در مدیریت بهره وری با توجه به منابعی که در اختیار دارید با بهترین نحوه استفاده از آنها در صدد رفع نیازها و احتیاجات بر می آیید. در خانواده هم منابعی از قبیل زمان، فضا، تجهیزات و آدمهایی برای انجام کارها وجود دارد. طرح برنامه برای استفاده صحیح از این منابع را «بهره وری خانواده» می نامند. سرنوشت یک خانواده همان اندازه که به قواعد، ارتباطات و نظام خانوادگی بستگی دارد، به نقشه های بهره وری نیز مربوط است. بهره وری از این نظر مورد نیاز است که زندگی دیگران را بهبود بخشد. البته هر چه خانواده بزرگتر باشد، بهره وری آن نیز پیچیده تر می شود.
برای حداکثر استفاده از آنچه هر کس دارد، ابتدا باید دانست که چه چیزهایی وجود دارد.
در اغلب موارد، بیشتر توانایی افراد خانواده _ به ویژه کودکان _ هدر می رود، زیرا توانایی آنان هرگز واقعا کشف نشده است. اگر کودکان اجازه داشته باشند یا تشویق شوند که در سنین کودکی با تمام قوا در اختیار خانواده قرار بگیرند، پدر و مادر هم کمتر به ستوه می آیند. |
یکی از بهترین پاداشها برای هر فرد انسانی این است که سودمند و مفید باشد. شما هرگز نمی فهمید که فرزندتان تا چه حد مفید است، مگر اینکه به او فرصت دهید آنچه را که قادر است به شما نشان دهد. هر فرد به (مهم بودن و به حساب آمدن) و همچنین احساس کمک کردن و مفید بودن، نیاز دارد. بچه ای که بتواند خود را همانند فردی با ارزش و اهمیت ببیند، اگر حس کند که کسی به بعضی از کمکهای او نیازمند است و این کمکها صادقانه مورد توجه قرار می گیرد و درباره اش به درستی داوری می شود، می تواند حس اهمیت داشتن و با ارزش بودن را بدست آورد.
وقتی به آنچه که باید انجام شود واقف شوید، انتخاب بهترین فرد برای انجام کار، قدم بعدی و گاهی مشکلترین قدم است. بعضی خانواده ها فقط با فرمان پدر و مادر اداره می شود. در برخی نیز پدر و مادر هیچگاه تصمیم نمی گیرند و تصمیم گیری همیشه با فرزندان است. بسیاری از خانواده ها همیشه روش اقتدار را به کار می برند و یا همیشه رأی گیری می کنند و از این قبیل هر روشی مناسب موقعیت خاصی است. آنچه مهم است این است که بهترین روش را که مناسب آن موقعیت باشد، انتخاب کنیم. خانواده ها متوجه شدند که در اوقات مختلف باید از روشهای مختلف استفاده کنند. خانواده هایی که همیشه یک کار را به یک نفر ارجاع می دهند، برای خود مشکل ایجاد می کنند. تنوع در وظایف، مِی تواند به میزان زیادی از یکنواختی خسته کننده کارهای خانوادگی بکاهد. طرحهای خوب هم می تواند مدت دار باشد: مثلا یک هفته، یک سال، تا ساعت هشت امشب، تا وقتی پدر برگردد یا وقتی که قد شما سه سانتیمتر بلند تر شود.
کارهای سخت خانواده را می توان با استفاده از راه های خلاق و شاد و متنوع به تفریح تبدیل کرد. دقت کنید از کسی که کارهای خسته کننده را بر عهده دارد نباید متوقع باشیم که به وقت انجام آنها شاد و خوشحال به نظر بیاید.
بعضی از خانواده ها آنقدر وقت خود را صرف مشاغل خانوادگی می کنند که دیگر وقتی برای لذت بردن از یکدیگر برایشان باقی نمی ماند. وقتی چنین حالتی پیش می آید، افراد خانواده به غلط متقاعد می شوند که خانواده محلی است که در آن ،بر دوش آنان باری سنگین گذاشته می شود.
اگر مشکل خانوادگی شما این است که کسب و کار مانع حظ بردن از یکدیگر شده لازم است که با دقت به اولویت و زمان بندی کارها بپردازید. |
کارهای خانوادگی را به دو گروه زمانی «اول» و «دوم» تقسیم کنید. مسلماً گروه اول اولویت دارند(اگر بیش از پنج موضوع در این گروه قرار داشته باشد، تعدادش بیش از حد است). گروه دوم کار خوبی است که اگر موقعیت اجازه دهد، می توان آن را هم در برنامه قرار داد.
در خانواده شما چه مقدار وقت برای تماس فردی با اعضای خانواده مانده است؟ چه مقدار از این وقت، شادی آفرین است و لذت بیشتری تولید می کند؟ هر گاه متوجه شدید که بیشترین وقت شما به کسالت و یا برخوردهای ناخوشایند می گذرد، حتماً اشکالی در کار است. این حالت موجب می شود که در افراد خانواده خود به چشم مزاحم بنگرید.
وقت خانوادگی را باید به سه بخش تقسیم کرد:
1 - وقت شخصی: زمانی برای هر فرد که تنها باشد. هر کس احتیاج دارد که وقتی را به تنهایی بگذراند. یکی از فریادهای اندوهگین اکثر افراد خانواده این است که برای خود وقت و فرصت اختصاصی می خواهند. هر عضو خانواده احتیاج دارد که محل یا فضایی را متعلق به خود بداند و در آن از استیلای دیگران آسوده باشد. بزرگ یا کوچک بودن فضا مهم نیست، فقط تعلق داشتن به او مطرح است.
احساس این که «من جایی برای خود دارم» بدین معنی است که من «به حساب می آیم.» |
2- وقت دو نفری: زمانی برای بودن با هر یک از افراد دیگر: در اینجا این سؤال مطرح است که چگونه یک نفر می تواند به دیگری مجال دهد که او را بشناسد و چگونه هر یک از آنان با دیگری مشارکت و همراهی کند، به طوری که هر دو سود ببرند؟
لازم نیست بر سر این که چه کسی حق دارد برای دیگران تکلیف معین کند، نزاع کنید. این عقیده که «تو باید وضع خود را با وضع من مطابقت بدهی» برای دو طرف گران تمام می شود.
اگر ما بخواهیم برای انجام کاری آنقدر صبر کنیم تا دو نفر احساسشان مانند یکدیگر بشود، باید همیشه صبر کنیم. |
اگر از دیگران بپرسیم که در چه وضعی هستند و به آنان نیز موقعیت خود را بگوییم و بعد به گفت وگو درباره واقعیت موجود بپردازیم، نتیجه بهتری به دست می آید.
3- وقت گروهی: زمانی برای بودن با تمام اعضای خانواده: برای فراهم آوردن چنین امکانی، اولین قدم این است که به این نکته اهمیت بدهیم و سپس راه های تحقق آن را بیابیم. اگر مسائل مربوط به کارهای خانوادگی بدون حضور تمام افراد خانواده انجام شود، احتمال سوء تفاهم چندین برابر می شود. مهم است که همه اعضای خانواده از جریانات مطلع باشند و به جای ارتباط در گوشی که امکان ساختن شایعه و سوءظن را فراهم می کند، تماس مستقیم داشته باشیم و واقعیت ها را خود بیازماییم. در خانواده های آشفته که ارتباط در گوشی بسیار متداول است راه را برای انواع تحریف هموار می کند. این نوع خانواده ها در یک خانه زندگی می کنند اما خیلی تجربه واقعی با یکدیگر ندارند و از حضور حقیقی یکدیگر بی بهره اند و تصور زندگی خانوادگی بیشتر فریب است تا واقعیت.
البته داشتن وقت گروهی، ضمانتی برای بهبود کارهای خانوادگی نیست. مهم آن است که زمانی را که شما به عنوان یک گروه با هم هستید، چه پیش می آید. آیا سکوت برقرار است؟ آیا از این وقت برای آشناتر شدن با بقیه افراد خانواده استفاده می کنید؟ درباره چه صحبت می کنید؟ آیا زمانی است که خوب گوش می کنید تا شادی ها، شکست ها، رنج ها و صدمه ها عیان شود؟ آیا برای نقشه های جدید و حل بحران های کنونی از این فرصت استفاده می کنید؟
گردهمایی خانواده در پایان روز فرصتی است تا آنچه را که در دنیای خارج از خانه اتفاق افتاده با یکدیگر در میان بگذارند و با یکدیگر تجدید رابطه کنند و یک برنامه کامل تفاهم و رفع اختلاف را برگزار کنند.
آشنا شدن با نحوه استفاده از وقت و زمان یکی از عوامل موثر در هر ارتباطی است. هیچ دو نفری کاملاً مثل هم از وقت استفاده نمی کنند. نحوه بهره گیری هر کس از زمان بستگی به آگاهی، دانش، انگیزه و علاقه او دارد. پیش بینی زمان برای اجرای تعهدات و دستورهای برنامه امری اساسی است که درک زمان بخش مهمی از پیش بینی زمان است. نگرش ما نسبت به زمان به مقدار زیادی بر کارآیی ما بر انجام کارها اثر می گذارد. بی آن که متوجه باشیم زمان، بر بسیاری از افراد حکومت می کند. متأسفانه بسیاری از خانواده ها از کودکان می خواهند، از زمان به نحو مفیدی استفاده کنند که خود بزرگتر ها نمی توانند.
تمرین
1- در حال حاضر قادر به چه کاری هستید؟
2- همه بنشینید، یک فهرست از تمام کارهایی که در خانواده شما باید انجام شود تهیه کنید.
3- آیا تمام کارهای اساسی انجام نشده، یا شاید کارها بدانجام می شود یا تعداد زیادی کار بر دوش یک فرد و تعداد کمی بر دوش دیگران گذاشته شده است؟ اگر هر یک از این موارد صحت داشته باشد، شخصی در خانواده شما و یا دیگران مزاحم و مانع کارش شده اند.
4- چگونه تصمیم می گیرید که چه کسی باید یا می تواند چه کاری انجام دهد و در چه زمانی؟
5- کارهای خانوادگی گروه «اول» شامل چند موضوع می شود؟
6- دو روز را در نظر بگیرید: یک روز تعطیل آخر هفته و یک روز از روزهای وسط هفته، چه مدت زمانی را همه اعضای خانواده در کنار هم هستید؟
7- در پایان هر روز امکاناتی را که برای اوقات شخصی، دو نفری و گروهی داشته اید محاسبه کنید.
8- درباره خود و ارتباطتان با زمان فکر کنید. نگاهی به فهرست تقسیم وقت خود بیندازید.
وقت، در حقیقت همان عمر انسانی است که لحظات و دقایق آن به صورتهای مختلف سپری می شود. بدیهی است عمر وبهتر بهره گرفتن از آن ، تنها سرمایه ای است که در اختیار انسان قرار گرفته و آنچه ارزش واقعی یک انسان کامل را تعیین می کند ، صرف کردن به موقع این سرمایه ی مهم است . و همین لحظات و دقایق زودگذرو ارزشمند است که سرنوشت انسان را تعیین می سازند. وقت همان عمر انسان است که نه برگشت پذیر است و نه چیزی جانشین آن می شود. آدمی که بر اساس هر چه پیش می آید وقت می گذراند ، تصور مبهم و گنگی از هدفش در ذهن دارد و حتی ممکن است کاملاًهدفش را گم کند.ولی وقت شناس و طراح خوب وقت ، جنبه های مختلفی ازراههای رسیدن به هدف رادر نظرمی گیرد.سودمند کردن وقت معنی اش آن است که از تمام امکانات موجودی که در اختیار داریم ، بهترین شان را انتخاب کرده و آن را در زمان مشخص به نیکوترین نحو به کار اندازیم .انتخاب امور مهم زندگی و برنامه ریزی برای آنها غالباً کار مشکلی است . این کارها نیاز به فکر و اندیشه دقیق وقدرت تصمیم گیری دارد و هم چنین نیازمندآگاهی به این امر است که چه معیار ومحکی رابرای انتخاب کارهای مقدم تر خود در نظر می گیریم .به نظر می رسد بسیاری از مردم فقط از آن جهت در برنامه ریزی دچار اشکال می شوند که آن را در ذهن و خیال خود تنظیم می کنند درحالیکه آنان به روشی نیاز دارند که بیشتر به اهمیت برنامه ریزی آگاهشان کند و آن را جدی تر در نظر بگیرند. تجربیات نشان داده که بهتر است به جای آنکه در ذهن و خیال خود برنامه ریزی کنیم آن را به قلم آورده و در کاغذی بنویسیم .
تسلط بر وقت با برنامه ریزی
در هر برنامه ریزی اعم از اینکه برای مدت طولانی ، متوسط و یا کوتاه باشد مراعات دو اصل ضروری است :
1- تنظیم لیست کارهای مورد نظر
2- تنظیم حق تقدّم هر کار،بر دیگری .
وقتی لیست کارها را تنظیم کردید . ببینید کارهایی که بیشترین اهمیت را در حال حاضر برای شما دارند ، کدامند . برای این کار از سیستم«الفبا »کمک بگیرید.حرف«الف » در کنار آن کارهایی از لیست که برای ما مهم ترین است ، بگذارید . حرف « ب» را برای کارهایی با ارزش متوسط و « پ » را برای کارهای کم ارزش در نظر بگیرید . مواردی که با حرف « الف » مشخص شده ، باید آن دسته از اموری باشند که برای شما در درجة اول اهمیت هستند و با انجام این امور در اولین فرصت ، بهترین استفاده را از وقت خود می کنید . در این حال انجام امور «ب» و «پ» را به بعد موکول می کنید .
داشتن هدف ،جزئی از طبیعت انسان بوده و بشربدون آن قادر به ادمه زندگی نیست بنابراین تنظیم هدفهای زندگی به شما کمک می کند تا با تجسم روشن ترآنچه می خواهیددرآینده داشته باشید از هم اکنون به ساختن آینده شروع کنید .
دومین قدم اساسی را برای کنترل وقت و زندگی موقعی می توان برداشت که صورت هدفهای زندگی تنظیم شده و آماده ، در دسترس باشد .
یکی از رموز اصلی انجام کار بیشتر در روز این است که وقتی لیست کارهای روزانه را تهیه کردید آن را در معرض دید خود قرار دهید و همچنان که روز را سپری می سازید یک به یک آن را به صورت دستورالعملی به کار ببندید ، به مجردی که کاری را انجام دادید در لیست روی آن خط بکشید . در آخر روز آنچه از لیست باقی مانده در ورقة دیگر یادداشت کنید.
بعضی از مردم وقت گرانبهای خود را به علت ترس از انجام کارهای غلط ، صرف رفتارهای وسواسی می نمایند .بررسیها نشان داده ، اشخاصی که خوش بینانه به موفقیت می اندیشند و در این راه تلاش می کنند بیش از کسانیکه ترس و واهمه دارند ( به انتظار شکست هستند) ،شادند و در کار خود موفق می شوند .
از اشتباه کردن نترسید . اشتباه و شکست جزء امور طبیعی و عادی انسانهاست.به این فکر کنید که هر اشتباه شما را به توفیق نهایی نزدیکتر می سازد . |
بنابراین ،اولین و اساسی ترین سرمایة هر کس دوران عمر اوست . عمر یعنی دقایق ، ساعات ، روزها و سالهایی که زنده هستیم ، فقط در چارچوب این اوقات است که برنامه ریزی خوب و مفید امکان پذیر می باشد و این برنامه ریزی را با مشخص کردن اهداف اصولی زندگیتان شروع کنید .
منبع:
راز شاد زیستن - ترجمه وحید افضلی راد
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد جاذبه زمین را کشف کرد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد فکر کرد که چقدر بدشانس است و آن جا را برای همیشه ترک کرد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد آن سیب را نقاشی کرد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد مرد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد سیب را با لذت خورد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد توشه ای از علم سیب بر ذهن گذاشت و عصاره ای شفابخش ساخت برای اثبات توانگری خویش در آن چه مردم معجزه ی طب می نامیدند.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد گفت: این سیب توطئه خصمانه دشمنان من است و رفت تا انتقام بگیرد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد با تنها رمقی که از فرط گرسنگی در دستانش جاری بود، سیب را در جیب نهاد برای روز مبادا!
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد سفری کرد به دل ذرات نهان سیب تا فلسفه ی جهان را در آگاهی از پیوند ذرات آن بیابد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد رفت تا سخاوت درخت را با دوستانش تقسیم کند.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد گفت: من هم مثل تو از ریشه و خانواده ام وامانده ام و آن یگانه سیب، همدم یک عصرگاه آن مرد تنها شد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد سیب را خاک کرد تا نگاه بدبینانه دیگران طراوت سیب را پژمرده نکند.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و او اندیشید که چه دنیای کینه توزی که حتی درخت را به جنگ با آدمی برمی انگیزد و آن درخت را قطع کرد.
یه روز یه سیب از روی درخت افتاد روی سر یه مرد، و آن مرد شعری درباره یک سیب نوشت: زندگی یک سیب است، گاز باید زد با پوست...
موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(5)
اصول موفقیت
اصول موفقیت، یکسری مبانی و اصولی است که با بکار بردن آنها میتوانیم به آنچه که میخواهیم برسیم. این اصول، اصول مطمئنی هستند، که اگر آنها را بکار ببریم، طعم شیرین موفقیت واقعی را میچشیم.
1- به اهداف بزرگ بیندیشید.
«طرح کوچک را کنار بگذارید و طرحهای بزرگ را در نظر بگیرید و هدف خود را بالا ببرید»
دانیل بارنهایم
برای زندگی خود اهدافی بزرگ انتخاب کنید. هدفهای کوچک و بیارزش گر چه دست یافتنیاند، ولی راضیکننده نیستند. واضح است که هدف عالی و بزرگ به تلاش و کوشش بسیار نیاز دارد اما دستاورد این تلاش کم نخواهد بود.
اگر میخواهید در کارهایتان ممتاز و برجسته باشید، به طور خستگی ناپذیر تلاش کنید، کمتر بخوابید و بیکار نباشید، زیرا در صدر قرار گرفتن و ممتاز بودن، مستلزم همتی والاست. همه ی ما میتوانیم جزء بهترینها باشیم، به شرطی که بخواهیم. با تمام وجود بخواهید و این خواست درونی و قلبی را همواره تکرار کنید. آن وقت مشاهده خواهید کرد که کارها به خودی خود به موفقیت میرسند.
2- آیا هوش و استعداد در موفقیت تأثیر دارد؟
«با استعداد متوسط امّا پشتکاری بیش از اندازه به هر چه بخواهید، میرسید. پشتکار همیشه جایگزین استعداد شده است»
باکستون
اگر هوش و استعدادی سرشار داشته باشیم و آن را درست به کار گیریم، به یقین راه رسیدن به موفقیت و کامیابی بر ما هموار خواهد شد اما اگر در کارها جدیت به خرج ندهیم بیاستعدادترین افراد مصمم و با اراده نیز از ما پیشی خواهند گرفت.
این حقیقت که توان بالقوه ی مغز چندین برابر عملکرد آن است و هیچ انسانی نتوانسته به تمامی از هوش خود بهره گیرد بارها به صور گوناگون مطرح شده است. علم امروز با استفاده از اطلاعات به دست آمده در زمینه ی عملکرد سیستم مغزی به این نتیجه رسیده که هر کسی قادر است به گونهای مفید قوای فکری خویش را به کار اندازد.
بخاطر داشته باشیم، کار ذهن حفظ کردن نیست بلکه بدست آوردن ارتباط بین موضوعات گوناگون است.
3- آیا شانس و اقبال در موفقیت دخیل است؟
«طالع و اقبال با گنجینههای خود به استقبال کسانی میرود که با اعتماد به نفس و جرأت بسیار در جستجوی حق خویشاند» هیلر ویلمن
شانس و اقبال به معنای استفاده ی به جا از فرصتهای پیش آمده است. اگر چشم بینا و گوش شنوا نداشته باشیم و از هوش و ذکاوت و نیروی تصمیمگیری خود استفاده نکنیم، چگونه میتوانیم شانس را در آغوش کشیم؟ باید همواره جویای شانس باشیم و با فراست و تیزبینی به فرصتهایی که زندگی در اختیارمان میگذارد، پرو بال دهیم. «شانس» به معنای توانایی درک موقعیتها و انتخاب بهترینها میباشد.
کسانی که معتقدند زندگی در مسیر مخالف خواستهها و آرزوهایشان حرکت میکند، در اشتباهند. زندگی با کسی سرجنگ و نزاع ندارد. تصادف ناگوار گر چه در زمان رسیدن به هدف وقفه ایجاد میکند، امّا هرگز به نفس هدف خللی وارد نمیسازد. نیچه فیلسوف و اندیشمند بزرگ این مطلب را به زیبایی بیان کرده است:
«دنیا نه مخالف با انسان و نه موافق با او، بلکه بیطرف است».
4- خواستن، توانستن است.
«خواستن نه به معنای میل داشتن، آرزو کردن و امیدوار بودن، بلکه به معنای عمل کردن است»
(مثلانگلیسی)
برای موفقیت در زندگی، باید با همه ی وجود و به گونهای خلاق در جستجوی آرزوی قلبی خویش باشیم و تمام قوای ذهنی خود را بر هدفمان متمرکز سازیم. باید برای غلبه بر مشکلات خود را آماده سازیم.
درمقاله ی بعد به 4اصل دیگربرای رسیدن به موفقیت اشاره می کنیم.
ادامه دارد...
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر
نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(4)
تصویر ذهنی درخشانی از وضعیت مطلوب در سر بپرورانید.
تصویر ذهنی در واقع برداشت درونی از دنیای بیرونی است. بنابراین هر طور که دنیا را از دریچه ی نگاه و ذهن خود مشاهده کنیم، آثار و پیامدهای متناسب با آن را خواهیم دید. مانند اینکه: دو نفر یک لیوان تا نیمه آب را مشاهده میکنند. یکی توجهش به نیمه ی پر لیوان جلب میشود و آن را در نظر میآورد و دیگری تحت تأثیر نیمه ی خالی قرار میگیرد و فقط آن نیمه را تماشا میکند!
نکته ی دیگری که در مورد تصاویر ذهنی قابل بیان میباشد، تأثیر این تصاویر بر روی سیستم عصبی است: پس از آنکه این تصاویر در مغز تجزیه و تحلیل و پردازش گردید، معمولاً در ذهن ایجاد بار مثبت یا منفی میکند و متناسب با آن دستورات لازم جهت ایجاد واکنش از مغز به اندامها صادر میگردد. بنابراین، ذهن را میتوان به عبارتی محل تجمع آن دسته از بارهای مثبت و منفی دانست که در اثر تصویرهای ذهنی به جا مانده است. اگر بین این بارهای مثبت و منفی توازن برقرار باشد، ما روحیه ی متعادلی خواهیم داشت. اگر در مجموع، بار ذهنیمان مثبت باشد و میل به تلاش و حرکت داشته باشیم، از روحیه ی خوبی برخور داریم و اگر بار ذهنیمان منفی باشد و میل به کار و تلاش نداشته باشیم روحیه ی ما ضعیف و نگران کننده است.
بهرهوری خود را به نحو مطلوبی افزایش دهید!
انسان از دیرباز در اندیشه ی استفاده ی موثر و مفید از تواناییها، امکانات و منابع هستی بوده است، اما در دنیای امروز این امر بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار گرفته است.
بهرهوری، یک ابزار اساسی برای توسعه در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و اقتصادی است. بهرهوری بالا در جامعه از یک سو زمینه ی حرکت و تلاش ملی را فراهم میآورد و از سوی دیگر، باعث تقویت انگیزههای یکایک آحاد ملت در به ثمر رسانیدن این تلاشها میشود.
به طور کلی، فعالیتهایی که سه مشخصه ی زیررا به نحو مطلوب در برداشته باشند، از بهرهوری مناسبی برخوردار خواهند بود: کارایی، اثر بخشی، کیفیت. حال به تعریف هر یک از این مشخصهها میپردازیم:
1- کارایی:
منظور از کارایی داشتن بازدهی مناسب است. یعنی حاصل زمان اجرای کار در حد استاندارد بوده یا به آن نزدیک باشد. کارایی در واقع به کار بستن اعمالی است که برای انجام یک کار ضروری میباشد. نه بیشتر و نه کمتر. کارایی معمولاً با درصد، سنجش میشود و میتوان گفت به معنی خوب انجام دادن کار است. در مدیریت، کارایی را نسبت بین خروجیها و وردیهای یک سیستم بیان کردهاند.
2- اثر بخشی:
منظور از اثر بخشی انجام کارها در جهت هدفهای اصلی است. هر چه فعالیتها به طور موثرتری در جهت هدفهای اصلی قرار گیرد، اثر بخشی آن بیشتر است. ممکن است فعالیتی دارای راندمان خوبی باشد ولی اثربخشی نداشته باشد. پس اثربخشی به معنی کار خوب انجام دادن و درجه ی رسیدن به اهداف تعریف میشود.
3- کیفیّت:
برخورداری از کیفیّت مطلوب در تمامی مراحل، یک شرط لازم برای فعالیتهای بهبود بهرهوری است. گاهی کیفیت را در اثربخشی منظور میکنند ولی در اینجا به دلیل اهمیت فوقالعاده، آن را جدا کردهایم.
در دو مقاله ی آتی به« اصول موفقیت» و «راههای رسیدن به موفقیت» می پردازیم.
ادامه دارد...
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر
نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(3)
نیروی عظیم و شگفتانگیز مغز خود را بکار گیرید
توانایی مغز انسان بسیار بیشتر از آنچه تصور میکنید هست و ما تنها بخش اندکی از این سرمایه ی عظیم خدادادی را استفاده میکنیم. بخش مهمی از فرآیندهای پیچیده ی مغز انسان را میتوان در قالب توانمندی و قدرت تفکر متعالی، تدبّر و اندیشه خلاق مشاهده نمود. ما برای تقویت و توسعه ی بنیان فرهنگی خود و جامعه، نیاز فراوانی به تفکر و اندیشه ی خلاق داریم. تردیدی نیست در جوامعی که مغزهای متفکر و اندیشمندان آن افرادی متعهد و پایبند به اصول انسانی هستند، رشد و ترقی بیشتری مشاهده شده و مشکلات یکی پس از دیگری رفع میشود و بالعکس، جوامعی که از این نیرو بهره کمتری میبرند ضعف و گرفتاری و مشکلات آنها بیشتر است و وابستگی در آنها افزایش پیدا میکند.
مغز هریک از ما بطور استثنایی و بالقوه هم دارای استعدادهای نهفته ی علمی و هم استعدادهای بالقوه ی هنری است. اگر مشاهده میشود بیشتر افراد فقط از کارایی یک طرف مغز خود استفاده میکنند، به دلیل نارسایی و ناتوانی عضو طرف دیگر نیست بلکه به این علت است که طرف دیگر مغز بدون تمرین و استفاده باقی مانده و به اندازه ی کافی مجال و فرصت تکامل و پیشرفت همانند طرف دیگر به آن داده نشده است.
ضمیر ناخود آگاه خود را برنامهنویسی کنید!
بیشتر افراد تصور میکنند که قید و بندها و فشارهایی که در جریان کار و زندگی به انسان وارد میشود، تنها از نوع فیزیکی و ملموس است. همچنین فکر میکنند که گفتگوهای پراکنده، پندارها و تصورات گوناگونی که از طریق آنان به دیگران و یا از طریق دیگران به آنان القاء میشود تأثیر یا قدرتی در بر ندارند. ولی واقعیت اینطور نیست.
اصولاً فعالیتهای جاری ما به دو دلیل انجام میگیرد:
1- دلایل منطقی، معقول، و خردمندانه
2- دلایل غیرمنطقی، غیرمعقول و نابخردانه
حال برای اینکه بتوانیم ضمیر ناآگاه خود را که سرچشمه ی جنبههای غیرملموس رفتار در انسانها میباشد، پرورش دهیم و از آن استفاده ی بهینه بنماییم، باید آن را ناآگاهانه برنامهنویسی کنیم. برای این عمل میتوانیم، قدرت کلام را افزایش دهیم. انسان علاوه بر حواس پنجگانه که به کمک آنها تصاویر ذهنی را تشکیل میدهد مجهز به دستگاهی است که به کمک آن میتواند ارتباط کلامی برقرار نماید. قدرت تأثیر و اثر تلقینی «ارتباط کلامی» در شرایط ویژهای بسیار افزایش مییابد و میتواند به خوبی در مغز جای گیرد.
عواملی که در تحقق این فرایند نقش اساسی دارند عبارتند از:
الف) کلام دلنشین
کلام، اگر با فرکانس معین و طنین خاص ادا شود و بار القایی داشته و با محتوی باشد، میتواند در ذهن دیگران موثر واقع شود.
ب) اطمینان بخشی
اگر پیام یا کلام حاوی برهان و دلایل محکم و اطمینان بخشی باشد و به نحوی اطمینان خاطر بهوجود آورد که هر گونه شک و شبههای را از بین ببرد، اثر تلقینی بیشتری خواهد داشت.
ج) تن آرامی
بین جسم و روح ارتباط دائمی و تنگاتنگ برقرار است.هنگامی که از لحاظ فکری تحت فشار قرار داریم، این فشار به صورت کنشهای عصبی و انقباضهای ماهیچهای خود را نشان میدهد. برای اینکه روان ما، آسوده و راحت و آماده ی پذیرش باشد، تن ما نیز باید چنین باشد. آموزشهای مختلف ورزشی جهت آرام کردن جسم را بیاموزید و تمرین کنید!
د) توجه و تمرکز
هرگاه پیامی حاوی چند عنصر باشد، قدرت جذب آگاهانه ی همه ی آنها در یک لحظه پایین میآید در حالیکه اگر توجه به یکی از عناصر پیام متمرکز گردد، عناصر دیگر بطور ناخودآگاه میتوانند جذب و دریافت گردند. بنابراین تمرکز بر روی یک نقطه یا پیام، قدرت نفوذ آن را افزایش میدهد.
هـ) تمرین و تکرار
تکرار به تقویت فرآیند نفوذ کمک میکند. تا آنجا که پیام به مغز راه یابد و به نگرش یا بینش درونی منجر شود. تکرار هر کلام یا پیام، ممکن است سرانجام در ذهن بنشیند و واکنشهای متناسب با خود را ایجاد نماید. به همین سبب خیلی باید مراقب کلمات و جملاتی که به هر عنوان در جریان کار و زندگی تکرار میشوند بود. زیرا ممکن است آنها بدون آنکه شخص متوجه شود پیامهایی را به درون مغز بکشانند و موجب رفتار یا عادتهای نامناسبی در انسان شوند.
و) شور و هیجان
هر نوع حالت یا احساسی که توأم با شور و هیجان باشد در صورتی که با یک رفتار مناسب توام شود اثر تلقینی آن به شدّت افزایش مییابد و ممکن است منجر به بروز یک الگوی رفتاری جدید شود. از این روست که بعضی از وقایع و رویدادها، اثر ژرف و عمیقی در وجود انسان میگذارند به طوریکه تا مدتها اثر آن پایدار میماند.
ز) همسانی و ذکر مثال
اگر پیامدهنده با پیامگیرنده هماهنگ و همسان باشد، اثر پیام نیرومندتر و نفوذ آن بیشتر خواهد شد.
ح) باور و اعتقاد
اگر پیام از روی ایمان و اعتقاد صادر شود و به اصطلاح از تمام وجود سرچشمه بگیرد، اثر نفوذ آن به شدت افزایش مییابد. آنگونه که گفتهاند کلامی که از دل برآید بر دل نشیند.
در مقاله ی بعد به «چگونگی پروراندن وضعیت مطلوب در ذهن» و«راههای افزایش بهره وری» می پردازیم.
ادامه دارد...
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر
نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
موفقیت،بزرگترین آرزوی بشر(2)
خود را بشناسید و تواناییهای خود را ارزیابی کنید.
حضرت علی (ع) فرمودهاند:
«اگر انسانها خود را بشناسند خدا را شناختهاند»
اگر ما انسانها سعی در شناخت ابعاد وجودی خویش کنیم، هم خدا را شناختهایم و هم پی خواهیم برد که خداوند چه نیروها و چه قدرتهایی را در درون ما به ودیعه گذارده است. انسان به همان اندازه که خداوند لایتناهی است، میتواند لایتناهی باشد.
بسیار اندک اند کسانی که میدانند کالبدشان در تسخیر چگونه شخصیتی است و چه نوع عملکردی را میتوان از آن انتظار داشت. باید قبول کنیم که مهمترین و اولین وظیفه ی ما در زندگی کشف «وجود واقعی خود» و سپس شکوفا ساختن آن است. زیرا تا انسانها ندانند که در وجودشان چه نیروها و استعدادهایی وجود دارد، نمیتوانند از آنها در راه رسیدن به رضایت و موفقیت در زندگی استفاده کافی و لازم را به عمل آورند و چه بسا افرادی که به دلیل نشناختن تواناییها و نیروهای درونی خود، حتی با داشتن علم و دانش و تخصص کافی نتوانستهاند در زندگی به آنچه که مدنظرشان بود برسند.
امیر مومنان میفرمایند:
«هر اندازه که علم انسان بیشتر میگردد، توجه وی به نفس خویش افزایش مییابد و سعی و تلاش وی در جهت نیل به کمال و سعادت فزونی مییابد».
پس باید سعی کنیم همراه با کسب علم و دانش، به جستجو و تکاپو در درون خود بپردازیم و نیروهای فراوانی که خداوند در درون ما به ارمغان نهاده را پیدا کنیم و بکار بگیریم.
به یاد داشته باشید که« خودشناسی» در تمام مواردی که ما با یک یا چند انتخاب سر و کار داریم، یا در تمام مواردی که میخواهیم درباره ی موضوع مهمی در ارتباط با آینده تصمیمگیری کنیم، به کار میآید.
آینده ی خود را بر اهدافی واضح، روشن و منطقی پایهریزی کنید فیلسوف مشهور آلمانی میگوید: «کسی که چرایی برای زندگی کردن داشته باشد، با هر چگونهای خواهد ساخت».
خیلیها افکار و رویاهای پراکندهای در سر دارند ولی هدفمند نیستند. هدف، آرمان و مقصود، مهمترین عاملی است که به انسان جهت، معنی و مفهوم میبخشد و بسیاری از انسانها از این نعمت محرومند! در نتیجه، هر عاملی که جاذبه داشته باشد، آنها را به سوی خود میکشاند. حتی اگر در مسیر تباهی و فساد یا نیستی و نابودی باشد.
«انسان موفق انسانی است که تفاوت بین حرکت و جهت را درک نماید».
افراد بی هدف دو گروه هستند:
گروه اول
کسانی هستند که آنقدر سرگرمی و مشغولیّت یا گرفتاری و مشکلات دارند که فرصت اندیشیدن به هدفهای خود را ندارند.
گروه دوم
کسانی هستند که فرصت فکر کردن دارند، ولی دچار خلاء و بیهدفی شدهاند. گاهی این خلاء چنان در وجود آنها رخنه میکند که مبتلا به سستی، تنبلی و افسردگی میشوند. اگر این حالتها پیشرفت کنند، آنها میل و شور و شوق به زندگی که یک امر فطری و طبیعی است را، از دست میدهند.
افراد هدفدار نیز دو گروه هستند:
گروه اول
کسانی هستند که اهدافی روشن، واضح و نیرومند دارند و همه ی امکانات موجود را در جهت تحقق اهداف خود بکار میگیرند. اینان دشمنان قسم خورده ی یکنواختیاند. دائم در حال تلاش و کوشش هستند تا به مقصود خود برسند. آنها در قاموس خود کلمهای بنام «نمیشود» و «نمیتوانم» را ندارند.
گروه دوم
کسانی هستند که کم و بیش، اهدافی برای خود تعیین میکنند ولی به اندازه ی کافی در راه تحقق آن جد و جهد نمیکنند. این گروه، با وجود آنکه ذوق و شوق هدفدار بودن را تا حدودی در خود دارند ولی زود خسته و مأیوس میشوند و در نتیجه دست از هدفهای خود برمیدارند.
در مقاله ی بعد به بحث «برنامه نویسی ضمیر ناخودآگاه»می پردازیم.
ادامه دارد...
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر
نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
تعریف موفقیت:
بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کردهاند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به حال توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد و در واقع ندانیم که اصولاً موفقیت چیست و ما دستیابی به چه چیزهایی را موفقیت مینامیم.
یکی از دلایل عمده ی تعدد تعاریف موفقیت، برداشتهای گوناگونی بوده که از این مفهوم شده است. بسا افرادی که به دلیل دستیابی به خواستههایشان، خود را موفق و کامیاب میپندارند، امّا این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. و یا افرادی هستند که احساس میکنند، موفق شدهاند ولی وقتی واقعاً در آن تفکر میکنند، میبینند پدیده ی فوق واقعاً، آن موفقیتی که فکر میکردند نیست. بنابراین موفقیت امری نسبی بوده و هرگز تعریف واحدی به خود نمیپذیرد.
«آرامش و اطمینان، بهترین موفقیت است»
آلفرد اوستن
در نظر اکثریت مردم فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود رسیده و در درون،احساس رضایت خاطر دارد، که این خود حاصل تلاش و کوشش مداوم در زندگی میباشد. البته این را هم باید دانست که هیچکس واقعاً موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد.
میتوان گفت موفقیت به مفهوم برخورداری از بسیاری مواهب است، از جمله: رفاه نسبی در زندگی، کسب احترام، بزرگی و عزّت در محیط کار و در عرصه ی اجتماع، رهایی از نگرانی، سرخوردگی و شکست. موفقیت یا کامیابی هدف زندگی است، هر انسانی خواهان موفقیت بوده و طالب بهترین چیزهایی میباشد که از روزگار میتواند بدست آورد. نخستین و بهترین ایستگاه آن است که از هم اکنون خود را در شمار افراد منتخبی قرار دهید که میخواهند از روزگار کام ستانند.
موفقیت، جریان مداومی است که ضمن آن مشتاق و آرزومند توفیقهای بیشتری هستیم. و در واقع راه موفقیت همیشه در دست ساختن است.
موفقیت واقعی چیست؟
کوشیدن، جستن، یافتن و هرگز تسلیم نشدن راز موفقیت واقعی است؛ که اگر به آن دست یابیم با تمام وجود احساس رضایت خواهیم کرد.
در این سلسله مقالات به هفت اقدام اشاره می کنیم که با انجام آنها به موفقیت واقعی میتوان دست یافت:
در این مقاله به بحث نیروهای درونی می پردازیم.
1- نیروهای درونی خود را آزاد کنید:
امام علی (ع) میفرماید:
آیا میپنداری که جسم کوچکی هستی،
در حالی که در درون تو جهان بزرگی نهفته است.
لحظاتی با خود خلوت کنید، در چشمه ی صاف و فراوان اندیشهها، غرق شوید و نیروهای عظیم و حیاتبخش خود را در نظر آورید!
کاوشها و پژوهشهای عصر حاضر در مورد انسان حاکی از آن است که برخلاف آنچه تصور میکنند، انسانها، کم یا بیش دارای منابع و ذخایر بالقوه و خداداد مشابهی هستند و از این لحاظ تفاوت فاحشی بین آنها وجود ندارد.
نیروهای آشکار و پنهانی که در درون انسان وجود دارد و متناسب با شرایط محیطی خاص، از طریق نظام عصبی واکنش نشان میدهند عبارتند از: شعور و آگاهی، قدرت جسمانی، عشق و علاقه، نبوغ و خلاقیّت، ایمان، پشتکار، خشم، شهوت، کینه، اعتماد به نفس، اراده، شادی و نشاط، غم و اندوه، ضعف و کسالت، اضطراب و نگرانی، حساسیت، کنجکاوی، مهر و محبت و ...
هر یک از این نیروها همانند یک بردار، دارای شدت و جهت معینی هستند که اندازه و جهت آن در افراد مختلف و در حالتهای گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد. این نیروها نیز فعال نیستند و تأثیر چندانی در رفتارها ندارند. فرآیند مجموع این نیروهاست که روحیه و عملکرد انسان را شکل میدهد و او را وادار به بازتاب در مقابل عوامل محیطی میکند. اگر این نیروها تحت تأثیر محرکها با شرایط ویژهای آزاد و همسو شوند، نیروی عظیمی پدید میآید که دارای انرژی خارقالعادهای است و انسان را بسیار نیرومند میکند به طوری که قادر خواهد بود حتی بعضی از کارهای غیرممکن را، ممکن کند. اگر همسو شدن نیروها در جهت مثبت باشد، انرژی بیکران آزاد خواهد شد و انسان را در جهت مثبت به منظور سازندگی حرکت میدهد و اگر این نیروها به هر دلیل و تحت هر شرایطی در جهت منفی و مخالف، همسو شوند، آنگاه همین نیروی عظیم در جهت تخریب و نابودی انسان عمل میکند. سستی و تنبلی، افسردگی و کسالت روحی، خشم و خشونت، کشتار دستهجمعی، قتل عام و بسیاری از رویدادهای دیگر، از همین قبیل است.
«موفقیت همیشه با ذهنیتهای مثبت ایجاد میگردد و زاییده ی آن است.»
شاه آبادی
«وین دایر» در تشریح تصویر یک شخصیت سالم مینویسد:
«داشتن انرژی سرشار و قابل ملاحظه، از ویژگیهای شخصیت سالم است. شور زندگی در وجودش موج میزند. عشق و اشتیاق، انرژی پر قلیانی را در او متمرکز میکند و او را به چنین تکاپو وا میدارد. ساعات کمی را به خواب اختصاص میدهد و مفهوم بیحوصلگی و کسالت را نمیفهمد. مجموعه رویدادهای زندگیاش، حاصل احساسات، اندیشهها، تلاشها و فرصتهاست، حتی اگر در زندان باشد، فکر خود را بطور بدیهی بکار میاندازد تا با استفاده از اوقات، از فلج شدن شور و شوقش نسبت به زندگی جلوگیری کند.»
پس نتیجه میگیریم که اگر این نیروها به طور سازنده و مثبت با یکدیگر جمع شوند، چگونه به خدمت انسان در میآیند.
حال وقت آن است که ابتدا این نیروها را آزاد کرده، سپس در جهت مثبت بکار گیریم. با این کار، نیروی درونی ما بسیار قدرتمند میشود و قادر خواهیم بود اختیار زندگی و سرنوشت خویش را در قلمرو ممکنها بدست گیریم.
در دیدگاه حضرت علی (ع) انسان تمامی هستی را در درون خویش دارد ولی بدان آگاهی و شعور ندارد. انسان بالقوه قادر است بر اسرار عالم امکان، آگاهی یافته و نسبت به آنها علم حضوری پیدا کند.در مقاله ی بعد به بحث «خود شناسی وتوانائی های خود» و« برنامه ریزی برای آینده» می پردازیم.
ادامه دارد...
منبع:کتاب تکنولوژی و مهندسی فکر - نویسنده:دکتر محمد علی حقیقی
بعضیها بگونهای رفتار میکنند که انگار حقّی بر فضایی که اشغال کردهاند ندارند. بعضیها طوری حرف میزنند که انگار قصدشان این است که صدایشان را نشنوید. بعضیها طوری رفتار میکنند که انگار حق زندگی کردن و موجودیت داشتن را به خود نمیدهند. در همه این موارد فقدان ابراز وجود در منتهای خود است. نداشتن عزّتنفس در این اشخاص مشهود است. در برنامه رواندرمانی وقتی این اشخاص مطمئنتر، حرکت کردن و حرف زدن را میآموزند بدون استثنا عزّتنفسشان بیشتر میشود.
امّا در همه مظاهر ابراز وجود نکردن تا این حد مسلّم نیست. زندگی اشخاص پر است از سکوت کردن، تسلیم شدن و بیان ننمودن احساسات و باورهایی که شأن و منزلت انسانی را خدشهدار میسازد. وقتی خود را ابراز نمیکنیم و حرفمان را نمیزنیم، وقتی در دفاع از ارزشهایی که به آن اعتقاد داریم حرف نمیزنیم. احساسات خود را جریحهدار میکنیم.
مرد جوانی در تاریکی سالن سینما مینشیند و به شدت تحت تأثیر نمایش است. داستان فیلم بهقدری او را تحت تأثیر قرار میدهد که اشکش سرازیر میشود. میداند که هفته ی بعد مجدداً به تماشای این فیلم خواهد آمد. در بیرون از سالن به یکی از دوستانش برمیخورد که او هم فیلم را دیده است. با هم سلام و احوالپرسی میکنند. نگاهی به چهره ی دوستش میاندازد میخواهد بداند که او تا چه اندازه تحت تأثیر فیلم واقع شده است. امّا از چهره او چیزی معلوم نیست. دوستش میپرسد: «نظرت درباره فیلم چیست؟» مرد جوان ناگهان احساس هراس میکند. نمیخواهد حقیقت را بگوید. از این رو به جای اینکه بگوید: عالیست خیلی از آن خوشم آمد. میگوید : «ای بد نبود» این مرد متوجه نیست بی آنکه بداند بر صورت خود سیلی زده است. خودش نمیداند امّا عزّتنفس فروکش کردهاش این را به خوبی میداند.
زنی در یک ضیافت میشنود که کسی در زمینه ی تبعیض نژادی حرف زشتی میزند. دلش میخواهد بگوید: «بسیار توهینآمیز است». امّا دلش نمیخواهد مخالفتی را برای خودش بخرد. در حالیکه خجالت میکشد، چشمانش را متوجه نقطه ی دیگری میکند. بعداً در مقام توجیه رفتارش میگوید : «مگر چه تفاوتی کرد. مرد احمقی بود.» امّا عزّتنفس او میداند که خدشهدار شده است.
دانشجوی کالج در جلسه ی سخنرانی یک نویسنده که آثارش را او کاملاً میپسندد شرکت میکند. بعد از سخنرانی به جمع کسانی که نویسنده را احاطه کردهاند تا از او سوالات خود را بپرسند میپیوندد. میخواهد به این نویسنده بگوید که چقدر از کتابهای او لذت میبرد، چقدر در زندگی او تأثیر گذاشتهاست. امّا سکوت میکند. با خود میگوید : «چه فایده که اینها را بگویم او میداند که نویسنده مشهوری است، حرفهای من تاثیری ایجاد نمیکنند. خانم نویسنده به او نگاه میکند امّا او همچنان سکوت کرده باقی میماند. ترس بر او غالب میشود با خود میگوید: «اگر حرف نزنم بهتر است.»
زنی از شوهرش حرفی میشنود که به نظرش میرسد درست نیست. احساس میکند که باید در مقام مخالفت با او حرفی برند و نظرش را بگوید، امّا نگران است. میترسد خدشهای به ازدواجش وارد شود. میترسد اگر حرفی بزند ، شوهرش حرف او را به حساب مخالفت علیه خود در نظر بگیرد. مادرش قبلاً به او آموخته «زن خوب از شوهرش حمایت میکند.» یکبار هم از کشیش شنیده که میگفت : «رابطه ی زن با شوهرش باید مانند رابطه مرد با خدا باشد.» هنوز خاطره این گفتهها در ذهنش طنینانداز است. از این رو سکوت میکند و حرفی نمیزند.
شجاعت
اقداماتی که عزّت نفس سالم را حمایت میکنند خود، ابراز عزّتنفس سالم به حساب میآیند. ابراز وجود کردن هم بر عزّتنفس میافزاید و هم خود ابرازگر عزّتنفس است.
اشتباه است اگر به کسی که از خود مطمئن است نگاه کنیم و بگوییم : «برای او ابراز وجود کردن ساده است. زیرا از عزّتنفس خوبی برخوردار است.» یکی از راههای افزایش عزّتنفس خودابرازی در شرایطی است که در انجام آن به این سادگی میسّر نیست. در بسیاری از مواقع ابراز وجود نیازمند شجاعت است.
پایان
منبع : بر گرفته از کتاب روان شناسی عزت نفس
ناتانیل براندن - با تغییر و تلخیص
زندگی من متعلق به دیگران نیست، من برای آن زندگی نمیکنم تا مطابق انتظار دیگران رفتار کنم.
شرط لازم ابراز وجود کردن یعنی آنکه نقطه نظرهای خود را مهم در نظر بگیرم. متأسفانه این چیزی است که اغلب رعایت نمیشود. در کودکی و زمانی که بزرگ میشویم ، به ما القاء کردند که آنچه را میپنداریم و باور داریم درست نیست. مهمّ خواسته ی دیگران است، مهمّ این است که دیگران چه خواستهای دارند. شاید اگر پای حرف و رای خود میایستادیم ما را به خودخواه بودن متهم میساختند.
پایبند باقی ماندن به خواسته خود و ابراز نمودن آن نیازمند شجاعت است. امّا برای بسیاری از مردم از خود گذشتن و پایبند خواستههای خود قرار نگرفتن سادهتر است.
مرد چهل و هشت سالهای که سالهای دراز به سختی کار کرده و معیشت زن و سه فرزندش را تامین نموده، در رویای روزی است که به پنجاه سالگی برسد، کار راحتتری اختیار کند، پول کمتری بدست آورد امّا فراغتی را که هرگز نداشته تصاحب کند. او همیشه آرزو داشته که فرصت بیشتری را صرف خواندن، سفر کردن و اندیشیدن بکند و نگران آنچه در کارش میگذرد نباشد. وقتی سر میزشام این آرزویش را با افراد خانواده در میان میگذارد، همه به شکلی مخالفت میکنند، میگویند که سطح زندگی خانواده تحت تأثیر تصمیم اخیر او پایین میآید. تحصیل پول کمتر، زندگی خانوادگی او را مختل میکند. کسی به خواستههای این مرد توجّه نمیکند. مرد از خود میپرسد : «چگونه میتوانم در برابر توقّع خانوادهام بایستم. آیا وظیفه ی اصلی مرد تامین معیشت خانواده نیست؟» او میخواهد در نظر خانوادهاش مرد خوبی ظاهر شود و اگر این مهمّ به قیمت کنار گذاشتن خواسته هایش صورت پذیرد اشکالی ندارد. این مرد حتی مجبور نیست که به موضوع فکر کند. به خود میگوید:«دست کم خودخواه نیستم. خودخواهی چیز خوبی نیست، مگر غیر از این است؟»
وقتی در جریان رسیدن به خواستههای خود به دیوار برخورد میکنیم، ابراز وجود کردن است، اگر مقاومت و مداومت نشان دهیم. وقتی مصمم میشویم که دانش و مهارت جدیدی بیاموزیم؛ وقتی تصمیم میگیریم به فضاهای ناشناخته برویم، ابراز وجود میکنیم.
ترس از ابراز وجود
در جامعه ی ما و در بسیاری از جوامع دیگر ممکن است اشخاص ترجیح بدهند که به جای ابراز وجود کردن همرنگ جماعت شوند. اگر کسی احساس کند هم رأی و هم رنگ ظاهر شدن با باورهای قبیلهای یا خانوادگی جامعه، یا شرکتی که در آن کار میکند به سود اوست، در این صورت حتی عزّتنفس میتواند برایش موضوعی تهدید کننده و هولانگیز به نظر برسد.
یک انسان خردمند، زن یا مرد، کسی است که در دو زمینه ی مکمّل یکدیگر رشد کرده باشد: تفرد و رابطه. استقلال از یکسو و توانایی برای داشتن صمیمیت و پیوندهای انسانی از سوی دیگر.
اشخاصی که احساس هویّت رشد نکرده دارند اغلب به خود میگویند اگر ابراز وجود کنم، ممکن است مخالفتهایی را برای خودم بخرم. اگر خودم را دوست بدارم و تایید کنم، ممکن است دیگران را برنجانم. اگر بیش از اندازه شاد و مسرور باشم ممکن است تولید حسادت کنم. اگر روی پای خود بایستم و حرفم را بزنم ممکن است بییار و یاور بمانم. این اشخاص در معرض این احتمالات منجمد میشوند و برای از دست دادن عزّتنفسشان بهای سنگینی میپردازند.
در این کشور روانشناسان اینگونه هراسها را درک میکنند امّا در نظر بسیاری از ما این ذهنیت نشانه ی عدم بلوغ و درایت ناکافی است. ما میگوئیم: شجاعت داشته باش و حرفت را بزن.
ادامه دارد...
منبع : بر گرفته از کتاب روان شناسی عزت نفس - با تغیر و تلخیص