سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس به شخصی مسأله ای بیاموزد، مالکش می گردد . گفته شد : آیا وی را خرید و فروش هم می کند؟ فرمود : نه، بلکه امر و نهیش می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» از ما گدائی و از خداوند لطف و احسان و عطا و کرم

یک روز به یکی از رفقا که سرشار وجد و حال بود و واردات معنویه اش جالب بود ، چون از ایشان ( آقای حداد ) تقاضائی نمود ، با تبسم ملیحی به او فرمود :

یک کاسه حلیمی در دست یک یتیمی 
                                              میخورد و ناله میکرد : ای وای روغنش کو ؟!

و میفرمودند : هیچکس را از رحمت خدا نباید محروم کرد ، چرا که کار به دست ما نیست ؛ به دست اوست سبحانه و تعالی . اگر کسی به شما التماس دعا گفت ، بگو : دعا می کنم . اگر گفت : آیا خدا گناه مرا می آمرزد ، بگو : می آمرزد . وقس علیه فَعلَلَ و تَفَعلَلَ . وقتی کار به دست اوست چرا انسان از دعا کردن بخل بورزد؟ چرا زبان به خیر و سعه نگشاید ؟ چرا مردم را از رحمت خدا نومید کند ؟
همیشه باید انسان مثل پدر باشد که به اطفال گرسنه و پریشان خود نوید  میداد ، نه مثل آن مادر که بر وعده و نوید هم بخل می ورزید .
پدری در کربـلا بچه های بسیار داشت ، و در نهایت فـقر و پریـشانی زیست مینمودند  در اطاقشان یک حصیر خرمائی بود و بس . نه لحافی ، نه تشکی و نه متکائی . پیوسته ایشان  در عسرت و تنگدستی و گرسنگی روزگار میگذراندند ، و هر چند ماه یکبار هم نمی توانستند آبگوشتی بخورند .
باری ، یک شب که پدر به منزل آمد و اطفال را گرسنه یافت شروع کرد به نوید دادن که ای بچه های من غصه نخورید ، صبر کنید تابستان که بشود من سر کار میروم و پول فراوانی به دست می آورم ، آنوقت شما را سوار عَرَبانَه (درشکه) می کنم و برای مادرتان با بقیه اهـل منزل یک عربانه علیحده می گیرم و همه را سوار میکنم . اول میبرم به زیارت سید الشهـداء علیه السلام ، بعد با همان عربانه میبرم به زیارت أباالفضل العباس علیه السلام . بعد سوار عربانه می شویم و می آئیم در فندق ... برای هر یک از شما جداگانه یک بشقاب چلو کباب میخرم و میگویم برای شما هر یک ، یک کاسه ترشی هم بیاورد . بعد از اینکه اینها را صرف کردید ، باز با عربانه میبرم شما را به محل پرتقال فروشی و هر چه بخواهید پرتقال میخرم ، و سپس پرتقالها را در عربانه گذارده با شما به منزل بر می گردیم .
به اینجا که رسید، زن به او هِی زد که چه خبرت است ؟! تمام پولها را که تمام کردی ! چقدر خرج میکنی ؟! مرد گفت : چکار داری تو ؟ ! بگذار بچه هایم بخورند !
قضیه ما و انفاق ما عیناً مانند انفاق همان مرد است که در اصلش و مغزش چیزی نیست ، پوک است و خالی ؛ اما آن زن به این انفاق وعده ای هم بخل می ورزد ،ولی مرد با همین وعده ها بچه ها را شاد و دلگرم نگه می دارد .
وقتی برای انسان مسلم شد که : لا نافِعَ وَ لا ضارَ و لا رازقَ إلا الله ، چرا ما از کیسه خرج کنیم و یا در انفاق خدا و گسترش رحمتش بخل بورزیم ؟ما هم وعده میدهیم ، و خداوند هم رحیم است و کریم ؛ اعطا کننده و احسان کننده اوست .

(روح مجرد ص ۵۵۸ و ۵۸۹ )



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:9 عصر )
»» شرح (2)

در حدیثی که در کتاب پر ارج و گرانسنگ « وسائل الشیعه » مندرج و مضبوط است از « سکوئی» از علمای بزرگ اهل سنت ، نقل شده است که می گوید : با حالت غم و اندوه به محضر امام صادق علیه السلام وارد شدم .
امام با مشاهده حالت من فرمودند : علت حزن و اندوهت چیست و چرا چنین گرفته
و غمناک هستی ؟
عرض کردم : آخر دختری نصیبم شده است .
امام فرمودند : برایش چه نامی انتخاب کرده ای ؟
عرض کردم : فاطمه
آن گاه امام آه عمیقی از ته دل کشیدند و سه بار این نام را به یاد مادرشان تکرار کردند و سپس به من فرمودند : پس حال که چنین نامی بر دخترت نهاده ای ،
هرگز او را مورد شتم و دشنام قرار مده ، نام او نامی عزیز و محترم است ،
تو نیز همواره احترام نامش را داشته باش .
(پرتوی از فضائل فاطمه زهرا علیها السلام در کلام معصومین علیهم السلام ص 98)

 شرح (۲)

تتمه ی کلام حضرت سجاد علیه السلام ، استداراک از ما قبل است یعنی چون فرزند ایشان موضع العلم و باقر (شکافنده ) علوم است اشبه به رسول الله صلی الله علیه و آله است. پس "وجه شبه " جسدانی نبوده بلکه ربانی است. شاهد این نکته آنست که در اوصاف ظاهری حضرت باقر علیه السلام ثمین (تنومند) بودن ذکر شده که این وصف در باره ی رسول الله صلی الله علیه و آله ذکر شده که این وصف در باره ی ظاهر رسول الله ذکر نشده و عدم این خصوصیت در باره ی رسول الله صلی الله علیه و آله اشبهیت را از جنبه ی ملکی آنحضرت به شان ملکوتی ایشان منصرف می نمایدو جنبه ی ملکوتی رسول الله مظهر اسم المهیمن است که این اسم تحت اسم الصمد است وبه همین خاطر رسول الله صلی الله علیه و آله بر سایر انبیاء علیهم السلام هیمنه دارد همانطور که کتاب او نیز بر سایر کتب اینچنین است و این هیمنه بخاطر همان مفاد نکته ی "ا" است.
و چون علم مساوق وجود است ، علم مطلق مساوق وجود مطلق است و شهود وجود مطلق ، ملازم با ابهت و هیمان میگردد ، قتاده ، فقیه اهل بصره به آنحضرت عرض کرد که : به خدا قسم ، هم مقابل فقهاء نشسته ام هم پیش روی ابن عباس قرار گرفته ام ، در برابر هیچکدام قلب دچار اضطراب و پریشانی مانند اضطرابی که در حضور شما پیدا میکنم ، نشد. حضرت به او فرمودند:
اتدری این انت؟ انت بین یدی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه (3)
این که حضرت فرمودند :فی بیوت (به صیغه ی جمع) و با قرینه ی حالیه خود را قصد نمودند ، اشاره به اتحاد وجودی بین ائمه علیهم السلام است.
ترفیع اسم (ان ترفع) اشاره به جامعیت مراتب وجود و ظهور در حضرت دارد ضمن این که "رفعت" کنایه به بلندی مقام و عظمت و استیلاء به ماسوی است.
اسمیکه در آن آیه به آن اشاره شده یا : "الصمد " است یا به آن باز میگردد که هنگام ملاقات قتاده با آنحضرت ، به اقتضای نفس قتاده از آنحضرت جلوه میکرده . گویا قتاده در علوم شانیتی برای خودش قائل بوده و خود را هم عرض حضرت توّهم میکرده که اینگونه حس میکرده.
از عکرمه نیز مطلبی شبیه قتاده نقل شده.
جابر ابن عبد الله انصاری نیز وقتی با حضرت باقر علیه السلام روبرو شد بندهای بدنش به لرزه در آمد و موهای او از ترس راست شد، و این کیفیت در حالی به جابر عارض میشود که حامل سلام معنوی بود و از زمان رسول الله صلی الله علیه و آله تا هنگام ملاقات و تحویل سلام نبوی به امام باقر علیه السلام ، در حد ظرف  ، از سلام نبوی بهره برده بود. و از اینجا یکی دیگر از اسرار فرستادن سلام از جانب رسول الله بوسیله جابر روشن میشود زیرا با حمل این سلام ، جابر از نواقصی که موجب بروز ضعف ایمانش در برابر حضرت باقر علیه السلام و خروجش از حد ایمان میشده مصون مانده و با این بیان روشن میشود که جابر واسطه بوده نه آلت آن ، همانطور که همین سلام علت مدارا کردن حضرت مجتبی علیه السلام با جابر ، هنگام اعتراض جابر به ایشان شد و همین سلام موجب فراهم آمدن استعدادی در جابر شد که حضرت مجتبی علیه السلام در او تصرف ولایی نمود و  در باره ی مصالحه اش  با معاویه علیه اللعنه ، کشفی را موجب شد.
نیز همین سلام بود که موجب اغماض حضرت سیدالشهداء از خطاء مکرر اوهنگام خروج حضرت از مکه به عراق گردیده.
یکی ازاسمائیکه تحت اسم "الصمد " است اسم "العظیم " میباشد. چون عالم ملکوت به فیض اقدس که تعین علمی اشیاء عندالله تعالی است تناسب بیشتری دارد مظهر این اسم است .
کریمه ی : اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا(4) اشاره به ظهور اسم "العلیم" در ملکوت دارد.
این ظهور در ملکوت  بحسب اندکاک فیض مقدس در فیض اقدس است. امیر المومنین علیه السلام این اسم را در خویش جلوه میدادند حتی قبل از تولد. در امالی شیخ طوسی از فاطمه بنت اسد قبل از ورود در کعبه دعایی نقل شده به این صورت که :
...وبهذا المولود الذی فی احشایی الذی یکلمنی و یونسنی بحدیثه و انا موقنه انه احدی آیاتک و دلائلک لما یسرت علی ولادتی...
در این عبارت دو حالت متضاد جمع شده است : یکی انس به کلام امیرالمومنین علیه السلام و دیگری ترس از سختی ولادت که به خاطر این سختی به کعبه پناه آورده و این ترس نه بخاطر تازه کار بودن فاطمه بنت اسد سلام الله علیها در امر وضع حمل بوده بلکه تجلی اسم "العظیم "از ناحیه ی حضرت امیر المومنین علیه السلام بوده که بر مادر شریف شان قبل از ولادت میشده. زیرا انسان کامل اوصاف حق را بنحو عینیت اظهار میکند یعنی انس با این مقام عینا احساس هیبت و عظمت از اوست و بالعکس.
نمونه ی دیگر از تجلی اسم الصمد را میتوان در خطبه خواندن حضرت زینب سلام الله علیها در دروازه ی کوفه مشاهده نمود.
آنچه که مرحوم سید محمد حسین حسینی طهرانی در باره ی حالتهای فناییه ی مرحوم آقا سید هاشم موسوی حداد قدس الله روحه نقل کرده :
دیدم خودبخود وضو آمد ، بدون اختیار و علم.....ص70 یا در ص141 :ایشان (آقای حداد) در ذو الحجه الحرام 1384 حج نموده بودند و بنده در شهر رجب و شعبان 1385 به اعتاب مبارکه مشرف بودم ، لهذا درباره سفرشان سوالاتی از طرف حقیر بود ، و یا اقتراحا خود ایشان بیان می فرمودند.
از جمله آنکه بنده از ایشان پرسیدم : شما با این حال و ضعی که دارید بطوریکه بعضی از ضروریات زندگی فراموش می شود ، و حساب و عدد از دست می رود ، و دست راست را از چپ نمی شناسید ، چگونه اعمال را انجام داده اید ؟ ! چگون طواف کرده اید ؟ ! چگونه از حجرالأسود شروع نموده ، و حساب هفت شوط را داشته اید ؟ ! و هکذ الأمر در بقیه اعمال !
فرمودند : خود به خود برایم معلوم می شد و عملم طبق آن قرار می گرفت .
مثلا در مسجد الحرام که وارد شدیم ، بدون معرفی احدی رکن حجر الأسود را شناختم ، و دانستم از اینجا باید طواف نمایم . از آنجا شروع نمودم و بدون حساب هفت شوط ، هر شوط برایم مشخص بود ، و در آخرین شوط خود به خود طواف تمام شد و از مطاف خارج گشتیم ،و یا محل نماز خلف مقام حضرت ابراهیم علی نبینا و آله و علیه السلام ، و هکذ الأمر فی السعی و التقصیر .  
حاکی از تجلی اسم الصمد برای ایشان است بنحو ظهور علم اجمالی به احکام شریعت از نفس ایشان.
این ظهور مطابق حال ایشان صورت گرفته زیرا ایشان در احکام مقلد بوده نه مجتهد لذا این جلوه ، اجمالیست نه تفصیلی.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:9 عصر )
»» حس نکردن حرارت آهن

 

شاگرد مرحوم حداد میگوید: روزی در دکان مشغول درست کردن نعل مرکبی بودیم ، سید هاشم آهن را از کوره در آورد و من به آن ضرباتی با چکش میزدم ، دوباره آهن را در کوره گذاشت و اینبار با دستش آهن را از کوره در آورد ، من همینکه خواستم به آن ضربه ای بزنم متوجه دست سید هاشم شدم که کاملا سرخ شده بود ولی خود سید هاشم فارغ از دنیا مشغول تفکر بود و حرارت آهن را حس نمیکرد ، من که از دیدن این صحنه ترسیده بودم به او گفتم : دستت را بکش که الآن میسوزد .

 سید هاشم از حالت خود خارج شد و متوجه خودش شد و آهن را از دستش انداخت  ، بعد از این جریان من را مجبور کرد که سوگند یاد کنم که از آنچه دیده ام به هیچکسی سخن نگویم تا وقتی که او زنده است و گفت از امروز دیگر کار تعطیل است و من کار نمیکنم ، پس از گذشت مدتی از این جریان سید هاشم میگفت : شایسته نیست که با این اوضاع روحیی که دارم کار کنم زیرا اگر از من چیزی از این امور ظاهر شود بین مردم پخش میگردد .

( کتاب عارف فی الرحاب القدسیه بقلم السید علی الموسوی الحداد ) 

 

دلم جز مهر مهرویان طریقی بر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد

خدا را ای نصیحت گو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما ازین خوشتر نمیگیرد

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما ازین بهتر نمیگیرد

صراحی میکشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمیگیرد

من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر میفروشانش بجامی بر نمیگیرد

از آن رو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمیگیرد

سر و چشمی به این دلکش تو گوئی چشم از او بردوز
برو کاین وعظ بی معنی مرا در سر نمیگیرد

نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگست
دلش بس تنگ می بینم مگر ساغر نمیگیرد

میان گریه میخندم که چون شمع اندرین مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرم

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را ازین خوشتر نمیگیرد

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوقست
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمیگیرد

من آن آئینه را روزی بدست آرم سکندروار
اگر میگیرد این آتش زمانی ور نمیگیرد

خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
دری دیگر نمیداند رهی دیگر نمیگیرد

بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمیگیرد

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:7 عصر )
»» من پنج کار اطفال را دوست دارم

آقای حداد میفرمودند : چقدر من از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خوشحال می شوم
و هر وقت یاد آن می کنم حالت ابتهاج و مسرت به من دست می دهد ، آنجا که فرموده است :
« من پنج کار اطفال را دوست دارم : اول آنکه پیوسته گریانند ، دوم آنکه بر سر خاک گِرد می آیند ، سوم آنکه بدون حقد و کینه با هم دعوا می کنند ، چهارم آنکه برای فردا چیزی را ذخیره نمی نمایند ، پنجم آنکه خانه می سازند و سپس آنرا به دست خودشان خراب می کنند . »
مراد آنستکه : اطفال چون به فطرت نزدیکترند ، یعنی به توحید نزدیکترند ، أنانیت پوچ و استکبار واهی و شخصیت مجازی در میانشان نیست .
فلهذا چون خنده غفلت انگیز  و عمارتهای بهجت آمیز  و کینه های بی اساس اما ریشه دار و ذخیره کردن اموال و انباشتن بر اساس وَهم و پندار و اتکای به دنیا و دلبستگی بدان ، در میان ایشان وجود نداردیعنی همه بلفطره اهل توحید می باشند و فنای آنان در خدا فطره بیشتر است ، بیشتر مورد علاقه پیامبر می باشند .
اما همین که به غرور جوانی و به کهولت و دوران کهنسالی و پیری می رسند و غرور شهوت و غضب و أوهام و اعتباریات دامنگیرشان می گردد و حب مال و جاه و اعتبار در زمان پیری مغزشان را پر می کند ، همه آن غرائز پاک و فطرت سالم و دست نخورده رااز دست می دهند ، و به باطل در برابر حق عشق می ورزند ، و عمر و حیات و سرمایه علم و قدرت و امن و امان را به مُفت بلکه به منهای فائده و در برابرضررهای هنگفت می فروشند و مبادله می کنند .
و این موجب بُعد و دوری از رحمت خداست که ایشان را از وادی محبت دور میکند .
إلّا مَن عَصَمَهُ اللّهُ ، وَ قَلیلُ ما هُم.
(روح مجرد ص 597)

 

 زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بُنیاد مکن تا نکَنی بنیادم

می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طرّره را تاب مده تا ندهی بر بادم

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رُخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گُلم
قد بر افراز که از سرو کنی آزادم

شمع هر جمع مشو ورنه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

رحم کن بر من مسکین و بفریادم رس
تا بخاک درِ آصف نرسد فریادم

حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توأم آزادم



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:5 عصر )
»» نامه ای از سید هاشم حداد

     بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
توحید است که اصل است و بس ، و به سوی اوست راه ، و اوست قطب و کانون .
و گرداگرد  اوست مدار و گردش و گردیدن و به چرخ درآمدن ، اوست تاج بر تارک عارفان .
بواسطه اوست که سیادت پیدا نمودند و سرور و سالار شدند . و به اخلاق اوست که متخلق گشتند .
و برای اوست که منقاد و مطیع آمدند ، و او راجع به ایشان بسیار مهربان و خوشرفتار و بسیار پیوند زننده و وصل کننده است ، از اوست ابتدا و به سوی اوست وصل .
توحید دلهایشان را به نور حکمت و ایمان منوّر گردانید ، و سینه هایشان را گسترده و منشرح نمود .
پس به اخلاق قرآن متخلّق گشتند و معانی آنرا فهم کردند ، و مراد و معنی آن برای آنها واضح شد .
پس فکر ایشان در قرآن به طول انجامید تا خواب خوشگوار را از چشمانشان برگرفت ، و دیگر نتوانستند بر روی اهل و اولادشان درنگ بنمایند ، و با پرستش پروردگارشان احدی را شریک گردانند .
توحید ، روشنی بخش در مشکوة قلوب عارفان است ، از او سخن می گویند ، و از جمال و جلال او پرده بر می دارند و اظهار می کنند ، و ابداً التفاتی به ما سوی او ندارند .
و غیر از مولا و آقایشان در صندوقچه و خزانه دل ، کسی را ذخیره نمی نمایند .
چرا که اوست حیات و زندگی نوین آنها ، و به واسطه توحید است که خورشیدشان میدرخشد و نور افشانی می نماید .
توحید ، ایشان را به فهمیدن و ادراک کردن معانی دقیقه و رموز مخفیّه کمک می کند و امداد می نماید ،
تا بدینوسیله در میان موجود باقی و موجود فانی فرق می گذارد و تمیز می دهد .
روی این زمینه از توحید تعبیر می کنند به معانی روحانیه و مفاهیم مجرّد و ملکوتیّه ای که از فهمیدن آنها صفات بشر قاصر است ، و فقط کسی که با توحید زنده باشد و دارای مشاهده ربوبیّه باشد می تواند
آن معانی را بگیرد و بفهمد و در خود نگهدارد و حفظ کند ، و کسیکه به نعمتهای بهشتی قانع و راضی شده است از ادراک آن معانی عاجز است .
لهذا برای عارف لذتی نیست مگر یاد مولایش ، زیرا که اوست کلیّت و جمعیّت او ، و اوست ظاهر به عبادت او . با علمش از روی او پرده بر می دارد ، و او را برای بیان و دلالت ، هدایت می نماید ، و سرّش از سرّ مولایش مدد می گیرد .
پس زبان وی را به حکمت گویا می گرداند ، و خلائق را به سویش مجذوب می کند ، و امّت را بوسیله او هدایت می نماید ، و از جلوی دیده باصره و چشم بصیرت وی پرده بر می کشد ،و بر قلبش تجلیّ می کند کسی که از رگ گردن او به او نزدیکتر است .
بر این اساس متفرّقات و گسیختگیهای او التیام می پذیرد و تألیف می شود ، پس از رسوم خود فانی می شود ، و برای او اظهار مخفیّات و اسرار می کند ، و به علوم خودش وی را تشریف می بخشد ، پس زمینش به اهتزاز آمده سرسبز و خرّم می گردد،و آب فرو رفته چشمه اش از نو می جوشد و فوران میزند، و دلش را می گشاید و وسعت می دهد ، وسعتی که نه زمینش و نه آسمانش بقدر سعه و گسترش آن نخواهد بود .
(روح مجرّد ص 478)
........................................

ای تیر غمت را دل عشّاق نشانه
عالم به تو مشغول و تو غائب ز میانه

مقصود من از کعبه و بتخانه توئی تو
مقصود توئی کعبه و بتخانه بهانه

حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه

چون در همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه

هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به نواخانی و قمری به ترانه

گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:4 عصر )
»» رحلت سید هاشم حداد

روز دوازدهم شهر رمضان قریب سه ساعت به غروب مانده ، ایشان می فرمایند :
مرا مرخص کنید به منزل بروم ، سادات در آنجا تشریف آورده و منتظر من میباشند !
دکتر می گوید : ابداً امکان ندارد که شما به خانه بروید ، ایشان به دکتر می گوید :
ترا به جدّه ام فاطمه زهرا سلام الله علیها قسم میدهم که بگذار من بروم !
سادات مجتمعند و منتظر مَنَند ، من یکساعت دیگر از دنیا می روم !
دکتر که سوگند اکید ایشان و اسم فاطمه زهرا سلام الله علیها را می شنود اجازه می هد ،
و به اطرافیان ایشان می گوید : فعلا حالشان رضایت بخش است و ارتحالشان به این زودیها نمی شود .
ایشان در همان لحظه به منزل می آیند ، و اتفاقا پسران حاج صمد دلّال (باجناقشان) که خاله زاده گان
فرزندانشان هستند در منزل بوده اند و از ایشان درباره این آیه مبارکه : إنَّا سَنُلقِی عَلَیْکَ قَولَاً ثَقِیلًا
( ما تحقیقا ای پیغمبر بر تو کلام سنگین را القاء خواهیم نمود.) می پرسند که :
مقصود از قول ثقیل در این آیه چیست ؟! آیا مراد و منظور هبوت جبرائیل است ؟!
ایشان در جواب می فرمایند : جبرائیل در برابر عظمت رسول الله ثقلی ندارد تا از آن تعبیر به قول ثقیل گردد .
مراد از قول ثقیل ، اوست ، لا هُوَ إلّا هُو است !
در این حال حنای خمیر کرده می طلبند و بر رسم دامادی جوانان عرب که هنگام دامادی دست و پاهایشان را حنا می بندند و مراسم حنابندان دارند ، ایشان نیز ناخنها و انگشتان پاهای خود را حنا می بندند و می فرمایند : اطاق را خلوت کنید !
در این حال رو به قبله می خوابند ، لحظاتی که می گذرد و در اطاق وارد می شوند ،
می بینند ایشان جان تسلیم نموده اند .
دکتر سید محمد شُروفی می گوید : من بر اساس کلام سیّد که گفت : من تا یکساعت دیگر از اینجا میروم ، در همان دقائق به منزلشان رفتم تا ببینم مطلب از چه منوال است ؟!
دیدم سیّد رو به قبله خوابیده است ، چون گوشی را بر قلب او نهادم دیدم از کار افتاده است .
آقازادگان ایشان می گویند : در این حال دکتر برخاست و گوشی خود را محکم زمین کوفت و های های گریه کرد ، و خودش در تکفین و تشییع شرکت کرد .
بدن ایشان را شبانه غسل دادند و کفن نمودند و جمعیت انبوهی غیر مترقّب چه از اهل کربلا و چه ار نواحی دیگر که شناخته نشدند گرد آمدند و با چراغهای زنبوری فراوان به حرمین مطّهرین حضرت أباعبدلله الحسین و حضرت أباالفضل العباس علیهما السلام برده ، و پس از طواف بر گرد آن مراقد شریفه ، در وادی الصّفای کربلا در مقبره شخصی ای که آقا سیّد حسن برای ایشان تهیه کرده بود به خاک سپردند .
(روح مجرد ص 662)

قَلبی یُحَدِّثُنی بِأ نَّکَ مُتلِفی     روحی فِداکَ عَرَفتَ أمْ لَمْ تَعرِفِ
(دل من با من میگوید که تو تلف کننده من هستی ، روحم به فدایت ، بفهمی یا نفهمی ؟!

لَمْ أقْضِ حَقَّ هَواکَ إنْ کُنْتُ الَّذی     لَمْ أقضِ فیهِ أسًی وَ مِثلی مَن یَفی
(من حق عشق و هوای تو را وفا نکرده ام اگر از شدّت حزن و تأسف نمرده باشم ،
در حالی که من از زمره وفا کنندگان می باشم .)

ما لی سِوَی روحی وَ باذِلُ نَفْسِهِ     فی حُبِّ مَن یَهْواهُ لَیْسَ بِمُسْرِفِ
(من به جز روحم چیزی ندارم که فدا نمایم ، و کسیکه جان خود را در راه محبوبش بذل و ایثار کند ،
اسراف ننموده است.)

فَلَئِنْ رَضیتَ بِها فَقَد أسْعَفْتَنی     یا خَیبَةَ الْمَسعَی إذا لَمْ تُسْعِفِ
( بنابر این اگر به فدا شدن روحم راضی شدی حقا حاجت مرا برآورده ای ،
و ای وای بر خسران و زیانِ سعی و کوشش من اگر حاجتم را برنیاوری ! )

یا مَانِعی طیبَ المَنامِ وَ مانِحی     ثَوْبَ الْسَّقامِ بِهِ وَ وَجْدِی الْمُتْلِفِ
(ای آنکه به واسطه وجودت ، خواب آرام و خوش را از من ربودی و
لباس مرض و عشق جانگداز مهلک به من دادی ! )

عَطْفًا عَلَی رَمَقی وَ ما أبْقَیْتَ لی     مِنْ جِسْمیَ الْمُضْنَی وَ قَلبِی الْمُدْنَفِ
( بر این رمق و بقیه حیات باقیمانده ، و بر آنچه را که برای من از جسم مریضم
و از قلب بسیار بیمارم جای گذارده ای ، تلطّفی کن و نظری نما ! )

فَلْوَجْدُ باقٍ وَ الْوِصالُ مُماطِلی     وَالصَّبْرُ فانٍ وَ اللِقآءُ مُسَوِّفی
( زیرا که عشق سوزان من باقی است و در وصال کوتاهی میکنی ،
و صبر و تحمل من فانی شده است و در لقاء به تأخیر حواله میدهی ! )
«إبن فارض»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:2 عصر )
»» ملاقلی جولا یکی از ابواب حضرت بقیة الله ارواحناله الفدا

ملاقلی جولا یکی از اوتاد است و درباره او گفته اند که یکی از ابواب حضرت بقیة الله است .
تاجری از ثرتمندان تبریز صاحب اولاد نمی شد . هر چه نزد اطبا به معالجه پرداخت نتیجه ای ندید.
به نجف اشرف مشرف شد و مدتی در آنجا جهت تشرف خدمت امام عصر ارواحنا فداه به عمل
استجاره مشغول بود .
استجاره از سابق تا حال متداول بوده و هست . مردان پاک و پارسا از اهل نجف یا مسافرین ،
چهل شب چهارشنبه نماز و اعمالی در مسجد سهله را به جا می آورند و بعد به مسجد کوفه می روند
و در آنجا بیتوته می کنند . در ظرف این مدت  ، یا شب آخر خدمت امام زمان علیه السلام مشرف می شوند و بسا باشد که آن حضرت را نشناسند و بسیاری از افراد این اعمال را انجام داده و به مقصود رسیده اند .
این مرد تاجر تبریزی نیز پس از موفقیت و انجام آن اعمال شبی بین خواب و بیداری ، حالتی
به او دست می دهد و شخصی را مشاهده می کند که به او می گوید : نزد ملاقلی جولای دزفولی
(نساج و بافنده) برو ، به حاجت خود خواهی رسید و دیگر کسی را ندید .
مرد تاجر می گوید : تا آن وقت نام دزفول را نشنیده بودم ، به نجف آمدم و از دزفول پرسش نمودم .
به من آنجا را معرفی کردند ، با فردی که با من بود به دزفول رفتم .
به همراهم گفتم تو جائی بمان بعد تو را می بینم . خودم راه افتادم و از مولا قلی جولا جویا شدم .
اغلب او را نمی شناختند ، تا فردی او را شناخت . گفت : بافنده ای است در زی فقرا
و با وضع شما تناسبی ندارد . من آدرس او را گرفتم . روانه شدم تا به دکان او رسیدم .
فردی را دیدم با پیراهن و شلوار کرباس در محلی که یک متر در دو متر بود ، مشغول بافندگی بود .
تا مرا دید گفت : حاج محمد حسین مطلب و حاجت شما روا شد ، بر حیرتم افزوده شد .
بعد از اذن و اجازه بر او داخل شدم ، هنگام غروب بود ، اذان گفت و به نماز مشغول شد .
به او گفتم من غریبم و امشب میهمان شما هستم . قبول نمود .
چون پاسی از شب گذشت کاسه چوبی که قدری ماست در آن بود و دو قرص نان جوینی
در طیفی چوبین پیش رویم گذارد ، من با اینکه به غذاهای خوب عادت داشتم با او شرکت کردم .
بعد تخته پوستی که داشت به من داد و گفت تو میهمان مایی روی آن بخواب ، و خود روی زمین خوابید .
نزدیک سپیده بلند شد ، اذان گفت ، نماز صبح و تعقیب مختصری خواند .
به او گفتم : من اینجا آمدم و دو مقصود داشتم ، یکی از آنها عملی شد ، دومی آن است که با چه عملی به این مقام رسیدی که ولی عصر ارواحنا فداه مرا به تو محوّل فرمود و از نام و ضمیرم اطلاعم دادی ؟ گفت : این چه پرسش است ، حاجتی داشتی روا گردید ، برو .
به او گفتم : تا نفهمم نمیروم ، چون میهمان شمایم ، به پاس احترام میهمان باید مرا خبر دهی .
گفت : در این مکان به کار خود (جولائی) مشغول بودم ، در مقابل این دکان ،
خانه یک ستمکار بود و سربازی از آن حفاظت میکرد ، یک روز آن سرباز پیش من آمد و گفت :
از کجا برای خود غذا تهیه می کنی ؟ گفتم : سالی یک خروار گندم می خرم و آرد می کنم و می پزم
و زن و فرزندی هم ندارم ، گفت : من در خانه این مرد مستحفظم و خوش ندارم از مال این ظالم
استفاده کنم ، اگر قبول زحمت فرمایی ، برای من هم یک خروار جو بخر و بپز ، من روزی دو قرص نان از تو می گیرم ، قبول کردم و او هر روز می آمد دو قرص نان می برد .
اتفاقا روزی نیامد ، از او پرسیدم ، گفتند : مریض است و در این مسجد خوابیده است .
به آنجا رفتم از حال او جویا شدم ، خواستم طبیب برایش بیاورم ، قبول نکرد ، گفت : احتیاجی نیست .
من امشب از دنیا می روم ، چون نصف شب شد ، در دکانت می آیند ، تو بیا و هر چه به تو دستور دادند عمل کن ، بقیه آردها هم برای خودت .
خواستم شب را پیش او بمانم ، قبول نکرد ، گفت : برو ، من نیز اطاعت کردم .
نیمی از شب رفته بود که در دکان زده شد و گفتند ملاقلی بیرون بیا ، من از دکان آمدم به مسجد رفتم ،
دیدم آن سرباز جان سپرده ، دونفر آنجا بودند ، به من گفتند : بدن او را به جانب رودخانه حرکت دهم ،
اجابت کردم ، آن دو نفر او را غسل دادند ، کفن کردند ، بر او نماز خواندند و آوردند در مسجد دفن کردند .
من به دکان برگشتم ، چند شب بعد در دکان زده شد ، کسی گفت : بیرون بیا ، من بیرون آمدم .
گفت : آقا تو را طلب نموده است ، با من بیا ، رفتم . با اینکه اواخر ماه بود ، ولی صحرا مانند شبهای مهتاب روشن بود و زمینها سبز و خرّم ، ولی ماه پیدا نبود .
در فکر فرو رفته و تعجب می کردم ، ناگاه به صحرای لور (شهری در شمال دزفول) رسیدم. از دور عده بزرگوارانی را دیدم به دور هم نشسته اند و یک نفر مقابل آنان ایستاده است ، ولی در بین ایشان یک نفر جلیل و از همه بالاتر بود ، به نحوی که هول و هراس مرا ربوده و استخوانهایم به صدا در آمد .
مردی که با من بود گفت : قدری جلوتر بیا ، رفتم و بعد توقف کردم ، آن نفر ایستاده گفت : بیا ،
بیم نداشته باش ، قدری جلوتر رفتم ، آن شخص که در بین آن جماعت از همه برتری داشت ،
به یکی از آن عدّه فرمود : منصب سرباز را به او بده . به من گفت : برای خدمتی که به شیعه ما نمودی میخواستم منصب سرباز را به تو بدهم ، عرض نمودم : من کاسب و بافنده هستم ، مرا به سربازی و سرهنگی چه ؟ می پنداشتم که می خواهند مرا به جای سرباز نگهبان قرار دهند .
تبسمی فرمود و گفت : منصب او را می خواستیم به تو دهیم ، باز تکرار کردم و گفتم : مرا چه به سربازی. در این هنگام یکی از آنها گفت : او عامی است به او بگوئید منصب سرباز را می خواهیم به تو بدهیم ، نمی خواهیم سرباز باشی و منصب او را به تو دادیم ، برو .
من برگشتم و در بازگشت هوا را تاریک دیدم و از آن روشنی و سبزی و خرّمی هم در صحرا خبری نبود .
از آن شب به بعد دستورات آقا یعنی حضرت صاحب الامر ارواحناله فداه به من می رسد و از آن جمله
دستورات آن حضرت انجام گرفتن مقصد و حاجت تو بود .
این حضرت مولاقلی جولا است که سلسله بسیاری از اهل سیر و سلوک و عرفان به او منتهی می شود.
(زندگانی شیخ انصاری ، ص 53 ، گویند این حکایت را حاج میرزا احمد آبادی در جلد دوم الشمس الطالعه ،ص 352 آورده است و آن را از حاج محمد طاهر تاجر دزفولی در اصفهان نقل کرده است.)

