قرآن مجید امید به کرم حق را از کسانى صحیح مىداند که ایمان را به حلیه عمل و جهاد و کوشش در راه حق بیارایند.
[إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ] «1».
یقیناً کسانى که ایمان آورده، و آنان که هجرت کرده و در راه خدا به جهاد برخاستند، به رحمت خدا امید دارند؛ و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
و هم چنین در روایتى از رسول اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده است:
ألْکَیِّسُ مَنْ دانَ نَفْسَهُ وَعَمِلَ لِما بَعْدَ الْمَوْتِ، وَالْأحْمَقُ مَنِ اتَّبَعَ نَفْسَهُ هَواها وَتَمَنَّى عَلَى اللّهِ «2»:
زرنگ و زیرک کسى است که از خود حساب بکشد و براى پس از مرگ عمل کند و نادان فردى است که نفسش پیرو هوا باشد و بدون عمل بر خداوند امید ببندد.
امید شیطانى
این گونه امید، امیدى شیطانى است که ابلیس براى گول زدن افراد نادان اختراع کرده و از این راه آنان را به انواع معاصى به امید آمرزش پاى بند مىکند و نمىگذارد به معالجه خود برخاسته و از چاه عمیق آلودگى نجات پیدا کنند.
به یکى از معصومان علیهم السلام گفتند:
گروهى مىگویند: به خداوند امیدواریم، اما به عمل صالح روى ندارند، پاسخ داد: هیهات، هیهات، این است آرزوى بیجا و امید بیهوده و حالى شیطانى، کسى که به چیزى مثل عفو و کرم حق امید دارد باید آن را به وسیله عمل طلب کند و هر کس از چیزى مانند عذاب خدا در وحشت است باید با ترک گناه از آن بگریزد، تکیه بر آرزوى بدون عمل، سرمایه بىخرد و احمق است «3»!!
مغروران چون به برزخ برسند و تمام پردهها از پیش چشمشان برداشته شود، فریاد برآرند: الهى! دیدیم و شنیدیم، ما را به دنیا برگردان تا عمل صالح بجاى آریم، ما اکنون فهمیدیم که ثواب آخرت و اجر و مزد آن به زلف عمل صالح گره خورده و به این حقیقت واقف شدیم که:
[وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى] «4».
و این که براى انسان جز آنچه تلاش کرده [هیچ نصیب و بهرهاى] نیست.
باید بدانیم که نقطه امید صحیح مربوط به بعد از عمل، یا در رابطه با وقت توبه و ترک تمام گناهان است، آرى، کسى که واجبات حق را ادا کرده و از گناه خوددارى نموده، یا کسى که با جرّقه الهى بیدار شده و به تمام معنا توبه کرده و از هر گناهى که به آن آلوده بوده دست برداشته، چنین کسى باید امید به رحمت حق داشته باشد، آیات و روایات هم، امید این دو گروه را صحیح مىداند.
در طول تاریخ قومى بودند که بر تمام عبادتها مواظبت داشتند و امرى از اوامر حضرت دوست را از دست نمىگذاشتند، دلهاشان از خوف مقام حضرت حق مالامال بود، طول روز و شب را در طاعت حق بودند، در تقوا و ترس از عذاب پافشارى داشتند، از بند شهوتهاى غلط آزاد مىزیستند، در خلوت شب غرق در گریه بودند و پس از این همه جهد و کوشش و پاکى و خلوص امید به رحمت حق داشتند، سزاوار است که ما از این بزرگواران که در رأس آنها انبیا و امامان و اولیاى حق بودند پیروى کنیم، نه مانند گروهى که خود را از عذاب در امان دانسته و خوش و خرّم روزگار مىگذرانند، اطمینان عجیبى به نجات خود دارند و بر خویش با آن همه آلودگى نمىترسند، از همه طرف آلوده به گناهند و همانند ماهى دریا در دنیا غرقند و به تمام معنى از حضرت حق اعراض دارند، آن گاه مىگویند: به رحمت و کرم حق امیدواریم، اینان تصور مىکنند آنچه درباره کرم و رحمت حق مىدانند، انبیا نمىدانند تا به مردم خبر دهند!!
آه آه! اینان کجا و صالحان از عبّاد خدا کجا، آنان که تمام عمر را به پاکى و درستى و فضیلت گذراندند و مصداق این روایت بسیار مهم بودند که در جوامع حدیث آمده:
ألْخَیْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَالشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ «5».
خیرى از آنان فوت نمىشد و به احدى و به جاندارى از آنان ضرر و زیان نمىرسید!
بیایید از آنچه در رابطه با خدا نیست به خدا پناه ببریم و از تنبلى و سستى در عمل بپرهیزیم و راه خود را از راه شیاطین و شیطان صفتان و مغروران و متکبران جدا کنیم و از حضرت دوست بخواهیم که توفیق آراسته شدن به ایمان واقعى و عمل صالح به همه عنایت بفرماید که طى طریق سخت و سلوک خالصانه مشکل و راه دور و مرگ برابر و میزان سنجش برپا و دیوان محاسبات الهى باز و آتش پیش رو و بهشت در انتظار آن کسانى است که اهل ایمان و عمل صالحند.
قالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: أللّهُمَّ إنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لایَنْفَعُ وقَلْبٍ لایَخْشَعُ، وَنَفْسٍ لا یَشْبَعُ، وَدُعاءٍ لایُسْمَعُ «6»!
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوندا! به وجود مقدس تو پناه مىبرم از دانشى که سود نداشته باشد و قلبى که آراسته به خشوع نباشد، و نفسى که از مادیت سیر نشود و دعایى که مستجاب نشود.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره (2): 218.
(2)- مجموعة ورام: 1/ 215.
(3)- الکافى: 2/ 68، حدیث 6.
(4)- نجم (53): 39.
(5)- الخصال: 2/ 433، حدیث 17؛ علل الشرایع: 1/ 115، باب 96، حدیث 11؛ بحار الأنوار: 66/ 395، باب 38، حدیث 78.
(6)- کنز الفوائد: 1/ 385؛ بحار الأنوار: 83/ 18، باب 38، حدیث 15
اصولًا خداى مهربان، منافع ثروت معنوى را به این خاطر در فضاى حیات انسانها قرار داده که انسانها خلأهاى فکرى و روحى و معنوى خود را از سرمایههاى الهى آنان پر کنند و از مرگ سیاه که مرگ عقل و جان و مرگ قلب و روح و روان است، در امان بمانند و از لا به لاى طوفانهاى مهلک، کشتى وجودشان را سالم و صحیح به ساحل نجات که همانا سعادت دنیا و آخرت و رضا و خوشنودى حضرت حق است، برسانند مگر نه این است که خداى مهربان در اولین آیه سوره مبارکه ابراهیم، فلسفه بعثت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله را با دردست داشتن قرآن، نجات انسانها از ظلمات و قراردادنشان در نور مىداند؟
[کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ].
[این] کتابى است که آن را بر تو نازل کردیم تا مردم را به اجازه پروردگارشان از تاریکىها [ىِ جهل، گمراهى و طغیان] به سوى روشنایىِ [معرفت، عدالت و ایمان و در حقیقت] به سوى راه [خداى] تواناى شکستناپذیر و ستوده بیرون آورى.
چه دوستى و چه رفیقى در این پهن دشت هستى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله از نظر سرمایههاى معنوى سرمایه دارتر است؟ دوستى که با حرص و امیدى آتشین و با عشق و محبتى کامل و با دل سوزى و مهرى بىنظیر، در مقام نجات انسان از تهیدستى و فقر معنوى است و تنها خواستهاش خیر دنیا و آخرت بشر و رسیدن او به برترین مقام ایمانى و اخلاقى و قرار گرفتن در فضاى خوشبختى دنیا و آخرت است،
[حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ].
اشتیاق شدیدى به [هدایتِ] شما دارد او اشتیاق و امید و حرص فوق العادهاى نسبت به هدایت و نجات شما از گمراهى دارد.
پس از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله اهل بیتش منابعى عظیم از سرمایههاى معنوى هستند که همچون پیامبر صلى الله علیه و آله، هدایت کننده مردم به سوى حقایق و منجى آنان از مهالک و رهاننده ایشان از خطرات و مفاسدند.
بر اثر حوادث و پیشآمدها و امور مالى و خانوادگى و گاهى کم ظرفیتىها بین دو دوست مسلمان، دو ملت مسلمان، دو خانواده مؤمن، دو زن و شوهر، پدر و مادر، فرزند و مادر، معلم و متعلم، دو شریک در کار، نزاع و اختلاف پیش مىآید. چه بهتر که خود اینان در پى قوانین ثمربخش الهى به صلح و مصالحه با هم برخیزند و اگر نشد بر سایر مؤمنان و افراد مسلمان است که براى اصلاح و صلح بین آنان حرکت کنند که این حرکت به فرموده امام صادق علیه السلام زکات پا است و این حرکت در پیشگاه حضرت حق از ثواب بسیار عظیم برخوردار است.
قرآن مجید در آیات متعددى به این حقیقت ثمربخش امر مىکند و از مردم مىخواهد براى صلح بین افرادى که نزاع دارند بپا خیزند و به این امر مهم الهى اهتمام ورزند.
[فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ].
پس اگر مؤمن هستید [نسبت به انفال] از خدا پروا کنید و [اختلاف و نزاع] بین خود را اصلاح نمایید و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
[وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ* إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ] «1».
و اگر دو گروه از مؤمنان با یکدیگر بجنگند میان آنها صلح و آشتى برقرار کنید و اگر یکى از آن دو گروه بر دیگرى تجاوز کند، با آن گروهى که تجاوز مىکند، بجنگید تا به حکم خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، میانشان به عدالت و انصاف، صلح و آشتى برقرار کنید و همواره دادگرى را پیشه سازید که خدا دادگران را دوست دارد.* جز این نیست که همه مؤمنان با هم برادرند؛ بنابراین [در همه نزاع ها و اختلافات] میان برادرانتان صلح و آشتى برقرار کنید و از خدا پروا نمایید که مورد رحمت قرار گیرید.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در خطبهاى فرمودند:
هر کس براى صلح بین دو نفر حرکت کند، ملائکه تا وقت بازگشت به او درود فرستند و اجر شب قدر به او عطا شود و هر کس براى جدایى بین دو نفر حرکت کند به قدر اجر اصلاح کننده، بار در پرونده او خواهد آمد و لعنت حق بر او حتم خواهد گشت تا داخل جهنم گردد و در آنجا عذابش دو چندان خواهد بود «2».
و نیز آن حضرت فرمود:
مَنْ مَشى فى إصْلاحٍ بَیْنَ إمْرَءَةٍ وَزَوْجِها أعْطاهُ اللّهُ اجْرَ ألْفَ شَهیدٍ قُتِلُوا فىسَبیلِ اللّهِ حَقّاً وَکانَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ یَخْطُوها وَکَلِمَةٍ فى ذلِکَ عِبادَةُ سَنَةٍ قیامٌ لَیْلُها وَصِیامٌ نَهارُها.
هر کس براى آشتى بین زن و شوهر حرکت کند، ثواب هزار شهید کشته شده به حق را در راه خدا دارد و براى هر قدم و هر کلمهاى در این راه ثواب یکسال عبادت براى اوست که شبهایش به قیام و روزهایش به روزه گذشته باشد.
فى وَصِیَّةِ مَوْلانا أمیرِالْمُؤْمِنینَ علیه السلام عِنْدَ الْوَفاةِ قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقُولُ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ أفْضَلُ مِنْ إقامَّةِ الصَّلاةِ وَالصَّوْمِ، وَإنَّ الْمُبیرَةَ وَهِىَ الْحالِقَةُ لِلدّینِ فَسادُ ذاتِ الْبَیْنِ وَلا قُوَّةَ إلّابِاللّهِ «2».
در وصیت امیرالمؤمنین علیه السلام هنگام وفات آمده: از رسول خدا شنیدم مىفرمود: اصلاح بین دو نفر بهتر از اقامه نماز و روزه است و قطع کننده دین انسان به حقیقت فساد ایجاد کردن بین دو نفر است و قوتى نیست مگر به خدا.
امام کاظم علیه السلام فرمود: در انجیل آمده:
طُوبى لِلْمُصْلِحینَ بَیْنَ النَّاسِ اولئِکَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ.
خوشا به حال اصلاح کنندگان بین مردم، اینان در قیامت از مقربان هستند.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در آویختگان به شاخههاى درخت طوبى فرمود:
وَمَنْ أصْلَحَ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَالْوالِدِ وَوَلَدِهِ وَالْقَریبِ وَقَریبِهِ وَالْجارِ وَجارِهِ وَالأجْنَبِىِّ وَالْأجْنَبِیَّةِ فَقَدْ تَعَلَّقَ مِنْهُ بِغُصْنٍ.
کسى که بین زن و شوهر و پدر و فرزند و دو قوم و خویش و همسایه و همسایه و غریبه و غریبه، اصلاح کند به شاخه آن آویخته است.
معاذ همى گوید که رسول صلى الله علیه و آله گفت: که حقّ عزّوجلّ هفت فرشته پیش از آفریدن آسمانها بیافرید، پس از آن آسمانها بیافرید و هر یک را کرد موکّل بر آسمانى و دربانى آن آسمان به وى داد.
چون فرشتگان زمین که کردار خلق نویسند و آنان حفظهاند عمل بنده که از بامداد تا شب کرده باشد رفع کنند تا آسمان اول برند و بر طاعت وى ثناى بسیار گویند و چندان عبادت کرده باشد که نور وى چون نور آفتاب بود آن فرشته که موکل بود بر آسمان اول گوید: این طاعت ببرید و بر روى وى باز زنید که من نگهبان اهل غیبتم. مرا حق تعالى فرموده است که هر که غیبت کند مگذار که عمل وى بر تو بگذرد.
پس عمل دیگر رفع کنند که غیبت نکرده باشد تا به آسمان دوم آن فرشته گوید: ببرید و بر روى وى باز زنید که این براى دنیا کرده است و اندر مجالس بر مردمان فخر کرده است و مرا فرمودهاند که عمل وى را منع کنم.
پس عمل دیگرى رفع کنند که اندر وى صدقه باشد و روزه و نماز و حفظه عجب بمانده باشند از نور روى و چون به آسمان سیم رسد آن فرشته گوید: من موکلّم بر کبر که من عمل متکبران را منع کنم و وى بر مردمان تکبر کردى.
پس عمل دیگرى رفع کنند تا به آسمان چهارم آن فرشته گوید: من موکل عُجبم و عمل وى بر عجب نبودى نگذارم که عمل وى از من بگذرد.
پس عمل دیگرى رفع کنند و آن عمل چون عروسى بود که به شوهر تسلیم خواهند کرد تا به آسمان پنجم برند آن فرشته گوید: آن عمل بر روى وى باز زنید و برگردن وى نهید که من موکّل حسدم هر که در علم و عمل به درجه وى رسیدى او را حسد کردى!!
پس عمل دیگرى رفع کنند و هیچ منع نبود تا به آسمان ششم آن فرشته گوید: این عمل ببرید و بر روى وى باز زنید که وى بر هیچ کس که وى را بلایى و رنجى رسیدى رحمت نکردى بلکه شادى کردى و من فرشته رحمتم مرا فرمودهاند تا عمل بىرحم منع کنم.
پس عمل دیگرى رفع کنند که نور وى چون نور آفتاب بود و بانگ آن در آسمانها افتاده باشد و هیچ کس منع نتواند کرد چون به آسمان هفتم رسد آن فرشته گوید: این عمل بر روى وى باز زنید که وى بدین عمل خداى را نخواست بلکه مقصود وى حشمت بود نزدیک علما و نام و بانگ بود اندر شهرها و هر چه چنین بود ریا باشد و خداى تعالى عمل مرائى نپذیرد.
پس عمل دیگرى رفع کنند و از آسمان هفتم بر گذرانند و اندر وى همه خُلق نیکو بود و ذکر و تسبیح وهمه فرشتگان آسمان گواهى دهند که این عمل پاک است و به اخلاص است حق تعالى گوید: شما نگهبان عملید و من نگاهبان دل، وى این عمل را نه براى من کرده است و اندر دل نیّت دیگرى داشت، لعنت من که خدایم بر وى باد، فرشتگان همه لعنت گویند و گویند: لعنت تو و لعنت ما بر وى باد. آسمانها گویند: لعنت ما بر وى باد و هفت آسمان و هر چه اندر هفت آسمان است بر وى لعنت کنند و امثال این اندر ریا بسیار است.
رسول صلى الله علیه و آله گفت: چون حق تعالى زمین را بیافرید بلرزید کوه را بیافرید تا وى را فروگرفت ملایک گفتند: هیچ چیز نیافرید حق تعالى قوى تر از کوه.
پس آهن رابیافرید تا کوه راببرید، گفتند: آهن قوى تر است، آتش را بیافرید تا آهن را بگداخت، پس آب را بیافرید تا آتش را بکشت، پس باد را بفرمود تا آب را برجاى بداشت. پس ملایک خلاف کردند و گفتند: بپرسیم از حق تعالى که چیست از آفریده هاى تو که هیچ چیز از آن قوى تر نیست؟ گفت: آدمى که صدقه بدهد به دست راست که دست چپ وى خبر ندارد، هیچ آفریده اى قوى تر از وى نیست و نیافریده ام.
قانون جذب می گوید که فکر کردن به خوشی ها و نعمت ها باعث می شود خوشی های بیشتری به سمت انسان جذب شود. حال سوال این است که چنین گفته ای همان شکر در اسلام نیست؟ آیا آیه «لئن شکرتم لازیدنّکم» (اگر خدا را شکر کنید خدا هم بر نعمت خود میافزاید) نیز همین را می گوید یا این که آیه فوق مطلب دیگری را می گوید که از قانون جذب بیگانه است؟
شکر در متون دینی
آیات و روایات زیادی در فضیلت شکر وارد شده است. از مشهورترین آیات درباره شکر «لئن شکرتم لازیدنّکم» (اگر خدا را شکر کنید خدا هم بر نعمت خود میافزاید) است. طرفداران قانون جذب میگویند که فکر خوشی، باعث خلق خوشی میشود و آیه قران هم همین نکته را یادآور شده است.
در پاسخ باید گفت: چنین تفسیری از شکر نه تنها با متون دینی سازگار نیست؛ بلکه باعث میشود که دست بشر از ساحت قدس پروردگار کوتاه شده و آدمی به بینیازی از خداوند دعوت شود.
دو معنای شکر در اسلام
شکر در متون اسلامی دو شکل دارد. اول شکر لفظی، دوم شکر عملی. مراد از شکر لفظی بر زبان آوردن الفاظی مانند شکرا لله و حمدا لله است. مراد از شکر عملی، به کار گرفتن نعمتهای الهی در جهتی است که خداوند معین نموده است. جالب توجه این که در روایات شیعی، حقیقتِ شکر همان شکر عملی بیان شده نه شکر لفظی.
شکر در اسلام با دو مشخصه قرین است که هیچ کدام در قانون جذب مورد قبول و تأکید نیست. اول این که بنا بر نگرش اسلامی، انسان از آن حیث که مخلوق خداست و همه هستی خود را از آفریننده خویش گرفته است مدیون محسوب میشود، یعنی خود را به خالق خویش بدهکار میداند؛ به همین جهت درصدد است دِین خود را با شکر جبران نماید. انسان مسلمان میداند اگر چه تشکر از خداوند نمیتواند باعث ادای دِین گردد؛ اما نشان از این دارد که فرد مسلمان دائما متوجه نقص و کمبود وجودی خویش است و در صدد بیان این فقر وجودی است.
در قانون جذب نه شکر لفظی و نه شکر عملی هیچکدام وجود ندارد. شکر لفظی اگر هست به معنای تکرار خاطرات خوش و یادآوریِ کامیابیهاست، نه تشکر از آفریننده هستی. شکر عملی هم در کار نیست؛ چرا که در قانون جذب مأموریتی الهی برای انسانها تصویر نمیشود تا بر اساس آن، مطالبه خدا از انسان معلوم گردد. شکر عملی در لسان دین به معنای به کارگیری قوای جسمی و روحی انسان برای پرورشِ انسان الهی است. چنین انسانی تمامی استعدادهایش در خدمت تعالی معنوی او قرار گرفته و فضایل اخلاقی در او جمع شده و از رذایل اخلاقی پاک گردیده است
این در حالی است که در قانون جذب انسان به هیچ جایگاهی بدهکار نیست و خویش را تنها ذیحق و طلبکار میبیند. انسان موفق در جغرافیای جذب کسی است که مطالبهگر بزرگی باشد و کائنات را در جهت کامروایی خود به کار گرفته و حوزه فرمانروایی خود را گسترش دهد. قانون جذب چون بر نگاه اومانیستی مبتنی است و در آن انسانمحوری مطرح است نه خدامحوری؛ از این رو انسان در این بینش هر چه طلبکارانهتر با کائنات مواجه شود بیشتر میتواند کامیاب و سعادتجو باشد. اساسا ادای دین در فرهنگ جذب بیمعناست و آنچه بر سر زبانهاست فرمان دادن به کائنات، دستور راندن و فزون خواهی است.
ویژگی دوم این است که در لسان آیات و روایات، شکر متعلَّق دارد یعنی با نقطهای پیوند خورده که بدون در نظر گرفتن آن طرف و نسبت، شکر بیمعناست. مراد از متعلَّ شکر، ذات خداوند است. به این معنا که شکر باید به این ذات تعلق گیرد تا اطلاق شکر بر این عمل صحیح باشد. بر این مبنا هرگونه ادای دینی، شکر قلمداد نشده و فضیلت به حساب نمیآید. این ویژگی هم در قانون جذب، نه تنها مطابق با بینش دینی مطرح نشده بلکه به صورت عکس آمده است؛ یعنی متعلَّق شکر نه تنها خداوند نیست که خود انسان است؛ آنهم انسان با محوریت گرایشهای مادی، نه گرایشهای ملکوتی و الاهی. با این توضیح که شکر در ادبیات جذب به معنای اظهار رضایت از پدیدههایی است که در خدمت سرخوشی آدمی واقع شده است. بنا بر قانون جذب، هر موجودی که بتواند خود را در مسیر فزونطلبی آدمی قرار دهد، چون دین خود را به آدمی ادا نموده است انسان باید رضایتمندی خود را به آن اعلام نموده و منتظر خوشیهای بعدی بماند.
شکر در اسلام با دو مشخصه قرین است که هیچ کدام در قانون جذب مورد قبول و تأکید نیست. اول این که بنا بر نگرش اسلامی، انسان از آن حیث که مخلوق خداست و همه هستی خود را از آفریننده خویش گرفته است مدیون محسوب میشود، یعنی خود را به خالق خویش بدهکار میداند؛ به همین جهت درصدد است دِین خود را با شکر جبران نماید. انسان مسلمان میداند اگرچه تشکر از خداوند نمیتواند باعث ادای دِین گردد؛ اما نشان از این دارد که فرد مسلمان دائما متوجه نقص و کمبود وجودی خویش است و در صدد بیان این فقر وجودی است
این ابراز رضایت در فرهنگ جذب شکر نام دارد. در نتیجه در قانون جذب، متعلق شکر در حقیقت امیال و هوسهای آدمی است، چرا که در واقع، معیار فعل اخلاقی، رضایتِ انسان بوده که محقق شده و تشکر در حقیقت، تبلورِ خودخدایی انسان است که بعد از وصول به مطلوب محقق شده است. با همین نگاه است که چهره شاخص جذب یعنی راندا برن، در کتابش دو صفحه درباره شکر توضیح داده، اما هیچ اشارهای به ذات خداوند و اظهار خشوع در برابر ذات کبریاییاش ننموده است.
نتیجه گیری
در قانون جذب نه شکر لفظی و نه شکر عملی هیچکدام وجود ندارد. شکر لفظی اگر هست به معنای تکرار خاطرات خوش و یادآوریِ کامیابیهاست، نه تشکر از آفریننده هستی. شکر عملی هم در کار نیست؛ چرا که در قانون جذب مأموریتی الهی برای انسانها تصویر نمیشود تا بر اساس آن، مطالبه خدا از انسان معلوم گردد. شکر عملی در لسان دین به معنای به کارگیری قوای جسمی و روحی انسان برای پرورشِ انسان الهی است. چنین انسانی تمامی استعدادهایش در خدمت تعالی معنوی او قرار گرفته و فضایل اخلاقی در او جمع شده و از رذایل اخلاقی پاک گردیده است.
آیا تا به حال و در روزگارانی که زیسته ایم با صدایی، فغانی، شیونی، فریادی شگفت زده شده ایم و از جا پریده ایم؟
حتما برای همه ما این اتفاق ساده و کلیشه ای افتاده است؛ گاهی در ترافیک سنگین، آنگاه که فارغ از هر گونه مشغله و گرمایی و بدون توجه به انبوه اتومبیل ها اندر تفکرات خود غرق شده ایم با بوق ممتد اتومبیل پشت سر تکانی خورده ایم و تمام اندیشه هایمان دود شده است و شاید ابر تشکیل شده بالای سرمان محو.
گاه می توان از اتفاقات ساده و به شدت معمولی و عادی زندگی نتایج بزرگ و قابل تأملی گرفت، می توان درس ها آموخت و به خاطر سپرد و از آن استفاده کرد.
آیا تا به حال به همین حادثه که البته حادثه نمی توان گفت؛ به همین اتفاق عادی طور دیگر و متفاوت تری نگریسته ایم؟
آیا تا به حال اندیشیده ایم که اگر آن صدای اصلی به گوش برسد و منادی ندا دهد و ما همچنان غرق در زندگی دنیایی باشیم؛ چه عکس العملی خواهیم داشت؟ آیا ما در این بزنگاه اصلی زندگی هول نخواهیم کرد؟ آیا بهت زده و شگفت زده نخواهیم شد؟
بازندهی دوران
آری، قطعاً ما؛ آدمیانی که در زندگی و لذت های آن غرق شده و حواسمان پرت از اصل است و سخت مشغول فرع شده ایم با آن ندا از جا می پریم و حالی عجیب خواهیم داشت. زیرا هیچ گاه نمی اندیشیدیم که این اتفاق عظیم که تمام عمر شعار آن را داده ایم و خود را منتظر نامیده ایم حادث شود. در هیچ برهه ای از زمان آن را نزدیک احساس نمی کردیم. به همین علت حالی همچون بازنده ها داریم و بازنده همه اعصار و دوران ها هستیم. آن را دور می پنداشتیم که دنبال اصلاح خود نبودیم و مدام آن را به فردا و فرداهای دیگر موکول می کردیم.
اسم های بدون مسمی
اگر یادمان می ماند که «وَ اسْتَمِعْ یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ مِنْ مَکانٍ قَریب» و مدام این نجوا در گوشمان بود قطعاً منتظرانی می بودیم که آن امام منتظَر سزاوار آن است. و چقدر فراموشکاریم که «منتظران مصلح خود باید صالح باشند»؛ و ما هیچ تلاشی در این جهت نکردیم و اسم هایی بدون مسمی بودیم. به انسان های منتظر که سال ها انتظار برپایی عدالت و داد را کشیدهاند؛ دستور داده شده که همواره سلاح در دست داشته باشند و آن را بر زمین نگذارند و به خاطر داشته باشند که اگر به عدالت و قسط معتقدند نباید در مقابل ظلم و جور ساکت بنشینند.
در عصر غیبت و برای ایجاد زمینه های ظهور اگر بنشینیم و خود را منتظر بنامیم و تنها و در زبانمان "آقا بیا" باشد و جمعه به جمعه دعای ندبه ای بخوانیم و انابه کنیم کافی نیست و باید حرکتی هرچند اندک برای رفع هر گونه ظلم و ستم و ستاندن چهره فقر انجام دهیم که این اندک و حداقل خودش حداکثری است و ارزشمند و پرفایده
برای زیباترین روز، خود را آراسته کنیم
اینجا باید گفت که ما آدمیان و به خصوص ما مسلمانان منتظر باید برای اعتقاد و ایمان خود هزینه بپردازیم و به راحتی آن را از دست ندهیم و از مرزهای عقیدتی حراست و نگهبانی کنیم و در این امر سستی نورزیم؛ با هر بادی که از هر سویی می وزد تکانی نخوریم و بسیار حواسمان به اعتقادات باطل باشد و ایمان جزوی از جانمان گردد. ما باید بسیار مقاومت کنیم؛ مقاومتی که در همه ابعاد باشد و این را یک تکلیف دینی و واجب الاهی بدانیم.
این مقاومت باید همواره زنده و پویا بماند تا مقدمات تحقق عدالت الاهی در سراسر گیتی فراهم شود. مردم باید هم از نظر ذهنیت و هم از نظر عینیت آمادگی کامل داشته باشند یعنی این مقاومت غیر از آنکه به عنوان یک اصل اعتقادی در جامعه با ایمان حضور دارد باید در بعد عمل نیز هویدا و ظاهر باشد. جامعه دین مدار هیچ گاه تحت سلطه حکومت های ظالم نمی رود و در برابر هیچ جبار و ستمگری سر خم نمی کند. پس در عصر غیبت انسان مومن نباید خود را کم ارزش تلقی کند و تن به هر حکومتی دهد.
ما در این زمان باید در مقابل هر گونه ظلم و جوری مقاومت کنیم و تسلیم نشویم و بهترین و قوی ترین نیروی خود را تا آن روز بزرگ مهیا سازیم و برای زیباترین روز خود را آراسته کنیم: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ». حتی اگر به دست هم نمی توانیم کاری و حرکتی انجام دهیم حداقل با زبان و قلبمان انزجار از ستم را داشته و در مقابل آن بی تفاوت نباشیم. کردار و رفتارمان این نباشد که چون ظلم و تعدی آسیبی به ما نرسانده و کیلومترها و فرسنگ ها از ما دور است، پس مهم نیست و ما که در آرامش زندگی می کنیم.
آیا فقط "آقا بیا" کافی است
این روزها که شاهد نسل کشی و جنایت های بی شماری از سوی جنایتکاران هستیم نباید بگوییم که چون ما متحمل لطمه ای نشده ایم و یا آن ها هم مسلک ما نیستند پس به ما ربطی ندارد و بی تفاوت باشیم. ما که خود را شیعه مولای متقیان علیه السلام می دانیم باید توجه داشته باشم که ایشان می فرمایند: مردم یا در دین با تو یکسانند یا در خلق.
حتی اگر کاری ازمان بر نمی آید حداقل به زبان و قلب غم زده و ناراحت باشیم و بدانیم که در عصر غیبت و برای ایجاد زمینه های ظهور اگر بنشینیم و خود را منتظر بنامیم و تنها و در زبانمان "آقا بیا" باشد و جمعه به جمعه دعای ندبه ای بخوانیم و انابه کنیم کافی نیست و باید حرکتی هر چند اندک برای رفع هر گونه ظلم و ستم و ستاندن چهره فقر انجام دهیم که این اندک و حداقل خودش حداکثری است و ارزشمند و پرفایده.
تا به حال اندیشیده ایم که اگر آن صدای اصلی به گوش برسد و منادی ندا دهد و ما همچنان غرق در زندگی دنیایی باشیم؛ چه عکس العملی خواهیم داشت؟ آیا ما در این بزنگاه اصلی زندگی هول نخواهیم کرد؟ آیا بهت زده و شگفت زده نخواهیم شد؟
کدام معرفت
ذکر این نکته هم لازم است؛ ما را که منتظران آن امام همام می خوانند باید نشانه هایی از آن امام داشته باشیم. باید شعار انتظارمان به جانمان بزند و یارمان باشد.
باید طوری عمل کنیم که بتوانیم در آن روز بزرگ در مقابل آن امام جلیل القدر و والا منزلت سرمان را بالا بگیریم. باید معرفت به امام عصر علیه السلام پیدا کنیم و امام شناختیمان ارتقا پیدا کند؛ برای مایی که امام را نمی شناسیم و از جایگاه او مطلع نیستیم و خبر نداریم که این جهان طفیلی وجود امام است چه فرق می کند که ایشان با 313 نفر می آیند یا با یک تن. این ها که معرفت امام نیست. این ها که انسان را به بلوغ و رشد نمی رساند.
آیا بهتر نیست به جای بسیاری از کارها که تاکنون انجام داده ایم که بعد این همه سال فایده ای خاص و دستاوردی نداشته دنبال اموری باشیم که برتر از آن است و معرفتی خاص ایجاد می کند. اگر آدمی می خواهد دنیایش دنیای انسانی باشد و مراتب کمال را طی کند باید با حجت الله مرتبط باشد.
اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک.
اللّهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرف حجتک.
اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرّفنی حجتک ضللت عن دینی؛
پروردگارا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، نمی توانم پیغمبرت را بشناسم.
پروردگارا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را به من نشناسانی، نمی توانم حجت تو را بشناسم.
پروردگارا! حجت خود را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی، دین خود را از دست می دهم، و گمراه خواهم شد.
قرآن مجید، غرور را محصول فریبخوردگى مغروران از مظاهر زندگى مادى و آرزوهاى غلط و وساوس شیطانهاى انسى و جنّى مىداند و در صورت ادامه غرور تا روز مرگ، حاصلى جز عذاب دردناک براى مغروران بیان نمىکند.
اینان کسانى هستند که واقعیتهاى الهى و نبوت انبیا و امامت امامان علیهم السلام و قواعد حضرت حق را به استهزا گرفته و وجودشان خارى در راه الهى و سدّى در برابر اولیا حق و مؤمنان است که بندگان دوست براى عبور از راه الهى جهت دست یافتن به مقام قرب و لقا، باید با این نابکاران به جنگ و مبارزه برخیزند و در راه رسیدن به هدف متحمّل زحمات و مشقّات فراوان گردند.
این بىخبران بىخرد، همان یاوهگویان و سفسطهگران ادوار تاریخند که با شمشیر بىخبرى به عقول و ارواح مىتازند و مىخواهند چون چنگیز و تیمور، ارواح طیبه را درو کرده و این شاخههاى طوبى را از ریشه قطع کنند!
اینان در تمام شؤون مزاحم عباد حقّند و جز شکم و شهوت معبدى نداشته و غیر از رسیدن به لذتها آرزو و هدفى ندارند.
اینان همانان هستند که خداوند مقتدر، ناگهان گلویشان را با پنجه قدرت مىگیرد و بدون این که مهلتى به آنان داده شود همه را روانه دوزخ مىنماید.
اینان آتشافروزان معرکهها، سخنچین، اهل غیبت و تهمتزن و عاصیان جوامع بشرى و شایعه افکنان و منافقان و متکبران و مغرورانند! همانانى هستند که به حقایق مىخندند و در فضاى غرور عملشان را تاریک نمىدانند که از پس این خنده بىمعنى گریه ابدى و حسرت و اندوه همیشگى است.
[وَ بَدا لَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ* وَ قِیلَ الْیَوْمَ نَنْساکُمْ کَما نَسِیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرِینَ* ذلِکُمْ بِأَنَّکُمُ اتَّخَذْتُمْ آیاتِ اللَّهِ هُزُواً وَ غَرَّتْکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ لا یُخْرَجُونَ مِنْها وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ] «1».
در آن روز همه اعمال بدى که مرتکب شدهاند، براى آنان آشکار مىشود و عذابى که همواره آن را مسخره مىکردند، آنان را احاطه مىکند.* و [به آنان] گویند: امروز شما را از یاد مىبریم، همان گونه که شما [در دنیا] دیدار امروزتان را از یاد بردید، و جایگاهتان آتش است و شما را یار و یاورى نخواهد بود.* این [عذاب] براى این است که شما آیات خدا را به مسخره گرفتهاید و زندگى دنیا، شما را فریفت؛ پس امروز نه آنان را از آتش بیرون آورند و نه از آنان مىخواهند که [براى به دست آوردن خشنودى خدا] عذرخواهى کنند.
[یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ] «2».
مؤمنان را ندا مىدهند: آیا ما [در دنیا] با شما نبودیم؟ مىگویند: چرا، ولى شما خود را [به سبب نفاق و دشمنى با خدا و رسول] در بلا و هلاکت افکندید و به انتظار [خاموش شدن چراغ اسلام و نابودى پیامبر] نشستید و [نسبت به حقایق] در تردید بودید و آرزوها [ى دور و دراز و بى پایه،] شما را فریفت، تا فرمان خدا [به نابودى شما] در رسید و [شیطان] فریبنده، شما را فریب داد.
بدبختى را ببینید براى چند روز بسیار محدود و براى وقتى بسیار کم، بعضى از فرزندان آدم دچار چه وساوس و شیطنتها و غرورها مىشوند و چگونه در چاه مظاهر مادى سرنگون شده به بخت خود و دیگران پشت پا مىزنند!
سیه روزى را ببینید که بشر از این همه نعمتهاى مادى و معنوى حق، سوء استفاده کرده، آنها را در راه مطامع شیطانى و هواهاى نفسانى مصرف کرده و مىخواهد از این راه جلوى پیشرفت حقایق و واقعیّتهاى مسلّم الهى را بگیرد!
چه سیه دل و تاریک روحند، این مزدوران هواى نفس و عملههاى شیطان که مىخواهند با فوت دهان نور خورشید جهان افروز را خاموش کنند!
خوشا به حال آن انسانهایى که عقل را به کار گرفته و از طریق آن به دریافت حقایق و واقعیتها نایل شدند و قلب را به کار گرفته و از طریق آن به کسب معرفت و نور دست یافتند و اعضا و جوارح را با کمک علم و معرفت به استخدام عبادت و بندگى کشیده و از ظرف وجود خود منبعى از برکت و کرامت و درستى و فضیلت براى خود و دیگران فراهم آوردند و در این راه تا مرز قرب و لقا و رسیدن به حریم دوست شتافتند، اینان با تمام هستى به راه معشوق حقیقى روان شده و در این مسیر به گناهى آلوده نگشتند و ثوابى را از دست ندادند، به دنیا و زر و زیور آن، به شیطان و مکر و فریب او مغرور نشده، بلکه عمرى را با تواضع و خشوع زیستند و دنیا را براى آخرت و آخرت را براى حضرت یار خواستند.
اینان با تمام وجود به محضر مقدس دوست- به قول شوریده گلزار معنى، فیض کاشانى- عرضه داشتند و مىدارند:
اى برون از سراى کون و مکان |
برتر از هر چه مىدهند نشان |
|
هم زبان از ثناى تو قاصر |
هم خرد در سپاس تو حیران |
|
اى منزّه زشبه و مثل و نظیر |
وى مقدس ز نَعْت و وصف و بیان |
|
کوته از دامن تو دست قیاس |
قاصر از ساحت تو پاى گمان |
|
اى ثبات هر آنچه راست ثبات |
وى حیات هر آنچه دارد جان |
|
عاشقان در جمال تو واله |
عارفان در جلال تو حیران |
|
هر چه را این و آن توان گفتن |
برترى زآن نه اینى و نه آن |
|
دم به دم حال من نکوتر کن |
تا مقامى که نیست بهتر از آن |
|
عفو کن یک بیک بدىها را |
بر خطاها بکش خط غفران |
|
قطرهاى از سحاب مغفرتت |
نگذارد نشانى از عصیان |
|
[وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ وَ إِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لا یُؤْخَذْ مِنْها أُولئِکَ الَّذِینَ أُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَ عَذابٌ أَلِیمٌ بِما کانُوا یَکْفُرُونَ] «3».
و کسانى که دینشان را بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنیا آنان را فریفت، و اگذار؛ و [مردم را] با قرآن اندرز ده؛ که مبادا کسى [در روز قیامت] به [کیفر] آنچه [از گناهان] مرتکب شده [از رحمت و ثواب] محروم ماند [و به هلاکت سپرده شود]؛ و او را جز خدا سرپرست و یاور و شفیعى نباشد؛ و اگر [براى رهایىاش از عذاب] هر گونه عوض و فدیهاى بدهد از او پذیرفته نشود. آنانند که به سبب آنچه [از اعمال زشت] مرتکب شدهاند [از رحمت و ثواب] محروم مانده [و به هلاکت سپرده شده] اند. و به خاطر آن که همواره [به آیات الهى] کفر مىورزیدند براى آنان نوشابهاى از آب جوشان و عذابى دردناک است.
معارف الهى و مسئله غرور
مسئله غرور کفار و اعجاب آنان به کثرت مال و منال و اولاد و خدم و حشم و عشیره و اقارب، کراراً در قرآن مجید و روایات نقل شده و این صفت مولّد کبر شناخته شده و کبر، مولّد بسیارى از گناهان و معاصى.
کبر کفّار از طرفى در برابر خلق خدا قرار گرفته، تا جایى که خود را از همه بالاتر دانسته و عباد حق را در همه شؤون کوچک شمرده و آنان را مخلوقى در راه خدمت به خود به حساب مىآورند و از این طریق نسبت به عباد حق، آنچه بتوانند تاخت و تاز کرده و تا مرحله فرعون شدن و شدّاد و نمرود و معاویه و یزید و چنگیز و تیمور و هیتلر از آب در آمدن پیش مىروند.
از طرف دیگر، در برابر حق قرار گرفته، به این صورت که خدا را در همه حالات فراموش کرده و گناه را گناه ندانسته و عظیمترین جنایت را کوچک شمرده و تا روز بیرون رفتن از دنیا در صدد تدارک آن همه سیاه کارى برنمىآیند!
و امّا غرور اهل عبادت به این صورت بازگو شده که آنان اعمال عبادى خود را با همه ناچیزى و با آن که معلول توفیق حضرت ربّ العزّه است بسیار بزرگ دیده و به خاطر انجامش بر حضرت رب العالمین منّت گذارده و فراموش مىکنند که حیات و قدرت و امکان عمل و تمام ابزارى که به واسطه آن عبادت کردهاند از حضرت اوست و اینان کمترین چیزى از خود نداشته و ندارند!
این تهىدستان فراموشکار و این مغروران از خدا بىخبر توجه ندارند که غرور حایلى و پردهاى بین آنان و بین آفات شیطانى اعمال عبادى است و هر کس توجه به آفات نداشته باشد اکثر زحماتش ضایع و اجتهاد و کوشش او بر باد است.
بیداران و بینایان در عین این که تمام لحظات خود را صرف طاعت و عبادت خالصانه کردند و در هیچ زمینهاى دچار شیطان و شیطنت نشدند، به عمل خود نظر نکرده و به طور دائم در فضاى حیا و شرمسارى از مولاى خود بسر بردند و هر بار در محراب عبادت، با آن همه عظمتى که عبادت آنان به خاطر معرفت و خلوصشان داشت با دو چشمى پر از اشک و دلى پر از خوف و خشیت، به محضر حضرت حق عرضه داشتند:
ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَمَا عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ «4».
آن گونه که شایسته است تو را عبادت نکردیم و آن گونه که بایسته است تو را نشناختیم.
عاشقان کشتگان معشوقند |
بر نیاید زکشتگان آواز «5» |
|
***
اى مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز |
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد |
|
این مدعیان در طلبش بىخبرانند |
که آن را که خبر شد خبرش باز نیامد «6» |
|
این بزرگواران و این چهرههاى خالص و پاک و این مردانى که کرامت و شرافت و اصالت و معرفت و عقل و وجدان و عشق و محبّت سراسر وجودشان را گرفته بود، یک بار به خود و به آنچه با آنان در ارتباط بود نظر نکردند، آنچه دیدند از خدا دیدند و حاضر نشدند یک لحظه به چیزى به نظر استقلال بنگرند، آنان فقط خدا را دیدند و از خدا شنیدند و از خدا گفتند و براى خدا انجام دادند و براى خدا بودند و براى خدا از دنیا رفتند.
دنیا و زر و زیور آن، در نظرشان موهوم و بىاعتبار و زن و فرزند و خدم و حشم و یار و یاور، در نظرشان نعمت حق و موجودیّت خود و همه عباداتشان در برابر عظمت بىنهایت در بىنهایت حق غیر قابل نظر بود.
مغرور به عبادت تصور مىکند در نزد حضرت رب العزّة، داراى مقام و اعتبار است و شأنى عظیم و کرامتى فوقالعاده دارد، روى این حساب و به خاطر این توهّم بیجا به برنامههاى غلطى از قبیل تعریف و تمجید از خود و پاکیزه دانستن خویش از آلودگى و گناه و تکیه بر رأى و عمل و عقل خود کشیده مىشود و این حالت شیطانى وى را از مشورت با بیداران و اهل حق بازداشته، دچار استبداد رأى و نظر و استنکاف از سؤال از رهروان طریق که اعلم از او هستند نموده، وى را به افتادن در چاه بدبختى و ضلالت نزدیک مىکنند!!
اینان به خاطر صفت ناپسند غرور، دچار قبول رأى تنهاى خود شده گرچه غلط باشد و به آن رأى به عنوان یک کشف علمى و عقلى نگریسته خوشحال و خندان مىشوند و به رأى دیگران گرچه حق باشد نظر نمىکنند.
این تیرهبختان بر آراى خود اصرار ورزیده و حاضر نیستند نصیحت ناصح و وعظ واعظ را شنیده و خود را از مهلکه غرور و اصرار بر خطا نجات دهند، از این بدتر به دیگران به عنوان کم سواد و جاهل نگریسته و حاضر نیستند دیده حقارت بین خود را بربندند، بر خطایشان اصرار مىورزند و بر گناه نفسشان پافشارى دارند و در زندان غرور و عجب و خودرأیى اسیرند!!
اینان اگر نفس خود را متّهم به ضعف و کوچکى و آلودگى و ناپاکى کنند و بر آراى خویش اعتماد ننمایند، به دنبال نور ایمان رفته و از علماى دین کمک بگیرند و بر درس و بحث و طلب علم مواظبت نمایند و دائم در حال پرسش از اهل بصیرت باشند، به حق واصل شده و از عجب و غرور و خودرأیى نجات پیدا مىکنند.
اگر کسى به عین معرفت به خود و به دنیا و به زن و فرزند و به مال و خدم و حشم و به یار و یاور، نظر کند در هیچ زمینهاى دچار غرور نمىگردد و به عجب و خودنمایى آلوده نمىشود.
در هر صورت هم چون عباد شایسته حق و بیداران راه به چیزى از جمال حسب و نسب و مال و فرزند و زن و عشیره و قدرت و علم و قوت و صحّت و یاور و یار و هر چه در ارتباط با دنیاست مغرور نشوید که تمام این امور بر فرض ماندن تا لب گور مىماند، سپس از تو جدا شده و تنها تو مىمانى و اعمالت و صراط و میزانت و حساب و کتابت و بهشت و جهنمت، چنانچه با هر چه داشتى به حق معامله کرده باشى اهل بهشت، ورنه به عذاب ابد حق دچار خواهى شد و در عذاب حسرت و اندوه سودى به تو نخواهد داد.
غرور معصیت کاران
از جمله موارد غرور و عجب، غرور معصیتکاران از اهل ایمان است که از بدترین موارد غرور و بلکه علّت افتادن به هلاکت ابدى و عذاب سرمدى است.
اینان آلوده به انواع گناه و معصیتند و علّت دچار بودنشان به معصیت و آلودگى، اشتباهى است که نسبت به کرم و لطف خدا دارند و بر اثر این خطا و اشتباه، معصیت کرده و به خطا و گناه آلوده مىشوند و دامن عفت و عصمت و روح اصالت و کرامت را از دست داده و مىگویند: خدا کریم است، به عفوش امیدواریم، کرمش عمیم و لطفش قدیم است، معصیت ما کجا و دریاى رحمت و لطف و کرم او، ما موحد و مؤمنیم و امیدواریم به سبب این ایمان اهل نجات باشیم!!
اینان در حقیقت به کرم حق مغرور شده، غرورى که خداوند اجازه نمىدهد کسى به آن آلوده شود؛ زیرا آلودگى به این حال علّت افتادن در هر نوع گناهى است.
قرآن مجید در این زمینه مىفرماید:
[أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً وَ هُمْ نائِمُونَ* أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ* أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ] «7».
آیا اهل شهرها ایمنند از این که هنگام شب، عذاب ما در حالى که خوابند بر آنان درآید؟!* آیا اهل شهرها ایمنند از این که هنگام روز، عذاب ما در حالى که سرگرم [امور دنیایى] اند بر آنان در آید؟!* آیا از عذاب و انتقام خدا ایمنند در حالى که جز گروه زیانکاران خود را از عذاب و انتقام خدا ایمن نمىدانند؟!
این که مردم از حق غافل شوند و به انواع معاصى دامن آلوده کنند و از طاعت و عبادت روى برگردانند و تنها تکیه آنان به این باشد که ما خدا را قبول داریم حرف منطقى و معقولى نیست؛ زیرا با هیچ یک از قواعد و مقررات الهى موافقت و هماهنگى ندارد، اینگونه مردم باید بدانند که این چنین حالت از القاءات شیطانى است و ابلیس و جنودش آنان را به مسخره گرفتهاند، چرا؟ که بر اساس آیات صریح قرآن و روایات عالى اسلامى ایمان بدون عمل فاقد نفع و سود کامل است و ایمان آن گاه ایمان است که به حقیقت عمل و زیور اجتهاد آراسته باشد، مؤمن کسى است که با تمام وجود تسلیم امر حق و فرارى از نواهى حضرت ربّ العزّه باشد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- جاثیه (45): 33- 35.
(2)- حدید (57): 14.
(3)- انعام (6): 70.
(4)- بحار الأنوار: 68/ 23، باب 61.
(5)- گلستان، سعدى.
(6)- گلستان، سعدى.
(7)- اعراف (7): 97- 99.
رفتن به مجالس علم جهت رشد عقل و کمال روح و یافتن واقعیتها و به دست آوردن معرفت، به حقیقت زکات پاى انسان است و در اداى این زکات، بهترین بهرههاى مادى و معنوى نصیب انسان مىگردد.
به حقیقت که در تمام روى زمین هیچ مجلسى، ارزنده تر و پر بهره تر و نافع تر از مجلس علم نیست، مجلس علم مجلس حق، مجلس نور و بنابر روایات باغى از باغهاى بهشت است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
هر که راهى رود که در آن دانشى جوید، خداوند او را به راه بهشت برد و به راستى فرشتهها براى طالب علم پرها و بالهاى خود را فرو نهند به نشانه رضایت از او و این محقق است که براى طالب علم هر که در آسمان و زمین است آمرزش خواهد، تا برسد به ماهیان دریا. فضیلت عالم بر عابد چون فضیلت ماه است بر ستارگان در شب چهارده و براستى علما وارث پیامبرانند زیرا پیامبران دینار و درهمى به ارث نگذاشتند ولى ارث آنها علم بود و هر کس از آن برگرفت بهره فراوانى برده است «1».
ابوبصیر مىگوید: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم مىفرمود:
هر که کار خیرى یاد بدهد، مانند کسى که بدان عمل کند اجر مىبرد، گفتم: اگر او هم به دیگرى یاد دهد به معلم اول ثواب آن عمل مىرسد؟ فرمود: این ثواب براى او جارى است، اگر به همه مردم هم یاد بدهد، گفتم: اگر معلم بمیرد؟
فرمود: اگر چه بمیرد.
امام سجاد علیه السلام فرمود:
اگر مردم مىدانستند در طلب علم چه فایدهاى است دنبال آن مىرفتند گرچه خون دل در راه آن بریزند و به گردابها فرو شوند، براستى خداى تبارک وتعالى به دانیال علیه السلام وحى فرمود، مبغوضترین بندگانم نزد من نادانى است که حق اهل علم را سبک شمارد و از آنان پیروى نکند و دوستترین بندگانم نزد من پرهیزکار طالب ثواب شایان و ملازم علما و پیرو بردباران و پذیراى از حکمت شعاران است.
رسول صلى الله علیه و آله گفت: چون حق تعالى زمین را بیافرید بلرزید کوه را بیافرید تا وى را فروگرفت ملایک گفتند: هیچ چیز نیافرید حق تعالى قوىتر از کوه.
پس آهن رابیافرید تا کوه راببرید، گفتند: آهن قوىتر است، آتش را بیافرید تا آهن را بگداخت، پس آب را بیافرید تا آتش را بکشت، پس باد را بفرمود تا آب را برجاى بداشت. پس ملایک خلاف کردند و گفتند: بپرسیم از حق تعالى که چیست از آفریده هاى تو که هیچ چیز از آن قوى تر نیست؟ گفت: آدمى که صدقه بدهد به دست راست که دست چپ وى خبر ندارد، هیچ آفریدهاى قوىتر از وى نیست و نیافریده ام.