کمی دورتر از بند آزاد کیش و نه چندان دورتر از اسکله های بندرعباس سابق«هرمزگان»، آنجا که به خشکی و خشونت طبیعت بلوچستان نزدیک میشوید، در روستاها و شهرهای کوچک همین مناطق، زنان به حکم سنت و آئین، از لذت جنسی محروم اند. نه فقط در شهرهای کوچک، که گاه در شهرهای بندری و بزرگتر. آنها را در کودکی ختنه میکنند. به خانه شوهر میروند، مادر هم میشوند،بیآنکه احساس یک زن و مادر ختنه نشده را داشته باشند. بخشی از خاطرات «واریس دیری» : «...آن شب، هیجان زده بیدار ماندم. ناگهان مادرم را دیدم که بالای سرم ایستاده است.هوا هنوز تاریک بود، قبل از سحر، زمانیکه تاریکی کم کم جای خود را به روشنایی می داد و سیاهی آسمان به خاکستری میگرایید. او با اشاره به من فهماند که ساکت باشم و دستش را بگیرم. من پتوی کوچکم را پس زدم و خواب آلود، تلو خوران، به دنبال او راه افتادم. حالا میدانم چرا دختران را صبح زود با خود میبرند. میخواستند قبل از آنکه کسی بیدار شود، آنها را ببرند تا صدای فریادشان شنیده نشود. در آن لحظه، هر چند گیج بودم و به سادگی آنچه میگفتند انجام می دادم. ما از محلی که زندگی میکردیم دور شدیم و به سمت دشت رفتیم. مادرم گفت: «اینجا منتظر میمانیم»، و ما بر روی زمین سرد به انتظار نشستیم. آسمان کم کم روشن میشد؛ به سختی اشیاء را می شد تشخیص داد. خیلی زود صدای لخ و لخ صندلهای زن کولی را شنیدم. مادرم نامش را صدا کرد و گفت:«خودت هستی؟» « بله اینجایم» هنوز هیچ چیز نمی دیدم، فقط صدایش را شنیدم. بدون اینکه نزدیک شدنش را بینم، ناگهان او را در کنار خود حس کردم. او به سنگ صاف و بزرگی اشاره کرد و گفت:«آنجا بنشین». نگفت چه اتفاقی میخواهد بیفتد. نگفت بسیار دردناک است، فقط گفت: تو باید دختر شجاعی باشی. کارش را مثل یک جلاد شروع کرد. مادرم پشت سرم نشست و سرم را به سینه اش چسباند. پاهایش را دور بدن من احاطه کرد. ریشه درختی را که در دست داشت بین دندانهای من گذاشت. گفت:«گازبزن». از ترس خشک شده بودم... من به میان پاهایم خیره شدم و دیدم زن کولی - شبیه بقیه پیرزنان سومالیایی بود- با یک روسری رنگی که دور سرش پیچیده بود، همراه با یک پیراهن سبک پنبه ای- با این تفاوت که هیچ لبخندی بر لب نداشت. نگاهش ماننده نگاه مردهای بود که هنوز چشمهایش را نبسته باشند. دستهایش داخل کیف دستی اش که از جنس گلیمهائی بود که روی آن میخوابیدیم در جستجو بود. چشمانم روی کیف دستی میخکوب شده بود. میخواستم بدانم با چه چیزی میخواهد مرا ببُرد. یک چاقوی بزرگ را تجسم میکردم، ولی او از داخل آن کیف، یک کیف کوچک نخی بیرون آورد. با انگشتان بلندش داخل آن را گشت و بالاخره یک تیغ ریش تراشی شکسته بیرون کشید. به سرعت تیغ را از این رو به آن رو چرخاند و امتحان کرد. خورشید به سختی بالا آمده بود. نور به اندازهای بود که رنگها را ببینم ولی نه با جزئیات. خون خشک شدهای را روی لبه دندانه دار تیغ دیدم. روی تیغ تف کرد و با لباسش آن را پاک کرد. همچنان که آن را به لباسش میسابید، دنیای من ناگهان تاریک شد. مادرم دستمالی را روی چشمانم انداخت. چیزی که بعد از آن حس کردم بریده شدن گوشتم، آلت تناسلیم، بود. صدای گنگ جلو و عقب رفتن اره وار را بر روی پوستم میشنیدم. وقتی به گذشته فکر می کنم، نمی توانم باور کنم که چنین اتفاقی برایم افتاده است. همیشه فکر میکنم درباره کس دیگری سخن میگویم. نمی دانم چگونه احساسم را بیان کنم تا بتوانید آن را روی بدن خود حس کنید. مثل این بود که کسی گوشت ران شما را برش بدهد یا بازویتان را قطع کند. با این تفاوت که این قسمت حساس ترین بخش بدن است. من حتی کوچکتری حرکتی نکردم، زیرا «امان» [ خواهرم] را به یاد داشتم و میدانستم هیچ راه فراری وجود ندارد. فکر میکردم اگرتکان بخورم درد بیشتر میشود. فقط پاهایم بدون اراده شروع به لرزیدن کرد. از حال رفتم... وقتی بیدار شدم گمان میکردم تمام شده است، ولی بدتر از زمان شروع بود. چشم بندم کنار رفته بود و من زن جلاد را دیدم که یک مقداری خار درخت اقاقیا را کپه کرده بود. او از آنها برای ایجاد سوراخهایی در پوستم استفاده کرد. سپس نخ سفید محکمی از سوراخها رد کرد تا مرا بدوزد. پاهایم کاملا بیحس شده بود، ولی درد بین آنها آنچنان شدید بود که آرزو میکردم بمیرم. مادرم مرا در بازوانش گرفته بود- برای آنکه آرام بگیرم به او تماشا میکردم... چشمانم را باز کردم. آن زن رفته بود. مرا حرکت داده بودند و بر روی زمین نزدیک صخره خوابانده بودند. پاهایم از مچ تا ران با نوارهایی از پارچه به هم بسته شده بود، به طوریکه نمی توانستم حرکت کنم. من اطراف را به دنبال مادرم نگاه کردم، ولی او رفته بود. سنگی را نگاه کردم که مرا روی آن خوابانده بودند. از خون من خیس بود. مثل اینکه مرغی را در آنجا سر بریده باشند. تکههایی از گوشت تنم، آلت تناسلیم، آنجا افتاده بود، دست نخورده، زیر آفتاب در حال خشک شدن بود. دراز کشیدم، به خورشید که حالا دیگر بالای سرم ایستاده بود نگاه کردم. هیچ سایهای اطراف من نبود و موجی از گرما به صورتم سیلی میزد. تا اینکه مادرم همراه با خواهرم برگشت. مرا به سایه یک بوته کشاندند. این یک سنت بود. یک سر پناه کوچک زیر یک درخت آماده کرده بودند، جایی که من تا زمان بهبودی استراحت کنم. چند هفته، تنهای تنها، تا کاملا خوب شوم. فکر کردم عذاب تمام شده، اما هر بار که خواستم ادرار کنم درد شروع میشد. حالا میفهمیدم چرا مادرم میگفت زیاد آب و شیر ننوش. مادرم اخطار کرده بود که راه نروم. بنابراین نمی توانستم طنابهایم را باز کنم. چون اگر زخمها از هم باز میشد، کار دوخت و دوز باید دوباره انجام میگرفت. اولین قطره ادراری که از من خارج شد، انگار اسید پوستم را میخورد. وقتی زن کولی مرا دوخت، فقط سوراخی به اندازه سر چوب کبریت برای ادرار و خون- در زمان پریدی- باز گذاشته بود. این استراتژی خردمندانه، تضمینی بود برای اینکه تا قبل از ازدواج هیچ رابطه جنسی نداشته باشم و شوهرم مطمئن باشد یک باکره تحویل گرفته است. هر هفته مادرم معاینه ام میکرد تا ببیند کاملا بهبود یافته ام. وقتی بندهایم را از پاهایم گشودم، توانستم برای اولین بار به خود نگاهی بیندازم. یک تکه پوست کاملا هموار کشف کردم که فقط یک جای زخم در وسط آن بود. مانند یک زیپ، که آن زیپ کاملا بسته شده بود. آلت تناسلیم مثل یک دیوار آجری مهر و موم شده بود تا هیچ مردی توانایی دخول تا شب عروسیم را نداشته باشد...زمانی که شوهرم با یک چاقو یا فشار، آن را از هم میدرید. |
|
| ||||
|
| ||
|
نماز از جمله عباداتی است که علاوه بر این که در قرآن در آیات زیادی بر آن تأکید شده، همراه با عبادات و دستورات دینی مختلفی نیز آمده است. که در این مطلب به آن اشاره می کنیم.