         
همه هست آرزویم که ببینم از تو روئی
چه زیان ترا که من هم برسم به آرزوئی
            
به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینم
همه جا به هر زبانی بُوَد از تو گفتگوئی

به ره تو بسکه نالم ز غم تو بسکه مویم
شده‌ام ز ناله نالی شده‌ام ز مویه موئی
   
همه را خوش آنکه مطرب بزند به تار چنگی
من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار موئی
           
چه شود که راه یابد سوی آب تشنه کامی
چه شود که کام جوید ز لب تو کامجوئی
                       
شود اینکه از ترحم دمی ای سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلوئی
                
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خمّ می سلامت شکند اگر سبوئی
                      
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جوئی
     
نه به باغ ره دهندم که گلی به کام بویم
نه دماغ آنکه از گل شنوم به کام بوئی 
          
نه وطن پرستی از من به وطن نموده یادی
نه زمن کسی به غربت بنموده جستجوئی                        
                  
ز چه شیخ پاکدامن سوی مسجدم نخواند
رخ شیخ و سجده گاهی سر ما و خاک کوئی



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 1:1 عصر )
»» ملاقلی جولا و سید علی شوشتری

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

خیال آب خضر بست و جام اسنکدر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیر وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد

 

مرحوم آیة الله حاج سید علی شوشتری پس از تکمیل مراتب علمی از نجف اشرف به شوشتر  وطن
خویش بازگشته مشغول تدریس و امر قضاوت گردید .
در اواخر یکی از شبها در خانه او را کوبیدند ، نام کوبنده در را پرسید ، گفت : ملا قلی جولا هستم.
خادم به آقا گفت ، ایشان فرمود : حال دیروقت است فردا به مدرس بیاید ، عیال سید عرض کرد : این بیچاره شاید کار فوری دارد ، خوب است اجازه دهید بیاید حرفش را بزند ، آقا فرمود : حال که تو به زحمت خود راضی هستی برخیز برو اطاق دیگر تا او بیاید داخل ، ملا قلی آمد و گفت : آمده ام بگویم این راهی که می روی طریق جهنم است ، این را گفت و رفت ، عیال سید پرسید چه کار داشت ؟ سید گفت : گویا جنون پیدا کرده است .
هشت شب دیگر در همان وقت شب ، در کوبیده شد ، معلوم شد ملاقلی جولا است می خواهد خدمت آقا برسد ، آقا فرمود : این مرد هر وقت دیوانگیش گُل میکند سر وقت ما می آید ، ملاقلی وارد شد گفت : نگفتم این راه جهنم است ، حکم امروزت در ملکیت آن موضوع باطل است و سند صحیح وقف بودن آن که به مهر علما و معتبرین ممهور است در فلان مکان پنهان است ، این را گفت و رفت ، عیال سید وارد شد ، آقا را در فکر دید ، پرسید : ملاقلی چه گفت ؟
فرمود : حرفی بود ، چون صبح شد آقا به مدرس آمد و با بعضی از خواص به آن مکان رفت ، مکان را شکافتند و صندوقی بیرون آمد که وقف نامه ملک در آن بود ، سید حکم روز قبل را خواست و خط بطلان بر او کشیده و مدعیان مالکیت را خواست و سند را به آنها نشان داد ، همه متحیر شدند و مدعیان ملکیت آن ملک خجلت زده گردیدند .
هشت شب دیگر باز در همان ساعت در را کوبید ، معلوم شد ملاقلی است ، این دفعه خود آقا در را باز کرد و از وی استقبال نمود و مقدمش را گرامی داشت و فرمود : صدق قول شما معلوم شد ، حال تکلیف چیست ؟ ملاقلی گفت : چون معلوم شد که جنون ما گُل نمی کند آنچه داری بفروش و بعد از ادای دیون باقی مانده را بردار و برو نجف اشرف بمان و به این دستورالعمل مشغول باش ، آنجا باز به تو می رسم .
سید همان طور عمل نمود تا آنکه روزی در وادی السلام ملاقلی را دید دعا می خواند ، بعد از فراغ خدمتش رسید با وی به خلوتی رفتند ، ملاقلی گفت فردا من در شوشتر خواهم مُرد ، دستورالعمل تو این است و با سید وداع فرمود .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 12:59 عصر )
»» شرح کلامی ازسید هاشم موسوی حداد

بسم الله الرحمن الرحیم
معرفت نفس مراتب مختلفی دارد زیرا نفس ، شئونات گوناگونی دارد و این مراتب به طریق کلی به " اجمال و تفصیل " منقسم میشود زیرا نفس ، پس از ظهور ،یا به اجمال ظهور میکند یا به تفصیل.اجمال ، در قوس نزول مقدم بر تفصیل و در قوس صعود ، متاخر از آنست بنا براین ، معرفت اجمالیه در قوس صعود ، ابتدائا برای سالک متوسط حاصل میشود و این غیر از آن معرفت اجمالیه ایست که برای سالک منتهی رخ میدهد زیرا اوّلی اجمال پس از تفصیل است و دوّمی اجمال قبل از تفصیل . اجمال ابتدائی ، ظهور معارف است به نحو رقیقه که علت رقّتش ضعف نفس سالک در تمکین واردات است ولی اجمال ثانوی ، مقام وحدت قاهره  است که مضمحل کثراتست و دریافتش از سوی سالک ، نشانه ی عروج اوبه صمدیت مضاف ( صمدیت نفس) است.
یکی از مراتب معرفت نفس ، معرفت به شأن علمی و نظری نفس است که در این مرتبه سالک ، به تناسب سلوکش ، سعه ی نفس خویش را از حیث احاطه ی علمی بر اشیاء و علوم ، مشاهده میکند ( که البته این مشاهده و معرفت ، شهود علم حضرت حق از مجرای جزئیه ی نفس سالک است و تطابقش با نفس الامر کاملا وابسته به طهارتش از جزئیت خویش دارد) و به فراخور قوّتش در ظهور اسم " الولیّ " قادر به مقید نمودن علوم مشهوده و به دام انداختن آن آهوان گریز پای و لجام زدن اسبهای سرکش و بجا استفاده کردن از آنها و اظهارشان میشود.
انسانهای کامل علیهم السلام چون صاحب " اقوی النفوس" اندصرف الاراده قادر بر آگاهی حضوری از آنچه بخواهند میباشند .
عن ابی عبدالله علیه السلام قال : انّ الإمام إذا شاء أن یعلم علم (1)
و عنه علیه السلام: إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم اُعلم (2)
و عنه علیه السلام: إذا أراد الإمام أن یعلم شیئا أعلمه الله ذلک (3)
روایت اول به دو وجه خوانده میشود هم به صیغه ی معلوم ثلاثی مجرد   :علم بفتح عین و کسر لام  هم بصیغه ی ثلاثی مزید باب تفعیل که معنای متعدی دارد:علم بضمّ عین و کسر لام مشدّد . وجه اوّل بنا بر اتحاد ظاهر و مظهر و وجه دیگر بنا بر اند کاک مظهر در مُظهِـِـر روایت دوّم وسوّم هماهگ با وجه دوّم روایت اوّل است.
آنچه فارق بین حضرات اهلبیت علیهم السلام با اولیاء دیگر از انبیاء و اوصیاء و ... است یکی در سعه ی نفس است که نفس حضرات علیهم السلام اوسع النفوس است و دیگر در حصول انقیاد علوم و شئونات نفس ایشان است و دیگر در اصالت نسبت این علوم به اهلبیت علیهم السلام و اعتباریت نسبت آنها به انسانهای دیگر است.
آنچه از مرحوم سید هاشم موسوی المشتهر بالحدّاد قدس الله روحه الزکیه نقل شده- بنا بر صحت استناد عین عبارت مذکور بدون کمی و زیادی و تطابق اطلاقی ِ عبارت با واردات حاصله – که:
"در هر لحظه علومی از من میگذرد بسیار عمیق و بسیط وکلّی و چون در لحظه ی ثانی بخواهم به یکی ازآنها توجّه کنم میبینم عجب!فرسنگها دور شده است" (4) اشاره به حصول معرفت نفس  بنحو اجمال در مرتبه ی شأن علمی نفس برای ایشان است.
اینکه فرموده اند: " از من میگذرد" اشاره به عدم تمکین علوم وارده بر ایشان – که همان شئون نفس آنمرحوم بوده ــ  میباشد که گویای نداشتن قوّت کافی در ضبط نفس و شئون آنست و نیز ایهامیست به این نکته که آنمرحوم در آن موقع مجرای این علوم بوده اند نه ظرف آنهاو این علوم بر ایشان بنحو حال جلوه میکرده نه ملکه.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 12:57 عصر )
»» آقا سید هاشم حداد از زبان آیت الله سید عبدالکریم کشمیری

حضرت استاد (آیت الله کشمیری) در جلسه ای قبل از وفاتش در جواب سؤال از مقام
سید هاشم حداد فرمود : سید هاشم فانی فی الله بود .

فرمودند سید هاشم وقتی که در تاریکی راه می رفت ، حرفی از اسم اعظم را ذکر می کرد و پیشانیش در تاریکی روشن میشد .

به آیت الله کشمیری گفته شد : چرا سید هاشم را برای ما معرفی نمی کنید و حالات او را برای ما تبیین نمی کنید؟
فرمودند : سید هاشم بالاتر از آن است که در این عالم شناخته شود ، او از خلق زمان حیاتش بی نیاز بود پس چگونه بعد از وفاتش نیازمند شناخته شدن باشد؟

زیارت حضرت سلمان

حضرت استاد فرمودند : آقا سید هاشم حداد به همراه اصحابش به زیارت حضرت سلمان فارسی در مدائن رفتند یکی از آن همراهان گفت : همراه آقا به مرقد داخل شدیم و جناب سید در پائین پای قبر نشست.
بعد از اینکه نشست زود بلند شد و نزد بالاسر قبر نشست ، وقتی از مرقد سلمان خارج شدیم ،او را قسم دادم که به من بگویید چرا ابتدا پائین پا نشستید و زود به طرف بالا سر رفتید؟
فرمود : وقتی در پائین پای قبر نشستم ، حضرت سلمان را دیدم که از قبر بلند شد و فرمود تو سیدی و پسر رسول خدا هستی و با این حال در پائین پای من نشسته ای ، بلند شو و نزد سر من بنشین . پس خواسته هایش را اجابت کردم و نزد سر شریف نشستم !!



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( یکشنبه 86/3/13 :: ساعت 12:56 عصر )
<   <<   6   7   8   9   10      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 189
>> بازدید دیروز: 291
>> مجموع بازدیدها: 1351567
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
دانشجو
(( همیشه با تو ))
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب