نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باسد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و وی یکریز و پی در پی دم گرم خویش را سخت در من بفشارد
بدین سان بشکند سکوت مرگبارم را.
دکتر علی شریعتی
روز سبز
کوچه باز هوای تو دارد،گذری کن،دریاب منتظرانت را
آسمان آبی است.همه چیز مهیای مهیاست
برای یک لحظه دیدنت
برای یک لحظه شنیدنت
کاش می آمدی!
همه میگویند می آیی،ولی کی آن روز سبز فرا میرسد؟
روز دیدار؟
وعده وصال تو هر آدینه با جشن با شکوه اشکها برپا می شود
و شوق دیدارت با تمنای دستها پر شورتر
و دلها بی تابتر از پیش.
کاش فقط گذری داشتی بر دلهای آشفته و پریشان
کاش فقط نیم نگاهی بر شبنمهای صبحگاهی می انداختی
می دانم ما لیاقت نگاهت را نداریم
ولی فقط نگاه تو می تواند مرهم زخم دلهامان باشد
پنجره چوبی کوچک احساس قلبمان همیشه روزهای جمعه
میهمان انتظار می شود و در اخر ناامید از آمدنت، میزبان باران
...
پس کی می آیی؟؟؟
که ما را دعوت کنی به ضیافت با شکوه افق پرستوها که به شوق
دیدارت پرواز را تجربه کردند و خود را به افق سرخ رساندند
و فقط از آنها پاره های پیراهنشان و یک پلاک شکسته به یادگار برجا مانده
کاش می آمدی!
دلهامان تنگ است.بس است اینهمه انتظار
بیا تا واژه ای به نام انتظار وجود نداشته باشد
بیا تا دستان خالی جمعه ها پر شوند از نور و عطر یاس و نرگس
نشستم جمعه ها را چشم در راه
تمام جمعه ها خون جگر شد
یک نمایش طنز تلویزیونی محبوب ایتالیا پته تعدادی از نمایندگان چرتی پارلمان ایتالیا را روی آب ریخت. به گزارش بی بی سی ، این برنامه پس از آزمایش تعدادی مواد مخدر غیرقانونی اعلام کرد ۱۶ نفر از ۵۰ نماینده پارلمان ایتالیا کوکایین و حشیش مصرف می کنند. تقریبا یک سوم این افراد در فاصله ۳۶ ساعت انجام آزمایش مخفیانه فوق ، مواد مخدر مصرف کرده بودند. مسوولان اجرای برنامه طنز خبرنگاری را برای مصاحبه با نمایندگان پارلمان فرستادند تا ظاهرا درباره بودجه پیشنهادی سال ۲۰۰۷ که در حال حاضر در پارلمان مطرح است با آنان گفتگو کند. اما مسوول گریم برنامه بدون اطلاع نمایندگان آثار مصرف مواد مخدر را روی ابروی آنان مشخص کرد و بازدم آنان نیز کمی بعد برای پی بردن به مصرف حشیش و کوکایین آزمایش شد. ۱۲ نفر از نمایندگان حشیش و ۴ نفر دیگر کوکایین مصرف کرده بودند. اگرچه اسامی این عده اعلام نشده اما جنجال این ماجرا تمام روزنامه های ایتالیا را گرفته است. |
به خورشید گفتم : گرمی ات را به من بده تا به او هدیه دهم.
گفت : دستانش گرمای مرا دارد.
به آسمان گفتم : پا کی ات را به من بده .
گفت : چشمانش پاکی مرا دارند.
از دشت سبزی زندگی اش را خواستم .
گفت : زندگی اش سبز تر از اوست.
از دریا بزرگی و آرامشش را خواستم.
گفت: قلبش به اندازه اقیانوس است و آرامشش نیز.
از ماه تابندگی صورتش را خواستم .
گفت : وقتی نگاهش می کنم خجل می شوم.
به فکر فرو رفتم. من در قبال دستان گرمت . چشمان پاکت . سبزی زندگی ات.
بزرگی و آرامش قلبت و صورت ماهت هیچ ندارم . که به تو هدیه کنم جز ...
این ... بگیر نترس می تپد. برای تو و من چیزی ندارم جز قلبم!
جواب داد: گاهی اوقات یک حس درونی خوب از صدها ماده برای زیبایی و جوانی موثرتر است.
تا کی می خواهیم برای شادی دنبال یه بهونه باشیم ؟ نه ما اونقدر مغرور شدیم که بهونه هم دیگه جواب نمی ده. ما برای یه لبخند
دنبال معجزه می گردیم. می شینیم و فکر می کنیم مثلا چه اتفاق مهمی تو زندگیمون افتاده که به خاطرش لبخند بزنیم و بااین فکرها
بزرگترین دشمن خودمون می شیم. می خوام بگم شاد بودن این قدرها هم سخت نیست برای نمونه مطالب زیر رو بخونید.
یه دوست دارم که ۵٪ حقوقش رو تو حساب مادرش می ریزه . با این کار هر وقت کار می کنه ٫ از کارش لذت می بره و بزرگترین
هدیه رو به خودش می ده.
اصلا شده تو خیابون به یه بچه یا یه آدم پیر لبخند بزنید؟ این دو دسته از آدمها بدون هیچ غروری حتما جواب لبخندتون رو می دهند
و شما برای چند روز از ته دل احساس شادی خواهید کرد.
یا وقتی که واقعا حق با شماست که با یه آدم ضعیف تر از خودتون با تندی رفتار کنین. تصمیم بگیرید که خطاش رو ندید بگیریدو به
روش نیارید. این هم یه راه برای این که هر وقت اون آدم رو دیدید شاد بشید.
یا وقتی نفرت از کسی وجودتون رو پر کرده٫ اراده کنید که اون رو ببخشید و آروم از کنارش بگذرید و به این نتیجه برسید که دیگه
هیچ احساسی به اون شخص ندارید. بعد از اون دیگه از دیدن اون شخص ناراحت نمی شید و این پیروزی بر نفرتتون شما رو شاد
خواهد کرد.
من راه دیگه ای نمی نویسم .حالا اگه این مطلب رو خوندید و راه دیگه ای برای شادی به ذهنتون رسید .ممنون می شم تو نظرتون
بنویسید.
افلاطون میگوید : زندگیای که آن را بررسی نکرده باشید ارزش زیستن ندارد. حقیقت این است که هیچ هدیهای ارزشمندتر از این نیست که راهی برای شناخت خود حقیقی پیدا کرد. همواره بزرگترین عجایب، اعجازها و شگفتیها در درون خود ما اتفاق میافتد که منتظرند خود را بر ما آشکار سازند. و اینچنین حالتی روشنگریهای عمیق و کم نظیری را همراه انسان میسازد .
کس نمی داند ز من٫ جز اندکی وز هزاران جرم و بد فعلی٫ یکی
من همی آن دانم و صد تار من جرمها و زشتی کردار من
هر چه کردم جمله نا کرده گرفت طاعت ناورده آورده گرفت
نام من در نامه پاکان نوشت دوزخی بودم٫ ببخشیدم بهشت
عفو کرد آن جملگی جرم وگناه شد سفید آن نامه و روی سیاه
آه کردم ٫چون رسن شد آه من گشت آویزان رسن در چاه من
آن رسن بگرفتم و بیرون شدم شاد و زفت و فربه و گلگون شدم
در بن چاهی همی بودم نگون در دو عالم هم نمی گنجم کنون
آفرین ها بر تو بادا ای خدا ناگهان کردی مرا از غم جدا
گر سر هر موی من گردد زبان شکرهای تو نیاید در بیان
زندگی مدام به جانب ما می آید و به ما می گوید : "بیا تو زندگی واقعا عالی است"
و آن وقت ما چه کار می کنیم؟ عقب می رویم و عکس آن را می گیریم . راسل بکر
واقعا ما داریم این طوری زندگی می کنیم . آنقدر جرات نداریم که جلو برویم و با زندگی
یکی شویم. فقط به عکسی از آن قناعت می کنیم . می دو نید جای بد ماجرا کجاست؟
ما حتی از عکس آن هم لذت نمی بریم و هر وقت عکس رو تماشا می کنیم ٫ حسرت
می خوریم که چرا توش نیستیم!!!