امام باقر علیه السلام فرمود: بنده از خدا حاجتى مىخواهد که اقتضا دارد دیر یا زود برآورده شود سپس آن بنده دچار گناهى مىشود و خداى تبارک و تعالى به فرشته مأمور برآوردن حاجت مىفرماید: حاجتش را اجابت مکن و او را از آن محروم دار؛ زیرا خود را در معرض خشم من قرار داد و سزاوار محرومیّت شد .
به این حقیقت بسیار مهم باید توجه داشت که فرمان انفاق در امور مالى از سوى حضرت حق فقط و فقط متوجه مال حلال و ثروت مشروع و امکانات سالم و صحیح است، پروردگارى که مردم را از غصب و دزدى و رشوه و ربا و احتکار و اختلاس و حیله و تقلب در کسب و کم فروشى و قمار به شدت منع مىکند، و به دست آوردن مال و ثروت را از هر یک از این راهها حرام و معصیت مىداند، و حرام خواران را به سختى مورد نکوهش و مذمت قرار مىدهد، و هر عمل به ظاهر زیبائى و هر کار به ظاهر خوبى را که از حرام به وجود آمده باشد همراه با صاحبش هیزم دوزخ مىداند، معنا ندارد که فرمان انفاقش متوجه و شامل هر مال و ثروتى به ویژه مال حرام شود، او تنها فرمانى که نسبت به ثروت نامشروع دارد این است که باید هر نوع مال حرامى که در دست مردم است به صاحبان اصلى اش برگردد، و حرام خور باید از آزارى که به مردم در غارت مالشان روا داشته طلب حلالیت کند و از آنان بخواهد که از پیشگاه حضرت حق برایش طلب آمرزش نمایند.
این آیه شریفه و آیات مشابهش هر نوع انفاقى را اعم از واجب و مستحب مانند زکات، و هزینه لازم براى خود، و تأمین مخارج خانواده و هر کسى که انفاق بر او واجب است و نیز هزینه کردن براى جهاد در راه خدا، و خرج کردن امکانات در هر راه خیر مانند ساختن پل، جاده، حمام، آب انبار، درمانگاه، بیمارستان، مدرسه، کتابخانه، کمک به ناتوانان، مستمندان، و تهیدستان را شامل مىشود.
و نیز آیه کریمه بنابر روایات و نظر صاحب نظران آگاه و عارف فرمان به انفاق معنوى مانند تعلیم علم به دیگران، امر به معروف و نهى از منکر، یاد دادن هنرهاى تخصصى، و تبلیغ دین با زبان و قلم، و نشر معارف قرآنیه را شامل مىگردد.
محمد بن مسلم از حضرت صادق (ع) از معناى وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ روایت مىکند که حضرت فرمود:
«مما علمناهم یبثون:» «1»
از آنچه از قرآن و سنت و علوم خود به آنان تعلیم دادهایم به طور مستمر منتشر کنند.
در آیه شریفه ایمان مطرح است که در رابطه با قلب است، و سخن از نماز است که در ارتباط با بدن است، و اشارهاى به انفاق است که موردش مال و ثروت و امکانات مادى و معنوى است، که در حقیقت باید گفت آیه شریفه انسان را به عبادات قلبى و قالبى و مالى توجه مىدهد و مجموعهاى با ارزش از روش بندگى را مطرح مىکند و از پرهیزکاران به عنوان گروهى که جهانبینى آنان فوق جهانبینى حسى است، و در سایه بندگى حق آزادگان واقعىاند، و از نظر اخلاقى آراسته به جود و سخاوت و کرامتاند یاد مىکند. در ایمان نجات از هر اضطراب ونگرانى و مایه رهائى از تنگ نظرى و سبب آزادى از عذاب دوزخ است.
در نماز دفع فحشا و منکرات، و منظم زندگى کردن، و راز و نیاز با خدا، و مناجات عاشقانه، و تواضع و فروتنى و خاکسارى از طریق رکوع و سجود مطرح است.
در انفاق دفع بخل و بىرحمى، پر کردن خلاءهاى مادى و معنوى دیگران، رفع مشکلات، درمان دردها، ظهور خیرات، آبادى شهرها، رشد فرهنگ، زدودن غم از دلها، پاک کردن اندوه از چهرهها مورد نظر است.
در ایمان بشارت به رضوان حق و بهشت عنبر سرشت، و در نماز کفاره بدىهاى گذشته، و در انفاق طهارت از رذائل اخلاقى به نظر مىرسد.
در ایمان عزت و در نماز قرب به حق، و در انفاق رویش و نمو و زیاد شدن نعمت حق برانفاق کننده مطرح است. «2» از مصادیق بارز و آشکار تقوا و ایمان به غیب و اقامه نماز و انفاق در راه خدا وجود مبارک امیرالمؤمنین على بن ابى طالب (ع) است، چنان که اغلب تفاسیر روائى شیعه و پارهاى از روایات اهل سنت آن حضرت را مصداق آیات زیر شمردهاند.
فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى «3»
و اما کسى که عطا کرد، و تقوا ورزید، و آئین حق و پاداش الهى را تصدیق نمود.
حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ: «4»
خدا و آنان که ایمان به غیب دارند تو را در برابر حوادث کافى هستند.
أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً: «5»
یا کسى که پاسى از شب با سجده و قیام در طاعت و عبادت و تواضع و انکسار نسبت به حق است؟
الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ: «6»
کسانى که اموالشان را در شب و روز در راه خدا هزینه مىکنند.
گوشهاى از سود انفاق
خداى مهربان به یکى از پیامبرانش وحى کرد، من نسبت به عمر فلان کس حکم کردهام که نیمى از روزگارش را به تهیدستى و نیم دیگرش را در ثروت و دارائى سپرى کند، او را در این زمینه مخیر کن که کدام را در نیمه اول عمرش و دیگر را در نیمه دوم عمرش قرار دهم.
پیامبر حق آن مرد را خواست و قضاى الهى را به او گفت تا کدام را براى نیمه اول عمر انتخاب کند، آن مرد گفت به من مهلت ده تا در این مسئله با همسرم مشورت کنم.
زن در برنامه مشورت به همسرش گفت نیمه اول عمر را براى ثروتمند بودن انتخاب کن، همسرش گفت: تهدیستى پس از ثروت بسیار سخت، و ثروت پس از تهیدستى خوشى و لذت است، زن اصرار ورزید که در این زمینه مشورت مرا بپذیر.
مرد به نزد پیامبر بازگشت و گفت نیمه اول عمرم را به ثروت و امکانات انتخاب کردم، خداى مهربان دنیا را براى او گشایش داد، و دروازه ثروت را به رویش گشود، همسرش گفت: اگر بقاء و دوام این ثروت را مىخواهى جود و سخا را با خلق خدا به کار گیر، او هم در هر زمینهاى که براى خود غذا و پوشاک و امکانات فراهم مىکرد، مشابهش را براى تهیدستان قرار مىداد چون نیمى از عمرش در ثروت و مکنت گذشت، خداوند به پیامبر زمانش وحى کرد گر چه نیمى از عمر او را به ثروت و نیمى را به فقر حکم کرده بودم، ولى چون او را نسبت به نعمتهایم سپاسگزار و شاکر یافتم، و شکر موجب مزید نعمت است، نیم دیگر عمرش را نیز به غنى بودن و داشتن ثروت و امکانات بشارت ده. «7»
انفاق از نظر پارهاى از روایات
رسول خدا فرمود:
«ثلاث من حقایق الایمان، الانفاق من اقتار، و انصافک الناس من نفسک، و بذل العلم للمتعلم:» «8»
سه چیز از حقایق ایمان است: انفاق به هنگام تنگدستى، و انصاف دادن به مردم از جانب خود، و بخشیدن و هزینه کردن دانش براى دانشجو.
«من اعطى درهما فى سبیل الله کتب الله له سبعمأة حسنة:» «9»
کسیکه در راه خدا درهمى بخشد، خدا براى او هفتصد حسنه مقرر مىدارد:
امیرالمؤمنین فرمود:
«طوبىلمن انفق الفضل من ماله و امسک الفضل من کلامه:» «10»
خوشا به حال کسى که زیادى از مالش را در راه خدا هزینه کند، و اضافه کلامش را نگاه دارد.
حضرت صادق فرمود:
«ملعون، ملعون من وهب الله له مالًا فلم یتصدق منه بشیئ:» «11»
از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است کسى که خدا مالى را به او ببخشد و او چیزى از آن را در راه خدا هزینه نکند.
حضرت باقر (ع) از پدران بزرگوارانش از پیامبر اسلام روایت مىکند که خداى تعالى مىفرماید:
«المعروف هدیة منى الى عبدى المؤمن، فان قبلها منى فبرحمة منى، فان ردها فبذنبه حرمها و منه لا منى، و ایما عبد خلقته فهدیة الى الایمان وحسنت خلقه و لم ابتله بالبخل فانى ارید به خیراً:» «12»
خیر و نیکى (که از مصادیق مهماش انفاق مال و علم و آبرو است) هدیهاى از من به سوى بنده مؤمنم مىباشد، پس اگر آن را از من بپذیرد به سبب رحمت من است، و اگر آن را مردود سازد به علت گناهش از آن محروم شده نه از سوى من، و هر بندهاى را بیافرینم، و او را به ایمان هدایت کنم، و اخلاقش را نیکو سازم و به بخل دچارش نکنم، بىتردید نسبت به او خیر خواستهام.
از حضرت رضا (ع) روایت شده است که مىفرمود:
«السخى قریب من الله، قریب من الجنة، قریب من الناس و البخیل بعید من الله، بعید من الجنة، بعید من الناس، و سمعته یقول: السخاء شجرة فى الجنة من تعلق بغصن من اغصانها دخل الجنة:» «13»
انسان سخاوتمند به خدا و به بهشت و به مردم نزدیک است، و بخیل از خدا، از بهشت، از مردم دور است راوى مىگوید از حضرت شنیدم مىفرمود: سخا درختى در بهشت است، کسى که به شاخهاى اى شاخههاى آن (که انفاق بخشى از امکانات در راه خداست) آویخته وارد بهشت مىشود.
امیرالمؤمنین (ع) از حضرت مجتبى پرسید سخاوت و کرم چسیت؟ پاسخ داد:
«اجابة السائل و بذل النائل:» «14»
درخواست خواهنده را روا کردن، و بخشش به کامیاب.
حضرت صادق (ع) فرمود:
«السخا ان تسخو نفس العبد عن الحرام ان تطلبه، فاذا ظفر بالحلال طابت نفسهان ینفقه فى طاعة الله عزوجل:» «15»
سخا به این است که وجود انسان از طلب حرام باز ایستد، و هنگامى که به حلال دست یافت وجودش از این که آن را در راه خدا انفاق کند خوشحال شود.
حضرت رضا (ع) از پدرانش در بخشى از یک روایت مفصل درباره پذیرش نماز از نمازگزار از جانب حق نقل مىکند که قطعاً نماز را از کسى مىپذیرم که .......
«یطعم الجائع، و یکسو العارى، و یرحم المصاب، و یؤدى الغریب:» «16»
گرسنه را از غذاى مناسب بخوراند، برهنه را با لباس قابل قبول بپوشاند، به بلا دیده رحمت و مهر ورزد، و غریب را جاى دهد.
موسى از حضرت حق پرسید پاداش کسى که آزارش را از مردم بازدارد، و احسان و نیکىاش را براى مردم هزینه کند چیست؟ حضرت حق فرمود:
«یا موسى تنادیه النار یوم القیامة لا سبیل لى علیک:» «17»
اى موسى در قیامت آتش او را فریاد مىدهد، مرا بر ضد تو هیچ برنامه و کارى نیست.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نورالثقلین ج 1، ص 27.
(2)- روح البیان ج 1، ص 65.
(3)- الیل 6- 5.
(4)- انفال 64.
(5)- زمر 9.
(6)- بقره 274.
(7)- روح البیان ج 1، ص 66.
(8)- بحار ج 77، ص 52.
(9)- بحار ج 69، ص 122.
(10)- بحار ج 96، ص 115.
(11)- بحار ج 69، ص 133.
(12)- امامى طوسى ج 1، ص 24- بحار ج 68، چاپ بیروت، ص 351.
(13)- عیون اخبار الرضا ج 1، ص 277.
(14)- بحار چاپ بیروت، ج 68، ص 353.
(15)- بحار چاپ بیروت، ج 68، ص 353.
(16)- کلمة الله به نقل از امالى صدوق 264.
(17)- کلمة الله ص 291.
در روز جمعه، اول ماه رجب سال 1357 هجری، در شهر مدینه، فرزندی متولد شد که او را محمد نامیدند. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) و پدرش امام سجاد(ع) بود. از این جهت، نخستین امامی بود که هم از نظر پدرو هم از نظر مادر، فاطمی و علوی بود. چند سال از زندگی خود را همراه جد بزرگوار خویش، امام حسین(ع) سپری کرد و در واقعه کربلا، چهر سال و در هنگام وفات پدر بزرگوارش، 39 سال داشت. مدت امامت آن حضرت هجده سال و در ایام امامت خویش، با ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک هم عصر بود. در زمان خلافت هشام، سال 114 هجری در 57 سالگی به شهادت رسید و در قبرستان بقیع، در کنار پدر و جد مادری خود امام حسن مجتبی(ع) دفن شد.
پایهگذاری نهضت علمی
با این که آغاز امامت آن حضرت با خلافت ولید بن عبدالملک همراه بود و در شرایط نامساعد اجتماعی قرار داشت، اما توانست نهضتی علمی را پایه گذاری کندکه تا آن زمان، در اسلم بی سابقه بود. معارف پردرج اسلام، به خاطر ممنوعیت نشر احادیث که تا آن زمان نیز ادامه داشت، کم کم به دست فراموشی سپرده میشدو محصولات وابستگان به خلفای وقت، جایگزین آنها میشد؛ ولی امام باقر(ع) با دوراندیشی و تحمل مشکلات بسیار، توانست مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را پایهریزی کند آن حضرت که در تمام صفات والای انسانی، سرآمد روزگار خود بود، توانست شیفتگان علم و فضیلت را سراسر جامعه اسلامی آن روز، دور خود جمع کند و آنقدر ورایات واحادیث و آثار علمی در زمینه مسائل و احکام و تفسیر و تاریخ اسلم و انواع علوم از ایشان به یادگار مانده که ازهیچ یک از امامان معصوم، جز فرزند بزرگوارش امام صادق(ع) دیده نشده است. گروهی از اصحاب پیامبر(ص) و تابعین و دیگر طالبان علم، از محضر درس او بهره میگرفتند که شیخ طوسی(ره) در رجال خود، نام 468 نفر از آنان را آورده است. بسیاری از بزرگان اهل سنت، همچون ابوحنیفه، مالک بن انس، حمد بن ادریس شافعی، زیاد بن منذر نهری، اوزاعی زهری و ابن مبارک، از محضر درس آن حضرت، استادههای فراوان بردهاند. کتابها و نوشتههای دانشمندان و مفسران و مورخان اهل تسنن، همچون طبری، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی و کتبی مانند: «موطأ» مالک، سنن»، بن داوود، «مسند»، ابی حنیفه، «مسند» مروزی، «تفسیر نقاش»، «تفسیر زمخشری» و دهها کتاب دیگر که از مهم ترین کتب اهل تسنن هستند، سرشار از سخنان ارزشمند آن حضرت میباشند.[68]
گفتار مجری
امام پنجم شیعیان، همنام رسول خدا و تنها کنیهاش ابوجعفر است. نویسندگان، هفت لقب معروف برایمحمد بن علی(ع) ذکر کردهاند؛ باقرالعلوم، شاکر،هادی، امین، صابر، اهد وشبیه و از همه معروفتر باقرالعلم است که این لقب زیبا از سوی خدای سبحان و رسولخدا برای حضرت برگزیده شد. محمد بن علی از نظر دانش به مقامی رسیدکه خدای سبحان، وی را باقرالعلم یعنی شکوفاکننده علم دین و نمایان سازنده دانش نامید . حتی این لقب زیبا رد کتابهای آسمانی پیش از قرآن نیز دیده میشود.
1. حبیب الله احمدی، امام باقر(ع) الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چاپ دوم، 1385، ص24.
تربیت
مربیان لایق وشایسته، نقش محوری در افراد ایفا میکنند. اندیشههای بلند و عرشی و دامنهای پاک مربیان، همواره تربیت یافتگان را به مراحل اوج انسانی عروج میدهد. محمد بن علی(ع)، دوران کودکی خویش را افزون بر سایه پر مهر پدری، در جوار حسین بن علی(ع) سپری کرد و از رفتار او، آزادگی وسترگی آموخت. امام باقر(ع) در زمره افرادی استکه حادثه کربلا را از نزدیک مشاهده کرد؛ پس از آن، در آغوش پر مهر سیدالساجدین و مادر پاک دامنش که سرآمد همگان بود، به سر برد.اندیشههای زلال وحیانی، مقاومت، منش، بزرگی، عزت نفس، پاکی و عبودیت در پیشگاه خدا، درسهایی است که محمد بن علی(ع) از پدر گرفت و در اندیشه، چنان بلند و تیز پرواز شد که هیچ تیز پروازی به بلندای آن نرسید و در رفتار، آن گونه سترگ و مقاوم بود که هیچ حادثه تلخ و ناگواری، را از صراط مستقیم انحراف نداد.[69]
دانش و آگاهی
امام باقر(ع) از دوران کودکی، شکافنده دانشها شناخته شده بود؛ تا آن جا که در ستایش دانش او، شاعران، قصیدهها سروده و نویسندگان، قلمفرساییها کرده اند. مردم، به ویپه دانشوران، شیفته نام و آوازه او بوده اند واین علاقه در بین مردم عراق، بیشتر به چم میخورد. هشام بن عبدالملک ـ خلیفه وقت ـ او را در مسجدالحرام دیدغ در حالی که بر دست غلامش تکیه کرده بود. از او پرسید: آیا او همان کسی است که مردم عراق بهتزده علماش هستند؟ غلام پاسخ داد: آری. خلیفه به غلام دستور داد امام را برای پاسخ به پرسشهای خلیفه فرخواند. خلایفه پرسشها را مطرح کرد. امام به گونهای پاسخ دادکه هشام خاموش ماند و هیچ نگفت.
بحارالانوار، ج 46، ص 332.
پاسداری از اندیشهها
امام باقر(ع) در زمانی زندگی میکرد که از یکسو، نقل و کتابت احادیث پیامبر ممنوع شده بود و از سوی دیگر، احادیث ساختگی، دهان به دهان میگشت.
فرقههای گوناگون سر برآورده و دین را با سلیقه خود تعریف میکردند. یهودیان و مسلمانانی که یهودی بوده و ناگزیر، اسلام را پذیرفته بودند، دین را به سمت آموزههای تحریف شده یهودی بردند. تجمل و خوشیخواهی در میان مسلمانان رایج شده بود؛ در حالی که بحران اقتصادی گریبانگیر جامعه بود و فضاهای تنگ سیاسی، مزید بر علت. در این میان، امام باقر(ع) میکوشید فهم درستی از دین ارائه دهد. احادیث پیامبر و امامان پیشین را احیا کند، از انحرافات جلوگیری نماید و این اهداف، پایه گذاری نهضتی بزرگ را میطلبیدکه امام باقر(ع) با تربیت شاگردانی فراوان از اقصا نقاط جامعه اسلامی به آن همت گماشت و فرزند بزرگوارش، آن را به بار نشاند.
شبهاتی عظیم درباره خداوند در ذهن مردم بود که درباره او، اندیشه مرئیت، جسمانیت، تشبیه و غیره قائل بودند. بخش مهم از اوقات تدریس و تعلیم امام باقر(ع)، صرف این شد که اعتقادات مربوط به توحید را در مردم اصلاح کند.
علی قائمی، فجر دانشها، انتشارات امیری، چاپ اول، زمستان 1376، ص 352.
دستاوردهای زندگی امام باقر(ع)
این امام بزرگوار، مبانی عقیدتی و باورهای دینی جامعه اسلامی را استوار کرد به نقد و تخطئه اندیشههای انحرافی و باورهای نادرست راه یافته در قلمرو اسلامی پرداخت. فرهنگ فقهی و احکام شریعت را گسترش داد، با روهای غلط در کار اجتهاد و استنباط احکام فقهی مبارزه کرد، جامعه شیعی را به سوی اندیشههای ناب اسلامی هدایت فرمود، تشکیلات شیعی را از خطر انهدام و نابود شدن در زیر چرخهای حاکمیت استبدادی امویان حفظ کرد و به جامعه اسلامی در زمینههای عبادت، زهد، کار و تلاش، علم، اخلاق و حضور مفید و سازنده در اجتماع، الگوهای عملی را شناساند.
امام باقر، جلوه امامت در افق دانش، تحقیق گروه تاریخ اسلام، نگارش: احمد ترابی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1375، ص 22.
چراغ راه
«کسی که واعظی درونی نداشته باشد موظعههای مردم سوید به او نمیرساند».
بحارالانوار،ج 78، ص 173.
«با راست کرداری، خود را برای خداوند بیارای».
هادی ربانی و سیدمحسن موسوی، آینه یادها، دارالحدیث، قم، 1381، ص 233.
«بردباری توام با پاداش، از هر دو چیزی که با یکدیگر مخلوط شوند بهتر است».
شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، چاپ سوم، 1376، ص 517.
«گرفتاری مردم، برای ما از هر چیزی بزرگتر و دشوارتر است؛ زیرا اگر آنان را به راه حق بخوانیم دعوت ما را نمیپذیرند و اگر به حال خود بگذاریمشان، دیگران نمیتوانند آنها را هدایت کنند.
همان، ص 518.
«هر کس در هر پنجشنبه سوره مائده تلاوت کند، هیچگاه ایمانش با شرک آمیخته نمیشود».
بحارالانوار، ج 92، دارالحدیث العربی، بیروت، ص 273.
«فضیلتی چون جهاد نیست و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست».
محمدعلی کوشا، سیره و سخن پیشوایان، انتشارات سوره، مهر، چاپ چهارم، 1383، ص 197.
«تو را به پنچ چیز سفارش میکنم: 1. اگر مورد ستم واقع شدی، ستم مکن.
2. اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن،
3. اگر تکذیبت نمودند، خشمگین نشو،
4. اگر مدحت کردند، شاد نباش.
5. اگر نکوهشات کردند، بیتابی مکن!»
همان، ص 198، به نقل از تحف العقول، ص 284.
«دانشمندی که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است».
همان، ص 199، به نقل از تحف العقول، ص 294.
چراغ راه
«همواره علما و دانشمندان را در برابر ابوجعفر محمد(ع)، حقیر و کوچک میدیدم؛ چنان که حق نفس کشیدن به خود نمیدادند، یا آنکه آنها را در برابر دیگران این گونه ناتوان مشاهده نمیکردم».
شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، چاپ دوم، 1376، ص 510.
«اوکر خدای از وی خونود باد، مفسر قرآن، مبین فقه اسلامی، درک کننده حکم خدا و امر و نهی او بود».
علی قائمی، فجر دانشها، حضرت امام محمدباقر(ع)، انتشارات امیری، چاپ اول، 1376، ص 80.
باقر(ع) عالم و آقای بس بزرگی بود، به او باقر میگفتند؛ زیرا علم را میشکافت، حقیقتش را آشکار ساخته و آن را توسعه میداد».
فضایل وس یره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسین زاده آملی
«ابوجعفر، هفتاد هزار حدیث برای من روایت کرد».
محمدعلی کوشا، سیره و سخن پیشوایان، انتشارات سوره مهر، چاپ چهارم، 1383، ص192.
زلال قلم
مدین، شهر آرزوهای دور و دراز، شهر خاطرات تلخ و شیرین دور و نزدیک، شهر اشهد ان محمد رسول الله و در عین حال، مأمن غریبانههای تاریخ هجری قمری، امروز دارد نفس تازه میکند. دارد تازه میشود این شهر با بشارت میلاد. در دورهای که سخنان پیامبر را در پستوها پنهان کردهاند و یا به دهان شعلههای برافروخته خشم و عناد سپردهاند. در روزگاری که شهر از اختناق و سیاهی، جان به لب آورده و معصومیت دارد تازیانه بی گناهی خود را میخورد. مژده میلاد میآید. ملائک، آمدن کسی را جار میزنند که همنام پیامبر است و فرزند دعا و نیایش، ملائک، به شوق آمدنش، سوره نور را در گوش کوچه پس کوچهها زمزمه میکنند. سلام و درود خدا در کائنات میپیچد؛ ب بشارتی که: آری مردم! امروز کسی میآید که جهل شما را به آگاهی میرساند.
او که بیاید، علم به کمال میرسد و شک و گمان، جایش را به یقین میسپارد. او که نامش، ستوده شده کتابهای پیشین است و اصالتاش از دو سو به درخت دیرسال طوبی میرسد و به پیامبری که یک چند در کوچههای این شهر قدم زد و با شما خندید و گریست.
آی مردم! محمد امروز شهر، از افلاک به خاک میآید تا شما را به معراج دانش و بینش ببرد محمد امروز شهر، باقرالعلوم قرنهای پس و پیش کائنات است؛ مرد کوچههای بنیهاشم و یاس جا مانده در خاطرات. وارث نالههایی که در چاهها و پای درختان خرما بازماندهاند. این مرد، وارث غربت شهر است که امروز مژده آمدنش را در گوش آب و خاک میخوانیم.
نام زلال تو
رقیه ندیری
غریب یعنی تو
که حتی کلمات
غریبگی میکنند
با نامت
ذهنهای شفاف
هنوز به دخرشش تو نرسیده اند
شاعران امروز
در رثای تو مانده اند
یا باقرالعلوم
و من شعر گفتن نمیدانم
که تاریک خانه اندیشه ام
تصویر تو را کم میآورد
کم میآورم
کلام را
گم میکنم
و گنگ میشوم
رقیه ندیری
مرد شامی، با این که کینه اهل بیت در سینه اش موج میزد، همواره در مجلس امام باقر(ع) حاضر میشد. وی روزی به حضرت گفت: شرکت من در جلسه شما به خاطر علاقه ام به شما نیست که من کینه توزترین فرد نسبت به اهل بیت هستم. اما شیرین سخنی و ادب و اخلاق تو مرا جذب کرده است. امام(ع)، مهربانی و لطف خود را نسبت به او افزود تا این که آن مرد دست از دشمنی برداشت و از دوستان حضرت شد. حتی هنگام مرگ، وصیت کرد که باقرالعلوم بر وی نماز بخواند.
حبیب الله احمدی، امام باقر الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چاپ دوم، 1385، ص 81.
آنها را راضی کن
یکی از بزرگان قبیله نخع به حضور امام باقر آمد و عرض کرد: من از زمان حکومت حجاج، (استاندار عبدالملک) پیوسته فرماندار حکومت اموی بوده ام؛ آیا توبه من پذیرفت میشود؟ امام سکوت کردند اما دوباره سوال خود را تکرار کرد. امام فرمود: خیر مگر این که حق صاحبان حق را بپردازی و آنها را راضی کنی.
محمود اکبری، برگهای زرین، شفق، 1378، ص 82؛ اصول کافی، ج 2، ص 331.
نیکی دنیا، رسیدگی به برادران است
یکی از خدماتکاران امام میگوید: برخی از دوستان و آشنایان امام باقر(ع) به میهمانی آن حضرت میآمدند و از نزد وی بیرونی نمیشدند مگر این که امام از آنها به نحو احسن پذیرایی میکرد حتی گاهی به آ«ها پول یا لباس هدیه میداد.
گاهی من با امام در این باره سخن میگفتم که خرج خانواده شما سنگین است و از نظر درآمد وضع متوسطی دارید (بهتر این استکه درپذیرایی از دوستان و مهمانان؛ با احتیاط بیشتری رفتار کنید!) اما امام میفرمود: نیکی دنیا، رسیدگی به برادران و دوستان و آشنایان است.
احمد ترابی، امام باقر(ع)، جلوه امامت در افق دانش، انتشارات آستان قدس رضوی، چ اول، 1373، ص 217.
نظر شما چیه؟
1. موقعیت سیاسی زمان امام باقر را تشریح کنید.
2. نقش مام باقر را در دوران حکومت آخرین خلفای اموی یان کنید
3. چند تن از دانشمندان تربیت شده امام باقر را معرفی کنید.
4. امام باقر(ع) چرا به شام دعوت شد و نتیاج این دعوت چه بود؟
5. روش امام باقر(ع) که در دوران خفقان به سر میبرد در تبلیغ معارف دینی چگونه بود؟
6. بیشتر مناظرههای امام باقر0ع) در حول چه محوری بود؟
7. اگر بخواهیم برای هر یک از پیشوایان ویژگی خاصی در نظر بگیریم که او را از دیگر امامان متمایز میکند، چه ویژگی غیر از دانش برای امام باقر میتوان بیان کرد؟
8. وضع اقتصادی جامعه اسلامی در زمان امام باقر(ع) چگونه بود و امام بیشتر از چه راهی امرار معاش میکرد؟
کتابستان
1. راویان مشترک فریقین از امام محمدباقر(ع)، به کوشش مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، واحد تاریخ و سیره اهل بیت(ع) تدوین شده است. نکته قابل دقت در این کتاب کم حجم، این استکه آن دسته از راویان شیعه را برگزید که علمای اهل سنت هم آنها را توثیق کردهاند از آنجا که این نکته هدف اصلی برای چاپ این کتاب بوده است سعی شده از اقوال علمای اهل سنت بیشتر استفاده شود. این کتاب در شهریور 1373 به چاپ رسیده است.
2. امام باقر، جلوه امامت در افق دانش، تحقیق از گروه تاریخ اسلام، نگارش: احمد ترابی، چاپ موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1375؛ این کتاب در پنج فصل تدیون شده که سرفصلهای آن: 1. اجمالی از ولادت تا رحلت. 2. زندگی علمی امام. 3. زندگی سیاسی امام زندگی اجتماعی امام. 4. امام باقر(ع) در محراب عبادت و نیایش و 5. حکمتها و درسهایی از امام باقر(ع) میباشد.
3. در مکتب فجر دانشها حضرت امام محمدباقر(ع)، به قلم دکتر علی قائمی، انتشارات امیری، چاپ اول، زمستان 1376، این کتاب در 20 بخش و ریز موضوعات مربوط به هر بخش طراحی و چاپ و در کل، منبع تحقیقی خوبی به شمار میرود؛ زیرا نویسنده تلاش کرده همه مباحث مربوط به زندگی این امام همان را در آن بگنجاند.
4. زندگانی حضرت امام محمد باقر(ع)، گزیده از منتهی الآمال محدث قمی، به کوشش رضا استادی، ناشر: دفتر نشر برگزیده، چاپ اول، 1380؛ ویژگی این کتاب مختصر و مستند بودن آن است.
این کتاب که در 6 فصل نوشته شده، ولادت، نام و کنیه امام، مختصری از فضایل و مناقب او، پارهای از معجزات حضرت، مواعظ و کلمات قصار، وفات و اولاد آن حضرت را بیان میکند.
پی نوشت:
[68]. جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام باقر(ع)، چاپ و نشر دفتر انتشارات اسلامی، زمستان 1381، صص 9 ـ11.
[69]. همان، صص 26 ـ 27.
اوضاع سیاسی عصر امام باقر علیه السلام
امام محمد باقر (ع) در دوران امامت خود مشکلاتی در پیش روی خود داشت که برخی از آنها عبارت اند از:
نابسامانی ها و مشکلات عصر امام باقر علیه السلام
1 - فساد سیاسی: حاکمیت و مدیریت سیاسی آل مروان بر جامعه اسلامی، رژیمی متکی بر آداب و سنن جاهلی را بر جامعه اسلامی تحمیل کرده بود.
2 - انحرافات فرهنگی: آل مروان در جامعه اسلامی فساد فرهنگی گسترده ای به وجود آورده بودند، آنان اجازه رشد فکری و فرهنگی به امت اسلامی نمی دادند و به رشد جریان های انحرافی در برابر اهل بیت کمک می کردند.
3 - فساد اجتماعی: نتیجه حاکمیت سیاسی آل مروان، گسترش تبعیض، بی عدالتی، جهالت و نادانی و فساد اخلاقی در امت اسلامی بود.
امام محمد باقر (ع) در طی نوزده سال امامت خود با حکومت سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک، هم عصر بودند. منابع به ما نشان می دهند که در ده سال اول امامت امام باقر (ع) خلفای مروانی مشکلات سختی برای آن حضرت فراهم نمی کردند، به ویژه در دوره عمر بن عبدالعزیز، خلیفه نیکوکار اموی، با اهل بیت (علیهم السلام) به مهربانی رفتار کرد. وی دستور داده بود لعن و ناسزا بر علی (ع) را از خطبه های جمعه حذف کنند، خمس را به بنی هاشم بدهند، فدک را به اهل بیت (ع) برگردانند و به راه اندازی نهضت علمی جمع و تدوین حدیث، پس از ممنوعیت آن، کمک کرد. وی به امام باقر (ع) توجه فراوان داشت، به گونه ای که می گفت: «خداوند اهل این خانه را از بزرگواری خالی نمی گذارد.»(30)
گرچه دوره حکومت عمر بن عبدالعزیز خیلی کوتاه بود و بیش از دو سال و اندی به طول نیانجامید، ولی او نیز غاصب خلافت بود. امام باقر (ع) درباره اش فرمود: «اهل زمین از مرگ او می گریند، ولی اهل آسمان او را لعن می کنند، چون او در جای گاه رهبری نشسته بود که مخصوص ماست.»(31)
مدتی از دوران امامت امام محمد باقر (ع) نیز هم زمان با خلافت هشام بن عبدالملک، این عنصر خودکامه و کثیف، بود. وی مردی دوراندیش، سخت دل، ستم گر، بخیل و درشت خو بود. آن حضرت در این دوره سختی های بسیار کشید. یک بار هشام، امام باقر (ع) را به دمشق احضار کرد و به باد سرزنش گرفت. هنگامی که امام پاسخ وی را گفت، ناراحت شد و دستور داد آن حضرت را به زندان انداختند، اما ایشان در زندان توجه بسیاری را به سوی خود جلب کرد و هشام از این مسئله وحشت کرد و دستور بازگشت امام را به مدینه صادر نمود.
امام باقر (ع) با اتخاذ شیوه تقیّه در برابر خلفای اموی، تشیّع را از حوادث هولناک به ساحل نجات رهنمون کرد؛ آن گونه که می فرمود: «تقیّه از دین من و پدران من است. هر که تقیّه نکند دین ندارد».(32) آن حضرت در سایه تقیّه به کادر سازی و بازسازی و گسترش تشیّع پرداخت و به همین سبب برادرش زید را از قیام بازداشت و فرمود: «از خدا بترس درباره خودت که فردا در کُناسَه کوفه به دار آویخته شوی.»
امام باقر (ع) با حفظ موضع تقیّه، به تربیت و آموزش شیعیان می پرداخت و در شرایط خفقان و وحشت، اصلاحات فرهنگی را مقدم بر مبارزه بی حاصل می دانست، ولی آن حضرت هیچ گاه از ادعای پیشوایی بر جامعه اسلامی دست بر نداشت و حقوق الهی خود را بیان می کرد، آن گونه که می فرمود: «ما خلیفه خدا، نگه دارنده علم خداوند، وارثان وحی خدا و حاملان کتاب خدا هستیم. پیروی از ما واجب و دوستی ما ایمان و کینه ورزی به ما کفر است. دوست دار ما در بهشت و غضب کننده به ما در دوزخ است. ما خاندان رحمت، شاخه نبوت، معدن دانش، محل رفت و آمد ملائکه و پایگاه وحی الهی هستیم.»(33)
در اواخر عمر پر برکت امام باقر (ع)، حکومت هشام بن عبدالملک به انتها رسیده و حکومت ابراهیم بن ولید بن یزید بن عبدالملک آغاز شده بود.(34)
اموی ها، مفاهیم مکتب را به یک سو نهادند و مظاهر رذالت و پستی را آشکارا و با فسق و فجور در کاخ ها و حرم سراهای خود و هر جا که بودند، پی گرفتند. این وضعیت بیشتر مسلمانان را تحت تأثیر قرار داده بود و آنها نیز بنا به «الناس علی دین ملوکهم» غرق در لذت های مادی و وسوسه های دنیایی و ارتکاب همه گونه منکرات شده بودند.
حکّام اموی، شیوه خشونت و شکنجه و ظلم و کشتار بی گناهان و نیکان و حیف و میل اموال را برای پای گیری حکومتشان و در راه کاخ ها و شهوت رانی هایشان، در پیش گرفتند. شیعیان علوی بیشترین ضرر از این سیاست وحشیانه متحمل شدند، زیرا تنها گناهشان این بود که پیوند عمیقی با مردم داشتند و شایستگی جانشینی پیامبر خدا (ص) در آنها وجود داشت. به فرموده امام محمد باقر (ع) وضعیت جامعه آن روز به حدّی برای شیعیان تنگ و طاقت فرسا بود که انسان آرزو می کرد به او زندیق و ملحد گفته شود، ولی برچسب شیعه بر او نزنند.
آن حضرت در چنین فضای آمیخته با ظلم و فسادی پا به عرصه وجود گذاشت. «پدرش در حالی دار فانی را وداع گفت که فقط چهل سال عمر داشت و پس از وی، هم چنان که گفتیم، مدت هجده سال زنده ماند و نسبت به سرنوشت اسلام و شیعیان و ستم دیدگان در صورت ادامه روش جفا کارانه حکّام زورگو، بسیار نگران بود. حوادث گذشته و برخوردهایی که با پدرانش شده بود و خیانت و زبونی مردم در لحظات حساس، به وی آموخته بود که خود را از سیاست و سیاست مداران کنار بکشد.»(35)
هشام، یکی از زمام داران اموی از موقعیت امام باقر (ع) و فرزند عزیز او حضرت صادق (ع)، سخت بیمناک بود. از این رو برای اعمال حاکمیت خویش و شکستن موقعیت اجتماعی امام (ع) در برابر دستگاه خلافت، به حاکم مدینه دستور داد آن دو بزرگوار را به شام اعزام کنند. هشام از این کار دو هدف را تعقیب می کرد:
1 - تضعیف روحیه امام (ع)؛ 2 - آماده کردن فضای جامعه برای هر کاری که مقتضی بداند.
«در تاریخ آورده اند که قبل از ورود امام (ع) به شام، هشام به مجلسیان و حاشیه نشینان خود دستورهای لازم را برای روبرو شدن با امام (ع) دیکته کرده بود. امام باقر (ع) وارد شد و بر خلاف سنّت معمول - که هر تازه واردی باید به خلیفه، آن هم به ذکر لقب مخصوص «امیرالمؤمنین» سلام دهد - به همه حاضران رو کرد و فرمود: السلام علیکم. آن گاه بدون این که منتظر اجازه بماند نشست. از این رفتار، آتش کینه و حسد در دل هشام زبانه کشید و برنامه را شروع کرد.
شما، اولاد علی (ع) همیشه وحدت مسلمانان را شکسته و با دعوت به سوی خود میان آنان رخنه و نفاق می افکنید و از روی نادانی خود را پیشوا و امام پنداشته اید. لختی از این یاوه ها گفت و ساکت شد. پس از او نوکرانش هر یک سخنی گفته و امام (ع) را مورد تهمت و ملامت قرار دادند. امام باقر (ع) در تمام این مدت خاموش و آرام نشسته بود. پس از این که همه سکوت کردند، برخاست و رو به حضار، پس از حمد و ثنای خداوند و درود بر پیامبر در جملاتی کوتاه، سردرگمی و بی هدفی آن جمع را به رخشان کشید، موقعیت خود و سابقه افتخارآمیز خاندانش را روشن ساخت و فرمود:
ای مردم! به کجا می روید و چه سرانجامی برایتان در نظر گرفته اند؟! به وسیله ما بود که خداوند گذشتگان شما را هدایت کرد و به دست ما نیز مُهر پایان به کار شما خواهند زد. اگر شما را امروز دولتی مستعجل است، ما را دولتی دیرینه خواهد بود و پس از دولت ما کسی را دولتی نیست. ماییم اهل عاقبت که خداوند فرمود: عاقبت از آن صاحبان تقواست.(36)
سخنان کوتاه و کوبنده امام (ع) به قدری خشم هشام را بر انگیخت که چاره ای جز اعمال خشونت و زور ندید، از این رو دستور داد امام (ع) را به زندان بیفکنند.
«امام (ع) در زندان نیز به روشن گری و بیان حقایق پرداخت و اطرافیان را تحت تأثیر قرار داد. مأموران، وضعیت به وجود آمده را به هشام گزارش کردند. این موضوع برای دستگاهی که در طول ده ها سال شام را از دسترس تبلیغات علوی دور نگه داشته بود قابل تحمل نبود. فرمان داد امام (ع) و همراهانش را از زندان بیرون آورده، با مراقبت ها و سخت گیری ها [ی بسیار ]رهسپار مدینه گردانند. قبلاً نیز دستورات لازم صادر شده بود که در شهرهای بین راه کسی حق ندارد با این قافله مغضوب، معامله کند و به آنان نان و آب بفروشد... .»(37)
جای گاه مناظره در سیره و گفتار امام باقر علیه السلام
پیامبران و ائمه معصومین (علیهم السلام) در هر عصری از روش های رایج در آن زمان برای اثبات حقانیت خود و گسترش معارف الهی استفاده می کردند. در زمان حضرت موسی (ع) سحر و جادو رواج داشت. لذا معجزه آن حضرت، ید بیضا و تبدیل عصا به اژدها بود. در زمان حضرت عیسی (ع) طبّ رایج بود و معجزه آن حضرت نیز شفای کورهای مادرزاد، مرض پیسی و زنده کردن مردگان بود.
در زمان امام باقر (ع) نیز مناظره و گفت و گو یکی از روش های رایج برای گسترش فرهنگ بود که امام (ع) از این ابزار به بهترین نحو برای گسترش فرهنگ و معارف اسلامی بهره گرفت.
از سوی فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه های فکری و علمی بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح می شد و گفت و گوهای بسیار با امام به عمل می آمد، از او پاسخ می خواستند تا امام را در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم او را به خاموشی وا دارند، ولی آن حضرت با پاسخ های قانع کننده و مستدلّ و محکم خود آنان را به اعجاب وا می داشت و آنها در برابر هیبت و مقام علمی امام، خود را می باختند و مضطرب و سرافکنده می شدند.
مناظرات امام، جرعه ای از زلال علم اهل بیت علیهم السلام
امام محمد باقر (ع) علاوه بر انجام وظایف هدایت و امامت، از بازگو کردن حقایق و افشاگری حتی در مقابل طاغوت زمان خویش و مناظره با آنان کوتاهی نمی کرد و در مناظرات و جلسات مختلف، حقانیت شیعه و اصول اعتقادی خود را با قاطعیت بر همگان روشن می ساخت و آنها را از بی خبری و ناآگاهی و خواب غفلت، خارج و بیدار می کرد؛ گرچه قاطعیت او موجب رنجش و خشم طاغوت عصرش و طرف داران طاغوت می شد. او با صراحت می فرمود: «ما مخزن علم خدا هستیم، ما رهبران و صاحبان امر خداییم، اسلام به وسیله ما آغاز گردید و به وسیله ما کامل و ختم می گردد، علم و دانش را از ما بیاموزید، سوگند به خداوندی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، علم خدا در نزد هیچ کس جز ما نیست و آن چه در نزد خداست جز به وسیله ما درک نخواهد شد.»(38)
امام باقر (ع) با افراد و سران گروه های مخالف و معاند بسیاری مناظره و مباحثه و گفت و گو داشته اند که گوشه ای از این مباحثات و گفت و گوها با افراد ذیل بوده است:
1 - هشام بن عبدالملک (دهمین طاغوت اموی)؛
2 - عکرمه (یکی از عالمان درباری)؛
3 - عمرو بن عبید (از اساتید معروف بصره)؛
4 - عبداللّه بن معمر لیثی؛
5 - طاووس یمانی (یکی از پارسایان و عارف مسلکان و شخصیت های برجسته عصر امام سجاد - علیه السلام -)؛
6 - قتاده، فقیه اهل بصره؛
7 - حسن بصری (رهبر یکی از گروه های فکری)؛
8 - ابو حنیفه (از گروه مرجئه)؛
9 - نافع بن ازرق (رهبر گروه ازارقه از خوارج)؛
10 - عبدالله بن نافع (یکی از خوارج).
در این مجال کوتاه به بیان چند نمونه از این مناظرات می پردازیم:
مناظره با اسقف مسیحیان
هشام در سال 106 ه . ق. امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را به شام احضار نمود. دربار هشام برای ابراز عظمت علمی پیشوای پنجم، محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آن که امام شهر دمشق را ترک کنند، فرصت بسیار مناسبی پیش آمد که وی برای بیدار ساختن افکار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود، به خوبی از آن استفاده نمود و افکار عمومی شام را منقلب ساخت.
ماجرا از این قرار بود: هشام، دست آویز مهمی برای جسارت بیشتر به پیش گاه امام پنجم (ع) در دست نداشت، ناگزیر با مراجعت امام پنجم (ع) به مدینه موافقت کرد. هنگامی که امام (ع) همراه فرزند گرامی خود از قصر خلافت خارج شدند، در انتهای میدان مقابل قصر با جمعیت انبوهی روبرو گردیدند که همه نشسته بودند. امام از وضع آنان و علت اجتماعشان جویا شد. گفتند: اینها کشیشان و راهبان مسیحی هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود گرد آمده اند و طبق برنامه همه ساله منتظر اسقف بزرگ می باشند تا مشکلات علمی خود را از او بپرسند. امام (ع) به میان جمعیت تشریف برد و به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر به هشام گزارش داده شد. وی افرادی را مأمور کرد تا در انجمن مزبور شرکت نموده و از نزدیک ناظر مناظره باشند.
طولی نکشید که اسقف بزرگ مسیحیان که فوق العاده پیر و سال خورده بود، وارد شد و با شکوه و احترام فراوان، در صدر مجلس قرار گرفت. آن گاه نگاهی به جمعیت انداخت، سیمای امام محمد باقر (ع) توجه وی را به خود جلب نمود، رو به امام کرد و پرسید:
از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟ امام پاسخ دادند: از مسلمانان.
اسقف پرسید: از دانشمندان آنان هستید یا افراد نادان؟ امام در جواب فرمودند: از افراد نادان نیستم.
بزرگ مسیحیان سؤال کرد: اول من سؤال کنم یا شما می پرسید؟ حضرت فرمودند: اگر مایلید شما سؤال کنید.
اسقف پرسید: به چه دلیل شما مسلمانان ادعا می کنید که اهل بهشت غذا می خورند و می آشامند، ولی مدفوعی ندارند؟ آیا برای این موضوع، نمونه و نظیر روشنی در این جهان وجود دارد؟
حضرت فرمودند: بلی، نمونه روشن آن در این جهان، جنین است که در رحم مادر تغذیه می کند، ولی مدفوعی ندارد!
کشیش مسیحیان با تعجب پرسید: عجب! پس شما گفتید از دانشمندان نیستید؟! امام فرمودند: من چنین نگفتم، بلکه گفتم از افراد نادان نیستم!
اسقف فکری کرد و گفت: سؤال دیگری دارم. به چه دلیل عقیده دارید که میوه ها و نعمت های بهشتی کم نمی شود و هر چه از آنها مصرف شود، باز به حال خود باقی بوده، کاهش پیدا نمی کند؟ آیا نمونه روشنی از پدیده های این جهان می توان برای این موضوع ذکر کرد؟
امام فرمودند: آری، نمونه روشن آن در عالم محسوسات، آتش است. شما اگر از شعله چراغی صدها چراغ روشن کنید، شعله چراغ اول به جای خود باقی است و از آن به هیچ وجه کاسته نمی شود!
اسقف هر سؤال مشکلی که به نظرش می رسید، از امام (ع) پرسید و جواب قانع کننده شنید و چون خود را عاجز یافت، به شدت ناراحت و عصبانی شد و گفت: «مردم! دانشمند والا مقامی را که مراتب اطلاعات و معلومات مذهبی او از من بیشتر است، به این جا آورده اید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند پیشوایان آنان از ما برتر و داناترند؟! به خدا سوگند، دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده مانم، مرا در میان خود نخواهید دید!» این را گفت و از جا برخاست و بیرون رفت.(39)
پی نوشت ها:
1) عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج 1، ص 188.
2) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 208.
3) الکافی، ج 1، ص 469.
4) الکافی، ج 1، ص 469؛ بحارالانوار، ج 46، ص 212 - 219.
5) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 1، ص 149.
6) بحارالانوار، ج 46، ص 212 - 219.
7) وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، ج 2، ص 440.
8) حجر (15) آیه 75.
9) سیدمحسن امین، سیره معصومان، ترجمه علی حجتی کرمانی، ص 27.
10) حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص 834.
11) ارشاد شیخ مفید، ص 244.
12) حسین عمادزاده، چهارده معصوم، ص 843.
13) برای آگاهی بیشتر به کتاب نهج البلاغه مراجعه کنید.
14) جواد رفیعی و محمدرضا آقایی، آموزه هایی از نهج البلاغه، ص 23.
15) مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 62.
16) همان، ص 63.
17) گروه نویسندگان مؤسسه البلاغ، سرچشمه های نور (حضرت امام باقر علیه السلام)، ترجمه واحد تدوین و ترجمه، ص 65.
18) جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام باقر (ع)، ص 10.
19) مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 307؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 194.
20) الفصول المهمه، ص 212.
21) الکافی، ج 2، ص 499.
22) روضة الواعظین، ج 2، ص 333.
23) ارشاد شیخ مفید، ج 2، باب فضائل امام محمد بن علی الباقر (ع)، ص 161؛ بحارالانوار، ج 46، ص 287.
24) الکافی، ج 6، ص 446؛ بحارالانوار، ج 46، ص 292.
25) اعیان الشیعه، ج 1، ص 65.
26) سیرة الائمة اثنی عشر، ج 2، ص 191.
27) سیرة الاعلام النبأ، ج 4، ص 402.
28) تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 2.
29) همان، ص 7.
30) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 305.
31) بصائر الدّرجات، ص 45.
32) اصول کافی، ج 4، ص 643.
33) ابن شهرآشوب، مناقب آل علی بن ابی طالب (ع)، ص 206.
34) هاشم معروف الحسنی، زندگی دوازده امام، ج 2، ص 201.
35) همان، ص 202.
36) ابن شهر آشوب، مناقب آل علی بن ابی طالب ع)، ج 4، ص 189؛ به نقل از: تاریخ اسلام، ص 129 - 130.
37) همان، ص 190؛ بحارالانوار، ج 46، ص 312.
38) محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص 465.
39) بحارالانوار، ج 46، ص 307 - 313
ابو جعفر محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، امام پنجم از ائمه اثنا عشر و یکی از چهارده معصوم (علیهم السلام) است.
راویان و محدّثان شیعه غالباً با کنیه ابو جعفر از آن حضرت یاد کرده اند، لکن برای تمایز احادیث منقول از امام باقر و امام جواد (علیهما السلام) که او نیز کنیه ابو جعفر داشته است، لفظ «ثانی» را به کنیه امام جواد (ع) افزوده اند.(1)
نسب امام باقر علیه السلام
حضرت باقر (ع) از طرف پدر، نوه امام حسین (ع) و از طرف مادر، نوه امام حسن (ع) است. از این رو در حق او گفته اند: علوی ای بود که از دو طرف علوی بود و فاطمی ای بود که از دو طرف فاطمی بود.(2)
فاطمه، بنت الحسن، که به امّ عبدالله (یا ام عبد، یا ام حسن) نیز شهرت داشت، بانویی جلیل القدر بود و از حضرت صادق (ع) درباره او نقل شده است که «او صدیقه بود و در آل حسن زنی چون او نبوده است.»(3)
برخی از متأخّران چون سبط ابن جوزی و ابن خلکان، مادر امام پنجم را دختر حسن مثنی و نوه امام مجتبی (ع) دانسته اند. این قول صحیح نیست، زیرا مورّخان قرن سوم و از جمله یعقوبی و نیز علوی عمری، نسب شناس قرن پنجم، تصریح کرده اند که او دختر امام مجتبی (ع) بوده است.
نیز به نقل از حافظ عبدالعزیز جنابذی، وی مادر امّ عبدالله را امّ فَروه دختر قاسم بن محمد ابی بکر دانسته، که اشتباه است، زیرا به تصریح علما، از جمله شیخ مفید، ام فروه همسر امام باقر (ع) بوده است.
تولد و وفات
همه منابع، محل تولد آن حضرت را مدینه نوشته اند، ولی در سال ولادتش اختلاف دارند. بیشتر منابع شیعی و برخی از مورّخان سنّی، تولد آن حضرت را در سال 57 هجری دانسته اند،(4) اما عده ای سال 56 را ذکر کرده اند. در روز تولد ایشان نیز اختلاف است. شیخ طوسی، فضل بن حسن طبرسی و دیگران، روز ولادت آن حضرت را جمعه اول ماه رجب و بعضی دیگر، تولد ایشان را در سوم صفر می دانند. از معاصران نیز، سیدمحسن امین و حاج شیخ عباس قمی، ولادت آن حضرت را سوم صفر یا اول رجب، و ابن خلکان، سوم صفر ضبط کرده اند.
تاریخ رحلت امام باقر (ع) را با اختلاف پنج سال، از 113 تا 118 هجری ذکر کرده اند. ابن سعد، نخست با نقل خبری از استاد خود، واقدی، تاریخ رحلت آن حضرت را سال 117 و مدت عمرشان را 73 سال ذکر می کند و سپس می گوید: رحلت ایشان را در 118 و 114 هجری هم دانسته اند. ابن اثیر نیز عمر حضرت باقر (ع) را 73 سال ثبت کرده و 58 سال را نیز نسبت داده است. اما بیشتر مورّخان شیعی و سنّی، وفات آن حضرت را در سال 114 هجری و اکثر سیره نویسان شیعه، عمر وی را 57 سال دانسته اند.(5)
در ماه و روز رحلت آن حضرت نیز اختلاف است و آن را در ربیع الاول و هفتم ذی الحجه و ربیع الاخر گفته اند.(6) برخی از مورّخان، از جمله ابن خلکان و صفدی، محل وفات او را دهکده ای به نام حمیمه واقع در منطقه «شراه» بین راه مدینه به دمشق دانسته اند.(7) درباره محل دفن آن حضرت، گورستان بقیع در مدینه، اختلافی دیده نمی شود.
در روایت ابو بصیر از امام صادق (ع) که مرحوم کلینی و به نقل از او، علامه مجلسی آورده است، آن حضرت می فرماید: پدرم به سال 114 وفات یافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود، چون بیشتر مورّخان، رحلت امام سجاد (ع) را در محرم نوشته اند، ظاهراً رحلت امام باقر (ع) در ربیع الاول بوده است. ولی از ظاهر تعبیر بیشتر مورّخان و صریح عبارت شهید اول و شیخ عباس قمی بر می آید که هفتم ذی الحجه را برگزیده اند.
بنابر قول مشهور، تولد امام باقر (ع) در سال 57 و وفات آن حضرت در سال 114 هجری بوده و مدت عمر او 57 سال و مدت امامتش 19 یا 20 سال (محرم 94 تا ربیع الاول یا ذی الحجه 114) بوده است. چهار سال از حیات جد خود امام حسین (ع) و 37 سال از زندگی پدر خود حضرت علی بن الحسین (ع) را درک کرد و دوران زندگی اش با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویة بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان مقارن بود.
مناقب و فضایل امام باقر علیه السلام
1 - علم و دانش: در کشف الغمّه از حافظ عبدالعزیز بن اخضر در کتابش موسوم به «معالم العترة الطاهرة» از حکم بن عتبیه نقل شده است که در مورد آیه «ان فی ذلک لآیات للمؤمنین»(8) گفت: «به خدا سوگند، محمد بن علی (ع) در ردیف هوش مندان است». و ابوذرعه گفته است: به جان خودم، ابو جعفر از بزرگ ترین دانشمندان است.
ابو نعیم در حلیة الاولیاء نوشته است: مردی از ابن عمر درباره مسئله ای پرسش کرد. ابن عمر نتوانست او را پاسخ گوید. پس به سوی امام باقر (ع) اشاره کرد و به پرسش کننده گفت: نزد این کودک برو و این مسئله را از او بپرس و جواب او را هم به من بازگوی. آن مرد به سوی امام (ع) رفت و مشکل خود را مطرح کرد. امام نیز پاسخ او را گفت: مرد به نزد ابن عمر بازگشت و وی را از جواب امام باقر (ع) آگاه کرد. آن گاه ابن عمر گفت: اینان اهل بیتی هستند که از همه علوم آگاهی دارند.
2 - حلم: در کتاب مناقب آمده است: مردی از اهل کتاب به آن حضرت گفت: تو بقر (گاو) هستی؟ امام گفت: خیر، من باقر هستم. گفت: تو فرزند آن زن آشپز هستی. امام گفت: آشپزی حرفه او بوده است. مرد گفت: تو فرزند زن سیاه چرده زنگی و بد کاره هستی. امام پاسخ داد: اگر چنین است که تو می گویی، خداوند او را بیامرزد و اگر تو دروغ می گویی خداوند تو را بیامرزد.
3 - تسلیم امر خدا بودن: ابو نعیم در کتاب حلیة الاولیاء نقل کرده است: «محمد بن علی (امام باقر) می گفت: از خداوند آن چه را که دوست داریم درخواست می کنیم، پس هنگامی که چیزی حادث می شود که نمی پسندیم، با خداوند - عزّ و جلّ - در آن چه که او دوست داشته است مخالفت نمی کنیم.»
4 - جود و بخشش: شیخ مفید در ارشاد می نویسد: آن حضرت با وجود ویژگی های علمی و بزرگی و ریاست و اقامت که توصیف کردیم، به جود و کرم در میان خاصه و عامّه مشهور بود و با وجود کثرت عیال و وضعیت متوسط مالی، در بزرگواری و احسان به همگان معروف بود.
شیخ مفید می گوید: ابو نعیم نخعی روایت کرده است که: امام باقر (ع) پانصد تا ششصد و تا هزار درهم به ما می داد و هیچ گاه از دادن صله به برادران و امیدواران و کسانی که به نزدش می آمدند، خسته نمی شد.
ایشان در پاسخ کسانی که در مورد بخشش فراوان آن حضرت به او تذکر می دادند، می فرمود: دنیا جز به دیدار برادران و بخشش به آنها و انجام خوبی ها، نیکو و خوش آیند نیست.
5 - کثرت صدقات: شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام صادق (ع) روایت کرده است: پدرم از دیگر افراد خانواده اش مالش کمتر بود و در مقابل، مخارج بیشتری داشت و هر جمعه یک دینار صدقه می داد و می گفت: صدقه در روز جمعه دو چندان می شود؛ همان گونه که روز جمعه بر روزهای دیگر فضیلت بیشتری دارد.
6 - شکوه و هیبت در دل ها: در مناقب از ابو حمزه ثمالی نقل شده است: «چون سالی که امام (ع) در آن حج کرد، فرا رسید. هشام بن عبدالملک او را دید که مردم به سویش می شتافتند. عکرمه پرسید: آن مرد کیست که بر چهره اش نشان درخشان علم و دانش نقش بسته است؟ باید او را امتحان کنم. اما وقتی رو به روی امام قرار گرفت از ترس به لرزه افتاد و از عمل خود پشیمان شد و گفت: ای فرزند رسول خدا (ص)! من در مجالس بسیاری رویاروی کسانی مانند ابن عباس و غیر او نشسته ام، اما هیچ گاه حالتی که اکنون مرا فرا گرفته است، در نیافته بودم. امام (ع) به او فرمود: وای بر تو ای بنده شامیان! تو پیشاروی خانه هایی هستی که خداوند اجازه داده در آنها نام پاکش بلندی گیرد و یاد شود.
پیشنهاد امام علیه السلام به عبدالملک درباره ضرب سکه
بد نیست بدانیم که کاغذها نخست از رومیان بود و اکثر ساکنان مصر، نصرانی و برکیش پادشاه روم بودند و نقش و نگار حواشی کاغذها و سکه ها به رومی انجام می گرفت و نقش آن، «اب» و «ابن» و «روح القدس» بود. عبدالملک که مردی زیرک بود به این موضوع توجه کرد و دستور داد جلوی نوشته های رومیِ روی پارچه و سکه ها که در آن زمان اصولاً شرک تلقی می شد، گرفته شود و در عوض سوره «توحید» و آیه «شهد الله انه لا اله الا هو» را بر آنها بنویسند و سپس نامه ای به کلیه نمایندگان خود در تمام بلاد نوشت که نقوش رومی باطل گردد.
وقتی کاغذها با نقش و نگار نو که حاکی از توحید بود، زینت یافته و به شهرهای روم برده شد، پادشاه روم ناراحت شد و این عمل را ناپسند دانست و در طی سه مرحله سه نامه به عبدالملک نوشت و از او خواست تا دست از این کار بکشد و همان نقوش قبلی رواج دهد، ولی عبدالملک نپذیرفت و پادشاه روم به مسیح (ع) قسم خورد که اگر عبدالملک خواسته او را عملی نسازد، کلماتی حاکی از ناسزا و بی حرمتی نسبت به پیامبر (ص) بر روی سکه های رومی منقوش سازد.
هنگامی که عبدالملک اوضاع را چنین دید سخت ناراحت شد و مسلمانان را به رایزنی فرا خواند، اما پیشنهادهای آنان هیچ کدام مورد قبول وی قرار نگرفت. در این میان، «روح بن زنباع» به عبدالملک گفت: بهترین راه تو آن است که از امام باقر (ع) کمک بگیری. عبدالملک امام (ع) را با احترام نزد خود خواند و فرستاده پادشاه روم را نیز نزد خود نگه داشت. امام (ع) به عبدالملک فرمود: تهدید پادشاه روم بر تو گران نیاید و تو را نگران نسازد، زیرا اولاً: خداوند اجازه نخواهد داد تهدید پادشاه روم درباره پیامبر (ص) عملی گردد و ثانیاً: این کار چاره دارد. از صنعت گران بخواه پیش روی تو سکه هایی از درهم و دینار بسازند و یک طرف آن را سوره «توحید» و طرف دیگر را نام «رسول الله» نقش زنند. در گراگرد سکه ها نیز نام شهری را بنگارند که در آن جا سکه ها ضرب شده است. آن گاه سکه ها را از نظر وزن به سه نوع تقسیم کن و وزن آنها را سی درهم انتخاب کن. ده عدد از آنها را به وزن ده مثقال و ده عدد دیگر را شش مثقال و ده عدد آخر را پنج مثقال قرار داده؛ چنان که وزن همه آنها بر روی هم به بیست و یک مثقال برسد، به طوری که اگر آنها را از یک دیگر جدا کنند، وزن هر دسته برابر با هفت مثقال باشد. و سنگ هایی از شیشه بر آنها قرار ده که افزایش و کاهش در آنها راه نداشته باشد. سپس درهم ها را به وزن ده و دینارها را به وزن هفت مثقال ضرب کن.
عبدالملک، پیشنهاد امام باقر (ع) را به کار بست. امام (ع) به او فرمود: این سکه ها را در تمام بلاد اسلامی رایج ساز تا مردم معاملات خود را به وسیله آنها انجام دهند و کسانی را که در معاملات خود از پول های دیگر استفاده کنند، تهدید کن. و سکه های سابق را به محلی بازگردان که در آن ساخته می شد تا آن را به سبک سکه های اسلامی تغییر دهند.(9)
شخصیت علمی امام باقر علیه السلام
در علم و فضیلت، کسی قدرت برابری با امام باقر (ع) را نداشت، چون آن حضرت در مکتب اسلام و خاندان وحی و رسالت بزرگ شده بود. چه بسیار مدعیانی که می خواستند که با او مباحثه علمی داشته باشند، اما در مکتب آن حضرت زانوی ادب می زدند و در برابر علم و فضیلت او سر تسلیم فرود می آوردند.
در دوره حکومت معاویه که حدود بیست سال به طور انجامید، به دلیل دشمنی با آل محمد (ص) ابرهای جهالت بر روی قرآن و احکام پیامبر سایه افکنده بود و فاصله زیادی بین مردم و قرآن و احکام ایجاد شده بود. حتی کسانی که مروّج و ناشر تعالیم قرآن و احکام اسلامی بودند، بر اثر اختناق دوران جاهلیت حکومت وقت، در فراموشی بسر می بردند و کسی نمی توانست سخنی از مکتب پیامبر و اخلاق و رفتار آن حضرت بیان کند.
بعد از معاویه دوران حکومت جابرانه یزید شروع شد، اما قیام امام حسین (ع) مردم را متوجه خاندان عترت و طهارت کرد و آنان فهمیدند که غیر از خاندان بنی امیه که با نیرنگ و حیله خود را مفسّران اسلام نامیده بودند، افراد آگاه و دانای دیگری هستند که می توانند برای اسلام مؤثر باشند و آنها کسانی نبودند جز خاندان پیامبر اکرم (ص).
بعد از شهادت امام حسین (ع) و گذشت دوران پر مخاطره مبارزات دینی و اسلامی، دوران شکوفایی اسلام شروع شد و کم کم ارزش های اصیل اسلامی و احکام فراموش شده الهی جای گزین اسلام دروغین اموی شد و خیانت ها و جنایت های آنان بر ملا گردید، به طوری که زمینه ساز ایجاد بزرگ ترین دانشگاه اسلامی در مدینه شد.
روزی جابر بن عبد الله انصاری که در اواخر عمرش نابینا هم شده بود، به منزل حضرت سجاد (ع) شرف یاب شد. کودک خردسالی را دید و پرسید: کیستی؟ فرمود: محمد بن علی بن الحسین. جابر گفت: نزدیک بیا، دست او را گرفت و بوسید. سپس عرض کرد: روزی خدمت جدّت رسول خدا (ص) بودم، فرمود: ای جابر! تو باقی می مانی تا محمد بن علی بن الحسین را که یکی از اولاد من است، ملاقات کنی، سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور رحمت دهد، علم و دین را نشر بده. امام پنجم (ع) هم به امر جدّش قیام کرد و به نشر علم و دین پرداخت.(10)
محمد بن ابی عمر روایت می کند: ندیدم کسی را که مانند محمد بن علی بن الحسین (ع) در علم و فضیلت دستی قوی داشته باشد و شاگردانش چنان طالب علم و ساکت برای یادگیری احکام باشند.(11)
بدیهی است در زمان امام علی (ع) مقام علم و دانش چندان روشن نبود، ولی در زمان امام پنجم (ع) چون مردم لذت علم علوی را درک کرده بودند و فترتی رخ داده بود، تشنه علوم اسلامی بودند.
در دوران حکومت امام علی (ع) امویان طوری سم پاشی و جو سازی کرده بودند که اطراف امام را خالی کردند و به جز چند نفر از افراد خاص، بقیه دنبال پول و مال دنیا بودند و با فریب افراد معاویه، به دنبال آنها رفتند. در زمان امام حسن و حسین (علیهما السلام) هم جنگ و درگیری بود، اما طلایی ترین دوران، دوران امام چهارم و امام پنجم و امام ششم (علیهم السلام) بود که اسلام و ارزش های الهی حیاتی دوباره یافتند.
علامه مجلسی می نویسد: محمد بن مسلم گفت: 30000 هزار حدیث از حضرت امام باقر (ع) سؤال کردم و جواب شنیدم.(12)
فعالیت های علمی امام باقر علیه السلام
به طور کلی اهمّ فعالیت های علمی امام باقر (ع) را می توان در چند مورد خلاصه نمود:
1 - تبیین مسائل کلامی و معارف دینی: از جمله تلاش های ارزنده علمی امام باقر (ع)، تبیین مسائل کلامی و معارف دینی بود، زیرا در زمان آن حضرت، بحث های کلامی خوارج، رواج یافته بود و امام (ع) با شرح بسیاری از خطبه های حضرت علی (ع) در زمینه های توحید و صفات الهی، به بسط معارف اسلامی می پرداخت.(13)
علاوه بر آن، ایشان با جمع آوری احادیث ثقه، به دنبال آن بودند که روش فهم احادیث را در متن، به صحابه و دیگر دانشمندان عصر بیاموزند؛(14) بدین معنا که ایشان خود را در بستر و متن تحولات زمانه خویش قرار می دادند و تلاش فراوانی مبذول می کردند تا حقیقت را به دیگران بیاموزند.
2 - تأسیس فرهنگ مکتوب: مهم ترین حرکت امام باقر (ع) در این عصر، تأسیس فرهنگ مکتوبی است که جلوه های آن در دانشگاه امام صادق (ع) و آثار علمی متعدّد قرن های بعد، نمودار شد. این تعبیر که رسانه ای شدن مفاهیم منجر به مهاجرت آن می شود، می تواند در توضیح حرکت امام باقر (ع) و تلاش ایشان برای ایجاد فرهنگ مکتوب و استفاده از کتاب که امروزه به عنوان یک رسانه نیز تلقی می شود، کارساز افتد.
3 - ارائه بنیانی منسجم برای بسترسازی پژوهش های علمی آینده: در همین زمینه می توان به حرکت پرشور قرن های دوم و سوم اسلامی اشاره کرد که به قول شهید مطهری تا قرن هفتم ادامه داشت. این دوران شکوه مند اسلامی که به «نهضت ترجمه» مشهور شد، چیزی نبود جز گردآوری دانشمندان مختلف از اقصی نقاط جهان با فرهنگ و اعتقادات مختلف در کنار هم.(15) به دنبال قلمرو زدایی و تقویت بنیه های علمی، پایه های رشد نهضت ترجمه نیز فراهم شد. به نحوی که دانشمندان از همه نقاط جهان اسلام، اعم از: علمای صابئی، نصرانی، یهودی، مسلمان و زرتشتی گرد هم آمدند و بعدها نظامیه بغداد را با هزاران جلد کتاب، مرکز دانش اندوزی خود قرار دادند.(16)
4 - قلمروزدایی از رشد علم و دانش: تا قبل از امام باقر (ع) حوزه علم، در نظام خلفای بنی امیه، تا اندازه زیادی وابسته به دربار بود. نباید فراموش کرد که خلفای بنی امیه سعی داشتند نهضت علم گرایی را در قالب علوم حکومتی بدون پرداختن به مسائل مردم، عمده کرده و نخبگان عصر را در آن چارچوب هدایت کنند.(17) اما شیوه علمی امام باقر (ع) که بر خلاف این جریان ره می سپرد، عبارت بود از: «تقویت بنیه های علمیِ تمام امت اسلامی».
5 - شکوفایی فرهنگ اسلامی: با این که آغاز امامت آن حضرت با خلافت ولید بن عبدالملک همراه بود و در شرایط نامساعد اجتماعی قرار داشت، اما توانست نهضتی علمی را پایه گذاری کند که تا آن زمان در اسلام بی سابقه بود. در آن دورانی که معارف پر ارج اسلام به دلیل ممنوعیت نشر احادیث می رفت که کم کم به دست فراموشی سپرده شود،(18) امام باقر (ع) با دوراندیشی و تحمل مشکلات بسیار و با جنبش علمی دامنه داری که پدید آورد، توانست مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را پی ریزی نماید و معارف والای اسلام را به سراسر جامعه اسلامی برساند.
امام با این اقدامات، یک نوع خیزش علمی و فرهنگی را در جهان اسلام شروع کرد که بستر یک نهضت فرهنگی بنیادین شد و ثمرات شکوه مندش در دوره های بعدی به خوبی رخ عیان کرد. از این رو، دوران امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) را دوران طلایی شکوفایی فرهنگ اسلامی گفته اند.
6 - محضری پر فیض: در عصر امام باقر (ع)، عظمت والای علم و شکوه بی کران دانش وی، شهرتی عالم گیر یافته بود. آن حضرت که در تمام صفات والای انسانی سرآمد روزگار خود بود توانست شیفتگان علم و فضیلت را از سراسر جامعه آن روز به دور خود جمع کند، و به اندازه ای روایات، احادیث و آثار علمی در زمینه مسائل احکام، تفسیر و تاریخ اسلام و انواع علوم از ایشان به یادگار مانده که از هیچ یک از ائمه (علیهم السلام) به جز فرزند بزرگوارش دیده نشده است.
رجال و شخصیت های بزرگ علمی آن روز و نیز عده ای از یاران پیامبر (ص) که هنوز در قید حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده می کردند. شیخ طوسی در رجال خود نام 468 نفر از آنان را ذکر کرده است. افرادی چون «جابر بن یزد جعفی»، «ابن مبارک»، «زهری»، «ابو حنیفه»، «مالک» و «شافعی» از آثار علمی امام بهره مند شده و سخنان آن حضرت را بی واسطه و گاه با چند واسطه نقل نموده اند.(19)
ابعاد زندگانی امام باقر علیه السلام
سیره اجتماعی امام
امام باقر (ع) در کنار تمام فعالیت های علمی و سیاسی، در مسائل اجتماعی نیز الگوی شیعیان خود بودند. با غلامان خود مشغول به کار و زراعت می شدند و در هوای گرم عرق می ریختند. میرزا محمد امامی در «جنات الخلود» می نویسد: «اکثر اوقات از خوف الهی می گریست و صدا به گریه بلند می نمود. متواضع ترین خلایق بود. مزارع، املاک، مرعی و غلامان بسیار داشت، ولی خود بر سر املاک و مزارعش کار می کرد. روزهای گرم، غلامان، زیر بغل ایشان را گرفته و به منزل می رساندند. سخی ترین مردم بود. حضرت باقر (ع) به علم و زهد و دانش و فضیلت و تقوا معروف بود و پیوسته مرجع حلّ مشکلات علمی مسلمانان به شمار می رفت. در گفتار، راست گوترین و در دیدار، گشاده روترین و در بذل جان در راه خدا، بخشنده ترین و در اخلاق، متواضع ترین مردمان بود.
سیره عبادی امام
ائمه (علیهم السلام) در مقام عبادت و ذکر و راز و نیاز با پروردگار بی نیاز، چراغ هدایت پیروان مکتب خویش می باشند. یکی از خدمت کاران امام باقر (ع) نقل می کند: به همراه آن حضرت برای انجام حج به مسجد الحرام وارد شدیم. امام با مشاهده کعبه از خود بی خود شد و با صدای بلند شروع به گریه نمود. عرض کردم: مردم به شما نگاه می کنند، اگر ممکن است قدری آهسته تر گریه کنید! امام فرمودند: صدایم را به گریه بلند می کنم، شاید مورد رحمت الهی قرار گیرم و فردای قیامت رستگار شوم. سپس امام (ع) طواف نمودند و پشت مقام، به نماز ایستادند.چون نماز ایشان به پایان رسید، جای گاه سجده اش از اشک دیدگانش، تر شده بود.(20)
شیخ کلینی از حضرت صادق (ع) روایت کرده که می فرمود: پدرم کثیر الذّکر بود و به حدّی ذکر می گفت که گاهی که با او راه می رفتیم، می دیدم که ذکر خدا می گوید و با او طعام می خوردیم و او ذکر خدا می گفت و با مردم حدیث می کرد و ذکر می گفت و پیوسته می دیدم زبان مبارکش را که به کام شریفش چسبیده و می گفت: لا اله الاّ الله. و ما را نزد خود جمع می کرد و می فرمود: ذکر بگوییم تا طلوع آفتاب.(21)
روایت شده که آن حضرت در هر جمعه یک دینار تصدّق می کرد و می فرمود: «صدقه در روز جمعه، مضاعف می شود.»(22)
سیره اقتصادی امام
امام باقر (ع) در روزهای گرم، برای رسیدگی به مزارع و نخلستان ها بیرون می رفت و همراه با کارگران و کشاورزان بیل می زد و زمین را برای کشت آماده می ساخت. خود، مانند غلامانش، در مزرعه کار می کرد. آن چه که از محصول کشاورزی با عرق جبین به دست می آورد، قسمت عمده آن را در راه خدا انفاق می فرمود.
شیخ مفید از امام صادق (ع) روایت می کند که محمد بن منکدر می گفت: گمان نمی کردم که کسی همانند علی بن حسین (علیهما السلام) خلفی چون خود به یادگار گذارد. آن هنگام که محمد بن علی (ع) را ملاقات کردم می خواستم وی را پندی دهم که ایشان مرا موعظتی فرمودند: اصحابش گفتند: به چه تو را پند داد؟ محمد بن منکدر گفت: روزی به سمت یکی از نواحی مدینه در حرکت بودم، هوا به شدت گرم بود. در میان راه محمد بن علی (علیهما السلام) را دیدم. ایشان بر دوش غلامان خود تکیه کرده بود و خرامان خرامان پیش می رفت. با خود گفتم: بزرگی از شیوخ قریش، در این ساعت و با این حالت، در طلب دنیا بیرون شده است؟! باید او را نصیحت کنم. به حضرت سلام کردم و ایشان نفس زنان در حالی که عرق بر سر و رویشان جاری بود، سلام مرا پاسخ گفتند: گفتم: چرا باید بزرگی چون شما با چنین حالت در طلب دنیا باشد؟ اگر مرگ به سراغتان بیاید و شما در این حال باشید، چه می کنید؟ ایشان دست از دوش غلامان برداشتند و فرمودند: به خدا سوگند، اگر مرگ در این حال به سراغم آید، من در حال انجام طاعتی از طاعات الهی بوده ام، چرا که خود را از احتیاج به تو و مردم بی نیاز کرده ام. زمانی از مرگ هراسناکم که در حال انجام معصیتی از معاصی الهی باشم. گفتم: «یرحمک اللّه»، خواستم شما را موعظه کنم، شما مرا پند و اندرز دادید.(23)
سیره اخلاقی امام
امام پنجم (ع) بسیار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان، خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه می کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق می کرد و در ضمن سخنانش می فرمود: «مصافحه کردن، کدورت های درونی را از بین می برد و گناهان دو طرف را همچون برگ درختان در فصل خزان، می ریزد.»
امام باقر (ع) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی، مانند دست گیری از نیازمندان و تشییع جنازه مؤمنان و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینی، کمال مواظبت را داشت. می خواست سنّت های جدش رسول الله (ص) را عملاً در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقی را به آنان تعلیم نماید.
نمونه ای از درس های اخلاق عملی امام، مخالفت ایشان با زهدگرایی غیر معقول و ترک دنیا بود. آن حضرت در مقام علم، با نظر آن دسته که گمان می کردند ترک کامل نعمت های دنیوی، ورع اسلامی و زهد است، مقابله می کرد.
حکم بن عییبه می گوید: «روزی خدمت ابوجعفر (ع) مشرّف شدم و او را در خانه ای تزیین شده و آراسته یافتم، در حالی که آن حضرت پیراهن مرطوبی بر تن داشت و روی آن، ملافه رنگارنگی انداخته بودند در حال تماشای خانه و طرز تزیین آن بودم که آن حضرت مرا خطاب قرار داده و فرمودند: راجع به وضع اتاق چه فکر می کنی؟ گفتم: حالا که شما در این وضعیت قرار گرفته اید، من چه می توانم بگویم، اما بین ما، این کار برای نوجوانان است. فرمودند: ای حکم! «زینت هایی را که خدا برای مردم اجازه داده و روزی های حلال او را چه کسی حرام کرده است»؟ این که می بینی، از همان قسمی است که خدا برای مردم حلال فرموده است. و اما این اتاق را که می بینی اتاق همسر جدیدم است که تازه با او ازدواج کرده ام؛ اتاق من همانی است که می شناسی.(24)
وصف دلبران در حدیث دیگران
ابن حجر از علمای اهل تسنّن درباره امام (ع) می گوید: او را از این حیث باقر گفتند که هم چنان که زمین را می شکافند تا گنج و معادن و منابع و جواهر ارزش مند آن را کشف و استخراج کنند، او نیز زمین علم را شکافت و دقایق و حقایق احکام را آشکار ساخت، لذا او را باقر علم و جامع و ناشر علم و بلند گرداننده آن گفتند، و این نکته ای است واضح که جز بر کور دلان مخفی نماند.(25)
محمد بن طلحه شافعی درباره امام (ع) می گوید: محمد بن علی، ابو جعفر، باقرالعلوم، شکافنده دانش و جامع و ناشر علم بود. قلبش پاکیزه، علمش بالنده، نفسش طاهر و اخلاقش شریف بود. عمرش را در اطاعت خداوند سپری کرد و به عالی ترین درجات تقوا راه یافت.(26)
ذهبی می گوید: محمد بن علی از کسانی بود که بین علم و عمل، آقایی و شرف و نیز بین وثاقت و وزانت، جمع کرد و صلاحیت برای خلافت داشت.(27)
پاک سازی اسلام از غبار تحریفات و احیای فقه
پس از آن که امام محمد باقر (ع) امر امامت را عهده دار شدند، زمانی بود که نارضایتی مردم باعث قیام هایی در گوشه و کنار کشور پهناور اسلامی شده بود و این موقعیت برای احیای سنّت فراموش شده نبوی فرصت مناسبی بود. حضرت از این مجال بیشترین و بهترین استفاده را بردند و پاک سازی اسلام از غبار تحریفات بنی امیّه و هم چنین خرافات یهود و اسرائیلیات را در صدر فعالیت های خویش قرار دادند.
سال های (94 تا 114) زمان پیدایش مشرب های فقهی و اوج گیری نقل حدیث درباره تفسیر بود. از علمای اهل سنّت کسانی مانند ابن شهاب زهری، مکحول، قتاده، هشام بن عروه و... در زمینه نقل حدیث و ارائه فتوا فعالیت می کردند. وابستگی عالمانی مانند زهری، ابراهیم نخعی، ابوالزناد، رجاء بن حیاة که همگی کم و بیش به دستگاه حاکمیت اموی وابستگی داشتند، ضرورت احیای سنّت واقعی پیامبر (ص) را به دور از شائبه های تحریف عمده خلفا و علمای وابسته به آنان مطرح می کرد. از این رو امام احساس نمود که می بایست با ابراز و اشاعه نظریه های فقهی اهل بیت در برابر انحرافاتی که به دلایل مختلفی در احادیث رسوخ کرده بود، موضع گیری نماید. نظریه های فقه شیعه گرچه تا آن زمان به طور محدود و در حدّ اذان و تقیّه، نماز میت و... روشن شده بود، اما با ظهور امام باقر (ع) قدم مهمی در این راستا برداشته شد و یک جنبش فرهنگی تحسین برانگیزی در میان شیعه به وجود آمد. در این عصر بود که شیعه تدوین فرهنگ خود را که شامل فقه و تفسیر و اخلاق می شد، آغاز کرد.
پیش از این در جامعه اسلامی، فقه و احادیث فقهی در حدّ گسترده و به طور کامل مورد بی اعتنایی قرار گرفته بود. درگیری های سیاسی و اندیشه های مادی گرایانه شدیدی که دامن گیر دستگاه حکومت شده بود، باعث غفلت از اصل دین و به خصوص فقه در میان مردم گشته بود. جلوگیری از تدوین حدیث که به دستور خلفا انجام گرفت، از عوامل عمده انزوای فقه بود؛ فقهی که حداقل هشتاد درصد آن متکی به احادیث روایت شده از پیامبر (ص) بود.
ذهبی از خلیفه اول نقل می کند که گفت: «فلا تحدّثوا عن رسول اللّه (ص) شیئاً، فمن سألکم فقولوا: بیننا و بینکم کتاب اللّه فاستحلوا حلاله و حرّموا حرامه؛ از رسول خدا (ص) چیزی نقل نکنید و در جواب کسانی که از شما درباره حکم مسئله ای پرس و جو می کنند بگویید: کتاب خدا (قرآن) میان ما و شماست، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمارید.»(28)
در این زمینه از خلیفه دوم نیز چنین نقل شده است: «أقلّوا الرّوایة عن رسول اللّه و أنا شریککم؛ از رسول الله (ص) کمتر حدیث نقل کنید که در این کار من هم شما را همراهی می کنم.»(29)
اوضاع فرهنگی جامعه در زمان امام باقر علیه السلام
در زمانی که امویان زلال احکام و قوانین الهی را از سرچشمه، گل آلود کرده و خورشید حقیقت دین و دین داری را در پس ابرهای تیره و تارِ زر و زور و تزویر پنهان کرده و جماعت مردم را با ظاهر سازی های منافقانه مشغول نموده و بر اریکه قدرت تکیه زده بودند، مردان الهی و حجّت های او بر مردم علی رغم همه توانایی ها و دانایی ها از صحنه حاکمیت جامعه کنار گذاشته شده بودند. البته آنها نیز بیکار ننشسته بودند و هر کدام طبق شرایط زمانه وظایف الهی خود را انجام می دادند، اما روش این بزرگواران در پاسداری از دین خدا هر کدام به گونه ای بود که برای امیرالمؤمنین علی (ع) زمینه ایجاد حکومتی عادل فراهم شد. برای امام حسن (ع) بر اثر خیانت فرماندهانش، هیچ گونه زمینه ای برای حکومت فراهم نبود و مجبور شد سکوت اختیار کند و با غاصبان حکومت و خلافت صلح نماید. در زمان امام حسین (ع) که تنها بیست و اندی سال از حکومت امویان گذشته بود و طی این مدت اسلام را کاملاً وارونه جلوه داده و در صدد حذف دین بودند، امام چنین صلاح دیدند که خود و خاندان و اصحاب پاکش را فدا کند تا از نابودی دین جلوگیری نماید و با نثار خون خود و عزیزانش به جامعه بیداری ببخشد. امام سجاد (ع) در خفقانی ترین شرایط عَلَم امامت را بر دوش گرفتند و انواع نامردی ها و قتل و غارت ها را با چشم خود دیدند، لکن با سوز دعا و مناجات هایشان از حق و حقیقت دفاع می کردند.
این دوران ها گذشت تا رسید به امام باقر (ع) که در زمان ایشان تقریباً دین از تدبیر و سیاست جامعه کنار گذاشته شده بود و حکّام اموی موفق شده بودند حکومت خود را بدون تنش سیاسی اداره کنند، چون بعد از واقعه اسفبار عاشورا کسی توانایی رویارویی را با آنان نداشت. از طرفی، دانشمندان و عالمان و آگاهان جامعه که از صحنه سیاسی به دور مانده بودند، به دنبال مرجع و محلی بودند که چالش ها و درگیری های عقیدتی و فقهی خود را که طی این سال ها برایشان پدید آمده بود حل و فصل نمایند. سال ها بود که عقاید و افکار انحرافی توسط عمّال بنی امیّه در سطح جامعه منتشر شده بود و تشخیص اسلام ناب از آن چه که این نامردمان به کار بسته و اظهار می داشتند کار مشکلی شده بود. انحطاط فرهنگی و گسترش رسوم جاهلی و درگیری های فقهی بین فرق و مذاهب مختلف اوضاع جامعه را از لحاظ فرهنگی نابسامان کرده بود و نشر عقاید مرجئه و غُلات و اسرائیلیات، تشخیص حق و باطل را مشکل کرده بود و می طلبید که امامی آگاه، وارث علم رسالت و حجّت خدا در زمین، آستین همت بالا بزند و گوهرهای مخفی دین را از زیر گرد و غبار عقاید انحرافی اینان بیرون کشیده و معرفی نماید. در این اوضاع و احوال بود که امام باقر (ع) با استفاده از علم امامت و درایت و توانایی خود توانست بهترین کار ممکن را در آن شرایط انجام دهد و دست به یک نهضت علمی عمیق و حساب شده بزند و با انجام مناظره و گفت و گو و تأسیس حوزه علمیه و تربیت شاگردانی فرهیخته و متشرّع و دین مدار، به تبلیغ و تبیین دین جدّش رسول الله (ص) بپردازد.
بشر اگر به راستی خواهان سعادت دنیوی و اخروی است، باید از امام پیروی کند؛ چرا که امام به دریای علم خدا متصل است، سرشار از نور خدا و نور خدا، خاموش نمیشود.
تنها راهی که به سلامت، به مقصد میرساند
در ابتدای عالم، خاک خاموش بود و تاریک و خفته ... کسی می باید که در کوچه ها بیداری را فریاد کند، چراغی بیافروزد؛ از جنس بشر باشد و همچون همه مردم ... بخورد و بیاشامد و خانوادهای داشته باشد، مباد که مردم بگویند: «ما را با او چه کار؟» ...؛ از میان مردم برخاسته باشد و هم زبان با آن ها، که هم باورش کنند و هم زبانش را بفهمند ... از بهترین مردم، تا در دل هایشان بنشیند و بر یقینشان بیفزاید ... آری، کسی باید بیداری را فریاد کند؛ چراغی بیافروزد؛ با منبع نور در ارتباط باشد، که نورش به خاموشی نگراید؛ با نشانهای روشن و قانع کننده ... آگاه، بیدار و لبریز از نور که خدا او را برگزیده باشد و این، صدای رسول وحی بود که در کوچه های تاریک شهر پیچید: «خداست نور آسمان ها و زمین» (1) ... و از منبع جوشان و بی پایان حیات، پنجرهای رو به عالم فنا گشوده شد تا موجی از هستی در آن جریان گیرد و جویبارهای زندگی به راه افتد؛ پنجرهای در کمال که دستش به اوج برسد و به یگانه منبع موّاج هستی راه یابد؛ پنجرهای از متن عالم خاک، که گودال های عدم را هم بنوشاند و پر کند ...
اکنون سال ها که نه، قرن ها گذشته است ... اما زمان همچنان بی وقفه در حرکت و تکاپوست و من و تو نیز به همراه زمان و پا به پای آن، در رفتن و حرکت و تکاپو؛ آنگونه که نه لحظهای می مانیم و نه قدمی به سوی عقب باز می گردیم ... می رویم و می رویم و می رویم تا آخرین دقیقهای که مهلتمان دادهاند، اما آیا فکر کردهایم که به کدام سو؟ ...
جهان پیرامون من و تو پر از خطر است، پر از بیراهه هایی که من و تو را به تباهی می کشانند.
برای در امان ماندن از این بیراهه ها و آسیب ها و آزارهایش، برای پیمودن راه درست، بی حزن و اندوه و آسوده خاطر، باید به ریسمانی چنگ زد که خدا برایمان قرار داده است، از چراغ های روشن باید مدد گرفت.
خدایی که چند راهه ها و زمان گذرنده را بر من و تو مقدر کرده، پس به یقین راهنمایانی آشنای راه و دلسوز هم برایمان قرار داده که راه را از بیراهه بشناسیم و به واسطه آن ها به مقصد برسیم.
این مقام، آخرین مرحله سیر تکاملی انسان و به تعبیر قرآن «عهد» خداست که به «جعل» و یقین الهی است ـ نه به رأی و شورا و انتخاب مردم ـ حتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز مستقیماً نمی تواند امام را معرّفی کند؛ بلکه این امر به دست خالق جهان است
کسانی که از همه خلقت باخبرند ... اینکه در این جهان چیزی آفریده نشده که علم آن در قرآن نباشد و در قرآن ـ کتاب خدا ـ چیزی نیست که امام معصوم (علیه السلام) از آن بی خبر باشد، وجودمان را لبریز آرامش می کند ...
آری، باید به امام معصوم (علیه السلام) اقتدا کرد؛ او که راه ها و بیراهه ها را می شناسد؛ از اسرار خبر دارد؛ آسیب ها، خطرها و راه چاره ها را می داند؛ باید و نبایدها را می شناسد و از رمز حکمتشان آگاه است... «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیاتِنَا یوقِنُونَ»(2)...
واژه امام در قرآن واژه «امام» و جمع آن «ائمّه» مجموعاً دوازده بار در قرآن به کار رفته است که هفت بار به صورت مفرد و پنج بار به شکل جمع است.
لوح محفوظ: «وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ«؛ «و هر چیزی را در کارنامهای روشن برشمردیم».(3)
جاده و راه: «وَ إِنَّهُما لَبِإِمامٍ مُبِینٍ»؛ «و آن دو (شهر، اکنون) بر سر راهی آشکار است».(4)
تورات یا کتاب و پیشوا: «وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی إِماماً وَ رَحْمَةً»؛ «پیش از وی (نیز) کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است».(5)
پیشوایان الهی و صالح: «قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»؛ «فرمود: من تو را پیشوای مردم قراردادم».(6) «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنا»؛ «و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند».(7)
پیشوایان کفر و ضلالت: «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ»؛ «پس با پیشوایان کفر بجنگید».(8)
مفهوم جامعی که پیشوایان هدایت و ضلالت را هر دو شامل میشود: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»؛ «یاد کن روزی را که هر گروهی را با پیشوایان فرا میخوانیم».(9)
امام و امامتی که در قرآن مطرح است ـ امام به معنای پیشوای بر حق و عادل ره یافته ـ مقامی بس والا و عالی است که فقط برخی از پیامبران به این منصب الهی دست می یابند؛ از این رو در آیه 24 سوره سجده تعبیر به «منهم» شده است؛ یعنی بعضی از آن ها: «وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ» چنان که حضرت ابراهیم (علیه السلام) با وجود دارا بودن مقام نبوت، پس از امتحانات و آزمایش هایی که از آن ها سربلند بیرون آمد، به این مقام رسید: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً».
در حقیقت، امام کسی است که دارای روحیه صبر بلند و یقین و کشف و شهودات است و عالم ملکوت را مشاهده می کند، باران و رحمت و نعمت های الهی به واسطة او نازل می شود، حجت زمین و زمان است.
این مقام، آخرین مرحله سیر تکاملی انسان و به تعبیر قرآن «عهد» خداست که به «جعل» و یقین الهی است ـ نه به رأی و شورا و انتخاب مردم ـ حتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نیز مستقیماً نمی تواند امام را معرّفی کند؛ بلکه این امر به دست خالق جهان است.
نیاز جامعه به امام و رهبر جامعه انسانی برای جلوگیری از اختلال و پراکندگی در زندگی اجتماعی، به ناچار باید از قوانینی کامل و جامع که تمام نیازهای انسانی در آن رعایت شده باشد، پیروی کند تا از سقوط در دره های هلاکت و نیستی در امان بماند. اما بشر با علم ناقص و محدود خود نمی تواند چنین قوانینی بیافریند و در نتیجه به قوانین خدایی نیازمند است.
به بیانی دیگر بشر در زندگی اجتماعیاش به رهبری نیاز دارد که او را به سوی خوبی ها و کمال هدایت کند؛ نیازمند الگویی کامل و جامع که از هر نقص و عیبی به دور، و بتواند راهنمای خوبی برای او در همه زمینه ها باشد.
خدای تعالی به این نیاز بشر پاسخی نیکو داده و رهبر جامعه را فردی معصوم و عاری از گناه و هرگونه لغزش و خطا قرار داده است تا با فکری عمیق و پهناور و سینهای گشاده به نور الهی، حق هر کسی را به او برساند و جلوی تجاوز کاری های همگان را بگیرد. (10)
پرچم امام معصوم (علیه السلام)، پرچم هدایت است و پیرویاش، راه سعادت. بشر اگر به راستی خواهان سعادت دنیوی و اخروی است، باید از امام پیروی کند
امامت، اساس تعالیم اسلام با هدف تربیت و پرورش انسان، تمامی امکانات و اسباب لازم را به کار گرفته و از این رو، اساسی ترین پایهای که سنگینی مکتب خود را بر دوش آن نهاده، امامت است.
در سخنی از امام رضا (علیه السلام) آمده است: «امام، ریشه و اساس اسلام و شاخه سربلند آن است».(11) هر موردی در اسلام مدنظر قرار بگیرد، الگو و معیار آن امام است. آیین و دستورات اسلام با وجود امام به مرحله ظهور می رسد و تمام دستورات الهی، در سیمای زندگی امام آشکار می گردد؛ زیرا حد و مرز قوانین الهی به وسیله امام مشخص می شود.(12)
به همین دلیل است که اگر کسی در پناه اسلام قرار بگیرد ولی امام زمانش را نشناسد، در حقیقت از اسلام بی خبر است؛ چنانکه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: «هر کس بدون شناخت امام معصوم بمیرد، مردنش مثل مردگان دوران جاهلیت است».(13)
پرچم امام معصوم (علیه السلام)، پرچم هدایت است و پیرویاش، راه سعادت. بشر اگر به راستی خواهان سعادت دنیوی و اخروی است، باید از امام پیروی کند؛ چرا که امام به دریای علم خدا متصل است، سرشار از نور خدا و نور خدا، خاموش نمی شود: «یُرِیدُونَ أَن یُطْفِوُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ» (14)
بنابراین امامت تنها رهبری ظاهری دینی و دنیوی نیست؛ بلکه جهان آفرینش و تکوین را زیر نظر دارد. مقام امامت در واقع تحقّق بخشیدن به برنامه الهی، اعم از حکومت و اجرای احکام الهی و تربیت و پرورش نفوس انسانی، در ظاهر و باطن است.
پینوشت:
1. ر.ک: کهف: 110، رعد: 38، انبیاء: 3، ص: 48، نور: 35، آل عمران: 33.
2. علی نمازی شاهرودی، اثبات ولایت، ج6، ص 291؛ سجده: 24.
3. یس: 12.
4. حجر: 79.
5. احقاف: 12؛ هود: 17.
6. بقره : 124.
7. انبیاء: 73؛ فرقان: 74؛ قصص: 50؛ سجده: 24.
8. توبه: 12؛ قصص: 41.
9. اسراء: 71.
10. سید حمید فتاحی، نقش امامت در زندگی انسانها، ص 180.
11. کافی، ج1، ص 286.
12. نقش امامت در زندگی انسانها، ص 81.
13. کافی، ج2، ص 131.
14. توبه: 32.
قرآن کریم دلایل متین و برهانهاى استوارى بر نزولش از جانب خداوند اقامه مىکند، و زمینه قبول آن را به عنوان وحى الهى، براى هر اندیشمندى آماده مىنماید.
قرآن؛ در یکى از دلایل دندان شکن بر اثبات نزولش از پیشگاه ذوالجلال مىگوید:
«و اگر در آنچه ما بر بنده خود [محمّد صلى الله علیه و آله] نازل کردهایم، شک دارید [که وحى الهى است یا ساخته بشر] پس سورهاى مانند آن رابیاورید، و [براى این کار] غیر از خدا، شاهدان و گواهان خود را [از فُصحا و بُلغاى بزرگ عرب به یارى] فرا خوانید، اگر [در گفتار خود که این قرآن ساخته بشر است نه وحى
الهى] راستگویید.* و اگر این کار را انجام ندادید- که هرگز نمىتوانید انجام دهید- بنابراین از [آتشى] که هیزمش مردم و سنگهایند، بپرهیزید؛ آتشى که براى کافران آماده شده است» «1».
و در جاى دیگر مىگوید:
«بگو: قطعاً اگر جنّ و انس گرد آیند که مانند این قرآن را بیاورند، نمىتوانند مانندش را بیاورند، و اگر چه پشتیبان یکدیگر باشند» «2».
قرآن؛ رابطه بین انسان و خداست، و بدون این کتاب اتصال به غیب عالم امکان ندارد.
قرآن؛ پر برکتترین کتابى است که تا کنون در زندگى بشر پدیدار شده، و تا دمیدن صبح قیامت، همچنان پر برکتترین کتاب خواهد بود.
قرآن؛ وسیله هدایت، نور راه، چراغ پر فروغ حیات، و عامل نجات انسان از هلاکت و بدبختى است.
قرآن؛ راهگشاى انسان به سوى رشد و کمال، و علاج دردهاى فردى خانوادگى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، مادى و معنوى است.
قرآن؛ بهترین درس تربیت، برترین کتاب اخلاق، زندهترین کتاب دانش و پربارترین کتاب قانون است.
قرآن؛ نشان دهنده هدف حق از خلقت عالم و آدم، نمایشگر اهداف عالیه انبیا، نزدیک کننده انسان به بهشت برین و دور کننده آدمى از رنج امروز و عذاب فردا است.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«قرآن رها بخش از ضلالت، درمان کورى دل، ووسیله نجات از هر لغزش، و نور در تاریکى، و پرتو دستگیر در هر پیش آمد، و حافظ انسان از هلاکت، ونشان دهنده رشد از غوایت و گمراهى، وبیان حق براى بازشناساندن هر فتنه و اشتباه، و وسیله رسیدن از دنیا به سعادت آخرت و کمال دین شماست، منحرف از قرآن راهى جز آتش جهنم ندارد» «1».
در یکى از سخنرانىهاى مهم پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله چنین آمده است:
«هرگاه آشوبها و فتنهها ضلالت و گمراهىها چون شب تار به شما حملهور شد، و زندگى شما را فراگرفت، بر شما باد به قرآن؛ زیرا شفیعى است که شفاعتش را مىپذیرند، و گزارشگر بدکردارىهاست که گفته او تصدیق مىشود، آن کس که قرآن را رهبر خویش سازد، او را به بهشت مىبرد، و هر که آن را پشت سر انداخته از عمل به آن سرباز زند، او را به دوزخ خواهد راند، همانا قرآن، آن رهنمایى است که به بهترین راه ره نماید، و آن کتابى است که در آن تفصیل هر چیز و بیان هر واقعیّت و تحصیل مقاصد قرار دارد؛ قرآن جداکننده حق از باطل و برطرف کننده هر گونه اختلاف است، این کتاب شوخى و سرسرى نیست؛ ظاهرى دارد و باطنى، ظاهرش حکم و دستور است و باطنش علم و دانش، ظاهرش خرّم و زیباست و باطنش ژرف و دور از دسترس، اخترانى دارد و اخترانش هم اخترانى، شگفتىهایش شماره نشوند، و تازههایش هرگز کهنه نگردند، و در آن است چراغهاى هدایت، و فروزانگاه حکمت و دلیل بر معرفت براى کسى که راه آن را بداند.
باید هر پیگردى دیدههاى خود را به همه سوى آن بچرخاند، و نظر تأمل را تا درک صفت آن برساند، هر که را در معرض هلاک است نجات بخشد و آزاد کند» .
از نبى اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده:
«من اوّل کسى هستم که در قیامت بر عزیز جبار وارد مىشوم و قرآن در حالى که اهل بیتم با من هستند، و آنگاه امّتم، سپس از امت سؤال مىکنم با قرآن و اهل بیت من چه کردید؟!!» امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه درباره قرآن مىفرماید:
«... سپس قرآن را بر پیامبر فرو فرستاد، قرآن نورى است که قندیلهاى آن خاموش نمىشود، و چراغى است که افروختگى آن فرو نمىنشیند، و دریایى است که عمق آن پیدا نیست، و راهى است که سیر در آن گمراهى ندارد، و شعاعى است فروزنده که روشنى آن خاموش نمىگردد، و فاروق بین حق و باطل است که دلیل آن از قوّت نمىافتد، بنایى است که پایههاى آن ویران نمىشود، بهبود دهندهاى است که بر هیچ بیمارى در برابر آن خوف و بیمى نیست، ارجمندى است که یارى کنندگان آن شکست نمىخورند، و حقّى است که مددکاران آن مغلوب نمىشوند، قرآن معدن ایمان و سرچشمه آن، و چشمههاى علم و دریاهاى آن، و بستانهاى دادگسترى و حوضهاى آن و سنگهاى اسلام و پایه آن، و بیابانهاى حق و دشتهاى هموار آن است، و دریایى است که آب برندگان آن را خالى نمىکنند، و چشمههایى است که هر چه از آن آب بکشند کم نمىشود، آبشخورهایى است که واردین از آن نمىکاهند، و منزلهایى است که مسافرین راه آنها را گم نمىنمایند، و نشانههایى است که روندگان از آنها کور نیستند، و تپههایى است که رو آورندگان از آنها گذر نمىتوانند کرد.
خداوند آن را باعث سیرابى دانایان قرار داد، و بهار دلهاى کوشندگان، و مقصد راههاى خوبان و دارویى که پس از آن دردى نمىماند، و روشنایى که تاریکى با آن نیست، و ریسمانى که جاى چنگ زدن آن محکم است، و پناهگاهى که دژ بلند آن استوار است، و ارجمندى و سرفرازى آن کس که او را دوست دارد، و صلح و ایمنى کسى که داخل آن گردد، و هدایت و رستگارى کسى که پیرو آن باشد، و عذر خواه کسى که آن را به خود نسبت دهد، و دلیل آن کس که با آن سخن گوید، و گواه کسى که به وسیله آن با دشمن جدال نماید، و پیروزى کسى که آن را حجت آورد، و نگهدارنده کسى که به آن عمل کند، و مرکب تندرو کسى که آن را به کار بندد، و نشانه کسى که نشانه جوید، و سیر کسى که آن را به بر گیرد، و دانایى کسى که در گوش دارد، و خبر کسى که نقل کند، و حکم کسى که حکومت کند» .
بررسى موقف قرآن، با کمکگیرى از آیات و روایاتى که نمایشگر چهره با عظمت آن است، و نقل گفتار بیداران، حکیمان، عارفان، اندیشمندان، درباره قرآن کتابهاى متعددى خواهد شد، چه نیکوست که براى شناخت و نقش قرآن در حیات بشرى، به بررسى صفاتى که قرآن مجید خود را متصف به آن مىداند، و ارزیابى ویژهگىهایى که مخصوص این کتاب بزرگ الهى است پرداخته شود که از این راه بتوان به تماشاى دورنمایى از نقش قرآن و اهداف عالیه آن در حیات انسانى موفق شویم.
امام سجاد علیه السلام فرمود: چون خداى عزّوجلّ اوّلین و آخرین را در محشر گرد آورد، ندا کننده اى که صدایش را همه بشنوند فریاد مىزند: آنان که براى خدا دوستى کردند کجایند؛ گروهى از مردم برخیزند، به آنها گفته شود بدون حساب وارد بهشت شوید.
فرشتگان در برخورد با آنها مىگویند: کجا مىروید؟ جواب مىدهند به بهشت بدون حساب، مىپرسند: مگر شما داراى چه عملى هستید؟ مىگویند: براى خدا دوستى کردیم و به خاطر او دشمنى ورزیدیم، فرشتگان مىگویند چه نیکوست پاداش اهل عمل.
جابر جعفى (که از بزرگان اصحاب و یاران حضرت باقر و صادق علیهما السلام است) از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که حضرت فرمود: هرگاه خواستى ببینى که اهل خیر هستى یا نه، به دلت نظر کن، اگر اهل طاعت را دوستدارى و از آلودگان به گناه متنفرى خوبى و خدا دوستدار توست و اگر از اهل طاعت متنفرى و علاقه مند به اهل گناهى در تو خیرى نیست و خدا دشمن توست و مرد با هرکه مورد علاقه اوست محشور مىشود.
از پیامبر بزرگ اسلام روایاتى در رابطه با نماز نقل شده است از جمله:
«لیکن اکثر همک الصلاة فانها رأس الاسلام بعد الاقرار بالدین:» «1»
باید بیشترین همت و قصدت نماز باشد، زیرا نماز پس از اقرار به دین رأس اسلام است.
«الصلاة عمود الدین من ترکها فقد هدم الدین:» «2»
نماز ستون دین است، کسى که آن را ترک کند و از خواندنش امتناع ورزد مسلماً ساختمان دین را ویران کرده است.
«العهد الذى بیننا و بینهم الصلاة فمن ترکها فقد کفر:» «3»
پیمان دیندارى میان من و امتم نماز است، پس کسى که نماز را ترک کند تحقیقاً در گردونه کفر و ناسپاسى افتاده است.
«اذا قام العبد الى الصلاة فکان هواه و قلبه الى الله تعالى انصرف کیوم ولدته امه:» «4»
هنگامى که عبد به اقامه نماز برخاست، پس میل و رغبتش و دلش در نماز متوجه خداى تعالى بود، نماز را به پایان مىبرد در حالى که از پاکى و طهارت و آمرزش گناه مانند روزى است که مادر او را به دنیا آورده است.
«الشیطان یرعب من بنى آدم ما حافظ على الصلوات الخمس فاذا ضیعهن تجرأ علیه و اوقعه فى العظائم:» «5»
شیطان از فرزندان آدم تا زمانى که بر نمازهاى پنجگانه محافظت دارند مىترسد، زمانى که نمازها را ضایع کنند و از خواندن آنها امتناع ورزند بر آنان جرأت پیدا مىکند، و آنان را در بلاها و گناهان بزرگ مىاندازد.
حضرت باقر (ع) مىفرماید:
«ان اول ما یحاسب به العبد الصلاة فان قبلت قبل ما سواها:» «6»
بىتردید اولین چیزى که عبد را به آن محاسبه مىکنند نماز است، در نهایت اگر پذیرفته شود دیگر اعمال هم پذیرفته خواهد شد.
در حدیث قدسى آمده:
«هذه الصلوات الخمس من صلاهن لوقتهن و حافظ علیهن لقینى یوم القیامة و له عندى عهد ادخله به الجنة و من لم یصلهن لوقتهن و لم یحافظ علیهن فذلک الى ان شئت عذبته و ان شئت غفرت له:» «7»
این است نمازهاى پنجگانه، کسى که آنها را در وقت معینش به جاى آورد و بر شرایط ظاهر و باطنش محافظت کند به لقاء من در قیامت نایل مىشود در آن روز نزد من براى او پیمانى است که وى را به سبب آن پیمان وارد بهشت مىکنم، و کسى که آنها را در وقت لازم و معینش به جاى نیاورد، و توجهى به شرایط ظاهر و باطنش ننماید، اختیار با من است، اگر بخواهم کیفرش مىدهم، و اگر بخواهم او را مىآمرزم.
حضرت باقر (ع) در رابطه با عاشقان نماز و مشتاقان بندگى و عبادت که شرایط ظاهرى و باطنى نماز را رعایت مىکردند، مىفرماید:
امیرالمؤمنین در عراق نماز صبح را با مردم به جماعت به جاى آوردند، سپس رو به آنان کردند و به موعظه آنان برخاسته و گریستند و مردم را نیز از خوف خدا به گریه انداختند.
سپس فرمودند: به خدا سوگند اقوامى را در زمان دوستم رسول خدا مىشناختم که شب را به روز مىآوردند و روز را به شب در حالى که ژولیده موى، و غبار آلود و شکم خالى بودند، [شکمى خالى از حرام یا به سبب روزه، یا به علت کمخورى تا بتوانند با نشاط و قدرت به بندگى برخیزند] میان پیشانى آنان چون زانوى ورم کرده بز از کثرت سجده پینه داشت، شب را براى پروردگارشان به سجده و قیام بودند، با خداى خود مناجات داشتند و از معبودشان نجات خویش را از عذاب درخواست مىکردند، به خدا سوگند آنان را در این حال دیدم در حالى از این که عباداتشان پذیرفته نشود مىترسیدند، و از کیفر و عذاب خدا در حالت بیم به سر مىبردند!! «8» صاحب کشف الاسرار مىگوید: در قرآن مجید هزار جاى از نماز سخن به میان آمده است، این هزار مرحله به صورت فرمان به نماز، و خبر از نماز و بیان پاداش آن، و توضیح کیفر ترک آن است، چه به صورت تصریح و چه بر وجه تعریض.
بدانکه هیچ عبادت مانند نماز نیست، و هر که آن را رها کند و به جاى نیاورد دلیل بر این است که وى را اندر دل نیاز نیست و اندر جان با آفریدگار راز نیست. «9»
آیا نماز را نیکو به جاى مىآورى؟
حاتم زاهد بر عاصم بن یوسف وارد شد، عاصم به او گفت: اى حاتم آیا نماز را نیکو به جاى آوردهاى؟ حاتم گفت آرى، عاصم گفت: چگونه نماز به جاى مىآورى؟ گفت: هنگامى که وقت نماز نزدیک مىشود وضوى جامع و کامل مىگیرم، سپس در مکانى که باید نماز بگزارم راست و مستقیم مىایستم، تا همه اعضایم آرام بگیرد، کعبه را میان دو دیده مشاهده مىکنم، و مقام را روبروى سینهام، و خدا را بر فراز خود مىبینم، خدائى که آنچه در قلب من است مىداند، قدمم بر صراط؟، و بهشت در طرف راست و دوزخ در طرف چپم و ملک الموت پشت سرم!
گمان مىکنم که این آخرین نماز من است، سپس به نیکى تکبیر مىگویم و با فکر و اندیشه و تأمل و دقت به قرائت حمد و سوره مىپردازم، و با فروتنى و تواضع رکوع مىکنم، و با تضرع و خاکسارى سجده به جاى مىآورم آنگاه مىنشینم و بر پایه امید به حق تشهد مىخوانم، سپس بر اساس سنت پیامبر سلام مىگویم آنگاه میان خوف و رجا از جاى بر مىخیزم و بر صبر و استقامت در بندگى توجه مىکنم و در حفظ آن مىکوشم. عاصم گفت: این است نماز تو گفت: آرى سى سال است اینگونه به نماز قیام دارم، عاصم گریست و گفت: من تا کنون به این صورت نماز نخواندهام! «10» وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ: [اگر منظور زکات باشد ج 5 میزان از ص 2182 دیده شود]
مما مرکب از حرف من و حرف ما مىباشد، حرف من در این آیه شریفه به نظر گروهى از مفسران بزرگ به معناى بعضیت است «11»، به این خاطر در اصطلاح اهل ادب از آن تعبیر به من تبعیضیه شده است، و حرف ما در این ترکیب ماى موصوله است.
رزق به معناى دارائىها و امکانات مادى و معنوى است که حضرت حق از باب لطف و احسان به انسان عطا مىکند.
یُنْفِقُونَ: جمع مذکر از باب افعال است که ثلاثى مجردش نفق است، نفق به معناى شکاف و خلأ است، چون این کلمه به باب افعال برده شود و به صورت انفاق در آید به معناى پر کردن خلأ و ترمیم شکاف است.
با توجه به مفاهیم لغوى آیه و با استفاده از عمومیت ماى موصوله در مما رزقناهم ترجمه آیه شریفه به طور تقریب به این صورت است.
اهل تقوا کسانى هستند که بخشى از مجموع امکانات مادى و معنوى خدا داده خود را براى از میان برداشتن خلأهاى مادى و معنوى مردم هزینه مىکنند.
از ضمیر جمع نا در جمله رزقناهم استفاده مىشود که مالک حقیقى و اصلى مجموع امکاناتى که در اختیار انسان است خداست، و انسان جز جانشینى موقت از سوى خدا براى تصرف در آن امکانات نیست، چنان که در سوره مبارکه حدید به این حقیقت تصریح شده است:
وَ أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ: «12»
و از بخشى از امکاناتى که شما را به عنوان جانشین خود در تصرف در آن قرار دادهام براى پر کردن خلأهاى مادى و معنوى مردم هزینه کنید.
قرآن مجموعه هستى و همه امکانات آفرینش و آنچه را در آسمانها و زمین است که بخش بسیار اندکى از امکانات زمین در اختیار انسان است در سیطره مالکیت خدا مىداند، و اهل امکانات را مورد عتاب قرار مىدهد که چرا در راه خدا از امکاناتى که در دسترس آنان است انفاق نمىکنند:
وَ ما لَکُمْ أَلَّا تُنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ: «13»
و شما را چیست که در مقام انفاق و هزینه کردن اموال و امکانات در راه خدا اقدام نمىکنید؟ در حالى که همه میراث آسمانها و زمین فقط در سیطره مالکیت خداست.
انفاق در راه خدا براى از میان بردن خلأ مادى و معنوى مردم که پس از ایمان به غیبت و اقامه نماز ذکر شده از عبادات بسیار بزرگ اسلامى، و از دافعههاى پرقدرت بخل، یا در صورتى که بخیل وارد گردونه آن گردد بهترین داروى علاج بخش بخل است، و این که حضرت حق انفاق را به بخشى و برخى از امکانات تکلیف فرموده براى این است که از اسراف و تبذیر اهل جود و سخاوت و اهلبندگى و عبادت که روشى مذموم و ناپسند است پیشگیرى کند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بحار 77 ص 127.
(2)- کشف الاسرار ج 1 ص 47.
(3)- کشف الاسرار ج 1 ص 47.
(4)- بحار 84 ص 261.
(5)- بحار ج 82 ص 202.
(6)- بحار ج 83 ص 25.
(7)- کلمة الله 263 به نقل از فروع کافى.
(8)- کافى ج 2 ص 236.
(9)- کشف الاسرار میبدى ج 1 ص 47.
(10)- روح البیان ج 1 ص 60.
(11)- فخر رازى ج 1 ص 31- روح البیان ج 1 ص 64- تفسیر محى الدین ج 1 ص 18.
(12)- حدید 7.
(13)- حدید 10.