سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شکیبایی، برترین خصلت و دانش، برترین زیور و عطاست . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» رسیدن به اوج قله انسانیت

یافتن علم و آگاهى به حقایق، جلوه توحید در قلب، قرار گرفتن در صراط مستقیم، طلوع اخلاق حسنه از افق وجود آدمى، ظهور اعمال صالحه از اعضا و جوارح و... همه و همه از آثار این دوستى با برکت و معاشرت باطنى است، در این زمینه اگر به روایتى بسیار مهم که «الإحتجاج» طبرسى آن را نقل کرده است توجه شود این حقیقت بیش از پیش روشن مى‏گردد که دوستى و معاشرت با اهل بیت علیهم السلام انسان را تبدیل به دریایى ژرف از فضایل و کرامات مى‏کند.

ابن کوّا درباره اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله از امیرالمؤمنین على علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: از کدام اصحاب رسول خدا صلى الله علیه و آله از من مى‏پرسى؟ گفت: از ابوذر غفارى مرا آگاه کن، حضرت فرمود: از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم مى‏فرمود:

«ما أظَلَّتِ الخَضْرَاءُ وَلَا أقَلَّتِ الغَبرَاءُ ذُا لَهْجَةٍ أصْدَقَ مِنْ أبى‏ذرّ».

آسمان سایه نینداخت و زمین حمل نکرد، انسانى را که صادق‏تر و راستگوتر از ابوذر باشد.

گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا از سلمان فارسى خبر ده، حضرت فرمود:

به به سلمان از ما اهل بیت است و براى شما همانند لقمان حکیم است، سلمان دانش اول و آخر را مى‏دانست.

گفت: مرا از حذیفة بن الیمان آگاه کن، فرمود:

او مردى است که نام‏هاى منافقین را مى‏دانست، اگر از حدود الهى از او مى‏پرسیدند او را به آن حدود عارف و عالم مى‏یافتند.

گفت: مرا از عمار یاسر خبر ده، حضرت فرمود:

او مردى است که خدا گوشت و خونش را بر آتش حرام کرده است و آتش دوزخ را نرسد که به چیزى از گوشت و خون عمار برسد.

گفت: یا امیرالمؤمنین! مرا از خودت خبر ده، فرمود:

هرگاه درباره خودم نسبت به همه حقایق سؤال کنى پاسخ مى‏دهم و چون ساکت بمانى شروع به سخن مى‏کنم‏.

امام حسن عسگرى علیه السلام مى‏فرماید:

گروهى به دیدار حضرت رضا علیه السلام شتافتند و گفتند:

ما شیعه على هستیم، حضرت رضا مدتى آنان را از دیدار خود محروم کرد، سپس زمانى که اذن دیدار داد فرمود:

واى بر شما شیعه امیرالمؤمنین، حسن، حسین؛ سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و محمد بن ابى بکر بودند که با چیزى از فرمان‏ها و دستورات حضرت مخالفت نمى‏کردند.

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به امیرالمؤمنین على علیه السلام فرمود:

«إنَّ الجَنَّةَ تَشتَاقُ إلَیْکَ وَإلى‏ عَمّارٍ وَسَلْمَانَ وَأبى‏ذرٍّ وَالمِقدَاد».

بى‏تردید بهشت مشتاق تو و عمار و سلمان و ابوذر و مقداد است.

امام صادق علیه السلام از قول پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که حضرت فرمود:

خدا مرا به محبت چهار نفر فرمان داد، گفتند: یا رسول اللَّه! چه کسانى هستند؟ فرمود: على بن ابى طالب سپس سکوت کرد، آنگاه فرمود:

بى‏تردید خدا مرا به محبت چهار نفر دستور داد، گفتند: چه کسانى هستند؟ فرمود: على بن ابى طالب، سپس سکوت کرد، باز فرمود خدا مرا به محبت چهار نفر فرمان داد، گفتند: کیانند اى رسول خدا؟ فرمود: على بن ابى طالب، مقداد بن اسود، ابوذر غفارى و سلمان فارسى.

زُرارة بن اعین- که از چهره‏هاى برجسته علمى و اخلاقى است- از امام باقر علیه السلام روایت مى‏کند از پدرش، از جدش، از امیرالمؤمنین علیهم السلام که آن حضرت فرمود:

«ضَاقَتِ الْأَرْضُ بِسَبْعَةٍ بِهِمْ یُرْزَقُونَ وَبِهِمْ یُنْصَرُونَ وَبِهِمْ یُمْطَرُونَ مِنْهُم سَلمَانُ الفَارسِىُ وَالمِقدَادُ وَأبوذَرٍّ وَعَمّارٌ وَحُذَیفَةَ رَحْمَةُ اللَّه عَلَیهِم وَکَانَ عَلىٌّ عَلَیهِ السَّلام یَقُول: وَأَنَا إمَامُهُم وَهُمُ الَّذِینَ صَلَّوْا عَلى‏ فَاطِمَةَ عَلَیْهَا السَّلامُ».

زمین نسبت به شخصیت و عظمت هفت نفر تنگ است که شما مردم را به وسیله آنان روزى مى‏دهند و مورد یارى قرار مى‏دهند و باران را بر شما فرو مى‏بارند، از آن هفت نفر سلمان فارسى و مقداد و ابوذر و عمار و حذیفه هستند که رحمت خدا بر همه آنان باد و على علیه السلام همواره مى‏فرمود: و من پیشواى آنان هستم و اینان کسانى هستند که بر فاطمه علیها سلام نماز گزاردند.

عشق خدا به انسان، برکاتى که وجود انسان براى دیگران دارد، معرفت دینى، اقتداى به امام هدایت و... از آثار پیوند قلبى با اهل بیت علیهم السلام و دوستى و محبت نسبت به آن بزرگواران و معاشرت و همزیستى باطنى با آن منابع کرامت و فضیلت است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 12:36 عصر )
»» جز زیان و خسارت سودى نبرده ‏اى‏

سعدى در گلستان مى ‏گوید: عابدى مهمان امیر شهر شد، چون از مهمانى برگشت به فرزندش گفت: سفره غذا بیاور که گرسنه‏ ام. گفت: پدر مگر در خانه امیر غذا نخوردى؟

گفت: چرا ولى به اندازه نخوردم. گفت: پدر به قضاى تمام عباداتت اقدام کن که در مجلس کم خوردى تا بگویند کم‏ خور است و زیاد عبادت کردى تا بگویند عابد است و تو در این مسیر جز زیان و خسارت سودى نبرده‏ اى!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 12:35 عصر )
»» امامان در قلّه محبت خداوند

 

فرازهای زیارت جامعه کبیره محور سلسله مقالات در آستان امامان بود. این فرازها هر کدام تابلوئی از شخصیت والای معصومان سلام اللّه علیهم اجمعین است که ما در حد توانمان به شرح برخی از آنها پرداختیم در این مقاله به شرح فراز «والتامین فی محبة اللّه» می پردازیم سلام بر شما امامان که در محبت خداوند تمامید. سلام بر شما که در عرصه کیمیای محبت خداوند در قلّه اید و کسی را یارای رسیدن به آن نیست. شما تفسیر محبت حضرت حق اید، و محبان خداوند باید شما را معیار قرار دهند.

واژه تامین

تامین جمع تام است. تمام و کمال در معنی بهم نزدیک اند لیکن واژه تمام و اتمام در موردی به کار می رود که چیزی اجزاء و شروطی داشته باشد و همه آنها محقق شده باشد به گونه ای که اگر یک جزء از آن موجود نشود اثر مجموعه بر آن بار نیست به عنوان نمونه خداوند می فرماید: «ثم اتموا الصیام الی اللیل؛(1) سپس روزه را تا شب به اتمام برسانید». روزه آنگاه تمام است که هیچ شرطی از آن مختل نشده، و هیچ جزئی از آن آسیب نبیند. نقطه مقابل آن نقصان است.

فیومی مؤلف مصباح المنیر گوید: «تم الشی ء یتم بالکسر تکملت اجزاءه و تم الشهر کملت عدة ایامه ثلثین؛(2) فلان چیز تمام شد یعنی اجزایش کامل شد ماه تمام شد یعنی ماه سی روز شد.»

راغب اصفهانی گوید تمام شدن یک چیز بدین معناست که به جائی برسد که همه اجزای آن بدان ملحق شود و احتیاج به چیز دیگر نداشته باشد در حالی که ناقص به اشیای خارج از خودش احتیاج دارد.(3)

به عنوان نمونه یک ساختمان اگر بخشهائی از بناء آن انجام نگرفته باشد ناقص است وقتی تمام است که بناء تمام شده باشد و دیگر به چیزی احتیاج نداشته باشد.

این واژه در قرآن 4 مرتبه به صورت ماضی مجرد آمده است.(4) یک بار با واژه مصدر «تمام» آمده.(5) 5 بار به صورت باب افعال «اتمام» آمده است.(6) 7بار با وزن مضارع «یتم» آمده(7) و 4 بار با صیغه امر آمده(8) و 1 بار با واژه اسم فاعل.(9)

در تمام این موارد این مورد و این معنا فی الجمله مورد عنایت است.

اما واژه «کمال» در جائی به کار می رود که چیزی اجزائی دارد و هر جزئی اثر خاص خود را می گذارد، اگر همه اجزاء حاصل شدند جمیع آثار مترتب است و اگر برخی از اجزاء آمد، آن بعضی اثر خود را می گذارد. در قرآن می خوانیم: «فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم تلک عشرة کاملة؛(10) و هر کس نیافت (به قربانی قادر نبود) سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامی که باز می گردد روزه بدارد.»

هر کدام از این ده روز اثر خاص خود را دارد، اگر مجموع ده روز تحقق یافت مجموعه آثار محقق شده است.

دیگر فرقی که بین تمام و کمال گفته شده اینست که در کمال مسئله غرض و هدف ارزش مطرح است. کمال آن است که اغراض و هدفهائی که از یک موجود مترقب است بدست آید ممکن است یک ساختمان مثلاً تمام باشد اما هنوز قابل استفاده نباشد وقتی این جهت هم فراهم شد آن وقت می گویند کامل است. شاید بتوان این قول را نزدیک دانست به کسانی که می گویند تمام غالباً در کمیات استعمال می شود و کمال در کیفیات.(11)

جایگاه محبت خداوند

«محبت خداوند» اساسی ترین و اصلی ترین پایه اخلاق اسلامی است، محبت جاذبه ساز است. اگر گوهر محبت خداوند در جان انسان جاگرفت، جان گلستان فضائل می شود و رذائل را از بن می خشکاند. امام صادق(ع) فرمود: «حب اللّه اذا اضاء علی سرّ عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکر سوی اللّه ظلمة و المحب اخلص الناس سراً لله تعالی و اصدقهم قولاً و اوفاهم عهداً؛(12)نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده ای بتابد او را از هر مشغله ای دیگر تهی گرداند هر یادی جز خدا تاریکی است. دلداده خدا مخلص ترین بنده خداست و راستگوترین مردمان و وفادارترین آنها به عهد و پیمان.»

به گفته عالم بزرگ شیعه فقیه و فیلسوف و عارف نامی مرحوم ملااحمد نراقی:

خیمه زد چون در دلت سلطان عشق ملک دل گردید شهرستان عشق
هم هوی زآنجا گریزد هم هوس جز یکی آنجا نیابی هیچکس
آنچه او خواهد همی خواهی و بس نی هوا باشد تو را و نی هوس
بلکه خواهش از تو بگریزد چنان کان چه تو خواهی نخواهی خواهد آن
گیرد اندر بزم اطمینان مقام فادخلی فی جنتی آمد پیام(13)

محبت خداوند بزرگترین سرمایه سالک الی اللّه است.

«و من الناس من یتّخذ من دون اللّه انداداً یحبّونهم کحبّ اللّه و الّذین آمنوا اشدّ حبّاً لله؛(14) و بعضی از مردم معبودهائی غیر از خداوند برای خود انتخاب می کنند و آنها را همچون خدا دوست می دارند اما آنها که ایمان آورده اند عشقشان به خدا از مشرکان نسبت به معبودهایشان شدیدتر است.»

این آیه شریفه می گوید مؤمنان آنچنان عاشق بی قرار حقند که هر میل و محبتی در برابر عشق خدا در نظرشان ناچیز است اصلاً آنها غیر او را شایسته عشق و محبت نمی بینند. در مناجات محبین منسوب به حضرت امام زین العابدین (ع) آمده است: «الهی من ذا الّذی ذاق حلاوة محبتک فرام منک بدلاً و من ذا الّذی انس بقربک فابتغی عنک حولاً؛(15) خدای من کیست که شیرینی محبتت را چشید و یار دیگری برگزید و کیست که به قرب و نزدیکی تو انس گرفت و جدائی ترا طلبید».

سالار شهیدان ابی عبداللّه الحسین(ع) آنکس را که از سرمایه محبت خداوند محروم است خسران زده می داند... و خسرت صفقة عبد لم تجعل له من حبّک نصیباً.(16)

وه چو خوش می گفت در راه حجاز آن عرب شعری به آهنگ مجاز
کلّ من لم یعشق الوجه الحسن قرب الرحل الیه و الرسن
یعنی آنکس را که نبود عشق یار بهر او پالان و افساری بیار
علم نبود غیر علم عاشقی ما بقی تلبیس ابلیس شقی
هرکه نبود مبتلای ماه رو اسم او از لوح انسانی بشو
سینه خالی زمهر گلرخان کهنه انبانی بود پر استخوان
سینه گر خالی ز معشوقی بود سینه نبود کهنه صندوقی بود
دل که فارغ شد زمهر آن نگار سنگ استنجای شیطانش شمار
تو به غیر از علم عشق ار دل نهی سنگ استنجا به شیطان می دهی
شرم بادت زانکه داری ای دغل سنگ استنجای شیطان در بغل
لوح دل از فضله شیطان بشوی ای مدرس درس عشقی هم بگوی(17)

«محبت خداوند» محبوب و مطلوب سالکان است نبی اکرم(ص) چنین دعا می کند که «واجعل حبّک احبّ الیّ من الماء البارد؛(18) خدایا محبتت را برای من از آب گوارا شیرین تر قرار ده».

امامان و محبت خداوند

اهلبیت(ع) در قلّه این محبت قرار دارند. امام عارفان امیرمؤمنان علی (ع) است که می گوید:

«و عزّتک وجلالک لقد احببتک محبة استقرّت حلاوتها فی قلبی؛(19) قسم به عزت و جلالت آنچنان ترا دوست دارم که شیرینی اش در جانم جای گرفته است.»

و در دعای کمیل عاشقانه می گوید که:

«فهبنی...صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک؛(20) گیرم که بر عذابت صبر کردم چگونه بر فراقت صبوری کنم.»

با اینهمه عشق درخواستش در دعای کمیل اینست که: «واجعل...و قلبی بحبک متیّماً؛(21) خدایا قلبم را به محبتت عاشق بی قرار، قرار ده.»

پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم(22)

این ویژگی همه معصومین است که عاشق بی قرار حضرت حق بودند این عشق را در جای جای زندگی آنها می توان دید. در یاد مدام خداوند، در نماز عارفانه، در گریه های نیمه شب، در سوز و گداز دعاها و سرانجام در فداکردن خود در راه خدا.

سید الشهدا(ع) به فرزدق فرمود:

«انا اولی من قام بنصرة دین الله و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة اللّه هی العلیا؛(23) یعنی من سزاوارترین کسان به یاری دین خدا، و عزیز ساختن شرع او و جهاد در راه او هستم تا کلمه خداوند برترین باشد.»

سالار شهیدان در قیام الهی اش جز رضای خداوند چیز دیگری در اندیشه نداشت و در مسیر این عشق شیدائی اش به خداوند همه چیز را فدا کرد هم از خود گذشت، هم از عزیزانش، دست به فداکاری بی بدیل در جهان بشریت زد:

بنده آن باشد که بند خویش نیست جز رضای خواجه اش در پیش نیست
نه ز خدمت مزدخواهد نی عوض نه سبب جوید ز امرش نه عرض

و آخرین زمزمه مناجاتی ابی عبداللّه اینست که:

«صبراً علی قضائک یا رب لااله سواک یا غیاث المستغیثین ما الی ربّ سواک و لامعبود غیرک صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له...؛(24) در مقابل قضا و قدر تو شکیبا هستم ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست، ای فریادرس دادخواهان که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست بر حکم و تقدیر تو صبور و شکیبا هستم ای فریادرس آنکه فریادرسی ندارد...»

و آنگاه صورت بر خاک گرم کربلا گذاشت و با یاد خدا و این جملات: بسم اللّه و بالله و فی سبیل اللّه و علی ملة رسول اللّه؛ با پیکری قطعه قطعه بدیدار خدا رفت.

قلم و بیان و هنر و هر رسانه گفتاری و شنیداری عاجز است که آنهمه عشق و خلوص و محبت به ذات مقدس ربوبی را ترسیم کند آنرا خدای حسین می داند! آنرا پیامبر می داند، آنرا حسین می داند و فرزندان معصومش، دست انسانهای عادی از فهم این قلّه کوتاه است!!

ریشه محبّت خداوند

ریشه این محبّت چیزی جز معرفت نیست امام حسن مجتبی(ع) فرمود: «من عرف اللّه احبّه؛ هر کس خدا را بشناسد او را دوست می دارد.»

در روایتی از حضرت امام صادق(ع) رسیده است:

«اذا تجلّی ضیاء المعرفة فی الفؤادهاج ریح المحبّة؛(25) آنگاه که نور معرفت بر دل بتابد نسیم محبت می وزد.»

به گفته فقیه متأله آیة اللّه جوادی آملی:

«در میان موجودات امکانی هیچ موجودی همتا و همپای ائمه در میدان معرفة اللّه نیست، بنابراین هیچ موجودی در میدان محبت و عشق به خدا به درجه آنان نمی رسد به بیان دیگر برای موجودات امکانی شناخت خدا بیش از آن مقدار که ائمه بدان دست یافتند ممکن نیست و بیش از آن مقدار چون مقدور نیست مورد تکلیف هم نیست بلکه تنها باید اظهار عجز کرد بنابراین می توان گفت که ائمه در باب معرفت الهی در حدی که مقدور است به مرحله تام آن رسیده اند از این رو محبت آنان به خدا محبت تام است و در نتیجه همه اعمالشان از روی عشق و محبت است.»(26)

مولی علی(ع) در رابطه با عشق فرشتگان به خداوند چنین می فرماید: «... قد ذاقوا حلاوة معرفته و شربوا بالکاس الرویة من محبّته؛(27) شیرینی معرفتش را چشیده و از جام محبتش سیراب شده اند.»

آنچه امامان در این عرصه داشتند معرفت شهودی است، که تفاوت معرفت شهودی با معرفت علمی بسیار است و این معرفت جز با پاکسازی دل از تیرگی بدست نمی آید و امامان سلام اللّه علیهم اجمعین دلی نورانی شفاف و مملو از محبت او را داشتند.

در دعای ابوحمزه از حضرت امام سجاد(ع) می خوانیم:

«و انّ الراحل الیک قریب المسافة و انک لاتحتجب عن خلقک الا ان تحجبهم الاعمال دونک؛(28) سالک به سوی تو راهش نزدیک است و به راستی تو از

مخلوقات در حجاب نیستی مگر آنکه در پیشگاه تو کارهای ناشایسته حجاب شود.»

جمال یار ندارد حجاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

جلوه های عشق و محبت به خداوند

عشق به خداوند آنگاه تأثیر سازنده خود را دارد که عشقی برخاسته از درون جان بوده و سراسر جان را در قبضه خود در آورد:

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
گر نور عشق بر دل و جان تو اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

این عشق در عرصه های گوناگون خود را به نمایش می گذارد از جمله:

الف ـ کناره گیری از گناه

امام صادق(ع) فرمود: ما احب اللّه عزّ و جلّ من عصاه؛ آنکس که گناه می کند خدا را دوست ندارد. آنگاه این شعر را خواندند:

تعصی الاله و انت تظهر حبه هذا محال فی الفعال بدیع
لو کان حبک صادقا لاطعته انّ المحب لمن یحب مطیع(29)

خدا را معصیت می کنی و به او اظهار محبت می کنی به جانم سوگند این کار عجیب و بی سابقه است. اگر محبت تو به خدا واقعی بود بی تردید اطاعتش می کردی زیرا دوست مطیع دوست خویش است.

دل که بی عشق است آن را دل مگوی دور افکن رو دل دیگر بجوی
عشق بر هر دل که آتش برفروخت خار سوداهای فاسد جمله سوخت(30)

ب ـ یاد مدام حضرت حق

آنکس که عاشق بی قرار خداوند است او را لحظه ای از یاد نمی برد بر این اساس است که پیامبر و معصومین «دائم الذکر» بودند. پیوسته خود را در محضر ذات مقدّس ربوبی می دیدند زبانشان هم پیوسته مترنم به یاد حضرت حق بود. برای عاشق شیرین ترین لحظات لحظه ای است که به یاد محبوب است.

چنین جانی جان سالم است، جانی که آنچنان زندگی کند که وقتی به دیدار خدا می رود جز او در جانش نباشد.

امام صادق(ع) فرمود: «القلب السلیم الّذی یلقی ربه ولیس فیه احد سواه و کل قلب فیه شرک اوشک فهو ساقط؛(31) دل سالم دلی است که پروردگارش را دیدار کند در حالی که جز او در آن نباشد و هر دلی که در آن شرک یا شک باشد ساقط (بیمار) است.»

امام صادق(ع) فرمود: از جمله سخنان خداوند با حضرت موسی بن عمران این بود که «کذب من زعم انه یحبّنی فاذا جنه اللیل نام عنی...؛(32) دروغ می گوید آنکس که می گوید مرا دوست دارد شب را تا صبح می خوابد و به نماز شب برنمی خیزد.»

عاشقان حق از نماز به عنوان برترین جلوه یاد خداوند «اقم الصلوة لذکری» با جان و دل استقبال می کنند هم به واجبات بهاء شایسته می دهند هم به نوافل. آنها نماز را دیدار با معشوق می دانند و برای آن لحظه شماری می کنند، آنچنان که پیامبر و امامان معصوم چنین بودند که حتی ذکر برخی نمونه های اندک نیز مستلزم کتابی مفصل در این زمینه است.

ج ـ حب فی اللّه

آنکس که عاشق خداست محور دوستی های خود را خداوند قرار می دهد، برای خدا دوست می دارد و برای خدا دشمن می دارد که اینان خدائی اند و حزب اللّه.

«لا تجد قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یوادون من حادّ اللّه و رسوله و لو کانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فی قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها رضی اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛(33) هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمی یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند هرچند پدران و یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند. آنها کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده آنها را در باغهائی از بهشت داخل می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن می مانند خدا از آنها خشنود است و آنها نیز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانید حزب اللّه پیروز است.»

در حدیثی آمده است که «خداوند به حضرت موسی وحی کرد آیا هرگز عملی برای من انجام داده ای؟ عرض کرد آری برای تو نماز خوانده ام روزه گرفته ام، انفاق کرده ام و به یاد تو بوده ام فرمود اما نماز برای تو نشانه حق است، روزه سپر آتش است، انفاق سایه ای در محشر و ذکر نور است کدام عمل برای من به جا آورده ای ای موسی؟ عرض کرد خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمائی فرما، فرمود:« هل والیت لی ولیّاً و هل عادیت لی عدواً قط، آیا هرگز به خاطر من کسی را دوست داشته ای و به خاطر من کسی را دشمن داشته ای.»

«فعلم موسی ان افضل الاعمال الحبّ فی اللّه و البغض فی اللّه، اینجا بود که موسی دانست برترین اعمال حب فی اللّه و بغض فی اللّه است.»(34)

«باب حب فی اللّه و بغض فی اللّه» در کتابهای حدیثی ما مملو است از احادیثی که دوستی برای خدا و دشمنی برای او را روح ایمان و نشانه آن می دانند.

اینها برخی از جلوه های عشق به ذات مقدّس ربوبی بود و البته جلوه ها محدود به اینها نیست.

پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ

35. سوره بقره، آیه 187.

36. مصباح المنیر «تمّ».

37. مفردات القرآن.

38. سوره انعام، آیه 115 ـ سوره اعراف، آیه 137 و 142 ؛ سوره هود آیه 119.

39. سوره انعام، آیه 154.

40. سوره بقره، آیه 124؛ سوره اعراف، آیه 142، سوره مائده، آیه 3 ؛ سوره یوسف، آیه 6.

41. سوره یوسف، آیه 6، سوره فتح، آیه 2؛ سوره بقره، آیه 15، سوره مائده، آیه 6، سوره نحل، آیه 81، سوره تحریم، آیه 8؛ سوره توبه، آیه 32.

42. سوره تحریم، آیه 8، سوره بقره، آیه 187 و 196؛ سوره توبه، آیه 4.

43. سوره صف، آیه 8.

44. سوره بقره، آیه 196.

45. التحقیق، ج 1، ص 376.

46. بحارالانوار، ج 70، ص 3.

47. مثنوی طاقدیس.

48. سوره بقره، آیه 165.

49. بحارالانوار، ج 93، ص 160.

50. مفاتیح الجنان، دعای عرفه .

51. کلیات شیخ بهائی، نان و حلوا، ص 4 و 5.

52. المحجة البیضاء، ج 8، ص 6.

53. بحارالانوار، ج 91، ص 108.

54. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

55. مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

56. حافظ.

57. تذکرة الخواص، ص 352.

58. اللهوف، ص 110.

59. مصباح الشریعه، ص 4.

60. ادب فنای مقربان، ج 2، ص 331.

61. نهج البلاغه، خطبه 91.

62. مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی.

63. بحارالانوار، ج 67، ص 15.

64. مثنوی طاقدیس.

65. میزان الحکمه، ج 10، ح، 4984.

66. بحارالانوار، ج 13، ص 329.

67. سوره مجادله، آیه 22.

68. سفینة البحار، ج 1، ص 201



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 12:34 عصر )
»» شفاعت از دیدگاه قرآن

 

حدود سی آیه در قرآن مربوط به شفاعت است که به چند دسته تقسیم می شوند:

1 - آیاتی که شفاعت را نفی می کنند، مانند: «یوم لا بیع فیه و لا خلة و لا شفاعة »، روزی که معامله و دوستی و شفاعت در آن نیست. (سوره بقره، آیه 254).

2 - آیاتی که تنها به شفاعت خداوند صراحت دارند. مانند: «ما لکم من دونه من ولی و لا شفیع » برایتان غیر از او هیچ یاور و شفاعت کننده ای نیست.

(سوره سجده، آیه 4)

3 - آیاتی که از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد می کنند. مانند: «من ذالذی یشفع عنده الا باذنه » چه کسی در نزد او [خداوند] شفاعت مکند مگر به اذنش. (سوره بقره، آیه 255).

4 - آیاتی که شرایط شفاعت شوندگان را بیان می کنند. مانند:

الف) «و لا یشفعون الا لمن ارتضی » شفاعت نمی کنند مگر برای کسی که مورد رضایت خدا باشد.

ب) «ما للظالمین من حمیم و لا شفیع » برای ستمکاران، دوستدار و شفیعی نیست.

ج) «و سینغفرون للذین آمنوا» فرشتگان برای کسانی که ایمان آورده اند دعا و استغفار می کنند.

از آیات گذشته روشن می شود که شفاعت بی قید و شرط نیست و اصل شفاعت، شفاعت کننده و شفاعت شونده همه به اجازه و اذن خداوند است. علاوه بر آن، شفاعت شونده باید واجد شرایطی باشد که برخی از آنها ذکر شد و اگر کسی واجد شرایط نباشد مورد شفاعت قرار نمی گیرد; هر چند که همسر پیامبر باشد. چنانکه همسر نوح و لوط(ع) به علت فسق مشمول شفاعت نمی شوند.

چنین شفاعتی مردم را تن پرور بار نمی آورد. زیرا شفاعت، تنها شامل تلاشگرانی است که برای ادامه راه نیاز به قدرتی دارند که در کنار آنان باشد.

چنین شفاعتی ایستادن در برابر اراده خداوند نیست. زیرا خداوند هم اراده کرده است مجرم را کیفر دهد و هم خواسته که گروهی مشمول رحمت و عفو قرار گیرند.

شفاعت بدین معنا نیست که رحم دیگران بیش از خداست. چون اولیاء خدا به لطف و رحمت او اجازه شفاعت می گیرند.

پیداست که شفاعت، اراده خداوند را تغییر نمی دهد بلکه همانند توبه است. آری، گناه کاری که اولیاء خدا به او لطف کنند حالت دیگری غیر از توبه دارد. ضمنا در دنیا راه بخشش گناه متعدد است.

