سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه چیز، دوستی به بار می آورد : دینداری، فروتنی و بخشش. [امام صادق علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» به نظر من آدمها دو دسته هستن:

یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور و ...
یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا و ...

یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم خرحمال و ...
یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم تنبل و ...

یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر و ...
یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو و ...

یا از من هوشیارترن که بهشون میگم پرافاده و ...
یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو و ...

یا از من شجاع ترن که بهشون میگم بی کله و ...
یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی عرضه و ...

یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج و ...
یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم خسیس و ...

یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ و ...
یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی و ...

یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت و ...
یا رو راست ترن که بهشون میگم احمق ...

کلا معیار همه چیز من هستم و نه حقیقت

نیمی از عمر را به تمسخر آنچه دیگران به آن اعتقاد دارند می گذرانیم
نیمی دیگر را در اعتقاد به آنچه دیگران به تمسخر می گیرند...!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 11:53 صبح )
»» توبه‏ مرد آتش پرست‏

 

فقیه بزرگ، عارف نامدار، فیلسوف بزرگوار، ملا احمد نراقى در کتاب شریف طاقدیس نقل مى‏کند:

موسى به جانب کوه طور مى‏رفت، در میان راه گبرى پیر را که آلوده به کفر و گمراهى بود دید، گبر به موسى گفت: مقصدت کجاست، از این راه به کدام کوى و برزن مى‏روى، با چه موجودى نیت سخن دارى؟ جواب داد: قصدم کوه طور است، آن مرکزى که دریایى بى‏پایان از نور است، به آنجا مى‏روم تا با حضرت حق مناجات و راز و نیاز کنم و از گناهان و معاصى شما از پیشگاهش عذرخواهى نمایم.

گبر گفت: مى‏توانى از جانب من پیامى به سوى خدا ببرى؟ موسى گفت:

پیامت چیست؟ گفت: از من به پروردگارت بگو در این گیر و دار خلقت، در این غوغاى آفرینش، مرا از خداوندى تو عار مى‏آید، اگر روزى مرا تو مى‏دهى هرگزنده، من منت روزى تو را نمى‏برم، نه تو خداى منى و نه من بنده‏ى تو! موسى از گفتار آن گبر بى‏معرفت و از آن سخن بى‏ادبانه در جوش و خروش افتاد و پیش خود گفت: من به مناجات با محبوب مى‏روم ولى سزاوار نیست این مطالب را به حضرتش بگویم، اگر بخواهم در آن حریم، حق را رعایت کنم حق این است که از این گفتار خاموش بمانم.

موسى به جانب طور رفت، در آن وادى نور با خداوند راز و نیاز کرد، با چشمى اشکبار به مناجات نشست، خلوت با حالى بود که اغیار را در آن خلوت راه نبود، گفت و شنیدى عاشقانه با حضرت دوست داشت، وقتى از راز و نیاز فارغ شد و قصد کرد به شهر برگردد، خطاب رسید: موسى پیام بنده‏ام چه شد؟

عرضه داشت: من از آن پیام شرمنده‏ام، خود بینا و آگاهى که آن گبر آتش پرست و آن کافر مست چه جسارتى به حریم مبارک تو داشت!

خطاب رسید: از جانب من به سوى آن تندخو برو و از طرف من او را سلامى بگو، آنگاه با نرمى و مدارا این پیام را به او برسان:

اگر تو از ما عار دارى، ما را از تو عار و ننگ نیست و هرگز با تو سر جنگ و ستیز نداریم، تو اگر ما را نمى‏خواهى، ما تو را با صد عزت و جاه مى‏خواهیم، اگر روزى و رزقم را نمى‏خواهى، من روزى و رزقت را از سفره‏ى فضل و کرمم عنایت مى‏کنم، اگر منت روزى از من ندارى، من بى‏منت روزى تو را مى‏رسانم، فیض من همگانى، فضل من عمومى، لطف من بى‏انتها، و جود و کرمم ازلى و قدیمى است. مردم همچون کودک‏اند و او نسبت به مردم فیض بى‏نهایت، این فیض براى آنان همچون دایه‏اى مهربان و خوش اخلاق است. آرى کودکان گاهى به خشم و گاهى به ناز، پستان مادر را از دهان خود بیرون مى‏اندازند، ولى دایه رابطه‏اش را با آنان قطع نمى‏کند، بلکه پستان به دهان آنان مى‏گذارد.

کودک سر برمى‏گرداند و دهانش را مى‏بندد، دایه بر آن دهن بسته بوسه مى‏زندو با نرمى مى‏گوید: روى از من برنگردان، پستان پرشیر مرا بر دهان گذار، کودکم ببین از پستانم براى تو همچون چشمه‏ى بهارى شیر مى‏جوشد.

وقتى موسى از کوه طور برگشت، آن هم چه طورى، طور مگو، بگو قلزم نور. گبر پیر به موسى گفت: اگر براى پیامم جواب آورده‏اى بگو.

آنچه را خداوند فرموده بود موسى براى آن کافر تندخو گفت. گفتار حق، زنگ کفر و عناد را از صفحه‏ى جان آن کافر پاک کرد، او گمراهى بود که از راه حق پس افتاده بود، آن جواب براى او همانند آواز جرس بود، جان گمراه از تاریکى همچون شب تار بود، و آن جواب برایش همچون تابش نور آفتاب.

از شرم و خجالت سر به زیر افکند، آستین در برابر چشم گرفت و دیده به زمین دوخت، سپس سر بلند کرد و با چشمى اشکبار و دلى سوزان گفت: اى موسى! در جان من آتش افروختى، از این آتش جان و دلم را سوختى، این چه پیامى بود که من به محبوب عالم دادم، رویم سیاه، واى بر من، اى موسى! ایمان به من عرضه کن، موسى حقیقت را به من یاد بده، خدایا چه داستان عجیبى بود، جانم را بگیر تا از فشار وجدان راحت شوم!

موسى سخنى از ایمان و عشق، و کلامى از ارتباط و رابطه با خدا تعلیم او کرد، و او هم با اقرار به توحید و توبه از گذشته، جان را تسلیم محبوب نمود!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:59 صبح )
»» توبه و آشتى با حق‏

به سال 1331 شمسى که بیش از نه سال از سن این فقیر خطا کردار نگذشته بود و پرچم مرجعیت شیعه، به دوش حضرت آیت اللَّه العظمى آقاى بروجردى، آن مرد علم و عمل، و آن چهره‏ى نورانى و الهى قرار داشت، در مسأله‏ى توبه اتفاقى عجیب افتاد که ذکرش را در این سطور لازم مى‏بینم.

در محلات پایین شهر تهران مردى بود زورمند، قلدر و زورگو که اغلب‏قلدران و زورگویان تهران از او حساب مى‏بردند و در دعواها و چاقو کشى‏ها محکوم او بودند.

او از مشروبخوارى، قمار، پول زور گرفتن، ایجاد جار و جنجال، دعوا و ستم به مردم امتناعى نداشت.

در اوج قدرت و قلدرى بود که بارقه‏ى رحمت حق و لطف حضرت محبوب و جاذبه‏ى عنایت دوست دلش را ربود.

آنچه به دست آورده بود تبدیل به پول نقد کرد، و همه را در چمدانى گذاشت و مشرف به شهر قم براى توبه و انابه شد.

به محضر آیت اللَّه العظمى بروجردى رفت، و با زبان مخصوص به گروه خودشان به آن عالم بیدار و بیناى آگاه گفت: آنچه در این چمدان است از راه حرام به دست آمده، اغلب صاحبانش را نمى‏شناسم، شدیداً بر من سنگینى مى‏کند، به محضر شما آمده‏ام که وضعم را اصلاح و راه توبه و انابه را به من بنمایانید!

مرجع شیعه که از ملاقات با این گونه افراد باصفا خوشحال مى‏شد به او فرمود: نه تنها این چمدان پول، بلکه لباسهایت را جز پیراهن و شلوار بدن، در اینجا بگذار و برو.

او هم لباسهاى رو را درآورد و با یک پیراهن و شلوار، از آن بزرگوار خداحافظى کرد که به تهران بیاید.

آیت اللَّه العظمى بروجردى در حالى که به خاطر توبه‏ى واقعى آن قلدر اشک به دیده داشت، او را صدا زد و مبلغ پنج هزار تومان از مال خالص خودش را به او عنایت فرمود، و وى را با حالى غرق در خشوع و اخلاص دعا کرد.

او به تهران برگشت در حالى که غرق در فروتنى و تواضع، و خاکسارى و محبت شده بود، پنج هزار تومان را مایه‏ى کسب حلال قرار داد و به تدریج درکسب مشروع پیشرفت نمود تا سرمایه‏ى قابل توجهى به هم زد، ابتداى هر سال خمس درآمدش را مى‏پرداخت و در ضمن به مستمندان و دردمندان هم کمک قابل توجهى مى‏کرد.

رفته رفته به مجالس مذهبى راه پیدا کرد و عاقبت، بنیانگذار یکى از جلسات مهم مذهبى تهران شد.

تشکیل جلسه‏ى مذهبى به دست او مصادف با ایامى بود که من در حدود بیست و شش سال از عمرم مى‏گذشت و طلبه‏ى حوزه‏ى علمیه‏ى قم بودم، و محرم و صفر و ماه رمضان هم در تهران در مجالس و مساجد براى تبلیغ دین حاضر مى‏شدم.

از طریق مجالس دینى با چهره‏ى نورانى او آشنا شدم، و به توسط یکى از دوستان به مسأله‏ى توبه‏ى او به دست مرجعیت شیعه آگاه شدم.

دوستى و رفاقتم با او طولانى شد، در حدود سال 1367 به بستر بیمارى افتاد، پیام داد به عیادتم بیا. بنا داشتم روز جمعه به عیادتش بروم ولى ساعت یازده شب جمعه اهل و عیالش را به بالینش مى‏خواند و از تمام شدن عمرش خبر مى‏دهد.

به نقل اهل و عیالش نزدیک به نیم ساعت مانده به مرگش، به محضر حضرت سید الشهداء علیه السلام عرضه مى‏دارد: از گذشته‏ام توبه کردم، به سلک نوکرانت درآمدم، در دربارت خدمتى خالصانه کردم، ثلثم را به صورت پول نقد براى مدتى طولانى در صندوق قرض الحسنه‏اى جهت ازدواج جوانان قرار دادم، آرزویى ندارم جز اینکه لحظه‏ى خروج از دنیا جمالت را ببینم و بمیرم. چند نفسى مانده به مرگ با حالى خوش، سلامى عاشقانه به حضرت حسین علیه السلام داد و در حالى که لبخند ملیحى بر لب داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد!

وأَمّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبّهِ وَنَهَى النَّفْس‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:58 صبح )
»» فوائد استعاذه‏

 

این مسئله را مى‏دانید که شیطان از ابتداى به وجود آمدن انسان، همراه با اعوان و انصارش، براى گمراهى و جدایى انسان از حقایق، بر سر راه انسان نشست و در زمینه دشمنى با انسان از هیچ برنامه‏اى فروگذار نکرده و قصد محبت به انسان و آشتى با او را تا روز قیامت ندارد.

انسان اگر در تمام جوانب حیات، در پناه خدا نباشد و در پناه حضرت او نرود، از خطر مصون نمانده و از شرّ ذى‏شر در امان نخواهد بود.

به همین خاطر، حضرت حق و تمام انبیا و امامان و اولیا، به انسان سفارش اکید دارند که در تمام شؤون حیات، خویش را در پناه حضرت او قرار دهد که این دشمن‏و اعوان و انصارش را به پناهگاه الهى راهى نیست و پناهگاه خداوند و قرقگاه حضرت او عبارت است از ایمان، تقوا، حیا، عفت، معرفت، عبادت، ریاضت، مجاهده و...

چون با زبان گفتى: «اعوذ باللّه» عملًا هم این معنا را به ظهور برسان که بدون شک در پناه او خواهى رفت و از ضربه‏هاى مهلک شیاطین درونى و برونى در امان خواهى بود.

از ابن عباس مرویست اجلال قرآن «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم» ومفتاح آن «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» است.

 

استعاذه در کلام بزرگان‏ 

عارفان گفته‏اند:

این حقیقت یعنى استعاذه- البته حقیقت عملى آن- وسیله مقربان و نزدیکان و ملجأ و ملاذ هاربان و فرار کنندگان و سرور و انبساط محبان و دوستان و امتثال اوامر رب العالمین و خداى جهانیان است و این همه جز عملًا میسر نیست و نظر بزرگان از فقها و اولیا و عرفا در مسئله استعاذه جز این نیست.

شهید ثانى در کتاب «اسرار الصلاة» و مرحوم ملا محسن فیض کاشانى در رساله «ترجمة الصلاة» مى‏فرمایند:

استعاذه فى الحقیقه پاکیزه کردن زبان و رفتن خانه دل است از غبار اغیار و صفا دادن آن از براى درآمدن یار.

به قول عارف نیشابورى:

دلى کز عشق تو جان برفشاند

 

زکفر زلف ایمان برفشاند

دلى باید که گر صد جان دهندش‏

 

صد و یک جان به جانان برفشاند

     

نیارد کار خود یک ذره پیدا

 

ولى صد جان پنهان برفشاند

اگر یک ذره درد عشق یابد

 

هزاران ساله درمان برفشاند

     

و مثل کسى که استعاذه مى‏کند، ولى خاطرش متعلق است به غیر حق و در دلش فکرهاى نفسانى و وساوس شیطانى است، مثل کسى است که بر در قلعه محکمى ایستاده و حیوانى هیولا و درنده متوجه اوست که به او حمله کند و او به زبان گوید پناه مى‏برم از شر این حیوان به این قلعه محکم اما بر جاى خود ایستاده و به درون قلعه نمى‏رود تا از شر آن دشمن در امان بماند، این‏گونه استعاذه که لقلقه زبان است، دردى دوا نکرده و از هیچ شرى انسان را در امان نمى‏برد.

 

حقیقت استعاذه‏

اول: امتثال فرمان حق است، آن مقدار مبالغه که در مطاوى کلمات نورانى قرآن به جهت تسبیح واقع شده، در باب استعاذه به همان ترتیب دستور صادر گشته، مثلًا کلمات تسبیح را به چهار نوع ذکر مى‏کند:

مصدر: چون «سُبْحانَ رَبِّکَ».

ماضى: چون «سَبَّحَ لِلّهِ».

مضارع: چون «یُسَبِّحُ لِلّهِ».

امر: چون «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ».

هم چنان کلمات منطوى بر استعاذه با وجوه اربعه مذکور است.

مصدر: چون «مَعاذَ اللّه».

ماضى: چون «عُذْتُ بِرَبِّى».

مضارع: چون «أَعُوذُ بِاللّه».

امر: چون «اسْتَعِذْ بِاللّه».

دوم: استعاذه سبب معرفت به دو حقیقت است، پى بردن به عجز نفس و آگاهى به عزت و قدرت کامله ربانى.

سوم: استعاذه انتساب و تشابه است به دوستان، جهت آن‏که محبان حق جل و علا از انبیاى عظام چون نوح و یوسف و موسى و حضرت مصطفى و هم چنین بندگان مقرب خداوند مانند زن عمران و حضرت مریم استعاذه نمودند و با ظهور این حقیقت در تمام شؤون زندگى از خطر شیاطین انسى و جنى در امان ماندند و در نتیجه حضرت نوح به سلامت و حضرت موسى به کرامت و حضرت یوسف به عصمت و زن عمران به اجابت و حضرت مریم به بشارت و حضرت ابراهیم به دوستى و خلت و حضرت مصطفى به شفاعت نایل گردیدند.

چهارم: استعاذه دعایى است به اجابت مقرون چنان‏که مادر مریم گفت:

[وَ إِنِّی أُعِیذُها بِکَ‏] «1».

و او و فرزندانش را از خطرات مهلک و وسوسه‏هاى بنیان برانداز شیطان رانده شده به پناه تو مى‏آورم.

و این به قبول مقرون افتاد.

[فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ‏] «2».

پس پرودگارش او را به صورت نیکویى پذیرفت.

پنجم: استعاذه سبب ایمن شدن از آفت‏هاست، چنان‏که اگر مخلوقى، مخلوقى را ملجأ و ملاذ سازد و اگر کسى به اهل قدرت و جاه پناه برد، آن کس از روى حمیّت او را به حمایت گیرد، خداوند کریم به طریق اولى، اگر بنده‏اى از روى عجز

و اخلاص به او پناه برد، پناهش مى‏دهد و از شرّ شیطان مصونش مى‏فرماید.

در این مسئله بسیار مهم به یک نکته باید توجه داشت و آن این‏که، همان طور که براى تشرف به حضور بزرگان تشریفات خاصى، از قبیل لباس مخصوص و تحصیل اجازه و تعیین وقت و غیره لازم است، براى حضور در پیشگاه رب‏الارباب و ملک الملوک نیز علاوه بر طهارت لباس و تن، طهارت روح و نفس و دل مى‏باید، از این جهت است که هنگام قرائت قرآن، به خصوص خواندن سوره حمد در نماز، امر آمده که:

[فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ‏] «3».

از شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.

یعنى دل و جان و عمل خود، با آراستن به حقایق الهى پاک کن که از گرو شیطان بیرون آمده و از قیود او خلاص گردى و به مقام با عظمت آشنایى رسى که چون آشنا شدى، به دربار او راه یابى، بدون این‏که سگ‏هاى اطراف درگاه به تو حمله آرند که سگ‏هاى اطراف پیشگاه سلطان را با آشنایان کارى نیست و جرأت حمله بر دوستان و محبان را ندارند. مگر در قرآن نخوانده‏اى که حضرت رب العزه به این سگ هار رانده شده فرمود:

[إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ‏] «4».

قطعاً تو را بر بندگانم تسلّطى نیست، مگر بر گمراهانى که از تو پیروى مى‏کنند.

اما دیگران را که به انواع معاصى آلوده‏اند و با اعمال زشت و صفات ناپسندیده موصوفند، جرأت پیش رفتن به پیشگاه او نباشد، مگر این‏که از روى اخلاص به‏درگاه خداوند بى‏نیاز، براى خلاصى از قیود اخلاق رذیله و افعال ذمیمه و تسویلات شیطانى و شهوات نفسانى استعاذه کنند.

 

شیطان، در کلام صدر المتألهین‏

صدر المتألهین، آن فیلسوف گرانقدر، مى‏گوید:

شیطان با این‏که به محضر حضرت آدم ابوالبشر سوگند یاد کرد که نسبت به او ناصح و خیراندیش است، چنان‏که خداوند عزوجل در قرآن حکایت مى‏کند:

[وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ‏] «5».

و براى هر دو سوگند سخت و استوار یاد کرد که یقیناً من براى شما از خیر خواهانم [و قصد فریب شما را ندارم.].

ولى آنقدر سعى و کوشش کرد تا او را از بهشت بیرون کرد، پس در حق اولاد او که به عکس قسم خورده که آن‏ها را گمراه و اغوا خواهد کرد چنان‏که حق از قول او مى‏فرماید:

[فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ‏] «6».

گفت: به عزتت سوگند همه آنان را گمراه مى‏کنم.

چه خواهد کرد؟

 

استعاذه، در کلام فخر رازى‏

فخر رازى در تفسیر خود مى‏گوید:

اعوذ باللّه سیر و سلوک از خلق به خالق و از ممکن به واجب است، کلمه اعوذ اشاره به عجز و فقر و احتیاج تام است و کلمه باللّه اقرار و اعتراف به دو امر است، یکى این‏که خداوند قادر و توانا است به اعطاى کل خیرات و دفع جمیع آفات و دیگر آن‏که جز خداى متعال احدى به این صفت متصف نیست، پس قاضى حاجات و معطى خیرات نیست مگر خداوند و نماز خوان هنگام مشاهده این حال، از خود و تمام ما سوى اللّه فرار مى‏کند و در این سرّ:

[فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ‏] «7».

پس به سوى خدا بگریزید.

را مشاهده مى‏نماید و این حالت که با گفتن اعوذ حاصل مى‏شود، غرق در نور جلال حق گشته رمز:

[قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ‏] «8».

بگو: خدا، سپس آنان را رها کن.

برایش مکشوف گردد و در این موقع گوید باللّه و نیز گوید، یکى از نکات استعاذه این‏که نمازگزار با گفتن اعوذ باللّه، اذعان به عجز و ناتوانى خود و اعتراف به قدرت کامله خالق مى‏کند و همین امر، دلالت دارد بر این‏که براى تقرب به خدا راهى جز اظهار عجز و انکسار نیست که گفته‏اند: خودبین خدابین نشود.

و نکته دیگر این‏که چون قلب انسان به واسطه تعلق به غیر خدا و هم چنین زبان او با ذکر غیر خدا آلوده مى‏شود و به موجب:

 [لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏] «9».

جز پاک شدگان [از هر نوع آلودگى‏] به [حقایق و اسرار و لطایف‏] آن دسترسى ندارند.

باید قبل از شروع نماز و قرائت حمد با گفتن اعوذ باللّه و متحقق شدن به حقیقت آن قلب و زبان پاک کند تا خود را براى تجلى حقیقى که عبارت از ذکر خداست-

[إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ] «10».

یقیناً نماز از کارهاى زشت، و کارهاى ناپسند باز مى‏دارد و همانا ذکر خدا بزرگ‏تر است.

- آماده کند.

از امام صادق علیه السلام آمده:

أغْلِقُوا أبْوابَ الْمَعصِیَةِ بِالْإسْتِعاذَةِ وَافْتَحُوا أبْوابَ الطَّاعَةِ بِالتَّسْمِیَةِ «11».

درهاى گناه و معصیت را با استعاذه ببندید و ابواب ثواب و طاعت را با کلید بسم اللّه باز کنید.

 

استعاذه، در کلام کاشفى‏

کاشفى در تفسیرش گوید:

مستعیذ یا عامى است و یا عارف، استعاذه عوام آن است که از وسوسه شیطان‏پناه به حضرت بارى برند و استعاذه عارفان آن‏که از حال شیطان به حق پناه جویند، یعنى صفت عجب که موجب طعن و لعن ابلیس شده و او را از اوج قرب و عزت به حضیض بعد و ذلت افکند اعاذه نمایند و التجا کنند به حضرت ذوالجلال از پندار کمال و تصور حسن حال که نتیجه انانیت است و انانیت سبب اتصاف به صفات شیطان.

حق‏تعالى گفت با موسى به راز

 

کآخر از ابلیس رمزى جوى باز

چون بدید ابلیس را موسى به راه‏

 

گشت از ابلیس موسى رمز خواه‏

گفت دایم یاد دار این یک سخن‏

 

من نگو تا تو نگردى همچو من‏ «12»

     

استعاذه صادقان، احتراز است از مشاهده خلق و تطهیر دل از هر چه مانع باشد از استغراق در شهود حق.

و شیطان و هم دیده محجوبان بى‏بصیرت را که از مضیق صورت، قدمى به فضاى صحراى معنى ننهاده‏اند، به نقوش و الوان ظهورات مختلفه و تعینات متنوعه که به واسطه تجلیات متکثره بر لوح نمایش جلوه‏گرند، مشغول ساخته تا از ملاحظه نور وحدت که در نظر روشندلان ماحى نقش و لون و کثرت موهوم است، غافل مانده‏اند و تا چشم این دیوان به تیر استعاذه حقیقت که قطع نظر از شهود ماسواست دوخته نگردد، جمال وحدت صرف روى نخواهد نمود.

سالک هرگاه به مقام تجلى افعال برسد و این نکته مشهود وى گردد که هیچ فعل در صور مظاهر ظاهر نشود مگر از فاعل حقیقى:

[وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ‏] «13».

در حالى که خدا شما را و آنچه را مى‏سازید، آفریده است.

استعاذه او در این مرتبه از افعالى باشد، که آثار تجلیات جلالى است چون عقاب و انتقام به افعالى که نتایج تجلیات جمالى‏اند چون عفو و اکرام.

و هرگاه به رتبه تجلیات صفاتى رسد، بر او روشن گردد که هیچ صفت کمال ثابت نیست مگر حق را و نسبت آن‏ها به اهل عالم عاریتى است، استعاذه وى از صفات قهریه باشد چون سخط و غضب به صفات لطیفه چون رضا و رحمت و از مقتضیات اسم المضل که ابلیس و اشیاع او مظاهر آثار آنند، پناه برد به اسم الهادى که انبیا و اتباع ایشان مطارح انوار آنند.

و باز هر وقت به درجه‏اى ترقى کند که لمعات تجلیات ذات پرتوى افکنده نشانه:

[کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏] «14».

هر چیزى مگر ذات او هلاک شدنى است.

حق الیقین وى شود، استعاذه هم از ذات به ذات خواهد بود:

«هم خود الست گوید و هم خود بلى کند».

و حضرت خاتم انبیا صلوات اللّه وسلامه علیه در استعاذه به این هر سه مرتبت اشاره فرمودند، در وقت تجلى انوار توحید افعال:

أعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ عِقابِکَ‏ «15».

و در زمان طلوع اشعه توحید صفات:

أعُوذُ بِرِضاکَ مِنْ سَخَطِکَ‏ «16».

و به هنگام ظهور عظمت ذات:

أعُوذُ بِکَ مِنْکَ‏ «17» «18».

و لمعه این نکته سوم جز در زمان سعادت، نشان آن حضرت درخشان نشد چه هر مستعیذى از اعاظم انبیا علیهم السلام استعاذه از آنجا کردند که ایشان بودند و حضرت ختمى منقبت اعوذ از آنجا گفت که نه او بود، همه مى‏گفتند: پناه به تو از غیر تو و آن صاحب همت دیده غیرت از غیر فرو بسته مى‏گفت: پناه به تو از تو.

این بود که خداوند تبارک و تعالى حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله را فضایل بى‏کران و خصایص بى‏پایان عطا فرمود، از آن جمله حضرتش را رحمت عالمیان ساخت.

[وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ‏] «19».

و تو را جز رحمتى براى جهانیان نفرستادیم.

و طاعتش را به اطاعت خود قرین گردانید:

[مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ‏] «20».

هر که از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده.

و بیعت او را به بیعت خود:

 [إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ‏] «21».

به یقین کسانى که با تو بیعت مى‏کنند، جز این نیست که با خدا بیعت مى‏کنند.

و عزت او را به عزت خود:

[وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ‏] «22».

در حالى که عزت و اقتدار براى خدا و پیامبر او.

و رضا و خشنودى او را به رضاى خود:

[وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ‏] «23».

شایسته‏تر آن بود که خدا و رسولش را خشنود کنند.

و اجابت او را به اجابت خود:

[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ‏] «24».

اى اهل ایمان! هنگامى که خدا و پیامبرش شما را به حقایقى که به شما [حیات معنوى و] زندگى [واقعى‏] مى‏بخشد، دعوت مى‏کنند اجابت کنید.

و محبت او را به محبت خود:

[قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ‏] «52».

بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروى کنید تا خدا هم شما را دوست بدارد.

و نیز آن حضرت را با خلق عظیم تعریف فرمود.

و این همه نتیجه استعاذه حقیقى عبد است و تحقق او به حقایق ملکوتى و آسمانى، پس با زبان تنها استعاذه کفایت نمى‏کند که عملًا به حضرت دوست پناه برده و خود را از حول و قوه غیر به فضاى عنایت و حول و قوه او برسانید و از حضرتش با عجز و انکسار این معنى را بخواهید.

به قول الهى آن شوریده مست و بلبل گلزار الست:

یا رب از لوح دلم غیر غم خویش ببر

 

به جز اندیشه عشق از من دلریش ببر

هر خیال از دل و هر فکرتم از صفحه ذهن‏

 

جز خیال رخت اى یار وفاکیش ببر

یک تجلى کن و از قلب محبان تا حشر

 

به تماشاى رخت هر غم و تشویش ببر

با کم و بیش دل خاک‏پرستان خوش باد

 

یا رب از خاطر ما فکر کم و بیش ببر

     

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- آل عمران (3): 36.

(2)- آل عمران (3): 37.

(3)- نحل (16): 98.

(4)- حجر (15): 42.

(5)- اعراف (7): 21.

(6)- ص (38): 82.

(7)- ذاریات (51): 50.

(8)- انعام (6): 91.

(9)- واقعه (56): 79.

(10)- عنکبوت (29): 45.

(11)- الدعوات، راوندى: 52، حدیث 130؛ بحار الأنوار: 89/ 216، باب 26، حدیث 24.

(12)- منطق الطیر، عطار نیشابورى.

(13)- صافات (37): 96.

(14)- قصص (28): 88.

(15)- پناه مى‏برم به بخشش تو از عقاب تو.

(16)- پناه مى‏برم به خشنودى تو از غضب تو.

(17)- پناه مى‏برم به تو، از خودت.

(18)- الکافى: 3/ 469، باب صلاة فاطمة علیها السلام، حدیث 7؛ بحار الأنوار: 95/ 417، باب 30.

(19)- انبیاء (21): 107.

(20)- نساء (4): 80.

(21)- فتح (48): 10.

(22)- منافقون (63): 8.

(32)- توبه (9): 62.

(24)- انفال (8): 24.

(25)- آل عمران (3): 31.

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:56 صبح )
»» مسأله با عظمت قرب‏

مقام قرب مقامى بس بزرگ و موقفى بس سترگ است که خداوند مهربان براى عباد و بندگانش مقرّر فرموده و زمینه رسیدن به این مقام را براى همه فراهم آورده است. انسان با جمع کردن شرایطى که در آیات قرآن و معارف اسلامى گوشزد شده، مى‏تواند در حدّ استعداد و قدرتش به این مقام برسد.

 

مقام قرب در قرآن مجید

قرآن مجید در آیات کریمه‏اش به این مقام و دارندگان این منصب اشاره فرموده است، باشد که دیگران نسبت به این مقام توجه نموده، خود را براى به دست آوردنش آماده سازند.

إِذْ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ‏عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهاً فِی الْدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِینَ» «1»

[یاد کنید] زمانى که فرشتگان گفتند: اى مریم! یقیناً خدا تو را به کلمه‏اى از سوى خود که نامش مسیح عیسى بن مریم است مژده مى‏دهد که در دنیا و آخرت داراى مقبولیّت و آبرومندى و از مقربّان است.

کِتابٌ مَرْقُومٌ* یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» «2»

قضا و سرنوشتى حتمى [براى نیکان‏] است.* مقربان آن را مشاهده مى‏کنند.

عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ» «3»

[آن‏] چشمه‏اى که همواره مقربان از آن مى‏نوشند.

وَالسّابِقُونَ السّابِقُونَ* اولئِک الْمُقَرَّبُونَ» «4»

و پیشى گیرندگان [به اعمال نیک‏] که پیشى گیرندگان [به رحمت و آمرزش‏] اند،* اینان مقربان‏اند.

فَأمّا إنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ* فَرَوْحٌ وَ رَیْحَانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیمٍ» «5»

پس اگر [جان به گلو رسیده‏] از مقربان باشد.* راحت و آسایش و بهشت پرنعمت [خواهد بود.]

تفسیر آیه «فمنهم ظالم لنفسه ...» در کلام ائمه معصومین علیهم السلام‏

از آنجا که سوره مبارکه واقعه سابقون را به عنوان مقرّبون معرفى مى‏کند، لازم است به آیه زیر هم که همین معنا را دنبال مى‏کند توجه نمایید:

ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ» «6»

سپس این کتاب را به کسانى از بندگانمان که برگزیدیم به میراث دادیم؛ پس برخى از آنان [در ترک عمل به کتاب‏] ستمکار بر خویش‏اند، و برخى از آنان میانه‏رو، و برخى از آنان به اذن خدا در کارهاى خیر [بر دیگران‏] پیشى مى‏گیرند، این است آن فضل بزرگ.

در ذیل این آیه مسائل مهمّى از ائمّه علیهم السلام نقل شده است که عنایت به برخى از آن مسائل ضرورى است.

«معانى الاخبار» از حضرت صادق علیه السلام روایت مى‏کند:

الظّالِمُ یَحُومُ حَوْمَ نَفْسِهِ، وَالْمُقْتَصِدُ یَحُومُ حَوْمَ قَلْبِهِ، وَالسّابِقُ یَحُومُ حَوْمَ رَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ. «7»

ستمگر کسى است که دور نفس مى‏گردد و مقتصد کسى است که به تزکیه و تطهیر قلب اشتغال دارد و سابق کسى است که در طریق اخلاص و توجّه تام به حضرت حق است.

ستمگر کسى است که دور نفس مى‏گردد، به این معنا که تابع هواى نفس و شهوات و غرایز غلط است و کوششى جز براى به دست آوردن رضاى نفس ندارد.

مقتصد به تزکیه و تطهیر قلب به وسیله زهد و عبادت اشتغال دارد.

سابق‏ در طریق اخلاص و توجه تام به جضرت حق است و با تمام حرکات و افعالش غیر محبوب را نفى و در تمام شؤون حیات جز به خداوند عزیز نظرى ندارد، و این است آن که خداوند در قرآن مجید از وى به عنوان مقرّب یاد کرده‏است.

امام باقر علیه السلام در این زمینه مى‏فرماید:

السَّابِقُ بِالْخَیْراتِ: الْإمامُ، وَالْمُقْتَصِدُ: الْعارِفُ لِلإمامِ، وَالظّالِمُ لِنَفْسِهِ:

الَّذى لا یَعْرِفُ الْإمامَ. «8»

منظور از سابق به خیرات امام معصوم، و مقتصد، عارف به امام معصوم، و ظالم کسى است که در حقّ امام معرفت ندارد.

و نیز مى‏فرماید:

أمَّا الظّالِمُ لِنَفْسِهِ مِنّا فَمَنْ عَمِلَ صالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً. وَأمَّا الْمُقْتَصِدُ فَهُوَ الْمُتَعَبِّدُ الْمُجْتَهِدُ. وَأمَّا السّابِقُ بِالْخَیْراتِ فَعَلِىٌّ وَالْحَسَنُ وَالحُسَیْنُ: وَمَنْ قُتِلَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَهیداً. «9»

ظالم به نفس از ما کسى است که داراى عمل صالح و نیز معصیت است، و مقتصد عبادت کننده کوشا، و سابق به خیرات على علیه السلام و حضرت حسن و حسین و شهید از آل محمّد: است.

 

مقام قرب در روایات‏

مَکْتُوبٌ فِى الْإنْجیلِ ... طُوبى‏ لِلْمُصْلِحینَ بَیْنَ النّاسِ، اولئِک هُمُ الْمُقَرَّبُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ. «10»

در انجیل عیسى علیه السلام است: خوشا به حال اصلاح کنندگان بین مردم؛ اینان روز قیامت داراى مقام قربند.

امام على علیه السلام درباره قرب الهى مى‏فرماید:

عَلَیْکُمْ بِصِدْقِ الإخْلاصِ وَحُسْنِ الْیَقینِ، فَإنَّهُما أفْضَلُ عِبادَةِ الْمُقَرَّبینَ. «11»

بر شما باد به درستى در اخلاص و نیکى یقین، که این هر دو از برترین عبادات بندگان مقرّب است.

و نیز فرمود:

أقْرَبُ النّاسِ مِنَ اللّهِ سُبْحانَهُ أحْسَنُهُمْ إیماناً. «12»

مقرّب‏ترین مردم به حضرت حق، بهترین آنان از حیث ایمان است.

و نیز فرمود:

أقْرَبُ الْعِبادِ إلَى اللّهِ تَعالى‏ أقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ وَإنْ کانَ عَلَیْهِ، وَأعْمَلُهُمْ بِالْحَقِّ وَإنْ کانَ فیهِ کُرْهُهُ. «13»

نزدیکترین بنده به خدا کسى است که حقگوتر باشد گر چه گفتارش به ضرر خودش تمام شود، و عامل‏ترین افراد به برنامه‏هاى حق باشد گر چه از آن عمل کراهت داشته و میلى به آن برایش نباشد.

فیما أوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلى‏ داوُدَ علیه السلام: یا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَواضِعُونَ، کَذلِک أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ. «14»

در وحى حضرت حق به داود آمده: اى داود! چنانکه نزدیکترین بندگان به من متواضعان و فروتنانند، دورترین آنان متکبّران مى‏باشند.

رسول خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل از خداوند تبارک و تعالى نقل مى‏کند:

ما یَتَقَرَّبُ إلَىَّ عَبْدى بِمِثْلِ أداءِ مَا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ، وَلا یَزالُ عَبْدى یَبْتَهِلُ إلَىَّ حَتّى‏ احِبَّهُ، وَمَنْ أحْبَبْتُهُ کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَبَصَراً وَیَداً وَمَوْئِلًا، إنْ دعانى أجَبْتُهُ، وَإنْ سَأَلَنى أعْطَیْتُهُ. «15»

بنده‏ام به چیزى مانند اداى واجبات به من تقرّب نمى‏جوید؛ او با زارى و گریه دائمش محبوب من است، هر کس محبوبم باشد گوش و چشم و دست و پناهگاهش هستم، چون دعا کند اجابت نمایم و چون بخواهد عطا کنم.

امام على علیه السلام فرمود:

تَقَرُّبُ الْعَبْدِ إلَى اللّهِ تَعالى‏ بِإخْلاصِ نِیَّتِهِ. «16»

راه مقرّب شدن عبد به حضرت رب، اخلاص نیّت است.

امام باقر علیه السلام فرمود:

کانَ فیما ناجَى اللّهُ بِهِ مُوسى‏ علیه السلام عَلَى الطُّورِ أنْ یا مُوسى‏، أبلِغْ قَوْمَک أنَّهُ ما یَتَقَرَّبُ إلَىَّ الْمُتَقَرِّبُونَ بِمِثْلِ الْبُکاءِ مِنْ خَشْیَتى، وَما تَعَبَّدَ لِىَ الْمُتَعَبِّدُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحارِمى، وَ ما تَزَیَّنَ لِىَ الْمُتَزَیِّنُونَ بِمِثْلِ الزُّهْدِ فِى الدُّنْیا عَمَّا بِهِمُ الْغِنا عَنْهُ.

فَقالَ موسى‏ علیه السلام: یا أکْرَمَ الأکْرَمین، فَماذا أثَبْتَهُمْ عَلى‏ ذلِک؟ فَقالَ یا مُوسى‏، أمَّا الْمُتَقَرِّبُونَ إلَىَّ بِالْبُکاءِ مِنْ خَشْیَتى فَهُمْ فِى الرَّفیقِ الأعْلى‏ لا یَشْرَکُهُمْ فیهِ أحَدٌ. «17»

در مناجات خداوند با موسى در کوه طور اینچنین خطاب شد: به قومت بگو، متقرّبان به برنامه‏اى مانند گریه از خشیت من به حضرتم تقرّب نجویند، وعبادت کنندگان به چیزى مانند خوددارى از محرمات به عبادت من برنخاستند، و آرایش کنندگان به چیزى مانند بى رغبتى در دنیا به آنچه که از آن بى‏نیاز هستند براى من آرایش نکردند.

موسى علیه السلام عرضه داشت: اى اکرم الاکرمین، چه اجرى براى ایشان قرار داده‏اى؟ جواب آمد: اى موسى، امّا آنان که به گریه از خشیت من به من تقرّب جستند، در رفیق اعلایند و در چنین مزدى احدى با آنان شرکت ندارد.

یا الهى و سیّدى و ربّى:

گر جدا سازى به تیغ جور بند از بند من‏

 

از تو قطعاً نگسلد سررشته پیوند من‏

     

تلخ کامم، زان لب شیرین کرم کن خنده‏اى‏

 

چیست چندین زهر چشم اى شوخ شکّر خند من‏

غمزه خونخواره‏ات را گر سر عاشق کُشى است‏

 

عاشق دیگر نخواهى یافتن مانند من‏

     

(هلالى جغتایى)

 

سفارش لقمان حکیم در قرب به حق‏

عَنْ لُقْمانَ الْحَکیمِ أنَّهُ قالَ فى وَصِیَّتِهِ لِابْنِهِ: یا بُنَىَّ أحُثُّک عَلى‏ سِتِّ خِصالٍ لَیْسَ مِنْها خَصْلَةٌ إلّاوَتُقَرِّبُک إلى‏ رِضْوانِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَتُباعِدُک عَنْ سَخَطِهِ.

الْأوَّلَةُ: أنْ تَعْبُدَ اللّهَ لا تُشْرِک بِهِ شَیْئاً: وَالثّانِیَةُ: الرِّضا بِقَدَرِ اللّهِ فیما أحْبَبْتَ أوْ کَرِهْتَ. وَالثّالثَةُ: أنْ تُحِبَّ فِى اللّهِ وَتُبْغِضَ فِى اللّهِ. وَالرّابِعَةُ:

تُحِبُّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفْسِک. وَالخامِسَةُ: تَکْظِمُ الْغَیْظَ، وَتُحْسِنُ إلى‏ مَنْ‏أساءَ إلَیْک. وَالسّادِسَةُ: تَرْکُ الْهَوى‏ وَمُخالَفَةُ الرَّدى‏. «18»

لقمان حکیم در سفارشش به فرزند خود فرمود: اى پسرم! تو را به شش خصلت تشویق مى‏کنم که به هر کدامش مى‏توانى به رضوان حق نزدیک شده و از سخطش دور گردى:

اوّل: خدا را عبادت کن و براى حضرتش شریک قرار مده.

دوّم: به آنچه خداوند برایت مقرّر کرده راضى باش چه دوست داشته باشى یا مکروهت باشد.

سوّم: براى خدا دوست داشته باش و به خاطر او دشمن باش.

چهارم: آنچه براى خود دوست دارى براى دیگران هم دوست داشته باش.

پنجم: خشمت را فرو خور و به کسى که به تو بدى کرده نیکى کن.

ششم: هواى نفس را ترک کن و با امور پست مخالفت بورز.

در هر صورت راه قرب به حق، اداى واجبات به اخلاص و ترک محرّمات و آراسته شدن به حسنات و قرار گرفتن در مدار یقین به حق و ایمان به روز قیامت است، که براى تقرّب به جز این مراحل راهى نیست.

«عارفان بیداردل که راه قرب را پیموده و به خاک حرم محبوب سر سوده، براى طىّ این طریق، رعایت اصولى را دستور مى‏دهند:

اوّل: جوع: و به عبارت دیگر کم خورى، چنانکه از سیّد انام رسیده:

سَیِّدُ الأعمالِ الْجُوعُ. «19»

آقاى همه اعمال، گرسنگى است.

در فضایل جوع و کم خورى از انبیا و ائمّه علیهم السلام روایات نابى رسیده که ذکر آن ازحوصله این وجیزه بیرون است.

سفر کرده‏ها فرموده‏اند:

جوع و کم خورى مورث نورانیّت دل و علّت نشاط در عبادت و نردبان ترقّى براى رسیدن به مقام وصال و لقاى حضرت ربّ- جلّ و علا- است.

گر چه پر خوردن بود شیرین و چرب‏

 

لیک شمس عمر را آرد به غرب‏

زان که کم خوردن به قول مصطفى‏

 

مى‏دهد دل را صفا، جان را ضیا

گفت در قرآن خدا گر چه «کُلُوا»

 

از پى آن کرد امر «وَاشْرَبُوا»

لیک بعد از هر دو اى جان عمو

 

نهى سیرى کرده با «لاتُسْرِفُوا»

پرخوران رادل مکدّر مى‏شود

 

پرخوران را عقل از سر مى‏رود

هر که کم خور گشت پر ادراک شد

 

جانش از لوث قساوت پاک شد

وان که پرخور گشت پر آزار شد

 

در کسالت اوفتاد از کار شد

     

دوّم: صَمْت است: یعنى کم گویى و کم حرفى، که قیمت کم گویى آن چنان است که حضرت مولا فرمود:

یا بُنَىَّ لَوْ انَّ الکلامَ کانَ مِنْ فِضَّةٍ کان ینبغى‏ لِلصَّمْتِ ان یَکُونَ مِنْ ذَهَبٍ. «20»

اى فرزندم! اگر گفتن به منزله نقره باشد، هر آینه خاموشى طلاست.

و نیز فرمود:

مَنْ سَکَتَ فَسِلمَ. «21»

آن که ساکت زیست به نجات رسید.

حضرت شیخ اجلّ، بهاءالدین محمّد عاملى مى‏گوید:

گوش بگشا لب فرو بند از مقال‏

 

هفته هفته ماه ماه و سال سال‏

صَمْت عادت کن که از یک گفتنک‏

 

مى‏شود زُنّارت این تحت الحنک‏

اى خوش آن کو رفت در حصنِ سکوت‏

 

بسته دل در ذکر حىّ لا یموت‏

خامشى باشد زبان اهل حال‏

 

گر بجنبانند لب گردند لال‏

رو نشین خاموش چندین اى فلان‏

 

که فراموشت شود نطق و بیان‏

چند با این ناکسان بى فروغ‏

 

باز پیمایى دروغ اندر دروغ‏

     

(شیخ بهایى)

سوّم: کم خفتن است، و قسمتى از شب را به عبادت و گریه و زارى و تضرّع و ابتهال گذراندن، چنانکه از رسول انام صلى الله علیه و آله رسیده:

کُلُّ عَیْنٍ باکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ إلّاثَلاثَةَ أعْیُنٍ: عَیْنٌ غُضَّتْ عَنْ مَحارِمِ اللّهِ، وَعَیْنٌ سَهَرَتْ فى طاعَةِ اللّهِ، وَ عَیْنٌ بَکَتْ فى جوف اللَّیل مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ. «22»

هر چشمى در قیامت گریان است مگر سه چشم: دیده‏اى که از نامحرم فرو افتد، چشمى که در طاعت خدا بیدار بماند، چشمى که از خشیت خدا بگرید.

عارف عاشق، حضرت راز شیرازى در این مقوله مى‏گوید:

دلى کز عشق مست آمد سحر بیدار و هشیار است‏

 

چه عاشق را به بزم حق سحرگه نوبت بار است‏

صفیر مرغ عشق حق سحر در گوش دل اید

 

به درب حق درآ عاشق که وقت وصل دلدار است‏

     

سحر خیزى گزین اى دل چه صبح دولتت باید

 

شب معشوق بیدار است و شب خفتن تو را عار است‏

نشان عشق و مستى دان سحرگه دیده گریان‏

 

دل عشّاق آتش جان به شب در ذکر جبّار است‏

اگر گوید تو را زود است نفس دون خلافش کن‏

 

که اندر راه حق نفست بسى سست است و مکّار است‏

     

(راز شیرازى)

چهارم: عزلت و کناره‏گیرى از مردمى است که نفس آنان براى انسان از زهر خطرناک‏تر است، که چنین عزلتى غیر رهبانیت است. رهبانیت در اسلام ممنوع، و عزلت از شیاطین و دزدان طریق انسانیت ممدوح است. شیخ بهایى در مدح عزلت مى‏گوید:

هر که را توفیق حق آمد دلیل‏

 

عزلتى بگزید و رست از قال و قیل‏

عزّت اندر عزلت آمد اى فلان‏

 

تو چه جویى ز اختلاط این و آن‏

پا مکش از دامن عزلت به در

 

چند گردى چون گدایان در به در

گر ز دیو نفس مى‏خواهى امان‏

 

رو نهان شو چون پرى از مردمان‏

گر تو خواهى عزّت دنیا و دین‏

 

عزلتى از مردم دنیا گزین‏

     

(شیخ بهایى)

پنجم: ذکر است، یعنى قلب را با یاد خدا منوّر کردن و زبان را به ذکر حضرت محبوب وادار نمودن و تکرار این برنامه برابر با دستورى که از منابع وحى رسیده تا جایى که حقیقت و نورانیت ذکر در قلب استقرار یابد و به تمام جوانب هستى انسان پرتو اندازد تا غیر دوست در وادى جان نماند و عملى جز براى محبوب از اعضاى انسان سر نزند. در قرآن مجید در پنجاه و پنج آیه به طور صریح امر به ذکر شده و دراین زمینه روایاتى بسیار مهم از معصومین علیهم السلام در مهم‏ترین کتب حدیث وارد شده است.» «23»

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- آل عمران (3): 45.

(2)- مطفّفین (83): 20- 21.

(3)- مطفّفین (83): 28.

(4)- واقعه (56): 10- 11.

(5)- واقعه (56): 88 و 89.

(6)- فاطر (35): 32.

(7)- بحار الأنوار: 23/ 214، باب 12، حدیث 2؛ معانى الاخبار: 104، حدیث 1.

(8)- الکافى: 1/ 214، حدیث 1؛ بحار الأنوار: 23/ 223، باب 12، حدیث 35.

(9)- بحار الأنوار: 23/ 223، باب 12، حدیث 34؛ المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 130.

(10)- بحار الأنوار: 14/ 304، باب 21، حدیث 16؛ تحف العقول: 392.

(11)- غرر الحکم: 198، حدیث 3906.

(12)- غرر الحکم: 87، حدیث 1458.

(13)- غرر الحکم: 69، حدیث 961.

(14)- وسائل الشیعة: 15/ 273، باب 28، حدیث 20494؛ الکافى: 2/ 123، حدیث 11.

(15)- بحار الأنوار: 5/ 283، باب 12، حدیث 3؛ علل الشرایع: 1/ 12، باب 9، حدیث 7.

(16)- غرر الحکم: 93، حدیث 14.

(17)- بحار الأنوار: 13/ 349، باب 11، حدیث 37؛ ثواب الاعمال: 172.

(18)- مستدرک الوسائل: 11/ 178، باب 4، حدیث 12684؛ بحار الأنوار: 75/ 457، باب 33.

(19)- جامع السعادات: 2/ 5. (20)- بحار الأنوار: 90/ 332، باب 19، حدیث 21؛ الزهد: 77، باب 13، حدیث 206.

(21)- بحار الأنوار: 14/ 35، باب 3، حدیث 8؛ وسائل الشیعة: 12/ 186، باب 117، حدیث 16039.

(22)- غرر الحکم: 217، حدیث 4268. (23)- مفصّل این پنج برنامه در کتاب «جواهر الکلام در روش و آداب سلوک» آمده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:56 صبح )
»» فراغ خاطر در قرائت قرآن‏

فائده فراغ خاطر را در وقت قرائت قرآن حضرت صادق علیه السلام چنین بیان مى‏فرمایند:

هرگاه دل قارى از اسباب تشویش خاطر فارغ باشد و نفس از ما سوى اللّه حالت آسودگى همراهش باشد، خاطر او با تمام وجود متوجه تلاوت و حقایق الهى گشته و از عروض آنچه مانع ادراک برکت نور قرآن و محرومى از آن است ایمن شود،

در آن حال مى‏داند که چه مى‏خواند و چه مى‏گوید و با که سخن دارد و اگر تلاوتش محض حرکت زبان باشد و با یاد دنیا و شغل به دنیا قرآن خواند هر آینه از منافع تلاوت ممنوع و از ادراک نور قرآن محروم خواهد بود.

 [و إذا اتخذ مجلسا خالیا و اعتزل الخلق بعد أن أتى بالخصلتین الأولتین (خضوع القلب و فراغ البدن) «1» إستأنس روحه و سره بالله عزوجل و وجد حلاوة مخاطبات الله عزوجل عباده الصالحین و علم لطفه بهم و مقام اختصاصه لهم بفنون کراماته و بدائع إشاراته‏]

قارى قرآن، هنگامى که مجلس قرائت را از کشش‏ها و جاذبه‏هاى غیر و ما سوى اللّه خالى کرد و قلب و دل از خلق برداشت و خضوع قلب و فراغ بدن آورد، روح و سرش با حضرت دوست انس گرفته و شیرینى خطابات آن جناب را با عباد صالحش درک مى‏کند و لطف حضرتش را به آنان در مى‏یابد و فنون کرامت‏ها و انحاى عزت‏ها را که مخصوص آنان فرموده مى‏یابد و با آن شرایط به اشارات بدیعه و رموزات عجیبه قرآن مجید خواهد رسید.

آرى، روح تصفیه شده و نفس تزکیه یافته و عقل منور به نور حضرت دوست گشته و دل آغشته به تواضع و عشق، لیاقت قرار گرفتن در بساط انس دارد و در آنجاست که حقایق قرآن مجید بر او مکشوف شده و رابطه حضرت حق را از طریق خطابات با عاشقانش درک مى‏کند و علت مى‏گردد که قارى از عباد صالح حق گشته و تمام هستى خود را با آن جناب یک جا معامله کند و از حضرت دوست جز حضرت دوست را نخواهد.

هر دمم موجى زبحر لامکان آید پدید

 

هر دمم گنجى دگر از گنج جان آید پدید

هر زمانم میوه دیگر به کام جان رسد

 

هر دمم بوى دگر زان بوستان آید پدید

هر دمم صد موسى عمران و طور جلوه‏اى است‏

 

گه زدل سر بر زند گاهى زجان آید پدید

     

 

 [فإذا شرب کأسا من هذا المشرب حینئذ لا یختار على ذلک الحال حالا و لا على ذلک الوقت و قتا بل یؤثره على کل طاعة و عبادة لأن فیه المناجاة مع الرب بلا و اسطة]

چون قارى جامى از این شراب روحانى چشید و سرش از محبت الهى گرم شد، هیچ حالى را بر این حال اختیار نخواهد کرد و بر این کار، کارى را ترجیح نخواهد داد و وقتى جز این وقت نخواهد گرفت، بلکه چنین برنامه‏اى را بر اکثر طاعات و عبادات مقدم خواهد داشت، چرا که تلاوت کتاب، مناجات بى‏واسطه با حضرت اوست و انس با جنابش بدون حاجب و مانع.

زشراب وصل جانان سر من خمار دارد

 

سر خود گرفته دل هم سر آن دیار دارد

چه کند دگر جهان را چو رسید جان به جانان‏

 

چو رسید جان به جانان به جهان چه کار دارد

سر من ندارد این سر غم من ندارد این دل‏

 

که به این سر و به این دل غم کار و بار دارد

ببر از سرم نصیحت ببر از برم گرانى‏

 

نه سرم خرد پذیرد نه دلم قرار دارد

سر من پر از جنون و دل من پر است از عشق‏

 

نه سرم به حال عقل و نه دل اختیار دارد

سر پر غرور زاهد به خیال حور خورسند

 

دل بى‏قرار عاشق سر زلف یار دارد «2»

     

[فانظر کیف تقرء کتاب ربک و منشور و لا یتک و کیف تجیب أوامره و نواهیه، و کیف تمتثل حدوده؟ فإنه کتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید فرتله ترتیلا]

 

ترتیل در قرائت‏

اى قارى قرآن! دقت کن که کتاب خدا و منشور ولایت آن جناب را چگونه مى‏خوانى؟ آیا اوامر و نواهى این کتاب را که به مصلحت تو وضع شده عمل مى‏کنى و حدود آن را رعایت مى‏نمایى؟

که این کتاب با عزت است، در آن باطلى از هیچ جهت راه ندارد، از جانب حکیم حمید براى هدایت بندگان نازل شده است.

آن را شمرده بخوان تا بتوانى آنچه لازم است از آن درک کرده و براى خویش زمینه عمل فراهم آورى.

 [و قف عند وعده و وعیده و تفکر فى أمثاله و مواعظه، و احذر من اقامتک حروفه فى إضاعة حدوده‏]

 

اندیشه در هنگام قرائت‏

به وقت قرآن چون به بشارت‏ها و انذارهاى قرآن رسیدى بایست و خود را با آن آیات تطبیق کن و به وضع خویش آشنا شو و در امثال و مواعظ کتاب خدا اندیشه کن، تا بتوانى به علاج دردهاى خویش برسى و از این‏که در حروف قرآن بمانى ولى حدود آن را ضایع گردانى سخت بپرهیز که در حدیث آمده:

چه بسا کسانى که قرآن مى‏خوانند ولى قرآن مجید آن‏ها را لعنت مى‏کند «3».

باید دانست که تلاوت قرآن با شرایط ذکر شده، فضیلت بسیار دارد؛ در حدیث قدسى آمده که:

هر که مشغول تلاوت قرآن شود و به خاطر اشتغال به آن نتواند دعا کند و به من عرض حاجت آورد، من بهترین مزد شاکران را به او عطا کنم و نام او را در زمره صابران و حامدان ثبت کنم و حاجت او را روا نمایم‏ «4».

 

قرآن، سفره احسان خدا

عبداللّه مسعود از نبى اکرم صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که:

قرآن مجید سفره احسان خداست که جمیع بندگان را به آن دعوت نموده، پس از خوان نعمت او بهره‏مند شوید و هر چند توانید فایده آن را فرا گیرید، چه آن ریسمانى است محکم که هر که دست در آن زند، هرگز از رحمت واسعه او محروم نشود و نورى است روشن که گمراهان را به سر منزل مقصود رساند و شفایى است به غایت سودمند که دردمندان و مستمندان جاهل از دارالشفاى معرفت آن عارف مى‏شوند و کانى است که هر کس تابع آن مى‏شود به مرتبه ارجمند مى‏رسد، پس تلاوت آن نمایید تا حضرتش به هر حرفى از آن ده حسنه در دیوان حسنات شما بنویسد، نمى‏گویم که «الم» ده حسنه دارد، بلکه الف را ده حسنه و لام را ده حسنه و میم را نیز ده حسنه است‏ «5».

آرى، این است قرآن و این است شرایط قرائت قرآن و این است بزرگى و عظمت قارى قرآن!

انسان در ارتباط به قرآن داراى قلب سلیم، اخلاق حسنه و عمل صالح مى‏شود و از خزى دنیا و عذاب آخرت رهایى مى‏یابد.

انسان در ارتباط به قرآن، انسانى شایسته، فردى با فضیلت، موجودى نورانى و حقیقت محض مى‏شود.

اکنون که در شرح این حدیث، به عظمت قرآن و قارى آن آگاه شدید و به شرایط قرائت واقف گشتید، لازم است بدانید که باید در نماز خود به نحو واجب قسمتى‏ از قرآن کریم را تحت عنوان حمد و سوره قرائت نمایید، بر شماست که هنگام قرائت حمد و سوره داراى موضعى خالى از کشش‏هاى مادى و بدنى فارغ و قلبى خاشع باشید و ترتیل در قرائت و اندیشه در آیات سوره مبارکه حمد و هر سوره‏اى که بعد از حمد مى‏خوانید نصب العین خود قرار دهید و لحظه‏اى از لحظات، غافل از واقعیت‏هاى قرآن در نماز نباشید که غافل محروم از رحمت و مطرود از درگاه است.

در این زمینه لازم است به توضیح سوره مبارکه حمد اشاره رود، تا نمازگزاران عزیز به دورنماى حقایقى از این سوره واقف شوند و توجه داشته باشند که در مقابل چه کسى ایستاده و براى چه ایستاده و چه مى‏خوانند و چه مى‏خواهند.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- این قسمت در ترجمه عبدالرزاق لاهیجى نمى‏باشد.

(2)- فیض کاشانى.

(3)- جامع الأخبار: 48، الفصل الثالث والعشرون.

(4)- وسائل الشیعة: 6/ 192، حدیث 7706، باب 11.

(5)- مستدرک الوسائل: 4/ 258، حدیث 4638، باب 10.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:55 صبح )
»» دعا و آثار آن‏

ابراهیم و اسماعیل در حال رفع قواعد بیت که کارى بر پایه عبادت و اخلاص بود، نیازمندانه به پیشگاه بى‏نیاز دست به دعا برداشتند و امورى بسیار بسیار مهم را از حضرت حق درخواست کردند، آنان به این حقیقت آگاه بودند که دعا در حالى عبادت و دنبال عبادت کارى بسیار نیکو، و به اجابت به طور یقین نزدیک است.

آنان مى‏دانستند که همه موجودات در حال دعا هستند چه اینکه همه ذاتاً فقیر و نیازمندند و فقیر و نیازمند براى رفع نیاز و فقرش محتاج به درخواست از غنى است.

آنان مى‏دانستند که انسان نیز مانند تمام موجودات نیازمند و فقیر است و درهیچ امرى از امور از خود استقلال ندارد و براى رفع فقر و نیازش احتیاج به درخواست و گدائى از حضرت بى‏نیاز و غنى مطلق دارد.

آنان دعا را جزء بهترین عبادات مى‏دانستند، و براى آنان روشن بود که هر انسانى مأمور است خواسته‏هاى خود را به زبان جارى کند و به پیشگاه دوست متواضعانه بنالد، و به اظهار حاجت برخیزد، و آگاه بودند که متکبر در برابر دعا اهل دوزخ است.

آنان در حال دعا در حالت انقطاع از ما سوى محبوب بودند و غیر خدا را سمیع و علیم نمى‏دانستند تا عمل خود را به او ارائه دهند.

آنان از شدت اخلاص و تواضع و فروتنى متعلّق تقبّل را که بناء کعبه بود در دعایشان نام بردند تا کمال خاکسارى را به پیشگاه حق عرضه داشته باشند، و به حضرتش اعلام کرده باشند که عمل ما در برابر عظمت تو چنان ناچیز است که قابل ذکر نیست!!

«این دعاى مطلق که محدود به قول و نیت نیامده به خوبى حال و وضع این دو بانى را مى‏نمایاند: دعائى است که خضوع و انقطاع آنان را آشکار مى‏نماید، و از راز دلشان برمى‏خاست و از زبانشان سرمى‏زد، گویا این پدر و پسر چنان در برابر بزرگى و اراده حق مقهور بودند که کار بنا در نظرشان ناچیز بود و نامى از آن نمى‏بردند.

قبول و پذیرش هر چیزى به این است که پذیرنده آن را جزء هستى خود نماید و مقصود پیش آورنده را منظور دارد.

در این آیه مقصود از درخواست پذیرش، گویا این است که پروردگار این بنا را مشمول ربوبیت «رَبَّنا» خود گرداند و به سنگ و گلى که روى هم چیده و در معرض فناست صورت بقا دهد، و در پرتو صفت ربوبیتش مانند ثابتات هستى شود و منشأ تربیت خلق گردد.

این درخواست که از ضمیر سراسر اخلاص به حق و رحمت بر خلق برمى‏خاست در پیشگاه خداوند پذیرفته شد:

چنان که نه عصبیت جاهلیت و رقابت قحطان و عدنان بنیان آن را متزلزل ساخت و نه تاریکى‏هاى شرک بر آن پرده‏ى نسیان پوشانید، بلکه پیوسته چراغ هدایت و رهنماى توحید در ظلمت جاهلیت عرب و جهان بود. و پرتو آن در هر گوشه و کنار جهان مى‏تابید و معابد و مساجدى به نام خدا و با دست‏هاى اخلاص از برکت این خانه و به سوى آن تأسیس گردید.

آرى حکمت خداوند دعاى ابراهیم را اجابت نمود، و آن خانه ترکیب یافته از سنگ و گل را در برابر عوامل انهدام نگه داشت و به آن صورت بقا بخشید، با آن که موجبات از میان رفتن و فناء آن در داخل و خارج جزیره از هر بناء محکمى بیشتر بود، زیرا پاسداران آن در داخل تنها قبیله عدنان بود که اولاد اسماعیل بودند و همین پاسدارى میراثى، به قبیله عدنان برترى و سرورى بخشیده بود، از این جهت دیگر اعراب متعصب و امتیازجو نمى‏باید به این برترى و سرورى عدنان تن دهند، یهود هم که در بخشى از جزیره نفوذ اقتصادى داشتند قبله خود را فقط بیت‏المقدس مى‏دانستند و از نفوذ معنوى و روى آوردن مردم به کعبه براى قبله و مرکزیت خود بیمناک بودند، چنان که درباره‏ى تغییر قبله آن همه‏صدا در آوردند و عربده جوئى کردند، در خارج جزیره هم هر یک از دو دولت روم شرقى و ایران مى‏کوشیدند که عرب را مقهور خود سازند و توجه آنان را به سوى خود جلب نمایند. چنان که رومیان اعراب شام را تحت نفوذ خود و به کیش مسیحى در آوردند و پادشاه حبشه و یمن براى ویران کردن کعبه سپاهى با پیلان جنگى بسیج کردند، دولت ایران هم براى از میان بردن تمرکز عرب که اطراف این خانه بود همه گونه مى‏کوشید با همه این عوامل دینى و سیاسى، شکوه و قدرت معنوى این خانه پیوسته رو به افزایش شد و در خلال این قرون همیشه مرکز طواف کنندگان، و اطرافش محیط امن و اصول مناسکش برپا بوده» «1»

بقاى کعبه و دوام مناسکش، و آبادى آن منطقه و امنیتش، و سرازیر شدن انواع ثمرات و محصولات به آن ناحیه مقدس همه و همه از آثار پربرکت دعاى ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام است.

 

ارزش دعا

دعا از اعظم عبادات و افضل قربات و سرمایه‏اى است که سود دنیا و آخرتش براى دعا کننده قابل شمارش نیست.

دعا حقیقتى آرام بخش، حلال مشکلات، کلید گنج‏هاى مادى و معنوى، و اصلاح کننده امور است.

خداى مهربان در قرآن مجید بندگانش را به دعا فرمان داده و اجابت آن را ضمانت نموده است.

وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ. «2»

و هنگامى که بندگانم از تو درباره‏ى من بپرسند «بگو» یقینا من نزدیک‏ام، دعاى دعا کننده را زمانى که مرا بخواند اجابت مى‏کنم، پس باید دعوتم را «به اسلام» بپذیرند و به حقیقت به من ایمان بیاورند تا به رشد برسند «و مقصد اعلا را دریابند.»

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ‏ «3»

پروردگارتان را از روى فروتنى و زارى و در حال پنهان بخوانید و از آداب و شرایط دعا تجاوز نکنید، یقیناً خدا متجاوزان را دوست ندارد.

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ: «4»

و فرمان پروردگار شماست که مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، آنان که از «دعا و اظهار حاجت و در حقیقت» عبادت من تکبر ورزند قطعا خوار و رسوا به دوزخ در آیند.

از رسول خدا روایت شده:

«الدعا مخ العبادة:» «5»

دعا مخ عبادت است.

و نیز از آن حضرت نقل شده:

«ان العبد لا یخطئه من الدعا احدى ثلاثة اما ذنب یغفرله، و اما خیریعجّل له و اما خیر یدخرله:» «6»

عبد به هنگام دعا به یکى از سه حقیقت دست مى‏یابد: یا گناهى که براى او آمرزیده مى‏شود، یا خیرى که در رسیدنش به او شتاب خواهد شد، یا خوبى و خیرى که براى او ذخیره مى‏گردد.

و آن بزرگوار فرمود:

«سلوا الله من فضله فانه یحب ان یسأل، وافضل العبادة انتظار الفرج:» «7»

از فضل و احسان خدا درخواست کنید، زیرا خدا دوست دارد از او بخواهند، و برترین عبادت انتظار فرج و گشایش در همه امور است.

از حضرت باقر (ع) سؤال شد:

«اى العبادة افضل؟ فقال: ما من شیئ افضل عند الله من ان یسأل و یطلب مما عنده و ما احد ابغض الى الله ممن یستکبر عن عبادته ولایسأل ما عنده:» «8»

برترین عبادت کدام است؟ فرمود: چیزى نزد خدا برتر این نیست که در پیشگاهش به دعا برخیزند، و از آنچه نزد اوست بخواهند، و احدى نزد خدا مبغوض‏تر از کسى که از عبادت به درگاه او تکبر ورزد، و از آنچه نزد اوست درخواست نکند نیست.

از امیرمؤمنان (ع) روایت شده:

«احب الاعمال الى الله تعالى فى الارض الدعاء و افضل العبادة العفاف.» «9»

در میان همه اعمال در روى زمین محبوب‏ترینش نزد خدا دعاست، و برترین عبادت امتناع و خوددارى از همه گناهان است.

و نیز از آن حضرت روایت شده:

«الدعاء مفاتیح النجاح، و مقالید الفلاح، و خیرالدعا ما صدر عن صدر نقى و قلب تقى، و فى المناجات سبب النجاة، و بالاخلاص یکون الخلاص فاذا اشتّد الفزع فالى الله المفزع:» «10»

دعا کلیدهاى پیروزى و نجات است، و بهترین دعا دعائى است که از سینه صافى و قلب با تقوا بیرون آید. در مناجات سبب نجات، و در اخلاص رهائى است، پس هنگامى که فزع و مورد خطر سخت شود پناهگاه خداست.

از رسول الهى روایت شده است:

«الدعا سلاح المؤمن و عمود الدین و نور السماوات و الارض.» «11»

دعا اسلحه مؤمن و ستون دین و نور آسمان‏ها و زمین است.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- پرتوى از قرآن 205.

(2)- بقره 186.

(3)- اعراف 55.

(4)- مؤمن 60.

(5)- محجة البیضاء ج 2 ص 282. (6)- محجة البیضاء ج 2 ص 282.

(7)- ترمذى ج 13 ص 77.

(8)- کافى ج 2 ص 466.

(9)- محجة البیضاء ج 2، ص 283.

(10)- کافى ج 2، ص 468.

 (11)- کافى ج 2، ص 468.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:54 صبح )
»» سوره حمد، مرکز برکات الهى‏

مکلف چون آراسته به قیام شد، باید بداند که قیام او اشاره به عالم عقل است، و قرائت او اشاره به عالم نفس کلیه الهیه که تنزل اول عقل است.

و چون مرتبه نفس کلیه الهیه که تعبیر از آن به عالم ارواح مى‏شود مرتبه دوم عقل است، از این جهت سوره حمدى که اشاره به آن است به سبع المثانى مسمى شده و چون همه خیرات در آن مندرج و همه برکات در تحت آن مندرج است مسمى به کلیه الهیه شد. پس حمدى که اشاره به اوست نیز جامع جوامع خیر و حکمت است.

چنانچه فضل بن شاذان از حضرت على بن موسى الرضا علیهما السلام روایت نموده که آن جناب در علت وجود سوره مبارکه حمد در نماز فرموده‏اند:

این‏که در نماز ابتداى به سوره حمد شده و سایر سوره‏ها را این مزیت نیست، به خاطر این است که جوامع خیر و حکمت در این سوره جمع است و در سایر سوره‏ها نیست‏ «1».

 [الْحَمْدُ لِلَّهِ‏].

همه ستایش‏ها، ویژه خدا.

براى شکر حضرت او نسبت به تمام نعمت‏ها.

[رَبِّ الْعالَمِینَ‏].

مالک و مربّى جهانیان است.

توحیدى است از براى او و تحمید و اقرارى است به این‏که او خالق و مالک است نه غیر او.

[الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏].

رحمتش بى‏اندازه و مهربانى‏اش همیشگى است.

استعطاف و ذکر آلاء و نعماى اوست بر همه خلق او.

[مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏].

مالک و فرمانرواى روز پاداش و کیفر است.

اقرار است از براى او به بعث و حساب و مجازات و ایجاب ملک آخرت از براى او مثل ایجاب ملک دنیا.

[إِیَّاکَ نَعْبُدُ].

[پروردگارا!] تنها تو را مى‏پرستیم.

رغبت و تقرب به سوى اللّه تعالى است و اخلاص است در عمل از براى او نه غیر او.

[وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏].

وتنها از تو کمک مى‏خواهیم.

طلب زیاده نمودن توفیق از جانب حضرت اوست، جهت عبادت و استدامه نعمتى که بر بنده مرحمت فرموده و درخواست کمک و یارى از جناب اوست.

[اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‏].

ما را به راهِ راست راهنمایى کن.

طلب رشد و راهنمایى دین او و اعتصام به حبل او و طلب زیاده نمودن معرفت حضرت اوست.

[صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏].

راه کسانى [چون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان که به خاطر لیاقتشان‏] به آنان نعمتِ [ایمان، عمل شایسته و اخلاق حسنه‏] عطاکردى.

تأکید در سئوال و رغبت است و یاد نمودن ما تقدم از نعمت‏هاى اوست بر اولیا و میل کردن در این نعمت‏ها.

[غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ‏].

هم آنان که نه مورد خشم تواند.

پناه به اوست از این‏که از طایفه معاندان و کافران و استخفاف کنندگان به اوامر او باشد.

[وَ لَا الضَّالِّینَ‏].

و نه گمراه‏اند.

طلب عصمت، از این‏که از گمراهان باشد و از طایفه جاهلان و بى‏معرفتان به حساب آید.

روى این حساب در سوره حمد، انواع خیر و حکمت از امر دنیا و آخرت، جهت انسان جمع است.

آرى، چون‏ [الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏] گوید، ملتفت باشد که چه کسى را ستایش و اثبات ربوبیت از براى که مى‏نماید؟ براى کسى که مستحق جمیع محامد است، وشایسته حمد و ثناى هر ممدوح و حامد است.

و چون‏ [الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏] گوید، متذکر گردد که هر چه سواى اوست، پیوسته پرورده قدرت اوست و خوان احسانش نزد هر دشمن و دوست گسترده و رحمت واسعه او در دنیا و آخرت دستگیر ضعیفان است و عنایتش فریاد رس هر ناتوان.

چون‏ [مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏] گوید، خود را در قیامت در محضر آن جناب و در دادگاه عدل آن حضرت حاضر بیند و مشاهده ثواب و عقاب نماید.

چون‏ [إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏] گوید، متوجه این معنا باشد که دل و جان و قلب و زبان و سایر اعضا و جوارحش در عبودیت داراى توحید و در درخواست توفیق و کمک از حضرت او داراى هماهنگى باشند.

و چون‏ [اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏] گوید، نظرى دقیق به تمام انبیا و اولیا و امامان علیهم السلام اندازد و فاصله بین خود و آنان را سنجیده، با کمال وجود وجدیت سعى در رساندن خویش به آنان نماید.

و چون‏ [غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ‏] گوید: درون کافران و گمراهان و زندیقان و فاسقان و یهودیان و مسیحیان را بنگرد و به اعمال قبیحه آنان نظرى بیندازد و عذاب برزخ و آخرت آنان را مشاهده کند، به نحوى که ترس از گمراهى و ضلالت تمام وجود او را پر کند و این ترس براى همیشه مانع از افتادن او در دامن پلیدى و گمراهى گردد.

 

تفسیرى دیگر از سوره حمد

در تفسیر «تیسیر» آورده که:

تمامى معانى کلماتش به دو چیز باز مى‏گردد:

[الْحَمْدُ لِلَّهِ‏]: حمد، دو حمد است: یکى بر صفات الهى و یکى بر نعما و آلاى نامتناهى، یا یکى به واسطه و دیگرى بدون واسطه.

[رَبِّ الْعالَمِینَ‏]: عالم دو عالم است: یکى عالم بقا و یکى عالم فنا، یا یکى عالم علوى و دیگرى عالم سفلى.

[الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏]: رحمت دو رحمت است، یکى در دنیا و دیگرى در عقبى یا یکى شامل همه خلقان و دیگرى خاص به مؤمنان.

[مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ‏]: جزاست و جزا دو چیز است، یکى بر وفا و یکى بر رجا، یا یکى در رجعت صغرى و دیگرى در رجعت کبرى.

[إِیَّاکَ نَعْبُدُ]: عبادت دو عبادت است، یکى پوشیده و دیگرى پیدا، یا یکى عبادت اجرا و بندگان و دیگرى عبادت احرار و مخلصان.

[إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ‏]: استعانت بر دو مرحله است، یکى بر آداب امر و دیگرى بر تحمل قضایا، یکى استعانت در امور دنیا و دیگرى طلب اعانت در یوم نشور و جزا.

[اهْدِنَا]: هدایت بر دو مرتبه است، یکى ابتداى آن و دوم ثبات بر آن، یا یکى هدایت صورى و دیگرى هدایت معنوى.

[الصِّراطَ]: دو صراط است، یکى راه اهل سعادت و دوم طریق ارباب شقاوت که اول طریق مستوى و ثانى طریق منحنى است.

[الْمُسْتَقِیمَ‏]: مستقیم راه راست است و راه راست نیز دو راه است، یکى راه اصحاب شریعت و دیگرى ارباب طریقت، یا یکى راه کوتاه و آبادان و دیگرى راه دور و بیابان.

[أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ‏]: سعدائند و ایشان دو فرقه‏اند: یکى انبیا و دیگرى اولیا و یایکى سید ابرار و دیگرى اهل بیت آن بزرگوار.

[غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ‏]: اشقیائند و ایشان نیز دو گروهند، یکى یهود و دیگرى نصارى یا یکى علماى معاند و دیگرى مقلدان آن بى‏دینان و چون هر یک از این‏ها به دو قسم انقسام یافته بدین سبب او را مثانى گویند.

 

پی نوشت :

 

______________________________

(1)- وسائل الشیعة: 6/ 38، باب 1، حدیث 7282.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/8/23 :: ساعت 10:53 صبح )
»» واقعیتی دردآور: گوسفند کدام است؟

 برای ورود زائری که چند روز دیگر میرسید گوسفندی خریداری کردم
که چند روزی در خانه نگه دارم تا وقت قربانی کردن او برسد.
آن را داخل حیاط گذاشتیم ولی آنقدر صدا داد ، صدایی که شباهتی به بع بع گوسفند نداشت
و بیشتر به ناله شبیه بود تا اینکه همسایه هم شاکی شد وما آن را درون دستشویی گذاشتیم و در را بستیم تاصدای او کمتر شنیده شود ولی ناله های او تمامی نداشت.
رفتم سری به او بزنم ببینم آیا میتوانم بفهمم چه چیزی او را آزار میده
 که متوجه شدم او در این مدت هیچ دفعی نداشته.
 خیلی تعجب کردم وقتی دقت کردم دیدم که محل دفع ادرارو مدفوغ این حیوان را دوختند
 که با نگه داشتن مواد دفعی چند کیلویی وزن آن اضافه شود
 و پول بیشتری عاید آنها شود. میتوانید باور کنید انسان امروز جامعه ما به کجا رسیده
 من که هنوز از شوک این واقعه بیرون نیامده ام.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/8/20 :: ساعت 9:7 صبح )
»» طنزی تلخ از دکتر شریعتی

چه می دانم ، شاید این فرشته هایی که این شبه آدم ها را درست می کنند واقعا
غرض خاصی هم نداشته باشند، واقعا با همکار و همقطار سابقشان شیطان همدست و
همداستان نباشند، ولی لااقل این هست که اگر هم توطئه ای در کار نباشد، اینها
کنتراتی کار می کنند، تقلبی کار می کنند، نمی دانم، شاید زورکی و اجباری کار
می کنند، یا خدا روز مزدشان نکرده، کار مزدی کار می کنند، یعنی مثلا هر راس
آدم که بسازند، مثلا یک قران پولش را می گیرند، یک قران؟! چه خبر است؟ چهار
پول ، نیم عباسی، یک غاز، این است که تمام هم و غمشان زیاد درست کردن است،
بالا بردن سطح تولید است! حالا هرجور شد، هرچه از آب درآمد! رقابتی که در کار
نیست، عرضه و تقاضا و انتخابی که در این بازار نیست، وانگهی مگر مایه ی اصلیش
چیست؟ خود خداوند بارها در تورات و قرآن فرموده گل، خاک ، لایه ی ته نشسین شده
، لجن بد بو و گند، خب مگر از گل و لای لجن می خواهی چه از آب در آید؟...
من از روی همین آدم هایی که درست می کنند و هر روز خر در خروار هی می دهند
بیرون فهمیدم که آنها کار مزدی اند ، تقلب می کنند، حتی توی همین لجن و گل و
لای هم آشغال می زنند، از مایه ی روح و احساس و عقل و زیبایی و آن بارقه ی
قدسی اهورایی می دزدند، کش می روند و ریشه و پی و چربی و روده و شکمبه پر شده
و استخوان و پوست و پشم و قازوراتش را زیاد تر می کنند...
بقدری آنجا سرشان شلوغ و حواسشان پرت است و از روی بی اعتنایی و سهل انگاری و
دست پاچگی کار می کنند که گاهی اصلا اسباب و لوازم آدمها را عوضی می بندند،
مثلا زبانی را که برای یک آدم حسابی ساخته اند و مال یک شخص شرافتمند وخوش سخن
و پاکدامن و مهربان بوده است، می گذارند توی دهن یک دزد قلتاق پاچه ورمال! چشم
و لب و ماسک صورت را که برای یک تیپ معصوم دوست داشتنی پر محبت و صمیمی و
فداکار ساخته بوده اند ، می کشند به کله یک رند هفت خط بدکاره ی رذل! کله ای
را با سر تراشیده و پیشانی مهر شده و ریش توپی دقیقا خط کشی شده و لبهای غنچه
کوچک و باریک فرورفته در ریش و شارب ساخته اند برای ذکر و ورد و صلوات و تلاوت
و پیشانی پینه بسته ریخته شده برای سحده های طولانی مادام العمری و نافله ها و
نماز های صد رکعتی در دلهای تاریک شبها و دمهای نیم روشن سحرها، اما از
دستپاچگی گذاشته اند رو گردن شارلاتانهای مارگیر روباه صفت ، زالو عمل بوقلمون
رنگ، جیب بر ، چشم بند بی رحمی که وقتی در دوره ی امام یا پیغمبری به بازار
تاریخ می رسند، می شوند یهودا، بلعم باعورا و سامری و مسیلمه کذاب و شمر ذی
الجوشن و قاتل امام و پیغمبر...”



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 91/8/17 :: ساعت 9:42 صبح )
<      1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 289
>> بازدید دیروز: 896
>> مجموع بازدیدها: 1356194
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب