آیه ی 72 سوره ی آل عمران .
و قالت طائفة من اهل الکتاب آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون .
و جماعتی از اهل کتاب گفتند : در آغاز روز به آنچه بر مومنان نازل شد ، ایمان بیاورید ، و در پایان (روز) انکار کنید ، شاید آنان (از اسلام) برگردند . ترجمه : جناب فولادوند
مدتهاست که حیله گری یهود بین الملل در ماجرای حجاب دختر های ترک و غفلت دلگیر کننده ی اهالی شهر یقظه و القای رسانه های یهودی و انفعال رسانه های داخلی ذهن پر از درد مرا به خود مشغول ساخته است . عنایت و توجه خوانندگان ارجمند به این نیرنگ قدیمی و مفتضح که قرآن عزیز متذکر آن است ، علاوه بر اینکه خالی از لطف نیست ، میتواند گره از این بازی رسوا بگشاید .
یهود حیله گر است .
قرار یهودیان این شد که جمعی از آنان صبح ایمان آورند ، مسلمان شوند و مسلمانیشان را با دوستی و ارتباط با سائر مسلمانان اعلان کنند ، نام اسلامی بر خود نهند ، اهل مسجد و محراب شوند ، قرآن بخوانند و تحلیل دینی داشته باشند . و بعد از مدت کوتاهی دست از ایمانشان بردارند ، پا روی عقائدشان گذارند ، ارتباطشان را با مسلمانان قطع کنند ، با مسجد و محراب بیگانه شوند ، به تکذیب قرآن پردازند ، حرمتی برای فرستاده ی خدا قائل نشوند و در تحلیل هایشان دین ، ایمان و دستاوردهای مبتنی بر آموزه های قرآن را زیر سوال ببرند .
و بدینگونه نومسلمانانی که آمدن اینان را دلیلی بر حقانیت مکتب و مشربشان دانسته بودند ، اکنون با ارتداد و رویگردانی صورت گرفته دچار تزلزل شده که نکند این جماعت که ظاهرا با کتاب و قلم سر و کار دارند ، دانشگاه و موسسات تحقیقاتی و مطالعاتی دارند ، سایت دارند ، روزنامه و مجله دارند ، در رادیو های بیگانه سخن پراکنی میکنند ، سوژه های مناسبی برای خبرنگاران میشوند ، فیلم میسازند ، آهنگ مینوازند و ... لابد بهتر از ما میفهمند که به این زودی دست از مسلمانی شسته و عطایش را به لقایش بخشیده اند .
آیه در صدد بیان خصلت حیله گری در یهودیان است . میفرماید :
و جماعتی از اهل کتاب گفتند : در آغاز روز به آنچه بر مومنان نازل شد ، ایمان بیاورید ، و در پایان (روز) انکار کنید ، شاید آنان (از اسلام) برگردند .
خداوند با آوردن کلمه ی - طائفة - میفهماند که تصمیم یهود برای متزلزل ساختن ایمان نومسلمانان فردی نیست ، بلکه تصمیمی است که جماعتی از علماء و اندیشمندانشان آن را اتخاذ نموده و دستور اجرای آن را داده اند . بعید نیست که تصمیم گیرندگان یهودی علاوه بر بازیگران دیگر ایفاگر نقش های اصلی این نمایش خطرناک نیز باشند . اینان به اثر بخشی این حیله و نیرنگ نیز امیدوار بودند به همین جهت در انتهای آیه عبارت - لعلهم یرجعون - را ذکر میکنند . اینان در این نمایش تصمیم دارند سناریویی را به صحنه آورند مبنی بر اینکه ما اگر صبح مسلمان شدیم ، علتی داشت . احساس میکردیم دین شما دین خوبی است . اکنون که به انتهای روز رسیدیم ، متوجه شدیم دین شما آن دینی نیست که ما میپنداشتیم . پر واضح است که این حیله میتواند در جان انسانهای ضعیف الایمان تزلزل ایجاد کند و برای مردم عاقل دردسر بسازد ، وقت عقلاء و اندیشمندان متعهد را مدتهای طولانی صرف توجیه و تفسیر این رفتار حیله گرایانه سازد و این در حالی است که یهود همچنان به حیله گری هایش بویژه از طریق ارائه ی تصاویر متحرک ادامه میدهد .
آنچه در ترکیه رخ میدهد نمایشی از پیش طراحی شده برای سرکوب نرم مردمی است که بواسطه ی یقظه و بیداری معنوی میرود که تلاش های چند ده ساله ی یهود بین الملل را به قبر بسپارد .
اکنون شما خواننده ی ارجمند و صمیمی بگویید :
آیا مشکل اول مردم ترکیه حجاب دختر های دانشگاهی است ؟
آیا در لوای حجاب خواهی نفی نماد های یهودی در ترکیه را فریاد نمیزنند ؟
آیا گمان دارید دولتی که به نام اسلام زمام دار اداره ی امور در ترکیه است ، نمیداند علاوه بر حجاب که خواست مردم است ، نفی رژیم یهودی صهیونیستی اسرائیل از جامعه ی ترکیه نیز خواست اصلی و اولی مردم است ؟
2. مسیحیت صهیونیسم بر بقاء یهودیان خاصه یهودیان صهیونیست و بازگشت آنها به سرزمینهای اشغالی فلسطین تاکید می ورزد. پیروزیهای سربازان تا دندان مسلح یهودی – پیشرفت صنعتی اسرائیل حتی حاصلخیزی خاک و فراوانی گل و میوه – را در سرزمینهای اشغالی مورد توجه قرار میدهد. تا جائی که همه این موارد را معجزه الهی می داند.
3. مسیحیت صهیونیسم حمایت از اسرائیل را مستند به کلمات حضرت موسی و انبیاء بنی اسرائیل میکند. و اعتقاد دارد که ظهور دولت یهود در سرزمینهای اشغالی به فرمان خدا صورت گرفته است. به اعتقاد این گروه طرح و نقشه خدا بر این تعلق گرفته است که اسرائیل مایه برکت سائر ملل باشد.
4. مسیحیت صهیونیسم از اسرائل حمایت میکند: چون اسرائیل را مهد دمکراسی و سرزمین آزادیهای فردی و حاکمیت قانون می داند. اسرائیل را سرزمینی با حاکمیت مردم سالار میشناسد. که اطراف آن را حکومتهای دیکتاتور که مانع آزادیهای فردی هستند در بر گرفته است. حکومتهائی که تصمیم دارند به نظام فئودالی و ملوک الطوائفی قرن هشتم عربستان بازگردند. 2
5. مسیحیان صهیونیست تنهابخاطر موارد مذکور در بالا از
اسرائیل حمایت نمی کنند. بلکه آنان خدائی که با موسی در سینا سخن گفته است را خدای خود می دانند. ابراهیم اسحاق و یعقوب را روسای روحانی خود می خوانند. ارمیای نبی حزقیل و دانیال را نیز پیامبران خود می دانند. داوود را بعنوان پادشاه – قهرمان خود به حساب می آورند. اورشلیم را شهر مقدس و پایتخت معنوی خود قلمداد می کنند. و استمرار حاکمیت یهود بر سرزمینهای اشغالی را دفاع از منافع خود می دانند.
6. مسیحیت صهیونیسم حزب الله و حماس را آدم کش و تروریست می خواند و در مبارزه خود را طرف اسرائیل می داند. 3
7. مسیحیت صهیونیسم متعهد شدن اسرائیل به تعهدات الزام آور جهانی را خودکشی و انتحار می نامد. و از دوستان اسرائیلی خود توقع دارد تن به هیچ تعهدی ندهند. به اعتقاد این فرقه یاسر عرفات رهبر حکومت خودگردان – حزب الله و جهاد اسلامی – صلح نمی خواهند. آنها ویرانی اسرائیل را خواستارند. به اعتقاد اینان اگر سرزمین فلسطینی با حاکمیت مقتدر در قلب اسرائیل محقق شود راه ورود سلاحهای مدرن با کمال رازپوشی و با پوشش دیپلماتیک هموار شده دفاع اسرائیل از خود بشدت بخطر خواهد افتاد.
8. مسیحیت صهیونیسم شعار زمین در مقابل صلح را یک توهم ستمگرانه می داند. و از خود می پرسد: از دست دادن سینا آیا برای اسرائیل صلح آورده است؟ از دست دادن جنوب لبنان آیا برای اسرائیل صلح آورده
است؟ 4
9. مسیحیت صهیونیسم بر این باور است جهان در انتها شاهد جنگ عظیمی خواهد بود. آن جنگ بخاطر پول و زمین نیست. جنگ فقر و غنا نیست. جنگ بخاطر رسوم کهن با دنیای مدرن نیست.مسیحیت صهیونیسم جنگ آخرالزمان را جنگ بین الله خدای مسلمانان و یهوه خدای یهودی مسیحی میداند. 5
خوانندگان ارجمند می توانند سخنرانی کشیش پت رابرتسون با عنوانWhy Evangelical Christians Support Israel
را در سایت www.PatRobertson.com مشاهده نمایند. در زیر قسمت هایی از این سخنرانی آورده شده است.
پی نوشت :
PatRobertson.com - One day in the late 19th Century, Queen Victoria of England reportedly asked her Prime-1
Minister, Benjamin Disraeli, this question:
"Mr. Prime Minister, what evidence can you give me of the existence of God?"
Disraeli thought for a moment and then replied, "The Jew, your majesty."
2- Of course, we, like all right-thinking people, support Israel because Israel is an island of democracy, an island of individual freedom, an island of the rule of law, and an island of modernity in the midst of a sea of dictatorial regimes, the suppression of individual liberty, and a fanatical religion intent on returning to the feudalism of 8th Century Arabia.
3- We are with you in your struggle
4- The slogan "land for peace" is a cruel chimera."
5-Ladies and gentlemen, make no mistake-the entire world is being convulsed by a religious struggle. The fight is not about money or territory; it is not about poverty versus wealth; it is not about ancient customs versus modernity. No-the struggle is whether Hubal, the Moon God of Mecca, known as Allah, is supreme, or whether the Judeo-Christian Jehovah God of the Bible is Supreme.
پروتکلهای* بزرگان یهود یا پروتکلهای دانشوران صهیون گزارش گونه ایست که در اولین کنگره صهیونیستها در شهر بال سوئیس به سال 1897 در 24 بند از سوی سران یهود به شرکت کنندگان داده شد .مطالب پروتکلها صریح و پوست کنده نقشه های رهبران یهود را بیان می کند . گویا این مطالب به صورت خام جهت بحث و بررسی بیشتر در نظر گرفته شده است. انتشار پروتکلها سفاهت یهود را با نفاق آنان پیوند زده است.
امام امیر المومنین علی علیه السلام در وصف منافقان می فرمایند : یقولون منافقان می گویند فیشبهون و شبهه می پراکنند و یصفون وصف می کنند فیموهون و حقیقت را وارونه جلوه می دهند .
اینک چند جمله منتخب از پروتکلها را مشاهده کنید:
1. توده مردم وحشی است .
2. به اعتقاد ما حق یعنی اعمال زور .
3. ما به مرگ و میر و کشتار غیر یهودیان فکر می کنیم .
4. هیچ گونه محدودیتی برای حوزه فعالیت های ما وجود ندارد .
5 . هر گونه ابتکار و خلاقیتی را که به سود ما نباشد ، نابود می کنیم .
6. غیر یهودیان گله گوسفندانند و ما گرگ های این گله هستیم .
7. اهمیت خانواده و نقش تربیتی آن را در میان غیر یهودیان از بین می بریم
8 . باید مطالب ضد و نقیض در بین مردم پخش کنیم.
9. در میان توده مردم حسد ، نفرت و زیاده خواهی ایجاد می کنیم.
10. جهت دادن به فکر و اندیشه مردم غیر یهودی به کمک سخن پردازی و تئوریهای وسوسه انگیز ، کار متخصصان و مدیران ما است.
11.ما طوری مردم را به جان هم انداخته ایم که همه به همدیگر بدگمانند.
12. هدف ما دستیابی به یک قدرت جهانی است .
13. ما باید دولت های غیر یهودی را مجبور کنیم که در جهت خواسته های ما قدم بر دارند .
14. عامل اصلی موفقیت ما در امور سیاسی پنهان کاری است .
15. ما باید آنقدر غیر یهودیان را به مسائلی چون پیشرفت سرگرم کنیم تا سرانجام از فهم هر مسئله ای اظهار عجز کنند.
16. روش مهار کردن فکر را به وسیله سیستمی که به سیستم دروس عینی معروف است و هدف آن مبدل کردن غیر یهودیان به آدم ها ی بی فکر ، بی خرد و مطیع که منتظرند دیگران برایشان فکر کنند و عقائدشان را شکل بدهند ، انجام می دهیم .
17. اگر در رابطه هایمان دست روی حساسترین عصب ذهن آدمیان بگذاریم ، خیلی زود به پیروزی خواهیم رسید و این اعصاب حساس ذهن آدمی ، عبارتند از زر اندوزی ، مال پرستی و تنوع طلبی در ارضاء نیازهای مادی ، هر یک از این خواسته ها به تنهایی می تواند آدمی را تسلیم ما کند .
18. برای آنکه بتوانیم صنعت غیر یهودیان را بکلی نابود کنیم علاوه بر انحصار طلبی تجمل پرستی را رایج می کنیم و نیازهای کاذب مردم را افزایش می دهیم.
19. مرگ برای همه یک امر اجتناب ناپذیر است. آنهایی که مانع انجام برنامه های ما می شوند بهتر است که مرگشان را جلو بیاندازیم و آنها را نابود کنیم .
20. ما جوانان مسیحی را در دریایی از افکار شاعرانه غرق می کنیم و آنها را بر اساس تئوریها و اصولی که آنها را غلط می پنداریم تربیت می کنیم تا بتوانیم آنان را به فساد بکشانیم .
21. جوامعی که ما اخلاقیات را در آنها از بین برده ایم وجود خدا را نفی می کنند و از میان آنها شعله های آتش هرج و مرج طلبی ( آنارشیسم ) به هر سو زبانه می کشد .
22. کانسروتیسم که حکمای اندیشمند ما آن را عامل هدایت و پرورش فکر تمام بشریت می دانند قبل از هر چیز باید جزء برنامه آموزشی باشد .
23. همه ادیان باید از بین بروند بجز دین ما . ریشه هر گونه عقیده ای باید از بیخ و بن کنده شود حتی اگر این کار به انکار خدا بیانجامد .
24. کسی نباید اعتقادات واقعی مذهب ما را مورد بررسی قرار دهد هیچ کس جز خودمان نباید از کار دینمان سر در بیاورد.
خداوند بزرگ در قرآن می فرماید :
ودت طائفة من اهل الکتاب لو یضلونکم و ما یضلون الا انفسهم و ما یشعرون .
گروهی از اهل کتاب انتظار و آرزو دارند که شما را گمراه کنند ، به آرزو نخواهند رسید و این را نمی فهمند.
آل عمران 69
* ریچارد بوچر سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا با اعتراض به پخش سریال ضد صهیونیستی از تلویزیون حزب الله موسوم به پراکندگیها اعلام می دارد ما به شدت مخالف نمایش هر گونه برنامه ضد یهود یا برنامه ای هستیم که حاوی به رسمیت شناخته شدن کتاب پروتکلهای حاکمان صهیونیسم باشد.
«بهدرستی که دشمنترین انسانها نسبتبه مؤمنان، یهودیانند» (مائده 82)
تورات یعنی تعلیم و بشارت، کتابی است آسمانی که بر پیامبر عظیمالشان حضرتموسی(ع) نازل شدهاست. ولی یهودیان، این کتاب را تحریفکرده و خرافات و افسانههای زیادی در آن جای دادند، بهطوری که امروز بهصورت یک کتاب مضحک و عجیب درآمدهاست.
نویسندگان تورات، اشخاص مجهولالهویه و گمنامی هستند که قرآن درباره آنها میفرماید:
«پس وای بر کسانی که از پیش خود چیزی نوشته و به خدای متعال نسبتدهند تا به بهایاندک و متاع ناچیز دنیا بفروشند، وای بر آنها از آن نوشتهها و آنچه از آن بهدستآرند.» (بقره / 78)
خداوند، در کتاب مقدس یهود، همانند انسان است.[2] گیس و لباس دارد،[3] دو پا دارد[4] و مانند انسان راهمیرود.[5] از آسمان به زمین فرودآمده، به هر کجا که بخواهد میرود و جایی را برای سکونت و زندگی خویش مسکن قرارمیدهد،[6] ... بدون نشانه نمیتواند خانهمؤمنان را از خانه کفار تشخیصدهد[7] و از خیلی چیزها بیخبر است،[8] پیمان خود را میشکند،[9] از کرده خویش پشیمانمیشود،[10] گاهی غصهمیخورد و بر کاری که کردهاست، اندوهگین میشود،[11] با انسان کشتی میگیرد[12] و در عین اینکه سه تا است، یکی است، یعنی هم یگانه است و هم سهگانه[13]، مار از او راستگوتر است[14]، از آسمانها به زمین آمده، بین کلام مردم تفرقه میاندازد، چون از وحدتکلام آنها میترسد[15]، چیزی را میگوید و باز تغییر میدهد.[16]
پیامبران (کتاب مقدس!) دست کمی از خدایان آن ندارند. مثلاً بعضی از آنها:
1. با زنان نامحرم زنا میکنند، چنانچه به حضرت داوود(ع) نسبت دادهاند.[17]
2. با دختران خود زنا میکنند و به حضرتلوط(ع) نسبت میدهند.[18]
3. مردم را فریب میدهند و آنها را میکشند و زنهایشان را به همسری درمیآورند. این عمل را هم به حضرت داود(ع) نسبت میدهند.[19]
4. با خداوند کشتی میگیرند، چنانچه به حضرت یعقوب(ع) چنین نسبت میدهند.[20]
5. کارهایی را که خداوند نهیکرده انجاممیدهند، چنانچه به حضرت سلیمان(ع) نسبت میدهند.[21]
6. قلبهایشان بهجانب بت متمایل میشود، چنانچه به حضرت سلیمان(ع) نسبت میدهند.[22]
7. برای پرستش بتها، خانه میسازند و این مطلب را نیز به حضرت سلیمان(ع) نسبت دادهاند.[23]
8. خداوند میخواهد آنها را بکشد، چنانچه به حضرت موسی(ع) نسبت میدهند.[24]
9. ستمکار هستند و به کشتار کودکان و افتادگان و گاوان و گوسفندان فرمان میدهند.[25]
10. با خداوند درشتی و خشونت میکنند، چنانچه این موارد را هم به حضرت موسی(ع) نسبت دادند.[26]
11. سالهای متمادی بین مردم لخت و پابرهنه راه میروند. چنانچه به پیروان پیامبر نسبتدادهاند.[27]
12. به گردنهای خویش بند و یوغ میگذارند و این را هم به ارمیای پیامبر نسبت میدهند.[28]
13. خداوند فرمانشان میدهد تا نان آلوده به نجاسات انسانی بخورند.
14. خداوند به آنها دستور میدهد که سر و صورت خود را بتراشند و این دو مورد را هم به حزقیال نسبتدادهاند.[29]
15. خداوند امرشان میکند تا زن زنازاده را به همسری درآورند و گفتهاند که یوشع(ع) چنین کردهاست.[30]
16. مردم را به پرستش بت ترغیبکرده و خود بت میسازند، و میگویند که این عمل را هم هارون(ع) انجام دادهاست.[31]
17. از راه زنا متولد شدهاند، چنانچه به یفتاحپیامبر(ع) نسبت دادهاند.[32]
18. شراب مینوشند و مستی میکنند چنانچه به حضرت نوح(ع) نسبت دادهاند.[33]
19. دروغگو هستند، چنانچه به پیامبر سالخورده حضرت نوح(ع) نسبت میدهند.[34]
20. یکی از صفات حضرت یعقوب(ع) را گفتهاند که نبوت را بهزور از خداوند گرفتهاست.[35]
1. من گفتم که شما خدایانید و جمیع شما فرزندان حضرت اعلی، لیکن مثل آدمیان خواهید مرد.[36]
2. اقوام غیر اسرائیل به جماعت خدا راه نخواهندیافت و هیچکدام از آنها بهمیان جامعه خداوندی وارد نخواهندشد.[37]
3. شراب نخورید، بلکه به غریبهای که درون دروازه تو باشد بده یا به اجنبی بفروش، زیرا که تو برای یهوه،خدایت،مقدس هستی.[38]
4. دختران خود را به آنها ندهید و دختران آنها را به جهت پسران خود و به جهت خویشتن نگیرید.[39]
5. حدود تو را از بحر فلسطین و از صحرا تا نهرفرات قرارمیدهیم، زیرا ساکنان آن سرزمین را بهدست شما خواهیمسپرد و ایشان را از پیش خود خواهید راند، با ایشان و خدایان ایشان عهدمبند.[40]
6. به سرزمین کنعانیان تا نهرفرات داخل شوید، اینک این زمین را پیش روی شما گذاشتم، پس داخل شده، زمینی را که خداوند برای پدران شما، ابراهیم و اسحاق و یعقوب، قسمخورده که به ایشان و بعد از آنها به ذریت ایشان بدهد، بهتصرف درآورید.[41]
7. و امتها را به میراث تو خواهمداد و اقصای زمین را ملک تو خواهمگردانید، ایشان را به عصای آهنین خواهیکشت، مثل کوزهگر آنها را خورد خواهینمود.[42]
8. گوشت بخورید و خون بنوشید، گوشتساران را خواهید خورد و خون رؤسای جهان را خواهیدنوشید.[43]
9. ایشان را مانند گوسفندان برای ذبح بیرونکش و ایشان را بهجهت روز قتل تعییننما.[44]
10. خداوند بر یعقوب ترحم فرموده، اسرائیل را بار دیگر برخواهدگزید و ایشان را در زمینهایشان آرامی خواهدداد و غربا به ایشان ملحق شده، با خاندان یعقوب ملحق خواهندگردید، و قومها (غیریهودیان)، ایشان را به مکان خودشان خواهندآورد و خاندان اسرائیل ایشان (غیریهودیان) را در زمین خداوند، بنده و کنیز خود خواهندساخت و بنیاسرائیل، اسیرکنندگان خود را اسیر و بر ستمکاران خویش حکمرانی خواهندنمود.[45]
خاخامهای یهودی طی سالهای متمادی شرحها و تفسیرهای خودسرانه و گوناگونی بر تورات نوشتهاند که همه آنها را خاخام «یوخاس» در سال 1500 م. جمعآوری نموده و به اضافه چند کتاب دیگر که در سالهای 230 و 500 م. نوشته شدهبودند، بهنام «تلمود» یعنی تعلیم دیانت و آداب یهود، جمعآوریکرد.
این کتاب نزد یهود بسیار مقدس و در ردیف «تورات» و «عهد عتیق» قراردارد (بلکه از تورات هم بالاتر است چنانچه «گرافت» میگوید: بدانید که گفتار خاخام از گفتار پیامبر بالاتر است.)
برای اینکه بیشتر بهخودپرستی و آرمانهای ضدانسانی یهود پیببریم خوب است چند جملهای از این کتاب را بهدقت مطالعه کنیم:[47]
1. روز دوازده ساعت است:
در سه ساعت اول آن خداوند شریعت را مطالعهمیکند.
در سه ساعت دوم احکام صادرمیکند.
در سه ساعت سوم هم جهان را روزی میدهد.
در سه ساعت آخر هم با حوت دریا که پادشاهماهیها است به بازی میپردازد.
هنگامی که خداوند امر کرد «هیکل» را خرابکنند خطا کردهبود، به خطای خویش اعترافکرده و به گریه درآمد و گفت: وای بر من که امر کردم خانهام را خراب کنند و هیکل را بسوزانند و فرزندان مرا تاراج نمایند.
خداوند، از این که یهود را به چنین حالی گذاشته سخت پشیمان است و هر روز لطمه بهصورت خود میزند و زار زار گریه میکند، گاهی از چشمانش دو قطره اشک به دریا میچکد و آن چنان صدا میکند که تمام اهلجهان صدای گریه او را میشنوند و آبهای دریا به تلاطم و زمین به لرزه درمیآید.
هرگز خداوند از کارهای ابلهانه، غضب و دروغ برکنار نیست.
2. قسمتی از شیاطین، از فرزندان آدم هستند، آدم زنی داشت از شیاطین به نام «لیلیث» که مدت 130 سال همسر آدم بود، شیاطین از نسلاو متولد شدند!
«حوا» در این مدت 130 سال جز شیطان فرزندی نزائید زیرا او هم همسر یکی از شیاطین شدهبود.
انسان میتواند شیطان را بکشد به شرط اینکه خمیر نان عید را نیکو به عمل آورد. (خمیر نان عید از خون غیریهودیان ساختهمیشود.)
3. ارواح یهود، از ارواح دیگران افضل است،زیرا ارواح یهود جزء خداوند است! همچنان که فرزندجزء پدرش میباشد، روحهای یهود نزد خدا عزیزتر است زیرا ارواح دیگران شیطانی و مانند ارواح حیوانات است.
نطفه غیر یهودی، مثل نطفه بقیه حیوانات است.
4. بهشت مخصوص یهود است و هیچ کس بهجز آنها داخل آن نمیشوند، ولی جهنم جایگاه مسیحیان و مسلمانان است و جز گریه و زاری چیزی عاید آنها نمیگردد، زیرا زمینش از گل و بسیار تاریک و بدبو است.
پیامبری به نام مسیح نیامده است و تا حکم اشرار (غیریهود) منقرض نشود، ظهور نخواهدکرد و هر وقت که او بیاید زمین خمیر نان و لباسیپشمی میرویاند، در این وقت است که سلطه و پادشاهی یهود بازگشته و تمام ملتها مسیح را خدمت خواهندکرد! آن زمان هر یهودی دو هزار و هشتصد برده و غلام خواهدداشت.
5. بر یهود لازماست که املاک دیگران را خریداری کند[48] تا آنها صاحب ملک نباشند و همیشه سلطه اقتصادی برای یهود باشد. و چنانچه غیر از یهودی بر یهود تسلط پیداکند، یهود باید بر خود گریه کند و بگوید: وای بر ما، این چه ننگی است که ما زیر دست و جیرهخوار دیگران شدهایم.
پیش از آنکه یهود نفوذ و سلطه کامل خود را بهدست آورد لازم است جنگ جهانی برپا و دوثلث بشر نابود شود و در مدت هفتسال یهود اسلحههای جنگ را خواهد سوزانید و دندانهای دشمنان بنیاسرائیل به مقدار بیست و دو ذرع که تقریباً هزار و سیصد و بیست برابر دندانهای عادی میشود! از دهانشان بیرون خواهدآمد. هنگامی که مسیح حقیقی پا به عرصهوجود گذارد یهود آنقدر ثروت و مال خواهندداشت که کلید صندوقهایشان را بر کمتر از سیصد الاغ حمل نتوان کرد!
کشتن مسیحی از واجبات مذهبی ما است[49] و پیمانبستن با او یهودی را ملزم به ادا نمیکند. رؤسای مذهب نصرانی و هر که دشمن یهود است را، باید در روز سه مرتبه لعن کرد.
«یسوع ناصری» (حضرت مسیح(ع)) که ادعای پیامبریکرده و نصاری (مسیحیان) گولش را خوردند، با مادرش مریم که او را از مردی به نام «باندار» به زنا آوردهبود، در آتش جهنم میسوزند. کلیساهای نصاری که در آن سگهای آدمنما به صدا در میآیند به منزله زبالهخانه است.
6. اسراییلی در نزد خداوند بیش از ملائکه محبوب و معتبر است. اگر غیریهودی، یک یهودی را بزند چنان است که به عزت الهیه جسارت کرده است و جزای چنین شخصی جز مرگ چیز دیگری نیست و باید او را کشت.
اگر یهود نبود، برکت از روی زمین برداشتهمیشد و آفتاب ظاهر نشده و باران نمیبارید.
همچنان که انسان بر حیوانات فضیلت دارد، یهود نیز بر اقوام دیگر فضیلت دارد. نطفهای که از غیریهودی منعقد میشود، نطفهی اسب است. اجانب (غیریهودیان) مانند سگ هستند و برای آنها عیدی نیست، زیرا عید برای اجنبی و سگ خلق نشدهاست. سگ افضل از غیریهودی است، زیرا در اعیاد باید به سگ نان و گوشت داد، ولی نان دادن به اجنبی حرام است. هیچ قرابت و خویشی بین اجانب نیست، مگر در نسل و خاندان الاغ قرابتی است؟
خانههای غیریهودی به منزلهی طویله است.
اجانب دشمن خدا و مثل خنزیر قتلشان مباحاست. اجانب برای خدمت کردن یهود، بهصورت انسان خلق شدهاند.
یسوع مسیح کافر است زیرا از دین مرتد گشت و به عبادت بت پرداختهاست لذا هر مسیحی که یهودی نشود بتپرست و دشمن خدا خواهدبود و از عدالت خارج است و انسانی که بر غیر یهود کوچکترین ترحمی روا دارد، عادل نیست.
غش و خدعهکردن با غیریهودی منع نشدهاست.
سلامکردن بر کفار (غیریهودیان) اشکال ندارد، به شرط آنکه سراً او را مسخره کردهباشد.
7. چون یهود با عزت الهیه مساوی هستند، بنابراین تمام دنیا و هر چه در اوست ملک آنها میباشد و حق دارند که بر آن تسلط کاملیابند، دزدی از یهودی حرام است و از غیریهودی جایز میباشد، چون اموال دیگران مانند رملهای دریا است و هر کس زودتر بر آن دست گذاشت او مالک است.
یهود مانند زنشوهردار است و همچنان که زن در منزل به استراحت میپردازد و شوهر، خرجی او را میدهد، بیآنکه در کارهای خارج از منزل با او شرکتکند، یهود هم به استراحت پرداخته و دیگران باید آنها را روزی بدهند.
8. هرگاه یهودی و اجنبی شکایت داشتهباشند، باید حق را به جانب یهودی داد اگر چه بر باطلباشد.
برای شما جایز است که مأمورین گمرک را غشبنمایید و برای او قسم دروغ بخورید … از خاخام «صموئیل» یاد بگیرید، صموئیل از مردی اجنبی کاسهای از طلا به قیمت چهار درهم خریداری کرد، درحالیکه فروشنده نمیدانست که آن طلا است. با این حال یک درهمش را هم دزدید!
ربودن اموال دیگران به وسیلهی ربا مانعی ندارد، زیرا خداوند شما را به ربا گرفتن از غیریهودی امر میفرماید.
به کسانی که یهودی نیستند قرض ندهید، مگر آن که نزول بگیرید، در غیر اینصورت، قرضدادن به غیریهودی جایز نیست و ما مأموریم که به آنها ضرر برسانیم.
حیات و زندگانی دیگران ملک یهود است،چه رسد به اموال آنها! هرگاه غیریهودی احتیاج به پول داشتهباشد، آنقدر باید از او ربا و نزولگرفت که تمام دارائی خود را از دست بدهد.
9. غیریهودی هر چند صالح و نیکوکار باشد،او را باید کشت.
حرام است غیریهودی را نجات بدهید، حتی اگر در چاهی بیفتد، باید فوراً سنگی بر در آن گذاشت!
اگر یکی از اجانب را بکشیم، مثل این است که در راه خدا قربانی کردهایم.
اگر یک نفر یهودی کمکی به غیریهودی بکند، گناهی نابخشودنی مرتکب شدهاست و اگر غیریهود در دریا در حال غرقشدن است، نباید نجاتش بدهی، زیرا آن هفت ملتی که در زمین «کنعان» بودند و بنا بود یهودیان آنها را به قتل برسانند، همه آنها نابود نشدند و ممکن است آن شخصی که در حال غرق شدن است، از آنها باشد.
تا میتوانید از غیریهود بکشید و اگر دستتان به کشتن او رسید و او را نکشتید، مرتکب خلاف شدهاید.
هلاککردن مسیحی ثواب دارد و اگر کسی نمیتواند او را بکشد، لااقل سبب هلاکتش را فراهم نماید.
کسانی که مرتد شوند (یهودیانی که از آئین یهود سرباز زنند)، اجنبی و اعدامشان لازم است، مگر آن که برای خدعهی به دیگران مرتد شدهباشند.[50]
10. تعدیکردن به ناموس غیریهودی مانعیندارد، زیرا کفار مثل حیوانات هستند و حیوانات را زناشویی نیست.
یهودی حق دارد، زنهای غیر مؤمنه (زنانی که یهود نباشند) را به غصب برباید و زنا و لواط با غیریهودی عقاب و کیفری ندارد.
برای یهودی مانعی ندارد تسلیم امیال و شهوات خویش شود.
11. قسم خوردن جایز است، خصوصاً در معاملات با غیر یهود.
اصول قسم خوردن برای قطع نزاع تشریع شدهاست، اما نه برای کفار، زیرا آنها انسان نیستند. جایز است انسان شهادت زور بدهد (با اینکه میداند حق با یهودی نیست، ولی شهادت دروغ بدهد)، چنانچه لازم است اگر میتوانید بیست قسم دروغ بخورید، ولی برادر یهودی خویش را در معرض خطر قرارندهید.
بر یهود واجب است روزی سه مرتبه مسیحیان را لعنکنند و دعا کنند تا خداوند آنها را نابود سازد.
بر ما لازم است که با نصاری، مانند حیوانات معامله کنیم.
کلیساهای نصاری، خانه گمراهان است و خرابکردن آنها ضروری و واجب است.
12. ملت برگزیدهی خداوند ماییم و لذا برای ما، حیوانات انساننمایی خلق کردهاست،زیرا خدا میدانست که ما احتیاج به دو قسم حیوان داریم، یکی حیوانات بیشعور و غیرناطقه مانند بهائم و دیگری حیوانات ناطقه و باشعور مانند مسیحیان و مسلمانان و بودائیان و برای آنکه بتوانیم از همهی آنها به اصطلاح سواری بگیریم، خداوند ما را در جهان متفرق ساختهاست و لهذا ما باید دختران زیبا و خوشگل خود را برای پادشاهان و وزرا و شخصیتهای برجستهی غیریهود، به تزویج درآوریم، تا به وسیلهی آنها بر حکومتهای جهان،تسلط داشتهباشیم!
چنانچه معلوم شد یهود یک حزب خطرناکی برای فریبدادن مردم است که آن هم بهصورت مذهب و آئین درآمدهاست.[51]
یهود دارای دو عید مقدس است که این عیدها بدون تناول خون تمام نمیشوند:
اول عید یوریم در مارس Purim.
دوم عید فصح در آپریل Passover.[52]
هر ساله افراد زیادی قربانی این دو عید «مقدس» میشوند، به نمونههای زیر توجهفرمائید:
1. روز چهارشنبه سال 1840 م. کشیش ایتالیایی آقای اپ، فرانسوا، انطون توما بهاتفاق خدمتکار خود ابراهیم از خانه بیرون آمده و ناپدید میشوند.
پساز تحقیق و جستجوی بسیاری که از طرف ملت و دولت شروعشد، معلوممیشود که کشیش بیچاره بهدست یهود به قتل رسیده است.
سلیمان سرتراش که یکی از متهمین بود، در اعترافات خویش چنین اظهارداشت: نیم ساعت از مغرب گذشتهبود که خدمتکار داود هراری واردشده و درخواستکرد که فوراً خود را به خانهی داود برسانم، من هم فوراً خود را به منزل او رساندم، در آنجا هارون هراری، اسحاق هراری، یوسف هراری، یوسف لینیوده، خاخام موسی ابوالعافیه، خاخام موسی بخوریو دامسلونکی و داود هراری «صاحبخانه» را دیدم که جمعبودند، من بهمجرد آن که وارد منزل شدم و کشیش «توما» را دست و پا بسته دیدم، فهمیدم برای چه مرا احضار کردهاند.
خلاصه، پس از آن که من وارد شدم، درهای منزل را بسته و طشت بزرگی را حاضر نمودند و از من خواهشکردند که او را بکشم، ولی من امتناعکردم.
داود گفت: پس تو و بقیه، سرش را بر طشت نگهدارید، تا ما کارش را یکسره کنیم.
در این وقت کشیش را پیشآورده، سرش را از بدن جداکردند. بعداً جسد بیجان او را به انبار برده و با هیزم آتشزدیم.
سپس جسد او را قطعه قطعه کردیم و در کیسههای بزرگی جایداده و در صرافی واقع در اول خیابان یهود دفن نمودیم.
مأموریتمان که تمام شد، به ابراهیم خادم کشیش وعدهدادند، که اگر این سرّ را برای کسی فاشنکند، او را از مال خودشان داماد خواهندکرد.
بازپرس سؤال کرد:
- استخوانهایش را چهکردید؟
- با دستههاونگ خوردکردیم!
- سرش را چهکردید؟
- با دستههاونگ! خوردکردیم!
- رودههایش را چهکردید؟
- آنها را قطعه، قطعه کرده و در یکی از صرافیهای نزدیک دفن نمودیم!
آنگاه بازپرس رو به اسحاق هراری کرده و سؤال نمود:
- آیا به اعتراف «سلیمان» اعتراضدارید؟
- آنچه «سلیمان» میگوید صحیح است، ولی شما نمیتوانید این عمل را جرم حسابکنید، زیرا یکی از مراسمهای مذهبی ما در این عید، استفاده از خون غیریهود است.
- خونهای کشیش را چهکردید؟
- در شیشه کرده و به خاخام موسی ابوالعافیه دادیم.
- در مراسم مذهبی شما، در چه چیزی از خون استفادهمیشود؟
- در «خمیر نان عید».
- آیا همه یهود باید از این نان استفادهکنند؟
- نه، ولی چنین نانی حتماً باید نزد خاخام بزرگ موجودباشد.
2. در سال 1823 روز عید فصح در شهر Valisob واقع در شوروی سابق کودک دو سالهای ناپدید گشت و پس از یک هفته جستجو جسد بیجان او را در یکی از لجنزارهای خارجشهر پیدا نمودند و با آن که آثار فروبردن میخ و سوزن، بر آن نمایان بود،ولی قطرهای خون بر لباسهایش وجودنداشت و چنانچه بعداً معلوم شد، جسد را بعد از قتل شسته بودند.
خانمی که تازه یهودی شدهبود[53] و در این قصه متهم بود، در اعترافات خود چنین گفتهاست:
ما از طرف یهود مأمور شدیم که این کودک مسیحی را ربوده و در ساعت معینی در منزل یکی از آنها حاضر کنیم. هنگامی که ما با این کودک وارد منزل شدیم، دیدیم همه دور میزی نشسته و منتظر ما هستند.
طفل را روی میز گذاشته و با قدری شکلات و بیسکویت و شیرینی سر او را گرم کردیم، کودکبیچاره همین که مشغول خوردن شد، یکی از آنها میختیز و درازی را در رانش فروبرد. صدای دلخراش کودک بلند شد، هراسان به یکی از آنها پناه برد، او هم نامردی نکرد و با سوزن درازی که در دست داشت کمرش را مجروحکرد، طفل باز فریادی زد و به سومی پناه برد، او هم سینهاش را سوراخنمود و خلاصه آن قدر میخ و سوزن به تنش فروکردند، که همانجا جانسپرد. سپس خونهایش را در شیشه کرده و به خاخامبزرگ تسلیمکردند.
3. در یکی از روزهای گرم تابستان، یهودیان بهیکی از خانههای مسلمانان فلسطینی حملهکردند، در مورد این واقعه دختربزرگ آن خانواده چنین میگوید: وقتی سربازانیهودی وارد منزل ما شدند چنان وحشتزده شدهبودم که میخواستم هلاک شوم، خواهر کوچکم به گوشهای فرار کرد، پدر و مادرم فریاد میزدند و کسی نبود که به ما کمکیکند.
مردان وحشی و حیوانصفت و قسیالقلب یهود، پدرم را با لگد و مشت و تهتفنگ کشته و ما را دست و پا بسته، کشان کشان از خانه بیرون آوردند.
در روزی که قشون «معاویه» به شهر «انبار» حملهکردند و زینت زنان مسلمان و ذمی را ربودند، امیرالمؤمنین(ع) بالای منبر رفته میفرماید: بهخدا قسم اگر کسی در شنیدن این فاجعه بمیرد، من ملامتش نخواهمکرد.
*. برگرفته از کتاب دنیا بازیچه یهود اثر آیتالله سید محمدشیرازی.
1. تورات، در ابتدا به شریعت موسی یا اسفار پنجگانه او اطلاق میشد. اما به مرور زمان دامنهی آن توسعهیافت، تا جائی که اسفار دیگری از پیامبران بنیاسرائیل و کتابهای تاریخی مربوط به تاریخ این پیامبران و اسفار ادبی و شعری را نیز در بر گرفت.
2. سفر پیدایش، اصحاح اول، آیه 36.
3. سفر دانیال، اصحاح هفتم.
4. سفر خروج، اصحاح 24.
5. سفر پیدایش،اصحاح 3.
6. سفر خروج، اصحاح 19 و مزامیر 132،آیه 13.
7. سفر خروج، اصحاح 12، آیه 12.
8. سفر پیدایش، اصحاح 3.
9. سموئیل اول، اصحاح 2، آیه 30.
10. سموئیل اول، اصحاح 15، آیه 10.
11. سفر پیدایش، باب 8.
12. سفر پیدایش، باب 34.
13. سفر پیدایش، اصحاح 18، آیه اول و اصحاح 19، آیهاول.
14. سفر پیدایش، اصحاح سوم، آیه 30.
15. سفر پیدایش، باب 11، آیه 11.
16. سفر پیدایش، اصحاح 6، آیه 6.
17. سموئیل دوم،اصحاح 11، آیات متفرقه.
18. سفر پیدایش اصحاح،29.
19. سموئیل دوم، اصحاح 11.
20. سفر پیدایش، اصحاح 29.
21. اول پادشاهان، اصحاح 11.
22. اول پادشاهان، اصحاح 11،آیه 1.
23. اول پادشاهان، باب 11.
24. سفر خروج، اصحاح 4، آیات متفرقه.
25. اعداد اصحاح 31، آیات متفرقه.
26. سفر خروج، اصحاح 32، آیه 31.
27. سفر اشیا،باب 20، آیه 2.
28. سفر ارمیا، باب 27، آیه 1.
29. سفر حزقیال، اصحاح 4 و 5، آیات 1 و 12.
30. سفر یوشع، اصحاح اول.
31. سفر خروج، باب 32.
32. سفر داوران، باب 11، آیه 1.
33. سفر پیدایش، اصحاح 9.
34. اول پادشاهان، اصحاح 13، آیه 11.
35. سفر پیدایش، اصحاح 32.
36. سفر تثنیه، باب 10، آیه 15.
37. سفر تثنیه، باب 23، آیات 1 تا 3.
38. سفر تثنیه، باب 14، آیه 21.
39. سفر نحمیا، باب 13، آیه 25.
40. سفر خروج، باب 23، آیه 31.
41. سفر تثنیه، باب 1، آیات 7 و 8.
42. مزامیر، باب 2، آیات 8 و 9.
43. سفر حزقیال، باب 39، آیه 18.
44. سفر تثنیه، باب 20، آیه 3.
45. اشعیا، باب 14، آیات 1 تا 3.
46. این کتاب هولناک در اصل چند جلد بیشتر نبوده، اما از هشت قرن پیش، به دوازده جلد افزایش یافته، و امروز شامل 36 جلد در قطع وزیری میشود. تلمود انبار شرارتهای یهود است. کار تألیف آن حدود دو قرن، پیشاز جمعآوری اسفار تورات آغاز شد. از دو قرن پیش، پساز جمعآوری اسفار و رواج آن و بازگشت از بابل بابتورات بستهشد و تلمود با افسانهها و اساطیر عجیب و غریب خود، بر تورات فائق آمد و آن را تحتالشعاع خویش قرارداد. همه بذرهای ناپاکی در تلمود است. (پروتکلهای دانشوران صهیون، اثر عجاج نویهض، آستان قدس رضوی، 1373، صفحه 42)
47. برگرفته از کتاب «خطر الیهودیه العالمیه»
48. بهعلت قوانین اقتصادی خاصی که در آئین یهودیان میباشد، آنها ثروتمندترین مردمان جهان میباشند، برای نمونه ففط در آمریکا، بیشتر از 80% ثروت و منافع این کشور در قبضه یهودیان میباشد. (انفجار در آمریکا، اثر جو کام، نشر آگاه، صفحه 4)
49. دین توحیدی حضرت موسی در طول قرنهای متمادی به وسیله زورمندان و چپاولگران، تحریف شد و عملاً در خدمت سلطه و ستم درآمد و بدین ترتیب چیزی که به نام دین یهود در دست است آن مرام و مسلکی نیست که رسولخدا حضرت موسی(ع) برای نجات بندگان و بردگان و مستضعفین، مبلّغ آن بود. ظهور و بعثت حضرت عیسی(ع) نیز نشاندهنده آن است که حکام زمان. تعالیم حضرت موسی را به نفع خود دگرگون ساخته و از پوسته ظاهری دین بهعنوان ابزاری جهت تحمیق تودههایمردم استفاده میکردند. نکته قابل توجه اینست که ضد خدایانی که در هنگام بعثت حضرت عیسی(ع) لباس یهودیت بهتن کردهبودند،آن حضرت را که مبلغ همان پیام خالص توحیدی و مرامی حضرت موسی(ع) بود. به شدیدترین وجه، مورد اذیت و آزار قراردادند و سرانجام به خیال خود وی را (و در واقع فرد دیگری را به جای او) کشتند و بدین طریق کاملاً ثابت کردند که خطتوحیدی و ضد استکباری پیامبران الهی، با آن یهودیتی که آنها مدعی آن بودند، از زمین تا آسمان فاصله دارد. (جنایت جهانی، اثر شمسالدین رحمانی، نشر پیام نور، چاپ دوم، 1381، صفحه 14).
50. یهودیان به این شیوه توانستهاند، نفوذ گستردهای در میان مسلمانان و مسیحیان داشتهباشند، تا جائیکه تا بالاترین سطوح روحانیت مسلمانان و مسیحیان، خود را معرفی و وانمود به آن کردهاند و بعد از آن، با دقت و حوصله زیاد، کمر به تحریف آئین اسلام و مسیحیت بستهاند. قسمت عمده تحریفات و کاستیهایی که در اسلام و مسیحیت وجود دارد، از طریق یهودیان و با ترفندهای خاصی که آئین یهودیت به آنها آموزش دادهاست. بهوجود آمدهاست و این، یکی از مخفیماندهترین و مظلومانهترین پروندههای موجود در تاریخ است که سخن گفتن از آن، موجبات مرگ و نابودی بسیاری از انسانهای آزاده را در طول ادوار مختلف فراهم آوردهاست.
51. تمام این تعلیمات در تجاوز یهود در 1967 میلادی بر مردم مسلمان عملیگردید.
52. برگرفته از کتاب «یهود … نور … اسلام» اثر «سر ریچارد بورتن» یهودی (صفحه 81)
53. در آئین یهود یک غیر یهودی نمیتواند یهودی شود و یهودیان که معتقد به اصالت نژادی هستند او را به عنوان یهودی قبول ندارند و تنها کسی را یهودی اصیل و واقعی میدانند که از پدر و مادر یهودی، متولد شدهباشد. ولی این مطلب را مخفی نگاه میدارند و غیریهودیان را به ظاهر در آئین یهود وارد کرده و از آنها برای مقاصد شومشان استفادهمیکنند.
آنچه که پایه همه دیدگاههای ناصر پورپیرار درباره رد عظمت هخامنشیان، اشکانیان، ساسانیان و همه میراث فرهنگی این سرزمین چه در پیش از اسلام و چه در پس از آن و در یک کلام بنیاد همه دیدگاههای او قرار گرفته است، سخن درباره رویدادی کاملاً مبهم و موهوم بنام « پوریم» است. ناصر پورپیرار جریان این رویداد را به پیراهن عثمان تبدیل نموده و می خواهد انتقام خون کشته های پوریم را پس از دوهزار و پانصد سال از عوامل آنها یعنی یهودیان و بازماندگان هخامنشی آنها بگیرند! این شخص که پس از 2500 سال و گویا درسال 1379 به طور ناگهانی وقوع این جریان را کشف نموده اند، همه جا هیاهو به راه انداخته که با این کشف بسیار مهم یک دگرگونی بزرگ در شناخت بنیادهای تاریخ ایران و بلکه در تاریخ سراسر جهان بوجود آمده و همه مردم جهان از خوابی دوهزار و پانصد ساله بیدار شده اند!! از دیدگاه این شخص همه پژوهشگران تاریخ و فرهنگ این سرزمین، عامل و مزدور یهود هستند و تنها او است که تاریخ واقعی این سرزمین را می داند!
اما رویداد پوریم چیست؟ باید به آگاهی خوانندگان گرامی برسانیم که تنها سخنی که درباره این رویداد در مدارک کهن آمده است در کتاب استر تورات باب 1- 10 بوده و مربوط به ماجرایی است که در زمان سلطنت پادشاهی بنام «اخشورش» روی داده است. با استناد به سنجش واژه ها و پژوهشهای زبان شناسی می توان پی برد که اخشورش همان «خشایارشا» پادشاه هخامنشی بوده و خصلتهای رفتاری این شاه و اوضاع ذکرشده درباره دربار او با اوضاع و احوال هخامنشیان در شهر شوش مطابقت دارد. پس براساس مندرجات کتاب استر رویداد پوریم در سال سوم پادشاهی خشایارشا و در شهر شوش اتفاق افتاده است. باز تاکید می کنیم که این ماجرا تنها در کتاب استر ذکر شده و هیچ مدرک دیگری درباره آن وجود ندارد. بنابراین اینکه اساساً این ماجرا چه بوده و چگونه اتفاق افتاده است نیازمند پژوهشهای جدی و باستان شناسی عمیق است.
و اما خلاصه ای از این ماجرا آنطور که در کتاب استر ذکر شده است: اخشورش در سال سوم سلطنتش پس از چند روز مراسم جشن شاهانه با شرکت همه بزرگان حکومتی به ملکه اش بنام « وشتئی » دستور داد با لباسهای فاخر و تاج سلطنتی و در جمع بزرگان به حضور شاه درآید تا حاضران زیبایی و لباسهای فاخر او و خانواده سلطنتی را ببینند. اما ملکه از دستور شاه سرپیچی نمود و شاه خشمگین پس از مشورت با بزرگان دربار دستور داد تا در قلمرو کشورش دختر دیگری را بیابند که بعنوان ملکه انتخاب شده و تاج سلطنتی برسر گذارد.
پس از جستجو و کندو کاو سرانجام دختری یهودی بنام « هدسه » که پسر عمویش « مردخای » نام داشت و همان مردخای نبی است، بعنوان ملکه انتخاب شد. او را نزد شاه بردند و شاه او را پسندید و تاج بر سرش نهاد. از آن پس بود که او را « استر» یعنی ستاره نام نهادند. البته استر در دربار، یهودی بودن خود را پنهان نگاه داشته بود. در این میان مردخای توطئه ای را که علیه شاه ترتیب داده شده بود کشف کرد و از طریق استر به اطلاع شاه رساند و شاه عاملان توطئه را اعدام نمود. طبیعی است که از آن پس استر محبوبیت ویژه ای را نزد شاه کسب کند.
در دربار شاه مردی بنام « هامان » بود که مردخای به او احترام نمی گذاشت و هامان کینه او را در دل داشت و وقتی هامان فهمید که مردخای یهودی است تصمیم به کشتن او و قتل عام همه یهودیان در ماه دوازدهم سال گرفت و در نزد شاه شروع به زمینه چینی برای دریافت حکم قتل آنان نمود. شاه در ابتدا با اجرای این کشتار موافق بود و پس از اینکه مردخای قضیه را دریافت بسیار غمگین شده خواست هرطور شده جلوی اجرای آنرا بگیرد.
مردخای موضوع را به اطلاع ملکه یعنی استر رساند و از او خواست که از موقعیت خود برای جلوگیری از اجرای توطئه استفاده نماید. ملکه ازآن پس نزد شاه بسیار غمگین بوده و شاه از رفتار او پی به ناراحتی او برد و دستور داد تا سالنامه های سلطنتی را جستجو کنند و در نتیجه فهمید که هنوز به مردخای پاداش کشف توطئه ای را که علیه شاه ترتیب داده شده بود، نداده است.
پس شاه دستور داد از مردخای درخور احترام تجلیل کنند و تاج شاهی بر سر نهند و این باعث حسادت شدید هامان گردید. و اما ملکه استر در یک میهمانی که هم شاه و هم هامان حضور داشتند، هامان را متهم به طراحی نقشه قتل عام یهودیان نمود و این نقشه را برای شاه یادآوری نمود. شاه از این نقشه خشمگین شده و سرانجام فرمان اعدام هامان و پسرانش را صادر نمود.
پس از آن استر از شاه خواست از اجرای فرمان قتل عام یهودیان صرفنظر کند و شاه هم فرمانی که قبلاً پیش نویس آن را تهیه کرده بودند تغییر داد و فرمانی را به یهودیان و بزرگان در 127 کشور تحت فرمان صادر نمود که یهودیان انتقام خود را از دشمنانشان بگیرند و پس از آن بود که حدود 77000 تن از دشمنان یهودیان در شوش کشته شدند.
این خلاصه ای از ماجرایی است بنام پوریم مشهور شده است و اگر به آن دقت کنیم مضمون آن بیشتر به داستان شبیه است تا بیان دقیق یک رویداد تاریخی و می دانیم که در کتابهای شرقی مانند تورات، رویدادها بر مبنای ذکر دقیق وقایع و توالی آنها درج نشده اند. چنین سبکی را می توان در کتابهایی چون تاریخ طبری، تاریخ بیهقی، مروج الذهب و ... نیز یافت که رویدادها بر حسب اتفاقات تاریخی ثبت نشده بلکه رخدادها را در قالب حکایت و داستان می توان پیگیری نمود.
بنابراین از دیدگاه تورات اینکه دراین ماجرا جزئیات آن چه بوده و چند نفر در آن کشته شده اند، اهمیت نداشته بلکه اهمیت این داستان بیشتر بدلیل نشان دادن تصویری از دستگاه حکومتی هخامنشی و رابطه یهودیان با آن می باشد. اصولاً یهودیان علاقه داشتند که موفقیت های خود را بسیار اغراق آمیز نشان داده و درباره حامیان خود بسیار گزافه گویی نمایند. تصویری که از کورش بزرگ بعنوان یک مسیح و چوپان خداوند در تورات نشان داده شده است، گویای این مدعاست. در این داستان و در کتاب استر، اخشورش بطور اغراق آمیز فرمانروای 127 کشور از « هند تا حبشه » معرفی شده است. حتی اگر به عدد 77000 دقت کنیم، اغراق در تعداد کشته ها مشخص می شود. زیرا ملل قدیم عادت داشتند گستردگی و تعداد زیاد را با اعدادی شامل مضرب 7 و یا هزار نمایش دهند. مثلاً ضرب المثل برابر بودن هند با 72 ملت و عنوان نمودن همه سرزمینهای زمین به « هفت اقلیم» در گذشته بسیار معروف بوده است.
بنابراین نمی توان به واقعه پوریم استناد نمود و خبر از یک قتل عام هولناک و فجیع داد. ماجرای پوریم اگر هم اتفاق افتاده باشد، مانند همه وقایع دیگر در عهد خشایارشا و به صورت بسیار محدود در یک مکان جغرافیایی مشخص (شورش بابل و یا مصر) بوده که بدلیل کمبود مدارک دررابطه با آن سخن گفتن از میزان گستردگی آن و میزان تلفات تا یافتن مدارک باستان شناسی، بسیار مشکل است و این دلیل نمی شود که آنرا به یک قتل عام هولناک سراسری تبدیل نمود.
و اما ببینیم ناصر پورپیرار چگونه این جریان را تحریف نموده و با هدف رسیدن به مقاصد خود از آن سخن می گوید. پورپیرار ماجرای مندرج در کتاب استر را تبدیل به یک قتل عام هولناک و سراسری که در همه تاریخ بی سابقه است نموده است. از دیدگاه این به اصطلاح استاد! همه ملل خاورمیانه و ایران از یهودیان نفرت داشتند و می خواستند خود را از ستم آنان خود را رهایی بخشند. اما یهودیان با همکاری و هماهنگی مزدوران وحشی هخامنشی خود!! به یک کشتار و جنایتی بسیار وحشتناک در بین النهرین و ایران دست زدند. در قتل عامی که رخ داد چنان فاجعه ای پدید آمد که در نتیجه مدت پانزده قرن:
« تمدن سراسر بشری متوقف شده و تمدن های واقع در فلات ایران و بین النهرین و شرق میانه بطور کامل منهدم شد» !!
از دیدگاه این شخص این فاجعه چنان بود که:
« تا دویست سال پس از اسلام نیز، کمترین نشان تجمع و حیات اجتماعی و اقتصادی و تولید و تمدن در سراسر خطه ای که اکنون ایران می نامیم، دیده نشده و حتی اولین نمونه های ظروف سفالین که بسیار ناشیانه و ابتدایی ساخته اند نیز متعلق به قرن سوم هجری است.» !!
استاد کبیر تاریخ! عواقب فاجعه پوریم را از خود پوریم بسیار وحشتناکتر می دانند و براین باورند که پس از ماجرای پوریم ایران به چنان برهوت و سرزمین خشک و بی آب و علفی تبدیل شد که دیگر هیچ موجود جنبنده ای، حتی آدم و تمدن بشری در آن یافت نمی شد:
« ... در 1200 سال فاصله پوریم تا طلوع اسلام، در ایران هیچ تجمع و رابطه اجتماعی در حد یک دهکده نیز برقرار نبوده است ...»
« ... نسل کشی یهودیان در ماجرای پلید پوریم، هستی اقوام ایرانی را تا طلوع اسلام برچید ... درآن برهوت بعد از پوریم که حتی آدم بیز پیدا نمی شود ...»
« ... از پس پوریم تا طلوع اسلام جنبنده ای ، از هر نژاد، در خطه پوریم زده باقی نبود و آثاری از حضور هیچ تجمعی باقی نیست.»
ناصر پورپیرار می فرماید که هستی اقوام کهن ایرانی در طول 1200 سال برچیده شد تا اینکه عربها هزار و دویست سال بعد با فتح آن به نجات این سرزمین آمدند و از آن پس بود اندک اندک شهرها و روستاها دوباره تشکیل شدند و اقوام مختلف مانند لر و کرد و بلوچ و... بوجود آمدند و این سرزمین جانی دیگر گرفت. و اما این شخص معتقداست که :
« حادثه پوریم در پایان حکومت داریوش اول، طی یک یورش عظیم و شبیخون گونه اولیه و لکه گیری های بعدی برای انهدام کامل هستی شرق میانه، شاید در طول 20 سال، انجام شده که تبعات نابود کننده آن تا قرن دوم هجری ادامه داشته است.»
حتماً هخامنشیان و یهودیان تامدت 20 سال هر موجود جنبنده ای را که میدیدند فوراً به قتل می رساندند!! برپایه دیدگاه ناصر پورپیرار این فاجعه چنان هولناک و عظیم بود که همه اندیشمندان و هنرمندان از ایران و بین النهرین گریختند. گروهی به یونان فرار رفتند. گروهی به هند و گروهی دیگر به چین، آسیای جنوب شرقی و... و این فرار عظیم باعث انتقال دانش و هنر و ایجاد تمدنهای معروف یونان، هند، چین و... شد!!!
این خلاصه ای از دیدگاههای ناصر پورپیرار در مطرح ساختن فرضیه پوریم است و کاملاً مشخص است که این گونه سخن سرایی، آدمی را به یاد داستانهایی می اندازد که کودکان از شنیدن آن به وحشت می افتند و جرأت نمی کنند در تاریکی سایه خود را ببینند. ایجاد یک هاله ای از ترس و وحشت از هخامنشیان بعنوان بی سابقه ترین جنایتکاران تاریخ و پدید آوردن یک ذهنیت منفی درباره آنان از اهداف این شخص است. این به اصطلاح تاریخدان! چنان قصه ای را سرهم بندی نموده است که بهتر است آنرا در کتابهای تخیلی و فضایی و برای ترساندن کودکان در شب نوشت!
ناصر پورپیرار این به اصطلاح دگرگون سازنده تاریخ! این رویداد را چنان بیان می فرمایند که آدمی تصور می کند علت اینکه بیابانهای وسیع و بی آب و علفی همچون « دشت کویر » و یا « کویر لوت» و دیگر بیابانهای نمک در ایران وجود دارند و ایران به سرزمینی کم آب تبدیل شده است، همین رویداد پوریم است. پس از پوریم حتماً سطح فلات ایران مانند سطح کره ماه و مریخ شده و به مدت 1200 سال فاقد حیات انسانها بود!! تا اینکه عربها آمدند و خدا پدر و مادر آنان را بیامرزد ایران را فتح کردند و امروز در برخی نقاط این سرزمین درخت و جنگل و رود و زمین کشاورزی وجود دارد و برخی مواقع سال آسمان ابری می شود و باران می بارد!!!
اکنون بیشتر به فرضیه پورپیرار دقت می کنیم. بالاتر گفتیم که درباره پوریم تنها و تنها در کتاب استر باب 1 – 10 آنهم شاید به اندازه سه برگ به اندازه معمولی یاد شده است و هیچ سند دیگری دراین باره وجود ندارد. فرض کنیم همه ارتش هخامنشی و یهودیان دست به دست هم داده باشند تا ساکنان ایران و بین النهرین را قتل عام کنند. با توجه به امکانات 2500 سال پیش تا چه اندازه می توانستند در این کار موفق شوند آنهم در آن قلمرویی که هخامنشیان حکومت می کردند. تصور کنید ارتش هخامنشی شامل پنج میلیون سرباز (یعنی به همان اندازه ای که هرودوت در کتاب تاریخش اغراق کرده است یا برابر با تعداد سربازان ارتش چین امروزی) بوده و یهودیان هم دو میلیون نفر در اختیار آنها گذاشته اند. آیا استاد کبیر تاریخ در هنگام سرهم نمودن این داستان نمی اندیشید که چگونه هخامنشیان هزینه های بکارگیری این نیروی عظیم را آنهم برای کشتار مردم و زنان و کودکان به صورت شهر به شهر و روستا به روستا تامین نموده اند؟ شاید هخامنشیان به سلاحهای به مراتب پیشرفته تر از بمب اتم و موشکهای هسته ای مجهز بودند که امروز هم قدرتهای مستبدی چون آمریکا حتی تصور آنرا هم نمی کند. احتمالاً هخامنشیان از این سلاحها استفاده کردند و انفجارها چنان عظیم بود که منجر به نابودی سلاحهای خود آنها شد و اثری از آنها در تاریخ باقی نماند!!!
میدانیم که آمریکا در جنگ جهانی دوم علیه مردم هیروشیما و ناکازاکی از سلاحهای هسته ای استفاده کرد و هزاران نفر از مردم این دو شهر را کشت. اما با این جنایت، این دو شهر از میان نرفتند و با تلاش مردم آن، ژاپن بازسازی و به کشوری پیشرفته تبدیل شد.
بنابراین فرضیه استاد پورپیرار!! که خیلی تلاش می کنند آنرا به زور به کرسی بنشانند، با استناد به مبانی عقلی و علمی فاقد هرگونه اعتبار بوده و بهتر بگوییم بی ارزش است!! و گفته های این شخص که ادعا می کنند دلایل متعددی درباره وقوع این رویداد وجود دارد، همگی سطحی، بدون ارزش و علی رغم سن ایشان، بسیار ناپخته است!
و اما شگفت انگیز است که ناصر پورپیرار که خود را یک ایرانی می دانند چرا اینقدر تلاش می کنند ایرانیان را تحقیر نموده و یهودیان را بسیار خطرناکتر و وحشتناکتر از آنچه هستند معرفی نمایند. ایشان براین باورند یهودیان برای اینکه وقوع فاجعه پوریم را در تاریخ پنهان کرده خود را تبرئه نمایند، شروع به جعل اسناد و مدارک تاریخی، آنهم به صورت گسترده نمودند! ایشان می گویند که رویدادهای تاریخ هرودوت و مندرجات آن درباره امپراتوری هخامنشی و جنگهای ایران و یونان دروغ بوده و هدف از آن جعل یک امپراتوری قدرتمند و عظیم بنام هخامنشی در متون تاریخی است! زیرا اصولاً پس از پوریم ملتی وجود نداشت و هخامنشیان در این کشور جولان می دادندتا اینکه مدتی بعد نجات دهنده تاریخ!! یعنی اسکندر مقدونی تشریف آوردند و حکومت هخامنشی را سرنگون ساختند. استاد پورپیرار! اسکندر مقدونی را همان ذوالقرنین قرآن کریم می دانند!
ما هنوز نمی دانیم که چرا جناب ناصر! تلاش می کند همه اسناد و مدارک تاریخی مربوط به تاریخ ایران را از دو هزارو پانصد سال پیش تاکنون به یهودیان نسبت دهد و چگونه گروهی یهودی طی قرون طولانی توانسته اند برای ایرانیان تاریخ جعل کرده در سرنوشت ایرانیان دخالت کنند. ما عاشق و شیفته یهودیان نیستیم و می دانیم که صهیونیست ها در حق ملت فلسطین بسیار ظلم نموده و با تشکیل دولت جعلی صهیونیسم، سرزمین آنها را به زور اشغال نموده اند. اما استاد به اصطلاح تاریخدان چنان به تحقیر و خوار کردن و توهین به ایرانیان علاقه مندند که سعی می کنند این اندیشه را القا کنند که یهودیان در طول تاریخ سحرکننده ایرانیان بوده اندیشه این ملت را منحرف نموده و ایرانیان مانند یک فرد هیپنوتیزم شده اراده ای از خود نداشته و هرچه را که یهودیان بعنوان مدرک و سند جعل می کردند، به راحتی باور می کردند!!
به باور استاد کبیر! یهودیان تاریخ اشکانیان و ساسانیان را برای پر کردن خلاء ناشی از پوریم جعل نموده اند. زیرا پس از حمله اسکندر تا زمان حمله اعراب،گروهی یونانی بر این سرزمین حکومت می کردند!! استاد معتقدند یهودیان با ورود اعراب و اسلام به ایران به خود آمده و در قرون اولیه اسلامی شروع به دست و پا زدن نمودند و برای اینکه عمق فاجعه پوریم را دوباره مخفی کنند، شروع به جعل مدارک و اسناد و ایجاد فرقه های متعدد اسلامی مانند شعوبیه و... نمودند. ناصر پورپیرار می گوید که شخصیتهایی مانند زرتشت، مانی، مزدک، ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین و حتی سلمان فارسی دروغین و افسانه ای هستند. فردوسی مزدور یهودیان بود و شاهنامه اش تنها برای ایجاد کینه و تفرقه میان مسلمانان جعل شده است! همه کتابهای ادبی مانند الفهرست، فارس نامه و ... جعل یهودیان است. دین زرتشت، دینی دروغین و ساختگی و کتاب اوستا مشتی چرندیات یهودی است!!!! حتی « زبان پارسی» را یهودیان با استفاده از واژه های رایج در کوههای قندهار افغانستان جعل کرده اند!! همه این کارها را انجام دادند تا اعلام کنند در ایران پیش از اسلام تمدن وجود داشته است.
جناب پورپیرار در باب حملات و غارتهای چنگیز و هلاکو خان، ایلغار تیمور لنگ و کشتار فجیع مردم اصفهان بدست جهانشاه قراقویونلو و غارت ایران بدست اجداد طالبان افغانستان در پایان حکومت صفویه و دهها جنگ و خونریزی از زمان حکومت بنی امیه و بنی عباس تا دوران معاصر که ثبت هر کدام از آنها چندین کتاب هزار صفحه ای را دربرگرفته است، سعی در بی اهمیت نمودن آنها نموده و نظر می دهند که در ایران پس از اسلام همه حکومتها از قرن سوم تا پایان قاجاریه از نژاد ترک و غیر ایرانی بودند و آنها باعث ترقی مردم ایران شده و کشتارهای بسیاری از سلاطین آنها درمقابل رویداد پوریم هیچ است!!!
جالب اینجاست جناب استاد کبیر و متحول سازنده تاریخ!! دست از سر زمان معاصر هم بر نمی دارند. ایشان مجموعه آثار باشکوه تخت جمشید و کاخهای پاسارگاد را آثاری می دانند که یهودیان در ابتدای قرن بیستم با اجیر ساختن مزدورانی از دانشگاههای «کنیسه ای» تحت سلطه خود مانند دانشگاه شیکاگو آمریکا و با هماهنگی دستگاه حکومتی وقت ایران بطور مخفیانه برپانموده اند!! کتیبه های ساسانی در دیواره کعبه زرتشت جعلی هستند و به استاد کبیر تاریخ باید جایزه سوپرنوبل داد که ناگهان در سال 1379 جعلی بودن آنها را کشف نمودند!!
از دیدگاه او هرکس چه ایرانی و چه خارجی درباره تاریخ ایران، زبان و ادبیات فارسی و فرهنگ آن تحقیق نموده و آثار خود را منتشر نموده است، یا صهیونیست است و یا عامل جیره خوار آنها!! ما از این همه سخنان و نوشته های غیر معمول و مغرضانه ناصر پورپیرار به پروردگار بزرگ پناه می بریم و دعا می کنیم خداوند او را از راه کج و کج اندیشی به راه راست هدایت کرده و به تفکر درست درباره بنیان تاریخ این سرزمین وادار نماید!!
ـ ای جامه بخود پیچیده ـ برخیز و انذار کن (آیات 1و 2/ سوره مدثر)
محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلور آن رنج مایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید.
ـ آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق دراندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید:
بخوان!
ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:بخوان!
ـ این بار محمد بابیم و تردید گفت: من خواندن نمی دانم.
صدا پاسخ داد:
ـ بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت.........
و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود باز خواند.
ـ هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:
ـ مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!
و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:
ـ آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،امشب من به پیامبری برگزیده شدم!
خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:
ـ من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم........
ـ پس از آن علی که در خانه محمد بود با پیامبر بیعت کرد.
آغاز بعثت
سرآغاز تاریخ اسلام از روزى شروع مى شود که پیامبراعظم(ص) در خلوت محبوب در دل غارى که در دامن کوهى در شمال مکه بود صدایى شنید: «یا محمد اقرا»؛ اى محمد! بخوان! (او شگفت زده) گفت: چه بخوانم گفت: اى محمد اقرا باسم ربک الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان ما لم یعلم. (علق/آیات ?-?)
بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید. همان که انسان را از خون بسته اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است همان (?) که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمى دانست یاد داد.
جبرئیل به حضرت محمد (ص) فرمود: ارسلنى الله الیک لیتخذک رسولا (?)
خداوند مرا به سوى تو فرستاده است تا تو را پیامبر این امت قرار دهم. حضرت محمد(ص) هرساله مدتى به کوه حرا (?) مى رفت و به عبادت و راز و نیاز و تفکر مى پرداخت تا این که روزى فرشته اى به او گفت: اى محمد! بخوان! محمد (ص) گفت: چه بخوانم؟ فرشته آیات آغازین سوره علق را بر وى قرائت کرد و پیامبر (ص) نیز آن ها را خواند. (?)
آغاز بعثت رسول خدا (ص) چه زمانى است؟ دیدگاه معروف و مورد اتفاق شیعه امامیه ?? رجب است. اما در میان دانشمندان اهل سنت در زمان دقیق آن اختلاف زیادى است. برخى از اهل سنت مبعث را در رمضان و برخى دیگر در ربیع الاول دانسته اند. در مورد روز مبعث نظرهاى متفاوتى ارائه شده است:
الف) ?? رمضان: طبرى در تاریخ الرسل و الملوک و ابن سعد در طبقات الکبرى (?) به این قول اشاره نموده اند.
ب) ?? رمضان: ابن اثیر در الکامل فى التاریخ (?) این دیدگاه را به ابوقلابه عبدالله بن زید جرمى - از محدثان اهل سنت - نسبت داده و طبرى (?) نیز بدان اشاره نموده است.
ج) ?? رمضان: ابن اثیر به این دیدگاه نیز اشاره نموده است. (?)
د) ?? رمضان: یعقوبى در تاریخ خود روایت کرده است که ده روز مانده به آخر رمضان در روز جمعه پیامبر (ص) مبعوث شد. (?)
نخستین آیات
هماهنگى آغاز بعثت با نازل شدن نخستین آیات قرآن کریم باعث شده است تا مورخان، مفسران و دانشمندان علوم قرآنى و حدیث به بررسى و تعیین نخستین آیات نازل شده برپیامبر (ص) بپردازند. دیدگاه هایى در این باره وجود دارد که مهم ترین آن ها عبارتند از:
?- پنج آیه نخست سوره علق.
?- سوره فاتحه الکتاب. (??)
?- سوره مدثر. (??)
پس بعثت بزرگ ترین نعمت خداوند بربشراست و جا دارد که خداوند براین نعمت منت گذارد و این احسان و نیکویى را به رخ آنان بکشد، چنان که مى فرماید: لقد من الله على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین (آل عمران???): خداوند برمومنان منت نهاد (نعمت بزرگى بخشید) هنگامى که درمیان آن ها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را برآن ها بخواند و آن ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد و البته پیش از آن در گمراهى آشکار بودند
پى نوشت ها:
?- بحارالانوار، ج ،?? ص ???.
?- همان، ص ???.
?- حرا نام کوهى است که در شمال مکه قرار دارد. در نقطه شمالى آن غارى است که ارتفاع آن به قدر یک قامت انسان است. قسمتى از داخل غار با نور خورشید روشن مى شود و قسمت هاى دیگر آن در تاریکى است. (ر.ک: فرازهایى از تاریخ پیامبراسلام (ص)، ص ??).
?- تلخیص التمهید، ج ،? ص??.
?- طبقات الکبرى، ج ،? ص/??? تاریخ طبرى، ج ،? ص??/ الکامل فى التاریخ، ج ،? ص??.
?- الکامل فى التاریخ، ج ،? ص??.
?- تاریخ طبرى، ج ،? ص??.
?- الکامل فى التاریخ، ج ،? ص??.
?- تاریخ یعقوبى، ج ،? ص??.
??- مجمع البیان، ج ،?? ص ???.
??- همان.
تفاوتهاى روانى
تفاوتها، رمز نازها و نیازها هستند این تفاوتهاى زیبا است که نتایجى زیبا به بار مى آورد و عامل جذبه ها، کشش ها و کوشش ها مى گردد. اگر تفاوت هاى متناسب میان زن و مرد نبود، تنوع و جذب و انجذاب ، در زندگى این دو، مفهومى نداشت . و به یک زندگى سرد و بى روح مبدل مى گشت .
ویژگیها و تفاوتهاى این این دو موجب گشته است که هر دو مطلوب و طالب و معشوق و عاشق یکدیگر باشند و هر کدام به شیوه مخصوص به خود، در مقام جذب دیگرى و آرامش جوئى از او برآیند.
براى هر محققى مسلم است که این جذب و انجذاب تنها از طریق غریزه جنسى و اقناع آن نیست ، که بالاتر از آن و با شکوه تر از آن مى باشد.
مرد، پناهگاه است و زن آرامش بخش
زن و مرد از تفاوتهاى لطیف و زیباى روحى برخوردارند که اگر اینها نبودند این دو موجود نمى توانستند کامل گردند زیرا آنان مکمل یکدیگرند و هر کدام بدون دیگرى ناقص است .
زن علاوه بر ویژگیهاى خود و علاوه بر غرائز گوناگون ، آرزو دارد که در پناه مردى قرار گیرد و آن مرد هم مخصوص به او باشد. به همین جهت از هنر دلبرى برخوردار است و در صدد صید قلب مرد برمى آید و اگر داراى این خصیصه روحى و هنر نبود نمى توانست دل مرد را شکار کند و تسخیر نماید، این خصیصه یک ویژگى زنانه است و از او زیبا.
مرد علاوه بر غرائز مختلف ، دوست مى دارد که قهرمان باشد و او را به این جهت بپذیرند، و نیز مرد در طوفان هاى زندگى ، به آرامش دل و نیروئى که او را راحتى جان ببخشد، نیازمند است که این هر دو نیاز، به وسیله زن ، رفع مى گردد و آفرینش با حکمت و تدبیر، همه این تفاوت ها نبود و اگر مرد حالت زنانه داشت ، نمى توانست قهرمان زندگى زن باشد و اگر زن همچون مردان بود هرگز قادر به تسخیر دل مرد نمى گشت ...
این جهت را قرآن مجید تصریح کرده و مى فرماید:
و من ژ ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا ایها و جعل بینکم مودة ورحمة
(... و از آیات و نشانه هاى او این است که براى شما از نفس و جان خودتان زوج آفریده است تا آرامش دل بجوئید و در میان شما مودت و رحمت قرار داده است .)
احساسات متفاوت
زن و مرد، حتى در احساس ها و طرز برداشتها از حقایق و واقعیات متفاوتند تا آنجا که در چگونگى عشق و علاقه به یکدیگر کاملا تفاوت دارند با اینکه جذب و انجذاب طرفینى است ، معذلک نوع علاقه شان به یکدیگر مانند هم نیست . نظام حکیمانه آفرینش ، مرد را مظهر طلب ، عشق ، تقاضا و نیاز آفریده است و زن را مظهر محبوب بودن ، معشوق شدن و جلوه و ناز قرار داده است و احساسات مرد طلب انگیز و احساسات زن ناز آمیز است .
معمولا زن ، هنگامى احساس شکست مى کند که مرد او را دوست نداشته و او نتوانسته است محبوب وقع گردد، در صورتى که مرد، موقعى احساس شکست مى کند که زن و همسر دلخواهش را نیافته یا پس از یافتن نتوانسته است او را در اختیار داشته باشد.
مهر زن و مرد از آیت هاى الهى است
قرآن مجید که انسان را خلیفة الله دانسته بعد انسانى او را پرتوى از وجود الهى مى شمارد، مقصد، مقصد، معشوق ، معبود و محبوب حقیقى و نهائى انسان را کمال و جمال مطلق ، (الله ) تعالى معرفى کرده و عشق و محبت و مهر و وداد او را برخاسته از کمال جوئى و جمال دوستى وى مى داند. و مهر و علاقه اى که میان زن و شوهر هست (علاوه بر علائق و لذائذ حیوانى ) از نوع عشق به جمیل مطلق و پرستش خداى متعال مى باشد که فرمود است :
و من آیاته ان لکم من النفکسم ازواجا لتسکنوا الیها وجعل بینکم مودة ورحمة ان فى ذلک لایات لقوم یتفکرون
(و از آیتها و نشانه هاى او این هست که از نوع و جان خودتان براى شما جفتهایتان را آفرید تا آرامش دل بجوئید و میان شما مهر و مودت و شفقت و رحمت قرار داد، بى تردید در این جهت همواره آیتها و نشانه هائى براى اندیشه هائى براى اندیشمندان مى باشد.)
در هر دو مورد، هم آفرینش همسر و جفت از نفس و جان خود انسان و هم در ایجاد مهر و محبت ، تکیه شده است بر آیت بودن که انسان آیت و نشانه خدا است و مهر و دادش آیتى دیگراست ....
تمام جوانان حاضر در مجلس گریستند، جز یک جوان که گفت : یا رسول الله من خود را به حال گریه در آوردم ، اما اشکى از چشمانم جارى نشد.
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: من بار دیگر این آیه را بر شما تلاوت مى کنم و هر که خود را به حالت گریه درآورد، بهشت بر او است و آن گاه آیه را بر آن ها تکرار فرمود این بار تمام جوانان گریه کردند مگر همان جوان که فقط تباکى کرد و به فرموده پیامبر (صلى الله علیه وآله) همه از اهل بهشت شدند
2. در کنار قهرمانان
ابن فتال نیشابورى از امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده که روزى پیامبر (صلى الله علیه وآله) بر گروهى گذر کرد درحالى که سنگى از جایى بلند مى کردند و زورآزمایى مى کردند پیامبر (صلى الله علیه وآله) لحظاتى در کنار آن ها ایستاد و فرمود: براى چه چنین مى کنید؟
در پاسخ گفتند: مى خواهیم ببینیم کدام از ما یک قوى تر است .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: آیا شما را خبر دهم که کدام یک از شما نیرومندتر است ؟ گفتند: آرى رسول الله .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود: قوى ترین شما کسى است که اگر از چیزى خوشحال شد و شادمان گشت ، این شادمانى او را به باطل و گناه نکشاند و اگر از چیزى خشمگین شد، خشم او، وى را از حق دور نسازد
3. برگزارى مسابقه
امام زین العابدین (علیه السلام ) فرمود: هنگام برگشتن نیروهاى رزمنده از جنگ تبوک پیامبر (صلى الله علیه وآله) دستور داد تا مسابقه شتر دوانى برگزار گردد در این مسابقه ، شتر پیامبر (صلى الله علیه وآله) که اسامة بن زید بر آن سوار بود، برنده شد اسامه ، آن روز جوانى 17 ساله بود.
همه مى گفتند: پیامبر (صلى الله علیه وآله) برنده شده است ؛ اما پیامبر مى فرمود: اسامه برنده است
4. دل جویى از جوانان
رسول گرامى اسلام در طول سالیان نبوت خود، چه در مکه و چه در مدینه ، بلکه در تمام دوران عمر پر برکت خویش ، با این قشر رابطه ى خوبى داشت ؛ حتى نسبت به برخى جوانان غیر مسلمان نیز عنایت ویژه داشت ؛ به گونه اى که آن ها را متمایل به اسلام مى نمود. گاه که برخى از آنان را نمى دید تفقد کرده ، به سراغشان مى رفت . آورده اند؛
نوجوانى یهودى در مدینه همواره به حضور رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مى آمد؛ به حدى که رابطه اش با آن حضرت خصوصى شده بود و پیامبر (صلى الله علیه وآله) او را براى پیام رسانى به اطراف مى فرستاد و...
پیامبر (صلى الله علیه وآله) چند روز او را ندید. از اصحاب احوال او را پرسید. یکى گفت : او در بستر مرگ است و گویى امروز آخرین روز او در دنیا و نخستین روز او در آخرت است پیامبر (صلى الله علیه وآله) همراه چند نفر از اصحاب به خانه او رفت و او را بیهوش دید وجود مقدس رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) مایه برکت بود وقتى شخصى را صدا مى زد هر چند او بیهوش باشد، پاسخ آن حضرت را مى داد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) او را صدا زد نوجوان یهودى ، چشم هایش را گشود و عرض کرد لبیک یا اباالقاسم حضرت به او فرمود: به یکتایى خدا و رسالت من از جانب خدا گواهى بده .
نوجوان به پدرش که در کنارش بود، نگاه کرد و به خاطر رعایت پدرش که یهودى بود، چیزى نگفت .
پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى بار دوم او را به یکتایى خدا و رسالت خود دعوت کرد او باز پدر خود را دید و چیزى نگفت .
براى بار سوم نیز این کار تکرار شد.
پدرش به زبان آمد و گفت : فرزندم ملاحظه مرا نکن ؛ اختیار با خودت است ، هر چه مى خواهى بگو.
در این هنگام نوجوان گفت : اءشهد اءن لا اله الا الله و اءشهد اءنک رسول الله سپس جان به آفرین تسلیم کرد.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) از پدرش در خواست کرد که از آن ها فاصله بگیرد تا خود به مسائل کفن و دفنش بپردازد سپس به یاران فرمود: بدن آن نوجوان تازه مسلمان را غسل داده ، کفن کنید آنان نیز پس از غسل و کفن ، جنازه او را به حضور رسول خدا آوردند.
رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بر پیکر جوان تازه مسلمان نماز خواند و پس از پایان مراسم دفن ، پیامبر (صلى الله علیه وآله) به خانه خود بازگشت ؛ در حالى که مى فرمود: الحمد لله الذى اءنجا بى الیوم نسمة من النار سپاس خداى را که امروز به وسیله من انسانى را از آتش جهنم نجات داد.
ارسال سر مقدس امام حسین علیه السلام به کوفه
عمر بن سعد در عصر عاشورا براى خوش خدمتى بیش تر و اعلام وفادارى به عبیدالله بن زیاد و خاندان بنى امیه ، دستور داد سر بریده امام حسین علیه السلام را با شتاب به کوفه ببرند و عبیدالله بن زیاد را از پایان یافتن غائله کربلا با خبر گردانند.
ماموریت رساندن سر مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام با خولى بن یزید اصبحى و حمید بن مسلم بود. آنان شب به کوفه رسیدند. در آن هنگام دارالاماره نیز بسته بود. به همین جهت شب را در خانه خویش گذرانده و بامداد روز یازدهم سر مقدس امام حسین علیه السلام را نزد عبید الله بردند.
سرهاى دیگر شهیدان را پس از بریدن و شست و شو دادن ، میان سرکردگان جنایت کار تقسیم کردند تا نزد عبیدالله برده و پاداش بگیرند و بدین وسیله به وى نزدیک شوند
اسارت اهل بیت علیه السلام
پس از شهادت اباعبدالله الحسین علیه السلام و ارسال سرهاى شهیدان به کوفه ، عمر بن سعد در روز یازدهم محرم ، بر کشته هاى خویش نماز گزارد و آنان را دفن نمود، ولى بدن مقدس شهیدان را در بیابان کربلا رها کرد. آنگاه دستور داد زنان ، کودکان و بازماندگان واقعه عاشورا را اسیر کرده و به کوفه ببرند. هنگام خروج از سرزمین کربلا به خواسته اسیران و یا به دستور عمر بن سعد جهت تازه کردن داغ اسیران و عزیز از دست دادگان ، آنان را از کنار پیکرهاى شهیدان عبور دادند.
چون کجاوه هاى بى محمل به قتلگاه رسیدند، اسیران مظلوم اهل بیت علیه السلام از فراز کجاوه ها خود را به زمین انداختند و به سوى شهیدان غرقه به خون خویش شتافتند.
هر کس بدن شهیدى را در برگرفت و بر او مویه و سوگوارى کرد و سپس از او خداحافظى نمود، ولى سوگوارى و گریستن سکینه بر پدرش امام حسین علیه السلام و نحوه خداحافظى اش ، سنگ خاره را آب مى کرد. هم چنین عمه اش زینب کبرى علیهاالسلام با اندوه و دل شکسته از شهیدان ، به ویژه بدن مقدس برادرش امام حسین علیه السلام خداحافظى کرد. این آخرین دیدار آنان با بدن عزیزانشان بود.
راوى گفت : به خدا سوگند فراموش نمى کنم زینب دختر على علیه السلام را آن هنگام که بر برادرش مویه مى کرد و با صداى غمگین و دلى داغدار، خطاب به جدش محمد مصطفى صلى الله علیه و آله مى گفت : اى محمد، کروبیان بر تو درود فرستادند! این حسین توست که با اعضاى پاره در خون خویش آغشته است . این دختران تواند که آنان را اسیر کرده اند. اى محمد، این حسین توست که به دست زادگان زنا کشته شده و پیکر مطهرش بر روى خاک افتاده است و باد صبا بر او خاک و غبار مى افشاند. اى محمد، این حسین توست که سرش را از قفا بریده اند و عمامه و رداى او را ربوده اند و...پس از آن اسیران را به کوفه و از کوفه به شام بردند تا بدین صورت ، قدرت نمایى کرده و پیروزى خود را به مردم بنمایانند، لیکن غافل از این که انقلاب امام حسین علیه السلام از دو بخش تشکیل یافته بود، بخشى که به وسیله امام حسین علیه السلام و یاران فداکارش تا عصر عاشورا به پایان رسید و بخشى دیگر از سوى امام زین العابدین علیه السلام ، زینب کبرى علیهاالسلام و دیگر اسیران مى بایست اجرا شود.
بخش دوم نیز، همانند بخش اول بسیار موفقیت آمیز بود، زیرا حقانیت و مظلومیت اهل بیت علیه السلام و جنایت بنى امیه و عوامل ستم پیشه آنان ، از طریق اسیران با اطلاع ملت خواب زده رسید و آنان را از خواب غفلت بیدار و به وظایفشان آشنا کرد، بذر حقیقت جویى را در سراسر عالم اسلامى افشاند و همگان را براى احقاق حق و زدودن باطل فرا خواند.
این بخش از نهضت حسینى ، ماجراى مفصل و طولانى دارد که در نوشتار حاضر نمى گنجد و نیاز به نوشتار دیگرى دارد.
خاک سپارى شهیدان کربلا
همان طورى که گفتیم ، عمر بن سعد کشته هاى خویش را در روز یازدهم محرم ، دفن نمود و در حالى که کشته هاى اهل بیت علیه السلام و یاران ایشان بر زمین مانده بودند، کربلا را به قصد کوفه ترک کرد.
گروهى از طایفه بنى اسد که در ((غاضریه )) در نزدیک کربلا ساکن بودند در روز سیزدهم محرم وارد کربلا شده و بر شهیدان نمازگزاردند و آنان را دفع نمودند.
به این طریق که امام حسین علیه السلام را در همین مکانى که اکنون معروف است دفن کرده و على بن الحسین علیه السلام را در پایین پاى پدر به خاک سپردند و از براى سایر شهیدان در پایین پا قبر بزرگى حفر و همگى را در آن جا دفن نمودند، ولى حضرت عباس علیه السلام را در راه غاضریه (در محل فعلى حرم ) دفن کردند