سلام درلغت به معانی گوناگون آمده است یکی از این معانی تحیت است و یکی از اسماء الله نیز «سلام» است. زیرا سلام یعنی امنیت از هرگونه نقص، عیب و فنا و به معنای درود گفتن هم می باشد.
سلام کردن از اموری نیست که بعد از ظهور اسلام وضع شده باشد بلکه نمونه های آن در میان اقوام و ملل گذشته سابقه دارد که این مسئله در آیات قرآن به خوبی مشخص است. دین اسلام در بسیاری موارد عادات پسندیده ی مرسوم در میان امتهای پیش از خود را امضاء نموده و با اصلاح و تغییر به آن سنن و آداب کمال بخشیده است و مواردی که کاستیهایی در آنها وجود داشته است را جبران کرده است.
سنت پسندیده سلام و تحیت هنگام دیدار و ورود به خانه و آغاز تکلم، نیز از مواردی است که دین اسلام آن را تایید نموده و دستورات خاصی نیز برای آن داده است.
سلام یک تحیت بزرگ اسلامی
تا آنجا که می دانیم تمام اقوام جهان هنگامی که بهم می رسند برای اظهار محبت به یکدیگر نوعی تحیت دارند که گاهی جنبه لفظی دارد و گاهی به صورت عملی است. در اسلام نیز سلام یکی از روشن ترین تحیت ها است بنابراین طبق آیه 86 سوره نساء همه مسلمانان موظفند که سلام را به طور عالیتر و یا لااقل مساوی جواب گویند. سلام کردن یک نوع اعلام دوستی و صلح و ترک مخاصمه و جنگ محسوب می شود.[1]
معنی سلام را این گونه نوشته اند: (مصدر ) اسم از تسلیم / تحیت / پیروی و اطاعت/ و در آیه « السلام علی من اتبع الهدی» یعنی کسی که پیروی کند خدا با هدایت او را سالم می دارد از عذاب و غضبش. سلام از اسماء خدا ست زیرا سلامت است خدا از هرنقص و عیب و نابودی! دار السلام یعنی بهشت [2]
درمورد معنی سلام آمده است که سلام مصدر است به معنی بی گزند شدن از عیب یا از آفت رهیدن و نجات یافتن، پاکی و رهایی از عیب.[3]
سلام در قرآن؛
در قرآن 42 مرتبه این کلمه در آیات آمده است که معانی گوناگون دارند.سلام یکی از نام های خدا: «هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام. ..»[4] اوست خدای یکتا که معبودی جز او نیست فرمانروا منزه از هر عیب و سلامت بخش. .. در این آیه منظور از سلام این است که با سلام و عافیت برخورد می کند نه با جنگ و ستیز و یا شر و ضرر و خداوند هیچگونه ضرری به خلق نمی زند چون سلام است.
سلام ازطرف خدا: سلام سخن خداست « سلام قول من رب الرحیم »[5] در چندین آیه خداوند به پیامبران سلام نموده است:
« سلام علی نوح فی العالمین» در میان جهانیان بر نوح سلام باد.[6] « سلام علی ابراهیم » درود و سلام بر ابراهیم [7] « سلام علی موسی و هارون» درود و سلام برموسی و هارون[8] « سلام علی آل یاسین » سلام و درود برآل یاسین[9]. البته آل یاسین منظور اهل بیت عصمت می باشد با توجه به این آیه از سوره یس که می فرماید:
« یس و القرآن الکریم انک لمن المرسلین چون یاسین نام پیامبراست پس آل یاسین اهل بیت پیامبر (ص) محسوب می شود.[10]
«سلام علی المرسلین» سلام برهمه فرستادگان [11]« سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا» و سلامی شایسته بر او باد روزی که متولد شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود[12] این سلام خدا به حضرت یحیی (ع ) است. از این آیه مشخص می شود که سلام و درود فرستادن بر اولیای خدا مخصوص زمان حیات آنان نیست و سلام کردن نشانه ی کوچکی نیست زیرا خدای بزرگ هم سلام می کند.[13]
« قل الحمدلله و سلام علی عباده الذین اصطفی الله خیرا ما یشکرون »[14] بگو سپاس برای خداست و سلام بر آن بندگانش که آنان را برگزید.
دستور سلام کردن پیامبر(ص)
« و اذا جائک الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیکم »[15] وهرگاه کسانی که به ما ایمان دارند نزد تو آیند پس بگو سلام برشما.
سلام فرشتگان: « سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار[16] فرشتگان هنگام دیدار بهشتیان به آنان می گویند بخاطر استقامتی که کردید درود بر شما پس چه نیکوست سرای آخرت. دردنیا هنگام قبض روح ملائکه به مومن سلام می کنند و تسکین و آرامش به محتضر می دهند و تمام غم ها و عقده ها را از دل مضطری که دیگر راه به جایی ندارد و در سکرات موت قرار گرفته است و هول و هراس این مسافرت در وجودش سنگینی می کند و امیدش ازهمه جا قطع شده است می زداید و به او آرامش می دهند.[17]
«قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین »[18]... نگهبانان بهشت می گویند سلام بر شما پاک و پسندیده بودید پس داخل شوید درحالی که جاودانه خواهید بود. انسانهای با اعمال صالح دردنیا شهرشان طیب و البلدالطیب مساکن پاکیزه، روزیشان از طیبات، گفتارشان پاک و تابناک، خوراک حلال و طیب و از خدا نسل و ذریه طیب نیز درخواست می کنند و سرانجام سرای طیب و طاهررا نصیب خود می کنند که با سلام و تحیت فرشتگان برآن وارد می شوند و زندگی زیبا و جاودان خویش را آغاز می نمایند.[19]
« الذین تتوفاهم الملائکه طیبین یقولون سلام علیکم ادخلو الجنه بما کنتم تعملون »[20] به آنان که پاک کند فرشتگانی که جانشان را می ستانند می گویند سلام برشما به پاداش آنچه انجام دادید به بهشت داخل شوید. دراین آیه اشاره به این دارد که ملائکه به اذن خدا و در فاعلیت خدا جانها را می گیرند و به انسانهای پاک سلام می کنند و مژده بهشت می دهند.[21]
ازاین آیه معلوم می شود که سلام کردن شعار آسمانی است و درسلام دعا سلامتی و امنیت وجود دارد.[22]
سلام اهل بهشت به یکدیگر
« تحیتهم فیها سلام. .» درقیامت به هرسو بنگری سلام است و بهشتیان اهل صفا وصمیمیت و سلام اند نه نزاع و قهر.[23]
« تحیتهم یوم یلقونه سلام. ..» تحیت آنان در روزی که خدا را ملاقات می کنند سلام است سلام درود بهشتی و بهشتیان است.[24]
« ونادوا اصحاب الجنه ان سلام علیکم » و ندا می دهند اصحاب بهشت که سلام بر شما باد[25]
«اولئک یجزون الغرفه بما صبروا و یلقون فیها تحیه و سلاما» آنان (بندگان رحمت ) بخاطر آنکه صبرکردند غرفه های بهشتی داده می شوند و در آنجا با تحیت و سلام گرم روبرو خواهند شد.[26] سلام دراین آیه مراد هرچیزی است که درآن ترس و پرهیزنباشد.[27]
« دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام. .. »[28] دعا و نیایش آنان دربهشت خدای تو پاک و منزهی است و درودشان آنجا سلام است. سلام کلام اهل بهشت است و دربهشت سلام فضای همه جا را پرمی کند ازسوی خدا از سوی بهشتیان به خدا و ازسوی بهشتیان نسبت به یکدیگر.[29]
«لایسمعون فیها لغوا الا سلاما. ..» درآنجا سخن بیهوده نمی شنوند و گفتارشان جزسلام نیست.[30]
« فسلام لک من اصحاب الیمین » پس سلام برتو از طرف اهل یقین که همه قرینان تو و رفقای تو هستند[31] « لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما »[32] دربهشت نه سخن بیهوده می شنوند و نه تهمت گناه هرچه هست سلام است و سخن سالم بهشت سرای سلام وسلامتی است.[33]
سلام نام بهشت
«لهم دارالسلام عند ربهم. .» سرای سلامت نزد پروردگارشان تنها برای آنان است...[34] پس دربهشت خشونت، رقابت، حسرت، تهمت، حسد، کینه، دروغ، اندوه وهیچگونه مرض و مرگ و فقرراهی ندارد.[35]
« و الله یدعوا الی دارالسلام. ..» و خداوند مردم را به سر منزل سلامت و سعادت بهشت می خواند.[36] دارالسلام یکی از نامهای بهشت است زیرا آنجا کینه ای دردلها نیست تا جنگ و جدال و بهره کشی پیش بیاید. سلام نام خداست و دارالسلام یعنی جوار رحمت الهی و جایی که کلام و درودشان سلام است و از خدا هم به آنان سلام می شود. سلامتی دنیا گذرا است ولی سلامت آخرت پایداراست.[37]
سلام درادیان دیگر
« اذا دخلوا علیه فقالوا سلاما قال انا منکم وجلون »[38] آنگاه که براو وارد شده و سلام کردند گفت: همانا ازشما بیمناکیم
« اذ دخلوا علیه فقالوا سلاما قال سلام قوم منکرون»[39] آنگاه که میهمانان ابراهیم براو وارد شدند و سلام گفتند ابراهیم درپاسخ گفت: سلام شما را نمی شناسم.
«.. قد جئناک بآیه من ربک و السلام علی من اتبع الهدی »[40] البته ما با معجزه ای ازپروردگارت (خطاب به فرعون ) به سوی تو آمده ایم و درود بر کسی که هدایت را پیروی کند.
« ولقد جائت رسلنا ابراهیم بالبشری قالوا سلاما قال سلام. ..»[41] همانا فرستادگان ما که به صورت انسان بودند گفتند به ابراهیم سلام و ابراهیم نیزگفت سلام. سخن را باید با سلام آغاز کرد. سلام یک شعارآسمانی و شیوه ای ملکوتی است. سلام را به نحو بهتر باید جواب داد.[42]
«قال سلام علیک ساستغفرلک ربی انه کان بی حفیا »[43] ابراهیم گفت: سلام برتو به زودی از پروردگارم برای تو آمرزش می خواهم زیرا او همواره نسبت به من بسیارمهربان بوده است. حضرت ابراهیم (ع ) همواره دربرابر تهدید با سلام و دعا برخورد می کند.[44]
« و السلام علی یوم ولدت و یوم اموت و یوم ابعث حیا »[45] حضرت عیسی (ع ) به خود سلام می کند و درود برمن روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم. دربعضی موارد سلام به خود و تجلیل از خودلازم است.[46]
سلام به معنی سلامتی؛
« قلنا یا نار کونی بردا و سلاما. ..» گفتم ای آتش بر ابراهیم سرد و سلامت باش.[47]
« ادخلوها بسلام آمنین. ..» با سلامت و امنیت به باغها وارد شوید.[48]
« قیل یا نوح اهبط بسلام منا و برکات علیک و علی امم ممن معک »[49] خطاب شد ای نوح اینک با سلامتی از جانب ما و برکسانی بر تو و برتمام امتهایی که با تو هستند فرود آی.
« یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام. .. »[50] خداوند به برکت آن کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راههای سلامت هدایت می کند. منظورازسبل السلام در آیه جاده های سلامت یعنی سلامت فرد، سلامت اجتماع، سلامت روح و جان، سلامت خانواده و سلامت اخلاق می باشد.[51]
« سلام هی حتی مطلع الفجر» شب تا طلوع فجرسراسرسلام و درود است.[52] مراد ازسلام در آیه لطف و عنایت ویژه الهی نسبت به بندگان درشب قدراست که سلامت و رحمت و برکت را به دنبال دارد و باب نقمت و عذاب را می بندد زیرا کلید و وسوسه شیطان درآن شب موثر واقع نشود. شب قدر، شب سلامت فکر و روح آدمی و تعالی به سوی خداوند سلام است.[53] آن شب، که تاسپیده دمان؛ همه ی آنات و لحظات آن درود است و سلام و رحمت است و سلامت و ایمنی است و فرخندگی[54]
«ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود» وارد شوید به سلامت به بهشت این روز برای شما جاودانه است[55]
سلام به معنی وداع و خداحافظی؛
سلام درفرهنگ عرب دو موقع دارد 1 - هنگام ورود و ملاقات؛ 2 - هنگام خروج و خداحافظی مثل پایان نماز که می گوییم «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته ». « فاصفح عنهم و قل سلام فسوف یعلمون » پس ازآنان روی بگردان و بگو بدرود در آینده خواهید فهمید.
«و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. .. » و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب می سازند به آنها سلام می گویند.[56] دراین آیه سلام نشانه بی اعتنایی توام با بزرگواری است نه ناشی ازضعف. سلام وداع گفتن است با سخنان بی رویه جاهلان، نه سلام تحیت که نشانه محبت، پیوند و دوستی است و سلامی که نشانه حلم و بردباری و بزرگواری است.[57]
«...سلام علیکم لانبتغی الجاهلین. ..» سلام وداع ما برشما باد ما به سراغ جاهلان نمی رویم.[58]
پی نوشت ها:
[1] تفسیر نمونه، ج 4، ص43
[2] المنجد،ص 347
[3] فرهنگ عمید، ص 1220
[4] حشر22
[5] یس - 85
[6] صافات97
[7] صافات - 109
[8] صافات- 021
[9] صافات - 031
[10] باقری، 1382،ص 13
[11] صافات -181
[12] مریم - 15
[13] تفسیرنور/ 24
[14] نمل -59
[15] انعام -54
[16] رعد -24
[17] باقری، 1382، ص 16
[18] زمر-73
[19] لقمانی، 1385، ص 84
[20] نحل -23
[21] صادقی، 1385،ص 96
[22] تفسیرنور/ 24
[23] ابراهیم -23
[24] تفسیرنور احزاب -44
[25] اعراف -64
[26] فرقان / 75
[27] المیزان، ج 30، ص 78
[28] یونس /10
[29] تفسیرنور/ 24
[30] مریم /62
[31] واقعه /91
[32] واقعه /62
[33] تفسیرنور/ 24
[34] انعام /127
[35] تفسیرنور/42
[36] یونس /52
[37] تفسیرنور/42
[38] حجر/ 25
[39] ذاریات /52
[40] طه /74
[41] طه /74
[42] تفسیر نور/ 42
[43] مریم /74
[44] سیدی، 1377، ص 130
[45] مریم /33
[46] تفسیرنور/42
[47] انبیاء /96
[48] حجر/64
[49] هود/84
[50] مائده /61
[51] تفسیرنمونه، ج 4، ص 323
[52] قدر/5
[53] تفسیرنور/24
[54] حکیمی، 1385، ص 125
[55] ق /34
[56] فرقان /63
[57] تفسیرنمونه، ج 15، ص 149
[58] قصص /55
حضرت معصومه علیهاالسلام ما را به یاد قم میاندازد. از جانب دیگر درباره شهر قم و "قمی بودن" مطالبی در روایات ائمه اطهار علیهم السلام وجود دارد که انسان را به تأمل وامیدارد که در اینجا میخواهیم با یکی از این فرمایشات که از امام صادق علیه السلام نقل شده است، درباره قم و قمیها بیشتر بیندیشیم.
ابتکاری در خوشامدگویی
عدهای از اهل ری نزد امام صادق علیه السلام حاضر شدند و حضرت به آنها خوشامد گفتند، اما آنها از نحوه خوشامدگویی امام شگفت زده شدند؛ زیرا آن حضرت آنها را به اسم قم صدا زد، در حالیکه آنها اصالتاً قمی نبودند:
مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ : برادران قمی ما، خوش آمدید
تعجب این عده وقتی شدت گرفت که به امام صادق علیه السلام گفتند که ما از ری آمدهایم نه از قم؛ اما آن حضرت باز آنها را با عنوان "برادران قمی ما" خطاب نمودند و هر بار که آنها میگفتند "ما قمی نیستیم" امام خوشامد خود را به همان صورت اول تکرار میکردند.
امام صادق علیه السلام در ادامه چنین فرمودند:
خدا را حرمی است و آن مکه است و رسول صلی الله علیه و آله را حرمی است و آن مدینه است و امیر المومنین علیه السلام را حرمی است و آن کوفه است و ما را حرمی است و آن شهر قم است. بانویی از فرزندانم به نام فاطمه در آن دفن میشود که هر کسی زیارتش کند، بهشت بر او استقرار مییابد.(1)
در اینجا به چهار گوشه از میان نکاتی که از این روایت نتیجه میشود، اشاره میکنیم:
قم نمادی فراتر از یک شهر
اهل بیت پیامبر علیهم السلام از لحاظ تکلم نیز بسیار دقیق بوده و کلمات را در جای خود به کار می بردهاند. بیجهت نیست که فرمودهاند "ما امیران کلام هستیم"(2) اما آن عده که از ری به خدمت امام صادق علیه السلام مشرف شده بودند در لحظه اول گمان کردند که امام صادق علیه السلام به اشتباه گمان کرده بودند که آنان قمی اند اما هربار که گفتند که "ما از شهر ری هستیم"، امام تکرار کردند که "برادران قمی ما خوش آمدند."
نقطه اتصال حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به حرم الهی، همان حق شناسی اهل بیت علیهم السلام است؛ به گونهای که بدون آن حتی حرم الهی نیز از معنای امنیت تهی میگردد
از اینجا متوجه میشویم که امام صادق علیه السلام با آگاهی کامل و عمداً فهماندهاند که "قمی بودن" انحصار به یک شهر خاص ندارد؛ بلکه یک شخصیت و ویژگی است. شاید بتوان آن را معادلی برای "محب واقعی اهل بیت علیهم السلام" یا "شیعه حقیقی اهل بیت علیهم السلام" بدانیم. از این روست که امام صادق علیه السلام با آن خوشامدگویی مبتکرانه این پیام را هم به آنان رساندند و ما نیز بعد از قرون بسیار از این دانش و فهم بهرهمند گردیدیم.
نقطه پیوستگی قمی های عالم
پس از آنکه امام صادق علیه السلام معنای بدیعی برای قمی بودن بیان کردند، نقطه پیوستگی همه قمیهای عالم را نشان دادند. قمی بودن با همه گستردگیاش در طول تاریخ و عرض جغرافیا دارای هستهای مرکزی است که همانا مدفن دختر برگزیده موسی بن جعفر، حضرت معصومه علیها و علی آبائها السلام است.
به عبارت دیگر همه قمیهای عالم به این نقطه مرکزی ارتباط دارند، هرچند ممکن است با قم فرسنگها فاصله مکانی داشته و در طول عمر موفق به زیارت آن بانو نگشته باشند.
حرم ظاهری، حرم باطنی
حریم و حرم محوطهای است که دارای احترام و حرمت خاصی است. حرم الهی در گرداگرد مکه، مکانی است که به حرمت بیت الله دارای قوانین و احترامات شرعی خاصی است. ما برای حفظ حرمت اشخاص، معمولا حریمی برای آنها در نظر میگیریم و خود را مجاز نمیدانیم که از نظر فاصله مکانی، گفتگو، کسب اطلاع، شوخی و حتی خیالپردازی وارد آن حریم گردیم.
با تفکر بیشتر درمییابیم که حرم به جز اینکه دارای مفهموم ظاهری است، بر معانی باطنی نیز دلالت میکند. به عبارت دیگر حرم دارای دو بعد ظاهر و باطن است. مسئله اصلی در بعد ظاهری، فاصله مکانی است و از این لحاظ حرم دارای احکام شرعی خاصی است؛ اما در بعد باطنی، مسئله مکانی مطرح نیست، بلکه نزدیک بودن باطنی مطرح است.
برای روشن شدن اینکه حرم توأمان دارای معنای ظاهری و باطنی است، نگاهی به قرآن میاندازیم. مطابق قرآن، حرم مکه "حرمی امن" است(3)؛ اما بررسی تاریخی و نیز روایات اهل بیت علیهم السلام به ما میآموزد که منظور از این امنیت، امنیت ظاهری شهر مکه نیست(4) بلکه این امنیت ارتباط خاصی به شناخت حقانیت اهل بیت علیهم السلام دارد.
قمی بودن نیز معنای وسیعتر از ساکن قم بودن دارد. چه بسیار از قمیهایی که تا کنون به قم نرفتهاند و چه بسا افرادی که در قم زندگی کنند و در بعد ظاهری قمی هستند، اما به آن معنا که در روایت امام صادق علیه السلام گذشت، "قمی" نباشند
قمی بودن یا ساکن قم بودن
معنای قمی بودن نیز با عنایت به اینکه "قم حرم اهل بیت علیهم السلام است" فهمیده میشود. همانطور که گفتیم حرم دارای هر دو معنای ظاهری(مکانی) و باطنی(معنایی) است. نقطه اتصال حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به حرم الهی، همان حق شناسی اهل بیت علیهم السلام است؛ به گونهای که بدون آن حتی حرم الهی نیز از معنای امنیت تهی میگردد. با این توجه، قمی بودن نیز معنای وسیعتر از ساکن قم بودن دارد. چه بسیار از قمیهایی که تا کنون به قم نرفتهاند و چه بسا افرادی که در قم زندگی کنند و در بعد ظاهری قمی هستند، اما به آن معنا که در روایت امام صادق علیه السلام گذشت، "قمی" نباشند.
قم، پایگاهی برای آینده شیعه
این جملات در حالی از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فاطمه معصومه علیهاالسلام هنوز به دنیا نیامده بود. این نکته یادآور یکی از کارهای ریشهای ائمه اطهار علیهم السلام در آماده سازی شرایط برای آینده میباشد. ایشان در آن تاریخ پایگاهی شیعه نشین با مرکزیت قم در خارج از محدوده حجاز و عراق را اعتبار میبخشیدند که میبایست نقش عنصر مرکزی در معنای روحیه "قمی بودن" در آینده را ایفا میکرد. روحیهای که محدود به مردم شهر قم نبود بلکه مفهومی عمیق و باطنی از شناخت ائمه اطهار علیهم السلام در آن گنجانده شده بود.
حال سوالی که جا دارد دربارهاش تأمل کنیم، اینکه:
تا چه اندازه قمی هستیم و در راه آن جدیت به خرج دادهایم؟
پی نوشت:
1. بحار الانوار،ج57، ص216: رَوَى عِدَّةٌ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ أَنَّهُمْ دَخَلُوا عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ قَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَقَالَ مَرْحَباً بِإِخْوَانِنَا مِنْ أَهْلِ قُمَّ فَقَالُوا نَحْنُ مِنْ أَهْلِ الرَّیِّ فَأَعَادَ (علیه السلام) الْکَلَامَ قَالُوا ذَلِکَ مِرَاراً وَ أَجَابَهُمْ بِمِثْلِ مَا أَجَابَ بِهِ أَوَّلًا فَقَالَ إِنَّ لِلَّهِ حَرَماً وَ هُوَ مَکَّةُ وَ إِنَّ لِلرَّسُولِ (صلى الله علیه و آله)حَرَماً وَ هُوَ الْمَدِینَةُ وَ إِنَّ لِأَمِیرِ الْمُوْمِنِینَ علیه السلام حَرَماً وَ هُوَ الْکُوفَةُ وَ إِنَّ لَنَا حَرَماً وَ هُوَ بَلْدَةُ قُمَّ وَ سَتُدْفَنُ فِیهَا امْرَأَةٌ مِنْ أَوْلَادِی تُسَمَّى فَاطِمَةَ فَمَنْ زَارَهَا وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ قَالَ الرَّاوِی وَ کَانَ هَذَا الْکَلَامُ مِنْهُ علیه السلام قَبْلَ أَنْ یُولَدَ الْکَاظِمُ علیه السلام.
2. نهج البلاغه، بخش خطبهها، شماره233.
3. قصص، آیه57: وَ قَالُواْ إِن نَّتَّبِعِ الهْدَى مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَ وَ لَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا ءَامِنًا یجُبىَ إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کلُِّ شىَْءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَ لَاکِنَّ أَکْثرَهُمْ لَا یَعْلَمُون.
4. به لحاظ تاریخی ناامنیهایی در مکه رخ داده است مثل حمله یزید به مکه؛ و به این لحاظ لازم است درباره تفسیر آیه بیشتر بیندیشیم؛ در روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده است آمده است که علی بن عبدالعزیز از آن حضرت پرسید این آیه قرآن که «آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» چگونه با واقعیت جور در میآید که افرادی با عقاید انحرافی نیز داخل در این اماکن شریفه میشوند (مثل مرجئی و قدری و حروری و زندیق). در اینجا امام صادق علیه السلام به بُعد باطنی حرم الهی اشاره کردند که همانا شناخت حقانیت اهل بیت علیهم السلام است: "و من دخله و هو عارف بحقنا کما هو عارف له خرج من ذنوبه و کفى هم الدنیا و الآخرة".
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در جهت تحریک اندیشه مردم براى یافتن حقایق و دورى گرفتن از رذایل مىفرماید:
براى شما یاد مرگ و دیدن مردن دیگران موعظهاى کافى است، به دلالت عقل نسبت به واقعیتهاى، وزادى چون تقوا و شغلى چون عبادت و مونسى چون حضرت اللّه و بیانى هم چون قرآن مجید، براى بدست آوردن خیر دنیا و آخرت اکتفا کنید.
مسئله حتمیت مرگ و انتقال از این جهان به سراى آخرت، براى هیچ کس قابل تردید نیست.
دیدن مرگ اشخاص با دیده بصیرت و یاد کردن از مرگ خویش ولى با قدرت تفکر از بهترین عوامل بیدار کننده و وسایل رشد و کمال است.
من شخصى را مىشناختم که به انواع معاصى آلوده بود، امر به معروف و نهى از منکر در او اثر نداشت، از دین بىخبر و نسبت به هر گناهى، اهل عمل بود.
سالها او را ندیدم، تا در ماه رمضانى، دیدم انسانى با وقار و با تربیت در حالى که از احوالات الهى بهرهمند بود و از ایمان و عمل صالح وجودى سرشار داشت به نزدم آمد و پرسید: مرا مىشناسى؟ گفتم: نه، گفت: من همانم که مدتى از عمر گرانمایه را در باطل سپرى کردم.
گفتم: وسیله بیداریت چه بود؟ گفت: دوستى داشتم از دنیا رفت تا نزدیک قبر، جنازه او را مشایعت کردم، به فکر افتادم که بالاى سر قبر بایستم و آنچه با مرده معامله مىشود، ببینم.
دیدم بند کفنش را گشودند، به زیر صورتش خاک ریختند بالاى سرش لحد چیدند و قبر را با گل و خاک پوشاندند، آنوقت به مشایعت کنندگان گفتند: به خانههایتان برگردید.
ناگهان از این مناظر عجیب و غریب تکان شدیدى خورده به خود آمدم و با خود گفتم: برخورد به تمام این واقعیتها براى تو هم خواهد بود، آن وقت در جواب حضرت حق که عمرى به تو احسان داشت و تو در مقابل احسانش، عمرى اسائه ادب داشتى، چه خواهى گفت؟
از همان زمان به توفیق الهى تمام معاصى و خطاها را ترک گفتم و اکنون از برکت آن روز، به ادامه زندگى هماهنگ با قواعد الهى مشغولم.
به خواست خدا در باب هشتاد و سوم که درباره مرگ تنظیم شده مسائل مفصلى خواهد آمد، در اینجا فقط به واقعیتهایى اشاره خواهد رفت که زمینه تفکر و سپس بیدارى را براى ما فراهم آورد.
انسان در صورت دچار شدن به بندگى غلط، یعنى گرفتار آمدن به بند طاغوتها و هواى نفس، تمام استعدادها و حقایق عالى وجودیش بسته خواهد ماند، و در این رشته، انسان تبدیل به شرورترین موجود زمین خواهد شد، قرآن مجید مىفرماید:
«إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ» .
«بدترین جنبندگان نزد خدا افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمىکنند».
در این حال انسان منبعى از شر و پلیدى و ظرفى از پستى و شقاوت مىشود، به طورى که جنبندگان دیگر از او جز شر و ضرر، چیزى نخواهند دید.
انسان هنگام دچار شدن به بندگى غلط، حتى به نزدیکترین افرادش، که زن و فرزندان هستند، رحم نخواهد کرد، عدم ترحم او به معناى نپرداختن نفقه آنان نیست، ممکن است از نظر مادى به بهترین صورت خانواده خود را اداره کند؛ اما از نظر تربیت و معنویت، بزرگترین لطمه را به آنان خواهد زد؛ زیرا وقتى سرپرست خانواده، داراى مسیرى غلط و راهى شیطانى باشد، به ناچار افراد تحت تکفّلش به راه او کشیده مىشوند و در گمراهى و ضلالت خواهند افتاد.
البته هر کدام از افراد خانواده، خودشان انسانهاى مسئولى هستند و باید تکالیف الهى خود را به طور شایستهاى انجام دهند؛ ولى این طور نیست که اثرپذیر از سرپرست خود نباشند، قطعاً پدر در شکل دادن شخصیتى آنان اثر دارد، و بیشتر اوقات، زن و فرزند تصور مىکنند راه پدر خانواده راه صحیحى است و این گونه پدران خائن همانانى هستند که قرآن مجید در سوره «احزاب»
درباره آنان و شکایت زن و فرزند از جنایات آنان مىفرماید:
«وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا* رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً» .
«ما از فرمانروایان و بزرگانمان اطاعت کردیم، در نتیجه گمراهمان کردند.
* پروردگارا! آنان را از عذاب دو چندان ده، و کاملًا از رحمتت دورشان ساز».
گناه گمراه کردن دیگران به اندازهاى سنگین است که در تأویل آیه 32 سوره «مائده» گفتهاند گمراه کردن یک انسان، یا به یادگار گذاشتن یک روش غلط که دیگران دچار آن شوند، مساوى با کشتن تمام مردم است .
در روایات آمده است که مراد از «قتل» در آیه مورد نظر فقط کشتن نیست؛ بلکه قتل عقل، فطرت، روح و روان، و به تعبیر دیگر پیشگیرى از رشد و کمال دیگران است.
در هر صورت در عبودیت غلط، هم نابودى واقعیات اصیل انسانى خود انسان و هم تباه شدن مایههاى تربیتى دیگران مطرح است، و انسان در طول تاریخ گناهى بزرگتر و پر خطرتر از این گناه به خود ندیده است.
«ابوسعید بقّال حکایت کند که من و ابراهیم تیمى در حبس حجّاج بودیم. یک شب به وقت نماز مغرب با هم سخن مىگفتیم که شخصى را درآوردند. گفتم:
یا عَبْدَاللَّهِ ما قَضِیَّتُکَ؟
از حال او و سبب حبس او سؤال کردیم، گفت: هیچ موجب دیگر نمىدانم الّا آن که رئیس محل از من بدینگونه سعایت کرده که او نماز بسیار مىخواند و روزه بسیار مىگیرد، همانا که مذهب خوارج دارد. بدین تهمت مرا گرفته و محبوس کردهاند؛ به خدا قسم این مذهبى است که هرگز نپسندیدهام و هواى آن بر دل من نگذشته است و دوست نداشتهام آن مذهب را و اهل آن مذهب را. بعد از آن گفت: بفرمایید تا مرا آب وضو دهند. التماس کردیم تا به جهت او آب وضو آوردند، وضو ساخت و چهار رکعت نماز بگزارد و بعد از آن بگفت:
اللّهُمَّ أنْتَ تَعْلَمُ إساءَتى وَ ظُلْمى وَ إسْرافى، لَمْ اجْعَلْ لَکَ وَلَداً وَ لا نِدّاً وَ لا صاحِبَةً وَ لا کُفْواً، فَإنْ تُعَذِّبْنى فَبِعَدْلِکَ، وَ إنْ تَعْفُ عَنّى فَإنَّکَ أنْتَ الْغَفُورُالرَّحیمُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ. اللَّهُمَّ إنّى أسْألُکَ یَا مَنْ لایُغْلِطُهُ الْمَسائِلُ، وَ یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ، وَ یا مَنْ لایُبْرِمُهُ إلْحاحُ الْمُلِحّینَ، أنْ تَجْعَلَ لى فى ساعَتى هذِهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مِنْ حَیْثُ أرْجُو ...
خداوندا، تو کردار زشت و ستم و اسراف مرا مىدانى، براى تو فرزند و همتا و همسر و شریکى ننهادهام، پس اگر عذابم کنى از روى عدالت توست و اگر از من درگذرى تو را سزد که تو بسیار بخشنده و مهربان و عزیز و حکیمى.
خداوندا! اى که درخواستهاى گوناگون او را به اشتباه نیفکند، اى که هیچ شنیدنى او را از شنیدنى دیگر سرگرم نسازد، اى که پافشارى اهل اصرار او را دلتنگ نکند، از تو مىخواهم که در همین ساعت براى من فرج و راه گریزى از آن جا که امید دارم قرار دهى ...
چند نوبت همین بگفت. بدان خدایى که جز او خدایى نیست، هنوز دعا تمام نکرده بود که درِ زندان بگشادند و او را آواز دادند. برخاست و گفت: اگر عافیت باشد به خدا که شما را در دعا فراموش نکنم و اگر حالى دیگر بود خداى در دنیا به رحمت و ثواب در آخرت جمع گرداند. روز دیگر شنیدیم که دست تعرض از او کوتاه کردند و او را مطلق العنان گردانیدند، به برکت اخلاص این دعا.»
اشاره:
آگاهی به فرهنگ و روش زندگی پر افتخار خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل علی (علیه السلام) و پناهندگی معنوی و عملی به این پناهگاه مطمئن و استوار یکی از اصلی ترین راه های شناخت اسلام ناب و بهره مندی از آن است؛ چرا که آن ها از سرچشمه زلال اسلام آب نوشیده اند و تبلوری از مکتب حیاتبخش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) هستند.
در این میان آگاهی به زندگی حضرت معصومه (علیهاالسلام) که گلی از گلستان خاندان نبوت است و آگاهی به سرزمین مقدس قم و برکات این سرزمین و حوزه علمیه و ماجرای مسجد جمکران و پایگاه بودن قم برای حکومت جهانی حضرت مهدی «عج» و... هر کدام فرهنگی پر بار و سازنده است که موجب هدایت و رشد بیشتر شده و ما را در مسیر ترقّی معنوی مدد کاری نیرومند در سطح عالی خواهد بود.
مادر حضرت معصومه (علیهاالسلام)
آن طور که از شواهد و قراین استفاده می شود مادر حضرت معصومه (علیهاالسلام) همان مادر حضرت رضا (علیه السلام) است برای مادر حضرت رضا (علیه السلام) نام های متعددی ذکر کرده اند: خیزران، ام البنین، نجمه ... و پس از آن که حضرت رضا (علیه السلام) از او متولد شد به او طاهره گفتند.
روز ولادت حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام)
مطابق پاره ای از مدارک حضرت معصومه (علیهاالسلام) در روز اول ماه ذی قعده سال 173 ه . ق. در مدینه چشم به جهان گشود.
محدث گرانقدر مرحوم آیت الله شیخ علی نیازی (وفات یافته در دوم ذیحجه سال 1405 ه. ق. که مرقدش در یکی از حجره های صحن رضوی در کنار بارگاه ملکوتی امام رضا (علیه السلام) قرار دارد و نویسنده کتاب پر بار مستدرک سفینه البحار که ده جلد است، در جلد هشتم چنین می نویسد:
«فاطمه المعصومة المولودة فی غرّة ذی القعدة سنة 173.»
«فاطمه معصومه (علیهاالسلام) در آغاز ماه ذی قعده سال 173 دیده به جهان گشود.»
مدارک دیگری نیز در مورد روز ولادت آن حضرت (در آغاز ذیقعده) در دسترس است مانند:
1. عوالم العلوم، تألیف علامه بحرانی، ج 21، ص 328.
2. حیاه الست، تألیف شیخ مهدی منصوری، ص 10.
3. فاطمه بنت موسی الامام موسی کاظم، تألیف دکتر محمد هادی امینی (فرزند علامه امینی) صاحب الغدیر، ص 5 و 21.
پیشگویی از ولادت حضرت معصومه (علیهاالسلام)
جالب این است که سال ها بلکه ده ها سال قبل از ولادت حضرت فاطمه معصومه (علیهاالسلام) از سوی امامان به ولادت چنین بانویی ارجمند مژده داده شده است. در این رابطه نظر شما را به دو روایت زیر جلب می کنیم:
1) قاضی نور الله شوشتری (شهید در سال 1109 ه . ق.) در کتاب مجالس المؤمنین از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که فرمود: آگاه باشید برای خدا حرمی است و آن حرم مکه است، برای رسول خدا حرمی است و آن مدینه است، برای امیر مؤمنان علی (علیه السلام) حرمی است و آن کوفه است، و قم کوفه کوچک است. بدانید که بهشت دارای هشت در است که سه در آن از قم گشوده می شود. آنگاه فرمود:
«تقبض فیها امراة من ولدی اسمها فاطمة بنت موسی و تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم»
«در قم بانویی از فرزندان من (یعنی نوه من) که نامش فاطمه دختر موسی بن جعفر است از دنیا می رود، بانویی که به شفاعت او در روز قیامت همه شیعیانم وارد بهشت می شوند.»
2) علامه مجلسی به سند خود از جمعی از اهالی ری نقل می کند که گفتند: به محضر امام صادق (علیه السلام) در مدینه رسیدیم و گفتیم: ما اهل ری هستیم، فرمود: مرحبا به برادران ما از اهالی قم! گفتیم: ما از اهالی ری هستیم، باز هم آن حضرت فرمود: «مرحبا به برادران ما از اهل قم! به همین ترتیب امام صادق (علیه السلام) اهل قم را ستود. آن گاه فرمود: برای خدا حرمی است و آن کوفه است و برای ما حرمی است و آن شهر قم است، سپس فرمود:
«و ستد فن فیها امراه من اولادی تسمی فاطمة فمن زارها وَجَبَتْ له الجنة»
«و به زودی در قم بانویی از فرزندان من به نام فاطمه (معصومه) دفن شود کسی که مرقد او را زیارت کند بهشت بر او واجب می گردد.»
روایت کننده گوید: امام صادق (علیه السلام) این سخن را قبل از ولادت امام کاظم (علیه السلام) فرمود.
با توجه به این که امام صادق (علیه السلام) قبل از ولادت امام کاظم (علیه السلام) از ولادت حضرت معصومه (علیهاالسلام) پیشگویی نموده است و با توجه به این که امام کاظم (علیه السلام) در سال 128 ه. ق. متولد شد و با توجه به ولادت حضرت معصومه (علیهاالسلام) در سال 173 چنین نتیجه می گیریم که بیش از 45 سال قبل از ولادت حضرت معصومه (علیهاالسلام) به ولادت او مژده داده شده است. بنابراین خاندان نبوت و دوستان مخصوص آن ها در طول بیش از 45 سال در انتظار ولادت چنین بانویی بوده اند.
آنچه این انتظار را عمیق تر می کند این که مادر حضرت رضا (علیه السلام) و حضرت معصومه (علیهاالسلام) یکی و به نام نجمه بود و حضرت نجمه (علیهاالسلام) دو فرزند بیشتر نداشت که عبارت از حضرت رضا (علیه السلام) و حضرت معصومه (علیهاالسلام) بودند. نظر به این که حضرت رضا (علیه السلام) در سال 148 ه . ق. متولد شد، نتیجه می گیریم که حضرت رضا 25 سال جلوتر چشم به این جهان گشوده است. بنابراین، حضرت نجمه (علیهاالسلام) و حضرت رضا (علیه السلام) نیز در طول این مدت به طور عمیق در انتظار ولادت حضرت معصومه (علیهاالسلام) به سر می بردند.
آن روز شادی و نقطه پایان انتظار عمیق و طولانی همان آغاز ذی قعده سال 173 ه . ق. بود. حضرت معصومه در این روز در مدینه در خانه عصمت و طهارت چشم به جهان گشود و نور درخشان او صفای دیگری به کانون خاندان نبوت بخشید؛ صفایی که ملکوتی و وصف ناپذیر بود.
راز ازدواج نکردن حضرت معصومه (علیهاالسلام)
با این که مسئله ازدواج از مستحبات اکید است و پیامبر فرمود:
«ما بنی فی الاسلام بناءٌ احب الی اللّه عزوجل و اعز من التزویج»؛ «در اسلام بنایی بر پا نشده که در پیشگاه خداوند دوست داشتنی تر و عزیزتر از ساختمان ازدواج باشد».
این سؤال طرح می شود که تا آن هنگام که حضرت رضا (علیه السلام) در مدینه بود و به خراسان هجرت نکرده بود حضرت معصومه (علیهاالسلام) حدود 27 سال عمر کرده بود، پس چرا ازدواج نکرد؟! در پاسخ به این سؤال می توان گفت: طبق وصیت امام کاظم (علیه السلام) ازدواج دختران امام کاظم (علیه السلام) به مشورت و اجازه امام رضا (علیه السلام) بستگی داشت؛ چرا که او به مصلحت خواهرانش آگاه تر از دیگران بود. گویا برای حضرت معصومه همسر مناسب و همتایی وجود نداشت؛ زیرا علاوه بر گفو دینی، کفو فرهنگی و معنوی نیز نقش به سزایی در ازدواج صحیح دارد، شاید بر همین اساس امام صادق (علیه السلام) فرمود: اگر خداوند متعال علی (علیه السلام) را برای فاطمه زهرا (علیهاالسلام) نمی آفرید در سراسر زمین از حضرت آدم (علیه السلام) گرفته تا هر انسانی بعد از او همسر همتای مناسبی برای فاطمه (علیهاالسلام) پیدا نمی شد.
در این جا ذکر این نکته نامناسب نیست که مطابق پاره ای از مدارک غیر معتبر، مأمون (هفتمین خلیفه عباسی) از حضرت معصومه (علیهاالسلام) خواستگاری کرد یا می خواست مقدمات خواستگاری را فراهم کند.
مطلب دیگری که در این جا گفته شده است این که: حکومت اختناق و سراسر وحشت هارون آن چنان مردم را نسبت به نزدیک شدن به خاندان نبوت ترسانده بود که کسی جرأت نمی کرد تا با دختران آن ها ازدواج کند؛ زیرا داماد امام کاظم (علیه السلام) شدن به معنی اقدام به کاری خطرناک بود که موجب سلب امنیت می شد.
امام کاظم (علیه السلام) مدتها در زندان بود و همان جا به شهادت رسید و امام رضا (علیه السلام) نیز بر اساس اطلاعی که از آینده داشت ناگزیر بود که به خراسان هجرت کند. این امور نیز می تواند دلیل دیگری بر ترک ازدواج حضرت معصومه (علیهاالسلام) شده باشد.
هجرت ناکام و مسموم شدن در ساوه
حضرت معصومه (علیهاالسلام) در پناه برادرش حضرت رضا (علیه السلام) در مدینه زندگی می کرد. هنگامی که یگانه برادرش در سال 200 ه .ق. به اجبار مأمون ناگزیر به خراسان هجرت کرد حضرت معصومه (علیهاالسلام) حدود یک سال دور از برادر به زندگی خود ادامه داد، ولی کاسه صبرش لبریز شد و شور و شوق دیدار برادر سراپای وجودش را فرا گرفته بود. او می خواست پرواز کند و به دیدار برادر بشتابد.
از سوی دیگر به مدینه خبر رسید که حضرت رضا (علیه السلام) ولیعهد مأمون شده و دارای امکانات و اختیارات وسیع گشته است. آل علی (علیه السلام) که در حجاز در فشار و سختی به سر می بردند تصمیم گرفتند به عنوان دیدار حضرت رضا (علیه السلام) به خراسان حرکت نمایند، از این رو آن ها در کاروان های متعدد به سوی خراسان حرکت نمودند. مطابق روایتی کاروانی که حضرت معصومه (علیهاالسلام) در میان آنها بود از 23 نفر به سرپرستی هارون بن موسی بن جعفر (علیه السلام) تشکیل می شد. حضرت معصومه با این کاروان منزل به منزل حرکت نمود تا به شهر ساوه رسید. در آن جا دشمنان خاندان نبوت به کاروان حمله کردند؛ هارون را به شهادت رساندند و جمعی را مجروح نمودند و موجب پراکندگی آنها شدند و توسط یک زن در غذای حضرت معصومه زهر ریختند. به این ترتیب آن بانوی گرامی مسموم و بیمار شد و تقاضا کرد او را به قم ببرند. او را به قم بردند و پس از چند روز در قم به شهادت رسید.
به نقل دیگر در این جنگ نابرابر هارون و سایر برادران و برادر زادگان حضرت معصومه (علیهاالسلام) که 23 تن بودند کشته شدند. حضرت معصومه (علیهاالسلام) همچون عمه اش زینب (علیهاالسلام) وقتی که بدن های پاره پاره آن ها را دید به شدت غمگین و سخت بیمار و به سوی قم روانه شد و پس از 16 یا 17 روز سکونت در قم به لقاء الله پیوست.
به این ترتیب هجرت حضرت معصومه (علیهاالسلام) ناکام ماند. او به دیدار برادر نایل نشد و در حالی که قلبش از داغ پر سوز فراق می تپید از دنیا رفت.
راز انتخاب قم
هنگامی که حضرت معصومه (علیهاالسلام) در ساوه بیمار و بستری شد پرسید از این مکان تا قم چقدر راه است. عرض کردند: ده فرسخ، آن حضرت عازم قم شد.
مرحوم عماد زاده تهرانی نقل می کند کاروانی که حضرت معصومه (علیهاالسلام) در میان آن بود و از مدینه به سوی خراسان حرکت نموده بود از 400 نفر تشکیل می شد. وقتی کاروانیان به ساوه رسیدند دشمنان خاندان رسالت به آن ها حمله کردند؛ در نتیجه گروهی از آن ها متواری و گروهی دیگر اسیر و در حدود 22 نفر کشته شدند و نقل شده حضرت معصومه (علیهاالسلام) را مسموم کردند و آن حضرت در حال مسمومیت و بیماری فرمود: مرا به قم ببرید، عازم قم شدند؛ زیرا قم مرکز شیعیان بود.
طبق روایت دیگر، حضرت معصومه (علیهاالسلام) فرمود: پدرم فرمود قم مرکز شیعیان ما می باشد. و محیط ساوه نیز نسبت به خاندان رسالت نامساعد بود. نیز در تاریخ آمده: هنگام قیام مختار (در سالهای 66 و 67 ه . ق.) جمعی از شیعیان بنی اسد از کوفه به قم آمدند و در قریه جمکران سکونت کردند. با توجه به این امور به خوبی روشن می شود که چرا حضرت معصومه (علیهاالسلام) قم را انتخاب کرد. این مطلب را با حدیثی جالب از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به پایان می بریم:
انس بن مالک می گوید: روزی در محضر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نشسته بودم، ناگاه حضرت علی (علیه السلام) به حضور آن حضرت آمد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) از او استقبال گرمی نمود و پس از معانقه بین دو چشم آن حضرت را بوسید، سپس فرمود: ای علی! خداوند ولایت تو را بر آسمان ها عرضه کرد، آسمان هفتم برای پذیرش ولایت تو از آسمان های دیگر پیشی گرفت، خداوند آن را به عرش آراست؛ سپس آسمان چهارم پیشی گرفت، خداوند آن را به بیت المعمور آراست؛ سپس آسمان دنیا پیشی گرفت؛ خداوند آن را به ستارگان آراست؛ سپس مکه به پذیرش آن سبقت گرفت، خداوند آن را به کعبه آراست؛ سپس مدینه سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود من آراست؛ سپس کوفه سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود تو آراست؛ سپس قم سبقت گرفت، خداوند آن را به وجود عرب (شیعه اشعری و...) آراست، و از قم دری را به سوی بهشت گشود.
استقبال گرم شیعیان قم از حضرت معصومه (علیهاالسلام)
علامه مجلسی از تاریخ قدیم (تألیف فاضل دانشمند حسن بن محمد که در سال 378 ه . ق. نوشته شده) نقل می کند که گفت: قول صحیح تر این است: هنگامی که خبر ورود حضرت معصومه (علیهاالسلام) را به ساوه بردند و خبر بیماری او به آل سعد (شیعیان عرب اشعری) رسید آل سعد به اتفاق تصمیم گرفتند به ساوه بروند و آن حضرت را دعوت کرده به قم بیاورند. در میان آن ها موسی بن خزرج بن سعد اشعری وقتی که به کاروان حضرت معصومه (علیهاالسلام) رسید مهار شتر او را که آن حضرت در میان محمل سوار بر شتر بود گرفت و او را به قم آورد و در خانه خود مهمان کرد. حضرت معصومه (علیهاالسلام) 16 یا 17 روز در خانه موسی بستری بود تا از دنیا رفت.
نظر به این که حضرت معصومه (علیهاالسلام) دهم یا دوازدهم ربیع الثانی از دنیا رفت و 16 روز در قم زیست نتیجه می گیریم که ورود آن حضرت به قم تقریبا در روز 23 ربیع الاول سال 201 ه . ق. بوده است.
دفن جنازه مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام)
زمینی که هم اکنون مرقد مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) و صحن و سرای آن حضرت در آن جای دارد در عصر ورود حضرت معصومه (علیهاالسلام) به قم به نام بابلان خوانده می شد و از باغ های ساحلی موسی بن خزرج اشعری بود. پس از وفات حضرت معصومه (علیهاالسلام) جنازه مطهر او را غسل داده و کفن کردند و به همین زمین آوردند تا به خاک بسپارند. آل سعد سردابی حفر کردند. در این وقت بین آل سعد اختلاف شد که چه کسی جنازه آن حضرت را در آن سرداب به خاک بسپارد. سرانجام اتفاق کردند که سیدی پرهیزکار و پیرمردی پارسا که به نام قادر معروف بود وارد سرداب شود و آن گوهر پاک را دفن کند. وقتی به سراغ آن پیرمرد رفتند ناگاه از جانب صحرا دو نفر سوار نقابدار پیدا شدند؛ وقتی به نزدیک رسیدند از مرکب خود پیاده شدند و بر جنازه حضرت معصومه (علیهاالسلام) نماز خواندند و سپس داخل سرداب شده و جنازه را دفن کردند. آن گاه بیرون آمدند و رفتند و کسی نفهمید که آن ها چه کسی بودند. آن گاه موسی بن خزرج سقف و سایبانی بر سر قبر مطهر برافراشت تا هنگامی که زینب دختر امام جواد (علیه السلام) وارد قم شد و قبه ای بر روی آن مرقد مطهر بنا کرد.
بعضی احتمال داده اند که آن دو نقابدار حضرت رضا (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) بوده اند، این موضوع نیز در جای خود بسیار مورد توجه است از این رو که در مورد امام (علیه السلام) دستور داده شده که جنازه آن ها را امام دفن کند. بعضی از خواص نیز دارای چنین امتیازی هستند، مانند حضرت عباس (علیه السلام) که جنازه مطهرش را امام سجاد (علیه السلام) دفن کرد. وقتی بنی اسد برای کمک پیش آمدند امام سجاد (علیه السلام) به آن ها فرمود: «ان معی من یعنینی» کسانی [از فرشتگان و ملکوتیان] همراه من هستند و مرا در دفن جنازه حضرت عباس (علیه السلام) کمک می کنند.
پی نوشت ها:
1. مناقب آل ابیطالب، ج 4، ص 367.
2. مستدرک سفینه البحار، ج 8، ص 257.
3. مجالس المؤمنین، ج 1، ص 83؛ بحار الانوار، ج 60، ص 228.
4. بحار الانوار، ج 60، ص 216 و ج 48، ص 317.
5. طبری شیعی، دلائل الامامه، چاپ منسورات رضی، ص 149.
6. مرحوم محدث گرانقدر آیت الله شیخ علی نمازی در کتاب مستدرک سفینه البحار، ج 8، ص 251. گوید: حضرت معصومه (س) در آغاز ذی قعده سال 173 دیده به جهان گشود. بعضی به نقل از لواقع الانوار به جای 173، 183 نوشته اند، مطابق این قول حضرت معصومه (س) که در سال 201 ه . ق. از دنیا رفت حدود 18 سال داشت. ولی با توجه به این که امام کاظم (ع) پدر حضرت معصومه در سال 179 دستگیر و زندانی شد و در سال 183 در بغداد به شهادت رسید و در این مدت از خانواده اش دور بود، به نظر نمی رسد که حضرت معصومه (س) درست در سال 183 به دنیا آمده باشد. ظاهرا در این مورد یک جابه جایی رخ داده، لذا 173 صحیح می باشد. بنابراین حضرت معصومه (س) در 28 سالگی از دنیا رفته است.
7. وسائل الشیعه، ج 14، ص 3.
8. اصول کافی، ج 1، ص 261.
9. این مطلب در کتاب انوار المشعشعین تألیف محمد علی بن حسین کاتوزیان (چاپ سنگی) نقل شده ولی سند درستی ندارد و بی پایه است.
10. جعفر مرتضی عاملی، الحیاه السیاسیه للامام الرضا (علیه السلام)، ص 428، قیام سادات علوی، ص 168 و 161؛ وصیّة المعصومین، میرزا ابوطالب بیوک، ص 68.
11. منصوری، حیات الست، ص 160.
12. بحارالانوار، ج 60، ص 219.
13. عماد زاده، زندگی حضرت موسی بن جعفر، ج 2، ص 384.
14. سقا زاده، دریای سخن.
15. گنجینه آثار قم، ج 1، ص 382.
16. تاریخ قدیم قم، ص 38.
17. بحارالانوار، ج 60، ص 222. برای دریافت سابقه درخشان قم، به بحارالانوار، ج 60، ص 211 تا 221 مراجعه شود.
18. او از بزرگان خاندان اشعری و از اصحاب امام رضا (ع) بود.
19. بحارالانوار، ج 60، ص 219.
20. چند سالی است که در این روز در قم از طرف آستانه مقدسه مراسمی شبیه استقبال از حضرت معصومه (س) برگزار می شود که یادآور خاطره ورود آن حضرت به قم است.
21. بحارالانوار، ج 60، ص 219.
22. موسوی المقرّم، مقتل الحسین (علیه السلام)، ص 398
عمه سادات سلام علیک
روح عبادات سلام علیک
عمه سادات بگو کیستی
فاطمه یا زینب ثانیستی
شناسنامه حضرت
کریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیها السلام اول ماه ذی القعده سال 173 ه . ق . در مدینه چشم به جهان گشود و در سن 28 سالگی در روز 10 یا 12 ربیع الثانی سال 201 ه . ق . در شهر مقدس قم به ریاض جنت پر کشید (1) .
القاب شریف آن حضرت، معصومه، کریمه اهل بیت، ستی و فاطمه کبری است . پدر بزرگوارش حضرت امام موسی بن جعفرعلیهما السلام و مادر آن حضرت، «نجمه » است (2) .
مادر آن حضرت
نجمه خاتون مادر بزرگوار امام رضاعلیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام است . او از زنان برجسته زمان خود بود و در عقل، دین، حیا، جمال ظاهری و باطنی نظیر نداشت .
«حمیده » مادر امام هفتم علیه السلام همیشه از نجمه یاد می کرد و از روزی که او را به خانه برد مورد احترام قرار داد و هرگز پیش او نمی نشست مگر برای تعظیم و احترام او .
روزی حمیده به حضرت کاظم علیه السلام عرض کرد: «پسرم! نجمه کنیزی است که من بهتر از او را ندیده ام; او زنی زیرک و دارای محاسن زیادی است و می دانم هر نسلی از او بدنیا آید، پاک و مطهر است; او را به تو بخشیدم و از تو درخواست می کنم حال او را رعایت کنی . (3) »
در روایتی آمده است: وقتی حمیده را خرید، شبی رسول خداصلی الله علیه وآله را در خواب دید که به او فرمود: «ای حمیده! نجمه را به فرزند خود موسی ببخش، همانا از او فرزندی به دنیا می آید که بهترین اهل زمین است .»
مقام و منزلت حضرت نجمه علیها السلام
مرحوم علامه مجلسی رحمه الله از کتاب ارزشمند عیون اخبار الرضاعلیه السلام روایتی را نقل کرده است که توجه به آن ما را به مقام و منزلت حضرت «نجمه خاتون » مادر بزرگوار امام هشتم و خواهرش حضرت معصومه علیها السلام آگاه می کند . روایت مورد نظر را ذیلا از نظرتان می گذرانیم:
روزی امام کاظم علیه السلام از هشام پرسید: آیا خبرداری که کسی از برده فروشان آمده باشد؟ عرض کرد: نه . هشام می گوید: پس آن حضرت فرمود: آمده است . و ما با هم نزد او رفتیم . برده فروشی را دیدیم که غلامان و کنیزان بسیاری آورده بود .
آن حضرت فرمود: کنیزانی که برای فروش آورده ای را بر ما عرضه کن، او نه کنیز را بیرون آورد . حضرت هر یک را می دید، می فرمود: این را نمی خواهم . آن گاه فرمود: آیا کنیز دیگری داری؟ گفت: نه، جز یک کنیز که او سخت بیمار است .
حضرت فرمود: او را بیاور، برده فروش امتناع کرد، حضرت برگشت و روز بعد مرا نزد او فرستاد و فرمود: به هر قیمتی که بگوید آن کنیز را برای من خریداری کن .
هشام می گوید: چون نزد برده فروش رفتم، او قیمت را بالا برد و من پذیرفتم و او را خریدم .»
مرد برده فروش پس از دریافت پول رو به من کرد و گفت: مردی که دیروز همراهش بودی چه شد و او که بود؟ گفتم: او مردی از بنی هاشم است .
گفت از کدام تیره بنی هاشم؟ گفتم: بیش از این مپرس .
آن گاه آن مرد برده فروش گفت: بدان که من این کنیز را از دورترین مناطق مغرب خریدم . روزی زنی از اهل کتاب این کنیز را همراه من دید و پرسید: این را از کجا آورده ای؟ گفتم: او را برای خود خریده ام . آن زن گفت: سزاوار نیست که این کنیز نزد تو باشد، او از آن بهترین اهل زمین است و چون به او رسد از او فرزندی به دنیا می آید که اهل مشرق و مغرب از او اطاعت کنند .
راوی در ادامه می گوید: چیزی نگذشت که او در ملک امام موسی بن جعفرعلیهما السلام در آمد و حضرت رضاعلیه السلام متولد شد (4) .
به هر روی از افتخارات بزرگ حضرت معصومه علیه السلام این است که ایشان از طرف پدر و مادر با حضرت رضاعلیه السلام یکی است و این بر شرافت و برتری ایشان افزوده است .
حضرت معصومه علیها السلام در روایات
1 . قال الصادق علیه السلام:
«ان لله حرما وهو مکة وللرسول حرما وهو المدینة ولامیرالمؤمنین حرما وهو الکوفة ولنا حرما وهو قم وستدفن فیها امراة من ولدی تسمی فاطمة من زارها وجبت له الجنة (5) ;
برای خدا حرمی است و آن مکه است و برای رسول خداصلی الله علیه وآله حرمی است و آن مدینه است و برای امیرمؤمنان علیه السلام حرمی است و آن کوفه است و برای ما حرمی است و آن قم است و به زودی زنی از فرزندان من در آنجا دفن می شود که نامش «فاطمه » است; هر کس او را زیارت کند بهشت بر او واجب خواهد شد .»
2 . مرحوم محدث قمی رحمه الله نقل کرده است که امام رضاعلیه السلام به «سعد اشتری قمی » فرمود:
«ای سعد! نزد شما قبری از ما هست . سعد گفت: قبر فاطمه دختر امام موسی بن جعفرعلیهما السلام را می فرمایید؟ فرمود: آری . هر کس او را زیارت کند و حق او را بشناسد بهشت برای اوست . (6) »
3 . قال الصادق علیه السلام:
«الا ان قم کوفتنا الصغیرة، الا ان للجنة ثمانیة ابواب ثلاث منها الی قم تقبض فیها امراة هی من ولدی، اسمها فاطمة بنت موسی، تدخل بشفاعتها شیعتی الجنة باجمعهم; (7) قم کوفه کوچک ما است . برای بهشت هشت در است که سه در آن به سوی قم است . زنی در قم وفات می کند که از اولاد من است و نامش فاطمه دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام است . در روز قیامت با شفاعت او تمام شیعیان من وارد بهشت می شوند .»
4 . قال الجوادعلیه السلام:
«من زار قبر عمتی بقم فله الجنة; (8)
کسی که قبر عمه ام را در قم زیارت کند سزاوار بهشت است .»
5 . قال الرضاعلیه السلام:
«من زارها عارفا بحقها فله الجنة (9) ;
کسی که [فاطمه معصومه را] زیارت کند در حالی که عارف به حق او باشد، پاداشش بهشت است .»
آینه حضرت زهراعلیها السلام
شیخ عبدالله موسیانی که از شاگردان آیة الله العظمی مرعشی نجفی بود، نقل کرده است که: «حضرت آیة الله مرعشی نجفی رحمه الله به طلاب می فرمود:
«علت آمدن من به قم این بود که پدرم آقا سید محمود مرعشی که از زهاد و عباد معروف زمان خود بود، چهل شب در حرم امیرمؤمنان علیه السلام بیتوته کرد تا آن حضرت را ببیند . شبی در حال مکاشفه امیرمؤمنان علیه السلام را دیده بود که به ایشان فرمود: سید محمود! چه می خواهی؟ عرض کرد: می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراعلیها السلام کجاست؟ حضرت فرموده بودند: من نمی توانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر را معلوم کنم . عرض کرد: پس من اگر بخواهم آن حضرت را زیارت کنم، چه کنم؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: خداوند، جلال و جبروت حضرت زهراعلیها السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده است . هر کس بخواهد ثواب زیارت حضرت فاطمه را درک کند، به زیارت حضرت معصومه علیها السلام برود .
آیة الله مرعشی نجفی می فرمود: من به همین علت به قم آمدم; ماندگار شدم و الآن شصت سال است که هر روز من اول زائر حضرتم .» (10)
کرامات حضرت معصومه علیها السلام
یکی از برترین فضایل و کمالات اهل بیت علیهم السلام ادای حاجات و برآورده کردن خواسته های نیازمندان است . از نظر شیعه فرقی میان حیات و موت اهل بیت علیهم السلام نیست و آن بزرگواران در هر حال ناظرند و حاجات حاجتمندان را بر می آورند .
حضرت معصومه علیها السلام نیز مانند آبا و اجداد کرام خود دارای کرامات و معجزاتی است که بی تردید نشان از عظمت و برتری آن حضرت دارد .
کرامات آن حضرت اعم از شفای بیماران و شفای روشن دلان و ناشنوایان و . . . بسیار است . در این قسمت به دو نمونه اشاره می کنیم .
1 . شفای معجزه آسا
یکی از خدام حرم حضرت معصومه علیها السلام به نام «میرزا اسدالله » بیمار و انگشتان پایش سیاه شده بود، جراحان اتفاق نظر داشتند که باید پای او قطع شود تا مرض به قسمتهای بالاتر سرایت نکند . قرار شد فردای آن روز به بیمارستان رفته، پایش را قطع کنند . میرزا اسدالله گفته بود: حالا که چنین است، امشب مرا به حرم مطهر دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام ببرید . او را به حرم بردند، شب هنگام، خدام حرم در را بستند و او پای ضریح مانده و به درگاه دختر موسی بن جعفرعلیهما السلام پناه آورده بود .
نزدیک اذان صبح خادمان حرم صدای میرزا را می شنوند که فریاد می زند: در را باز کنید، حضرت مرا شفا داده است . در را باز کردند، دیدند او خوشحال و خندان اشک شوق می ریزد و ماجرای شفای خود را این گونه بیان می کند:
خانم مجلله ای را دیدم که به نزد من آمد و گفت: «تو را چه شده است؟ عرض کردم: درد پایم مرا عاجز کرده است، از خداوند شفای دردم را می خواهم . آن بانوی بزرگ گوشه مقنعه خود را چند دفعه به روی پای من کشید و فرمود: تو را شفا دادیم . عرض کردم: شما کیستید؟ فرمود: مرا نمی شناسی و حال آن که نوکری مرا می کنی؟ من فاطمه، دختر موسی بن جعفر هستم .
میرزا اسدالله می گوید: وقتی به حالت عادی برگشتم، مقداری پنبه در آنجا دیدم . آن را برداشته و به هر مریضی که ذره ای از آن را می دادم و او به جای درد می کشید، شفا پیدا می کرد .
وی می گوید: آن مقدار پنبه در خانه ما بود تا وقتی که سیلابی آمد و خانه ما را خراب کرد و آن پنبه از بین رفت و دیگر پیدا نشد . (11) »
2 . عنایت به ملاصدرا
مرحوم محدث قمی می فرماید: «از بعضی اساتید خود شنیدم که: مرحوم ملاصدرای شیرازی هنگامی که به قم مهاجرت کرد و در روستای «کهک » اقامت نمود، هرگاه مطالب علمی بر او مشکل می شد، آن حکیم فرزانه به زیارت حضرت معصومه علیها السلام می آمد و با توسل به آن بزرگوار مشکلات علمی خود را حل می نمود و از آن منبع فیض الهی مورد عنایت قرار می گرفت . (12) »
صفای دل بجز مهر شما نیست
که بی مهر شما دل را صفا نیست
شما پوشیده در ذات خدایید
خدا هم از شما هرگز جدا نیست
خوشا حال دل بیمار عشقی
که جز وصل شما او را دوا نیست
چگونگی وفات فاطمه معصومه علیها السلام
در سال 201 ه . ق، یک سال پس از سفر تبعید گونه امام رضاعلیه السلام به شهر «مرو» ، کریمه اهل بیت، حضرت معصومه علیها السلام همراه عده ای از برادران خود برای دیدار و تجدید عهد با امام زمان خویش بسوی دیار غربت راهی شدند .
وقتی به شهر «ساوه » رسیدند عده ای از مخالفان اهل بیت علیهم السلام با ماموران حکومتی همراه شدند و آنان را مورد هجوم قرار دادند . در این هجوم کینه توزانه عده ای از همراهان حضرت معصومه علیها السلام به شهادت رسیدند .
در شهر ساوه بود که حضرت بیمار شدند، فرمودند: مرا به قم ببرید، چرا که از پدرم شنیدم «شهر قم مرکز شیعیان ماست » . آن گاه حضرت را به طرف قم حرکت دادند . مردم قم که از این خبر مسرت بخش بسیار خرسند شده بودند، به استقبال حضرت آمدند . در حالی که «موسی بن خزرج » بزرگ خاندان «اشعری » زمام شتر آن مکرمه را می کشید، در میان شور و احساسات مردم وارد آن شهر شدند و در منزل موسی بن خزرج که امروزه به محله میدان میر - جنب 45 متری عمار یاسر - معروف است، اجلال نزول نمودند (13) .
آن بانوی بزرگ هفده روز در شهر ولایت و امامت به سر برد و آخرین روزهای زندگی خود را به عبادت، مناجات و راز و نیاز پرداخت و سرانجام از دنیا رفت .
راز پرواز
در باره بیماری و مرگ زود رس آن بزرگوار گفته شده است که زنی در شهر ساوه ایشان را مسموم نموده است . (14) این مطلب با توجه به درگیری دشمنان و کینه توزان در هنگام ورود به شهر ساوه، بعید نیست .
مراسم تشییع
پس از وفات آن حضرت و اجرای مراسم غسل و کفن، ایشان را به سوی قبرستان «بابلان » تشییع کردند . هنگام دفن پیکر پاک و مطهر آن حضرت، دو سوار توجه همه را به خود جلب کردند . آن دو سوار به طرف جمعیت آمدند و بر بدن مبارک حضرت نماز گزاردند و آن را دفن نمودند . یکی از بزرگان می فرمود: هیچ بعید نیست که این دو بزرگوار، امامان معصومی باشند که برای این امر مهم به قم آمدند (15) .
پس از پایان مراسم دفن، موسی بن خزرج سایبانی از حصیر و بوریا بر قبر شریف آن بزرگوار برافراشت . این سایبان برقرار بود تا زمانی که حضرت زینب دختر امام جوادعلیه السلام وارد قم شد و قبه ای آجری بر آن بنا کرد (16) .
شفیعه روز جزا
ای گل نورسته باغ ولا
پنجره وا شده رو به خدا
آینه عصمت و جود و کرم
محرم هر لحظه بیت الحرم
شعر عفاف را تو شاه بیتی
فاطمه دوم اهل بیتی
سفره اطعام کرامت تویی
شفیعه روز قیامت تویی
بوی بهشتی که به همراه تست
تا به ابد بدرقه راه تست
مجتهدین خادم این خانه اند
به گرد شمع تو چو پروانه اند
در گرانمایه برای شیعه
پشت و پناه علمای شیعه
هر طلبه خادم درگاه تست
همچو گدایی به سر راه تست
گرچه خدا خواست به حکم قضا
تا که نبینی گل روی رضا
لیک دلت بوی رضا می دهد
بر دل هر خسته صفا می دهد
گاه کن از این دل دیوانه یاد
عمه دلسوز امام جواد
کن دلم آزاد زرنج و الم
دختر زندانی بغداد غم
تا به ابد مست سلام توام
حضرت معصومه غلام توام
مرغ دلم حالت بیمار داشت
نیمه شب این نغمه به منقار داشت
آن سه وفادار که مظلومه اند
فاطمه و زینب و معصومه اند
یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة
فان لک عندالله شانا من الشان
پی نوشت ها:
1) فروغی از کوثر، ص 32 .
2) دلائل الامامه، ص 309 .
3) همسران با فضیلت، گذری به زندگانی مادران چهارده معصوم علیهم السلام، ص 75 .
4) عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 1، ص 14 .
5) بحارالانوار، ج 102، ص 265 .
6) منتهی الامال، ج 2، ص 270 .
7) جامع احادیث الشیعة، ج 12، ص 617 .
8) بحارالانوار، ج 102، ص 265 .
9) همان .
10) فروغی از کوثر، زندگانی حضرت معصومه علیها السلام، ص 87 .
11) انوار المشعشعین، حاج شیخ محمد علی قمی، ص 216 به نقل از فروغی از کوثر .
12) فوائد الرضویه، ص 379 به نقل از همان، در حاشیه اسفار نیز به این نکته تصریح شده است . .
13) تاریخ قدیم قم، ص 213 .
14) وسیلة المعصومیة، میرزا ابوطالب بیوک، ص 68; قیام سادات علوی، علی اکبر تشید، ص 168 .
15) آیة الله فاضل لنکرانی دام ظله .
16) سفینة البحار، ج 2، ص 376
دختر امام کاظم، خواهر امام رضا و عمه امام جواد علیهم السلام، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام چراغ فروزان معنویت و عبادت در شهر پرفضیلت قم هستند. بنا بر نظر معروف در میان معاصران ولادت حضرت معصومه علیهاالسلام در سال 173 و وفات ایشان در سال 201 هجری قمری بوده است. از دیگر القاب ایشان: طاهره، حمیده، بره، رشیده، تقیه، نقیه، رضیه، مرضیه میباشد.[1]
از آنجا که نگارنده نیز همانند هزاران طالب علم، از فرصت اقامت در شهر قم و نعمت همجواری با این بانوی بزرگوار سالها بهرهمند بوده است، مناسب است چند سطری را درباره اهمیت قم و منزلت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ذکر نماید.
زیارتی به قیمت بهشت
باید دانست که شهر قم نخستین شهر شیعی در ایران بوده است که پیشینه تشیع آن به اواخر قرن اول هجری باز میگردد.[2] راویان زیادی در میان سلسله اسناد احادیث ما از شهر قم هستند که از جمله زکریا بن آدم قمی، احمد بن محمد بن عیسی قمی، علی بن ابراهیم قمی و پدرش جناب ابراهیم بن هاشم، جعفر بن محمد بن قولویه- مولف کتاب شریف کامل الزیارات- همچنین شیخ اجل مرحوم صدوق- مولف کتب روایی فراوان همانند "من لایحضره الفقیه" و "خصال"- و پدر بزرگوارش جناب علی بن بابویه قمی از این جمله هستند که بخش وسیعی از میراث روایی و تاریخی و فرهنگی شیعه را به ما منتقل کردند.[3]
روایت اول:
محدث بزرگ شیعه مرحوم ابن قولویه- متوفی367ه.ق- در کتاب ارزنده کامل الزیارات به سند صحیح از سعد بن سعد –که از راویان مورد وثوق قمی است- روایت کرده که از امام رضا علیه السلام سوال کردم: که زیارت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام چه ارزشی دارد. حضرت فرمودند: هر کسی که ایشان را زیارت کند مستحق بهشت میشود: سالته عن زیارة فاطمه بنت موسی علیهما السلام قال: من زارها فله الجنة.»[4]
محدث بزرگ شیعه جناب شیخ صدوق (ره) هم عین این سوال و جواب را به سند صحیح خود از آقا امام رضا علیه السلام روایت کرده است.[5]
معنای این روایات - و برخی روایات مشابه که در فضیلت زیارت معصومان علیهم السلام و یا انجام اعمال صالح دیگر وارد شده اند- این نیست که فرد با وجود اصرار بر معاصی و گناهان، به مجرد یک زیارت رفتن، خیالش دیگر راحت باشد و بهشت را برای خود ثابت شده بداند. این تفسیر از اینگونه روایات با خطوط کلی اسلام منافات دارد و پذیرفتنی نیست
روایت دوم:
همچنین مرحوم ابن قولویه از امام جواد علیه السلام روایت میکند که فرمودند: هر کس قبر عمه مرا در قم زیارت کند، مستحق بهشت میگردد: «من زار قبر عمتی بقم فله الجنة.»[6]
روایت سوم:
ابوعلی حسن بن محمدبن حسن قمی در کتاب ارزشمند تاریخ قم که آن را در سال 379 تالیف کرده، از امام صادق علیه السلام روایت میکند که فرمودند:
«ان لله حرما و هو مکة و لرسوله حرما و هو المدینة و لامیرالمومنین حرما و هو الکوفة و لنا حرما و هو قم و ستدفن فیه امراة من ولدی تسمی فاطمة من زارها وجبت له الجنة.»[7]
عنایت حضرت معصومه (س) به طلاب
خدا را حرمی است و آن مکه است، رسول خدا را حرمی است و آن مدینه است، امیر مومنان را حرمی است و آن کوفه است، ما اهل بیت را حرمی است و آن قم است. به زودی خانمی از فرزندان من در آنجا دفن میشود که هرکس او را زیارت کند بهشت بر او واجب میشود.
این کتاب تنها ماخذ این روایت است و دیگر منابع همانند بحار از آن نقل میکنند.[8]
یک نکته: بهشت به بهاست یا بهانه؟!
وجوب در اصل لغت به معنای ثبوت است و مقصود اینست که بهشت برای او ثابت میشود. در اینجا بد نیست به این نکته مهم اشاره کنیم که معنای این روایات - و برخی روایات مشابه که در فضیلت زیارت معصومان علیهم السلام و یا انجام اعمال صالح دیگر وارد شده اند- این نیست که فرد با وجود اصرار بر معاصی و گناهان، به مجرد یک زیارت رفتن، خیالش دیگر راحت باشد و بهشت را برای خود ثابت شده بداند. این تفسیر از این گونه روایات با خطوط کلی اسلام منافات دارد و پذیرفتنی نیست. برای پیدا کردن تفسیر صحیح از یک روایت باید آن را ابتداء در مجموعه معارف دینی ملاحظه کرد و آنگاه به تفسیرش پرداخت.
گویا مقصود از این دسته احادیث اینست که عمل شریف مذکور، چنان ارزش و شایستگی را دارد که بهشت را برای فرد به ارمغان بیاورد. به تعبیر دیگر اگر فرد با گناهان بعد خود، به این زیارت در نامه عمل خود آسیب نرساند، این امکان وجود دارد که به برکت آن به بهشت رود. تحقیق بیشتر این بحث در اینجا ممکن نیست و غرض اشارهای بود که برخی سوء استفاده نکنند.
این تعبیر که سه در بهشت به سوی قم است شاید اشاره به این باشد که معارفی که از این شهر مبارک در اختیار امت اسلامی قرار میگیرد، سبب رستگاری و به بهشت رفتن بخش زیادی از مردم خواهد شد
روایت چهارم:
عالم برجسته شیعه- در قرن ششم هجری- مرحوم عبدالجلیل رازی در کتاب نقض خود روایتی را در فضیلت قم و جایگاه و منزلت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام نقل کرده است که قابل توجه است. عین تعبیر ایشان چنین است: « و اخبار که در فضیلت قم و اهل قم از رسول و ائمه علیهم السلام روایت شده است بی نهایت است، تا از جعفر صادق علیه السلام روایت است که گفت:
«الا ان لله حرما و هو مکة. الا ان لرسول الله حرما و هو المدینة. الا ان لامیرالمومنین حرما و هو الکوفة الا ان حرمی و حرم ولدی بعدی قم الا ان قم کوفتنا الصغیرة الا ان للجنة ثمانیة ابواب ثلاث منها الی قم. تقبض فیها امراة هی من ولدی و اسمها فاطمة بنت موسی تدخل بشفاعتها شیعتنا الجنة باجمعهم.»[9]
آگاه باشید که برای خدا حرمی هست و آن مکه است و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است و برای امیر مومنان حرمی است و آن کوفه است. آگاه باشید که حرم من و فرزندان من بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم کوفه کوچک ماست. آگاه باشید که برای بهشت هشت در است، سه تای آنها به سوی قم است. یک خانمی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی، در آنجا رحلت میکند که با شفاعت او همه شیعیان ما وارد بهشت میشوند.
شفاعت بانو از قم تا بهشت
این تعبیر که سه در بهشت به سوی قم است شاید اشاره به این باشد که معارفی که از این شهر مبارک در اختیار امت اسلامی قرار میگیرد، سبب رستگاری و به بهشت رفتن بخش زیادی از مردم خواهد شد.
تعبیر آخر روایت هم که درباره شفاعت تمام شیعیان است، قدری شاید محتاج تامل باشد. نه برای اینکه جایگاه حضرت معصومه علیها السلام را در این منزلت ندانیم بلکه به خاطر نصوص و روایات متعددی که درباره گزارش شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام در روز قیامت، در اختیار داریم، شاید بتوان آن را به شفاعت تمام شیعیان مجاور حمل کرد.
امیدوارم این مختصر برای ارادتمندان اهل بیت عصمت علیهم السلام مفید باشد.
یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنة...
پی نوشت:
[1] - کریمه اهل بیت علیها السلام، علی اکبر مهدی پور.
[2] - تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان 1/179.
[3] - در منبع پیشین نام 39 نفر از راویانی که از خاندان اشعری قمی هستند نام برده شده: 189.
[4] - کامل الزیارات، جعفر بن محمد بن قولویه 338.
[5] - ثواب الاعمال، شیخ صدوق 126.
[6] - همان.
[7] - تاریخ قم، حسن بن محمد قمی 214. گفتنی است که مولف، این کتاب را به دستور صاحب بن عباد( متوفی 385) تالیف کرده و در دیباچه کتاب، بحث مبسوطی را به خدمات او اختصاص داده است.
[8] - بحارالانوار، محمد باقر مجلسی 48/317.
[9] - نقض، عبدالجلیل رازی قزوینی 211.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که کسی در کنار شما قرار بگیرد و به خاطر برخورد خوبتان، قفل ارتباط را بشکند و باب صحبت را باز کند و این، مقدمه ی خیلی از درد دل ها یا یک دوستی طولانی شود. برای من که زیاد اتفاق افتاده. مثلاً یک بار داشتم کنار خیابانی، وارد سوپرمارکتی می شدم. دیدم عده ای جوان جویای جام (!) دور هم ایستاده اند و حسابی سرخوشند. به همه شان سلام کردم و وارد مغازه شدم.
یکی از آن ها که بهرهای از جمال داشت و سر و وضعش بیش تر از بقیه، مطابق مُد بود؛ پشت سر من وارد مغازه شد.
مغازه دار که گویا با آن جوان رفاقتی داشت؛ به شوخی به او گفت: «زود بیا کارت را بگو و خرید کن و برو که برای حاج آقا مزاحمتی ایجاد نشه!»
فوراً سرم را از لای اجناس بالا آوردم و گفتم: «نه آقای گل، منتظر من نباش. وقت شما بیشتر از من میارزد!»
آنها که بدشان نمیآمد سر به سر بگذارند؛ رو به من گفتند: «آخه حاج آقا! بعضی ها، در کنار ما جوان ها راحت نیستند. ظاهرِ ما، اذیتشون میکنه.»
خندیدم و گفتم: «بقیه رو نمی دونم. ولی از نظر من، ظاهر شما مشکلی نداره! اگر هم مشکلی داشت، من به خودم این اجازه رو نمیدم که از بودن در کنار جوانی مثل شما اکراه داشته باشم.»
هنوز خیلی از مغازه فاصله ای نداشتم که صدای همان جوان، مرا نگه داشت.
ـ آقا شما با همه فرق داری!
ـ با همه که نه! فقط با اونائی که دین رو ارثِ آباء و اجدادی شون می دونن!
و مدت طولانی با هم صحبت کردیم. بعد از خداحافظی، در فکر شده بودم که دل این جوان ها، عجب زمین صافی است که ما، گاه با کمباین به جانش میافتیم! ای کاش همهی ما، زمین شناس بودیم!
شیعه بودن او در کنار انتسابش به رسول خدا صلی الله علیه و آله، باعث شد حضرت از گناه سنگینِ «شرب خمر» او صرف نظر کند! برای اینکه او بماند. برای اینکه او عوض شود و برای اینکه او برگردد. اگر امیدی به بازگشت باشد، باید با گناهکار ملاطفت کرد. باید! و الّا پشت در خانهی امام می مانی! آه که چقدر وظیفه سنگین است!
همین چند وقت پیش بود که در مشهد، کارت دعوتی به دستم رسید. می توانستم به آدرس آن کارت مراجعه کنم و از آن جا، قدری شله نذری بگیرم. بنده هم با این که عادت به این کارها ندارم ولی احترام قائل شدم و به طرف آدرس حرکت کردم.
جلوی حسینیهی مقصد، صف کوتاهی بود و چند نفر خانم با حجاب نصفه نیمه، جلوی من بودند. نوبت که به آنها رسید با کمال تعجب دیدم دو پیرمردی که مسئول دیگ بودند؛ با این دو خانم برخورد تندی کردند و جلوی همه داد زدند: «حالا که پوشش مناسبی ندارید، شله نمیدهیم!» و درگیری لفظی کوتاهی پیش آمد و آن دو خانم، شرمسار و عصبی راه خود را گرفتند و رفتند. صرف نظر از برخوردی که من آنجا انجام دادم؛ دیدن آن صحنهی تأسّفانگیز، تا مدتها ذهنم را به خود مشغول کرده بود. تا این که روزی روایتی جالب و تکان دهنده از حضرت عسکری علیهالسلام دیدم. ببینید امام علیهالسلام، در موردی مشابه ـ بلکه بسیار بدترـ چه عکس العملی نشان دادند:
در زمان حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام، اتفاق عجیبی افتاد و آن این بود که یکی از شیعیان سرشناس ایشان، به نام سید ابوالحسن بن حسن بن جعفر، شرابی نوشید. دوباره هم این کار را تکرار کرد. کار به جایی رسید که گاه او را، کف به لب آورده، گوشهی کوی و برزنها میدیدند. خبر کمکم داشت بین مردم، سر باز میکرد.
سید ابوالحسن، آدم کمی نبود. از مشایخ «قم» بود. همه او را میشناختند و همین باعث میشد که لغزش سنگین او، دهان به دهان بپیچد. او، در عین وابستگی به شراب، روز به روز فقیرتر هم میشد تا این که روزی از سر عسرت، به سمت خانه وکیل امام عسکری علیه السلام رفت و دقّ الباب کرد.
وکیل امام عسکری علیه السلام، جناب احمد بن اسحاق، که خبرها به او رسیده بود؛ وقتی فهمید سید پشت در است، راهش نداد؛ و سید، غمین و افسرده، راه برگشت در پیش گرفت.
مدتی گذشت. وکیل حضرت، طبق عادت هر ساله، بعد از ایام حج، راه سامرا را در پیش گرفت تا خدمت امام علیه السلام، برسد و نامهها و وجوهات را به خدمت حضرتش تسلیم کند.
بله، احمد بن اسحاق خدمت حضرت رسید و در کمال ناباوری، حضرت هم او را راه نداد.
احمد بن اسحاق، با تمامِ جلالت شأنش پشت در خانه ی حضرت نشست و آن قدر حضرت را التماس کرد تا این که از طرف حضرت پیغام آمد: «داخل بیا!»
احمدبن اسحاق، اشک چشمانش را پاک کرد و داخل دوید.
ـ یابن رسول الله! من از عاشقان کویَت هستم. آیا از شیفتهات، خطائی سر زده است که این خستهی راه را، اینگونه عقوبت می کنی؟!
ـ بله یا احمد. یادت هست آن روز، آن شیعهی مسکین را در خانه ات راه ندادی؟!
ـ یابن رسول الله! من جانم را فدای اولاد رسول میکنم. ولی به خدا قسم، سید ابوالحسن را به خاطر شرب خمر، از در خانهی خود راندم.
ـ او فرزند رسول خدا بود. چرا حرمت نگاه نداشتی؟!
ـ یابن رسول الله! به خدا، خبرِ کفهای دهانش همه جا رسید! مگر جدّتان رسول الله صلی الله علیه و آله نفرمودند: «شفاعت من، به شارب خمر نمیرسد.» مگر جدتان امام صادق علیهالسلام، نفرمود: «شراب ام الخبائث است. با شرابخوار دوستی نکنید، به او زن ندهید، او را عیادت نکنید، تشییع نکنید...»
ـ پسر اسحاق! و الله همه این روایات، از اجداد من رسیده است! اما چه کنم که سید ابوالحسن، به ما منتسب است. چارهای نیست. او شیعهی ماست. تو حق نداشتی او را از خود برانی.»
سید در عین ناباوری، علت را پرسید و آن قدر اصرار کرد تا وکیل امام، ماجرا را گفت. شنیدن ماجرا همانا و توبه و اشک و بازگشت سید ابوالحسن همان. به منزل برگشت و تمام جامها و قدحها را شکست و بعد از آن، همیشه او را گوشهی مسجدی، معتکف میدیدند
من مدتها به این روایت فکر میکردم... . درست است که آن سید خاطی، فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله بود ولی «شیعه» هم بود. و به نظر من «شیعه بودنِ» او از «سید بودن»ش مهمتر بود. زیرا بنی عباسِ زمان امام عسکری علیهالسلام هم سید بودند ولی امام، هرگز چنین ارزشی برای آنها قائل نبود.
در واقع، شیعه بودن او در کنار انتسابش به رسول خدا صلی الله علیه و آله، باعث شد حضرت از گناه سنگینِ «شرب خمر» او صرف نظر کند! برای اینکه او بماند. برای اینکه او عوض شود و برای اینکه او برگردد. اگر امیدی به بازگشت باشد، باید با گناهکار ملاطفت کرد. باید! و الّا پشت در خانهی امام می مانی!
آه که چقدر وظیفه سنگین است!
خلاصه، وکیل امام به قم بازگشت. همه به دیدن او آمدند. در میان مردم، سید ابوالحسن هم با سری شرمسار و اندوهگین و شاید از شدّت نیاز، به خوان کرم احمد بن اسحاق وارد شد. جناب احمد هم تا او را دید، برخواست و به استقبالش دوید و او را در صدر مجلس نشاند!
سید در عین ناباوری، علت را پرسید و آن قدر اصرار کرد تا وکیل امام، ماجرا را گفت. شنیدن ماجرا همانا و توبه و اشک و بازگشت سید ابوالحسن همان.
به منزل برگشت و تمام جامها و قدحها را شکست و بعد از آن، همیشه او را گوشهی مسجدی، معتکف میدیدند. بعد از وفات هم، افتخار همسایگی بانوی دو عالم، حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام نصیبش شد.
آه که چقدر وظیفه سنگین است!
«ابراهیم تیمى حکایت کرد که چون حجاج بن یوسف مرا محبوس گردانید موضعى دیدم تنگ و تاریکتر از دل عاشقان و دیده معشوقان، مردم زیادى در حبس بودند و هر دو نفر را یک بند نهاده و هر کس را چندان بیش جاى نبود که نشسته بودند، مصلّى و مسجد و مرقد و محلّ قضاى حاجت یکى بود و ما از تنگى موضع و وحشت منزل بدین حالت بودیم که مردى را از اهل بحرین درآوردند، جایگاه نشستن نیافت و محبوسان او را راه نمىدادند و به یکدیگر مىانداختند. مرد گفت: صبر کنید که من امشب بیش اینجا نخواهم بود.
چون شب درآمد برخاست و نماز گزارد و گفت:
یا رَبِّ، مَنَنْتَ عَلَىَّ بِدینِکَ، وَ عَلَّمْتَنى کِتابَکَ، ثُمَّ سَلَّطْتَ عَلَىَّ شَرَّ خَلْقِکَ! یا رَبِّ، اللَّیْلَةَ اللَّیْلَةَ لا اصْبِحُ فِیه.
الهى! به فرهنگ پاکت بر من منّت گذاردى و قرآنت را به من آموختى، آن گاه شریرترین موجود را بر من مسلّط نمودى! اى مالک من، همین امشب، همین امشب که آزادى من به صبح نینجامد.
هنوز صبح سر از گریبان مشرق بر نیاورده بود که درِ زندان بگشادند و آن مرد را آواز دادند. گفتم: مگر براى سیاست و قتل بیرون مىبرند! در حال قید از پاى او برگرفتند و خلاص دادند. بیامد و بر درِ زندان بایستاد و بر ما سلام کرد و گفت:
أطیعُوا اللَّهَ لا یَعْصیکُمْ.
خدا را اطاعت کنید، تا خداوند خواسته شما را روا گرداند.
چشم بگشا روى جانان کن نگاه |
بفکن از رأس خود اینجا گه کلاه |
|
لون دیگر باید اندر پوشش |
جوش دیگر باید اندر جوشش |
|
تو به خود واماندهاى اى کور دل |
پاى تو رفته است اینجا گه به گل |
|
پاى بیرون کش از این قارون زمین |
گر همى خواهى تو سرخىّ جبین |
|
سرمه بینش بکش در دیدهات |
تا شود روشن عیان دیدهات |
|
دیده معنى گشا در روى یار |
تا خزانت گردد اینجا گه بهار |
|
تو به این دیده کجا بینى ورا |
گر هزاران سال باشى دیده را |
|
گر تو پیوندى کنى با اهل راز |
در شود از وصل بر روى تو باز |
|
لوح دل را پاک باید ساختن |
تا توان بر او نظر انداختن |
|
من نظر در خوبرویان کردهام |
لوح زشتى را ز زشتان شستهام |
|
در سیاهى روز کى پیدا بود |
چشم نابینا کجا بینا بود |
|
(عطّار نیشابورى)