شفاعت از «شفع » گرفته شده و آن در اصل به معنی جفت گرفته شده است. و در واقع مثل این است که شخص شفیع با وسیله ناقص شفاعت شده، ضمیمه می شود و تشکیل یک زوج می دهد که با آن جلب منفعت یا دفع ضرر از خود می کند. البته نه هر نفع و ضرری زیرا در مواردی که اسباب طبیعی، ایجاب خیر و شر می نمایند مانند گرسنگی و تشنگی، هرگز شفاعت نمی طلبیم بلکه به دنبال اسباب طبیعی می رویم. ما فقط در مورد سود و زیانها که از ناحیه اجرای قوانین عمومی یا خصوصی اجتماع به ما متوجه می شود، شفاعت می طلبیم با این توضیح که میان مولا و بنده و هر حاکم و محکومی احکامی وجود دارد که اگر به آن عمل شود مستوجب پاداش خواهد بود. گاهی این پاداش، مدح و تمجید است و گاهی منافع مالی یا مقامی; و برعکس، اگر مکلف سرپیچی و مخالفت نماید مستوجب کیفر و مجازات می شود که گاهی مذمت و توبیخ است و زمانی هم ضرر مادی یا معنوی خواهد بود. بنابر این در باب احکام دو نوع قرار داد است: یکی قرارداد اصل حکم و دیگری قرارداد تبعات و نتیجه حکم که پاداش موافقت و کیفر مخالفت تعیین می گردد.

این یک اصل قطعی است که در جمیع انواع حکومتهای عمومی در میان ملتها و حکومتها نسبت به زیر دستان; حکمفرماست.

اگر کسی بخواهد بدون تهیه مقدمات به پاداشی برسد و یا از مجازاتی برهد، اینجاست که مورد شفاعت و تاثیر آن است. البته نه در همه جا و برای همه کس. چه اینکه کسی که اصلا لیاقت نیل به کمالی را دارا نیست و یا اساسا رابطه ای میان او و آن که شفاعت نزد او می شود وجود ندارد. زیرا شفاعت یک سیر مستقل نیست. بلکه متمم و مکمل سبب است. از طرفی تاثیر شفاعت شفیع، یک تاثیر گزاف و بی جهت نیست بلکه باید شفیع متوسل به چیزی شود که در کسی که نزد او شفاعت می کند مؤثر گردد و طالب شفاعت را به ثواب منظور برساند و یا از عقاب و کیفر نجات بخشد. بنابر این شفیع از مولای بنده در خواست نمی کند که از مقام مولویت خود و عبودیت بنده اش صرف نظر کند. همچنین از وی تقاضا نمی کند که از حکم و تکلیف خود دست بردارد. و نیز از او نمی خواهد که قانون مجازات خود را در همه جا یا در این مورد معین ابطال کند.

خلاصه اینکه شفاعت کننده نه تاثیری در مقام مولویت و عبودیت دارد و نه در حکم و نه جزای حکم، بلکه او با قبول این جهات سه گانه، متوسل به یکی از جهات زیر شده و مقصود خود را به کمک آن عملی می سازد:

الف) صفاتی که در شخص مولا وجود دارد و مستوجب عفو و اغماض است مانند بزرگی و کرم و بخشش و شرافت او.

ب) اوصافی که در بنده است و مقتضی ترحم بر او است مانند فقر و مذلت و کوچکی و پریشان حالی او.

ج) اوصافی که در خود شفیع است مانند نزدیکی او به مولا و داشتن شخصیت و مقام در نزد وی.

از این بیانات روشن می شود که کاربرد شفاعت این است که یک رشته عوامل مؤثردر رفع عقاب را بر عوامل ایجاب کننده آن، برتری می دهد.

در حقیقت شفاعت یعنی واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع ضرر از کسی به عنوان حکومت نه به عنوان مبارزه و تضاد. در ضمن، معلوم شد که شفاعت از انواع سبب است. زیرا آن عبارت است از وساطت سبب نزدیک در میان سبب بعید و مسبب آن.

سببیت خداوند از دو جهت ممکن است مورد توجه قرار گیرد: نخست از جهت تکوین یعنی اینکه تاثیر از ناحیه او شروع می شود و اسباب به او منتهی می شوند. دیگر از جهت تشریع، یعنی بر ما منت گذارده و دستوراتی را مقرر داشته است و پاداشها و کیفرهایی در عالم دیگر برای پیروی یا مخالفت آنها قرار داده است و پیغمبرانی برای اتمام حجت فرستاده است.

بعضی از آیات، بیان کننده شفاعت تکوینی می باشد. یعنی وساطت علل و اسباب در میان او و مخلوقاتش در تنظیم وجود و بقاء آنهاست. اما بعضی از آنها در مورد شفاعت تشریعی است که در مورد خداوند متعال، صادق است مانند آیه 23 از سوره سبا، آیه 109 از سوره طه، آیه 26 از سوره نجم، آیه 28 از سوره انبیاء و آیه 86 از سوره زخرف.

این آیات مقام شفاعت را برای عده ای از ملائکه و افراد بشر به اذن و رضای خداوند تثبیت می کند و در واقع خداوند این مقام را به آنها بخشیده بنابر این آنان با توسل به رحمت و عفو و مغفرت و سایر صفات عالیه خداوند می توانند بنده گناه کاری را که مستوجب عقوبت گردیده مشمول رحمت و آمرزش حق سازند.

بر اساس آیات قرآن کریم خداوند می تواند بر اثر شفاعت، عملی را به عملی دیگر تبدیل کند. همچنان که ممکن است عمل موجودی را معدوم یا عمل کمی را زیاد و یا عمل معدومی را موجود سازد.

خلاصه خدا هرچه اراده کند، انجام می دهد البته همه کارهای او از روی مصلحتی و علتی است. در این صورت چه مانعی دارد که یکی از این مصالح و علل، شفاعت انبیا و اولیاء و بندگان مقربش باشد که نه گزاف است و نه ظلم.

 

مشمولین شفاعت

مشمولین شفاعت همان اصحاب یمینند. یعنی از دین و اعتقاد صحیح برخوردارند. از آیه اول سوره نساء استفاده می شود، تنها گناهان کبیره است که تا قیامت باقی می مانند و الا کسانی که مرتکب گناهان صغیره شدند به مفاد این آیه، مورد عفو قرار می گیرند.

«ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه یکفرون عنکم سیئاتکم »

منظور از دادن نامه عمل به دست راست پیروی از امام و پیشوای حق و ازدادن به دست چپ پیروی از پیشوای باطل و گمراه کننده است. باز در جای دیگر خداوند فرموده است.

«و لا یشفعون الا لمن ارتضی »(انبیاء 28).

بر اساس این آیه، شفاعت تنها در حق کسانی است که خدا از آنها خشنود است. در اینجا خشنود بودن را مطلق ذکر کرده و آن را مقید به عمل و چیز دیگری نکرده است. لذا معلوم می شود منظور خشنودی از خود آنها یعنی از دین آنها و نه خشنودی از اعمالشان. بنابر این مفاد این آیه هم منطبق بر آیات سابق می شود. از مجموع این آیه ها نتیجه می گیریم که مشمولین شفاعت کسانی هستند که معتقد به دین حق می باشند اما گناهان کبیره ای انجام داده اند. (1)

 

شافعین

شفاعت بر دو قسم است: شفاعت تکوینی و شفاعت تشریعی

شفاعت تکوینی عبارتست از وساطت علل وجودی در میان خداوند و موجودات دیگر. از این نظر تمام اسباب و علل وجودی، شفیع محسوب می شوند.

شفاعت تشریعی نیز خود بر دو قسم است: یکی شفاعت کنندگان در دنیا که سبب مغفرت، آمرزش و قرب الهی می شوند. موارد زیر را می توان از جمله این شفاعت کنندگان برشمرد:

توبه، (2) قرآن (3) و ایمان (4) عمل صالح، مساجد، مکانهای متبرک، روزهای شریف، انبیاء، ملائکه و مؤمنان.

دیگری شفاعت کنندگان در جهان آخرت و قیامت، یعنی ملائکه، انبیاء، شهدا. از آیه 143 سوره بقره، این گونه استفاده می شود که منظور از شهدا، شاهدان اعمال هستند. نه کشته شدگان در راه خدا.

 

پی نوشتها:

1- ر.ک. تفسیر المیزان، ج ،ص .

2- سوره زمر، آیه 54.

3- سوره مائده، آیه 16.

4- سوره حدید، آیه 28



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 12:33 عصر )
»» سلوک حقیقى‏

بیایید به دنبال بیدارى و بیداران به حرکت آییم، مسئولیت ما زیاد و وقت بسیار کم است، از راه باز نمانیم که بازماندگان از تمام حیوانات بدتر و ارزششان کمتر است!

سالک راه حق شوید و دست به دامن مرد راه بزنید و از خداوند مهربان توفیق همه جانبه بخواهید که حضرت او محال است، گداى سالک را از درگاه براند و خواهنده خالص را از حریم حرمش طرد نماید.

شما سلوک در راه دوست را با اداى واجبات عبادى و اخلاقى و روحى و نفسى و ترک تمام محرمات درونى و برونى آغاز کنید، آن گاه ببینید که چگونه توفیق رفیق راه مى‏شود و شما را به سر منزل مقصود مى‏رساند که عنایت و لطفش شامل آنان است که ترک همه کرده و رو به او آورده‏اند.

 

تجلّى عنایت حق به وقت سلوک سالک‏

چون سالک به نقص و عیب خود واقف شود و با پیمودن راه دوست با کمک خضرِ راه که پیامبر یا امام یا عالم ربّانى است به رفع عیوب و نقایص بپردازد، عنایت رحمت حق، به صورت عشق به عبادت و ترک گناه و شوق کثیر نسبت به عمل تجلّى مى‏کند و این جلوه باطن و ظاهر انسان را روشن نموده، آدمى را به سوى مقام قرب و لقا و نقطه با عظمت وصال حرکت مى‏دهد.

صاحب «نفحة الروح» در این زمینه مى‏گوید:

بدان وفّقک اللّه توفیق اهل عنایته وأوقفک على سرّ هدایته‏ «1» که سلوک طریق و وصول و حصول جز به توفیق و عنایت نیست و علامت عنایت و توفیق که رفیق سالک گردد، آن است که حق‏تعالى پیش از همه نفس سالک را انتباه بخشد و انتباه حالتى است که نفس را از دل در آخر درجات نفس لوّامه حاصل شود، تا از خواب غفلت امّارگى و لوّامگى بیدار شود و بر مخازى مجارى امور، نفس در تبعیّت هوا تنبّهى و اطّلاعى و اقلامى حاصل شود و بر نباهت مکانت و شرف منزلت که نفس را در تبعیّت روح و عقل و شرع است واقف گردد و این حالت را که انتباه است، اهل طریق اوّل مقامات شمرده‏اند، به نسبت با آنان که در آن ایست کنند.

و اگر دیگر باره غفلت فرو نگیرد یقظت باشد و یقظت بیدارى نفس است با دل که دیگر غافل نشود و چون به این یقظت تحقّق یابد و بر مخازى‏ «2» و مساوى‏ «3» نفس مطّلع گردد و عزم جزم بر ترک اتباع هوا و نیّت اتّباع و طلب حق کند، نورى از رغبت یا رهبت یا محبّت چنان که ذکر رفت، از حق در دل او افتد، موجب انابت گردد که عبارت است از: رجوع بنده از مخالفات و معاصى به باطن و دل به سوى حق‏تعالى و باز آمدن دل از خود و غیر خود و هر چه ما سوى اللّه گویند و چون بنده به باطن رجوع کند به حق از غیر حق، علامت صحّت انابت او توبه باشد.

و توبه عبارت است از رجوع بنده به ظاهر، از مخالفات و ترک معاصى و مناهى و منکرات فى حاضر الحالات و ندامت بر تقصیر على ما فرّط و فاتَ‏ «4» و علامت‏ صحت توبه و ندامت، حزن است و اندوه بر ضیاع‏ «5» انفاس و اوقات و تقویت فریض‏ «6» طاعات وقت استطاعات در مخالفات.

و حزن حالتى است که چون بر سالک غالب شود و قایم گردد او را غیر حق و اشتغال به غیر فانى گرداند و نتیجه آن اشفاق‏ «7» است.

و خوف حالتى است که بر اثر فوت کلّى غلبه کند، چون حزن بر فوت وقت ماضى است در مخالفت و خوف بر فوت وقت مستقبل و چون خوف بر فوات اوقات مستقبل است، منتج استیحاش‏ «8» است از اغیار و ماسوى اللّه.

و استیحاش وحشت و ملالت یافتن است از اغیار و ما سوى اللّه و از مشغولى به غیر حق و آن منتج احوال بسیار است، هم چون زهد که عبارت است از عدم رغبت فیما سوى اللّه و فرار که گریختن است از غیر حق و ذهاب که استمرار فرار است و انزعاج که موجب فرار است و ذهاب و ماشا کل ذلک من الاحوال و چون وحشت باید از خلق و به حق گریزد طلب خلوت کند و خلوت موجب فکر است در سبب حصول وصول و موجبات آن و فکر منتج ذکر است و ذکر موجب حضور به مذکور و دوام ذکر موجب حضور و دوام حضور موجب دوام مراقبت و چون دایم الحضور و المراقبه شود، حقیقت حیا از حق در مخالفت و معصیت به نفس قائم شود و حیاى حقیقى چون به نفس قائم گردد به حقیقت ادب مع اللّه تحقق یابد و ادب موجب رعایت حدود شرعى است و مخالفت بر اوامر مرعى و انتها از جمله معاصى اصلى و فرعى.

و مراعات حدود منتج قرب است و غایت قرب منتج وصال و وصال منتج انس و انس را نتیجه اذلال‏ «9» است و اذلال منتج سؤال و سؤال درویش از جواد قادر موجب اجابت و اسعاف‏ «10» قال اللّه تعالى:

[ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ‏] «11».

مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.

فیض کاشانى آن سالک مسلک عشق مى‏گوید:

 

هیچیم ما به خویش و نمودار ما تویى‏

 

ما صورتیم و معنى هشیار ما تویى‏

داعى تو و مجیب تویى در سؤال ما

 

گر دل شود غمین زتو غمخوار ما تویى‏

هر کس به سوى سبزه و گلشن رود به سیر

 

ما را تو سیر سبزه و گلزار ما تویى‏

بازاریان به سود و زیان متاع در

 

سود و زیان ما تو و بازار ما تویى‏

عرض کمال بهر خریدار مى‏کنند

 

ما عرض نقص کرده خریدار ما تویى‏

بنشسته در دکان زپى کسب و کار خلق‏

 

دکان ما تو کسب تو و کار ما تویى‏

     

قومى به میکده زپى باده مى‏روند

 

ما را محبتت مى و خمّار ما تویى‏

     

 

 

 

پی نوشت ها:

 

 

______________________________

 

 

(1)- توفیق دهد تو را خداوند بهترین توفیق اهل توجه را و آگاه کند تو را بر سرّ هدایتش.

(2)- مخازى: بلاها.

(3)- مساوى: عیوب و نقایص.

(4)- ما فرّط وفات: آنچه زیاده روى کرده است.

