سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به مدارانیازمند کند و به عذرخواهی ناچارت سازد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» حکایتی از یاران امام زمان عج

 

در آثار اسلامى آمده که:

مردى مؤدب به آداب، در بازار بغداد بر سقط فروشى وارد شد و از او طلب کافور کرد.

سقط فروش پاسخ داد: کافور ندارم. آن مرد الهى گفت: دارى ولى فراموش کرده‏اى، در فلان بسته و در کنار فلان قفسه است.

مرد سقط فروش برابر با گفتار آن چهره پاک به سراغ کافور رفت و آن را به همان صورتى که آن رجل نورانى فرموده بود یافت.

از این معنى تعجب کرد پرسید: شما از کجا دانستید در مغازه من کافور هست، در صورتى که من مدت‏هاست به خیال این‏که این جنس را ندارم، مشتریان خود را جواب مى‏کنم!

آن مرد الهى فرمود: یکى از دوستان وجود مبارک حضرت ولى عصر علیه السلام از دنیا رفته و حضرت اراده دارند خود متکفل غسل و دفن باشند، مرا به حضور خواستند و فرمودند که در تمام بازار بغداد به یک نفر اطمینان هست و او کافور دارد، ولى داشتن کافور را فراموش کرده، شما براى خرید کافور به نزد او برو و آدرس کافور فراموش شده را در اختیار او بگذار، من هم به نشانى‏هاى ولى امر به مغازه تو آمدم!!

سقط فروش بناى گریه و زارى گذاشت و از آن مرد الهى به التماس درخواست کرد که مرا براى دیدار مولایم، گرچه یک لحظه باشد با خود ببر!!

آن مرد الهى درخواست او را پذیرفت و وى را همراه خود برد، به بیابانى رسیدند که خیمه یوسف عدالت در آنجا برپا بود. قبل از رسیدن به خیمه، هوا ابرى شد و نم‏نم باران شروع به فرو ریختن کرد، ناگهان سقط فروش به یاد این معنى‏ افتاد که مقدارى صابون ساخته و براى خشک شدن بر بام خانه ریخته اگر این باران ببارد، وضع صابون چه خواهد شد؟ در این حال بود که ناگهان صداى حضرت حجت حق برخاست که صابونى را برگردانید که با این حال، لایق دیدار ما نیست!!

اینجا که پیشگاه عبدى از عباد صالح خدا بود، زائر را به خاطر داشتن دو حال نپذیرفتند، آه و حسرت اگر انسان براى نماز در محضر حق حاضر شود و رو به قبله‏آرد ولى دلش از قبله حقیقى غافل و به هزار جا غیر از پیشگاه حضرت محبوب مایل باشد.

آرى، چون به طرف قبله ایستادى، توجه داشته باش که در دریاى بى‏نهایت در بى‏نهایت کرم، لطف، عنایت، محبت، وفا و غفران غرق هستى و معنا ندارد با رسیدن به غناى محض و رحمت صرف، باز قلبت رو به دنیا و اهل دنیا داشته باشد!

برخیز تا نهیم سر خود را به پاى دوست‏

 

جان را فدا کنیم که صد جان فداى دوست‏

در دوستى ملاحظه مرگ و زیست نیست‏

 

دشمن را به از کسى که نمیرد براى دوست‏

حاشا که غیر دوست کند جا به چشم من‏

 

دیدن نمى‏توان دگرى را به جاى دوست‏

از دوست هر جفا که رسد جاى منت است‏

 

زیرا که نیست هیچ وفا چون جفاى دوست‏

     

 

با دوست آشنا شده بیگانه‏ام زخلق‏

 

تا آشناى من نشود آشناى دوست‏

     

دست دعا گشاد هلالى به درگهت‏

 

یعنى به دست نیست مرا جز دعاى دوست‏ «1»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 1:26 عصر )
»» حیات حیوانات دریایى‏

 

چگونه حیوانات و ماهیان دریایى به زندگى ادامه مى‏دهند؟ از کجا آب نوشیدنى پیدا مى‏کنند؟ حقیقت این است که آنها به هر حال موفق به یافتن آب نوشیدنى مى‏گردند.

مقدار کمى نمک در مایع بافتى خون ماهیان و سایر مهره داران وجود دارد، بدین ترتیب بسیارى از جانوران دریایى که از سایر جانوران دریا تغذیه مى‏کنند مقدار آب مورد نیاز را از طریق غذاى خود به دست مى‏آورند. این مایعات براى انسان مفید مى‏باشد.

 

سفر بمبارد و کشف مواد مفید دریاها

یک دکتر فرانسوى به نام‏ بمبارد براى اولین بار موفّق به کشف این مسأله شد.

بمبارد دست به آزمایش متهوّرانه‏اى زد و بدین ترتیب مى‏خواست ثابت کند که اقیانوس‏ها حاوى موادى هستند که انسان براى زندگى به آنها نیازمند است.

همچنین ثابت نمود افرادى که دچار کشتى شکستگى مى‏گردند با استفاده از نعمت‏هایى که در اقیانوس‏ها نهفته است مى‏توانند از مرگ حتمى نجات یابند.

به این منظور در قایقى لاستیکى عازم اقیانوس اطلس شد. وى از خوردن هرچیزى به جز ماهى خوددارى کرد. به جاى نوشیدن آب از مایعاتى که از بدن ماهیان به دست مى‏آورد استفاده نمود. 65 روز طول کشید تا از اروپا به امریکا رسید. گر چه سلامت وى به شدت لطمه دید، موفّق شد ثابت نماید که مى‏توان فقط از مواد موجود در اقیانوس‏ها تغذیه نمود.

انسان مایل است بداند که ماهیان، آب شیرین را از کجا تأمین مى‏کنند؟ مى‏دانیم بدن ماهیان به دستگاه تقطیر عجیبى مجهّز است که با کُلیه فرق مى‏کند.

کلیه ماهیان آن قدر کوچک است که در مورد تخلیه نمک نقشى به عهده ندارد دستگاه تقطیر ماهیان در آبشش قرار دارد. سلول‏هاى مخصوصى املاح موجود در خون را به طور متراکم و همراه با مخاط از بدن موجود زنده بیرون مى‏راند.

 

حیات پرندگان دریایى‏

پرندگان دریایى نیز با مشکلاتى در مورد تهیه آب مواجه هستند. مرغ طوفان و مرغان دریایى که ساکنان اقیانوس مى‏باشند دور از سواحل دریا سکونت دارند. آنها سالى یک بار براى تولید مثل به خشکى مى‏آیند.

نوعى پنگوئن دریاى شمال و قرن غار و بسیارى از مرغان نوروزى دریا با وجود این که نزدیک ساحل هستند هرگز از آب شیرین استفاده نمى‏کنند. بسیارى بر این عقیده بودند که آنها با استفاده از مایعى که از طریق شکار عایدشان مى‏گردد خود را سیراب مى‏سازند. ولى اخیراً ثابت شده است که آنها با شوق و علاقه از آب دریا استفاده کرده و حتى بعضى از آنها بدون آب دریا نمى‏توانند زندگى کنند.

سال‏ها قبل در باغ وحش‏هاى گوناگون مشاهده شد که بعضى از پرندگان نمى‏توانند در اسارت به سر برند. جانور شناسان از این موضوع که مرغان ظریف و کوچکى از قبیل مرغ مگس‏خوار، طوطى، شترمرغ، عقاب و جغد تحمّل اسارت را داشتند، ولى مرغان بزرگى از قبیل مرغ نوروزى بعد از مدّتى هلاک مى‏شوند دچارحیرت بودند. سرانجام چنین نتیجه گرفتند که این مرغان زیباى دریایى نمى‏توانند در قفس‏هاى تنگ زندگى کنند، زیرا دلتنگ عرصه پهناور اقیانوس‏ها مى‏شوند. آنچه موجب مرگ آنان مى‏شود اشتیاق به دریا یا اسارت در قفس‏هاى تنگ نیست، بلکه کمبود املاح مورد نیاز آنهاست که موجب مرگشان مى‏شود. هنگامى که نمک به غذاى آنها افزوده مى‏گردد با شادکامى بسیارى به زندگى خود ادامه مى‏دهند.

پرندگان و خزندگان دریایى دستگاه تقطیر عجیبى دارند. این دستگاه کلیه آنها نیست، بلکه دستگاهى است که درون بینى آنها قرار دارد و به زبان علمى جدید به نمود نمک معروف است. این غدّه در پرندگان در لبه بالایى کاسه چشم وجود دارد و ترشّحات آن به داخل حفره بینى مى‏ریزد. غلظت سدیم در مایعاتى که از این غدّه ترشح مى‏شود پنج بار از خون و دو یا سه مرتبه از آب دریا بیشتر است.

مایعات مترشّحه از سوراخ بینى روى نوک آنها به صورت شفافى ظاهر مى‏شود که جانور هر چند وقت یکبار آنها را از خود دور مى‏سازد. ده یا دوازده دقیقه بعد از این که غذاى آمیخته به املاح به پرندگان مى‏دهیم، قطراتى از دماغش شروع به چکیدن مى‏کند و حالتى به آنها دست مى‏دهد که گویى از سرما خوردگى شدید رنج مى‏برند.

مجراى ترشحى غدد نمکى بر عکس پرندگان در خزندگان دریایى از قبیل لاک پشت آبى و مارمولک در گوشه چشمانشان قرار دارد و ترشحات از گوشه چشم آنها جارى مى‏شود. 

 

اشک تمساح‏

مدت‏ها قبل انسان متوجه شد که اشک تمساح به صورت قطرات روشنى جارى مى‏شود. چنین تصور مى‏شد که تمساح بعد از دریدن و بلعیدن طعمه خود به سوگوارى مى‏پردازد، به همین دلیل اصطلاح «اشک تمساح» براى نشان دادن‏بدترین ریاکارى‏ها به کار مى‏رود. اخیراً دانشمندان به این مسأله پى برده‏اند که اشک تمساح در واقع به عنوان وسیله‏اى براى دفع املاح جذب شده از طریق آب و غذا مى‏باشند.

 

لاک پشت‏هاى دریایى‏

لاک پشت‏هاى دریایى تمام سال در اطراف دریا و اقیانوس‏هاى گرم به سر مى‏برند. ماده این حیوان تنها سالى یک بار در تاریکى شب براى دفن تخم‏هاى خود به سواحل شنى روى مى‏آورد، هنگام برگشت به شدت اشک مى‏ریزد و قطرات اشک نمک آلود را به روى ساحل شنزار خشک رها مى‏سازد.

آیا به خاطر ترک محلى که مدت‏ها قبل در آنجا از تخم در آمده ناراحت است و یا به خاطر آن که نوزادان خود را به دست سرنوشت رها کرده گریه مى‏کند؟ مسلّماً چنین چیزى نیست، تنها موضوع آن است که غدد نمک جانور سرگرم کار همیشگى خود، یعنى دفع نمک اضافى مى‏باشد و چنین چیزى اصلًا عجیب نیست. لاک پشت‏هاى آبى به خاطر اشک خود مشهورند، ولى مشاهده اشک آنها در آب غیر ممکن است و به همین دلیل مدت‏ها طول کشید تا انسان به این مسأله پى برد.

 

بز موش‏هاى صحرایى‏

بز موش‏هاى صحرایى که در بیابان‏هاى خشک استرالیا زندگى مى‏کنند قادر به استخراج آب از خاک هستند. این موجودات عجیب و کوچک از دانه‏هاى خشک گیاهان تقریباً بدون آب تغذیه مى‏کنند.

بز موش‏ها دانه‏هایى را که جمع کرده‏اند فوراً مصرف نمى‏کنند، بلکه دانه‏ها را در کیسه‏هاى گونه خود قرار مى‏دهند و به حفره زیرزمینى خود منتقل مى‏سازند. نه تنها صورت این حیوان بلکه دهانش نیز از موى پوشیده شده و بدین وسیله موى موش‏صحرایى نه تنها بر صورت بلکه بر دهانش نیز مى‏روید و از نفوذ بزاق به کیسه‏هاى گونه جلوگیرى به عمل مى‏آورد. این موضوع موجب مى‏شود تا سر حد امکان در استفاده از رطوبت صرفه جویى شود.

دانه‏هاى کاملًا خشک که از سطح زمین برداشته شده و در سوراخ‏هاى زیر زمینى ذخیره مى‏گردند، کوچکترین ذرّه رطوبت در خاک را جذب مى‏کنند. فشار اسمزى دانه‏هاى خشک 400 تا 500 آتمسفر بوده و با همان نیرو آب را به بیرون مى‏کشند.

بز موش صحرایى تا زمانى که دانه‏ها آغشته به آب نباشند از آنها استفاده نمى‏کند.

 

صداى حشرات‏

دانشمندان زنجره‏ها را به خاطر صداى بلند و منظمشان نوازنده جهان حشرات نامیده‏اند و بیش از دو هزار نوع زنجره تا به حال شناخته شده است.

دانشمند حشره شناس اس. د. فروست مى‏گوید:

در جهان حشرات، جیرجیرک بغرنج‏ترین اندام‏هاى صوتى را داراست. این حشره نه تنها داراى پوستى شبیه پوسته طبل است و آن را به کمک عضلات نیرومند خود به نوسان و لرزش در مى‏آورد، بلکه داراى یک سیستم بسیار کامل تشدید کننده صداست که در مقابل آن مگافون‏هاى ملخ‏هاى سبز مانند اسباب بازى‏هاى بچه‏هاست.

آوازهاى این حشرات هر کدام معناى خاص خود را دارد، برخى از آنها پیام‏هاى عاشقانه است و بعضى براى جلب توجّه ماده و برخى دیگر وجود خطر را خبر مى‏دهند، بعضى هم خبر دهنده گرماى هواست، و معانى دیگرى در این صداها هست که هنوز بشر به آنها آگاهى نیافته است.

حشرات نوازنده و موسیقى دان، گرماسنج‏هاى خوبى نیز هستند. زنجره‏ها هر چه هوا گرم‏تر شود تندتر مى‏خوانند، ولى چون گرمى هوا به یکصد درجه فارنهایت‏رسید ناگهان از صدا مى‏افتند، از این‏روست که برخى از مردم گرمى هوا را از روى نغمه زنجره حدس مى‏زنند و مى‏گویند: اگر تعداد دفعاتى را که یک زنجره برفى در 15 ثانیه از خود صدا در مى‏آورد با عدد چهل جمع کنیم درجه درست هوا را به دست آورده‏ایم!

تمام حشرات داراى اندام شنوایى مى‏باشند، اما محلّ قرار گرفتن این اندام‏ها انسان را دچار شگفتى مى‏نماید. ملخ مهاجر داراى یک جفت گوش بر روى پاهاى عقبى و ملخ معمولى داراى یک جفت گوش روى پاهاى جلو مى‏باشد.

جیرجیرک‏ها نیز چنین هستند.

نکته قابل توجه این است که: گوش براى شنیدن آفریده شده تا موجود زنده را از خیلى چیزها آگاه کند. مثلًا گوش انسان وِزوِز پشه، ریزش آب، صداى طوفان، آواز پرنده، صداى دوست، سخن دشمن و صداهاى بسیار دیگرى را به مغزها مخابره مى‏کند و آدمى را از وجود چیزهاى مختلف آگاه مى‏سازد. مسلّماً گوش در حشرات و حیوانات هم براى این منظور مهم آفریده شده تا چون موضوعات مختلف و مطالب گوناگون را که به صورت صدا منعکس شده درک کند!

راستى، چه جهان عجیبى است. انسان با همه قدرت فکرى و علمى در برابر عظمت این واقعیت‏ها به دریایى از حیرت فرو مى‏رود و با تمام وجود در برابر آفریننده این عرصه گاه پر از عجایب، به فریاد مى‏آید که:

یکى هست و هیچ نیست جز او

 

وَحْدَه لا الهَ الّا هُو

     

(هاتف اصفهانى)

آرى، تدبّر در آفریده‏ها، آدمى را به آفریننده هدایت مى‏کند و عقل و اندیشه را در برابر حریم با عظمت او به سجده دائمى وادار مى‏نماید.

خراب یک نظر از چشم نیمخواب توایم‏

 

به حال ما نظرى کن که ما خراب توایم‏

     

سؤال ما به تو از حد گذشت لب بگشا

 

که سال‏هاست که در حسرت جواب توایم‏

چه حدّ آن که توانیم هم عنان تو شد

 

همین سعادت ما بس که در رکاب توایم‏

عتاب تو کُشد و ناز تو هلاک کند

 

هلاک ناز تو و کشته عتاب توایم‏

عجب نباشد اگر از لبت به کام رسیم‏

 

که مست باده نازىّ و ما کباب توایم‏

ز مهر روى تو داریم داغها بر دل‏

 

ستاره سوخته از تاب آفتاب توایم‏

من وهلالى‏از این در به هیچ جا نرویم‏

 

چرا که همچو سگان بسته طناب توایم‏

     

(هلالى جغتایى)

 

اقسام ماهى‏ها

گودى اقیانوس‏ها به هزاران متر مى‏رسد، ولى نور خورشید بیش از چهارصد متر از سطح دریا پایین نمى‏رود. پس دریا به دو بخش تاریک و روشن تقسیم مى‏شود.

گیاهان دریایى به طور معمول در بخش روشن دریا مى‏باشند. در این جا پرسشى پیش مى‏آید که ماهى‏هایى که در بخش تاریک دریا زندگى مى‏کنند و از نور خورشید محرومند و براى فعالیّت‏هاى حیاتى به نور احتیاج دارند چه مى‏کنند؟ آنهم ماهى‏هاى نیرومندى که مى‏توانند صدها تن سنگینى آب را تحمّل کرده، در ته دریا زندگى کنند.

ولى آفریدگار جهان این پرسش را پاسخ داده و این ماهى‏ها هر چه نور بخواهند در اختیارشان گذارده است. ماهى‏هایى را در آنجا آفریده که اشعه نورانى از خود پخش مى‏کنند، مانند کرم شب تاب در زمین و پشه نورى در هوا! این ماهى‏ها قعر دریا را روشن مى‏کنند. در برابر دستگاه نور پاش آنها صفحه شفّافى قرار دارد تا نور بهتر منعکس شود.

این ماهى‏هاى نور افکن اقسامى دارند و داراى نورهاى رنگارنگ مى‏باشند؛ از گروهى نور قرمز، از گروهى نور سبز، از گروهى نور زرد مى‏تابد؛ عجب این جاست‏که برخى داراى چراغ‏هاى متعدّدى هستند.

در پشت ماهى قزل آلاى کف دریا از سر تا دم دکمه‏هایى است که مانند لامپ‏هاى کوچک نور مى‏دهد. ماهى‏هاى سیاهرنگى هستند که بر پوست آنها صدها نقطه قرمز رنگ روشن دیده مى‏شود. ستاره دریایى را از عمق 900 مترى بالا آوردند نورى سبز رنگ و تند و درخشان به صورت پنج پره از بدنش تراوش مى‏کرد.

آیا این کارخانجات الکتریکى در پیکر این ماهى‏ها در ته دریا چگونه قرار داده شده؟ چگونه آب دریا این چراغ‏ها را خاموش نمى‏کند؟ آیا لامپ این چراغ‏ها از کدام شیشه ساخته شده که فشار آب چهار صد مترى آن را نمى‏شکند، آیا حجم این کارخانجات الکتریکى چقدر است؟ آیا مواد سوختنى آنها چیست و از کجا مى‏آید؟

آیا چه کسى آنها را به کار مى‏اندازد و بر کار آنها نظارت مى‏کند که از کار نیفتد. آیا ماده بى شعور مى‏تواند تاریکى را از روشنایى تشخیص دهد تا براى تاریکى چراغى درست کند؟



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 1:25 عصر )
»» دشمنى یهود با مؤمنان‏ و رحمت حق بر شایستگان

 

ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ:

کافران از اهل کتاب و نیز مشرکان دوست ندارند که هیچ خیرى از سوى پروردگارتان بر شما نازل شود، در حالى که خدا هر که را بخواهد به رحمت خود اختصاص دهد و خدا داراى فضل بزرگى است.

از آیه مورد شرح دو حقیقت استفاده مى‏شود:

1- دشمنى و حسادت یهود ونصارى و مشرکین با مؤمنان‏

2- رحمت و احسان و فضل عظیم حق بر شایستگان.

 

دشمنى و حسادت یهود ونصارى و مشرکین با مؤمنان‏ 

کافران از یهود و نصارى و بت‏پرستان با ظهور اسلام و طلوع قرآن و جلوه‏گر شدن خورشید رسالت و نبوت پیامبر خاتم، آرزوهاى خود را بر باد رفته مى‏دیدند، و قدرت شیطانى خود را که به وسیله آن مردم را به بردگى مى‏کشیدند رو به افول مشاهده مى‏کردند، و زمینه غارت‏گرى خویش را نسبت به اموال و دسترنج مردم نابود شده مى‏پنداشتند و در یک کلمه با توجه به پیشرفت اسلام، و نفوذ قرآن در قلوب، و محبوبیت پیامبر در اعماق دل‏ها عمر حلیه‏گرى، و دسیسه بازى، و دست اندازى به عقل و اندیشه مردم را پایان یافته حس مى‏کردند، از این جهت در مرحله اول نسبت به پیامبر عزیز اسلام و در مرحله بعد نسبت به اهل ایمان ظرف وجودشان پر از کینه و عداوت شد، و به دنبال این کینه و عداوت که‏

رشته خطرناکى از حسادت است به اعمالى غیر معقول، و امورى غیر منطقى بر ضد مؤمنان روى آوردند، تا شاید به خیال خود از رسیدن خیر که عبارت از هر خیر دنیائى و آخرتى از جمله نزول وحى است جلوگیرى کنند، و به گمان خود نگذارند اهل ایمان با دریافت وحى و شریعت الهى از طریق نبوت پیامبر به رشد و کمال عقلى برسند، و به عقاید حقه آراسته گردند، و متخلق به اخلاق حسنه شوند، و در فضاى پاک انجام اعمال صالحه و کردار شایسته قرار گیرند!!

این بى‏خردان از قدرت مطلقه حق غافل و بى‏خبر بودند که حضرت رب‏العزه که مقام ربوبیتش توجه به رشد و تربیت و کمال مملوکش را دارد، اراده حتمیه و مشیت قطعیه‏اش اقتضا کرده که بر بنده ویژه‏اش وجود مقدس محمد صلى‏الله‏علیه‏وآله قرآن را نازل کند و از افق قلب پاکش حکمت و علم جامع طلوع دهد تا زمینه هدایت بندگان به سوى توحید، و باور کردن معاد، و رسیدن به حیات طیبه، و مزین شدن نفوسشان به حسنات اخلاقى، و منور شدن اعضا و جوارحشان به اعمال صالحه فراهم گردد، و از برکت قرآن و رسالت حضرت رحمة للعالمین امتى بیدار، ملتى بینا، جامعه‏اى رشید و آزاد، قومى عالم و آگاه قدم به عرصه وجود گذارد، و حجت حق بر سایر ملل گردد.

این کینه‏ورزان خیالباف که به غلط فکر مى‏کردند اگر با پیامبر مؤمنان به خصومت برخیزند، و با عداوت و دشمنى با اهل خدا معامله کنند ریاست چند روزه، و اندک مالى که با حیله‏گرى از مظلومان به چنگ آورده‏اند براى آنان باقى مى‏ماند، ولى بر خلاف انتظارشان ریاست پوشالى آنان و بخشى از اموالشان با روى آوردن مردم به اسلام از دستشان رفت، و گروهى از آنان در جنگ با مؤمنان کشته شدند و سر از عذاب ابد در آوردند، و باقى‏مانده‏ها هم به زندگى نکبت‏بار و ذلیلانه‏اى دچار شدند، در صورتى که اگر مانند دیگران با قلبى پاک و دلى‏صاف به محضر ملکوتى پیامبر مى‏آمدند، و به دست آن چهره آسمانى و فرستاده الهى به قرآن و مفاهیمش ایمان مى‏آوردند، و پیشانى بندگى بر درگاه حضرت حق به خاک مى‏سائیدند، و درون را از رذائل اخلاقى پاک مى‏کردند، و منبعى از اعمال صالحه مى‏شدند مانند دیگر مؤمنان به خیر دنیا و آخرت مى‏رسیدند و گوى سعادت و سلامت ابدى را از میدان زندگى میبردند و از رحمت ویژه حضرت حق بهره‏مند مى‏گشتند چنان که در آیه شریفه به این حقیقت اشاره شده است: وَ اللَّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ.

اینان به جاى کینه و عداوت و دشمنى و حسد مى‏توانستند با دلى نرم و قلبى با محبت پذیراى اسلام و شریعت حقه شوند و خود را ویژه دریافت رحمت واسعه الهى کنند و از فضل عظیم خداى مهربان بهره‏مند گردند، ولى به خاطر تعصب بیجا و غرور و کبرشان براى حفظ چند روزه‏ى ریاستشان بر مشتى عوام، و دل‏خوش بودنشان به متاع اندک و بسیار ناچیز دنیا، آخرتشان را از دست دادند، و خود را به هلاکت ابدى و شقاوت سرمدى دچار نمودند!

در هر صورت آیه شریفه با بیان این معنى که کافران از یهود و مشرکان دوست ندارند هیچ خیرى از جانب خدا به شما برسد به همه مؤمنان و گرویدگان به اسلام و امت پیامبر عظیم‏الشأن هشدار جدى مى‏دهد، که دست دوستى در هیچ زمانى به سوى این دشمنان قسم خورده دراز نکنید، و هرگز میل قلبى به آنان نداشته باشید، و فریب خوش‏زبانى و وسوسه‏هاى آنان را براى ایجاد ارتباط با خود نخورید، و به خواسته‏هاى آنان که براى شما جز زیان خسارت ندارد گوش ندهید، و حتى از پذیرش آنچه براى شما از متاع دنیا مى‏آورند بپرهیزید، زیرا تعصب جاهلى آنان و نژادپرستى و حس‏گرائى این نابکاران و کینه‏و حقد و حسدشان نسبت به شما پایان ندارد و پیوسته در مقام وارد آوردن ضربه‏هاى مادى و معنوى به شمایند.

کافران از اهل کتاب و مشرکان در صدر اول اسلام و پس از آن بخصوص در این زمان که این فقیر مشغول نوشتن این شرح و توضیح است در دشمنى با مؤمنان و امت اسلامى اصرار و پافشارى دارند، و جداً نمى‏خواهند اهل قرآن از کرامت و شرف و عزت و سربلندى و داشتن هر نوع خیر و خوبى برخوردار باشند، و وجود این معاندان لج‏باز و دنیاپرستان خائن و ستمگران بى‏رحم در همه جاى دنیا براى امت پیامبر اسلام هم‏چون آفتى خطرناک و به راستى مانند میکرب جذام هستند که اگر مسلمانان براى ورود به زندگى خود به آنان راه دهند، یقیناً به تخریب همه جوانب حیات آنان برمى‏خیزند، و کمترین رحم و شفقتى بآنان روا نخواهند داشت، و براى فرو ریختن بنیان زندگى امت به غارت عقل و فرهنگ و زبان و معادن و ارزش‏هاى دینى آنان دست خواهند زد، چنان که بارها به این نوع جنایات اقدام کرده و مسلمانان پس از بیدارى طردشان کرده‏اند.

آنان ایمان مسلمانان و ارزش‏هاى اخلاقى آنان و روى‏کردشان را به قرآن و معارف الهیه مانع هواها و شهوات و تمایلات و ستم‏گرى‏هاى خود مى‏دانند و به همین خاطر فعالیت همه جانبه مى‏کنند تا پایه‏هاى ارزشى امت اسلام را به وسیله رواج فحشا و منکرات و از طریق رسانه‏ها و روزنامه‏ها و مجلات و ایجاد مجالس عیش و عشرت در هم فرو ریزند، و روى هم رفته راه و روزنه هر خیر دنیائى و آخرتى را به روى امت مسدود کنند چنان که قرآن مى‏فرماید: ما یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ لَا الْمُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ ....

در پاورقى تفسیر پرتوى از قرآن جلد اول صفحه 260 آمده:

«روز طلوع اسلام آئین مسیح را مسیحیان وسیله به بردگى کشیدن مردم، و دولت مقتدر رم آن را وسیله استعمار ملل گرفته بودند، و یهودیان کیش موسى را وسیله برترى و قومیت اسرائیل ساخته بودند بدین جهت با دعوت اسلام که دعوت تسلیم به خداى همه خلق است (نه خداى اسرائیل و نه خدائى که یگانه فرزندش مسیح است و نه خداى حامى ستمگران) به دشمنى برخاستند.

امروز هم سرّ دشمنى آنان با اصول و فروع متقن و فطرى اسلام همین است، با آن که اینان به چشم خود مى‏بینند هشیارانى که به وضع استعمارگران و هم‏دستى آنان با دستگاه‏هاى مسیحیت آشنا هستند مى‏گویند: بیشتر این دستگاه‏ها دانسته یا ندانسته عامل استعمارند، اینان زیر چهره نمایندگى مسیح صلح‏جو و ناجى بشریت، در میان ملل راه مى‏یابند تا به اوضاع نفسانى و منابع طبیعى آنان آشنا گردند، تا پسران و دختران بى‏سرپرست و سرخورده و آرزومند و بى‏پناهى را در پناه خود گیرند و در قیافه رسالت الهى و عواطف بشرى، آنان را وسیله کار خود و دول خود گردانند، با آن که بررسى‏هاى چندین ساله ثابت کرده و در گزارش‏هائى که داده‏اند ثبت شده که با آن همه کوشش‏ها و مصارف همراه با دعا و سرود و سرپرستى بیماران و وسائل دیگر جز چند تن از مسلمان‏هاى غافل را در سراسر کشورهاى اسلامى نتوانستند مسیحى پابرجا گردانند و غسل تعمیدشان دهند، پس این کوشش روز افزون براى چیست؟ از بعضى اعترافات و نتیجه مشهود کارشان معلوم است که علاقه و امیدى به مسیحى شدن مسلمانان ندارند، تنها هدفشان این است که سدّهاى مقاومت عقاید اسلامى را فرو ریزند، چنان که همین که گروه گروه مردم در کشورهائى که قرن‏ها در زیر سلطه‏ى کنائس بوده از آئین مسیح بیرون مى‏روند، و دستگاه‏هاى مسیحیت را به باد مسخره مى‏گیرند، چرا تا این اندازه نیروهاى گوناگون تبلیغاتى و عواطف بى‏شائبه!! انسانى ومسیحى خود را به دیگران معطوف مى‏دارند؟! با آن همه حساب‏گرى در اقتصاد و حساسیت و پافشارى درباره آن که منشأ این همه جنگ‏ها شده، این بودجه‏هاى سنگین براى اعزام مبشرین با تجهیزات کامل به خارج براى چیست؟ اینها مى‏خواهند حضرت مسیحى را به دنیا و مسلمانان بشناسانند که خود او را نشناخته و نمى‏توانند معرفى نمایند و به اصول و فروع دعوت او پاى‏بند نیستند. مگر مسلمانان، مسیح و دعوت او را با بیان رساى قرآن بهتر و عقلانى‏تر از آنچه در انجیل است نمى‏شناسند؟ از قرآن محکم‏تر و مثبت‏تر براى شخصیت مسیح چیست؟ چرا مسیحیان در برابر مسلمانان با یهودیان که هر تهمتى را به مسیح روا داشته و آن مرد حق پیامبر خدا را به گفته خود با دزدان و رهزنان به کشتن دادند همکارى مى‏کنند؟!

دول استعمارى با ترویج فحشا کوشیده‏اند تا سدهاى اخلاقى مسلمانان را بشکنند و راه خیانت و جاسوسى را باز کنند و در راهى که براى رسیدن به این مقصود پیش گرفته‏اند بسى توفیق یافته‏اند.»

این است نتیجه شوم کینه و عناد کافران از اهل کتاب و مشرکان، کافران و مشرکانى که هیچ گونه خیرى را براى امت اسلام نمى‏پسندند، این گمراهان شیطان صفت تا برپا شدن حکومت عدل جهانى به وسیله مهدى اهل بیت دست از سر امت اسلامى برنمى‏دارند، و پیوسته آتش کینه و عنادشان بر ضد مؤمنان شعله‏ور است، و با همه وجود مى‏کوشند تا مکتب شرک را براى تخریب اساس توحید بر آنان تحمیل کنند، و عقاید پاک و صحیح را به انحراف بکشند، و زمینه پیاده شدن خواسته‏ها و احکام حق را در زندگى مسلمانان نابود سازند.

 

رحمت و احسان و فضل عظیم حق بر شایستگان‏

اینکه حضرت حق مى‏فرماید: رحمتش را به هر کس بخواهد اختصاص مى‏دهد، و به عبارت دیگر معدود بندگانى هستند که از رحمت ویژه او بهره‏مندمى‏شوند نه بخاطر این است که در آن حریم مقدس و مبارک و در آن پیشگاه با کرامت بخلى وجود دارد که به سبب آن دیگران از دسترسى به آن رحمت محروم‏اند، که جمله‏

وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ‏

نشان دهنده این معناست که رحمت او که عین ذات است، و احسان و فضلش بى‏نهایت است و به هر صورتى که هزینه کند کمبودى در آن پیدا نمى‏شود، بلکه اختصاص رحمت به تعدادى خاص فقط و فقط بخاطر لیاقت و شایستگى آنان است، که با تکیه بر عقل و اندیشه و ادب در رفتار و متانت در منش و انجام عمل صالح و پاى‏بندى به حقایق، و آراسته بودن به صدق و درستى به دست آورده‏اند، و از این طریق خود را به جایگاهى رسانیده‏اند که مطلع الفجر طلوع رحمت خاص حضرت الله شدند و مقام رسالت و نبوت و پیشوائى و رهبرى بر جمیع مردم، و مایه جذب خیر مطلق، در دنیا و آخرت را کسب کردند.

به راستى چه زیباست که انسان مدتى محدود براى ظهور لیاقت و شایستگى بکوشد، و با انتظارى به حق و امیدى مثبت براى به دست آوردن رحمت خاص حضرت رب حوصله بخرج دهد، تا بر اساس وعده غیر قابل تخلفى که خداى رحمان داده، رحمتش در خیمه حیات انسان تجلى کند و براى ابد از آن سفره بى‏نهایت و فضل و احسان نامحدود استفاده نماید.

رسیدن رحمت خاص حضرت محبوب به شایستگان مسئله‏اى قطعى و حقیقتى حتمى است که عناد معاندان، و حسد حاسدان، و دشمنى دشمنان، و کینه ستیزه‏جویان و قدرت اهریمنان هرگز نمى‏تواند مانع آن شود، خدا هر شایسته‏اى را که بخواهد مورد رحمت خاصش قرار مى‏دهد که احسان و فضلش بى‏نهایت و لطفش قدیم و رحمتش عمیم است.

دست حاجت چو برى پیش خداوندى بر

که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود

کرمش نامتناهى نعمش بى‏پایان‏

هیچ خواهنده نرفت از در او بى‏مقصود



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 1:24 عصر )
»» قبله‏

 

امام به حق ناطق، حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مى‏فرماید:

به هنگامى که براى نماز به جانب قبله ایستادى، پس باید فراموش کنى دنیا را و هر چه در دنیا است و فراموش کنى خلقِ عالم و آنچه خلقِ عالم گرفتار او هستند.

چرا که رو به جانب حضرت او دارى و پشت به دنیا و خلق دنیا و آنچه در دنیا و خلق است.

بدون شک صحیح نیست که در پیشگاه حضرت حق داراى دو حالت باشى: در یک حال توجه به او و در یک حال توجه به دنیا و خلق دنیا!!

قبله به منزله نشان دادن جهت است و جهت در این مرحله وجود مقدس محبوب عالم و جمال مطلق است؛ وقتى در برابر حضرت او قرار گرفتى باید به نحو یقین بدانى که در برابر رحمت واسعه قرار دارى و دنیا و «مافیها» و خلق جهان و «ما هم فیه» در برابر این رحمت وجودى ندارند، تا تو بر آنان توجه کرده و دل ببندى.

وقتى اجازه یافتى در محضر مقدس او قرار بگیرى، جز به عنایت حضرت او توجه مکن که مولاى مهربان تو نمى‏پسندد در برابر حضرت او قرار داشته باشى، ولى دلت جاى دیگر باشد!!

 

حکایت‏

در آثار اسلامى آمده که:

مردى مؤدب به آداب، در بازار بغداد بر سقط فروشى وارد شد و از او طلب کافور کرد.

سقط فروش پاسخ داد: کافور ندارم. آن مرد الهى گفت: دارى ولى فراموش کرده‏اى، در فلان بسته و در کنار فلان قفسه است.

مرد سقط فروش برابر با گفتار آن چهره پاک به سراغ کافور رفت و آن را به همان صورتى که آن رجل نورانى فرموده بود یافت.

از این معنى تعجب کرد پرسید: شما از کجا دانستید در مغازه من کافور هست، در صورتى که من مدت‏هاست به خیال این‏که این جنس را ندارم، مشتریان خود را جواب مى‏کنم!

آن مرد الهى فرمود: یکى از دوستان وجود مبارک حضرت ولى عصر علیه السلام از دنیا رفته و حضرت اراده دارند خود متکفل غسل و دفن باشند، مرا به حضور خواستند و فرمودند که در تمام بازار بغداد به یک نفر اطمینان هست و او کافور دارد، ولى داشتن کافور را فراموش کرده، شما براى خرید کافور به نزد او برو و آدرس کافور فراموش شده را در اختیار او بگذار، من هم به نشانى‏هاى ولى امر به مغازه تو آمدم!!

سقط فروش بناى گریه و زارى گذاشت و از آن مرد الهى به التماس درخواست کرد که مرا براى دیدار مولایم، گرچه یک لحظه باشد با خود ببر!!

آن مرد الهى درخواست او را پذیرفت و وى را همراه خود برد، به بیابانى رسیدند که خیمه یوسف عدالت در آنجا برپا بود. قبل از رسیدن به خیمه، هوا ابرى شد و نم‏نم باران شروع به فرو ریختن کرد، ناگهان سقط فروش به یاد این معنى‏افتاد که مقدارى صابون ساخته و براى خشک شدن بر بام خانه ریخته اگر این باران ببارد، وضع صابون چه خواهد شد؟ در این حال بود که ناگهان صداى حضرت حجت حق برخاست که صابونى را برگردانید که با این حال، لایق دیدار ما نیست!!

اینجا که پیشگاه عبدى از عباد صالح خدا بود، زائر را به خاطر داشتن دو حال نپذیرفتند، آه و حسرت اگر انسان براى نماز در محضر حق حاضر شود و رو به قبله‏آرد ولى دلش از قبله حقیقى غافل و به هزار جا غیر از پیشگاه حضرت محبوب مایل باشد.

آرى، چون به طرف قبله ایستادى، توجه داشته باش که در دریاى بى‏نهایت در بى‏نهایت کرم، لطف، عنایت، محبت، وفا و غفران غرق هستى و معنا ندارد با رسیدن به غناى محض و رحمت صرف، باز قلبت رو به دنیا و اهل دنیا داشته باشد!

برخیز تا نهیم سر خود را به پاى دوست‏

 

جان را فدا کنیم که صد جان فداى دوست‏

در دوستى ملاحظه مرگ و زیست نیست‏

 

دشمن را به از کسى که نمیرد براى دوست‏

حاشا که غیر دوست کند جا به چشم من‏

 

دیدن نمى‏توان دگرى را به جاى دوست‏

از دوست هر جفا که رسد جاى منت است‏

 

زیرا که نیست هیچ وفا چون جفاى دوست‏

     

 

با دوست آشنا شده بیگانه‏ام زخلق‏

 

تا آشناى من نشود آشناى دوست‏

     

دست دعا گشاد هلالى به درگهت‏

 

یعنى به دست نیست مرا جز دعاى دوست‏ «1»

     

 

امام خمینى رحمه الله درباره قبله از یکى از آگاهان معاصرش در «آداب الصلاة» نقل مى‏کند:

نکته باریکى در واژه قبله هست که باید از آن غافل نبود.

آیا قبله اسم خانه است یا عمل مواجهه کردن و روبرو ایستادن مکلف قبله است؟ در حقیقت عمل ما قبله است نه این‏که نام خانه قبله باشد، قبله در اصل لغت عرب اسم عمل ماست نه اسم خانه، ولى چون این عمل روبه‏روى با آن خانه انجام مى‏گیرد و باید بگیرد، کم‏کم اسم خود خانه شده است، بنابراین کلمه قبله کلمه‏اى است که در اصل لغت اسم خانه نیست، قبله بر وزن «جلسه و وجهه» طرز ایستادن و روبرو شدن با چیزى است که با حضور ذهن انجام گیرد.

مواجهه‏اى است که انسان به حال خبردار مى‏ایستد که گویى رژه و سان مى‏دهد، نهایت باید این رژه و سان نسبت به خانه خدا با همه اعضا و کل اندام بدن بوده آن هم به حال خبردار و با نظم و احترام و باید با حضور ذهن کلى باشد.

این عمل را قبله مى‏گویند، پس قبله به معناى اقبال کردن به چیزى است، اما طورى که اقبال به آن و رو به او آوردن با گسستن از غیر باشد که رنگ پیوستن به آن و گسستن از غیر آن در عمل آشکار باشد.

عرب براى هیئت «جِلسه»- به کسر جیم- معنایى فوق نشستن محض در نظر مى‏گیرد، ولى براى «جَلسه»- به فتح جیم- نشستن به هر وضع که باشد، اراده مى‏کند.

«جِلسه»- به کسر جیم- طرز نشستن مخصوص و جلوس خاصى است، از قبیل نشستن صیاد در انتظار صید، یا شکارچى در هنگام تیرانداختن که اندام، وضع‏خاصى به خود مى‏گیرد.

حضور ذهن و هشیارى هم در قبله براى آن طرز ایستادن علاوه شده، تا مگر گویى براى ملتفت شدن به خبرى یا پیامى یا سخنى یا رمزى است که باید هشیارى و حضور ذهن داشت و آیا چه رازى است که قبله روزانه پنج نوبت، آن را به گوش مردم مى‏رساند و به گوش هزاران هزار جمعیت بشر مى‏کشد و باید به آن متوجه بود؟!

این تکلیف که انسان‏ها هر کدام هر جا هستند باید روبرو با آن جایگاه بشوند و مى‏شوند براى سرّ بزرگى است؛ گویى براى این است که به گوش هوش خود سخنانى را یا فرمانى را دریابند و سخنان خود را در برابر آن و با آن بگویند، یا خود را از صمیم دل به او بدهند، آنجا مقبول آن‏هاست یا مقبول آن‏ها در آنجا است، آن جایگاه محبوب آن‏هاست، یا محبوب آن‏ها در آن جایگاه است و دل از محبوب مقبول نباید برداشت.

عمل حج براى جمعیت محدودى است آن هم یک بار در عمر، ولى این عمل، یعنى صف کشیدن در برابر محبوب با هشیارى کامل به وسیله جمعیت غیر محدودى از همه نقاط دنیا در بر و بحر هر روز انجام مى‏گیرد و باید براى همه بشر انجام بگیرد و همه ساله و همه ماهه و همه روزه انجام بگیرد.

هر کس از شهر و دیار خود بیرون مى‏رود باید تا هر جا رفته، همین که موسم این سال رسید، همانجا بایستد و روى خود را رو به آن بقعه برگرداند و احترام کند و عمل سان مقدس را انجام بدهد و سپس دنبال کار خود برود.

راستى براى چه فرمانِ، ایست مى‏دهند و قافله را نگاه مى‏دارند؟ آن بقعه اسرارآمیز چه سرّى در دل دارد که باید حتى در حال احتضار هم رو به آنجا دراز بکشند و بمیرند، یعنى به هواى آنجا بمیرند، مگر حتى مرده‏ها هم در قبر باید اعتراف کنند که ما در حیات رو به اینجا بودیم و رو بدین جا اکنون آرمیدیم؟

ذبح گوسپند و گاو و شتر و هر حیوان اگر چه مرغى باشد، باید روبه‏روى آنجاانجام گیرد تا ذبح قانونى شده باشد وگرنه مردار و نجس است و گوشت آن حرام!!

در هر مفصلى که به منزله گردنه‏اى است باید بشر برگردد و مراسم استقبال با آن را انجام دهد تا تجدید عهدى بنماید، تا در پایان در حال احتضار هم رو بدان سو دراز بکشد و از حرکت مطلقاً بایستد.

سپس باید روبروى این خانه بدن بیجان او را بشویند و روبروى آن، مراسم دعاى ختم حیات را بر او انجام دهند و او را معرفى به این مقام نمایند و در آرامگاه ابدش با وضع مواجهه او را استراحت بدهند.

 

استقبال در کلام شهید ثانى‏

شهید ثانى آن مرد بزرگ و فقیه عالیقدر مى‏فرماید:

استقبال عبارت از آن است که ظاهر روى خود را از هر سو به سوى خانه خدا برگردانى، آیا پندارى که روى دل از سایر چیزها به سوى امر خداى تعالى برگرداندن، از تو خواسته نشده است؟

هرگز و هرگز، بلکه جز همین را از تو نخواسته‏اند و این ظواهر براى برانگیختن باطن‏ها و وسائلى است براى آن‏ها تا براى آنان نردبان ترقى گردند و اعضاى بدن به انضباط گرایند و در یک سو ثابت و آرام گردند، تا بر دل تعدى نکنند؛ زیرا اگر اعضاى بدن در حرکاتشان و التفاتشان به این سو و آن سو تعدى و ظلم کنند دل نیز به دنبال آن‏ها روانه شود و از وجهه الهى روگردان گردد، پس باید روى دل به همراه روى پیکر باشد و از این جهت پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود: آیا آن که روى خود را در نماز برمى‏گرداند، نمى‏ترسد که خداوند روى او را هم‏چون روى خر گرداند؟!

این فرمایش رسول خدا صلى الله علیه و آله نهى از آن است که انسان از خداى تعالى و ملاحظه عظمتش در حال نماز روگردان باشد؛ زیرا آن که به راست و چپ التفات دارد، ازخداوند التفات مى‏کند و از مطالعه انوار کبریا و عظمت غافل مى‏شود و هر کس که این چنین باشد، بیم آن مى‏رود که این غفلت ادامه یابد و صورت ملکوتى دل او هم چون صورت خر گردد که نسبت به امور عالم بالا تعقلى ندارد و علوم و معارف و قرب خداى تعالى را به چیزى نشمارد.

و بدان، همان طور که روگرداندن به سوى خانه خدا امکان‏پذیر نیست مگر به آن که از غیر آن سو روگردان باشد، روى دل را نیز به سوى خدا کردن امکان ندارد، مگر به آن‏که با تضرع و زارى از هر چه جز اوست روگردان شوى.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

هرگاه بنده‏اى به نماز ایستد و خواسته او و روى دل او به سوى خدا باشد، از نماز فارغ نمى‏شود، مگر مانند روزى که از مادر زاییده شده‏.

به قول مرحوم الهى قمشه‏اى آن شیداى مست باده وصال:

گر بشکند سیمرغ جانم دام تن را

 

بخشم بدین زاغ و زغن باغ و چمن را

تا چند چون جغدان در این ویران نشینم‏

 

منزل کنم زندان تنگ ما و من را

چون باز پر بشکسته در دام علایق‏

 

برد از دل ما چرخ دون یاد وطن را

یارى کند گر گریه و آه شبانه‏

 

ویران کنم بنیان این چرخ کهن را

مرغان آزاد از هواى آب و دانه‏

 

منزل گرفتند اى فغان دام فتن را

     

پی نوشت :

 

______________________________

(1)- هلالى جغتایى.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 1:21 عصر )
»» انسان های بزرگ


یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سالها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام و در یکی از بیمارستانهای شهر رم بستری شده بود از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است. این جانباز ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در نهایت نمی تواند جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و از خانم پرستار می پرسد: آیا با پائولو مالدینی ستاره شهر تیم آ.ث. میلان نسبتی داری؟ و خانم پرستار در پاسخ می گوید: پائولو برادر من است! جانباز ایرانی در حالی که بسیار خوشحال شده بود، از خانم پرستار خواهش می کند که اگر ممکن است عکسی به یادگار بیاورد و خانم پرستار هم قول می دهد تا برایش تهیه کند، اما جالب ترین بخش  داستان صبح روز بعد اتفاق می افتد. هنگامی که جانباز هموطن ما از خواب بیدار می شود، کنار تخت بیمارستان خود پائولو مالدینی بزرگ را می بیند که با یک دسته گل به انتظار بیدار شدن او نشسته است و ... باقی اش را دیگر حدس بزنید! راستی هیچ می دانید پائولو مالدینی اسطوره میلان از شهر میلان واقع در شمال غربی ایتالیا، به شهر رم واقع در مرکز کشور ایتالیا که فاصله ای حدود ششصد کیلومتر دارد رفت، تا از یک جانباز جنگی ایرانی که خواستار عکس یادگاری اوست، عیادت کند؟ آیا فوتبالیست ایرانی را سراغ دارید که چنین مسافتی را برای به دست آوردن دل یک جانباز، معلول، بچه یتیم، بیمار و ... بپیماید؟ 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 1:7 عصر )
»» برای روباه شیدایی که در شیدا سکته کرد و رفت!

    نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش … او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است … چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا … برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت … قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند … اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم. خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند …
    اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود … اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند … از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟ خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد … منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند … تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند … اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم … زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند … اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند … اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند … زیرا واقعاً روباه مرده بود …     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!
    آری … روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند. روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد … و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند … اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است … روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.
    دوستان من: ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا می‌توانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( شنبه 91/7/22 :: ساعت 9:13 صبح )
»» حکایت شیخ جعفر و فقیر

 روز عید فطر فقیرى نزد شیخ جعفر آمد و گفت: زکات فطره به تو دادند، به ما بده؟ گفت: زکات به من دادند همه را به فقرا دادم و چیزى نمانده، گفت: دست بکن تو جیبت بده، آقا شیخ گفت: واللّه ندارم. دهانش را پر از آب کرد، و به صورت شیخ انداخت. شیخ هم سریع دستش را از عبا بیرون کرد و آب دهان را مالید به صورتش، گفت: الهى شکر امروز درجه ما بالا رفت. عبایش را از کولش برداشت، گفت: مردم من یک مستحق شرعى مى‏شناسم، پول هم ندارم، خودم در صف نماز مى‏گردم، هر که مى‏تواند، به این مستحق کمک کند، عبایش را پر از پول کرد، برد پیش او و گفت: بیا بگیر، خرج کن، کاسبى کن، اگر باز هم فقیر شدى، پیش ما بیا.

 به مادر گفت: نه، من باید این دختر را بگیرم، مادر آمد از تپه‏اى بالا رود و بگوید: این دختر به درد نمى‏خورد. پسر عصبانى شد، سنگ برداشت و به سوى مادر پرتاب کرد. سر مادر شکافته شد، در این هنگام پسر سُر خورد و محکم به زمین خورد، مادر با آن سر شکافته گفت: خدایا! بچه‏ام را نگهدار.

 این محبت و عشق مادر به فرزند است، محبت خدا بى‏نهایت در بى‏نهایت است.

 امام على علیه السلام مى‏فرماید:

  » إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سُبْحَانَهُ أَنْزَلَ کِتَاباً هَادِیاً بَیَّنَ فِیهِ الْخَیْرَ وَ الشَّرَّ فَخُذُوا نَهْجَ الْخَیْرِ تَهْتَدُوا وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا الْفَرَائِضَ الْفَرَائِضَ أَدُّوهَا إِلَى اللَّهِ تُؤَدِّکُمْ إِلَى الْجَنَّة «

  اى مردم پروردگار عالم در قرآن مجید آنچه خیر شما بوده، به خاطر اینکه عاشق شما بوده، قرار داده است.(505) و هر چه به ضررتان بوده، بیان کرده است، شما بیایید به حرف این عاشقتان گوش بدهید، به تمام خیرها آراسته مى‏شوید، از همه‏شرها هم کناره گیرى بکنید، تکوین و تشریع غرق محبت است، رضایت و بهشت قیامت را براى شما مردم قرار داده است، آنقدر عاشقتان بوده که بهشت ابدى را آماده کرده، نردبانش را هم گذاشته بیا بالا، با نماز، با روزه، با امر به معروف، با نهى از منکر، با هدایت مردم، با محبت به مردم، با دیدن مریض، با رعایت یتیم، با رعایت افتاده، با احسان به پدر و مادر و با خوش اخلاقى از این پله‏ها بالا بیا.

  » مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّلِحُ یَرْفَعُهُ «

  عالم عالم عشق است، عالم عالم محبت است، دین دین محبت است، قرآن قرآن محبت است، پیغمبر پیغمبر محبت است، امام امام محبت است.

 حیف نیست آدم این خداى با محبت را زمین بگذارد برود سراغ شیطان، حیف نیست آدم این پیغمبر را زمین بگذارد برود سراغ زن بى‏حجاب، حیف نیست آدم این امام حسین با محبت را کنار بگذارد برود سراغ گناه.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:25 عصر )
»» حکایت چهل روز نماز

مرقد مطهر حضرت ثامن الائمه علیه السلام، نیازمند به مسجدى آبرومند، جهت عبادت زائران و طاعت مطیعان و تدریس مدرسان بود.

قرعه این فال الهى به نام خانمى دیندار و آگاهى دلسوز، موسوم به گوهرشاد خانم همسر شاهرخ میرزا افتاد.

او تمام خانه‏ها و زمین‏هاى اطراف را جهت ساختن مسجد خرید، تنها یک‏پیرزن حاضر نشد که محل مسکونى خود را بفروشد در حالى‏که منزل او وسط مسجد مى‏افتاد، گوهرشاد خانم از خرید آن منصرف شد؛ زیرا نمى‏خواست در ساخته شدن مسجد به احدى کم‏ترین ظلمى شود.

پس از ساخته شدن مسجد، آن پیرزن هم خانه خود را به عنوان محل عبادت وقف کرد و سالیان دراز در وسط مسجد گوهرشاد به نام مسجد پیرزن تجلى داشت.

از طرفى دستور داد، در آوردن مصالح ساختمانى، کسى حق ندارد حیوان بارکشى را تند براند، یا با تازیانه و چوب بزند، هم چنین دستور داد در مسیر آوردن مصالح ساختمانى جهت حیوانات باربر، آب و علوفه بگذارند و به معماران و استادکاران دستور داد با کارگران و زیردستان در کمال محبت رفتار کنند و به زیردستان خود در برنامه کار تحکّم نکنند و سعى کنند کارگران را آزاد بگذارند.

آرى، براى ساختن خانه خدا، باید تمام جهات حقوق خدایى و مردمى را رعایت کرد؛ به همین خاطر است که این مسجد یکى از پر برکت‏ترین مساجد روى زمین است و ساعتى در شبانه‏روز نیست مگر این‏که خداوند مهربان، در آن مسجد به وسیله مردم و اولیاى خدا به وسیله نماز و قرآن و دعا و تعلیم و تعلم عبادت نشود.

در هر صورت، ساختن مسجد شروع شد، گوهرشاد خانم هر چند روز یکبار جهت سرکشى ساختمان به محوطه کار مى‏آمد و دستورهاى لازم را به معماران و استادکاران مى‏داد.

روزى براى سرکشى ساختمان آمد، باد مختصرى وزیدن گرفت، گوشه چادر خانم به وسیله باد کنار رفت. یکى از عمله‏ها چهره او را دید، دلباخته آن زن شد.

جرأت اظهار نظر براى او نبود؛ زیرا بیم آن داشت که او را اعدام کنند، عمله و اظهار عشق به ملکه مملکت!!

دو سه روزى نگذشت که عمله بیچاره مریض شد، پرستارش تنها مادر دردمندش بود.

طبیب از علاج او عاجز شد، مادر مهربان کنار بستر تنها فرزندش گریه مى‏کرد، فرزند چاره‏اى ندید جز این‏که دردش را به مادر اظهار کند. مادر ساده دل و ساده لوح، براى رفع این مشکل به گوهر شاد خانم مراجعه کرد و درد فرزندش را با او در میان گذاشت و علاج را از آن زن بزرگوار خواست و به او گفت: اگر اقدام نکنى تنها پسرم از دستم مى‏رود و در قیامت دامن تو را جهت خونخواهى فرزندم خواهم گرفت.

گوهر شاد خانم، از این داستان بسیار ناراحت شد و به آن مادر دل‏سوخته گفت:

چرا این مشکل را زودتر با من در میان نگذاشتى تا بنده‏اى از بندگان خدا را از گرفتارى نجات دهیم؟ آن گاه گفت: اى مادر! به خانه برو و سلام مرا به فرزندت برسان و بگو: من حاضرم با تو ازدواج کنم، ولى شرطى را باید من رعایت کنم و شرطى را تو باید رعایت کنى، اما شرطى که من باید رعایت کنم جدایى از شاهرخ میرزاست، اما شرطى که تو باید رعایت کنى پرداختن مهریه به من است، قبل از این‏که در خط این ازدواج قرار بگیرى و آن مهریه این است که چهل شبانه‏روز در محراب زیر گنبد مسجد نماز بخوانى و ثوابش را به عنوان مهریه من قرار دهى.

مادر، به خانه برگشت و تمام مسائل را با پسر خود در میان گذاشت، پسر از شدت تعجب خیره شد و از این خبر آن چنان شادمان شد که به زودى از بستر رنج برخاست و با کمال اشتیاق پرداخت این مهریه را به عهده گرفت و پیش خود گفت:

چهل روز که چیزى نیست، اگر چند سال به من پیشنهاد مى‏شد حاضر به اجراى آن بودم.

در هر صورت به محراب عبادت رفت، چهل شبانه روز نماز خواند، براى‏رسیدن به وصال گوهرشاد خانم، ولى به تدریج به توفیق حضرت الهى به راه دیگر افتاد.

پس از چهل شبانه‏روز، نماینده گوهرشاد خانم، به محراب عبادت آمد، تا از حال او خبردار شود، چون با او سخن گفت، ملاحظه کرد که اهمیتى به مسئله نمى‏دهد. گفت: من نماینده گوهرشاد هستم، جهت خبر گرفتن از حال تو و گزارش به خانم آمده‏ام. گفت: به خانم بگو: من نمى‏توانم براى رسیدن به وصال تو، دست از محبوب واقعى عالم بردارم برو به او بگو:

اگر لذت ترک لذت بدانى‏

 

دگر لذت نفس لذت نخوانى

     

راستى عجیب است، راهنمایى آن زن بزرگوار را ببینید که براى علاج هواى نفس چه نسخه‏اى مى‏دهد و اثر نماز را ببینید، با این‏که در اول کار از معنى دور است، ولى در عاقبت کار چه نتیجه خوشى مى‏دهد.

عراقى شوریده حال گوید:

در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم‏

 

در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم‏

در دیده هر عاشق او بود همه لایق‏

 

وندر نظر وامق عذرا همه او دیدم‏

دیدم همه پیش و پس جز دوست ندیدم کس‏

 

او بود همه او بس تنها همه او دیدم‏

آرام دل غمگین جز دوست کسى مگزین‏

 

فى الجمله همه او بین زیرا همه او دیدم‏

دیدم گل بستان‏ها صحرا و بیابان‏ها

 

او بود گلستان‏ها صحرا همه او دیدم‏



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:24 عصر )
»» داستان حماد بن حبیب با امام سجاد علیه السلام‏

 

قطب راوندى و دیگران از حماد بن حبیب کوفى روایت کرده‏اند که گفت:

سالى آهنگ حج کردم، همین که از منزل «زباله» حرکت کردیم بادى سیاه و تاریک وزیدن گرفت به طورى که اهل قافله را از هم متفرق کرد، من در آن بیابان متحیر و سرگردان ماندم، بالاخره خود را به یک وادى بى‏آب و گیاه رساندم تا تاریکى شب مرا گرفت، خود را به پناه درختى بیابانى گرفتم؛ در آن تاریکى شب جوانى را با جامه سپید و بوى مشک دیدم، گفتم: او از اولیاى خداست و ترسیدم مرا ببیند و به خاطر من جایش را عوض کند، تا مى‏توانستم خویش را پنهان نگاه داشتم، ناگهان آن جوان مهیاى نماز شد، چون ایستاد به پیشگاه مقدس حضرت دوست عرضه داشت:

یا مَنْ أحارَ کُلَّ شَى‏ءٍ مَلَکُوتا وَقَهَرَ کُلَّ شَى‏ءٍ جَبَرُوتاً صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاوْلِجْ قَلْبى فَرَحَ الْاقبالِ عَلَیْکَ وَالْحِقْنى بِمَیَدانِ الْمُطیعینَ لَکَ‏ «2».

اى کسى که همه چیز مبهوت ملکوت تو و مقهور جبروت توست. درود بفرست بر محمد و آل محمد خوشحالى عبادت و روى آوردن به خودت را در قلب من داخل کن و مرا به مطیعان درگاهت ملحق کن.

آن گاه آماده نماز شد، من هم برخاستم و به نزدیک او رفتم، دیدم چشمه آبى‏مى‏جوشد به سرعت آماده طهارت و نماز شدم، چون پشت سرش ایستادم گویا محرابى براى من ممثل شد و مى‏دیدم هرگاه به آیه‏اى مى‏گذشت که در آن وعد یا وعید بود، با ناله و آه آن را تکرار مى‏کرد؛ چون تاریکى شب به نهایت رسید، از جاى برخاست و گفت:

یا مَنْ قَصَدَهُ الضَّالُّونَ فَاصابُوهُ مُرْشِداً وَامَّهُ الْخائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعْقِلًا وَلَجَا الَیْهِ الْعابِدُونَ فَوَجَدُوهُ مَوْئِلًا مَتى‏ راحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِکَ بَدَنُهُ وَمَتى‏ فَرَحَ مَنْ قَصَدَ سِواکَ بِهِمَّتِهِ الهى قَدْ تَقَشَّعَ الظُّلامُ وَلَمْ اقْضِ مِنْ خِدْمَتِکَ وَطَراً وَلا مِنْ حِیاضِ مُناجاتِکَ صَدَراً صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَافْعَلْ بى اوْلَى الْامْرَیْنِ بِکَ یا ارْحَمَ الرَّاحِمینَ.

اى کسى که گمراهان او را براى هدایت قصد مى‏کنند و ترسوهابه او اقتدا کرده و او را پناهگاه مى‏یابند و عابدان به او پناه برده و او را ملجأانتخاب مى‏کنند. کجا راحتى دارد کسى که خود را براى دیگرى صرف کند و کجا خوشى دارد کسى که غیر تو را نیت کند. خداوندا! تاریکى همه جا را فرا گرفته و من نه در قبال تو خدمتى کردم و نه از چشمه مناجات تو بهره‏اى بردم، درود بفرست بر محمد و آل محمد و انجام بده براى من سزاوارترین این دو امر را، قسم به تو اى مهربان‏ترین مهربانان.

حماد بن حبیب مى‏گوید: این وقت ترسیدم که مبادا شخص او از من ناپدید شود و اثر امرش بر من پوشیده ماند، پس دامنش را گرفتم و عرضه داشتم تو را به آن کسى که در عبادت رنج و تعب و ملال و خستگى را از تو گرفته و لذت رهبت را در کامت نهاده بر من رحمت آر و مرا در گلستان مرحمت و عنایتت جاى ده که من مردى ضال و گم گشته‏ام و آرزو دارم که هماهنگ تو شوم و گفتار تو را پیروى کنم،

فرمود: اگر تکیه‏ات بر خدا از روى صدق و راستى باشد گم نخواهى شد، در هر صورت بر اثر من باش، پس به کنار آن درخت شد و دست مرا گرفت، چنین به نظرم آمد که زمین زیر قدمم در حرکت است؛ همین که صبح طلوع کرد به من فرمود:

بشارت باد بر تو که این مکان مکه معظمه است. پس من صداى ضجه و ناله حجاج را شنیدم، عرض کردم: تو را سوگند مى‏دهم به آن که نسبت به او امیدوارى و در قیامت به حضرت او چشم دارى کیستى؟ فرمود: اکنون که مرا قسم دادى من على بن الحسین بن على بن ابیطالب هستم!!

تصور شما این نباشد که عشق به نماز و مناجات و این حرکت الهى و عارفانه مخصوص به انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام بوده، بلکه شاگردان این مکتب از عاشقان این راه و تربیت شدگان این بزم، نیز در حد قدرت و وسع و توان فکرى و روحى خود سالک این مسلک بوده و راه رو این طریق و دلباخته این وضعیت و سرباخته این حالت گردیدند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:22 عصر )
»» حکایتی از شرط اجابت دعا

عطاء سلمى مى‏گوید مدتى طولانى بر ما گذشت در حالى که از باران محروم بودیم، گروهى جهت طلب باران به جانب بیابان حرکت کردیم ناگهان کنار قبرستان به سعدون مجنون برخورد نمودیم، سعدون که از میان جمع مرا مى‏شناخت به من نظرى دقیق انداخت و گفت: عطا امروز روز حشر و نشر است، یا برانگیخته شدن مردگان از قبور؟ چه روى داده که این همه جمعیت با زارى و تضرع به بیابان آمده‏اند؟ گفتم بیرون آمده‏ایم تا از خدا طلب باران کنیم گفت: با قلوب مادى و زمینى یا با قلوب ملکوتى و آسمانى؟

گفتم: به قلوب ملکوتى و آسمانى، گفت: هیهات اى عطا به روندگان در راه باطل، و منحرفان از صراط مستقیم بگو سالک راه باطل مباشید که نقد کننده اعمال و بررسى کننده حرکات بصیر است، سپس چشم به آسمان دوخت و گفت:

معبود و سید من شهرها را به سبب گناهان بندگانت نابود مکن، خداوندا به اسماء مکنونت، و نعمت‏هاى معنوى‏ات که حجاب‏هاى نورانى آنها را پنهان نموده آب فراوان و خوشگوارى که شهرها را سیراب کند و بندگانت را احیا نماید به ما عنایت کن، اى کسى که بر هر کارى توانائى.

عطا مى‏گوید: کلامش تمام نشده بود که رعد و برق آسمان را فرا گرفت و بارانى شدید چون آبى که از دهانه مشک مى‏ریزد از آسمان نازل شد، سپس به جمعیت پشت کرد و گفت: زاهدان و عابدان رستگار شدند، زیرا شکم خود را بخاطر مولایشان گرسنه نگه داشتند، و براى عشق او شب را بیدار ماندند، و بندگى حق آنها را از هر چیزى منصرف نمود تا جائى که مردم گفتند در اینان جنون است!!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( سه شنبه 91/7/18 :: ساعت 12:22 عصر )
<      1   2   3   4   5      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 60
>> بازدید دیروز: 133
>> مجموع بازدیدها: 1366245
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب