وَ إِلى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ وَ لا تَنقُصوا الْمِکیَالَ وَ الْمِیزَانَ إِنى أَرَام بخَیرٍ وَ إِنى أَخَاف عَلَیْکمْ عَذَاب یَوْمٍ محِیطٍ(84)
وَ یَقَوْمِ أَوْفُوا الْمِکیَالَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسطِ وَ لا تَبْخَسوا النَّاس أَشیَاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فى الاَرْضِ مُفْسِدِینَ(85)
بَقِیَّت اللَّهِ خَیرٌ لَّکُمْ إِن کنتُم مُّؤْمِنِینَ وَ مَا أَنَا عَلَیْکُم بحَفِیظٍ(86)
قَالُوا یَشعَیْب أَ صلَوتُک تَأْمُرُک أَن نَّترُک مَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فى أَمْوَلِنَا مَا نَشؤُا إِنَّک لاَنت الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ(87)
قَالَ یَقَوْمِ أَ رَءَیْتُمْ إِن کُنت عَلى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبى وَ رَزَقَنى مِنْهُ رِزْقاً حَسناً وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلى مَا أَنْهَامْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلا الاصلَحَ مَا استَطعْت وَ مَا تَوْفِیقِى إِلا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ إِلَیْهِ أُنِیب (88)
وَ یَقَوْمِ لا یجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقى أَن یُصِیبَکم مِّثْلُ مَا
أَصاب قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صلِحٍ وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنکم بِبَعِیدٍ(89)
وَ استَغْفِرُوا رَبَّکمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبى رَحِیمٌ وَدُودٌ(90)
قَالُوا یَشعَیْب مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِّمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنرَاک فِینَا ضعِیفاً وَ لَوْ لا رَهْطک لَرَجَمْنَک وَ مَا أَنت عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ(91)
قَالَ یَقَوْمِ أَ رَهْطِى أَعَزُّ عَلَیْکم مِّنَ اللَّهِ وَ اتخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیاًّ إِنَّ رَبى بِمَا تَعْمَلُونَ محِیطٌ(92)
وَ یَقَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَکانَتِکمْ إِنى عَمِلٌ سوْف تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یخْزِیهِ وَ مَنْ هُوَ کَذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنى مَعَکمْ رَقِیبٌ(93)
وَ لَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نجَّیْنَا شعَیْباً وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِینَ ظلَمُوا الصیْحَةُ فَأَصبَحُوا فى دِیَرِهِمْ جَثِمِینَ(94)
کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلا بُعْداً لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَت ثَمُودُ(95)
84. و (همچنین ) به برادر مردم مدین ، یعنى شعیب ، وحى کردیم . او نیز به مردمش گفت : اى قوم ، خدا را بپرستید، چون غیر او معبودى ندارید و در معاملات ، ترازو و قپان را به نفع خود زیاد و به ضرر مردم کم نگیرید. من خیرخواه شما هستم . من بر شما از عذاب روزى مى ترسم که عذابش از هر جهت فراگیر است .
85. و اى مردم ، پیمانه و وزن را با عدالت وفا کنید و بر اشیاء مردم عیب مگذارید و از حق آنان نکاهید و در زمین فساد مکنید.
86. سودى که خدا در معامله برایتان باقى مى گذارد، برایتان بهتر است و بدانید که (ضامن کنترل شما در دورى از کم فروشى و قناعت به خیر خدا، تنها و تنها ایمان شماست و) من مسؤ ول کنترل شما نیستم .
87. گفتند: اى شعیب ، آیا نمازت به تو دستور مى دهد که ما آنچه را پدرانمان مى پرستیدند، ترک گوییم و آنچه را مى خواهیم ، در اموالمان انجام ندهیم ؟ که همانا تو مرد بردبار و رشیدى هستى .
88. شعیب گفت : اى قوم من ، هرگاه من دلیل آشکارى از پروردگارم داشته (باشم و او) رزق خوبى به من داده باشد، (آیا مى توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم ؟). من هرگز نمى خواهم چیزى که شما را از آن باز مى دارم ، خودم مرتکب شوم . من جز اصلاح ، تا آنجا که توانایى دارم ، نمى خواهم و توفیق من جز به خدا نیست ، بر او توکل کردم و به سوى او بازگشت .
89. و اى قوم من ، دشمنى و مخالفت با من سبب نشود که شما به همان سرنوشتى که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست .
90. از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوى او باز گردید، که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است .
91. گفتند: اى شعیب ، بسیارى از آنچه را مى گویى ، ما نمى فهمیم و ما تو را در میان خود ضعیف مى یابیم و اگر به خاطر احترام قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار مى کردیم ، و تو در برابر ما قدرتى ندارى .
92. گفت : اى مردم (همشهریان من )، آیا چند نفر خویشاوند من در نظر شما عزیزتر از خدایند که او را بکلى از یاد برده اعتنایى به او ندارید با اینکه پروردگار من بدانچه شما مى کنید، محیط است ؟
93. و اى قوم من ، شما هر قدرتى که دارید، به کار بزنید، من نیز کار خودم را مى کنم . بزودى مى فهمید که عذاب خوارکننده به سراغ چه کسى مى آید و چه کسى دروغگوست . شما منتظر باشید که من نیز با شما منتظر مى مانم .
94. و همین که امر ما (عذاب موعود) آمد، شعیب و گروندگان به وى را با رحمت خود نجات دادیم و صیحه همه آنهایى را که ستم کردند، بگرفت و در محل سکونتشان به صورت جسدى بیجان درآورد.
95. آنچنان که گویى اصلا در آن سرزمین زندگى نکرده اند. (و فرمان الهى رسید) که قوم مدین از رحمت من دور باشند، همان طور که قوم ثمود دور شدند.
(از سوره مبارکه هود)
گفتارى پیرامون داستان شعیب (ع ) و قوم او
1. شعیب (ع ) سومین پیامبر عرب بود
منظور این است که آن جناب سومین پیامبر عربى است که نام شریفشان در قرآن کریم آمده و پیامبران عرب عبارتند از: هود و صالح و شعیب و محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلم )، که پاره اى از سرگذشت هاى زندگى شعیب (علیه السلام ) در سوره هاى اعراف و هود و شعراء و قصص و عنکبوت آمده است .
شعیب (علیه السلام ) از اهل مدین بوده (و مدین شهرى بوده در سر راه شام ، راهى که از شبه جزیره عربستان به طرف شام مى رفته ) و آن جناب با موسى بن عمران (علیه السلام ) معاصر بوده و یکى از دو دختر خود را در برابر هشت سال خدمت به عقد آن جناب در آورده و اگر موسى خواست ده سال خدمت کند خودش داوطلب شده و این دو سال جزء قرار داد نبوده ، موسى (علیه السلام ) ده سال وى را خدمت کرد و سپس از آن جناب خدا حافظى نموده ، با خانواده اش از مدین به طرف مصر رهسپار شد.
و قوم این پیغمبر یعنى اهل مدین بت مى پرستیدند، مردمى برخوردار از نعمتهاى الهى بودند. امنیت و رفاه و ارزانى قیمت ها و فراوانى نعمت داشتند ولى فساد در بینشان شیوع یافت مخصوصا کم فروشى و نقص در ترازو و قپان ، لذا خداى تعالى شعیب را بسوى آنها مبعوث کرد و دستور داد تا مردم را از پرستش بتها و از فساد در زمین و نقص کیلها و میزانها نهى کند و آن جناب مردم را بدانچه ماءمور شده بود دعوت کرد، اندرزشان داد، انذارشان کرد، بشارتشان داد، و مصایبى که به قوم نوح ، قوم هود، قوم صالح و قوم لوط رسیده بود به یادشان آورد، و در احتجاج علیه کارهاى زشتشان و در موعظه و اندرزشان سعى بلیغ کرد اما جز بیشتر شدن طغیان و کفر و فسوق در آنان نتیجه اى نگرفت .
مردم مدین بجز چند نفر به وى ایمان نیاوردند بلکه در عوض شروع به اذیت او و مسخره کردن و تهدیدش نموده ، مردم دیگر را از پیروى آن جناب بر حذر داشتند، بر سر هر راهى که به جناب شعیب منتهى مى شد مى نشستند و رهگذران را از اینکه نزد شعیب بروند مى ترساندند و کسانى که به وى ایمان آورده بودند را از راه خدا منع مى کردند و راه خدا را کج و معوج نشان مى دادند و مى خواستند هر چه بیشتر این راه را زننده در نظرها جلوه دهند.
و سپس شروع کردند به تهمت زدن ، گاهى او را ساحر خواندند و زمانى کذابش معرفى کردند و خود آن جناب را تهدید کردند که اگر دست از دعوتت برندارى سنگسارت خواهیم کرد و بار دیگر او و گروندگان به او را تهدید کردند که از شهر بیرونتان مى کنیم مگر اینکه به کیش بتپرستى ما برگردید. و به این رفتار خود همچنان ادامه دادند تا آنکه آن حضرت از ایمان آوردنشان بکلى ماءیوس گردید و بناچار رهایشان کرده به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا کرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده ، عرضه داشت : ((ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین )).
دنبال این دعا خداى تعالى عذاب یوم الظله را نازل کرد، روزى که ابر سیاه همه جا را تاریک کرد و بارانى سیل آسا ببارید، اهل مدین آنجناب را مسخره مى کردند که اگر از راستگویانى قطعه اى از طاق آسمان را بر سر ما ساقط کن ، پس صیحه آسمان آنها را بگرفت در نتیجه در خانه هایشان صبح کردند در حالى که به زانو در آمده و مرده بودند و خداى تعالى شعیب و مؤ منین به وى را نجات داد، پس شعیب پشت به آن قوم مرده کرده ، گفت : چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما کوشیدم و چقدر نصیحتتان کردم حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى کافر اندوهناک باشم .
2. شخصیت معنوى شعیب (ع )
شعیب (علیه السلام ) از زمره پیغمبران مرسل و محترم خداى تعالى بود و خداى عزوجل آن جناب را در ستایش هایى که از انبیاى گرام خود نموده و در ثناى جمیلى که قرآن آن را در این باره آورده شرکت داده و قرآن کریم در آیات شریفه اش و مخصوصا در سوره اعراف و هود و شعراء از آن جناب مقدار زیادى از حقایق معارف و علوم الهى و ادب خیره کننده اى که نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم داشته حکایت کرده است .
و او خود را رسولى امین و مصلح و از صالحین شمرده و خداى تعالى همه اینها را از آن جناب حکایت کرده و امضاء و تصدیق نموده و در شخصیت معنوى آن جناب همین بس که کلیم خدا، موسى بن عمران (علیه السلام ) نزدیک به ده سال او را خدمت کرده است سلام اللّه علیه .
3. نظر تورات درباره آن حضرت
در تورات داستان شعیب و قوم او نیامده ، تنها یادى که از آن جناب کرده این است که در اصحاح دوم از سفر خروج گفته : بعد از آنکه موسى (علیه السلام ) آن مرد قبطى را کشت از مصر به مدین فرار کرد (تا آخر داستان ) و در آنجا شخصى را ذکر کرده به نام اعوئیل کاهن مدیان (و یا به عبارتى دیگر عالم دینى شهر مدین ).
ادب شعیب (ع ) در دعا
و از جمله ادعیه انبیاء، نفرینى است که حضرت شعیب بر قوم خود کرده و گفته است : ((ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین )). بعد از آنکه از رستگارى قوم خود مایوس مى شود از خداى تعالى درخواست مى کند که وعده اى که درباره همه انبیاء داده و از آن جمله فرموده : ((و لکل امه رسول فاذا جاء رسولهم قضى بینهم بالقسط و هم لا یظلمون )) تنجیز نموده که بین او و قومش نیز به حق حکم کند. و جهت اینکه گفت : ((بین ما)) و نگفت : ((بین من )) این بود که مؤ منین به توحید را نیز ضمیمه کرده باشد، چون کفار قومش درتهدید خود، او و مؤ منین را تهدید کرده و به همه شان گفته بودند: ((لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن فى ملتنا)) از این جهت او نیز مؤ منین را ضمیمه خود کرد و آنان را از قوم جدا و با خود بدرگاه خداى تعالى گسیل داشت و گفت : ((اى پروردگار ما حق را در بین ما و بین قوم ما ظاهر ساز)).
شعیب در این دعاى خود در بین اسماى خدا تمسک کرد به خیر الفاتحین براى اینکه سابقا هم گفتیم تمسک به آن صفت از صفات خداوندى که مناسب با متن دعا باشد خود تایید بلیغ و به منزله قسم دادن خدا است به آن صفت ، به خلاف گفتار موسى که گفت : ((رب انى لا املک الا نفسى و اخى فافرق بیننا و بین القوم الفاسقین )) براى اینکه گفتیم کلام آن جناب در واقع دعا نبود بلکه کنایه بود از خوددارى از تبلیغ و ارجاع امر به خدا، بنابراین کلام او مقتضى قسم دادن نبود به خلاف کلام شعیب .
ِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
أَ لَمْ تَرَ کَیْف فَعَلَ رَبُّک بِأَصحَبِ الْفِیلِ(1)
أَ لَمْ یجْعَلْ کَیْدَهُمْ فى تَضلِیلٍ(2)
وَ أَرْسلَ عَلَیهِمْ طیراً أَبَابِیلَ(3)
تَرْمِیهِم بحِجَارَةٍ مِّن سِجِّیلٍ(4)
فجَعَلَهُمْ کَعَصفٍ مَّأْکولِ(5)
به نام الله رحمان و رحیم
1. آیا ندیدى پروردگارت چه بر سر اصحاب فیل آورد؟
2. آیا نقشه هاى شومشان را خنثى نکرد؟
3. آرى ، پروردگارت مرغانى را که دسته دسته بودند، به بالاى سرشان فرستاد.
4. تا با سنگى از جنس کلوخ بر سرشان بکوبند.
5. و ایشان را به صورت برگى جویده شده درآورند.
(سوره مبارکه فیل )
داستان اصحاب فیل و هلاکتشان در قرآن
در این سوره به داستان اصحاب فیل اشاره مى کند، که از دیار خود به قصد تخریب کعبه معظمه حرکت کردند، و خداى تعالى با فرستادن مرغ ابابیل و آن مرغان با باریدن کلوخهاى سنگى بر سر آنان هلاکشان کردند، و به صورت گوشت جویده شان کردند. و این قصه از آیات و معجزات بزرگ الهى است ، که کسى نمى تواند انکارش کند، براى اینکه تاریخ نویسان آن را مسلم دانسته ، و شعراى دوران جاهلیت در اشعار خود از آن یاد کرده اند این سوره از سوره هاى مکى است .
((الم تر کیف فعل ربک باصحاب الفیل ))
منظور از ((رؤ یت )) معناى لغوى آن یعنى دیدن به چشم نیست ، بلکه علمى است که به مانند احساس با حواس ظاهرى ظاهر و روشن است . و استفهام در آیه انکارى است ، و معنایش این است که مگر علم یقینى پیدا نکردى که چگونه پروردگارت با اصحاب فیل رفتار کرد، و این قصه در سال ولادت رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله وسلم ) واقع شد.
((الم یجعل کیدهم فى تضلیل ))
مراد از کید آنان سوء قصدى است که در باره مکه داشتند و مى خواستند بیت الحرام را تخریب کنند، و کلمه ((تضلیل )) و ((اضلال )) هر دو به یک معنا است ، و کید آنان را در تضلیل قرار دادن ، به معناى آن است که نقشه آنان را نقش بر آب ساخته ، زحماتشان را بى نتیجه سازد، آنها راه افتادند تا کعبه را ویران کنند، ولى در نتیجه تضلیل الهى ، خودشان هلاک شدند.
((و ارسل علیهم طیرا ابابیل ))
کلمه ((ابابیل )) - به طورى که گفته اند - به معناى جماعت هایى متفرق و دسته دسته است ، و معناى آیه این است که : خداى تعالى جماعت هاى متفرقى از مرغان را بر بالاى سر آنان فرستاد. و این آیه ، و آیه بعدیش عطف تفسیر است بر آیه ((الم یجعل کیدهم فى تضلیل )).
((ترمیهم بحجاره من سجیل ))
یعنى آن ابابیل مرغان اصحاب فیل را با سنگ هایى کلوخین هدف گرفتند. و معناى کلمه ((سجیل )) در قصص قوم لوط گذشت .
((فجعلهم کعصف ماکول ))
کلمه ((عصف )) به معناى برگ زراعت است ، و عصف ماکول به معناى برگ زراعتى - مثلا گندم - است که دانه هایش را خورده باشند، و نیز به معناى پوست زراعتى است مانند غلاف نخود و لوبیا، که دانه اش را خورده باشند، و منظور آیه این است که اصحاب فیل بعد از هدف گیرى مرغان ابابیل به صورت جسدهایى بى روح در آمدند، و یا این است که سنگ ریزه ها (به درون دل اصحاب فیل فرو رفته ) اندرونشان را سوزانید.
بعضى هم گفته اند: مراد از ((عصف ماکول )) برگ زراعتى است که آکال در آن افتاده باشد، یعنى شته و کرم آن را خورده و فاسدش کرده باشد. و آیه شریفه به وجوه دیگرى نیز معنا شده که مناسب با ادب قرآن نیست .
داستان اصحاب فیل در روایات
در مجمع البیان مى گوید: تمامى راویان اخبار اتفاق دارند در اینکه پادشاه یمن که قصد ویران کردن کعبه را داشته شخصى بوده به نام ابرهه بن صباح اشرم . و بعضى از ایشان گفته اند: کنیه او ابویکسوم بود. و از واقدى نقل شده که گفته همین شخص جد نجاشى پادشاه یمن در عهد رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) بوده است .
سپس همچنان داستان استیلاى ابرهه بر یمن را نقل مى کند تا آنجا که مى گوید: او در یمن کعبه اى بنا کرد، و در آن گنبدهایى از طلا نهاد، و اهل مملکت خود را فرمان داد تا آن خانه را همچون مراسم حج زیارت نموده پیرامون آن طواف کنند، و در این بین مردى از بنى کنانه از قبیله خود به یمن آمد، و در آنجا به این کعبه (قلابى ) بر خورد، پس در همانجا نشست تا قضاى حاجت کند، و اتفاقا خود ابرهه از آنجا گذشت ، و آن نجاست را دید، پرسید چه کسى به چنین عملى جرات کرده ؟ به نصرانیتم سوگند که آن خانه را ویران خواهم کرد تا کسى به حج و زیارت آنجا نرود، آنگاه دستور داد تا فیل بیاورند و در بین مردم اعلام کنند که آماده حرکت باشند، مردم و مخصوصا پیروانش از اهل یمن بیرون شدند و اکثر پیروانش از عک و اشعرون و خثعم بودند.
مى گوید: سپس کمى راه پیمود و در بین راه مردى را به سوى بنى سلیم فرستاد تا مردم را دعوت کند تا بجاى خانه کعبه خانه اى را که او بنا کرده زیارت کنند، از آن طرف مردى از حمس از بنى کنانه به او برخورد و به قتلش رسانید و این باعث شد که کینه ابرهه بیشتر شده ، و سریع تر روانه مکه شود.
و چون به طائف رسید از اهل طائف خواست تا مردى را براى راهنمایى با او روانه سازند، اهل طائف مردى از هذیل به نام نفیل را با وى روانه کردند، نفیل با لشکر ابرهه به راه افتاد و به راهنمایى آنان پرداخت تا به مغمس رسیده ، در آنجا اطراق کردند، و مغمس ، محلى در شش میلى (سه فرسخى ) مکه است در آنجا مقدمات لشکر (که آشپزخانه و آذوقه و علوفه و سایر مایحتاج لشکر را حمل مى کند) را به مکه فرستادند، مردم قریش دسته دسته به بلندیهاى کوه ها بالا آمدند، و چون لشکر ابرهه را دیدند، گفتند ما هرگز تاب مقاومت با اینان را نداریم ، در نتیجه غیر از عبدالمطلب بن هاشم و شیبه بن عثمان بن عبدالدار کسى در مکه باقى نماند، عبدالمطلب همچنان در کار سقایت خود پایدارى نمود، و شیبه نیز در کار پرده دارى کعبه پایدارى کرد در این موقعیت حساس عبد المطلب دست به دو طرف درب کعبه نهاد، و عرضه داشت
لا یدخلوا البلد الحرام اذا فامر ما بدالک
یعنى : بار الها هر کسى از آنچه دارد دفاع مى کند، تو نیز از خانه ات که مظهر جلال تو است دفاع کن ، و نگذار با صلیبشان و کعبه قلابیشان بر کعبه تو تجاوز نموده ، حرمت آن را هتک ، کنند، مگذار داخل شهر حرام شوند، این نظر من است ولى آنچه تو بخواهى همان واقع مى شود.
آنگاه مقدمات لشکر ابرهه به شترانى از قریش بر خورده آنها را به غنیمت گرفتند، از آن جمله دویست شتر از عبد المطلب را بردند، وقتى خبر شتران به عبد المطلب رسید، از شهر خارج شد و به طرف لشکرگاه ابرهه روانه گشت ، حاجب و دربان ابرهه مردى از اشعریها بود، و عبد المطلب را مى شناخت از پادشاه اجازه ورود براى وى گرفت ، و گفت اینک بزرگ قریش بر در است ، که انسانها را در شهر و وحشیان را در کوه طعام مى دهد، ابرهه گفت بگو تا داخل شود.
عبد المطلب مردى تنومند و زیبا بود، همین که چشم ابو یکسوم به او افتاد بسیار احترامش کرد، به خود اجازه نداد او را روى زمین بنشاند در حالى که خودش بر کرسى تکیه زده ، و نخواست او را در کنار خود بر کرسى بنشاند، بناچار از کرسى پیاده شد، و با آن جناب روى زمین نشست ، آنگاه پرسید چه حاجتى داشتى ؟ گفت حاجت من دویست شتر است که مقدمه لشکر تو از من برده اند، ابو یکسوم گفت به خدا سوگند دیدنت مرا شیفته ات کرد، ولى سخنت تو را از نظرم انداخت ، عبد المطلب پرسید: چرا؟ گفت : براى اینکه من آمده ام خانه عزت و شرف و مایه آبرو و فضیلت شما اعراب و معبد دینیتان را که مى پرستید ویران سازم و آن را درهم بکوبم ، و در ضمن دویست شتر هم از تو گرفته ام ، تو در باره خانه دینى ات هیچ سخن نمى گویى ، و در باره شترانت حرف مى زنى از آن هیچ دفاعى نمى کنى ، از مال شخصیت دفاع مى کنى .
عبد المطلب در پاسخ گفت : اى ملک من با تو در باره مال خودم سخن مى گویم ، که اختیار آن را دارم و موظف بر حفظ آن هستم ، این خانه هم براى خود صاحبى دارد که از آن دفاع خواهد کرد، و حفظ آن به عهده من نیست ، این سخن آن چنان ابرهه را مرعوب کرد که بدون درنگ دستور داد شتران او را به وى باز دهند، و عبدالمطلب برگشت .
آن شب براى لشکر ابرهه شبى سنگین بود ستارگانش تیره و تار به نظر مى رسید در نتیجه دلهایشان احساس کرد گویا مى خواهد عذابى نازل شود.
صاحب مجمع البیان سپس ادامه مى دهد تا مى رسد به اینجا که : در همان لحظه اى که آفتاب داشت طلوع مى کرد، طیور ابابیل نیز از کرانه افق نمودار شدند در حالى که سنگ ریزه هایى با خود داشتند و شروع کردند آن سنگها را بر سر لشکریان ابرهه افکندن ، و هر یک از آن مرغان یک سنگ بر منقار داشت و دوتا به دو چنگالش ، همینکه آن یکى سنگهاى خود را مى انداخت و مى رفت یکى دیگر مى رسید و سنگ خود را مى انداخت ، و هیچ سنگى از آن سنگها نمى افتاد مگر آنکه هدف را سوراخ مى کرد، به شکم کسى بر نخورد مگر آنکه پاره اش کرد، و به استخوانى بر نخورد مگر آنکه پوک و سستش کرد و از آن طرفش در آمد. ابویکسوم که بعضى از آن سنگها بر بدنش خورده بود از جا پرید که بگریزد به هر سرزمینى که مى رسید یک تکه از گوشت بدنش مى افتاد، تا بالاخره خود را به یمن رساند، وقتى به یمن رسید دیگر چیزى از او و لشکرش باقى نمانده بود، و همینکه وارد یمن شد سینه و شکمش باد کرد و منفجر شد و به هلاکت رسید، و احدى از اشعریها و احدى از خثعم به یمن نرسید...
داستان بلعم باعورا در روایات
على بن ابراهیم قمى در تفسیر خود در ذیل آیه ((و اتل علیهم نبا الذى آتیناه آیاتنا...)) مى گوید: پدرم از حسین بن خالد از ابى الحسن امام رضا (علیه السلام ) برایم نقل کرد که آن حضرت فرمود: بلعم باعورا داراى اسم اعظم بود، و با اسم اعظم دعا مى کرد و خداوند دعایش را اجابت مى کرد، در آخر بطرف فرعون میل کرد، و از درباریان او شد، این ببود تا آنروزى که فرعون براى دستگیر کردن موسى و یارانش در طلب ایشان مى گشت ، عبورش به بلعم افتاد، گفت : از خدا بخواه موسى و اصحابش را به دام ما بیندازد، بلعم بر الاغ خود سوار شد تا او نیز به جستجوى موسى برود الاغش از راه رفتن امتناع کرد، بلعم شروع کرد به زدن آن حیوان ، خداوند قفل از زبان الاغ برداشت و به زبان آمد و گفت : واى بر تو براى چه مرا مى زنى ؟ آیا مى خواهى با تو بیایم تا تو بر پیغمبر خدا و مردمى با ایمان نفرین کنى ؟ بلعم این را که شنید آنقدر آن حیوان را زد تا کشت ، و همانجا اسماعظم از زبانش برداشته شد، و قرآن درباره اش فرموده : ((فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین ، و لو شئنا لرفعناه بها و لکنه اخلد الى الارض و اتبع هواه فمثله کمثل الکلب ان تحمل علیه یلهث او تترکه یلهث )) این مثلى است که خداوند زده است .
مؤ لف : ظاهر اینکه امام در آخر فرمود: ((و این مثلى است که خداوند زده است )) این است که آیه شریفه اشاره به داستان بلعم دارد...
و در الدر المنثور است که فاریابى و عبدالرزاق و عبد بن حمید و نسائى و ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابى حاتم و ابو الشیخ و طبرانى و ابن مردویه همگى از عبداللّه بن مسعود نقل کرده اند که در ذیل آیه ((و اتل علیهم نبا الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها)) گفته است : این شخص مردى از بنى اسرائیل بوده که او را ((بلعم بن اءبر)) مى گفتند.
و نیز در همان کتاب آمده که عبد بن حمید و ابو الشیخ و ابن مردویه از طرقى از ابن عباس نقل کرده اند که گفت : این مرد بلعم بن باعورا و در نقل دیگرى بلعام بن عامر بوده و همان کسى بوده که اسم اعظم مى دانسته ، و در بنى اسرائیل بوده است .
مؤ لف : اینکه وى اسمش بلعم و از بنى اسرائیل بوده از غیر ابن عباس نیز روایت شده ، و از ابن عباس غیر این هم روایت کرده اند
1- وحشیگری و سنگدلی: کاسیوس در کتاب 78خود، فصل 32در حوادث سال 17میلادی مینویسد: مطابق همین تاریخ، یهود در غرب دریای طوابلس برای کشتن رومیها و یونانیها به رهبری «اندریا» خروج کرد و همه را به قتل رساند و خونهایشان را آشامید و گوشتهایشان را نیز خوردند و سپس سرها و استخوانها را تکه تکه کرده و به سگها دادند، مردم را نیز مانند حیوانات به کشتار یکدیگر مجبور کردند که تعداد کشتهشدگان این جنایت 000/220نفر رسید.
یهود چنین جنایتی را نیز در مصر و قبرس به رهبری «آرتیموان» تکرار کردند، که نتیجه آن کشته شدن 000/240انسان بیگناه بود.
از زمانی که حضرت موسی (ع) برای آوردن الواح به کوه طور رفت و سامری گوسالهای از طلا و نقره برای بنی اسرائیل ساخت تا به حال ثروت، بزرگترین معبود یهود به شمار میرود
در سانیل (شهری در اسپانیا)، 138مسیحی را به قبرستان خارج شهر بردند، آنها را با گلوله مجروح کردند و بعد زنده به گورشان کردند ولی برخی از جسدها به طور کامل زیرخاک پنهان شد به طوری که دستهایشان از قبر بیرون مانده بود.
و در سال 1967 میلادی پس از پیروزی آنها بر بیتالمقدس به روستایی که در نزدیک شهر قرار داشت حمله کردند، مردم بیدفاع، بیگناه از ترس به مسجد پناه بردند، زمانی که مردم وارد مسجد شدند هلیکوپترهای آنان بر فراز مسجد به پرواز در آمد و با تیراندازی به مردم بیدفاع، آنان را به خون خود آغشته و بعد آتش زدند.
2- حیله و نیرنگ: این دو صفت غیرانسانی در طول تاریخ هم چون دو عصای محکمی بوده که همیشه یهود در کارهای خود بر آنها تکیه زده است. حیله و نیرنگ در نهاد هر یهودی یافت میشود، همه جا و در هر کاری که انجام میدهد با او همراه میباشد. سوره مائده: ای پیامبر! تو را ناراحت نکنند کسانی که به کفر میشتابند یعنی کسانی که به زبان، اظهار ایمان کنند و به دل ایمان نیاورند...
3- مال اندوزی و ثروت: از زمانی که حضرت موسی (ع) برای آوردن الواح به کوه طور رفت و سامری گوسالهای از طلا و نقره برای بنی اسرائیل ساخت تا به حال ثروت، بزرگترین معبود یهود به شمار میرود.
4- پیمان شکنی: هنگامی که پیامبر اسلام (صلیالله علیه وآله وسلم) خندق حفر نمودند و بدین وسیله مانع عبور سپاه دشمن شدند، یهود (بنی قریظه ) که با رسول خدا همپیمان بودند، خیانت کردند و تصمیم گرفتند که از پشت به مسلمانان حمله کنند و از طرف دیگر هم که سپاه دشمن نیز حملهور میشد به گمان خود میخواستند با این کار اسلام را نابود کنند ولی تدبیری که لشکر اسلام از خود نشان داد، عاقبت مشرکین شکست خوردند و در نتیجه مسلمانان ماندند و قبیلهای خیانتکار! و بسیار رفتارهای زشت دیگر که ملت یهود آن را در کولهپشتی خود پنهان کرده است.
تورات یعنی تعلیم و بشارت، کتابی آسمانی است که بر پیامبر بزرگوار الهی حضرت موسی (ع) نازل شده است. ولی یهودیان این کتاب را تحریف کردند، خرافات و افسانههای زیادی را در آنجای دادند به گونهای که اکنون یک کتاب عجیب است. نویسندگان تورات تحریف شده اشخاص گمنام و ناشناسی هستند که قرآن در مورد آنها مینویسد: پس وای بر کسانی که از جانب خود چیزی نوشته و به خدای متعال نسبت دهند تا به بهای اندک (ومتاع ناچیز دنیا) بفروشند، پس وای بر آنها از آن نوشتهها و آنچه از آن بدست آرند.
تلمود: خاخامهای یهودی تا به حال شرحها و تفسیرهای گوناگونی بر تورات نوشتهاند که همه آنها را خاخام «یوخاس» در سال 1500میلادی جمعآوری نمود و با چند کتاب دیگر که در سال 230میلادی و 500میلادی نوشته شده بود به نام تلمود تالیف و چاپ نمود. این کتاب نزد یهودیان بسیار مقدس و هم ردیف تورات و عهد عتیق میباشند برخی از عبرتهای این کتاب هر روز دوازده ساعت دارد. خدا در سه ساعت اول شریعت را مطالعه میکند و در سه ساعت دوم احکام صادر میکند و در سه ساعت سوم رزق و روزی را به مردم میدهد و در سه ساعت آخر روز با حوت دریا که پادشاه ماهیهاست بازی میکند. زمانی که خدا هیکل را خراب کرد مرتکب اشتباه شد.
انسان میتواند شیطان را به قتل برساند به شرط اینکه خمیرنان عید را نیک به عمل آورده باشد
برخی از شیطانها فرزند آدم هستند زیرا آدم همسری داشت به نام لیثیث که 130سال همسر او بود، در نتیجه برخی از شیاطین از نسل او متولد شدند. و حوا هم در این سالها زن یکی از شیاطین شده بود.
انسان میتواند شیطان را به قتل برساند به شرط اینکه خمیرنان عید را نیک به عمل آورده باشد.
روح یهودیان از دیگر روحها افضل است. زیرا ارواح یهود جزء خداوند میباشند، روحهای یهود نزد خداوند عزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانی است و مانند ارواح حیوانات میباشد.
خداوند در کتاب مقدس یهودیها شکل و شمایل عجیبی دارد به عنوان مثال آمده است خدا مانند انسان است: دارای گیسو و لباس و دو پا که مانند انسان راه میرود، از آسمان به زمین آمده است هر کجا بخواهد میرود، مکانی برای سکونت خویش قرار میدهد، این خدا آنقدر نادان است که بدون نشانه نمیتواند خانه مومنان را از خانه کفار نشان دهد، نسبت به بسیاری از امور بیاطلاع است، از عمل خویش پشیمان میشود، گاهی بر کارهایی که انجام داده اندوهگین میشود، با انسان کشتی میگیرد، در همان که سه تاست یکی است یعنی هم یگانه است و هم سه گانه، ماد از او راستگوتر است، از آسمان به زمین آمده بین مردم تفرقه بیندازد چون از وحدت کلام بندهها میترسد، کلامی میآید و سپس تغییر میدهد . تمام این جملات از تورات گرفته شده است.!
به داوود نسبت دادهاند مرتکب زنا میشود، لوط با دختران خود مرتکب زناء میشود، داوود مردم را فریب داده، آنها را به کشتن میدهد و زنانشان را به ازدواج خود در میآورد، یعقوب با خدا کشتی میگیرد و نبوت و پیامبری را به زور از خدا میگیرد، سلیمان کارهایی که خداوند نهی کرده انجام میدهد و به بتها میل دارد و برای پرستش بتها بتکده میسازد، خداوند میخواهد آنها را بکشد زیرا آنها ستمکار هستند و به کشتن کودکان و گاو و گوسفند فرمان میدهند، همچنین با خدا درشتی و خشونت میکند که این موارد را به موسی (ع) نسبت دادهاند، اشعیاء سالهای زیادی بین مردم بدون لباس و پای برهنه راه میرود، ارمیاء به گردن خود بند و یوغ میبندد، خداوند به آنها دستور میدهد نان که به نجاست انسانی آلوده شده است بخورد و سر و صورت خود بتراشد که این عمل را به حزقیال نسبت دادهاند، خداوند به آنها دستور میدهد زن زنازادهای را به ازدواج خود در آورد همانگونه حضرت هوشع به این دستور خداوند عمل نمود، هارون مردم را به پرستش بت تشویق نمود و خود نیز بت میسازد، حضرت یفتاح از راه زنا متولد میشود، نوح شراب مینوشید، مستی میکرد و دروغ میگفت. ملت یهود تمام این نسبتها را به پیامبران الهی داده است و در عهد عتیق ذکر شده است.
و به حضرت ابراهیم نسبت دادهاند که ابراهیم، همسر خود سارا را مجبور کرده که در مقابل مصریان خود را خواهر ابراهیم معرفی کند تا به ابراهیم صدمهای وارد نشود چون سارا زن زیبایی بود!
این مطلب در تورات آمده است.
این خدا آنقدر نادان است که بدون نشانه نمیتواند خانه مومنان را از خانه کفار نشان دهد، نسبت به بسیاری از امور بیاطلاع است
- یکی دیگر از جنایتهای یهود کشتار بیرحمانهای بود که در دهکده «دیریاسین» در سرزمین اسرائیل انجام دادند. روز نهم آوریل سال 1948میلادی نزدیک ظهر بود که سربازان یهودی به این دهکده بیسلاح و از همه جا بیخبر حمله کردند و ساکنان را از زن و مرد و بزرگ و کوچک، همه و همه را به صف کشیده و هدف گلولههای ننگین خود قرار دادند!
پس از آن جسدها را قطعه قطعه نمودند، حتی شکم زنهای حامله را پاره پاره کردند و بچههایی که هنوز دیده به جهان نگشوده بودند سر بریده و در میان چاه (به اصطلاح گای) انداختند.
شارون: برای بار آخر میگویم، وارد بیروت نشدیم به دلیل اینکه جان غیر نظامیان حفظ شود.
فالاچی: نه شما را به خدا این سخن را نگویید. این چه قصهای است که بافتهاید؟ شما چند هفته تمام شهر را به شدت بمباران کردید، میزان آتش سلاحها سنگین به اندازهای بود که حتی در جنگ هم مثل این را ندیده بودم (منظور جنگ جهانی است). خدا میداند که من چه جنگهایی را از نزدیک شاهد بودهام. چندین هفته پیدرپی، شما شهر را از زمین و دریا و هوا به آتش بستید و حالا میآیید و به من میگویید به آنجا نرفتیم چون ممکن بود چند نفر کشته شوند؟
گفت و گوی بالا، مصاحبه فالاچی خبرنگار ایتالیایی از شارون (نخست وزیر اسبق رژیم اشغالگر فلسطین) است.
به امید روزی که یوسف زهراء با گامهای مبارکش، جهان و همه انسانها را از یوغ ددمنشان صهیونیست نجات بخشد و ما با سید خراسانی در رکاب او باشیم !
منابع :
دنیا بازیچه یهود
سیری در مکتب یهود
گفتوگوهای اوریانا فالاچی با شارون
پیامبرانِ الهی در این کتاب مقدس تحریف شده دست کمی از خدایان آن ندارد ، به عنوان مثال :
1- همان گونه که به حضرت داوود علیه السلام نسبت داده اند ، آنها مرتکب زنا می شوند .(سموئیل دوم : اصحاح 11 ، آیات متفرقه.)
2- همان گونه که به حضرت لوط علیه السلام نسبت داده اند ، آنها با دختران خود نیز مرتکب زنا می شوند .(سفر پیدایش : اصحاح 29.)
3- همان گونه که به حضرت داوود علیه السلام نسبت داده اند آنها مردم را فریب داده ، به کشتن می دهند و زنانشان را به ازدواج خود در می آورند .(سموئیل دوم :اصحاح 11 .)
4- با خداوند کُشتی می گیرند و نبوت و پیامبری را به زور از خدا می گیرند . این نسبت ناروا را به حضرت یعقوب علیه السلام داده اند .(سفر پیدایش : اصحاح 29 و 32 .)
5- کارهایی که خداوند نهی کرده انجام می دهند ، قلبهایشان به بتها میل دارد و برای پرستش بتها بتکده می سازند . این اعمال را به حضرت سلیمان نسبت داده اند .(اول پادشاهان : اصحاح 11 آیه ی 1 – اول پادشاهان : باب 11 .)
6- خداوند می خواهد آنها را بکُشد زیرا آنها ستمکار هستند و به کشتن کودکان ، افتادگان و گاو و گوسفندان فرمان می دهند ، همچنین با خداوند درشتی و خشونت میکنند که این موارد را به حضرت موسی علیه السلام نسبت داده اند .(سفر خروج : اصحاح چهارم ، آیات متفرقه – اصحاح 31 ، آیات متفرقه – سفر خروج : اصحاح 32 ، آیه ی 31 .
7- سالهای زیادی در بین مردم بدون لباس و با پای برهنه راه می روند ، این عمل را به حضرت اشعیا (=نام یکی از پیامبران الهی است) علیه السلام نسبت داده اند .(سفر اشعیاء باب 20 ، آیه ی 2 .)
8- به گردنهای خویش بند و یوغ می بندند که این عمل را به حضرت ارمیا علیه السلام نسبت داده اند .(سفر ارمیا : باب 27 ، آبه ی 1 )
9- خداوند به آنها دستور می دهد زن زنازاده ای را به ازدواج خود درآورند همان گونه که حضرت هوشع علیه السلام به این دستور خداوند عمل نمود .(سفر هوشع : اصحاح اول)
10- خداوند به آنها دستور می دهد نانی را که به نجاست انسان آلوده شده است را بخورند و موهای سر و صورت خود را بتراشند که این عمل را به حضرت حزقیال علیه السلام نسبت داده اند .(سفر حزقیال : اصحاح 4 و 5 ، آیات 1 و 12 .)
11- مردم را به پرستش بَت تشویق نموده و خودشان نیز بَت می سازند ، همان گونه که حضرت هارون علیه السلام این عمل را انجام داد .(سفر خروج : باب 32 .)
12- از راه زنا متولد شده اند چنانچه به حضرت یفتاح علیه السلام این نسبت را داده اند .(سفر داوران باب 11 ، آیه ی 1 .)
13- همان گونه که حضرت نوح علیه السلام این گونه بود ، شراب می نوشند ، مستی می کنند و دروغ می گویند .(سفر پیدایش : اصحاح 9 – اول پادشاهان : اصحاح 13 ، آیه ی 11 .)
این است صفات و ویژگیهای پیامبران الهی از دیدگاه عهد عتیق!
آری ، یهود این صفات زشت را به پیامبران الهی نسبت می دهد تا بدین وسیله میدانگاه برای خود آنها باز باشد و دامن خود را از هر گونه گناه و آلودگی پاک نمایند ، یعنی اگر مرتکب زنا شدند ، شراب نوشیدند ، دروغ گفتند یا عهد و پیمان شکستند کسی حق اعتراض به آنها را نداشته باشد و نتواند آنها را سرزنش کند زیرا در کتاب آسمانی آنها تمام این اعمال زشت را انجام داده اند و اگر کسی به آنها اعتراض کند ، می گویند : مگر پیامبران خدا چنین نمی کردند ؟! ما هم این اعمال را از آنها آموخته و انجام می دهیم !
ولی انبیاء اولوالعزم از نظر عقل و منطق از تمامی این دروغها و افسانه ها پاک و دور می باشند زیرا آنها معصوم بوده و مرتکب هیچ عمل زشتی نمی شوند .
منبع : دنیا بازیچه ی یهود :آیت الله سید محمد حسینی شیرازی ،isbn:964-7722-05-2 انتشارات : بینش آزادگان .
درنوشته های قبل گفتیم که به اعتقاد بسیاری ازعلما دجال همان صهیونسم بین المللی است ... .
یکی از چیزهایی که به ما برای شناخت بیشتر صهیونیسم یا همان دجالیسم شیطانی کمک می کند آشنایی با پروتکل های حکمای یهود است ..... ابتدا ذکر چند نکته الزامی است:
1.وقتی می گوییم پروتکل های یهود منظورمان یاران وطرفداران واقعی حضرت آیت الله العظمی امام موسی (ع) نیستند بلکه منظورمان یهودیان قلابی یا همان صهیونیست ها هستند که همانا انفاد ونوادگان ابلیس (لعنت الله...) اند،حال برای جلوگیری ازهرگونه سوءاستفاده توسط دشمنان به جای لفظ یهود از لفظ صهیونیسم استفاده می کنیم.
2.پروتکل های صهیونیسم دوبخش است :بخش اول مربوط به قبل از حکومت جهانی آنها وبخش دوم مربوط به بعد از آن است.... .لذا باید توجه داشت که مثلا آنجا که گفته می شود لیبرالیسم خوب است مربوط به قبل از رویای حکومت است و وقتی یک دفعه بد می شود مربوط به بعد از رویای حکومت است.
3.طبق اطلاعات موجود این پروتکل ها مربوط به 1897میلادی است و طبق برنامه ی طراحان آن باید در100 سال اجرایی می شد.یعنی درسال 1997میلادی باید کار اجرای آنها به اتمام می رسید ............. که با انقلاب اسلامی ایران درسال 1979 میلادی کار اجرای این پروتکل ها با اخلال روبرو شد ....که درنتیجه ی آن جرج بوش درسال 2001 اعلام کرد که ایران محور شرارت است .یعنی ایران در روند اجرای پروتکل های صهیون یا همان جهانی سازی اخلال ایجاد کرده است ... .
حمله ی پلیس مخفی تزار روس به کنفرانس دجال به ریاست یکی ازخرهای دجال تئودور هرتزل که در بال روسیه برگزار شده بود این اسناد رافاش کرد... .
نگاهی گذرا به 24 پروتکل حکمای صهیونیسم(دجال):
1.پروتکل اول:تقسیم دنیا به صهیونیسم وغیر صهیونیسم*
تشبیه انسان به جانوری درنده*
طبق قانون طبیعت حق یعنی اعمال زوروفشار*
آزادی سیاسی تنها یک نظریه است نه یک واقعیت*
به کمک واژه ی به اصطلاح آزادی می توان پایه های حزب حاکم راسست کرد*
تشبیه مردم دنیا به توده ای ناآگاه*
آزادی واقعی بی معنی است*
مردم احمق وسطحی نگرند*
میان سیاست واخلاق هیچ اشتراکی نیست*
ما ستمگریم*
اعتیادبه الکل پس از اعطای آزادی به کشورهای غیرصهیونیست به وجو دمی آید*
جوانان غیرصهیونست توسط عوامل ما بی بندوبار بارمی آیند*
*به کمک زنان منحرف مردان غیرصهونیست رادرعشرتکده ها به فساد اخلاقی می کشانیم*
*این جامعه را که توسط زنان به فساد کشیده می شود جامعه ی زنان می گوییم*
*منطق مازورگویی است.
*مابه آزادی خاتمه می دهیم
*کسی که ازمیان توده ی مردم برخیزد نمی تواند رهبر شود
*ما باید از عوامل خود که ناآگاهانه پرچم ما را بلند کرده اند خشنود باشیم*
*اختیار و انتصاب رهبران جهان توسط ما صورت می گیرد*
2.پروتکل دوم:*باید از جنگی که به پیروزی یکی طرف می انجامد جلوگیری کنیم و جنگ را به اقتصاد بکشانیم تا همه قدرت ما را بفهمند
*حقوقی به نام بین الملل وضع خواهیم کرد*
*مارکسیسم و نیچه ایسم دست پرورده ی ماست این نظریه ها نقش ویرانگری برذهن و اندیشه غیر صهیونیست ها دارد
*ایجاد نارضایتی درمردم و انعکاس آن در مطبوعات
*خوشبختانه مطبوعات به دست ما افتاده و به وسیله ی آن می توانیم اعمال نفوذ کنیم*
3.پروتکل سوم:
*اروپایی ها دردام ما محصورند
*ماییم که بین رهبر و مردم شکاف می اندازیم*
*فقر اسلحه ی ماست
*نمایندگان مجلس در دنیا ازعوامل ما هستند
*باید اصولی را که حق رفاه مادی کارگر را تضمین می کند حذف کنیم و درعوض به او حق اعتصاب دهیم
*از کمونیسم پشتیبانی می کنیم
*ما برروی صحنه نقش حامی کارگر را بازی می کنیم
*قدرت ما درگرو کمبود موادغذایی و ضعف جسمی کارگر می باشد
*باید آتش بحران اقتصادی را شعله ورکرده و کارگران رادر سراسر اروپا به خیابان ها بکشانیم
*کلمه ی آزادی مردم راعلیه هرقدرتی می شوراند حتی علیه خداوند و طبیعت
*باید واژه ی آزادی را از فرهنگ و قاموس زندگی حذف کنیم*
4.پروتکل چهارم:*باید اعتقاد به آزادی و اعتقاد به خدا را دربین غیر صهیون ها ازبین بریم و نیازهای مادی را جایگزین کنیم
*به صنعت جنبه ی احتکاری می دهیم*
5.پروتکل پنجم:*تمام فعالیت های سیاسی مردم را باید کنترل کرد
*باید دربین مردم بدگمانی ایجاد کنیم واجازه ندهیم به این سادگی مردم با هم آشتی کنند*
*اگر ملتی بخواهد اسلحه اش را علیه ما بردارد دولتی از او پشتیبانی نخواهد کرد*
* انحصار سرمایه*
*تمام چرخ های دولت ها توسط موتوری به نام طلا حرکت می کند که دردستان ماست*
*برای فریب مردم باید نخست چهره ی یک آزاداندیش به خود بگیریم*
*باید مطالب ضد و نقیض دربین مردم پخش کنیم تا مردم سرخورده شده به نداشتن اطلاعات سیاسی قانع شوند
*دولت های غیرصهونیستی را فرسوده کرده و از بین می بریم وسپس بر خرابه های آن حکومت ها یک ابرقدرت شیطانی بنا می کنیم
به طوری که دستان توانمند این ابرقدرت(دجال) به همه جا برسد.*
رسانه های رژیم صهیونیستی طی چند روز اخیر در گزارشات خود از افزایش پدیده تجاوز جنسی زنان به مردان در ارتش صهیونیستی خبر داد.
در همین راستا روزنامه "یدیعوت آحارنوت" نیز پس از اعلام این خبر، نوشت: باید بررسی شود که آیا در آینده نزدیک امکان تصویب قانونی برای مجازات این زنان وجود دارد یا خیر؟!
این روزنامه همچنین افزود: در حال حاضر کمتیه ای ویژه در پارلمان اسرائیل (نیست) در حال بررسی این مسأله هستند تا بتوانند در آینده ای نزدیک چنین قانونی صادر کنند. پیش بینی میشود مجازات سنگینی برای متخلفین این قانون در نظر گرفته شود.
"یدیعوت آحارنوت" نوشت: بسیاری از سربازان زن در ارتش اسرائیل ابتدا به افسران مرد اجازه میدهند که با آنان ارتباط جنسی برقرار کنند و پس از انجام چنین کاری، با هدف باجگیری، از آنان شکایت میکنند. از همین رو پیش بینی میشود مجازاتی در حد پنج سال زندان برای این زنان در نظر گرفته شود.
این روزنامه افزود: گروهی از زنان ارتش نیز به پسران جوان زیر 16سال تجاوز میکنند. پیش بینی میشود برای این جنایت کاران حداقل هفت سال زندان در نظر گرفته شود.
گفتنی است این اتفاق تنها توسط زنان ارتش صهیونیستی صورت نمیگیرد بلکه در گذشته نیز اخبار بسیار زیادی در مورد تجاوز معلمان زن به دانش آموزان زیر 16سال در مدارس صهیونیستی منتشر شده بود.
در همین حال جدیدترین بررسی های انجام شده در دانشگاه های صهیونیستی نیز نشان میدهد بیش از 6/29درصد از دانشجویان دختر و پسر در معرض تجاوز اساتید و مسئولان دانشگاه هستند. این درصد سال به سال در حال افزایش است.
از سوی دیگر قابل ذکر است حتی اندیشه بسیاری از خاخامهای دینی یهودیان در مورد مسائل جنسی در چند سال اخیر تغییر کرده و رو به فساد گرویده است به طوریکه چندی پیش اعلام شد که قرار است مدرسه ای دینی برای تحصیل خاخامهای همجنسگرا در سرزمینهای اشغالی احداث شود.