(5)- ضیاع: هلاک شدن.

(6)- فریض: واجب.

(7)- اشفاق: بیم و ترس.

(8)- استیحاش: احساس و نفرت کردن. (9)- اذلال: خوارى.

(10)- نفحة الروح: 137. اسعاف: روا کردن حاجت.

(11)- غافر (40): 60.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 12:33 عصر )
»» نجات با کشتى نجات‏

آنان که براى اصلاح خود و اصلاح دنیا و آخرت خویش دست توسل به ذیل عنایت آن بزرگواران بزنند و در همه امور حیات به آنان اقتدا نمایند، بى‏تردید به نجات خویش از مهالک کمک نموده و خیر دنیا و آخرت خود را تأمین کرده‏اند، چرا که آن انوار الهى در این دنیاى مادى که همچون دریاى طوفانى دچار انواع طوفان‏هاى خطر زاست، از طرف خدا به عنوان کشتى نجات قرار دارند که هر کس متوسل به آن شود از خطرها رهایى یابد و هر کس آنان را رها کند به انواع خطرات و عوامل تخریب دنیا و آخرت دچار گردد.

ابوذر غفارى که از چهره‏هاى برجسته ایمانى و به فرموده پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در قلّه صدق و صداقت قرار دارد، مى‏گوید: خودم از پیامبر صلى الله علیه و آله شنیدم مى‏فرمود:

«... إنّمَا مَثَلُ أهْلِ بَیتِى فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَن رَکِبَهَا نَجَا وَمَن تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ...».

جز این نیست که مثل اهل بیت من در شما مانند کشتى نوح است، آن که در این کشتى معنوى قرار گیرد نجات یابد و هر که از آن تخلف ورزد غرق شود.

از بزرگان علماى اهل سنت است از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت شده که آن حضرت فرمود:

«فَاطِمَةُ بَهْجَةُ قَلْبِى وَابْنَاهَا ثَمَرَةُ فُؤادِى وَبَعْلُهَا نُورُ بَصَرِى وَالْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِهَا أُمَنَاءُ رَبِّى وَحَبْلٌ مَمْدُودٌ بَیْنَهُ وَبَیْنَ خَلْقِهِ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِمْ نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ هَوى‏».

فاطمه شادمانى قلب من است و دو پسرش میوه دل من و همسرش نور چشم من و امامان از نسلش امینان پروردگار من و ریسمان کشیده بین او و بین مردم‏اند، کسى که به آنان پناه جوید نجات یابد و کسى که از آنان تخلف ورزد گمراه و سرگردان شود.

امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوارش از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روایت مى‏کند که آن حضرت فرمود:

«مَثَلُ أهْلِ بَیْتِىْ فِیْکُمْ، مَثَلُ سَفِیْنَةِ نُوْحٍ مَنْ رَکِبَها نَجى‏ وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْها زُخَّ فِى النَّارِ»

. مثل اهل بیت من در جمع شما مردم مثل کشتى نوح است، هر کس در آن قرار گیرد نجات یابد، و هر که از آن تخلف ورزد در آتش پرتاب مى‏شود.

بى‏تردید آثار دوستى با اهل بیت علیهم السلام و معاشرت معنوى با آنان و اقتداى به آن اسوه‏هاى فضیلت در حدى است که هر صاحب قلم و هر صاحب بیانى از شمردنش عاجز و ناتوان است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 8:21 صبح )
»» از شدت خوشحالى خندیدم‏

نقل مى ‏کنند که: علامه بحرالعلوم بیست و پنج سال خنده نکرد و شاگردان آن بزرگوار در همه حال وى را مغموم و مهموم مى ‏دیدند، پس از بیست و پنج سال تبسّمى بر لبان مبارکشان نقش بست، یکى از شاگردان که محرم سرّ بود از سبب آن تبسّم پس از بیست وپنج سال پرسید؛ آن جناب جواب داد: بیست وپنج سال براى ریشه کن کردن ریا از خانه قلب در تلاش بودم تا امروز به توفیق خدا و به کمک عنایت و رحمت او متوجه شدم که ریشه این رذیلت از قلبم کنده شده، بدین سبب از شدّت خوشحالى خندیدم .

 

عرفان اسلامى، ج‏13،



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 8:20 صبح )
»» شریعت، طریقت، درحقیقت سلوک عرفانی تشیّع2

الف: بی نیازی از شریعت پس از وصول به «حقیقت»

 

در بیانات بسیاری از عارفان و هم چنین فقیهان، به خصوص اصحاب سیر و سلوک در جهان تشیّع، انتقاد شدیدی از سران صوفیّه به چشم می خورد؛ که آنان از «شریعت» به عنوان ابزاری برای رسیدن به «حقیقت» استفاده می کنند و پس از وصول به مقصد آن را رها ساخته وپای بندی به ضوابط و حدود شرع مقدس را ضروری نمی بینند و در سروده ها و نوشته های آنان نمونه های بسیار برای آن می توان یافت. مولوی در مقدمه جلد پنجم مثنوی می گوید:

«شریعت همچون شمعی است که راه می نماید. بی آن که شمعی به دست آری راه رفته نشود و کاری کرده نگردد، چون در راه آمدی این رفتن تو طریقت است و چون به مقصد رسیدی آن حقیقت است؛ جهت آن که گفته اند "لو ظهرت الحقایق بطلت الشرایع" هم چنان که مسی زر شود یا خود از اصل زر بود او را نه به علم کیمیا حاجت است که آن "شریعت" بود و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است، چنان که گفته اند: "طلب الدلیل بعد الوصول الی المدلول قبیح و ترک الدلیل قبل الوصول الی المدلول مذموم"، حاصل آن که شریعت همچون علم کیمیا مالیدن و حقیقت زر شدن آن مس [است] ... .»(32)

نظیر همین سخن را در دفتر سوم چنین می سراید:

 

حاصل اندر وصل چون افتاد مرد گشت دلاله به پیش مرد، سرد
چون به مطلوبت رسیدی ای ملیح شد طلبکاریِ علم اکنون قبیح
چون شدی بر بام های آسمان سرد باشد جستجوی نردبان
جز برای یاری و تعلیم غیر سرد باشد راه خیر از بعد خیر
آینه روشن که شد صاف و جلی جهل باشد بر نهادن صیقلی
پیش سلطان خوش نشسته در قبول جهل باشد جُستن نام رسول(33)

 

شیخ محمود شبستری سروده ای به همین مضمون با تشبیهات دیگری دارد:

 

تبه گردد سراسر مغز بادام گرش از پوست بخراشی گه خام
ولی چون پخته شد بی پوست نیکوست اگر مغزش برآری برکنی پوست
«شریعت» پوست، مغز آمد «حقیقت» میان این و آن باشد «طریقت»
چو عارف با یقینِ خویش پیوست رسیده گشت مغز و پوست بشکست
خلل در راه سالک نقص مغز است چو مغزش پخته شد، بی پوست نغز است(34)

 

شمس الدین محمد لاهیجی شرح مفصلی بر اشعار شیخ شبستری دارد که خلاصه اش این است:

«شریعت که احکام ظاهر است، نسبت به طریقت که روش خاص ارباب حال ومکاشفات است به مثابه پوست است و طریقت مغز او، و باز طریقت نسبت به حقیقت که ظهور توحید حقیقی است به منزله پوست است و حقیقت مغز او ... و چون سالکِ واصل از باده توحید حقیقی که از جام مشاهده جمال ذوالجلال کرده، مست ولایقعل گردد، قلم تکالیف شرعیه به اجماعِ همه در حالت مستی بر او نیست، از این جهت حکم بر عدم حصول مطلوب او نتوان کرد و انکار ایشان نشاید نمود ... .»

وی سپس سالکان به حق رسیده را به سه دسته تقسیم کرده، نوشته است:

«یک دسته همان ها که در بحر وحدت محو و مستغرق شده اند و از آن استغراق وبی خودی بار دیگر به ساحل صَحْو و به مرتبه عقل باز نیامدند، که گفته شد تکلیف از آنان مرتفع است؛ چه که تکلیف بر عقل است و ایشان را والِهان طریقت می گویند. دسته دوم آن هایند که از بی هوشی و استغراق در بحر وحدت و جمع، به هوش می آیند، حالت صَحْو بعد المحو دارند و به کثرت رو می آورند، این ها نیز دو قسم اند، عده ای پس از بازگشت، کثرت ها حجاب وحدت آن ها هستند؛ این ها همان صوفیان "ابن الوقت" هستند که احیاناً حالت حضور به آن ها دست می دهد و وحدتشان محتجب به کثرت می شود. دسته سوم آن هایند که حالت صَحْو بعدالمحو دارند، ولی از غایت کمالی که دارند، نه وحدتشان مانع کثرت و نه کثرتشان مانع وحدت است، اینان مسؤولیت ارشاد خلق بر عهده دارند. در هر حال این دو دسته اخیر به ضوابط وحدود و سرمویی از تکالیف شرعیه تجاوز نمی کنند ... .»

با توضیحی که در این بیان آمده گرچه تا حدی اشکال مزبور (بی نیازی از شریعت پس از وصول به حقیقت) برطرف می شود، امّا ظواهر سخن بسیاری از صوفیه و عملکرد بعضی از آنان هم چنان بر این «پندار» قرار گرفته است.

 

ب: احساس بی نیازی از فقه و فقیهان

 

آنچه در سخنان عارفان آمده، بر این نکته دلالت دارد که سالک در نحوه سلوک معنوی و طی منازل و مقامات عرفانی، از پیر و مرشد خود تبعیت می کند، ولی در ضوابط و قوانین شرع و حلال و حرام دینی، یا خود مجتهد و صاحب نظر است، که در این صورت وظایف شرعی را از منابع اصلی استنباط و بدان عمل می کند و یا به این درجه علمی نرسیده که از مجتهد جامع الشرایط تقلید می کند. در عرفان شیعی این موضوع جای تردید ندارد، عارفان به نامی همچون سید حیدر آملی، و آخوند ملا حسینقلی همدانی، شیخ احمد بهاری و ... تا چهره های برجسته معاصر، بدین گونه عمل کرده اند.

اما آنچه امروزه در فرقه های مختلف صوفیه و درویشان مشاهده می شود، غیر این است؛ بیشتر آنان اجتهاد و تقلید را کنار گذاشته اند و در رهنمودهای دینی به «پیر» و «مرشد» و «قطب» خود اکتفا کرده و در مقام عمل هم به شور و حال های خانقاه و مجالس «ذکر»! و بعضی اوراد و اذکار بسنده کرده اند.

نتیجه این شده است که صوفی گری نه تنها راهی به سوی خدا نیست، که بازیچه ای در دست دین گریزان و عافیت طلبان شده است. آنان که تربیت خانوادگی و فطرت خداجویشان اجازه انکار همه چیز را نمی دهد و از طرفی، غرایز و تمایلات حیوانی و هواهای نفسانی شان راه را بر تقیّد به مقررات و محدودیت های شرعی می بندد، راه سومی را برگزیده اند که هر دو خواسته را تأمین می کند؛ راهی که نه وجدان شخص از کفر و الحاد رنج برد و نه خود را در چهارچوب ضوابط و دستورالعمل های فقهی محصور بیند. بگذریم از حالت بی تفاوتی آنان در برابر رویدادهای اجتماعی و سیاسی که در منطق صوفی گری جایگاهی ندارد و صوفی در لاک خود فرو رفته و فارغ از همه دسیسه ها و توطئه های سیاست بازان دین برانداز، در دنیای خود زندگی می کند!

این درست همان چیزی است که نه تنها دین گریزان با آن مخالفتی ندارند، که دین ستیزان هم با آن موافق اند.

 

ج: جدایی دین از سیاست و دنیا از آخرت

 

جای تردید نیست که ارتقای معنوی انسان و سیر او در جهت کمال مطلق، از عالی ترین اهداف دین، و اصلی ترین مقصد آن معرفت الهی و مسایلی از قبیل «لقاءالله»، «فناء فی اللّه» نقطه اوج تعالی انسان مسلمان می باشد. اما در هر حال، انسان، انسان است و نیاز به غذا، لباس، مسکن، بهداشت و درمان، تشکیل خانواده و تربیت فرزند و در صحنه اجتماع نیازهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی، دفاعی و... دارد، توجه به یک بعد از ابعاد وجودی او و نادیده گرفتن سایر ابعاد، ضربه بزرگی بر شخصیت و خوشبختی واقعی او محسوب می شود.

کتاب و سنت ـ این مجموعه عظیم و راهگشای سعادت و کمال بشری ـ گواه این حقیقت است که اسلام به هر دو بعد ماده ومعنا و دنیا و آخرت انسان توجه کرده است.

ابواب مختلف فقه که بالغ بر 80 کتاب (باب فقهی) می شود و تمام جوانب مختلف زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی انسان ها را در بر می گیرد، گواه دیگری بر جامعیت دین مبین اسلام است. بنابراین، این ادعا که ما باطن شریعت را به طور عموم «طریقت» بدانیم ـ به معنی خاصی که عارف و صوفی از آن ارائه می دهد ـ به معنی کنار زدن اسلام از صحنه زندگی و باز کردن راه برای شیطان هاست؛ همانان که پیوسته آرزو دارند و شب و روز تلاش می کنند تا «دین» را از «سیاست» و دنیا را از آخرت جدا کرده و زمینه را برای تاخت و تاز بی رقیب خود فراهم آورند.

در کتاب اللمع ـ از منابع قدیمی و معتبر صوفیه ـ آمده است:

«ابن علوان گفت: سیصد دینار برای ابوالحسن نوری آورده شد واین بابت بهای ملکی بود که برای او فروخته بودند. نوری روی پل فرات نشست ودینارها را دانه دانه به آب انداخت! ودر آن حال می گفت: ای آقای من! می خواهی با این ها مرا از خودت فریب دهی؟»(35)

شیخ عطار در شرح حال بایزید بسطامی نوشته است:

«نقل است که بایزید را گفتند: از مجاهده خود ما را چیزی بگو، گفت: اگر از بزرگ تر بگویم، طاقت ندارید، اما از کمترین بگویم، روزی نفس را کاری بفرمودم حَرُونی کرد؛ یعنی فرمان نبرد. یک سالش آب ندادم، گفتم: یا نفس! تن در طاعت ده یا در تشنگی جان بده ...

روزی مریدی گفت: ای شیخ مرا فسوس می کنی؟ بیست سال است تا در خدمت تو می باشم و هر روز نام من می پرسی؟ شیخ گفت: ای پسر! استهزا نمی کنم، لیکن نام او آمده است و همه نام ها از دل من برده، نام تو یاد می گیرم و باز فراموش می کنم! ...

و گفت: بعد از ریاضاتِ چهل سال شبی حجاب برداشتند، زاری کردم که راهم دهید، خطاب آمدم با کوزه ای که تو داری و پوستینی، تو را بار نیست. کوزه و پوستین بینداختم، ندایی شنیدم که بایزید! با این مدعیان بگوی که بایزید بعد از چهل سال ریاضت و مجاهدت با کوزه شکسته و پوسیتنی پاره پاره تا نینداخت بارنیافت! تا شما که چندین علایق به خود باز بسته اید و طریقت را دانه دام هوای نفس ساخته اید کَلاّ و حاشاً که هرگز بار بیابید.»(36)

آری سوء استفاده از خداجویی و راه های وصول و تقرب به معبود ـ طریقت و حقیقت ـ و کنار گذاشتن ابعاد مختلف شریعت، واقعیت تلخی است که از همان صدر اسلام وجود داشته است.

کناره گیری پیشکسوتان صوفیه در عصر ائمه علیهم السلام از صحنه مبارزه و عدم همکاری با آنان ومناظره های متعددی که بر سر پندارهای ناصحیح آنان به وقوع پیوست، به دلیل همین سوء برداشت بوده است.

سخنان جامع و مفصل امام صادق علیه السلام با سفیان ثوری و سران صوفیه در ابطال داعیه های «ترک دنیا»، «ژنده پوشی» و «آخرت گرایی صرف» که صوفیان مبلّغ آن بودند(37) و هم چنین پاسخ های قاطع امام هشتم علیه السلام به زخم زبان های دراویش عصر خود،(38) حاکی از تاریخ غم بار این کج فهمی در اسلام است؛ نغمه ای که جهان خواران استعمارگر و دین ستیز کنونی نیز همان را ساز کرده اند، که شما دین و خدای خود را داشته باشید و دنیا و اداره آن را به دست ما بسپارید!

آنچه در متون اسلامی اعم از قرآن و حدیث، انسان را به سرعت و سبقت در امر «خیر» سفارش می کند،(39) آیاتی که امر به ایجاد اقتدار اسلامی در برابر بیگانگان می نماید(40) و یا استفاده از نعمت های الهی و زینت های زندگی را حق بندگان مؤمن می داند.(41) آیات متعددی که زمین وآسمان و همه چیز را در تسخیر انسان و برای انسان اعلام می کند(42) و صدها حدیث که افراد کم کار و انگل جامعه را مورد نکوهش قرار داده و کار و تلاش برای تأمین آبرومندانه معاش را، فضیلت بزرگ بلکه جهاد فی سبیل اللّه قلمداد می کنند.(43) این ها و ده ها شاهد و مثال در این باب، حکایت از توجه دین به امور دنیا و شؤون مختلف زندگی مادی او دارد و همه این ها با انحصار راه و رسم دین به «طریقت» به معنی خاص عرفانی آن سازگاری ندارد.

 

د: سوء استفاده عناصر بی بند و بار

 

به یقین نظریه پردازان گران قدری که به جعل این اصطلاح و تبیین و تشریح آن پرداخته اند، امثال شیخ محمود شبستری، عبدالرزاق لاهیجی، سید حیدر آملی، خواجه نصیر طوسی و... غرضی جز بیان یک حقیقت و ارائه طریق به سالکان راه و پویندگان مقام قرب الهی نداشته اند. آنان عمری را به طهارت و تقوا سپری کرده، به عبادت و انجام فرایض دین اشتغال داشته، فراتر از آن به سختی ها و مجاهدت های طاقت فرسای علمی و عملی تن در داده اند.

آنچه جای تأمل دارد، سوء استفاده عناصر فرصت طلب از اندیشه ها و ایده های این بزرگان است که از باب «کلمة حقٍ یراد بها الباطل»(44) این گونه نظریه ها را توجیهی بر بی بند و باری ها ومفاسد خود می دانند و به بهانه این که مقصد «حقیقت» است و با رسیدن به آن، تقید به حدود ومقررات شرع ضرورت ندارد، تن به هر ناهنجاری می دهند و عملاً آنچه را لیبرالیسم کفرآمیز غرب، شعار خود قرار داده، تحت لوای عرفان و مذهب پیاده می کنند؛ واقعیت ناگواری که در طول تاریخ تصوّف، دل عالمان و عارفان وارسته را به درد آورده و اکنون نیز به صورت گسترده ای نسل جوان ما را هدف قرار داده است.

وجود فطرت خداگرایی در انسان ها و گسترش مظاهر و شعایر مذهبی در جامعه ما از یک سو و کشش های غریزی و تهاجم و به تعبیر رساتر شبیخون فرهنگی با انواع ابزار و ادوات پیشرفته از سوی دیگر نسل جوان را در موقعیتی قرار داده است که نه از سرشت خداجویی خود می تواند دست بردارد و نه عزم و اراده ای در کنترل تمایلات حیوانی و هوای نفسانی دارد. در این صورت است که به اظهاراتی نظیر آنچه برخی در باب «شریعت، طریقت، حقیقت» گفته اند متوسل شده، و در تصور خود به هر دو خواسته درونی جامه عمل می پوشند.

از این رو است که محافل دراویش و مجالس ذکرِ صوفیه! که پیوسته از عشق و عاشقی دم می زنند و با غزل سرایی ها و آهنگ های پرهیجان و طرب انگیز به حاضران، شور و حال می بخشند و ارتباط و اختلاط افراد نیز با «تساهل و تسامح» صورت می پذیرد، برای عده ای پرجاذبه بوده ونقطه آرامش و آسایش به حساب می آید.

واقعیت تأسف بار این که تضعیف ارزش های دینی و دورسازی نسل جوان از ایمان و تعهد مذهبی برای استعمارگرانی که سلطه فرهنگی را شرط لازم در تسلط سیاسی و اقتصادی می دانند، به مراتب آسان تر از مبارزه قهرآمیز و یا مقابله علنی با ارزش های دینی و الهی است.

اینک از میان صدها نمونه به دو مورد از فریادهای انتقادی علیه مدعیان عرفان و تصوف در گذشته و حال اشاره می کنیم: خواجه عبدالله انصاری (م 481 ق) می گوید:

«اکنون جمعی درویشان پیدا شده اند که ایشان را رنگی و بنگی بیش نیست، خانه ومانی، دانه و دامی، شمعی و قندیلی، زرقی و زنبیلی و ترنّم و زیری، سرایی ودکانی، سفره و سماعی، حُجره و اجتماعی، صومعه و خانقاهی و ... بعضی صوف پوشیده، گروهی موی تراشیده و دل هزار کس خراشیده، آستین کوتاه چون اهل راز کرده ودست به مناهی دراز کرده، روز و شب کرامات گفته و شب تا روز خفته! تو پنداری صوفیانند، نی نی عنید ولافیانند، به صورت شمع عشاقند و به سیرت جمعِ مشتاقند، اندیشه ایشان انباشتن شکم و پیشه ایشان بگذاشتن حَکَم.»(45)

حکیم عارف میرزا مهدی الهی قمشه ای پس از وصف حال عارفان راستین و شمارش مصادیق زیادی از آنان، نوشته است:

«اگر معنی صوفی و تصوف عبارت از ادعای دروغ مقام ولایت است و نیابت خاصه به هوای نفس و حُبّ ریاست و خرقه بازی و سالوسی و ریا و دکان داری و فریب دادن مردم ساده لوح و تشکیلات و امور موضوعه موهوم و القاءِ اوهام و تخیلات بر مردمِ زودباور به داعی کرامات دروغ که عارف به راستی گوید:

 

صوفی نهاد دام و سر حقّه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقّه باز کرد

 

تا بالنتیجه از لذات حیوانی و شهوت دنیوی کاملاً برخوردار گردند و به افسون وفریب جمعی را گرد خود به نام فقر و درویشی و ارشاد جمع کرده و دکانی از آیات و اخبار عرفانی و گفتار نظم و نثر بزرگان حکما، و علمای ربّانی باز کنند و حرف مردان خدا را بدزدند برای متاع دکان خود چنان که عارف قیومی ملای رومی فرماید:

 

چند دزدی حرف مردان خدا تا فروشی و ستانی مرحبا

 

... گر این است معنی صوفی صد نفرین حق بر این مردم باد که بدنام کنندگان نکونامان عالمند.»(46)

 


 

1- جمع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملی، انتشارات علمی و فرهنگی، ص 345 ـ 366.

2- به ترتیب: سوره بقره (2) آیه 25؛ سوره عنکبوت (29) آیه 69؛ سوره فصلت (41) آیه 30؛ سوره نساء (4) آیه 59؛ سوره آل عمران (3) آیه 133؛ سوره نساء (4) آیه 68 و 125 و ده ها آیه دیگر بر این موضوع دلالت دارند.

3- الکافی، ج 1، ص 144: «عن ابی سلمه، عن ابی عبداللّه قال سمعته یقول: نحن الذین فرض اللّه طاعتنا، لا یَسَع الناس الاّ معرفتنا و لا یعذرُ الناس بجهالتنا، مَن عرفنا کان مؤمناً و مَن انکرنا کان کافراً و مَن لم یَعرفنا و لَم ینکرنا کان ضالاً حتی یرجع الی الهُدی الّذی افترض اللّه علیه من طاعتنا الواجبة فَاِنْ یَمُتْ علی ضلالته یفعل اللّه به ما یشاء.»

4- الکافی، ص 59.

5- مفاتیح الجنان، قسمتی از دعای ابوحمزه ثمالی: «... سیدی لعلک عن بابک طردتنی و عن خدمتک نحیتنی؟ او لعلّک رأیتنی مستخفاً بحقّکَ فَاَقْصیتنی؟ او لَعلّکَ رأیتنی مُعرضاً عنکَ فقلَیتنی؟ او لعلّک وجدتنی فی مقام الکاذبین فرفضتنی؟ او لعلّک رأیتنی غیر شاکر لنعمائک فحرمتنی؟ او لعلّک فقدتنی من مجالس العلماء فخذلتنی؟ او لعلّک رأیتنی فی الغافلین فمن رحمتک آیستنی؟ او لعلک رأیتنی آلف مجالس البطّالین فبینی و بینهم خلّیتنی؟ او لعلّک لم تحبّ ان تسمع دعایی فباعدتنی؟ او لعلّک بجرمی و جریرتی کافیتنی؟ او لعلک بِقِلّةِ حیایی منک جازیتنی؟ ... .»

6- مناجات المطیعین: «اللهمّ الهمنا طاعتک و جنبّنا معصیتک و یَسِّر لنا بلوغ مانتمنی مِنْ ابتغاء رضوانک ... و اجعل جهادنا فیک و همّنا فی طاعتک و اَخْلِص نیّاتنا فی معاملتک فانّا بک ولک ولا وسیلة لنا الیک الا انت. الهی اجعلنی من المصطفین الاخیار و الحقنی بالصالحین الابرار السابقین الی المکرمات المسارعین الی الخیرات العاملین للباقیات الصالحات السّاعین الی رفیع الدرجات.»

7- سوره نجم (53) آیه 8: «سپس نزدیک تر و نزدیک تر شد، تا آن که فاصله ای به اندازه دو کمان یا کمتر بود.»

8- سوره نجم (53) آیه 18: «به طور قطع نشانه های بزرگ خداوندی را مشاهده کرد.»

9- سوره انشراح (94) آیه 18: «پس هنگامی که از کار مهمی فارغ می شوی به مهم دیگر پرداز و به سوی پروردگارت توجه نما.»

10- نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 175.

11- نهج البلاغه، خطبه 176.

12- المنقذ من الظلال، چاپ بیروت، ص 158.

13- اللّمع، ابونصر سراج، ص 10.

14- شرح جامع مثنوی، کریم زمانی، ج 1، ص 685.

15- برنامه سلوک در نامه های سالکان، ص 97.

16- رساله سیر و سلوک، منسوب به سید بحرالعلوم، به کوشش رضا استادی، ص 66.

17- سرّ الصلوة، امام خمینی، ص 12.

18- شرح گلشن راز، ص 253.

19- سید حیدر آملی در جامع الاسرار و منبع الانوار اظهار می دارد که بعضی به طور کلی منکر آنند و آن را بر خلاف عقل و نقل می دانند (ص 334 و 370).

20- غَوالی اللّئالی، ج 4، ص 124، قال النبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «الشریعة اقوالی و الطریقة افعالی و الحقیقة احوالی و المعرفة رأس مالی و العقل اصل دینی و الحُبّ اساسی و الشّوق مرکبی و الخوف رفیقی والعلم صلاحی و الحلم صاحبی و التَوَکُّلُ زادی و القناعة کنزی و الصدق منزلی و الیقین مأوای و الفقر فخری و به افتخرُ علی سائر الانبیاء و المرسلین.»

21- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 279.

22- جامع الاسرار، ص 346.

23- بحرالمعارف، ج 2، ص 236.

24- شهید مطهری با اشاره ای کوتاه در جزوه «عرفان» از مجموعه آشنایی با علوم اسلامی موارد اختلاف عارفان و فقیهان را درباره این اصطلاحات بیان می کند و خلاصه بیان وی این است که، فقیهان این سه مرحله را بدان گونه که در عرفان مطرح شده، نمی پذیرند. (ص 81)

25- سوره قصص (28) آیه 88: «هیچ معبودی جز او نیست، همه چیز جز ذات پاک او فانی می شود.»

26- سوره بقره (2) آیه 115: «شرق و غرب از آن خداست و به هر سو رو کنید، خدا آن جاست.»

27- سوره رحمن (55) آیات 26 ـ 27: «تمام کسانی که روی آن "زمین" هستند فانی می شوند و تنها ذات ذوالجلال و گرامی پروردگارت باقی می ماند.»

28- مضمون روایتی از رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در محجّة البیضاء، ج 1، ص 341.

29- محجة البیضاء، ج 1، ص 352: «کان علی بن الحسین ـ علیه السلام ـ اذا اقام الی الصلوة تغیّر لونه، واذا سَجَد لم یرفع رأسَه حتّی یرفض عرقاً، و قام کانّه ساق شجرة لا یتحرک منه اِلاّ ما حرّکت الریح منه.»

30- بحارالانوار، ج 18، ص 198: «فقال: مازلت ارددّ هذه الایة علی قلبی حتی سمعتها من المتکلم بها فلم یثبت جسمی لمعاینة قدرته.»

31- آن چه به عنوان «توضیح» این سه واژه نگاشته شد، چیزی است که با تعبیرهای مختلف در نوشته های بزرگان عرفان دیده می شود، از جمله شرح گلشن راز، (ص 246 ـ 247) که اشعار شیخ محمود شبستری و توضیحات شمس الدین محمد لاهیجی بیانگر همین تعریف است. کتاب شریف اوصاف الاشراف اثر عرفانی خواجه نصیر طوسی نیز بیان دیگری از پیوند شریعت و طریقت است.

32- مثنوی، مقدمه دفتر پنجم، انتشارات اسلامیه، ص 440.

33- مثنوی، دفتر سوم، انتشارات اسلامیه، ص 247.

34- شرح گلشن راز، شمس الدین محمد لاهیجی، انتشارات زوار،ص 253.

35- اللّمع، ص 193.

36- تذکره الاولیاء، انتشارات بهزاد، 1376 ش، ص 189.

37- فروع کافی، ج 5، باب المعیشة؛ تحف العقول، ص 348 و 354.

38- تاریخ تصوف، عمید زنجانی، ص 110، به نقل از کتاب فصول المهمة فی معرفة الائمة.

39- سوره مؤمنون (23) آیه 61: «الذین یسارعون فی الخیرات و هم لها سابقون»؛ «آن ها که در انجام کارهای خیر شتاب می کنند و "از دیگران" نسبت به آن پیشی می گیرند.»

40- سوره اعراف (7) آیه 60: «وَ اَعِدّوا لهم ما استطعتم من قوةٍ و من رباطِ الخیل تُرهِبون به عدوّاللّه وعدوّکم».

41- سوره اعراف (7) آیه 32: «قُل من حَرَّم زینة اللّه اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هی للذین آمنوا فی الحیوة الدنیا خالصةً یوم القیمة ...»؛ «بگو چه کسی زینت های الهی را که برای بندگان خود آفریده و روزی های پاکیزه را، حرام کرده است؟ بگو این ها در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده اند "گرچه دیگران نیز با آن ها مشارکت دارند ولی" در قیامت خالص "برای مؤمنان" خواهد بود.»

42- سوره جاثیه (45) آیه 13: «وَ سَخّرلکم ما فی السّموات وما فی الارض جمیعاً منه»؛ «آنچه در آسمان ها و زمین است همه را از سوی خودش مسخّر شما ساخته است.»

نیز در آیه قبل فرموده است: «اللّه الّذی سخّر لکم البحر لتجری الفُلک فیه بامره وابتغوا من فضله ولعلّکم تشکرون»؛ «خداوند همان است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتی ها به فرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید و شاید شکر نعمت هایش را به جا آورید.»

بدیهی است، استفاده از این سفره گسترده کَرَم الهی، همیشه بدین صورت نیست که راحت و آماده در اختیار انسان باشد، بلکه نیازمند به کار و تلاش بسیار است.

43- قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «لا تکسلوا فی طلب معایشکم فانّ آبائنا، قَدْ کانوا یرکضون فیهاو یطلبونها»؛ «در تأمین هزینه زندگی خود سستی نکنید، که پدران ما در آن با قدرت قدم می گذاردند و آن را طلب می کردند». من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 95.

امام باقر ـ علیه السلام ـ به محمد ابن منکدر که به حضرت به واسطه کار در مزرعه در هوای گرم اعتراض کرده بود، فرمود: اگر مرگ من در این حال فرا برسد، مرگم در هنگام طاعتی از طاعات الهی خواهد بود که تلاش می کنم تا دستم به سوی تو و مردم دراز نباشد. تهذیب، شیخ طوسی، ج 6، ص 325.

فضل ابن ابی قرّه می گوید، بر امام صادق ـ علیه السلام ـ وارد شدیم در حالی که آن حضرت در باغچه ای که مِلک او بود کار می کرد، گفتم: فدایت شوم، مردان کجا هستند؟! فرمود: علی! کسی که بهتر از من وپدرم بود، با دستش کار کرد. پرسیدم: او کیست؟ فرمود: رسول اللّه ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ وامیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ و پدران من همه با دستشان کار کردند و این روش پیامبران و رسولان الهی و صالحین است. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 98.

قال الصادق ـ علیه السلام ـ : «ان امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ اعتق الف مملوک من کَدِّیَدِهِ»؛ «امیرالمؤمنین هزار بنده از دسترنج خودش آزاد کرد». تهذیب، ج 6، ص 326.

44- نهج البلاغه، خطبه 40. «سخن حقی است که از آن اراده باطل شده است.» جمله ای است که امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ هنگامی که جمله «لا حکم الاّ للّه» را عده ای شعار خود قرار داده بودند، فرمود.

45- زادالعارفین، ص 220؛ شرح جامع مثنوی، کریم زمانی، ج 1، ص 76.

46- حکمت الهی، ج 1، ص 276



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 8:19 صبح )
»» شریعت، طریقت، درحقیقت سلوک عرفانی تشیّع1

شریعت، طریقت و حقیقت در عرفان عملی، شهرت به سزایی دارد. در این که تا چه اندازه چنین تقسیمی در عرفان اسلامی، به خصوص در سلوک عرفانی تشیع، مقرون به صحت و مورد پذیرش است واصولاً چنین تقسیم بندی در خط مشی اسلامی، واقعیت دارد یا نه، یک حقیقت است یا بدعت، و آنچه عارفان بزرگ درباره آن گفته و نوشته اند، مبتنی بر دلایل نقلی و عقلی است یا تنها یک تفسیر به رأی، اختلاف نظر وجود دارد.

بسیاری از فقیهان در این تقسیم به دیده انکار نگریسته و دلایل قابل قبولی برای آن به عنوان موضوع اسلامی نیافته اند.

در نقطه مقابل، عارفان بزرگ، آن را از مسلمات اسلامی دانسته و انکار آن را در حد انکار ضروری اسلام و گاهی به مرحله کفر نزدیک دانسته اند.(1)

برای پاسخ به پرسش های بالا و قضاوت صحیح در این مورد که دچار تصدیق قبل از تصور نشویم و از طرفی با ادعای بررسی حق و حقیقت، پا روی عدل و انصاف نگذاشته باشیم، توضیح چند موضوع را هر چند مختصر لازم می دانیم:

 

لزوم تقید به حدود شرع مقدس

 

در سلوک عرفانی مکتب اسلام، به خصوص مذهب تشیع، رعایت حدود و ثغور شرع مقدس واطاعت از اوامر و نواهی الهی برای صعود به مقامات معنوی، امری اجتناب ناپذیر و لزوم پای بندی به ظواهر شریعت برای دست یابی به باطن و حقیقت آن، هیچ جای تردید ندارد.

سالکِ عارفی که به قرب الی اللّه و مقام لقا و فناء فی اللّه چشم دوخته ـ و این حقیقتی است برتر از آنچه توده مؤمنان بدان می اندیشند ـ نه تنها باید به انجام واجبات و ترک محرمات مقید باشد، بلکه بسیاری از مستحبات همراه با ترک مکروهات را باید مد نظر داشته و به آن ها به چشم تکلیف الزامی نگاه کند.

تأکید قرآن کریم در بیشتر آیات بر عمل صالح، جهاد، استقامت، اطاعت از خدا و رسول، سرعت در کار خیر، لزوم تسلیم کامل در برابر خواسته های حضرت حق و هم چنین توجه به آیات شریفه ای که اوصاف مؤمنان، پرهیزکاران، صالحان، عباداللّه مخبتین(2) و... را بیان می کند جای هیچ شکی باقی نمی گذارد که نه ایمان بدون عمل صالح مفید است و نه عبادت و عمل صالح بدون ایمان. هم چنین تخلف از اوامر و نواهی خداوند و نادیده گرفتن ضوابط و احکام او، بزرگ ترین عامل طرد و لعن الهی و دوری از ساحت قدس او خواهد بود، و این قانون کلی حتی نسبت به پیامبران، استثنایی قایل نشده است.

کم ترین آشنایی با احادیث و روایات اسلامی نیز این حقیقت را ثابت می کند که برای تقرب به ذات مقدس ربوبی و صعود به مرحله عالی «عند الرب» هیچ راهی جز تقید شدید به تکالیف الهی و تزکیه نفس وجود ندارد؛ تکالیفی که از طریق قرآن و عترت رسیده و عقل کارشناسانه فقیه نیز بر آن صحه گذاشته است.

به جهت رعایت اختصار از میان صدها حدیث موثق و معتبر در این باره به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم:

ابی سلمه می گوید از حضرت امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:

«ما کسانی هستیم که خداوند اطاعت ما را واجب کرده است و مردم راهی جز شناخت ما ندارند و در جهالت نسبت به ما عذری نخواهند داشت. کسی که ما را بشناسد مؤمن و آن که ما را انکار کند، کافر است، و کسی که نشناسد و انکار هم نکند (بلکه بی تفاوت باشد) گمراه است، تا آن گاه که به راه هدایتی که خدا بر او واجب کرده، بازگردد و آن اطاعت از ماست، و اگر چنین کسی بر گمراهی بمیرد، خداوند آن گونه که بخواهد با او رفتار خواهد کرد.»(3)

حضرت امام باقر علیه السلام خطاب به جابر (بن یزید جعفی) فرمود:

«آیا همین اندازه کفایت می کند که منتسبین به تشیع سخن از دوستی ما خاندان به میان آورند؟ به خدا سوگند، شیعه نیست مگر کسی که تقوای الهی پیشه کند و از اوامر او اطاعت کند، و آنان شناخته نمی شوند مگر به فروتنی در برابر خداوند، امانت، کثرت ذکر خدا، کثرت نماز و روزه، نیکی به والدین، دستگیری همسایگان مستمند وزمین گیر و بدهکار و یتیم. (و شناخته نمی شود مگر به) صداقت در گفتار و تلاوت قرآن و بازداری زبان از مردم مگر به نیکی، آنان امینان قبیله های خود هستند در اموالشان.

جابر پرسید: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ! ما امروز کسی را بدین صفات نمی شناسیم، حضرت فرمود: جابر! به بی راهه نرو (خیالات باطل تو را به بی راهه نکشاند)، آیا کافی است که مردی بگوید "علی را دوست دارم و ولایت او را می پذیرم"، اما اهل کار وتلاش نباشد؟ اگر بگوید "رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را دوست دارم" ـ که رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم بهتر از علی علیه السلام است ـ ولی از روش او تبعیت نکند و به سنت او پای بند نباشد، چنین دوستی برای او فایده نخواهد داشت. پس از خدا بترسید، برای آنچه نزد اوست کار کنید، بین خدا و کسی خویشاوندی نیست، محبوب ترین بندگان نزد خدا، کسی است که بیش از دیگران تقوا پیشه کند و پیش از دیگران از او اطاعت کند. جابر! به خدا سوگند کسی جز به طاعت الهی به او تقرب پیدا نمی کند و ما برات آزادی از آتش برای کسی نداریم و هیچ کس بر خداوند حجتی ندارد، کسی که مطیع خدا باشد ولیِ ما خواهد بود و کسی که نافرمانی او کند، دشمن ما خواهد بود، کسی به ولایت ما نایل نخواهد شد مگر با عمل وخویشتن داری از گناه».(4)

 

نکته ها

 

1ـ در این دو روایت، به صورت های مختلف بر اعمال نیک و شایسته، حتی با ذکر جزئیات ومصادیق بارز نیکی، تأکید شده است.

2ـ اظهار محبت نسبت به اولیای دین از شخص پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم گرفته تا اوصیای گرامی او بدون اطاعت و تبعیت از آنان فاقد ارزش و در نزد معصومان علیهم السلام از درجه اعتبار، ساقط اعلام شده است.

3ـ پیوند ناگسستنی ویژه ای میان محبت اولیای دین و اطاعت از خدا برقرار شده به گونه ای که هیچ کدام بدون دیگری کارایی نخواهد داشت؛ نمی توان به یکی از آن دو متوسل شد و از دیگری غافل ماند. متأسفانه مشاهده می شود که گاهی عشق به اهل بیت علیهم السلام غوفا می کند، ولی در جهت اطاعت از اوامر و نواهی الهی، تقصیر چشمگیری دیده می شود.

4ـ هر کوشش و تلاشی در شرع مورد تمجید قرار نمی گیرد، بلکه تلاشی محبوب و مور نظر خداوند است که در چهارچوب اطاعت از خدا که همان اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اوصیای اوست صورت پذیرد؛ یعنی تقیّد کامل به ضوابط و حدود شرع، در آن رعایت شود.

آنچه پیشوایان معصوم علیهم السلام در سخنان خود با مردم بیان فرموده اند، در سخنانشان با خداوند، به صورت دعاها و مناجات ها نیز به چشم می خورد. اصل ولایت و تبعیت از خلفای الهی و توفیق اطاعت و بندگی خداوند در هر حال، از خواسته های مداوم و همیشگی آن ها محسوب می شود. در میان دعاها در استمداد از خداوند، در محبت او، جد و جهد برای جلب رضایتش، اطاعت اوامر و نواهی او به ذکر دو نمونه بسنده می کنیم.

حضرت امام زین العابدین علیه السلام به شکل جالب و بدیعی، عوامل دوری از خداوند و محروم شدن از فیوضات خاصه الهی را چنین بر می شمارد:

«آقای من! گویا مرا از درگاهت رانده ای و از خدمت دورم ساخته ای؟ شاید مرا سبک شمارنده حقّت دیده ای، پس به جای دوردستی پرتابم کرده ای؟ شاید مرا روی گردان از جنابت دیده ای، پس مرا کم شمرده ای؟ شاید مرا در جایگاه دروغگویان یافته ای، پس کنارم زده ای؟ شاید مرا ناسپاس نعمت هایت یافته ای، پس محرومم ساخته ای؟ شاید مرا در مجالس دانشمندان نیافتی، پس به خود رهایم کرده ای؟ شاید مرا در زمره غافلان دیده ای، پس از رحمتت ناامیدم ساخته ای؟ شاید مرا دیده ای که با مجالس اهل بطالت انس گرفته ام، پس موانع را از میان من و آنان برداشته ای؟ و شاید دوست نداری که دعایم را بشنوی، پس مرا از برت دور ساخته ای؟ شاید مرا به جرم و گناهم کیفر داده ای و به خاطر کم حیایی ام مجازاتم کرده ای؟»(5)

آن حضرت در هفتمین مناجات از مناجات های پانزده گانه چنین عرضه می دارد:

«بار خدایا! طاعتت را به ما الهام کن و ما را از معصیت برکنار گردان، رسیدن به آنچه را آرزو می کنیم از تحصیل رضای تو برای ما آسان کن ... و کوشش ما را در راه خودت وهمت ما را در طاعت خودت قرار بده، نیّت های ما را در معامله ای که به نام تو می کنیم خالص گردان، که ما هر چه هستیم به تو و از توییم، وسیله ای برای ما به جز خودت نمی باشد. معبودا! مرا از برگزیدگان نیکان قرار ده و به صالحان نیک کردار ملحق گردان؛ آن ها که کارهای با شرافت پیش می گیرند، به سوی نیکی ها شتاب می کنند، به کارهای شایسته ماندگار دست می زنند و به درجات عالی شتاب می گیرند.»(6)

 

تقیّد به ضوابط شرع مقدس در سیره معصومان علیهم السلام

 

هم چنان که در منطق قرآن و حدیث، برای سلوک عرفانی، هیچ راهی جز اطاعت از خدا ورسول صلی الله علیه و آله وسلم و اولوالامر، وجود ندارد و راه های دیگر هر چند نام عرفان بر آن ها نهاده شده باشد، در آیین مقدس اسلام پذیرفته نخواهد بود، در سیره عملی معصومان علیهم السلام نیز تجسم و تبلور همین حقیقت را مشاهده می کنیم.

پیامبر عظیم الشأن اسلام که الگو و اسوه همه سالکان الی اللّه است و به اعتراف همه عارفان هیچ کس به مقام و منزلت معنوی آن حضرت نرسیده و نخواهد رسید، خود بیشترین تلاش وکوشش را داشت و تا آخر عمرش پیوسته در حال عبادت، جهاد، تزکیه نفس واستغفار و استغاثه به درگاه خداوندی بوده و هرگز خود را بی نیاز از این امور نمی دانسته است.

قرآن کریم یکی از مقامات عالی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را مقام «ثم دَنی فتدلّی فکان قاب قوسَیْنِ او اَدْنی»(7) دانسته و او را مشمول عنایت ویژه «لقد رأی من آیات ربّه الکبری»(8) قرار داده است، این چیزی است که نه برای کسی قابل وصول است و نه حتی قابل شناخت، با این همه، خطاب نهایی به آن حضرت این است که: «اذا فرغت فانصب و الی ربّک فارغب»؛(9) یعنی نباید لحظه ای آرام بگیرد و با ادعای «وصول» به حق و «فناء فی اللّه» از عبادت دست بردارد.

هم چنین امام العارفین، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که تمام سلسله های عرفان اسلامی به او منتهی می شود و دست کم او را مصداق قطعی «انسان کاملِ» به حق و اصل، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شناخته اند، می فرماید:

«مردم! به خدا سوگند من شما را به طاعتی وادار نمی کنم، مگر آن که خودم نسبت به انجام آن بر شما پیشی گرفته ام، و از معصیتی نهی نمی کنم، مگر آن که قبل از شما، از انجام آن خودداری کرده ام.».(10)

در جای دیگر با تأکید بسیار می فرماید:

«عَمَل! عَمَل! سپس توجه به پایان کار. استقامت! استقامت! سپس صبر! صبر! وپارسایی! پارسایی! برای شما پایان و عاقبتی تعیین شده خود را به آن جا برسانید و پرچم راهنمایی معین گردیده، به وسیله آن هدایت شوید و برای اسلام هدف ونتیجه ای در نظر گرفته شده، به آن برسید.»(11)

 

تقیّد به حدود شرع مقدس در سیره عارفان

 

تمامی عارفان در جامعه اسلامی به خصوص در مکتب تشیّع اتفاق نظر دارند که بدون تقیّد و پای بندی به مقررات شریعت نمی توان داعیه سیر و سلوک الی اللّه داشت.

لزوم رعایت حدود و ضوابط شرع و جد و جهد در عبادت و تزکیه نفس برای تربیت شدگان مکتب اهل بیت علیهم السلام و در «سلوک عرفانی مکتب تشیع» چیزی نیست که نیاز به شاهد و مثال داشته باشد. با این حال، قسمت هایی از گفته های مشاهیر عرفان را در این باب نقل می کنیم:

جنید بغدادی (م 297 ق) می گوید:

«همه راه ها به بن بست می رسند، مگر راهی که به دنبال رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باشد، پس هر که حافظ قرآن و کاتب حدیث نباشد، پیروی از وی در این کار روا نیست؛ چون عمل و مذهب ما، در قید کتاب و سنت است.»(12)

ابونصر سراج طوسی (م 378 ق) می گوید:

«طبقات صوفیه نیز از نظر معتقدات، با فقیهان واصحاب حدیث متفق اند، علوم آن ها را می پذیرند و در معانی و رسوم مخالفتی ندارند، مشروط بر این که آنان را به دور از بدعت و تأثیر هوا و هوس، و بر مبنای اُسوه و اقتدا، یابند. همه علوم فقیهان واصحاب حدیث را، همچون خود آنان می پذیرند واگر کسی از صوفیه به لحاظ درایت و فهم به مرتبه آنان نرسد و احاطه علم ایشان را نداشته باشد، وقتی که در احکام شرعیه و حدود و سنن، دچار اشکال شود به آنان مراجعه می کند. اگر از آنان اجماع و اتفاقی ببیند همان را می پذیرد ودرصورت اختلاف، اخذ به احسن و اَوْلی نموده وآن را که بر احتیاط در دین و تنظیم فرمان الهی واجتناب از نواهی شرعیه نزدیک تر باشد ترجیح می دهد و هرگز در اندیشه یافتن رخصت ها وتأویلات و تَرَفُّه و توسعه و رکوب شبهات، نیست؛ زیرا که این ها را بی اعتنایی به دین مبین و تخلف از احتیاط می داند و این است آن چه ما از مذاهب صوفیه و رسومشان در کاربرد علوم ظاهره ومبذوله و متداوله میان فقیهان و اصحاب حدیث می شناسیم.»(13)

مولانا در دفتر اول مثنوی می گوید:

 

گر بیان معنوی کافی شدی خلق عالم، عاطل و باطل بُدی
گر محبت فکرت و معنیستی صورت روزه و نمازت نیستی

 

با این که مولانا معنی را اصل می داند، ولی شکل و قالب را نیز لازم می شمارد. از این رو، در کتاب فیه مافیه در ضرورت حفظ صورت ظاهری نماز می گوید:

«دانه قَیسی اگر مغزش را تنها بکاری، چیزی نروید، چون با پوست به هم بکاری بروید، پس دانستیم که صورت نیز در کار است و نماز نیز در باطن است، "لا صلاةَ اِلاّ بحضور القلب" اما لابد است که به صورت آری و رکوع و سجود کنی به ظاهر، آن که بهره مند شوی و به مقصود رسی.»(14)

 

دستورالعمل آخوند ملا حسینقلی همدانی

 

«مخفی نماناد بر برادران دینی که به جز الزام به شرع شریف، در تمام حرکات و سکنات و تکلمات و لحظات و غیرها راهی به قرب حضرت ملک الملوک ـ جلَّ جلاله ـ نیست، و به خرافات ذوقیّه ـ اگرچه ذَوْق در غیر این مقام خوب است، کما هو دأب الجهّال و الصوفیه ـ خذ لهم اللّه ـ، راه رفتن لا یُوجِبُ اِلاّ بُعْداً ... .»(15)

 

تأکید سید بحرالعلوم بر التزام عملی

 

«پس هر که را بینی که دعوای سلوک کند و ملازمت تقوا و ورع و متابعت جمیع احکام ایمان در او نباشد و به قدر سر مویی از صراط مستقیم شریعت حقّه انحراف نماید او را منافق می دان، مگر آنچه به عذر یا خطا و نسیان از او سر زند. هم چنان که جهاد دوم، جهاد اکبر است نسبت به جهاد اول (اشاره به توضیح خاص ایشان است درباره حدیث مشهور رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در باب جهاد اکبر و اصغر)، هم چنین منافق این صنف منافق اکبرند و آنچه از برای منافقین در صحیفه الهیه وارد شده، حقیقت آن برای ایشان به وجد اشد ثابت است.»(16)

 

بیانی از عارف واصل امام خمینی قدس سره

 

«و بالجمله کشفی اتم از کشف نبی ختمی صلی الله علیه و آله وسلم و سلوکی اصح و اصوب از آن نخواهد بود، پس ترکیباب بی حاصل دیگر را که از مغزهای بی خرد مدعیان ارشاد و عرفان است، باید رها کرد ... پس، از بیانات سابقه معلوم شد که آنچه پیش اهل تصوف معروف است که نماز وسیله معراج سلوک و سالک است و پس از وصول، سالک مستغنی از رسوم گردد، امر باطل و بی اصل و خیال خام بی مغزی است که با مسلک اهل اللّه و اصحاب قلوب مخالف است و از جهل به مقامات اهل معرفت و کمالات اولیا صادر شده است، نعوذ باللّه منه.»(17)

 

خلاصه

 

معیار در قرب و بُعد نسبت به حضرت حق، رعایت تکالیف شرعی است؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات و توجه به مستحبات و مکروهات. تلاش در این راه برای سالک الی اللّه تعطیل بردار نیست، و با رسیدن به هر «مقام» و منزل برتر، بار تکالیف و وظایف دینی بیشتری بر دوش او سنگینی خواهد کرد.

در متون اصیل و معتبر دینی هرگز نمی یابیم که انسانی با داشتن بلوغ، عقل و قدرت، مکلف نباشد. چنان که هیچ شاهد و دلیلی پیدا نمی کنیم که به انسان اجازه دهد با اختیار و انتخاب، خود را به مرحله ای برساند که عقل و هوشیاری اش از بین رفته و دل به این خوش دارد که:

«چون سالکِ واصل از باده توحید حقیقی که از جام مشاهده جمال ذوالجلال نوش کرده، مست و لایعقل گردد، قلم تکالیف شرعیه به اِجماع همه، در حالت مستی بر او نیست.»(18)

مقام ها و منازلی که سالکان راه با عنوان «طریقت» طی می کنند، باید بر ضوابط ومقررات شرع مقدس منطبق و به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مورد تأیید کتاب و سنت باشد. این عمده تفاوت عرفان دینی از غیردینی است که امروزه در جهان شایع و با کمال تأسف بسیاری از مسلمانان ناآشنای به اسلام بدان گرفتار شده اند.

 

شریعت، طریقت و حقیقت

 

چنان که قبلاً اشاره شد، درباره این واژه ها و ترتیب خاص آن ها که در تصوف و عرفان یک اصل مسلم تلقی می شود و از نظر بسیاری از دانشمندان اسلام نه دلیل عقلی دارد و نه نقلی،(19) اختلاف است.

آنچه برای ما حایز اهمیت است، در مرحله اول بیان مقصود از این اصطلاحات در دیدگاه بزرگان عرفان است ودر مرحله بعد، پاسخ به این پرسش که پذیرش آن با سایر معتقدات اسلامی منافات دارد یا نه؟ وآیا میان نظریات فقیهان عظام واین باور عارفان، نقطه جمعی وجود دارد یا خیر؟ بیشتر عارفان و صوفیان در مقام ریشه یابی این اصطلاحات، به روایتی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است، استناد می کنند.

آن حضرت فرمود:

«شریعت، گفتار من و طریقت، رفتار من و حقیقت احوال من است ... .»(20)

این روایت در «کتب اربعه» شیعه نیامده است، بلکه ابتدا در غوالی اللئالی آن هم به صورت مرسل (حذف اسناد) نقل شد ودیگران هم مانند صاحب مستدرک الوسائل(21) و سید حیدر آملی(22) و مولی عبدالصمد(23) از همان جا نقل کرده اند.

گویا یکی از علل مخالفت «عموم فقیهان با این باور صوفیه»(24) همین باشد که حدیث از نظر فقهی قابل استناد نیست و نمی توان یک اصل کلی و فراگیر از این قبیل را، با استناد به چنین روایتی به صورت قطعی و مسلّم به اسلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نسبت داد.

البته نقل این حدیث شریف در بعضی از نوشته های اخلاقی و عرفانی از باب «تسامح در ادله سُنَن» است؛ چرا که علمای اسلام در احادیث اخلاقی، به دلیل مطابقت محتوای آن ها با فطرت بشری، سخت گیری نمی کنند و در این حدیث هم، نکته های ارزنده اخلاقی که بسیار آموزنده است، به چشم می خورد.

توضیح این واژه ها با اقتباس از بیانات عارف واصل، سید حیدر آملی این است:

شریعت، طریقت و حقیقت، سه مرحله از یک واقعیت اند و آن واقعیت شرع مقدس است. مانند بادام که پوسته، و مغز و مغز مغزی دارد و به همه این ها «بادام» اطلاق می شود. شریعت عبارت است از تصدیق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مجموعه آنچه از جانب خداوند آورده و عمل بر طبق ضوابط و حدودی که در شرع مقدس بیان شده است.

به عبارت دیگر، تعبد و تسلیم در برابر انبیای الهی و اوصیای آن ها در تمام مسایل اعتقادی، اخلاقی و عملی که از طریق کتاب و سنت برای انسان ها توضیح داده شده، «شریعت» است.

«طریقت» عبارت است از دست یابی به محتوا و حالت خاصی که از آن عمل انتظار می رود؛ یعنی سالک با بهره گیری از باطن و جان دستورهای دینی، به روح خود تعالی می بخشد، در منازل و مقامات معنوی سیر کرده و با انجام صحیح آن از نظر ظاهر و اخلاص و حضور قلبی حضرت حق به مقام رفیع «فناء فی اللّه» و «بقاء بِاللّه» ارتقا پیدا می کند.

در این مرحله است که سالک نه خود را می بیند و نه عبادت و بندگی اش را، از عالم کثرت ها پا را فراتر گذاشته، حقیقت واحده حاکم بر کل هستی را مشاهده می کند و در جهان هستی غیر صفات و اسمای الهی و مظاهر وجودی او چیزی نمی بیند؛ حتی خود و فعل خود را ادراک نمی کند. در این صورت است که معنی «لا اله الاّ هو کلّ شی ءٍ هالکٌ الا وَجْهه»(25) را به خوبی می شناسد وسِرِّ «وللّه المشرق و المغرب؛ اینما تولوا فَثَمَّ وجه اللّه»(26) را می یابد و آنچه در آیه شریفه «کلّ من علیها فان و یبقی وجه ربّک ذوالجلال و الاکرام»(27) نهفته است را ادراک می کند.

به عنوان مثال: در نماز آنچه از مقدمات، شرایط، واجبات و ارکان در رساله های عملیه آمده که مربوط به عموم مردم است و انجام آن مستلزم رفع تکلیف و ترک عمدی آن موجب فسق و چه بسا به عنوان کفر تلقی می شود، شریعت نامیده شده است.

در پس این ظواهر، باطنی در کار است که بیان کیفیت و کمیّت آن از عهده رساله های عملیه ساخته نیست. میزان اخلاص، حضور قلب، حال و هوای عبادت و بندگی به گونه ای که حلاوت و لذت آن را احساس کند و جمعاً مسایلی که شخص را به خدا نزدیک می کند و به روح او عروج می بخشد، طریقت نامیده می شود.

گاهی چند نفر در یک صف، نماز می خوانند که همه از نظر رعایت شرایط ظاهری در یک سطح قرار دارند، ولی فاصله ارزش نماز آن ها در نزد خدا از زمین تا آسمان است.(28)

اما «حقیقت» نماز این است که نمازگزار به معنی واقعی کلمه انقطاع از غیر برای او حاصل شود. از امام باقر علیه السلام درباره نماز علی بن الحسین علیه السلام رسیده است که در هنگام نماز رنگش متغیّر می شد، چون به نماز می ایستاد مانند ساقه درخت هیچ حرکتی نداشت، جز آنچه باد لباس های او را حرکت می داد.(29)

طبق روایت دیگری، وقتی که از امام صادق علیه السلام علت بیهوشی در اثر تکرار ذکری را پرسیدند، فرمود: آن قدر آن را تکرار کردم که از گوینده اش آن را می شنیدم و جسمم توان دیدار آن قدرت را نداشت.(30)

«حقیقت» در اصطلاح عارفان مراحل نهایی سیر یک عارف است که حالت شهود به او دست می دهد، از خود «محو» و فانی در خدا می شود، و مناسبت ترین موقعیت برای حصول این وضعیت، نماز است.(31)

به دیگر عبارت، از این سه مرحله می توانیم به عنوان ابتدا، وسط و نهایت نام ببریم و یا ظاهر، باطن و باطن باطن، ومی توانیم به اسلام، ایمان و ایقان یاد کنیم و یا به علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین وتعبیرهایی از این قبیل که در هر یک از این تشبیهات بُعد خاصی مورد توجه قرار گرفته است.

فلسفه اصرار بر این سه مرحله، علاوه بر واقعیتی که در شرع مقدس وجود دارد که در پَس ظاهر آن، باطن عمیق بلکه باطن هایی در کار است، استعدادها و توانایی های متفاوت و مختلف انسان هاست؛ بدین معنی که دین مبین اسلام بلکه همه ادیان آسمانی برای قشر خاصی از جامعه بشری نیامده است، بلکه راه سعادتی برای عموم انسان هاست، در نتیجه باید خوراک متناسب با مزاج های مختلف را در اختیار داشته باشد تا هر انسانی به فراخور استعداد و توانایی خود یا به میزان کار و تلاشی که انجام می دهد از این سفره کَرَم الهی برخوردار شود.

به طور طبیعی در مقام عمل، بیشتر مردم در همان مرحله ظاهر متوقف می شوند و با انجام واجبات و ترک محرمات، از خود رفع تکلیف کرده و به عنوان یک مسلمان از عذاب الهی محفوظ می مانند و از بهشت او بهره می برند.

عده دیگری از این مرحله پا را فراتر گذاشته، با بهره گیری از محتوا و باطن مظاهر دینی به طی منازل و مقامات معنوی پرداخته و از الطاف خاص الهی در این باب بهره مند می شوند. البته میزان بهره گیری آنان از این اقیانوس بی کران به مقدار اخلاص، حضور قلب و تداوم ذکر اللّه واستمداد هر چه بیشتر از توفیقات و عنایات الهی، بستگی دارد.

و سرانجام عده کمی در این مسابقه عظیم و عزیز معنوی از دیگران پیشی گرفته به موفقیت هایی در جهت قرب الهی، نایل می شوند که دیگران نه تنها بدان دسترسی ندارند، که از تصور آن نیز عاجزند و باید گفت: «طوبی لهم و حُسْنُ مَآب».

 

اظهارات و عملکرد ناشایست درباره این اصطلاحات

 

پذیرش این سه مرحله به گونه ای که توضیح داده شد، چیزی نیست که مخالف داشته باشد؛ زیرا هر فقیه و عالم اسلام شناس به خوبی می داند که حقایق شرع مقدس در ظواهر آن خلاصه نمی شود، بلکه از باطن و عُمقی برخوردار است که هیچ یک از انسان های غیرمعصوم، راه به نهایت آن نمی برند، امّا برای همه افراد به منظور غَوْر در ژرفای آن حقایق و دستیابی به اسرار بیشتر وقدم نهادن به مراحل معنوی عالی تر، راه باز است.

از طرفی، همگان اذعان و اعتراف دارند، که گرچه سفره فیض الهی به طور یکسان برای همه گسترده شده، اما میهمانان با توجه به «مراتب» وجودی خود و عوامل پیدا و پنهانی که به هر کس توانایی خاصی بخشیده، بهره یکسان نمی برند.

هیچ کس نمی تواند نماز انسان های کاملی همچون انبیای الهی و اوصیای معصوم علیهم السلام بلکه عبادت دست پرورده های مورد تأیید آنان را با آنچه به نام نماز توسط نگارنده انجام می شود، از لحاظ روح و باطن آن، در یک سطح ارزیابی کند؛ که نمازِ بسیاری از نمازگزاران به جای تقرب بخشیدن به ساحت قدس ربوبی، موجب بُعد و محرومیت آنان از فیوضات خداوندی می گردد!

تا این جا بر سر این اصطلاحات اختلافی نیست، اما پاره ای از اظهارات یا عملکرد بعضی از فرقه های صوفیّه و یا عارفان غیرشیعه، موجب شده است که برداشت نادرستی از این سه واژه در اذهان پیدا شود، تا آن جا که آن را بدعتی در اسلام تلقی کنند. اینک به چند مورد اشاره می شود:

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 93/6/26 :: ساعت 8:18 صبح )
»» اسرار «لا اله الا اللّه »

 

توحید عوام و خواص

«لا اله الا اللّه » توحیدِ عوام است و «لا اله الا هو» توحیدِ خواص مجردِ معنیِ «لا اله الا اللّه » عام است و در آن شریک اند ناقص و کامل و عامی و خاص بلکه جهود و ترسا ... اما «لا هو الا هو» معنیِ لا اله الا اللّه به تمامی در آن مُضمر است لیکن در وی زیادتی است که آن زیادت را جز خواص ندانند و بدان نرسند و بر اندازه ی عقل عوام نیست.

اما معنی لا اله الا اللّه را همه ی عوام فهم توانند کرد. پس چون بدانستی که معنیِ این سخن، تفاوت درجاتِ توحید است، بدان که توحید را درجات است. وی را ظاهری است که همگان دریابند و وی را حقیقتی است، تشبیه به جوز (گردو) توان کرد که وی را پوستی است و پوستِ وی را نیز پوستی است و وی را مغزی و مغز وی را نیز مغزی و آن روغن است؛ پس اگر خواهی که تفاوت درجاتِ توحید بدانی، بدان که اول درجه ی وی گفتِ لا اله الا اللّه است به زبان، بی اعتقاد دل و این توحید را نیز حرمتی است که سعادت این جهان بدان حاصل شود تا مال و خونِ وی معصوم شود و اهل و فرزند وی ایمن گردد.

درجه ی دوم اعتقاد معنی این کلمه است بر سبیلِ تقلید، بی معرفتِ حقیقی و همه ی عوام خلق نیز بدین درجه رسیده اند. پس این قوم اهلِ نجات باشند اندر این جهان اگر چه به کمال سعادت اهلِ معرفت نرسند.

درجه ی سوم آن بود که معنی این کلمه به برهانِ محقّق مکشوف شود.

این سه درجات متفاوت است: اول صاحب مقالت است، دوم صاحب عقیدت است و سوم صاحب معرفت و از این هر سه هیچ صاحب حالت نیست و ارباب احوال دیگرند و ارباب معارف و اقوال دیگر.

 

درجاتِ توحید

درجه ی دیگر آن است که توحید در باطنِ وی بر آن اکتفا نکند که شهوت را مغلوب گرداند و هوی را زیر دست کند بلکه هوی و شهوت را به کلیّت محو کند تا از هیچ کار پیرو شهوت نباشد. این مرد اگر نان خورد نه برای آن خورد تا لذّت طعام یابد لیکن بر ضرورت خورَد و به قدرِ ضرورت خورَد تا قوّت طاعت و عبادت یابد. اگر بخسبَد برای آسایش نبود لیکن برای تجدید قوت عبادت را بود و ...

درجه ی دیگر توحید آن است که توحید وی را از دستِ وی بیرون کند به کلّیت و از هر چه در عالم است بیرون کند. بلکه وی را از دست آخرت بیرون کند هم چنان که از دستِ دنیا و در پیش همّت و نظر و ادراک وی نه نفس وی ماند و نه هر چه در عالم است و نه دنیا و نه آخرت، جز حق تعالی نماند و خود را فراموش کند و هر چه جز حق است فراموش کند و از همه غایب شود و همه از وی غایب شود و نه وی ماند و نه عالم، حق ماند و بس.

اهلِ بصیرت این حالت را «فناء» در توحید خوانند که جز از حق از همه فانی بود و فنای وی نیز از فنا، فانی بود و کمالِ توحید، خود این است ... دیگران گویند: معبود نیست جز خدا و این مرد گوید: موجود نیست جز او ... پس این سخن که موجود نیست جز وی درست بود. پس این که «لا هو الا هو» راست باشد که «هو» اشارت به موجودی بود که جز وی موجود نیست.

هو جز در حقِّ وی درست نیست و اشارت جز به وی راست نیست.

معنی «لا هو الا هو» این است، اگر کسی فهم این نکند، معذور است که بر اندازه ی هر فهمی نیست.

 

معاملت و معرفت

شُعَب و مقامات راه، بسیار است لیکن جمله ی آن از دو ورق بیرون نیست: اول ورقِ معاملت است و دوم ورقِ معرفت.

معاملت، مقدمه ی معرفت است و بدایتِ معاملت، لقمه ی حلال است و نهایت معاملت، اخلاص در جمله ی اعمال است.

چون از این نهایت درگذرد به بدایتِ ورق معرفت رسد و اول خطِّ این ورق، حقیقت «لا اله الا اللّه » است که به صفتی پدیدار آید.

 

حکایت

در حکایات مشایخ آورده اند که «شبلی» گفت که: من چهارصد استاد را خدمت کردم و بر این استادان چهار هزار حدیث خوانده ام و از این چهار هزار حدیث یک حدیث اختیار کردم و به عمل می آورم و باقی فرو گذاشته ام، زیرا که چون در این حدیث تأمل کردم خلاص و نجاتِ خود در این دیدم و نیز علم اولین و آخرین در این حدیث درج دیدم و حدیث این است که مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم به یکی از صحابه می فرماید: برای دنیایت به اندازه ی حضورت در دنیا کار کن و برای آخرتت به اندازه ی بقایت در آن کار کن و به اندازه ی نیازت به خداوند برای او کار کن و به اندازه ی طاقتت در جهنم برای آن کار کن

 

محبوب و مُحِبّ

آورده اند که «حاتم اصم» از شاگردان و مریدان «شقیق بلخی» بود. روزی شقیق به وی گفت: ای حاتم! چه مدت است که تو در محبتِ منی و سخنِ من می شنوی؟

گفت: سی سال است. گفت: در این مدت چه علم حاصل کرده ای و چه فایده از من گرفته ای؟ گفت: هشت فایده حاصل کرده ام. شقیق گفت: من جمله ی عمر در سر و کار تو کرده ام و تو را بیش از هشت فایده حاصل نشده است؟ بگو این هشت فایده چیست؟ گفت: فایده ی اول آن است که در خلق جهان نگاه کردم و دیدم که هر کس محبوبی و معشوقی اختیار کرده اند و آن محبوبان و معشوقان بعضی تا مرضِ موت به ایشانند و بعضی تا موت و بعضی تا لبِ گور و پس همه از ایشان باز گردیدند و مونسِ وی نشد. پس من اندیشه کردم و با خود گفتم که محبوبْ آن نیک است که با مُحبّ در گور رود و در گور مونسِ وی باشد و چراغ گور وی باشد و در قیامت و منازل آن با وی باشد. پس احتیاط کردم و آن محبوب که این صفت دارد، اعمالِ صالح باشد. پس من آن را محبوبِ خویش ساختم تا با من در گور آید و ...

فایده ی دوم آن است که در این خلق نگاه کردم و دیدم که همه ی خلق پیروی هوی کردند و بر مرادِ نفس رفتند و ... من به خلافِ نفس درآمدم و بر مجاهده ی وی کمر بستم تا در طاعتِ خدای تعالی آرام گرفت.

فایده ی سوم آن است که در این خلق نگاه کردم و دیدم که هر کسی سعی ای و رنجی در این دنیا برده بودند و از این چیزهای دنیایی چیزکی حاصل کرده بودند و بدان خُرّم و شادمانه بودند ... اما من محصولی را که از دنیا اندوخته بودم در راه خدای تعالی نهادم و به درویشان ایثار کردم.

فایده ی چهارم آن است که در خلق جهان نگاه کردم و قومی را دیدم که به کثرت اقوام افتخار می کنند و گروهی به زیادی مال و اولاد و ... من دانستم که پنداشت ها و گمان های خلق خطاست، پس تقوی اختیار کردم تا در حضرت حق تعالی از جمله ی گرامیان باشم.

فایده ی پنجم آن است که در خلق جهان نگاه کردم و دیدم که هر قومی یکدیگر را نکوهش می کردند. چون بدیدم همه از حسد بود پس بر کسی حسد نبردم و به قسمتِ خدای تعالی راضی گشتم و با هر که در جهان [بود] صلح کردم.

فایده ی ششم آن که در خلق دنیا نگاه کردم و دیدم که هر قومی یکدیگر را دشمن داشتند، هر کسی به سببی و غرضی، پس شیطان را دشمن داشتم و او را فرمان نبردم و نپرستیدم بلکه فرمانِ حق تعالی بردم و او را پرستیدم و بندگی ادا کردم.

فایده ی هفتم آن است که در خلق نگاه کردم و دیدم که هر کسی در طلب قوت و معاشِ خود کوشش ها و سعی های بلیغ می نمودند و بدین سبب در حرام و شبهت می افتادند و ... پس من به خدای تعالی مشغول شدم و دانستم که روزی من برساند زیرا که ضمان کرده است.

فایده ی هشتم آن است که در این مردم نگاه کردم و دیدم که هر کسی اعتماد به کسی و چیزی کرده اند. یکی به زر و سیم و یکی به کسب و پیشه و ...اما من توکل به خدای تعالی کردم و او بهترین کمک کننده است.

پس شقیق گفت: من در تورات و انجیل و زبور و فرقان نگاه کردم و دیدم که این چهار کتاب به این فوایدِ هشتگانه می گردد و هر که بدین فایده ها کار کند و به عمل آورد، بر این چهار کتاب کار کرده باشد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 93/6/25 :: ساعت 12:11 عصر )
<      1   2   3   4   5   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 312
>> بازدید دیروز: 896
>> مجموع بازدیدها: 1356217
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب