نیروى هفتم از نیروهایى که مى توانیم در جنگ درون از آن استفاده کنیم بیدارى شب و بیدارى بین الطلوعین است
بسم الله الرحمن الرحیم . والفجر. ولیال عشر و الشفع و الموتر و اللیل اذا یسر هل فى ذلک قسم لذى حجر
یعنى قسم به طلوع فجر، قسم به شبهاى دهگانه ، قسم به نماز شبى که در دل شب خوانده مى شود (و آن سه رکعت آخر که به نام شفع و وتر است ) و قسم به آخر شب . بعد مى فرماید: هل ذلک قسم اذى حجر یعنى اگر کسى تعقل داشته باشد مى فهمد که این قسم ها چرا خورده شده و چه مقدار اهمیت دارد.
در این سوره مبارکه به شب سوگند خورده شد وقتى که پشت کند یعنى به آخر شب ، به قبل از بین الطلوعین ، به فجر قسم خورده شده ، قسم به آن کارى که در دل شب انجام داده مى شود یعنى نماز شب و اتفاقا در قرآن شریف این قسم تکرار شده است .
در جاى دیگر مى فرماید: و الیل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس در اینجا عبارت فرق کرده و الا از نظر معنى به یک معناست ، یعنى قسم به آخر شب و قسم به بین الطلوعین .
همین جمله باز در جاى دیگر قرآن تکرار شده است و مى فرماید: و الیل اذا ادبر و الصبح اذا اسفر در این آیه شریفه به فجر و بى الطلوعین قسم خوره شده است .
از این قسم ها که در قرآن شریف است به خوبى استفاده مى کنیم که آخر شب فوق العاده عجیب است ، فوق العاده عظیم است و باز استفاده مى کنیم که طلوع فجر فوق العاده از نظر اسلام مهم است . قرآن شریف راجع به نماز شب و نماز صبح اول وقت خیلى اهمیت داده است و با کمال صراحت مى فرماید که نیرو مى دهد و مى توانیم از این نیرو استفاده کرده و به مقام محمود برسیم . مى فرماید:
اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا
این آیه شریفه نمازهاى پنج گانه را تعیین مى فرماید:
در این آیه مى فرماید از اول ظهر تا نصف شب چهار نماز داریم به نام نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب و نماز عشاء و بعد مى فرماید: والقرآن الفجر، ان قرآن الفجر کان مشهودا نماز اول وقت بین الطلوعین ، نماز صبحى که اول وقت خوانده مى شود تمام امتیازات آن نمازها را دارد و آن نمازى است که خدا بر آن شهادت مى دهد، ملائکه آسمان بر آن شهادت مى دهند و این نمازى است که روشنایى آن به قدرى است که پیش همه مشهود است ، نزد همه معلوم است و بعد مى فرماید: و من اللیل فتهجد به نافله لک بعضى از شب را بیدار شو، آخر شب را زنده بدار براى این که آخر شب (نماز شب ) براى تو نافله اى است عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا خدا دوست دارد که تو مقام محمود پیدا کنى ، مقامى که همه بپسندند، اگر مى خواهى مقامى پیدا کنى که همه بپسندند نماز شب بخوان ، قبل از طلوع فجر بیدار شو، نماز اول وقت طلوع فجر بخوان و اگر بتوانى همه بین الطلوعین را بیدار باشى بدان که مقام محمود روى مقام محمود دارى .
این آیه شریفه به خوبى به ما مى فهماند که اگر کسى بتواند قبل از طلوع فجر بیدار باشد، اگر بتواند نماز صبح خود را اول وقت بخواند، بر نفس اماره تسلط پیدا مى کند، از آن جنگى که در درون است سرافراز بیرون مى آید معلوم است که هیچ مقامى از این بالاتر نیست که انسان بتواند در آن جنگ امتیاز بیافریند، افتخار کسب کند و بتواند در آن پیروز شود.
مقام محمود یعنى تسلط بر نفس اماره ، مقام محمود یعنى پیروز شدن در جنگ درون ، مقام محمود یعنى این که انسان نفس اماره و آن بعد حیوانى را بتواند کنترل کند، نظیر براق بر آن سوار شود و بر هر کجا که مى خواهد بتواند برسد.
در سوره المزمل که شاید دومین یا سومین سوره اى باشد که به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) نازل شده مى فرماید: ((یا ایها المزمل ))، یعنى اى کسى که عباى نبوت به خود پیچیده اى ، به مقام نبوت رسیده اى ، اى کسى که تو را نبى کرده ایم و این مقام را به تو داده ایم . معنى ((یا ایها المزمل )) و ((یا ایها المدثر)) که دو سوره در کنار هم است هر دو به یک معنى است ؛ این که در فارسى آن را ((اى گلیم به خود پیچیده )) معنا مى کنند معنى فارسى آن است ، و معناى حقیقیش این است : اى کسى که عباى نبوت به خود پیچیده و به مقام نبوت رسیده اى ، بار سنگینى به دوش تو آمده است : انا سنلقى علیک قولا ثقیلا، بار سنگینى به دوشت آمده ، اگر بخواهى این بار را به منزل برسانى باید نیروهایى از خارج تهیه کنى و اولین نیرویى که براى پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) تعیین مى شود، شب بیدارى است .
یا ایها المزمل . قم الیل الا قلیلا. نصفه او انقص منه قلیلا. اوزد علیه و رتل القرآن ترتیلا. انا سنلقى علیک قولا ثقیلا شب بیدار باش ، تا مى توانى شب بیدارى کن ؛ بعد علت مى آورد که این دلیل براى ما خیلى فایده دارد و ما باید این علتى را که در این سوره آورده شده همیشه در نظر داشته باشیم : انا ناشئه الیل هى اشد وطا و اقوم قیلا،آن حالتى که آخر شب به انسان دست مى دهد، آن حالتى که نماز اول وقت صبح به انسان مى دهد، آن حالتى که بین الطلوعین به انسان مى دهد آن حالت این است انا ناشئه اللیل هى اشد وطا انسان حالتى پیدا مى کند که مى تواند نفس اماره را کنترل کند، مى تواند بر آن بعد حیوانى تسلط پیدا کند، مى تواند آن را تعدیل کند، نظیر اسب چموش به دهانش دهنه بزند و بر آن براى استکمال و رسیدن به مقام محمود و مقام معنویت و اقوم قیلا، سوار شود.
اگر مى خواهى اراده قوى داشته باشى ، نفوذ کلمه داشته باشى ، در میان مردم ابهت و عزت داشته باشى ، اگر مى خواهى دشمن جنى و انسى از تو حساب ببرند، اگر مى خواهى هنگام برخورد با مشکلات بتوانى آن را هضم کنى ، خلاصه اگر مى خواهى اراده تو قوى شود باشد آخر شب را بیدار باشى ، آخر شب اراده را تقویت مى کند.
قرآن مى فرماید: اگر مى خواهى اراده قوى داشته باشى ، تردید و شک نداشته باشى ، وقتى کارى پیش آمد بتوانى تصمیم بگیرى ، اگر مشکلى جلو آمد بتوانى با مشکل دست و پنجه نرم کنى ، باید آخر شب را بیدار باشى ، باید نماز را اول وقت ، یعنى طلوع فجر نماز صبح را بخوانى ، باید بین الطلوعین بیدار باشى . این بیدارى نورانیت مى دهد، به انسان نشاط مى دهد، علاوه بر نورانیت دل و نشاط انسان زندگى خوشى پیدا مى کند، دیگر در زندگى او گره پیدا نمى شود و اگر هم گره اى پیدا شود، نیمه شب ، آخر شب ، بین الطلوعین به خوبى مى تواند گره را باز کند، لذا از نظر قرآن شریف آخر شب و بین الطلوعین فوق العاده اهمیت دارد.
از این جهت نود درصد مردم نماز صبح خودشان را قبل از آفتاب مى خوانند، بر فرض هم که خیلى خواب نداشته باشند اما شیطان طورى وسائل را فراهم مى کند که آخر شب خواب باشند، بین الطلوعین خواب باشند و روایات زیادى داریم که شیطان مواظب است نگذارد انسان این فیض عظیم را بدست آورد.
اکثریت شیعه همان شیعه دوازده امامى بودند و همان عده از دوستان و هواداران على علیه السّلام بودند که پس از رحلت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى احیاى حقوق اهل بیت ، در خصوص خلافت و مرجعیت علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اکثریت مردم جدا شدند.
((شیعه )) در زمان خلفاى راشدین (11 - 35 هجرى قمرى ) پیوسته زیر فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافت بنى امیه (40 - 132) هر گونه امن و مصونیت از جان و مالشان برداشته شده بود، ولى هر چه فشار ستم و بیدادگرى برایشان بیشتر مى شد، در عقیده خود استوارتر مى گشتند و مخصوصا از مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره مى بردند و از آن پس در اواسط قرن دوم که خلفاى عباسى زمام حکومت اسلامى را به دست گرفتند، شیعه از فتورى که در این میان پیدا شد، نفسى تازه کرد ولى با مهلت کمى باز عرصه برایشان تنگ شد تا اواخر قرن سوم هجرى ، روز به روز تنگتر مى شد.
در اوایل قرن چهارم که سلاطین با نفوذ آل بویه که شیعه بودند روى کار آمدند، شیعه قدرتى کسب کرد و تا حدود زیادى آزادى عمل یافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جریان کار به همین ترتیب بود و در اوایل قرن ششم که حمله مغول آغاز شد، در اثر گرفتاریهاى عمومى و هم در اثر ادامه یافتن جنگهاى صلیبى حکومتهاى اسلامى چندان فشار به عالم تشیّع وارد نمى ساختند. و مخصوصا شیعه شدن جمعى از سلاطین مغول در ایران و حکومت سلاطین مرعشى در مازندران ، در قدرت و وسعت جمعیت شیعه کمک بسزایى نمود و در هر گوشه از ممالک اسلامى و خاصه در ایران ، تراکم میلیونها نفر شیعه را محسوس ساخت و این وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت و از حدود افتتاح قرن دهم هجرى در اثر ظهور سلطنت صفویه در ایران پهناور آن روز، مذهب شیعه رسمیت یافت و تا کنون که اواخر قرن چهارده هجرى مى باشد به رسمیت خود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان ، دهها میلیون شیعه زندگى مى کنند.
به غیر از وصیت کوتاهی که در نهج البلاغه از امام علی (علیه السلام) ثبت گردیده ، وصیتهای دیگری نیز از ایشان در سندهای قدیمی دیده میشود. "قاضی محمد بن سلامه " معروف به قضاعی متوفای 405هجری در مجموعه ای از سخنان علی علیه السلام که آن را "دستور معالم الحکم" نامیده، وصیتی از امام آورده است. وی گوید وقتی پسر ملجم حضرت را ضربه زد، امام حسن علیه السلام گریان بر او درآمد، امام پرسید: « پسرم چرا گریه میکنی؟"
امام حسن علیه السلام پاسخ داد: "چرا نگریم که تو در نخستین روز آن جهان و آخرین روز این جهانی" ، حضرت فرمود: " پسرم! چهار چیز را به تو میگویم که به خاطر بسپار و به کار دار، و چهار چیز را اگر انجام ندهی، اندک زیانی به تو نمیرساند."
و اما آنهایی که باید به کار بندی: و اما چهار خصلتی که باید از آن پرهیز نمایی:
1- خرد برترین توانگری است .
2- بدترین تهیدستی نادانی است .
3- خودبینی، وحشتناک ترین وحشت است .
4- خوش خوئی گرامی ترین حسب می باشد.
1- از دوستی با احمق که او خواهد ترا سود رساند لیکن به زیانت کشاند.
2- از دوستی با دروغگو که دور را به تو نزدیک و نزدیک را دور نماید.
3- از دوستی با بخیل که چیزی را که بدان سخت نیازمندی از تو دریغ میدارد.
4- از دوستی با تبهکار که تو را به هنگام سود خود میفروشد.(1)
و نیز آوردهاند که وقتی امیرالمؤمنین ضربت خورد، برای امام حسن و امام حسین علیهماالسلام اینگونه وصیت فرمود:
شما را سفارش میکنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را نخواهید هر چند دنیا در پی شما بیاید. دریغ مخورید بر چیزی، از آن که به دستتان نیاید.
حق را بگویید، برای پاداش - آن جهان - کار کنید ، با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یاری کنید .
شما و همه فرزندان و خویشانم و آن کسانی که نامه من به ایشان رسد را ، سفارش میکنم به ترس از خدا و آراستن کارها، آشتی با یکدیگر ، که
من از جد شما شنیدم که فرمود: «آشتی دادن میان مردمان بهتر است از نماز و روزه سالیان.»
خدا را ! خدا را! درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید، و نزد خود ضایعشان مگذارید.
خدا را! خدا را! همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند و پیوسته درباره آنان سفارش می فرمود چندان که گمان بردیم برای آنان ارثی معین خواهد کرد .
خدا را! خدا را! درباره قرآن، مبادا دیگری بر شما پیشی گیرد در رفتار به احکام آن.
خدا را! خدا را! درباره نماز، که نماز ستون دین شماست.
خدا را! خدا را! در حق خانه پروردگارتان، آن را خالی مگذارید، تا آنجا که در این جهان ماندگارید، که اگر - حرمت - آن را حفظ ننمایید به عذاب خدا گرفتار شوید .
خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا. درباره مالتان، جانتان و زبانتان!
بر شما باد به یگدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم روی بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.
امر به معروف و نهی از منکر را وامگذارید که بدترین شما حکمرانی شما را بر دست گیرند! آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفتهاید و بگویید امیر مؤمنان را کشتهاند! بدانید جز کشنده من نباید کسی به خون من کشته شود.
بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم
می فرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده هر چند سگ دیوانه باشد.»
منبع :
1- زندگانی امیر مؤمنان علی علیه السلام، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 168.
2- نامه 47 نهج البلاغه، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی.
فدک دهکدهاى در شمال مدینه بود که تا آن شهر دو یا سه روز راه فاصله داشت.1 این دهکده در شرق خیبر و در حدود هشت فرسنگى2 آن واقع بود و ساکنانش همگى یهودى شمرده مىشدند. امروزه فاصله خیبر تا مدینه را حدود 120 یا 160 کیلومتر ذکر مىکنند بعد از فتح خیبر، خداوند رعب و ترسی از مسلمین در دل اهل فدک قرار داد. لذا نماینده ای نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرستادند و از آن حضرت خواستند که با آنان بر نصف فدک مصالحه کند. حضرت هم پذیرفتند.
سوره حشر، آیه 6 و7: و ما افاءالله علی رسوله منهم فما او جفتم علیه من خلیل و لا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی. .
خداوند در این دو آیه میفرماید: آنچه را که خداوند به پیامبرش رجوع داده (از غنائم جنگی و زمینها و. . .) و شما مسلمانان هیچ اسبی برای فتح آن نتاختید و هیچ شتری سوار نشدید؛ بلکه خداوند پیامبرش را بر آن مسلط فرمود که خداوند هم بر هر چیز قادر است.
همه این اموال مربوط است به خدا و رسولش و نزدیکان او. . . (یعنی بین تمام مسلمین تقسیم نمیشود؛ مانند غنائم جنگی دیگر. بلکه فقط در اختیار رسول خداست تا در بین فقرا و محتاجان تقسیم کند) این دو آیه صریح است در حکم اموالی مانند فدک که مسلمانان در آن حقی ندارند بلکه تماما در اختیار رسول خداست.
با شنیدن خبر پیروزى سپاه اسلام، فدکیان که خود را همدست خیبریان مىدیدند، به هراس افتادند؛ اما وقتى خبر برخورد بزرگوارانه پیامبر(ص) با خیبریان را شنیدند، شادمان شدند و از رسول خدا(ص) خواستند که با آنان همانند خیبریان رفتار کند. پیامبر خدا(ص) این درخواست را پذیرفت.
حضرت امام رضا علیه السلام میفرماید: هنگامی که آیه آت ذالقربی حقه؛ حق نزدیکان خود را بده نازل شد،
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: فاطمه را به سوی من بخوانید. حضرت فاطمه (علیهاسلام) را خبر کردند
رسول خدا فرمود: ای فاطمه! فدک از جمله اموال و غنائمی است که برای فتح آن مسلمانان اسب و شتری نتاختهاند. « و هی لی خالصه دون المسلمین » و آن تنها در اختیار من است و مسلمانان در آن حقی ندارند. خداوند تبارک و تعالی به من امر فرمود که حق نزدیکانم را بدهم. من این فدک را به تو دادم. آن را تصرف کن برای خودت و فرزندانت.
ارزش اقتصادى فدک
درباره ارزش اقتصادى فدک بسیار سخن گفتهاند. برخى از منابع شیعى درآمد سالیانه آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشتهاند9 و برخى دیگر، نصف درآمد سالیانه آن را 24هزار دینار نگاشتهاند. ابن ابى الحدید معتزلىاز یکى از متکلمان امامى مذهب چنان نقل مىکند که ارزش درختان خرماى این ناحیه با ارزش درختان خرماى شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود.
به نظر مىرسد مىتوان تا حدودى ارزش واقعى اقتصادى آن را از یک گزارش تاریخى زمان خلافت عمربن خطاب دریافت. وقتى خلیفه دوم تصمیم گرفت فدکیان یهودى را از شبه جزیره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمین و درختان و میوهها قیمت گذارى کنند. کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعیین کردند و عمر با پرداخت این مبلغ به یهودیان فدک، آنها را از عربستان بیرون راند.
بنابراین، مىتوان ارزش اقتصادى فدک در زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر را چیزى نزدیک به این مقدار دانست.
اختلاف حضرت زهرا(س) با حکومت بر سر فدک چگونه بود؟
گزارشهاى منابع شیعى و سنى نشان مىدهد حضرت زهرا(س) و حکومت هر یک دو ادعا درباره فدک داشتند.
ادعاهاى حضرت زهرا(س)
چنان که نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا(س) فدک را ملک خود مىدانست و براى اثبات مالکیت خود دو راه را به صورت طولى پیمود؛ یعنى وقتى از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت.این دو راه عبارت است از بخشش و ارث.
1. بخشش (نحله)
عمده منابع شیعى و نیز منابع متعدد اهل سنت این نکته را بیان مىکنند که نیمى از فدک در سال هفتم هجرى به ملکیّت شخص پیامبر اکرم(ص) درآمد و پیامبر(ص) - طبق آیه «و آتِ ذالقربى حقَّه؛ حق خویشان خود را بپرداز» - آن را به حضرت فاطمه زهرا(س) بخشید.
حضرت فاطمه(س) پس از پیامبر اکرم(ص) براى اثبات این ادعا حضرت على(ع) و امّ ایمن را گواه قرار داد. حکومت سخن حضرت زهرا(س) را نپذیرفت و بااین بهانه که اولاً حضرت على(ع) در این گواهى صاحب نفع است و ثانیاً - حتى اگر شهادت على(ع) پذیرفته شود - در اثبات امور مالى گواهى دو مرد یا یک مرد و دو زن لازم است، گواهى امام على(ع) و ام ایمن را رد کرد.
نقد رأى دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانین و سنت اسلامى مردود است؛ زیرا:
1. در آن زمان فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود. در آیین دادرسى پیامبر اکرم(ص) - البینة على المدعى و الیمین على من انکر- شاهد آوردن وظیفه مدعى و سوگند خوردن وظیفه منکر است. پس حضرت منکر به شمار مىآمد و باید سوگند مىخورد دیگرى در این ملک حقى ندارد.
2. با توجه به آیه تطهیر که مفسران شیعه و سنى شأن نزول آن را درباره اهل بیت پیامبر اکرم(ص) مىداننداهل بیت آن حضرت(ع) از هر گونه رجس و پلیدى دورند؛ و بدیهى است که مصداق این آیه نمىتواند ادعاى نادرست مطرح کند.
3. محدثان شیعه و سنى بر این نکته اتفاق دارند که پیامبر اکرم(ص) درباره حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: «ان الله یغضب لغضبها و یرضى لرضاها؛ خداوند براى خشم فاطمه خشمگین و براى خشنودىاش خشنود مىشود.» این جمله که حکومتگران نیز آن را شنیده بودند، نشان مىدهد فاطمه(س) در همه شؤون زندگانىاش جز در مسیر خداوند گام بر نمىدارد و بىتردید چنین فردى هرگز ادعاى دروغ بر زبان نمىراند.
4. شاهد ادعاهاى حضرت زهرا(س) شخصیتى مانند على(ع) است که با آیاتى چون «آیه ولایت»و آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر(ص) مطرح شده است.افزون بر این، با بیشترین تأییدات از سوى پیامبر(ص) روبهرو است. تنها حدیث «على مع الحق و الحق مع على یدور حیث مادار؛ على با حق است و حق با على است و حق بر محور على مىگردد.» براى اثبات درستى گفتار و کردارش کافى است.
این روایات در جامعه آن روز شایع بود و مسلماً حکومتگران با آنها آشنا بودند. بىتردید رد کردن شهادت چنین گواهى نشان دهنده بىاعتنایى به آیات و روایات و یا دستکم نا آگاهى از آنها است. راستى آیا رواست تصور کنیم شخصیتى که از آغاز اسلام همه هستىاش را خالصانه در طبق اخلاص گذاشته و به درگاه خداوند پیشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهى دهد؟
آیا مىتوان کسى را که در طول زندگانىاش از دنیا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتاً وقف کرده است، به دنیاطلبى و گواهى دروغین متهم کرد؟
5. در میان اصحاب پیامبر خدا(ص) به فردی به نام خزیمة بن ثابت برمىخوریم که به جهت شدت ایمانش پیامبر(ص) او را به لقب «ذوالشهادتین» مفتخر کرد و گواهىاش را با گواهى دو شاهد برابر شمرد.
اگر پیامبر(ص) شهادت چنین شخصى را در همه موارد با گواهى دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمىتواند گواهى حضرت على(ع) را که به مراتب از «خزیمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6. به گواهى حکومتگران، پیامبر خدا(ص) «ام ایمن» را زن بهشتى معرفى کردواضح است چنین شخصیتى هیچگاه گواهى دروغ نمىدهد.
در این جا از نظر تاریخى پرسشى اساسى رخ مىنماید: به راستى اگر پیامبر اکرم(ص) فدک را به حضرت فاطمه(س) بخشیده بود، چرا آن حضرت(س) نتوانست شاهدان بیشتر بیاورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7-11هجری) فدک در اختیار وى قرار داشت؟
در پاسخ به این پرسش باید یاد آور شد:
1. گزارشهاى این واقعه نشان مىدهد این بخشش درون خانوادگى بوده و پیامبر(ص) صلاح ندید آن را آشکارا براى مردم اعلام کند. حضرت(ص) تنها افراد بسیار نزدیک را بر این امر گواه گرفت و حتى مصلحت ندید افرادى مانند عباس(عموى رسول خدا) و همسرانش را شاهد این بخشش قرار دهد.
مصالح این امر را مىتوان امورى چون متهم شدن به ترجیح خانواده، حسادتهاى درون خانوادگى یا بالا رفتن سطح توقع بعضى از همسران دانست.
2. ممکن است جمعى از شاهدان، با توجه به حاکمیت وقت، از شهامت لازم براى گواهى دادن بىبهره بودند؛ چنان که اکثریت جامعه آن روز از ابراز نصّ غدیرخم خوددارى مىکردند.
3. گزارشهاى این واقعه نشان مىدهد حضرت فاطمه زهرا(س) در زمان حیات پدر بزرگوارش - با توجه به این که در آمد فدک بسیار فراتر از نیازهایش بود، نیاز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبیر اقتصادى آن سامان - اختیار آن را کلاً به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح مىداند مازاد درآمد آن را مصرف کند. با این واگذارى بسیارى چنان پنداشتند که تصرفات پیامبر(ص) در فدک تصرفاتى حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالى که در واقع آن حضرت (ص) همه این امور را به نحو وکالت تام الاختیار از جانب دختر گرانقدرش انجام مىداد.
2. ارث
پس از آن که حکومت شهادت گواهان حضرت(س) را نپذیرفت، حضرت زهرا(س) از راه دیگر وارد شد و از حکومت خواست میراث پدرش را که فدک نیز بخشى از آن است به او واگذار کند و در این مورد به نص آیه قرآن درباره ارث متمسک شد: «یوصیکم الله فى الولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...؛خداوند به شمار درباره [ارث] فرزندانتان سفارش مىکند که سهم پسر دو برابر دختر است... .»
ظاهر این آیه عام است و انبیا و غیر انبیا را شامل مىشود. ابوبکر در برابر این آیه چنان استدلال کرد که انبیا از خود ارث باقى نمىگذارند. حضرت زهرا(س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتى فرزندانت از تو ارث مىبرند؛ اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمىبریم؟! 28 آن گاه به آیات دیگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پیامبران گذشته سخن به میان آورده است، تمسک جست؛ مانند آیه ششم سوره مریم و آیه شانزدهم سوره نمل. در آیه ششم سوره مریم، حضرت زکریا بیان مىدارد که «خداوندا، من از خویشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناکم... پس فرزندى به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد.»29 در آیه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سلیمان پیامبر، از پدرش داوود پیامبر سخن به میان آمده است.30سؤالى که در این جا به ذهن مىرسد، آن است که اگر حضرت زهرا(س) مىتوانست فدک را از طریق ارث به دست بیاورد، باید مىدانست پیامبراکرم(ص) وارثان شرعى دیگرى به عنوان همسران دارد و فدک تنها از آن حضرت(س) نمىگشت. پس چرا از ابوبکر مىخواهد تمام فدک را از طریق ارث به او واگذار کند؟
در پاسخ باید گفت:
1. حضرت(س) تمام فدک را شرعاً از آن خود مىدانست و چون ادعاى بخشش او را نپذیرفتند، به ادعاى ارث متوسل شد.
2. اگر آن را از راه ارث به او مىدادند، در این هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها 18 آن میان تمام همسران پیامبر(ص) تقسیم مىشد31 و 78 آن به حضرت(س) مىرسید. بنابراین، طبیعى مىنمود که حضرت(س) به جهت فراوانى سهمش ادعاى خود را در ظاهر به صورت کلى بیان دارد.
ب) ادعاهاى حکومت
حکومت در مقابل حضرت(س) عمدتاً دو ادعا مطرح کرد:
1. صدقه بودن فدک
معناى این عبارت آن است که پیامبر اکرم(ص) فدک را به کسى نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد کرد؛ یعنى رسول خدا(ص) از درآمد فدک زندگانى شخصى حضرت فاطمه زهرا(س) و دیگر بنىهاشم را تأمین مىکرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف مىرساند.
از آن جا که ابوبکر خود را جانشین مشروع پیامبر اکرم(ص) مىدانست، مىخواست با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیت ادعایى را براى همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشى از این زمین نوعى خلل در مشروعیت حکومتش پدید مىآورد.
این ادعا با چالشهاى زیر روبهرو است:
1. ظاهر آیه هفتم سوره حشر که قبلاً به آن اشاره شد، آن است که این سرزمین از سوى خداوند ملک پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت.
2. روایات شیعه و سنى بر این نکته تصریح دارند که با نزول آیه «و آت ذالقربى حقه» پیامبر اکرم(ص) این زمین را به صورت بخشش به فاطمه زهرا(س) واگذار کرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربى (خویشان نزدیک) سخن به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.
3. حتى اگر ظاهر رفتار پیامبر(ص) چیزى غیر از ملکیت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتى شخصیتى مانند حضرت فاطمه(س) به همراه شاهدانى چون حضرت على(ع) و ام ایمن ادعاى بخشش مىکنند باید ادعاى آنها بر ظاهر رفتار پیامبر مقدم شود.
4. حتى اگر بپذیریم این ملک در زمان پیامبر اکرم(ص) صدقه بود، لزوماً معناى آن این نیست که حکومت جانشین پیامبر اکرم(ص) سرپرست این صدقه خواهد بود؛ زیرا ممکن است آن را صدقهاى خانوادگى و در اصطلاح نوعى وقف خاص بدانیم که متولى آن افرادى از خود آن خاندانند.
چنان که طبق بعضى از گزارشهاى اهل سنت، عمر در زمان حکومت خود فدک را به حضرت على(ع) و عباس واگذار کرد تا خود در میان خود همانند پیامبر اکرم(ص) با این سرزمین رفتار کنند.
5. حتى اگر تصرفات پیامبر اکرم(ص) را تصرفاتى حاکمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستى این ملک را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهمترین چالش میان حکومت و اهل بیت(ع) مشروعیت حکومت بود که اهل بیت(ع) آن را طبق نصوص پیامبر اکرم(ص) نمىپذیرفتند. در این موقعیت، بدیهى بود زیر بار لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستى فدک از سوى حکومت را نپذیرند.
2. حدیث نفى ارث پیامبران
منظور از این حدیث، روایتى است که ابوبکر آن را از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرد: «انا معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة؛35 ما جماعت پیامبران از خود ارث باقى نمىگذاریم. هر چه از ما ماند، صدقه است».
درباره این حدیث باید یادآور شد:
1. تا آن زمان این حدیث را جز ابوبکر هیچ کس نشنیده بود. بسیارى از محدثان نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که راوى این حدیث تنها ابوبکر بود. البته بعدها پشتیبانانى چون مالک بن اوس یافت و در دهههاى بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جاى گرفتند.
2. ابوبکر با نقل این حدیث ناقل سخن پیامبر اکرم(ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه(س) و حضرت على(ع) و ام ایمن ناقل سخن و کردار پیامبر اکرم(ص) مبنى بر بخشش فدک بودند. بدیهى است با توجه به فزونى شمار ناقلان در این سمت و نیز شخصیت آنها که بیشترین تأییدات را از سوى پیامبر اکرم(ص) دارایند، باید قول آنها بر قول ابوبکر مقدم شود.
3. این حدیث با آیات متعددى از قرآن که در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهى است نمىتوان تنها با یک حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگى کرد.
4. اگر طبق این حدیث معتقد شویم پیامبر اکرم(ص) هیچ گونه مالى به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل سنت بعضى از اموال آن حضرت(ص) مانند وسایل شخصى و نیز حجرههاى آن حضرت(ص) به ارث مىرسید؟
طرز واگذاری فدک
ممکن است رسول خدا ( ص) فدک را به یکی از دو صورت به فاطمه علیها السلام واگذار نموده باشد . صورت اول اینکه اراضی آنرا به عنوان ملک شخصی تملیک آن حضرت نموده باشد . وجه دوم اینکه آنرا بر بیت علی و زهرا ( س) که بیت ولایت و رهبری مسلمین بود وقف نمموده به عنوان یک صدقه دائمی در اختیارشان قرار داده باشد .
ظاهر اخبار احتمال اول را تأیید می کند لیکن احتمال دوم نیز بعید نیست و در بعضی احادیث منصوص است . از باب نمونه
ابان بن تغلب می گوید : به حضرت صادق (ع) عرض کردم : آیا رسول خدا (ص) فدک را به فاطمه علیها السلام بخشیده بود ؟ فرمود : پیغمبر فدک را وقف نموده بود سپس بر طبق این آیه آن را در اختیار فاطمه علیها السلام قرار داد . گفتم : رسول خدا فدک را به فاطمه علیها السلام داد ؟ فرمود : بلکه خدا آنرا به فاطمه علیها السلام عطا کرد . ( 1 )
ام سجاد( ع) می فرماید : اقطع رسول الله فاطمة ( س) فدک . ( 2 )
چنان که ملاحظه می فرمایید در یک حدیث امام صادق (ع) تصریح می کند که رسول خدا فدک را وقف نموده بود . در حدیث دیگر حضرت سجاد (ع) به عنوان اقطع تعبیر نمود و اقطاع عبارتست از واگذار کردن حق انتفاع از قطعه ای از زمین های حکومت شرعی را به شخص معینی . و در احتجاجی که حضرت زهرا (س) باابوبکر داشت به عنوان « صدقتنا فدک » تعبیر فرمود .
در یکی از احادیثی که قبلا" گذشت امام صادق فرمود : رسول خدا حسن و حسین و فاطمه علیها السلام را خواند و فدک را به آنان واگذار کرد .
از این قبیل احادیث استفاده می شود که رسول اکرم فدک را بر بیت فاطمه علیها السلام و علی که خانه ولایت و رهبری دینی بود وقف نمود و حق انتفاع از آنرا به آنان اختصاص داد.
از مطالعه زندگی رسول خدا آشکارا روشن می کند که ایشان علاقه مند به مال و ثروت نبود و درجمع وذخیره اموال کوشش نمی کرد بلکه اموالش را در راه هدف یعنی ترویج خدا پرستی به مصرف می رساند . مگر همین پیغمبر نبود که اموال و ثروت بی حد و حصر خدیجه را در راه ترویج همین هدف مصرف می کرد و خودش و داماد و دخترش درکمال مضیقه و سختی زندگی می کردند و گاهی از شدت گرسنگی سنگ بر شکم مبارکش می بست ؟ پیغمبر (ص) از آن افرادی نبود که بخواهد از موقعیتش استفاده کند و برای فرزندش املاک و مستغلات تهیه کند مگر همین پیغمبر نبود که میل نداشت دختر عزیزش یک پرده پشمی بر در اتاقش بیاویزد و دستبند نقره به دست حسن و حسین علیهما السلام و گردن بندی به گردن خویش بیفکند ؟ پس این مطلب شایان توجه است که با آن همه سختگیری ها که نسبت به زندگی داخلی خودش و دخترش داشت به چه علت املاک و مزارع سنگین قیمت فدک را به فاطمه علیها السلام بخشید ؟ این کار غیر عادی آن حضرت نمی تواند بی جهت باشد در علت قضیه می توان گفت : پیغمبر اکرم از جانب خدا مامور بود که علی علیه السلام را به خلافت و جانشینی خودش تعیین کند و می دانست که مردم به آسانی زیر بار زمامداری او نمی روند و برای خلافتش کارشکنی خواهندکرد . می دانست که بسیاری از خانواده های عرب نسبت به حضرت علی عقده هائی دارند زیرا علی علیه السلام مرد شمشیر و عدالت است و کمتر خانواده ای است که یکنفر یا چند نفرشان در زمان کفر به دست آنجناب کشته نشده باشد . پیغمبر اسلام می دانست که برای خلافت و اداره ملت بودجه لازم است و با آن اوضاع و شرائط تهیه فوری بودجه کار دشواری است می دانست که حضرت علی اگر بتواند به فقرا و درماندگان کمک کند و نیازمندی های جامعه را برطرف سازد کدورت ها تا حدی برطرف ودلها به سویش متمایل خواهد شد .
از این رهگذر بود که فدک را به فاطمه علیها السلام بخشید و در واقع در اختیار خلیفه آینده اش قرار داد تا در آمد سرشارش را در بین فقرا و درماندگان تقسیم کند شاید کینه و کدورت های دیرینه خودشان را فراموش کنند و متوجه بیت حضرت علی گردند در اوضاع بحرانی آغاز خلافت از آن اموال استفاده کند و در راه پیشبرد هدف رسول خدا از آنها بهره برداری نماید . در واقع می توان گفت : فدک را تنها به حضرت فاطمه علیها السلام نبخشید بلکه به خانه ولایت تقدیم نمود تا بدانوسیله به بودجه اقتصادی خلافت کمک نموده باشد .
فدک در زمان حیات رسول خدا در اختیار فاطمه علیها السلام قرارگرفت به مقدارقوت لایموتی از آن بر می داشت و بقیه را در راه خدا صرف می کرد و در بین بیچارگان تقسیم می کرد .
هنگامی که ابوبکر حکومت را قبضه کرد و بر اریکه خلافت استقرار یافت تصمیم گرفت فدک را مصادره کند دستور داد عمال و کارکنان فاطمه علیها السلام را از فدک بیرون کردند و عمالی را در جایشان نصب نمود .
عوامل غصب فدک
دو موضوع را می توان از عوامل اصلی تصمیم ابوبکر شمرد :
موضوع اول : از مطالعه تاریخ این مطلب به خوبی روشن می شود که عایشه پیوسته ازدو موضوع رنج می برده است .
اول اینکه رسول خدا (ص) چون به خدیجه زیاد علاقمند بود و گاه و بیگاه او را به نیکی یاد می کرد حسد عایشه تحریک می شد حتی گاهی اعتراض می کرد و می گفت : خدیجه پیرزنی بیش نبود چرا این قدر او را تعریف می کنی ؟
پیغمبر (ص) جواب می داد : کجا مانند خدیجه پیدا می شود ؟ اولین زنی بود که به من ایمان آورد اموالش را در اختیارم قرار داد در تمام کارها یار و یاورم بود خدا نسل مرادر اولاد او قرار داد .
عایشه می گوید: بر هیچ زنی مانند خدیجه رشک نمی بردم با اینکه سه سال پیش از عروسی من مرده بود زیرا رسول خد ا خیلی از اوتعریف می کرد و خدا به رسولش دستور داده بود که به خدیجه بشارت دهد که در بهشت قصری برایش مهیا شده است بسا اوقات رسول اکرم گوسفندی را می کشت و گوشتش را برای دوستان سابق خدیجه می فرستاد .
حضرت صادق علیه السلام می فرماید روزی رسول خدا ( ص ) وارد منزل شد عایشه را دید که در مقابل حضرت زهرا ایستاده داده و قال می کند و می گوید ای دختر خدیجه تو گمان می کنی مادرت بهتر از من است ؟ چه فضیلتی بر من دارد ؟ او هم زنی مثل ما بود .
رسول خدا (ص) سخن عایشه را شنید .وقتی فاطمه علیها السلام چشمش به پدر افتاد شروع به گریه کرد. پیغمبر فرمود : فاطمه علیها السلام جان چر گریه می کنی ؟
عرض کرد : عایشه به مادرم توهین می کند .
رسول خدا خشمناک شد و فرمود : عایشه ساکت شود. خداوند متعال زن های با محبت و بچه دار رامبارک قرار داده است خدیجه برای من فرزندانی به نام طاهر ، قاسم ، و فاطمه علیها السلام و رقیه و ام کلثوم وزینب آورد ولی خدا ترا عقیم و نازا قرار داد .
دوم پیغمبر اکرم بیش از حد متعارف به فاطمه علیها السلام اظهار علاقه می نمود . همین اظهار محبت ها ، روح حسود عایشه را در عذاب قرار میداد زیرا طبیعی زن هاست که از فرزند هوو خوششان نمی آید به قدری ناراحت بود که گاهی به پیغمبر اعتراض می کرد و می گفت با اینکه فاطمه علیها السلام شوهر دار است هنوز او را می بوسی؟ پیغمبر (ع) خبر نداری والا این سخن را نمی گفتی هرچه بیشتر از فاطمه علیها السلام تعریف میکرد حسد عایشه بیشتر تحریک می شد و در مقام اعتراض بر می آمد .
روزی ابوبکر می خواست خدمت رسول خدا (ص) برسد صدای داد و فریاد عایشه را شنید که به رسول خدا می گفت به خدا قسم می دانم توعلی و فاطمه علیها السلام را بیشتر از من و پدرم دوست داری .
ابوبکر داخل شد و به عایشه گفت : چرا بلندتر از رسول خدا سخن می گویی .
علاوه بر این عایشه عقیم و بی فرزند بود و نسل پیغمبر (ص) از فاطمه علیها السلام بوجود آمد این موضوع نیز عایشه را رنج می داد بنا براین حسد و کدورت عایشه را باید یک امر طبیعی حساب کرد و بر طبق جریان عادی گاهی پیش پدرش ابوبکر می رفت و از فاطمه علیها السلام شکایت می ک رد لذا می توان حدس زد که ابوبکر هم قلبا از فاطمه علیها السلام مکدر بوده است و منتظر فرصت بودند تا آتش حسد و کینه خودشان را فرو نشاند و از فاطمه علیها السلام انتقام بگیرند .
وقتی پیغمبر (ص) وفات کرد فاطمه علیها السلام گریه می کرد و می فرمود آه چه روز بدی دارم !
ابوبکر می گفت آری روز بدی در پیش داری .
موضوع دوم : عمر و ابوبکر فکر می کردند که فضائل و کمالات ذاتی و مقام علم و دانش و فداکاری های علی علیه السلام قابل انکار نیست سفارشات پیغمبر هم نسبت به او در بین مردم شایع است . داماد و پسرعموی پیغمبر هم که هست با او همدست شوند وخطری برای خلافت بوجود آید . این نکته ایست که عمر به ابوبکر تذکر داد به ابوبکر گفت : مردم بندگان دنیا هستند و جز آن هدفی ندارند توخمس و غنائم را از علی علیه السلام بازگیر و فدک را از دستش بیرون بیاور وقتی پیروانش دست او را خالی دیدند رهایش می سازند و به جانب تو متمایل می گردند .
این دو عامل مهم و عوامل دیگری باعث شد که ابوبکر تصمیم گرفت فدک را مصادره کند و دستور داد عمال فاطمه علیها السلام را بیرون نمودند و آنرا در تصرف عمال خودش قرار داد .
عکس العمل زهرا (ع)
هنگامی که فاطمه علیها السلام اطلاع یافت عمالش را از فدک بیرون کرده اند اندوهناک شد و خودش را در قبال مشکل تازه ای دید . زیرا نقشه دستگاه خلافت بر علی و زهرا علیهما السلام پوشیده نبود و از انگیزه و علت اصلی آن اقدام بی اطلاع نبودند در اینجا فاطمه علیها السلام یکی از دوراه را می توانست انتخاب کند :
یکی اینکه در مقابل دستگاه خلافت ابوبکر سکوت کند و از حق مشروعش چشم پوشی نماید بگوید : ما که علاقه ای به مال دنیا نداریم بگذار فدک را هم ابوبکر غصب کند علاوه بر این می توانست برای خوش آمد خلیفه مقتدر اسلام پیغام دهد که شما صاحب اختیار ما بوده و هستید . فدک ناچیز را خدمت شما تقدیم می دارم .
راه دوم ، اینکه تا قدرت دارد از حق خودش دفاع کند .
البته انتخاب راه اول برای حضرت زهرا امکان نداشت زیرا از نقشه های پشت پرده دستگاه خلافت بی اطلاع نبود . می دانست می خواهند بوسیله فشار اقتصادی و قطع بودجه نفوذ خلیفه حقیقی اسلام یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام را قطع کنند تا برای همیشه دستش ا زحکومت قطع شود و از هرگونه اقدامی علیه دستگاه خلافت مایوس گردد. می دانست می خواهند بوسیله غصب فدک در خانه علی علیه السلام را ببندند . حضرت فاطمه علیها السلام فکر کرد : اکنون مدرک خوبی به دستش افتاده می تواند بدون وسیله با خلافت انتخابی ابوبکر مبارزه کند او را رسوا و مفتضح سازد افکار عمومی را بیدارکند و از این فرصتها همیشه پیدا نمی شود .
حضرت فاطمه علیها السلام فکر کرد اگر من بخواهم زیربار ظلم و ستم ابوبکر بروم و از حقوق حقه خودم دفاع نکنم دستگاه حکومت ابوبکر به ظلم و ستم عادت می کند و بعد از این حقوق مردم را رعایت نخواهد کرد .
حضرت فاطمه علیها السلام فکر کرد : اگر از حق خودش دفاع نکند مردم خیال می کنند چشم پوشی از حق وزیر بارظلم و ستم رفتن کار پسندیده ای است .
حضرت فاطمه علیها السلام فکر کرد : اگر ابوبکر را رسوا نسازم عوامفریبی در بین خلفا رواج خواهد گرفت .
حضرت فاطمه علیها السلام فکر کرد من که دختر پیغمبرم اگر از حق مشروع خودم چشم پوشی کنم مسلمانان خیال می کنند زن از تمام حقوق اجتماعی محروم است و حق ندارد برای احقاق حق خودش مبارزه کند .
حضرت فاطمه علیها السلام فکر کرد : من تربیت یافته دامن وحی و خانه ولایتم نمونه زنان اسلام هستم مرا به عنوان یک بانوی تربیت شده اسلامی می شناسند اعمال و رفتارم را به عنوان اعمال و رفتار زیبنده یک بانوی اسلامی می دانند اگردر این مقام سستی کنم و از احقاق حق خودم اظهار عجز نمایم موقعیت و مقام واقعی در اسلام مجهول می ماند وزن را یک عضو بیکار و بی لیاقت می پندارند امثال و نظائر این افکار برجسته و عالی بود که به فاطمه علیها السلام اجازه نمی داد راه اول را انتخاب کند لذا تصمیم گرفت تا سرحد قدرت ا ز حقوق خودش دفاع کند .
البته این کار چندان سهل وآسان نبود زیرا مقابله یک زن در مقابل دستگاه خلافت بسی خطرناک بود آنهم برای فاطمه علیها السلام ای که درهمین روزها پهلویش شکسته و بازویش سیاه شده و سقط جنین کرده است هریک از این حوادث برای یک زن کافی بود که برای همیشه مرعوب ستمکاران باشد .
اما فاطمه علیها السلام ای که خوی فداکاری و شجاعت و بردباری و پایداری را از مادرش خدیجه و پدرش محمد( ص) به ارث برده و در مرکز مبارزات اسلامی تربیت شده و در خانه نیرومند ترین و فداکارترین افراد زندگی کرده و صدها مرتبه لباس های خون آلود شوهرش را شسته و جراحت های بدنش را پانسمان کرده از این حوادث جزئی نمی هراسد و مرعوب دستگاه خلافت واقع نمی شود .
واگذاری فدک به فاطمه علیها السلام (س)
مهم ترین موضوعی که بین زهرا و ابوبکر مورد نززاع واقع شد فدک بود . حضرت فاطمه ( س) مدعی بود رسول خدا در زمان حیاتش فدک را به وی بخشیده لیکن ابوبکر مدعی بود . نزاع مذکور در ابتدا یک مرافعه عادی ، بود لییکن بعدا" به صورت یکی از حوادث حساس تاریخ درآمد که آثار و نتائجش سالیان دراز دامنگیر جامعه مسلمین بوده و هست . برای اینکه حق روشن گردد باید چند مطلب بررسی شود .
مطلب اول : آیا پیغمبر اکرم شرعا" حق داشته مقداری از اراضی دولتی را به دخترش ببخشد یا نه ؟ ممکن است کسی بگوید : غنائم و اموال دولتی به عموم ملت تعلق دارد . زمین های دولتی باید به ملک دولت باقی بماند و عوائد آنها در اخداث امور خیریه عام المنفعه به مصرف برسد . بنابر این ، برای پیغمبری که از هر گونه خطا و لغزش مصونیت دارد ممکن نیست فدک را که یک ملک خالصه بوده به دخترش واگذار کند .
در پاسخ این مطلب می توان گفت : بحث انفال و اموال دولت اسلامی یک بحث دامنهدار و دشواری است که در این اوراق کوتاه نمی تواند به طور عمیق مورد بررسی قرار گیرد . لیکن به طور اختصار و نتیجه گیری می توان گفت که : گرچه فدک یکی از غنائم و اموال عمومی بود و به مقام نبوت و امامت یعنی حاکم شرعی اسلام تعلق داشت ، لیکن چنانکه قبلا" گفته شد بدون توسل به جنگ برای مسلمانان مفتوح شد و بر طبق نصوص اسلامی و سیره پیغمبر اکرم (ص) اینگونه اموال جزء اموال خالصه پیغمبر محسوب می شود . البته املاک خالصه ملک شخصی نیست و به مقام حاکم شرعی اسلام تعلق دارد ولی با سایر اموال عمومی فرق دارد . اختیار آنها در دست پیغمبر است اما در مورد مصرف محدودیتی ندارد و دارای اختیارات وسیع و دامنه داری است . مصرف آنها به صلاحدید و مصلحت اندیشی او واگذار شده است . حتی اگر مصالح عمومی اقتضا کرد می توان قطعه یا قطعاتی از آن را به شخص یا اشخاص معینی واگذار کند که از منافع آن بهره مند شوند . این قبیل تصرفات در اسلام بی سابقه نیست . رسول خدا (ص) قطعاتی از اراضی خالصه را به اشخاصی واگذار نموده که اصطلاحا" اقطاع نامیده می شود .
بلاذری می نویسد : رسول خدا قططعاتی از زمین های بنی نضیر را به « ابوبکر » و « عبدالرحمن بن عوف » و « ابو دجانه » و غیر اینها واگذار نمود .
باز هم ببلاذری می نویسد : رسول خدا یک قطعه از زمین های بنی نضیر را با درختان خرما به « زیبر بن عوام » واگذار کرد .
همو می نویسد : رسول خدا یک قطعه از زمین هاس بنی نضیر را با درختان خرما به « زبیر بن عوام » واگذار کرد .
و می نویسد : رسول خدا چهار قطعه زمین به علی ابن ابی طالب (ع) واگذار کرد .
پس نباید در این جهت تردید نمود که حاکم شرعی اسلام حق دارد مقداری از اراضی خالصه را به شخص معینی واگذار کند که از منافع آن استفاده نماید . پیغمبر اسلام نسبت به بعضی از افراد این عمل را انجام داده است . علی ابن ابی طالب (ع) و ابوبکر و عمر و عثمان نیز از این قبیل بخشش ها داشته اند که در اصطلاح اقطاع نامیده می شود .
بنابراین ، از لحاظ قوانین شرع مانع ندارد که رسول خدا اراضی فدک را به فاطمه زهرا ( س) واگذار نموده باشد لیکن اثبات آن محتاج به دلیل است
در شأن نزول سوره کوثر آمده است که مشرکان، پیامبر اسلام را به بی نسلی متهم کردند. قرآن با رد سخن آنها می گوید: «ما به تو کوثر دادیم.» از این تعبیر استفاده می شود که این خیر فراوان، همان فاطمه زهرا علیهاالسلام است که نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله از راه همین دختر گرامی در جهان انتشار یافت. مفسران یادآور شده اند اینکه این سوره خبر می دهد پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، بی فرزند نخواهد بود و نسل و دودمان او فراوان خواهد شد، یکی از جنبه های اعجاز قرآن است.
اللهم عجل لولیک الفرج
از مسائل مهمی که جزء نیازهای انسان محسوب میشود دعا و نیایش است و درست مثل خداجویی از فطرت و ضمیر آدمی نشأت میگیرد. ((و چون بندگانم از تو سراغ مرا میگیرند، بدانند که من نزدیکم و دعوت دعوتکنندگان را اجابت میکنم، البته در صورتی که مرا بخوانند. پس باید که آنان نیز دعوت مرا اجابت نموده و به من ایمان آورند تا شاید رشد یابند.»(بقره/ 186) از امام باقر ـ علیه السّلام ـ سئوال کردند «برترین عبادات کدام است؟ فرمودند: هیچ چیزی بهتر از درخواست حاجت از خداوند متعال نیست 1
وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ 2 یعنی پروردگارتان گفته: مرا بخوانید تا اجابتتان کنم کسانی که از پرستیدن من کبر میورزند به خواری به جهنم وارد خواهند شد
امام محمد باقر ـ علیه السّلام ـ در تفسیر و تبیین این دو آیه چنین فرموده است: منظور از کلام خداوند که میفرماید: ان الذین یستکبرون... دعاست که برترین عبادت دعا میباشد3 و از آن گرامی سؤال شد آیا زیاد قرآن خواندن بهتر است یا زیاد دعا کردن4 امام ـ علیه السّلام ـ فرمود: دعا خواندن، آیا نشنیدهای که خداوند متعال میفرماید: «قل ما یعبو ابکم...» بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من به شما اعتنایی ندارد.
در قرآن اغلب آیاتی که به عبارت ربّنا مزین شده بیانگر این واقعیت است که اهل ایمان را ارشاد فرماید تا چه چیزهایی را با چه جملاتی از خداوند تبارک وتعالی طلب کنند.
«رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ5؛ خدایا در دنیا و آخرت بر ما نیکی عطا کن و ما را از آتش نگه دار.
«رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ6؛ خدایا ما را از مسلمین قرار ده و نسل ما را از ایمان آورندگان بر تو قرار ده.
«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا وَ هَبْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً7؛ خدایا قلب ما را بعد از هدایت آلوده نکن و برنگردان و رحمتت را بر ما هدیه کن.
و دهها آیات دیگر که همانند آیات فوق، ادب در دعا را به ما میآموزند.
اخلاص در دعا به خاطر تفاوت درک و شناخت افراد مراتبی دارد. بعضی در این مقام هستند که انگیزه را از دعا خواندن از مقاصد مادی و دنیوی پاک کنند و با توجه به ثواب و عقاب اعمال و به قصد رسیدن به حور و غلامان و قصرهای آخرت و ترس از عذاب دوزخ دعا میخوانند و به همین علت در کتابهای دعا جستجو میکنند و هر دعایی که ثواب اخروی بیشتری داشت انتخاب میکنند.
و برخی پا را فراتر نهاده و بدون طمع رفتن به بهشت و یا ترس از آتش جهنم، بلکه فقط جهت برقراری ارتباط با معبود و انس با حضرتش دعا میخوانند که این گروه از احرار و آزادگانند.
توجه به حالات دعای انسان که در قرآن ذکر شده است ما را به این نکته رهنمون میشود. در آیه 8 سوره زمر و 62 سوره نمل، و 65 از سوره عنکبوت، بیان میکند که آدمی در حالت گرفتاری و شداید و یا در سفر دریایی، خدا را میخواند و این دعا خالصانه است. در روایتی از امام صادق نیز امید کسی که در دریا به تخته پارهای آویزان است به تصویر کشیده شده است8 این آیات ضمن بیان فطری بودن باور به خداوند این نکته را نیز به منصه ظهور میرسانند که خالصترین دعا در حالتی صورت میبندد که دست انسان از همهی اسباب عادی کوتاه باشد و تنها عامل موثر را خدا بداند ـ انقطاع از ماسوا و اتصال به حق تعالی ـ و این دعا، دعایی است که در روایتی از امام صادق علیه السلام اجابت آن ضمانت شده است.9به همین دلیل است که در روایات، توصیه شده که حتی بند کفش پاره شده و نمک غذا را از خدا طلب کنید.10 زیرا کسی که تا این حد، خود و بلکه تمام ماسوا را ناتوان میبیند که توانایی تهیه نمکی برای غذا را بدون عنایت الهی ندارند به حقیقت توحید افعالی رسیده است و هیچ موثری را بجز خدا در نمییابد و باور دارد که لاموثر فی الوجود الا الله، و این مقام، مقام اعتراف به فقر ذاتی آدمی واقرار به غنای مطلق حق تعالی است که یا ایها الناس انتم الفقراï؛€ الی الله و الله هو الغنی الحمید (فاطر 15) و به همین جهت است که اگر دعای انسان نباشد خداوند به او اعتنایی نمیکند (فرقان/ 77).
این نمک نشناسی است که انسان در مواقع گرفتاری و هجوم مشکلات به درگاه الهی التجاء و انابه کند و همین که حاجتش برآورده شد و به مرادش رسید دست از دعا و نیایش بردارد و از آن بدتر گاهی ناسپاسی و طغیان کند.
«وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِیباً إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَهً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْلُ»؛ چون انسان را سختی رسید پروردگار خویش را بخواند و سوی او بازگردد وچون خدا نعمتی از جانب خویش بدو دهد آن سخت را که سابقاً خدا را به رفع آن میخواند فراموش کند11
ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنا سیّئاتنا و توفّنا مع الابرار»؛ پروردگارا گناهان ما را بیامرز و بدیهایمان را بپوشان و مرا با نیکان بمیران12
دعا برای سعادت دنیا و آخرت: « رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ13
از بعضی آیات شریفه قرآن مثل آیه 193 و 194 از سوره آل عمران و 7 تا 10 سوره مؤمن برداشت میشود که ضمن داشتن عمل و انجام تکالیف شرعی باید جهت سعادت دنیا و آخرت در درگاه الهی دعا کرد و از حضرت حق خواست که رفع گرفتاری دنیا و عذاب آخرت را از ما بنماید.
موانع استجابت دعا: اللهم اغفرلی الذنوب التی تجس الدّعاء:
موانع تا نگردانی ز خود دور درون خانه دل نایدت نور
بعضی میگویند ما دعا میکنیم پس چرا مستجاب نمیشود؛ این اشخاص باید علت را در خودشان بیابند و موانع را بر سر راه استجابت دعا بردارند و اینک به بررسی خلاصه موانع استجابت دعا میپردازیم.
.......................................
1- شیح حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 7، ص 30
2-سوره مبارکه مومن،آیه 60.
3-کافی، کلینی، دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 446.
4- بحار الانوار، مجلسی، ج 93، ص 299 و 300.
5-بقره، 201.
6-. بقره، 128.
7- . آل عمران، 8.
8-صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، به تصحیح علی اکبر غفاری، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1418 ق. چاپ چهارم. ص 4.5.
9- . ری شهری محمد، میزان الحکمه، دار الحدیث، بیروت، 1419. چاپ سوم، ج 2- ص 882.
10-. همان، ص 872.
11- سوره مبارکه زمر، 2
12- ال عمران، 193.
13- . بقره، 201.
| |
| |
مسجد الاقصی را باید یکی از مقدس ترین اماکن اسلامی برای مسلمانان جهان توصیف کرد. این مسجد اولین قبله مسلمانان جایی که در دوران پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) ایشان به سوی این مسجد به اذن خداوند نماز بپا می داشتند و همچنین سومین حرم شریف پس از مسجد الحرام و مسجد النبی در مکه و مدینه است . مسجد الاقصی به گواه تاریخ نویسان دومین مسجد ساخته شده بر روی زمین پس از بیت الله الحرام محسوب می شود. نقل است که " حضرت آدم (علیه السلام) آنرا ساخته وزیر بنای آنرا چهل سال پس از ساختن بیت الله الحرام بنا به دستور خداوند نهاده است. |
خوزستان خونگرم، خوزستان ثروتمند
خوزستانی که یک کشور را می چرخاند، خوزستانی که جنگ زده است
اگر روزی قلب این منطقه نتپد کشور ایران فلج خواهد شد
مردم این استان بر روی دریای نفت زندگی می کنند و خودشان اینچنین از نبود بهداشت و آب آشامیدنی و دیگر امکانات ابتدایی زندگی محروم هستند
تصاویر زیر سطح زندگی مردم در نواحی اهواز، مرکز استان خوزستان را نشان میدهد :
روستای محروم دحیمیه بستان
روستای محروم دغاغله اهواز
روستای محروم حموله
گاومیش آباد
کجاست رسانه مثلا ملی؟