عوامل پیشرفت محمد بن عبدالوهاب
با توجّه به اینکه نظرات عبدالوهاب ناشی از عقاید ابن تیمیه و شاگردش ابن قیّم است اینجا پرسشی جلوه گری می کند که چطور شد آن دواستاد و شاگرد با مخالفتهای شدید روبرو شدند ولی بر عکس شیخ محمد بن عبدالوهاب توانست دعوت خود را در نجد و سپس در منطقه حجاز منتشر و آراء وفتاوایش را جامه عمل بپوشاند.
در پاسخ این سئوال باید به چند نکته اشاره کرد:
1ـ محیط دور از معارف
همانگونه که پیشتر گفته شد،ابن تیمیّه آراء و عقاید خود را در شهرهایی مانند دمشق و قاهره اظهار کرد که این چنین شهرهایی از مراکز عمده علماء و قضات صاحب نفوذ مذاهب سه گانه «مالکی،حنفی و شافعی» بودند و در نتیجه با مخالفت سخت این علماء روبه رو شدند،امّا شیخ محمّد در نجد به اظهار و نشر عقاید خود پرداخت که مردم آن را افراد بدوی و دور از تمدن و معارف تشکیل می داد که در آن وقت شاید بزرگترین علمای آن ناحیه شیخ عبدالوهاب ،پدر شیخ محمد،و شیخ سلیمان برادرش بود ؛گرچه این دو تن شروع به مخالفت با او نمودند و اولین کتاب را در ردّ شیخ محمد،برادرش نوشت ولی باتوجه به وضع مردم آن سامان اینگونه مخالفتها اثری نداشت.نجدیان مردمی بودند در نهایت بساطت و سادگی و دارای ذهنی صاف و خالی و آماده پزیرش هر سخن تازه،به خصوص اگر در پوشش«توحید» که شیخ محمد مدعی بود عرضه شود.
2 ـ دستیابی به ثروت
عامل دیگری که مردم نجد را به سوی ابن عبدالوهاب کشاند،متهم کردن تمام مسلمانان به شرک و بت پرستی بود، آن هم از سوی کسی که به عنوان عالم وفقیه مذهب حنبلی شناخته می شد ولذا در حملاتی که وهابیان به مردم نجد وسایرنقاط ؛ مانند حجاز،یمن،شام وعراق می کردند،ریختن خون مردم آن شهر و به غنیمت بردن ثروت آنها را حلال می دانستند و این تفکر در پیشرفت و تداوم راه شیخ محمد، آن هم در میان مردمی که از نظر اقتصادی در سختترین شرایط بودند،نقش مؤثری را ایفاء می نمود.
3ـ حمایت سیاسی نظامی
عامل دیگر،حمایت سیاسی ـ نظامی آل سعود از این آیین است که طی پیمانی که در میان شیخ محمد و محمد بن سعود منعقد گردید ،وهابیت از ابتدای دعوت شیخ محمد از پشتیبانی قوی این خاندان به عنوان رئیس یک قبیله بزرگ برخوردار بوده و این
حمایت و پشتیبانی تا امروز ادامه داشته و حکومت سعودی خود را برای گسترش این آیین و صرف هزینه های سنگین متعهد می داند.
4 ـ به کار گیری قهر و غلبه
عامل مهم دیگر ،قهر و غلبه وبه کارگیری زور وشمشیروقتل و غارت و ایجاد رعب و وحشت در همگان بود.کشت وکشتاری که وهابیان در شهرهای مختلف حجاز و شام ویمن و عراق انجام دادند،هر انسانی را به شگفتی وا می دارد و از شنیدن این جنایات لرزه بر تن مستولی می گردد( 35 ).
در زمان حاضر نیز با انوع عملیاتهای انتحاری مخصوصا بر علیه شیعیان چه در کاظمین و بغداد وسامراء و چه در خود حرم امن الهی(کشتار خونین حاجیان در سال 66.ش) وچه در کشورهای دیگرسعی در حفظ حیات ننگین خود دارند؛به تازگی نیز بر اساس اعلام یک منبع خبری:بیش از 550هزار نفر شیعه پاکستانی در منطقه «پاراچنار»این کشور،مدت18 ماه است که در محاصره گروههای طالبان و بمباران آمریکایی ها قرار دارند و راه های اصلی ورود آب وغذا بر روی ساکنین این منطقه بسته شده و مردم آنجا در محاصره قرار گرفته اند،نیروهای طالبان تنها در یک حمله 600 تن از شیعیان پاراچناررا به شهادت رسانده اندو در یک اقدام بی سابقه به قطع دستان کودکان خردسال مبادرت نموده اند( 36 ).
أدلّه حرمت زیارت قبور انبیاء
از جمله فتاوایی که ارتباط مستقیم با بحث ما دارد ،فتوای حرمت سفر برای زیارت قبور پیامبران وصالحان وحرمت توسل وتبرک به آنان وساختن حرم وبارگاه وتعمیر قبورو مشاهده آنها است.
واین موضوع اولین بار در سال 726ق دردمشق از سوی ابن تیمیه مطرح و مجدداً موجب شورش و بلوا گردید واین شورش و فتنه ، آنگاه به اوج خود رسید که علماءوقضات متوجه شدند که او در سال 710ق وشانزده سال قبل در حرمت زیارت قبور پیامبران ودر حرمت توسل وتبرک به آنها ، کتابی به نام « اقتضاءالصراط المستقیم» تألیف نموده است، و سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) وسایر انبیاء و پیشوایان دینی را حرام و بدعت و عملی شرک آمیز معرفی کرده و بر اساس عقیده خودش که ارتکاب هر عمل حرام، موجب ارتداد می شود ـ چنانکه عقیده خوارج نیز همین است ـ جان و مال چنین فردی را اگر توبه نکند مانند سایر مرتدین بر مسلمانان حلال دانسته و باید هر چه سریع تر به قتل برسد.همانگونه که واجب است این قبرها و حرم ها که نقش أصنام و أوثان را ایفاء می کنند (نعوذ بالله من شرور انفسنا)هر چه زودتر تخریب وآثار آنها محو شود!
در جواب اینان باید گفت:«وادی خاموشان» در هر شهر و روستا،زمین گسترده ای را در بر می گیرد که درآن انسانهای دیروز از بزرگ و کوچک،توانا وناتوان،در کنار هم به خوابی ژرف فرو رفته اند.
دیدار ازاین وادی،که نشانگر«عجز ذاتی»انسان و زوال قدرتها و مکنتهای مادی است،آثار سازنده و حیات بخش دارد:انسان هوشمند با مشاهده این وضع رقت بار،ناپایداری جهان را از نزدیک لمس کرده در مقام چاره برمی آید و با درکِ«هدفداری جهان آفرینش» از گرداب غفلت و خود خواهی بیرون می جهد، و به اندیشه تحصیل اسباب و لوازم «حیات جاوید» می افتد.پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلّم ) بر این نکته تربیتی انگشت نهاده و می فرماید:«زوروا القبور فانّ لکم فیها عبره»( 37 ) به زیارت قبور بروید زیرا در آن برای شما درس عبرت است.
از طرفی، مویه در مرگ عزیزان و همایش بر سر مزار آنان،رسمی عام و جهانگیر بوده و از اینرو می توان گفت ریشه در«فطرت» انسانها دارد.در معنی،همان «جذبه وکشش روحی» که آدمی را در حیات عزیزان به دیدارشان ترغیب می کند، پس از مرگ آنان نیز بر سر مزار ایشان می کشاند.خاصّه آنکه،بر اساس بینش اسلامی،«روح» همچون «تن» از بین نمی رود بلکه آفاق و چشم اندازی وسیع ترمی یابد و از لطف دوستانی که قدو رنجه کرده خود را بر سر مزار وی رسانده و با قرائت حمدی وی را شاد ساخته اند به وجد می آید.
در میان عزیزان،عالمان و مصلحان جهان،حسابی برتر و والاتر دارند. آنان به سان شمع،سوخته و پیروان خویش را روشن ساخته اند و گنجینه بزرگ و ماندگاری از علم و معرفت به یادگار نهاده اند؛ واز اینرو شایسته بیشترین تقدیر و تکریم اند.خصوصاً عالمان دین،که جامعه را با کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) آشنا ساخته و موجبات دستیابی بشر به سعادت جاوید را فراهم می آورند.
حضور در کنار تربت عالمان،گذشته از آنکه تقدیر از شخص آنان است، ترویج از علم و دانش بوده و موجب رغبت همگان به این سلسه خَدوم وحفظ میراث ارزشمند آنان است.پیداست جامعه ای که در آن ،علم و عالم، از حرمت و منزلت شایسته برخوردارند هیچگاه در حضیض فقر علمی و فرهنگی سقوط نخواهد کرد.
حضور بر تربت شهیدان راه حق نیز،علاوه بر آثار سازنده روحی وتربیتی، نوعی پیمان بستن با آنان است.شخص زائر، با این حضور خود اعلام می دارد که به راه شهیدان وفادار است و آرمان مقدّس و ارزشمندشان را پاس مِی دارد.
حضور در حرم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا جانشینان پاک او (علیهم السلام) نیز،علاوه بر تقدیر و سپاس از فداکاریها و جانفشانیهای آنان در هدایت خلق،حکم نوعی بیعت با ایشان را دارد.
در واقع شخص زائر هنگام زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) و امامان (علیهم السلام ) با آنها پیمان می بندد که در زندگی، جز راه آنان، روشی را تعقیب نکند.
زائران حرم یار، در پی وصل به محبوب،وتجدید و تشدید پیمان با اویند و رنج رسیدن به او را حتی اگر مستلزم دویدن در بیابان و خفتن بر خار مغیلان باشد،بر خود هموار می کنند.زائر بر آن است که روح عطشناک خویش را از کوثر وصل یار،سیراب سازد، و چون دستش به دامن معشوق نمی رسد دست به تربت وی می ساید که رنگ و بوی او را دارد.
زیارت قبر پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم )
با مروری بر سخنان محدثان و فقیهان،روشن می شود که علمای اسلام همواره زیارت مرقد شریف پیامبر اسلام رامستحب مؤکد دانسته و مردم را به زیارت حرم مطهر او دعوت می کرده اند.
تقی الدین سبکی شافعی(متوفای 756 ه.ق) یکی از فقیهان چیره دست قرن هشتم است.او در نقد سخن ابن تیمیه(م 728) که استحباب زیارت قبر پیامبر را انکار کرده بود، کتابی به نام«شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام» نوشت و با پژوهشی گسترده، آرای فقیهان اهل سنت را از قرن چهارم تا روزگار خویش در آن کتاب گرد آورد و مبرهن ساخت که استحباب زیارت قبر آن حضرت، از مسلمات فقه اسلامی است، و محدثان و فقیهان بزرگ، روایات گوناگونی را در استحباب زیارت مزبور نقل کرده و به آ ن فتوا داده اند( 38 ).
علامه و محقق سخت کوش معاصر،آیت الله امینی(1320 ـ 1390.ق) در کتاب شریف و وزین «الغدیر» به تکمیل موضوع پرداخته و توانسته است نظریات بیش از 40 دانشمند مسلمان أعم از فقیه و محدث را در این زمینه تا عصر خویش گرد آورد.( 39)
زیارت مرقد پیامبر (صلّی الله علیه وآله) از دیدگاه قرآن و سنّت
الف: از دیدگاه قرآن
قرآن مجید به مسلمانان دستور می دهد که به حضور پیامبر رسیده، در محضر او استغفار کنند و از او بخواهند که او نیز در باره آنان طلب آمرزش کند:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحیماً ».(40)
هرگاه آنان زمانی که بر خویش ستم کرده اند (مرتکب خلاف شده اند) نزد تو (ای رسول خدا) بیایند و استغفار کنند، وپیامبر نیز برای آنان طلب آمرزش نماید خداوند را توبه پذیرو رحیم خواهند یافت.
در جای دیگر،خداوند منافقان را نکوهش می کند که هرگاه به آنان گفته می شود به حضوررسول خدا برسند تا درباره آنان طلب آمرزش کند، از این امر سرباز می زنند: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ».(41)
آنگاه که به آنان گفته شود بیایید تا رسول خدا برای شما طلب مغفرت کند روی خود را به عنوان (استنکار) بر می گردانند و آنان را می بینید که از سخن تو اعراض کرده و کبر می ورزند.
تقی الدین سبکی،محقق اهل سنت،معتقد است:مسلمانان در حال حاضر به حکم این آیه می توانند به حضور رسول خدا برسند و در ضمن استغفار،از او بخواهند که درآنان از خداوند طلب آمرزش کند. به گفته وی هر چند این آیه مربوط به دوران حیات پیامبر است، ولی درخواست آمرزش از او،اختصاص به زمان حیات او ندارد،زیرا این مقامی است که به رسول خدا(به نشانه عظمت او) داده شده است و با مرگ او از میان نمی رود.( 42 )
ممکن است گفته شود:آنچه در آیات فوق آمده،حاکی از شئون پیامبر و نشانه عظمت اوست ولی انجام این عمل از سوی پیامبر تنها در حال حیات او امکان پذیر است نه در حال ممات،که رابطه ما با او قطع شده است.
ایراد فوق وارد نیست و حق با محقق یاد شده است. دلایل زیر روشن می کند که مرگ رسول خدا در این مورد تأثیری نداشته و حیات و ممات او از این نظر یکسان است:
1 ـ مرگ از نظر قرآن پایان زندگی انسان نیست بلکه دریچه ای است به جهان دیگر و گسترده تر و همه چیز آن برتر از جهان پیشین بوده،و انسان در آن جهان زنده و بینا و شنواست. به ویژه صالحان پس از مرگ نزد خدا روزی می خورند واز لذّات روحی خاصّی برخوردارند.
2 ـ در روایات فراوانی است که فرشتگان،درودی را که مسلمانان بر پیامبر می فرستند به او می رسانند و انسان در هر نقطه ای به آن حضرت درود بفرستد به وی می رسد.چنانکه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) می فرماید:
«صَلّوا عَلَیَّ فإنَّ صلاتکم تبلُغنی حیثما کنتم»( 43 )برمن درود بفرستید،درود شما به من ـ در هر کجا باشیدـ می رسد.
3 ـ مسلمانان در تشهد نماز مأمورند به پیامبرسلام کنند و درود بفرستند و بگویند:«السّلام علیک أیُّهاالنبی و رحمة الله و برکاته» این سلام ، جنبه تشریفاتی نداشته و سلامی است کاملاً واقعی از زنده ای به زنده دیگر که مثل او شنوا است.
أمور فوق، حاکی از آن است که پیانبر در جهان برزخ زنده بوده و ارتباط او با ما برقرار است.سخن ما را می شنود و درخواست ما را در شرایط خاصی انجام می دهد.( 44 )
ب:از دیدگاه أحادیث
روایات مربوط به زیارت مرقد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در کتب حدیث وارد شده و جمعی از علمای مسلمان به گردآوری و تصحیح أسانید آنها همت گمارده اند که ما به اختصار به دو مورد اشاره می کنیم و مشتاقان به زیادی را،به کتب حدیث إرجاع می دهیم:
حدیث اوّل:دار قطنی از عبدالله بن عمر نقل می کند که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«من حجّ فزَارَ قبری بعد وفاتی فکأنّما زارنی فی حیاتی»(45 )؛هرکس پس از درگذشت من، قبر مرا در هنگام حج زیارت کند،مثل این است که در حال حیات، مرا زیارت کرده است.
حدیث دوم:امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامی (صلّی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود:« من أتی مکة حاجاً و لم یزرنی إلی المدینة جفوته یوم القیامة، و من جائنی زائراً وجبت له شفاعتی و من وجبت له شفاعتی وجبت له الجنة»( 46 ) هر کس برای انجام وظیفه حج،آهنگ مکه کند ومرا در مدینه زیارت نکند به او در روز قیامت جفا می کنم(شاید مقصود این است که در حق او شفاعت نمی کنم) وآن کس که به زیارت من آید شفاعت من بر او واجب شده و هر کس که شفاعت من بر او واجب شود وارد بهشت می شود.
دستاویز تحریم کنندگان سفر زیارتی
تا پایان قرن هفتم همه علما در این مسأ له اتفاق نظرداشتند که سفر برای زیارت، امری مباح بوده ومقدمه یک امر مستحبی اگر خود مستحب نباشد دست کم مباح وجایز است. ولی دراوایل قرن هشتم ، ابن تیمیه حدیثی را که ابوهریره آن را از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل کرده دستاویز خود قرار داد و با اجماع علما به مخالفت بر خاست. روایت مورد نظر ابن تیمیه ، به سه صورت نقل شده است و آنچه که به صورت ظاهر می تواند هدف او را تأ مین کند دو صورت زیر می باشد:
1 ـ «لا تشد الرحال إلا إلی ثلاثه مساجد: مسجدی هذا، و مسجد الحرام ، مسجدالأ قصی» بار سفر بسته نمی شود مگر به سه مسجد : مسجد من، مسجد الحرام، مسجد الأ قصی.( 47 )
2 ـ «إنما یسافر إلی ثلاثه مساجد : مسجد الکعبه، ومسجدی، مسجدإیلیا( 48 )».
ابن تیمیه به ظاهر این حدیث تمسک جسته و مدعی شده است که برای انجام کارهای عبادی، فقط به سه مورد می توان سفر کرد، و زیارت قبر پیامبر که یک امرعبادی و مستحب است داخل در این سه مورد نیست. این استدلال با یک دقت کوچک کاملاً فرو می ریزد و روشن می شود که پایه درستی ندارد.
از آنجا که در جمله نخست، مستثنی منه صریحاً وارد نشده است و به اصطلاح ادیبان استثناء «مفرغ» است، به اقتضا ی قواعد زبان عربی باید کلمه ای را در آن مقدر کنیم که در اینجا دو احتمال بیشتر وجود ندارد:
.( 1 ) بگوییم مستثنی منه ،«مسجد» است.
.( 2 ) مستثنی منه ،«مکان» است.
بنابر احتمال اول، مضمون حدیث چنین خواهد بود:«لا تشد الرحال إلی مسجد من المساجد إلا إلی ثلاثة»
چنانچه معنی حدیث این باشد، باید گفت که گفتار حضرت در نفی و اثبات ، بر محور مسجد می چرخد مفاد آن این است که برای اقامه نماز، نباید برای هیچ مسجدی رنج سفر را تحمل نمود مگر برای سه مسجد. در این صورت، سفربرای زیارت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مستثنی منه «مسجد» داخل نبوده و موضوعاً از دایره کلام خارج است و نهی شامل آن نمی گردد. علت این هم که نباید برای اقامه نماز در مسجدی سفر کرد آن است که به استثنای سه مسجد یاد شده ، دیگر مساجد از ارزش یکسانی برخوردارمی باشند ،ولذا در صورت امکان اقامه نماز دریکی از آنها ، سفر به مساجد مشابه کار لغو و بیهوده ای است مثلا شهری که مسجد جامع دارد وجهی ندارد که انسان برای اقامه نماز به مسجد جامع شهردیگر برود، زیرا پاداش دومی با پاداش اولی یکسان است ، و در این صورت سفر وی بی ارزش خواهد بود. ولی سه مسجد یاد شده از این قانون مستثنی می باشد ، زیرا پاداش نماز گزاردن در آنها از ارزش والاتری برخوردار است.
با توجه به این اصل که حدیث در جانب نفی وجانب استثنا پیرامون مساجد سخن می گوید، سفر به مراکز دیگر مانند سفر برای روضه پیامبر از دایره توجه بیرون بوده و نسبت به جواز و تحریم آن ساکت است.
بنابر احتمال دوم ، معنی حدیث چنین خواهد بود:« لا تشدّ إلی مکان من الأمکنه إلا إلی ثلاثة» یعنی: به هیچ نقطه نباید سفر کرد مگر به سه مسجد ».
بر پایه این احتمال ، استناد ابن تیمیه به حدیث مزبور، درست خواهد بود. منتها حدیث، مفهوم ناصحیحی پیدا می کند که صدور آن از شخص خبیر و حکیمی چون پیامبر، محال می نماید. زیرا بر پایه احتمال دوم ، سفر به هر نقطه ای از جهان ـ به استثنای این سه مسجد ـ نهی شده است. در حالی که منطق اسلامی، سفرهای فراوانی را جایز و مستحب می شمارد. همچون سفر برای تحصیل علم، سفر برای تجارت،سفر برای جهاد وده ها سفر حلال دیگر، در این صورت چاره ای نداریم که به احتمال اول گردن نهاده و واژه «مسجد» را در تقدیر بگیریم و سفر برای زیارت را موضوعاً از دایره مضمون حدیث خارج شمریم.
بگذریم ، که اصولاً در صحت اساس این حدیث ، شک و تردید جدی وجود دارد . زیرا حدیث از زبان رسول خدا (علیه السلام) ادعا می کند که سفر به هیچ مسجدی جز مساجد سه گانه جایز نیست، در حالی که محدثان نقل می کنند که پیامبر (علیه السلام) در روزهای شنبه پیاده و گاهی سواره برای نماز گزاردن به مسجد قبا می رفت ودرآنجا دو رکعت نماز می گذارد و مسجد قبا در زمان پیامبر (علیه السلام) در دوازده کیلومتری مدینه قرار داشت.( 49 )
از طرفی باید مد نظر داشت که اسلام یک دین جهانی بوده و تا روز رستاخیز، به عنوان کامل ترین دین آسمانی باقی و پایدار می باشد و از آنجا که ممکن است میان ما و رستاخیز، هزاران سال فاصله زمانی باشد، ما موظفیم آنچه را که بر اصالت اسلام دلالت می کند از گزند روزگار حفظ کرده و سالم به دست آیندگان بسپاریم. زیارت قبور پیامبر خاتم (صلّی الله علیه وآله) و پیشوایان اسلام نوعی حفظ اصالت ها است و در صورت ترک زیارت، آثار وبرکات این سنت نیز به مرور از بین می رود، تا آنجا که چه بسا برای آیندگان وجود چنین شخصیتهایی ،حالت افسانه ای پیدا می کند!
لهذا مسلمانان برای جلو گیری از این خطر بزرگ، باید کلیه آثار مربوط به رسالت و امامت را حفظ کرده و پیوسته از نابودی تدریجی است. در این صورت نمی توان این سنت و مزیت بزرگ رانادیده گرفت و باب دیدار روحی و معنوی با آ ن بزرگان را به روی مسلمین بست.
از آیات قرآن نیز استفاده می شود که امت های پیشین آثار پیامبران خود را حفظ می کردند و به آن تبریک جسته و در نبردها همراه خود حرکت می دادند، تا از طریق تبریک به آثار پیامبران، بر سپاه شرک پیروز شوند.
به عنوان نمونه، قرآن یادآورمی شود که بنی اسرایل صندوقی را که در آن مواریث خاندان موسی و هارون قرار داشت حفظ کرده و از آن حراست می نمودند وآن را به عنوان تبرک در نبردها حمل می کردند تا بر دشمن غلبه کنند.( 50 )
این صندوق به قدری متبرک ومورد توجه بود که فرشتگان آن را حمل می کرند اگر واقعاً حفظ آثار گذشتگان (مانند صندوق مزبور) امر نامطلوبی بود، چرا قرآن از آن با لحنی جا نبدارانه یاد می کند ، چرا فرشتگان آن را حمل می کردند ، و چرا باز پس گرفتن آن ازعمالقه ، در آیه مبارکه نشانه حقانیت فرمانده سپاه شمرده است؟!
مذهب بر حق شیعه دوازده امامی ، در طول دوران ومعاصر گذشته خصوصاً در این أعصار أخیر مورد هجمه بد خواهان و کج اندیشانی است که یا بخاطر جهل ونادانی با این فرقه ناجیه به ستیز برخاسته اند و یا دست دشمنی وستیزه جویی آنان ازآستین هوی پرستی وعناد بیرون آمده بر گرده مذهب اهل بیت چنگ زده خواهان زوال و نابودی آن می باشد ولی باید بدانند که "هر که با آل علی در افتاد برافتاد."
اما اینکه پشت این مذهب به عنایات باریتعالی و الطاف مخصوصه آقا امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) گرم است و استوار ، دلیل نمی شود که ما شیعیان از شناخت آیین و کیش خود کوتاهی کرده احیاناً در وادی ضلالت و گمراهی افتاده آنچه در کف داشته ایم به باد نیستی و فنا بسپاریم، آنگاه انگشت حسرت و ندامت به دندان برگیریم و به گذشته پرافتخار خود غبطه خوریم، چرا که در این وادی وانفسا که تمام جهان خواران و احزاب شیاطین انس و جن دست در دست یکدیگر نهاده اند نیاز مبرم به یک جهش علمی وعملی فراگیر شیعیان احساس می شود تا در دریای طوفانی حوادث و بلایا چنگ در کشتی هدایت آویخته، سوار بر آن خود را به ساحل رستگاری و نجات رهنمون گردند.
پاره ای از حملات و ترفندهایی که در چند قرن أخیرعلیه شیعه راه اندازی شده و با لباس اسلام پیش آمده شبهات و بلایایی است که گروه منحرف و مضلّ وهابیت، سردمدارآن می باشند،که با برداشتی نادرست از دین و دیانت چهره ای کریه از اسلام به نظاره می گذارند واز طرفی دیگر مخالفان این ایده را مشرک و مهدورالدم می خوانند.
از جمله اشتباهاتی هم که مرتکب شده اند در مورد تبرک و زیارت قبور مسلمانان بالعموم و قبور ائمه اطهار (علیهم السلام ) بالخصوص می باشد و با توجیهات صوری و کم مایه به چه فجایعی که دست نیازیده اند؟!
در این راستا به تخریب قبور ائمه بقیع پرداختند و قصد ویرانی دیگر حرمهای شریف را داشتند که با ممانعت فرق دیگر مسلمانان موفق بدان نشده اند، خذلهم الله تعالی .
لذا ما دراین مختصر به سیری هر چند کوتاه در تاریخ قبرستان بقیع و حرم ائمه بقیع خواهیم پرداخت و درنهایت به چندی از شبهات آنها بحول و قوهالهی جواب خواهیم داد.
معنای لغوی بقیع
صاحب مجمع البحرین می گوید :«البقیع من الارض المکان المتسع وقیل لایسمی بقیعا الا و فیه شجر او اصولها ،و منه بقیع الغرقد»(1) در لغت بقیع به محل وسیع گویند و همچنین بعضی اضافه کرده اند که بقیع به آن محل وسیعی گویند که دارای درخت و یا ریشه درخت باشد،آنگاه ابن اثیر می افزاید:چون بقیع قبلاً دارای درخت «غرقد» و ریشه های آن بود پس از قطع این اشجار نیز با همان اسم معروف گردید.(2 ) «غرقد» نیزدرختی است وحشی و خاردار و دارای میوه مخصوص.
چگونگی ایجاد مدفن در بقیع
اولین انصاری مدفون شده در بقیع، اسعد بن زراره و از مهاجرین عثمان بن مظعون است (3) که حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به هنگام مرگ او فرمود:«ادفنوا عثمان بن مظعون فی البقیع یکون لنا سلفا فنعم السلف سلفنا عثمان»( 4 ) یعنی: عثمان بن مظعون را در بقیع دفن کنید تا شاخص ویادگاری از گذشتگان ما باشد و چه شاخص نیکی است عثمان.
بعد دفن او، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سنگی را بعنوان علامت بر سر مزارش قرار داد 5ـ فوت او در ذی حجه سال دوم هجرت بود ـ و آنگاه که فرزند
پیغمبراسلام،ابراهیم در سال 10 هجری وفات فرمود، بنا به فرمایش ایشان او را به عثمان ملحق کرده در کنار او به خاک سپردند.( 6 )
رفته رفته دو مدفن قدیمی مدینه به نام «بنی سلمه» و «بنی حرام» متروک گردید و مسلمانان بقیع را مدفن و قبرستان عمومی خود قرار دادند.( 7 )
فضیلت بقیع
در فضیلت این مکان شریف روایات متعددی از رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم)
نقل گردیده که بصورت تبرک به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم: پیامبراکرم فرمود:«یحشرمن هذه المقبره سبعون ألفاً یدخلون الجنة بغیر حساب و کأنّ وجوههم القمر لیلة البدر»( 8 ) از بقیع 70هزار نفر که صورتشان مانند ماه شب چهارده است محشور خواهند شد و بدون حساب وارد بهشت خواهند گردید.
ایشان گاهی شبها و گاهی روزها در بقیع حضورمی یافتند و برای اهل بقیع دعا و طلب مغفرت می کردند و می فرمودند که من ازطرف خدای خود مامور هستم که برای اینان دعا کنم «إنی أمرت أن آتی أهل البقیع فأدعو لهم وأصلّی علیهم»( 9 ).
اجمال تاریخ این حرم مقدس این است که قبور ائمه بقیع (عیهم السلام) مانند سایر قبرها در محوطه باز و مکشوف نبوده بلکه قبر آنان مانند تربت پاک رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت رضا (علیهم السلام) ، از آغاز دفن اجساد مبارک و پیکر مطهرشان در داخل خانه ای که متعلق به عقیل بوده، قرار داشته است و به مرور زمان این خانه به ساختمان مناسب،به شکل مسجد تبدیل گردیده سپس در محل همان ساختمان،بزرگترین و مرتفع ترین گنبد و بارگاه بنا شد و در قرون متمادی دارای خادم و دربان و دارای ظریفترین و گرانبهاترین ضریح و صندوق با زیباترین روپوش ودارای فرش و قندیل بوده است و بالأخره در هشتم شوال 1344هجری قمری به وسیله غدّه سرطانی موجود در بدنه اسلام (وهابیان) منهدم گردید.
مقبره های خانوادگی در بقیع
از مجموع گفتار مورخان چنین برداشت می شود مردم مدینه که قبلاً اجساد مردگان خود را در دو گورستان عمومی بنام:«بنی سالم» و«بنی حرام» و گاهی در داخل منازل خود دفن می کردند،با رسمیت یافتن بقیع با دفن عثمان بن مظعون در سال دوم هجری و ابراهیم فرزند پیامبر اکرم در سال دهم هجری به آنجا توجّه کردند و عده ای از صحابه بتدریج خارها و ریشه های درختان موجود در بقیع را کندند و آنجا را آرامگاه خصوصی خود و خانواده خود قرار دادند و بعضی دیگر از صحابه در منازل متصل به بقیع دفن گردید که با گسترش بقیع، جزء آن گردیده است و به تناسب جایگاه و انتسابشان با پیامبرالهی در یک نقطه معین و در کنار هم دفن شده اند مثلاً قبور ائمه چهارگانه با قبرعباس عموی پیامبر و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و همه یا عده ای ازهمسران پیامبر در نقطه ای و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر اکرم در کنار هم که مجموع این بخش بنام «مقابر بنی هاشم» معروف گردیده است.
مطلب دوم اینکه: خانه ها و منازل مدینه تا بقیع امتداد داشته و بقیع از طرف غرب در پشت منازل مدینه قرار داشت و کوچه های متعددی این منازل را به همدیگر وصل می نمود و به محل بقیع منتهی می گردید.(10)
قبور أئمه أربعه
در تاریخ است که :«دُفن العباس ابن عبد المطلب عند قبر فاطمه بنت أسد بن هاشم فی اول مقابر بنی هاشم الّتی فی دار عقیل»(11 ) یعنی:عباس بن عبدالمطلب در اول مقابر بنی هاشم و در داخل خانه عقیل در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن شده است .
صاحب «تاریخ المدینه» و صاحب«عمدة الاخبار» می نویسند: وقتی که از دفن امام حسن مجتبی در کنار قبر جدش رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) جلوگیری بعمل آمد امام حسین (علیه السلام) طبق وصیت برادرش او را در کنار مقبره بنی هاشم و در کنار قبر فاطمه بنت أسد دفن فرمود.( 12 )
بعدها اجساد مطهر سه امام دیگرـ علی بن الحسین زین العابدین و ابو جعفر محمد بن علی الباقر و ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق (علیهم السلام) ـ در این مدفن آرمیدند تا جایی که امام المشککین فخر رازی که از بزرگان علمای اهل سنت است در کتاب خود می آورد :«یُستحب أن یَزور قبر الحسن بن علی و فیه أیضاً علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد رضی الله عنهم»( 13 )یعنی :مستحب است زیارت قبر حسن بن علی وهمچنین در آنجا است قبر علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد که خدای تعالی از ایشان راضی باشد.
ذکر این چند نمونه از تواریخ ،نشانگر آن است که بدن فاطمه بنت أسد و عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) در محوطه باز و بدون دیوار و سقف دفن نشده اند بلکه از ابتدا در خانه عقیل بن ابیطالب ودر زیر سقف به خاک سپرده شده اند آنگاه بعد از ایشان،اجساد پاک و مطهر جان جانان و قبله دل عارفان ،آن چهار دردانه غریب به آنان پیوستند.
حال سئوال اینجاست که با وجود بقیع ،چرا پیکرعده ای ازاقوام وفرزندان رسول خدا( صلی الله علیه وآله وسلم ) درخارج این آرامگاه عمومی ودرخانه خصوصی دفن گردیده اند.
پاسخ این سئوال برای کسانی که با تاریخ مدینه آشنا هستند واضح وآشکار است چرا که آن روزها دفن شدن افراد متشخص و مورد احترام ،بجای گورستان عمومی در داخل منازل و توجه به آرامگاههای خصوصی بیش از آنچه امروز در دنیا مرسوم است ،معمول و رایج بوده است،بعنوان مثال می توان از دفن شدن عبدالله پدر گرامی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه نابغه و رافع بن مالک (14)، انصاری بزرگوار و از صحابه و یاران با وفای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که پس از شهادت در جنگ أحد و انتقال به مدینه در خانه آل نوفل دفن گردید ، و همچنین دفن شدن خلیفه أول و دوم در داخل بیت رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) و وصیت امام مجتبی (علیه السلام) در این راستا از همین نمونه ها است، أساساً هم دفن شدن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در داخل بیت و حجره خویش از نظر اجتماعی نه تنها یک مسأله تازه و بی سابقه نبوده، بلکه نسبت به شخصیت آن دو بزرگوار ،یک عمل عادی و طبیعی به حساب می آمد.
جایگاه دعای رسول خدا در خانه عقیل
گفته شد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) در اوقات مختلف در کنار بقیع قرار می گرفت و در آنجا به مناجات می پرداخت وبراهل بقیع دعا واز خداوند متعال برای آنان استغفار و استرحام می نمود و گاهی نیمه های شب برای همین مقصود، رختخواب خویش را ترک و به سوی بقیع حرکت می نمود.
در روایت است که:عن خالد بن عوسجه:«کنت أدعو لیلة الی دار عقیل بن أبی طالب الّتی تلی باب الدار فمرّ بی جعفر بن محمد (علیهماالسلام) یُریدُ العریض معه أهله فقال لی أَعَنْ أثر وقفت هاهنا؟ قلت :لا. قال:هذا موقف نبی الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ باللیل اذا جاء لیستغفرلأهل البقیع»( 15 ).
خالد بن عوسجه می گوید :«شبی رو به سوی زاویه خانه عقیل که در جنب در این خانه قرارگرفته است،دعا می کردم جعفر بن محمد (علیهما السلام) که به همراه خانواده اش عازم عُریض بود، مرا در آن حال دید و پرسید آیا درباره این محل خبر و مطلب خاصی شنیده ای؟ گفتم:نه، فرمود: اینجا جایگاه دعای رسول خداست، شب هنگام که برای استغفار أهل بقیع می آمد در اینجا توقف می نمود.»
أخبار غیبی رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم(
با توجّه به آیه مبارکه: «وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی إنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی»( 16 ) تمام فرمایشات و أعمال حضرت رسول ،مؤیّد به تأییدات الهی است و در این زمینه برای برپایی دین و برافراشته شدن پرچم حق و حقیقت از تمام امکانات موجود استفاده کرده اند چه با أعمال خارق العاده که قبل از بعثت بروز می دادند تا زمینه را برای پذیرش مردم آماده سازند که ازآن به «إرهاص» تعبیر می شود.( 17 )
و چه بعد از بعثت با بیان حقیقت که گاهی نیز با معجزه همراه بود حجّت را بر مردم تمام می فرمودند،همچنان که در ماجرای غدیر خم هنگام بازگشت ازحجة الوداع همه حُجّاج را دراین محل جمع کرده بعد از بجا آوردن نمازدر ضمن خطبه ای مهم فرمودند:«من کنت مولاه فعلیّ مولاه»( 18 ) و به این ترتیب مسأله جانشینی آقا علی (علیه السلام) راعلیرغم اینکه بارها در فرصتهای مناسب مطرح کرده بودند در آن جمع عظیم حُجّاج به زیباترین شکل بیان داشتند،و یا در هنگام نزول آیه تطهیر که دلیل عصمت أهل بیت بود علاوه بر بیان آن در موقع نزول ،حدود 9 ماه درأوقات نماز وقتی که مردم منتظر پیامبراکرم بودند تا ایشان تشریف بیاورند و نماز را اقامه فرمایند ایشان در جلوی در خانه آقا علی (علیه السلام) که به مسجد باز می شد می ایستادند و می فرمودند:«السلام علیکم و رحمه الله و برکاته أهل البیت انّما یُِرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهرکم تطهیرا»( 19 ).
البته موضوعات و حوادث مهم دیگر نیزکه جزء اصول اسلام نبوده است از چشمان تیز و حقیقت بین آن حضرت به دور نمانده و وقوع آنها را پیشاپیش به اطّلاع مسلمانان می رسانیدند که این نوع حوادث در اصطلاح محدّثین (ملاحم) و خبر دادن از این حوادث،أخبار غیبی و پیشگویی نامیده می شود،لازم به ذکر است که گاهی به خود این نوع أخبار« ملاحم» اطلاق می گردد.(20)
فلذا می توان چنین استنباط و اظهار نظر نمود که حضورمستمرّ رسول خدا در مقابل در خانه عقیل بن أبی طالب از همان ملاحم و پیشگویی ها است که آن حضرت می خواسته عملاً اهمیّت این خانه را که در آینده نزدیک به آرامگاه چهار تن از أوصیای الهی و مدفن چهار تن از فرزندان و أهل بیت پیامبرمبدل خواهد گردید بیان کرد،که با گذشت روزگار دیدیم که این خانه به مسجد و زیارتگاه عمومی تبدیل شد بطوری که آقا امام صادق (علیه السلام) نه تنها در داخل محوّطه مسقف و در داخل خانه، بلکه در داخل حرم به خاک سپرده شد یعنی دیگر آن موقع این خانه به یک مسجد و زیارتگاه عمومی تبدیل شده بود ،بعدها برای این بارگاه ،گنبد وقبه ای ارزشمند ساخته شد که در طول قرون متمادی بارها تعمیر و اصلاحاتی در این حرم شریف انجام شد تا اینکه به دست مزدوران استعمار و شیاطین خبیث در هشتم شوال 1344ه.ق تخریب شد.(21)
انگیزه پیدایش و تخریب حرم ها
یکی از برنامه های مذهبی مسلمانان،أعم از شیعه و سنی ،از صدراسلام تا به امروز؛ مانند همه پیروان ادیان و مذاهب آسمانی و همه صاحبان فکر و اندیشه،بزرگداشت و تجلیل از مقام انبیاء و اولیاء و ادای احترام نسبت به راهنمایان فکری و رهبران معنوی و شهدای راه اسلام و قرآن بوده است و این احترام و بزرگداشت که بیشتر در قالب زیارت قبور آنان جلوه می کند ،نشأت یافته از تعالیم قرآن مجید و سنت پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و از عبادات و مستحبات به شمار می آید.
مسلمانان همواره از دور و نزدیک، در کنار مدفن آن عزیزان حضور می یابند و برایشان درود و سلام می فرستند و از خداوند متعال علوّ مقام و ترفیع درجاتشان را درخواست می کنند و جملاتی بر زبان می رانند که بیانگر فضلایل اخلاقی و تعلیمات دینی و برنامه های عملی آنها است و گویای شکیبایی آنها در مقابل مصیبتها و مشکلاتی است که در راه تحکیم بخشیدن به این تعالیم تحمل نموده اند.
شیفتگان آن حضرات ،بدینسان مراتب ارادت خویش را به ساحت آنان ابراز می دارند و خود را آماده پیروی از راه ورسم آنان و عمل به برنامه ها و دستورالعملهای ایشان می نمایند و در کنار قبورشان ،به نماز و دعا می ایستند وآمرزش گناهان و پذیرش توبه خویش را در کنار مرقد این «عبادالرحمان» از خداوند مسألت می کنند .
و به همین انگیزه بزرگداشت و احترام و نیز بخاطر حفاظت زائران آنان از سرما و گرما، به هنگام عبادت وزیارت و اقامه نماز به روی قبر آنان، سقفی قرار دادند و گاهی به اقتضای نیاز به فضای بیشتر،در کنار این مدفن ها مساجدی ساختند که این محلها امروز به «مشهد» و«حرم» شهرت یافته اند.( 22 )
لازم به گفتن است که این تجلیل و بزرگداشتها از سوی مسلمانان، نه یک عمل ابتکاری و بدون دلیل شرعی و مدرک و مستند مذهبی است،بلکه راه ورسمی است برگرفته از قرآن مجید و سنت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم ) و کردار صحابه وپیشوایان دین ، که اکنون نمونه هایی ازآن را می آوریم:
*آنجا که سخن از أنبیا است ،خداوند درباره آنها ،واژه «سلام» و درود را به کار برده و با این کلمه زیبا از آنان یاد نموده است:«سَلامٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ»( 23 )،«سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ »(24 )،« وَسَلامٌ عَلَی الممرْسَلِینَِ ».( 25 )
**و آنجا که سخن از شهداء و بندگان صالح به میان آمده،آنان را این چنین ستوده است:
«وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفیقاً ».(26)
قرآن مجید مسلمانان را تشویق نموده است که درمقام توبه و إنابه و به هنگام طلب آمرزش گناهان، به رسول الله(صلی الله علیه و آله وسلم) توسل جویند و وساطت و درخواست آن حضرت را عامل آمرزش گناهان بندگان معرفی نموده،می فرماید:«...وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًارَّحیماً ».(27)
***ودر جایی دیگر منافقان را نکوهش می کند که هرگاه به آنان گفته می شود به حضور رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) برسند تا آن حضرت درباره آنان طلب آمرزش کند ،از این أمر سرباز میزنند :«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُم مُّسْتَکْبِرُونَ ».(28)
**** دفن شدن پیکرپاک رسول خدا درداخل خانه خویش ودرزیرسقف ، دلیل روشن ومصداق عینی دراین واقعیت است که دراسلام، وجود بنا درروی قبرشخصیت های معنوی،عملی مستحسن ومورد تأیید بوده است واین حقیقت را درباره قبور انبیای گذشته نیزمیتوان دید، مانند قبر حضرت ابراهیم،اسحاق ویعقوب (علیه السلام) وقبور همسرانشان درشهر الخلیل، شهری که به یاد وبه نام حضرت ابراهیم (علیه السلام) «خلیل» نام گرفت.ومانند قبرحضرت داود وسلیمان (علیه السلام) در«بیت لحم» وقبورو آثار سایر انبیاء در بیت المقدس وشامات که در طول قرن های متمادی ، قبل وبعداز اسلام، از استحکام وزیبایی بنا وساختمان برخورداربوده اند.
نکته جالب توجه در قبور انبیای گذشته این که شخص خلیفه دوم در فتح بیت المقدس، نه تنها بر این مقابر و براین آثار متعرض نگردید،بلکه با نمازگذاردن در این بقاع و أمکنه، وجود آنها را در عمل تأیید کرد.همچنین روش علماء و پیشوایان اسلام نیز در طول تاریخ به همین منوال بوده است.
این برنامه بزرگداشت از بزرگان و پیشوایان دین از سوی مسلمانان در طول تاریخ جاری بود تا اینکه در آستانه قرن هشتم، در شام، شخصی به نام ابن تیمیه پیدا شد و تجلیل و احترام از انبیاء و اولیاء و مدفن آنها را،نه تنها غیر مشروع و حرام بلکه مرتکبین آنها را مشرک و مرتد خواند و اظهار داشت که در صورت توبه نکردن باید به قتل برسند.
وی همچنین بر وجوب تخریب این بناها وآثار،فتوا صادر کرد.
این عقیده در آن زمان گرچه پیروان اندک یافت اما پس از مدت کوتاهی متروک گردید،تا اینکه در قرن یازدهم و پس از مدت چهار قرن،با پیدایش وهابی گری در نجد حجاز، بار دیگر طرح گردید و به مرحله إجرا گذاشته شد ودر نتیجه همین باور واعتقاد بود که با تسلّط وهابیان بر مکه و مدینه درسال1344 ه.ق تمام حرم ها در این دو شهر و دیگر شهرهای حجازـ که متعلق به اقوام و عشیره رسول خدا و صحابه آن حضرت و سایر شخصیت های مذهبی بود و همچنین مساجد موجود در کنار آنها ـ منهدم و تخریب گردید و امروز دیگر اثری از این بناها باقی نیست.
اکنون این پرسش مطرح می شود که:«انگیزه و عامل این بینش چیست؟» وچگونه است که افرادی خود را مسلمان می نامند ولی به خود اجازه می دهند نسبت به بزرگان دین اهانت کنند وأبنیه وآثار آنان را منهدم نمایند.
پاسخ این سئوال این است که: یکی از آفات بزرگ و خطرناک درهر مذهب و آیینی،کج فهمی ها و تندروی ها و برداشت های غلط و انحرافی و به اصطلاح قرائت های خود ساخته از آن آیین است که در مقاطع مختلف،از میان پیروان همان مذاهب به وجود می آید و موجب تضعیف و تفرقه درآن مذهب می شود.
از مصادیق بارز چنین انحراف فکری و برداشتهای ناروا،گروه قشری ومتحجّر خوارج بودند که در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) پا به عرصه گذاشتند ودرروزگار علی (علیه السلام) گسترش یافته، به صورت یک غدّه سرطانی درمیان مسلمین ریشه دوانیدند ،و سرانجام آن بزرگوار به دست یکی از عوامل همین گروه به شهادت رسیدند.
خوارج دارای عقاید و منش خاصی بودند که ابن تیمیّه و همپیاله هایش در بعضی از آنها مشترکند که به اختصار به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
اهتمام خوارج به عبادت و تلاوت قرآن
یکی از صفاتی که در روایات نیز به آن اشاره شده، کثرت عبادت ومقید بودن آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است (البتّه بصورت قشری و پوسته ای که هسته ای را در میان خود نمی پرورد) به حدّی که عبادت سایر مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقیروکم می نماید:
رسول خدا آنجا که از آینده همفکران «ذوالخویصره» ـ یکی از خوارج که به پیامبر اعترض کرد ـ سخن می گفت،چنین می فرمود:
«فإنّ له أصحاباً یحقر أحدکم صلاته مع صلاتهم و صیامه مع صیامهم( 29 )»یعنی: پس همانا برای او یارانی است که هر یک از شما نمازش را در مقابل نماز آنان و روزه اش را در برابر روزه آنان کوچک و حقیر می شمارد».
امیر مؤمنان (علیه السلام) ضمن سخنانی در جنگ نهروان خطاب به لشکریانش چنین فرمود:
«أِیها الناس إنّی سمعت رسول الله (صلّی الله علیه وآله) یقول یخرج قوم من أمتی یقرءون القران لیس قراءتکم إلی قراءتهم بشِیء و لا صلاتکم إلی صلاتهم بشیء و لا صیامکم إلی صیامهم بشیء،یقرُؤن القرآن یحسبون أنّه لهم و هو علیهم لا یجاوز صلاتهم تراقیهم یمرقون من
الاسلام کما یمرق السهم من الرمیه( 30 )»،یعنی:ای مردم همانا من شنیدم که رسول الله (صلّی الله علیه وآله) می فرمود: قومی از أمّتم می آیند در حالی که قرآن قرائت می کنند و قرآن خواندن شما نسبت به قرآن خواندن آنها چیزی حساب نمی شود ونه نماز خواندن شما نسبت به نماز خواندن آنان،و نه روزه های شما نسبت به روزه های آنها،قرآن را می خوانند در حالی که خیال می کنند همانا قرآن به نفع و برای آنان است وحال آنکه آن به ضرر آنهاست نمازشان از گلوهایشان پایین تر نمی رود،از دین خارج می شوند همان گونه که تیر از کمان رها می شود.
دور شدن خوارج از اسلام
دومین ویژگی خوارج، که در متن أحادیث به آن تکیه شده، فاصله گرفتن آنها از اسلام و دورشدنشان از روح قرآن است که در أثر غرور و تحجّر حاضر نیستند از هیچ ناصحی نصیحت بپذیرند و از هدایت هیچ هدایتگری بهره گیرند.
آری،دیگر امیدی به توبه و برکاتشان به سوی اسلام نیست،همان گونه که تیر پس از خروج از کمان،دیگر به آن باز نمی گیردد.
تکفیر مسلمانان
یکی دیگراز خطرناکترین ویژگی های خوارج، تکفیر مسلمانان بود و هر مسلمان متعهّد را که با عقیده و تفکّرانحرافی آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام می دانستند که در صورت عدم توبه بایستی به قتل برسند،در صورتی که کوچکترین تعرض را نسبت به مشرکان و بت پرستان روا نمی دانستند که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) فرمود:«یقتلون أهل الاسلام و یدعون أهل الأوثان»( 31 ) أهل اسلام و مسلمانان رامی کشند و حال آنکه بت پرستان رابه حال خود وامی گذارند.
و این اندیشه باطل بود که موجب پیدایش جنگ نهروان و کشته شدن مسلمانان در مقاطع مختلف گردید.
وهابیان نیز هرکسی را که با نظرات انحرافی آنها مخالفت بکند مشرک و مهدورالدم میدانند و براین اساس بود که به فتوای محمد بن عبدالوهاب دست به کشتار مردم در طائف زدنند و به صغیر و کبیررحم نکردند،طفل شیرخوار را بر روی سینه مادش سر بریدند و چه جنایتهایی مرتکب شدند که قلم از بیان آنها شرم دارد ـ این واقعه در ذیقعده سال 1217 اتفاق افتاد.ـ
البته یک سال قبل از این با تهاجم به عتبات عالیات ننگ دیگری را بر کارنامه سیاه خود افزوده بودند( 32 ).
أوضاع جهان إسلام هنگام ظهور إبن تیمیه
فاصله زمانی آغاز قرن چهارم تا نیمه قرن پنجم هجری، در تاریخ اسلام ،برهه ای بسیار خطیر و شاخص است.در این مقطع تاریخی جامعه مسلمین به یُمن وجود مردان بزرگر چون ابن سینا وابوریحان بیرونی و فردوسی و صاحب بن عبّاد و خواجه نظام الملک طوسی، در عرصه های گوناگون علم و ادب و سیاست به اوج
شکوه و شکوفایی رسید و جلوه ای درخشان از فرهنگ و تمدن اسلامی را به نمایش گذارد،چندان که مستشرین،بحق،این دوران را عصررنسانس اسلامی خوانده اند.
مع الاصف پس از گذشت این دوران،جامعهاسلامی بر اثر اختلافات سیاسی و فکری موجود،به تدریج از مردان بزرگ و تاریخ ساز تهی شد و آفتاب شوکت اسلام رو به افول نهاد.
غرب صلیبی که تلخی شکست اندلس و پیشرفت اسلام در اروپا را همواره در کام داشت،با احساس ضعف در مسلمین، به اندیشه انتقام افتاد و در سالهای پایانی قرن پنجم، پاپ رُم فرمان حمله به فلسطین (قبله أول اسلام) را صادر کرد. در پی این فرمان،صدها هزار تن مسیحی ـ برافروخته از آتش دیرینه «صلیب» بر ضد «توحید» ـ از اروپا به راه افتادند تا قدس را قتلگاه مسلمین سازند،و بدینسان جنگهای مشهور صلیبی که حدود 200 سال به طول انجامید و میلیونها کشته و مجروح وآواره برجای گذارد (489 ـ 690 ق،1095 ـ1291م) آغاز شد.
اسفبارتر آنکه، هنوز زخم دشنه صلیبیان بر پیکر«قدس» التیام نیافته بود که امت اسلام دگرباره از سویی دیگر با طوفانی مهیبتر روبرو گردید:این بار مغولان به رهبری چنگیز پا در رکاب کرده بودند تا هر که و هر چه را در دیار اسلام می بینند نابود کنند یا به غارت برند.پنجاه سال بعد، نواده چنگیز(هلاکو) بغداد را به خاک و خون کشید و طومار خلافت عباسی را درهم پیچید(656ق).سپس نیز به منطقه شامات لشگر کشید و بر سر حلب وموصل،همان بلا آورد که برسربغداد آورد (657 ـ660ق)،و این در حالی بود که مصر و شام سخت با صلیبیان در گیر بود و طلایه
قشون صلیبی گاه تا نزدیکیهای قاهره نیز پیش می رفت. و اگر فوت مُنگوقاآن(خان بزرگ مغول)هلاکو را ناچارازمراجعت به ایران نمی کرد و فرمانده وی، کیتوبوقا،در غیاب هلاکو ازمسلمین در عین جالوت (واقع در فلسطین) شکست نمی خورد سرنوشت قاهره معلوم نبود.
هجوم مغول به جهان اسلام در اوایل قرن هفتم هجری، برای غرب صلیبی از همان آغاز،رویداد بسیار مغتنمی تلقّی شد و بر پایه همین تلقّی بود که در همان سالهای نخست این هجوم،غربیان حمله طولانی برای محو تمدن اسلامی اندلس را آغاز کردند(609 ـ889ق).گفتنی است که در طول دوران سلطه مغول،فرستادگان غرب همواره به دیار مغولان رفت و آمد داشتند و می کوشیدند با جلب نظر و همدستی آنان، امت اسلام را ازدو سو تار و مار کنند،افزون بر این،هولاکو خود مادر و همسری مسیحی داشت و سردار بزرگش در شامات(کیتوبوقا) نیز مسیحی بود.جانشینان هلاکو(ایلخانیان) نیز تا مدتها به راه وی رفتند:اباقاخان(663 ـ680ق) فرزند هلاکو،دختر امپراطور مسیحی روم شرقی را به زنی گرفت وبا پاپ سلاطین فرانسه و انگلیس بر ضد مسلمین متحد شد و به مصر و شام لشگر کشید. بدتر از اباقاخان،فرزندش ارغون (683 ـ690ق) بود که به وسوسه وزیر یهودیش سعدالدوله ابهری در اندیشه تسخیر مکّه و تبدیل کعبه به بتخانه افتاد و با عزل و کشتار رجال سیاسی مسلمان، و تهیّه قوا برای حمله به حجاز، به مقدمات این دسیسه پرداخت که خوشبختانه خدای متعال دوام این وضعیّت را نخواست و با بیماری ارغون و قتل سعد الدوله،به آن فتنه بزرگ داده شد.
حتّی غازان خان(694 ـ703ق) پادشاه مشهور ایلخانی نیز که اسلام آورده بود،اندیشه فتح دمشق و قاهره را رها نکرد و منطقه شام در سالهای(699 ـ702ق) شاهد جنگهای سخت قشون مغول و سلاطین مسلمان مصر بود و فتوحات نخستین غازان در آن جنگها،با تبریک و تشویق صلیبیان همراه بود.
در چنین زمینه و زمانه حسّاسی بود که ابن تیمیّه دست به نشر افکار خود زد و با واکنشی که در بین علمای بزرگ مسلمان(اعم از سنّی و شیعه) برانگیخت،شکافی تازه در امت اسلام ایجاد کرد.جهان اسلام در آن تاریخ،نیازبه بزرگمردی داشت که مصمم و قاطع بپاخیزد و با تکیه بر«مشترکات»مسلمین (خدا،رسول،قرآن وقبله واحد)همگان را به جهاد با خصم «مشترک» فرا خواند و از آنان صفی واحد بر ضدّ صلیب و صهیون و صنم بسازد.ولی آن چه که از ابن تیمیه سر زد،درست عکس این مقصود بود،عجیب است که خانواده ابن تیمیّه بر اثر هجوم مغولان،آواره شده و خود وی نیز در برخی از جنگها و گفتگوها شرکت داشت،با این همه ـ بدون توجه به حساسیّت وقت و مصالح مسلمین ـ دست به تکفیر برده و فرقه ای بر فرقه های موجود افزود...
احمد بن تیمیه در سال 661ق،5سال پس از سقوط خلافت بغداد،در«حرّان» از توابع شام دیده به جهان گشود و تحصیلات اولیّه را تا 17 سالگی در آن سرزمین به پایان برد.حمله مغولان به اطراف شام، ترس عجیبی در دلها افکنده بود و این امر سبب شد که عبد الحلیم،پدر احمد،همراه خانواده و جمعی از بستگان،حرّان را به سوی دمشق ترک گوید و در آنجا اقامت کند. تا سال 698ق،چیزی از احمد شنیده نشد، ولی از آغاز قرن هشتم بتدریج افکار شاذّ وی ظهور و بروز یافت و در هر مقطعی با اظهار نظر مخالف مسلمات اسلام و آرای مشهور و رایج مسلمانان،افکار عمومی را متشنج می کرد تا اینکه در سال 705ق در دادگاه محکوم و به مصر تبعید شد،وی در سال 707ق از زندان آزاد شد ولی تا سال712ق به شام برگشت و در آنجا به نشر افکار و نظریّات خود پرداخت،تا اینکه مجدداً در سال 721ق محکوم به زندان شد و در سال 728ق در زندان دمشق در گذشت.(33)
ـنوآوری ها و ابراز مطالب عوام پسندانه او موجب گردید که علیرغم مخالفت علما و متکلّمان، گروهی هم از نظریات وی استقبال نمایند و به وی بگروند. دراین گرایش ها افزون برتلاش و تبلیغ او،زندانی شدن و مظلوم نمایی اش نیز نقش مؤثر و تأثیر بسزایی داشت و همچنین حمایت جدّی شاگرد صمیمی و هم عقیده اش «ابن قیّم» که در کتابها و تألیفات خود آراء و نظریات استادش را تبیین و نشر نمود،در پیشرفت افکار«ابن تیمیه» نقش اساسی ایفا کرد.
با این همه ،مخالفت علماء وفقهای سه گانه«شافعی،حنفی ومالکی» ونقد عقاید او از راه تألیف و مناظره،وصدور فتوا بر انحراف وارتداد او،موجب گردید که در مدت کوتاهی، فتاوای او متروک و تألیفاتش همانند تألیفات ابن قیّم از صحنه خارج شود و درانزوا بماند.
وضع به همین منوال بود تا اینکه در قرن یازدهم، در نجد حجاز فردی بنام «محمد بن عبدالوهاب» پا به عرصه حیات گذاشت و پس از چهار قرن بار دیگر به تبلیغ و ترویج عقاید ابن تیمیّه پرداخت و توانست این فتاوا را به مرحله إجرا درآورد وآنچه در لابلای تألیفات ابن تیمیّه و ابن قیّم بود،در صحنه عمل پیاده کند.( 34 )
انعکاس وقایع مجلس ایران، در هند نیز تأثیر گذاشت. آقای شوکت علی، منشی افتخاری کمیته مرکزی خلافت هند، در مراسلهای برای زعمای ایران چنین نوشت:
«اینک در هر کشور اسلامی، مردِ توانایِ نیرومندِ شجاعِ متدیّنی، سکان کشتی ملک را در کف گرفته و آن را بهسوی مقصد جلال و شکوه سوق میدهد، واقعاً وقتیکه چنین مطالب و تفاصیل خوبی راجع به برادران ایرانی خود میشنویم و مشاهده میکنیم که رخوت دیرین را از سر برون نموده و حاضر شدهاند برای ترقی وطن، به هرگونه فداکاری قیام نمایند، مسرت و خوشوقتی ما به وصف نمیگنجد... عنقریب... کنفرانسی از مسلمانان دنیا تشکیل خواهیم داد و برای اینکه حجاز مقدس، سرچشمه نور و تربیت اسلامی گردد و آخرین علایم و امارات نفوذ غیراسلامی از آن محو شود، از جمیع ممالک اسلامی دعوت خواهیم کرد که نمایندگان مسؤول خود را برای حضور در آن گسیل دارند... ما میخواهیم یک جمهوری اسلامی، از حجازیان منتخبه با کمک و مساعدت و مشورت مؤتمر (کنفرانس) اسلامیه، اداره امور داخلی عادی را بچرخاند.»(1)
در آستانه سقوط حکومت هاشمی در حجاز، در تاریخ شانزدهم تیرماه 1303هـ.ق. منتخبالدوله به سِمت سرپرست اتباع و حجاج ایرانی منصوب و وارد مکه گردید، لیکن پس از روی کار آمدن عبدالعزیز و انتشار اخباری مبنی بر تخریب اماکن مقدس دو شهر مکه و مدینه و نگرانیهایی که در کشورهای اسلامی به خصوص ایران بهوجود آمد و از آنجا که هنوز حکومت سعودیان استقرار لازم را نداشت، عبدالعزیز این اخبار را تکذیب و از دولتهای اسلامی میخواست تا نمایندگانی را برای پیگیری
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، صص28 و 29، به نقل از مراسله 14 سپتامبر 1925، کمیته مرکزی خلافت موجود در اسناد وزارت امور خارجه.
موضوع به حجاز اعزام دارند. ایران از جمله اولین کشورهایی بود که هیأتی مرکب از غفارخان جلالالسلطنه (وزیر مختار ایران در مصر) و حبیبالله خان هویدا به حجاز اعزام کرد و این هیأت در تاریخ 24/6/1304هـ.ق. وارد جده گردید.(1)
عبدالعزیز پذیرایی گرمی از این هیأت بهعمل آورده و براساس گزارش هویدا اظهار تمایل زیادی به نزدیکی با ایران از خود نشان میدهد:
«... یک شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد. فوقالعاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خیلی اظهار میل به تقرب به دولت علیّه میکرد و میگفت: ما با دولت ایران همجواریم و بهقدر سیهزار شیعه در نجد و احساء نزد من هستند، میتوانید از آنها تحقیق نمایید، آنچه در حق ما شهرت میدهند، اکثر تهمت و افترا است. انشاءالله شما به مدینه رفته، خواهید دید که آنچه گفتهاند دروغ است! من صریحاً به شما میگویم و شما هم به دولت علیّه بنویسید که من حرمین شریفین را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسام. مهدومات مکه نیز قبل از ورود من بوده است.»(2)
عبدالعزیز در اینجا، موضوع تخریب قبور را به دیگران نسبت داده، لیکن در ملاقات دیگری که هویدا با عبدالعزیز داشته، عبدالعزیز چنین اظهار میکند:
«... بلی، وهابیها اعتقاد به تعمیر قبور و قبهها ندارند و بدعت میدانند و «خیرالقبور الدوارس» را حدیث معتبر میشناسند. معهذا بعد از ورود خودم، فوراً جلوگیری کردهام و حالیه نیز با کمال اصرار و الحاح منتظرم که دول و ملل اسلامی نمایندههای خود را بفرستند و در امور حجاز قراری دهند و برای تعمیر این قبور نیز اگر مصمم شوند، مخالفت نمیکنم، سهل است، مساعدت خواهم کرد....»
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص26
2. اسناد روابط ایران و عربستان، ص27
وی همچنین در باره شیعیان نجد میگوید:
«... قریب بیست ـ سیهزار رعایای شیعی مذهب، در نجد و احسا دارم، سؤال کنید، همگی در نهایت آزادی و آسودگی و راحتی مشغول کسب و کار خود هستند و هیچ فشاری، نه مذهبی و نه غیرمذهبی، بر آنها نبوده و نیست....»(1)
همانگونه که در گزارشهای پیشین گذشت، عبدالعزیز بهلحاظ مشکلاتی که در آغاز راه با آن روبهرو بوده، تلاش میکند ضمن پافشاری بر اعتقاد وهابیان به تخریب قبور، آن را بهنوعی به دیگران نسبت داده و با آوردن نمایندگان کشورهای اسلامی به حجاز در تثبیت حکومت خویش تلاش کند و با وقتکشی، آرامآرام بهسوی استقرار حکومت خود گام بردارد.
آقای سیّدعلی موجانی در رابطه با تشکیل کمسیونی با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین»، که به اصرار مدرس تشکیل شد، مینویسد:
دو دیدگاه مشخص در میان رجال سیاسی آن عهدِ ایران به چشم میخورد:
1. گروهی که سید حسن مدرس در رأس آنها قرار داشت، که خواهان
نمایندگان دول مسلمان بهمنظور حفظ حرمین شریفین و مقابله با اقدامات وهابیهابودند.
2. گروه دوّم، کسانی که در رأس ارکان اداریـسیاسی کشور قرار داشتند و از نظریه هویدا مبنی بر اعزام نمایندهای به کنفرانس خلافت اسلامی، که توسط وهابیها برگزار میشد، جانبداری مینمودند.
در حالیکه گروه اول، حتی حاضر به شناسایی وهابیها نبودند، دسته دوم باب مکاتبه و مراوده با ایشان را نیز گشوده بودند.
این رویارویی میرفت تا آشکارا بهنفع مجلسیان تمام شود، لیکن متأسفانه دوره پنجم قانونگذاری در ساعت 5/3 بعد از ظهر پنجشنبه 22/11/1304 به اتمام رسید و روزنامه ناهید درباره پایان این دوره مجلس نوشت:
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی: ص28
«...إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ... در و دولاب و اثاثیه و مخازن مرحوم، مطابق وصیت، از طرف متولیباشیِ دوم، آقای ارباب کیخسرو مهر و موم شد. رحمةالله علیه برحمة واسعة».
این حادثه سبب شد تا در عمل، از امکان فعالیتهای مدرس کاسته شود و متأسفانه بهدلیل سانسور شدید مطبوعات و فقدان اسناد و مدارک لازم، طی ایندوره فترت، ارزیابی و قضاوت آنچه رخ داده است، با مشکل روبهرو میگردد. پارهای اسناد پراکنده موجود در بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، مبیّن این واقعیت است که ظاهراً مخالفت مدرس با حضور در کنفرانس خلافت اسلامی شدت گرفته و همین امر سبب تردید شیعیان برخی از کشورهای دیگر نیز شده بوده است.(1) با انتشار فتوای جمعی از علمای وهّابی، دایر بر وجوب ویرانی قبور و عدم زیارت اماکن مقدسه و انعکاس آن به ایران، موجی از خشم و نفرت، جهان
اسلام را فراگرفت و سبب شد تا بسیاری از کشورهای مسلمان، به دعوت مدرس، از حضور در کنفرانس چشم بپوشند. وی گفته بود:
«بنده تصور نمیکنم که اجتماع حقیقی از طرف ملل و دول اسلامی بشود; مثلاً از سوریه تا بهحال هنوز جواب به او (ابنسعود) ندادهاند وگمان نمیرود کسیبرود، مگر اینکه از سوریهایی که در مکه هستند در انجمن حاضر شده... از عراق و فلسطین و الجزایر و ریف و تونس و ترکیه و افغان و غیرهم هیچ آثاری نیست.»
لیکن با تلاشهایی که صورت گرفت، کنگره خلافت در اول ذیقعده 1344هـ.ق./13 مه 1926 با حضور گروهی اندک آغاز شد. در جلسه دوم، شیخ خلیل خالدی، قاضیالقضاة سوریه پیشنهاد کرد در خصوص ارتباط و اتصال با سایر کشورهای مسلمان، بهخصوص ایران مذاکره شود. اما هنوز کنگره در جریان بود که علمای نجف اطلاع دادند وهابیون به بقیع حمله نمودهاند.(2)
در نتیجه این خبر، جمعی از علمای تهران; از جمله مدرس، با تشکیل
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9 صص29 تا 33
2. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم، شماره 9، ص31
جلسهای در منزل امامجمعه خویی تصمیم گرفتند تا کمیسیونی برای رسیدگی به وقایع پیشآمده در محل مجلس، با حضور سید حسن مدرس، امام جمعه خویی، امام جمعه تهران، بهبهانی، آیتالله زاده خراسانی، حاج میرزا محمدرضا کرمانی، مستوفیالممالک، وثوقالدوله، محتشمالسلطنه، مشیرالدوله و احتشامالسلطنه تشکیل شود و با بررسی پروندههای موجود در وزارت خارجه و دفتر شاه، تصمیمات لازم در این خصوص اخذ شود.
نخستین جلسه این کمیسیون، روز بعد تشکیل شد و در این جلسه است که مدرس به مستوفیالممالک پیشنهاد میکند تا در این شروط حساس عهدهدار مقام ریاست وزرا گردد.
تصمیم مهم دیگر کمیسیون تکلیف، صدور ابلاغیهای به وزارت دربار بود که تمام بخشهای وزارت امور خارجه را مکلف میکرد تا تمام امور مربوط به حرمین را تنها پس از اطلاع کمیسیون مجری دارند.
همچنین مقرر شد تا نام کمیسیون، به کمیسیون دفاع حرمین شریفین تبدیل شود و از مخبرالسلطنه، مستشارالدوله و ممتازالدوله نیز برای حضور در جلسات، دعوت بهعمل آید.
دولت وهابی در واکنش نسبت به اقدامات کمیسیون، فعالیت گستردهای را آغاز کرد. شیخ رشید رضا، صاحب امتیاز مجله المنار، شرح مفصلی در
روزنامههای مصر منتشر و از دولت علیّه ایران به زندقه یاد کرده و در مقابل این خدمت 4000 لیره طلا دریافت نموده، به مکه معظمه متوجه شد و مجلس درس مفصلی در صحن کعبه معظمه دایر کرده، اراده ابنسعود را بهدست گرفت.
روی تند این تبلیغات بیشتر متوجه جناح مذهبی ایران، به رهبری مدرس بود، چراکه بررسی اسناد، نمایانگر این حقیقت است که روابط دربار پهلوی و ابنسعود کاملاً دوستانه بوده است.
در یکی از اسناد آمده است:
«در موقع تاجگذاری بندگان، اعلیحضرت، قوی شوکت همایون شاهنشاهی، ابن سعود تلگراف تبریک عرض نموده بود. اولیای دولت علیّه بهجای اینکه جواب آنرا به توسط وزارت جلیله امور خارجه یا به توسط دربار به سلطان نجد مخابره فرمایند،
آقای عینالملک (هویدا) را با مأموریت رسمی به مکه اعزام فرمودند که مراتب محظوظیت خاطر مهر مظاهر همایونی را به ابن سعود ابلاغ نماید.»(1)
تردید در میان رجال سیاسی ایران، برای اتخاذ یک موضع اصولی در باره این واقعه، هر آن شدت پیدا میکرد. کمیسیون به رهبری مدرس، با تحت فشار قرار دادن مستوفیالممالک، رییسالوزرا، او را واداشت تا به انتشار اعلانی تحت عنوانِ «به اهالی مملکت و عموم مسلمین اعلام میشود»، اعتراض رسمی دولت خود به اقدامات وهابیها را آشکار نماید. دولت در این اعلامیه از تمام ملل اسلامیه تقاضا میکند که در یک تجمع عمومی، ملل اسلامی مقدرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند.(2)
هیأت علمیه نجف که به موازات کمیسیون حرمین شریفین تشکیل شده بود، در این زمان با ارسال تلگرافی برای سید حسن مدرس و دیگران، ضمن انزجار از عملیات وهابیان، آمادگی خود را برای حفظ نوامیس اسلام اعلام مینماید.
مدرس در پی این وقایع، با برگزاری مجلسی در مسجد مروی تهران بر منبر رفته، شرح مبسوطی از فجایع و عقاید سخیفه وهابیها داده، خواهان اتحاد جامعه اسلامی میشود.
با افتتاح دوره ششم قانونگذاری و علیرغم مشکلات داخلی موجود، کماکان فکر و ذهن مدرس و اطرافیانش، پیگیریِ موضوعِ حرمین شریفین میباشد.
بهبهانی در سخنان پیش از دستور خود، با اشاره به بیتوجهی ملل مسلمان نسبت به تهدیدات کفار، چنین نتیجه میگیرد:
«تا کی بیحالی؟! تاکی بیاعتنایی؟! تا کی مسامحه...؟! قلوب هریک از مسلمانان ایرانی را مملو از خون (کردهاند)...! میخواهند یک صفوف جدیدی به ملل اسلامی... بیفزایند...، ایران که هم از نقطهنظر سیاسی و هم از نقطهنظر مذهبی، از جمیع فِرَق اسلامی بایستی علاقمندتر باشد، در چه حال است؟! آقابالاسرها، قیمها، متولّیها، سیاستمدارها، صاحباختیارها، بالأخره آنها که همیشه خود را همهچیز و دیگران را ناچیز میشمارند، در این موقع مهم سیاسی و دیانتی، در این موقع حیاتی، در این مدت مدید (تقریباً یکسال) چه کردهاند؟! جمعی مشغول تکذیب، جماعتی بیخیال، چند نفر مشغول کار، ولی چهکار؟ نشستند و گفتند و
1. همان.
2. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره9، ص32
برخاستند. از هرکس پرسیدم، گفتند: مشغول مذاکره هستیم. خلاصه تاکنون چه کردهاند؟! حرف زدهاند! حرف خالی و بیفایده!».
او سپس پیشنهاد مذاکره با نمایندگان کشورهای مسلمان را برای انعقاد یک کنفرانس بینالمللی میدهد تا در آن آینده سیاسی حجاز مشخص شود و پیشنهادی با قید دو فوریت تقدیم مجلس میکند. این پیشنهاد در واقع قانونی کردن کمیسیون دفاع حرمین شریفین است، لیکن پیشنهاد او با عکسالعمل شدید رییسالوزرا و بعضی از نمایندگان روبهرو میشود. بررسی نسخه منحصر بهفرد دستنویس مذاکرات مجلس، روشن میسازد که در این سازمان، سانسور شدیدی بر مطبوعات اعمال میشده است; «نظمیه، حتی نطق وکلا را سانسور میکند و نمیگذارد در روزنامهها نوشته شود. نظمیه فقط کارش این است که اداره سانسور درست کند که هرچه نوشته میشود سانسور بکند.(1)
سرانجام براثر «تعقیب مذاکرات قبل از دستور» و پافشاری اعضای کمیسیون، پیشنهاد بهبهانی با امضای 22 تن; از جمله مدرس، بهعنوان ماده واحده در مجلس مطرح میشود. علیرغم مخالفت بعضی نمایندگان، که آیا کمیسیون توانایی انجام اقدامی عملی را دارد یا خیر؟ مدرس در دفاع از ماده واحده میگوید:
«عقیده ما این است که از برای مملکت ایران خیلی نافع است; سیاستاً و عظمتاً و باید در صدد انجام آن مسأله برآییم که به عبارت اخری، مرکزیت دادن ایران است بهجهت این مسأله. ما همه شرکت داریم، لیکن ایران که دولت بزرگ اسلام است، برای مرکزیت دادن به این مسأله که منظور نظر تمام است، البته مجلس شورای ملی احق و اولی است که در این مسأله شرکت کند... اما نمیتوانم بگویم این مسأله به این بزرگی نتیجهاش یک ماهه و دوماهه، یک ساله میشود. مسأله بهقدری بزرگ است که باید یکسال، دو سال هم تعقیب کرد تا انشاءالله الرحمان (ناامید نیستیم) نتیجه خوبی بگیریم.»(2)
اسناد و مدارک ناقص موجود، حکایت از آن دارد که این ماده واحده به تصویب رسید، اما ظاهراً فشار زیادی بر این جناح مجلس وارد آمد، بهطوری که تقریباً یک ماه
1. همان صص32 و 33
2. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9، ص33
پس از این، مدرس در تاریخ 7/8/1305 در راه مدرسه سپهسالار (شهیدمطهری) ترور شد و اگرچه از این توطئه جان سالم بهدر برد، اما نتوانست لااقل در 10 جلسه مجلس حضور یابد.
متأسفانه فقدان اسناد و مدارک سبب شده تا پس از این واقعه، دیگر اطلاعی از نتیجه اقدامات کمیسیون و فعالیتهای مدرس دراختیار نداشته باشیم.
تنها یک سند که تاریخ تقریبی آن، سال 1345هـ.ق./1305هـ.ش است، تاحدی فشار حاکم بر جناح مدرس را روشن میکند. در این سند، میرزا مهدی زنجانی، از یکی از تجّار (تهران) میخواهد تا پیام او را به مدرس ابلاغ کند که:
«چنانچه یک اقدامی از طرف دولت ایران نشود، اسباب سرشکستگی مسلمین و موجب تولید مفاسد خواهد شد. این کاغذ را به شما محرمانه نوشتم... شهدالله تعالی، میترسم این قضیه (حمله وهابیها) تعاقب شود و بالمره موجب تباهی مسلمین شود.»
مدرس در حاشیه این نامه، تنها به نگارش بیتی بسنده میکند که خود نشانگر دشواریهای موجود و مسائل پشتپرده است:
از قیامت خبری میشنوی *** دستی از دور برآتش داری!(1)
پس از کنارهگیری ملک علی از قدرت، عملاً عبدالعزیز بر حجاز مسلّط شد و در تاریخ 17 دیماه 1304هـ.ش اطلاعیهای به این شرح صادر کرد:
بسمالله الرحمن الرحیم
انّ الحمد لله نحمده و نشکره و نصلّیو نسلّم علی خیر أنبیائه و أشرف
مخلوقاته سیّدنا محمّد صلّیالله علیه و آله و صحبه و سلّم.
اما بعد، قضایای حسین و پسرانش را با ما، دور و نزدیک شنیدهاند تا آنکه برای مدافعه از حیات و بلادمان و دفاع از بلاد مقدسه و جلوگیری از اعمال ناشایسته، ناچار
1. نکـ: مدرس و کمیسیون دفاع حرمین شریفین، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، صص29 تا 33
شمشیر کشیده و با جان و مال در این راه اتفاق کردیم و به فضل خداوند رئوف، بلاد فتح و امنیت در آنجا حاصل شد و از وقتی که به این کار مبادرت نمودیم، مصمم بودیم آنچه را که عالم اسلامی که اهل حجاز رکنی از آن است، راجع به آینده این بلاد مقدسه حکم نمایند اجرا شود و مکرر عموم مسلمانان را دعوت نمودم که مجمع اسلامی تشکیل داده، آنچه مصلحت آینده این بلاد است مقرر دارند. سپس به دعوت عام و خاص پرداخته، به تاریخ 10 ربیعالثانی 1344هـ.ق. به حکومتها و شعب اسلام نوشتهجات ـ چنانکه در جراید عالم نیز انتشار یافتـ فرستاده شد. دو ماه گذشت، جوابی از احدی نرسید، جز جمعیت خلافت در هند و او ـبارکالله فیهاـ آنچه بتواند برای خوشی و آسایش حجاج اجرا نموده و مینماید.
و چون بحمدالله قضیه در حجاز با منصوریت خاتمه پیدا کرد و اهالی حجاز، دستهدسته و یکیک آمدند و آزادانه تشکیل مملکت را چنانکه وعده شده بود، درخواست نمودند و چارهای جز قبول خواهشهای مکرر آنها نیافتم.
پس از آنکه عالم اسلام در این موقعِ مهم، تصمیم و اقدامی ننمود که هر قسم میخواهند اداره بلاد را خود مقرر دارند، لهذا آزادی به آنان داده شد و ما قصدی جز اصلاح بهقدر امکان نداریم; وَ ما تَوْفِیقِیإِلاّ بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ(1).(2)
عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل آل سعود
22 جمادیالثانیه 1344
پس از آنکه در تاریخ 24 جمادیالثانی 1344هـ.ق. رسماً دولت سعودی تشکیل میشود، ابلاغیهای به این شرح صادر مینماید:
بسمالله الرحمن الرحیم
به فضل و عنایت پروردگار، اهل حجاز اجتماع و به پادشاهیِ ما در حجاز، بر طبق کتابالله و سنت حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و خلفای راشدین و تأسیس حکومت موروثی که
1. هود: 88
2. تاریخ روابط خارجی ایران و عربستان سعودی، صص55 و 56
امور حجاز با اهل حجاز باشد، بیعت کردند و به امید خداوند و توکّل بر ذات اقدسش، قبول بیعت نمودیم و استمداد و استعانت از ذات خداوند تبارک و تعالی داریم. پس لقب ما «جلالة ملک الحجاز و سلطان نجد وملحقاتها» میباشد و برای امنیت و راحتی و گشایش و سعادت و خوشی ساکنین این بلاد و عموم حجاج و زائرین، نهایت کوشش داریم و عنقریب آنچه منظور عالم اسلامی است بهعمل آید و از جریان امور حجاز خشنود شوند و از خداوند مسألت مینمایم که مرا در انجام این امر معاونت فرمایند.
و إنّه ولی التوفیق
ملک الحجاز و سلطان نجد و ملحقاتها
این اقدام عبدالعزیز بدین جهت بود که کشورهای اسلامی را در مقابل عمل انجامشده قرار دهد و آنان را ناگزیر به برقراری ارتباط با سعودی کند، لیکن علیرغم آن، اخبار و گزارشهای واصله از عربستان و نگرانیهای کشورهای مختلف موجب شد تا مفتی مصر، مسلمانان را از رفتن به مکه منع کند و دولت انگلیس نیز اجازه رفتن به حج را به مسلمانان هند نداد و دولت ایران هم در جلسه یازدهم اسفند 1304هـ.ش خود اعلام کرد:
«... مقتضی است به اطلاع عامه برسانید که دولت از امنیت و آسایش حجاج در حج نگران است و توصیه میکند که امسال از حج خودداری نمایند.»(1)
در تاریخ 1/4/1305هـ.ش دولت ایران با صدور اطلاعیهای رسمی، صریحاً به اقدامات دولت سعودی در تخریب اماکن اسلامی و قبور ائمه بقیع اعتراض و اعمال وهابیان را محکوم نمود. متن اطلاعیه به این شرح است:
تعدّیات و تجاوزاتی که نسبت به عالم دیانت و عقاید فِرَق مسلمین، از مدتی قبل، طایفه وهابیه بهعمل آوردهاند و هتک حرمتی که نسبت به حرمین شریفین، که قبله و معبد کافه مؤمنین و مرکز اتحاد روحانی تمام مسلمین است مرتکب شدهاند، عموم مسلمین را
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص66
مضطرب و نگران ساخته است و جسارتی که از طرف آنها نسبت به بقاع متبرکه بزرگان دین در بقیع بهظهور رسیده و قاطبه مؤمنین را متأثر و سوگوار نموده است، معلوم خاطر عموم اهالی مملکت میباشد.
دولت ایران از بدو تجاوزات این طایفه، همیشه بر اینگونه عملیات که مخالف آداب و حیثیات دیانتی و مناقض با اصول تمدن است، اعتراضات شدید نمود تا اینکه از طرف عبدالعزیز بن سعود، رییس آن طایفه ابراز مواعیدی شد که اینگونه فجایع و تجاوزات که بیاحترامی صریح به عقاید و شعائر ملی عالم اسلام است، ارتکاب و تکرارنشود.
ولی برخلاف انتظار، عملیاتی اخیراً منافی با مواعید خود از آنها به ظهور رسید که قلوب اسلامیان را متأثر و متألم نمود و سبب گردید که دولت ایران دعوت ابن سعود را برای شرکت در مجمع عمومی حجاز قابل قبول ندانسته و رد نماید.
از آنجا که تجلیل اماکن مقدسه که کرورها نفوس از روی عقیده و ایمان، آن نقاط شریفه را مهبط انوار رحمانی و منبع فیض آسمانی میدانند، از شعائر ملی اسلامی است و مخصوصاً در این برهه از زمان، که عصر احترام عقاید و آداب دیانتی است و تمام ملل متمدنه عالم، از هر قوم و ملت، سعی دارند که معتقدات مذهبی دیگران را تعظیم و تکریم نمایند و تعدّی و تحمیل بر شعائر دینی سایر ملل را منسوخ سازند. بدیهی است دولت و ملت ایران نمیتواند ساکت نشسته و تحمل نماید یک فرقه معدود که نسبت به ملل اسلامی در حکم اقل قلیل هستند، عقاید خود را بر تمام عالم اسلام تحمیل نمایند. و حقیقتاً جای بردباری و تحمل نیست. در عصری که هریک از ملل حیه، از برای آثار و قبور حکما و بزرگان و ارباب شعر و صنعت، هرچند که منسوب به ملل دیگری باشند، هزارگونه احترامات قائل میشوند و از این لحاظ، مابین ملیت و قومیت و نژاد فرقی نمیگذارند، یک طایفه فقط به استمساک تعالیم و مبادی خود، آثار ائمه هدی و
اولیایخدا را که در روح و قلب کرورها نفوس جای دارند، منهدم سازند.
دولت ایران این رفتار را از مقوله تجدید اعمال ادوار توحّش و جاهلیت تلقی نموده و بر این کردار فجیع شدیداً اعتراض مینماید. در همان حال، به قاطبه مسلمانان عالم خطاب و اعلام میدارد که، به حکم وحدت عقیده اسلامی، متفقاً به وسایل ممکنه از این عملیات تجاوزکارانه جلوگیری بهعمل آورند و از آنجاکه حرمین شریفین، حقیقتاً به تمام عالم اسلام تعلق دارد و هیچ ملت مسلمان دون ملت دیگر، حق ندارد این نقاط مقدسه را که قبله جامعه مسلمانان و مرکز روحانیت اسلام است به خود اختصاص داده، تصرّفات کَیْفَ ما یَشاء نماید و اصول تعالیم خود را بر عقاید دیگران تحمیل کند.
بنابراین، از تمام ملل اسلامیه تقاضا میشود که در یک مجمع عمومی ملل اسلامی، مقدّرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند و قوانین و نظاماتی وضع گردد که تمام مسلمانان برطبق عقاید مختصه خود، بتوانند آزادانه از برکات روحانی و فیوض آسمانی اماکن مقدسه مکه معظمه و مدینه طیبه برخوردار و متمتع شوند و این سرچشمه فیض و سعادت الهی تمام طوایف مسلمانان عالم را بدون تبعیض و استثنا سیراب سازد.
امیدواریم که ملل و دول اسلامی، این تقاضای دینی و ملی را به سمع قبول اجابت کرده و راضی نشوند بیش از این بر مقدسات ملی و شعایر مذهبی آنان لطمه وارد آید.(1)
اوّل تیرماه 1305
حسین بن یوسف رییس الوزرا
پس از صدور این اطلاعیه، متأسفانه هیچگونه حرکت جدّی در جهان اسلام برای وادار کردن سعودیان در پذیرش ترمیم قبور و حفظ آثار تخریبشده صورت نمیپذیرد
1. اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص69
و درنتیجه فشار دولت سعودی بر شیعیان افزایش یافته، بهشکلی که در شب هفتم محرم 1347هـ.ق. مدیر شرطه سعودی با تعدادی سرباز به محل برگزاری عزاداری شیعیان ایران حمله و اسباب و وسایل آنجا را غارت میکند و سیّدی از سادات حجاج، بهنام حاجی سید محمد باقر را با کمال اهانت و زجرکشیده به زندان میبرد.(1) و سختگیری نسبت به حجاج ایرانی روزبهروز بیشتر میشود.
در گزارش کنسولگری ایران در جده، به تاریخ 28 محرم 1347، چنین آمده است:
«... مأمورین حکومت حجاز در مدینه منوره و در مکه مکرمه، با حجاج ایرانی بسیار سختگیری کردند و نمیگذاشتند که حجاج به آزادی، خودشان زیارت حضرت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و زیارت ائمه اطهار(علیهم السلام) در بقیع به عمل بیاورند و وعدههایی که حکومت داده بود، ابداً موقع اجرا نگذاشت، بلکه به خلاف پیشتر، خیلی سختگیری مینماید. متروکات امواتِ حجاجِ ایرانی را، که همه را در مکه معظمه بهواسطه مأمورین بیتالمال ضبط کردهاند، تاکنون به جنرال قنسولگری نفرستادهاند... لهذا از برای تأمین حقوق و شؤون مذهبی رعایای دولت علیّه ایران در قطعه حجاز، بهتر آن است که مانند سال گذشته، بلکه بهطور اشدّ، دولت علیّه ایران اوامر مؤکده صادر فرمایند که هیچکس از ایران به حجاز نیاید و قدغن سخت مقرر فرماید تا وقتی که مسائل مختلففیه، بهطور احسن و اکمل تسویه شود و تأمینات کافیه، بهجهت حفظ حقوق و شؤون مذهبی رعایای دولت علیّه ایران در حجاز تحت یک قاعده صحیح گرفته شود. بهجهت استحضار خاطر اجل عالی به عرض رسید.
وکیل جنرال قنسولگری دولت علّیه ایران
محمدعلی لاری
1. همان، ص69
اشاره
بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و عمههای پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است.
پیشینه قبرستان بقیع به دوران قبل از اسلام میرسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک میسپردهاند.
منابع تاریخی گواهی میدهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنیحرام» و «بنیسالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن میکردند.(1) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسولالله(صلی الله علیه وآله) از اهمیت ویژهای برخوردار شد.(2) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت.(3)
1. تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص61
2. مدینهشناسی، ج1، ص321
3. وفاء الوفا، ج3، ص888
در روایت آمده است که: رسولالله(صلی الله علیه وآله) به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور مییافت و به مدفونین آن سلام میکرد و برای آنان از خداوند آمرزش میطلبید.(1)
بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیدهاند که نوعی درخت خاردار در آنجا میروییده و نامش «غرقد» بوده است.(2) سپس آن درخت از میان رفت امّا نامش ماندگار شد.
برخی نیز گفتهاند: بقیع غرقد نام زمینی است که نوعی درخت بلندِ توت آن را پوشانده باشد.
بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله) به اینجا آمده، اهلبیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت میکنند.
قبر امامان معصوم(علیهم السلام) و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبّه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان بهصورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیوارههای کوتاهی برخوردار است.
والیان مدینه در طول تاریخ، مقابر اهلبیت(علیهم السلام)، همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله)، فرزندان و یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله) و تابعین مشهور و مدفون در بقیع را، با سنگنبشتههای هنری و بناهای عظیم و ضریحهای ثمین و سیمین مشخص و در بازآفرینی و بازسازیها، پیوسته حراست و حفاظت از آنها را برعهده میگرفتند....(3)
تا پیش از سلطه وهابیان بر حجاز، بیشترِ سفرنامهنویسانی که از مدینه دیدار داشتهاند، گزارشی از قبّهها و بناهای ساختهشده بر روی قبور ائمه و دیگر صالحان و چگونگی آن را گزارش کردهاند.
تصویربرداران نیز تصاویر گویا و روشنی از این قبرستان و بناهای ساخته شده در آن، برداشتهاند که نمونههایی از آن را «ابراهیم رفعتپاشا» در سالهای
1. صحیح مسلم، ج4، ص40; سنن سنایی، ج4، ص91; کافی، ج4، ص559
2. لسانالعرب، ج1، ص462، دار احیاءالتراث العربی، بیروت; القاموسالمحیط، ج3، ص11
3. مدینهشناسی، ج1، ص323; تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص87
1318 تا1325هـ.ق. و نیز «محمد لبیببک» در سال 1377هـ.ق. از خود به یادگار گذاشتهاند.(1)
پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقهای که وارد میشدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران میکردند.
وهابیان، بار نخست در سال 1221هـ.ق. بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344هـ.ق. کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هرجا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.
مرحوم سید محسن امین، ابعاد ویرانیهای وهابیان در حجاز را اینگونه وصف میکند:
وقتی وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابنعباس را خراب کردند، چنانکه یکبار دیگر این کار را کرده بودند. آنان هنگامیکه وارد مکه شدند، گنبدهای قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خدیجه امّالمؤمنین(علیها السلام) را ویران نمودند و زادگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و فاطمه زهرا(علیها السلام) را با خاک یکسان کردند و آنگاهکه وارد جده شدند، گنبد و قبر حوّا را خراب کردند و بهطور کلّی، تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده، طائف و نواحی آنها ویران نمودند و زمانی هم که مدینه منوره را محاصره کردند، به ویران کردن مسجد و مزار حمزه پرداختند. پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره، قاضیالقضات وهابیان، شیخ عبداللهبن بلیهد، در رمضان 1344هـ.ق. از مکه به جانب مدینه حرکت کرد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن، جواز ویران کردن گنبدها و
1. مدینهشناسی، ج1، ص333
زیارتگاهها را از مردم سؤال کرده بود. بسیاری از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخی نیز لزوم ویران کردن را خواستار شده بودند!
البته هدف او از این اعلامیه و سؤال، نظرخواهی واقعی نبود، بلکه میخواست در میان مردم آمادگی ایجاد کند، چون وهابیان در هیچیک از اعمال خود و در ویران کردن گنبدها و ضریحها، حتی گنبد مرقد حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) منتظر نظر مردم نبودند و این اعمال، پایه مذهب آنان است. شاهد سخن آنکه، آنان پس از نشر این اعلامیه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زیارتگاهها را در مدینه و اطراف آن ویران کردند و حتی گنبد مضاجع ائمه اهلبیت(علیهم السلام) را در بقیع، که قبر عباس عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز در کنار آنها بود، خراب نمودند و دیوارها و صندوقها و ضریحهایی که روی قبرهای شریف قرار داشت، همه را از بین بردند، در حالی که برای آن، هزار ریال مجیدی هزینه کرده بودند.(1) آنها در این زیارتگاهها، جز تلّی سنگ و خاک، به عنوان علامت باقی نگذاشتند.
آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند!
از جمله تخریبها، از میان بردن گنبد مرقد عبدالله و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و نیز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمانبن عفان و قبر اسماعیلبن جعفرالصادق(علیه السلام) و قبر مالک، امام دارالهجره و غیر آن بود که بیان همه آنها بهطول میانجامد و بهطور خلاصه، تمام مزارات مدینه و اطراف آن و ینبع را خراب کردند و پیش از آن، قبر حمزه عموی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قبور بقیه شهدای احد را از بین برده بودند و از آنها جز مشتی خاک برجای نمانده بود و کسیکه بخواهد قبر حمزه را زیارت کند، در صحرا جز تپهای از خاک نمیبیند.
وهابیان از ترس نتیجه کارشان، از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کردند وگرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از
1. در کتاب تاریخ حرم ائمّه بقیع اینچنین نقل شده: ... این اقدام دقیقاً در هشتم شوال 1344هـ. ق. انجام گرفت و به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال مجیدی دست مزد پرداخت گردید. (صفحه 51)
دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نیز ویران میکردند! بلکه پیش از مزارهای دیگر، به تخریب آن اقدام میکردند.(1)
ایوب صبری پاشا، تخریب قبور در حرمین شریفین را پیش از استقرار کامل دولت سعودی، اینچنین گزارش میکند:
شریف غالب، پس از اطمینان یافتن به نفرستادن نیرو و امکانات لازم، به ناچار برادرش، شریف عبدالمعین را به قائممقامی خود برگزید و مهمانسرای خویش ـواقع در دامنه کوه جیادـ را منهدم ساخت و دست زن و بچهاش را گرفته، رهسپار جدّه شد.
شریف عبدالمعین، جمعی از علمای مکه، چون شیخ محمد طاهر، سید محمد ابوبکر میرغنی، سید محمد عطاسی و عبدالحفیظ عجمی را نزد سعود بن عبدالعزیز فرستاد و از او تقاضای عفو و امان کرد (در سال 1218هـ.ق.).
سعود تقاضای شریف عبدالمعین را پذیرفت و به همراه علمایی که از مکه به نزدش آمده بودند و با سپاه گرد آمده، بهسوی مکه معظمه حرکت نمود.
سعود، قائم مقامی عبدالمعین را پذیرفت و با صادر کردن فرمان هدم قبور و تخریب گنبدها و بارگاهها، از میزان قساوت و شقاوت خود پرده برداشت.
وهابیها میگفتند:
اهالی حرمین شریفین، بهجای خداوند یکتا، گنبد و بارگاهها را میپرستند. اگر گنبدها تخریب گردد و دیوارهای مشاهد مشرّفه برداشته شود، تازه اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون آمده، در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار خواهند گرفت...!»(2)
وی در جای دیگر مینویسد:
سعود پس از محاصره طولانیِ شهر مدینه و پیدا شدن آثار تسلیم مردم شهر، شروطی برای آنان تعیین کرد که در صورت پذیرش آنها، تعرّضی نسبت به اهل مدینه نداشته باشد. آن شروط عبارت بودند از:
1. وهّابیها، صص76 و77; کشف الارتیاب، ص55
2. تاریخ وهابیان، ص68
1 ـ باید پرستش پروردگار متعال بر اساس احکام و معتقدات آیین وهابیت انجام پذیرد.
2 ـ باید احترام حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) بر اساس معیارهایی که از طرف پیشوای وهابیان معین و مقرر گشته، رعایت گردد.
3 ـ باید گنبد و بارگاه همه مقابر و مراقدی که در داخل مدینه منوره و یا در نواحی آن موجود است، تخریب گردد; یعنی سقف و دیوارشان برداشته شده، همه آنها بدون ضریح و صندوق، صاف و بهصورت پشت ماهی درآورده شود.
4 ـ همه باید دین و آیین نیاکان خود را ترک نموده، به دین و آیین وهابیت درآیند و پس از این، براساس آیین وهابیت به احکام دین عمل نمایند.
5 ـ هرکس باید معتقد شود که به محمدبن عبدالوهاب از سوی خداوند رحمان الهام شده، آیین او مذهب حق میباشد و باید او را بهعنوان مجدّد دین و احیاگر مذهب بشناسد.
6 ـ کسانی که در دین نیاکان خود پایداری نشان دهند و آیین وهابیت را نپذیرند، باید با ابزار خشم و غضب و اجرای جور و ستم در تنگنا قرار گیرند و اهانت و تحقیر شوند.
7 ـ علمایی را که از پذیرش آیین وهابیت سرباز میزنند، باید بهقتل برسانند و یا مخفیگاه آنان را به امرای وهابی گزارش کنند.
8 ـ وهابیانی را که برای حفاظت از حصار مدینه تعیین خواهند شد، به داخل حصار راه دهند.
9 ـ هرگونه امر و نهی که از طرف وهابیان، در مورد مسائل مذهبی و یا سیاسی اعلام شود، هرقدر سخت و توانفرسا باشد، باید از صمیم دل پذیرا شوند و موبهمو اجرا کنند و در احترام فوقالعاده امرای وهابیان بکوشند.(1)
سعود پس از پذیرش این شروط از سوی مردم، تخریب گنبد و بارگاه قبور را به عهده خود مردم گذاشت و آنان نیز به دلیل محاصره شدید اقتصادی و ستمهای گوناگونی که متحمّل شدند، بخشی از آن را پذیرفته و به اجرا گذاشتند.
ایوب صبری پاشا، متن نامه مردم مدینه، خطاب به سعود بن عبدالعزیز را نقل کرده که در قسمتی از آن آمده است:
1. تاریخ وهابیان، صص81 و 88
«... فرمان داده بودید که گنبدها و بارگاههای موجود بر فراز قبور مطهره را تخریب کنیم، آن را نیز به تبعیت از حدیث مشهور انجام دادیم. هر فرمانی از طرف شما صادر شود، علیرغم خواسته این و آن، در حق ما نافذ است....»(1)
«این نامه بهدست سعودبن عبدالعزیز رسید، لیکن وی نمایندگان اهالی مدینه را به حضور نپذیرفت و بر شدّت تضییقات خود افزود و در لحظه ورود به مدینه منوره، دستور داد که باید بقایای گنبدها و بارگاهها بهطور کامل ویران شود.
از دستورات اکید سعود، این بود که باید هرگنبدی بهدست خادمین آن مرقد مطهر تخریب گردد. از این رهگذر، خدمتگزاران اماکن متبرکه بهناچار به این جنایت هولناک اقدام میکردند.
خادمان حرم مطهر حضرت حمزه سیدالشهدا، اظهار داشتند که: ما در اثر پیری و ضعف جسمی، قدرت هدم و تخریب نداریم.
سعود با نزدیکان خاص خود، شخصاً به حرم مطهّر جناب حمزه رفت و به یکی از زورمندان وهابی که او را در جسارت و گستاخی، با یک قبیله برابر میدانست، دستور داد که بیل و کلنگ برداشته، بر فراز گنبد مطهّر برود. او نیز با تعبیر «علیالرأس و العین» آمادگی خود را اعلام کرد و گستاخانه بر فراز گنبد مطهّر پانهاد و کلنگ را با شدت تمام بر پرچمی که برفراز گنبد در اهتزاز بود، فرود آورد. کلنگ از دست وی بیرون شد، توازن بدنش بههم خورد، از فراز گنبد به زیر افتاد و در همان لحظه مرد (سال 1222هـ.ق.).
سعود پس از مشاهده این واقعه، از تخریب گنبد منصرف و پس از سوزانیدن درِ حرم، مردم را در میدان مناخه جمع و برای آنان سخنرانی کرد....»(2)
ایوب صبری پاشا در بخش دیگری از کتاب خود مینویسد:
«هنگامیکه قافله شام چند منزل از مدینه دور شدند، سعود در محکمه حضور یافته، دستور داد که همه زر و زیور و جواهرات گرانبهای موجود در روضه مطهر و گنجینه حرم نبوی
1. تاریخ وهابیان، ص92
2. تاریخ وهابیان، ص94
را غارت کنند. سپس فرمان داد گنبدهایی را که تاکنون تخریب نشده، منهدم سازند. فقط گنبد مطهر حضرت رسول را بر اساس تقاضای اهالی مدینه اجازه داد که به همان حال باقی بماند....»(1)
سپس اهالی مدینه را در مسجدالنبی(صلی الله علیه وآله) گردآورد و برای آنان سخنرانی کرد و در بخشی از آن گفت:
«... ایستادن در پیش روی رسولالله(صلی الله علیه وآله) و سلام کردن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است و این نوع تعظیم و تجلیل در مذهب وهابی، نامشروع است و چنین اقدامی از دیدگاه وهابی بدعت، زشت، ناپسند و ممنوع است. کسانی که از پیش روی مبارک عبور میکنند، باید بدون توقف حرکت کنند و فقط میتوانند در حال عبور بگویند: «السلام علی محمّد» و همین مقدار بنابر اجتهاد پیشوای ما کافی است.»(2)
با انتشار خبر تخریب ابنیه بقیع، بهخصوص آثار قبور پیشوایان معصومِ مدفون در آن قبرستان، افکار عمومی در ایران بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت و شیعیان از خود واکنشهای شدیدی نشان دادند بگونهای که رییسالوزرای وقت، مجبور شد روز شانزدهم صفر را عزای عمومی اعلام کند. متن بخشنامه به شرح زیر است:
به موجب اخبار تلگرافی، از طرف طایفه وهابیها، اسائه ادب به مدینه منوّره شده و مسجد اعظمِ اسلامی را هدف تیرِ توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیمه،
1. همان، ص107
2. همان، ص108
بینهایت مشوّش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد. عجالتاً، با توافق نظر
آقایان حجج اسلامِ مرکز، تصمیم گرفته شده که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری، یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم، عموم حکام و مأمورین دولتی، در قلمرو مأموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم، این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.(1)
بهدنبال این بخشنامه، روز شنبه شانزدهم صفر (15 شهریور)، تعطیل عمومی شد و از طرف دستهجات مختلف تهران، مراسم سوگواری و عزاداری بهعمل آمد و طبق دعوتی که بهعمل آمده بود، در همان روز، علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستهجات عزادار، با حال سوگواری، از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده، در آنجا اظهار تأسف و تأثر بهعمل آمد.
عصر همین روز نیز یک اجتماع چندین دههزار نفری، در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین، نطقهای مهیّجی ایراد کرده و نسبت به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفّر شد.(2)
خبرنگار دیلی تلگراف، که آن روز در مراسم حضور داشته، چنین گزارش داده است:
در وسط چهارراه، یک برج چوبی ششگوش، به ارتفاع 30 پا، که با فرش پوشیده شده و بالای آن پرچم سیاهی در اهتزاز بود، برپا گردید... حدود 25 هزار نفر از مردان سالخورده تا کودکان خردسال، پشت سر هم رج بسته، چهار زانو، در حال انتظار نشسته بودند... ورود مدرّس... با کف زدن و فریاد مسرّت مردم اعلام شد... مشارالیه از جمعیت تشکّر نمود و در میان علما و نمایندگان مجلس قرار گرفت... میرزا عبدالله، واعظِ معروف، کلام خود را با نعت پیغمبر و درود بر ائمه شروع کرد، ولی ناگهان صدای آرام و آهستهاش، صورت جدی به خود گرفت... و گفت: اگر شما اعلام جهاد کنید ]مردم[ با سر و پای برهنه و بدون سلاح، به مرقد پیغمبر اکرم شتافته، با دندان و ناخنهای خود، دشمنان خدا را قطعهقطعه میکنند. بیشترِ جملات حماسی او با گریه و زاری توأم بود.(3)
1. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص682
2. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص682
3. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص28، به نقل از رستاخیز ایران; سازمان برنامه; صص233 و 234
مرحوم مدرس، به مناسبت این موضوعِ مهم، در روز هشتم شهریور 1304هـ.ق. مطابق با دهم صفرالمظفّر 1344هـ.ق. در مجلس شورای ملی، نطقی ایراد کرد و پس از بیان مقدمهای چنین گفت:
«... ما خیلی جامع خودمان را از دست دادیم. برادرانی داریم در اکثر دنیا که دول اسلامی، آنطوریکه باید و شاید با آنها رفتار نکرده است و بالأخره یکوقت بیدار شده و هوشیار شویم و جامعه خودمان را حفظ کنیم. از آقایانی که در تحت لوای این قوماند، سؤال میکنم، چه وقت است آن وقت؟ از امروز بهتر؟ کیست که آن لوا را بردارد و بگوید در این موقع من لوای اسلام را برمیدارم و این قوم را در تحت قومیت و در تحت جامع دیانت اسلامیه، قومیتشان را ترقّی میدهم و حفظ میکنم.
امروز از این واقعههایی که استماع فرمودهاید، اگرچه به آن درجه که باید اطمینان پیدا شود، هنوز نشده است که حادثه از چه قبیل است و تا چه مرتبه است؟ البته دولت مکلّف است تحقیقات کامل بکند و به عرض مجلس برساند، ولیکن عرض میکنم: امروز اهل ایران یک قسمت از قسمتهای دول اسلامی است، بلکه میتوان گفت که قسمت بزرگ دول اسلامی است. باید امروز این جامعه در تمام دنیا خودشان را معرفی کنند که ملت و دولت ایران قدم برمیدارند که این جامعه را حفظ کنیم و خودمان را به برکت این جامعه نگاهداری کنیم.
دولت تقاضای کمیسیون از مجلس نمود، البته وظیفهشان هم همین بود که پیشنهاد تقاضای کمیسیون بفرمایند، البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و به
عقیده بنده، تمام فکر را باید صرف این کار کرد و باید یک قدمهایی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملیت خودمان است، در این مورد برداریم و هیچ کاری و هیچچیزی را مقدم بر این کار قرار ندهیم و نگذاریم که این مسأله زیادتر از این، اسباب خرابی جامعه شود که مبادا یک ضرر عظیمتری بر ما مترتب گردد و خدای نخواسته حال ما از این روزی که هستیم بدتر شود. و زیاده بر این، چیزی عرض نمیکنم.»(1)
مرحوم مدرس، پس از ایراد سخنرانی در مجلس، مسأله تشکیل کمیسیون ویژه برای پیگیری موضوع را بهشکل جدی دنبال میکند.
مراجع، علما و حوزههای علمیه نیز پیوسته با ارسال نامه و مخابره
تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه هستند.
مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، تلگرافی به آیتالله شیخ محمد خالصی در کاظمین مخابره کرده و او نیز بلافاصله مسأله غارت وهابیان را به اطلاع مرحوم مدرس میرساند.(2)
مدرس در پاسخ آیتالله خالصی نوشت:
اگر لازم باشد، اطلاع دهید من با گروهی از مردم ایران حرکت خواهیم کرد.(3)
بهدنبال ارسال پاسخ مرحوم مدرس، در عراق شایع شد که مدرس از تهران حرکت کرده و حدود 200 هزار نفر نیرو آماده شد.(4)
مسلمانان مناطق دیگر نیز انزجار خود را از این عمل ننگین، به تهران اعلان کردند و خواستار اقدام جدّی شدند.
1. مدرس قهرمان آزادی، ج2، ص684
2. مدرس، مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص78
3. همان، ص129
4. همان.
مردم قفقاز با ارسال عریضه از تفلیس برای نمایندگان مجلس شورای ملی، از آنان خواستند:
با توجه به جسارت و بیادبیهایی که طایفه ضالّه وهابیها و رییس مردود آنها ابنسعود، نسبت به اماکن متبرکه و مراقد مقدسه نموده است، رییس دولت ایران پیشقدم شده، با سایر دول اسلامی هم که البته وظیفه خود را خوب میدانند، کمک فرموده، این منبع فساد و دشمن حق و انصاف را ریشهکن و خاک پاک را از لوث وجودشان تطهیر فرمایند.(1)
علاوه بر مسلمانان منطقه قفقاز، از مناطق دیگر، مانند مسلمانهای تمام جماهیر متحده; یعنی آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، تاتارستان، یاشقیرستان، قزاقان و اتباع دول ایران، ترکیه، افغانستان، چین، مغولستان هم با ارسال تلگرافی اعلام نمودند که:
چون مکه معظمه و مدینه منوّره با یادگارهای مقدس خود، متعلق به تمام مسلمین میباشد، پس باید تمام دول جهان اسلام بر حفظ و حراست این اماکن مقدس بکوشند.(2)
با توجه به شدّت اعتراضها، سردارسپه در مجلس قول داد تا شخصاً به این موضوع رسیدگی کند(3) لیکن اسناد و مدارک نشان میدهد که وی هیچگونه اقدام مثبتی انجام نداده است. بهعنوان مثال، سید محمدعلی شوشتری، نماینده گرگان در مجلس شورای ملی، در جلسه 198 مجلس پنجم میگوید:
«اخیراً بیسیم از قول نماینده ابن سعود، یک چیزهایی توی این مملکت منتشر کردند. اگر حقیقتاً اصل قضایا واقع نشده است، کمیسیون محترمی که رییس محترم دولت آمده است، اظهار کرده است و مجلس معین کرد، کمیسیون محترم این قضیه را تکذیب بفرمایند و اگر واقع شده است و برای نظریات سیاسی برای آن احساسی که در مسلمانان دیگر تولید شد که دست هیچ متجاوز و متجاسری نباید به مکه و مدینه دراز شود....»(4)
1. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص26، به نقل از بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302، ش کارتن 30، دوسیه1
2. همان، ص27، به نقل از تلگراف 6/9، ص1925 به ولیعهد مجلس شورای ملی و...، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304، ش کارتن 30، دوسیه 3/1
3. فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص28
4. مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، مورخ 23 شهریور 1304هـ.ق.
انسان برای رشد و تکامل و حیات واقعی در دنیا و آخرت نیاز به ابزار و امکاناتی دارد و بدون اینها زندگی برای او سخت و جانفرساست.
خداوند نیز همه ی ابزار لازم را برای او آفریده و در اختیار او قرار داده است. از چشم و گوش و زبان و اعضای بدن تا قوای مدرکه و مخیله.
هر عضوی از بدن برای کار خاصی خلق شده است. چشم برای دیدن، گوش برای شنیدن، بینی برای بوئیدن و در صورت نقص و بیماری آن عضو از کار می افتد.
قلب نیز در سیستم حیاتی بدن وظیفه خاصی دارد؛ کار قلب تحویل اکسیژن و مواد غذایی به تمام ارگان ها و بافت های بدن می باشد.
این کار توسط قلب با پمپاژ خون از ریه ها به تمام نواحی بدن صورت می گیرد. خون سپس توسط قلب به ریه ها باز می گردد و در نتیجه جریانی به صورت مدار شکل می گیرد که شما را در طی شبانه روز و برای سال ها زنده و نگه می دارد.
دو قلب برای هر انسان
هر انسانی دارای دو قلب است: قلب ظاهری که همان قلب صنوبری است و قلب روحانی باطنی که حقیقت انسان است.
قلب محور حیات آدمی برای درک و فهم است گاه بر آن مهر زده میشود و گاه به وسیله آن تعقل می شود.
قلب مرکز عواطف، درک، فهم، قساوت، غفلت، کینه، رعب، حسرت، شک، آرامش، خضوع و خشوع می باشد. پس قلب مادی با قلب روحانی فرق می کند.
حقیقت وجودی انسان روح یا قلب اوست و تمامی قدرت ها، دانایی ها و توانایی ها که خداوند دارد در محدوده ی انسانی و خلیفة الهی در وجود بشر بالقوه قرار داده شده است. وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، [فرشتگان] گفتند: «آیا در آن کسى را مى گمارى که در آن فساد انگیزد، و خون ها بریزد؟ و حال آنکه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم.» فرمود: «من چیزى مى دانم که شما نمى دانید.» (بقره /30)
حقیقت اسماء و صفات الهی در وجود بشر به امانت گذاشته شده تا شکوفا و فعال گردد، ولی در طول زمان بشر از حقیقت ذاتی خود دور گشته و ناتوان و ضعیف شده است.
حقیقت وجودی انسان روح یا قلب اوست و تمامی قدرت ها، دانایی ها و توانایی ها که خداوند دارد در محدوده ی انسانی و خلیفة الهی در وجود بشر بالقوه قرار داده شده است
ضعف و بیماری قلب
وقتی که جریان خون به یک یا چند رگ قلب کم یا قطع می شود در نتیجه خون و اکسیژن به طور کافی به بخشی از قلب نمی رسد و سکته ایجاد می شود و قلب از کار می افتد. زیرا بدن همیشه اکسیژن مصرف می کند تا انسان را زنده نگه دارد لذا باید پیوسته اکسیژن بیشتری از شش ها دریافت کند.
بنابراین خون، مواد غذایی مفید، و اکسیژن که تنفس می شود را به تمام اعضای بدن می رساند. خون همچنین به بدن کمک می کند تا با میکروب ها بجنگد.
روح نیز بسان قلب صنوبری است وقتی ارتباط لحظهای و عمیق او با خدا وجود ندارد، نیرو های روحی به صورت بالقوه در وجود انسان نابود گشته و گرفتاری های مادی ،رنگ و لعاب و جاذبیت دنیا باعث می شود تا انسان سرگرم و غافل گردد.
همچنانکه خون مواد غذایی و اکسیژن را به همه سلول های بدن می رساند. ارتباط با خدا نیز موجب تغذیه مواد لازم و حیاتی روح می شود.
روح انسان که در کالبد فیزیکی و جسم مادی او قرار دارد، نقطه اتصال و ارتباط بین جسم و خدای متعال است که در طول زمان به دلیل جهالت طولانی و دوری از اصل رب، ضعیف و بیمار شده، انبوهی از رنگ ها و دلبستگی ها مثل حب مال، دنیا، گناه معاصی بر گرد این مرکز اتصال پدیدار گشته و این مرکز قدرت را بسته و غیر فعال نگه می دارد و ارتباط انسان را به نیرو های الهی قطع است.
روز قیامت تنها کالایی که ارزشمند و قیمتی است قلب سالم است. قلب سالم قلبی است که پاک و طاهر است و هیچ گونه کینه و کدورت ظلم وگناهی در آن نباشد و هنوز کارایی لازم خود را دارد و می تواند با عوالم دیگر ارتباط برقرار کرده و به رشد و کمال نهایی خود برسد. اما قلبی که بر اثر عصیان و نافرمانی و گناه و کینه و کدورت از کار افتاده شد، دیگر نمی تواند ازعالم الهی تغذیه کند و در نتیجه متاع بی ارزشی است که حتی شیطان هم خریدارش نیست.
تصحیح و تغییر مسیر های نا صواب در زندگی و پیروی از روح خدا موجبات پاکسازی روح و قلب و به معنایی مسیرهای انرژی را فراهم می آورد و سطح هوشیاری را به بالاترین حد خود می رساند.
روح موجودی مجرد است و جسم و قابل تقسیم نیست و حیات و فعالیت های اعضای بدن به او متکی است. علاوه بر اینکه فعل و انفعالات حیاتی انسان وابسته به روح است.
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: روح یا قلب مبدأ حیات است و این روح از ناحیه خداست یعنی به خاطر شرافت و برتری نسبت به سایر موجودات به خداوند نسبت داده شده؛ مانند بیتی در نسبت خانه کعبه به خود. چون روح مرکز همه اتصالات به عالم بالا است، باید سنخیت و شباهتی با عالم مجردات داشته باشد و چون روح مجرد است به همین علت خداوند روح را در قرآن به خود نسبت داده است.
قلب از کار می افتد
وقتی قلب سالم است، خوب کار می کند، اکسیژن و مواد غذایی را به تک تک اعضای بدن می رساند.
در صورت بیماری و نقصان از کار افتاده می شود و فعالیت های اصلی و حیاتی خود را نمی تواند انجام دهد.
روز قیامت تنها کالایی که ارزشمند و قیمتی است قلب سالم است. قلب سالم قلبی است که پاک و طاهر است و هیچ گونه کینه و کدورت ظلم وگناهی در آن نباشد و هنوز کارایی لازم خود را دارد و می تواند با عوالم دیگر ارتباط برقرار کرده و به رشد و کمال نهایی خود برسد. اما قلبی که بر اثر عصیان و نافرمانی و گناه و کینه و کدورت از کار افتاده شد، دیگر نمی تواند ازعالم الهی تغذیه کند و در نتیجه متاع بی ارزشی است که حتی شیطان هم خریدارش نیست.
یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ (88) إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (89، شعراء)
روزى که هیچ مال و فرزندى سود نمى دهد (88) مگر کسى که دلى پاک به سوى خدا بیاورد (89)
بازگشت
توبه و بازگشت و روى برگرداندن از هواى نفس و شیطان و روى آوردن به خدا، و جبران گذشته حقیقتى است که حضرت ربّ العزه براساس مهروزى و محبت به بندگان و ملاحظه مصلحت دنیا و آخرت آنان نسبت به آن فرمان
واجب داده است، که اجراى این فرمان واجب از اعظم عبادات بلکه مایه و ریشه عبادات و ترکش از اعظم گناهان و محرمات است.
وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: «1»
و شما اى گروه اهل ایمان همگى به سوى خدا بازگردید تا پیروز و رستگار شوید.
هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ: «2»
صالح به قومش گفت: او شما را از زمین به وجود آورد، و از شما خواست که در آن آبادانى کنید، بنابراین از گناهان و آلودگیها دست بردارید و از حضرتش آمرزش بخواهید آنگاه به سوى او توبه کنید و به جناب او باز گردید زیرا پروردگارم به بندگانش نزدیک و اجابتکننده دعاى آنان است.
جمله توبوا در آیات قرآن امر واجب به همگان است و اطاعت از امر واجب بر همگان ضرورى و لازم است، و اجرایش موجب ثواب و پاداش، و عصیان و سرپیچى از آن گناه و سبب کیفر و آتش است.
وجود مقدس او که به توبه فرمان داده پذیرش آن را هم ضمانت فرموده و به توبه کنندگان در قرآن مجید وعده داده که آنان را مورد عفو قرار دهد و توبه بازگشتشان را بپذیرد و خود را قابل التوب و تواب معرفى کرده و کراراً در آیات کتابش به این حقیقت توجه داده است.
غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ: «3»
او آمرزنده گناه و قبولکننده توبه است.
إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً: «4»
به یقین خدا همواره بسیار توبهپذیر و مهربان است.
وجود مبارک او اهل توبه را محبوب خود دانسته و به این حقیقت در قرآن مجید اشاره میکند:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ: «5»
یقیناً خدا دوستدار تائبان و محبّ پاکیزه شوندگان از آلودگى هاست.
هیچ زمانى نیست که در صورت تحقق توبه واقعى از پذیرفتن توبه امتناع ورزد چنان که در قرآن مجید میفرماید:
وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَعْفُوا عَنِ السَّیِّئاتِ: «6»
و اوست کسى که همواره از بندگانش توبه را میپذیرد و از بدیها گذشت میکند.
محدث خبیر فیلسوف کبیرفیض کاشانى در کتاب شریف محجة البیضاء که تصفیه احیاء علوم الدین از مسائل غیرعقلى و غیرشرعى است میفرماید: توبه عبارت از حقیقتى است که از سه واقعیت مترتب بر یکدیگر منظم شده و پیوند و گره خورده: علم و آگاهى، حال درونى و کوشش و عمل، علم و آگاهى اول و حال درونى دوم و کوشش و عمل سوم است، مرحله اول سبب تحقق مرتبه دوم و مرتبه دوم سبب تحقق مرتبه سوم است، سببى که اقتضاى جریان سنت حق را در ملک و ملکوت دارد اما علم و آگاهى عبارت است از معرفت و توجه به سنگینى زیان گناه و این معصیت حجاب میان انسان و هر محبوب مثبتى است، چون این توجه و عرفان به او دست دهد و یقینى چیره بر قلب او گردد از این توجه به خاطر این که گناه عامل از دست رفتن محبوب شده درد پشیمانى و الم حیا و شرمسارى از قلب سر میزند، و قلب به این معنا توجه میکند که این تیره بختى و تیره روزى معلول از دست رفتن عمل صالح است، این الم و درد قلبى به حالت دیگر که عبارت از اراده و قصد به جانب فعل و عمل است ظهور میکند که گرهى به گذشته و حال و آینده دارد، گره و تعلّقش به حال به صورت ترک گناه که فعلًا آلوده به آن است خودنمائى میکند، و نسبت به آینده به صورت عزم جدى بر ترک گناه خود را نشان میدهد و نسبت به گذشته در چهره تلافى و جبران گذشتهها از قضاى واجب و پر کردن خلأ کارهاى خیر تحقق مییابد.
چون علم و حال و عمل از افق وجود انسان نسبت به نواقص و ناپاکیها و آلودگى هایش طلوع میکند، توبه تحقق مییابد و گناه آمرزیده میشود، و گذشتهها جبران میگردد و آینده در گردونه سلامت قرار میگیرد، و مغفرت و رحمت شامل انسان میشود، و ظلمت به نور تغییر مییابد، و باطل میرود و حق به جاى آن قرار میگیرد و سعادت دنیا و آخرت انسان تضمین میگردد.
و از آنجا که گناه و معصیت یقیناً مهلک ترین سم، و مخرب دین، و بر باد دهنده دنیا و آخرت است وجوب توبه از آن فورى است و نسبت به انجام آن درنگ و وقت گذرانى و وعده دادن بخود براى توبه در آینده ابداً جایز نیست و بلکه تأخیر آن به هر علّتى معصیتى دیگر و گناهى زشت است و چه بسا که در تأخیر آن آفاتى گریبانگیر انسان شود و از همه آفات زیانبارتر تنگى وقت و از دست رفتن مهلت و رسیدن لحظه مرگ که همه و همه موجب تحقق نیافتن این حقیقت عظیمه و مایه الهیه و ملکوتیه است.
قرآن مجید در این زمینه هشدار کمرشکنى میدهد که واجب است هر معصیت کارى به این هشدار با همه وجود توجه کند:
وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً: «7»
و براى کسانى که پیوسته کارهاى زشت مرتکب میشوند تا زمانى که مرگ یکى از آنان فرا رسد و در آن لحظه که همه فرصتها از دست رفته گوید: اکنون توبه کردم، و نیز براى آنان که در حال کفر از دنیا میروند توبهاى نیست، اینانند که عذابى دردناک براى آنان آماده کرده ایم.
روایات باب توبه
از حضرت حسن از رسول خدا روایت شده است:
«لما هبط ابلیس قال و عزتک وجلالک وعظمتک لاافارق ابن آدم حتى تفارق روحه جسده، فقال الله سبحانه: وعزتى وجلالى وعظمتى لا احجب التوبة عن عبدى حتى یغرغربها:» «8»
هنگامى که ابلیس از مقامات ملکوتیاش فرود افتاد به حضرت حق گفت سوگند به عزت و جلال و عظمتت از انسان جدا نمى شوم تا روح از بدنش مفارقت کند، حضرت حق به او فرمود: سوگند به عزت و جلال و عظمتم من هم در توبه را به روى آنان نمى بندم تا آنجا که بتوانند آن را در گلو بچرخانند.
از حضرت باقر (ع) روایت شده است:
«ان آدم قال: یا رب سلطت على الشیطان و اجرنیة منى مجرى الدم فاجعل لى شیئً فقال: یا آدم جعلت لک ان من هم من ذریتک سیئته لم تکتب علیه فان فان عملها کتبت علیه سیئته ومن هم منهم بحسنة فان لم یعملها کتبت له حسنة وان هو عملها کتبت له عشرا قال: یا رب زدنى قال جعلت لک ان من عمل سیئته ثم استغفر غفرت له قال: یا رب زدنى قال جعلت لهم التوبة و بسطت لهم التوبة حتى تبلع النفس هذه قال یا رب حسبى:» «9»
آدم به حضرت حق گفت: پروردگار من از شیطان به سوى من راهى باز گذاشتى و او را در محل جریان خونم به جریان انداختى، در برابر آن چیزى براى من قرار بده: خطاب رسید براى تو این را قرار میدهم که هرکس از ذریه ات گناهى را قصد کند در پروندهاش نوشته نشود، اگر مرتکب شود فقط یک گناه ثبت شود، و هرکس از آنان یک عمل خوبى را قصد کند، اگر انجام ندهد یک حسنه در پروندهاش ثبت شود و اگر آن را انجام دهد ده حسنه برایش نوشته شود، آدم گفت: پروردگارا بر من بیفزاى، خطاب رسید براى آنان توبه قرار میدهم و آن را از نظر زمانى توسعه میبخشم تا جان به گلو برسد، آدم گفت: مرا بس است.
حضرت صادق از رسول خدا روایت میکند:
«من تاب قبل موته بسنة قبل الله توبته ثم قال: ان السنة لکثیرة من تاب قبل موته بشهر قبل الله توبته ثم قال: ان الشهر لکثیر من تاب قبل موته بجمعة قبل الله توبته ثم قال: ان الجمعة لکثیرة من تاب قبل موته بیوم قبل الله توبته ثم قال: ان الیوم لکثیر من تاب قبل ان یعاین قبل الله توبته:» «10»
هرکس به یک سال پیش از مرگش توبه کند خدا توبهاش را میپذیرد، سپس فرمود: یکسال زیاد است، هرکس به یک ماه پیش از مردنش توبه کند، خدا توبه او را قبول میکند، آنگاه فرمود: یک ماه زیاد است، هرکس به جمعهاى قبل از تمام شدن عمرش توبه کند خدا توبهاش را امضاء میکند سپس فرمود یک جمعه پیش از مرگ زیاد است، هرکس به یک روز پیش از مرگش توبه کند، خدا توبهاش را میپذیرد، آنگاه فرمود یک روز زیاد است، هرکس پیش از آن که آثار دنیاى پس از مرگ را مشاهده کند خدا توبهاش را میپذیرد.
در حقیقت پایان این روایت میخواهد بگوید باید به اندازهاى مهلت داشته باشد که بتواند توبه واقعى را تحقق دهد، در صورتى که مهلت تحقق توبه مورد نظر حق از دست برود نجاتى براى انسان نخواهد بود.
از على (ع) روایت شده:
«لاشفیع انجح من التوبة:» «11»
شفیعى رستگارکننده تر از توبه نیست.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«مرّ عیسى بن مریم على قوم یبکون فقال: على مایبکى هؤلاء فقیل: یبکون على ذنوبهم، قال فلیدعوها یغفرلهم.» «12»
عیسى بن مریم به قومى گذشت که میگریستند، پرسید براى چه گریه میکنند، گفتند بر گناهانشان اشک میریزند، فرمود پس نسبت به آن دعا کنند که مورد آمرزش قرار میگیرند.
امام صادق (ع) از رسول خدا روایت میکند:
«یلزم الحق لامتى فى اربع: یحبون التائب، ویرحمون الضعیف، ویعینون المحسن، ویستغفرون للمذنب:» «13»
بر امتم اداى حق در چهار واقعیت لازم است:
توبهکننده را دوست بدارند، به ناتوان رحم کنند، به نیکوکار کمک دهند، و براى گناهکار طلب آمرزش نمایند.
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید:
«توبوا الى الله عزوجل و ادخلوا فى محبته فان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین والمؤمن توّاب:» «14»
به پیشگاه خداى عزوجل توبه کنید و در دایره عشق و محبتش وارد شوید که در قرآن فرموده: یقیناً خدا تائبان و پاکیزه شوندگان از آلودگیها را دوست دارد، و مؤمن بسیار توبهکننده است.
حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت میکند:
«مثل المؤمن عندالله عزوجل کمثل ملک مقرب وان المؤمن عندالله عزوجل اعظم من ذلک ولیس شیئى احب الى الله من مؤمن تائب او مؤمنه تائبة:» «15»
جایگاه مؤمن نزد خداى عزوجل چون جایگاه فرشته مقرب است و یقیناً مقام مؤمن نزد خدا از این مقام هم بزرگ تر است و چیزى نزد خدا از مؤمن تائب و مؤمنه تائبه محبوت تر نیست.
حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت میکند:
«التائب من الذنب کمن لاذنب له:»
توبهکننده از گناه مانند کسى است که گناهى براى او نیست.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«اوحى الله عزوجل الى داوود النبى على نبینا وآله و (ع) یا داوود ان عبدى المؤمن اذا اذنب ذنبا ثم رجع وتاب من ذلک الذنب واستحیى منى عند ذکر غفرت له وانسیة الحفظة وابدلته الحسنة ولاابالى وانا ارحم الراحمین:» «16»
خدا به داود خطاب کرد اى داود هرگاه بنده مؤمنم مرتکب گناهى شود، سپس به سوى من باز گردد و از آن گناه توبه کند و از من هنگام یاد گناه شرمسار شود او را میآمرزم، و گناه را از یاد حافظان عمل میبرم و آن را تبدیل به حسنه میکنم و باک ندارم چرا که من مهربان ترین مهربانانم.
معاویة بن وهب که از اصحاب عالى قدر و مورد اطمینان حضرت صادق (ع) است میگوید از حضرت صادق شنیدم که میفرمود:
«اذا تاب العبد المؤمن توبة نصوحا احبه الله، فستر علیه فى الدنیا والآخرة قلت: وکیف یستر علیه؟ قال: ینسى ملکیه ما کتبا علیه من الذنوب و اوحى الله الى جوارحه: اکتمى علیه ذنوبه، واوحى الى بقاع الارض: اکتمى علیه ما کان یعمل علیک من الذنوب، فیلقى الله حین یلقاه ولیس شیئى یشهد علیه بشیئى من الذنوب:» «17»
هنگامى که بنده مؤمن توبه خالص و حقیقى کند خدا او را در دایره محبتش وارد میکند، پس بر او در دنیا و آخرت پوشش میاندازد، به حضرت گفتم: چگونه بر او پوشش قرار میدهد؟ فرمود: گناهانش را از یاد دو فرشتهاى که آن گناهان را بر او نوشتهاند میبرد، و به اعضایش وحى میکند گناهانش را بر او کتمان کنید و پنهان بدارید، و به قطعه هاى زمین وحى مینماید: آنچه بر روى شما از گناهان مرتکب شده بر او بپوشانید، پس خدا را ملاقات میکند در حالى که چیزى بر ضدش به چیزى از گناهان گواهى دهد یافت نمى شود.
از حضرت صادق (ع) روایت شده است:
«ما من مؤمن یذنب ذنبا الا اجّل سبع ساعات، فان استغفرالله غفرله وانه لیذکر ذنبه بعد عشرین سنة فیستغفرالله فیغفرله وان الکافر لینسى ذنبه لئلا یستغفرالله:» «18»
مؤمنى نیست که مرتکب گناهى شود مگر این که هفت ساعت به او مهلت دهند، اگر از خدا درخواست مغفرت کرد آمرزیده میشود، او چنانچه پس از بیست سال فراموشى نسبت به گناهش از گناهش یاد کند و از خدا درخواست مغفرت نماید، آمرزیده خواهد شد، کافر به جریمه کفرش گناهش را فراموش میکند تا در حوزه آمرزش وارد نشود.
از حضرت باقر (ع) روایت شده:
«ان الله تعالى اشد فرحا بتوبة عبده من رجل اضل راحلته و زاده فى لیلة ظلماء فوجدها فالله اشد فرحا بتوبة عبده من ذلک الرجل براحلته حین وجدها:» «19»
خدا به توبه بندهاش خوشحال تر از مردى است که توشه و زادش را در شب تاریک گم کرده پس آن را یافته است، خدا به توبه بندهاش از چنین مردى هنگام یافتن توشهاش خوشحال تر است.
همه این روایات و دیگر روایاتى که در معتبرترین کتابها درباره توبه روایت شده مربوط به توبه حقیقى و بازگشت جدى به سوى پروردگار است، توبهاى که قصد آدمى را بر ترک گناه جدى کند، و گذشته را جبران نماید، و آیندهاى پاک و سالم بسازد، در رابطه با توبه حقیقى سخنى بالاتر و استوارتر و راه گشاتر از سخن امیرالمؤمنان (ع) نیافتم که بر خود واجب میدانم در پایان این بخش آن سخن زیبا را که در باب حکمت هاى نهج البلاغه ثبت است بیاورم.
شخصى در محضر مقدسش گفت: استغفرالله حضرت با حالتى برخاسته از خشم به او گفت: مادر به عزایت گریه کند میدانى توبه و استغفار چیست؟ بى تردید استغفار و توبه منزلت مردم بلند مرتبه است، و آن حقیقتى مرکب از شش معناست:
اول: پشیمانى جدى از گناهانى که در گذشته انجام گرفته است.
دوم: تصمیم و اراده واقعى بر ترک گناه براى ابد در آینده.
سوم: پرداخت حقوق مردم تا خدا را دیدار کنى در حالى که هیچ حقى از مردم بر عهده ات نباشد.
چهارم: اراده استوار بر اداى هر واجبى از واجبات خدا که آن را ضایع کرده و بجا نیاوردهاى.
پنجم: همت بر آب کردن گوشتى که از حرام و گناه بر وجودت روئیده با حرارت و آتش اندوه برگذشته تا جائى که پوست را به استخوان بچسبانى و میان پوست و استخوان گوشت جدید روید.
ششم: رنج عبادت و خدمت را بر بدن بچشانى چنان که شیرینى و لذت گناه را بر آن چشانیدى.
سپس با تحقق این شش برنامه بگوئى: استغفرالله. «20» آرى براساس گفتار آگاه به ملک و ملکوت دارنده علم کتاب، خزینه دانش اولین و آخرین حضرت امیرالمؤمنین (ع) توبه عبارت از اداى حقوق الهى و اداى حقوق خلق، و تغییر دادن بدن از پوشش حرام به پوشش پاک، و ندامت و پشیمانى از گذشته و قدم نهادن در صراط مستقیم تا پایان عمر است، و این توبه است که انسان را از هبوط راهى صعود میکند، و فرشتگان را دعاگوى انسان مینماید، و آدمى را به دایره حبّ حق میکشاند، و براى انسان طهارت و پاکى واقعى میآورد، و خیر دنیا و آخرت را تضمین مینماید و براى حضرت آدم خلفى با ارزش میسازد، و راه ورود انسان را به حریم محبوب باز میکند، و آدمى را از استحقاق عذاب دوزخ میرهاند، و شایسته ورود در بهشت جاوید و ابدى قیامت میکند.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- نور، آیه 31.
(2)- هود، آیه 61.
(3)- غافر، آیه 3.
(4)- نساء، آیه 16.
(5)- بقره، آیه 222.
(6)- شورى، آیه 25.
(7)- نساء، آیه 18.
(8)- بحار، ج 6، ص 16.
(9)- کافى، ج 2، ص 44.
(10)- کافى، ج 2، ص 44.
(11)- بحار، ج 6، ص 19.
(12)- امالى صدوق، 297.
(13)- خصال، ج 1، ص 114.
(14)- خصال، ج 2، ص 162.
(15)- بحار، ج 6، ص 21.
(16)- ثواب الاعمال، 125.
(17)- بحار، ج 6، ص 28، حدیث 31.
(18)- بحار، ج، ص 34، حدیث 49.
(19)- کافى، ج 2، ص 435.
(20)- نهج البلاغه، حکمت 417
* سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، هیچ دشمنی برای انسان دشمن تر از خشم و شهوت وجود ندارد، پس این دو را ریشه کن و مغلوب ساخته و فرو نشانید.
* وای به کسی که مردم از ترس شرّش او را بستایند، و وای بر کسی که از ترس ظلمش از او اطاعت کنند، و وای به کسی که از ترس بدی اش او را احترام نمایند.
* گرامی بدارید کسانی را که از آنها چیزی می آموزید و هم آن کسانی را که به آنها چیزی تعلیم می دهید. استادان و شاگردان خود را احترام کنید.
* نه خدا وقتی که شما را از کار بدی نهی کرده می بیند، و نه موقعی که دستور انجام کاری را می دهد، شما را از نظر دور می دارد.
* شما را در شگفت ندارد آن کسی که مالی را از راه حرام به دست آورده است؛ زیرا اگر او را در راه خدا انفاق کند، پذیرفته نمی شود، و اگر آن را نگاه دارد، بر آتش عذاب خود افزوده است.
* علم را به آن خاطر نیاموزید تا بر نادانان فخرفروشی کنید، و علم را به آن جهت نیاموزید که با دشمنان مجادله کنید، و علم را به آن خاطر نیاموزید تا به وسیله آن نظر حاکمان را به خود جلب کنید، که هر کس چنین باشد از اهل دوزخ است.
* و تمام شب خودتان را عادت به خواب ندهید، بلکه پاسی از شب را نخوابید.
* مبادا کسی از شما پدرش را به خشم آورد، و اگر او دستور دهد به یکی از شما تا از دنیا بیرون رود باید انجام دهد!
* نباید سائل بر اهل خانه پافشاری در سؤال بکند که هم خود گناه می کند و هم آنها را مبتلا به گناه سازد.
* نباید بر کسی از شما مرگ فرا رسد، مگر اینکه دهانش به ذکر خدا شاداب باشد.
* نباید دل کسی از شما هرگز از یاد خدا خالی باشد.
* با مردگان هم نشین نشوید تا دل شما بمیرد، و مردگان آن کسانی هستند که حریص دنیایند.
* به آدم دو رو، آقا نگویید، زیرا که اگر آقا و سرور شما شود، خدا را به خشم آورده اید.
* و به هر کسی که چیزی از این مال دنیا عرضه شود، نه از راه اسراف، و نه از راه درخواست از دیگران، پس باید به خودش گشایش بخشد، و اگر توانگر شد باید به کسانی که نیازمندند، توجّه و کمک کند.
* و هر کس نمازی بخواند که چیزی از امور دنیا بر دل او در حال نماز نگذرد، هر چه از خدا بخواهد، به او مرحمت می کند!
* هر کس به دست خود کفش و جامه اش را وصله بزند و در برابر عظمت خدا پیشانی بر خاک بساید از خودخواهی رسته است.
* هر کس از بدعت گذار به دل ناراضی و خشمناک باشد، خداوند قلب او را از یقین و رضا سرشار گرداند.
* هر کس اهمیت ندهد به اینکه روزی اش از چه راهی می رسد، خداوند هم اهمیت نمی دهد به اینکه او را از چه راهی وارد دوزخ گرداند.
* هر کس دوست می دارد که خدا و رسولش او را دوست بدارند، پس باید با مهمان غذا بخورد، هر کس با مهمانش هم خوراک شود، پس بین او و خدا مانع و حجابی نخواهد بود.
* هر کس برای خاطر غیر خدا، وسیله تقرّب بجوید، خداوند سبحان تقرّب او را نپذیرد.
* هر کس زیاد تسبیح و تمجید خدا گوید و خوردن و آشامیدن و خوابش کم باشد، فرشتگان مشتاق او گردند.
* هر کس که بیشترین فکرش زندگی این دنیا و بیشترین تلاش و کوشش برای لذت زودگذر دنیا باشد، بهره ای از دین ندارد.
* و هر کس بیشترین همتش رسیدن به خواسته های نفسانی باشد، حلاوت ایمان از دلش کنده شده است.
* هر کس برای ثروتمندی (بخاطر ثروتش) تواضع کند، تنگدستی را خداوند برای او فراهم سازد.
* هر کس غذایی را برای هوای نفس بخورد، خداوند حکمت را بر قلب او حرام گرداند.
* هر کس پرخوابی کند، بهره اش را از دنیا و آخرت از دست بدهد.
* هر کس علم را به منظور بهره دنیایی بیاموزد، به بهره آخرت نرسد، هر کس به زینت تقوا آراسته نگردد، زمام اختیارش را شرّ و بدی به دست گیرد و به هر جا خواهند راند و حرص و طمع مالک او گردد.
* هر کس تمام همتش را صرف دنیا کند، خداوند اهمیت نخواهد داد که او در کدام وادی دنیا کشته شود.
* هر کس نسبت به امور مشتبه از گناه جرأت بورزد، ممکن است بر گناهانی که مسلّم است نیز جرأت کند، و هر کس موارد مشتبه از گناه را ترک گوید، موردی را که مسلم است، به طور یقین مرتکب نخواهد شد، با وارد شدن در اموری که بی فایده است آتش دوزخ را بیشتر بر چهره هاتان نتابانید!
* بندگان خدا! شما همچون بیمارانی هستید و پروردگارتان چون پزشک، پس صلاح بیماران در آن است که پزشک مصلحت می بیند نه آنکه هر چه دل بیمار بخواهد و به چنگ آورد، اینک تسلیم امر خدا باشید تا از جمله رستگاران گردید.
* بالاترین درجه ایمان درجه ای است که هر کس به آنجا رسد که اگر ظاهر شود باکی نداشته باشد، و هرگاه پوشیده بماند نیز از کیفر و مجازاتش نترسد.
* یک خصلت است که هر کس دارای آن باشد، دنیا و آخرت در اطاعت او درآیند، و به سود رستگاری قرب خدا در بهشت برسد (و آن تقوی است).
* هر کس از دو چیز خودداری کند خداوند او را از دو چیز نگهدارد: هر کس زبانش را از آبروی مسلمانان نگهدارد، خداوند او را از لغزش باز دارد، و هر کس جلو خشم خود را بگیرد خداوند عذاب خود را از او باز دارد!
* ای ابوذر! دلت را با یاد خدای بیدار کن، و خودت را از بستر خواب دور ساز، و از پروردگارت بترس!
سه چیز را زیاد یاد کنید تا مصیبت ها بر شما آسان گردند، مرگ را و روز بیرون شدنتان را از قبرها و روز ایستادنتان را در پیشگاه خدا.
!
دل آشوبه گرفته بودم ... اصلاً حالم دست خودم نبود ... نمی دونستم چم شده ....دنبال یه بهانه ای بودم برای اینکه از این وضعیت خارج بشم ...
تا اینکه تلفن را برداشتم و ناخود آگاه شماره ی یکی از دوستان قدیمی را از دفترچه تلفن دیدم و شماره را گرفتم...
یادم میاد از همان قدیم ها، در دوران دبیرستان هر کدوم از بچه ها که به مشکلی می خوردند، اضطرابی داشتند سراغ او می رفتند و با او درد دل می کردند و بعد با نسخه ای که گویا به آنها می داد حالشان خوب می شد ...
اما من هیچ وقت ازش خوشم نمی آمد ... همیشه فکر می کردم برای خودش دکان باز کرده و از این راه می خواهد خود شیرینی کند و محبوبیت به دست بیاورد ...
آن دوران ها گذشته و من امروز حالم خراب خراب است ... دنبال یک نسخه ای می گردم ... نسخه ای که معجزه کند ... از این آشفتگی خارجم کند... به من آرامش بدهد ... و شاید علی رغم میل باطنی ام باید با او صحبت کنم ...
خدا خدا می کردم گوشی را بر دارد ...
الو ... الو ...
گوشی را برداشت ولی من نتوانستم با او صحبت کنم ... زبانم بند آمده بود ... آخه در اون سال ها من با او خوب رفتار نکرده بودم ... کم پشت سرش حرف نزده بودم ... حالا با چه رویی از او بخواهم نسخه ای برای درد من داشته باشد ...
احتمالاً اسم من را در گوشی اش ذخیره کرده است ... اسم من را گفت ... فلانی تو هستی ... با لکنت زبانی که گرفته بودم و لرزشی که در صدایم بود، در حالی که قلبم داشت از جایش در می آمد سلام کردم ....
با هوش و ذکاوتی که داشت، گویا حس من را پشت تلفن فهمید ... خیلی زیبا و دوستانه شروع به صحبت با من و احوالپرسی کرد ...
رمز موفقیت او این بود که خدا را با تمام وجود در کنارش باور داشت و این بود رمز اطمینان قلب و آرامشش: الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ"
من فقط می توانستم گوش کنم ... فقط گوش کنم ...
شروع کرد از دوران قدیم گفتن ... از دوستان قدیم یاد کرد ...
کمی حالم بهتر شده بود ... از کلامش آرامش می بارید ... همین که حرف معمولی می زد آدم را آروم می کرد ...
بعد از اتمام دوران دبیرستان، دوران پر تلاطم و آشفتگی ها توانستم رمز کلام معجزه گر او را بفهمم ...
رمزش این بود: قلب خود را خیلی مطمئن کرده بود ... تکیه گاه محکمی برای خودش پیدا کرده بود... در برابر مشکلاتی که بعدها فهمیدیم بسیار با آنها درگیر بوده؛ بیماری، مشکلات خانوادگی، مشکلات اقتصادی و... اطمینان قلب او را قوی کرده بود ...
رمز این اطمینان را از زبان خودش بشنوید:
او می گفت در این دنیای سرگردان پرتلاطم همه ی ما مردم این دوره به دنیال یک گمشده ای هستیم به نام آرامش ... گمشده ای که قدیمی ترها؛ پدر بزرگ و مادر بزرگ هایمان آن را به شکل پر رنگ در زندگی هایشان داشتند ...
رمزش را می دانی چه بود؟!!
گفتم: نه
گفت رمزش در این بود که وابسته به خدا بودند
گفتم چه جوری؟
گفت : چه جوری وابسته به یه نفر میشی ؟
گفتم : وقتی زیاد باهاش حرف می زنم، زیاد میرم و میام .
گفت : آفرین .
زیاد با خدا حرف بزن ...
زیاد با خدا رفت و آمد کن ...!
یواش یواش دلبسته اش می شوی، وقتی وابسته اش شدی، وقتی دلت با او گره خورد، اگر کسی دلت را شکست، غصه نمی خوری ...
وقتی توکلت با خدا باشد، بی انصافی دیگران را در برابر خودت بت نمی کنی برای بد و بی راه گفتن به زمین و زمانه ...
وقتی امیدت با خدا شد، نا امیدی از دیگران برایت لذت بخش می شود ...
وقتی یار و رفیقت خدا شد، نامهربانی نارفیقانی مثل من ناراحتت نمی کند...
او یقین داشت که تنها یاد خداست که سختی ها را برایش آسان می کند ... نزدیک بودنش را با تمام وجود حس کرده بود: ... نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ (16، ق)
وقتی قلبت با او گره بخورد، تمام فضای دلت از او پر می شود و آن وقت است که آرامش تمام وجودت را لبریز می کند ، اطمینانی پیدا می کنی که مثل کوه به آن تکیه می کنی و احساس می کنی هیچ چیزی نمی تونه تو را از پا در بیاره ...
بله رمز موفقیت او این بود که خدا را با تمام وجود در کنارش باور داشت و این بود رمز اطمینان قلب و آرامشش: الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکرِ اللَّهِ أَلا بِذِکرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ"( آنها کسانى هستند که ایمان آورده و دلهایشان به یاد خدا آرامش مى گیرد، آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد)
او یقین داشت که تنها یاد خداست که سختی ها را برایش آسان می کند ... نزدیک بودنش را با تمام وجود حس کرده بود: ... نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ (16، ق)
برای زندگی اش یک چتر انتخاب کرده بود و آن هم چتر خدا بود ...
ای کاش ما هم چتر خدا را همیشه با خود همراه داشته باشیم، چتر او بزرگ ترین چتر ها است و با داشتن آن هیچ اضطرابی به ما راه نخواهد داشت...
و چه زیبا مولایمان علی علیه السلام می فرمایند: یاد خدا، عقل را آرامش مى دهد، دل را روشن مى کند و رحمت او را فرود مى آورد. (غررالحکم، ح1858)
بسیاری از دنیا دوستان خوشبختی را تنها در کامیابی از لذات دنیا می دانند و از آخرت خویش غافلند. در صورتی که از نظر عاقلان و خردورزان انجام دادن اعمال شایسته و نیکو سبب آبادانی آخرت انسان ها می شود؛ زیرا آنچه پایدار است و همیشگی، سزاوار برنامه ریزی و توجه است و اعمال نیک و تمام صفات نیکو سبب سعادت این دنیا و جهان آخرت شود. مولای متقیان و وارستگان، حضرت علی علیه السلام می فرمایند: به راستی که پس از مرگ جز عمل شایسته ای که از پیش فرستاد. ای تو را بی نیاز نسازد پس هر چه می توانی از عمل شایسته توشه برگیر.
انسان های مومن و اندیشمند، همواره راه درست زندگی را در پیش می گیرند و با یاد آخرت و رضای خدا برای سعادت جاودانه تلاش می کنند. تلاش برای آخرت خشنودی معبود را به دنبال دارد و بنده ای که خدا از او راضی باشد، در هر دو جهان سعادتمند خواهد بود و پشتوانه محکمی خواهد داشت. آنچه مهم است این است که آخرت سرای ماندنی و جاودانه است. بنابراین مشغول شدن به امور اخروی موجب ایمنی از عذاب دوزخ است. در این دنیا کسی برگ برنده را در دست دارد که آخرت را بر دنیا ترجیح دهد و دنیا را وسیله ای برای سعادت و آبادانی آخرت قرار دهد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: به راستی که اگر برای آخرت بکوشی، تیرت به هدف اصابت کرده است [و در کار خود توفیق یافته ای].
در تعالیم اسلامی توجه بیش از حد به امور دنیا و حب آن سرچشمه همه خطاها و معاصی معرفی شده است. اشتغال به دنیا نتیجه فراموشی و غافل شدن از یاد خداوند است. این حالت موجب حرمان از پاداش نیک ابدی می شود و در روز محشر انسان به روشنی در می یابد که چه موهبت عظیمی را با چه سرگرمی پست و ناچیزی سودا کرده است. قرآن کسانی را که از خدا روگردان شده و از معنویات بی بهره مانده اند، فریب خورده دنیا معرفی می کند و از آن ها به عنوان کسانی نام می برد که بر سرِ دو راهیِ دنیا و آخرت، دنیا را برگزیده و از خدا غفلت کرده اند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: به راستی که اگر برای دنیا بکوشی، در سوداگری خودزیان کرده ای.
خداوند همواره بندگانش را از دلبستگی به دنیا نهی کرده است؛ چرا که شیفتگی نسبت به دنیا، آفت جان انسان هاست و طمع و حرص را در انسان به وجود می آورد و انسان را از یاد خدا و آخرت غافل می سازد. این بسیار خردمندانه است که انسان برای ساختن آخرت و عاقبتی نیکو و پر سعادت، فریب نقش و نگار این دنیا را نخورد تا در آن دنیا در نزد خداوند رو سیاه نباشد.
به قول شاعر بزرگ، حافظ شیرازی:
نظر آنان که نکردند بر این مستی خاک | الحاق انصاف توان داد که صاحب نظرند |
مولای ما، امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام می فرمایند: به هنگام دیدار با خدای سبحان، کاری زیانبارتر از دوستی دنیا وجود ندارد.
انسانی که به حقیقت مرگ و حیات اخروی اذعان دارد، همواره درجهت اندوختن توشه راه تلاش می کند. عاقلانه تر این است که انسان مواهب جاوید و نعمات ابدی را به بهای کامروایی های آمیخته به رنج این دنیا نفروشد و به این سودای زیان بار تن در ندهد. به تعبیر امام علی علیه السلام بعضی از فضایل والا هستند که بهترین توشه برای سعادت آخرت انسانند. حضرت می فرمایند: به راستی که برای آخرت عملی که پر سودتر از صبر و خوشنودی و بیم و امید باشد، بر نخواهی داشت.
شایسته است که مسلمان کلیه اعمالی را که انجام دادن آن ها موجب خشنودی حق است به جا آورد و از انجام دادن کلیّه اعمالی که موجب ناخشنودی اوست، پرهیز کند. به جا آوردن اعمال شایسته و ادای واجبات دین و پرهیز از محرّمات توشه سرای آخرت است و سبب نجات و رستگاری انسان می شود. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ، عبد صالح و نیکوکار خدا، سعادت بشر را در گرو کارهایش می داند و می فرمایند: به راستی که شما پاداش کارهای خود را دریافت می کنید و در گروِ کردار خویشتن اید.
معاد واقعیّت زندگی انسان است و همه انسان ها در روز رستاخیز از کوچک و بزرگ، پیر و جوان، و زن و مرد در پیشگاه خداوند سبحان حاضر می شوند. در آن روز به حساب اعمال انسان ها از کوچک و بزرگ، رسیدگی می شود. پس چه بهتر که انسان بیندیشد که چه باید بکند تا عملی از او سر نزند که سبب عذاب و رسوایی روز حساب شود. انسانی که خواهان عاقبت ـ خیر می باشد، فریب زر و زیور این دنیا را نمی خورد و همواره به یاد آخرت و اعمال خویش است تا در روز قیامت و در محضر خداوند شرمنده نشود. امیرمؤمنان علیه السلام بندگان خدا را هشدار می دهند و می فرمایند: به راستی که شما به سوی آخرت خواهید رفت و در پیشگاه خداوند حاضر خواهید شد.
پیشوایان اسلام همواره در صدد بودند که حقیقت مرگ را برای انسان ها روشن کنند. اصولاً یاد مرگ انسان را از خواب غفلت و بی خبری بیدار می کند و غفلت از مرگ، غفلت از خدا و آخرت و دل بستن به دنیای فانی است. حضرت امام علی علیه السلام با تعبیری زیبا انسان را چون نشانه ای می دانند که هدف تیر مرگ قرار می گیرد و می فرمایند: به راستی که شما درو کرده اجل و اماج تیرهای مرگ اید.
دنیاپرستان همواره در حال اندوختن مال و ثروتند و راحتی و سلامت دنیا و سعادت آخرت خویش را به خطر می اندازند. ثمره و بهره مال اندوخته هنگامی نمایان می شود که برای قضای حوائج خود و مومنان و به دست آوردن توشه آخرت، مصرف شود. مال دنیا اگر خرج نشود، سبب سختی و محنت در این دنیا و عذاب آخرت می شود. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: به راستی که شما به خرج کردن، آنچه به دست آورده اید نیازمندترید تا به فراهم کردن آنچه گِرد آورده اید.
گروهی از مردم زبان گویا و بیان گیرا را سبب سعادت و کامیابی می دانند، درحالی که پاکسازی اعمال و رفتار بسیار مهم تر از زیبا و شیوا سازی گفتار است. کسی که اعمال خویش را از هرگونه ریا و تزویر و گناه پاک سازد و اعمال شایسته خویش را در طبق اخلاص بنهد، در درگاه ربوبیّت آبرومند و مقرّب است. حضرت امام علی علیه السلام می فرمایند: به راستی که شما به پیرایش و تصحیح رفتار نیازمندترید تا به آراستن و تصحیح گفتار.
گروهی آن قدر مشغول امور روزمره زندگی می شوند که اهداف مهم و اصلی زندگی را فراموش می کنند و توجهِ شان تنها به مادیات و مشکلات دنیوی منحصر می شود. گاهی انسان فراموش می کند که هدفش این زندگی چند روزه نیست، بلکه اندوختن توشه و سرمایه ای برای زندگی جاودانه بعد از مرگ است. در این مسیر پر خطر باید با سلاح ایمان و اعتقاد کفه اعمال شایسته را بالا برد و به جلوه های فریبنده دنیا نپرداخت؛ زیرا آنچه در آن دنیا مورد پسند درگاه الهی است، اعمال شایسته و عبادات و طاعات خالصانه است. مولای متقیّان و پیشوای شیعیان جهان، حضرت علی علیه السلام ، می فرمایند: به راستی که شما به کسب اعمال شایسته نیازمندترید تا به کسب مال.
انسان خداشناس، که به مبدأ و معاد اعتقاد دارد، دنیا را مزرعه ای می داند که در جهان دیگر، فصل برداشت محصول آن فرا می رسد. بدیهی است اگر انسان تنها مشغول امور مادی باشد و از معنویات بهره ای نَبَرد، در فردای قیامت که محضر رب العالمین است، از رحمت او محروم خواهد ماند. پیشوا و مقتدای شیعیان جهان، حضرت علی علیه السلام طی اندرزی گران بها می فرمایند: به راستی که شما به کوشیدن برای آخرت، از همه آن چه در دنیا همراه شما است نیازمندترید.
هر انسان عاقل و با ایمان اگر به آینده و سرنوشت خود در جهان ابدی توجّه داشته باشد و اشتغال به لذّات زودگذر دنیوی او را از این واقعیت بزرگ غافل نسازد، خوشی های فانی این جهان را به بهای عذاب طاقت فرسای ابدی نمی خرد و زندگی خود را در دنیا طوری تنظیم می کند که در پیشگاه ربوبیّت توشه ای شایسته و درخور عرضه کند. هر چه ایمان و اعتقاد انسان و ترس از خدا در دلش بیشتر باشد، تقوای دینی و پرهیز از گناهان را بیشتر پیشه راهش می کند و دنیا را فرصتی برای آباد کردن فردای قیامت می سازد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: به راستی که شما به توشه تقوا، نیازمندترید تا به توشه های دنیوی.
مؤمن همواره تلاش می کند که در بازار پرزرق و برق دنیا به تزویرها و فریب های آن دل نبندد و شادی های فریبنده دنیا را به رستگاری اخروی نخرد؛ چرا که آن سرای جاویدان خانه همیشگی و ابدی انسان است. آنچه در این دنیا انسان را از یاد خدا و آخرتش غافل سازد، باعث ویرانی خانه آخرت می شود پس حکم عقل این است که انسان تمام تلاش و توجه خود را برای آبادانی جهانی که جاویدان و همیشگی است، صرف کند. پیشوا و مقتدای مسلمانان جهان، حضرت علی علیه السلام ، همواره انسان ها را از توجه به آنچه غیر خداست و باعث تباهی و خسران اخروی می گردد نهی می کردند و می فرمودند:
به راستی که شما به آباد کردن سرای جاوید و پایدار، از آباد کردن سرای ناپایدار دنیا نیازمندترید.
بسیاری از مردم زندگی را منحصر در مال و ثروت می دانند و همه فعالیّت خود را در انباشتن و ذخیره کردن پول متمرکز می سازند. در حالی که اسلام انسان ها را به بخشش مال در راه خدا سفارش می کند؛ چرا که مال و ثروت و آنچه در دنیاست، همه ملک خداست و در نزد آدمی به رسم امانت سپرده شده است. کسانی که دستِ باز دارند و جوانمردانه از نیازمندان دستگیری می کنند، روز به روز بر ثروتشان افزوده می شود. این افراد اگر اتفاقا روزی به سختی بیفتند، همه دل ها با آن ها و در پی یاری ایشان است. اینان با بذل مال خشنودی خدای متعال و سعادت جاوید را به دست می آورند. حضرت علی علیه السلام در این مورد سخن والا و شیوایی دارند و می فرمایند: به راستی که شما به پاداش آنچه عطا می کنید نیازمندترید از نیاز سائل به آنچه از شما گرفته است.
اگر صفت والای قناعت در وجود انسان بارور شود، میوه و نتیجه آن سربلندی و بی نیازی است، انسان با ایمان که به وجود روزی دهنده واقعی معتقد است، به آنچه برایش قسمت شده قانع و خشنود، و راضی به رضای خالق یکتاست. تجربه نشان داده است که حرص و طمع مال را افزون نمی سازد و انسان را نسبت به مال دنیا بی نیاز نمی کند، بلکه طمع باعث عطش و حرص بیشتر می گردد. حال آن که غنا و توانگری واقعی در فهمیدن و به کار بردن مفهوم واقعی قناعت است.
قناعت توانگر کند مرد را | خبر کن حریص جهان گرد را |
حضرت علی علیه السلام می فرمایند: به راستی که شما به قناعت کردن به روزی اندک نیازمندترید تا به کسب کردن حرص در طلب روزی.
سخن همان طور که می تواند مایه راحتی جان، گفتگو و مفاهمه با دیگران التیام دردها و سربلندی انسان شود، ممکن است در صورت سهل انگاری باعث سرزنش شدن از سوی دیگران، خواری و عقوبت اخروی شود. مولای متقیان و استاد سخن در این مورد می فرمایند: به راستی که شما به گفتارتان باز خواست می شوید. بنابراین جز سخن نیک نگویید.
شایسته و عاقلانه است که انسان همواره اعمال و کردار خویش را با عقل و اندیشه محک بزند؛ زیرا در آن دنیا انسان را بر اساس میزان عمل شایسته ای که انجام داده می سنجند. که در اسلام تمام اعمال نیک و شایسته از اعمال زشت و ناپسند تمیز داده شده اند.
حضرت امام علی علیه السلام ، نمونه انسان کامل و تکسوار میدان عمل و کردار نیک، با وجودی که سرچشمه پاکی است، در مناجات های خویش از کمی اعمال شایسته و توشه راه ناله می کند. هم چنین آن حضرت، شیعیان خویش را به دقت در کردار و رفتارشان توصیه می کنند و می فرمایند: به راستی که شما جزای کارهای خود را خواهید دید. از این رو جز کار نیک انجام ندهید.
شباهتهای امام مهدی (علیهالسلام) به سایر امامان (علیهمالسلام) (2)
همانطور که در بخش قبل بیان شد، بنا بر روایات، همه امامان معصوم (علیهمالسلام) از یک نور آفریده شدهاند و یک هدف را بر عهده داشتهاند و آن هدایت مردم و اشاعه نور ایمان در دل آنها بودهاست؛ اما بنا بر اقتضائات، در هر زمانی صفتی خاص در هر یک از امامان (علیهمالسلام) بروز کردهاست. امام مهدی (علیهالسلام) آخرین امام از سلسله ائمه (علیهمالسلام) هستند و اهداف و زحمات اهل بیت (علیهمالسلام) را به سرانجام میرسانند. ایشان جامع همه کمالات الهی انبیاء و اولیاء و ائمه (علیهمالسلام) میباشند به همین خاطر از جهات مختلفی به آن بزرگواران شباهت دارند. در این بخش به شباهتهای میان امام مهدی (علیهالسلام) با سایر ائمه (علیهمالسلام) میپردازیم.
4- شباهت امام مهدی به امام سجاد (علیهماالسلام):
بارزترین صفت امام سجاد (علیهالسلام) عبادت ایشان میباشد که «زینالعابدین» و «سیّدالعابدین» نامیده شدند. امام مهدی (علیهالسلام) نیز اینگونهاند. امام موسی کاظم (علیهالسلام) در وصف امام مهدی (علیهالسلام) فرمودند: «با آن چهره گندمگون، زردی بی خوابی شب نیز آمیخته است، پدرم فدای آن کس که شبش را در حال سجود و رکوع و ستارهشماری (کنایه از بیداری) خواهد گذراند...» (1)
5- شباهت امام مهدی به امام باقر (علیهماالسلام):
بارزترین صفت امام باقر (علیهالسلام)، شباهت به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود لذا جابر بن عبدالله انصاری هنگامی که نگاهش به آن حضرت افتاد گفت: «به پروردگار کعبه قسم، شمائل پیامبر است.» (2) روایات بسیاری از طرق شیعه و سنی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در وصف امام مهدی (علیهالسلام) نقل شده که آن حضرت فرمودند: «نام او نام من و کنیهاش کنیه من است، از نظر خلقت و رفتار شبیهترین مردم به من است ...» (3)
خداوند ریاست و مقام ظاهری را برای امام رضا (علیهالسلام) قرار داد به طوری که برای پدران طاهرینش واقع نشده بود و تقیّه و بیمناکی در زمان آن حضرت تا حدودی برداشته شد، امام مهدی (علیهالسلام) نیز اینگونه است، خداوند بیمناکی او را به امنیّت بدل خواهد ساخت و به او در زمین اقتدار و تسلّطی خواهد داد که برای کسی از پیشینیان میسّر نکرده است.
6- شباهت امام مهدی به امام صادق (علیهماالسلام):
بارزترین صفت امام صادق (علیهالسلام) پخش علوم و بیان احکام برای مردم بود به طوری که برای امامان پیش از آن حضرت این امر میسّر نشد، با این حال تمام علومی که نزد آن حضرت بود، کشف نشد و برای ظهور امام مهدی(علیهالسلام) به تأخیر افتاد و آن حضرت تمام احکام را بیان خواهند کرد و آنچه را که امامان (علیهمالسلام) و پیغمبران (صلوات الله علیهم) شایستگی آن را در مردم ندیدند، فاش خواهند کرد.
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند: «علم و دانش 27 حرف (شعبه) است. تمام آنچه پیامبران الهی آوردهاند، دو حرف (شعبه) بیشتر نبود و مردم تاکنون جز دو حرف را نشناختهاند اما هنگامی که قائم ما قیام کند 25 حرف دیگر را آشکار سازد و در میان مردم منتشر میکند و دو حرف دیگر را به آن ضمیمه میکند تا 27 حرف کامل و منتشر شود.» (4)
7- شباهت امام مهدی به امام موسی کاظم (علیهماالسلام):
امام موسی کاظم (علیهالسلام) بیش از پدران بزرگوارش دچار تقیه و شدت بیمناکی از دشمنان بودند. امام مهدی (علیهالسلام) نیز (در دوران غیبت) اینگونه هستند، بهطوری که در برخی از روایات یکی از علل غیبت حفظ جان حضرت مهدی (علیهالسلام) عنوان شدهاست. امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «امام منتظر پیش از قیام خود مدتی از چشمها غایب خواهد شد». از حضرت درباره علت آن سوال شد، حضرت فرمودند: «بر جان خویش بیمناک است» (5)
8- شباهت امام مهدی به امام رضا (علیهماالسلام):
خداوند ریاست و مقام ظاهری را برای امام رضا (علیهالسلام) قرار داد به طوری که برای پدران طاهرینش واقع نشده بود و تقیّه و بیمناکی در زمان آن حضرت تا حدودی برداشته شد، امام مهدی (علیهالسلام) نیز اینگونه است، خداوند بیمناکی او را به امنیّت بدل خواهد ساخت و به او در زمین اقتدار و تسلّطی خواهد داد که برای کسی از پیشینیان میسّر نکرده است.
امام صادق (علیهالسلام) در مورد آیه «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً» (6) فرمودند: این آیه در شأن قائم و اصحابش نازل شدهاست. (7)
9- شباهت امام مهدی به امام جواد (علیهماالسلام):
امام جواد (علیهالسلام) در سنین کودکی و در حالی به امامت رسیدند که از عمر مبارکشان هشت بهار نگذشته بود، امام مهدی (علیهالسلام) نیز در سنین کودکی به امامت رسیدند.
10- شباهت امام مهدی به امام هادی (علیهماالسلام):
امام هادی (علیهالسلام) هیبتی داشتند که نظیر آن را احدی نداشته است به طوری که دشمنان آن حضرت، ایشان را به خاطر هیبتشان تعظیم و احترام میکردند نه از روی محبت و علاقه. امام مهدی (علیهالسلام) نیز اینگونه هستند و در دل دشمنان هیبت و رعب خاصی دارند. در مورد ایشان آمدهاست: "یسیر الرعب بین یدیه، لا یلقاه عدوّ إلّا هزمهم بإذن اللّه"(8)؛ رعب پیشاپیش او در حرکت است و هیچ سپاهی از دشمن با او روبهرو نمیشود، مگر آنکه شکست میخورد.
امام موسی کاظم (علیهالسلام) در وصف امام مهدی (علیهالسلام) فرمودند: «با آن چهره گندمگون، زردی بی خوابی شب نیز آمیخته است، پدرم فدای آن کس که شبش را در حال سجود و رکوع و ستارهشماری (کنایه از بیداری) خواهد گذراند...»
11- شباهت امام مهدی به امام حسن عسکری (علیهماالسلام):
امام حسن عسکری (علیهالسلام) نیز مانند امام هادی (علیهالسلام) هیبتی داشتند که دشمنان با دیدن ایشان لرزه بر اندامشان میافتاد. (9) و از این نظر امام مهدی (علیهالسلام) به ایشان شباهت دارند.(10)
حُسن ختامِ مسیر هدایت
بنا بر آنچه در این بخش و بخش قبلی بیان شد، امامان از یک نور آفریده شدهاند و هدف هدایت مردم را بر عهده داشتهاند اما بنا بر اقتضائات در هر زمان، صفتی در هر یک از امامان بروز کرده است. امام مهدی (علیهالسلام) اهداف امامان را به سرانجام میرسانند. ایشان جامع کمالات ائمه اطهار (علیهمالسلام) میباشند لذا از جهات مختلفی به آن بزرگواران شباهت دارند.
پی نوشت:
1. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج46، باب 5، ح 19، ص63.
2. همان، ص225.
3. کمالالدین، صدوق، ج1، باب 25، ح 1، ص 535، ترجمه منصور پهلوان.
4. بحارالانوار ج 52، باب 27، ح 73، ص 336.
5. کمالالدین، صدوق، ج 2 ،باب 44، ص 233، ح 7، ترجمه منصور پهلوان.
6. خداوند در سوره نور آیه 55 میفرماید: « خداوند به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادهاند وعده مىدهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روى زمین را بخشید و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده، پابرجا و ریشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدّل مىکند، آن چنان که تنها مرا مى پرستند و چیزى را شریک من نخواهند ساخت. و کسانى که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.»
7 . الغیبه، نعمانی، ح35، ص240.
8. التشریف بالمنن، ابنطاووس، باب131، ح158، ص138.
9 . ر.ک به حدیث بحارالانوار، علامه مجلسی، ج50، ص308 و 309.
10 . با استفاده از: مکیالالمکارم، آیت الله سید محمد تقی موسوی اصفهانی، ترجمه سید مهدی حائری قزوینی، ج1، ص 321 تا 324.