نکاتى درباره عید فطر
امیر المؤمنین(ع) در خطبه عید فطر مىفرماید:
«ألا و إن المضمار الیوم و السباق غدا ألا و إن السبقة الجنة و الغایة النار». (12)
دنیا محل مسابقه است و آخرت زمان اجر گرفتن، بهشت جایزه برندگان این مسابقه و جهنم جزاى بازندگان است. در روایتى از فرزند گرامیش چنین آمده است:
«مر الحسن (ع) فى یوم فطر بقوم یلعبون و یضحکون فوقف على رؤوسهم، فقال: إن الله جعل شهر رمضان مضمارا لخلقه، فیستبقون فیه بطاعته إلى مرضاته، فسبق قوم ففازوا، و قصر آخرون فخابوا، فالعجب کل العجب من ضاحک لاعب فی الیوم الذی یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و أیم الله لو کشف الغطاء لعلموا أن المحسن مشغول باحسانه و المسىء مشغول بإساءته. ثم مضى». (13)
در این حدیث، امام حسن (ع) انجام اعمال عبادى در ماه مبارک رمضان را، تشبیه به مسابقه بین افراد نمودهاند و عید فطر را زمان اخذ جوایز برندگان آن مىدانند.
لذا حضرت على (ع) در ویژگىهاى عید فطر مىفرمایند:
1- روزى که نیکوکاران ثواب مىبرند.
«هذا یوم یثاب فیه المحسنون».
2- روزى که گنهکاران زیان مىبینند.
«و خسر فیه المبطلون»
3- شبیهترین روز به روز قیامت است.
«أشبه بیوم قیامکم».
چون در قیامت عدهاى که زیان کارند، تاسف مىخورند و غضبناک مىگردند و عدهاى که نیکوکارند رستگار و متنعم به نعمتهاى الهى مىشوند.
4- روز عبرت گرفتن.
«فاذکروا بخروجکم»
وقتى از منازلتان براى خواندن نماز عید خارج مىشوید، به یاد آورید زمانى را که از منزل بدن خود خارج خواهید شد و سوى خداى خود خواهید رفت.
«من الأجداث إلى ربکم»
وقتى در جایگاه نماز خود مىایستید به یاد آورید زمانى را که در محضر عدل الهى مىایستید و از شما حسابرسى مىکنند.
«و اذکروا وقوفکم بین یدى ربکم»
وقتى از نماز به منازلتان بر مىگردید به یاد آورید زمانى را که به منازل خود در بهشتخواهید رفت.
«و اذکروا منازلکم فى الجنة»
5- روز بشارت غفران و بخشش الهى.
«أبشروا عباد الله فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم».
----------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها:
1 - محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، 7/131 – 132.
2 - میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، المراقبات فى اعمال السنه، تبریز، 1281 ق ص 167، مجله پاسدار اسلام، ش 101، ص 10.
3- ماهنامه پاسدار اسلام، شماره 101، اردیبهشت ماه 1369 ص 10 - 11، 50.
4 - دهخدا، ذیل عید، زبیدى، تاج العروس، 8/438-439.
5 - ابن منظور، لسان العرب، 3/319.
6 - ابن منظور، همانجا، زبیدى / تاج العروس، 8/438.
7 - ابن منظور، همانجا - زبیدى / 8/839.
8 - تفسیر نمونه، 5/131.
9 - خوراکى از آرد و شیر.
10 - غذا یا حلوایى که با شیر تهیه مىشود.
11 - مجلسى، بحار الانوار، ج 40/ص 73.
12 - من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 516.
13 - تحف العقول، ص 170.
عید فطر یکى از دو عید بزرگ در سنت اسلامى است که درباره آن احادیث و روایات بیشمار وارد شده است. مسلمانان روزه دار که ماه رمضان را به روزه دارى به پا داشته و از خوردن و آشامیدن و بسیارى از کارهاى مباح دیگر امتناع ورزیده اند، اکنون پس از گذشت ماه رمضان در نخستین روز ماه شوال اجر و پاداش خود را از خداوند مىطلبند، اجر و پاداشى که خود خداوند به آنان وعده داده است.
امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در یکى از اعیاد فطر خطبه اى خوانده اند و در آن مؤمنان را بشارت و مبطلان را بیم داده اند.
خطب امیرالمومنین على بن ابى طالب علیه السلام یوم الفطر فقال: أیها الناس! إن یومکم هذا یوم یثاب فیه المحسنون و یخسر فیه المبطلون و هو أشبه بیوم قیامکم، فاذکروا بخروجکم من منازلکم إلى مصلاکم خروجکم من الاجداث إلى ربکم و اذکروا بوقوفکم فى مصلاکم و وقوفکم بین یدى ربکم، و اذکروا برجوعکم إلى منازلکم، رجوعکم إلى منازلکم فى الجنة.
عباد الله! إن أدنى ما للصائمین و الصائمات أن ینادیهم ملک فى آخر یوم من شهر رمضان، أشروا عباد الله فقد غفر لکم ما سلف من ذنوبکم فانظروا کیف تکونون فیما تستأنفون (1)
اى مردم! این روز شما روزى است که نیکوکاران در آن پاداش مىگیرند و زیانکاران و تبهکاران در آن مایوس و نا امید مىگردند و این شباهتى زیاد به روز قیامتتان دارد، پس با خارج شدن از منازل و رهسپار جایگاه نماز عید شدن به یاد آورید خروجتان از قبرها و رفتنتان را به سوى پروردگار، و با ایستادن در جایگاه نماز به یاد آورید ایستادن در برابر پروردگارتان را و با بازگشتبه سوى منازل خود، متذکر شوید بازگشتتان را به سوى منازلتان در بهشتبرین، اى بندگان خدا، کمترین چیزى که به زنان و مردان روزهدار داده مىشود این است که فرشتهاى در آخرین روز ماه رمضان به آنان ندا مىدهد و مىگوید:
«هان!بشارتتان باد، اى بندگان خدا که گناهان گذشتهتان آمرزیده شد، پس به فکر آینده خویش باشید که چگونه بقیه ایام را بگذرانید.»
عارف وارسته ملکى تبریزى درباره عید فطر آورده است: «عید فطر روزى است که خداوند آن را از میان دیگر روزها بر گزیده است و ویژه هدیه بخشیدن و جایزه دادن به بندگان خویش ساخته و آنان را اجازه داده است تا در این روز نزد حضرت او گرد آیند و بر خوان کرم او بنشینند و ادب بندگى بجاى آرند، چشم امید به درگاه او دوزند و از خطاهاى خویش پوزش خواهند، نیازهاى خویش به نزد او آرند و آرزوهاى خویش از او خواهند ونیز آنان را وعده و مژده داده است که هر نیازى به او آرند، بر آوره و بیش از آنچه چشم دارند به آنان ببخشند و از مهربانى و بندهنوازى، بخشایش و کارسازى در حق آنان روا دارد که گمان نیز نمىبرند.» (2)
روز اول ماه شوال را بدین سبب عید فطر خواندهاند که در این روز، امر امساک و صوم از خوردن و آشامیدن برداشته شده و رخصت داده شد که مؤمنان در روز افطار کنند و روزه خود را بشکنند فطر و فطر و فطور به معناى خوردن و آشامیدن، ابتداى خوردن و آشامیدن است و نیز گفته شده است که به معناى آغاز خوردن و آشامیدن است پس از مدتى از نخوردن و نیاشامیدن. ابتداى خوردن و آشامیدن را افطار مىنامند و از این رو است که پس از اتمام روز و هنگامى که مغرب شرعى در روزهاى ماه رمضان، شروع مىشود انسان افطار مىکند یعنى اجازه خوردن پس از امساک از خوردن به او داده مىشود.
عید فطر داراى اعمال و عباداتى است که در روایات معصومین(ع) به آنها پرداخته شده و ادعیه خاصى نیز آمده است.
از سخنان معصومین(ع) چنین مستفاد مىشود که روز عید فطر، روز گرفتن مزد است. و لذا در این روز مستحب است که انسان بسیار دعا کند و به یاد خدا باشد و روز خود را به بطالت و تنبلى نگذراند و خیر دنیا و آخرت را بطلبد.
و در قنوت نماز عید مىخوانیم:
«... أسألک بحق هذا الیوم الذى جعلته للمسلمین عیدا و لمحمد صلى الله علیه و آله ذخرا و شرفا و کرامة و مزیدا أن تصلى على محمد و آل محمد و أن تدخلنى فى کل خیر أدخلت فیه محمدا و آل محمد و أن تخرجنى من کل سوء أخرجت منه محمدا و آل محمد، صلواتک علیه و علیهم اللهم إنى أسألک خیر ما سألک عبادک الصالحون و أعوذ بک مما استعاذ منه عبادک المخلصون»
بارالها! به حق این روزى که آن را براى مسلمانان عید و براى محمد(ص) ذخیره و شرافت و کرامت و فضیلت قرار دادى از تو مىخواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستى و مرا در هر خیرى وارد کنى که محمد و آل محمد را در آن وارد کردى و از هر سوء و بدى خارج سازى که محمد و آل محمد را خارج ساختى، درود و صلوات تو بر او و آنها، خداوندا، از تو مىطلبم آنچه بندگان شایستهات از تو خواستند و به تو پناه مىبرم از آنچه بندگان خالصتبه تو پناه بردند.
در صحیفه سجادیه نیز دعایى از امام سجاد(ع) به مناسبت وداع ماه مبارک رمضان و استقبال عید سعید فطر وارد شده است:
«اللهم صل على محمد و آله و اجبر مصیبتنا بشهرنا و بارک لنا فى یوم عیدنا و فطرنا و اجعله من خیر یوم مر علینا، اجلبه لعفو و أمحاه لذنب و اغفرلنا ما خفى من ذنوبنا و ما علن ... اللهم إنا نتوب الیک فى یوم فطرنا الذى جعلته للمؤمنین عیدا و سرورا و لأهل ملتک مجمعا و محتشدا، من کل ذنب أذنبناه أو سوء أسلفناه أو خاطر شرا أضمرناه توبة من لا ینطوى على رجوع إلَى ذَنْب .»
پروردگارا! بر محمد و آل محمد درود فرست و مصیبت ما را در این ماه جبران کن و روز فطر را بر ما عیدى مبارک و خجسته بگردان و آن را از بهترین روزهایى قرار ده که بر ما گذشته است که در این روز بیشتر ما را مورد عفو قرار دهى و گناهانمان را بشوئى و خداوندا بر ما ببخشایى آنچه در پنهان و آشکارا گناه گردانیم ... خداوندا! در این روز عید فطرمان که براى مؤمنان روز عید و خوشحالى و براى مسلمانان روز اجتماع و گردهمائى قرار دادى از هر گناهى که مرتکب شدهایم و هر کار بدى که کردهایم و هر نیت ناشایستهاى که در ضمیرمان نقش بسته استبه سوى تو باز مىگردیم و توبه مىکنیم، توبهاى که در آن بازگشتبه گناه هرگز نباشد و بازگشتى که در آن هرگز روى آوردن به معصیت نباشد. بارالها! این عید را بر تمام مؤمنان مبارک گردان و در این روز، ما را توفیق بازگشتبه سویت و توبه از گناهان عطا فرما.» (3)
پس از پایان یافتن ماه مبارک رمضان ; یعنى در شب عید فطر, افرادى که داراى شرایط باشند, باید زکاتى بپردازند که مقدار و موارد مصرف آن خواهد آمد. این زکات به نام زکات فطره خوانده مى شود.
افرادى که در شب عید فطر داراى این شرایط باشند زکات فطره بر آنها واجب است :
1- بالغ باشد.
2- عاقل باشد.
3- بندهء کسى نباشد.
4- فقیر نباشد.
فردى که داراى شرایط فوق باشد باید زکات خود و کسانى که در مغرب شب عید فطر نان خور او هستند را بپردازد, کوچک باشند یا بزرگ , مسلمان باشند یا کافر, خرج آنان بر او واجب باشد یا نه , در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر (یعنى حتى اگر فرزند او که نان خور اوست به مسافرت رفته باشد باید زکات او را بدهد) و همچنین مهمانى که با رضایت او پیش از غروب شب عید فطر وارد خانه اش شده باشد, باید زکات او را بدهد.
مقدار زکات فطره : هر نفرى یک صاع که تقریباً 3کیلو است .
جنس زکات فطره : گندم یا جو یا خرما یا کشمش یا برنج یا ذرت و مانند اینها.
وقت وجوب زکات فطره : شب عید فطر.
وقت پرداخت زکات فطره : از شب عید تا ظهر روز عید فطر و بهتر آن است که در روز عید بدهد و اگر نماز عید مى خواند بنابر احتیاط واجب قبل از نماز عید بپردازد.
مصرف زکات فطره : همان مصرف زکات مال است , گر چه احتیاط مستحب آن است که فقط به فقراى مؤمن واطفان آنها و به مساکین بدهد.
احکام زکات فطره
1- کسى که مخارج سال خود و اهل و عیالش را ندارد و کسبى هم ندارد که بتواند مخارج سال خود و اهل و عیالش را تأمین کند فقیر است و دادن زکات فطره بر او واجب نیست .
2- فطرهء مهمانى که پیش از غروب شب عید فطر, بدون رضایت صاحبخانه وارد مى شود در صورتى که نان خور او حساب شود, واجب است و همچنین است فطره کسى که انسان را مجبور کرده اند که خرجى او را بدهد.
3- فطرهء مهمانى که بعد از غروب شب عید فطر وارد مى شود, بر صاحبخانه واجب نیست , اگر چه پیش از غروب او را دعوت کرده باشد و در خانه او هم افطار کند.
4- کسى که دیگرى باید فطرهء او را بدهد واجب نیست فطرهء خود را بدهد.
5- اگر فطرهء انسان بر کسى واجب باشد و او فطره را ندهد بر خودش واجب نمى شود.
6- کسى که سید نیست نمى تواند به سید فطره بدهد, حتى اگر سیدى نان خور او باشد نمى تواند فطرهء او را به سید دیگر بدهد.
7- فقیرى که فطه به او مى دهند لازم نیست عادل باشد ولى احتیاط واجب آن است که به شرابخوار و کسى که آشکارا معصیت کبیره مى کند فطره ندهند.
8- به کسى که فطره را در معصیت مصرف مى کند نباید فطره بدهند.
9- احتیاط واجب آن است که به یک فقیر بیش از مخارج سالش و کمتر از یک صاع فطره ندهند.
10- اگر فطره را کنار بگذارد, نمى تواند آن را براى خودش بردارد و مالى دیگر را براى فطره بگذارد.
11- اگر در محل خودش مستحق پیدا شود احتیاط واجب آن است که فطره را به جاى دیگر نبرد و اگر به جاى دیگر ببرد و تلف شود باید عوض آن را بدهد.
در فرهنگ اسلامى، اولین روز ماه شوال به عنوان عید فطر و جشن بازگشت به فطرت معین شده است، زیرا مسلمانان روزه دار در طول ماه رمضان با ارتباطهاى پى در پى با خداوند متعال و استغفار از گناهان به تصفیه روح و جان خویش همت گماشته و از تمام آلودگیهاى ظاهرى و باطنى که بر خلاف فطرت آنهاست، خود را پاک نموده و به فطرت واقعى خود برمىگردند .
امیرمؤمنان (ع) نیز از همین زاویه به عید فطر مىنگرد و با اشاره به روز عید مىفرماید: «انما هو عید لمن قبل الله صیامه وشکر قیامه وکل یوم لا یعصى الله فهو عید ؛ این عید کسى است که خدا روزه اش را پذیرفته، نماز او را ستوده و هر روز که خدا از نافرمانى نشود، آن روز عید است.»
آری روز ترک گناه و فاصله گرفتن از زشتىها و پلیدىها و روز غلبه بر شیاطین، روز عید است. عید فطر روز بازگشت به فطرت است، این معنا را مىتوان از لغت «عید فطر» نیز دریافت، چرا که «عید» به معناى بازگشت و «فطر» به معناى «فطرت و طبیعت» است .
مسلمانان در این روز در اثر یک ماه ضیافت و مهمانى خداوند به صفاى باطن دست یافته و در حقیقت، شخصیت واقعى خویش را بازیافته اند. فطرت پاک انسان در طول سال در اثر غبارهاى جهل و نادانى و غفلت به انواع گناهان و معصیتها مبتلا، از حقیقت خود دور و در نتیجه دچار خود فراموشى و خدا فراموشى مى گردد . اما با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، انسان مسلمان در پرتو فضاى معنوى آن ماه و تلاشهاى خویش به یک زندگى نوین دست مى یابد، که مى توان آن را «بازگشت به خویشتن» نامید .
در روز عید فطر گویى یک مسلمان از نو متولد مىشود، چرا که طبق گفتار حضرت علی(ع)، روزه داران در شب عید فطر از تمام آلودگىها و پلیدىها پاک شده اند و کمترین پاداش خود را که پاکى و پاکیزگى است دریافت نموده اند.
مراتب روزه داران در عید فطر
بدون تردید تک تک مسلمانان با فرا رسیدن عید سعید فطر نوعى شادى و لذت درونى در خود احساس مى کنند، اما استقبال مسلمانان از روز عید فطر یکنواخت و مساوى نیست . زیرا هر کس نسبت به معرفت و ایمان خود به این عید بزرگ و با عظمت نگریسته و از آن بهره مى گیرد. زمینه ها، ذهنیت ها، مراتب ایمان و عوامل دیگرى در نگرش و انگیزه افراد دخالت دارند.
حل مشکلات اقتصادى و اجتماعى
در مورد ابعاد اقتصادى و اجتماعى عید فطر مى توان به پرداخت زکات فطره به عنوان عاملى ارزشمند براى فقرزدایى، توسعه اقتصادى و حل مشکلات اجتماعى در جامعه اسلامى اشاره کرد . افزون بر اینکه در کنار کمک به فقرا، موارد مصرف دیگرى نیز براى زکات فطره در اسلام منظور شده است که از جمله آنها احیاى روحیه همیارى و تعاون، رسیدگى به وضع بهداشتى، درمانى و فرهنگى مسلمانان است .
