روزی دروغ به حقیقت گفت :
مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد . آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد .دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت .
از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.
خندیدن خطر این را دارد که شما را دیوانه بخوانند.
گریه کردن خطر این را دارد که بگویند شما احساساتی هستید.
اگر احساسات خود را بروز بدهید ٫ خطر این هست که خود واقعی تان را آشکار کنید.
اگر از ایده ها و رویاهایتان حرف بزنید ٫ خطر این هست که شما را ساده لوح بخوانند.
عاشق شدن خطر این را دارد که طرف مقابل به عشق شما پاسخ ندهد.
وقتی سعی می کنید ٫ خطر این وجود دارد که شکست بخورید.
اما باید خطر کرد چون بزرگترین خطر در زندگی این است که هرگز خطر نکنیم.
کسانی که خطر نمی کنند هیچ کاری انجام نمی دهند٫ چیزی ندارند٫ کسی نیستند و کسی نمی شوند.
ممکن است که از رنج و درد اجتناب کنند ٫ اما خیلی ساده نمی توانند یاد بگیرند که احساس کنند ٫ تغییر
نمایند٫ رشد کنند و دوست بدارند و زندگی کنند.
آنها در زنجیر بندگی خود هستند ٫ آنها برده هستند ٫ آنها آزادی خود را از دست داده اند.
فقط آن انسانهایی که خطر می کنند واقعا آزاد هستند
دنیا، محلی است نیکو
برای آنانکه با خداوند تجربه اش می کنند
دنیا ، محلی است مهیب
برای آنانکه خداوند را فراموش می کنند
دنیا ، نسبی است برای من و برای تو
و تو
می دانی که هرچیز
اگر حقیقت بود
نیکویی تمام بود
و می گفت
اما بشارت باد بر آنان که خویش را
در میان این غبار بیابند
و چشمان خود را باز نمایند
تا آنگاه که سپیده دم
خستگی چشمان آنها را از ایشان بگیرد
به حقیقت معتقد باش و بمان با آنانکه
Take my hand, precious lord
دستم را بگیر ای پروردگار گران قدر
Precious lord, take my hand
ای پروردگار گرانقدر ٫ دست مرا بگیر
Lead me on , let me stand
هدایتم کن و کمکم کن تا پا بر جا بمانم
I am tired, I am weak, I am alone
من خسته و ضعیف و تنهایم
Through the storm, through the night
در میان طوفان و در طول شب
Lead me on to the light
مرا به سوی نور هدایت فرما
Take me hand precious lord
دستم را بگیر ای پروردگار گرانقدر
Lead me home
ومرا به سوی خانه ام هدایت کن
مولود رمضان - حسن میآید
به نام حضرت دوست
سپیده پانزدهم رمضان از راه رسید
و
بشارت مولودی خجسته را نوید داد
ولله که چه مولود مبارکی!
سبحان الله اکبر از این نوزاد که سیرت مصطفایی دارد
و صورت مجتبایی.
فرشتگان تهنیت گویان از عرش به زمین آمده اند
و هلهله کنان در جشن شادبخش
مصطفی (ص) و فاطمه (س) و علی (ع)
حضور مییابند.
باران طراوت باریدن گرفته است
و
زمزمهای و نجوایی دلنواز در هستی پیچیده است که :
پاسبان خرد و اندیشه میآید.
آواز خوان آزادی و آزادگی میآید.
یگانه ای که کرامت، عادت اوست ، میآید.
بیهمتایی که فضل و بخشش و رحمت، خُلق و خویَ اوست، میآید.
مولود مبارک مدینه میآید.
فرزند شجاعت و شهامت میآید.
و برادر رشادت و شهادت و ایثار میآید.
آری
حسن میآید
باعرض پوزش از غیرتمندان
فریدون مشیری
وقتی که بود نمی دیدم
وقتی می خواند نمی شنیدم
و قتی دیدم که نبود
وقتی شنیدم که نخواند
چه غم انگیزاست وقتی چشمه ای سرد و زلال
در برابرت می جوشد و می خواند و می نالد
تو تشنه ء آتش باشی نه تشنه ء آب
و چشمه که خشکید از آن آتش که تو تشنه ء آن بودی
بخار شد و به هوا رفت
و آتش زمین را تاخت و در خود گداخت
و از زمین آتش رویید و از آسمان آتش بارید
تو تشنه ء آب گردی و نه تشنه ء آتش
و عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت....
دکتر علی شریعتی
عشق چیزی است که
بیشتر ازهر چیزی
داشتنش رادوست داریم
وبیشترازهر چیزی
دادنش را دوست داریم
وهیچ کس درنمی یابد
که عشق همان چیزی است
که همواره داده می شود
و پذیرفته نمی شود
جبران خلیل جبران
خار هم کمتر از گل نبود ، بسا بهتر بود
قرن ما شاعر اگر داشت کبوتر با کبوتر، باز با باز نبود، شعار پرواز بود
وای بر ما که تصور کردیم عشق را باید کشت
در چنین قرنی که دانش حاکم است
عشق را از صحنه دور انداختن دیوانگیست، شرمندگیست ، درماندگیست
قرن ما شا عر اگر داشت....