نماز و انفاق
در سوره بقره از جمله صفات پرهیزکاران را اقامه نماز و انفاق بر می شمارد... و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون"(1)... و نماز به پای دارند و از هر چه روزی شان کردیم ( به فقیران) انفاق کنند."
نماز و زکات
در آیات زیادی از قرآن، نماز همراه با زکات مطرح شده است. زیرا نماز رابطه با خالق را محکم می کند و زکات به استحکام رابطه های بین خلق کمک می کند: " واقیمواالصلوة و اتواالزکوة..."(2) و نماز به پا دارید و زکات بدهید... ."
نماز و روزه
" واستعینوا بالصبر و الصلوة..."(3) و از صبر و نماز یاری جویید... .
در تفاسیر و روایات مختلف، مراد از صبر را در این آیه، روزه دانسته اند.(4)
نماز و حج
" واذ جعلناالبیت مثابة للناس و امناً واتخذوا من مقام ابراهیم مصلی ..."(5) ( و به خاطر بیاورید) هنگامی را که خانه کعبه را محل بازگشت و مرکز امن و امان برای مردم قرار دادیم ( و برای تجدید همین خاطره) از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود انتخاب کنید... ."
نماز و عدالت
" قل امر ربی بالقسط و اقیموا وجوهکم عند کل مسجد..." (6) بگو پروردگارم به عدالت فرمان داده است، و توجه خویش را در هر مسجد به سوی او کنید..." خداوند به پیامبر فرمان داده است که هر چیز را در مورد صحیح خود به کار برده و به جای خود بنهید و فقط به سوی او و برای او و خالصانه عبادت کنید.
نماز و جهاد
در آیه40 سوره حج، یکی از فلسفه های جهاد را جلوگیری از تخریب نمازخانه ها و عبادتگاهها بیان می کند. " الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربناالله و لولا دفع الله بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً..." همانا که به ناحق از خانه خود بدون هیچ دلیلی اخراج شدند جز این که می گفتند پروردگار ما الله است و اگر خداوند بعضی از آنها را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها، صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدی را که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد... ." به این ترتیب حتی به قیمت خون دادن، باید از مکان نماز و عبادات حفاظت و حراست کرد.
نماز و امر به معروف و نهی از منکر
لقمان ضمن بیان سفارشاتی به پسرش، به او توصیه می کند که : " یا بنی اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنکر..."(7) ای فرزند عزیزم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن..."
با برپایی نماز که انسان را از زشتی ها و منکرات باز می دارد، روح و جان خود را از همه آلودگی ها پاک و به صفات پسندیده آراسته کنید و آنگاه مردم را به خوبی ها امر و از بدی ها و منکرات نهی نمایید.
نماز و تلاوت قرآن
" ان الذین یتلون کتاب الله و اقامواالصلوة..."(8)؛ آنها که کتاب خدا را تلاوت کرده و نماز به پا می دارند... .
نماز و مشورت
"والذین استجابوا لربهم و اقامواالصلوة و امرهم شوری بینهم..."(9) و آنان که امر خدا را اجابت کردند و نماز را به پا داشتند و کارشان را به مشورت یکدیگر انجام دهند... . مؤمنان به وسیله نماز ارتباط خود را با خدا محکم تر کرده و با مشورت با یکدیگر، موجبات دلگرمی دیگران را فراهم آورده و وحدت بیشتری را در جامعه اسلام سبب می شوند.
نماز و اعطای وام
"... و اقیمواالصلوة و اتواالزکوة و اقرضواالله قرضاً حسناً..."(10)؛ ... و نماز به پا دارید و زکات بدهید و به خدا قرض نیکو دهید و برای خدا به محتاجان قرض الحسنه دهید... . هرگاه انسان نماز را با نیت خالص و با حفظ تمام ارکان آن و با مداومت اقامه کرد آنگاه همه چیز را از خدا و به سوی او می داند و لذا می تواند زکات مال خود را بپردازد و چون به مالکیت روز جزای خداوند معتقد است و پاداش آن روز را باور دارد، مال خود را انفاق می کند و به نیازمندان قرض الحسنه می دهد. حال چون از همه بدی ها پیراسته شده، در جهت آراسته شدن جامعه به صفات انسانی، تلاش و کوشش می کند و حتی از بذل جان خود نیز دریغ نمی ورزد. نیز هرگاه از او در امری نظر بخواهند، بدون سوء نیت، تمام اطلاعات و دانسته های خود را بدون کم و کاست در اختیار آنها قرار می دهد و به این ترتیب در برقراری عدالت در تمام شئونات آن کمک می کند.
پی نوشت ها:
1. بقره/ 3 و نیز در آیه 29 سوره فاطر و آیه 38 سوره شوری این دو همراه آمده اند.
2. بقره/43 و در آیات زیاد دیگری از جمله در آیات83، 110، 177و 277 همین سوره، این دو همراه ذکر شده اند.
3. بقره/45 و نیز در آیه 153 همین سوره به این مضمون آمده است.
4. به ترجمه تفسیرالمیزان ج1، صفحه 230 و تفسیر نمونه ج1، صفحه 218 مراجعه شود.
5. بقره/125.
6. اعراف/29.
7. لقمان/17.
8. فاطر/29.
9. شوری/38.
10. مزمل/20.
فولکور و تاریخچه ی آن
«فولکلور (دانش عامیانه) یکی از موضوعات مردم شناسی می باشد که به مطالعه ی هنرها و رسوم و سنن عامیانه ای که در جوامع متمدن و صنعتی رواج دارد» می پردازد.
«فولکلور» از دو جزء (توده ی مردم Folk) و (دانستن و شناختن Lore) ترکیب یافته است. «Folklore» کلمه ای است انگلیسی که در سال (1848م) برای اولین بار توسط آمبروزو مرتن عنوان مقاله ای قرار گرفت که موضوع آن بحث درباره ی دانش عامیانه و آداب و رسوم سنتی بود. این اصطلاح به تدریج در زبان انگلیسی (و دیری نپایید که در زبان های دیگر) رواج یافت. رواج این اصطلاح در زبان فارسی در حدود نیم قرن سابقه دارد. صادق هدایت آن را در کتب «فواید گیاه خواری» و «نیرنگستان» به کار برده است و کمی بعد عنوان مقاله ای است از «رشید یاسمی» در مجله ی «تعلیم و تربیت» و از آن به بعد به تدریج اصطلاح فولکلور به معنای دانش عامیانه و دانستنی های توده ی مردم، رواج یافته است.(1)
تعریف، محدوده و ویژگی های فولکلور:
روی هم رفته می توان فولکلور را عبارت از «مجموعه ای از دانستنی ها و اعمال و رفتار دانست که در بین عامّه ی مردم بدون در نظر گرفتن و حتی بدون وجود فواید علمی و منطقی آن سینه به سینه و نسل به نسل به صورت تجربی به ارث رسیده است.»
اگر بخواهیم محدوده ی فولکلوری را بیان کنیم؛ باید بگوییم که دانش عامیانه، کلاً هر جنبه از امور زندگی مردم را شامل می شود. و کلاً فولکلور شامل آداب و رسوم، قصه ها، افسانه ها، ضرب المثل ها، چیستان ها، ترانه ها، رقص ها، آیین های عبادی، مراسم نامگذاری بچه، ازدواج، و... می باشد که در این تحقیق از میان موضوعات گسترده فولکلور به ضرب المثل ها، باورها و اعتقادات، برخی اسطوره ها و افسانه ها، طب عامیانه، نذرها و نیز آیین های عبادی در طول برخی دوره های تاریخی پرداخته شده است.
ضرب المثل ها
«یکی از آثار و مظاهر فرهنگ عوام، امثال و اصطلاحات است؛ چرا که در پشت هر یک از این امثال و اصطلاحات و استعاره ها چهره ی تابناک ملیت قدیم ما، تمدن درخشان گذشته ما، وسعت نظر و بلند پروازی های پدران ما نهفته است و حق این است که هر ایرانی پاک نژادی همان طوری که به حفظ آب و خاک، خانه و خانواده ی خود معتقد است در حفظ این گونه آثار پراکنده که حاصل فکر بلند پدران و معرف افتخارات گذشته ی کشور اوست، مقیّد باشد و در جمع آوری و به کار بردن آنها در حین گفتار یا حتی در نوشتن دریغ نکند، وگرنه با این سرعتی که فرهنگ جدید ما پیش می رود، بیم آن است که قسمت اعظم این آثار که محققاً اکثریت آنها زاییده ی فکر بلند حکیمان و دانشمندان و پدران تجربت اندوخته گذشته ی ماست و به دست عوام چون گنج شایگانی محفوظ مانده است از دست برود و گنجینه ی زبان شیرین پارسی، این قسمت از مهمترین ذخایر خود را از دست بدهد.» مثل های میان مردم که از گذشتگان و پیشینیان ما به ارث رسیده، نشانگر طرز نگرش نیاکان ما به دنیای خود، به اطراف خود و طرز تلقی شان از اخلاق و تعلیم و تربیت و ... است. افراد زیادی اقدام به ضبط و جمع آوری این امثال و آداب و رسوم کرده اند و تا حدودی سعی در حفظ و نگهداری و در امان نگه داشتن این امثال از دستبرد و فراموشی بوده اند. در دنیای امروز با مطالعه و بررسی همین اصطلاحات، معتقدات، امثال و افسانه ها و ... و به عبارت ساده تر مجموعه ی سنن گذشتگان است که به پستی و بلندی روح یک ملت و طرز تفکر و نوع زندگی او و نیاکان آنها پی می برند.»
ارزش دیگری که جمع آوری امثال و اصطلاحات دارد این است که «بسیاری از امثال و اصطلاحات متداول امروز ممکن است با تحولات فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی تا نیم قرن دیگر در زبان عامه، متروک شوند و معانی خود را از دست دهند و برای اخلاف ما مجهول بمانند؛ چنان که بسیاری اصطلاحات و امثال در ادبیات قدیم ما وجود دارد که امروزه برای ما غیرقابل فهم اند، یا دست کم تا به کتاب های فرهنگ مراجعه نکنیم، فهم معانی اکثر آنها برای ما مقدور نیست و علت این که برخی از اشعار شاهنامه یا اشعار مثنوی مولوی یا خمسه ی نظامی و حتی برخی اشعار حافظ و سعدی برای ما قابل فهم نیستند همین است که اشعار مزبور آمیخته با امثال و اصطلاحاتی اند که در بین معاصران و سرایندگان آنها متداول بوده و بعداً متروک شده اند؛ یا اشعار مزبور اشاره و کنایه ای به مثلی دارد که امروزه از صورت متداول در بین مردم عوام معاصر ما افتاده و به همین علت، فهم این اشعار را، برای ما مشکل و در برخی موارد لاینحل ساخته است. اما اگر این روش ضبط و جمع آوری امثال هر عصر و قرنی در بین نویسندگان قدیم متداول بود، امروزه زبان مادری ما از این حیث محققاً یکی از غنی ترین زبان های زنده ی دنیا به شمار می رفت.»(2)
با مطالعه و بررسی ضرب المثل های موجود در باره نماز نیز می توان این نکته را به دست آورد که افرادی تیزبین و آگاه در مورد مسائل و امور عبادی برای بیان مقصود و مقصد و منظور خود، گاه متوسل به سخنی کوتاه و نغز (مثل) می شوند. فی المثل وقتی شخصی ریاکار را می بینند که با اعمال عبادی اش سعی در فریب مردم دارد این مثل را یادآور می شوند که «جا نماز آب نکش» در واقع با گفتن این مثل، شخص را متوجه می کنند که متوجه و آگاه به رفتار آن شخص هستند؛ یعنی شخص خودش را می فریبد نه دیگران را. و کلاً ویژگی ها و ماهیت های ضرب المثل، بیان واقعیت به صورت فصیح و بلیغ است که در موقعیتی مناسب از ذهن افراد می تراود و در جامعه رواج می یابد.
اگر از بُعدی دیگر به ضرب المثل ها بنگریم یکی از ویژگی هایش سادگی و قابل فهم بودن آن برای همگان است. و چون زاییده ی افکار افراد گوناگونی در جامعه در شرایط معینی بوده است؛ لذا افراد هر موقعی که با شرایط مشابه روبه رو می شوند این امثال را به کار می برند.
هم چنین (بسیاری از امثال، ریشه در داستان هایی دارد در واقع برخی امثال تراشیده شده ی این حکایات است) لذا پرداختن به ضرب المثل ها از جنبه ی تاریخی برای بیان ریشه ی تاریخی این امثال می باشد.
آش «معاویه» را می خورد و پشت سر «علی» نماز می خواند.
کاربرد: برای کسی به کار می برند که دو رو و منافق است؛ نظیرِ :هم طبال یزید است هم علمدار حسین.
«در این جهان ناپایدار چه بسیار افرادی هستند که به مقتضای زمان و مکان، کار می کنند و در همه حال مصالح شخصی را از نظر دور نمی دارند. برای این دسته از مردم فرقی نمی کند علی(ع) مصدر کار باشد یا معاویه. حقیقت و مجاز در نظر مصلحت بینِ این گونه افراد ابن الوقت، علی السّویه است. خلاصه هر چه را با منافع و مصالح آنها تطبیق کند مباح و متبع خواهند بود. عبارت مثلی بالا در مورد این گونه افراد و آحاد، صادق است؛ و چون ضرب المثل ها از پیشینیان ما به ارث می رسد بیانگر این حقیقت است که از گذشته ی دور این امر و موضوع در جامعه ی ما حاکم بوده است.
ریشه ی تاریخی این مثل، بدین شرح است: «عبدالرحمن بن صخرازدی» معروف به «ابوهُریره» از فقیرترین اصحاب پیامبر(ص) و از عشیره ی «سلیم بن فهم» بود. نامش به عهد جاهلیت «عبدقیس »یا «عبد شمس» بود و به سال «غزوه ی خیبر» که مسلمان شد نامش به «عبدالرحمن» تبدیل شد. گویند در خلافت «عمربن خطاب» ولایت بحرین را داشت. به روزگار عثمان، قضای مکه به او محول گردید. و به زمان معاویه چند روزی والی مدینه شد. مشهور است که ابوهریره در محاربات صفین حاضر و ناظر بود ولی در جنگ شرکت نداشت. کارش این بود که موقع صرف طعام نزد معاویه می رفت و در کنار سفره ی چرب و نرمش می نشست؛ هنگام نماز و صلوة در پشت سر علی(ع) نماز می خواند. ولی هنگام مصاف از معرکه ی جنگ دور می شد و در گوشه ای مبارزه ی دلاوران را تماشا می کرد. وقتی علت این سه حالت را از او سؤال کردند در پاسخ گفت: «الصلوة خلف علی (ع) اتم، مضیرة معاویه ادسم، ترک القتال اسلم»!
یعنی «نماز در پشت سر علی(ع) کامل ترین نمازاست و غذای معاویه چرب ترین غذاها و احتراز از جنگ و کشتار سالم ترین کارهاست.»
وقتی به ابوهریره گفتند: این چگونه رفتاری است؟ او جواب داد: خداوند فرموده است: «ولا تنس نصیبک من الدنیا». من به این سبب از هر چیز بهترین آن را انتخاب می کنم. «نماز، نماز علی(ع)، غذا، غذای معاویه، و سایه، سایه ی نخل»!(3)
ای کبک خوش خرام! کجا می روی، بایست | |
غرّه مشو، که گربه ی زاهد نماز کرد |
|
کاربرد: فریب ظاهرالصلاح ها را نباید خورد.
طبق مشهور، گربه ی زاهد در این بیت حافظ، تلمیح دارد به زاهد نمایی عماد فقیه کرمانی و گربه ی دست آموزش که همراه با او نماز می خواند یا داستان موش و گربه ی عبید زاکانی و از همه محتمل تر به داستان کبک نخجیر و خرگوش و گربه ی عابدی که با زاهدی و زاهد نمایی حیوانات را فریب می دادند.
«گربه ی عابد و زاهد» به کسانی اطلاق می شود که در لباس زهد و تقوا اعمال ریاکارانه از آنان سربزند و در کسوت خدمتگزاری و نوع دوستی مردم را فریب دهند و خود را امین و صادق و منزه و متقی جلوه دهند ولی از هر عمل و حقه باز ی که متضمن منافع و مصالح شخصی باشد خودداری نورزند. این گونه افراد گندم نما و جو فروش را اهل اصطلاح «گربه ی عابد» می خوانند و مردم ظاهربین را از زهد فروشی آنان بر حذر می دارند. البته از نظر استاد جلال الدین همایی «گربه ی عابد» در شعر حافظ، ترکیب وصفی است و این جمله در استعمالات ادبی، کنایه است از مردم ریاکار که زهد و عبادت را دام تزویر و وسیله ی فریب و صید عوام قرار داده اند.
اگر نماز نباشد، گیوه باشد!
اصل حکایت از عبید زاکانی است: «درویشی گیوه در پا نماز می گذاشت، دزدی طمع در گیوه ی او بست، گفت: با گیوه نماز نباشد. درویش دریافت و گفت: اگر نماز نباشد، گیوه باشد!» (لطایف فارسی، از رساله ی دلگشا)
البته در این پاره متنی که «کمال الدین مرتضویان» در تألیف خود «داستان های امثال»، آورده سؤال و جوابی اضافه بر متن عبید زاکانی دارد، که مؤلف مرجع آن را ذکر نکرده است. و سؤال و جواب این روایت چنین است:
- دزد گفت: نماز با گیوه که نماز نباشد.
- مرد گفت: اگر نماز نباشد، گیوه باشد!
گفت: دوباره نماز کن؛ در این نماز اجر نداری.
گفت: اگر اجر ندارم، گیوه دارم!
برای یک بی نماز، در مسجد را نمی بندند. نظیر: برای خری لنگ، کاروان بار نیفکند.
کاربرد: این مثل، نشانگر آن است که چون اقشار مختلفی در جامعه وجود دارد مطمئنا افرادی خواهند بود که دارای اعتقادات دیگری باشند و بنا به دلایلی اهل نماز نیستند؛ لذا نمی توان عمومیت داد که مثلاً به خاطر فلان کس نتوان کاری را انجام داد و یا در مسجد را برای نمازگزاران بست. در واقع عمل و فکر یک شخص نمی تواند مقدم و مؤثر در آرای عمومی و افکار جمعی باشد.
به یک روی، در دو محراب بودن(4)
کاربرد: برای کسی به کار می برند که جسمش در آن مکان حاضر است، ولی حضور قلب ندارد و حواسش در مکان های دیگر می باشد.
افراد زیادی هستند که در حین انجام فریضه ی نماز با وجودی که رو به قبله و در جایگاه محراب هستند ولی حضور قلب ندارند و در این مورد چه بسا قصه ها و مثل ها و اشعاری که گفته نشده است.
تو درون نماز و، دل بیرون! | |
گشت ها می کنی به مهمانی |
|
این چنین حالتی پریشان را | |
شرم ناید، نماز می خوانی؟! |
|
پی نوشتها
1. مبانی مردم شناسی، محمود روح الامینی، ص 70.
2. فرهنگ عوام . 11 و 13.
3. ریشه های تاریخی امثال و الحکم . 1311 – 1313.
4. ضرب المثل های انگلیسی، فارسی و عربی، محمد فخر، ص 223.
- جانماز آب می کشد.
کاربرد: برای کسی که از روی ریا، عبادت کند این مثل را به کار می برند.
گفتیم از خصلت های ضرب المثل ها این است که از گذشتگان دور به ارث رسیده است. بسیاری از این امثال با توجه به گذر زمان، در واقع کوتاه شده و تراشیده شده ی داستانی است؛ یعنی افراد با ساده کردن و ایجاز سخن، مقصود و منظور خود را بلافاصله با همین سخن کنایه دار بیان می نمایند و این مثل نیز شاید کوتاه شده ی داستانی است.
در هر عصر، افرادی زاهد صفت هستند که سعی می کنند با خواندن نماز زیاد، نزد مردم و انجام اعمال عبادی دیگر خود را اهل عبادت و زهد و تقوا نشان دهند؛ غافل از این که برخی از افراد آگاه و تیزبین که از اعمال آنها آگاهی دارند در مورد آن شخص این اصطلاح را یادآور می شوند که «جانماز آب نکش.»
شاعران مختلفی در هر عصر با دیدن این گونه افراد زاهد مآب به سرودن اشعاری در این زمینه پرداخته اند. و سعی در نشان دادن واقعیت های عوام فریبی این گونه افراد نموده اند.
گر نمازی می کنم، گاهی ریایی می کنم. (سلیم کاشانی)
هر نمازی و، طاعتی که تو راست
گرده نانی نیرزد، ار به ریاست.
«اوحدی»
طاعت ار خواهی، نخست اخلاص جوی
هم برون و هم درون را، پا ک شوی
«صفایی نراقی»
- شب به نماز نافله، روز به کمین قافله.
کاربرد: این ضرب المثل نیز نشانگر این است که افرادی وجود دارند که از گزاردن نمازهای مستحبی (نافله) غافل نیستند و زیاده نماز می گزارند ولی در عمل از هیچ عمل زشت و ناپسندی حتی دزدی اجتناب نمی کنند و با خواندن نمازهای مستحبی سعی در سرپوش گذاشتن روی کارهای خود می نمایند.
- شب نماز شبگیر می کند، روز آب توی شیر می کند. نظیر: سلیمان بی ایمان، یک من آرد، نیم من نان؟
کاربرد: این ضرب المثل که مصداق زیادی در جامعه ی امروزی ما دارد، نشانگر آن است که برخی افراد زاهد صفت اما فرصت طلب و متقلب و چاپلوس از خواندن نماز شب، عقب نمی مانند (که ثواب زیادی هم دارد) اما در عمل در کسب و تجارت پیشگی خود از وحشتناک ترین دوز و کََلَک ها و روباه صفتی خود غافل نیستند. و با تقلب و اختلاس و احتکار و ... باعث فسادهای بی شماری می شوند. مثل برخی بازاری های امروز که تا وقت اذان و نماز می شود کسب و تجارت خود را رها می کنند و راهی مسجد می گردند و به زهد و عبادت می پردازند و آن چنان افراط می ورزند که با اصطلاح اثر مهر جانماز در پیشانی آنان هویدا می شود. البته اثر چربی پیشانی آنان روی مهر می ماند، اما اگر به وضع کاسب پیشگی آنان نظری دقیق افکنیم ریاکار بودن و محافظه کاری و عوام فریبی آنان مشاهده خواهد شد. و آنها این گونه اعمال را برای جلب اعتماد دیگران انجام می دهند تا به اعتبار و منزلت خود بیفزایند؛ و بهتر به کسب و تجارت خود بپردازند. و مقام نماز را که عالی ترین جلوه ی عابد و معبود است تا چه حد، تنزل می دهند. (والله اعلم)
- عبادت و نماز و روزه اش به لعنت شیطان هم نمی ارزد.
کاربرد: این مثل را برای فردی به کار می برند که در انجام اعمال عبادی اش سعی و کوشش می کند ولی رفتار و عمل و کردار مناسبی از خود نشان نمی دهد. و موجب اذیت و آزار دیگران می شود؛ طوری که در مورد این فرد این اصطلاح را به کار می برند. (نماز به کمرت بزند)
- مگر نماز «جعفرطیار» می خوانی.
کاربرد: هر نمازی که با تجدید و تعصبات طولانی برگزار شود و بیش از مدت معمول و متعارف به طول انجامد، آن را به نماز «جعفر طیار» تشبیه می کنند. این ضرب المثل تنها به نمازهای طولانی اطلاق نمی شود، بلکه عوام الناس در کارهای مداوم و اموری که انجامش خارج از حدود مقرر، طولانی شود از این ضرب المثل استفاده و به آن استناد می کنند و به عامل عمل می گویند: چرا این قدر طول می دهی؛ مگر نماز «جعفر طیار» است؟
باید دید که جعفر کیست و چگونه نمازی به جای می آورد که عمل و عبادتش ورد زبان ها شده است؟ «طیار» لقب جعفر بن ابی طالب پسر عم پیامبر اکرم(ص) و برادر ارشد امیرمؤمنان(ع) است که در سال هشتم هجری در جنگ موته واقع در شام، پرچمدار مسلمین بود و آن قدر جنگید تا هر دو دستش به ضرب شمشیر دشمنان از بدن، جدا شد ولی جعفر که مردی شجاع و مؤمن بود با آن که دو دست در بدن نداشت پرچم اسلام را با دو بازوی بریده ی خویش بر سینه برافراشته داشت تا مسلمین، روحیه ی خویش را نبازند و وحشت زده نشوند. در این حال بود که او از میان، دو نیم شد. (یا جبرئیل انی قدمت زیداً) ای جبرئیل! من زید را پیش داشتم.
گفت خدا جعفر را برای خود، پیش تو پیش داشت. رسول خدا شهادتش را خبر داد و گفت: «خدا برای جعفر دو بال زبرجد رویانید که از بهشت هر جا بخواهد با آن دو پرواز می کند.» به این جهت لقب «طیار» یا «ذوالجناحین» برای جعفر باقی مانده. اتفاقاً همان شب جمعی از صحابه وی را در خواب دیدند که در بهشت با مرغان می پرید.»
اما شهرت «نماز جعفر طیار» از آن لحاظ است که وی بیش تر اوقات شبانه روز خود را به نماز و دعا در پیشگاه پروردگار می گذرانید و نمازهای طولانی می خواند به طوری که کم تر کسی از این بابت به پای او می رسیده است. نماز «جعفر طیار» یا نماز «جعفر» را شیعیان در ظهر روزهای جمعه به منظور تحصیل ثواب و دفع بلیات می خوانند؛ که شرایط خاص خود را دارد.
- نم نم باران، به مِی خوران، خوش است(1)
کاربرد: معروف است که وقتی خشکسالی روی داد و مدتی دراز، باران نبارید، مردم به مصلا رفتند تا نماز استسقا بخوانند و از خداوند طلب باران کنند. در همان زمان مطربی که به سبب شغلش منفور مردم بود تنها به صحرا آمد و با صدق و اخلاص با خدای خود راز و نیاز کرد و با خواندن این بیت از خداوند ، طلب رحمت و باران نمود.
نم نم باران، به می خوارن، خوش است
رحمت حق، بر گنهکاران، خوش است
از آن جا که دعای او از روی اخلاص بود در پیشگاه حق مستجاب شد و در آن هنگام باران باریدن گرفت.
آنچه در ایران به نام دعای باران یا نماز باران، مشهور است عرب زبانان «صلوة الاستسقاء» و ترک زبانان «یوغمور دو آسی» (دعای باران» می نامند. و انجامش در همه ی کشورهها با دو رکعت نماز همراه است که در خارج از شهر یا روستا به صورت گروهی اجرا می شود، و بعد از نماز خطبه می خوانند، و شرکت کنندگان در طول مراسم لباس خود را پشت و رو می پوشند ،در ایران در پایان مراسم برحسب معول گاو یا گوسفندی قربانی می شود و کسی به درگاه خدا استغفار می کند و از او رحمت و باران می طلبد.(2)
- اگر نمازت مقبول شود، سایر اعمالت نیز قبول می شود.
در واقع نمازی مقبول است که انسان را در جهت صحیح زندگانی، هدایت نماید و اگر واقعاً انسان با نماز رابطه ی قلبی و آگاهانه خود را با خداوند متعال برقرار کند، سعی خواهد کرد که اعمالش نیک و خداپسند باشد؛ لذا اگر این گونه نمازی باشد سایر اعمال نیز مقبول خواهد افتاد، وگرنه اگر ادای نماز باشد، سایر اعمال نیز در تزلزل خواهد بود
- اول نماز، سپس نیاز.
- بی نمازی، بدتر است از صد بار مردم کشی!
- تنها، نماز و روزه، عبادت نیست، اگر به مردم در کارهای شان خدمت نمایی عبادت است.(3)
در واقع این اعتقاد، نشانگر این حقیقت است که برخی از افراد در جامعه اکتفا به نماز و روزه، می کنند و مسائل و مشکلات دیگران برای شان مهم نیست.
- روز محشر، امان به نماز است.(4)
- فسق پنهانی، به از زُهد و عبادت ریایی است.(5)
- کفری بدتر از کفر ترک نماز نیست؛ که کافر آن مانند کافر دین است.(6)
- نماز و نیاز هر دو به خاطر خود انسان است و خداوند از هر کاری بی نیاز است(7) (الله الصمد)
- هر کس بیند دیگری را که نماز بد گزارد و بدان خاموش باشد، شریک او بُوَد.(8)
پاورقی:
1. ده هزار مثل فارسی و ... / 678.
2. کتاب کوچه، دفتر اول، حرف ب ، ص 261.
3. عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست (سعدی)
4. روز محشر که جانگداز بود اولین پرسش از نماز بود (سعدی)
5. صُراحی می ناب، (ارسال المثل در دیوان حافظ) / 108.
6. مکن قصد ترک نماز، ای پسر! که کافر شوی، از جهودان بتر
7. بیر قوری بوش نمازینن، قویما خدا به منتی ( با یک نماز خشک و خالی به خدا منت مگذار)
8. احیای علوم الدین، ترجمه ی مؤید الدین محمد خوارزمی. ص 724.
لطایف نماز
- به درویش گفتند: چرا نماز نمی خوانی؟ گفت: من نادعلی می خوانم که پدر جَدِّ نماز است.
- الله الله به جانم
ذکرت سر زبانم
ناد علی بخوانم
شاید که در نمانم.
- پس نمی دانید روزه هم دارم، خادم مسجد هم هستم.
نادانی در مسجد نماز را با قرائت می خواند، یکی گفت: «چقدر خوب و با قرائت نماز می خواند! مرد نادان، نماز خود را شکست و به ستاینده ی خود گفت: «پس نمی دانید روزه هم دارم، خادم مسجد هم هستم.»
- شش ماهه را تکلیف نماز نکرده اند.
ترسایی مسلمان شد. محتسب گفت: تو اکنون چنانی که حالی از مادر متولد شده ای.
بعد از شش ماه او را پیش محتسب آوردند که این نو مسلمان نماز نمی گزارد.
محتسب گفت: چرا کاهل نمازی می کنی؟ گفت: مگر نه وقتی که من مسلمان شدم، گفتی تو این زمان از مادر زاده شده ای. از آن تاریخ شش ماه بیش نگذشته و هرگز آدم شش ماهه را تکلیف نماز نکرده اند.(1) (لطایف الطوایف)
- داناتر از مُلاّ
روزی از ملا نصرالدین پرسیدند که : «در علم داناتر از خود یافته ای؟» گفت: بلی! نماز عصر در سفر بودم تحقیق می کردم که نماز عصر و عشا را هر یک باید دو رکعت خواند و نماز صبح را یک رکعت ولی در نماز مغرب شک داشتم و بهتر دیدم که از عالمی سؤال کنم. در جواب گفت: ای احمق! آیا تا به حال ندانسته ای که باید یک رکعت نشسته و یک رکعت ایستاده به جا آوری؛ زیرا که یک رکعت نشسته نصف رکعت حساب می شود و روی هم رفته یک رکعت و نیم می شود که نصف سه رکعت باشد و من از علم زیاد او حیران بودم و او را داناتر از خود یافتم.(2)
- سوره ی طولانی در نماز جماعت
ترسایی تازه مسلمانی گزیده بود. از او دعوت می شود تا در نماز جماعت شرکت نماید. تازه مسلمان، برای این که نشان بدهد آن چنان نمازگزار و مؤمن است که در نماز جماعت هم شرکت می کند، دعوت را می پذیرد. اولین بار که می رود، مکبر می گوید: «امام جماعت سوره ی بقره را قرائت می نماید.» تازه مسلمان که اطلاع نداشت سوره ی مبارکه ی بقره از سوره های طولانی قرآن کریم می باشد، تا آخر سعی می کند دوام بیاورد. بار دیگر از او دعوت می شود در نماز جماعت شرکت بجوید. تازه مسلمان برای بار دوم شرکت می کند. اما همین که مکبر می گوید: «امام جماعت سوره ی فیل را قرائت می کنند.» تازه مسلمان کفش هایش را برداشته آن چنان می گریزد که باعث تعجب همه نمازگزاران می شود. وقتی او را یافته و علت رفتارش را جویا می شوند، می گوید: «راستش را بخواهید دفعه ی قبل که سوره ی بقره(گاو) بود، به آن درازی بود، این بار که سوره ی فیل است، ببین به چه درازا خواهد بود.
طب و نماز
خراسانی ها برای معالجه ی سرخک تا روز هفتم و گاهی نهم به بچه غذاهای سرد می دهند مانند عنّاب و سوپ جوجه و ... روز نهم هفت آیه از سوره مبارکه ی «یس» معروف به هفت «سوره ی مبین» را می خوانند و به مهر نماز، فوت می کنند مهر جانماز را روی پلک بچه می گذارند تا «باد سرخک» را از چشم او بیرون بکشند» یا انگشتر عقیقی که روی آن نام پنج تن نقش شده باشد، بر پشت پلک های بچه می کشند و به اصطلاح چشم او را «مهر» می کشند. تا دانه های سرخک به چشم او صدمه نزند.
- بیمار لاعلاجت اگر بخواهی بهبود یابد بین نمازهای عصر و ظهرت امّن یجیب بخوان تا شفا یابد.
- هر کسی پیشانی اش به جایی بخورد (مثلاً به دیواری...) برای این که پیشانی اش باد نکند و از عذاب ضربه کاسته شود و جایش کبود نشود، مهر جانماز را برداشته و به آن محل بمالد تا خوب شود.
روایات کوتاه در مورد نماز
- خلیفه ی مسلمین و ریا
سعید بن مسیب، وارد مسجد پیامبر(ص) شد تا عبادت پروردگار سبحان را به جای آورد. شنید که مردی در تاریکی شب با صدایی بلند و زیبا نماز می خواند و با خدای خویش سخن می گوید. به غلام خود گفت: «نزد این نمازگزار برو و به او بگو آهسته نماز بخواند.» غلام گفت: «مسجد متعلق به ما نیست و این شخص هم سهمی از آن دارد.»
سعید بن مسیب خودش با صدای بلند گفت: «ای نمازگزار! اگر در نمازت خدا را قصد کرده ای صدایت را آهسته کن و اگر برای مردم نماز می خوانی، آنها برای تو نفعی ندارند.»
پس، نمازگزار بقیه ی نماز را آهسته به جای آورد و سلام داده، کفش ها را برداشت و رفت. چون از مسجد خارج شد، دریافتند وی عمربن عبدالعزیز است که در آن ایام فرماندار شهر مدینه بود.
- دزدِ نمازگزار
شخصی برای دزدی به خانه ای پا نهاده بود و در تاریک شب در حیاط منزل شخصی منتظر ایستاده بود تا صاحبخانه که مردی تنها بود به خواب رود.
ولی هر چقدر منتظر می ماند صاحبخانه از عبادت و راز و نیاز فارغ نمی شود. مرد دزد، ناگاه در آن جا به خواب می رود. موقع صبح که صاحبخانه می خواهد بیرون برود، دزد را می بیند.
دزد، سراسیمه از خواب بیدار می شود و بدون این که علت وجودش را در آن منزل بیان دارد، از صاحبخانه می پرسد:
«چگونه این همه عبادت می کنی و خسته نمی گردی.» صاحبخانه که مردی حکیم و دانا بود او را مهمان خود می کند و چندی را با او سر می کند.
مرد دزد، علت آمدنش را به خانه مرد عابد بازگو می کند و صاحبخانه علاوه بر عفو و گذشت او، دزد را آن چنان راهنمایی و ارشاد می کند که مرد دزد از همان روز شروع به نماز خواندن می کند و مرید صاحبخانه می شود و همیشه روزی خود را از خدای طلب می کند.
- نماز آیات
ابراهیم یکی از پسران پیامبر(ص) بود که مادرش «ماریه ی قطبیه» نام داشت. او در سال هشتم هجری در مدینه متولد شد و در سال دهم در حالی که یک سال و شش ماه عمر کرده بود از دنیا رفت. وقتی که ابراهیم از دنیا رفت. تصادفاً در آن روز خورشید گرفت. مردم گفتند: «گرفتن خورشید به خاطر مرگ ابراهیم است.» پیامبر بر منبر رفت و فرمود: «ای مردم! خورشید و ماه دو نشانه ی الهی اند که به فرمان خدا سیر می کنند و به دستور او گاهی گرفته می شوند. کسوف خورشید ربطی به مرگ ابراهیم ندارد. هر گاه یکی از آنها گرفته شد، نماز آیات بخوانید.» سپس از منبر فرود آمد و بدن ابراهیم را غسل داد و حنوط و کفن کرد. آن گاه جنازه ی او را برداشتند و به قبرستان بقیع بردند و وی را به خاک سپردند. مردم گفتند: «پیامبر (ص) بر اثر ناراحتی و بی تابی، نماز میّت را فراموش کرد.» آن حضرت رو به طرف حاضران ایستاد و فرمود: «ای مردم! اکنون جبرئیل نزد من آمد و سخن شما را در غیاب من به من خبر داد. شما می پندارید من نماز بر جنازه ی ابراهیم را به خاطر غم و اندوه و بی تابی فراموش کردم، ولی گمان نادرست کردید، زیرا خداوند به من امر کرد که بر جنازه ی شخصی که نماز می خواند؛ نماز بخوانم.
- نماز امام محمد غزالی
روزی امام محمد غزالی به برادرش احمد به طور عتاب گفت: مردم از اقاصی بلاد این جا می آیند تا در نماز جماعت به ما اقتدا کنند و تو با وجود قرب جوار با ما نماز جماعت نمی گذاری. شیخ احمد گفت: اگر شما به امامت قیام نمایید من هرگز سرنپیچم، وقت ظهر درآمد و به نماز جماعت برخاستند، شیخ احمد به برادرش اقتدا کرد، در آن اثنا شیخ احمد بیرون آمد و با اصحاب خود اعاده ی نماز کرد. امام محمد چون از نماز فارغ شد به او عتاب نمود که چرا این طور کردی؟ شیخ احمد در جواب گفت: «من بر مقتضای شرط عمل کردم. چه تا حضرت در نماز بود، اقتدا کردم و چون رفت تا استر خود را آب دهد، و ما بی امام نماز نمی توانستیم گزارد.» در آن حال امام محمد را رقتی دست داد و گفت: عجبا؛ خدای را دوستانند که جواسیس قلوبند؛ برادرم راست می گوید، مرا در اثنای نماز به خاطر گذشت که استر را آب نداده اند.
- نماز باران
مردم تکبیر گویان به سوی بیابان اطراف شهر رفتند. مدتی بود که رحمت الهی نباریده بود، اوضاع به کلی سخت و طاقت فرسا گردیده بود. آیت الله سید محمد تقی خوانساری با گام های شمرده، در حالی که عرق از سر و رویش می بارید، تسبیح در دست پیشاپیش جمعیت تشنه ی باران، قدم بر می داشت. در همین وقت مردی نفس زنان پیش آمد. آیت الله خوانساری پرسید: «چه خبر شده است؟» آن مرد گفت: «آیات عظام سید محمد حجت و صدر پیام داده که ما همه حاضریم در نماز باران شرکت کنیم.» آیت الله خوانساری گفت: به ایشان برسانید و بفرمایید خوانساری گفت: شما شرکت نکنید؛ من نماز باران را می خوانم. اگر خداوند دعای ما را مستجاب کرد و باران آمد مردم آن را به حساب همه روحانیت می گذارند و موجب عزت و عظمت روحانیت می شود و اگر باران نیامد مردم این را به حساب من می گذارند، اما موقعیت شما محفوظ می ماند. بگذارید اگر لطمه ای بر وجهه (آبروی) کسی وارد می شود آن من باشم و وجهه و موقعیت شما برای اسلام محفوظ باشد.
در قرآن از صلوة الاستسقاء یا نماز طلب باران، سخن نیست، اما در فقه اسلامی، صلوة الاستسقاء نماز مستحبی است که به هنگام خشکسالی می خوانند. ابن مجی از نماز بارانی، روایت می کند که پیغمبر و صحابه خوانده بودند. بنابراین روایت، پیامبر و یارانش به هنگام خشکسالی لباس های خود را به نشان سوگواری پشت و رو پوشیده و با خواندن دو رکعت نماز باران طلب باران کردند.
خلفای اسلامی در آغاز، مردم را از انجام مراسم طلب باران، منع می کردند و علتش آن بود که در قرآن ذکری از این مراسم نیست.
حمدالله مستوفی در نزهة القلوب از روایتی یاد می کند که بر حسب آن، پس از فتح مصر، فرمانده مسلمانان، مردم را از انجام مراسمی که طی آن، مصری ها دخترانشان را به نیت طغیان به موقع نیل، در آن رود غرق می کردند؛ بازداشت. اما طغیان حیاتبخش نیل، سه ماه به تأخیر افتاد و بیم قحطی مردم را فرا گرفت. فرمانده مسلمانان نامه ای به عمر نوشت و از او کسب تکلیف نمود. عمر پاسخ داد که نام خدا را بر کاغذی بنویسد و به آب نیل بسپارند تا مشکل حل شود. چنین کردند و از قضا نیل طغیان کرد.
با گسترش دین اسلام در شبه جزیره ی عربستان، اعراب مراسم و سنت ها خود را با آیین جدید هماهنگ کردند، و حدیث های مربوط به صلوة الاستسقاء، در واقع راه حلی است که برای ایجاد این هماهنگی در فقه اسلامی پیشنهاد شده و بدین ترتیب است که بخشی از این رسوم با نماز و ادعیه انجام می گیرد و بخشی به شیوه های سنتی و کهن.
این نماز از آن جهت حساسیت دارد که اگر خداوند دعاهای ایشان را مستجاب نکند و باران نفرستد مایه ی شرمندگی نمازگزاران می شود، که خدا به آنان توجه ننموده است؛ لذا اقدام به این نماز جرأت و ایثار در حدّ مایه گذاشتن از آبرو می طلبد. یکی از معروف ترین نمازهای باران در تاریخ معاصر، نماز آیت الله العظمی محمد تقی خوانساری است. نوشته اند در سال 33 هـ.ق. همان سالی که متفقین، ایران را اشغال کرده بودند، در قم باران نبارید و باغ ها و مزارع خشکید و خطر قحطی و خشکسالی مردم قم را تهدید می کرد. آن مرجع بزرگوار، دو روز متوالی برای نماز باران به بیابان های اطراف قم می رفت. این حرکت گرچه مورد استهزا غیر معتقدان به امور معنوی و غیبی بود ولی در روز دوم، چنان بارانی آمد که سیل ها روان شد و جویبارها به راه افتاد و این آثار انفاس قدسی آن مرد الهی بود.
نماز باران یا استسقا وقتی رحمت الهی (باران) قطع شود و آب های چشمه ها و ... بخشکد نماز باران را برای نزول رحمت الهی می خوانند. بی آبی یک منطقه و نیامدن باران، نشانه ی قهر خدا و گاهی به سبب گناهانی است که مردم جامعه انجام می دهند. پس توجه به خدا و گریه و التماس و توبه و تضرع، سبب می شود خداوند عنایت کند و کم آبی را بر طرف سازد ؛ نماز باران برای جلب رحمت خداوند است. در تاریخ، برخی از علمای بزرگ هم به برگزاری این نماز اقدام کرده اند و از خدا باران گرفته اند.
در ایران، مردم اعتقادات زیادی درباره ی مراسم طلب باران دارند که قبلاً به دو روش خاصی انجام می گرفته است. یک نمونه برای مثال عبارت است از این که: «به هنگام خشکسالی، مردم شهر یا روستا و در محلی که مصلاّ گویند، گرد آمده پس از گزاردن دو رکعت نماز برای آمدن باران به درگاه خدا دعا می کنند و پس از آن گاو یا گوسفندی را قربانی کرده، گوشتش را به نیازمندان می دهند.»
- نماز با عجله
روزی پیامبر اکرم(ص)، در مسجد نشسته بودند. در این هنگام شخصی وارد شده، به نماز ایستاد اما بسیار با عجله شروع به نماز کرد و رکوع و سجود را نیز با تندی و عجله به جای آورد و ارکان نماز را نیمه کاره انجام داد. حضرت فرمودند: «مانند کلاغی که به زمین نوک می زند، خم و راست شده و نماز می خواند؛ هر آینه اگر او در چنین وضعی و با چنین نماز خواندنی از دنیا برود، به دین من نمرده است.»
- نماز برای مردم
مردی بود که هر کاری می کرد نمی توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکاری ننماید. روزی چاره ای اندیشید و با خود گفت: «در گوشه ی شهر، مسجدی متروک وجود دارد که کسی به آن رفت و آمد نمی کند. خوب است شبانه به آن مسجد بروم تا کسی مرا ندیده و خالصانه خدا را عبادت کنم.»
وقتی شب چادرش را روی شهر گستراند. در نیمه های آن، مرد با سکوت و آرامش خاص، مخفیانه نام خدا را بر زبان آورد و نماز را آغاز کرد. هنوز رکعتی نماز نخوانده بود که ناگهان صدایی شنید؛ با خود گفت: «حتماً کسی وارد مسجد شده» بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود. خوشحال از این که آن شخص فردا می رود و به مردم می گوید این آدم چقدر خداشناس و وارسته است که در نیمه های شب به مسجد متروک آمده و مشغول نماز و عبادت است. وقتی هوا روشن شد و صبح آمد، به آن کسی که وارد مسجد شده بود، زیر چشمی نگاه کرد. از تعجب دهانش باز ماند. سگ سیاهی که بر اثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته بود در بیرون بماند به مسجد پناه آورده بود.
مرد بر سر و روی خود زد و اظهار تأسف کرد و با خود گفت:«ای نفس! من از ریا گریختم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خویش احدی را شریک نکنم، اما... وای بر من، چقدر مایه ی تأسف است که این حالت را پیدا کرده ام.
در واقع اگر کسی برای جلب رضایت مردم کارها را انجام دهد، آن کار در درگاه الهی پذیرفته نیست، چنین فردی همواره در زندگی خود در رنج و عذاب است؛ زیرا مردم گاهی به او روی آورده و گاهی از او روی بر می گردانند و زمان دل های دیگران در اختیار او نیست تا همه را برای همیشه رام خود سازد. اما کسی که تنها خشنودی خدا را می جوید به عزت و سربلندی در میان مردم نیز نائل می شود. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «انّ العزّة لله جمیعاً، قدرتها و عزّتها همه به دست خداست.»
پی نوشتها:
1. ده هزار مثل فارسی / 480.
2. به صورت مصاحبه ای.
افسردگى (DEPRESSION) حالتى احساسى است که مشخصهاش اندوه، بىاحساسى (APATHY) ، بدبینى (PESSIMISM) و احساس تنهایى است. این بیمارى که امروزه از شیوع بالایى در میان مراجعه کنندگان به کلینیکهاى روانپزشکى برخوردار است، داراى تظاهرات متنوع و زیادى بوده که از مهمترین آنها مىتوان به اختلالات خواب اشاره نمود. تحقیقات نشان مىدهد 75 درصد از بیماران افسرده مشکلى در خواب (چه به صورت بى خوابى و چه پرخوابى) دارند و همچنین علایم این بیماران در هنگام صبح تشدید مىشود. نکته جالب و قابل توجه و مورد بحث ما این است که در این بیماران چگالى (REM حرکت سریع چشم) در نیمه اول خواب و همچنین کل زمان REM افزایش یافته و فاصله میان به خواب رفتن تا شروع اولین دوره REM یعنى ( LATENCY - REM) کم شده و مرحله 4 خواب نیز کاهش مىیابد. (1)
پس به عبارت سادهتر مىتوان گفت، افراد افسرده زمان بیشترى را در مرحله خواب REM به سر مىبرند. یعنى به میزان بیشترى نسبت به سایرین خواب مىبینند.
یک روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آنها براى کاهش میزان REM است، که بهترین شکل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح که مورد تاکید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مىشود. زیرا شخص نمازگزار که خود را ملزم به اقامه نماز صبح مىداند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مىگیرد. از این جهت بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مىتواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد که بر تمام روشهاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا که پیشگیرى بر درمان مقدم است . |
حال ببینیم، این موضوع چه ارتباطى با نماز صبح دارد، یعنى نماز صبح چه اثر درمانى مىتواند در این بیماران داشته باشد؟
به طور متوسط 20 - 15 دقیقه طول مىکشد تا یک فرد معمولى به خواب رود. پس در عرض 45 دقیقه وارد مراحل 3 و 4 خواب شده که این مراحل عمیقترین مراحل خواباند. یعنى بیشترین تحریک براى بیدار کردن فرد در این مراحل لازم است. حدود 45 دقیقه پس از مرحله 4 است که نخستین دوره حرکات سریع چشم (REM) فرا مىرسد. هر چه از شب مىگذرد، دورههاى REM طولانىتر و مراحل 3 و 4 کوتاهتر مىشود. بنابراین در اواخر شب، خواب شخص سبکتر شده و رؤیاى بیشترى مىبیند (یعنى خواب REM اش بیشتر مىشود). پس قسمت اعظم خواب REM در ساعات نزدیک صبح به وقوع مىپیوندد. و از طرفى دیدیم که یکى از مشکلات مهم بیماران افسرده، افزایش یافتن طول خواب REM و خواب دیدن زیاد است. از این جهت یک مبناى مهم در تولید داروهاى ضد افسردگى ایجاد داروهایى است که کاهش دهنده مرحله REM خواب باشند (از جمله داروهاى ضد افسردگى سه حلقهاى) .
لازم به ذکر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر که مورد تاکید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است که انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مىکند. |
علاوه بر این یک روش درمانى جدید براى بیماران افسرده، بیدار نگه داشتن آنها براى کاهش میزان REM است، که بهترین شکل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح که مورد تاکید قرآن و همچنین بسیارى از روایات بوده، سبب کاهش قابل توجه میزان خواب REM در اشخاص مىشود. زیرا شخص نمازگزار که خود را ملزم به اقامه نماز صبح مىداند و باید صبحگاه بیدار شود، پس در حقیقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از REM را مىگیرد. از این جهت بیدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهایى مىتواند یک عامل مهم بدون عارضه در پیشگیرى از افسردگى مطرح باشد که بر تمام روشهاى درمانى دارویى و غیر دارویى ارجح است، چرا که پیشگیرى بر درمان مقدم است .
لازم به ذکر است آثار روحى و روانى ایمان به خدا و اقامه نماز بسیار زیاد است و نکات علمى بسیار شگرفى در اسرار سحر که مورد تاکید فراوان اسلام نیز بوده، نهفته است که انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مىکند؛
"اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق الیل قرءان الفجر ان قرءان الفجر کان مشهودا (3) ؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهایت تاریکى شب برپا دار و (نیز) نماز صبح را، زیرا نماز صبح همواره (مقرون با) حضور (فرشتگان) است .
پىنوشت:
1 . روانپزشکى بالینى کاپلان، ترجمه دکتر مرسده سمیعى و دکتر حسن رفیعى، ص152 .
2 . 40 نکته پزشکى پیرامون نماز، دکتر مجید ملک محمدى، ص3 .
3 . الاسراء (17): 78 .
به هر اندازه که زن آرام و مطیع و با عصمت و با عفت است ، به همان اندازۀ قدرت فرمانروایی او شدیدتر و استوارتر است .
میشله