از زکات فطره مى توان قرض بدهکاران حقیقى و افرادى را که در راه معصیت و خلاف، بدهکار نشده اند را پرداخت کرد . در ساختن مسجد، مدرسه، پلها و راهها و بیمارستانها و برطرف کردن سایر نیازهاى مسلمانان نیز مى توان از این بودجه مردمى استفاده کرد .
همچنین با این بودجه مى توان باورهاى دینى و اعتقادات مسلمانان ضعیف الایمان را تقویت کرده و کسانى را که در معرض شبهات و وسوسههاى دشمنان قرار دارند یارى کرد .
مسلمانان با عمل به این موارد که با پرداخت زکات فطره انجام مىشود، در حقیقت به بخشى از دعاهاى ماه رمضان که در مدت یک ماه بعد از نماز زمزمه مىکردند، در روز عید فطر جامه عمل مى پوشانند .
گذشته از اینها، پرداخت زکات فطره که با نیت عبادت و تقرب به خداوند متعال انجام مىشود، نوعى بهره گیرى از مادیات براى رسیدن به معنویات است .
بدین جهت گفته اند که قبول روزه موکول به پرداخت زکات فطره است، چرا که دادن زکات موجب جدایى از تعلقات مادى و هواهاى دنیوى و نفسانى است و انسان مؤمن براى دوام فطرت الهى خویش و بازگشت به عهد فطرى از هر آنچه رنگ تعلق دارد، باید رها و آزاد باشد و زنجیر مادیات را از پاى خود برکند تا سبک بال به سوى خداوند گام نهد .
تعظیم شعائر اسلامى
خداوند متعال مىفرماید:« و من یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب»، هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دلهاست .
تعظیم شعائر الهى یکى دیگر از ویژگىهاى عید سعید فطر است . شعار تکبیر و تهلیل و تحمید و تقدیس از جمله اعمالى است که به روز عید جلوه خاصى مىبخشد .
یک مسلمان باید از راه هاى مختلف نداى حیاتبخش توحید را به گوش جهانیان برساند، که یکى از آن راهها بیان شعارهاى مذهبى است .
پیامبر اکرم (ص) در روز عید فطر از منزل بیرون مى آمد و تا رسیدن به مصلا با صداى بلند، شعار«لا اله الا الله» و «الله اکبر» سر مىداد و حتى در میان خطبهها و قبل و بعد از آن با صداى رسا این کلمات را تکرار می کرد .
تقویت وحدت مسلمانان
اجتماع روز عید فطر مىتواند در پیوند و همدلى مسلمانان نقش آفرین باشد . آنان در گردهمایى روز عید فطر و قرار گرفتن در کنارهم، از نظرات، مشکلات و گرفتارىهاى یکدیگر آگاه مىشوند . در این گردهمایى بغضها و کینهها تبدیل به دوستى و همدلى مى شود و مؤمنان در یک صف واحد احساس اتحاد و نزدیکى بیشترى به یکدیگر مىکنند .
عید فطر از سویى حکایت از پیوند معنوى انسان با خداى خویش دارد و از سوى دیگر بیانگر ارتباط وى با هم کیشان خود است .
عید فطر و حرکتهاى سیاسى
در طول تاریخ، اجتماع روز عید فطر آنچنان مهم و تحول آفرین بوده که رهبران سیاسى نیز از آن بهره گرفتهاند . در این مورد مىتوان از حرکت سیاسى ابومسلم خراسانى و شورش وى بر علیه دستگاه خلافت بنى امیه نام برد . وى به سلیمان بن کثیر دستور داد به اقامه نماز عید فطر و ایراد خطبه بر علیه امویان بپردازد .
سلیمان نیز انقلاب و شورش بر علیه سلطنت اموى را در خطبه نماز عید فطر اعلام کرد . به این ترتیب آنان در سال 129 قمری در روز عید فطر در شهرهاى ماوراء النهر به پا خاسته، قیام خود را اعلام و در مدت کوتاهى سلسله بنى امیه را منقرض کردند.
از امام حسین (علیه السلام) نقل است که گفت : براى من ثابت است که رسول خدا (صلى الله علیه وآله)فرموده : بهترین کارها پس از نماز ، دلِ مؤمنى را شاد کردن است ، اگر گناهى در کار نباشد . روزى غلامى را دیدم که با سگى غذا مى خورد ، سبب پرسیدم . گفت : اى پسر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، غم زده هستم ، مى خواهم این سگ را خوش دل ساخته تا خود دل خوش شوم ، خواجه اى دارم که یهودى است و آرزومندم که از او جدا شوم .
حسین (علیه السلام) دویست دینار نزد خواجه برد ، خواست بهاى غلام را بپردازد و بخرد ، خواجه به عرض رساند : غلام فداى قدمت و این باغ را هم بدو بخشیدم و این پول را هم به حضرتت بازمى گردانم .
حسین (علیه السلام) گفت : من هم این مال را به تو مى بخشم ، خواجه گفت : بخشش تو را پذیرفتم و آن را به غلام بخشیدم ، حسین (علیه السلام) گفت : من غلام را آزاد مى کنم و این مال ها را بدو مى بخشم .
همسر خواجه که ناظر این نیکوکارى ها بود ، مسلمان شده ، گفت : من هم ، مهرم را به شوهرم بخشیدم سپس ، خواجه نیز اسلام آورد و خانه اش را به همسرش ببخشید .
برداشتن یک گام ، برده اى آزاد شد ، نیازمندى بى نیاز گردید ، کافرى مسلمان شد ، زن و شوهرى با هم صمیمى شدند و همسرى خانه دار گردید و زنى از نعمت ملک برخوردار . این گام ، چگونه گامى بود ؟ !
کریم ترین مردم
عربى بیابان نشین وارد مدینه شد و از کریم ترین مردى که در آن ساکن است جویا شد ، او را به حضرت امام حسین (علیه السلام) راهنمایى کردند ، عرب وارد مسجد شده ، حضرت را در حال نماز دید ; در برابر حضرت ایستاد و شعرى به این مضمون سرود :
آنکه بر در خانه ات حلقه کوبد ، امیدش نا امید نمى گردد ، تو عین جود و سخایى و تو تکیه گاهى ، پدرت هلاک کننده طاغیان نافرمان بود ، اگر شما نبودید دوزخ بر ما منطبق بود .
حضرت به آن عرب سلام کرد و به قنبر فرمود :
از مال حجاز چیزى باقى نمانده ؟ گفت : آرى ، چهار هزار دینار ، فرمود : آن را بیاور که او از ما به آن مال سزاوارتر است سپس رداى مبارکش را از دوشش برداشت و دینارها را در آن پیچید و دست باکرامتش را به سبب حیاى از آن عرب از روزنه در بیرون کرد و شعرى به این مضمون سرود :
این مال را از من بگیر که من از تو پوزش مى خواهم ، بدان که من نسبت به تو مهربان و دوستدارم ، اگر حکومت در اختیار ما بود باران جود و سخاى ما بر تو فرو مى ریخت ولى حوادث زمان امور را جابه جا مى کند و فعلا دستِ دهنده ما تنها همین اندک را مى تواند انفاق کند .
عرب ، مال را گرفت و به گریه نشست ، حضرت فرمود : شاید آنچه را به تو عطا کردم کم و اندک است ، گفت : نه ، گریه ام از این است که خاک چگونه این دست دهنده را خواهد خورد ! !
آه از این غم
حضرت امام حسین (علیه السلام) در بیمارى اسامة بن زید به عیادتش رفت در حالى که اسامه پیوسته مى گفت : آه از این غم و اندوه !
حضرت فرمود : برادرم ! غم و اندوهت از چیست ؟ گفت : شصت هزار درهم بدهکارم ، حضرت فرمود : پرداختش به عهده من ، گفت : مى ترسم بمیرم ، حضرت فرمود : پیش از مردنت آن را پرداخت مى کنم و پیش از مردنش آن را پرداخت کرد .
نشانه خدمت
در حادثه کربلا بر پشت شانه حضرت امام حسین (علیه السلام) اثرى زخم مانند یافتند ، از حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) درباره آن پرسیدند ، حضرت فرمود : این نشانه و اثر ، برجا مانده از سنگینى کیسه چرمى پر از مایحتاج بیوه زنان و ایتام و تهیدستان است که همواره آن حضرت براى رساندن به آنان به دوش مى کشید .
بزرگداشت معلّم
عبدالرحمن سلمى سوره حمد را به یکى از فرزندان حضرت امام حسین (علیه السلام)تعلیم داد ، وقتى طفل ، سوره را براى آن حضرت قرائت کرد ، به معلمش هزار دینار و هزار حُلّه داد و دهانش را از درّ ناب پر کرد . به حضرت درباره این همه لطف به خاطر یک روز تعلیم ایراد گرفتند ، حضرت فرمود :
أَیْنَ یَقَعُ هذا مِنْ عَطائِهِ ؟
آنچه به او دادم کجا مى تواند در برابر عطاى او قرار گیرد ؟ !
رضایتم را به دست آور
بین حضرت امام حسین (علیه السلام) و برادرش محمّد حنفیّه گفتگویى درگرفت ، محمّد به حضرت نوشت : برادرم ، پدرم و پدرت على است ، در این زمینه نه من بر تو برترى دارم و نه تو بر من ، و مادرت فاطمه دختر پیامبر خداست ، اگر مادر من به ظرفیت کامل زمین داراى طلا باشد هرگز با مادرت در فضیلت یکى نخواهد بود . چون نامه ام را خواندى به سویم آى تا رضایتم را به دست آورى ، زیرا تو به نیکى از من سزاوارترى ، درود خدا و رحمت و برکاتش بر تو .
حضرت پس از خواندن نامه نزد برادر رفت و بعد از آن میانشان بگو مگویى اتفاق نیفتاد .
نهایت حریت و آزادى
روز عاشورا به حضرت گفته شد که به حکومت یزید تن ده و بیعتش را بر عهده گیر و در برابر خواسته اش تسلیم شو ! ! پاسخ داد :
نه ، به خدا سوگند دستم را هم چون دست مردم پست و خوار در دست شما نخواهم گذاشت و از میدان نبرد و جنگ با شما هم چون بردگان تن به فرار نخواهم داد سپس فریاد زد : اى بندگان خدا ! من از هر متکبّرى که به روز حساب ایمان ندارد به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم .
هرکه را عشق یار مى باشد *** زبده روزگار مى باشد
هرکه با علم و دانش است قرین *** در جهان نامدار مى باشد
هرکه توفیق دست او گیرد *** عارف کردگار مى باشد
هرکه اخلاص را شعار کند *** حکمت او را نثار مى باشد
هرکه یارى نخواهد از مخلوق *** حق تعالى اش یار مى باشد
درودى برتر
انس مى گوید : نزد حضرت امام حسین (علیه السلام) بودم ، کنیزش بر او وارد شد و دسته اى ریحان به عنوان شاد باش و تحیت تقدیم حضرت کرد ، حضرت به او فرمود : در راه خدا آزادى !
به حضرت گفتم : دسته اى ریحان بى قدر و قیمت تقدیم شما کرد و شما در برابرش او را آزاد کردید ! حضرت فرمود : خدا این گونه ما را ادب کرده ، آنجا که فرموده :
( وَإِذَا حُیِّیتُم بِتَحِیَّة فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا ) .
و هنگامى که به شما درود گویند ، شما درودى نیکوتر از آن، یا همانندش را پاسخ دهید; یقیناً خدا همواره بر همه چیز حسابرس است .
شاد باش نیکوتر از شاد باش او ، آزاد کردن او از بند بردگى بود !
ارزش انسان
عربى به محضر حضرت امام حسین (علیه السلام) رسید و گفت : پسر پیامبر خدا ! دیه کامله اى را ضامن شده ام و از پرداختش ناتوانم ، نزد خود گفتم : آن را از کریم ترین مردم درخواست مى کنم و کریم تر از اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) سراغ ندارم .
حضرت فرمود : برادر عرب سه مسأله از تو مى پرسم ، اگر یکى را جواب دادى یک سوم مال درخواستى را به تو مى دهم ، اگر دو مسأله را پاسخ گفتى دو سوم آن را مى پردازم ، اگر هر سه را جواب گفتى همه مال را مى دهم .
عرب گفت : آیا مانند تو که از اهل دانش و شرفى از مثل من مسأله مى پرسد ؟ حضرت فرمود : آرى ، از جدم رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى گفت : ارزش به اندازه معرفت است ، عرب گفت : بپرس اگر توانستم پاسخ مى دهم و اگر نتوانستم از حضرتت یاد مى گیرم و تاب و توانى جز به یارى خدا نیست .
حضرت فرمود : برترین اعمال کدام است ؟ عرب گفت : ایمان به خدا ، حضرت پرسید : راه نجات از مهلکه چیست ؟ عرب گفت : اعتماد به خدا ، حضرت فرمود : چه چیزى به مردان زینت مى دهد ؟ عرب گفت : دانشى که با بردبارى همراه باشد ، فرمود : اگر نبود ؟ گفت : ثروتى که جوانمردى در کنارش باشد ، فرمود : اگر نبود ؟ گفت : تنگدستى و فقرى که صبر با آن باشد ، فرمود : اگر این هم نبود ؟ عرب گفت : صاعقه اى از آسمان فرود آید و چنین انسانى را بسوزاند که جز این سزاوار نیست !
حضرت امام حسین (علیه السلام) خندید و کیسه اى که هزار دینار در آن بود به او داد و انگشترش را که نگینى به قیمت دویست درهم بر آن بود به او عطا فرمود و گفت : اى عرب ! هزار دینار را به طلبکارانت بده و انگشتر را در هزینه زندگى خودت مصرف کن ، عرب آن را گرفت و گفت : خدا داناتر است به اینکه رسالتش را کجا قرار دهد .
واقعه جانگذاز عاشورا و شهادت حسین بن علی(ع) بههمراه ? ???تن از یاران بافاویش نه تنها نزد شیعیان بلکه در نظر بسیاری از آزادمردان جهان، در عین تلخی، حاوی نکات مهمی است که هر یک از این نکات، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اسلام به شمار میرود.
این واقعه چنان تاثیر بسزایی در تاریخ اسلام از خود برجای گذاشت که دشمنان سعی زیادی برای نابود کردن و یا به انحراف کشاندن آن داشته و دارند.
شناخت صحیح آنچه که در روز جمعه دهم محرم سال ? ???هجری قمری (? ???مهر ? ???هجری شمسی و پنجم اکتبر ? ????میلادی) اتفاق افتاد، نه تنها کمک بزرگی به اصلاح برخی رفتارهای غلط به خصوص هنگام عزاداری در ایام محرم خواهد کرد بلکه مانع هرگونه سوءاستفاده دشمنان نیز خواهد شد.
در مقوله حاضر و ادامه آن که در روزهای بعد منتشر خواهد شد، سعی شده است به اختصار و صرفا با بیان تاریخی به شرح این واقعه مهم در تاریخ اسلام پرداخته شود.
حرکت امام حسین (ع) از مدینه به مکه
در شب ? ???رجب سال ? ???هجری قمری (یازدهم اردیبهشت سال ? ???شمسی ، ???? آوریل ? ????میلادی) امامحسین (ع) تصمیم گرفت به همراه خاندان و تعداد زیادی از یاران و پیروانش مدینه را به مقصد مکه ترک نماید.
مقدمه این امر نیز به دلیل عدم بیعت امام با یزید بن معاویه بن ابو- سفیان ...بن عبد شمس و به سه دلیل عمده بود. اول اینکه این سفر مقدمه سفر حج به شمار میرفت، دوماینکه مکه حریم امن الهی بود و احتمال آسیب رساندن به امام بسیار کم بود و سوم اینکه مکه مکان مناسبی برای تبلیغ و احیای دین اسلام (امام حسین(ع) بعدها حرکت خود را به سمت کربلا در راستای احیای دین جدش خواند) بود.
ایشان در شب خروج از مدینه در کنار قبر پیامبر (ص) آمده و عرض کرد:
"سلام بر توای رسول خدا(ص)، من حسین پسر فاطمه(س)، فرزند تو و فرزند دختر تو هستم و سبط توام که مرا در میان امتت جانشین خود کردی ، بر این مردم گواه باش ! مرا تنها گذاشتند و امر مرا تباه ساختند و به تو از دست این مردم شکایت میکنم تا به تو بپیوندم" . (بحارالانوار، ج ? ، ???ص?????)
ورود امام به مکه
روز سوم شعبان سال ? ???قمری (? ???اردیبهشت سال ? ???شمسی و ? ??مه سال ????? میلادی) امام حسین (ع) با کاروان خود وارد مکه مکرمه شدند.
مکه در آن روزگاران مرکز ثقل قلمروی اسلام بود و به همین دلیل تمام تحولات آن به دقت توسط مسلمانان دنبال میشد.
مردم کوفه نیز از حرکت امام و ورود ایشان به مکه آگاه بودند. نامههای بسیاری را برای آن حضرت نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند.
امام با یاران و خاندان خود بیش از یک ماه در مکه ماندند و در آنجا علیه دستگاه حکومتی یزید سخنان زیادی را عنوان کردند.
جاسوسان هر روز گزارش مکه را به یزید میرساندند و از این قصد امام آگاه بودند، هرچند امام قبلاز آغاز مناسک حج تصمیم به عزیمت کوفه داشتند، اما بنا به دلایلی این قصد را در مناسک حج آشکار ساختند.
پیش از سفربه کوفه بسیاری از نزدیکان وی از رفتن ایشان به کوفه ابراز نگرانی میکردند و به همین دلیل امام را از رفتن به کوفه برحذر میداشتند.
از جمله این افراد "محمد حنفیه" برادر ایشان بود که امام را از سفر به کوفه منع میکرد.
"سید بن طاووس (ره)" از امام صادق (ع) نقل میکند: در آن شبی که حسین (ع) میخواست صبح آن از مکه خارج شود، محمد حنفیه نزدش آمد و عرض کرد، ای برادر تو اهل کوفه را میشناسی که با پدرت و برادرت بیوفایی کردند و من می ترسم با تو همان طور رفتار کنند، اگر تصمیم بگیری در مکه بمانی تو در حرم خدا عزیزترین و محفوظترین افراد هستی."(لهوف سید طاووس، ص???) امام فرمود: درباره آنچه گفتی فکر میکنم.
سحر گاه هشتم ذی الحجه بود که امام بعد از آنکه در صحرای عرفات بالای جبل الرحمه(تپهای در نزدیکی صحرای عرفات) اهل بیت خود را دور خود جمع کرد و آنها را از تصمیم خود آگاه کرد، به سمت مسجد خیف ( مسجدی در همان ناحیه که امروزه به رغم نوسازی در بیشتر ایام سال به دلایل نامعلوم بسته است ) رفت و در آنجا خطبهای معروف را علیه یزید خواند.
خبر به محمد خنفیه رسید و او خود را به امام رساند و مهار شتر امام را گرفت و گفت : " یابن رسول الله ! مگر شما وعده ندادید که درباره آنچه من گفتم، فکر کنید؟" و امام فرمود:آری، ولی بعد از آنکه تو رفتی رسول خدا نزد من آمد و فرمود; "برو که خدا خواسته تا تو را کشته ببیند." محمد حنفیه عرض کرد: حال تو با این وضع بیرون میروی ، همراه بردن این زنان و کودکان چه معنایی دارد؟ و امام در جواب گفت که "مشیت خدا بر آن تعلق گرفته که آنان را اسیر ببیند."
آنگاه با محمد حنفیه خداحافظی کرد و بهسوی کوفه روانه شد.(همان مدرک)
سخن از برپا کنندگان حادثه اى بى مانند ، واقعه اى عظیم ، اتفاقى عبرت آموز و حقیقتى بى شبه و مثل است ، که براى تمام انسان ها ، در همه ادوار حیات و زندگى ، منبعى سرشار از پند و موعظه و نصیحت و درس است .
اهل مُلک و ملکوت ، و ساکنان زمین و آسمان ، برپا کنندگان چنین حادثه اى را جز یک بار ندیدند و به غیر از یک مرتبه واقعه اى بدین صورت ، و به این کیفیت در تمام فضاى باعظمت حیات اتفاق نیفتاد ! !
دگر تا جهان هست بزمى چنین *** نبیند به خود آسمان و زمین
تحقق این واقعه بى نظیر در سرزمین کربلا بر دو طایفه تکیه داشت ، گروهى زمینى محض ، و قومى آسمانى خالص .
گروه آسمانى در عرصه گاه حیات خود ، جز خدا محورى ، عشق به حقّ ، اداى مسؤولیت در راه رضاى دوست ، برپا کردن پرچم حقیقت ، روشن نگاه داشتن چراغ فضیلت ، برانداختن کاخ ستم و بیداد ، ریشه کن کردن شجره خبیثه و سرسبز نگاه داشتن شجره طیّبه ، اندیشه دیگر نداشتند .
و آن گروه دیگر ، یعنى طایفه مادّى مسلک و قوم زمینى ، در جولانگاه زندگى خویش ، جز طاغوت محورى ، پیروى هواى نفس ، تعطیل وظایف اخلاقى ، از کار انداختن چرخ اندیشه و فکر ، دنبال کردن برنامه هاى شکم و شهوت و افتادن در لذّات بى در و پیکر حیوانى فکر دیگر در سر نمى پروراندند .
آسمانیان بی نظیر
آن چهره هاى عرشى و ملکوتى ، که به رهبرى حضرت حسین (علیه السلام) به تعداد هفتاد و دو نفر در سرزمین نینوا و عرصه گاه کربلا و سرزمین بهشتى مقام ماریه ، خیمه کرامت و شرافت و خرگاه ایمان و استقامت برپا کردند ، در عین این که در قالب جسم و چهارچوب بدن به سر مى بردند ، ولى در عصمت و پاکى ، هم چون فرشتگان عرش نشین و بلکه به نظر رسول باعظمت اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) از مَلک مقرب و کعبه مشرّفه برتر و بالاتر بودند .
اَلْمُؤْمِنُ اَکْرَمُ عَلَى اللهِ مِنْ مَلائِکَتِهِ الْمُقَرَّبینْ
مؤمن در پیشگاه خداوند ، از فرشتگان مقرّب گرامى تر است .
و در روایت دیگر حرمت و عظمت مؤمن را از کعبه عظیم تر دانسته :
اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرَمَةً مِنَ الْکَعْبَة
و چه مؤمنانى برتر و بالاتر از آنان که براى آبیارى درخت دین ، و تداوم فرهنگ توحید ، و پابرجایى زحمات انبیا و اولیا در سخت ترین شرایط ، با شور و نشاطى وصف ناشدنى جان شیرین را در طبق اخلاص گذاشته ، و خون مقدّس قلب خود را نثار کردند .
آنان ، بدون بیم و هراس از دشمن نابکار ، در میدان جهاد فى سبیل اللّه در کنار حضرت سید الشهداء (علیه السلام)قیام لِلّه کردند ، تا به اداى دین خود نسبت به حقّ و حریم انسانیّت موفق شوند ، و کشتى به طوفان خورده آدمیّت را به ساحل نجات برسانند .
آنان ، از دانشگاه وحى و از آیات کتاب حقّ ، به معلّمى رسول اِلهى و هدایت اهل بیت (علیهم السلام) ، درس زندگى آموخته بودند ، و آنچه را تعلیم گرفته بودند با کمال اخلاص در همه شؤون حیات بکار بستند .
آنان ، در عرصه گاه کرامت و فقاهت و بصیرت ، سرآمد تمام انسان هاى تاریخند .
آنان در صفاى باطن ، نورانیت دل ، ایمان قلبى ، اخلاق اسلامى ، کردار انسانى و دلسوزى نسبت به جامعه بشرى در تمام روزگار نمونه و مانند ندارند .
آنان ، راست قامتان عرصه گاه هستى اند که نخواستند با هیچ قیمتى و تحت هیچ شرایطى کمر زیر بار سنگین مسؤولیت خم کنند ، و پشت پهلوانى خود را به خاک پست در اندازند .
آنان ، سایه حقّ ، خمیر مایه حقیقت ، پرچمدار شرافت ، اصول کرم ، نابغه هاى خلقت و مطلع الفجر تمام حسنات و برکاتند .
علم الهدى سید مرتضى در بخشى از اشعار عالمانه خود که در توصیف این هفتاد و دو نفر سروده مى گوید :
این شهیدان ملکوتى و عاشقان جان باخته گرچه بر روى خاک گرم و سوزان دشت کربلا مورد بى اعتنایى قرار گرفتند ، ولى روان و جان آنان در بارگاه الهى به مهماندارى حضرت حقّ جا گرفته و حضرت رب العزّه از آنان پذیرایى مى کند .
آن که نسبت به آنان اراده زیان و ضرر داشت ، گویى به سود آنان قدم برداشت ، و آن که با دم شمشیر تیز آنان را کشت نسبت به حیات و زندگانى آنان کوشید .
آنان ، مردمى بودند که با تمام وجود حضرت حسین (علیه السلام) را یارى و نصرت دادند . به کوه آهن برخورد کردند و با سینه به استقبال سر نیزه ها و با رخسار به سوى شمشیرها شتافتند . در حالى که براى نجات از آن مخمصه و مصیبت و بلا و ابتلا به آنان پیشنهاد امان و مال و منال مى شد و زیر بار نمى رفتند ، و با روحیه اى عجیب از آن پیشنهادات سر بر مى تافتند و مى گفتند :
عذرى در پیشگاه رسول خدا (صلى الله علیه وآله)براى ما نیست اگر حسین او کشته شود و از ما مژگانى بهم بخورد ! !
آنان ، دریایى بى ساحل از صبر و استقامت ، شکیبایى و بردبارى ، عزّت و سرفرازى و غیرت و حمیّت بودند ، به طورى که هزاران غدّار خونخوار و درّنده پلید به قصد جان آنان ، بر آنان تاختند ولى نتوانستند روح الهى آنان را بکشند ، و هزاران آرزوهاى تقوا سوز بر وجودشان آتش ریخت ، ولى نتوانست دامن تقواى آنان را لکّه دار نماید ، و هزاران عامل اخلاق شکن بر آنان تاخت ، ولى قدرت چیره شدن بر اخلاق آنان را به دست نیاورد ! !
عظمت روح و بزرگى جان و رفعت شخصیّت و کرامت و اصالتِ آنان را چه بهتر که از زبان دشمن بشنوید :
به ناپاکى دون مایه و موجودى خود فروخته که در عرصه کار زار کربلا به همراه پسر سعد حاضر شده بود به طعنه گفتند : چرا براى کشتن ذرّیه پیامبر حاضر شدى ، خداوند با تو چه خواهد کرد ؟
در جواب گفت : خاموش ! اگر آنچه را ما به چشم خود دیدیم تو هم دیده بودى ، بدون تردید همان کارى که ما کردیم تو مى کردى !
یک دسته نیرومند ، با عصبیّت و غیرت دست به قبضه شمشیر برده ، چون شیران درّنده بر ما حمله مى بردند ، سواران را از چپ و راست پایمال و نابود مى کردند ، و خود را در آغوش مرگ مى انداختند ، و امان نمى پذیرفتند ، و به مال و منال رغبت نشان نمى دادند ، و براى افکندن خود در دریاى مرگ و غوطهور شدن در آن هیچ گونه حائلى براى خود تصوّر نمى کردند ، مى گفتند : یا مرگ یا پیروزى و استیلاء .
اگر ما اندکى دست نگه مى داشتیم لشگر ما را نابود مى ساختند ; بنابراین چه مى شد انجام داد ، و چه مى توانستیم بکنیم
زمینیان بى بدیل
آن چهره هاى منحوس و تاریک دل ، که به تعداد سى هزار نفر ، در میدان نینوا به دستور یک بچه سر راهى که پدرى براى او نبود ، و مادرش با هر بى پدرى هم بزم مى شد ، یعنى : عبید اللّه ، براى کشتن برترین مردم و پاک ترین انسان ها از شیرخواره و جوان و پیر ، و آتش زدن خیمه هاى ناموس قرآن ، و حرم با حُرمت اولیا ، و به اسارت بردن اسوه هاى عفّت و پاکى و عصمت و درستى جمع شدند ، طاغوت زدگانى بودند که به پرستش هوا و هوس ، و متابعت از شهوات ، و دنبال کردن خوى دد منشى ، و تعظیم در برابر فاسقى شرابخوار و کافرى سگ باز و منافقى میمون پرست چون یزید ، زندگى مى گذراندند .
آنان ، در مدرسه بنى امیّه درس درندگى ، غارت ، بى رحمى ، بى مهرى ، چپاول ، ظلم و ستم ، کینه و نفاق و منّیت و خود پرستى آموخته بودند .
آنان ، از پستان فسق فجور ، و حرص و حسد ، بخل و کبر ، جهل و غفلت شیر خورده بودند ، و از حلقوم وجودشان جز صداى درندگى و پارس وحشت آور ، و نداى شرک و بت پرستى چیزى شنیده نمى شد .
آنان ، در سایه نحس حاکمانى زندگى کردند که جز شرارت و بدکارى و مادّیگرى برنامه اى نداشتند ، و جیره خواران خود را جز براى تحقّق هوا و هوس خود نمى خواستند .
از زبان زهیر آن شیرمرد جهاد گر و نظامى بابصیرت ، وضع آن پست فطرت ها و کرم هاى لجن خوار ، و گرگان در لباس میش ، و سگان هار را بشنوید :
اى اهل کوفه ! زنهار از عذاب خدا بر شما ، زنهار . راستى ، بر عهده مسلمان واجب است که هر سخنى که خیر دیگرى در آن است بدون پیرایه بگوید و از او پنهان ننماید . . .
راستى ، خداوند ، ما و شما را به ذرّیه پیامبرش در معرض آزمایش در آورده ، تا امتحان کند و ببیند که ما و شما چه کار خواهیم کرد .
ما شما را دعوت مى کنیم به نصرت و یارى ذرّیه پیغمبر ، این یاغى طاغى ، عبیداللّه پسر زیاد را وا گذارید ، براى آن که از طرف او و پدرش به سراسر روزگار جهاندارى آنان ، جز بدى و بد رفتارى به شما عائد نشده و نمى شود .
آنانند که چشم هاى شما را به میل سرخ از گودى چشم بیرون کرده و مى کنند .
آنانند که دست ها و پاهاى شما را قطع کرده و مى کنند .
آنانند که شما را به مُثله ، گوش و دماغ مى بُرند .
آنانند که شما را بر فراز دار کشیده ، به شاخه هاى بلند خرما آویزان مى کنند .
آنانند که خوبان شما را که باید سرمشق توده باشند ، و قاریان قرآن را که نگهداران قرآنند سر از بدن جدا مى کنند ، مانند حجر بن عدىو اصحابش و هانى بن عروه و امثالش ! !
چون سخن به اینجا رسید ، سپاه طاغوت و آن از خدا بى خبران ، دشنامش دادند ، و بر عبیداللّه و پدرش ـ آن فرزند بى پدر ـ ثناخوانى کرده و گفتند :
ما دست برنمى داریم تا صاحبت را با همه همراهانش بکشیم ، یا او را با همه یارانش نزد امیر بفرستیم .
راستى ، غفلت و جهالت ، و پستى و رذالت ، و زمین گیرى و دنائت را ببینید که به جاى سرور جوانان اهل بهشت ، دریاى لطف و کرم ، منبع صدق و درستى ، مایه عزّت و شرف ، حضرت سید الشهداء (علیه السلام) ، چه موجود پلید ، و جرثومه کثیف ، و متکبّر مغرور ، و حیوانى پست را به امیرى و رهبرى پذیرفته بودند ؟ ! !
زهیر در مرحله دوّم شروع به سخن کرد و گفت :
اى مردم ! اولاد فاطمه به موّدت و دوستى و یارى ، از پسر سمیّه زنىکه خاندان او به گردن ما حقّى ندارند ، و خاندانى که مادران آن ها نام نیکى براى اعقاب ما به ارث نمى گذارند ، سزاوارترند .
اگر یاریشان نمى کنید پناه بر خدا از این که به کشتن آنان حاضر باشید . پس راه باز کنید و کار این مرد بزرگ را با یزید به خودشان وا گذارید ; زیرا قسم مى خورم که او از شما بدون کشتن حسین هم راضى مى شود .
سخن که به این پایه محکم رسید ، جز مداخله اراذل و اوباش کار را آشفته نمى کند ، از این جهت شمر مداخله کرد و هیمنت این سخن استوار را از خاطر سپاه جنگجو درهم شکست .
شمر تیرى به جانب زهیر انداخت و گفت :
ساکت شو! خدا نفست را بگیرد ، ما را به پُر گویى خویش خسته کردى.
زهیر جهت سخن خود را گرداند و در پاسخ شمر گفت :
اى کرّه شتر که تا چشم باز کرده اى پدرى براى خود جز آن چهار پا که به عقب بول مى کرد ندیده اى ! با تو من سخنى ندارم ، تو بیش از یک حیوان زبان بسته اى نیستى ، به خدا سوگند گمان نمى کنم که از کتاب خدا دو آیه را درست و پابرجا بدانى و یا بخوانى ، بشارت و نویدت بدهم به رسوایى روز قیامت و شکنجه هاى دردناکش .
شمر در جواب گفت :
خدا تو را و صاحبت را پس از یک ساعت دیگر خواهد کشت .
زهیر گفت :
مرا از مرگ مى ترسانى ؟ به خدایم سوگند که مردن به همراه او و در رکاب وى را گواراتر و محبوب تر دارم از زندگانى جاوید به همراه شما.
پس از آن رو به مردم کرد و گفت :
اى مردم ! این دیوانه وش گستاخ و همراهانش شما را از دین و آیینتان گول نزنند ; زیرا واللّه به شفاعت محمّد نخواهند رسید آن مردمى که خون ذرّیه و اهل بیتش را بریزند .
ابن شهر آشوب در کتاب مناقب مى گوید :
حسین (علیه السلام) بر سر کشته زهیر آمد و بالاى سرش ایستاد ، و گفت :
« خداوند تو را از ما دور نکند و کشندگانت را لعنت کند آن چنان که آنان را مسخ کند ، مانند دور افتادگانى که خداوند آن ها را به صورت میمون و خوک مسخ کرده » !
در کلام زهیر و مولایش ملاحظه شد که از آن سى هزار نفر تعبیر به گستاخ ، گول خورده ، دیوانه ، کرّه شتر ، سوء استفاده چى و میمون و خوک شده ، و این است معناى گروه زمینى ، ولى زمینیانى که در طول تاریخ در مرحله مادّیگرى و دنائت و پستى نمونه نداشتند در حدّى که باید از آنان به عنوان زمینیان بى بدیل یاد شود!
از مهم ترین مسائلی که پیرامون پیامبری مطرح است، بحث اعجاز و ارائه معجزه است. در تاریخ زندگی پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز قرآن از ویژگی خاصی برخوردار است. اما معجزات پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) منحصر به قرآن نبوده است ، بلکه آن حضرت گاه در مناسبتهاى مختلف به منظور اقناع مردم دست به اعجاز مى زد . در این زمینه باید خاطرنشان ساخت که اصولاً یک محاسبه عقلى وجود معجزاتى غیر از قرآن را در زندگانى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) ثابت مى کند : پیامبر براى حضرت موسى از 9 معجزه سخن مى گوید(1) و براى حضرت مسیح نیز 5 معجزه را متذکر مى شود(2) . آیا مى شود پذیرفت پیامبر اسلام ، که خود را برتر از پیامبران گذشته و خاتم آنان مى شمرد ، خود با نقل این همه معجزات گوناگون براى پیامبران قبلى ، تنها یک معجزه داشته باشد ؟ ! و آیا مردم ، با توجه به صدور آن همه معجزات از پیامبران پیشین ، تمناى معجزات مختلف از پیامبر نداشتند و به دیدن یک معجزه از وى اکتفا مى کردند ؟ ! وانگهى قرآن معجزات متعددى را براى پیامبر ذکر کرده است که ذیلاً بدانها اشاره مى کنیم :
الف ـ شق القمر : زمانى که مشرکان ایمان خود را منوط به دو نیم شدن ماه به اشاره پیامبر دانستند ، حضرت به اذن الهى این کار را انجام داد ، چنانکه قرآن مى فرماید :
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ * وَإِن یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ (3) .
رستاخیز نزدیک شد ، و ماه به دو نیم گشت ، اگر آیتى ( معجزه اى ) را ببینند روى برگردانده و مى گویند سحرى است مستمر .
ذیل آیه کاملاً گواه آن است که مقصود از آیه ، شکافتن ماه در روز رستاخیز نیست ، بلکه مربوط به عصر پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) است .
ب ـ معراج : پیامبر اکرم در یک شب از مسجدالحرام در مکّه به مسجد الاقصى در فلسطین ، و از آنجا به جهان بالا رفت سیرى چنین عظیم در زمانى آن سان کوتاه ، از دیگر معجزات پیامبر گرامى (صلى الله علیه وآله) است که در قرآن نقل شده است ، و قدرت الهى بالاتر از آن است که عوامل طبیعى مانع از عروج فرستاده وى به عالم بالا باشد(4) .
ج ـ مباهله با اهل کتاب : پیامبر براى اثبات حقانیت خود عده اى از اهل کتاب را به مباهله دعوت کرد و گفت بیایید تا خود ، فرزندان و زنانمان به مباهله برخیزیم . مسلّم است که مباهله به نابودى یکى از دو طرف منتهى مى شد ولى او آمادگى خود را اعلان کرد و در نتیجه آن گروه از اهل کتاب ، با مشاهده قاطعیت و استوارى پیامبر اسلام و اینکه وى عزیزترین کسان خویش را بى پروا به عرصه مباهله آورده است ، عقب نشینى کردند . و تن به قبول شرایط پیامبر دادند(5) .
اهل بیت(علیهم السلام)بهترین آفریده ها
از آنجا که ملاک ارزش انسان در میزان حق و ترازوى عدل ، ایمان و معرفت و تقواست و بر اساس آیات و روایات ، ایمان و معرفت و تقواى اهل بیت از همه آفریده هاى صاحب عقل و دارندگان زمینه تکلیف ـ هم چون فرشتگان و جن و انس ـ بیشتر و استوارتر و گسترده است و ایمانشان در بلندترین نقطه اوج و معرفت ، و دانششان ـ نسبت به گذشته و آینده و در مورد حقایق امور و ظاهر و باطن هستى ـ فراگیر و پرهیزکارى و تقوایشان در عالى ترین مرحله است ، به همین خاطر از همه موجودات و آفریده ها برتر و بهترند و قبول ولایت و امامتشان تا قیامت بر همگان لازم و واجب و هیچ کس ـ هرچه باشد و هرکه باشد ـ بدون اقتدا به آنان و اطاعت از آن بزرگواران به جایى نمى رسد و کور دلو کالانعام و میتباقى خواهد ماند گرچه به صورت ظاهر زنده باشد و ادعاى بینایى و علم و معرفت کند و خود را انسان بداند .
به حکم عقل ، اطاعت جاهل از عالم ، نادان از دانا ، غیر متخصص از متخصص ، گمراه از هادى و آنکه بافت وجودى اش مأموم بودن است از امام به حق ; واجب و لازم است و هیچ عقل سالمى امتناع از این حقیقت را ندارد و نخواهد داشت .
بى تردید اگر انسان در هر شرایطى که باشد و در هر کجا که زندگى کند ، با دست یافتن به معرفت اهل بیت (علیهم السلام) که امامان به حق و منصوبان از جانب خداى مهربانند ، مأموم آنان نشود و آیین و دینش را از آنان نگیرد و در راهشان که صراط مستقیم حق است قدم ننهد و از فرهنگ ثمر بخششان که تفسیر آیات کتاب خداست پیروى نکند و فرمان هاى استوارشان را اطاعت ننماید ، گرچه همه عمرش در مدار جهاد و کوشش قرار گیرد و چون چشمه فصل بهار از وجودش عمل خیر بجوشد ، به فرموده پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) به نتیجه و منفعت کوشش خود نخواهد رسید و تا رسیدن به هلاکت ابدى و شقاوت همیشگى ، در ضلالت و گمراهى خواهد ماند !
آرى ، انسانى تا ابد از گمراهى مصون است و از کوشش و جهادش بهره خواهد برد و عمرش ضایع نخواهد شد و در پیشگاه حق عملش مقبول و لغزشش مغفور و کوششش مشکور است که به قرآن مجید و اهل بیت تمسّک جوید . این معنا را جوامع حدیثى تسنن و تشیع از پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)روایت کرده اند :
إنّی تارِکٌ فیکُم مَا إن تَمَسَّکتُم بِهِ لَن تَضِلُّوا بَعدِی : أَحَدُهما أعظَم مِنَ الآخر : کِتَابُ اللّهِ حَبلٌ مَمْدودٌ مِن السَّماءِ إلَى الأرضِ ، وَعِترَتِی أهلُ بَیتِی ، وَلَن یَفتَرَّقَا حَتَّى یَرِدا عَلیَّ الحَوضَ فَانظُرُوا کَیفَ تَخْلُفُونِى فِیهِمَا .(6)
من چیزى را در میان شما به یادگار گذاشته ام که چون به آن چنگ زنید هرگز پس از من گمراه نشوید ، یکى از آن دو از دیگرى بزرگ تر است : کتاب خدا که ریسمانى کشیده شده از جانب خدا به سوى زمین است و عترتم اهل بیتم و این دو هرگز از هم جدا نگردند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند ; پس با تأمل و دقت بنگرید که در نبودن من حق مرا درباره این دو گوهر گرانبها چگونه ادا مى کنید ؟
حقیقت وجودى اهل بیت (علیهم السلام)
با توجه به آیات و روایات و مطالبى که در فصل قبل مشخص شد و با تکیه بر آیه مباهلهکه از شخص امیرالمؤمنین (علیه السلام) تعبیر به نفس شده مى توان اثبات کرد که وجود علوى که ریشه وجود یازده امام معصوم است ، حقیقت نورى اش با نور محمّدى یکى است و تفاوت آن دو فقط در جنبه جسمى و مادى است .
امام صادق (علیه السلام) در روایتى مهم مى فرماید :
إنَّ اللّهَ کَانَ إذ لا کَانَ ، فَخَلقَ الکَانَ ، وَالمَکَانَ وَخَلَقَ نُورَ الأنوَارِ الَّذِی نُوِّرَتْ مِنهُ الأَنوَارُ ، وَأجْرَى فِیهِ نُورَهُ الَّذِی نُوِّرَتْ مِنهُ الأنوارُ ، وهو النُّورُ الَّذِى خَلَقَ مِنْهُ مُحَمَّداً وعَلِیّاً .(7)
خدا بود وقتى که « کان » نبود پس کان و مکان را آفرید و نور الانوارى که انوار از آن نورانى شدند خلق کرد و در آن نورش که همه انوار از آن نورانى شدند جارى ساخت و آن نورى است که محمّد و على را از آن پدید آورد .
در تفسیر الامام العسکرى (علیه السلام) : 656 و بحار الأنوار : 37/48 ، باب 50 ، حدیث 27 در ذیل حدیث شریفى که از رسول با کرامت اسلام (صلى الله علیه وآله) نقل شده است در تفسیر آیه شریفه مباهله چنین آمده است :
فکان الأبناء الحسن والحسین ، جاء بهما رسول اللّه فأقعدهما بین یدیه کجروى الأسد وأمّا النساء فکانت فاطمة جاء بها رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) وأقعدها خلفه کلبوة الأسد وأمّا الأنفس فکان على بن أبى طالب (علیه السلام) .
با توجه و تدبر در مصادر اصیل شیعه و حتى کتب عامه مى توان چنین نتیجه گرفت که : ( أجمع المفسرون على أن المراد بالنفس هاهنا على (علیه السلام) ) ، که در الصواعق المحرقه : 238 نیز چنین بیان شده است . مرحوم علامه مجلسى نیز در بحار الأنوار : 35/257 ، باب 7 . بابى را به این آیه شریفه اختصاص داده اند .
و در روایت دیگرى فرمود :
یا على ! من و تو از یک نور آفریده شده ایم سپس آن نور در پشت آدم قرار گرفت تا در پشت عبدالمطلب دو بخش شد : بخشى در پشت عبداللّه قرار گرفت و بخشى هم در پشت ابوطالب .(8)
به این خاطر هیچ نورى و روحى با پیامبر مأنوس تر از نور و روح علوى نبود و حضرت حق ، شب معراج به سبب این انس با صداى وجود مبارک امیرمؤمنان (علیه السلام) با حضرت رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) سخن گفت و به همین جهت بین محمّد و على عقد اخوت و برادرى بست تا این اخوت و برادرى و یگانگى را نیز در عالم خلق و جهان طبیعت بروز و ظهور پیدا کند و به این علت به او مى فرمود :
إنّکَ تَسمَعُ مَا أسمَعُ وَتَرَى مَا أَرَى .(9)
آنچه را من مى شنوم تو نیز مى شنوى و آنچه را من مى بینم تو هم مى بینى .
بر اساس روایات و دلایل متین و استوار ، على سرّ و باطن محمّد است و محمّد فیض الهى است . و این خواست خداست که ولایت را باطن و سرّ رسالت قرار داد تا هرجا محمّد ظهور مى کند این باطن و سر با او باشد ; پس بى ولایت امیرمؤمنان ، رسالت ناقص است .
( . . . وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ . . . ) .(10)
. . . و اگر انجام ندهى پیام خدا را نرسانده اى . . .
وجود مقدس اسداللّه الغالب على بن أبى طالب (علیه السلام) در مرحله و مرتبه ولایتش به اذن حق متصرف در ملکوت و مالک باطن وجودات و جلوه گاه همه مدارج غیب و شهود است و هیچ تصرفى در هستى بدون توجه نورى حضرتش صورت نمى گیرد پس بدون حبّ على و قبول ولایت او نمى توان به حبّ رسول و حبّ خداوند متعال رسید چون ولى اللّه باب اللّه است و نور محمّدى و علوى آغاز و انجام هستى است .
بِکُمْ فَتَحَ اللّهُ وَبِکُمْ یَخْتِمُ ، وَإیابُ الْخَلْقِ إلَیْکُمْ .(11)
خدا با شما آغاز کرد و با شما پایان مى دهد و بازگشت خلق به سوى شماست .
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم *** از روى یقین در همه موجود على بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است *** تا هست على باشد و تا بود على بود
در ضمن روایاتى که در کتب معتبر و اصیل اسلامى آمده ، اوصاف دوازده امام معصوم را در همه زمینه ها یکى مى داند چرا که خلقت آنان از همان نور و حقیقت رسول با عظمت اسلام (صلى الله علیه وآله) است .
باید گفت : به غیر از مقام نبوت آنچه از معانى و حقایق و . . در وجود مبارک رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) است ، بى کم و کاست در امامان معصوم (علیه السلام) تجلّى دارد و همه آنان ـ چنان که خود فرموده اند ـ اسماى حسناى الهى هستند ،( نَحْنُ وَاللّهِ أسمَاؤُهُ الحُسنىَ ).(12)
و به همین خاطر جهانیان وام دار اینانند و اینان را بر جهانیان حقوقى است که اداى آن حقوق بر عهده جهانیان واجب و لازم است چنان که در کتاب شریف الکافى از معصوم روایت مى کند :
الدُّنیَا وَمَا فِیهَا للّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى ، وَلِرَسُولِهِ ، وَلَنَا ، فَمَن غَلَبَ عَلَى شَیء مِنهَا فَلیَتَّقِ اللّهَ ، وَلْیُؤَدِّ حَقَّ اللّهِ تَبَارکَ وَتَعَالَى ، وَلْیَبَرَّ إخوَانَهُ ، فَإنْ لَمْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَاللّهُ وَرَسُولُهُ وَنَحنُ بُرَآءُ مِنهُ .(13)
دنیا و آنچه در آن است در سیطره مالکیت خداى بزرگ و پیامبرش و ما قرار دارد پس هر کس به چیزى از آن دست یافت باید تقواى الهى را رعایت کند و به اداى حق خدا برخیزد و به برادرانش نیکى کند ، اگر چنین نکند خدا و رسولش و ما از او بیزاریم .
در هر صورت ریشه وجودى اهل بیت (علیهم السلام) ، حقیقت نوریّه محمّدیه است که از طریق جلوه تامّش بر على و فاطمه (علیهم السلام) است و ایجاد علقه زوجیت بین این دو دریاى شگرف معنوى سبب ظهور یازده مظهر تام و مُظهر کل شد و از همان زمان هم براى هدایت جهانیان به نام آن بزرگواران و تعدادشان ، همگان را توجه داد .
جابر بن عبداللّه انصارى که تا پایان عمر مورد عنایت و احترام اهل بیت (علیهم السلام)بوده ، مى گوید :
هنگامى که خداى عزّ و جلّ آیه شریفه :( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْکُمْ )(14)را بر پیامبرش محمّد نازل کرد من گفتم : اى فرستاده خدا ! ما خدا و پیامبر را شناختیم ، اولوالامرى که خدا طاعتشان را به طاعت تو مقرون نموده کیانند ؟ حضرت فرمود : جابر ! جانشینان من و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند ; اول آنان على بن ابى طالب سپس حسن و حسین آنگاه على بن الحسین و بعد محمّد بن على که در تورات معروف به باقر است و تو او را درک مى کنى ، هرگاه زیارتش کردى سلام مرا به او برسان سپس صادق جعفر بن محمّد و بعد از او موسى بن جعفر و پس از او على بن موسى آنگاه محمّد بن على سپس على بن محمّد سپس حسن بن على آنگاه هم نام و هم کنیه من حجّت خدا در زمین و باقى مانده او در میان بندگانش فرزند حسن بن على خواهد بود ، همان که خداى متعال ، خاور و باختر زمین را به دست او بگشاید و همان که از دیده شیعیان و دوستانش پنهان خواهد شد و در آن زمان جز آنکه خدا دلش را براى ایمان خالص کرده ، کسى در اعتقاد به امامت او پابرجا و استوار نخواهد ماند .(15)
نکته قابل توجه دیگرى که در مورد حقیقت وجودى اهل بیت (علیهم السلام) در روایات صادر از آن ذوات مقدس به چشم مى خورد ، تشبیه بسیار عمیق و پر معناى اهل بیت (علیهم السلام) به شجره طیّبه است .
امام صادق (علیه السلام) شجره طیبه را که حضرت حق در قرآن در سوره ابراهیم(16) ذکر فرموده ، در برابر پرسشى که عمرو بن حُریث از آن حضرت درباره آن مى پرسد چنین توضیح مى دهد :
رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) أصلُهَا ، وَأمِیرُالمُؤمِنینَ (علیه السلام) فَرْعُهَا ، وَالأَئِمَّةُ مِن ذُرِّیَّتِهِمَا أغصَانُها ، وَعِلمُ الأَئمّةِ ثَمَرَتُهَا ، وَشِیعَتُهُم المُؤمِنُونَ وَرَقُها ، قَال وَاللّهِ إنَّ المُؤمِنَ لَیُولَدُ فَتُورِقَ وَرَقَةٌ فِیهَا وإنَّ المُؤمِنَ لَیَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَةٌ مِنهَا .(17)
پیامبر خدا ریشه آن و امیرالمؤمنین تنه آن و امامان از نسل پیامبر و على شاخه هاى آن و دانش امامان میوه آن و شیعیان مؤمنشان برگ آن هستند . فرمود : به خدا سوگند که مؤمن به دنیا مى آید پس درخت برگى برمى آورد و مؤمن از دنیا مى رود پس از درخت برگى مى افتد .
در این روایت ، علاوه بر اثبات حقیقت وجودى واحد ائمه اطهار (علیهم السلام) از تشبیه شیعیان مؤمن به اوراق شجره طیبه ، به این مطالب مى توان رسید که حقیقت وجودى شیعیان مؤمن برگرفته از انوار تابناک اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) است .
در روایتى آمده است که :
شیعَتُنا خُلِقُوا مِنْ فاضِلِ طینَتِنا یَفْرَحُونَ لِفَرَحِناوَیَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا.(18)
نقطه مقابل شجره طیبه ، شجره خبیثه است که هدف از بیان آن ، مجسم ساختن چهره واقعى کلمه شرک و برنامه هاى انحرافى و مردم فاسد و کافر و خبیث است که با بى توجهى به دستورها و اوامر اهل بیت (علیهم السلام) و انقطاع از شجره طیبه ، به شجره خبیثه ملحق شده اند ، شجره اى که ( اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الاَْرْضِ مَالَهَا مِن قَرَار ) از زمین کنده شده و قرارى ندارد و بى ریشه است که در برابر توفان ها هر روز به گوشه اى پرتاب مى شود .
در روایات آمده است که شجره طیبه پیامبر و على و فاطمه و فرزندان آنها هستند و شجره خبیثه بنى امیه است (19 .
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ اسراء/101 . 2 ـ آل عمران/49 .
3 ـ قمر/1 ـ 2 . 4 ـ اسراء/1 .
5 ـ آل عمران/61 .
6ـ سنن الترمذى : 5/663 ; بحار الأنوار : 23/118 ، باب 7 ، حدیث 36 .
7 ـ الکافى : 1/441 ، باب مولد النبى ووفاته ، حدیث 9 ; بحار الأنوار : 15/24 ، باب 1 ، حدیث 46 .
8 ـ بحار الأنوار : 5/11 ، حدیث 12 .
9 ـ نهج البلاغة : 562 ، خطبه 234 ; عوالى اللئالى : 4/122 ، حدیث 204 ; بحار الأنوار : 18 / 223 ، باب 1 ، حدیث 61 .
10 ـ مائده ( 5 ) : 67 .
11 ـ عیون اخبار الرضا : 2/272 ; مفاتیح الجنان ، زیارت جامعه کبیره .
12 ـ الکافى : 1/145 ، باب النوادر ، حدیث 4 .
13 ـ الکافى : 1/408 ، باب أن الأرض کلها للامام (علیه السلام) ، حدیث 2 .
14 ـ نساء ( 4 ) : 59 .
15 ـ مناقب : 1/282 ; کمال الدین : 253 ; کفایة الأثر : 53 .
16 ـ ابراهیم ( 14 ) : 24 .
17 ـ الکافى 1/428 ، باب فیه نکت ونتف من التنزیل فى الولایة ، حدیث 80 ( با کمى اختلاف ) ; تفسیر الصافى : 1/886 .
18. الأمالى، طوسى : 299 ، حدیث 588 .
19- تفسیر نور الثقلین : 2 ذیل آیه شریفه .