در «اصول کافى»، باب
«فى أنّ الإیمانَ مَبثوتٌ لِجوارِحِ البَدَنِ کُلِّها»
و «وسائلالشیعه»
«بابُ الفُروضِ عَلَى الجوارح وَ وُجوبِ القیامِ بِها»
روایتى بسیار مهم و روشنگر از امام صادق علیه السلام نقل شده، که لازم است تمام مرد و زن مؤمن از متن آن روایت اطلاع پیدا کنند.
فشرده و خلاصهاى از آن روایت چنین است:
ابوعمرو زبیرى مىگوید: «به حضرت صادق علیه السلام اظهار کردم: دانشورا، روشنم کن که برترین عمل در پیشگاه خداوند چیست؟ فرمود: آنچه خدا هیچ عملى را جز با تحقّق آن نمىپذیرد.
عرضه داشتم: آن چیست؟
فرمود: پذیرش اللّه که جز او اله و معبودى نیست.
عرضه داشتم: روشنم نمىکنید که این پذیرش، قول با عمل است یا قول تنهاست؟
فرمود: این پذیرش سرتاسر عمل است و قول گوشهاى از آن عمل.
گفتم: توضیح دهید.
فرمود: این پذیرش هر سه حوزه قلب و زبان و اندام (عقیده، ابلاغ و عمل) را فرا مىگیرد.
اما آنچه به عهده قلب و عقل است، پس دریافت و شناخت و شکلگیرى و رضامندى و تسلیم به این است که جز اللّه، الهى نیست، شریکى ندارد و او را همشأن و همسر و فرزندى نیست (نفى ادّعاهاى تزویرگران تاریخ که به نام شریک و همشأن و همسر و فرزند براى خدا، تودههاى خلق محروم را افسون داشته، حقوق انسانى آنان را تصاحب کرده و ایشان را به هر راه که مىخواستند مىراندهاند) و این وظیفهاى است که خدا بر دوش اندیشه و بینش نهاده است.
و اما آنچه را زبان عهدهدار شده است، پس اظهار و ابلاغ و اعلام دریافت عقل و دل است، چه خداى متعال فرمان داده است که:
«اعلام کنید که اللّه خدا پروردگار ما و شماست.» «1» در آیه دیگر مىگوید:
«آنان که اعلام کردند که نقشبند و نظام بخش زندگى ما خداست سپس در این راه پایمردى کردند ...» «2» و این تعهدى است که خدا به دوش زبان گذاشته است و این عمل آن است.
و اما آنچه تعهّد دستها و اندام است، پس یورش بر آنانى است که خدا فرمان داده است که چونان باز بر آنان تازند و همچون صاعقه بر جانشان زنند؛ چه این ذات بارى است که فرمان مىدهد:
فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا» «3»
پس هنگامى که [در میدان جنگ] با کافران روبرو شدید، گردن هایشان را به شدت بزنید تا آن گاه که بسیارى از آنان را با سختى و غلظت از پاى درآورید، در این هنگام [از دشمن اسیر بگیرید و] آنان را محکم ببندید، [پس از اسیر گرفتن] یا بر آنان منت نهید [و آزادشان کنید]، یا از آنان [در برابر آزاد کردنشان] فدیه و عوض بگیرید تا آنجا که جنگ بارهاى سنگینش را بر زمین نهد.
یعنى حاکمیّت مطلق و جهانِ شمول الهى مستقر گردد، و این تعهّدى است که خدا بر جسم و اندام فرض کرده است، که سرکوبى دشمن کار بازوهاست.
تا آن که امام صادق علیه السلام فرماید:
وَبِتَمامِ الإیمانِ دَخَلَ الْمُؤمِنُونَ الْجَنَّةَ، وَبِالنُّقْصانِ دَخَلَ الْمُفَرِّطُونَ النّارَ. «4»
با انجام تعهّدات در هر سه مرحله دل و زبان و اندام (عقیده و ابلاغ و عمل) است که مؤمنان وارد بهشت مىگردند، و با کوتاهى در هر یک از این سه زمینه است که ساده گزینان به آتش جهنّم درافتند.
آیا مىتوان گفت، صحابى اگر کوتاهى در یکى از این سه زمینه داشته باشد از آیات عذاب مستثنى است؟
تاریخ نشان مىدهد که عدهاى از اصحاب بر اثر پیروى از هوا از جاده صواب منحرف شدند و بر اثر کوتاهى آنان ضربههاى هولناکى به پیکر اسلام وارد آمد که هنوز جبران نشده است! روى این حساب چگونه مىتوان آنان را مجتهد و مصیب، داراى مقام عصمت و تقوا و از همه مهمتر مستثناى از آیات قرآن و معارف حقّه الهیّه دانست؟!
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل کردند:
لَیْسَ الإیمانُ بِالتَّحَلّى وَلا بِالتَّمَنّى وَلکِنَّ الإیمانَ ما خَلُصَ فِى الْقَلبِ وَصَدَّقَهُ الأعْمالُ. «5»
ایمان امورى ظاهر بدون ارتباط با قلب و آرزوى نجات در کنار اعتقاد منهاى عمل نیست، ایمان حقیقتى خالص در قلب است که اعمال انسان آن حقیقت را تصدیق کند.
ایمان حقیقى در کلام عارف مجذوب على شاه
عرفاى بزرگ شیعه در زمینه ایمان حقیقى یعنى باور داشتن حق و انبیا و ملائکه و کتب آسمانى و قیامت و عمل بر اساس ایمان و عقیده و نیز ضرر آلوده شدن به گناه مىفرمایند:
«بدان که حق تعالى از ملکوت ارواح راهى به روح نهاده است، و از روح راهى به دل گشاده، و از دل راهى به نفس نهاده، و از نفس راهى به قالب صورت کرده، تا هر مدد و فیض که از عالم غیب به روح رسد، از روح بدان راه به دل رسد، و از دل راهى به نفس رسد، و از نفس اثرى به قالب رسد، و از قالب عملى مناسب آن پدید آید.
و اگر بر صورت قالب عمل ظلمانى شیطانى پدید آید، اثر آن ظلمت به نفس رسد، و از نفس کدورتى بر دل رسد، و از دل غشاوتى به روح رسد، و نورانیّت روح را در حجاب کند، چون هاله که گِرد ماه درآید، به قدر آن حجاب، راه روح به عالم غیب بسته شود و از مطالعه آن عالم بازماند و مدد فیض به او کمتر رسد، و هر چند آن عمل ظلمانى بر قالب زیاده شود، اثر ظلمت به روح زیاده شود و حجاب او بیشتر گردد و به قدر حجاب، بینایى و گویایى و شنوایى و دانایى روح کمتر مىشود.
اما اگر مطالعه بر قانون شریعت به او نرسد- العیاذ باللّه- خوف آن باشد که سوء الخاتمه به او پیوندد و به صفت:
صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» «6»
کر و لال و کورند، به همین سبب [درباره حقایق] اندیشه نمىکنند.
موصوف گردد، و این جمله چون طلسمى است که حق تعالى از جسمانى و روحانى به یکدیگر بستهاند و کلید طلسم گشایى آن «شریعت» کرده.
شریعت و طریقت
و شریعت را ظاهرى است و باطنى، و ظاهر آن اعمال بدنى است، که کلید طلسم گشایى صورت قالب آمده و آن کلید را پنج دندانه است:
بُنِىَ الإسْلامُ عَلى خَمْسٍ، عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالصَّومِ وَالْحَجِّ وَالْوِلایَةِ، وَلَمْ یُنادَ بِشَىْءٍ کَما نُودِىَ بِالْوِلایَةِ. «7»
اسلام بر پنج پایه نهاده شده: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت، و نسبت به هیچکدام به اندازه ولایت تأکید نشده است.
زیرا که طلسم صورت قالب را به پنج حواس بستهاند، به کلید پنج دندانه: «بُنِىَ الإسْلامُ عَلى خَمْسٍ» توان گشود.
و باطن شریعت اعمال قلبى است و سرّى و روحى، و آن را «طریقت» خوانند، و طریقت کلید طلسم گشایى باطن انسان است تا به عالم حقیقت راه یابد.
انواع خلایق
و خلایق بر دو نوعند: انبیا: و امّت ایشان. و انبیا را از در عالم حقیقت درآورند و به کلید مدد فیض فضل ربّانى و روحانیّت، ایشان را به عالم غیب برسانند که قالب آن بودهاند در اصل فطرت، پس به کلید طریقت در طلسم دل ایشان را بگشایند تا مدد فیض به دل رسد، پس به کلید شریعت در طلسمات نفس بگشایند تا اثر فیض دررسد و صورت اعمال بدنى بر صورت ظاهر قالب پدید آید. و از روحانیّت تا جسمانیّت جمله بدان منوّر گردد چنانکه از حال جناب مقدّس نبوى صلى الله علیه و آله بدین قانون خبر مىدهد که:
وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلکِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَ إِنَّکَ لَتَهْدِى إِلَى صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» «8»
و همان گونه [که بر پیامبران پیشین وحى کردیم] روحى را [چون قرآن] از امر خود به تو وحى کردیم. تو [پیش از این] نمىدانستى کتاب و ایمان چیست؟ ولى آن [کتاب] را نورى قرار دادیم که هر کس از بندگانمان را بخواهیم به وسیله آن هدایت مىکنیم؛ بىتردید تو [مردم را] به راهى راست هدایت مىنمایى.
اما امّت را از در عالم صورت درآورند، اوّل به کلید صورت شرع، طلسم قالب ایشان را بگشایند؛ آنگه به کلید طریقت، طلسمات باطنى ایشان بگشایند، همچنین تا به عالم غیب راه یابند.
اما ابتدا تا داد تصرّف کلید شریعت بر قانون فرمان و متابعت ندهند از طلسم صورت خلاصى نیابند. و داد تصرّف کلید شریعت چنان توان داد که هر عضو را بدان مشغول کنى که امر فرمودهاند و از آن عمل اجتناب نمایى که نهى کردهاند، تا دندانهها راست نشیند، و چون راست نشیند اثر راستى به زبان مىرسد، و از زبان به دل مىرسد، و از دل به غیب مىرسد و نور ایمان از غیب به دل او پدید مىآید که:
الَّذینَ یُؤمِنُونَ بِالْغَیْبِ» «9»
آنان که به غیب ایمان دارند.
و هر چند استقامت ایمان از غیب و اعمال بدنى بر قالب زیاده ظاهر مىشود، نور ایمان از غیب در دل مىافزاید که:
هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّکِینَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَعَ إِیمَانِهِمْ» «10»
اوست که آرامش را در دل هاى مؤمنان نازل کرد، تا ایمانى بر ایمانشان بیفزاید.
چون ترتیب صورت قالب بر قانون شریعت به کمال رسد، ایمان در دل به کمال رسیده باشد، چنانکه حدیث نبوى به بیان آن ناطق است:
لا یَسْتَقیمُ إیمانُ عبدٍ حَتّى یَسْتَقیمَ قَلْبُهُ. «11»
ایمان هیچ بندهاى راست نیاید تا دلش راست و استوار گردد.
حواس پنجگانه انسان در شریعت
فامّا آن که پنج رکن شریعت، پنج دندانه کلید طلسم گشایى پنج حس است، از آن است که ایشان را به واسطه پنج حس، آفاتى و حجبى پدید آمده است که به مقام بهایم و انعام رسیدهاند، بلکه فروتر رفته تا اگر در این مقام بماند و این طلسم نگشاید و از این صفت خلاص نیابد در حق او این فرمایند که:
أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» «12»
آنان مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند.
و بهایم و انعام را نقصان از تمتّع ایشان است در مراتع عالم حیوانى سفلى به واسطه پنج حس که:
یک: حس بصر است، همه آن خواهند که صورت خوب بینند و صورت غیر خوب نبینند.
دوم: حس سمع است، همه آن خواهند که آواز خوش شنوند و از صورتهاى ناخوش و آوازهاى مهیب بترسند و برمند.
سیم: حاسّه شمّ است، همه آن خواهند که بوى خوش بویند و از بوىهاى ناخوش متوّحش شوند.
چهارم: حاسّه ذوق است، همه آن خواهند که چیزى خوش خورند و از مأکولات ناخوش احتراز کنند.
پنجم: حاسّه لمس است، و آن به جمله تن تعلق دارد، تمامى استیفاى شهوات و لذّات بهیمى و انعامى به جمله تن خواهند که کنند، و ایشان را از عالم دیگر خبرى نیست و آلتى دیگر ندارند که بدان از عالم عِلوى و آخرتِ باقى برخوردارى یابند.
پس این پنج حس است که آدمى را دادند، با مدرکاتى که ادراک عالم غیب کند و بهایم را از آن ندادند. پس اگر به کلّى به تمتّع مراتع بهیمى و حیوانى مشغول شود از تمتّعات عالم غیب به کلى باز ماند، چون بهایم و انعام باشد و گمراهتر از ایشان، زیرا که هر قوّت شهوانى و حیوانى و آلات آن که جملگى بهایم و سباع و وحوش و طیور و غیر ذلک دارند مجموع آنها انسان را هست، و او را شهوت دیگرى است نفسانى که حیوانات دیگر را نیست.
پس چون انسان به کلّى یک جهتِ تمتّعات حیوانى شود، شهوات نفسانى را ضایع و معطّل داشته است، و در حیوانات دیگر این امکان ندارد، و اگر آدمى به کلّى ترک تمتّعات بهیمى و حیوانى کند از تربیت قالب باز ماند و از فوائد آن محروم گردد.
و شریعت را فرستادند تا میل کردن آن به مراتع بهیمى و تمتّعات حیوانى به فرمان باشد نه به طبع، زیرا که از طبع همه ظلمت و کدورت خیزد، و از فرمان همه نور و ایمان؛ زیرا که چون به طبع کند همه خود را بیند و حق را نبیند و این همه ظلمت است و حجاب، و چون همه به فرمان کند، آن همه حق بیند و خود را نبیند هیچ و این همه عین نور است و رفع حجب.
دیگر آن که هر ظلمت و حجاب که در قالب، به واسطه حرکات طبیعى پدید آید که بر وفق مراد نفس رفته باشد به واسطه اوامر شرعى که به خلاف مراد نفس مىرود و بر مىخیزد.
دیگر هر رکنى از ارکان شرع او را تذکّرى از قرارگاه اول و آمدن او از آن عالم ارشاد مىکند او را به مراجعت به مقام خویش، و آن جوار ربّ العالمین است و او را در مراجعت معاونت کند، چنانکه کلمه لا اله الا اللّه او را خبر دهد از عالم وحدانیت و آن حالت که میان او و حضرت حق هیچ واسطه نبود؛ شوق آن عالم و ذوق آن حالت در دلش پدید آید، آرزوى مراجعت کند، دل از این عالم سفلى برگیرد، لذّات شهوات بهیمى بر کام جانش تلخ شود، متوجّه حضرت خداوندى گردد.» «13»
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- شورى (42): 15؛ «اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ».
(2)- فصّلت (41): 30. «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا».
(3)- محمّد (47): 4.
(4)- الکافى: 2/ 33- 37، حدیث 1؛ وسائل الشیعة: 15/ 164- 167، باب 2، حدیث 20218، با کمى تلخیص.
(5)- بحار الأنوار: 66/ 72، باب 30، حدیث 26؛ تحف العقول: 370؛ معانى الاخبار: 187، حدیث 3.
(6)- بقره (2): 171.
(7)- الکافى: 2/ 18، حدیث 3؛ وسائل الشیعة: 1/ 18، باب 1، حدیث 10.
(8)- شورى (42): 52.
(9)- بقره (2): 3.
(10)- فتح (48): 4.
(11)- عوالى اللآلى: 1/ 278، حدیث 111؛ مجموعة ورام: 1/ 105.
(12)- اعراف (7): 179.
(13)- مراحل السالکین: 43- 47
قرآن مجید و کتب گرانقدر روایى، مؤمن را همراه با نشانهها و علائم و ویژگىهایى معرفى مىکنند، نشانهها و علائمى که نشاندهنده طهارت جان و قداست نفس و حقیقت وجود مردم مؤمن است.
نماز، در میان این علائم و نشانهها، جایگاه مخصوصى دارد، به این معنى که از آیات و روایات استفاده مىشود، نماز با تمام شرایط ظاهرى و باطنىاش در رأس تمام فعالیتهاى عملى مردم مؤمن است.
[ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ* الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ] «1»:
در [وحى بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکى نیست؛ سراسرش براى پرهیزکارانْ هدایت است.* آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا مىدارند و از آنچه به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند.
در توضیح آیه «و یقیمون الصلاة» در تفسیر «پرتوى از قرآن» مىخوانیم:
«قیام بدن، حالتى است که اعضا هر یک در وضع طبیعى خود قرار مىگیرند و هر کدام وظیفهاى که در به پا داشتن بدن دارند، انجام مىدهند و اندام چنان که هست مىنماید:
مراکز ادراک و سر، بالاى بدن و بدن تکیه بر فقرات پشت و همه بر ستونهاى پا ایستادهاند و اعصاب ادراک و تحریک به آسانى فرمان مىگیرند و خبر مىدهند؛ چشم و گوش و دست و پا به آسانى به هر سو متوجه مىگردد، اراده بر اعصاب و اعصاب بر عضلات و عضلات بر بندها و ستونهاى بدن غلبه و فرماندهى کامل دارد.
قیام بدن مرتبط به قیام فکر و تصویر است، تا مطلوبى درست تصویر نشود، براى انجام و رسیدن به آن شخص اراده نمىنماید و بدن بر خلاف میل طبیعى راست و مستقیم نمىگردد.
آمادگى براى نماز آن گاه است که امر و اراده پروردگار همت را برانگیزد و ذهن را- که توجه به حواس و شهوات خمیده یا خفتهاش داشته- به پا دارد؛ در این وقت قواى نفسانى به وضع طبیعى قرار مىگیرد و مانند اعضاى بدن قیام مىنماید.
در سازمان درونى جسم انسان، مرکز تفکر و ادراک بالا و محل بروز عواطف که قلب است پایین، معده و امعا که دیگ شهوت غذا است پایینتر و دستگاه تناسلى که انگیزنده شهوت جنسى است در زیر قرار گرفته است.
در سازمان درونى نفس که از این قوا ترکیب یافته باید چنین باشد.
معناى اقامه
اقامه- که معناى لغویش بپاخاستن، راست داشتن و تکمیل نمودن است- کمال آن در انسان برپاداشتن ظاهر و باطن بدن و قواى نفسانى است.
تکمیل این قیام در صورت اجتماع آن گاه است که افراد از هواهاى اختلافانگیز و نظام طبقاتى «شیطانى» به سوى یگانگى برگردند و در یک صف قرار گیرند و به امام عادل عالم- که تقدم طبیعى دارد- اقتدا نمایند.
چون تحقق و کمال صلاة به اقامه است، قرآن در هر جا که نماز کامل را دستور داده، یا توصیف نموده است، آن را مقارن الفاظ «اقام، اقم، یقیمون و مقیم» آورده و براى نمازگزارانى که از حقیقت نماز غافلند «ویل» را وعده داده و «مصلین» را تنها آورده: [فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ] «2».
در سوره معارج که مصلین را از دیگر مردم بىثبات مستثنى کرده، دوام صلاة را متمم آن آورده:
[إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً* إِلَّا الْمُصَلِّینَ* الَّذِینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ] «3»:
چون آسیبى به او رسد، بىتاب است،* و هنگامى که خیر و خوشى [و مال و رفاهى] به او رسد، بسیار بخیل و بازدارنده است،* مگر نمازگزاران،* آنان که همواره بر نمازشان مداوم و پایدارند.
در سوره بقره «4» فعل مضارع «یقیمون» کوشش پیوسته را مىرساند تا هر چه بیشتر نماز را بپا دارند؛ چون اقامه نماز، اقامه و مستقیم شدن انسان است، باید متدرجاً و پیوسته باشد تا در تمام عمر یک نماز کامل و مستقیم که شایسته مقام انسان است انجام شود؛ چون این وظیفه نهایى درست و کامل انجام یافت و حقیقت انسانیت مستقیم گردید، مأموریتش در این جهان تمام شده، رخت برمىبندد، «گویا براى همین به این عالم آمده که یک عمل کامل و شایسته انجام دهد».
آرى، نماز را با شرایطى که دارد به جاى آرید تا مستقیم شوید؛ به نماز متوسل گردید تا شما را به اوج شخصیت رسانده و فحشا و منکرات را از آیینه حیات شما پاک کند.
نماز بخوانید تا از شیطان رها شده و از شیطنت نجات یابید و در نور آن، حقیقت و حقایق را ببینید.
نماز بخوانید تا دل از تعلّقات مادى برهد و جان به برق عشق جانان منور گردد و پیوند شما از آنچه غیر خداست، جدا شود.
نماز بخوانید، تا از مادىگرى برهید و به دنیاى با عظمت معنى راه پیدا کنید.
[لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیِّینَ وَ آتَى الْمالَ عَلى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائِلِینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ] «5».
نیکى این نیست که روى خود را به سوى مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکى [واقعى و کامل، که شایسته است در همه امور شما ملاک و میزان قرار گیرد، منش و رفتار و حرکات] کسانى است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانى و پیامبران ایمان آوردهاند، و مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [در راه آزادى] بردگان مىدهند، و نماز را [با همه شرایطش] برپاى مىدارند، و زکات مىپردازند، و چون پیمان بندند وفاداران به پیمان خویشند، و در تنگدستى و تهیدستى و رنج و بیمارى و هنگام جنگ شکیبایند؛ اینانند که [در دیندارى و پیروى از حق] راست گفتند، و اینانند که پرهیزکارند.
آرى، با ادعاى تنهاى از ایمان و عمل، هیچکس اهل خیر و سعادت نمىشود، آنچه موجب فلاح و رستگارى است، باطن پاک و عمل خالص است.
مشکلات امروز انسان و فرداى او جز در پرتو اعتقاد صحیح و عمل شایسته قابل حل نیست.
تمام ارزش آدمى به ایمان و عمل اوست؛ انسان جداى از ایمان و عمل، قطعهاى از گوشت و استخوان متحرک است که جز رحمت و مزاحمت براى دیگران حاصلى ندارد.
انسان، موجود برتر
در آثار الهى و معارف اسلامى آمده که:
انسان از جمله موجودات برتر این صحنه با عظمت حیات و صفحه شگفتآور هستى است، ولى باید بدانید که این برترى و فضیلت به صورت مایه و قوه و استمداد در وجود هر انسانى است؛ که باید انسان این قوه را به فعلیت برساند و چون در فعلیت رساندن این قوه جاهل است، خداوند بزرگ انبیا و امامان علیهم السلام و کتب آسمانى را براى هدایت او فرستاده است.
آیه مورد بحث یکى از نقشههاى جامع الهى براى به فعلیت آوردن مایه ارزش است.
به عقیده بیداران و آگاهان و آنان که عمر عزیز خویش را صرف قرآن مجید کردهاند، این آیه کاملترین نسخه از میان دستورهاى قرآن براى حرکت انسان به سوى خیر و سعادت و رشد و کمال است.
کسانى که علماً و عملًا از قرآن و دستورهاى حضرت حق دورند، بالاجبار به تمام شهوات و غرایز و امیال میدان داده و صحنه حیات را تبدیل به چراگاه شکم و تمتع شهوت کردهاند، اینان برعکس تمام حقایق در حرکتند و از تمام جوانب وجودشان فساد و شر مىبارد!!
اینان عقل و فطرت و وجدان و انصاف را در آتش شهوات سوزانده و از خویشتن، جز مشتى استخوان و گوشت و رگ و پى متحرک باقى نگذاشتهاند؛ حرکت آنان حرکتى بىارزش و خوى و خلق آنان از خوى و خلق حیوانات پستتر و رذلتر است.
ولى مردمى که علماً و عملًا با نسخههاى درمان بخش الهى سر و کار دارند، مردمى وزین، آبرومند، با تربیت، با شخصیت و مؤدّب هستند.
ایشان در تمام شؤون حیات بر بال ملائکه در حرکتند و خواستههاى آنان در تمام جوانب هماهنگ با خواستههاى خداست.
خداوند مهربان در ملکوت هستى و نزد ملائکه به وجود چنین بندگانى مباهات مىکند.
اینان مجمع فضایل و منبع برکات و میدان خیرات و سرچشمه نیکىها و نیکوکارىها هستند.
اینان حلّال مشکلات مردم و تأمینکننده نیاز نیازمندان و چراغ پر فروغ خانه یتیمان و دستگیر مستمندان و آبروى صاحبان آبرویند.
اینان از برکت ایمان به خدا و روز جزا و ملائکه و کتب الهى و انبیا و انفاق مال در راه خدا به محتاجان و برپا داشتن نماز و اداى زکات و آراسته بودن به اخلاق حسنه، داراى ارزشى هستند که جز خدا احدى بر آن ارزش آگاهى ندارد.
فرداى قیامت و حتى در عالم برزخ بهشت برین از اینان و جهنم آتشین از آنان است.
پیامبر عزیز اسلام صلى الله علیه و آله در روایت مهمى درباره این دو طایفه مىفرماید:
اذا وُضِعَ الْعَبْدُ فى قَبْرِهِ وَانْصَرَفَ اصْحابُهُ حَتَّى لَیَسْمَعَ خَفْق نِعالِهِمْ اتاهُ مَلَکانِ یُحاسِبانِهِ، فَانْ کانَ مُؤمِنا ارَیاهُ مَکانَهُ مِنَ الْجَنَّةِ وَانْ کان کافِراً ضَرَباهُ بِمِطْرَقَةٍ مِنْ حَدیدٍ بَیْنَ اذُنَیْهِ فَیَصیحُ صَیْحَةً یَسْمَعُها مَنْ یَلیهِ الّا الثَّقَلَیْنِ «6»:
زمانى که عبد را در قبرش بگذارند و کسانش او را رها کرده و برگردند، میت صداى کفش آنان را در بازگشتشان مىشنود؛ در این وقت دو ملک حق براى رسیدگى به حساب او سر مىرسند، اگر او بنده مؤمن خدا باشد، مکانش را در بهشت به او نشان مىدهند و اگر بندهاى باشد که نسبت به نعمتهاى الهى ناسپاسى کرده و راه کفر پیش گرفته با پتکى از آهن جهنم بین دو گوشش مىزنند که هر چه جز جن و انس است، صداى وحشتآور و دهشتزاى آن را مىشنوند!!
با توجه به مسائل عالى الهى واجب است انسان خود را بشناسد و به موقعیت و موقف و وظیفه هر یک از قواى درون و برون آشنا شده و هر یک را بر اساس خواستههاى الهى بکار گیرد تا درخت وجودش هم چون شجره طیبه براى ابد، مثمر ثمر گردد.
مراتب ملک و ملکوت
عرفا مىگویند:
بدان که، عقل است که آدم است و روح است که حوا است و طبیعت است که ابلیس است و شهوت است که طاوس و غضب است که مار است.
و اجتماع و ترکیب آن جمله، آمدن است به دنیا و افتراق آن جمله رفتن است از دنیا، یعنى اجتماع این جمله آمدن است از عالم غیب به عالم شهادت و از عالم عقل به عالم حس غیب، افتراق این جمله رفتن است از عالم شهادت به عالم غیب و از عالم حس به عالم عقل.
اى درویش! در ملکوت، مَلَک و شیطان هست؛ در ملکوت عقل و مَلَک است و در طبیعت شیطان.
چون عقل و طبیعت هر دو مصور شدند، از هر دو صورت آدم در ملک ظاهر شد، پس آدم مرکب آمد از ملک و شیطان، یعنى از عقل و طبیعت؛ پس در هر که عقل غالب آمد، ملکى است بلکه بهتر از ملائکه است، اگر چه صورت انسان دارد و در هر که طبیعت غالب آمد، شیطانى است یا حیوان، بلکه از حیوان بدتر...
این بود مراتب ملک و ملکوت و این بود بیان کتاب اللّه و کلام اللّه، کتاب اللّه به صورت کلمه است و کلام اللّه به مثابه معنى کلمه و تمامى کلمه به صورت معنى باشد. پس مجموع هر دو یک کلمه است، اسامى بسیار دارد؛ زیرا که جمله اسامى وى است، اما اسم او یکى است که آن را اسم اعظم و اسم اعلى مىگویند و آن اسم رب است؛ پس اگر این کلمه موجودات را به درخت تشبیه کنى، میوه این درخت موجودات، آدمى دانا است و آدمى دانا را هم کلمه گویند؛ زیرا که هر چه درخت دارد، میوه درخت هم دارد، پس آدمى دانا میوه درخت موجودات باشد.
و اگر این کلمه موجودات را به انسان تشبیه مىکنى، دل این انسان موجودات هم، آدمى دانا است، پس آدمى دانا دل موجودات باشد.
بعضى گفتهاند که انسان کامل هم کتاب اللّه هم کلام اللّه است؛ زیرا که انسان کامل مجموع هر دو عالم است و بعضى گفتهاند که انسان کامل کتاب اللّه است و سخن انسان کامل، کلام اللّه است.
شما خود انصاف دهید که براى رسیدن به نقطه با عظمت کمال، آیا راهى به جز پاکى از آلودگىها و آراسته شدن به حسنات وجود دارد؟
به قول پیر روشن ضمیر، مرحوم الهى قمشهاى:
زدو بینى چو بگذشتى به چشم دل خدا بینى |
در آن وجه اللّه باقى فنا عین بقا بینى |
|
برون آى از حجاب تن قدم در کشور جان زن |
که هر جا بنگرى سرى زاسرار خدا بینى |
|
ز اوهام طبیعت دور شو تا دل صفا یابد |
صفاى دل طلب تا حسن یار دلربا بینى |
|
[إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ] «7».
سرپرست و دوست شما فقط خدا و رسول اوست و مؤمنانى [مانند على بن ابىطالباند] که همواره نماز را برپا مىدارند و در حالى که در رکوعند [به تهیدستان] زکات مىدهند.
به نظر مفسرین عامه و خاصه، این آیه در شأن امیرمؤمنان، قلب عارفان، حضرت على بن ابیطالب علیه السلام نازل شده است، خداوند بزرگ به پا داشتن نماز را از ویژگىهاى آن حضرت شمرده و آن را به عنوان علامت و نشانه آن محور ایمان قرار داده است «8»؛ در متن آیه شریفه مىخوانیم:
همانا همه کاره شما تنها خدا و رسول و آن گرویدگانى هستند که نماز را بپا داشته و در حال رکوع اداى زکات مىکنند!
تمسّک به کتاب و اقامه نماز
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ* رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِىَ رَبَّهُ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ] «9».
مؤمنان، فقط کسانى هستند که چون یاد خدا شود، دلهایشان ترسان مىشود، وهنگامى که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان مىافزاید، و بر پروردگارشان توکل مىکنند.* هم آنان که نماز را برپا مىدارند و ازآنچه به آنان روزى دادهایم، انفاق مىکنند.
[وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ] «10».
و آنان که به کتاب [آسمانى] چنگ مىزنند [و عملًا به آیاتش پاى بندند] و نماز را بر پا داشتهاند [داراى پاداشند] یقیناً ما پاداش اصلاح گران را ضایع نمىکنیم.
در این آیه دو موضوع ریشهدار و یک نتیجه مورد بحث است: تمسّک به کتاب و اقامه نماز.
وامّا نتیجه مصلح شدن انسان به خاطر اتصال به آن دو موضوع، تمسّک به کتاب خدا که نقشه جامع الهى براى هدایت انسان به سوى هر خیر و کمالى است. قرآنى که درمان دردها، علاج امراض، حلال مشکلات، رافع نیازها و راهبر انسان به سوى خداست.
و این الصاق و اتصال، حاصل نمىشود مگر با رعایت سه برنامه:
1- قرائت قرآن
2- فهم قرآن
3- عمل به قرآن
چون کسى به قرائت و خواندن قرآن مجید برخیزد و براى فهم این کتاب مجاهده کند و در عمل به آیات آن بکوشد و بر این راه ثابت قدم باشد، مصداق واقعى متمسّک به کتاب است.
در شرح حدیث چهاردهم کتاب «مصباح الشریعة»- به خواست حضرت الهى- توضیح بسیار مفصل و قابل توجهى دراین باب خواهد آمد.
آرى، از خصوصیات مهم مؤمن، تمسّک به کتاب و اقامه نماز است، چون عبد در مسیر قرآن و نماز قرار گرفت، مصلح خواهد شد، به این معنى که در مرتبه اول در اصلاح خویش و سپس اصلاح زن و فرزند، آن گاه اصلاح جامعه برخواهد آمد و اجر چنین مصلحى- که اصلاحگرى او از قرآن و نماز سرچشمه گرفته- ضایع نخواهد شد.
این چنین انسان، در پیشگاه خداوند مهربان از اعتبار و قیمت خاصى برخوردار است و انسانى است که به توفیق حضرت دوست، خیر دنیا و آخرتش تأمین است.
تمسّک به کتاب، نتیجه عشق به قرآن و عشق به قرآن نتیجه معرفت انسان به کتاب خداست.
معرفت، مولد همت و عشق است و عشق و همت، مولد حرکت و عمل است؛ پیروز و بهروز، انسانى است که در این عشق استوار و ثابت قدم است.
هر دل که در او بلاى عشق است |
آن جایگه خداى عشق است |
|
هر ناله که بر دلى نشیند |
از ناى روان فزاى عشق است |
|
خوشتر زصفاى صبحگاهى |
شامى که در او صفاى عشق است |
|
تا هست جهان و ملک هستى |
در گوش فلک صداى عشق است |
|
باقى است همیشه عشق و عاشق |
زیرا که بقا بقاى عشق است |
|
تا بوده و هست ملک هستى |
در زیر پر هماى عشق است |
|
[إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ] «11».
مسلماً کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، و نماز را به پا داشتند، و زکات پرداختند، براى آنان نزد پروردگارشان پاداشى شایسته و مناسب است، و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.
[فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ] «12».
پس اگر [از پیمان شکنى، قطع رحم، کفر و شرک] توبه کنند و نماز را بر پا دارند و زکات بپردازند، برادران دینى شمایند و ما آیات خود را براى گروهى که [واقعیات را] مىدانند، به صورتهاى گوناگون بیان مىکنیم.
[إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَى الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسى أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِینَ] «13».
آباد کردن مساجد خدا فقط در صلاحیت کسانى است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته و جز از خدا نترسیدهاند؛ پس امید است که اینان از راه یافتگان باشند.
آیاتى که ذکر شد، نمونه هایى از آیات کتاب خداست که نماز را به عنوان یکى از خصوصیات بارز مردم مؤمن معرفى کردهاست؛ قسمت دیگرى از آیات کتاب خدا که همین هدف را دنبال کرده، برابر با نام سورهها و شماره آیات بدین قرار است:
انعام، 92؛ توبه، 71؛ رعد، 42؛ ابراهیم، 31؛ حج، 35- 41؛ مؤمنون، 2؛ نور، 37؛ نمل، 3؛ لقمان، 4؛ فاطر، 18- 19؛ شورى، 38؛ بینه، 5؛ معارج، 23؛ روى هم رفته در حدود بیست و پنج آیه در سورههاى مختلف قرآن، نماز را از نشانههاى مردم با ایمان و انسانهاى شایسته قرار داده و بر مبناى این آیات، اگر مرد و زنى از حوزه با عظمت نماز بىبهره باشند، باید گفت که از مدار ایمان واقعى خارج و از مراتب عالى الهى و انسانى دورند و اینان همان مردمى هستند که خداوند در قرآن مجید به خاطر عدم ایمان و ضعف عمل از آنان تحت عناوین انعام، شردواب، فاسق و اصحاب نار یاد کرده است!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بقره (2): 2- 3.
(2)- ماعون (107): 4.
(3)- معارج (70): 19- 23.
(4)- بقره (2): 3.
(5)- بقره (2): 177.
(6)- دین و تمدن: 1/ 66.
(7)- مائده (5): 55.
(8)- تفسیر القمى: 1/ 170، تفسیر العیاشى: 1/ 328، حدیث 139؛ تفسیر الکشاف: 1/ 682؛ التفسیر الکبیر: 12/ 31؛ مجمع البیان: 3/ 263.
(9)- انفال (8): 2- 3.
(10)- اعراف (7): 170.
(11)- بقره (2): 277.
(12)- توبه (9): 11.
(13)- توبه (9): 18.