سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، همراهی حقّ است و فرمانبردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» اسرار «لا اله الا اللّه »

توحید عوام و خواص

«لا اله الا اللّه » توحیدِ عوام است و «لا اله الا هو» توحیدِ خواص مجردِ معنیِ «لا اله الا اللّه » عام است و در آن شریک اند ناقص و کامل و عامی و خاص بلکه جهود و ترسا ... اما «لا هو الا هو» معنیِ لا اله الا اللّه به تمامی در آن مُضمر است لیکن در وی زیادتی است که آن زیادت را جز خواص ندانند و بدان نرسند و بر اندازه ی عقل عوام نیست.

اما معنی لا اله الا اللّه را همه ی عوام فهم توانند کرد. پس چون بدانستی که معنیِ این سخن، تفاوت درجاتِ توحید است، بدان که توحید را درجات است. وی را ظاهری است که همگان دریابند و وی را حقیقتی است، تشبیه به جوز (گردو) توان کرد که وی را پوستی است و پوستِ وی را نیز پوستی است و وی را مغزی و مغز وی را نیز مغزی و آن روغن است؛ پس اگر خواهی که تفاوت درجاتِ توحید بدانی، بدان که اول درجه ی وی گفتِ لا اله الا اللّه است به زبان، بی اعتقاد دل و این توحید را نیز حرمتی است که سعادت این جهان بدان حاصل شود تا مال و خونِ وی معصوم شود و اهل و فرزند وی ایمن گردد.

درجه ی دوم اعتقاد معنی این کلمه است بر سبیلِ تقلید، بی معرفتِ حقیقی و همه ی عوام خلق نیز بدین درجه رسیده اند. پس این قوم اهلِ نجات باشند اندر این جهان اگر چه به کمال سعادت اهلِ معرفت نرسند.

درجه ی سوم آن بود که معنی این کلمه به برهانِ محقّق مکشوف شود.

این سه درجات متفاوت است: اول صاحب مقالت است، دوم صاحب عقیدت است و سوم صاحب معرفت و از این هر سه هیچ صاحب حالت نیست و ارباب احوال دیگرند و ارباب معارف و اقوال دیگر.

 

درجاتِ توحید

درجه ی دیگر آن است که توحید در باطنِ وی بر آن اکتفا نکند که شهوت را مغلوب گرداند و هوی را زیر دست کند بلکه هوی و شهوت را به کلیّت محو کند تا از هیچ کار پیرو شهوت نباشد. این مرد اگر نان خورد نه برای آن خورد تا لذّت طعام یابد لیکن بر ضرورت خورَد و به قدرِ ضرورت خورَد تا قوّت طاعت و عبادت یابد. اگر بخسبَد برای آسایش نبود لیکن برای تجدید قوت عبادت را بود و ...

درجه ی دیگر توحید آن است که توحید وی را از دستِ وی بیرون کند به کلّیت و از هر چه در عالم است بیرون کند. بلکه وی را از دست آخرت بیرون کند هم چنان که از دستِ دنیا و در پیش همّت و نظر و ادراک وی نه نفس وی ماند و نه هر چه در عالم است و نه دنیا و نه آخرت، جز حق تعالی نماند و خود را فراموش کند و هر چه جز حق است فراموش کند و از همه غایب شود و همه از وی غایب شود و نه وی ماند و نه عالم، حق ماند و بس.

اهلِ بصیرت این حالت را «فناء» در توحید خوانند که جز از حق از همه فانی بود و فنای وی نیز از فنا، فانی بود و کمالِ توحید، خود این است ... دیگران گویند: معبود نیست جز خدا و این مرد گوید: موجود نیست جز او ... پس این سخن که موجود نیست جز وی درست بود. پس این که «لا هو الا هو» راست باشد که «هو» اشارت به موجودی بود که جز وی موجود نیست.

هو جز در حقِّ وی درست نیست و اشارت جز به وی راست نیست.

معنی «لا هو الا هو» این است، اگر کسی فهم این نکند، معذور است که بر اندازه ی هر فهمی نیست.

 

معاملت و معرفت

شُعَب و مقامات راه، بسیار است لیکن جمله ی آن از دو ورق بیرون نیست: اول ورقِ معاملت است و دوم ورقِ معرفت.

معاملت، مقدمه ی معرفت است و بدایتِ معاملت، لقمه ی حلال است و نهایت معاملت، اخلاص در جمله ی اعمال است.

چون از این نهایت درگذرد به بدایتِ ورق معرفت رسد و اول خطِّ این ورق، حقیقت «لا اله الا اللّه » است که به صفتی پدیدار آید.

 

حکایت

در حکایات مشایخ آورده اند که «شبلی» گفت که: من چهارصد استاد را خدمت کردم و بر این استادان چهار هزار حدیث خوانده ام و از این چهار هزار حدیث یک حدیث اختیار کردم و به عمل می آورم و باقی فرو گذاشته ام، زیرا که چون در این حدیث تأمل کردم خلاص و نجاتِ خود در این دیدم و نیز علم اولین و آخرین در این حدیث درج دیدم و حدیث این است که مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم به یکی از صحابه می فرماید: برای دنیایت به اندازه ی حضورت در دنیا کار کن و برای آخرتت به اندازه ی بقایت در آن کار کن و به اندازه ی نیازت به خداوند برای او کار کن و به اندازه ی طاقتت در جهنم برای آن کار کن.

 

محبوب و مُحِبّ

آورده اند که «حاتم اصم» از شاگردان و مریدان «شقیق بلخی» بود. روزی شقیق به وی گفت: ای حاتم! چه مدت است که تو در محبتِ منی و سخنِ من می شنوی؟

گفت: سی سال است. گفت: در این مدت چه علم حاصل کرده ای و چه فایده از من گرفته ای؟ گفت: هشت فایده حاصل کرده ام. شقیق گفت: من جمله ی عمر در سر و کار تو کرده ام و تو را بیش از هشت فایده حاصل نشده است؟ بگو این هشت فایده چیست؟ گفت: فایده ی اول آن است که در خلق جهان نگاه کردم و دیدم که هر کس محبوبی و معشوقی اختیار کرده اند و آن محبوبان و معشوقان بعضی تا مرضِ موت به ایشانند و بعضی تا موت و بعضی تا لبِ گور و پس همه از ایشان باز گردیدند و مونسِ وی نشد. پس من اندیشه کردم و با خود گفتم که محبوبْ آن نیک است که با مُحبّ در گور رود و در گور مونسِ وی باشد و چراغ گور وی باشد و در قیامت و منازل آن با وی باشد. پس احتیاط کردم و آن محبوب که این صفت دارد، اعمالِ صالح باشد. پس من آن را محبوبِ خویش ساختم تا با من در گور آید و ...

فایده ی دوم آن است که در این خلق نگاه کردم و دیدم که همه ی خلق پیروی هوی کردند و بر مرادِ نفس رفتند و ... من به خلافِ نفس درآمدم و بر مجاهده ی وی کمر بستم تا در طاعتِ خدای تعالی آرام گرفت.

فایده ی سوم آن است که در این خلق نگاه کردم و دیدم که هر کسی سعی ای و رنجی در این دنیا برده بودند و از این چیزهای دنیایی چیزکی حاصل کرده بودند و بدان خُرّم و شادمانه بودند ... اما من محصولی را که از دنیا اندوخته بودم در راه خدای تعالی نهادم و به درویشان ایثار کردم.

فایده ی چهارم آن است که در خلق جهان نگاه کردم و قومی را دیدم که به کثرت اقوام افتخار می کنند و گروهی به زیادی مال و اولاد و ... من دانستم که پنداشت ها و گمان های خلق خطاست، پس تقوی اختیار کردم تا در حضرت حق تعالی از جمله ی گرامیان باشم.

فایده ی پنجم آن است که در خلق جهان نگاه کردم و دیدم که هر قومی یکدیگر را نکوهش می کردند. چون بدیدم همه از حسد بود پس بر کسی حسد نبردم و به قسمتِ خدای تعالی راضی گشتم و با هر که در جهان [بود] صلح کردم.

فایده ی ششم آن که در خلق دنیا نگاه کردم و دیدم که هر قومی یکدیگر را دشمن داشتند، هر کسی به سببی و غرضی، پس شیطان را دشمن داشتم و او را فرمان نبردم و نپرستیدم بلکه فرمانِ حق تعالی بردم و او را پرستیدم و بندگی ادا کردم.

فایده ی هفتم آن است که در خلق نگاه کردم و دیدم که هر کسی در طلب قوت و معاشِ خود کوشش ها و سعی های بلیغ می نمودند و بدین سبب در حرام و شبهت می افتادند و ... پس من به خدای تعالی مشغول شدم و دانستم که روزی من برساند زیرا که ضمان کرده است.

فایده ی هشتم آن است که در این مردم نگاه کردم و دیدم که هر کسی اعتماد به کسی و چیزی کرده اند. یکی به زر و سیم و یکی به کسب و پیشه و ...اما من توکل به خدای تعالی کردم و او بهترین کمک کننده است.

پس شقیق گفت: من در تورات و انجیل و زبور و فرقان نگاه کردم و دیدم که این چهار کتاب به این فوایدِ هشتگانه می گردد و هر که بدین فایده ها کار کند و به عمل آورد، بر این چهار کتاب کار کرده باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/2/30 :: ساعت 7:41 صبح )
»» شعری زیبا

هوای خانه چه دلگیر میشود گاهی

از این زمانه دلم سیر میشود گاهی

عقاب تیز پردشتهای استغنا

اسیر پنجه تقدیر میشود گاهی

صدای زمزمه ی عاشقان آزادی

فغان و ناله ی شبگیر میشود گاهی

نگاه مردم بیگانه در دل غربت

به چشم خسته ی من تیر میشود گاهی

مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز

جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی

بگو اگر چه به جایی نمیرسد فریاد

کلام حق دم شمشیر میشود گاهی

بگیر دست مرا آشنای درد ، بگیر

مگو چنین و چنان دیر میشود گاهی

به سوی خویش مرا میکشد چه خون و چه خاک

محبت است ،که زنجیر میشود گاهی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/2/29 :: ساعت 1:19 عصر )
»» تقوا و پرهیزکارى

لقمان در سخنان حکیمانه‏ اش به فرزندش مى ‏گوید: در این دنیایى که دریایى عمیق است و خلق بسیارى در آن غرق شده‏ اند کشتى خود را تقوا قرار داده تا این کشتى تو را از میان امواج خطر و طوفان‏هاى خانمان برانداز هوا و هوس سالم به ساحل نجات برساند.

تقوا از ماده‏ ى «وقى» است. وقى یعنى حصار، قلعه‏ ى حمایت، حافظ، نگهدار و سپر که این حصار محکم الهى با تمرین ترک گناه به وجود مى‏ آید و انسان را در پناه و حمایت و حفظ خود قرار مى ‏دهد و در نتیجه در دنیا از شرور و فتن و فساد و معصیت و گناه و تجاوز در امان قرار مى ‏گیرد و در آخرت از عذاب دوزخ و آتش ابد مصونیت مى‏ یابد.

از امام صادق علیه السلام از تفسیر تقوا پرسیدند: حضرت جوابى معنوى و پاسخى ملکوتى دادند:

أن لَایَفْقِدَک اللَّهُ حَیثُ أمرَک وَلَا یَراک حَیثُ نَهاک‏ «1»

در آنجا و در موقعیت و مکانتى که فرمانت داده قرار داشته باشى (مانند بودن در همه‏ ى عبادات و بودن در عرصه‏ ى خدمت به خلق و انجام کار خیر جایت را خالى نبیند) و در آنجا که تو را نهى فرموده نباشى مشاهده ‏ات نکند.

و این توضیح حضرت در حقیقت بیان عمق تقواست.

 

قرآن و آثار تقوا

آنان که علاقه دارند خود را تا آنجا که قدرت دارند و مى‏توانند از دچار شدن به فتنه و فساد و گناه و معصیت و خلاصه گرفتار شدن به عذاب قیامت حفظ کنند و در این زمینه‏ ها تقوا به خرج دهند هدایت قرآن نسبت به آنان مؤثر است.

«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ» «2».

این است کتابى که در (حقانیت) آن هیچ تردیدى نیست، (و) مایه‏ى هدایت تقوا پیشگان است.

آنان که مى ‏خواهند برّ و نیکى از افق وجودشان طلوع کند و به هر خیر و خوبى آراسته شوند همه‏ ى برّ و خیر و خوبى و نیکى در تقواست.

«وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقى‏» «3».

بلکه نیکى آن است که کسى تقوا پیشه کند.

آنان که مى ‏خواهند فرداى قیامت علم بى‏جهل، عزت بى‏ذلّت، ثروت بى ‏فقر، حیات بى ‏مرگ به دست آورند «4» راهى جز پیشه کردن تقوا و پرهیز از همه‏ ى معاصى و روى آوردن به همه‏ ى واجباتى که به آنان تعلّق مى ‏گیرد ندارند.

«... وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» «5».

و از خدا بترسید، باشد که رستگار گردید.

آنان که مشتاق معیت با حق هستند و علاقه دارند همیشه و در همه جا با خدا باشند و از انس با او لذت ببرند و از سرمایه‏ ى همراهى با او و همراهى او با خود بهره‏مند شوند باید تقوا پیشه کنند.

«... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» «6».

و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقوا پیشگان است.

آنان که از سختى عقاب و جریمه‏ ى خدا بیم دارند و نمى ‏خواهند چشم به هم زدنى دچار عذاب قیامت شوند، چاره ‏اى جز تقوا ورزیدن ندارند.

«... وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» «7».

و از خدا بترسید و بدانید که خدا سخت کیفر است.

آنان که دوست دارند براى آخرت خود بهترین زاد و توشه را تهیه کنند و کنار آن زاد و توشه تا ابد با آسودگى خاطر بهره‏ مند گردند و از هر شر و رنج و مشکلى در امان باشند باید به تهیه‏ ى تقوا برخیزند که به فرموده‏ ى قرآن، تقوا بهترین زاد و توشه براى انسان است.

«... وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏...» «8».

و براى خود توشه برگیرید که در حقیقت، بهترین توشه، پرهیزگارى است.

آنان که مى‏خواهند در همه‏ ى شؤون حیات و براى همیشه مورد محبت خدا قرار گیرند و در عرصه‏ ى محبوبیت حضرت دوست راه یابند، تنها کارى که این محبوبیت را تحقق مى ‏دهد، تقوا است.

«... فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» «9».

بى‏تردید خداوند، پرهیزگاران را دوست دارد.

آنان که علاقه دارند از کید و مکر دشمنان در امان بمانند و دوست دارند هیچ کیدى از سوى دشمن به آنان زیان نزند باید در حصار تقوا منزل گزینند و در پناه تقوا بیارامند.

کسانى که مى ‏خواهند زحماتشان و کار و کوششان چه در مرحله‏ ى عبادت و چه در زمینه‏ ى خدمت به خلق خدا و چه در اعمال خیر مورد قبول حضرت حق قرار گیرد و به این خاطر به بهشت ابد راه یابند واجب است تقوا پیشه کنند، یعنى درب همه‏ى گناهان را به روى خود ببندند؛ زیرا باطن گناه آتش است و این آتش خوبى‏ها را مى ‏سوزاند و نمى ‏گذارد باقى بماند تا به نقطه‏ ى قبول حق برسد!

«... إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ» «10».

خدا فقط از تقوا پیشگان مى‏پذیرد.

کسانى که عاشق رحمت خدایند و اشتیاق رسیدن به آن را دارند و مى‏ خواهند هم چون ماهى در دریا غرق رحمت دوست شوند باید از راه تقوا خود را به آن حقیقت الهیه برسانند و با بال تقوا به آن آسمان بى ‏نهایت پرواز کنند.

«... وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» «11».

و پرهیزگارى نمایید، باشد که مورد رحمت قرار گیرید.

جامعه و ملّتى که دنبال برف و باران به موقع و از پى ارزاق فراوان هستند و علاقه دارند از هر درى برکات الهى به آنان ببارد و همه‏ى مشکلاتشان از برکت آن برکات حل شود باید به ایمان و تقوا روى آرند و در این دو زمینه قدم ثابت داشته باشند.

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ...» «12».

و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند قطعاً برکاتى از آسمان و زمین برایشان مى‏ گشودیم.

آنان که مى‏خواهند قدرت تشخیص حق را از باطل در همه‏ ى امور پیدا کنند و زشتى‏ هایشان محو شود و مورد آمرزش حضرت حق قرار گیرند و ازفضل و احسان عظیم پروردگار بهره ‏مند شوند واجب است در همه‏ ى امور زندگى خویش تقوا را رعایت نمایند.

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ» «13».

اى کسانى که ایمان آورده‏ اید، اگر از خدا پروا دارید، براى شما [نیروى‏] تشخیص [حق از باطل‏] قرار مى‏ دهد؛ و گناهانتان را از شما مى ‏زداید؛ و شما را مى ‏آمرزد؛ و خدا داراى بخشش بزرگ است.

 

روایات و تقوا

 

یعقوب بن شعیب مى‏ گوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم مى ‏فرمود:

مَا نَقَلَ اللَّهُ عَزّ وَجلّ عَبداً مِن ذُلِّ المَعَاصِى إلَى عِزِّ التَّقوَى إلّاأغنَاهُ مِن غَیرِ مَالٍ وَأعَزَّهُ مِن غَیرِ عَشِیرَةٍ وَآنَسَهُ مِن غَیرِ بَشَر «1»

. خداى عز و جل بنده‏اى را از ذلّت گناهان به عزت تقوا منتقل نکرد مگر این که او را بدون مال بى‏نیاز کرد و بدون قوم و قبیله عزت بخشید و بدون یک بشر انس داد.

امام باقر علیه السلام مى ‏فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام همواره مى ‏فرمود: براى اهل تقوا نشانه‏ هایى است که به آنها شناخته مى‏ شوند: راستى در سخن، اداى امانت، وفاى به پیمان، کمى عجز و بخل، صله‏ ى ارحام، مهرورزى به ناتوانان، کمى موافقت با زنان، بذل نیکى، حسن خلق، گستردگى بردبارى و پیروى دانش در آنچه که انسان را به خدا نزدیک مى ‏کند، خوشا به حال اهل تقوا، و بر آنان باد خوبى عاقبت‏ «2».

مردى به محضر حضرت سجاد علیه السلام آمد و گفت: من گرفتار زنانم، روزى زنا مى ‏کنم و روزى روزه مى‏ گیرم، آیا روزه ‏ام کفاره‏ ى زنایم مى ‏شود؟ حضرت به او فرمود: چیزى نزد خدا محبوب‏تر از این نیست که اطاعت شود و از معصیت او بپرهیزند، بنابراین نه زنا کن و نه روزه بگیر، سپس او را نزدیک خود خواند و دستش را گرفت و به او خطاب کرد، عمل اهل دوزخ را انجام مى ‏دهى و امید به ورود به بهشت را دارى؟ «14»

در وصیت پیامبر به ابوذر است:

عَلَیکَ بِتَقوىَ اللَّه فإنّهُ رأسُ الأمرِ کُلّه‏ «15»

. بر تو باد به تقوا و خداترسى، زیرا تقوا رأس همه‏ ى کارهاست.

 

 

پی نوشت ها:

 

 

 

.______________________________
(1)- عدة الداعى: 303؛ بحار الانوار: 67/ 285، باب 56، حدیث 8.

(2)- بقره (2): 2.

(3)- بقره (2): 189.

(4)- المفردات راغب.

(5)- بقره (2): 189.

(6)- بقره (2): 194.

(7)- بقره (2): 196.

(8)- بقره (2): 197.

(9)- آل عمران (3): 76.

(10)- مائده (5): 27.

(11)- انعام (6): 155.

(12)- اعراف (7): 96.

(13)- انفال (8): 29.

(12)- کافى: 2/ 76، باب الطاعة و التقوى، حدیث 8؛ بحار الانوار: 67/ 282، باب 56، حدیث 1.

(13)- خصال: 2/ 483، حدیث 56؛ تفسیر عیاشى: 2/ 213.

(14)- کافى: 5/ 541، باب الزانى، حدیث 5؛ عدة الداعى: 313؛ بحار الانوار: 67/ 286، باب 56.

 

(15)- خصال: 2/ 523، حدیث 13؛ بحار الانوار: 67/ 289، باب 56، حدیث 21.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/2/29 :: ساعت 10:42 صبح )
»» خوف و خشیت از خدا، نه از بنده خدا

 

اللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتِی فِی مَسْأَلَتِی مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِیَائِکَ فِی مَسَائِلِهِمْ وَ رَهْبَتِی مِثْلَ رَهْبَةِ أَوْلِیَائِکَ وَ اسْتَعْمِلْنِی فِی مَرْضَاتِکَ عَمَلًا لَا أَتْرُکُ مَعَهُ شَیْئًا مِنْ دِینِکَ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ‏

خدایا! رغبتم را در خواسته‏هایم مانند رغبت عاشقانت در خواسته‏هایشان، و ترسم را مانند ترس دوستانت قرار ده، و مرا در عرصه خشنودیت به کار و عملى به کارگیر، که با آن چیزى از دینت را به خاطر ترس از کسى از آفریده‏هایت رها نکنم.

 

واژه «خوف» و «خشیت» در معنا با اندکى تفاوت نزدیک به هم هستند.

«خشیت: ترس توأم با تعظیم وا حترام است.

خوف: متألّم بودن به سبب رسیدن ناخوشى که تحقّق آن محتمل و یا حقیقى است. ولى در بین عرفا خوف و خشیت به طور کامل با هم متفاوتند.

محقق طوسى رحمه الله مى‏گوید:

خشیت و خوف هر چند در لغت به یک معنى (یا نزدیک به یک معنى) مى‏باشند، ولى در عرف صاحبدلان فرق دارد.

خوف: ناراحتى درونى از مجازاتى است که انسان به خاطر ارتکاب گناهان یا تقصیر در طاعات، انتظار آن را دارد، و این حالت براى بیشتر مردم حاصل مى‏شود هر چند مراتب آن بسیار متفاوت و مرتبه اعلاى آن جز براى گروه اندکى، حاصل نمى‏شود.

امّا خشیت: حالتى است که به هنگام درک عظمت خداوند و هیبت او و ترس از مهجور ماندن از انوار فیض او، براى انسان حاصل مى‏شود و این حالتى است که جز براى کسانى که آگاه به عظمت ذات پاک و مقام کبریایى او هستند و لذّت قرب او را چشیده‏اند حاصل نمى‏گردد، به خاطر همین در قرآن این حالت را مخصوص بندگان عالم و آگاه شمرده و مى‏فرماید:

إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمآءُ» «1»

از بندگان خدا فقط دانشمندان از او مى‏ترسند.» «2» آرى، خوف از حق، مراقب و دیده‏بان قلب است، که خائف با این بال ایمانى متوجّه رضوان الهى است و به وسیله آن پرواز مى‏کند.

خائف، وعیدهاى الهى را مى‏بیند و در اعمال از هوا و هوس پرهیز مى‏نماید.

کسى که خدا را بندگى کند بر میزان خوف، گمراه نشود و به مقصود برسد، چگونه نترسد در حالى که داناى به عاقبت کار خود نیست و نامه اعمالش را نمى‏داند سبک است یا سنگین.

خوف اگر خوف واقعى شد، نفس را مى‏میراند و خائف بین دو خوف از گذشته و آینده‏اش مى‏باشد، وقتى که نفس او از هوس‏ها بمیرد، قلبش حیات پیدا کرده و به استقامت مى‏رسد و ثبات در آن موجب آمدن رجاى در دل مى‏شود.

 

مراتب خوف‏

 

خوف مراتبى دارد که در بعضى تفاسیر بدان اشاره شده است:

1- خوف از مقام پروردگار به معنى خوف از مواقف قیامت و حضور در پیشگاه او براى حساب.

2- خوف از مقام علمى خداوند و مراقبت دائمى او نسبت به همه انسان‏ها که این تفسیر، مناسب چیزى است که در آیه 33 سوره رعد آمده که مى‏فرماید:

أَفَمَنْ هُوَ قَائِمٌ عَلَى‏ کُلّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ» «3»

آیا کسى که بر همه نفوس [جهانیان‏] با آنچه به دست آورده‏اند، مسلّط و حاکم و نگهبان است.

3- خوف به این معنا که ترس از خدا نه به خاطر آتش دوزخ و طمع در نعیم بهشت، بلکه تنها به خاطر مقام پروردگار و جلال او خائف است.

4- منظور [خوف‏] از مقام پروردگار مقام عدالت اوست، چرا که ذات مقدّس او مایه خوف نیست، بلکه خوف از عدالت اوست و خوف از عدالت نیز بازگشت به خوف از اعمال خود انسان مى‏کند؛ زیرا کسى که پاک است از محاسبه چه باک دارد.

مجرمان هنگامى که از کنار محکمه و دادگاه و زندان مى‏گذرند ترسانند، اما براى پاکان فرق نمى‏کند که آنجا دادگاه است یا هر مکان دیگر.

البته خوف از پروردگار سرچشمه‏هاى مختلفى دارد:

گاه همان اعمال ناپاک و افکار آلوده است.

گاه مقرّبان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کمترین ترک اولى و غفلت، مایه وحشت آنها است.

و گاه بدون همه اینها، هنگامى که تصوّر آن ذات نامحدود و عظمت بى‏انتها را طى مى‏کنند، در مقابل او احساس حقارت کرده و حالت خوف به آنها دست مى‏دهد و این خوفى است که از نهایت معرفت پروردگار حاصل مى‏شود و مخصوص عارفان و مخلصان درگاه اوست. «4» بنابراین خوفى که امام سجّاد علیه السلام در دعا بیان مى‏کند، این خوف به خاطر تصوّر ذات نامحدود و عظمت بى‏انتهاى بارى تعالى است، نه چیز دیگر، ولى ما بندگان ضعیف هستیم که باید از اعمال خود در آن دنیا بترسیم که این خود توفیق الهى را مى‏طلبد که انسان را از غفلت‏ها بیدار کرده تا نسبت به آینده و آخرت خود اندیشه کند.

 

تفسیرى از جهنّم‏

وقتى که این آیه:

وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ* لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَ بٍ لّکُلّ بَابٍ مّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ» «5»

و مسلماً دوزخ، وعده‏گاه همگى آنان است.* براى آن هفت در است، براى هر درى گروهى از پیروان شیطان تقسیم شده‏اند.

بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد، چنان گریه مى‏کرد که اصحاب از گریه او به گریه افتادند و کسى نمى‏دانست جبرئیل با خود چه وحى کرده است که پیامبر این چنین گریان شده است:

یکى از اصحاب به در خانه دختر پیامبر رفت و داستان نزول وحى و گریه پیامبر صلى الله علیه و آله را شرح داد. فاطمه علیها السلام از جاى حرکت کرد. چادر کهنه‏اى که دوازده جاى‏ آن به وسیله برگ خرما دوخته شده بود، بر سر نمود و از منزل خارج شد.

چشم سلمان فارسى به آن چادر افتاد و در گریه شد و با خود گفت: پادشاهان روم و ایران لباس‏هاى ابریشمین و دیباى زربافت مى‏پوشند، ولى دختر پیامبر چادرى چنین دارد و در شگفت شد!

وقتى فاطمه علیها السلام به نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمد، حضرتش به سلمان فرمود: دخترم از آن دسته‏اى است که در بندگى، بسیار پیشى و سبقت گرفته است.

آنگاه فاطمه علیها السلام عرض کرد: بابا چه چیز شما را محزون کرده است؟ فرمود:

آیه‏اى را که جبرئیل آورده. سپس آن آیه را براى دخترش خواند:

فاطمه از شنیدن جهنّم و آتش عذاب چنان ناراحت شد که زانویش قدرت ایستادن را از دست داد و بر زمین افتاد و مى‏گفت: واى بر کسى که داخل آتش شود.

سلمان گفت: اى کاش گوسفند بودم و مرا مى‏خوردند و پوستم را مى‏دریدند و اسم آتش جهنّم را نمى‏شنیدم.

ابوذر مى‏گفت: اى کاش مادر مرا نزاییده بود که اسم آتش جهنّم را بشنوم.

مقداد مى‏گفت: کاش پرنده‏اى در بیابان بودم و مرا حساب و عقابى نبود و نام آتش جهنّم را نمى‏شنیدم.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: کاش حیوانات درّنده پاره پاره‏ام مى‏کردند و مادر مرا نزاییده بود و نام آتش جهنّم را نمى‏شنیدم.

آنگاه دست خود را بر روى سر گذاشته و شروع به گریه نمود و فرمود:

آه، چه دور است سفر قیامت، واى از کمى توشه، در این سفر قیامت، آنها را به سوى آتش مى‏برند، مریضانى که در بند اسارتند و جراحت آنان مداوا نمى‏شود، کسى بندهایشان را نمى‏گشاید، آب و غذاى آنها از آتش است و در جایگاه‏هاى مختلف جهنّم زیر و رو مى‏شوند. «6»

 

خوف و خشیت در روایات‏

 

رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

قالَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى‏: وَ عِزَّتى‏ وَ جَلالى‏ لا اجْمَعُ عَلى‏ عَبْدى‏ خَوْفَیْنِ وَ لا اجْمَعُ لَهُ أَمْنَیْنِ، فَاذا أَمِنَنِى فِى الدُّنْیا أَخَفْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اذا خافَنى‏ فِى الدُّنْیا آمَنْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ. «7»

خداوند متعال در حدیث قدسى فرمود: به عزّت و جلالم سوگند، که براى بنده‏ام دو ترس و دو امنیّت با هم فراهم نمى‏آورم. پس اگر در دنیا خود را از من ایمن بداند در روز رستاخیز او را هراسان کنم و اگر در دنیا از من بترسد در روز قیامت او را ایمن گردانم.

و در روایتى دیگر مى‏فرماید:

ما سَلَّطَ اللَّهُ عَلى‏ ابْنِ آدَمَ الَّا مَنْ خافَهُ ابْنُ آدَمَ، وَ لَوْ انَّ ابنَ آدَمَ لَمْ‏یَخَفْ الَّا اللَّهَ ما سَلَّطَ اللَّهُ عَلَیْهِ غَیْرَهُ وَ لا وُکِلَ ابْنُ آدَمَ الَّا مَنْ رَجاهُ، وَ لَوْ انَّ ابْنَ آدَمَ لَمْ یَرْجُ الَّا اللَّهَ ما وُکِلَ الى‏ غَیْرِه‏. «8»

خداوند بر فرزند آدم مسلّط نکرد، مگر کسى را که فرزند آدم از او مى‏ترسد.

اگر فرزند آدم از کسى جز خدا نمى‏ترسید، خداوند جز خود کسى را بر او مسلّط نمى‏کرد و فرزند آدم واگذار نشد مگر به کسى که به او امید بسته باشد. اگر فرزند آدم جز به خدا امید نمى‏بست، به غیر خدا واگذار نمى‏شد.

به پاى دوست رسد گر سر ارادت من‏

 

به ماه طعنه زند اختر سعادت من‏

     

به یاد چشم تو بیمار بسترى شده‏ام‏

 

بدین امید که آیى پى عیادت من‏

از آن به سوى تو روى آورم به وقت نماز

 

که ابروى تو بود قبله عبادت من‏

نهادم از سر تحقیق پا به وادى عشق‏

 

خدا کند نشود گفتگوش عادت من‏

شهید آرزوى وصلت اى پرى شده‏ام‏

 

بود به وادى هجرت اگر شهادت من‏

به راه دوست گرم بگسلند بند از بند

 

زبون خصم نخواهد شدن رشادت من‏

زبان به نام تو زان تا دم اجل گویاست‏

 

که گوشزد شده این نام در ولادت من‏

سزد به چرخ بسایم سر از شرف‏رنجى‏

 

به پاى دوست رسد گر سر ارادت من‏

     

(رنجى)

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

(1)- فاطر (35): 28.

(2)- مجمع البحرین: واژه خوف و خشیت.

(3)- رعد (13): 33.

(4)- تفسیر نمونه: 23/ 161- 162، ذیل آیه 46 سوره الرحمن.

(5)- حجر (15): 43- 44.

(6)- بحار الأنوار: 8/ 303، باب 24، حدیث 62.

(7)- بحار الأنوار: 67/ 379، باب 59، حدیث 28؛ الخصال: 1/ 79، حدیث 127.

 

(8)- کنز العمال: 3/ 148، حدیث 5909؛ الجامع الصغیر: 1/ 399، حدیث 2609.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/2/29 :: ساعت 10:36 صبح )
»» آثار نگاه در اسلام

از نظر اسلام، ازدواج و تشکیل خانواده، اهمیت خاصى دارد؛ زیرا از سویى، ازدواج را وسیله‏اى براى پاک‌دامنى و مهار غریزه جنسى و آرامش و حرکت به سوى کمال دینى مى‏داند و از سوى دیگر، رهبانیت (ترک دنیا و لذت‏هاى آن را) مذمت نموده، و آن را مانع کمال و سعادت مى‏داند. از نظر اسلام، ازدواج امری پسندیده و انجام آن مستحب است؛ اما در صورتی که انسان بداند که اگر ازدواج نکند به گناه می‌افتد، ازدواج بر او واجب می‌شود.

طبق نظر شرع مقدس اسلام، امروز ارضای قوه شهوانی و مسئله جنسی تنها از راه مشروع آن، یعنی ازدواج دایم یا موقت جایز است. البته در صدر اسلام علاوه بر راه ازدواج، راه مشروع ملک یمین (مالک کنیزان و اسیران جنگی شدن) برای ارتباط زناشویی وجود داشته است که امروزه موضوع آن منتفی است.

 

فایده‌های شهوت جنسی

برای شهوت جنسی دو فایده ذکر شده است:

1.     با درک لذت آمیزش، آن را با خوشی آخرت مقایسه کند تا بتواند با فکر و اندیشه، لذت‌های‌ آخرت را درک کند و از لذت زودگذر دنیا چشم بپوشد. امام علی(علیه السلام) به این مسئله این‌گونه اشاره کرده‌اند: «فَلَو رَمَیتَ بِبَصَرِ قَلبَکَ نَحوَ مَا یُوصَفُ لَکَ مِنهَا لَعَرَفَت نَفسَکَ عَن بَدَائِعِ مَا أَخرِجَ إِلی الدُّنیَا مِن شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا؛ اگر با چشم دل به آنچه از بهشت برای تو ستودند بنگری، از آنچه در دنیاست دل می‌کنی؛ هرچند شگفتی‌آور و زیبا باشد و از خواهش‌های نفسانی و خوشی‌های زندگانی و منظره‌های آراسته و زیبای آن، کناره گیری».(1)

لذت جنسی، برترین لذت‌های شناخته شده است؛ همان‌گونه که سوختگی بر اثر آتش، بزرگ‌ترین درد برای آدمی است. تشویق و تنبیه باعث حرکت آدمی در مسیر سعادت می‌شود.

2.     بقای نسل بشر در سایه این لذت نهفته است؛ اما افراط در شهوت جنسی انسان را از حرکت در راه آخرت محروم می‌کند و راه قوه اندیشه را می‌بندد و هرگز نوبت به مقایسه نمی‌رسد، تا با اندیشه در نعمت‌های اخروی از محرمات دنیوی چشم بپوشد.

گام اول در این مسیر، درک خطر چشم‌چرانی است؛ زیرا پیامد بعدی در اختیار انسان نیست؛ مثل کسی که از کوه بالا می‌رود، اگر سنگی از زیر پایش در رفت و او مواظبت نکرد، غلت خوردن‌های بعدی مطابق میل او نیست. چشم‌چرانی باعث مرگ و نابودی انسان می‌شود

 

نکوهش شهوت

افراط در شهوت، یکی از دام‌های شیطان است که انسان را در رذیلت و پستی متوقف می‌کند و از همت‌های عالی، عشق به خدا و محبتش باز می‌دارد. امام علی(علیه السلام) می‌فرماید: «فَرَحِمَ اللهُ امرَأً نَزَعَ عَن شَهوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَی نَفسِهِ فَإِنَّ هَذِهِ النَّفسَ أَبعَدُ شَیءٍ مَنزَعَاً وَ إِنَّهَا لا تَزَالُ تَنزَعُ إِلَی مَعصِیَةٍ فِی هَوَی؛ رحمت خدا بر کسی که شهوت خود را مغلوب و هوای نفس را سرکوب کند؛ زیرا کار مشکل، بازداشتن نفس از شهوت بوده که پیوسته خواهان معصیت در هواپرستی است».(2)

اگر آدمی در باتلاق شهوت پای بگذارد، به هلاکت کشیده می‌شود: «الشَّهَوَاتُ قَاتِلاتٌ؛ خواهش‌های نفسانی کشنده است».(3)

افراط در پاسخ‌گویی به خواسته‌های نفسانی، افتادن در دام گناه و معصیت است و گرفتاری در دام گناه، عامل هلاکت انسان است. امام علی(علیه السلام) فرموده است: «الشَّهَوَاتُ مَصَائِدُ الشَّیطَانِ؛ خواهش‌های نفسانی، دام‌های شیطان‌اند».(4)

 

نگاه، پل هیجان‌های شهوانی

یکی از راه‌های آلوده شدن در این دام‌ها، نگاه‌های‌ آلوده است: «قُل لِّلْمُ?ْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»؛ «به مردان با ایمان بگو دیده فرو نهند».(5)

چشم‌پوشی از محرمات و از بین بردن شهوت، از جمله صفاتی است که به آدمی امکان اوج گرفتن به ملکوت را می‌دهد و آلوده شدن به شهوت‌ها، انسان را به ورطه سقوط می‌کشاند: «لَیسَ یَزنِی فَرجُکَ إِن غَضَضتَ طَرفَکَ؛ اگر چشمت را کنترل کنی، دامنت به زنا آلوده نمی‌شود».(6)

امام علی(علیه السلام) در میان جمعی از اصحابش نشسته بودند؛ زنی زیبا از کنارشان گذشت و حاضران به وی چشم دوختند؛ حضرت فرمود: «إِنَّ أبصَارَ هَذِهِ الفُحُولِ طَوَامِحَ وَ هُوَ سَبَبٌ هَبَائِهَا؛ همانا دیدگان این مردم به منظره شهوت‌آمیز دوخته شده و این، باعث به هیجان آمدن‌شان گردیده است».(7)

بنابراین چشم، مهم‌ترین عامل برای به هیجان آمدن و حاکمیت شهوت در وجود آدمی است و نگاه آلوده، یکی از کلیدهای رذایل به حساب می‌آید.

 

راه‌های مقابله با افراط در شهوت جنسی

 

کم‌خوری

کم‌خوری، یکی از بهترین راه‌های کنترل شهوت جنسی است که روایت متعدد به این امر، در قالب روزه گرفتن و یا کم‌خوری، پرداخته شده است: «مَنزُوراً أَکلُهُ، سَهلاً أَمرُهُ، حَرِیزاً دِینُهُ مَیِّتَهً شَهوَتُهُ مَکظُومَاً غَیظُهُ؛ پرهیزکاران خوراک‌شان کم، کارشان آسان، دینش حفظ شده و شهوتش مرده، خشم‌اش فروخورده است».(8)

کم‌خوری باعث خاموش شدن شعله شهوت و خشم و غضب می‌گردد؛ بنابراین، کم‌خوری دارویی بسیار ارزشمند برای کنترل شهوت است. رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «شیطان در درون فرزند آدم به جریان می‌افتد، مثل جریان خون در رگ‌ها. پس راه‌های او را با گرسنگی ببندید».(9)

 

کنترل چشم

یکی از مهم‌ترین عوامل کنترل شهوت، حفظ و کنترل نگاه‌های آلوده است: «لَیسَ یَزنِی فَرجُکَ إِن غَضَضتَ طَرفَکَ؛ اگر چشمت را کنترل کنی، دامنت به زنا آلوده نمی‌شود».(10)

کم‌خوری باعث خاموش شدن شعله شهوت و خشم و غضب می‌گردد؛ بنابراین، کم‌خوری دارویی بسیار ارزشمند برای کنترل شهوت است. رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «شیطان در درون فرزند آدم به جریان می‌افتد، مثل جریان خون در رگ‌ها. پس راه‌های او را با گرسنگی ببندید»

گام اول در این مسیر، درک خطر چشم‌چرانی است؛ زیرا پیامد بعدی در اختیار انسان نیست؛ مثل کسی که از کوه بالا می‌رود، اگر سنگی از زیر پایش در رفت و او مواظبت نکرد، غلت خوردن‌های بعدی مطابق میل او نیست. چشم‌چرانی باعث مرگ و نابودی انسان می‌شود: «مَن أَطلَقَ طَرفَهُ اجتَلَبَ حَتفَهُ؛ کسی که چشم خود را آزاد بگذارد، مرگ خود را جلی کرده است».(11)

 

فرمان‌برداری از امر الهی و یاد قیامت و بهشت و جهنم

انسان باید با یاد نعمت‌های بهشتی، از لذت‌های دنیوی چشم بپوشد و با یاد قیامت و عذاب دوزخ به مقابله با شهوت برخیزد؛ چنان‌که امام علی(علیه السلام) در توصیف متقین می‌فرماید: «غَضُّوا أَبصَارَهُم عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَلَیهِم؛ چشم را فرو بستند از آنچه خدا حرام کرده است».(12)

انسان با حرکت در سایه این تحذیر و نگاه به سوی تشویق‌هایی که در کنترل نفس است، می‌تواند با توکل و مراقبت، از تیررس تیرهای شیطان در امان بماند. رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «کسی که مهیا شود برایش صحنه فحشا و گناه و از این صحنه به دلیل ترس از خداوند چشم بپوشد، خدا آتش را بر او حرام می‌کند و او را ایمن می‌بخشد از روز فزع‌اکبر که قیامت است و آنچه به خائفین وعده داده در کتابش، برای او عملی می‌کند و برای کسی که از مقام خداوند بترسد، دو بهشت است».(13)

 

عفت و پاکدامنی

امام علی(علیه السلام) ارزش این صفت و سختی ایجاد آن را این‌گونه بیان می‌کند: «مجاهد شهید اجرش بیشتر از کسی نیست که بر گناه قدرت دارد، اما خویشتن‌داری می‌کند. چنین شخص خویشتن‌داری، نزدیک است که فرشته‌ای از فرشتگان خدا باشد».(14)

 

پی‌نوشت:

1.     نهج‌البلاغه، خطبه 165.

2.     همان، خطبه 176.

3.     تمیمی آمدی، غررالحکم، ج1، ص 592.

4.     همان.

5.     نور: 30.

6.     شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج20، ص 242.

7.     نهج‌البلاغه، خطبه 420.

8.     همان، خطبه 193.

9.     بحارالانوار، ج 63، ص 268.

10. شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج20، ص 242.

11. غررالحکم، ج2، ص281.

12. نهج‌البلاغه، خطبه 193.

13. بحارالانوار، ج3، ص 333.

14. نهج‌البلاغه، حکمت 474.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/2/29 :: ساعت 10:36 صبح )
»» حسنات اخلاقى عامل نجات انسان در دنیا و آخرت‏

 

آراستگى به خوشخویى‏

این که گفته مى‏شود حسنات اخلاقى و خصایل مثبت نفسانى سبب نجات انسان در دنیا و آخرت است، سخنى به حق و کلامى بر اساس صدق و راستى است.

بسیار اتفاق افتاده که برخى از حسنات اخلاقى در برخى از کافران و مشرکان عامل نجات آنان از اعدام و روى آوردنشان به اسلام و سبب نجاتشان در آخرت شده است.

مگر نه این که تعدادى از بت پرستان، و عقیده‏مندان به معبودهاى باطل به دعوت پیامبران پاسخ گفتند و از آلودگى بت پرستى و بى‏دینى درآمدند و به طهارت و پاکى معنوى آراسته شدند، آیا روى آوردنشان به دعوت پیامبران عاملى جز تواضع و فروتنى در برابر حق بوده است؟

مگر تواضع وفروتنى رشته‏اى از حسنات اخلاقى وزیبایى‏هاى معنوى نیست؟

وقتى حسنات اخلاقى در دنیا عامل نجات باشد، یقیناً نجات‏بخشى‏اش در آخرت که زمان جلوه‏ى کامل رحمت خداست بیشتر است.

امیرالمؤمنین علیه السلام که به فرموده‏ى قرآن مجید در آخرین آیه‏ى سوره‏ى رعد همه‏ى دانش کتاب نزد او بوده‏ «1»، و در یک کلمه، علم او متصل به علم حضرت‏  حق است، و پس از پیامبر هیچ انسانى هم چون او قواعد و مایه‏هاى تربیتى و معارف الهى و انسانى را بیان نکرده است و باید انصاف داد که نمونه‏ى راهنمایى‏هایش در هیچ یک از فرهنگ‏هاى بشرى هرچند از مایه‏هاى معنوى برخوردار باشد یافت نمى‏شود، درباره‏ى حسنات اخلاقى مى‏فرماید:

رَأسُ الإیمانِ حُسنُ الخُلقِ وَالتَحلّى بالصِدق‏ «2»

. سر ایمان حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق و راستى است.

راستى عجیب است انسان با نماز و روزه و حج و زکات و خمس و صدقه که وظیفه‏ى بندگى اوست خداگونه نمى‏شود، ولى با آراسته شدن به حسنات اخلاقى در حقیقت جلوه‏گاه صفات حضرت رب و به تعبیر دیگر خداگونه مى‏شود.

تعبیر از حسنات اخلاقى و آراستگى به صدق به سر ایمان تعبیر عجیبى است. بدن داراى اسکلتى منظم و دست و پا و شکم و شهوت و خون و گوشت و رگ و پى و عصب و پوست است، ولى حیات او مرهون سر اوست، اگر سر را از بدن جدا کنند حیاتى باقى نمى‏ماند، همین گونه اگر جاى حسنات اخلاقى و صدق و راستى در وجود انسان خالى باشد از ایمان هم خبرى نخواهد بود، و در نتیجه انسان از انسانیت که هویت و تشخّص او به آن است محروم مى‏ماند و به قول قرآن‏ «کَالْأَنْعامِ» مى‏شود و به قول امیرالمؤمنین علیه السلام:

فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنسانٍ وَالقَلْبُ قَلبُ حَیَوانٍ‏ «3»

. صورتش صورت انسان ولى از نظر باطن و سیرت حیوان است.

امیرالمؤمنین علیه السلام صبر در امور را هم تشبیه به سر فرموده، چنان که در روایت آمده است:

والصَّبرُ فِى الأمورِ بِمَنزِلَةِ الرَأسِ مِن الجَسَدِ، فَإذَا فَارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الجَسَدُ، وَإذا فَارَق الصَّبرُ الأمورَ فَسَدَتِ الأُمُورُ «4»

. استقامت و پایدارى در امور و نگاه داشتن خویش در مرزهاى معنوى و مقررات دینى به منزله‏ى سر نسبت به بدن است، هنگامى که سر از بدن جدا شود، بدن فاسد مى‏گردد، و زمانى که صبر از خیمه‏ى امور رخت بربندد امور با رنگ گرفتن از هواى نفس و شیطان فاسد مى‏شود.

حضرت سجاد علیه السلام نیز صبر را نسبت به ایمان به منزله‏ى سر براى بدن دانسته‏اند:

الصَّبرُ مِن الإیمانِ بِمنزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الجَسَدِ وَلَا إیمانَ لِمَنْ لَاصَبْرَ لَه‏ «5»

. صبر نسبت به ایمان هم چون سر نسبت به بدن است و براى کسى را که در برابر حوادث تلخ و شیرین و اقبال و ادبار دنیا صبر و پایدارى نیست، ایمان نیست.

 

ارزش تحصیل ادب‏

چه مطلب شگفت آورى است که از امام به حق ناطق حضرت صادق علیه السلام‏ روایت شده است که ارزش آداب انسانى و حسنات اخلاقى به اندازه‏اى است که اگر دو روز عمرت را به تأخیر انداختند، یک روزش را براى تحصیل حسنات و آداب بگذار، نه براى نماز و روزه و حج و روز دیگرش را براى کمک گرفتن از حسنات براى مرگى آبرومند و معنوى:

إن أُجِّلَتْ فِى عُمُرِکَ یَوْمَینِ فَاجْعَل أحَدَهُما لِأَدَبِک لِتَسْتَعِینَ بِهِ عَلَى یَومِ مَوتِکَ‏ «6»

. اگر دو روز عمرت را به تأخیر انداختند، یکى از آن دو روز را براى به دست آوردن ادب که حسنات اخلاقى و حقایق معنوى است قرار داده تا به وسیله‏ى آن براى روز مرگت یارى بجویى.

ادب و آراستگى و حسنات اخلاقى وقتى بر صفحه‏ى باعظمت وجود انسان نقش مى‏بندد، انسان احساس شرافت و بزرگوارى و ارزش و کرامت مى‏کند و چون دریایى از خصلت‏هاى مثبت و ملکات معنوى را با خود دارد، دنیا و عناصرش در دیده‏ى او کوچک مى‏نماید و به همین سبب خود را به امور مادى هرچه باشد و هرچند باشد نمى‏فروشد، بلکه دنیا و عناصرش را نیز مطابق با مقررات قرآن و آثار اهل بیت علیهم السلام براى بیشتر کردن کرامت و شرافتش به کار مى‏گیرد.

از حضرت سجاد علیه السلام روایت شده است:

مَن کَرُمَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیهِ الدُّنیا «7»

 کسى که احساس شرافت و بزرگوارى مى‏نماید، دنیا نزد او خوار و بى‏مقدار است.

آرى، کسى که دریایى بى‏ساحل از شرافت و کرامت و زیبایى‏هاى اخلاقى را با خود دار حکومت دنیایى و امارت بردم اگر در دست او همراه با عدالت ورزى نباشد در نظرش از کفش کهنه و پاره‏اى که جز خودش حوصله‏ى وصله بر آن را ندارد خوارتر و حقیرتر است و این ارزیابى از شخصیتى الهى و ملکوتى که همه‏ى هستى گنجایش عظمتش را نداشت چون امیرالمؤمنین علیه السلام است، همان انسان والایى که وقتى اهل تقوا و اولیاى الهى را براى صحابى بزرگوارش معرفى مى‏کند، در بخشى از گفتارش مى‏فرماید:

عَظُمَ الخَالِقُ فِى أنفُسِهِم فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِى أعیُنِهِم‏ «8»

 آفریننده‏ى هستى در باطنشان عظیم و غیر او در دیدگانشان کوچک و حقیر است.

 

زیبایى‏هاى اخلاقى از دیدگاه لقمان حکیم‏

حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام در ضمن توضیح و تفسیر عقل و بیان جنود و لشکر این نعمت بى‏نظیر و اشاره به منافع این گوهر و درّ گرانمایه عرصه‏ى هستى براى شاگرد کم نظیر مکتب اسلام، آگاه خبیر و داناى بصیر، هشام بن حکم از قول لقمان حکیم آن یگانه‏ى فرزانه، که پروردگار مهربان او را به خاطر آراسته بودنش به حسنات اخلاقى به مقام حکمت برگزید در نصیحت به فرزندش روایت مى‏کند که به فرزندش فرمود:

تَواضَعْ لِلحَقِّ تَکُنْ أعقَلَ النّاسِ وَإنَّ الکَیِّسَ لَدَى الحَقِّ یَسیرٌ. یَا بُنَىَّ! إنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمِیقٌ قَد غَرِقَ فِیها عالَمٌ کَثِیر، فَلْتَکُن سَفِینَتُکَ فِیهَا تَقوَى اللَّهِ، وَحَشْوُهَا الإیمانَ، وشِراعُهَا التَوَکُّلَ، وَقَیِّمُها العَقلَ، وَدَلیلُهَا العِلمَ، وَسُکَّانُهَا الصَّبرَ «9»

 در برابر حق تواضع و فروتنى کن تا عاقل‏ترین مردم به حساب آیى و بى‏تردید انسان زرنگ و زیرک نزد حق بى‏مقدار و اندک است؛ زیرا ارزش انسان در تواضع به حق است نه زیرکى و زرنگى. پسرم! دنیا دریایى ژرف و عمیق است، خلق بسیارى در آن غرق شده‏اند، پس باید کشتى تو در این دریا براى رسیدن به ساحل نجات تقواى الهى و پرهیزکارى باشد، و بارش ایمان، و بادبانش توکل، و ملاحش عقل، و قطب نمایش علم، و سکانش استقامت و صبر.

در این قطعه‏ى ناب به حقایقى سعادت‏بخش و واقعیاتى باارزش چون تواضع و تقوا، ایمان، توکل، عقل، علم و صبر اشاره شده است که هر یک از آنها به تناسب این نوشتار نیاز به توضیح دارد.

 

تواضع‏

تواضع و فروتنى که از زیباترین خصلت‏هاى اخلاقى است حالتى در باطن است که انسان را وادار مى‏کند در برابر خدا و پیامبران و امامان و اولیا و مردمى که شایسته هستند به آنان تواضع شود نرمى نشان دهد و به خواسته‏هاى ثمربخش آنان گردن نهد و حق را در همه‏ى شؤونش بپذیرد.

تواضع حالتى ضد کبر است؛ کبر یعنى: آن مایه‏ى آلوده‏اى که از آن ابلیس به وجود مى‏آید و شیاطین جنى و انسى از آن شکل مى‏گیرند، و چون در زمامدارى قرار گیرد او را تبدیل به فرعون مى‏کند، و چون سراغ ثروتمندى رود وى را به‏

صورت قارون نمایان مى‏کند، و هنگامى که در مردم قرار گیرد از آنان فاسد و مفسد و یاغى و طاغى و مجرم و منافق و مشرک و کافر مى‏سازد.

به راستى تواضع و فروتنى سر رفعت انسان را به عرش محبوبیت نزد خدا و خلق خدا مى‏رساند، مردم از متکبر فخرفروش طبیعتاً نفرت دارند و از متواضع خاکسار با جان و دل استقبال مى‏کنند.

 

داستانى از تواضع امیرالمؤمنین علیه السلام‏

حضرت امام عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: آگاه‏ترین مردم به حقوق برادران دینى و سخت‏کوش‏ترینشان در برآوردن حاجات آنان، برترینشان از نظر شأن و مقام نزد خدا هستند و هرکس در دنیا به برادران دینى‏اش تواضع و فروتنى کند نزد خدا از صدیقین به شمار مى‏آید و شیعه‏ى به حق على بن ابى طالب علیه السلام است.

سپس حضرت عسکرى علیه السلام مى‏فرماید: دو برادر دینى على علیه السلام- پدر و فرزندى- مهمان آن حضرت شدند. امام براى خدمت به آنان برخاست و مقدمشان را گرامى داشت و هر دو را بالاى مجلس نشاند و روبروى آنان نشست، سپس فرمان داد براى هر دو غذا آوردند و آنان از آن غذا خوردند.

آن گاه قنبر طشت و آفتابه و حوله‏اى آورد و خواست دست پدر را بشوید، حضرت از جا جست و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا آب روى دست آن مرد بریزد. مرد دستش را به خاک مالید و گفت: یا امیرالمؤمنین! خدا مرا ببیند که تو بر دست من با این مقام و عظمتت آب مى‏ریزى؟! حضرت فرمود: بنشین و دستت را بشوى؛ زیرا خدا تو را و برادر دینى‏ات را مى‏بیند که در این زمینه‏ها امتیازى به تو ندارد و در خدمت به تو فضیلتى براى او نیست، برادر دینى‏ات مى‏خواهد با شستن دست تو در بهشت زمینه‏ى خدمت به نفع خودش فراهم سازد، آن هم خدمتى ده‏ها برابر عدد اهل دنیا و بر شمار خدمتکارانى که در دنیا هستند!

پس مرد نشست و على علیه السلام به او گفت: تو را به حقى که از من مى‏شناسى و آن را عظیم و بزرگ مى‏شمارى و تواضعى که براى خدا دارى تا به آن پاداشت دهند سوگند مى‏دهم که مرا به آنچه که از خدمتم به تو افتخارت داده‏اند واگذارى و آنچنان با آرامش دستت را به وسیله‏ى من بشویى که گویا قنبر آب روى دستت مى‏ریزد!

آن مرد تسلیم تواضع على علیه السلام شد و دستش را با آب ریختن امیرالمؤمنین علیه السلام شست. وقتى کار تمام شد آفتابه را به فرزندش محمد بن حنفیه داد و فرمود:

پسرم اگر فقط فرزند این مرد مهمان من بود من خود آب به روى دستش مى‏ریختم ولى خداى عزّ و جلّ نمى‏پسندد که بین پدر و پسر را چون با هم هستند فرق نگذارم، پدر به روى دست پدر آب ریخت و باید در این موقعیت پسر روى دست پسر آب بریزد. پس محمد حنفیه به روى دست پسر آب ریخت و پسر دستش را شست. آن گاه حضرت عسکرى علیه السلام فرمود: کسى که على علیه السلام را در تواضع و فروتنى پیروى کند شیعه‏ى واقعى او است‏ «10».

حضرت صادق علیه السلام از پدرانش روایت مى‏کند:

إنّ مِن التَّواضُعِ أن یَرضَى الرَّجُلُ بِالمَجلسِ دُونَ المَجلسِ، وأن یُسلِّمَ عَلى مَن یَلقى، وَأن یَترُکَ المِراءَ وإن کانَ مُحِقّاً، وَلَا یُحِبُّ أن یُحمَدَ عَلَى التَّقْوَى‏ «11»

 بخشى از تواضع به این است که انسان در هر مجلسى وارد شد هرجا که جا هست بنشیند و براى خود جاى نشستن خاصى را در نظر نداشته باشد، و هرکه را ملاقات مى‏کند به او سلام دهد، و جدال و ستیز در سخن را واگذارد، گرچه حق با او باشد، و دوست نداشته باشد که او را بر تقوایى که‏ دارد ستایش کنند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

التَّواضُعُ أصلُ کُلِّ خَیرٍ نَفیسٍ وَمَرتَبةٍ رَفِیعَةٍ، وَلو کَانَ لِلتَّواضُعِ لُغَةٌ یَفْهَمُهَا الخَلْقُ لَنَطَق عَن حَقایِقِ مَا فِى مَخفیّاتِ العَوَاقِبِ، وَالتَّوَاضُعُ مَا یکونُ للَّهِ وفِى اللَّهِ وَمَا سَواهُ مَکرٌ، وَمَن تَواضَعَ للَّهِ شَرَّفَهُ اللَّهُ عَلى کَثیرٍ مِن عبادِهِ‏ «12»

. فروتنى ریشه‏ى هر خیر باارزشى است و مرتبه و مقام بلندى است، اگر براى تواضع لغتى وجود داشت که مردمان آن را مى‏فهمیدند، هر آینه از حقایق آنچه در پنهان سرانجام‏ها بود سخن مى‏گفت و تواضع آن است که در راه خدا و براى خداست و جز آن مکر و حیله است و کسى که براى خدا تواضع کند، خدا او را بر بسیارى از بندگانش شرافت مى‏دهد.

 

تواضع محمد بن مسلم‏

محمد بن مسلم چنان که در کتاب‏هاى رجال آمده از اعاظم اصحاب حضرت امام باقر و حضرت امام صادق علیهما السلام و از راویان حدیث و بسیار مورد اطمینان و انسانى عادل است که روایات اهل بیت او را جزء مقربان و صدّیقان دانسته‏اند.

ابونصر مى‏گوید: از عبداللَّه بن محمد بن خالد درباره‏ى محمد بن مسلم‏پرسیدم؟ گفت: مردى بسیار بزرگوار ولى از نظر مال دنیایى تنگدست بود، امام باقر علیه السلام به او فرمود: اى محمد! فروتنى پیشه کن. زمانى که به کوفه بازگشت ظرفى بافته شده از نى که معمولًا در آن خرما مى‏ریختند پر از خرما با ترازویى برداشت و کنار در مسجد جامع نشست و صدایش را به خرمافروشى بلند کرد.

عشیره‏ى او نزدش آمدند و گفتند: با این کارى که پیشه کرده‏اى ما را رسوا ساختى این کار در شأن تو و قبیله‏ى ما نیست. گفت مولایم حضرت باقر علیه السلام مرا به یکى از خصلت‏هاى اخلاقى و حسنات نفسى که تواضع است فرمان داده و من هرگز با پیشوا و رهبر الهى‏ام مخالفت نمى‏ورزم و اینجا را ترک نمى‏کنم تا از فروش همه‏ى خرما آسوده شوم. قبیله‏اش به او گفتند: اکنون که براى خود از شغل و کسب چاره‏اى نمى‏بینى، پس در میان بازار آسیاب داران برو و آسیاب و شترى براى آسیا کردن گندم و جو آماده کن.

 

تواضع شگفت‏آور پیامبر

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: مردى بیابانى نزد پیامبر اسلام آمد و گفت: اى پیامبر خدا! با این ناقه‏ات با من مسابقه مى‏دهى؟ حضرت با او مسابقه داد و مرد بیابانى مسابقه را برد. پیامبر به او فرمود: شما شتر مرا بالا بردید، خدا دوست داشت که آن را پایین بیاورد، کوه‏ها در برابر کشتى نوح گردنکشى کردند و کوه جودى نهایت تواضع را از خود نشان داد، خدا هم کشتى نوح را بر آن فرود آورد «13».

و نیز امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

رسول خدا شب پنج شنبه‏اى در مسجد قبا افطار کرد، پس از افطار فرمود آیا آبى براى خوردن یافت مى‏شود؟ اوس بن خولى انصارى قدحى بزرگ از آب مخلوط با عسل براى حضرت آورد، هنگامى که لب به آن قدح زد قدح را از لب مبارک دور کرد و فرمود: دو آشامیدنى است که به یکى اکتفا مى‏شود، من‏ این مخلوط را نمى‏خورم و بر مردم هم حرام نمى‏کنم ولى براى خدا فروتنى مى‏نمایم؛ زیرا هرکس براى خدا فروتنى کند خدا او را رفعت مى‏دهد و هرکس تکبر ورزد خدا او را پست مى‏نماید، و کسى که در معیشتش میانه‏روى پیشه کند خدا به او روزى مى‏بخشد و کسى که ولخرجى کند خدا او را محروم مى‏نماید، و کسى که بسیار یاد مرگ کند خدا به او محبت مى‏ورزد «14».

امام صادق علیه السلام فرمود: خدا به داود وحى کرد:

یَا دَاوُدَ کَما أنّ أقرَبَ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ المُتَواضِعوُنَ، کَذلِکَ أبعَدُ النّاسِ مِنَ اللَّهِ المُتَکبِّرُونَ‏ «15»

. اى داود! چنان که نزدیک‏ترین مردم به خدا فروتنانند، دورترین مردم از خدا متکبرانند.

علامه‏ى مجلسى در رابطه با تواضع مى‏فرماید:

تواضع ترک تکبّر و ذلت و خاکسارى در برابر پیامبر و امامان و مردم مؤمن است، تواضع نفرت از رفعت و چیره‏گى است و همه‏ى این امور موجب قرب انسان به حق و ضدش موجب دورى انسان از خداست‏ «16».

در هر صورت تواضع و فروتنى در برابر حق و شؤون حق که از جلوه‏هایش‏ قبول فرمان‏هاى خدا و اوامر و نواهى پیامبر و خواسته‏هاى امامان و نرمى داشتن در برابر زن و فرزند و پدر و مادر و عموم مردم است از باارزش‏ترین زیبایى‏هاى اخلاق و از حسنات ملکوتیه و خصال عرشیه است.

لقمان حکیم پس از این که فرزندش را به تواضع توجه مى‏دهد مى‏فرماید:

آنان که خود را زرنگ و تیز مى‏دانند و تصور مى‏کنند این زرنگى و تیزى آنان را از حق بى‏نیاز مى‏نماید سخت در اشتباهند؛ زیرا زرنگ و تیز با همه‏ى زرنگى و تیزیش نزد حق بى‏مقدار و ناچیز است و بدون حق ارزش قابل توجهى ندارد.

 

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

(1)- «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» رعد (13) 43.

در مصادر روایى خاصه در روایات مختلف بیان شده است که «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَاب» حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است.

کافى: 1/ 229، باب أنه لم یجمع القرآن...، حدیث 6؛ أمالى صدوق: 564، المجلس الثالث والثمانون، حدیث 3؛ بشارة المصطفى: 193؛ بصائر الدرجات: 212، باب 1؛ روضة الواعظین: 1/ 105؛ مناقب: 2/ 29، فصل فى المسابقة بالعلم؛ وسائل الشیعه: 27/ 181، باب 13، حدیث 33546، 33564، 33589؛ بحار الانوار: 23/ 191، باب 10، حدیث 11 و...

(2)- غرر الحکم: 254، فضیلة حسن الخلق، حدیث 5361؛ هدایة العلم: 183.

(3)- نهج البلاغه: 174، خطبه‏ى 86.

(4)- کافى: 2/ 90، باب الصبر، حدیث 9؛ بحار الانوار: 68/ 73، باب 62، حدیث 6.

(5)- کافى: 2/ 89، باب الصبر، حدیث 4؛ تحف العقول: 281؛ بحار الانوار: 68/ 91، باب 62، حدیث 46.

(6)- کافى: 8/ 150، حدیث من ولد فى الإسلام، حدیث 132؛ وسائل الشیعه: 19/ 266، باب 6، حدیث 24559.

(7)- تحف العقول: 278؛ بحار الانوار: 75/ 135، باب 21، حدیث 3.

(8)- نهج البلاغه: 425، خطبه‏ى 184 (معروف به متقین).

(9)- کافى: 1/ 15، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12؛ وسائل الشیعه: 15/ 206، باب 8، حدیث 20291.

(10)- تفسیر امام عسکرى: 325، التواضع وفضل خدمة الضعیف، حدیث 173؛ بحار الانوار: 72/ 117، باب 51، حدیث 1.

(11)- معانى الاخبار: 381، باب النوادر المعانى، حدیث 9؛ بحار الانوار: 72/ 465، باب 95، حدیث 4.

(12)- مصباح الشریعه: 72، باب الثانى و الثلاثون فى التواضع؛ بحار الانوار: 72/ 121، باب 51، حدیث 12.

(13)- عن أبی عبداللَّه علیه السلام قال: قدم أعرابی على النبی صلى الله علیه و آله و سلم فقال: یا رسول اللَّه! تسابقنی بناقتک هذه، قال: فسابقه فسبقه الأعرابی، فقال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: إنکم رفعتموها فأحب اللَّه أن یضعها، إن الجبال تطاولت لسفینة نوح وکان الجودی أشد تواضعا، فحط اللَّه بها على الجودی.

الزهد: 61، باب التواضع والکبر؛ بحار الانوار: 72/ 123، باب 51، حدیث 18.

(14)- عن عبد الرحمن بن الحجاج، عن أبى عبد اللَّه علیه السلام قال: أفطر رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم عشیة خمیس فى مسجد قبا، فقال: هل من شراب، فاتاه أوس بن خولى الأنصارى بعس مخیض بعسل، فلما وضعه على فیه نحاه، ثم قال: شرابان یکتفى بأحدهما من صاحبه لا أشربه ولا أحرمه، ولکن أتواضع للَّهِ، فان من تواضع للَّهِ رفعه اللَّه، ومن تکبر خفضه اللَّه، ومن اقتصد فی معیشته رزقه اللَّه، ومن بذر حرمه اللَّه، ومن أکثر ذکر الموت أحبه اللَّه.

کافى: 2/ 122، باب التواضع، حدیث 3؛ وسائل الشیعه: 15/ 277، باب 31، حدیث 20505.

(15)- کافى: 2/ 123، باب التواضع، حدیث 11؛ بحار الانوار: 72/ 132، باب 51، حدیث 34.

(16)- بحار الانوار: 72/ 132، باب 51، ذیل حدیث 34.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/2/29 :: ساعت 10:35 صبح )
»» فضایل بعضى از سوره‏ ها و آیات‏

فضیلت و برکات آیة الکرسى‏

 آیة الکرسى شأن عظیم و اثرى عمیق در برخورد با مشکلات روحى و جسمى دارد. اگر ترکیبات خاصى از آن حاصل شود، اسم اعظم را متجلّى مى‏سازد.

این آیه شریفه که در سوره بقره قرار دارد، سیّد آیات قرآن نامیده مى‏شود. آغاز آن از کلمات‏ اللَّهُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ تا وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ‏ ختم مى‏شود. آیة الکرسى داراى پنجاه کلمه است و در هر کلمه پنجاه برکت است.

ده جایگاه وقفى دارد که رعایت وقف‏ها، موجب اثربخشى و تأثیر ژرف بر حضور قلب و برکت و هدایت و صیانت براى قارى آن دارد. نام مقدّس و مبارک علىّ از اسماى الهى است و هم اسمى بر روح معلّاى مولا على علیه السلام اطلاق مى‏شود.

و به طور کلى دوایى براى هر مرض و شفابخش است.

امام على علیه السلام از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل نمود که هنگام نزول آیة الکرسى، رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

آیة الکرسى، آیه‏اى است که از گنج عرش نازل شده و زمانى که این آیه نازل گشت، هر بتى که در جهان ایستاده بود با صورت به زمین افتاد.

در این زمان ابلیس ترسید و به قوم خود گفت:

امشب حادثه‏اى بزرگ اتفاق افتاده است، من جستجو کنم آن حادثه چه بوده است. ابلیس جهان را گشت تا به شهر مدینه رسید، از مردى در آن شهر پرسید:

دیشب چه اتفاقى افتاده است؟

آن مرد گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله به ما فرمود:

آیه‏اى از گنج عرش نازل شده است که بت‏هاى جهان به خاطر آن بر زمین افتاده‏اند. سپس ابلیس این واقعه را به قوم خود خبر داد. «1» امام صادق علیه السلام فرمود: ابوذر به رسول خدا صلى الله علیه و آله عرض کرد: اى رسول خدا! مهمترین و با فضیلت‏ترین آیه‏اى که بر تو نازل شده کدام آیه است؟

فرمود: آیة الکرسى، آسمان‏هاى هفتگانه در مقابل کرسى، حلقه‏اى بیش نیست که در سرزمینى افتاده باشد.

آنگاه فرمود: برترى عرش بر کرسى، مانند برترى بیابانى است بر همان حلقه‏اى‏ که در گوشه‏اى از آن افتاده است. «2» ابى امامه باهلى مى‏گوید: از على بن ابى طالب علیه السلام شنیدم که فرمود:

باور نمى‏کنم که کسى اسلام را فهمیده باشد و یا در اسلام متولّد شده است و سیاهى شب را به صبح سر کند.

عرض کردم: مقصود از سیاهى شب چیست؟

فرمود: یعنى همه شب این آیه را قرائت کند:

اللَّهُ لَآإِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ لَاتَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِى السَّموَ تِ وَمَا فِى الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِى یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ‏یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَىْ‏ءٍ مّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَآءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّموَ تِ وَالْأَرْضَ وَلَا یُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ» «3»

خداى یکتا که جز او هیچ معبودى نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات‏] است، هیچ‏گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمى‏گیرد، آنچه در آسمان‏ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایى اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟

آنچه را پیش روى مردم است [که نزد ایشان حاضر و مشهود است‏] و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است‏] مى‏داند. و آنان به چیزى از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت‏] ش آسمان‏ها و زمین را فرا گرفته و نگهدارى آنان بر او گران و مشقت‏آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.

آنگاه فرمود: اگر بدانید که این آیه چیست و یا اگر بدانید در این آیه چیست در هیچ حالى آن را ترک نخواهید کرد. «4» حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:

مَنْ قَرَأَ آیَةَ الْکُرْسِىِّ مَرَّةً صُرِفَ اللَّهُ عَنْهُ أَلْفُ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکْرُوهِ الدُّنْیا وَ أَلْفُ مَکْرُوهٍ مِنْ مَکْرُوهِ الْآخِرَةِ، أَیْسَرُ مَکْرُوهِ الدُّنْیا الْفَقْرُ وَ أَیْسَرُ مَکْرُوهِ الآْخِرَةِ عَذابُ الْقَبْرِ. «5»

کسى که یک مرتبه آیة الکرسى را بخواند، خداوند از او هزار ناراحتى و اندوه دنیایى و هزار ناراحتى و اندوه آخرتى را برطرف مى‏کند که کوچکترین ناپسندى دنیا، فقر و کوچکترین ناخشنودى آخرت، عذاب قبر است.

 

فضیلت سوره توحید

 

سوره اخلاص یا توحید، وحدانیّت و اوصاف یگانگى خداوند را بیان مى‏کند.

معادل یک سوّم قرآن است. و به نام سوره «اساس» هم یاد شده است.

امام صادق علیه السلام در فضیلت این سوره فرمود:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نسب نامه خداست. «6» این سوره در ابتداى بعثت و در پاسخ پرسش گروهى از یهودیان که از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله توصیف خداوند را در خواست کرده بودند، در مکّه نازل شده است.

رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

براى هر چیزى نورى است و نور قرآن سوره توحید است. «7»

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:

کسى که روز بر او بگذرد و پنج نوبت نماز بر پا کند و سوره‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را در هیچ یک از آنها نخواند، به او خطاب مى‏شود که: اى بنده خدا! تو از نمازگزاران نیستى. «8» و نیز مى‏فرماید:

کسى که به خدا و روز جزا ایمان دارد قرائت‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را بعد از نمازهاى واجب خویش ترک نکند؛ زیرا هر که بعد از نماز آن را بخواند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برایش فراهم مى‏سازد و او و پدر و مادرش و فرزندان آنان را بیامرزد. «9» و نیز مى‏فرماید:

هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله بر جنازه سعد بن معاذ نماز گزارد، فرمود: هفتاد هزار ملک که در میان آنها جبرئیل نیز بود بر جنازه او نماز خواندند! حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: من از جبرئیل پرسیدم: به خاطر کدام عمل مستحق نمازگزاردن شد. گفت: به خاطر خواندن‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ در حال نشستن و ایستادن و سوار شدن و پیاده روى و رفت و آمد. «10»

 

فضیلت سوره فلق و ناس‏

 

در این دو سوره، خداوند حکیم به پیامبر صلى الله علیه و آله فرمان داده است که از شرّ وسوسه‏گران جنّى و انسى به خداوند متعال پناه ببرد و هر دو سوره فلق و ناس به‏ «معوَّذتین» هم معروف است؛ زیرا که در آغاز هر دو، تعویذ و پناه بردن به خدا از شرارت حسودان و افسونگران و جادوگران و شیاطین است که چنین دشمنانى از طریق جادو و افسون و فریب، قصد صدمه زدن به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را داشتند.

امام باقر علیه السلام فرمود:

هر کس در نماز وتر (نماز شب) سوره‏هاى‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ الْفَلَقِ‏ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبّ النَّاسِ‏ را با سوره‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ بخواند به او خطاب شود، اى بنده خدا! مژده باد تو را که خداوند وتر تو را قبول فرمود. «11» عقبة بن عامر مى‏گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

بر من آیاتى نازل شده که مانند آن نازل نشده و آن معوّذتان است.

و نیز فرمود: اى عقبه! به تو نیاموزم دو سوره را که سوره‏هاى برتر قرآنند؟

گفتم: آرى، اى رسول خدا! پس معوّذتین را به من آموخت، سپس آن را در نماز صبح خواند و به من فرمود:

آن را بخوان هر گاه ایستادى و خوابیدى. «12»

 

 

 

پی نوشت ها:

 

 

 

______________________________

 

(1)- مستدرک الوسائل: 4/ 336، باب 44، حدیث 4824؛ جامع أحادیث الشیعة: 15/ 93، حدیث 245، باب 22.

(2)- بحار الأنوار: 74/ 73، باب 4، حدیث 1؛ معانى الأخبار: 333، حدیث 1.

(3)- بقره (2): 255.

(4)- بحار الأنوار: 89/ 264، باب 30، حدیث 7؛ الأمالى، شیخ طوسى: 508، حدیث 1112.

(5)- بحار الأنوار: 89/ 262، باب 30، حدیث 1؛ تفسیر العیاشى: 1/ 136، حدیث 451.

(6)- بحار الأنوار: 73/ 195، باب 44، حدیث 12؛ مکارم الأخلاق: 288.

(7)- جامع الأخبار: 44؛ مستدرک الوسائل: 4/ 287، باب 24، حدیث 4706.

(8)- الکافى: 2/ 622، حدیث 10؛ بحار الأنوار: 89/ 344، باب 124، حدیث 1.

(9)- الکافى: 2/ 622، حدیث 11؛ بحار الأنوار: 89/ 345، باب 124، حدیث 4.

(10)- الکافى: 2/ 622، حدیث 13؛ بحار الأنوار: 89/ 346، باب 124، حدیث 6.

(11)- بحار الأنوار: 84/ 194، باب 12، حدیث 1؛ ثواب الأعمال: 129.

(12)- مجمع البیان فى تفسیر القرآن: 10/ 491؛ تفسیر نور الثقلین: 5/ 716، حدیث 3- 4



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( دوشنبه 93/2/29 :: ساعت 10:34 صبح )
»» ابلیس دشمن آدمى‏

زیباترین و رساترین کلامى که به این حقیقت بسیار عالى دلالت دارد، کلام وجود مقدّس حضرت حق است.

[فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏* إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیها وَ لا تَعْرى‏* وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فِیها وَ لا تَضْحى‏* فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏].

پس گفتیم: اى آدم! مسلماً این [ابلیس‏] دشمنى است براى تو و همسرت، پس شما را از بهشت بیرون نکند که در مشقت و رنج افتى.* قطعاً براى تو [در این مکان موقعیتى است که‏] است که نه‏ گرسنه شوى و نه برهنه گردى.* و نه در آن تشنه شوى و نه دچار آفتاب‏زدگى گردى.* پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: اى آدم! آیا تو را به درخت جاودان و سلطنتى که کهنه نمى ‏شود، راهنمایى کنم؟

سپس قرآن مجید مى ‏فرماید:

آدم و همسرش به وسوسه این دشمن غذا را از درخت نهى شده خوردند، تا جایى که لباس‏هاى بهشتى از تنشان ریخت عورت آنان در نظرشان آشکار شد، آن‏ها خواستند تا با ساترى از برگ درختان خود را بپوشانند، آدم از خدا نافرمانى کرد پس به غوایت افتاد، ولى خداوند مهربان وى را از رحمت بى ‏منتهاى خود محروم نکرد، توبه او را پذیرفت.

قرآن مجید در بسیار از آیات خود تمام فرزندان آدم را همانند پدرشان از ابلیس و جنود او که در لباس‏هاى گوناگونى در زندگى آدمیان ظهور مى ‏کنند برحذر مى ‏دارد و خلاصه پند و درسش این است که این دشمن نابکار و این موجود خطرناک تنها هدفش به هم ریختن اساس سعادت دنیا و آخرت آدمیان است، در اینجا نمونه‏ اى از آن آیات الهى را ملاحظه کنید:

[الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ‏].

شیطان، شما را [به هنگام انفاق مال با ارزش‏] از تهیدستى و فقر مى ‏ترساند، و شما را به کار زشت [چون بخل وخوددارى از زکات و صدقات‏] امر مى ‏کند، و خدا شما را از سوى خود وعده آمرزش و فزونى رزق مى ‏دهد؛ و خدا بسیار عطا کننده و داناست‏.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/2/28 :: ساعت 8:22 صبح )
»» کیفیت رجعت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

بی شک بحث رجعت از طرف هر که باشد، بدون بحث از ظهور، یا قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ممکن نیست؛ چون مفهوم عصر رجعت با مفهوم عصر ظهور ارتباط مستقیم دارد. در بررسی احادیث رجعت، ارتباط و پیوند این دو بحث، کاملاً آشکار است. این ارتباط از آن جا سرچشمه می گیرد که رجعت، هنگام ظهور تحقّق می یابد.
قبلاً بیان کردیم، رجعت دارای فلسفه و اهداف خاصی می باشد. یکی از آن اهداف، حاکمیت مؤمنان و ظهور دین حق روی زمین خواهد بود و این هدف بزرگ، در عصر ظهور حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) توسّط آن حضرت به وقوع می پیوندد؛ بنابراین برای آن حضرت، رجعت جهت حاکمیت وجود نخواهد داشت؛ همان طور که باقی ائمّه (علیهم السّلام) پس از رجعت در عصر ظهور، رجعت دیگر ندارند، چون آن ها به اهداف رجعت دست یافته اند.
علاوه بر این، توسّط روایاتی از ائمّه هدی به اثبات رسید که تمام رجعت ها در عصر ظهور تحقّق می یابد و نظر بزرگان نیز همین بود که ظهور، ظرف زمانی رجعت است؛ بنابراین رجعت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر ظهور که خود زنده است، مفهومی ندارد. همان طور که اگر قائل به رجعت آن حضرت شویم، دلیل می خواهد. اما در این زمینه، نه دلیل عقلی وجود دارد و نه دلیل نقلی. در نتیجه می توان گفت رجعتی برای حضرت مهدی نخواهد بود.
امّا برخی می گویند: روایت مبنی بر رجعت ائمّه معصومین (علیه السلام) داریم و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم یکی از ائمّه می باشند؛ بنابراین او نیز رجعت خواهد داشت.
جواب این که: رجعت ائمّه، در عصر ظهور حضرت مهدی صورت می گیرد و از روایات رجعت ائمّه (علیهم السّلام) همین معنا در ذهن تبادر می کند؛ پس رجعت آن حضرت، در عصر ظهور خودش مفهومی ندارد و حضرت قائم تخصّصاً از تحت روایات ائمّه (علیهم السّلام) خارج است؛ یعنی عصر ظهور حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظرف زمانی برای تمام رجعت کنندگان خواهد بود و آن روایاتی که دلالت بر رجعت ائمّه می کند، رجعت امامانی است که قبل از عصر ظهور دنیا را ترک کرده اند.
ممکن است برخی برای اثبات رجعت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) استدلال به دعای روز بیست و پنجم ذی القعده کنند که روز «دحو الارض» است. آن دعا این است:
اللّهم صلّ علیه و علی آبائه و اجعلنا من صحبه و أسرته و ابعثنا فی کرته حتی نکون فی زمانه من أعوانه اللّهم أدرک بنا قیامه و أشهدنا أیامه و صلّ علیه و ...(1)
خدایا! بر او [حضرت قائم ] و همه پدرانش درود فرست و ما را از یاران و کسانش قرار ده و در بازگشت او برانگیز تا در زمان او از یارانش باشیم. خدایا! ما را در قیام و ایام حکومتش حاضر گردان و بر او درود فرست.
امّا استدلال به این دعا برای اثبات رجعت حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) با دو اشکال رو به رو است:
1.لفظ «کرّه » به معانی متعدّد استعمال می شود؛ مثل حمله، رجعت و دولت.
مفهوم این دعا می رساند که قصد دعا کننده، عصر ظهور و یاری آن حضرت در زمان حکومت و دولتشان می باشد، نه زمان رجعت.
2.بر فرض این که «کرّه» به معنای رجعت باشد، باز هم نمی توان به این دعایی که اصلاً سند ندارد و به هیچ یکی از معصومان منسوب نیست و تنها در برخی کتب ادعیه نقل شده که مستحب است این دعا خوانده شود، اثبات رجعت کرد؛ زیرا اثبات چنین امر مهمّی، نیاز به دلیل مستحکم و قوی دارد.
پی نوشت :
1. مصباح المتهجّد، ص 669.
منبع مقاله : 
محسنی دایکندی، محمدعظیم، (1389)، رجعت در عصر ظهور، قم، بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، مرکز تخصصی مهدویّت، چاپ اول


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/2/28 :: ساعت 8:20 صبح )
»» نیازمندى‏ هاى انسان در مسأله‏ ى حسنات اخلاقى‏

راه یافتگان به عرصه‏گاه حسنات اخلاقى، و آراستگان به زیبایى‏هاى معنوى، و دارندگان خصلت‏هاى ارزشى، و پاک دامنان از زشتى‏هاى نفسانى عقیده دارند هر انسانى براى رسیدن به فضایل انسانى و خصلت‏هاى ملکوتى، و حالات ارزشمند باطنى به پنج حقیقت نیازمند است:

1. معرفت و آگاهى به زیبایى‏هاى اخلاقى.

2. دلبستگى و عشق ورزى به آنها.

3. به کار گرفتن آن حسنات آسمانى و ملکات عرشى.

4. تداوم بخشیدن نسبت به کارگیرى و عمل به آنها.

5. تبلیغ هنرمندانه و دعوت همگان با زبانى پر از مهر و محبت به آن خصلت‏هاى الهى و انسانى.

به دست آوردن معرفت به آن موارد سعادت بخش کار مشکلى نیست و رفت و آمد چندانى نیاز ندارد، همه مى‏توانند به کتاب‏هایى که در این زمینه بزرگان‏ دین و عالمان متعهد و دانشمندان دلسوز نوشته‏اند مراجعه کنند. نوشته‏هاى آنان تلفیقى از آیات و روایات و مباحث عقلى است و خوشبختانه برخى از آنها هم که عربى است یا مطابق با متن عربى یا خلاصه‏اى از آن براى استفاده‏ى عموم ترجمه شده است.

مانند بزرگوارى در اسلام ترجمه‏ى متن عربى کتاب اخلاق راغب اصفهانى، و ترجمه‏ى حقایق فیض، و اخلاق حسنه‏ى فیض، و معراج السعادة و نیز کتاب‏هاى مهمى که در این زمینه در نوع خود بى‏نظیر است مانند جلد دوم اصول کافى، تحف العقول، مجموعه‏ى ورّام، محجّة البیضاء، ایمان و کفر، بحار الانوار، جامع السعادات و امثال این کتاب‏ها، که انسان با دقت در متن آنها به حسنات اخلاقى معرفت و آگاهى پیدا مى‏کند، و هنگامى که با چشم دل مطالعه کند چراغ عشق به آن واقعیات در خانه‏ى دل او روشن مى‏شود و به انسان براى آراسته شدن به آن موارد و به کار گرفتن آن ارزش‏ها حرکت مى‏دهد، و آن چنان آن حسنات در مقام عمل به ذائقه‏ى جان او شیرین مى‏نماید که عاشقانه تحت هر شرایطى به تداوم بخشیدن به عمل به آنها تن مى‏دهد، و براى این که دیگران هم از این بوستان همیشه بهار محروم نمانند، به تبلیغ آن و دعوت مردم به آراسته شدن به آنها عاشقانه قدم به میدان مى‏نهد و از دل و جان براى تحقق آنها در وجود مردم مایه مى‏گذارد.

مردم باید بدانند که به کار گرفتن حسنات اخلاقى از اعظم عبادات و افضل قربات است، عبادتى که نیاز به زحمت غسل و وضو و روى به قبله کردن ندارد.

 

پاداش حسن خلق‏

در روایتى درباره‏ى پاداش این عبادت عظیم ولى بى‏زحمت مى‏خوانیم که امام صادق علیه السلام فرموده:

إنّ اللَّهَ تَبارَکَ وَتَعالَى لَیُعْطِى العَبْدَ مِن الثَّوابِ عَلَى حُسْنِ الخُلُقِ کَما یُعْطِى‏ المُجاهِدَ فِى سَبیلِ اللَّهِ یَغدُو عَلَیهِ وَیَرُوحُ‏ «1»

. خداى تبارک و تعالى یقیناً بنده‏ى خود را بر حسن خلق پاداشى چون پاداش رزمنده‏اى که شبانه‏روز در راه خدا مى‏رزمیده عطا مى‏کند.

انسان وقتى همه‏ى مردم را- از زن و فرزند گرفته تا غریبه‏ترین غریبه‏ها- بنده‏ى خدا ببیند و خود را نیز در همان جایگاه مشاهده کند و این حقیقت را هم به خود بقبولاند که همه از او بهترند، جایى براى به کارگیرى زشتى‏هاى اخلاق نسبت به بندگان خدا نمى‏ماند، بلکه کوشش انسان در این نقطه متمرکز مى‏شود که با همگان در سایه‏ى پرمایه‏ى حسنات اخلاقى رفتار کند و حتى بدى‏هاى اخلاقى آنان را با زیبایى‏هاى اخلاقى پاسخ دهد، چنان که خداى مهربان در قرآن مجید از پیامبرش، تلافى بدى‏ها را با خوبى‏ها خواسته، و این واقعیت در حقیقت اوج اخلاق و قلّه‏ى معنوى خصلت‏هاى مثبت است.

«وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ* وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» «2».

و نیکى با بدى یکسان است. [بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع کن؛ آن گاه کسى که میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یکدل مى‏گردد.

و این [خصلت‏] را جز کسانى که شکیبا بوده‏اند نمى‏یابند و آن را جز صاحب بهره‏اى بزرگ، نخواهد یافت.

آیه‏اى است کم‏نظیر، همراه با عالى‏ترین مسائل معنوى و ارزشى، در بخش‏ اوّل آیه اعلام مى‏کند که هرگز حسنه و نیکى و زشتى و بدى اخلاقى یکسان و برابر نیست، حسنه‏ى اخلاقى راهى به سوى قرب و رضاى خداست، و زشتى اخلاقى راهى به سوى سخط و خشم حق و آتش دوزخ است، حسنه‏ى اخلاقى مایه‏ى ارزش انسان و امنیت و آرامش و دل خوشى فرد و خانواده و جامعه، و زشتى اخلاقى مایه‏ى پستى و ناامنى و اضطراب فرد و خانواده و جامعه است.

در بخش دوم آیه، فرمان حکیمانه مى‏دهد، زشتى اخلاقى دیگران را به خود با روش اخلاقى بهتر و حالتى که نیکوتر است دفع کن که ناگهان میان تو و کسى دشمنى است گویا یارى و دوستى نزدیک و خودمانى است.

در بخش سوم آیه، مى‏گوید این حسنه‏ى اخلاقى بهتر و برتر را که مقابله‏ى بدى با روشنى که روش بهتر است نمى‏پذیرند مگر کسانى که وجودشان را از انتقام گرفتن منع مى‏کنند، و بر مرز حقایق اخلاقى ثبات و پایدارى مى‏نمایند.

در بخش پایانى آیه، مى‏فرماید این روش را نمى‏پذیرند مگر آنان که از خیر و کمال و کرامت و بزرگوارى نصیب عظیم دارند.

 

پاداش صبر و بردبارى‏

آرى، صبر نمودن و پایدارى نشان دادن و ثبات قدم داشتن در امر معنوى، و در برابر تلخى‏ها و برخوردهاى نامناسب دیگران براى استوار شدن حقایق اخلاقى در عمق نفس عبادتى بسیار مهم و داراى پاداشى باارزش است.

امام باقر علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مى‏کند:

إذا کانَ یَومَ القیامَة جَمَعَ اللَّه عزّ وجلّ الخلائِقَ فِى صَعیدٍ وَاحدٍ، ونادى‏ مُنادٍ مِن عند اللَّهِ یَسمَعُ آخرُهم کما یَسمَعُ أوّلُهم یقولُ: أین أهلُ الصبرِ؟ قَالَ: فیقومُ عُنُقٌ مِن النّاسِ مُستَقبِلُهم زُمرةٌ مِن المَلائِکةِ فیقولونَ لَهُم: ما کانَ صبرُکُم هَذا الَّذى صَبَرتُم؟ فیقولون: صَبَرنا أنفُسنا على طاعةِ اللَّه وصَبَرناها عَن مَعصِیةِ اللَّه.

قال: فَیُنادى مُنادٍ مِن عِندَ اللَّه: صَدَقَ عِبادِى خَلَوْا سبیلَهُم لِیدخُلوا الجنّةَ بِغَیرِ حسابٍ‏ «3».

هنگامى که روز قیامت شود خدا همه را در یک سرزمین جمع مى‏کند و از جانب خدا ندا دهنده‏اى ندا مى‏دهد که اولین و آخرین آن ندا را مى‏شنوند مى‏گوید: اهل صبر و شکیبایى کجایند؟ پس گروهى از مردم از جاى برمى‏خیزند و دسته‏اى از فرشتگان از آنان استقبال مى‏کنند و به آنان مى‏گویند: صبر شما چه بود؟ مى‏گویند: ما وجودمان را بر طاعت خدا نگاه داشتیم و نسبت به معصیتش حبس نمودیم. پس ندا دهنده‏اى از سوى خدا ندا مى‏دهد: بندگانم راست مى‏گویند، راه را به روى آنان باز کنید تا بدون حساب وارد بهشت شوند.

 

پیوند میان خالق و مخلوق‏

امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏فرماید: خدا حسنات اخلاقى را پیوند بین خود و بندگانش به شمار آورده و در این زمینه روایت بسیار مهمى از حضرت نقل شده، که نمونه‏ى آن در کتاب‏هاى روایى بسیار کم است:

أنّه قَالَ لِوَلَدِهِ إنّ اللَّهَ عَزَّ وَجلَّ جَعَلَ مَحاسِنَ الأخلَاقِ وُصلَةً بَینَهُ وَبَیْنَ عِبَادِهِ‏فیجب أحَدَکُم أن یتمسَکَ بِخُلُقٍ مُتَّصلٍ باللَّهِ‏ «4»

. به فرزندانش فرمود: بى‏تردید خداى عزّ و جلّ زیبایى‏هاى اخلاق را پیوند میان خود و بندگانش قرار داده، پس به هر یک از شما واجب است متمسک به اخلاق متصل به خدا شود.

امام صادق علیه السلام در رابطه با زیبایى‏هاى اخلاقى مى‏فرماید:

اخلاق نیکو و خصلت‏هاى زیبا جمال در دنیا و نگاه دارنده‏ى انسان از عذاب در آخرت است، کمال دین به آن است، و مایه‏ى تقرب به سوى خداست، و حسنات اخلاقى در همه‏ى انبیا و اولیا و اوصیا موجود بوده است...

و آنچه در حقیقت زیبایى‏هاى اخلاقى است جز خدا کسى نمى‏داند، پیامبر فرمود: حاتم روزگار ما حسن خلق و صفات حسنه است و حسن خلق لطیف‏ترین حقیقت در دین و سنگین‏ترین مایه در میزان است‏ «5».

 

دارنده‏ى حسنات اخلاقى عاشقانه آن را هزینه مى‏کند

حسنات اخلاقى هنگامى که در انسان جلوه مى‏کند چون کریم گشاده دستى هر لحظه مى‏خواهد خیرش را به دیگران برساند، صاحب حسنات اخلاقى در هزینه کردن این مایه‏هاى ملکوتى نسبت به دیگران حتى حیوانات سر از پا نمى‏شناسد و زمان و مکان برایش مطرح نیست.

زینب کبرى علیها السلام قهرمان کربلا و مثل اعلاى ایمان و عمل، داستان عجیبى را از همسرش عبداللَّه بن جعفر به این مضمون نقل مى‏کند که عبداللَّه گفت: من از سفرى باز مى‏گشتم در حال خستگى به نزدیک قریه‏اى رسیدم، باغى سرسبز و خرّم در بیرون آن قریه بود، پیش خود گفتم بروم از صاحب باغ اجازه بگیرم تا اندک زمانى از خستگى راه بیاسایم.

کنار در ایستادم و سلام کردم، غلام سیاه نزدیک من آمد و با محبت مرا به درون باغ دعوت کرد، من بدون این که خود را معرفى کنم وارد باغ شدم. او گفت: من مالک باغ نیستم، مالک باغ در قریه است ولى این اجازه را دارم که عزیزى چون شما را بپذیرم. میان باغ رفتم و نقطه‏اى را براى استراحت در نظر گرفتم، نزدیک ظهر بود، غلام سفره‏ى نانش را باز کرد، تا خواست بسم اللَّه بگوید و لقمه‏ى اوّل را از سفره بردارد، سگى وارد باغ شد، از خوردن باز ایستاد، در چهره‏ى سگ دقت کرد، او را گرسنه یافت، یک قرص نان نزد سگ گذاشت و سگ هم با حرص هرچه تمام‏تر خورد، قرص دوم و سوم را هم به سگ داد، وقتى خیالش از سیر شدن سگ آسوده شد، سفره‏ى خالى را جمع کرد و در گوشه‏اى گذاشت.

به او گفتم: خود غذا نمى‏خورى؟ گفت: ندارم، جیره‏ام در روز همین سه قرص نان است. گفتم: چرا همه‏ى آن را به این سگ دادى؟ گفت: قریه‏ى ما سگ ندارد، این سگ از جاى دیگر به این باغ آمد و معلوم بود خیلى گرسنه است و من تحمل گرسنگى این مهمان ناخوانده‏ى زبان بسته را نداشتم. گفتم: پس با گرسنگى خود چه مى‏کنى؟ گفت: با صبر و حوصله روز را به شب مى‏آورم!

عبداللَّه گفت: من از کرامت و اخلاق و مهرورزى و برخوردش با سگى که از جاى دیگر آمده بود شگفت زده شدم، پس از استراحت به قریه رفتم و سراغ صاحب باغ را گرفتم. وقتى او را یافتم خود را معرفى کردم که من عبداللَّه بن جعفر داماد امیرالمؤمنین علیه السلام هستم. گفت: فداى قدمت، و به من اصرار ورزید که به خانه‏اش بروم. گفتم: مسافرم و براى رفتن عجله دارم، آمده‏ام باغ تو را بخرم. گفت: شما که زندگى و کارت در مدینه است، این باغ را براى چه مى‏خواهى؟ جریان را به او گفتم و پس از اصرار زیاد باغ را خریدم. گفتم: غلام را هم به من بفروش. غلام را هم فروخت. به باغ برگشتم و به غلام گفتم: تو را و باغ را از مالکت خریدم و تو را در راه خدا آزاد کردم و باغ را نیز به تو بخشیدم!

آرى، به قول قرآن اگر خوبى کنید به خود خوبى کرده‏اید.

«إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ» «6».

اگر نیکى کنید به خود نیکى کرده‏اید.

و به قول امیرالمؤمنین علیه السلام حسنات اخلاقى پیوندى میان خدا و بندگان اوست.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- کافى: 2/ 101، باب حسن الخلق، حدیث 12؛ بحار الانوار: 68/ 377، باب 92، حدیث 10.

(2)- فصلت (41): 34- 35.

(3)- امالى طوسى: 102، المجلس الرابع، حدیث 158؛ بحار الانوار: 71/ 392، باب 28، حدیث 14.

(4)- نزهة الناظر: 52، حدیث 27؛ مستدرک الوسائل: 11/ 192، باب 6، حدیث 12719.

(5)- قال الصادق علیه السلام: الخلق الحسن جمال فی الدنیا، ونزهة فی الآخرة، وبه کمال الدین، والقربة إلى اللَّه عزّ وجل، ولا یکون حسن الخلق إلا فی کل ولی، وصفی؛ لأن اللَّه تعالى أبى أن یترک ألطافه بحسن الخلق، إلا فی مطایا نوره الأعلى، وجماله الأزکى؛ لأنها خصلة یخص بها الأعرفین به، ولا یعلم ما فی حقیقة حسن الخلق إلا اللَّه عز وجل، قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: خاتم زماننا إلى حسن الخلق، والخلق الحسن ألطف شی‏ء فی الدین، وأثقل شی‏ء فی المیزان، وسوء الخلق یفسد العمل، کما یفسد الخل العسل، وإن ارتقى فی الدرجات فمصیره إلى الهوان، قال رسول اللَّه صلى الله علیه و آله و سلم: حسن الخلق شجرة فی الجنة، وصاحبه متعلق بغصنها، یجذبه إلیها، وسوء الخلق شجرة فی النار، وصاحبه متعلق بغصنها، یجذبه إلیها.

مستدرک الوسائل: 8/ 449، باب 87، حدیث 9967؛ بحار الانوار: 68/ 393، باب 92، حدیث 61.

(6)- اسراء (17): 7.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 93/2/28 :: ساعت 8:19 صبح )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 280
>> بازدید دیروز: 896
>> مجموع بازدیدها: 1356185
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب