موضوع مهدی، انتظار و ظهور، سراسر کتابها و مدارک مذاهب اسلامی را فرا گرفته است. پیامبر اکرم خود آن را تعلیم داده است. علیبن ابیطالب و دیگر امامان، همواره دربارهی آن سخن گفتهاند و دربارهی خصوصیات موعود و ظهور، و انتظار منتظران، دقایقی بسیار مطرح ساخته اند. علما و بزرگان فِرَق اسلامی ر سرتاسر تاریخ جهان اسلام، در اینباره فصلها نوشتهاند و کتابها نگاشتهاند. با این حساب، آیا شدنی است که موضوعی این چنین، در کتاب الهی ریشه نداشته باشد؟!
در قرآن کریم، دربارهی مسایل آیندهی دوران، و حوادث آخر الزّمان، و استیلای خوبی و خوبان بر جهان، و حکومت یافتن صالحان ـ گاه به اشاره، و گاه به تصریح ـ سخن گفته شده است. اینگونه آیات را مفسران اسلامی با مستندات و مدارک دربارهی حضرت مهدی و ظهور آخر الزّمان دانستهاند. از جمله آیات مربوط به حضرت مهدی و آخر الزّمان و ظهور طلعت رشیده و دولت کریمه است:
1. وارثان خدا بر روی زمین:
قال موسَی لِقومِهِ استَعینُوا باللهِ و اصبِروا إنّ الأرض لِلّه یُورِثُهَا مَن یَشَآءُ مِنْ عِبادِهِ والعَقبة لِلمُتّقین ؛ موسی به قوم خود گفت: "از خدا یاری جویید و پایداری ورزید، که زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد؛ و فرجام [نیک] برای پرهیزکاران است".
عن هشامبن سالم عن أبی خالد الکابلی عن أبی جعفر قال: وَجدنا فی کتاب علیّ "أنّ الأرضَ لِلّه یورثُها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین" أنا و أهلُ بیتی الذین أورثنا الأرض و نحن المتّقون و الأرضُ کلّها لنا...
امام باقر فرمود: ما در کتاب [حضرت] علی یافتیم که: زمین متعلق به خداست و به هر کس از بندگان خویش بخواهد وا میگذارد و سرانجام نیک از آنِ پرهیزکاران است. من و خاندانم کسانی هستیم که خدا زمین را به ما واگذار کرده و ما هستیم پرهیزکاران و همهی زمین از آنِ ماست، هرکه از مسلمانان زمینی را زنده کند باید آن را آباد کند و خراج آن را به امام از خاندان من بپردازد و هرچه از آن زمین استفاده کند و بخورد حق اوست و اگر زمین را واگذارد و خراب کند و مرد دیگری از مسلمین پس از وی، آن را آباد سازد و زنده کند او نسبت به آن زمین از کسی که آن را واگذاشته سزاوارتر است و او باید خراج آن را به امام از خاندان من بپردازد و هرچه از آن زمین استفاده کند، حق اوست تا زمانی که قائم از خاندان من با شمشیر ظاهر شود. آنگاه او، زمینها را تصرف کند و از متصرفین جلوگیری نماید و آنها را از آنجا اخراج کند ـ همچنان که رسول خد زمینها را تصرف کرد و از متصرّفین جلوگیری نمود ـ مگر زمینهایی که در دست شیعیان ما باشد که حضرت قائم نسبت به آنچه در دست آنهاست قرارداد میبندد و زمین را در دست آنها وا میگذارد.
2- حکومت صالحان در زمین:
ولَقَد کَتَبنَا فِی الزّبُورِ مِن بَعدِ الذّکرِ أنّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالحُون ؛ و در حقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایستهی ما به ارث خواهند برد.
علیبن ابراهیم فی تفسیره المنسوب إلی الصّادق فی معنی الآیة: قال؛ قال: الکتب کلّها ذکرالله، إنّ الأرض یرثها عبادی الصالحون قال: القائم و أصحابه و فی روایةٍ أخری عن الباقر: هم أصحاب المهدی فی آخر الزّمان.
علیبن ابراهیم در تفسیرش از قول امام صادق در تفسیر این آیه بندگان شایستهام وارث زمین خواهند شد آورده است که امام فرمود: مراد از بندگان شایسته حضرت قائم و یاران او هستند. و در روایت دیگری از قول امام باقر آمده است: مراد از بندگان صالح اصحاب حضرت مهدی هستند که در آخر الزمان میآیند. شیخ منصورعلی ناصف نویسندهی کتاب التاج الجامع للاصول کتابی که اصول پنجگانهی معروف اهل سنت در آن گردآوری شده و تقریظهای مهمی از علمای الازهر به آن نوشته شده است چنین آورده است:
إشتَهَرَ بَینَ العُلَماء سَلَفاً و خَلَفا أنّه فِی ءاخِرِ الزّمانِ لابُدّ مِن ظَهور ِ رَجُلٍ من أهل البَیتِ مُسمّی المهدی یَستَولی عَلَی المَمالِکَ الإسلامیّةِ وَیَتّبعهُ المُسلِمُونَ وَیَعدِلُ بَینَهُم ویؤیّدُ الدّین؛ در میان همهی دانشمندان امروز و گذشته مشهور است که در آخرالزمان به طور یقین مردی از اهل بیت: ظاهر میشود که بر تمام کشورهای اسلامی مسلط میگردد، و همهی مسلمانان از او پیروی میکنند و در میان آنها عدالت را اجرا مینماید و دین را تقویت میکند. سپس میافزاید:
وَقَد رُوِیَ أحادیثُ المَهدی جَماعة مِن خِیارِ الصّحابة وأخرَجَها أکابِرُ المُحدّثین: کأبی داوود، و ترمذی، و ابن ماجة، والطبرانی، و ابی یُعلی والبزاز و الامام احمد والحاکم. احادیث مهدی را گروهی از اصحاب خوب پیامبر نقل کرده و بزرگان اهل بیت مانند: ابو داوود و ترمذی و ابن ماجه و طبرانی و ابو یُعلی و بزاز و امام احمد و حاکم در کتابهای خود آورده اند.
3- حکومت جهانی مستضعفان:
وعداللهُ الّذینَ ءامَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسخلفنّهم فِی الأرض کَما استَخلَفَ الّذینَ مِن قَبلِهِم وَلَیُمَکّننَّ لَهُم دِینَهُم الّذی ارتَضی لَهُم وَلَیُبدّلَنّهُم مّن بَعدِ خَوفِهِم أمناً یَعبُدُونَنی لایُشرِکُونَ بِی شَیئاً وَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلکَ فَأولئکَ هُمُ الفاسِقُون ؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانی که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد. و آن دینی را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نافرمانند. روی ابوعلی الفضلبن الحسن الطبرسی فی کتاب مجمع البیان فی تفسیر قوله تعالی: وعدالله الذین ءامنوا و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الأرض؛ قال المروی، عن اهل البیت:، انّها فی المهدی من ءال محمد طبرسی در مجمع البیان در تفسیر این آیه: خداوند آنان را که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، وعده داده که آنها را در زمین جانشین خود کند، میفرماید: از اهل بیت: روایت شده که: این آیه در شأن حضرت مهدی از آل محمد نازل شده است. شیخ ابوالنًّضر عیاشی، با اسناد خود، از حضرت امام زین العابدین روایت کرده است که این آیه را خواند و فرمود: اینان به خدا شیعهی ما هستند، خدا این کار را در حق آنان به دست مردی از ما خواهد کرد و این مرد مهدیِ این امت است؛ و او همان کسی است که پیامبر فرموده است: "اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نماند، خدا همان یک روز را چنان دراز کند تا مردی از خاندان من حاکم جهان گردد. او هم نام من [محمد] است. او زمین را از عدل و قسط لبریز سازد، همانگونه که از ظلم و جور لبریز شده باشد.".
4- آیهی ظهور حق:
هُوَ الّذی أرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی ودینِ الحَقّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدّین کلِّهِ ولوکَرِهَ المُشرِکوُن ؛ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دین است پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند. محمدبن فضیل در حدیثی نقل میکند که امام موسی کاظم در تفسیر این آیه: لیظهرهُ علی الدین کله فرمود: هنگام قیام قائم این دین را بر سایر ادیان غلبه دهد. شیخ بزرگوار قمی در تفسیر خود میگوید: این آیه دربارهی قائم آل محمد نازل شده است و او تنها امامی است که خداوند او را بر همهی ادیان پیروز خواهد نمود. او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد و این از آیاتی است که تأویل آن بعد از تنزیل خواهد بود. رشیدالدین میبدی، در تفسیر کشف الاسرار در شرح این آیه گوید: رسول، در این آیه، محمد است، و هدی و هدایت، قرآن و ایمان است. و دین حق، اسلام است. خدا این دین را بر دیگر ادیان برتری دهد، چنانکه دینی نماند مگر اینکه اسلام بر آن غالب آید. و این امر، بعد از این خواهد شد، و هنوز نشده است و قیامت نخواهد آمد، مگر اینکه این کار بشود. ابوسعید خِدری روایت کرده است که پیامبر از بلایی یاد فرمود که به این امت رسد، تا بدانجا که از بسیاری ظلم و ستم، کسی برای خویش پناهی نیابد. چون چنین شود، خداوند مردی از خاندان مرا برانگیزد، و به دست او زمین را از عدل و قسط به پا کند، آنسان که از ستم آکنده باشد. همهی ساکنان آسمان، و همهی ساکنان زمین، از او خرسند باشند. در روزگار او، قطرهی بارانی در آسمان نباشد، مگر اینکه بر زمین فرو بارد و گیاهی در زمین نباشد، مگر اینکه بروید. چنان روزگاری خوش و با برکت پدید آید که کسان آرزو کنند کاش مردگانشان زنده شوند و به این جهان باز گردند...
5. ذخیرهی الهی:
بَقیّتُ الله خَیرٌ لّکُم إن کُنتُم مّؤمِنینَ وَمَآ أنَا عَلَیکُم بِحَفیظ اگر مؤمن باشید، باقیماندهی [حلال] خدا برای شما بهتر است، و من بر شما نگاهبان نیستم. در تفسیر "نور الثقلین" از "اصول کافی"، نقل شده است: مردی از امام جعفر صادق دربارهی قائم پرسید، که آیا میتوان او را به هنگام سلام دادن، یا امیرالمؤمنین خطاب کرد؟ امام صادق فرمود: نه، این نامی است که خداوند آن را فقط به امیرالمؤمنین اختصاص داده است. آن مرد گفت: فدایت شوم، به هنگام سلام دادن به او، چه بگویم؟ امام صادق فرمود: بگو السلام علیک یا بقیة الله! سپس امام این آیه را تلاوت کرد: بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین. شیخ ابومنصور طبرسی، در کتاب الاحتجاج از امیرالمؤمنین نقل کرده است که فرمود: بقیةالله، یعنی مهدی، که پس از گذشتن این دوره خواهد آمد و زمین را از قسط و عدل پر خواهد کرد، همانگونه که از ظلم و جور پر شده باشد.
6. مستضعفان وارثان زمین:
و نریدُ أن نَمُنَّ عَلی الّذینَ استُضعِفوا فِی الأرضِ و نجعَلَهُم أئِمّةً وَ نَجعَلَهُمُ الوارِثینَ ؛ و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم. امیرالمؤمنین علی فرمود: مقصود از آیهی و نرید أن نمنّ...، آل محمد هستند که خداوند بعد از سختیها، مهدی آنها را مبعوث خواهد نمود و او اهل حق را عزیز و دشمنانشان را زایل خواهد کرد.
.7- مضطر کیست؟:
أمّن یُجیبُ المُضطرَّ إذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السّوءَ وَیَجعَلُکُم خُلَفُآء الأرضِ أءلَهُ مّعَ اللهِ قلیلاً مّاتَذَکّروُن ؛ یا [کیست] آن کس که درمانده را ـ چون وی را بخواند ـ اجابت میکند، و گرفتاری را برطرف میگرداند، و شما را جانشینان این زمین قرار میدهد؟ آیا معبودی با خداست؟! چه کم پند میپذیرید. محمدبن مسلم نقل میکند که: امام باقر فرمود: این آیهی شریفه: أمّن یُجیبُ المُضطرَّ إذا دَعاهُ وَیَکشِفُ السّوءَ... دربارهی حضرت قائم نازل شده است. جبرئیل به صورت پرندهای سفید بالای ناودان رحمت بایستد و او اول کسی است که با آن جناب بیعت میکند. سپس سیصد و سیزده نفر با وی بیعت میکنند؛ آنها که به راه افتادهاند و آنها که از رختخوابهای خود ناپدید میشوند، همان ساعت میرسند و این است منظور امیرالمؤمنین که میفرماید: آنان که از بسترهای خود ناپدید شوند و همین است معنای این آیه: در خیرات سبقت بگیرید هرکجا باشید خداوند همه را حاضر میکند. ، مراد از خیرات ولایت است. علیبن ابراهیم قمی1 در تفسیر خود مینویسد: امام صادق دربارهی تفسیر آیهی مزبور میفرماید: این آیه دربارهی قائم آل محمد نازل شده است. به خدا سوگند! او مضطر است زمانی که در مقام، دو رکعت نماز بگزارد و خدا را بخواند و خداوند دعای او را مستجاب میکند و رنج او را برطرف مینماید و او را در زمین خلیفه قرار میدهد. و در حدیثی دیگر از امام صادق [بعد از بیان مطالب فرق] چنین روایت شده است که: و این از چیزهایی است که هنوز نیامده و اگر خدا بخواهد، خواهد آمد.
8. منظور از فجر، لیالٍ عشر، شفع و وتر چیست؟
والفَجرِ وَلَیَالٍ عَشر والشَّفعِ وَالوَترِ ؛ سوگند به سپیده دم، و به شبهای دهگانه، و به جُفت و تاق. جابر جعفی گوید: امام باقر در تفسیر این آیه ی شریفه: والفجر و لیال عشر فرمود: ای جابر! سپیده دم، جدّ من است و شبهای ده گانه، ده امام است و منظور از شفع زوج امیرالمؤمنین و وتر فرد اسم حضرت قائم است.
9- مراد از روز در آیهی والنهار اذا تجلّی چیست؟:
والّیلِ إذا یَغشی والنّهارِ إذا تَجلّی ؛ سوگند به شب چون پرده افکند. سوگند به روز چون جلوهگری آغازد. جابر گوید: امام صادق در تأویل این دو آیه: "قسم به شب وقتی که فراگیرد و روز وقتی که روشن شود." فرمود: مراد از شب، دولت شیطان است تا روز قیامت صغری که همان روز قیام حضرت قائم است و مراد از روز، قیام حضرت قائم است هنگامی که قیام میکند.
10. روشن کنندهی زمین:
والشَّمسِ وَضُحهَا و القَمَرِ إذَا تَلَهَا وَالنَّهارِ إذَا جَلَّهَ ؛ سوگند به خورشید و تابندگیاش، سوگند به مَه چون پی [خورشید] رود، سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند. فضلبن عباس گوید: امام صادق در تأویل این آیات: قسم به خورشید و روشناییاش و ماه چون از پی آن در آید و روز چون زمین را روشن کند فرمود: مراد از خورشید، امیرالمؤمنین است و منظور از ضُحها نور خورشید قیام حضرت قائم است و ماه که از پی آن درآید، امام حسن و امام حسین هستند و روز که زمین را روشن کند، نیز قیام قائم است. آیات یاد شده و پارهای دیگر از آیات قرآن کریم به مهدی موعود و مسایل و رخدادهای آخرالزمان و وقایع مقارن ظهور و پس از ظهور، تفسیر شده است. و در شرح و تفسیر آنها، به احادیث نبوی، و سخنان امام علیبن ابیطالب و دیگر ائمّه طاهرین:، و سایر علما و محدثان و بزرگان اسلام، استناد شده است. شاید کتاب تفسیری، از تفاسیر عالمان شیعه یافت نشود که در آن، به مناسبت آیات یاد شده، سخن از حضرت مهدی و مسایل آن امام، به میان نیامده باشد؛ خوانندگان محترم میتوانند به کتاب المَحجة، فی ما نزل فی القائم الحجّة تألیف عالم بزرگ، سید هاشم بحرانی مراجعه نمایند. همچنین در تفسیرهای معتبر اهل سنت نیز، برخی از آیات مذکور، و پارهای از آیات دیگر به حضرت مهدی و ظهور او تفسیر شده است؛ از جمله:
1. تفسیر غرائب القرآن، نظام نیشابوری. 2. تفسیر کشّاف، جارُالله زمخشری. 3. تفسیر کشف الاسرار، رشیدالدین میبدی. 4. تفسیر الکشف والبیان، ابواسحاق ثعلبی. 5. تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی. 6. تفسیر الدّرالمنثور، جلال الدین سیوطی. 7. تفسیر المنار، شیخ محمد عبده مصری. 8. تفسیر روح البیان، اسماعیل حقی. 9. تفسیر روح المعانی، شهاب الدین آلوسی بغدادی. 10. تفسیر الجواهر، طنطاوی مصری.
از صدر اسلام تا کنون مسلمانان در کنار هم بوده اند و عموم برخوردهای میان مسلمانان یعنی میان قشر عادی جامعه با یکدیگر مسالمت آمیز بوده است. بگذیریم از آنانی که بخاطر چند روزی حکمرانی بر مسلمانان، حاضر می شدند مردم بی گناه و هر آن کس که گمان می کردند خطری بر حکومت ظالمانه آنان است را بکشند. اگر کشتار و قتل عمومی در میان جامعه اسلامی وجود داشته علتش به قدرت رسیدن عده ای اندک بوده است و در ادامه رسیدن به قدرت، حفظ این جایگاه غاصبانه با تهدید و سرکوب مخالفان.
در این میان آنان که در مکتب اهل بیت علیهم السلام بزرگ شده اند، بیش از دیگر اقشار جامعه اسلامی آسیب دیده اند؛ زیرا غاصبان حکومت، اهل بیتی را که شایسته مقام رهبری جامعه اسلامی بوده اند، بزرگترین تهدید و سدّ راه خود برای رسیدن به اهداف دنیایی خود می دانستند. از این رو تمام تلاش خود را می کردند تا اطراف اهل بیت پیامبر علیهم السلام را خلوت کنند و حامیان ایشان را قلع و قمع نمایند. که در این امر توفیقات زیادی نیز در طول تاریخ اسلام نصیب اینان شده است.
دو صف در برابرِ مکتب حقّ
برخورد اهل بیت علیهم السلام با کسانی که امامت ایشان را قبول نداشتند به دو گونه بوده است؛ و ایشان منکرین امامت را به دو دسته تقسیم می کردند و با توجه به اینکه اینان در کدامین دسته باشند با آنان به دو شیوه برخورد می نمودند:
یکی کسانی که در صدد رسیدن به جایگاه خلافت و حکمرانی بر عموم مسلمانان بودند؛ کسانی که در دشمنی با اهل بیت علیهم السلام که آیینه تمام نمای اسلام ناب محمدی بودند شمشیر را از رو بسته بودند و نحوه برخورد ایشان با اهل بیت علیهم السلام در طول تاریخ گواه بر این حقیقت است.
و دسته دومی که اهل بیت علیهم السلام با آنان مواجه بودند و آنان را از گروه اول متمایز می دانستند عموم مسلمانانی بودند که تنها در عقیده با مکتب اهل بیت علیهم السلام آن هم در جهاتی اختلاف داشتند اما یا دوستدار اهل بیت پیامبر علیهم السلام بودند و یا بی طرف بودند و آزارشان به اهل بیت علیهم السلام نمی رسید.
اهل بیت علیهم السلام در مواجه با این دو دسته، دو شیوه داشتند و به شیعیان نیز در این زمینه توصیه هایی داشتند.
دسته اول که غاصبان حکومت بودند و دشمن آشکار ایشان، که در ظلم به اهل بیت علیهم السلام از هیچ حربه ای دریغ نمی ورزیدند، اهل بیت علیهم السلام در برابر این گروه کوتاه نیامده و افشاگری می نمودند؛ بنابر این وظیفه شیعیان در برابر این دسته نیز نباید سکوت باشد.
دسته دوم که عموم مسلمانانی هستند که مشغول زندگی عادی خود بودند، اهل بیت علیهم السلام برخوردی بسیار نرم و عطوفانه و رحیمانه ای داشتند و توصیه ایشان به پیروان راستین خویش نیز همین بود که با کسانی که با شما هم عقیده نیستند اما دشمن اهل بیت علیهم السلام نیز نیستند زندگی مسالمت آمیز و همراه عطوفت و مهربانی داشته باشید
اما دسته دوم که عموم مسلمانانی هستند که مشغول زندگی عادی خود بودند، اهل بیت علیهم السلام برخوردی بسیار نرم و عطوفانه و رحیمانه ای داشتند و توصیه ایشان به پیروان راستین خویش نیز همین بود که با کسانی که با شما هم عقیده نیستند اما دشمن اهل بیت علیهم السلام نیز نیستند زندگی مسالمت آمیز و همراه عطوفت و مهربانی داشته باشید، چنانچه آنان با اخلاق خوش شما به اهل بیت علیهم السلام علاقه مند شوند. همانگونه که حضرات معصومین علیهم السلام فرموده اند: « کونوا لنا زینا ».
سُلَیْمَانُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسلام وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنَ الشِّیعَةِ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ یَقُولُ مَعَاشِرَ الشِّیعَةِ کُونُوا لَنَا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْناً قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً احْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ وَ کُفُّوهَا عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبِیحِ الْقَوْل.[1]
سلیمان بن مهران می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که عده ای از شیعیان نزد ایشان حاضر بودند. پس شنیدم حضرت فرمود: ای گروه شیعه! زینت ما باشید و مایه سر افکندگی ما نباشید. با مردم به نیکی سخن بگویید؛ زبان هایتان را نگه دارید و از کارهای اضافی و کلام زشت خودداری نمایید.
مراوده ی برادرانه
امام حسن عسکری علیه السلام، از آنجا که اولا در زمانی زندگی می کردند که شیعه در اوج مظلومیت و غربت بود و حکومت نیز به دست دشمنان اهل بیت علیهم السلام و از طرفی غیر شیعه در تمامی بلاد اسلامی حضور داشت و مراوده میان شیعه و سنی بسیار بود از این رو حضرت در شیوه برخورد شیعیان با دیگر مسلمانان توصیه های ویژه ای داشته اند پیامی است که در ذیل آورده می شود:
وَ قَالَ علیه السلام لِشِیعَتِهِ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ...
صَلُّوا فِی عَشَائِرِهِمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ فِی حَدِیثِهِ وَ أَدَّى الْأَمَانَةَ وَ حَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا شِیعِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ؛ اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا زَیْناً وَ لَا تَکُونُوا شَیْناً جُرُّوا إِلَیْنَا کُلَّ مَوَدَّةٍ...احْفَظُوا مَا وَصَّیْتُکُمْ بِهِ وَ أَسْتَوْدِعُکُمُ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَیْکُمُ السَّلَامَ. [2]
امام حسن عسکرى علیه السّلام به شیعیانش فرمود: شما را سفارش مىکنم به: رعایت تقواى الهى، پیشه کردن پارسایى در دین خود، کوشش بسیار براى خدا، راستگویى، امانت پردازى به کسى که چیزى به شما سپرده، خواه نیکوکار باشد و خواه بدکار، انجام سجدههاى طولانى و خوش همسایگى که محمّد صلّى اللَّه علیه و آله بدین روش آمده؛ [باز هم سفارش مىکنم به اینکه:] در میان قبیله و عشیرههایشان نماز گزارید، در تشییع جنازههایشان حضور یابید، از بیمارانشان عیادت نمایید و حقوقشان را بپردازید؛ زیرا هر یک از شما که در دینش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت مردم را بپردازد و با آنان خوش اخلاقى نماید، در این صورت گویند: این یک شیعه است! من از شنیدن آن جمله شادمان مىشوم.
دسته اول که غاصبان حکومت بودند و دشمن آشکار ایشان، که در ظلم به اهل بیت علیهم السلام از هیچ حربه ای دریغ نمی ورزیدند، اهل بیت علیهم السلام در برابر این گروه کوتاه نیامده و افشاگری می نمودند؛ بنابر این وظیفه شیعیان در برابر این دسته نیز نباید سکوت باشد
از خدا پروا نمایید و زینت [و مایه سرافرازى ما] باشید نه مایه زشتى [و سرافکندگى]، همه دوستى را به سوى ما بکشانید و هر زشتى را از ما دور نمایید؛ زیرا هر خوبى که در حقّ ما گفته آید ما شایستگى آن را داریم و هر بدى که درباره ما بر زبان آید ما چنان نیستم... آنچه را به شما سفارش کردم در حفظ آن بکوشید، شما را به خدا مىسپارم و به شما درود مىگویم. [3]
در روایتی دیگر از ایشان آمده است: قال کامل ابن إبراهیم المدنیّ: ... یأمرنا نحن بم?اساة الإخوان.
کامل بن ابراهیم مدنى مىگوید: ... (امام حسن عسکرى علیه السلام) به ما امر مىکرد که با برادران مواسات داشته باشیم. [4]
همه در یک سنگر
با توجه به سفارش این امام همام و وجوب تبعیت از کلام معصوم، شیعیان باید در برخورد با دیگر مذاهب اسلامی حُسن معاشرت را داشته باشند و از هر آنچه باعث جدایی میان صفوف مسلمین در برابر دشمنان قسم خورده اسلام می شود بپرهیزند.
به امید آنکه با عمل نیک خویش، اهل بیت علیهم السلام را از خود خشنود سازیم.
پی نوشت:
1) شیخ صدوق، أمالی، (المجلس الثانی و الستون)، بیروت: نشر اعلمی، چاپ پنجم، 1400ق، ص 400
2) ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول صلى الله علیه و آله، 1جلد، جامعه مدرسین - قم، چاپ: دوم، 1404 / 1363ق، ص487-488
3) همان، ترجمه حسن زاده، قم: انتشارات آل على علیه السلام، چاپ: اول، 1382 ش، ص 891
4) اخوان حکیمی، الحیاة با ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380ش، ج5، ص171
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعْتَذِرُ إِلَیْکَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِی فَلَمْ أَنْصُرْهُ وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِیَ إِلَیَّ فَلَمْ أَشْکُرْهُ وَ مِنْ مُسِیءٍ اعْتَذَرَ إِلَیَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ وَ مِنْ ذِی فَاقَةٍ سَأَلَنِی فَلَمْ أُوثِرْهُ وَ مِنْ حَقِّ ذِی حَقٍّ لَزِمَنِی لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ وَ مِنْ عَیْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِی فَلَمْ أَسْتُرْهُ وَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِی فَلَمْ أَهْجُرْهُ
خدایا! از تو پوزش مىخواهم درباره ستم دیدهاى که در حضور من به او ستم شد، و من یاریش ندادم، و از احسانى که نسبت به من شده، و سپاسش را به جا نیاوردم، و از بد کنندهاى که از من پوزش خواسته و من پوزش او را نپذیرفتم، و از نیازمندى که از من درخواست کرده و من او را به خود ترجیح ندادم، و از حق مؤمن صاحب حقّى که بر عهدهام بوده و آن را نپرداختهام، و از عیب مؤمنى که براى من آشکار شده و آن را نپوشاندهام، و از هر گناهى که برایم پیش آمده و از آن دورى نکردم.
آیین مقدس اسلام که جامع تمام حقایق ظاهرى و باطنى است، در باب حقوق انسان محکمترین و زندهترین مسائل را دارد.
حق پدر و مادر بر اولاد، حق اولاد بر پدر و مادر، حق شوهر بر زن، و حق زن بر شوهر، حق اقوام، حق دولت، حق جامعه، حقوق اقلیتهاى مذهبى، حقخداوند، حق انبیا، حق امامان، حق معلمان و غیره.
اسلام به این نکته توجّه داده که عدم رعایت حقّى که غیر بر عهده انسان دارد، معصیت و گاهى موجب عذاب الهى است.
در قسمت اوّل این دعا اشارهاى به این معنا شده که یارى مظلوم واجب، و شکر نیکوکار و قبول عذر بد کردار، و رفع حاجت نیازمند، و اداى حقّ مؤمن، و پوشاندن عیب دیگران، لازم است و بىتوجّهى به این مسائل از شأن مؤمن دور، و در صورت کوتاهى از این حقوق، توبه و بازگشت واجب است.
مسأله حقشناسى از جایگاه و دیدگاههاى گوناگون عقلى و اخلاقى و اجتماعى محلّ توجّه خداوند متعال و سیره عملى معصومان علیهم السلام و دانشمندان بوده است؛ زیرا پروردگار حکیم از راه برقرارى حقوق خود و دیگر موجودات به شکل هستى، نظم و انضباط مىبخشد بنابراین براى اجراى حقوق و حدود اهمیّت و تأکید فراوان فرموده است.
امیرمؤمنان على علیه السلام در خطبه صفین مىفرماید:
ثُمَّ جَعَلَ سُبْحانَهُ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَها لِبَعْضِ النّاسِ عَلى بَعْضٍ، فَجَعَلَها تَتَکافَأُ فى وُجُوهِها وَ یُوجِبُ بَعْضُها بَعْضاً، وَ لایُسْتَوْجَبُ بَعْضُها الّا بِبَعْضٍ. وَ اعْظَمُ مَا افْتَرَضَ سُبْحانَهُ مِنْ تِلْکَ الْحُقُوقِ حَقُّ الْوالى عَلَى الرَّعِیَّهِ وَ حَقُّ الرَّعِیَّةِ عَلَى الْوالى، فَریضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ سُبْحانَهُ لِکُلٍّ عَلى کُلٍّ، فَجَعَلَها نِظاماً لِالْفَتِهِمْ وَ عِزّاً لِدینِهِمْ. «1»
آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقى را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند، و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضى را در برابر بعضى دیگر واجب نمود، و بعضى واجب نگردد مگر به انجام حقّىکه در برابر آن است. و بزرگترین چیزى که از این حقوق واجب فرمود حق حاکم بر رعیّت، و حقّ رعیّت بر حاکم است، این فریضهاى است که خداوند براى هر یک نسبت به دیگرى واجب نموده، و این حقوق را موجب برقرارى الفت، و ارجمندى دینشان قرار داد.
وَلکِنْ مِنْ واجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَى الْعِبادِ النَّصیحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ وَ التَّعاوُنُ عَلى اقامَةِ الْحَقِّ بَیْنَهُمْ وَ لَیْسَ امْرُؤٌ- وَ انْ عَظُمَتْ فِى الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ وَ تَقَدَّمَتْ فِى الدّینِ فَضیلَتُهُ بِفَوْقِ أَنْ یُعانَ عَلى ما حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ وَ لا امْرُؤٌ- وَانْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُیُونُ- بِدُونِ انْ یُعینَ عَلى ذلِکَ اوْ یُعانَ عَلَیْهِ. «2»
لکن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان این است که به اندازه طاقت خود به خیرخواهى یکدیگر برخیزند، و در کمک به هم براى اقامه حقّ در بین خود اقدام کنند. و هیچ کس- گرچه منزلتش در حق عظیم باشد، و فضیلتش در دین بر دیگران پیشى داشته باشد،- چنان نیست که در اداى حقّى که خدا بر او واجب کرده محتاج به کمک نباشد، و هیچ کس- گر چه او را کوچک شمارند، و در دیده حقیر ببینند- کمتر از آن نیست که در اداى حقّ به دیگران کمک کند و یا از سوى دیگران کمک شود.
از این رو خداوند حقوق را وسیله فرمانبرى و پاداش و عزّت و کرامت بخشیدن به انسان قرار داده است و اگر چنین نبود، هیچ موجودى بر حقّ و حقیقت نبوده و هیچ سنگى بر روى سنگى بند نمىگشت.
اداى حقوق در روایات
امام على علیه السلام مىفرماید:
أَفْضَلُ الجُودِ إِیْصالُ الْحُقُوقِ إِلى أَهْلِها. «3»
برترین بخشش، رساندن حقها به اهل آنهاست.
و نیز فرمود:
اعْرِفُوا الْحَقَّ لِمَنْ عَرَفَهُ لَکُم صَغِیراً کانَ اوْ کَبیراً وَضِیعاً کانَ اوْ رَفیعاً. «4»
حق را از براى کسى که بشناسد آن را، از شما کوچک باشد یا بزرگ؛ پست مرتبه باشد یا بلند مرتبه، بشناسید.
و نیز فرمود:
فى حَمْلِ عِبادِ اللَّهِ عَلَى أَحْکامِ اللَّهِ؛ اسْتِیفاءُ الْحُقُوقِ وَ کُلُّ الرِّفْقِ. «5»
در برداشتن بندگان خدا، احکام خداوند را، اجراى حقوق است و همه لطف است.
و نیز فرمود:
جَعَلَ اللَّهُ سُبْحانَهُ حُقُوقَ عِبادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ، فَمَنْ قامَ بِحُقُوقِ عِبادِ اللَّهِ کانَ ذلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَى الْقِیامِ بِحُقُوقِ اللَّهِ. «6»
خداوند سبحان حقوق مردم را پیش روى حقوق خود گردانید پس هر که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، این کار به رعایت کردن حقوق خدا بیانجامد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
ما عُبِدَ اللَّهُ بِشَئٍ أَفْضَلَ مِنْ أَداءِ حَقِّ الْمُؤْمِنِ. «7»
خداوند به چیزى برتر از أداى حق مؤمن عبادت نشده است.
و نیز فرمود:
تَرْکُ الْحُقُوقِ مَذَلَّةٌ وَ إِنَّ الرَّجُلَ یَحْتاجُ إِلى أَنْ یَتَعَرَّضَ فِیها لِلْکِذْبِ. «8»
رها کردن حقها خوارى است و مرد چنان نیازمند مىشود که در راه کسب آن به دروغ روى مىآورد.
و نیز فرمود:
السُّرُورُ فِى ثَلاثِ خِلالٍ: فِى الْوَفاءِ وَ رِعایَةِ الْحُقُوقِ وَ النُّهُوضِ فى النَّوائِبِ. «9»
شادى در سه چیز است: در وفادارى، و رعایت حقوق و ایستادگى در برابر سختىهاى زمانه.
و نیز فرمود:
مَنْ عَظَّمَ دِیْنَ اللَّهِ عَظَّمَ حَقَّ إِخْوانِهِ وَ مَنِ اسْتَخَفَّ بِدِینِهِ اسْتَخَفَّ بِإِخْوانِهِ. «10»
هر که دین خدا را ارج نهد، براى حقوق برادران خود نیز ارزش و بزرگى بخواهد؛ و هر که دین خدا را سبک بشمارد به برادران خود نیز اهمیّت ندهد.
از مضمون روایات در زمینه اداى حقوق چنین برمىآید که:
کوتاهى در أداى هر حقّى از مؤمن؛ شایسته نیست چون نگه داشتن حقّ دیگران بر ذمّه خویش، از کمبود ایمان به روز قیامت و یا غفلت از ارزشمند بودن آنهاست، به ویژه اعتماد به نفس بسیار، او را مغرور مىسازد و حقوق را ضایع مىکند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نهج البلاغه: خطبه 207.
(2)- نهج البلاغه: خطبه 207.
(3)- غرر الحکم: 381، حدیث 8643.
(4)- غرر الحکم: 436، حدیث 9978.
(5)- غرر الحکم: 341، حدیث 7809.
(6)- غرر الحکم: 480، حدیث 11039.
(7)- الکافى: 2/ 170، حدیث 4؛ بحار الأنوار: 71/ 243، باب 15، حدیث 42.
(8)- بحار الأنوار: 75/ 242، باب 23، ذیل حدیث 108؛ تحف العقول: 360.
(9)- بحار الأنوار: 75/ 237، باب 32، ذیل حدیث 107؛ تحف العقول: 323.
(10)- بحار الأنوار: 71/ 287، باب 20، ذیل حدیث 13؛ مشکاة الأنوار: 186.
امام حسن عسکرى(علیه السلام) یازدهمین امام شیعیان، در روز جمعه هشتم ربیع الثانى، سال 232 ه.ق (1) در مدینه منوره دیده به جهان گشود،(2) و عالم را با نور جمال خویش روشن نمود. پدر بزرگوار آن حضرت، امام هادى (علیه السلام) و مادرش بانویى پارسا و شایسته است که از او به نامهاى «حُدیثه»، «سلیل» و «سوسن» یاد شده است. این بانوى گرامى از زنان نیکوکار و داراى بینش اسلامى بوده در فضیلت او همین بس است که پس از شهادت امام حسن عسکرى(علیه السلام) پناهگاه و نقطه اتکاى شیعیان در آن دوره بحرانى و پراضطراب به شمار مىرفت.(3)
مدت امامت امام حسن عسکرى(علیه السلام) شش سال، و با سه نفر از خلفاى عباسى که هر یک از دیگرى ستمگرتر بودند، معاصر بود:
المعتز باللّه - المهتدى باللّه - و المعتمد باللّه
امامت حضرت از سال 254 شروع شد و در 260 ه.ق با شهادت آن حضرت پایان یافت. به مناسبت سالروز ولادت آن امام همام، در این مجال نگاهى داریم به برخى «انتظارات حضرت» از شیعیان خویش، امید که ره توشتهاى باشد براى همه آنهایى که بر خط امامت و ولایت سیر مىکنند.
شیعه از دیدگاه امام حسن عسکرى (علیه السلام)
از دیدگاه امام یازدهم هر کس که بنام شیعه خوانده شود ولى اوصاف و ویژگیهاى یک شیعه حقیقى و واقعى را دارا نباشد، شیعه شمرده نمىشود. شیعه واقعى کسانى هستند که همچون رهبران دینى خویش در نهضت خدمت رسانى به مردم و برادران دینى خویش فعّال و کوشا باشند و به دستورات و نواهى الهى پاى بند باشند چنان که حضرت عسکرى در کلام زیبا و دلنشین خود درباره تعریف شیعه مىفرماید:
«شیعة عَلِّىٍ هُمُ الّذین یؤثِرُونَ اِخوانَهم عَلى اَنفُسِهِم وَ لَو کانَ بِهِم خصاصَةٌ وَ هُمُ الَّذینَ لایَراهُمُ اللّه حَیثُ نَهاهُم وَ لا یَفقَدُهُم حَیثُ اَمرَهُم، وَ شیعَةُ عَلِىٍّ هم الَّذینَ یَقتَدُون بِعَلىٍ فى اکرامِ اِخوانِهُم المُؤمِنین(4)؛
یعنی پیروان و شیعیان على (علیه السلام) کسانى هستند که برادران (دینى) خود را بر خویش مقدم مىدارند گرچه خودشان نیازمند باشند و شیعیان على (علیه السلام) کسانى هستند که از آنچه خداوند نهى کرده دورى مىکنند و به آنچه امر نموده عمل مىکنند و آنان در تکریم و احترام برادران مؤمن خود به على(علیه السلام) اقتدا مىنمایند.
و در جاى دیگر درباره نشانههاى شیعیان فرمودند:
«علامات المؤمنین خمسٌ صلاة الاحدى و الخمسین و زیارة الاربعین و التختم فى الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم اللّه الرحمن الرحیم(5)،
نشانههاى مؤمنان (شیعیان) پنچ چیز است: خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در هر روز (17 رکعت واجب و 34 رکعت نافله) زیارت اربعین امام حسین(علیه السلام) داشتن انگشتر در دست راست، و ساییدن پیشانى به خاک و بلند خواندن بسم اللّه الرحمن الرحیم (در نمازها).
انتظارات امام عسکرى (علیه السلام) از شیعیان
انتظارات و توقّعات امام حسن عسکرى(علیه السلام) به عنوان آخرین امامى که در جامعه حضور عینى داشته، و بعد از او غیبت صغرى و کبرا فرزندش مهدى موعود (علیه السلام) آغاز مىگردد و براى مدّت مدیدى مردم و جامعه از درک حضور او محروم خواهند بود قابل اهمّیت و دقّت است، و مىتواند رهنمودهاى گرانبها و ارزشمندى باشد براى دوران غربت تشیّع و دورانى که غبار غم هجرت مولا و محبوبشان بر دلها و پیشانى آنها سایه افکنده است، اینک به گوشههایى از انتظارات حضرتش مىپردازیم.
1.اندیشه و تفکر
اساس تمام پیشرفتهاى مادّى و معنوى بشر در طول تاریخ، اندیشه و تفکر از یک طرف، و سعى و تلاش و عمل از طرف دیگر بوده است. اگر بشر قرن بیستم و بیست و یکم از نظر صنعتى و تکنولوژى به موفقیتهاى چشمگیرى دست یافته، بر اثر اندیشه و تلاش بوده است؛ چنان که پیشرفتهاى معنوى جوامع و افراد نیز بر اثر بهرهورى از توان عقل و تفکر و قدرت عمل و تلاش بوده است. پیامبران، امامان و بندگان صالح الهى همگى اهل فکر و تعقل بودهاند، در منزلت ابوذر امام صادق(علیه السلام) فرمودند:
«بیشترین عبادت اباذر که رحمت خدا بر او باد، اندیشه و عبرت اندوزى بود(6)»
قرآن این کتاب الهى و آسمانى براى اندیشه و تفکر، ارزش والا و حیاتى قائل است و زیباترین و رساترین سخنان را درباره ارزش دانش و تعقل، و دقّت و تفقه بیان نموده است در قرآن بیش از هزار بار کلمه «علم» و مشتقات آن که نشانه بارورى اندیشه است تکرار شده و افزون بر 17 آیه به طور صریح انسان را دعوت به تفکر نموده، بیش از 10 آیه با کلمه «اُنظُرُوا؛ دقت کنید» شروع شده است. بیش از پنجاه مورد کلمه عقل و مشتقات آن به کار رفته است و در چهار آیه نیز قاطعانه به تدبّر در قرآن امر شده است.(7)
و همچنین از کلمه فقه و تفقه و امثال آن بهره جسته است.(8)
با توجه به این اهمّیت اندیشه و تفکّر است که امام حسن عسکرى (علیه السلام) از شیعیان خویش انتظار دارد، که اهل اندیشه و تفکر باشند. لذا فرمودند:
«عَلیکُم بِالفِکرِ فَاِنَّهُ حَیاة قَلب البَصیر وَ مَفاتیحُ اَبوابِ الحِکمَةِ ؛ بر شما باد به اندیشیدن! پس به حقیقت، تفکر موجب حیات و زندگى دل آگاه و کلیدهاى دربهاى حکمت است.(9)
انسانهایى که با عقل اندیشه نکنند و با چشم جانشان در دیدن حقایق دقّت بخرج ندهند در روز قیامت نابینا محشور مىشوند.
امام حسن عسکرى(علیه السلام) این حقیقت را با گوشزد کردن آیهاى از قرآن براى اسحاق بن اسماعیل نیشابورى در طىّ نامهاى چنین بیان مىکند:
«اى اسحاق! خداوند بر تو و امثال تو از آنهایى که مورد رحمت الهى قرار گرفته و همچون تو داراى بصیرت خدا دادى مىباشند، نعمت خویش را تمام کرده است... پس به یقین بدان اى اسحاق که هرکس از دنیا نابینا بیرون رود، در آخرت هم نابینا و گمراه خواهد بود. اى اسحاق! چشمها نابینا نمىشوند، بلکه دلهایى که در سینهها هستند نابینا مىشوند. (بر اثر اندیشه نکردن) و این سخن خداوند در کتاب متقن خویش است آنجا که از زبان انسان ستم پیشه بیان مىکند(10):
«پروردگارا چرا مرا نابینا محشور نمودى با این که داراى چشم بودیم؟ (خداوند در جواب) مىفرماید: همان گونه که آیات ما براى تو آمد و تو آنها را فراموش کردى، امروز نیز تو فراموش خواهى شد.(11)»
گاه امام حسن عسکرى با گوشزد این خطر که عدهاى در جامعه عبادت را منحصر در انجام نماز و خواندن نمازهاى مستحبى و گرفتن روزههاى واجب و مستحب مىدانند، بدون آنکه در رمز و راز آن اندیشه کنند و یا در زمان و اوضاع آن تعقل نمایند، جایگاه ویژه اندیشه و تفکر را اینگونه بیان مىفرماید:
«لَیست العِبادَةُ کَثرَةَ الصِّیامِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنّما العِبادَةُ کَثرَةُ التفکُّرِ فى اَمرِ اللّه(12)؛ عبادت به بسیارى نماز و روزه نیست، همانا عبادت تفکر بسیار در امر خداوند است».
2.ایمان گرائى و سود رسانى:
فکر و اندیشه، و یا تأمّل و تدبّر آنگاه ارزش حقیقى و عینى خویش را نشان مىدهد که منجر به ایمان و عمل و تلاش شود وگرنه تفکرى که بدنبالش ایمان و عمل نباشد مطلوب و کارساز نیست. به همین جهت آن حضرت تأکید فرمود که شیعیان به دو خصلت توجّه داشته باشند «خِصلَتانِ لَیس فَوقَهُما شَىءٌ الایمانُ بِاللّه، وَ نَفعُ الاِخوان(13)؛ دو خصلت است که برتر از آن چیزى نیست، ایمان به خداوند و فایده رساندن به برادران (دینى)».
3.به یاد خدا و قیامت بودن
ایمان برگرفته از اندیشه بدنبال خود عمل و یاد خدا و همچنین انجام عبادت را در پى دارد، به همین جهت یکى دیگر از انتظارات حضرت عسکرى (علیه السلام) از شیعیان این است که خداوند و قیامت و رسول را فراموش نکنند. چنان که فرمودند: «اَکثرُوا ذِکرُ اللّه و ذِکرَ المَوتِ وَ تِلاوَةَ القُرآن و الصَّلاةَ عَلى النَّبى؛ زیاد به یاد خداو مرگ باشید و همواره قرآن بخوانید و بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) (و آل او) درود بفرستید.(14)
و هوشمندترین و زیرکترین افراد کسى است که به یاد بعد از مرگ باشد و وجدان خویش را براى رسیدگى به اعمال قاضى قرار دهد.(15)
4.حسابرسى اعمال و پاسخگویى وجدان
انتظار دیگرى که امام حسن(علیه السلام) از شیعیان دارد، رسیدگى به اعمال و داشتن محاسبه در هر شبانه روز، و پاسخگویى وجدان اخلاقى است.
لازم است انسان در ابتداى هر روز نسبت به اعمال نیک و دورى از گناه با خود «مشارطه» و قرار دادى داشته باشد، و در طول روز مواظبت و «مراقبه» داشته باشد. و در پایان روز «محاسبه» و حسابرسى، و پاسخگویى به وجدان درونى خویش.
آنهایى هم که مسئولیتهاى اجتماعى دارند، در مقابل مردم و جامعه مسئولند که باید پاسخگو باشند، علاوه بر این در مقابل خداوند متعال، پیامبر اکرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و وجدان خویش نیز باید پاسخگو باشند.
ممکن است عدهاى زرنگى را در آن بدانند که از حسابرسى، و پاسخگویى فرار کنند و به نوعى طفره روند، ولى باید بدانند که هرگز چنین رفتارى هوشمندى و زرنگى بحساب نمىآید، در همین زمینه است که حضرت عسکرى (علیه السلام) خردمندانه مىفرماید:
«اَکیَسُ الکیِسین مَن حاسب نَفسَه وَ عَمِلَ لما بَعدِ المَوت(16)؛ زیرکترین زیرکان (و هوشمندترین افراد) کسى است که به حساب نفس خویش پردازد (و پاسخگوى خدا و وجدان خویش باشد) و براى پس از مرگ خویش تلاش نماید».
5.تقوا و پاکى راستى و امانتدارى
از مهمترین و بارزترین ویژگىهاى مورد انتظار براى شیعیان و مؤمنان دو صفت نفسانى تقوا و ورع است که انسان را در مقابل انجام گناه و دورى از محرّمات حفظ و تقویت مىکند، و در کنار آن دو، دو صفت والاى امانتدارى و راستگویى است که آنچنان اهمّیت دارد که اساس نظم و انسجام و آرامش هر جامعهاى را مىتوان با تقویت و ترویج این اوصاف در میان افراد جامعه پىریزى نمود و مشکلات را حل و سعادت جوامع را تضمین نمود. امام حسن عسکرى(علیه السلام) با تأکید بر اوصاف فوق و برخى اوصاف دیگر خطاب به شیعیان خود مىفرماید:
«اُوصیکُم بِتَقوىَ اللّهِ وَ الوَرَعِ فى دِینِکم والاِجتهاد لِلّه و صِدقِ الحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِ اِلى مَن اِئتَمَنَکُم مِن بِرِّ اَوفاجِرٍ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسنِ الجَوار فَبِهذا جاءَ مُحَمَّد (ص) صَلّوا فى عَشایِرِهِم وَ اَشهِدُوا جَنائِزَهُم وعُودُوا مرضاهُم، وَ اَدّوا حُقُوقَهُم، فَاِنَّ الرَّجُل مِنکم اِذا وَرِعَ فى دِینِهِ وَ صَدَقَ فى حَدیثِهِ وَ اَدّى الاَمانَةَ و حَسُنَ خُلقُه مَعَ النّاس قیلَ هذا شیعى فَیسرّنى ذلک؛(17)
شما را سفارش مىکنم به تقواى الهى و ورع در دین خود و کوشش در راه خدا، راستگویى و ردّ امانت به هرکه به شما امانت سپرد (خوب یا بد) و طولانى بودن سجده و خوب همسایه دارى؛ چرا که محمد (ص) براى اینها آمده است. در گروههاى آنها (مخالفان) نماز بخوانید (یعنى در نماز جماعت شرکت کنید) و در تشییع جنازه آنها حضور داشته باشید و بیمارانشان را عیادت، و حقوق آنان را ادا نمایید، زیرا اگر مردى (و فردى) از شما در دین خود ورع داشت و در سخنش راست گفت و امانت را رد کرد و اخلاقش با مردم خوب بود گفته مىشود این شیعه است. پس من از این (گفته) شادمان مىشوم.»
و در جاى دیگر فرمودند: المُؤمِنُ بَرَکَةٌ عَلى المُؤمِنِ و حُجّةٌ عَلى الکافِر(18)؛ مؤمن (و شیعه) برکتى براى مؤمن و (اتمام) حجّتى براى کافر است.
6.جزء بهترینها باشید نه بدترینها
آن امام همام گاه به بیان افراد نمونه و برتر و همین طور افراد بدتر غیر مستقیم انتظار خویش را از شیعیان ابراز مىدارد که جزء بهترینها باشید، و آنان را اینگونه معرّفى مىنماید:
«اورع النّاس من وقف عند الشّبهة، اعبد النّاس من اقام على الفرائض، ازهد النّاس من ترک الحرام، اشدّ النّاس اجتهاداً من ترک الذّنوب(19)؛
پارساترین مردم کسى است که در شبهات توقف کند، عابدترین مردم کسى است که واجبات را بهجا آورد، زاهدترین مردم کسى است که از حرام دورى کند و کوشاترین مردم کسى است که گناهان را ترک کند.»
در مقابل بدترینها را نیز معرّفى مىکند تاشیعیان آگاهانه یا ناآگاهانه جزء آن افراد قرار نگیرند، در حدیثى آن حضرت فرمودند:
«بِئسَ العَبدُ، عَبدٌ یَکون ذا وجهین وذالِسانین یَطرى اَخاهُ شاهِداً وَ یأکُلُهُ غائِباً، اِن اُعطِىَ حَسَدَهُ وَ اِن ابتَلى خانَهُ(20)؛
بدترین بندگان بندهاى است که داراى دو چهره و دو زبان باشد، در حضور برادرش او را مىستاید و پشت سر، او را مىخورد(و غیبتش را گوید). اگر به او چیزى عطا شود، حسد مىورزد و اگر گرفتار گردد، به او خیانت مىکند.»
7.عزّت نفس و دورى از ذلّت
انسان به عزّت نفس و تکریم شخصیت بیش از همه چیز نیازمند است انسان مىتواند رنج گرسنگى و تشنگى را تحمّل کند و با فقر و ندارى بسازد امّا تحقیر شخصیت و آزردگى روح و روان و پایمال شدن عزّت انسان بسادگى قابل رفع و جبران نیست، ممکن است تا پایان عمر انسان را آزار دهد، خداوند عزیز انسان را عزیز آفریده و هرگز به او اجازه تحقیر دیگران و یا شخصیت خودش را نداده.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
«خداوند تمام امور مؤمن را به خود او واگذار نموده، ولى به او واگذار نکرده است (و اجازه نداده) که ذلیل باشد آیا سخن خدا را نشنیدهاى که مىفرماید:
«عزّت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولى منافقان نمىدانند، پس مؤمن همیشه عزیز است و ذلیل نمىباشد»(21)
به همین جهت یکى از انتظارات مهم حضرت عسکرى (علیه السلام) در دوران غیبت امام زمان (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) این است که شیعیان عزیز و با عزّت باشند و هرگز خود را ذلیل نکنند، در یکجا فرمودند:
«ما اَقبَحُ بِالمُؤمِنِ اَن تکُونَ لَهُ رَغبَة تُذِلُّه؛(22)
چه زشت است براى مؤمن (و شیعه) دل بستن به چیزى که وى را خوار مىسازد».
و در جاى دیگر دلسوزانه نصیحت نمود که:
«لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیحقر علیک؛
جدال و کشمکش مکن زیرا ارزش و شخصیت تو را از بین مىبرد (و موجب خوارى انسان مىشود) و شوخى (بیش از حد) مکن تا مردم به تو جرأت جسارت پیدا نکنند.»(23)
و گاه راهکارهاى رسیدن به عزّت و دورى از ذلّت را به شیعیان ارائه مىدهد و قاطعانه مىفرماید:
«ما ترک الحقّ عزیزٌ الّا ذلّ و لا اخذ به ذلیلٌ الّا عزّ؛
هیچ عزیزى حق را رها نکرد مگر آنکه خوار و ذلیل شد، و هیچ ذلیل و خوارى به حق عمل نکرد مگر آن که عزیز گردید»(24)
8.افتخار ما باشید نه باعث سرشکستگى ما
یکى دیگر از مهمترین انتظارات امامان مخصوصاً امام حسن عسکرى(علیه السلام) از شیعیان این است که از نظر رفتارى و اخلاقى به گونهاى رفتار کنند که در بین جامعه بشرى عموماً و در بین مسلمانان خصوصاً الگو و نمونه باشند تا آنجا که مردم بگویند اینها شیعیان على(علیه السلام) و امامان معصوم هستند، و اینها تربیت یافتگان مکتب اهل بیت مىباشند.
به همین جهت حضرت عسکرى عاجزانه درخواست مىفرماید:
«اِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا زَیناً وَلا تَکُونُو شَیناً، جَرّوا اِلَینا کُلَّ مَوَدَّةٍ، وَ ادفَعُوا عَنّا کُلَّ قَبِیحٍ، فَاِنَّهُ ما قیلَ فِینا مِن حَسَنٍ فَنَحنُ اَهلُهُ و ما قیل فینا مِن سوءٍ فَما نَحن کذلک...(25)
از خدا پروا نمایید و زینت ما (مایه سرافرازى) باشید نه مایه ملامت (سرافکندگى)، همه دوستىها را به سوى ما جذب کنید و هر زشتى را از ما دور نمایید؛ زیرا هر خوبى که در حق ما گفته آید ما شایستگى آن را داریم و هر بدى که درباره ما بر زبان برآید ما چنان نیستیم...(چرا که) خداوند ما را پاک شمرده و هیچ کس غیر از ما نمىتواند ادّعاى چنین مقامى را نماید مگر این که دروغ پرداز باشد.»
9.از ریاستطلبى پرهیز کنید
از صفاتى که سخت گمراه کننده و خطرناک است مقام خواهىها و ریاستطلبىها است، بر کسى پوشیده نیست که ریاستطلبىها چه ضربات شکنندهاى بر پیکر اسلام وارد نموده و همین ریاستطلبى بود که خلافت را از مسیر اصلى خویش خارج نموده و پیش آمد آنچه که پیش آمد، و این فریاد فاطمه (سلام اللّه علیها) است از دست ریاستطلبى گروهى که خلافت را غصب نمودند، آنجا که فرمودند:
«امّا (افسوس) کسى را مقدم داشتند که خداوند او را کنار زده بود و کسى را کنار زدند که خداوند او را مقدّم داشت، تا آنجا که ره آورد بعثت را انکار کردند و به بدعتها روى آوردند، آنها هوا پرستى و شهوت (و ریاستطلبى) را برگزیدند و بر اساس رأى و نظر شخصى عمل کردند هلاک و نابودى بر آنان باد، آیا نشنیدند کلام خدا را که فرمودند:
«پروردگار تو آنچه را که مىخواهد خلق مىکند و هرچه را بخواهد اختیار مىکند و براى آنان اختیارى نیست...(26)».
افسوس (که سران سقیفه) آرزوها(و ریاستطلبىهاى) خود را در دنیا تحقق بخشیدند و از آینده غافل ماندند، خدا نابودشان گرداند و آنان را در کارهایشان گمراه کند...(27)»
و امروز در جامعه خود نیز شاهد ریاستطلبىها و مقام خواهىها هستیم. خدا مىداند که چه بودجههاى کلانى در راه رسیدن به ریاست خرج شده و مىشود. و از چه وسیلههایى که براى رسیدن به مقام استفاده شده است و مىشود. عدهاى براى رسیدن به مقام از آزادىهاى خلاف قانون و نامشروع نیز پشتیبانى کردند، و عدهاى نیز براى رسیدن به ریاست از تخریب دیگران بهرهجسته و یا اسلام و ارزشهاى اسلامى را سپر ریاستطلبىهاى خویش قرار دادند و...
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
امام حسن عسکرى(علیه السلام) با توجّه به این خطرها است که دردمندانه مىفرماید:
«اِیّاکَ وَ اَلاذاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّیاسَة فَاِنَّهُما یَدعُوانِ اِلَى الهَلکَة؛ از افشاى اسرار(ما اهلبیت(علیهم السلام) و ریاست خواهى دورى کن که این دو مایه هلاک و نابودى است.»(28)
10.استوارى بر دین و ولایت در دوران غیبت
آخرین انتظارى که در این سطور بدان اشاره مىشود، انتظار حضرت عسکرى(علیه السلام) از شیعیان خویش است در دوران غیبت کبراى امام زمان(عجل اللّه تعالى فرجه الشریف)، چرا که یکى از دورانهاى بسیار سخت و طاقت فرسا که صبر و استوارى فراوانى مىطلبد همین دوره است، انتظار آن حضرت این است که مردم و شیعیان دوران غیبت را تحمّل کنند و از خود بردبارى و استقامت بخرج دهند، و بر دین الهى و امامت و ولایت ثابت و استوار بمانند، و دائماً براى ظهور مهدى موعود (عجل اللّه تعالى فرجه الشریف) دعا نمایند، چرا که
«وَ اللّهِ لَیَغیبَنَّ غَیبَةً لایَنجُوا فیها مِن الهَلَکَةِ اِلّا مَن ثَبّته اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِاِمامَتِهِ وَ وَفّقَهُ لِلدّعاء بتَعجیل فَرَجِه؛ به خدا سوگند(حضرت مهدى) غیبت طولانى خواهد داشت که نجات پیدا نکند در آن دوران مگر کسانى که خداوند عزیز و جلیل بر قائل بودن (و اعتقاد) به امامت او استوارش نگهدارد، و توفیق دهد که براى فرج آن حضرت دعا نماید(29)»
سخن را با اشعارى به یاد آن سفر کرده به پایان مىبریم:
فکر بلبل همه این است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
اى که از کوچه معشوقه ما مىگذرى
با خبر باش که سر مىشکند دیوارش
اگر از وسوسه نفس و هوا دور شوى
به یقین ره ببرى در حرم اسرارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
پىنوشتها:
1.مسعودى و على بن عیسى اربلى تولد حضرت را در سال 231 ق دانستهاند.
2.اصول کافى، ج 1، ص 503.
3.شیخ عباس قمى، الانوار البهیة، ص 151.
4.محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ج 5، ص 231.
5.بحارالانوار، ج 95، ص 348 و مصباح المتهجد، ص 787، روضة الواعظین، ج 1، ص 195.
6.بحارالانوار، ج 22، ص 431.
7.سوره نحل، آیه 44؛سوره آل عمران، آیه 191 و سوره نحل، آیه 69.
8.آمار استخراج شده بر اساس اطلاعات کتاب «المعجم المفهرس» محمد فؤاد عبدالباقى (دارالحدیث القاهره) مىباشد.
9.محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 115 و الحکم الزاهرة، ج 1، ص 19.
10.على بن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 513 و 514.
11.سوره طه، آیه 126.
12.بحارالانوار، ج 71، ص 322، وسائل الشیعه، ج 11، ص 153 ؛ اصول کافى، ج 2 ص 55 و تحف العقول، ص 518، حدیث 13.
13.تحف العقول، ص 518، حدیث 14.
14.همان، ص 487.
15.حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 16، ص 98.
16.همان.
17.همان، ج 8، ص 389، حدیث 2 و تحف العقول، ص 518، حدیث 12 و میزان الحکمه، ج 10، ص 491.
18.تحف العقول، ص 519، حدیث 20 و درچاپ انتشارات آل على(علیه السلام) ص 892، روایت 20.
19.همان، ص 519 ح 18، و انوار البهیّة، شیخ عباس قمى، ص 318.
20.تحف العقول (همان) ص 518، ح 14 و در چاب انتشارات آل على(ع)، ص 892 روایت 14.
21.میران الحکمه، ج 5، ص 1957.
22.تحف العقول، ص 520.
23.بحارلانوار، ج 75، ص 371، میزان الحکمه، ج 9، ص 135.
24.تحف العقول، ص 520 و در چاپ انتشارات آل على (ع)، ص 894، روایت 35.
25.همان، ص 518 و در چاپ آل على(ع)، ص 890، روایت 12.
26.سوره قصص، آیه 68.
27.محمد باقر مجلسى، بحارالانوار (بیروت، داراحیاء التراث)، ج 36، ص 353 و ر - ک احقاق الحق ج21، ص 26.
28.تحف العقول (انتشارات آل على (ع)) ص 888، روایت 4.
29.شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 384.
آقا میرزا حسن کرمانشاهى، علاوه بر احاطه به علوم متداول عصر از علوم ریاضى و طب و حکمت مشّا و اشراق و فلسفه و عرفان و فقه، در عمل و اخلاق فرید عصر خود بود.
نجابت و عفت نفس و بىتوجهى او به دنیا و اهل پلید آن زبانزد خاص و عام بود، با این که در کمال عسرت زندگى مىنمود، از احدى پول قبول نمىکرد و با همان حق تدریس مدرسه سپهسالار قدیم زندگى مىنمود.
ابتلا به فقر و تنگدستى شدید هرگز در روحیه او تزلزل وارد نکرد و از روزگار شکایت نداشت و با شداید مىساخت.
هیچ چیز مانع او از تدریس و تربیت شاگرد نمىشد، یکى از اکابر مىگفت: گاهى در اثناى درس و دیگر اوقات که به حال خود فکر مىکرد آهى از عمق دل برمىآورد که از آن نور مىبارید!!
خدایا! چه بندگان بزرگوار و پاکى داشتى و دارى، خداوندا! ما افتادگان در چاه طبیعت و مادیگرى را نجات بده، الهى! دردمندان را از در دورى از مقام قرب علاج کن، خداوندا! مستمندان را از ذلت بدر آر، پروردگارا! مهجوران را از درد هجر به مقام وصل رهنمون شو، الهى! کام ناکامان را از شراب عشقت پر گردان، خداوندا! خاکنشینان را به عالم پاک برسان.
حاج میرزا حسن کرمانشاهى این مرد بزرگ الهى مىگوید:
روزى در مدرسه سید نصیر الدین نشسته بودم، طلبهاى ژندهپوش و ژولیده موى مستقیم به نزد من آمد و گفت: آقاى میرزا! کلید حجره شانزده را به من بده و از امروز منطق بوعلى برایم بگو، من خواهى نخواهى در برابر او تسلیم شدم، کلید آن حجره را به او واگذار کردم و منطق بوعلى برایش شروع نمودم در حالى که منطق گفتن کار یک طلبه فاضل بود و من سالها بود از گفتن آن فارغ بودم.
مدتى براى او درس گفتم، یک شب خانوادهام از کثرت مطالعه من ناراحت شد به ناراحتى او پاسخ نگفتم. ولى شب بعد هر چه دنبال منطق گشتم آن را نیافتم. دو سه روزى بىمطالعه درس گفتم، یک روز به من پرخاش کرد که اى شیخ! چرا بىمطالعه درس مىگویى؟ به او گفتم: کتابم را گم کردهام، گفت: در محل رختخواب زیر رختخواب سوم است، از اطلاع او به داستانم شگفتزده شدم. به او گفتم: کیستى؟ گفت: کسى نیستم، گفتم: روزى که آمدى مستقیم به نزد من آمدى و نام مرا گفتى. سپس کلید حجره شانزده را که خالى بود از من خواستى، آن گاه درخواست منطق بوعلى کردى و امروز از جاى کتاب خبر مىدهى و این همه بىعلّت نیست داستانت را بیان کن.
گفت: طلبهاى هستم از اهالى دهات شاهرود، پدرم عالمى زاهد و خدمتگزارى با واقعیت بود، تمام امور دینى اهل ده بر عهده او بود، میل زیادى به درس خواندن من داشت، ولى من بر خلاف میل او روزگار به عیش و نوش مىگذراندم. پدرم پس از سالیان درازى خدمت به مردم از دنیا رفت. پس از گذشت مراسمش، مردم لباس او را به من پوشانده و مسجد و محرابش را واگذارم نمودند.
دو سه سالى نماز خواندم، سهم امام گرفتم، هدایاى مردم از قبیل گوسفند و روغن و ماست و پنیر و پول قبول کردم و غاصبانه و بدون استحقاق خوردم، مسائل دینى را براى مردم از پیش خود گفتم، روزى به فکر فرو رفتم که طى طریق به این اشتباه تا کى؟ چند روز دیگر عمرم به سر مىآید و به دادگاه برزخ و قیامت مىروم. جواب حق را در برابر این وضع چه خواهم داد؟!
از تمام مردم دعوت کردم روز جمعه براى امر مهمّى به مسجد بیایند، همه آمدند، به منبر شدم و وضع خود را بازگو نمودم، مرا از منبر به زیر آوردند و تا قدرت داشتند از ضرب و شتم فروگذار نکردند، پس از آن کتک مفصّل با لباسى پاره و مندرس، بدون داشتن وسیله، با پاى پیاده به تهران حرکت کردم.
در سرازیرى راه تهران به شخص محترمى که آثار بزرگى از ناصیت او پیدا بود برخوردم با اسم مرا صدا کرد و آدرس شما و مدرسه شما را به من داد، من اکثر روزها او را مىبینم و با او هم غذا مىشوم، مسئله کتاب منطق و جایش را او به من گفت، میرزاى کرمانشاهى که از گفتههاى او متعجب شده بود و آثار الهى مبارزه با نفس و ترک هوا را در آن طلبه مىدید، دریافت که این شخص با وجود مقدس امام عصر علیه السلام روبرو شده در حالیکه آن جناب را نشناخته، میرزا به او فرمود: ممکن است از دوست خود اجازه بگیرى تا لحظهاى به شرف ملاقات او نایل گردم، طلبه شاهرودى گفت: این کار مشکلى نیست، من او را مىبینم و زمینه ملاقات تو را با وى فراهم مىکنم.
چون روز دیگر شد طلبه شاهرودى گفت: دوست من به تو سلام رساند و گفت: شما مشغول تدریس باش!
به او گفتم: اگر او را دیدى اجازه بگیر من از دور جمال مبارکش را زیارت کنم، گفت:
مانعى ندارد. رفت که اجازه بگیرد، دیگر باز نگشت و مرا در حسرت دیدارش خونجگر کرد!!
سید جلوه از اعاظم حکما و اساتید حکمت و معقول در عصر قاجاریه بود.
سید به عزم رفتن سبزوار جهت استفاده از حاجى از اصفهان خارج شد، ولى در تهران عزم سفرش به قصد اقامت تبدیل شد و ساکن مدرسه دارالشفا گشت.
مدت چهل و یکسال در آن مدرسه به تدریس و تربیت شاگردان مستعد پرداخت و تا آخر عمر مجرّد زیست.
میرزا مورد احترام تمام طبقات بود، ولى آن مرد بزرگ که عمرى را براى خدا به ریاضت گذراند از مقام و عنوان خویش به هیچ عنوان استفاده نکرد.
ناصر قاجار در حالى که میرزا کراهت داشت در همان حجره از آن سید بزرگ دیدار کرد، در حالى که میرزا به بازدید او نرفت.
پدر علی علیه السلام
پدر بزرگوار علی بن ابی طالب علیه السلام ، حضرت ابوطالب، یکی از ده فرزند عبدالمطلب است. وی حدود 54 سال پیش از بعثت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به دنیا آمد و در سال دهم بعثت در 64 سالگی دیده از جهان فرو بست. حضرت ابوطالب علیه السلام در ایّام بسیار دشوار سال های اوّل نبوّت با تمام وجود از حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم حمایت کرد و در سال سوم بعثت در مجلسی که به منظور دعوت از خویشاوندان پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم تشکیل شده بود، با اخلاق و قاطعیّت تمام خطاب به حاضران فرمود: «تا جان در بدن دارم از محمّد صلی الله علیه و آله وسلم دفاع می کنم». نقل می کنند به برکت ارشاد و هدایت روشنگرانه او بود که برادرش حضرت حمزه و فرزندش جعفر اسلام را پذیرفتند. پس از رحلت ابوطالب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با پای برهنه در حالی که می گریستند به دنبال جنازه عمو روان بودند و با این جملات از او یاد می کردند: عموجان، در کودکی مرا تربیت کردی؛ در یتیمی کفالتم نمودی، و در بزرگ سالی به یاری ام برخاستی؛ خداوند به تو پاداش خیر دهد.
مادر علی بن ابی طالب علیه السلام
مادر گرامی امیرمؤمنان علی علیه السلام ، فاطمه دختر اسدبن هاشم بن عبدمناف است. وی در دوران کودکی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مدتی عهده دار تربیت او بوده است و به این خاطر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ضمن گرامی داشت او، از وی با تعبیر مادر یاد می کردند. فاطمه بنت اسد اوّلین زن هاشمی است که پس از رحلت خدیجه علیهاالسلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ایمان آورد و در ماجرای هجرت به مدینه به همراه علی علیه السلام عازم مدینه شد. نقل می کنند پس از رحلت فاطمه بنت اسد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود متصدّی تجهیز او شدند. او را با پیراهن خود کفن کردند و بر او نماز گزاردند و پیش از دفن او، وارد قبرش شده، با این عبارات او را دعا کردند: «پروردگارا، مادرم فاطمه بنت اسد را مورد رحمت و مغفرت خودت قرار بده و حجّت را بر او تلقین فرما».. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کردند: شما درباره هیچ کس این گونه که با فاطمه رفتار کردید، رفتار نکرده اید. علت آن چیست؟ آن حضرت فرمودند: «چون هیچ کس بعد از ابوطالب همانند فاطمه بنت اسد به من نیکی نکرد».
وقایع تولّد علی علیه السلام
چون زمان تولّد علی علیه السلام فرا رسید، فاطمه بنت اسد خود را به کنار کعبه رساند. پس از طواف دست نیاز به درگاه خداوندمتعال بلند کرد و با اخلاص کامل و خضوع و خشوع فراوان از خدا خواست تا ولادت فرزندش را بر او آسان نموده و او را برای همگان مبارک گرداند. فاطمه بنت اسد فرمود: «پروردگارا، من به تو و به همه پیامبران و آنچه آنها از طرف تو آورده اند ایمان دارم. من سخن جدّم حضرت ابراهیم خلیل الله علیه السلام را تصدیق می کنم؛ بزرگ مردی که خانه کعبه را بنا نهاد... خداوندا، به حق و حرمت همه پیامبرانی که آنها را برای هدایت مردم برگزیده ای و به حق فرشته هایی که مقرّب درگاه تو هستند و به احترام بنیان گذار کعبه، حضرت خلیل الرحمان، و به شکوه و عظمت کودکی که به من عنایت فرموده ای و اینک لحظات تولد او فرا رسیده است ـ خداوندا، ولادت او را بر من آسان ساز».
مهمان کعبه
یزید بن قعنب می گوید: با عباس پسر عبدالمطلب و گروهی از قبیله عبدالعزّی در کنار کعبه نشسته بودیم که دیدیم فاطمه بنت اسد به نزدیک کعبه آمد و مشغول طواف و نیایش شد... لحظاتی از نیایش فاطمه می گذشت که ما به چشم خود دیدیم دیوار خانه کعبه از پشت یعنی سمت «مستجار» شکافته شد و فاطمه از آن جا به درون خانه خدا رفت و بلافاصله شکاف دیوار به هم آمد و به صورت نخست شد. ما به دنبال این پیش آمد سعی کردیم تا در خانه کعبه را که قفل بود باز کنیم، اما میّسر نشد. با مشاهده این وقایعِ شگفت دانستیم که در این کار حکمتی وجود دارد. لذا دست از تلاش برداشتیم. روز چهارم ناگهان دیدیم فاطمه بنت اسد از درون کعبه بیرون آمد، در حالی که فرزندش علی علیه السلام را بر روی دست داشت. انبوه مردم حیرت زده که در آن جا گرد آمده بودند، به سوی وی دویدند. گفت: «ای مردم خداوند مرا این فضیلت داد که فرزندم در کعبه دیده به جهان گشاید...».
زمان و مکان تولد
حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام ، بنابر مشهورترین روایات علمای بزرگ شیعه و سنی، در صبح روز جمعه سیزدهم رجب، ده سال قبل از بعثت در مکّه معظّمه در داخل کعبه متولّد شد. آری، او در مقدّس ترین مکان ها، در بهترین ماه ها، و بهترین ساعت ها، یعنی صبح روز جمعه ماه رجب، دیده به جهان گشود. این روایت با توجّه به معتبرترین کتاب های علمای بزرگ اسلامی قطعی است. مرحوم علاّمه امینی رحمه الله در جلد ششم الغدیر این موضوع را از شانزده کتاب معتبر اهل سنت نقل می کنند. ابن صباغ مالکی دراین باره می نویسد: فرزند پاک، از نسل پاک، در جای پاک به دنیا آمد چنین شکوهی از چه کسی دیده شده است؟ شریف ترین مکان حرم مسجدالحرام است و شریف ترین مکانِ مسجدالحرام کعبه است. هیچ کس جز علی در کعبه دیده به جهان نگشود. بنابراین فرزند کعبه دارای شریف ترین مقام هاست... حاکم در مستدرک صحیحین می گوید: اخبار ولادت علی علیه السلام در کعبه متواتر است؛ یعنی به قدری در این باره روایت بسیار است که انسان یقین به صحت آن پیدا می کند.
نام گذاری
درباره چگونگی انتخاب نام علی علیه السلام برای حضرت امیرمؤمنان نظریه های مختلفی ذکر شده است. مادر آن حضرت وقتی بعد از تولّد فرزندش می خواست از کعبه خارج شود، این صدا را از سروش آسمانی شنید که خطاب به او می گفت: «ای فاطمه نام این کودک را علی بگذار؛ چرا که او بلندمرتبه است و خداوند متعال می فرماید: من نام او را از اسم خودم برگزیده ام. او را به اخلاق خود آراسته ام. او همان کسی است که خانه ام را از بت ها پاک خواهد کرد». سپس همان صدای آسمانی گفت: «خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و از فرمانش پیروی کند و وای بر کسی که او را دشمن داشته، از فرمانش سرپیچی کند».
دیدگاه دیگر آن است که وقتی فاطمه بنت اسد فرزند خود را به دنیا آورد، ابوطالب علیه السلام فرزند خود را در آغوش گرفت و نام او را علی گذاشت. و دراین باره یک بیت شعر به این مضمون سرود: «من او را علی نامیدم تا عزّت و سربلندی و افتخار برای او دوام یابد».
کنیه های علی علیه السلام
در فرهنگ اسلامی علاوه بر اسم و لقب در نامیدن اشخاص، از کنیه نیز استفاده می کنند. کنیه ـ که معمولاً با کلمه اَب و اُم شروع می شود ـ به منظور احترام و بزرگ داشت فرد برگزیده می شود.
براین اساس برای امام علی علیه السلام کنیه هایی ذکر شده است که از جمله آنهاست: ابوالحسن، ابوالریحانتین (پدر دو نوگل رسول خدا)، ابوالسّبطین (پدر دو نوه پیامبر خدا)، ابوتراب (انسان بسیار متواضع و زاهد)، ابوالایتام (پدر یتیمان)، ابوالائمه (پدر امامان)، ابوالمساکین (چون علی علیه السلام سرپرستی محرومان را به عهده داشتند و شبانه برای آنها غذا و آذوقه حمل می کردند)، ابوالحسنین(پدر امام حسن و امام حسین) ابوالاَرامِلِ (پدر و سرپرست بیوه زنان و بی کسان)، ابوالشهداء، ابوالعِتْرَةِ و ابوالنُورَینِ.
لقب های امیرالمؤمنین علی علیه السلام
برای حضرت امیر علیه السلام ده ها لقب در دعاها و جز آن ذکر کرده اند که هر یک از آنها به بخشی از فضیلت ها و بُعدی از شخصیت بی نظیر آن حضرت دلالت دارند. آن حضرت را ولی المتّقین لقب داده اند چون مولا و پیشوای پرهیزگاران بود. او را یعسوب الدین گفته اند چون شجاعانه در حسّاس ترین روزگار به پاسداری از دین همّت گماشت و همین طور او را مرتضی نامیده اند چون رفتار و کردار آن حضرت موردپسند خدا و رسول بود. از دیگر لقب های معروف آن حضرت است: صدّیق (بسیار راست گو)، اسداللّه (شیرخدا)، امام التُّقی (پیشوای پرهیزگار) امین اللّه (امین خدا)، حبیب اللّه (دوست و محبوب خدا)؛ حیدر (شیر بیشه ایمان)؛ صفوة اللّه (بنده خالص خدا) مظهر العجایب (نشانه شگفتی ها)، کهف الوری (پناه گاه خلق خدا)، کاشف الکرب (برطرف کننده غم و اندوه).
علی علیه السلام در آغوش پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم
یکی از افتخارات حضرت علی علیه السلام آن است که از همان روزهای اوّل تولّد مورد توجه کامل رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده است و پرورش یافته دامن آن حضرت به حساب می آید. در همان روزهای نخست ولادت، رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم گهواره او را در کنار رختخواب خود قرار داده، به او رسیدگی می کردند و چون چهارسال قبل از بعثت خشک سالی عجیبی در مکه پدید آمد، در نتیجه ابوطالب علیه السلام که فرزندان بیشتری داشتند از رسیدگی به همه آنها ناتوان شده بود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به خاطر کمک به عموی خود برای همیشه علی علیه السلام را به خانه خود منتقل کردند و تربیت و پرورش او را عهده دار شدند. لذا علامه کراجکی می نویسد: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیشتر اوقات تربیت علی علیه السلام را عهده دار بود و در خواب و بیداری از او مراقبت می کرد».
محبت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به حدّی بود که نقل می کنند: وقتی فضل بن عباس از عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم کدام یک از پسران خود را بیشتر دوست می داشت، در پاسخ گفت: علی بن ابی طالب را. گفت: علی که پسر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نبود؟ عباس پاسخ داد: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم علی علیه السلام را از همه فرزندانش بیشتر دوست داشت و از همه آنها به او مهربان تر بود.
علی علیه السلام ، مظهر اسلام
کسانی که در ابعاد مختلف شخصیت و خصوصیات اخلاقی حضرت علی علیه السلام بیشتر تعمّق کرده اند، او را معجزه اسلام دانسته و تصریح کرده اند اگر اسلام و محمّد را معجزه ای جز علی نبود همان برای حقّانیت اسلام کافی بود. او قرآن ناطق و بیش از هرکس با قرآن آشنا بود و وحی در تمام وجود او ریشه دوانده بود. مرحوم آیت الله سیدمحمدصادق صدر می گوید: شیوه تربیت علی و مقام والای او بزرگ ترین دلیل نبوّت پیامبر و درستی رسالت آسمانی اوست. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دو معجزه دارد: یکی علی و دیگری قرآن.
ابن حجر عَسْقَلانی از علمای بزرگ اهل سنت دراین باره می گوید: او مجسمه قرآن است و به اسرار و حقایق آن آگاهی دارد.
علی علیه السلام نخستین مردمؤمن
تمام علمای بزرگ شیعه و سنّی اتفّاق نظر دارند که وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در چهل سالگی به نبوّت مبعوث شدند. علی علیه السلام بیش از ده سال سن نداشت. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نبوّت خود را اظهار کرد نخستین فردی که به او ایمان آورد همسرش حضرت خدیجه علیهاالسلام بود و از مردان علی علیه السلام اولین کسی بود که به او ایمان آورد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام از این واقعه به صورت های گوناگون و در مناسبت های مختلف یاد کرده است. در یک جا می فرماید: «من بر فطرت یگانه پرستی تولّد یافتم و در ایمان و هجرت بر دیگران پیشی گرفتم». در جای دیگر فرمود: «پروردگارا، من نخستین کسی هستم که به حق رسیدم و آن را پذیرفتم و هیچ کس جز رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در نماز خواندن بر من پیشی نگرفته است».
فضایل پایان ناپذیر امام علی علیه السلام ، دستمایه آفرینش های ادبی و سرچشمه الهام نویسندگان، شاعران و هنرمندان بوده و خواهد بود.
تولّد آن حضرت در خانه خدا و شکافته شدن دیوار کعبه، موهبت و فضیلتی است که تا کنون به این صورت برای هیچ بشری پیش نیامده و از منقبت های منحصر به فرد امیرمؤمنان به شمار می رود.(1)
این مسأله، مانند مسائل دیگر مربوط به شخصیّت والای پیشوای نخستین شیعه، به صورت گسترده ای در ادبیّات فارسی و آثار شاعران انعکاس یافته است. نوشته حاضر، نگاهی است گذرا به این بازتاب نورانی در رواق ذهن و زبان و سروده شاعران متعهّد، از دیرباز تا زمان حاضر.
این نکته که خانه زاد خدا، حضرت علی علیه السلام موجب حرمت و شرافت بیت اللّه شده، تولّد حضرت در کعبه، به آن اعتبار و آبرویی ویژه بخشیده است، به طور گسترده در اشعار شاعران مطرح شده است.
«شیخ حسن کاشی» می سراید:
در کعبه بزاد آن جهاندار | آن جفت بتول و شیر کرّار |
در کعبه کسی چو او نزاده | این منزلتش خدای داده |
پذیرایی خدا از میهمانی عزیز در خانه خویش، سوژه دیگری است که در این آثار دیده می شود.
برتری حضرت فاطمه بنت اسد بر مادر عیسی بن مریم، به لحاظ کیفیّت به دنیا آوردنِ نوزاد خویش و اینکه به مریم گفته شد از بیت المقدس و معبد الهی بیرون برود، ولی مادر امیرالمؤمنین، به دورن کعبه مقدّس برده شد، نکته دیگری است.
پیوند وجودی حضرت امیر با خانه خدا، چه در تولّد و چه در شهادت، دستمایه سرودن های نغز دیگری است و این بیت مشهور را همه می دانند که:
کسی را میسّر نشد این سعادت | به کعبه ولادت، به مسجد شهادت |
اینگونه ولادت و شهادت، به عنوان «حُسن مَطلع» و «حُسن ختام» برای آن حضرت شمرده شده و شاعران چنین سروده اند:
در کعبه شد پدید و به محراب شد شهید | نازم به حسن مطلع و حسن ختام او |
تفاخر کعبه به عرش به خاطر این افتخار که نصیبش شده بود، محور سروده های دیگری از شاعران است.
اینکه کعبه، قبله موحّدان عالم است و همه خداپرستان در حال نماز، روی بر کعبه می کنند، گویای این حقیقت است که توجّه به خدا از راه توجّه به حجّت خدا است و توحید با ولایت پیوند دارد، موضوع دیگری است که در آثار ادبا طرح شده است.
اکنون نظری به برخی از این سروده ها می افکنیم و تجلّی ولایت علوی و مناقب حیدری را در آیینه ادبیات می نگریم:
«صغیر اصفهانی» در قصیده «غیب الغیب» خویش، از جمله در ابیاتی، این اشارات را دارد:
در حریم کعبه شاه انس و جان آمد پدید | آنچه مقصود دو عالم بود، آن آمد پدید |
کعبه خود قلب جهان است و ز غیب ذات خویش | سرّ غیب الغیب در قلب جهان آمد پدید |
پیش از آن کاید فرود «ایّاک نعبد، نستعین» | از درون کعبه وجه مستعان آمد پدید |
«شمس اصطهباناتی» نیز در مسمّطی که با «امشب که چهر آسمان دارد صفای دیگری...» آغاز می شود، در ترسیم شب میلاد علی علیه السلام در یک بند چنین می گوید:
چون صبح فردا آفتاب از کوه بطحا سر زند | روح القدس بهر خبر،اللّه اکبر برزند |
اوّل حصار کعبه را پیراهن دیگر زند | و آنگه درون خانه را آیین زیباتر زند |
لوحی به شکل «یا علی» بر بام و بر سر در زند | نقشی برای جای پا بر دوش پیغمبر زند |
بر مشرکان چشمک زند، لبخند بر خیبر زند | یعنی رسید آن کو کزو نسل عدو گردد تلف |
و در ادامه، به زمینه سازی خدا برای میهمان نوازی از «مولود کعبه»، دربندی دیگر چنین می سراید:
این خانه را باید خدا یک روز معماری کند | آدم بنایش برنهد، نوحش پرستاری کند |
و آنگه خلیلش با پسر تا سقف حجّاری کند | آن یک در و بامش نهد و آن نقش و گچکاری کند |
هر یک ز آباء رسول، پس خانه سالاری کند | کامروز اندر خانه اش یک میهمان داری کند |
وز این گرامی میهمان امری عجب جاری کند | پس نقشه های ما سَلَف، بُد بهر این زیبا خَلَف |
و در بندی دیگر به پیامدهای فرخنده این میلاد می پردازد:
تا خانه زاد کبریا بنهاد اندر خانه پا | هم بیت و هم رکن و مقام، هم مروه هم کوه صفا |
هم دامن بنت اسد، هم چاه زمزم هم منا | شد قبله اهل زمین، شد برتر از هفتم سما |
معنای تکبیر آشکار، شد از حریم کبریا | هم خانه زاد است این پسر، هم خانه هم خانه خدا |
کامروز والا مقدمش شد فخر این عالی سرا | زین خانه زاد آمد قلم در وصف و در تحریر، جف |
«دکتر قاسم رسا» نیز با این نگاه به مسأله نگریسته است:
در حریم کعبه نور آفتاب افتاده است | یا فروغی از جمال بوتراب افتاده است؟ |
خانه زاد حقّ که در اثبات حقّانیتش | مدّعا واللّه اعلم بالصّواب افتاده است |
به ماجرای میلاد در کعبه، گاهی به عنوان یک وصف و منقبت در اشعار اشاره شده است، گاهی هم آن حادثه به صورت یک تصویر فنّی و روایت، بازگو شده است. از جمله کسانی که گزارشگر این فضیلت اند، «محمّد رضا رحمانی تهرانی» است، که چنین سروده است:
مقابل حرم کعبه ایستاد، زنی | به تن ز شرم و حیا و وقار، پیرهنی |
گشود است دعا سوی آسمان و گریست | شکفت غنچه هفت لب، به زیر لب سخنی |
که یا رب از کرم آسان نمای مشکل من | که بار دارم و آزرده جان و خسته تنی |
ندا به فاطمه بنت اسد رسید ز حق | قدم به خانه من نه، میهمانِ منی |
در آن مکان مقدس قدم نهاد و بزاد | گرفت دست خدا را به دست، شیر زنی |
خدا نهاد «علی» نام خانه زادش را | که روح نامتناهی دمید بر بدنی |
پیمبر آمد و زد بوسه بر لب و دهنش | که آفرین خدا بر چنین لب و دهنی |
«ملک الشعرای بهار» نیز قصیده ای دارد که برخی ابیاتش چنین است:
زهی به کعبه شرافت فزای رکن و حطیم | زهی مقام تو فخر مقام ابراهیم |
زهی حریم تو چون کعبه، لازم الإکرام | زهی وجود تو چون قبله، واجب التعظیم |
میان لجّه شرع محمّدی، کعبه است | همان صدف که در او زاد چون تو دُرّ یتیم |
در سروده های فراوانی توجّه به کعبه در عبادت و نماز، با توجّه به مولای متّقیان قرینه سازی شده است.
«محمّد علی فتی تبریزی» در ولادت حضرت می سراید:
امروز کعبه را شرف و مرتبت فزود | کانجا بزرگ آیت دادار، رخ نمود |
زین پیشتر نداشت چنین حرمتی حرم | شد مولد علی و از آن حرمتش فزود |
مهر علی است هادی حق دوستان پاک | بر کعبه می برند اگر روز و شب سجود |
پیوند کعبه هم با تولّد علی علیه السلام است، هم با شهادتش. جامه سیاه کعبه را هم پوشیدن لباس عزا در سوگ این خانه زاد حرم تصویر کرده اند؛ از جمله «حسان» می گوید:
کعبه ز کف داده چو مولود خویش | گشته سیه پوش عزای علی |
شیوه روایی از ماجرای میلاد، در شعر «نعمت آزرم» نیز این چنین آمده است:
گرد حریم قدس، چنان روزهای پیش | جمعی بدند یکسره در گفت و در شنید |
آنجا زنی که جان جهانی نهفته داشت | از التهاب شوق نیارست آرمید |
زیرا که روی دامن آن گلبن عفاف | می خواست تازه غنچه توحید بشکفید |
برد التجا به کعبه، که ای آستان پاک | یارم چگونه از نظر مردمان رهید؟ |
دیوار کعبه کرد دهان با خروش باز | کاین خانه جای توست که آری گهر پدید |
پا هشت در درون سرایی که غیر او | دست کسی به ساحت پاکش نمی رسید |
شد در درون کعبه و دیوار شد به هم | چونان که بُد نخست به ستواریِ حدید |
وا شد ز طاق عرش کلاف سفید نور | تابید روی کعبه چنان هاله ای سپید |
تا آنجا که می گوید:
بالید کعبه از شرف و بانگ تهنیت | از ساکنان عرش به گوش جهان رسید |
دیوار کعبه بدرقه را، کرد سینه باز | چونان صدف که گوهر خود را کند پدید |
مادر برون شد از حرم و کودکش به بر | وز این شکفت حادثه، حیرت لبان گزید |
این شیوه، در شعر بلند «شمس اصطهباناتی» ـ که قسمتی از آن پیشتر آمد ـ نیز دیده می شود که حالتی تصویری از آن واقعه شگفت دارد و همانگونه که در آغاز سخن یاد شد، مقام مادر علی علیه السلام را برتر از مادر عیسی می شمارد و می گوید:
آمد ندای اُدخلی او را ز حیّ ذوالکرم | یعنی تو غیر از مریمی، باز آ و چون مریم مرم |
از شاعران معاصر، مرحوم «محمّدعلی مردانی» از جمله دلدادگان امیرالمؤمنین علیه السلام است که در مجموعه شعرش به نام «علی مظهر عدل و فاطمه مظهر تقوا» در ابیات فراوان به این منقبت علوی اشاره دارد، که برخی از آنها را می آوریم:
در شعر سالار جوانمردان که ترسیمی زیبا از شب میلاد است، از جمله می گوید:
نهاد بنت اسد پا به کعبه مقصود | که تا نهد اسداللّه پا به ملک وجود |
علی ولیّ خداوندگار، ربّ ودود | ز امر صانع کلّ کردگار غیب و شهود |
عیان به کعبه شد آن پای تا به سر اعجاز
سه روز بنت اسد بود میهمان اله | به خانه زاد خدا جز خدا نَبُد همراه |
که از ولادت سرّ خدا شود آگاه | به قاف قدر رفیعش نبرد غیری راه |
که بود لطف کریمش مغیث و محرم راز
پس از سه روز عیان گشت نشئه دگری | ز برج کعبه درخشید مهری و قمری |
خدا به شیر زن مکّه داد شیر نری | تبارک اللّه از این مادر و چنین پسری |
که در جلالت و قدرند از بشر ممتاز
در جای دیگر چنین آورده است:
دیوار کعبه کرد دهن باز و با جلال | بنهاد پا به خانه حق مام اطهرش |
شیر خدا به بیت خدا دیده باز کرد | بر روی مام نیک فر شیر پرورش |
بنت اسد ز دیده فروریخت اشک شوق | زین موهبت که دولت گل شد مسخّرش |
وجه خدا به جلوه دل از عاشقان ربود | در آستان کعبه به دامان مادرش |
خورشید عشق از افق کعبه پرکشید | شد غرق نور، مکّه ز روی منورش |
مولود کعبه دیده حق بین گشود و دید | محمود را چو آینه در پیش منظرش |
مولود کعبه مظهر عشق است و عدل و داد | خیزد عبیر عدل ز محراب و منبرش |
همچنان که در این شعر نیز ـ مثل برخی اشعار دیگر ـ ملاحظه می شود، گشوده شدن راهی به درون کعبه، میلاد حضرت امیر در بیت اللّه ، افتخار و فضیلتی هم برای فرزند محسوب می شود و هم امتیازی برای مادر به شمار می آید. وی در جای دیگر به همین حقیقت ناب چنین اشاره دارد:
تا بسپرد به خانه خدا خانه | بر خانه زاد خود نظری دارد |
حق میزبان و مظهر حق میهمان | در کعبه نور حق مقری دارد |
فخر زمانه مادرِ وجه اللّه | فرزانه طفل ناموری دارد |
مانده سه روز در دل بیت اللّه | دعوت ز حیّ دادگری دارد |
شمسی ز برج کعبه نمایان شد | خورشید را به کف، قمری دارد |
فریاد می زند که علی دارم | به به چه میر حیّه دری دارد |
با این شاعر، در قصیده دیگری هم همراه می شویم:
دیوار کعبه کرده دهن باز و عالمی | در انتظار حادثه ای غیر باور است |
امروز کعبه فخر به هفت آسمان کند | امروز قدر زمزم، افزون ز کوثر است |
بر گِرد کعبه گشته به پا شور و هلهله | در بسته است ودیده خلقی برآن در است |
بنت اسد ز کعبه خرامد برون چو شیر | شیر افکنی به دامن آن شیر پرور است |
نوزاد کعبه صاحب اورنگِ «انّما»ست | بر آسمان عدل و شرف مهر انور است |
دست علی گلی به سر کعبه زد کز او | بابش ز هشت باب جنان جانفزاتر است |
نوزاد کعبه در شب معراج با رسول | همراز و همکلام و هم آواز و هم براست |
«ژولیده نیشابوری» از شاعران صاحبدلی است که در مدح اهل بیت، سروده های زیبایی دارد. در یکی از سروده هایش به این فضیلت اینگونه اشاره می کند:
از امر حق به خانه حق شد ولادتت | تا حق شود ز جلوه تو جلوه گر، علی! |
از یمن مقدم تو حرم گشت محترم | ای داده از تو نخل ولایت ثمر، علی |
تا آنکه یادبود تو ماند به یادگار | بهر توگشت معجز شقّ القمر، علی |
شرط قبول حجّ و طواف حرم تویی | سعی و صفا و رکن و منا و حجر، علی |
آری... حرمت حرم، از مولود حرم است. این مضمون در شعری از «مظاهر اصفهانی» چنین آمده است:
علی امشب حرم را محترم می دارد از مقدم | که جبریل امین گِرد حرم پر می زند امشب |
در شعر «عماد تهرانی» است:
حرم کعبه تو را مولد از آن شد، یعنی | ای مهین بنده، تویی صاحب این خانه ما |
و «حاج اسماعیل شیرازی» می سراید:
در مرحله علی نه چون است و نه چند | در خانه حق زاده به جانش سوگند |
بی فرزندی که خانه زادی دارد | شک نیست که با شدش به جای فرزند |
خانه زادی مولا نسبت به کعبه و خدای کعبه به تعابیر گوناگون بیان شده است. از جمله در این رباعی:
روزی که علی به کعبه آمد به وجود | از بهر علی خدا درِ کعبه گشود |
در بست بداد خانه خود به علی | حقّا که علی است خانه زاد معبود |
برداشتهای لطیف و نکته سنجی های ظریف نسبت به این واقعه شگفت، شاهد مجذوب شدن دلها به صاحب ولایت و مولود کعبه است. در غیر شعر نیز اینگونه لطافت های ادبی دیده می شود؛ مثلاً «محمود عقاد» نویسنده برجسته مصری می نویسد: حضرت علی علیه السلام در درون کعبه زاده شد و خدای متعال عنایتی کرد که وی بر بت های کعبه سجود نکرد، گویا میلاد او در کعبه پیام آور دوران جدیدی برای کعبه و عبادت در آن است.(2)
علامه امینی از تفسیر «آلوسی» سخنی را اینگونه نقل می کند:
این افتخار که نصیب علی علیه السلام شد و در کعبه به دنیا آمد، حضرت دوست داشت که به نحوی این مکرمت و موهبت را جبران کند. تلافی کردنش آن بود که بت های خانه کعبه را به پایین افکند و در برخی روایات نیز آمده است که کعبه، از اینکه در اطرافش بت ها مورد پرستش قرار می گرفتند به خدای متعال شکایت کرد که: پروردگارا ! تا کی این بت ها پیرامون من پرستیده خواهد شد؟ خداوند نیز وعده داد که کعبه را از این آلودگی پاک خواهد ساخت.(3)
باری... تولّد حضرت علی در این مکان، تجلّی دیگری از نور خدا در عرصه هستی است. «دکتر قاسم رسا» در شعر دیگری می گوید:
کعبه امروز تماشاگر اهل نظر است | کز سراپرده حق نور خدا جلوه گر است |
آمد از کعبه برون قبله نمایی که در اوست | آنچه منظور دل مردم صاحب نظر است |
حجت الهی و وصیّ رسول، برای نشان دادن «جهت» و سمت و سوی توجّه به حقّ است. این همان خصلت «قبله نمایی» است که در شعر فوق، به آن اشاره شده است. امامان حق را خدای متعال برای همین «جهت یابی» و گم نکردن راه و هدف، تعیین کرده است. وقتی «صائب تبریزی» می گوید:
غفلت نگر که پشت به محراب کرده ایم | در کشوری که قبله نما موج می زند |
می توان گفت: در سرزمینی که نور ولایت علوی تابیده است، نباید کسانی در یافتن راه و جهت، دچار سردرگمی و حیرت و انحراف شوند. شاعری دیگر اینگونه سروده است:
خانه و زادگاه تو، بیت خداست یا علی | چهره دلگشای تو قبله نماست یا علی |
زمزمه ولادتت، سوره مؤمنون بود | روز نخست بر لبت ذکر خداست یا علی |
این سخن اشاره به روایتی است که: وقتی حضرت علی علیه السلام در کعبه متولّد شد، همان دم بر زمین سجود آورد، در حالی که می گفت: «أشهد أن لا إله الاّاللّه ، وأشهَدُ أنّ محمّدا رسول اللّه ...» و پس از سه روز که از کعبه بیرون آمد، در برخورد با پدرش ابوطالب بر او سلام داد، آنگاه آیات نخست سوره مؤمنون (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُون) را تلاوت کرد.(4)
«حسان»، شاعر معاصر در یکی از سروده هایش اینگونه به وصف این منقبت درخشان پرداخته است:
بیا به خانه خدا، به کوی و بام و در نگر | تمام نور عشق را، بیا به یک نظر نگر |
نشاط عاشقان ببین، گره گشای از جبین | علی امیر مؤمنین به کعبه مستقر نگر |
چو کعبه دید مادرش، به احترام حیدرش | شکافت در برابرش، شکوه و عزّ و فر، نگر |
به کعبه زادگاه او، خداست تکیه گاه او | به اوّلین نگاه او، به بهترین بشر نگر |
در پایان این بررسی گذرا، کلام «شیخ مفید» را زینت بخش این نوشته می سازیم که در ارشاد نوشته است:
«نه پیش از علی علیه السلام و نه پس از وی، هیچ مولودی در خانه خدا به دنیا نیامده است، مگر او. این از روی بزرگداشت خداوند نسبت به مقام و موقعیّت اوست.»(5)
1 . عدّه ای از علمای شیعه و سنّی تصریح کرده اند که روایات در این مورد در حدّ تواتر است و برخی کتاب مستقلّی در همین زمینه نوشته اند. نک : الغدیر، ج6، ص22 به بعد.
2 . عبقریة الامام علی، ص43
3 . الغدیر، ج6، ص22
4 . مناقب، ابن شهر آشوب، ج2، ص173
5 . الغدیر، ج6، ص24
«ای فاطمه بنت اسد! آن نوزاد را «علی » نام گذار زیرا او والا و برتر است و خدای علی اعلی می فرماید: من نامش را از نام خودم برگرفتم و به ادب خود او را ادب کردم و بر دشواری های علمم آگاهش ساختم . اوست که بت ها را در خانه ام (کعبه) خواهد شکست و اوست که بر فراز خانه ام بالا رفته اذان خواهد گفت و اوست که مرا بسیار تقدیس و تمجید کند، پس خوشا به سعادت کسی که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و وای به حال کسی که او را دشمن بدارد و نافرمانیش کند .»
این سخن دلنشین، ندای هاتف غیبی بود که روز 13 رجب در درون خانه (کعبه) فاطمه بنت اسد را مخاطب قرار داد; همو که سه روز مهمان خدا بود و میوه های بهشتی را تناول می کرد، چرا که آبستن نور مبینی بود که با زاده شدنش تاریکی های جهالت و ضلالت را از بین برد و جهان را پر از فروغ طلعت زیبا و دلربایش ساخت و اینک فاطمه وارد خانه خدا شده بود که نور خدا را به دنیا آورد و پس از سه روز مهمانی بر سر سفره ای که خدای علی برای مادر علی گسترده بود، سرانجام او را به دنیا آورد و نام علی را چنان که علی اعلی دستور داده بود بر او گذاشت .
و چه خوش می سراید مرحوم مولی محمد طاهر قمی:
دلیل رفعت شان علی اگر خواهی
به این کلام دمی گوش خویشتن می دار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جایی
درون خانه خاصش بداد جا ستار
پس آن مطهره با احترام داخل شد
در آن مقام مقدس بزاد مریم وار
برون چو خواست که آید پس از چهارم روز
ندا شنید که نامش برو علی بگذار
فدای نام چنین زاده ای بود جانم
چنین امام گزینید یا اولی الابصار
علی زاده کعبه، خود کعبه آرزوهای تمام حق جویان و حقیقت خواهان است . علی قبله عارفان و ناسکان و خداپرستان است . علی مصباح جمال ازلی و گوهر تابناک الهی است که از درون خانه خدا پا به عرصه وجود گذاشت تا همگان را به پرستش خدای کعبه فراخواند و پرچم های ضلالت و سیه روزی را از فراز کعبه بر زمین افکند و بیرق هدایت جهانیان را دوش به دوش رسول خدا و همراه او و پس از او برافرازد و هم چنان که نام نامیش مایه امید و نوید علاقمندان و شیعیان و محبانش است، بی گمان خروش رعدآسای ذوالفقارش پیوسته دل دشمنان خدا را به لرزه درمی آورد و مایه رعب و وحشت آنان خواهد بود تا روزی که به اقتضای اراده الهی، وارث به حق علی، از پشت پرده غیبت به درآید و با همان ذوالفقار علی، باقیماندگان شیطان پرستان و مستکبران و دشمنان علی را به دوزخ فرستد و جهان را پس از قرن ها بی دادگری، پر از عدل و داد سازد .
علی آن کوکب دری وجود، آن مقدس ترین و تابناک ترین انسان روی زمین پس از رسول الله (ص) از چنان مقامی برخوردار است که هرگز حکیمان و فقیهان و خداشناسان و عارفان با هرچه گفته اند و نوشته اند نتوانسته و نخواهند توانست او را بشناسند و بشناسانند و هرچه از فضیلت و منقبت او با شعر و نثر بسرایند و رقم بزنند و بر فراز منبرها بیان کنند، جز نمی از یم و قطره ای از اقیانوس فضایل علی نخواهد بود، همین بس که پیامبر، این اشرف مخلوقات به او گوید: «یا علی هیچ کس خدا را نشناخت جز من و تو و هیچ کس مرا نشناخت جز خدا و تو و هیچ کس تو را نشناخت جز خدا و من » .
و در جایی دیگر می فرماید:
«یا علی! اگر نه این بود که می ترسیدم مردم درباره ات سخنی بگویند که نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند، هرآینه مطلبی درباره ات می گفتم که بر هر کس بگذری، خاک زیر پایت را برای تبرک بردارد» .
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
و باز هم علی را از زبان سرورش، برادرش، پسر عمویش و مربیش رسول الله بشنویم که خطاب به یاران باوفایش همچون سلمان و مقداد و عمار و ابوذر و حذیفه و خزیمه می فرماید:
«همه شما می دانید که خدای عزوجل من و علی را از یک نور آفرید . ما در صلب آدم تسبیح خدای عزوجل می کردیم، سپس با هم در اصلاب مردان و ارحام زنان پاک منتقل شدیم که در هر زمانی، ندای تسبیح ما از درون رحم ها شنیده می شد و نور وجود ما دو نفر در سیمای پدران و مادران و نیاکان هویدا بود تا آن جا که نام ما با نور در رخساره پدرانمان نوشته شده بود، سپس نور ما دو نیمه شد، نیمی در عبدالله و نیمی در ابوطالب . هرگاه پدر و عمویم در میان جمعی از قریش می نشستند، نوری در پیشانی آنها ظاهر می شد که حتی جانوران و درندگان نیز - به خاطر آن نور بر آن دو بزرگوار سلام می کردند و درود می فرستادند تا آن که از صلب دو پدر و رحم دو مادر به دنیا آمدیم . آن گاه که علی به دنیا آمد، حبیبم جبرئیل نازل شد و به من گفت: ای حیبب خدا! علی اعلی سلامت می رساند و تو را به ولادت برادرت علی، تبریک و تهنیت می گوید و می فرماید: این آغاز هویدا شدن نبوتت و اعلام وحی و رسالتت می باشد که همانا تو را به وجود برادرت، خلیفه ات و جانشینت تایید نمودم و نامت را بالا بردم و به وسیله او تو را تقویت کردم . پس برخیز و با دست راستت او را در آغوش بگیر زیرا او از اصحاب یمین است و شیعیان و پیروانش مهتران سفیدروی اند . . .»
آری! علی از همان کودکی در آغوش پاک پیامبر رشد و نمو کرد و با جان و دل مهرانگیزش تربیت گشت . علم و حکمت را از او فراگرفت و راه و روش زندگی را مو به مو از او آموخت . خود در دوران کودکیش چنین می فرماید:
«و قد علمتم موضعی من رسول الله (ص) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصه، وضعنی فی حجره و انا ولید، یضمنی الی صدره و یکنفنی فی فراشه، و یمسنی جسده، و
یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی ء ثم یلقمنیه و ما وجد لی کذبة فی قول و لا خطلة فی فعل . . . و لقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه، یرفع لی فی کل یوم من اخلاقه علما و یامرنی بالاقتداء به و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء، فاراه و لایراه غیری، و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله صلی الله علیه و آله و خدیجة و انا ثالثهما، اری نور الوحی والرسالة و اشم ریح النبوة و لقد سمعت رنة الشیطان حین ینزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله، فقلت: یا رسول الله! ما هذه الرنة؟ فقال: هذا الشیطان قد ایس من عبادته، انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی ولکنک لوزیر و انک لعلی خیر» .
(نهج البلاغه، خطبه 224)
و همانا شما منزلت و مکانت مرا از رسول خدا به خویشی نزدیک و جایگاهی ویژه - که دیگران از آن برخوردار نیستند - دانستید . آن حضرت مرا در کنار خود در آغوش خویش می گذاشت آن هنگام که کودکی خردسال بودم . مرا به سینه خود می چسباند و در رختخواب خود، در آغوشم می گرفت و بدن مبارکش را به من می مالید بوی عطر آگین خود را به من می بویانید و پیوسته خوراکی را می جوید و در دهانم می گذاشت و او هرگز نیافت که من دروغی بگویم یا اشتباهی از من سر بزند و همانا من همیشه از پی او می رفتم مانند بچه شتری از پشت سر مادرش و پیامبر هر روز از برای من نشانه ای از اخلاق و منش خود می افراشت و مرا دستور می داد که به او اقتدا و از او پیروی کنم .
من همیشه و هر سال آن حضرت را در کنار کوه حرا می دیدم (که عبادت می کرد) و غیر از من احدی او را نمی دید و در آن روزگار، اسلام در خانه ای نیامده بود جز خانه ای که پیامبر و خدیجه در آن بودند و من سومیشان بودم; من خود نور وحی را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم و همانا فریاد شیطان را شنیدم هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، پس به پیامبر عرض کردم: این چه آوازی است؟ فرمود: این صدای شیطان است که از عبادت خود نومید گشت . همانا که تو - ای علی - می شنوی آن چه را من می شنوم و می بینی آن چه را من می بینم جز آن که تو پیغمبر نیستی ولی تو وزیر و جانشین من می باشی و تو همواره بر خیر خواهی بود .
فرا رسیدن این عید سعید را به تمام عاشقان درگاهش تهنیت و تبریک عرض می کنیم و امیدواریم خداوند ما را جزء شیعیان و پیروان واقعیش قرار دهد و با دست مبارکش از حوض کوثر بنوشاند و ذریه ما را پیوسته افتخار پیرویش را عطا فرماید . آمین رب العالمین .
علی علیه السلام ؛ جامع علوم گوناگون و متخصص عرصه های مختلف
با بررسی تاریخ اسلام و حیات امیرمؤمنان، به وضوح معلوم می گردد که آن حضرت در عرصه های گوناگون علوم اسلامی به خوبی ظاهر شد و مثالی بی بدیل از خود به یادگار گذاشت. یکی از این عرصه ها، که به اعتراف منابع اهل سنّت، برجستگی امام علی علیه السلام را در میان اصحاب نشان می دهد، علوم و معارف قرآن مجید است؛ چنان که ذهبی نقل می کند: «علی علیه السلام می گفت: به خدا سوگند، هیچ آیه ای از قرآن مجید فرود نیامده، جز آن که من می دانم برای چه منظوری و در کجا و در شأن چه کسی نازل شده است و همانا خداوند به من عقل و زبان گویا بخشیده است.» (29) از این رو، وی پس از رحلت پیامبر، بی درنگ به جمع آوری قرآن و تنظیم آن پرداخت و در این امر، چنان اشتغال ورزید که جز برای ادای نماز از آن باز نماند. مسلمانان چنین نظر دارند که آن حضرت قرآن را بر اساس شأن نزول جمع آوری و مرتّب نمود و ا گر آن قرآن به دست ما می رسید، در دانش بی بدیل بود.(30)
وی به دلیل ایمان ژرف و پایدار و دانش گسترده و استوار به قرآن، همواره در قضاوت ها و خطبه ها از آن بهره می جست و در مقام پاسخ گویی به شبهه، به آیات استناد می کرد. کمتر خطبه، نامه و کلمات قصار آن حضرت را می توان یافت که به صورت صریح و یا به گونه تلویح به قرآن اشاره نکرده باشد؛ چنان که در جایی می فرماید: «کتاب خداوند در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی خسته نمی شود و خانه ای است که ستونش هرگز فرو نمی ریزد و قوّه ای است که یارانش شکست نمی پذیرند.»(31)
او همان گونه که اشاره شد چنان با پیامبر نزدیک بود که طنین وحی را به گوش جان می شنید. به دلیل قرآن شناسی و قرآن مداری اش به حق، به عنوان «قرآن ناطق» شهرت یافته بود و سرانجام، در راه قرآن و برای آن به شهادت رسید؛ چنان که پیامبر فرموده بود: «در میان شما اصحاب، کسی است که برای تأویل قرآن می رزمد؛ چنان که من برای تنزیل آن مبارزه نمودم.» ابوبکر پرسید: آن کس منم؟ پیامبر پاسخ داد: نخیر. عمر گفت: آن کس منم؟ رسول خدا فرمود: نه. سپس به علی علیه السلام اشاره نمود و فرمود: «آن کسی که کفش خود را رفو می کند» و امام علی علیه السلام در آن حال، کفش خود را رفو می کرد. ذهبی می افزاید: خوارج، که قرآن را با رأی و جهل خویش به تأویل می بردند، با علی جنگیدند و سرانجام، او را به شهادت رساندند.(32)
آن حضرت طبق احادیث متعدد و گزارش های تاریخی، در مباحث عمده دین شناسی به گونه ای مستدل با یاری جستن از عقل و استدلال های عقلی وارد شده است؛ خطبه های متعدد نهج البلاغه، به ویژه آن دسته از خطبه ها که در مورد توحید، عدل، معاد، امامت و نبوّت است، بزرگ ترین شاهد بر تسلط فوق العاده وی بر این دسته از مباحث بنیادین می باشد که امروز تحت عنوان «علم کلام» از آن ها یاد می شود.(33)
او به تاریخ علاقه مند بود و آن را با تعمّق و دیدگاه ویژه و با عنایت به فلسفه آن مورد مطالعه قرار داده و به دیگران نیز فراگیری و اندیشیدن درباره آن را توصیه کرده است. وی از تاریخ و فرازهای گوناگون آن، همچون حالات اقوام و پیامبران گذشته و حوادث دیگر در خطبه های خود سود می جست و برای تبیین وضعیت موجود و حتی پیش بینی آینده امّت اسلامی، به خوبی از آن ها بهره می برد و تأکید می نمود: «عبرت بیاموزید از مصایب امّت های متکبری که پیش از شما زیستند.»(34) «بر حذر باشید از بلاهایی که برای امّت های پیشین به دلیل اعمال بد و افعال زشت نازل شد. پس به یاد آورید نیکی و زشتی احوال آنان را و بپرهیزید که در ردیف آنان درآیید!...»(35)
او در میدان سیاست و اجتماع نیز کارشناس ترین فرد پس از پیامبر بود. از این رو، خود در پاسخ نیرنگ های معاویه، که برخی از مسلمانان آن را سیاست و زیرکی تلقّی می کردند، فرمود: «به خدا قسم، معاویه زیرک تر از من نیست؛ نه، او اهل خیانت و جور است. اگر زشتی خیانت مطرح نبود، من از زیرک ترین مردم بودم.»(36)
افزون بر این، پیش بینی های وی در مورد امّت اسلامی، خاندان اموی، آینده کوفه و تحلیل شرایط و اوضاع زمان خودش به روشنی حکایتگر زیرکی و دانایی او در سیاست و اجتماع است.(37) نامه های سیاسی او در زمان خلافتش به استانداران و فرماندهان، به ویژه نامه وی به مالک اشتر، گواه دیگری بر این ادعاست.
یکی از ابعاد مهم علمی امام علی علیه السلام آگاهی بی مانند او از احادیث و سیره نبوی است. او با روابط تنگاتنگ و بی نظیری که با پیامبر صلی الله علیه و آله داشت، در سایه دانش اندوزی، حکمت خواهی و ایمان مداری، بیش ترین احادیث را از پیامبر شنید و یکی از عوامل تضادهای فراوان و فتواهای مشکل گشای وی در طول حیات، همین جنبه آگاهی او از حدیث بود و بیش ترین آثاری که از او باقی مانده به گونه مستقیم و یا غیرمستقیم درصدد بیان احادیث و سیره پیامبر است و تسلط بی بدیل او را به احادیث نبوی نشان می دهد.
امام علی علیه السلام در پهنه فصاحت و بلاغت، نه تنها در زمان خود یگانه بود، بلکه پس از او تاکنون نیز در فصاحت و بلاغت، کسی را مانند او دنیا به خود ندیده و نامیدن برخی از گفتار و نوشته های وی تحت عنوان نهج البلاغه نشان بی مثالی آن بزرگوار در وادی فصاحت و بلاغت است.
در مجموع، در مدت پر حادثه عمر خویش، آثاری خلق کرد و آن ها را به جامعه اسلامی عرضه داشت که با کاوش منابع گوناگون، می توان این آثار را از آن او دانست و یا بدو منسوب کرد:
1. کتاب جامعه که بنا بر روایت ابوبصیر، امام علی علیه السلام در آن احکام اسلامی را از زبان پیامبر نوشته و حاوی مسائل حلال و حرام در موضوعات گوناگون و چه بسا جزمی بوده است که حجم آن را به قدر یک شتر دو کوهانه و عرض را در اندازه یک پوست دباغی شده گزارش نموده اند. از این اثر به عنوان کتاب علی نیز یاد شده است.(38)
2. صحیفه امام علی که در آن احکامی متفاوت و اختصاصی تر از آنچه در جامعه گفته شد، از پیامبر شنیده و نگارش کرده است.(39)
3. الملاحم یا صحیفة الدولة کتاب دیگری است که امام علی علیه السلام از زبان پیامبر و با املای آن حضرت، درباره حوادث پس از رحلت وی و رویدادهای بعدی به خامه خود نگاشته است.(40)
4. مصحف امام علی چنان که گذشت امام علی علیه السلام در آن قرآن مجید را بر اساس شأن نزول آیات جمع آوری کرده بود و به اعتراف عالمان اهل سنّت، از ارزش فراوانی برخوردار بوده است .(41)
5. کتاب جفر و دیوان شعر از آثار دیگری است که به آن حضرت منسوب می باشد.(42)
6. بخش دیگری از آثار امام علی علیه السلام مربوط به ادعیه و اوراد است که آن را برای ارتباط با خدا و مناجات با پروردگار آموزش داده و یا آن ها را عملاً پس از ادای فرایض و یا ایّام رمضان و مناسبت ها و شرایط ویژه بر زبان آورده است.(43) مهم ترین آن ها عبارتند از: دعای کمیل، دعای توسّل، دعای ابوحمزه ثمالی، صباح، جوشن و غیر آن ها.(44)
از میان آثار به جای مانده از امام علی علیه السلام مشهورتر از همه، مجموعه ای از خطبه ها، نامه ها و کلمات قصار آن حضرت (حکمت ها) است که تحت عنوان نهج البلاغه گردآوری شده و در قرن چهارم، توسط یکی از علمای بزرگ امامیه به نام سیّد رضی (395 406 ق) تنظیم گردیده و از آن پس، این اثر نفیس و گنجینه بی پایان مورد بهره برداری فراوان علمی ادبی دانشمندان قرار گرفته و تعدادی از عالمان شهیر شیعه و سنّی به تحقیق آن پرداخته و بر آن شرح و تفسیر نوشته اند که از جمله آن ها می توان به شرح محمّد عبده، ابن ابی الحدید، قطب راوندی، محمدتقی جعفری، محمد دشتی و تحقیق ارزشمند استاد شهید مطهّری اشاره کرد.(45)
احادیث فراوان نبوی از امام علی علیه السلام نقل شده اند که با توجه به پیوند بسیار نزدیک امام با پیامبر، بنا بر اقرار عالمان اهل سنّت، تعداد این احادیث دست کم دوازده هزار حدیث است. اما به دلایل گوناگون، اکنون تنها پنجاه حدیث صحیح از ایشان در منابع اهل سنّت نقل شده است.(46)
احادیث و روایاتی که از آن حضرت نقل شده و در کتب و منابع گوناگون پراکنده اند، در این اواخر، پس از تحقیق و تنظیم در یک مجموعه دو جلدی تحت عنوان مسند الامام علی علیه السلام جمع آوری شده اند که جمعا قریب 1450 حدیث در آن آمده است.(47)
امام علی علیه السلام راویان و شاگردان فراوانی را تربیت کرده و به جامعه اسلامی تحویل داده است که از مهم ترین آن ها می توان حسن بن علی، حسین بن علی، محمد بن حنفیه، عمرو بن علی، فاطمه بنت علی، جعفر بن هبیره مخزومی، عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاری، ابورافع، و اسامة بن زید را نام برد. در منابع رجالی، تعداد راویان امام علی علیه السلام را، که جزو اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بوده اند، 66 نفر و راویان و شاگردان آن حضرت را که در شمار تابعان بوده اند، 180 نفر ذکر کرده اند.(48)
کتاب ها و رساله هایی که شاگردان و اصحاب مهم آن حضرت از سخنان و نقل حدیث وی جمع کرده اند و یا به صورت املای آن بزرگوار نگارش کرده اند، بخش دیگری از جلوه های علمی و آثار بازمانده اسلامی او به شمار می روند. مشهورترین آثار بر جای مانده با املای امیرالمؤمنین علیه السلام عبارتند از:
1. القضایا و الاحکام، تألیف بریربن خضیر همدانی شرقی (شهید عاشورا)؛
2. السنن و الاحکام والقضایا، تألیف ابورافع ابراهیم بن مالک انصاری (م 40)؛
3. قضایا امیرالمؤمنین، تألیف عبدالله بن ابی رافع؛
4. کتابی در فنون فقه، تألیف علی بن ابی رافع؛
5. کتابی در نکات حیوانات، تألیف ربیعه بن سمیع؛
6. کتاب میثم بن یحیی تمّار کوفی (م 60)؛
7. کتاب الدیات، تألیف ظریف بن ناصح و... که در برخی، منابع به نام ها و عناوین دیگر یاد شده اند.(49)
امام علی علیه السلام پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله (سال یازدهم) تا سال 36 به عنوان بزرگ ترین مرجع علمی و دینی، به فعالیت های علمی و مشورتی و فرهنگی اشتغال داشت و در سال 36 به گفته خودش، به دلیل «لولا حضور والحاضِر و قیامُ الحجةِ بوجودِ الناصِر» به خلافت رسید و در طی دوران کوتاه خلافت، از تلاش های علمی و فرهنگی در کنار فعالیت های سیاسی و جنگ های نظامی باز نماند(50) و سرانجام، در بیست و یکم رمضان سال 40 ق در مسجد کوفه به دست عبدالرحمان بن ملجم مرادی، که از خوارج بود، به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک سپرده شد./ م
··· پی نوشت ها
1. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر، ج 2، ص 74 / محمد بن جریر الطبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، بیروت، الاعلمی، ج 4، ص 117 / ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالفکر، ج 3، ص 3911 / الشیخ المفید، الارشاد، قم، بصیرتی، ص 12
2. امین الاسلام الطبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، تصحیح علی اکبر الغفاری، بیروت، دارالمعرفة، 1399 ق، ص 195. از القاب دیگر آن حضرت می توان به «قائد الغرِّ المحجّلین» و «سید الاوصیاء» اشاره کرد.
3. ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد جقر، قم، اسماعیلیان، 1970، ص 25.
4. الشیخ المفید، پیشین، ص 12.
5. نهج البلاغه، خطبه 192 (القاصعة).
6. همان، خطبه 139 / ابن هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و دیگران، مصر، مطبعة البابی الحلبی، 1355 ق، ص 262.
7. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 3، ص 2 1118.
8. همان.
9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 14، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ص 64.
10. ابن هشام، پیشین، ج 2، ص 129 / محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 2، ص 106 / احمد بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق و مقدمه الدکتور سهیل زکار والدکتور ریاض،بیروت،دارالفکر،1417،ج2،ص 346.
11. یوسف المزی، تهذیب الکمال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413، ج 20، ص 484.
12. همان، ص 484 / علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 2، ص 288 / سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، مقدمه السید محمدصادق بحرالعلوم، تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، ص 275.
13. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 2، ص 173 / ابن هاشم، پیشین، ج 3، ص 106.
14. ابوالحسن الاربلی، کشف الغمّة فی معرفة الائمه، تعلیق السید هاشم الرسولی، تبریز، بی نا، ج 1، ص 193 / الشیخ المفید، پیشین، ج 1، ص 19.
15. امین الاسلام الطبری، پیشین، ص 205 و 213 / ابوالفرج الاصفهانی، پیشین، ص 84 / سبط بن جوزی، پیشین، ص 210.
16. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 2، ص 6 233 / الشیخ المفید، پیشین، ج 1، ص 92 94.
17. ابوالحسن الاربلی، پیشین، ج 1، ص 150 / ابن هشام، پیشین، ج 3، ص 224 241.
18. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج 2، ص 4 253.
19. همان، ج 2، ص 300302 ابن هشام، پیشین، ج3، ص 55 242 / الشیخ المفید، پیشین، ج 1، ص 125.
20. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت، دارصعب و دارالتعارف، 1401، ص 62.
21. احمد بن محمد الحسنی المغربی، فتح الملک العلی بصحة حدیث باب مدینة العلم علی، تحقیق و ... محمد هادی الامینی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین، 1403، ص 22 23.
22. همان، ص 24.
23. عبدالحسین الامینی النجفی، الغدیر فی الکتاب و السّنّة و الادب، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1366، ج3، ص 178 و ج 1، ص 57 / سیدجعفر شهیدی، علی از زبان علی یا زندگانی امیرمؤمنان علی علیه السلام ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1379، ص 30.
24. شمس الدین محمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق الدکتور عمر عبدالسلام تدمری، ج 3، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407، ص 638 / مهدی فقیه ایمانی، الامام علی فی آراء الخلفاء، ترجمه یحیی کمالی البحرانی، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیة، 1420، ص 121.
25. همان
26. همان
27. همان
28. همان
29. شمس الدین الذهبی، تاریخ الاسلام و طبقات المشاهیر و الاعلام، ج 3، ص 37 / ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 2، ص 338 / احمد بن عبدالله الاصبهانی، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 1، ص 8 67.
30. همان.
31. نهج البلاغه، تصحیح محمد دشتی، خطبه 133.
32. همان، ص 642.
33. برای توضیح بیش تر ر. ک: دانشنامه امام علی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1380، ج 1 تا 3.
34. محمدمهدی شمس الدین، حرکة التاریخ عند الامام علی، تهران، بنیاد نهج البلاغه، 1405، ص 108 109. افزون بر آن، رساله ای تحت عنوان: «السیرة النبویّة» که ارجوزه و به زبان نظم سروده شده، به امام علی علیه السلام منسوب است که موضوع آن در مورد سیره پیامبر و تاریخ وی می باشد. (آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعة، الطبعة الثالثه، بیروت، دارالاضواء، 1403، ج 12، ص 281)
35. همان.
36. نهج البلاغه، خطبه 198 / ابوجعفر اسکافی، المعیار و الموازنه، تحقیق محمدباقر محمودی، بی تا، بی نا، 1402، ص 166.
37. نهج البلاغه، ر. ک: خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار مربوط به بنی امیّه، مردم عراق، شام و تحلیل اوضاع جامعه در زمان تصدی خلافت و مهم تر از همه، نامه های وی به استانداران و کارگزاران سیاسی در حکومتش، به ویژه مالک اشتر.
38. محمدحسن حرّ عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، تحقیق مؤسسة آل البیت، قم، مؤسسه آل البیت، 1412 ق، ج 26، ص 212 / آقا بزرگ طهرانی، پیشین، ص 119.
39. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، بیروت، دارصعب، 1418، ج 2، ص 72 88
40. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، دارالوفاء، 1403، ج 28، ص 73 / دانشنامه امام علی، ج 11، ص 93 94.
41، 42، 43. شمس الدین الذهبی، پیشین، ج 3، ص 637 / ابن سعد، پیشین، ج 2، ص 338 / احمد بن عبدالله الاصبهانی، ج 1، ص 8 67 / معجم اشعار المعصومین الوارده فی بحارالانوار، مرکز الابحاث و الدراسات الاسلامیة، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1378، ص 43137؛ آقا بزرگ طهرانی، پیشین، ج 9، قسمت اول، ص 101؛ و ج5، ص121 و ج6، ص381.
44. آقا بزرگ طهرانی، پیشین، ج 8، ص 188 و ص 190 و 193. قسمت عمده ادعیه مأثوره از آن حضرت در کتاب ارزشمند مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی آمده است.
45. معروف ترین شرح برای نهج البلاغه توسط یکی از دانشمندان اهل سنّت به نام «ابی ابی الحدید» نوشته شده و بهترین تحقیق درباره شناسایی ویژگی های نهج البلاغه و معرفی آن توسط استاد شهید مطهری تحت عنوان، سیری در نهج البلاغه صورت گرفته که از زمان چاپ تاکنون بیش از 12 بار تجدید چاپ شده است.
46. محمود ابوریه، اضواء علی السّنّة المحمدیه، چاپ پنجم، قاهره، دارالمعارف، ص 204.
47. السید حسن القبانچی، مسند الامام علی، تحقیق الشیخ طاهر اسلامی، بیروت،مؤسسة الاعلی،1421ق، ج 1 10.
48. یوسف المزی، تهذیب الکمال، ج 20، ص 9 437 / دانشنامه امام علی، ج 11، ص 133 141.
49. آقا بزرگ طهرانی، پیشین، ج 2، ص 159 / مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، نجف، مرتضویه، 1352 ق، ص 167 / محمد بن حسن طوسی، الفهرست، تحقیق جواد القیومی، قم، نشر الفقاهه، ص137و 86.
50. بخش عمده ای از مجموعه نفیس نهج البلاغه، بخصوص خطبه ها و نامه ها، مربوط به این دوران است.