاه شد. به جای نشستن، باید بیشتر کوشید. بی گمان، آن خورشید غایب از نظر نیز ما را رها نمی کند.

سختی دین داری

هرگز تلخی و دردناکیِ خار گل ها را در پوست دستت تجربه کرده ای؟ تصور کن که بخواهی خارهای شاخه پر از خار مغیلان را با کشیدن دست بر شاخه جدا کنی و شاخه را صاف کنی. سخت است، ولی چه بسیار سختی ها که ارزش تحمل کردن را دارد. امام صادق علیه السلام ، دین داری در دوران غیبت امام را، به صاف کردن شاخه ای از خار مغیلان با دست تشبیه کرده است و می فرماید: «کدام یک از شما خارهای مغیلان را چنگ زده است؟در هنگام غیبت باید که بندگان خدا از خدا بترسند و دین خود را از دست ندهند».

دوران آزمون

دین داشتن و بر اصول دینی پایدار ماندن، آسان نیست. آن هم در میان این سیل بنیان کن فتنه ها و هجمه های بی امان فرهنگ های بیگانه. امروز دین داری شهامت می خواهد، جرئت می طلبد، اراده قوی لازم دارد، خودباوری و اعتماد به نفس می خواهد. آن که در عرصه دین و ایمان قدم نهد، کوهی است در برابر این سیلاب فتنه و فریب ها و این دوران باقی است تا به آزمون های آن، پایدارترین ها و ثابت قدم ترین ها بمانند. گویا بناست آدمیان غربال شوند و پاک ترین ها جدا گردند. امام محمد باقر علیه السلام می فرماید: «گشایش و ظهور تحقق نمی پذیرد مگر اینکه آزمایش شوید، باز هم آزمایش شوید و باز هم آزمایش شوید تا پلیدی ها برطرف شود و پاکی ها بماند.» گویی قرار است پاک ترین ها برای بهاری ترین روزهای جهان بمانند.

برادران پیامبر

«خدایا! برادران مرا به من بنما.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جمع یاران چنین دعا می کند و آن گاه در پاسخ آنها که می پرسند: «مگر ما برادران تو نیستیم»، می فرماید:«نه! شما یاران من هستید. برادران من مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند با آنکه مرا ندیده اند. ثابت ماندن یکی از آنها بر دین خود، از صاف کردن شاخ پر تیغ با دست و نگاه داشتن پاره ای از آتش در دست دشوارتر است. آنها چراغ های شب تارند که پروردگار آنها را از هر فتنه تیره و تاری نجات می دهد.» به راستی، کدام مقام و لذت است که در برتری با این سعادت برابری کند؟ کاش ما قدر فرصت هامان را بیشتر می دانستیم.

شرایط یاران امام

یاران امام موعود را می شناسی؟ هرگز اندیشیده ای که شاید کسی از میان ما هم یکی از یاران آن حضرت باشد؟ هیچ آرزو کرده ای که کاش روزی پیام دعوت آن امام غایب از نظر برای ما هم می آمد و ما را هم از شمار یاران خود می نوشت؟ تحقق این آرزوی شیرین ناممکن نیست. سخت است و تلاش می خواهد، ولی شدنی است. امام صادق علیه السلام می فرماید: «هرکس مشتاق است از یاران قائم ما باشد، باید منتظر ظهور او باشد، پرهیزکاری پیشه کند، دارای اخلاق نیکو باشد و بدین گونه انتظار آن روز را بکشد».

دعای غریق

آیا وقتی کشتی در دریای توفانی گرفتار شود و راه ناپدید شود و راهنما غایب باشد، کسی هست که بتوان به او امید بست. فریادرسی هست که ریسمان نجات بیفکند و از هلاکت آدمی جلوگیری کند. امروز کشتی امت اسلامی در شب ظلمانی غیبت، گرفتار امواج فتنه ها و توفان گمراهی هاست. راهنما، غایب است و خطر در کمین. تنها اوست که می تواند از این ورطه رهایی ات بخشد تا در دام گمراهی نیفتی و در گرداب گناه گرفتار نشوی. امام صادق علیه السلام می فرماید: «در چنین زمانی جز آن کس که دعای غریق بخواند، کسی نجات نمی یابد.» پس دلت را صاف کن، او را صدا بزن و دعای غریق را چنان که او فرموده است، بخوان: «یاالله، یا رحمان و یا رحیم، یا مقَلِّب القلوب، ثَبِّت قلبی علی دینِک».

نخستین وظیفه، شناخت امام

دوران، دوران غیبت است و خورشید وجود امام در پس ابرهای غیبت نهان است. لطفش جاری و نورش ساری است؛ هرچند بسیاری از ما به ندیدنش چنان عادت کرده ایم که گاه یادمان می رود که آسمان هستی را خورشید هست و این ابرهای غیبت، رفتنی اند. در این میان، یکی از مهم ترین و اساسی ترین وظایف شیعیان در عصر غیبت، شناخت امام و به دست آوردن آگاهی و معرفت از آن مقام مقدس است تا آن جا که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، مرگ کسی را که امام زمان خویش را نشناسند، مرگ زمان جاهلیت می داند. به یقین، مقصود از این شناخت، شناختی کامل و درست از آن حضرت و از سیره و منش ایشان است، به گونه ای که این شناخت،چون چراغی روشن، راه را بر شبهه ها ببندد و از افتادن در گرداب شک و تردید در امانمان دارد.

ویژگی های گمراهان آخرالزمان

امام صادق علیه السلام در بیان نشانه های آخرالزمان و وظیفه شیعیان در برابر آن می فرماید: «آن گاه که حق از میان برود، ستم همه جا را فراگیرد، قرآن از روی هوای نفس توجیه شود؛ فساد آشکار گردد؛ حرف مؤمن پذیرفته نشود؛ کوچک ترها، بزرگ ترها را مسخره کنند؛ امر به معروف بی ارزش شود؛ رباخواری آشکار گردد و رباخوار سرزنش نشود و آن گاه که مردم در ارتکاب گناهان جری شوند و مؤمن جز با قلب خود، قدرت بر نکوهش اعمال زشت ندارد و اوقات نماز سبک شمرده شود و مردم به دنیا روی آورند و خلاصه آن گاه که دیدی حق به کنار نهاده شده است، خود را نگاه دار و نجات از این مهلکه ها را از خدا بخواه و بدان که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی گرداند».

پرهیزکاری، وظیفه منتظران

در انتظارِ آمدن موعود، دل را جامه پاک می پوشانیم و درون را هر روز پاکیزه تر می سازیم. پرهیزکاری، تقوا، دوری از گناه و پرهیز از حرام الهی، وظیفه ای است که آن امام عزیز، منتظرش را بدان امر کرده و راه روشنی است که آن امام غایب از نظر بِدان توصیه فرموده است. آن حضرت در یکی از نامه های خویش به شیخ مفید رحمه الله ، از دانشمندان بزرگ شیعه می نویسد: «تقوا پیشه کنید و به ما اعتماد کنید و چاره این فتنه و آزمون را که به شما روی آورده است، از ما بخواهید.» آن گاه حضرت ادامه می دهد: «هرکس از شما باید به آنچه به وسیله دوستی ما به آن تقرب می جست، عمل کند و از آنچه مقام او را پست می گرداند و مورد رضای ما نیست، دوری کند؛ زیرا خداوند به طور ناگهانی انسان را برمی انگیزاند، آن هم در وقتی که توبه، سودی به حال او ندارد و پشیمانی، او را از کیفر نجات نمی دهد».

سبب انتظار طولانی

منتظریم و غافل از اینکه این انتظار، پا به پای خطاهایمان طولانی تر و سخت تر می شود. از دوری اش اشک می ریزیم و روز آمدنش را که روز نجات انسان و روز امنیت و آزادی و گشایش است، انتظار می کشیم، ولی خود با گناهانمان و دنیاپرستی هامان، تحقق آن وعده شیرین را دورتر می سازیم. کار را بر خود سخت می کنیم و دل مهربان آن عزیز را آزاده می سازیم تا آن جا که خود آن حضرت در نامه ای به یکی از عالمان بزرگ شیعه، شیخ مفید رحمه الله ، کردار ناشایست و گناهانی را که از دوستدارانش سر می زند، یکی از سبب های طولانی شدن غیبت و دوری شیعیان از توفیق دیدار بر می شمارد. پس اگر منتظر واقعی هستیم، باید که راه را بگشاییم و با پرهیزکاری و دوری از آنچه مورد رضای الهی نیست، ظهورش را نزدیک تر سازیم.

انتظار یعنی رهایی

گشایش، یعنی رهایی از تاریکی و جهل؛ آزاد شدن روح بلند آدمی از بند جلوه های دنیایی؛ پاره کردن زنجیرهای خواهش های نفسانی و بال و پر دادن به روح برای پرواز تا مرزهای الهی شدن. پاک شدن و الهی شدن نیز یعنی مهیا شدن برای آمدن موعود؛ یعنی انتظار راستین و مگر جز این است که مهیا شدن برای وصال دوست، دل بریدن است از غیر او و دست کشیدن از هر چه غیر از رضای اوست؟

این فرموده امام سجاد علیه السلام است که می فرماید: «انتظار گشایش، خود، بزرگ ترین گشایش و رهایی است.» این بدان معناست که مهیاشدن برای آمدن موعود، یعنی چنان که او دوست می دارد، بودن و این خود نجات دنیا و آخرت است.

ندای هل من ناصر امام

روزی که او ظهور کند، همه ما فراخوانده خواهیم شد و او با ندای مهدوی اش فریاد خواهد زد: «ای مردم! ما از خدا و از هر کسی از شما مردم که دعوت ما را بپذیرد و در صف یارانمان درآید، یاری می طلبیم.» همه ما که سال های سال در حسرت یاری جد بزرگوارش، امام حسین علیه السلام اشک ریخته و عزاداری کرده ایم، باز با ندای «هل من ناصر» حجت خدا فراخوانده خواهیم شد. کاش امروز نگاهی به دلمان بیندازیم و ببینیم آیا آن قدر پاک و آسمانی هست که لایق همراهی با حجت خدا باشد و آن قدر آگاه و آشنا هست که در شک و تردید و دودلی نماند؟ نکند بندهای دنیاپرستی پای دلمان را بسته باشد و نتوانیم در یاری حق قدم برداریم؟

زنان نقش آفرین در قیام جهانی

همیشه در همه رویدادهای بزرگ تاریخ، بانوانی نقش آفرین بوده اند که حماسه شجاعت و اراده شان، مردانگی آموخته است. در قیام جهانی مهدی موعود علیه السلام نیز آن گاه که دوستداران او از گوشه گوشه جهان گرد آیند، زنانی حماسه ساز، باایمان و نمونه، به یاری اش می شتابند و در این قیام بزرگ سهیم می شوند. امام باقر علیه السلام در این باره فرمود: «313 تن نزد امام موعود می آیند که با آنان پنجاه زن نیز هست و این جماعت در مکه گرد می آیند.» این گروه، نخستین یاران خاص آن حضرت هستند که پس از آنان، دسته دسته مردمانی از زن و مرد، به آن حضرت خواهند پیوست. زهی سعادت آنان که کمال را درمی یابند!

امام، باخبر از همه اعمال

مهربان است و غریب. هرچند غایب است و هنوز رخصت ظهور از خدا نگرفته است، ولی در پسِ پرده های غیبت نیز تاب به خطا رفتن و به هلاک افتادنمان را ندارد. پس برایمان دعا می کند، خدا را می خواند و هدایت ما را از او می خواهد و ما غافل و بی خبر، در حلقه روزمرگی ها و خطاهامان گرفتاریم. گویی هرگز به دل مهربان او نیندیشیده ایم که چه طور از خطاکاری های ما اندوهناک می شود. آن مهربان در نامه ای به یکی از علمای بزرگ شیعه می فرماید: «ما از لغزش هایی که از بعضی دوستداران ما سر می زند، از وقتی که برخی از آنان میل به کارهای ناشایسته ای کرده اند که نیکان گذشته از آنها پرهیز می کردند، آگاهیم. گویا دوستداران ما نمی دانند که ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خاطر نبرده ایم. اگر جز این بود، از هر سو گرفتاری به شما روی می آورد و دشمنانتان، شما را از میان می بردند».

ردّ انکار وجود آن حضرت

کیست که تو را باور نکند؟ به راستی، خدا با آن همه لطف و رحمتش و با آن همه ظرافت در نعمت هایش، چگونه ممکن است نعمت وجود راهنما را به آدمی عطا نکند و او را در راه زندگی، بی راهنما رها کند؟ حال آنکه حضور پرخیر و برکت تو، هم برای حفظ شریعت و دین و در امان ماندن آن از تحریف و تغییر و هم برای حفظ تکوین و آرام گرفتن و سکون زمین لازم است. زمینی که به فرموده امام صادق علیه السلام «اگر بدون امام باقی بماند، اهلش را در خود فرو می برد.»

حضور تو، ضرورتی است تا زمین به تو آرام گیرد و نور هدایتت هرچند از پشت ابرهای غیبت، هادی و راهنمای ما باشد و امر الهی به واسطه وجود تو جریان گیرد و رحمت او از دریچه وجودت جاری شود. پس بتاب ای خورشید امامت و از لطف وجودت، جهان آفرینش را زنده بدار!

دولت کریمه

او خواهد آمد و به امر الهی و به مدد او، دولت کریمه اش را برقرار خواهد کرد. درست در سخت ترین زمستان های سرد و تاریک خلقت، او بهار را خواهد آورد. این بشارت رسول خداست که می فرماید: «شما را به مهدی بشارت باد! مردی از قریش، از بین امت من، در زمانی که مردم با هم به مخالفت و ستیز برخیزند و زلزله ها روی دهد، او زمین را از عدالت و برابری پر می سازد، چنان که از جور و ستم پر شده باشد. آسمانیان و ساکنان زمین از او خشنود می شوند. او مال را به درستی و برابری بین مردم تقسیم می کند و دل های امت محمد را از بی نیازی می آکند و عدالت او همگان را در بر می گیرد.» در آن روزهای بهاری، طلوع خورشید حال و هوای دیگری خواهد داشت. پس عاجزانه خدا را به رحمتش می خوانیم که «اللهم عَجِّل فی فرج مولانا صاحب الزمان».

برای رسانه

الف) زیرنویس

تو را ندیدن سخت است و از آن سخت تر، تو را فراموش کردن.

مردم میان دو انتظار، اختیار دارند: انتظار وعده های دروغ و انتظار موعود.

هرکه امروز تو را فریاد نزند، فردا باید که سنگستان هجر را تیشه بردارد و فرهاد باشد.

بعدِ عمری انتظار، فردا که تو بیایی، خجلت دست های خالی ام را کجا ببرم؟

در ناله و گلایه گاه آن قدر فریاد می زنم که صدای مهربانی تو به گوشم نمی رسد.

در زمستان سرد و یخ زده غیبتت، جوانه امید به یاد تو زنده مانده است. کجاست پرتوهای گرم خورشید وجودت که مرا برویاند؟

ب) کتاب شناسی

کتاب مهدی موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار از علامه مجلسی است که به توصیه آیت الله بروجردی و به قلم روان علی دوانی ترجمه شده است. این کتاب، مجموعه ای پرمحتوا و ارزشمند از تعداد بسیاری از احادیث مربوط به آن حضرت است. مترجم در پاورقی ها، اطلاعات بسیاری درباره مسائل روز و شبهه ها آورده است.

سیمای حضرت مهدی(عج) در قرآن نوشته علامه سیدهاشم حسینی بحرانی و ترجمه سیدمهدی حائری قزوینی است. در این کتابِ 450 صفحه ای، آیاتی از قرآن که تفسیر آن به حضرت مهدی(عج) برمی گردد، معرفی و در تفسیر آن، از روایات پیشوایان معصوم علیهم السلام بهره گرفته شده است.

امام مهدی(عج) نوشته رسول رضوی، کاری است از مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه. در این کتاب، افزون بر اطلاعات مربوط به آن حضرت، به بسیاری از شبهه ها و اشکال های مربوط به این موضوع هم اشاره و پاسخ داده شده است.

دادگستر جهان از آیت الله ابراهیم امینی، مجموعه پرسش و پاسخ هایی است درباره موضوع مهدویت که در انتشارات شفق به چاپ رسیده است.

امامت و مهدویت نوشته آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، کتابی است ساده، روان و قابل استفاده که جلد سوم آن درباره موضوع مهدویت است. این کتاب در مؤسسه انتشارات حضرت معصومه علیهاالسلام چاپ شده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:50 عصر )
»» نگاهی به تولد و زندگی امام زمان4

سرانجام

 

پرسشی در این جا مطرح می شود که حضرت مهدی(ع) چه مدت پس از ظهور زندگی می کند و چگونه از دنیا می رود.

آنچه مسلّم است, مدت حکومت و حاکمیت مهدی(ع), باید به اندازه ای باشد که پایه های ظلم و ستمگری ویران گردد و بر جای آن بنیاد عدل و داد استوار گردد بدون تردید, این مسأله اساسی, زمان می طلبد و فرصت می خواهد. کاری است کارستان و بنا نیست که همه امور را آن حضرت براساس معجزه و روش غیر عادی به پیش ببرد, بنابراین عقل و شواهد دیگری اقتضا می کند که آن حضرت مدتی طولانی حیات داشته باشد تا بتواند در این دنیای گسترده, تحولی همه جانبه و فراگیر, ایجاد کند و جهان را به اسلام و ارزشهای اسلامی آشنا سازد.

اما این مدت چه اندازه به طول می انجام, خیلی روشن نیست, روایات وارده از طریق عامه و خاصه, گوناگون است:

پنج, بیست, سی و چهل سال, در منابع اهل سنت98.

نوزده, بیست, سیصد و نه سال, درمنابع شیعی99.

اما این که چگونه از این جهان خواهد رفت, به مرگ طبیعی یا غیر طبیعی؟ اختلافهایی در روایات به چشم می خورد.

برخی از روایات می گویند که آن حضرت مدتی حکومت خواهد کرد سپس وفات می کند و مسلمانان بر او نماز می گذارند.100

از بعضی از روایات استفاده می شود که مرگ آن حضرت طبیعی نخواهد بود و به دست جنایتکاران, با مشخصاتی که برای آنان درروایات ذکر شده, به شهادت می رسد101.

بررسی و قضاوت در این امر مبتنی بر دو مسأله است:

1. آیا همه امامان معصوم(ع) شهید می شوند, یا امکان دارد که به مرگ طبیعی از دنیا بروند. در فرض اول, دلیل و مستند آن چیست؟

2 . اگر در سایر ائمه(ع) پذیرفتیم که همه به شهادت رسیده اند, نسبت به امام زمان(ع) چه خواهد شد؟ اجل طبیعی یا شهادت؟

بدون تردید, امامان معصوم(ع) تا زمان امام عصر(ع), همگی معاصر با سردمداران پلید و حاکمان قسی القلب و خون آشامی بوده اند, آسایش و آرامش نداشته اند.

اما آیا همه آن بزرگواران, به شهادت رسیده اند, یا خیر, برخی از آنان به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند, بین علمای شیعی نزدیک به زمان معصوم, اختلاف است:

شیخ صدوق بر این باور است:

(همه معصومین(ع), به اجل غیر طبیعی از دنیا رفته اند… کسی که چنین عقیده نداشته باشد از ما نیست.)102

شیخ مفید, درجواب صدوق می نویسد:

(فاما ما ذکره ابوجعفر, رضی اللّه عنه, من مضی نبینا والأئمة(ع) بالسّم والقتل فمنه ثابت ومنه مالم یثبت والمقطوع به ان امیرالمؤمنین(ع) الحسن(ع) والحسین(ع) خرجوا من الدنیا بالقتل ولم یمت احدهم حتف انفه وممن مضی بعدهم مسموماً موسی بن جعفر(ع) ویقوی فی النفس امرالرضا(ع) وان کان فیه شک, فلا طریق الی الحکم فیمن عداهم بانهم سموا اواغتیلوا اوقتلوا صبراً, فالخبر بذلک یجری مجری الأرجاف ولیس بتیقنه سبیل)103.

آنچه را که شیخ صدوق در رابطه با درگذشت پیامبر(ص) وامامان معصوم(ع) به ستم و قتل گفته, برخی از آنها ثابت است و برخی مشکوک. اما شهادت امیرالمؤمنین علی و امام حسن و امام حسین(ع) به قتل حتمی و قطعی است. پس از ایشان, مسمومیّت و شهادت موسی بن جعفر(ع) نیزقطعی و مسلم است. درباره امام رضا(ع) نیز قول قوی مسمومیت و شهادت ایشان است, گرچه جای تردید هست. اما در دیگر ائمه(ع) راهی برای اثبات این که آنان به وسیله ستم یا ترور و یا قتل صبر, به شهادت رسیده اند, در دست نیست.

آنچه از راه احساسات گفته می شود, یقین آور نخواهد بود.

علامه مجلسی پس از آن که روایات را زیر عنوان: (انّهم علیهم السلام لایموتون الا بالشهادة) می آورد, نظر شیخ مفید را مورد نقد و بررسی قرار می دهد و می نویسد:

(با توجه به اخبار فراوانی که مبنی بر شهادت ائمه(ع) در دست است و نیز نمونه های خاصی که در برخی از آنان وجود دارد, نمی توان آن را نفی کرد. البته غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین و موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا(ع) که دلیل قطعی بر شهادت آنان دادیم در دیگر ائمه(ع) چنین دلیل قطعی نداریم, اما دلیل برنفی هم نداریم و قرائن و و شواهد تاریخی مؤید شهادت آنان نیز هست. شاید مقصود شیخ مفید هم نفی قطع و تواتراست, نه ردّ و نفی اصل مسأله.104)

بزرگانی که به شهادت همه امامان معصوم(ع), به دست جنایتکاران قائل هستند دلایلی دارند,از جمله:امام رضا می فرماید:

 

(ما منا الامقتول)105.

 

یا امام حسن مجتبی(ع) می فرماید:

 

(والله لقد عهد الینا رسول اللّه(ص) ان هذا الأمر علیکم اثنا عشر اماماً من ولد علی وفاطمة, مامنا الامسموم او مقتول)106.

 

به خدا سوگند, پیامبر(ص) به ما این عهد و وعده را داد که امر امامت را دوازده تن از فرزندان علی و فاطمه(ع) به دست خواهند گرفت و هر یک از آنان, مسموم یا مقتول خواهند شد.

قائلین به شهادت ائمه, اصل کلی رااز این روایات استفاده کرده اند و بر این نظرند که ساختار بدنی پیامبر(ص) و امامان(ع) به گونه ای است که زمینه و ظرفیت حیات و عمر طولانی را دارند, مگر عارضه و حادثه ای از خارج بر آنان تحمیل شود107.

ولی برخی از بزرگان کلیت این احادیث : (مامنا الامسموم او مقتول) را نپذیرفته اند.

طبرسی می نویسد:

(بسیاری از اصحاب ما, بر این باورند که امام حسن عسگری(ع) و سایر ائمه(ع) با شهادت از دنیا رفته اند و بر این معنی به روایتی از امام صادق(ع) استدلال کرده اند که: (ما منا الامقتول او شهید) والله اعلم بحقیقة ذلک).108

جمله اخیر ایشان گویای این معنی است که شهادت همه ائمه(ع) در نظر ایشان قطعی و مسلّم نبوده است.

با توجه به نکات یاد شده روشن شد که اگر نظر شیخ صدوق را بپذیریم و به روایات (مامنا الامسموم او مقتول) پایبند باشیم و آنها را از نظر سندبپذیریم, امام زمان(ع) به دست جنایتکاران به شهادت می رسد. ولی اگر قول شیخ مفید را بپذیریم و به روایات: (مامنا الامسموم او مقتول) پاینبد نباشیم باید بگوییم که چگونگی مرگ آن عزیز, روشن نیست. واللّه اعلم.

 


1. (کتاب الغیبة), شخ طوسی تحقیق شیخ عباد اللّه تهرانی و شیخ علی احمد ناصح,/ 136 ـ 141, مؤسسه معارف اسلامیه.

 

(کتاب الغیبة), محمد بن ابراهیم نعمانی تحقیق علی اکبر غفاری/ 116 ـ 126, مکتبه صدوق.

(کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال) علاء الدین هندی, ج14/261 تا 276. مؤسسه الرسالة; (کمال الدین وتمام النعمة), شیخ صدوق, با تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری, ج1 و 2/256 ـ 286. انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین, قم.

2 .(اثبات الوصیة), مسعودی /276, دارالأضواء, بیروت.

(مروج الذهب ومعادن الجوهر) مسعودی, ج4/199, دارالمعرفة, بیروت.

(کمال الدین) شیخ صدوق/434.

3 . (بحارالأنوار), علامه مجلسی, ج50/73, مؤسسة الوفاء ,بیروت;

(اثبات الوصیة), مسعودی /237.

4. (بحار الأنوار), ج50/113.

5 . (همان مدرک), /200; (مروج الذهب), ج4/93.

6. (کتاب الغیبة), شیخ طوسی /231.

7 . (همان مدرک)/644; (کمال الدین) صدوق /417 ـ 423; (بحار الانوار), ج51/12ـ 25; (اثبات الوصیة)/272.

8 . (اثبات الوصیة) مسعودی /268ـ270.

9 . (همان مدرک).

10 . (ینابیع المودة),حافظ سلیمان/455,بصیرتی,قم.

11 . (کمال الدین) /424.

12 . (کتاب الغیبة) شیخ طوسی /237.

13 و 14 . (همان مدرک) /231, 232, 239.

15 . (همان مدرک)/77, 105.

16 . (بحار الأنوار), ج12/19.

17 . (همان مدرک), ج13/15.

18 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/230, 251; (کمال الدین) /434.

19 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/ 232; (کمال الدین)429/ .

20 . (کمال الدین) /501.

21 . (همان مدرک) /435; (سفینة البحار), شیخ عباس قمی, ج2/703.

22 . (المقالات والفرق), سعد بن عبداللّه ابی خلف الأشعری القمی, با مقدمه و تصحیح جواد مشکور, مقدمه/ط,مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.

23 . (کمال الدین) /434.

24 . (اثبات الوصیة), مسعودی, 271.

25 . (اصولی کافی), کلینی ج1/328, دارالتعارف, بیروت.

26 . (مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول), علامه مجلسی, ج4/2, دارالکتب الأسلامیة, تهران.

27 . (کتاب الغیبة), نعمانی/185.

28 . (رسالة ابی غالب الزراری) /141, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی, قم.

29 . (اصول کافی), ج341/1; (مرآة العقول), ج4/57.

30 . (کتاب الغیبة), نعمانی /185.

31 . (بحار الأنوار), ج51/11 و 12.

32 . (مروج الذهب), مسعودی ج4/199.

33 . (کتاب الغیبة), نعمانی /180; (کمال الدین) /370; (سفینة البحار), ج2/703.

34 . سوره (مریم),آیه 12.

35 . سوره (مریم), آیه 29.

36 . (بحارالأنوار), ج50/328.

37 . (همان مدرک); (اصول کافی), ج1/505; (ارشاد) مفید, ج3/324, مؤسسة آل البیت.

38 . (کمال الدین) /475.

39 . (جواهر الکلام), محمد حسن نجفی, ج4/37, داراحیاء التراث العربی, بیروت.

40 . (اصول کافی), ج1/384.

41 . (بحارالأنوار), ج27/288; (عیون اخبار الرضا), شیخ صدوق ج1/106, رضا مشهدی.

42 . (جامع الرواة) اردبیلی; ج2/251, دارالاضواء, بیروت.

43 . (مرآة العقول), ج4/256.

44 . (مقاتل الطالبیین), ابی الفرج اصفهانی/56; مؤسسة دارالکتب للطباعة والنشر, بیروت; (شرح نهج البلاغه) ابن ابی الحدید, ج16/51, داراحیاء التراث العربی, بیروت.

45 . (تاریخ ابن عساکر)/227, شرح حال امام حسن عسکری(ع), بیروت, تحقیق محمودی.

46 . (مستدرک الوسائل), میرزا حسین نوری,ج2/278, تحقیق و نشر مؤسسه آل البیت, قم.

47 . (کمال الدین)/38; (عیون اخبار الرضا), ج1/98.

48 . (عیون اخبار الرضا), شیخ صدوق ج2/267, طوس.

49 . (بحار الأنوار), ج50/12.

50 . (اصول کافی),ج505/1 .

51 . (ارشاد) مفید, ج2/114, مؤسسة آل البیت.

52 . (همان مدرک), ج2/243.

53 . (کمال الدین), ج2/475.

54 . (اصول کافی), ج1/505.

55 . (ارشاد), مفید, ج2/340.

56 . (اتفاق در مهدی موعود), سید اکبر قرشی/62ـ 111.

57 . (منتخب الأثر فی الأمام الثانی عشر), صافی گلپایگانی /372, داوری, قم.

58 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/248; (بحار) ج52/51.

59 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/164 .

60 . (کتاب الغیبة) نعمانی,154/,162,177 .

61 . (بحار الأنوار), ج52/93.

62 . (کنز الفوائد), کراجکی, تعلیق شیخ عبداللّه نعمه ج2/114 ـ 140, دارالذخائر.

63 . (امام مهدی حماسه ای از نور), شهید صدر, ترجمه کتابخانه بزرگ اسلامی /30.

64 . (شیعه در اسلام), علاّمة طباطبایی /151, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

65 . سوره (عنکبوت), آیه 14.

66 . (کمال الدین), ج2/385.

67 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی /113 ـ 125; (کنز الفوائد), کراجکی/140.

68 . (همان مدرک)/428; سوره (رعد), آیه 39.

69 . سوره (صافات), آیه 144.

70 . (سوره بقره), آیه 50.

71 . سوره (انبیاء), آیه 69.

72 . سوره (نساء), آیه 157.

73 . سوره (انفال), آیه 30.

74 . (اصول کافی), ج1/178.

75 . (همان مدرک)/180.

76 . این بحث مخصوص به غیبت کبرا نیست, بلکه عین همین پرسش, در دوران غیبت صغرا نیز مطرح است.

77 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی/266.

78 . (هـمـان مــدرک)/162;(بحارالأنوار), ج153/52; (اصول کافی),ج340/1 .

79 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی162/ .

80 . (مراصدالأطلاع علی اسماء الأمکنة والبقاع), ج2/620, دارالمعرفة, بیروت.

81 . (مجموعه مقالات و گفتارها پیرامون حضرت مهدی) /64, واحد برگزاری مراسم نیمه شعبان مسجد آیة اللّه انگجی, تبریز.

82 . (کتاب الغیبة), نعمانی, 182.

83 . (همان مدرک), 315.

84 . (همان مدرک) /164.

85 . (کتاب الغیبة), شیخ طوسی /162.

86 . (کتاب الغیبة), نعمانی /172.

87 . (تاریخ الغیبة الکبری), محمد صدر/ ج2/65, مکتبة الأم امیرالمؤمنین(ع) العامة, اصفهان.

88 . (جماع الاسبوع), ابن طاووس /510, به نقل از (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء), سید جعفر مرتضی عاملی260/, نمونه.

89 . (همان مدرک).

90 . (همان مدرک).

91 . (بحار الأنوار), ج52/317.

92 . (اثبات الوصیّة), مسعودی /221.

93 . (نجم الثاقب یا زندگی مهدی موعود), محدث نوری, 252/ ـ 260, جعفریو مشهد.

94 . (دراسة فی علامات الظهوروالجزیرة الخضراء) سید جعفر مرتضی عاملی/ 263.

95 . (بحار الأنوار), ج52, 159.

96 . (الذریعة الی تصانیف الشیعة) شیخ آقا بزرگ تهرانی ج5/108; دارالأضواء, بیروت (طبقات اعلام الشیعه), شیخ آقا بزرگ تهرانی, قرن هشتم /145.

97 . (دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء) استاد جعفر مرتضی عاملی.

98 . (سنن ابی داوود), ج4/116; داراحیاء السنّة النبویّة.

99 . (اعلام الوری بأعلام الهدی), طبرسی, 434, دارالمعرفة, بیروت; (کتاب الغیبة) شیخ طوسی/471,474 ; (بحارالأنوار), ج52/280, 299.

100 . (بحار الأنوار), ج52/383.

101 . (تاریخ ما بعد الظهور), سید محمد صدر/881; مکتبة الأم امیرالمؤمنین العامة, اصفهان.

102 . (اعتقادات), شیخ صدوق, تحقیق عصام عبدالسید, چاپ شده در مصنفات شیخ مفید, ج5/99, کنگره شیخ مفید.

103 . (تصحیح الاعتقاد) شیخ مفید, حسین درگاهی, چاپ و مصنفات شیخ مفید, ج5 /131.

104 .(بحارالأنوار),ج213/27, 216, 217 .

105 . (همان مدرک).

106 . (همان مدرک).

107 . (تاریخ الغیبة الصغری) /230, مکتبة الأمام امیرالمؤمنین, اصفهان.

108 . (اعلام الوری) /349.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:48 عصر )
»» نگاهی به تولد و زندگی امام زمان3

راز طول عمر

 

پرسشی که از دیر باز در این باره مطرح بوده و ذهنها را به خود مشغول داشته است62 و در این زمان نیز گاهی رخ می نماید, این است که راز عمر طولانی آن حضرت چیست؟ آیا این امر در راستای قوانین طبیعی عالم است, یا جنبه غیبی و اعجازی دارد؟

آیا امکان دارد از نظر ظاهری, فردی در این عالم, عمری طولانی را سپری کند و شاداب و با طراوت باقی بماند؟ اصولاً چه می شد اگر امام زمان(ع) در ظرف زمانی ظهورش به دنیا می آمد و در همان زمان, سیاست خود را به انجام می رسایند.

برای رسیدن به پاسخ این پرسش, توجه به چند اصل کلی لازم است:

1 . طول عمر, از شاخه های مسأله عمومی تری به نام (حیات) است. حقیقت و ماهیّت حیات, هنوز بر بشر مجهول است و شاید بشر, هیچ گاه هم از این راز سر در نیاورد. بشری که این اندازه ناتوان است و موضوع حیات را درست نمی شناسد و از ویژگیهای آن, آگاهی کامل و همه جانبه ندارد, چگونه می خواهد مسأله طول عمر و استبعاد آن را مطرح سازد و به دیده تردید به آن بنگرد؟

2 . اگر پیری را عارض بر حیات بدانیم و یا آن را قانونی طبیعی بشناسیم که بر بافت واندام موجودات زنده, از درون, عامل نیستی را نهفته دارد و به مرور زمان, موجود زنده را خواه ناخواه, به مرحله فرسودگی و مرگ می رساند, باز معنایش آن نیست که این پدیده, قابل انعطاف پذیری و در نتیجه تأخیر نباشد. بر همین اساس, دانش بشری, گامهای مؤثری درباره درمان پیری برداشته و هنوز هم براین مهم پای می فشرد و رشته های تخصصی برای این مسأله به وجود آورده است.

در اواخر قرن نوزدهم, براثر پیشرفتهای علمی, امید به زندگی طولانی تر رونق بیشتری یافت و شاید در آینده نه چندان دور, این رؤیای شیرین به واقعیت بپیوندد63.

در مجموع, دانش بشری در زمینه عقب انداختن پیری, موفقیتهای چشمگیری به دست آورده و از رابطه تغذیه و پیری تجربه های جدیدی کشف کرده و ارتباط تنگاتنگی بین اسرار تغذیه در مقابله با پیری و فرسودگی ارائه داده است.

در پرتو آنچه اشارت شد,می توان گفت: درباره عمر طولانی مهدی موعود(ع) هیچ گونه شگفتی باقی نمی ماند و امکان علمی و نظری آن, جای تردید ندارد او, با دانش خدادادی, بر اسرار خوراکیها, آگاهی دارد و بعدی ندارد که با استفاده از روشهای طبیعی و علمی, بتواند مدتی دراز در این دنیا بماند و آثار فرسودگی و پیری, در وی پدیدار نگردد.

3 . اصولاً, وجود استثناها در هرامری, ازجمله امور طبیعی این عالم, مسأله ای ست روشن و انکار ناپذیر. گیاهان, درختان, جاندارانی که در دامن طبیعت پرورده می شوند واز سابقه کهن و زیستی طولانی برخوردارند, کم نیستند. چه استبعادی دارد که در عالم انسانی هم, برای نگهداری یک انسان و حجت خدا, به عنوان ذخیره و پشتوانه اجرای عدالت و نفی و طرد ظلم و ظالمان, قائل به استثنا شویم و او را موجودی فراتر از عوامل طبیعی و اسباب و علل ظاهری بدانیم که قوانین طبیعت, دربرابرش انعطاف پذیری دارند واو برآنها تفوق و برتری. این امری است ممکن, گرچه عادی و معمولی نباشد.به گفته علامه طباطبائی:

(نوع زندگی امام غائب را به طریق خرق عادت [می توان پذیرفت]. البته خرق عادت, غیر از محال است و از راه علم, هرگز نمی توان خرق عادت را نفی کرد. زیرا هرگز نمی توان اثبات کرد که اسباب و عواملی که در جهان کار می کنند, تنها همانها هستند که ماآنها رادیده ایم و می شناسیم و دیگر اسبابی که ما از آنها خبر نداریم یا آثار و اعمال آنها را ندیده ایم, یا نفهمیده ایم, وجود ندارد; از این روی, ممکن است در فردی و یا افرادی از بشر, اسباب و عواملی به وجود آید که عمری بسیار طولانی, هزار یا چندین هزار ساله برای ایشان تأمین نماید.64)

4 . از دیدگاه تاریخی, معمّرین و دراز عمران فراوانی با نام و نشان بوده اند که هر یک چند برابر افراد معمولی زمان خویش, زیسته اند. روشن ترین و در عین حال, مستند ترین آن, حضرت نوح(ع) است. قرآن تصریح می کند که 950 سال فقط پیامبر بوده است65 و حتماً عمر وی بیش از این بوده است. داستان خضر پیامبر نیز, مصداقی دیگر از این اصل کلی است.66

با توجه به این نمونه هاست که می توان برخورداری حجت خدا را از عمری طولانی پذیرفت و دلیل امکان آن را وجود انسانهای دراز عمر در تاریخ دانست که تا هزاران سال گفته شده است.67

5. از همه اینها گذشته, اگر از زاویه ایمان به غیب, به این پدیده بنگریم, پاسخ همه اعتراضها و اشکالها داده می شود و نیازی به فلسفه بافی و ارائه شواهد دیگر نیست.

تأثیرگذاری علل و عوامل طبیعی, به دست خداوند است: (لامؤثر فی الوجود إلاّ الله).

و اوست که اگر بخواهد شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد, چگونه از حفاظت وجود نازنین حجت خدا و ذخیره عالم آفرینش ناتوان است.

کریمی که جهان پاینده دارد

تواند حجتی را زنده دارد

به گفته شیخ طوسی:

(براساس آیه شریفه: (یمحوالله مایشاء ویثبت وعنده ام الکتاب) هر آنی که مصلحت در تأخیر, تا زمان دیگر باشد, تداوم عمر آن حضرت, ضرورت می یابد و این امر, تاآخرین زمان لازم, ادامه دارد و راز و رمز آن, به دست کسی است که مفاتیح غیب و ام الکتاب در نزداوست.68)

پروردگاری که درباره حضرت یونس پیامبر, به هنگامی که در شکم ماهی قرار داشت , می فرماید:

(ولولا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون)69.

پس اگر نه از تسبیح گویان می بود, تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.

می تواند براساس قدرت و مشیت مطلقه اش, مقدمات و عوامل زنده ماندن امام زمان(ع) را در این عالم آماده سازد و او را تا روز معیّن و معلومی نگه دارد. بر اساس این اصل, طول عمر امام عصر(ع), در باور مسلمانان جنبه اعجاز دارد. و قانون معجزه, حاکم بر قوانین طبیعی در این عالم است و نمونه های فراوان دارد:

* دریا برای موسی شکافته می شود70.

* آتش برابراهیم سردوسلامت می گردد71.

* در مورد حضرت عیسی, کار بر رومیان مشتبه می گردد و می پندارند که وی را دستگیر کردند که چنان نبوده است72.

* پیامبر اسلام(ص) از میان حلقه محاصره قریشیان که ساعتها در کمین او بوده اند, بیرون می رود73.

هر یک از این موارد و نمونه های دیگر, نشانگر تعطیل شدن یکی از قانونهای طبیعی است که به قدرت و لطف خداوند رخ داده است. پاسداری از حجت خدا در مدتی طولانی نیز, از مصادیق همین اصل کلی و باور ایمانی است.

بنابراین طول عمر آن حضرت استبعادی ندارد و با دلایل طبیعی و مادی و غیبی و معنوی قابل پذیرش و اثبات است.

اما این که چرا آن حضرت, در ظرف زمانی ظهور, به دنیا نیامد و ایفای نقش نکرد.

اولاً, در باور ما مسلمانان, بویژه شیعیان, زمین, هیچ گاه خالی از حجت نیست, چه آشکار و چه پنهان74. همواره باید آسیای وجود بر قطب و مدار امام و حجت بچرخد. اگر امام زمان(ع), در آن عصر به دنیا نیامده بود و بعد قدم به دنیا می گذاشت, در این فترت, زمین بی حجت و امام می ماند و این با ادله قاطع و باور ما مسلمانان سازگار نیست75.

ثانیاً, شخصی که می خواهد دنیا را متحول سازد و دست به اصلاحی همه جانبه و فراگیر بزند, عدل را بگستراند و ظلم و ستم را در همه اَشکال و انواع آن, بر چیند, تمدّن بشری را که بر اساس زر و زورو تزویر بنا گردیده ویران سازد و تمدنی همه جانبه و براساس ارزشهای الهی و معنوی ایجاد کند, باید دارای عِدّه و عُدّه فراوان باشد, با ابزار مدرن و پیشرفته آشنا باشد, فراز و فرود تمدنها را بشناسد و بالآخره, از علل سقوط و صعود ملتها تجربه بیندوزد, تا بتواند حرکتی اساسی و بنیادی را آغاز و رهبری کند و موانع را از سر راه بشر بردارد.

این امر ممکن نیست مگر از کسی که طلوع و غروب تمدنها را دیده و با کوله باری از تجربه و شناخت به میدان آمده باشد.

بدین سان, امام زمان(ع) در دوران طولانی غیبت, راههای ایجاد جامعه صالح را در مقایسه با دنیای فاسد, پایه گذاری می کند و با آگاهی و اقتدار و در زمانی مناسب به اذن خدا, ظهور می کند و بر همه تاکتیکها ور روشهای دنیای بشری محیط است و راه مقابله با آن را به درستی می شناسد و این مسأله, در دوران طولانی امامت و غیبت, تا ظهور, برای آن حضرت, ممکن می گردد. غیبت و طول عمر, باعث می شود که آن رهبر ذخیره شده, به گونه ای نیکوتر و فراگیرتر رهبری خویش را آغاز کند.

لازمه انقلابی آن چنان بزرگ و عمیق, موقعیت روحی ویژه ای است که رهبر مکتبی از آن باید برخوردار باشد. مقدار توانایی روحی, بستگی دارد به نشیب و فرازها و دگرگونیهایی که آن رهبر به خود دیده است. مهدی(ع), در دل تاریخ فرو رفته و از موقعیت امامت و برتری خویش بر تاریخ پرتو افکنده, با آزمودگی و تجربه ای که در این مدت طولانی کسب کرده است, توانایی دگرگونی اساسی جهان را خواهد داشت و به اصلاح همه جانبه دست خواهد زد. ان شاءاللّه.

 

مکان و مسکن76

 

از مسائلی که درباره زندگی امام زمان(ع), مورد بحث گفت و گوست, مکان و محل سکونت ایشان است. آیا آن حضرت, در مکان خاصّی سکونت دارد, یا نه؟ اگر در مکان ویژه ای است آن مکان کجاست؟ اگر مسکن خاصی ندارد, پس چگونه زندگی می کند و شناخته نمی شود؟ روایات و اخباری که در این زمینه است گوناگون و گاه, مخالف یکدیگرند. پیش از بررسی این احادیث, یادآوری یک نکته ضروری است:

آیا منظور از غیبتِ حضرت حجت(ع), غیبت شخصی است, یا غیبت عنوانی؟ به عبارت دیگر, آیا آن حضرت, به گونه ای زندگی می کند که هیچ گاه بامردم در تماس نیست و امکان ندارد کسی مکان ایشان را پیدا کند؟ یا این که آن حضرت با مردم در حشر و نشر است, با آنان زندگی می کند ومعاشرت دارد, لکن به گونه ناشناس. او, مردم را می شناسد, ولی مردم ایشان را نمی شناسند. در عین حال, مکانی را برای سکونت برگزیده است. بحث از مکان و مسکن آن حضرت, در هر دو فرض قابل بررسی است. روایاتی که در این زمینه وجود دارد چند دسته اند:

1 . برخی از آنها محل خاصی را تعیین نمی کند و جایگاه حضرت را در بیابانها و کوهها معرفی می کند. از آن جمله حضرت مهدی(ع), به پسر مهزیار می فرماید:

 

(یابن المازیار ابی ابو محمد عهد الی… وامرنی ان لا أسکن من الجبال الاوعرها ومن البلاد الا عفرها و…)77

 

فرزند مهزیار! پدرم امام حسن(ع), از من پیمان گرفت… و فرمان داد که برای سکونت کوههای سخت و سرزمینهای خشک و دور دست را برگزینم.

این بخش از روایات, گویای آن است که حضرت از حوزه دسترسی مردم به دور است و به سختی و دشواری زندگی می کند وکسی از محلّ سکونت وی آگاه نیست. این که درکدام منطقه و کدام سرزمین است, مشخّص نیست.

2 . دسته دوّم روایاتی است که منطقه خاصی را به عنوان محل سکونت آن حضرت, نام می برند و محدوده آن را نیز تعیین می کنند.

* مدینه و پیرامون آن: ابی بصیر می گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:

 

(لابد لصاحب هذا الأمر من عزلة ولا بد فی عزلته من قوة وما بثلاثین من وحشة, ونعم المنزل طیّبةً.)78

 

صاحب الزمان(ع) را عزلت و غیبتی است که در آن, غیبت, نیرومند است به سی نفری که با حضرت هستند و وحشت و تنهایی را از وی دور می کنند.[و به قوت وی می افزایند] وخوب جایگاهی است [مدینه] طیبه.

از ظاهر روایت استفاده می شود که حضرت در مدینه منوره, منزل دارد و افرادی هم همواره با ایشان هستند, به صورت ناشناس. البته این مسأله با غیبت عنوانی سازگارتر است, تا غیبت شخصی. امام(ع) مانند سایر مردم زندگی می کند, لکن کسی او را نمی شناسد و افراد خاصی بااو در ارتباط هستند. ولی جمله: (سی نفر با حضرت هستند) با فلسفه غیبت ناسازگار است; چه این که از این چند نفر, اگر کوچک ترین سخنی در رابطه با مکان ومنزل حضرت شنیده شود, به تدریج, آن راز معلوم می گردد و فلسفه غیبت از بین می رود. روایت دیگری است که مکان حضرت را کوه (رضوی) در اطراف مدینه, نام می برد.عبدالأعلی آل سام می گوید:

(با امام صادق(ع) از مدینه خارج شدیم, به روحاء [اطراف مدینه] که رسیدیم حضرت نگاهش را به کوهی دوخت و مدت زمانی ادامه داد…. و فرمود: این کوه (رضوی) نام دارد. خوب پناهگاهی است برای خائف [امام زمان] در غیـبت صغرا و کبرا.79)

صاحب مراصد الأطلاع, می نویسد:

(رضوی, کوهی است بین مکه و مدینه, در نزدیکی ینبع, دارای آب فراوان و درختان زیاد. کیسانیه می پندارند که محمد حنفیه, در آن جا زنده و مقیم است.80)

رجالی معاصر علامه شوشتری نیز می گوید در نصوص معتبره رسیده است که جایگاه حضرت, در غیبت صغری و کبری کوه (رضوی) است . و اما این که (کیسانیه) کوه رضوی را مقر محمد حنفیه می دانند, لازمه اش این نیست که جایگاه حضرت مهدی(ع) نباشد, چون (کیسانیه) اخباری که از پیغمبر(ص) شنیده بودند و به تواتر ثابت شده بود که مهدی(ع) غیبتی دارد, آن را بر محمد حنفیه تطبیق کردند و گفتند مکان او در کوه رضوی است. اصولاً, هر انحراف و شبهه ای منشأش, مطلب حقی است که مورد سوء استفاده قرار می گیرد.81

* مکه و پیرامون آن: از برخی روایات, استفاده می شود که آن حضرت در مکانی به نام: (ذی طوی) پیرامون مکه زندگی می کند و از همان جا نیز همراه یارانش قیام خواهد کرد, از آن جمله: امام باقر(ع) می فرماید:

 

(یکون لصاحب هذا الأمر غیبة فی بعض الشعاب اومأ بیده الی ناحیة ذی طوی…82)

 

امام زمان(ع) را غیبتی است در بعضی از درّه ها و اشاره کرد به منطقه (ذی طوی).

در ادامه این روایت و روایات دیگر, محل ظهور و خروج آن حضرت و مرکز تجمع یاران و دوستان وی نیز, همین منطقه یاد شده است.83

3 . دسته سوم اخباری است که مانند دسته اول, جایگاه خاصی را نام نمی برد, ولی از وی به عنوان فردی که با مردم حشر و نشر دارد و به گونه ناشناس زندگی می کند, نام برده است.

امام صادق می فرماید:

 

(ان فی صاحب هذا الأمر لشبهاً من یوسف الی ان قال فما تنکر هذه الأمة ان یکون الله یفعل بحجته ما فعل بیوسف وان یکون صاحبکم المظلوم المحجور حقه صاحب الأمر یتردد بینهم یمشی فی اسواقهم ویطأ فرشهم ولا یعرفونه حتی یأذن اللّه له ان یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له اخوته انک لأنت یوسف؟ قال: انا یوسف)84.

 

صاحب الأمر(ع) شباهتی نیز به یوسف پیامبر(ع) دارد…جای انکار نیست که خداوند با حجت خود, همان کاری را انجام دهد که با یوسف داد. صاحب الزمان(ع), آن مظلوم حق از دست داده, در میان مردم رفت و آمد می کند در بازار قدم می نهد و گاهی بر فرش منزلهای دوستان می نشیند, لکن او را نمی شناسند تا زمانی که خداوند به وی اذن دهد تا وی خودرا معرفی کند, آن گونه که یوسف(ع) را اجازه داد هنگامی که برادرانش گفتند: تو یوسفی؟ گفت: آری, من یوسفم.

این روایت, صراحت در این معنی داردکه غیبت حضرت حجت(ع), غیبتی است عنوانی. در میان جمع و جامعه است, با مردم حشر و نشر دارد, زندگی طبیعی و معمولی را می گذراند, در مراسم مذهبی و مناسک حج شرکت می جوید, ولی ناشناخته است و این امری است که سابقه داشته و دارد. فردی سالها در محلّی زندگی می کند و با مردم نشست و برخاست و رفت و آمد دارد, لکن او را به گونه ای می شناسند که در واقع آن نیست و هیچ مشکلی هم به وجود نمی آید.

این سه دسته از روایات را چگونه می توان پذیرفت و آیا راه جمعی بین آنها هم هست یا نه؟ به نظر می رسد, اصل اولی که با عقل و عرف سازگار است, زندگی به شیوه عادی و معمولی است; زیرا این گونه زندگی, حساسیت برانگیز نیست و برای حضرت نیز, آسان تر و طبیعی تر است. البته این منافات ندارد که آن حضرت در بیشتر وقتها, و یا در روزگار ویژه, در مکه و مدینه حضور داشته باشد.

طبیعی است که گاهی شرایطی پیش آید که زندگی معمولی خطر آفرین شود و با فلسفه غیبت منافات داشته باشد. در این صورت, عزلت و دوری گزیدن از جامعه ضروری می نماید و شاید دستور امام حسن(ع) به فرزندش که کوهها و بیابانها را برگزین (به قرینه ذیل روایت) در آن مواردی باشد که نیاز به این شکل زندگی کردن پیش آید.

بنابراین, بین این سه دسته از روایات, تضاد و تنافی نیست و نام بردن مکانی خاص, با زندگی به شکل ناشناس قابل جمع است. انتخاب کوهها و مکانهای دست نیافتنی در حال ضرورت و نیاز نیز, امری است طبیعی و موافق با اصل تقیه.

 

زن و فرزند

 

محور دیگری که پیرامون زندگی شخصی و کیفیت معیشت امام عصر(ع) نیاز به بررسی دارد, مسأله زن و فرزند آن حضرت است آیا با توجه به فلسفه غیبت و این که آن حضرت به شیوه ناشناس زندگی می کند و کسی ازمکان وی آگاه نیست, ازدواج و داشتن فرزند, با این مسأله سازگار است؟

منابعی که در اختیار است, یا اشکال سندی دارند و یا ابهام دلالی ونظر قاطعی را ارائه نمی دهند. در این جا, سه احتمال وجود دارد:

1. اساساً حضرت مهدی(ع) ازدواج نکرده است.

2. ازدواج انجام گرفته, ولی اولاد ندارد.

3. ازدواج کرده و دارای فرزندانی نیز هست.

اگراحتمال اول را بپذیریم, لازمه اش این است که امام معصوم(ع) یکی از سنّتهای مهم اسلامی را ترک کرده باشد واین با شأن امام سازگار نیست. اما از طرفی دیگر چون مسأله غیبت, اهمّ است و ازدواج مهم, ترک ازدواج, با توجه به آن امر مهم تر, اشکالی را ایجاد نمی کند و گاهی برای مصلحت بالاتر, لازم وواجب نیز هست.

اما احتمال دوّم که اصل ازدواج را بپذیریم بدون داشتن اولاد, جمع می کند بین انجام سنت اسلامی و عدم انتشار مکان و موقعیت حضرت. اما باز این اشکال باقی است که اگر قرار باشد, آن حضرت شخصی را به عنوان همسر برگزیند, یا باید بگوییم که عمر او نیز مانند عمر حضرت طولانی است که بر این امر دلیلی نداریم, یا این که بگوییم مدتی با حضرت زندگی کرده و از دنیا رفته است که در این صورت, حضرت به سنت حسنه ازدواج عمل کرده و پس از آن, تنها و بدون زن و فرزند زندگی را ادامه می دهد.

احتمال سوم آن است که آن حضرت ازدواج کرده و دارای اولاد نیز هست و اولاد آن حضرت نیز فرزندانی دارند و…

این مسأله, افزون بر آن که دلیل محکمی ندارد, اشکال اساسی آن این است که این همه اولاد و اعقاب, بالاخره روزی در جست و جوی اصل خویش می افتند و همین کنجکاوی و جست و جو, مسأله را به جایی باریک می کشاند که با فلسفه غیبت حضرت, نمی سازد.

البته برخی خواسته اند از روایات و بعضی از ادعیه, بر این احتمال اقامه دلیل کنند که اشاره ای به ادله آنان می کنیم:

1. مفضل بن عمر گوید از امام باقر(ع) شنیدم که فرمود:

 

(ان لصاحب هذا الأمر غیبتین احدهما تطول حتی یقول بعضهم مات ویقول بعضهم قتل ویقول بعضهم ذهب حتی لایبقی علی امره من اصحابه الانفر یسیر ولایطلع علی موضعه احد من ولده ولاغیره الاالمولی الذی یلی امره).85

 

صاحب الزمان(ع) را دو غیبت است: یکی از آن دو, به اندازه ای طولانی شود که بعضی گویند آن حضرت از دنیا رفته و برخی گویند کشته شده است و بعضی نیز بر این باور باشند که جز اندکی از یاران بر امامت وی ماندگار نماندند و کسی هم از مکان و جایگاه زندگی آن حضرت, آگاه نیست نه از فرزندان و نه دیگری, جز آن کسی که امور وی را پی می گیرد.

استدلال برای اثبات زن و فرزند برای حضرت, به جمله اخیر روایت است: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولده…) اما این استدلال از چند جهت اشکال دارد:

الف. این روایت را نعمانی در کتاب غیبت خود, نقل کرده و به جای کلمه (ولد) کلمه (ولی) آورده است, به این شکل: (ولا یطلع علی موضعه احد من ولی ولاغیره)86 بنابراین, اعتمادی بر آن روایت, با توجه به این نقل نیست. دست کم, با وجود این احتمال, استدلال تمام نیست.

ب. در روایت نیامده است که الآن امام زمان(ع) دارای زن و فرزند است و از این جهت, اجمال دارد. شاید به فرزندانی که بعداً در آستانه ظهور و یا بعد از آن به دنیا خواهند آمد اشاره داشته باشد.

ج. شاید از باب مبالغه در خفاء باشد. یعنی اگر بر فرض آن حضرت اولاد هم می داشت, از جایگاه و سرّ غیبت او, آگاه نمی شدند87. با این احتمال نیز, استدلال به روایت برای اثبات اولاد برای امام زمان(ع), ناتمام است.

2 . دلیل دیگر بر اثبات فرزند برای حضرت, روایتی است که ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است:

(... اللهم اعطه فی نفسه واهله وولده وذریّته وجمیع رعیّته ما تقرّ به عینه وتسرّ به نفسه…88)

الها! مایه چشم روشنی و خوشحالی امام زمان(ع) را در او وخانواده و فرزندان و ذریّه و تمام پیروانش فراهم فرما.

به این روایت هم نمی توان استدلال کرد, چون:

الف. از جهت سند قابل اعتماد نیست.

ب . به زمان ولادت فرزندان اشاره ندارد که پیش از ظهور است یا بعد از آن. از این جهت مجمل است.

3 . روایت دیگری نیز ابن طاووس از امام رضا(ع) نقل کرده است که فرمود:

 

(اللهم صل علی ولاة عهده والأئمة من ولده)89.

 

این روایت, بنا بر تصریح ابن طاووس, متن دیگری دارد به این شکل:

(اللهم صل علی ولاة عهده والائمة من بعده)90.

بنابراین, روشن نیست که مقصود فرزندان بعد از او مراد است, یا امامان پس از او. علاوه بر این که این دو روایت مربوط به بعد از ظهور حضرت است نه پیش از آن.

4 . امام صادق می فرماید:

 

(… کأنی اری نزول القائم فی مسجد السهله بأهله وعیاله.91)

 

این روایت نیز گذشته از ضعف سند, دلالتی بر اثبات فرزند برای امام زمان(ع) پیش از ظهور ندارد. بنابراین, این گونه از روایات که بدان اشارت کردیم, در حدی نیستند که وجود زن و فرزند را برای امام زمان(ع) پیش از ظهور اثبات کنند. از سوی دیگر, روایاتی داریم که با صراحت, وجود فرزند را از آن حضرت نفی می کند از آن جمله: مسعودی نقل می کند: علی بن حمزه, ابن سراج و ابن ابی سعید مکاری بر امام رضا(ع) وارد شدند, علی بن حمزه به حضرت عرض کرد: از پدرانت نقل کرده ایم که هیچ امامی از دنیا نمی رود, تا فرزندش را ببیند؟

امام رضا فرمود:

(آیا در این حدیث, روایت کرده اید: مگر قائم)92.

برخی خواسته اند با تمسک به داستان (جزیره خضراء) بگویند که امام عصر(ع), فرزندانی دارد و بر آن جزیره, زیر نظر وی, جامعه نمونه و تمام اعیار اسلامی را تشکیل داده اند93.

لکن با بررسیهای گسترده ای که انجام گرفته, جزیره خضراء, افسانه ای بیش نیست و هیچ واقعیت ندارد. 94

علامه مجلسی این داستان را جداگانه در نوادر بحار نقل کرده و می نویسد:

(چون در کتابهای معتبر بر آن دست نیافتم, آن را در فصلی جداگانه آوردم)95.

شیخ آقا بزرگ تهرانی این داستان را داستانی تخیلی و رمانتیک شمرده است.96

افزون بر این, داستان به گونه ای است که نمی توان آن را پذیرفت:

تناقضات فراوان, سخنان بی اساس و… در سلسله سند آن, افراد ناشناخته ای وجود دارند که نمی توان بر آنان اعتماد کرد97. بنابراین, از این راه نمی توان زن و اولادی برای حضرت مهدی(ع) ثابت کرد.

 

.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:45 عصر )
»» نگاهی به تولد و زندگی امام زمان2

 

از وفات امام حسن(ع) تا پایان غیبت صغری

 

برهه دوم زندگی امام عصر(ع), از زمانی شروع شد که سایه پدر را از دست داد و خود عهده دار منصب امامت گردید.

این دوران, که می توان آن را دوران حیرت و محنت30 شیعیان نامید, بر دوستداران اهل بیت(ع) بسیار سخت گذشت و آنان, آزمون سرنوشت سازی را پشت سر گذاشتند. از یک سو, فرقه ها و نحله های گوناگونی پیدا شدند که در رابطه با امامت, افکار و اندیشه های متضادی داشتند و مردم را به شبهه و تردید می انداختند و شیعیان, به دنبال ملجأ و مرجعی می گشتند31, تا بتوانند در این عرصه خطرناک, در پناه او بمانند و از افکار اندیشه خود به دفاع برخیزند.

این مسأله, به اندازه ای شدت یافته بود که مسعودی می نویسد:

(مردم, پس از امام حسن(ع) بیست طایفه شدند و هریک, بر باور وعقیده ای بودند.32)

از سوی دیگر, دشمن احساس کرده بود که امام یازدهم(ع) فرزندی دارد, از این روی در صدد دستگیری و نابودی وی برآمده بود.

مجموعه این حوادث, فضای حیرت و سرگردانی را دو چندان می ساخت و به فرموده امام رضا(ع):

 

(… ولابد من فتنة صمّاء صیلم یسقط فیها کل ولیجة وبطانة وذلک بعد فقدان الشیعة الثالث من ولدی.33)

 

بعد از درگذشت سومین فرزندم [امام حسن] فتنه فرا گیر و طاقت فرسایی فرا می رسد که بسیاری از خوبان و نخبگان در آن فرو می افتند.

در این برهه از زندگانی مهدی موعود(ع), مسائل و حوادثی پیش آمد که جای بحث و بررسی دارد:

 

1. امامت در خردسالی:

 

از آنچه تاکنون آوردیم, روشن شد که امام یازدهم(ع) از آغاز ولادت مهدی(ع) دو وظیفه اساسی و حسّاس را عهده دار شد و از انجام آن نیز به درستی به در آمد.

* حمایت و حفاظت از امام زمان(ع) در برابر حکومت خون آشام عباسی.

* اثبات وجود امام و اعلام امامت او به عنوان امام دوازدهم.

حفظ این دو موقف بزرگ, با توجه به سلطه دستگاه جبار عباسی, بسیار دشوار بود. امام حسن(ع) با تدبیر و تعهدی که داشت, مهدی(ع) را از هرگونه خطر و حادثه ای مصون نگهداشت و در فرصتهای مناسب, به یاران و دوستان ویژه و مطمئن, امامت و جانشینی او را اعلام کرد.

پرسشی که در این جا مطرح می شود آن است که چگونه مهدی(ع) در پنج سالگی به امامت رسید و عهده دار این مسؤولیت خطیر و بزرگ گردید. آیا این مسأله جنبه استثنائی داشت, یا امری بود معمولی و عادی؟

در باور ما شیعیان, امامت در سنین کم, محذوری ندارد و نمونه های دیگری نیز داشته است.

قرآن مجید, به عنوان محکم ترین سند معارف دینی, از افرادی نام می برد که در خردسالی دارای حکمت و نبوت شدند. این نشانگر آن است که در میراث پیام آوران الهی, مسأله پیشوایی در کودکی پدیده نوظهور نبوده و نیست:

(یا یحیی خذا الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صیّباً 34)

ای یحیی! کتاب را به نیرومندی بگیر و در کودکی به او دانایی عطا کردیم.

درباره نبوت حضرت عیسی(ع) می فرماید:

 

(فأشارت الیه قالوا کیف تکلم من کان فی المهد صبیّاً. قال انی عبدالله آتانی الکتاب وجعلنی نبیّاً)35.

 

به فرزند اشاره کردند, پس گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم.

کودک گفت: من بنده خدایم. به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است.

بنابراین, مسأله امامت در سنّ کودکی, نخستین بار نبوده است که مورد اعتراض واقع شده بلکه پیش از امام زمان, دربین انبیا نمونه های فراوان داشته و نیز امامان قبل از حضرت: امام جواد و امام هادی(ع) هم درخردسالی عهده دار امامت شده بودند.

 

2. نماز بر پیکر پدر:

 

امام حسن(ع) در آستانه ارتحال قرار گرفت. چند روزی کسالت شدید پیدا کرد. خلیفه از این امر آگاه شد. و به دستور وی, گروهی از سران دولت و گروهی از پزشکان, به منزل امام یازدهم رفتند, تا ضمن مداوای حضرت و کسب وجهه عمومی, اوضاع و شرایط را زیر نظر بگیرند و رفت و آمدها را به کنترل در بیاورند اگر صحنه مشکوکی در رابطه با جانشینی و امامت پس از امام حسن(ع) دیدند, آن را گزارش کنند36.

تا این که در تاریخ هشتم ربیع الثانی, سال 260 هـ . ق. امام حسن(ع) در شهر سامرا, چشم از گیتی فرو بست و به جوار حق شتافت.

شیخ مفید می نویسد:

(فلما ذاع خبر وفاته صارت سرّ من رأی ضجة واحدة عطلت الأسواق ورکب بنوهاشم والقواد وسائر الناس الی جنازته فکانت سرّ من رأی یومئذ شبیهاً بالقیامة فلما فرغوا من تهیئته بعث السلطان الی ابی عیسی ابن المتوکل یأمره بالصلاة علیه.37)

زمانی که خبر وفات امام حسن(ع) پخش گردید, سامرا غرق در عزا شد, بازارها تعطیل گردید, بنی هاشم و مأموران دولت و سایر مردم به سوی خانه امام حرکت کردند. در آن روز, گویی قیامتی بر پا شد… هنگامی که مقدمات غسل و تشییع تمام شد, حاکم عباسی به فرزند متوکل [ابو عیسی] دستور داد بر جنازه امام یازدهم نماز بگزارد.

نقل دیگر آن است که پس از درگذشت امام حسن(ع) و غسل و کفن وی, جعفر(برادر امام) در کنار جنازه حاضر شد, تا بروی نماز بگذارد, ناگهان کودکی از لابه لای جمعیت به جلو آمد و جعفر را از کنار پیکر پدر کنار زد و خود بروی نماز گزارد38.

در این جا دو نکته در خور بحث و بررسی است:

1 . آیا غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر پیکر امام معصوم, با دیگر افراد فرق دارد؟

2 . بر فرض این که امام مهدی(ع) بر جنازه پدر بزرگوارش, نماز گزارده باشد, چگونه می توان تصور کرد که با وجود مراقبان وجاسوسان خلیفه و کنترل اوضاع, ایشان دستگیر نشد و به آسانی در میان جمعیت ظاهر گردید؟

غسل دادن, کفن کردن و نماز گزاردن بر میّت مسلمان, واجب کفایی است و همه مسلمانان وظیفه دارند که به این امور اقدام کنند. سزاوارتر به این امر, خویشان میّت هستند و به نظر بسیاری از فقها, اجازه آنان نیز در این مسأله شرط است39.

نسبت به امامان معصوم(ع) روایاتی داریم که: امام معصوم را جز امام معصوم, نباید غسل دهد (وطبعاً نباید نماز بگزارد) در این زمینه کلینی در کافی سه حدیث از امام رضا(ع) نقل کرده که حاصل آنها عبارت است از:

(الأمام لایغسله الا الأمام)40.

یا امام صادق می فرماید:

 

(…فیما اوصانی به ابی(ع) ان قال: یا بنیّ اذا انامت فلا یغسّلنی احد غیرک, فان الأمام لایغسّله الاامام.)41

 

از سفارشهای پدرم [امام باقر(ع)] این بود که فرمود: فرزندم! هنگامی که من از دنیا رفتم, جز تو کسی مرا غسل ندهد; زیرا امام را جز امام غسل نمی دهد.

آنچه در این مسأله به ذهن می آید آن است که: آیا این روایات, در پایه ای هستند که اصلی کلی و اعتقادی را به وجود آورند که بتوان به همه امامان معصوم(ع) گسترش داد و آن را پذیرفت, یا خیر؟

به نظر ما, در این مسأله اشکالاتی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1 . سه روایتی که کلینی از امام رضا(ع) نقل کرده است, قابل اعتماد نیستند; زیرا در سلسله سند هر سه حدیث, معلی بن محمد بصری قرار دارد که به نظر رجالیّون, (مضطرب الحدیث والمذهب)42 است; از این روی, نمی شود به روایات وی اطمینان پیدا کرد. به همین خاطر, علامه مجلسی, هر سه حدیث را ضعیف دانسته است.43

2 . مضمون کلی این روایات, ناسازگاری دارد, با آنچه برای شماری از امامان معصوم(ع) در رابطه باغسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن بر جنازه شریف آنان, رخ داده است.

* امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید و امام چهارم(ع) را به اسارت بردند و نبود که بر جنازه پدر نماز بگزارد.

* امام رضا(ع) در طوس به شهادت رسید و امام جواد(ع) در مدینه زندگی می کرد و نبود که آن عزیز راغسل دهد و کفن کند و بر جنازه اش نماز بگزارد.

* امام موسی کاظم(ع) در بغداد شهید شد و امام رضا(ع) در مدینه بود و نبود که پیکر آن عزیز را غسل دهد و کفن کند و بر آن نماز بگزارد.

در این موارد از لحاظ ظاهری حضور امام بعدی و غسل دادن و نماز گزاردن بر پیکر امام پیشین, امکان عادی نداشته است.

3 . نکته دیگر آن است که معمولاً خلفای بنی امیه و بنی عباس در برخی از مقاطع تاریخ سلطه همه جانبه داشتند و بر تمام مسائل و حوادث, تسلط خود را گسترده بودند, از آن جمله نمازگزاردن بر جنازه, بویژه جنازه کسانی که دارای موقعیت اجتماعی بودند و از شخصیتهای مذهبی, علمی, سیاسی و… به شمار می آمدند, خود یا نمایندگان آنان نماز می گزاردند. امامان معصوم(ع) نیز اصراری بر مقاومت در برابر آنان نداشتند و به قانون و سنت اجتماعی پایبند بودند. بنابر نقلی هنگامی که امام حسن مجتبی(ع) از دنیا رفت, سعید بن العاص, که امیر و والی مدینه بود, برای نماز بر امام حسن(ع) آماده شد. امام حسین(ع) نیز حضور داشت و به وی فرمود:

 

(تقدم فلو لا السنة لما قدّمتک.44)

 

جلو بایست, اگر سنت و روش خلفا این نبود تو را پیش نمی انداختم.

یا فرمود:

 

(تقدم فلولا ان الأئمة تقدم ما قدمناک)45.

 

جلو بایست که اگر چنان نبود که امرا و پیشوایان در نماز می بایست جلو باشند تو را پیش نمی انداختم.

عبارات فوق, حکایت ازآن دارد که امام حسین(ع) بر خلاف میل باطنی, والی مدینه را برای نماز گزاردن بر پیکر برادر, پیش انداخت.

درباره نماز گزاردن مروان بن حکم, والی مدینه, بر جنازه ام کلثوم, در زمان امام حسین(ع) نیز نوشته اند که آن حضرت به مروان فرمود:

 

(لولا السنّة ما ترکته یصلی علیها)46

 

اگر رعایت قانون و سنت اجتماعی نبود, نمی گذاشتم او بر پیکر ام کثلوم نماز بگزارد.

* بر جنازه امام کاظم(ع) سندی بن شاهک نماز گزارد.47

* امام رضا(ع) را به دستور مأمون غسل دادندو او بر جنازه آن حضرت نماز گزارد.48

* واثق بالله بر پیکر امام جواد(ع) نماز گزارد.49

* ابو عیسی, فرزند متوکل, عهده دار نماز بر پیکر امام حسن عسکری شد.50

این موارد نشانگر این است که آن چنان نبوده است که غسل بر پیکر امام معصوم و نماز گزاردن بر آن را حتماً باید امام معصوم بر عهده گیرد, بلکه همان گونه که ملاحظه کردید,مواردی بر خلاف آن نقل شده است.

البته اگر از ناحیه حکومت, فشار نبود, و آنان مانعی ایجاد نمی کردند و سنتهای اجتماعی اجازه می داد, امام معصوم (ع) را جز امام معصوم غسل نمی داد و بر معصوم, جز معصوم نماز نمی گزارد.

شاید مقصود از روایات فوق هم همین باشد.

4 . آخرین نکته, آن است که در روایات و کتابهای تاریخی, مواردی آمده: گروهی که معصوم نبوده اند, عهده دار تجهیز و نماز بر بدن امام معصوم شده اند, از جمله: نماز گزاردن بر امام حسین(ع) و دفن آن حضرت و دیگر شهدای کربلا, از سوی قبیله بنی اسد.51

یا نقل شده: امام موسی بن جعفر(ع), در آخرین لحظه های عمر شریف, به سندی بن شاهک می فرماید: که یکی از دوستان و موالیان ایشان را (که اهل مدینه بوده و در خانه عباس بن محمد در بغداد می زیسته است) حاضر کند تا امر غسل و کفن وی را به عهده بگیرد.

می افزاید:

(انا اهل بیت, مهور نسائنا وحج صرورتنا واکفان موتانا من طاهر اموالنا, وعندی کفن, واریدان یتولی غُسلی وجهازی مولای فلان52)

ما خانواده ای هستیم که: مهر زنان و پول حج و کفن مردگان ما از مالهای پاک خودمان است. من کفنی آماده دارم و دوست دارم که غسل و تجهیز مرا فلانی, که از یکی از دوستان ماست, انجام دهد.

راوی می افزاید: چنین هم شد.

از این سخن, استفاده می شود که امام (ع) غسل و سایر مسائل مربوط به میت را منوط به حضور معصوم بعدی ندانسته و این گویای آن است که دیگران هم می توانند آن امور را انجام دهند.

بدین سان می یابیم که با بررسی سند و دلالت روایات مربوط به غسل امام معصوم به وسیله امام معصوم و در نظر گرفتن قرائن و شواهد تاریخی که بدان اشاره کردیم, در حدّی نیستند که مبنای اعتقادی غیر قابل تغییری را به وجود آورند. از این روی, کلیت این سخن را, که امام معصوم را جز امام معصوم غسل نمی دهد و یا جز او بر وی نماز نمی گزارد, نمی توان پذیرفت.

از آنچه گفتیم روشن شد, سخن کسانی که اصرار می ورزند بر این که ثابت کنند بر پیکر امام حسن(ع) فرزند شان امام مهدی(ع) نماز گزارده, مبتنی بر مسأله ای ست که تحقیق و تتبع, خلاف آن را ثابت می کند و یا دست کم کلیّت آن را نفی می کند.

به گونه ای هم می شود بین دو دیدگاه جمع کرد. (یعنی دیدگاه آنان که می گویند: امام مهدی(ع) بر جنازه امام حسن نماز گزارد و دیدگاه آنان که می گویند: ابو عیسی نماز گزارد) که بگوییم دو نماز بر جنازه امام حسن عسکری گزارده شده: در جمع و آشکارا و در خلوت و نهانی.

و این نکته را می توان از این روایت استفاده کرد که راوی می گوید:

(… فلما صرنا فی الدار اذا نحن بالحسن بن علی(ع) علی نعشه مکفناً فتقدم جعفر بن علی لیصلی علی اخیه, فلما هم بالتکبیر خرج صبی… فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخر یاعمّ فانا احق بالصلاة علی ابی فتأخرجعفروقداربدّوجهه واصفر…53)

[ابوالأدیان] می گوید: هنگامی که به خانه امام حسن(ع) رسیدیم وی را در حالی دیدیم که کفن شده بود. برادرش جعفر جلو افتاد تا بر جنازه امام نماز بخواند. هنوز تکبیر را نگفته بود که کودکی بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را از جنازه کنار زد و فرمود: ای عمو کنار بایست که من از تو برای نماز گزاردن بر پدرم شایسته ترم.

جعفر نیز در حالی که رنگ از چهره اش پریده بود, کنار رفت.

از این روایت استفاده می شود نمازی که امام مهدی(ع) بر بدن امام حسن(ع) خوانده در خانه امام و در میان افراد خاص برگزار شده و نماز ابوعیسی ,در میان جمع و نماز رسمی بوده است.

از این جا روشن می شود که اگر بپذیریم, امام مهدی(ع) بر پیکر پدر بزگوارش نماز گزارده و دستگیر نشده, به این جهت بوده که این حضور به گونه ای انجام گرفته که جز خویشان و یاران و دوستان خاص, کس دیگری در آن جمع حضور نداشته است. امام زمان(ع) در میان این عده ظاهر شده و مراسم نماز انجام گرفته و ایشان صحنه را ترک کرده است.

این مسأله, جنبه عادی و معمولی داشته, نه اعجاز و غیر عادی.

البته این, در فرضی است که اصل حضور امام را در سامرا, به هنگام در گذشت امام حسن(ع), بپذیریم و اثبات کنیم, اما اگر این مسأله را نتوانستیم به اثبات برسانیم و یا دست کم در ادله آن احتمال خلاف دادیم, نیازی به این مباحث نیست.

 

آغاز غیبت و داستان سرداب؟

 

پس از در گذشت و یا شهادت امام حسن(ع), مأموران خلیفه عباسی حرکت گسترده ای را آغاز کردند و به جست و جوی فرزند و جانشین آن حضرت پرداختند54. در هر جا که احتمال وجود امام زمان(ع) را می دادند, حضور می یافتند. هدف آنان از هجوم به منزل امام حسن(ع) و اذیت و آزار بنی هاشم, دستگیری و قتل فرزند امام حسن(ع) بود. این پیگیری خطری بزرگ برای آینده امامت بود, که با قدرت و حکمت پروردگار مهدی(ع) از نظرها پنهان گردید و از خطرها به دور ماند.

در آغاز غیبت, میان علما و دانشمندان اختلاف است. سه نظر در آن وجود دارد:

1 . گروهی مانند شیخ مفید(ره) آغاز غیبت صغرا را از هنگام ولادت حضرت مهدی(ع) به شمار آورده اند55; زیرا از همان سالهای آغازین ولادت, آن حضرت غیبت نسبی داشت و شماری اندک از یاران, وی را مشاهده کردند.

بنابراین نظر, دوره غیبت صغرا تقریباً 74 سال می شود, یعنی از آغاز ولادت, تا پایان سفارت آخرین سفیر حضرت.

2 . برخی بر آنند که غیبت صغرا, از سال 260 هـ . ق. یعنی سال درگذشت امام حسن(ع) آغاز شد و این مدت, تا شروع غیبت کبرا, دوران آمادگی شیعیان و اُنس آنان به جدایی از امام زمان(ع) نام گرفت. این دوران تقریباً هفتاد ساله, غیبت همه جانبه نبود. سفیرانی رابط بین امام ومردم بودند و مردم با واسطه, پرسشهای دینی و دنیایی خود را از آن حضرت دریافت می کردند.

3 . گروهی آغاز غیبت امام(ع) رااز زمانی می دانند که مأموران خلیفه به منزل حضرت در سامرا, هجوم آوردند, تا وی را دستگیر کنند و آن حضرت در آن هنگام, در سرداب و همان جا, از دیده ها پنهان شد و تاکنون, در آن جا, بدون آب و غذا زندگی می کند و روزی از آن جا ظهور خواهد کرد.

این داستان چنان شهرت یافته که وی را (صاحب سرداب) لقب داده اند56.

در پاسخ این سخنان باید گفت: در منابع شیعی و کتابهای امامیه, هیچ نامی از (سرداب) نیست. نویسندگان اهل سنت در نوشته های خود بر این نظر اصرار می ورزند ومتأسفانه این مسأله دستاویز حمله نا آگاهانه برخی از آنان به تشیع گردیده است57. پنداشته اند که شیعیان در میانه سرداب, امام خودرا می جویند و ظهورش را از آن نقطه انتظار می کشند; از این روی, تهمتهایی به شیعه زده اند و زحمت مراجعه به منابع شیعی را در این زمینه به خود نداده اند.

البته داستان حمله مأموران معتضد عباسی به منزل امام(ع) و برخورد آنان با آب فراوان و دیدن فردی که در گوشه ای نشسته و عبادت می کند و سپس هجوم به طرف وی و ناکام شدن آنان از دستگیری وی, در برخی از منابع شیعی آمده است, اما در این نقل, بر فرض صحت سند و دلالت آن: اولاً, از (سرداب) نامی برده نشده است ثانیاً, حمله دیگری که از ناحیه معتضد صورت گرفته خلاف آن چیزی را که اهل سنت می گویند, ثابت می کند زیرا بنابراین نقل, امام(ع) آن محلّ را ترک کرد و از پیش چشم مأموران گریخت و در نتیجه, در سرداب نیست58.

منشأ خرده گیریهای نا آگاهانه برخی به شیعه, در این زمینه, آن است که شیعیان به بخشی از حرم عسکریین در سامرا, یعنی (سرداب) احترام و توجه خاصی دارند و آن را زیارت می کنند. خاطره های امامان خویش را گرامی می دارند و آن مکان را مورد عنایت قرار می دهند. و این نه به خاطر آن استکه امام زمان(ع) در ین جا مسکن گزیده است و زندگی می کند, بلکه از آن جهت که زمانی مرکز عبادت و سکونت چند تن از امامان راستین تشیع بوده است.

وما حب الدیار شقفن قلبی

ولکن حبّ من سکن الدیار

گذشته از این, بر اساس احادیث فراوانی که در منابع شیعی وجود دارد, شیعیان بر این باورند که امام زمان(ع) در میان مردم در رفت و آمد است و در مراسم حج و مانند آن شرکت می جوید و مانند یوسف که برادرانش را می شناخت وآنان وی را نمی شناختند, دوستان خویش را می شناسد و…59 بنابراین, داستان غیبت حضرت مهدی(ع) در سرداب سامرا و زندگی کردن حضرت در آن مکان, بهتان و دروغی بیش نیست و هیچ یک از بزرگان شیعه, چنین باوری نداشته و ندارند.

 

دوره غیبت کبرا

 

سومین بخش از زندگی امام زمان را دوران غیبت کبرا تشکیل می دهد. پس از آن که شیعه با مسأله غیبت امام عصر(ع) مأنوس شد و زمینه غیبت دراز مدت فراهم آمد, امام(ع) از نظرها ناپدید شد و دوران فراغ ظاهری شیعیان از امام(ع) آغاز گشت. ابتدای این بخش از زندگی حضرت, با فوت آخرین سفیر از سفرای چهارگانه حضرت شروع شد و پایان آن راکسی جز پروردگار آگاه نیست.

در این قسمت از زندگی حضرت مهدی(ع) نیز, نکاتی است که به آن اشاره می کنیم: از آن جا که تجربه طولانی امامت در پیش روی بود و بیم آن می رفت که حضور عادی امام در میان مردم, به شهادت وی بانجامد و در نتیجه امامت و رهبری, که رمز تحرک و حیات شیعه است, در اهدافش ناکام بماند, این غیبت طولانی آغاز شد, تا امام زمان(ع) به عنوان محور و مصدر اول باقی بماند و روزی به رهبری او, دین حق, جهان گستر و فراگیر گردد. به این علت و علتهای دیگری که در فلسفه غیبت نهفته است60, حجت خدا در پشت پرده غیبت قرار گرفت وخورشید گونه از پس ابرها, نور افشانی خواهد کرد.61

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:44 عصر )
»» نگاهی به تولد و زندگی امام زمان1

 


گزارشگران تاریخ نیز, چه آنان که پیش از ولادت وی می زیسته اند و چه آنان که در زمان ولادت و پس از آن بوده اند, از این ولادت پر برکت خبر داده اند و برخی از آنان که توفیق دیدار و مشاهده مهدی(عج) را داشته اند از شمایل و اوصاف آن امام سخن گفته اند.2

با وجود این شواهد و قراین, که در درستی آنها تردیدی نیست, هنوز درباره زندگی و شخص آن حضرت, مسایل و مطالبی مطرح است که بحث و بررسی بیشتر و دقیق تری را می طلبد.

در این نوشتار, بر آنیم که ضمن اشاره گذرا به سیر طبیعی زندگی امام عصر(عج), از آغاز تولد تا عصر ظهور, به اندازه توان و مجال, به برخی از پرسشها پاسخ بدهیم.

 

چگونگی ولادت

 

حضرت مهدی(عج), ولادت استثنایی داشته و این,برای بسیاری سؤال انگیز بوده و هست.

از این روی ,ترسیم و تصویر و شرح مقدمات ولادت و برخورد مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع), در برابر این پدیده, ضرور می نماد.جریان امامت پیشوایان معصوم(ع), پس از رسول خدا(ص) فراز و فرودهای گوناگونی پیدا کرد. امامان(ع), با حفظ استراتژی کلی و خطوط اساسی امامت, در رابطه با حفظ مکتب و ارزشهای آن, تاکتیکها و روشهای گونه گونی را در برابر ستم پیشگان, در پیش گرفتند.

این فراز و نشیبها, تا زمان امامت علی بن موسی الرضا(ع), استمرار داشت و امامان اهل بیت, هر یک به تناسب زمان و مکان و ارزیابی شرایط و اوضاع سیاسی و اجتماعی, موضعی خاص انتخاب می کردند.

پس از امام رضا(ع), جریان امامت شکل دیگری یافت.

امام جواد, و امام هادی و امام حسن عسگری(ع), در برابر دستگاه حاکم و خلفای عباسی موضعی یگانه برگزیدند.

از آن جا که این بزرگواران, زیر نظر مستقیم و مراقبت شدید خلیفه وقت, در حصر و حبس به سر می بردند, حرکتها, هدایتها و رهبریهای آنان محدود شد وفرصت هرگونه حرکت سیاسی, از آنان سلب گردید.

این محاصره و سخت گیری, نسبت به امامان سه گانه, از تزویج دختر خلیفه به امام جواد(ع) آغاز شد3 و با فراخوانی امام هادی(ع) و فرزندش امام حسن(ع) به مرکز خلافت (سامراء) و سکونت دادن آنان در محله (عسکر) ادامه یافت.4

گزارشهای جاسوسان خلیفه از مدینه به وی رسید که امام هادی(ع) محور و ملجأ شیعیان و دوستداران اهل بیت گردیده است. اگر این مرز وبوم را می خواهی اقدام کن.

متوکل عباسی, پیامی به والی مدینه نوشت وافرادی را برای آوردن امام, به سامراء گسیل داشت.

به این اقدام هم بسنده نکرد, پس از اقامت امام در سامرا, گاه و بی گاه مأموران خود را به خانه امام می فرستاد. بارها و بارها آن حضرت را به پیش خلیفه بردند, و مورد آزار و اذیت قرار دادند. 5

روز به روز,حلقه محاصره تنگ تر می شد. و ملاقات شیعیان با امام دشوارتر. البته علت اصلی این سخت گیریها, از ناحیه حکومت, بیم از انقلاب و شورش مردم علیه آنان وجلوگیری از رسیدن وجوه شرعی و اموال به امام(ع) و مسائلی از این دست بود.

پس از امام هادی(ع) و در زمان امامت امام حسن(ع), این فشارها به اوج رسید و دشمن, با تمام توان و تلاش, در برابر آن حضرت موضع گرفت و ارتباط شیعیان با امام (ع) را به پایین ترین حدّ رساند. آزار و شکنجه و زندانهای مکرّر آن حضرت, گویای این حقیقت است, بویژه این که دشمن احساس کرده بود آنچه را که از آن نگران است, در شرف تکوین و وقوع قرار گرفته از این روی, می کوشید تا واقعه را پیش از وقوع آن علاج کند.

تولد مهدی موعود(عج), به عنوان دوازدهمین پیشوای شیعیان, با نشانه هایی چون: نهمین فرزند امام حسین(ع), چهارمین فرزند امام رضا(ع) و… مشهور شده بود و مسلمانان حتی حاکمان, آن را بارها از زبان راویان و محدثان شنیده بودند و می دانستند که تولد این نوزاد با این ویژگیها, از این خانواده, بویژه خانواده امام حسن عسکری(ع) بیرون نیست و روزی فرزندی از آن خانواده به دنیا خواهد آمد که حکومت عدل و داد بر پا خواهد کرد و ضمن فرمانروایی بر شرق و غرب, بنیاد ظلم را بر خواهد انداخت.

از این روی بر فشارها و سخت گیری های خود نسبت به امام حسن عسکری(ع), می افزودند, مگر بتوانند با نابودی ایشان از تولد مهدی(عج) و تداوم امامت جلو بگیرند6 اما برخلاف برنامه ریزیها و پیشگیریهای دقیق و پی در پی آنان, مقدمات ولادت امام زمان(عج) آماده شد و توطئه های دشمنان, راه به جایی نبرد.

امام هادی(ع), در زمان حیات خویش می دانست که آخرین حجت خدا در زمین از نسل اوست. از این روی در مسأله ازدواج فرزند برومند خود, حسن بن علی اهتمام تام داشت و برای روییدن و رشد آن شجره طیّبه, به دنبال سرزمینی طیّب و طاهر می گشت.

داستان ازدواج امام حسن(ع) به دو گونه روایت شده است, لکن آنچه با قرائن و روند طبیعی مسأله سازگارتر می آید آن است که: خواهر امام هادی(ع), حکیمه خاتون, کنیزان فراوان داشت. امام هادی(ع) یکی از آنان را به نام (نرجس), که از آغاز زیر نظر وی فرائض و معارف دینی را به درستی فرا گرفته بود, به نامزدی فرزندش در آورد وبا مقدماتی که در کتابهای تاریخی آمده است, به عقد ازدواج امام حسن(ع) در آورد.

مدتی از این ازدواج مبارک گذشت دوستان و شیعیان در انتظار ولادت آخرین ستاره امامت, روز شماری می کردند و نگران آینده بودند.

امام حسن(ع) , گه گاه, نوید مولودش را به یاران می داد:

(… سیرزقنی الله ولداً بمنّه ولطفه)8.

به زودی خداوند به من فرزندی خواهد داد و لطف و عنایتش را شامل من خواهد کرد.

با تلاوت مکرر آیه شریفه:

 

(یریدون لیطفئوا نوراللّه بأفواههم واللّه متمّ نوره ولو کره الکافرون)9.

 

به یاران امید و بشارت می داد که هیچ نقشه و مکری نمی تواند جلو این قدرت و حکمت خداوندی را بگیرد وروزی این وعده به تحقق می رسد.

از آن سو, دشمن نیز,آنچه در توان داشت به کار گرفت, تا این وعده بزرگ الهی, تحقق نیابد: قابله های فراوانی در خانواده های منسوب به امام حسن(ع), بویژه در منزل امام(ع) گمارد, امام را بارها به زندان افکند, مأمورانی را گمارد که اگر فرزند پسری در خانه امام دیدند,نابودش کنند و…10

اما بر خلاف این تلاشها, نرجس خاتون حامل نور امامت شد و جز امام حسن(ع) و افراد خاصی از وابستگان و شیعیان آن حضرت, از این امر, آگاه نشدند11.

تقدیر الهی بر تدبیر شیطانی ستمگران پیروز شد و درشب نیمه شعبان سال 255 هـ. ق.آن مولود مسعود, قدم به عرصه وجود نهاد و نوید امامت مستضعفان و حاکمیت صالحان را داد12.

امام حسن(ع) که آرزوی خود را بر آورده دید, فرمود:

 

(زعمت الظلمة انّهم یقتلونی لیقطعوا هذا النسل فکیف رأوا قدرة اللّه13…)

 

ستمگران بر این پندار بودند که مرا بکشند, تا نسل امامت منقطع گردد, اما از قدرت خداوند غافل بودند.

بدین ترتیب, در آن شرایط رعب و وحشت و در آن فضای اختناق و حاکمیت خلفای جور, دوازدهمین ستاره فروزان امامت و ولایت طلوع کرد و با تولدش, غروب و افول ستمگران و حاکمیت ستمدیدگان را اعلام کرد. 14

 

یاد آوری دو نکته:

1 . ولادت پنهانی

 

معمولاً کسی که دارای فرزند می شود, خویشان, دوستان و همسایگان از آن آگاه می شوند, بویژه اگر شخص دارای موقعیت اجتماعی باشد, این مسأله از کسی پوشیده نمی ماند. چگونه می توان تصور کرد که برای امام حسن(ع) نوزادی به دنیا بیاید و مخالفان, با آن همه دقت و حساسیّت و گماردن جاسوسهای فراوان در منزل امام و وابستگان آن حضرت, از تولد نوزاد آگاه نگردند.

آیا این مسأله عادی و طبیعی بود, یا اعجاز و خرق عادت؟

پاسخ: امام حسن(ع), از پیش گوییها آگاه بود و اهمیّت و عظمت آن مولود را نیز به درستی می دانست و از حساسیت دشمنان درباره تولد این نوزاد, غافل نبود و اوضاع سیاسی و شرایط اجتماعی را کاملاً می شناخت, از این روی, به گونه ای,مقدمات و پیش زمینه های ولادت فرزندش را فراهم ساخت که نه تنها دشمنان, بلکه بسیاری از دوستان هم از این امر آگاه نشدند. بنابراین, می توان گفت: تدبیر و کیاست و حزم و دور اندیشی امام حسن(ع) ایجاب می کرد تا آن حضرت به گونه ای این مأموریت را به انجام رساند که دشمنان در هدفهای شوم خود, ناکام بمانند و چنین هم شد.

به همین جهت, شیخ طوسی, ولادت پنهانی امام زمان(ع) را امری عادی و معمولی دانسته و می نویسد:

(این نخستین و آخرین حادثه نبوده است و در طول تاریخ بشری, نمونه های فراوان داشته است.15).

اشاره دارد, به: ولادت پنهانی ابراهیم(ع), به دور از چشم نمرودیان16 و ولادت پنهانی موسی(ع) به دور از چشم فرعونیان.17

 

2 . مکان تولد و نگهداری

 

در این باره, چند احتمال وجود دارد:

الف. در سامرا به دنیا آمد و تا آخر عمر پدر بزرگوارش, در آن جا زیست.

ب. در سامرا متولد شد و پیش از درگذشت پدر, به مکه فرستاده شد.

ج. در سامرا قدم به عرصه وجود نهاد و برای حفاظت و رشد, او را به مدینه بردند.

د. در مدینه زاده شد و در همان جا ادامه حیات داد.

برای هر یک از این احتمالها شواهد و قرائنی است که به نقد و بررسی آنها می پردازیم.

 

دلایل احتمال اول

 

1 . برای احتمال اول, دسته ای از روایات را که بیانگر تبریک و تهنیت شیعیان,بر امام حسن(ع) است, شاهد آورده اند, از جمله:ابوالفضل الحسین بن الحسن العلوی گوید:

(دخلت علی ابی محمد(ع) بسرّ من رأی فهنأته بسیّدنا صاحب الزمان علیه السلام لما ولد)18.

در سامرا, به منزل امام حسن(ع) رفتم و ولادت سرورمان, صاحب الزمان(ع) را به وی تبریک گفتم.

این گونه روایات, می رساند: گروهی از شیعیان سامرا که از تولد فرزند امام حسن(ع) با خبر شده اند, برای عرض تبریک, به خدمت ایشان رسیده اند.

به نظر ما, این گونه روایات, دلالتی ندارند بر این که مهدی(ع), در منزل امام (ع) به دنیا آمده, یاخیر, زیرا امکان دارد, درمحلّ دیگری به دنیا آمده و خبر ولادت وی, به اصحاب و یاران خاص رسیده است و آنان برای تبریک, به منزل امام(ع) در سامرا رفته اند.

2 . روایاتی که به عبارات گوناگون, از زبان حکیمه خاتون, نقل شده است, از جمله: دعوت امام حسن(ع), از ایشان در شب ولادت مهدی(ع), برای کمک به نرجس خاتون و مشاهده وی, امام زمان(ع) را به هنگام ولادت و پس از آن, در سامرا19.

به این دسته از روایات هم نمی توان اعتماد کرد,زیرا, در برابر این دسته از روایات, روایت دیگری است که تعارض دارد با آنها. نقل کرده اند:

(شخصی پس از وفات امام حسن(ع) در مدینه به خدمت حکیمه خاتون می رسد و از ایشان می پرسد: امام ِپس از امام حسن(ع) کیست؟

ایشان پاسخ می دهد: زمین خالی از حجت نیست و فرزند امام حسن(ع) جانشین اوست.

راوی می پرسد: که شما فرزند ایشان را دیده اید یا شنیده اید.

می گوید: شنیده ام20)

اصولاً, روایاتی که از طریق حکیمه در این باره رسیده است, اضطراب دارند و روشن نیستند. و نمی توان برآنها برای اثبات این احتمال, استدلال کرد.

3. روایاتی که بیانگر دیدن امام زمان, توسط گروهی از اصحاب, در منزل امام حسن عسکری(ع) است.

* امام, در پاسخ آنان که درخواست دیدن جانشین وی را دارند, می فرماید:

 

(… هذا امامکم من بعدی وخلیفتی علیکم, اطیعوه ولاتتفرقوا من بعدی فتهلکوا فی ادیانکم, أما إنکم لاترونه بعد یومکم هذا. قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت الاایام قلائل حتی مضی ابومحمد(ع).21)

 

پس از من, این پسر, امام شماست و خلیفه من است در میان شما. امر او را اطاعت کنید از گرد رهبری او پراکنده نشوید که هلاک می گردید و دینتان تباه می شود. این را هم بدانید که شما او را پس از امروز, نخواهید دید.

آن جمع گفتند: از نزد امام بیرون آمدیم, و روزی چند نگذشت تا اینکه امام حسن(ع) درگذشت.

* از این قبیل است ملاقات احمد بن اسحاق و سعد با امام حسن(ع).

احمدبن اسحاق می گوید: برای آن حضرت مقداری وجوه شرعی از طرف مردم بردم. در پایان خواستم پرسشهایی مطرح کنم.امام حسن (ع) فرمود:

 

(… والمسائل التی اردت ان تسأله فاسأل قرة عینی واومأ الی الغلام فسأل سعد الغلام المسائل, وردّ علیه بأحسن اجوبة, ثم قال مولانا الحسن بن علی الی الصلاة مع الغلام وجعلنا نختلف بعد ذلک الی منزل مولانا(ع) فلا نری الغلام بین یدیه.22)

 

پرسشهایی که داری از نور چشم من (اشاره فرمود به مهدی(ع)) بپرس. سعد آنچه خواست پرسید و آن پسر, با بهترین شیوه پاسخ داد.

سپس امام یازدهم فرمود: نماز را با وی بخوانید.

از آن پس به خانه امام رفت و آمد داشتیم,لکن آن حضرت را ندیدیم.

* مردی از شیعیان از اهل فارس می گوید:

(به سامرا رفتم. جلو منزل امام حسن(ع) رسیدم, بدون این که اذن بطلبم,امام (ع) مرا به داخل خانه فرا خواند. هنگامی که وارد شدم و بر وی سلام کردم از افرادی احوال پرسی کرد.

سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی؟

عرض کردم: برای خدمت به شما.

فرمود: در خانه ما باش.

از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزی از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند. صدایی شنیدم که به من فرمود: سرجایت بایست . ایستادم. ناگهان کنیزی را دیدم که چیزی خدمت امام(ع) آورد وروی آن پوشیده بود.

امام(ع) مرا به نزدیک فرا خواند,به خدمتش رفتم. سپس آن کنیز را صدا زد و او برگشت. به او فرمود: روپوش را کنار بزن و او چنین کرد. پسر بچه ای را دیدم زیبا صورت گندمگون و…

آن گاه فرمود: هذا صاحبکم. سپس دستور داد, وی رابردند و دیگر آن مولود را ندیدم تا امام یازدهم از دنیا رفت.23)

در این نمونه از روایات چند نکته است:

1 . اشخاصی که حضرت را در خانه امام یازدهم دیده اند, بیش ازیکمرتبه دیدار نداشته اند و در رفت و آمدهای بعدی, آن حضرت را ندیده اند. احتمال دارد که امام حسن(ع), برای اتمام حجت و این که بعد از ایشان, حضرت مهدی(ع) امام شیعیان است, دستور داده آن حضرت را به سامرا بیاورند و سپس به محلّی که در آن زندگی می کرد و نگهداری می شد, برگرداندند.

2 . اگر امام مهدی(ع) در سامرا می زیست و اصحاب مورد وثوق هم رفت و آمد داشتند, چه مانعی داشت که آن حضرت را بار دیگر ببینند و اطمینان بیشتری بیابند.

3. در روایت اولی آمده است که آن چهل نفر گفتند چند روزی از ملاقات ما با امام زمان(ع) نگذشت که امام حسن(ع) در گذشت. معلوم می شود آن ملاقات در آخر عمر امام یازدهم صورت گرفته است و این, منافات ندارد که در هنگام ولادت و یا بعد از آن, در سامرا نمی زیسته و اواخر عمر امام حسن(ع), برای تحویل امور امامت و خلافت و نیز اتمام حجت, به سامرا آمده باشد.

 

دلایل احتمال دوم

 

برخی بر این باورند که حضرت مهدی(ع), مدتی پس از ولادت, از سامرا هجرت کرد, و تا رحلت پدر بزرگوارشان در مکه مکرّمه زندگی می کرد.

مسعودی در اثبات الوصیه, از حمیری و او از احمدبن اسحاق نقل می کند که گفت:

(دخلت علی ابی محمد(ع) فقال لی: ما کان حالکم فیما کان الناس فیه من الشک والأرتیاب؟ قلت یا سیدی لما ورد الکتاب بخبر سیدنا ومولده لم یبق لنا رجل ولا امرأة ولا غلام بلغ الفهم إلاّ قال بالحق, فقال اما علمتم ان الأرض لاتخلو من حجة اللّه ثم امر ابو محمد(ع) والدته بالحج فی سنة تسع وخمسین ومأتین وعرّفها مایناله فی سنة الستین, واحضر الصاحب(ع) فأوصی الیه وسلم الأسم الأعظم والمواریث والسلاح الیه وخرجت ام ابی محمد مع الصاحب جمیعاً الی مکة و…25)

بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم.

فرمود: چگونه اید در مسأله ای که مردم در آن تردید دارند؟

گفتم سرور من! وقتی خبر ولادت سید و مولای ما, به ما رسید مرد و زن و کوچک و بزرگ ما, آن را پذیرفتند.

امام فرمود: آیانمی دانید که زمین از حجت خدا هرگز خالی نمی ماند. پس از این, امام حسن(ع) در سال 259 امام مهدی(ع) را همراه با مادر خود [مادر امام حسن] به سوی مکه و حج فرستاد و سفارشهای لازم را کرد و امور مربوط به امامت را به وی واگذاشت و به مادرش از حوادث سال آینده [سال 260] خبر داد.

از این روایت چندنکته به دست می آید:

1 . خبر ولادت حضرت مهدی(ع), به بسیاری از شیعیان داده شده بود و آنان به وسیله نامه و یاافراد مطمئن, از این مسأله خبردار شده بودند.

2 . شیعیان درباره تولد حضرت مهدی(ع) در حیرت و تردیدبودند و بسیاری به واسطه همین مسأله دچار لغزش و انحراف شدند.

3. مدتی پس از ولادت, امام مهدی(ع) در سامرا بوده است.

4. امام مهدی(ع) برابر این نقل, چهارسالگی و یک سال پیش از درگذشت پدر بزرگوارشان, شهر سامرا را ترک کرده و سفارشها و اسرار امامت را در همان زمان از پدر دریافت کرده و از آن پس, امام حسن(ع) را ملاقات نکرده است.

5 . آن حضرت, به همراهی جدّه خود, به سوی مکه رفته اند و در آن وادی امن, رحل اقامت افکنده اند.

مؤید این احتمال, روایاتی است که مکان ومسکن حضرت مهدی(ع) را (ذی طوی), محلی در نزدیکی مکه, دانسته اند.

 

دلایل احتمال سوّم و چهارم

 

حضرت مهدی(ع) یا در سامرا به دنیا آمد و به مدینه فرستاده شد و یا در مدینه به دنیا قدم نهاد و درهمانجا ماندگار شد.

بر این دو احتمال, می توان روایات و گزارشات تاریخی اقامه کرد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

ابی هاشم جعفری می گوید:

(قلت لأبی محمد(ع) جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی ان اسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی هل لک ولد؟ فقال نعم, فقلت فان حدث بک حدث فأین اسأل عنه؟ قال: بالمدینة.26)

به امام حسن عسکری(ع) عرض کردم: پرسشی دارم,ولی بزرگواری شما مانع پرسیدن من است. اجازه می دهید آن را مطرح سازم؟ امام (ع) فرمود: بپرس. گفتم: سرورم, آیا شما را فرزندی هست؟ فرمود: آری. گفتم: اگر پیش آمدی شد کجا می توان او را یافت؟

فرمود: مدینه.

ظاهر این صحیحه آن است که در زمان حیات امام حسن(ع), مهدی (عج) به دنیا آمده و در سامرا نبوده است. ابی هاشم هم از کسانی نبوده است که امام(ع) از او تقیه کند. این که امام(ع) فرمود: در مدینه است, به این معنی نیست که بعد از درگذشت من سراغ او را در مدینه بگیرید; زیرا سؤال کننده می دانست که زمین خالی از حجت نیست و وجود حجت بعد از امام یازدهم ضروری است, امام (ع) هم در جواب فرمود: آن حجت, در مدینه نگهداری می شود و نگران آینده نباشید. شاید این اشکال به ذهن بیاید که از کلمه (المدینه) نمی توان فهمید که همان مدینه رسول اللّه (ص) است که پیش از آن, یثرب نام داشت, بلکه هر شهری را شامل می شود. در نتیجه, با وجود این احتمال, استدلال به روایت ناتمام خواهد بود؟

پاسخ: گرچه بعضی از بزرگان نیز این احتمال را داده اند, ولی برخی دیگر, مدینه را به همان مدینه منوّره معنی کرده اند. مؤیدات دیگری هم از روایات بر این احتمال می توان اقامه کرد.

علامه مجلسی می نویسد:

(قال بالمدینة ای الطیبة المعروفة او لعله علم انه یدرکه او خبراً منه فی المدینة, وقیل اللام للعهد والمراد بها سرّ من رأی یعنی ان سفراؤه من اهل سر من رأی یعرفونه فسلهم عنه)26.

مقصود امام(ع) از مدینه, همان مدینه طیبه است. شاید امام(ع) می دانست که شخص سؤال کننده, مهدی(ع) و یا خبر او را درمدینه خواهد یافت.

برخی گفته اند: الف و لام کلمه (المدینه) برای عهد است و مقصود سامراست. به این معنی که سفیران و نمایندگان خاص حضرت حجت(ع) که در سامرا هستند, او را می شناسند. از آنان راجع به فرزند من, بپرس.

علامه مجلسی, در آغاز نظر خود را نسبت به این روایت, به صراحت اعلام می دارد و مدینه را به همان مدینه معروف و مشهور تفسیر می کند و قول دیگر را با تعبیر (قیل) می آورد که حکایت از آن دارد که مورد تأیید وی نیست.

مؤید این احتمال (که مدینه همان مدینه طیّبه باشد) روایتی است که از امام جواد(ع) رسیده.

راوی می گوید از ایشان پرسیدم:

(… مَنِ الخلف بعدک؟ فقال: ابنی علی وابنا علی, ثم أطرق ملیّاً, ثم رفع رأسه, ثم قال: انها ستکون حیرة, قلت: فاذا کان ذلک فالی اَین؟ فسکت, ثم قال: لا این ـ حتی قالها ثلاثاً فأعدت علیه, فقال: الی المدینة, فقلت: ای المُدُن؟ فقال: مدیتنا هذه وهل مدینة غیرها.27).

جانشین شما کیست؟

امام (ع) فرمود: فرزندم علی و فرزند او [حسن بن علی]

سپس چند لحظه ای ساکت شد و بعد فرمود: به زودی شما دچار حیرت خواهید شد.

گفتم: در این دوران حیرت چه کنیم و کجا برویم؟ امام(ع) ساکت شد, سپس سه مرتبه فرمود: جایی نیست.

باز از ایشان پرسیدم.

در پایان فرمود: مدینه.

گفتم کدام مدینه؟

فرمود همین مدینه [طیّبه] و آیا غیر از این مدینه ای هست؟

قرائن و شواهد تاریخی آن زمان نیز, این احتمال را تأیید می کند.

نمونه زیر, بیانگر آن است که شیعیان, امام مهدی را در مدینه طیّبه می جستند. محمد بن حسن (236ـ 316) از کسانی است که برای تحقیق و بررسی مسأله غیبت به مدینه رسول رفت.در این باره نوشته اند:

(وکان من محله فی الشیعة انه کان الوافد عنهم الی المدینة عند وقوع الغیبة سنة ستّین ومأتین وأقام بها سنة, وعاد وقد ظهر له من امر الصاحب علیه السلام ما احتاج الیه28).

محمد بن حسن, در میان شیعیان, موقعیت ویژه ای داشت. در سال 260 هجری به عنوان تحقیق و بررسی مسأله غیبت امام مهدی(ع) وارد مدینه شد و یک سال در آن جا, بماند و سپس برگشت و آنچه درباره امام زمان(ع) بدان نیاز بود, بر وی, روشن شد [و شیعیان را در جریان قرار داد]

در این نقل تاریخی, هیچ اشاره ای به سامرا نشده, معلوم می شود که درنزد گروهی از شیعیان آن زمان, مسلّم بوده است که امام(ع) در مدینه زندگی می کند, یا از آن جهت که حضرت در آن جا به دنیا آمده و بزرگ شده است, و یا این که پس از ولادت در سامرا, به مدینه آورده شده, تا از دست مأموران خونخوار خلیفه در امان باشد.

اگر قرار بر این بود که حضرت حجت(ع) از دست توطئه گران و مخالفان در امان بماند و به گونه طبیعی دوران کودکی و رشد خود را پشت سر بگذارد, بهترین جا برای این دوران, مدینه بوده است; زیرا هم از مرکز خلافت (سامراء) به دور بوده و هم خانواده بنی هاشم, در مدینه از پایگاه و موقعیّت ویژه ای برخوردار بودند و می توانستند از این مولود مسعود, به بهترین وجه محافظت کنند, تا از گزند حوادث و آفات مصون بماند. و این, با اصل این که آن حضرت (خفی الولادة والمنشأ29) است نیز, سازگاری دارد.

از سوی دیگر, حضور حضرت در سامرا, به گونه عادی و معمولی, با توجه به کنترل شدید دشمن نسبت به خانه امام(ع), غیر ممکن بوده و لزومی هم ندارد که همه چیز را با اصل معجزه و کرامت حلّ کنیم. پذیرفتن این نکته که امام(ع) در مدینه متولد شده و یا دست کم, پس از ولادت, به آن جا انتقال یافته و در آن جا دوران رشد و کودکی را پشت سر نهاده, با اصول امنیتی, بیشتر سازگار است.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:42 عصر )
»» ده پله برای شناخت امام زمان (عج)

 

گوش جان بسپاریم به توصیه های اویس و از زبان او بشنویم که مسیر حرکت به سوی امام چه مسیری است، چرا که اویس ولی خویش را ندید اما به ولی خویش رسید. ما نیز که ولی خود را ندیده ایم مسیر اویس را طی کنیم تا به ولی خود برسیم، ان شاءالله.
امیر علم و حکمت، امام علی علیه السلام وصیت می کند: «جان های خویش را به حکمت های بدیع، روح ببخشید؛ زیرا آن ها نیز همانند بدن ها خسته می شوند.»[1]

پله اول: انس با خدا
شخصی به اویس گفت: «می خواهم هم سخنت باشم و با تو انس بگیرم. اویس گفت: سبحان الله! در شگفتم از کسی که خداوند را می شناسد، و از بودن با خدا غفلت می ورزد!»[2] انسان نیازمند انیس و مونس هست. اساساً انسان از «انس» است و آن گاه که انیس ندارد، انسان نیست. پس انسان نیازمند یک مونس همیشگی است که هرگز دست مرگ به او نرسد و در هر زمان و مکان، یار و دوستدار آدمی باشد. و این کسی نیست جز «او»: «وحده لا اله الا هو».
اوست که آگاه و عالم به تمام وجود انسان است پس اوست که نیازهای ما را بهتر از هرکس دیگر می داند. اگر سئوال شود که چگونه می توان به انس او دست یافت، اویس قرنی پاسخ می دهد: با «معرفة الله» می توان با خدا بود، با او سخن گفت و با او بودن مای? نجات از وحشت و دلتنگی است.

پله دوم: همنشینی با قرآن
اویس می گوید: «هیچ کس همنشین قرآن نمی شود، مگر هنگامی که برمی خیزد، به او چیزی افزوده شده و یا چیزی از او کاسته است؛ قرآن برای مومنان، شفا و رحمت است، و ستمکاران را زیان و خسران می افزاید.»[3]
قرآن کتابی است جاودان، قانون رشد و تکامل است و نسخ? شفابخش دردها و بیماری های روحی، داروهایش تاریخ مصرف ندارد و انسان در هر زمان و مکان می تواند با آن انس بگیرد.

پله سوم: پند پذیری
اویس قرنی می گوید: «این دل ها با شک آمیخته اند، بنابراین در آن ها پند و اندرز، سودمند نیست.»[4] قلب انسان مانند لوح سفیدی است که گروهی این لوح سفید را با گناه سیاه می کنند و مبتلا به بدترین بیماری، یعنی «سیه دلی» می شوند و قساوت، قلبشان را متعفن می کند.
«هیچ کس همنشین قرآن نمی شود، مگر هنگامی که برمی خیزد، به او چیزی افزوده شده و یا چیزی از او کاسته است؛ قرآن برای مومنان، شفا و رحمت است، و ستمکاران را زیان و خسران می افزاید»
گروه دیگری هستند که به این لوح سفید، نگاه عمیق می افکنند و نگهبانی دقیق و پاسداری از دل را وظیفه اصلی خویش می شمارند. اینان پذیرای سخن حقند و از علم و یقین خویش، بهره می جویند. این که اویس قرنی از «شک»، ابراز انزجار می کند، بی جهت نیست؛ زیرا مولایش امیرالمومنین علی علیه السلام، آن گاه که فردی از خوارج را می بیند که به نماز و تهجد ایستاده و قرآن می خواند، می فرماید: «خوابیدن در حال یقین، بهتر از نماز خواندن با شک و تردید است.»[5]

پله چهارم: دل پروری
اویس می گوید: «عَلَیکَ بِقَلبِک»[6]؛ مراقب قلب خویش باش اگر کسی دل خود را رها کند زیان می بیند. شخصی که یک عمر به مراقبت از بعد جسمانی و حیوانیت خویش پرداخته، «دامپروری» کرده است، نه دل پروری. و اگر به پرورش هماهنگ جسم و جان بپردازد، «دل پروری» کرده است نه دام پروری. دل به کعبه شباهت دارد. همان طور که خان? خدا باید از بت پاک باشد، خان? دل نیز باید از اغیار بیزار، و از محبت یار سرشار شود.

پله پنجم: گناه شناسی
اویس می گوید: «به کوچکی گناه خود نگاه مکن، بلکه به کسی بنگر که او را معصیت کرده ای، پس اگر گناهت را کوچک بشماری، خداوند را کوچک پنداشته ای».[7]
شاید اویس این سخن پیامبر را شنیده بود که فرمودند: زمانی موسی نشسته بود که آن گاه شیطان به سوی او آمد، درحالیکه کلاه دراز و رنگارنگی به سر داشت. به موسی سلام کرد. موسی گفت: «تو کیستی؟» گفت: «من شیطانم». موسی گفت: «خدا آواره ات کند... این کلاه چیست؟». گفت: «به وسیل? این گناه دل آدمیزاد را می ربایم.» (گویا رنگ های مختلف کلاه نمودار شهوات و زینت های دنیا و عقاید فاسد و ادیان باطل بوده است.) موسی گفت: «به من خبر ده از گناهی که چون آدمیزاد مرتکب شود بر او مسلط شوی؟» شیطان گفت: «هنگامی که او را از خود خوش آید و عملش را زیاد شمارد و گناهش در نظرش کوچک آید.»[8]


پله ششم: مرگ باوری
اویس می گوید: «به درستی که مرگ و یاد آن برای مومن، سرور و شادمانی باقی نمی گذارد.»[9] شادی های بی ریشه، تیشه به ریش? نهال زندگی می زنند. شادمانی های دون و دنیوی، آدمی را دچار غفلت کرده و او را از سیر و سلوک باز می دارد. اساساً دنیا هنگامی فرح بخش است که سکوی پرش به سوی آخرت و نردبان آسمان باشد.

پله هفتم: ره توشه
به اویس گفتند: «کار تو چگونه است؟ گفت: آه از بی زادی و درازی راه!»[10] هر مسافری برای خود توش? راه و سفر آماده می کند. که اگر کوتاهی کند و توشه ای مناسب نگیرد در سفر، باز خواهد ماند. اویس به این نکته اشاره می کند و آن را مورد توجه قرار می دهد.

پله هشتم: معجون خوشبختی
اویس قرنی گفت: «چه نیکوست ایمان، که او را بیاراید علم! و چه نیکوست علم، که او را بیاراید عمل! و چه نیکوست عمل، که او را بیاراید حلم! و فراز نیارند چیزی به چیزی مانند حلم به علم.»[11] پس برای رسیدن به خوشبختی باید به «معجون خوشبختی» دست یافت. این جا اویس قرنی، سخنی حکمت آمیز دارد و ترکیبات سازند? آن را بدین گونه طبقه بندی می کند: 1- ایمان و علم؛ 2- علم و عمل؛ 3- عمل و حلم؛ 4- حلم و علم. برخی دیگر از سخنان حکمت آمیز اویس عبارتند از:
تواضں اویس می گوید: «رفعت و بزرگواری را طلب کردم، پس آن را در تواضع یافتم.»[12]
پندآموزی؛ «ریاست را طلب کردم، پس آن را در نصیحت مردم یافتم.»[13]
صداقت؛ «مروت و جوانمردی را جستجو کردم، پس آن را در صداقت یافتم.»[14]
قناعت؛ «شرافت را طلب کردم، پس آن را درقناعت یافتم.»[15]
زهد؛ «آسایش و آسودگی را جستجو کردم، پس آن را در زهد و پارسایی یافتم.»[16]
فقر؛ «فخر و افتخار را طلب کردم، پس آن را درفقر و افتقار یافتم.»[17]
امام باقر علیه السلام فرمود: اسلام روی پنج پایه نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت؛ و هیچ چیزی مانند ولایت از آن، سخن به میان نیامده است.


پله نهم: مسئولیت اجتماعی
اویس می گوید: «خداوندا! من از تو دربار? هر شکم گرسنه و بدن برهنه، معذرت می خواهم، و مرا جز بالاپوشم و آن چه در شکم دارم، چیزی نیست.»[18]
شیع? حضرت، هرگز خود را از جامعه کنار نمی کشد. به فکر هم نوع خود می باشد و در سختی های روحی و جسمی و اعتقادی، همواره یاری گر دیگران می باشد.

پله دهم: ولایت پذیری
روزی اویس قرنی در کنار آب فرات وضو می ساخت، آواز طبلی به گوش او رسید، پرسید که این چه صداست؟ گفتند: آواز طبل سپاه شاه ولایت است که به حرب معاویه می رود. اویس گفت: «هیچ عبادت نزد من فاضل تر از متابعت مولایم؛ علی مرتضی نیست.» آن گاه به متابعت و ملازمت آن حضرت شتافت.[19]
اویس تیر نهایی را در این سخن خود به دل هر شیعه? مسلمانی زد. منتظر امام زمان، این حرکت اویس را سرلوح? کار خود قرار می دهد. چرا که هر مقدار عبادت و طاعت هم داشته باشد بدون ولایت پذیری، گویی هیچ چیز ندارد.
و از آن جاست که امام باقر علیه السلام فرمود: «اسلام روی پنج پایه نهاده شده است: نماز، زکات، روزه، حج، ولایت؛ و هیچ چیزی مانند ولایت از آن، سخن به میان نیامده است.»[20]
نیمه شعبان وعده گاه هر شیع? منتظر است، تا در آن روز میثاقی دوباره با امام خویش بندد، پله های رسیدن به آن امام همام را یکی پس از دیگری طی کند تا روزی هم چون اویس به دیدار دلدار برسد.

پی نوشت ها:
[1] اصول کافی، ج1، ص60
[2] سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج3، ص516
[3] حاکم نیشابوری، المستدرک،ج2،ص365
[4] با مختصر تفاوتی: ابوحامد محمد غزالی، منهاج العابدین، ص199و 200
[5] نهج البلاغه، حکمت93
[6] عطار، تذکرة الاولیا، ص28
[7] سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج3، ص516.
[8] کلینی، اصول کافی، ج3، ص429.
[9] حاکم نیشابوری، المستدرک3،ص406
[10] عطار، تذکرة الاولیا، ص26
[11] ابونصر الخانقاهی، گزیده در اخلاق و تصوف، ص179
[12] عطار، تذکرة الاولیا، ص28
[13] همان
[14] همان
[15] محمد معصوم شیرازی، طرائق الحقائق،ج2، ص48.
[16] همان
[17] همان
[18] حاکم نیشابوری، المستدرک3،ص405
[19] محمد معصوم شیرازی، طرائق الحقائق،ج2، ص46.
[20] اصول کافی، ج3، ص29.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 94/3/12 :: ساعت 2:40 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 200
>> بازدید دیروز: 274
>> مجموع بازدیدها: 1326212
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان


























































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب