خشونت منصور برامام صادق(علیه السلام)
روزی منصور به وزیر دربارش « ربیع » گفت همین اکنون جعفربن محمد (امام صادق)علیه السلام)) را در اینجا حاضر کن .
ربیع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق)علیه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندی به آنحضرت رو کرد وگفت :
«خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم آیا در مورد سلطنت من اشکال تراشی می کنی ؟»
امام : آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است ...
ربیع میگوید : امام صادق (علیه السلام) را دیدم هنگام ورود لبهایش حرکت می کند، وقتی که کنار منصور نشست، لبهایش حرکت می کرد و لحظه به لحظه از خشم منصور کمتر می شد .
وقتی که امام صادق) علیه السلام) از نزد منصور رفت، پشت سر امام رفتم و به او عرض کردم:
وقتی که شما وارد بر منصور شدید منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود ولی وقتی که نزد او آمدی ولبهای تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهایتان را به چه چیز حرکت می دادی ؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود : لبهایم را به دعای جدم امام حسین(علیه السلام) حرکت می دادم و آن دعا این است :
«یا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی وَیا غَوثِی عِندَ کُربَتی اَحرِسنِی بعَینِکَ الَّتی لا تَنامُ وَاکَنِفنِی برُکنِکَ الذَّی لایُرام ؛ ای نیرو بخش من هنگام دشواریهایم و ای پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن و مرا در سایه رکن استوار و خلل ناپذیرت قرار بده »
آتش کشیدن خانه امام صادق(علیه السلام)
مفضّل بن عمر می گوید : منصور دوانیقی برای فرماندار مکه و مدینه حسن بن زید پیام داد : خانه جعفر بن محمد ( امام صادق ع) را بسوزان، او این دستور را اجرا کرد و خانه امام صادق(علیه السلام) را سوزانید که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق(علیه السلام) آمد و میان آتش گام برمی داشت ومی فرمود :« اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّری اَنا بنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ ؛ منم فرزند اسماعیل که فرزندانش مانند رگ وریشه دراطراف زمین پراکنده اند منم فرزند ابراهیم خلیل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد»
برنامه قتل امام صادق(علیه السلام)
سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل نماید. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.
این نکته را ناگفته نگذاریم که بنی عباس درس مسموم کردن امامان را از پیشوایان راستین خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود خداوند از عسل لشکریانی دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود در مدینه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند و بعد حیله گرانه به گریه و زاری و عزاداری او پرداخت.
اینکه در امر شهادت امام، منصور دست داشته جای شکی برای ما نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او چون استخوانی در گلویم گیر کرده است.
شاید منصور جداً و قلباً دوست نداشت امام را بکشد ولی چه می توان کرد که مقام است وسلطنت، مگر هر کسی میتواند از آن بگذرد؟ امر شهادت او را توسط منصور، برخی چون ابو زهره انکار کرده اند، بدلیل ابراز تأسف منصور ازمرگ او و هم گفته اند که این امر خلاف تحکیم پایه های حکومت او بود. دیگران هم همین افکار را داشته اند و یا برخی دیگر از آن به تردید یاد کرده اند. ولی باتوجه به سابقه برخورد و احضار و تهدید منصور، و با توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم می شود بنی عباس چون بنی امیه در خط امام کشی بودند و شش تن از امامان ما را مسموم کرده اند.
امام صادق(علیه السلام) در روز 17 ربیع الاوّل سال 83 هجرى قمرى در مدینه متولّد گردید.
پدر گرامى آن حضرت، امام محمّد باقر(علیه السلام) و مادر ارجمندش امّ فروه، دختر قاسم بن محمّد بن ابی بکر می باشد.نام شریفش جعفر ولقب معروفش صادق و کنیه اش ابوعبداللّه می باشد.
امام جعفر صادق(علیه السلام) در سال 114 هجری به امامت رسیدند و دوران امامتشان مصادف بود با اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان . ایشان با پنج خلیفه اموی( هشام بن عبد الملک ، ولید بن یزید ، یزید بن ولید ،ابراهیم بن ولید و مروان حمار ) و دو خلیفه عباسی ( عبد الله سفاح و منصور دوانیقی ) معاصر بودند و در سال 148 هجری در سن 65 سالگی به دست منصور به شهادت رسید و در قبرستان بقیع مدفون گشت .
عظمت علمی آن حضرت چنان روشنگر افقهاست که همه اندیشمندان و بزرگان در برابر آن سر تعظیم فرود می آورند. ابو حنیفه پیشوای فرقه حنفی می گوید : من دانشمندتر از جعفربن محمد ندیده ام (1)
همچنین می گوید : منصور دوانیقی به من گفت : مردم شیفته جعفر بن محمد شده اند برای محکوم کردن او مسائل مشکلی را در نظر بگیر . من نیز چهل مسأله مشکل طرح کردم ، روزی وارد مجلس منصور شدم جعفر بن محمد را در آنجا دیدم چنان تحت تاثیر ابهت و عظمت او قرار گرفتم که چنین حالتی از دیدن منصور به من دست نداد . منصور گفت سؤالات خود را بپرس .
هر مسأله ای که از او می پرسیدم عقیده ما ، عقیده اهل مدینه و عقیده خود را پیرامون آن بازگو می نمود ؛ در برخی موارد با ما موافق و در بعض موارد با اهل مدینه موافق و گاهی نیز با هر دو مخالف بود . بدین ترتیب همه سؤالات مرا پاسخ داد . همانا دانشمند ترین مردم و آگاه ترین آنها به اختلاف فتاوا و مسائل فقهی جعفر بن محمد است . (2)
مالک ، پیشوای فرقه مالکی نیز می گوید : مدتی نزد جعفر بن محمد رفت و آمد می کردم او را همواره در یکی از سه حالت دیدم : یا نماز می خواند ، یا روزه بود و یا قران تلاوت می نمود و هرگز بدون وضو نقل حدیث نمی کرد .(3) در علم و عبادت و پرهیزگاری ، برتر از جعفر بن محمد ، هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است . (4)
شیخ مفید می نویسد : به قدری علوم از او نقل شده که زبانزد مردم گشته و آوازه آن ، همه جا پخش شده است و از هیچ یک از افراد خاندان او ، به اندازه او علم و دانش نقل نشده است .(5)
اوضاع جهان اسلام در زمان امام صادق(ع)
بی شک اثر بخشی ایشان در اصلاح ساختار فکری و فرهنگی جهان اسلام را نمی توان منکر شد . موج مواج فقه جعفری توانست جامعه اسلامی را که به سمت بحران و تحریف مطلق ره می سپرد به ساحل امن بازگرداند . در آن زمان ، مردم دیدگاه نظری و عملی روشن و عقیده ای واضح نداشتند ؛ چرا که گسترش عباسیان و شیطنت های آنان از طریق جعل حدیث و فتوای به رأی و داخل کردن عناصر مخرب در مصادر تشریع مانند قیاس و استحسان ، و نیز انحرافات عقیدتی (که بیشتر معلول ترجمه کتابهای یونانی و فارسی و هندی بود ) اعتقادات مردم و شریعت اصیل را رو به تباهی سوق میداد . فتنه هایی که به پدید آمدن گروه هایی خطرناک از جمله غلات ، زنادقه ، جاعلان حدیث ، اهل رأی و متصوفه انجامید و ایستادگی و مشاجره و مباحثه آن حضرت با این تفکرات و افشای خط فکری آنها امری ضروری می نمود .
ولی با این حال عصر امام صادق (ع) عصر جنبش فکری و فرهنگی بود و شور و شوق علمی بی سابقه ای در جامعه اسلامی به وجود آمده بود و علوم مختلفی اعم از علوم اسلامی چون : قرائت قرآن ، تفسیر ، حدیث ، فقه و کلام ؛ ونیز علوم بشری همچون : طب ، فلسفه ، نجوم ، ریاضیات و ...پدید آمده بود ، بنابر این تشنگی علمی عجیبی به وجود آمده و زمینه را برای فعالیتهای آن حضرت مهیا ساخته بود .
در کنار این دو عامل عامل سومی نیز مهم می نمود که بدون آن ، ثمر دهی انقلاب جعفری را نمی شد تصور کرد ؛ و آن ضعف و تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس بود . این موقعیت ویژه کشمکش میان این دو جبهه را به دنبال داشت و به تبع آن بستری مناسب برای فعالیت های فرهنگی آن حضرت مهیا شد . از زمان هشام بن عبد الملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و در سال 129 وارد مرحله مبارزه مسلحانه گردید و سرانجام در سال 132 به پیروزی رسید .
از آنجا که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات سیاسی فراوان بودند ، لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان ( مثل زمان امام سجاد ع ) نداشتند .
عباسیان نیز چون پیش از دست یابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می کردند ، و از سویی در سدد پرداختن به امور حکومتی و استحکام بخشی پایه های قدرت خود بودند ،فشاری نسبت به امام نداشتند . از این رو این دوران ، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق (ع) و شیعیان و فرصت مناسبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت .
تأسیس دانشگاه بزرگ جعفری
این فراقت بال سبب گشت تا آن حضرت ،نشر علوم و اندیشه های ناب اسلامی را در رأس همه برنامه های خود قرار داده و با توجه به نیاز شدید و آمادگی نسبی جامعه به تداوم راه پدر بزرگوارشان امام باقر(ع) بپردازند و در رشته های مختلف علمی شاگردانی چون : هشام بن حکم ، محمد بن مسلم ، ابان بن تغلب ، هشام بن سالم ، مؤمن طاق ، مفضل بن عمر ، جابر بن حیان و صدها نخبه علمی دیگر تربیت نماید که تعداد آنها را غالب بر چهار هزار نفر نیز نوشته اند (6) .
نقش شاگردان ایشان در ارائه راهکارهای فکری _ اجتماعی در زمینه های گوناگون از جمله فقه ، کلام ، نجوم ، طب ، شیمی و... قابل توجه است . از آثار ارزشمند شاگردان آن حضرت می توان به 31 جلد(7) کتاب هشام بن حکم ، بیش از 200 جلد(8) کتاب جابر بن حیان در زمینه های گوناگون عقلی ، طبیعی و شیمی(که در آن روز کیمیا نامیده می شد ) و کتاب ارزشمند توحید مفضل اشاره کرد .
امام صادق(علیه السلام) مسجد پیامبر را در مدینه محلّ تدریس خویش قرار داد و مردم دسته دسته از دور و نزدیک به آنجا مى شتافتند و سؤالات گوناگون خود را مطرح و جواب لازم را دریافت مى نمودند.
گزارشات تاریخی از مناظرات آن حضرت و شاگردانشان با پیروان سایر مکاتب و اندیشمندان دیگر مذاهب بسیار جالب و در خور توجه است .(9)
هشام بن سالم مى گوید: روزى با گروهى از یاران امام صادق(علیه السلام) در محضر آن حضرت نشسته بودیم. مردى شامى اجازه ورود خواست و پس از کسب اجازه، وارد مجلس شد. امام فرمود: بنشین. آن گاه پرسید: چه مى خواهى؟ مرد شامى گفت: شنیده ام شما به تمام سؤالات و مشکلات مردم پاسخ مى گویید، آمده ام با شما بحث و مناظره کنم! امام فرمود: در چه موضوعى؟ شامى گفت: درباره کیفیّت قرائت قرآن. امام رو به حمران کرده فرمود: حمران! جواب این شخص با توست. مرد شامى گفت: من مى خواهم با شما بحث کنم، نه با حمران! امام فرمود: اگر حمران را محکوم کردى، مرا محکوم کرده اى !مرد شامى ناگزیر با حمران وارد بحث شد، هر چه شامى پرسید، پاسخ قاطع و مستدلّى از حمران شنید، به طورى که سرانجام از ادامه بحث فرو ماند و سخت ناراحت و خسته شد!امام فرمود: حمران را چگونه دیدى؟ مرد شامى گفت: راستى حمران خیلى زبردست است، هر چه پرسیدم به نحو شایسته اى پاسخ داد! آن گاه مرد شامى گفت: مى خواهم درباره لغت و ادبیّات عرب با شما بحث کنم. امام رو به ابان بن تغلب کرد و فرمود: با او مناظره کن. ابان نیز راه هرگونه گریز را به روى او بست و وى را محکوم ساخت. مرد شامى گفت: مى خواهم درباره فقه با شما مناظره کنم!امام به زرارة فرمود: با او مناظره کن. زراره هم با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست کشاند!شامى گفت: مى خواهم درباره کلام با شما مناظره کنم!امام به مؤمن الطّاق دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولى نکشید که شامى از مؤمن الطّاق نیز شکست خورد!به همین ترتیب وقتى که شامى درخواست مناظره درباره استطاعت برانجام خیر و شرّ، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیّار، هشام بن سالم و هشام بن حکم دستور داد با وى به مناظره بپردازند و هر سه با دلائل قاطع و منطق کوبنده، شامى را محکوم ساختند. با مشاهده این صحنه هیجان انگیز، از خوشحالى، خنده اى بر لبان امام نقش بست.(10)
گستره دانشگاه جعفری
شعاع علمی امام صادق (ع) نه تنها بر سر شیعیان پرتو افکنی می نمود بلکه اهل سنت ( وحتی برخی از پیشوایان آنها ) نیز از مکتب آن حضرت بهره می بردند .
ابو حنیفه پیشوای حنفی ها ، مدت دو سال شاگرد امام بوده و تأثیر این دو سال بر زندگی علمی خود را چنین بیان می کند : " لولا السنتان لهلک نعمان ؛ اگر آن دو سال نبود نعمان (نام کوچک او ) هلاک می شد " . (11)
شاگردان امام از نقاط مختلفی چون : کوفه ، بصره ، واسط ، حجاز و ... و نیز از قبایلی چون بنی اسد ، مخارق ، طی ، سلیم ، غطفان ، ازد ، قریش و ... بودند .
در تأیید گستره دانشگاه امام صادق (ع) همین بس که حسن بن علی بن زیاد وشاء _ از بزرگان حدیث وشاگرد امام رضا (ع) _ می گوید : در مسجد کوفه نهصد نفر استاد حدیث دیدم ( نه به صورت یکجا ) که همگی از جعفر بن محمد حدیث نقل می کردند . (12)
فعالیتهای سیاسی امام
بر خلاف تصور عمومی ، حرکت امام صادق(ع) تنها در زمینه های علمی خلاصه نمی شد بلکه ایشان فعالیت های سیاسی نیز داشتند که غالبا مورد توجه قرار نگرفته و بیان نمی گردد .
به طور مثال آن حضرت برای تبلیغ امامت و دعوت مردم برای قبول ولایتشان شخصی از اهل کوفه به خراسان گسیل داشتند که این فاصله بسیار ، بیانگر وسعت حوزه فعالیت سیاسی امام است .
امام صادق(علیه السلام) به پیروان خود فرمان داد که به حاکم منحرف پناه نبرند و از داد و ستد و همکارى با او خوددارى کنند و به اصحاب و دوستان خود سفارش مى کرد که در هر کار، مخفیانه عمل کنند و تقیّه را رعایت نمایند و در هر عملى که انجام مى دهند توجّه کامل داشته باشند که دشمنان و مخالفانشان متوجّه آن نشوند.
آن حضرت مردم را بر آن مى داشت تا در شورشى که زید بن على بن الحسین(علیه السلام) بر ضدّ دولت امویان کرده بود، پشتیبان زید باشند.هنگامى که خبر قتل زید به ایشان رسید بسیار ناراحت شده و اندوهى عمیق به ایشان دست داد و از مال خود به خانواده هر یک از یاران زید که با او در آن واقعه آسیب دیده بودند هزار دینار دادند . و نیز هنگامى که جنبش بنى الحسن(علیه السلام) شکست خورد، امام را حزن و اندوه فرا گرفت و سخت گریست و مردم را مسئول کوتاهى در برابر آن جنبش دانست.
با این حال، آن حضرت از در دست گرفتن حکومت خوددارى فرمود و این کار را به وقتى موکول کرد که نقش دگرگون سازى امّت را ایفا کند و در مجراى افکار امّت تأثیر گذارد و انحراف هاى گوناگونى را که واقعیّت سیاسى و اجتماعى به وجود آورده بود تصحیح نماید، آن گاه در داخل امّت عهده دار تجدید بنا شود و امّت را آماده سازد تا در سطحى درآیند که بتوانند حکومتى را که خود مى خواهند، تشکیل دهند.
امام صادق(علیه السلام) با تمام جریان هاى فکرى و عقیدتى آن روز برخورد کرده و موضوع اسلام و تشیّع را در برابر آنها روشن ساخته و برترى بینش اسلام شیعى را ثابت کرده است .
حدیث نور
قال الصادق (علیه السلام) : «أَحَبُّ إِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى إِلَىَّ عُیُوبى» (13)
محبوبترین برادرانم نزد من، کسى است که عیبهایم را به من گوشزد نماید.
______________________________________________________
1. تذکره الحفاظ : 1/166 .
2. بحار الانوار : 47/335 .
3. تهذیب التهذیب : 1/88 .
4. الامام الصادق والمذاهب الاربعه : 1/53 .
5. الارشاد /270 .
6. الارشاد /271 ؛ الامام الصادق والمذاهب الاربعه : 1/69 .
7. اعلام الوری / 284 .
8. الفهرست (ابن ندیم ) /512 – 517 .
9. رک : بحار الانوار : 10/22 .
10. اختیار معرفه الرجال ( رجال کشی) / 275 – 278 ؛ قاموس الرجال( تستری) : 3/416 .
11. الامام الصادق والمذاهب الاربعه : 1/ 70 .
12. فهرست مصنفی الشیعه(نجاشی) / 39 – 40 .
13. اصول کافی : 2/639 .
اندک اندک شوال 1380 ق . فرا رسید و بیمارى بر پیکر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افکند. بیمارى دشوارى که با دیگر رنجوریهاى استاد فقیهان تفاوت داشت . در چنین روزهایى گروهى از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، که بسیار اندوهگین مى نمود، سر بلند کرد و گفت : خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزى براى خود از پیش بفرستیم و عمل با ارزشى انجام دهیم .
یکى از حاضران گفت : آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیک از خود برجاى نهاده اید شاگردان پرهیزگار تربیت کرده اید، کتابهاى پر ارزش به رشته نگارش کشیده اید. مسجدها و کتابخانه ها ساخته اید. ما باید چنین سخنى بر زبان رانیم .
فقیه پارساى شیعه فرمود: خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر. (باید کردارت را خالصانه براى خدا انجام دهى زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه هاى بشر آگاه است ). این سخن حاضران را بسیار تحت تاءثیر قرار داد.(9)
چند روز پس از این گفتگو پیکر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 ه ـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 ه ـ.ش ، براى همیشه چشم از جهان فرو بست و در مسجد اعظم قم ، که خود بنیاد نهاده بود، به خاک سپرده شد.(10)
--------------------------------------------------------------------
1. على دوانى، زندگانى زعیم بزرگ عالم تشیّع آیةاللَّه بروجردى، ص 185.
2 . همان، ص 186.
3 . اعیان الشیعه، ج 6، ص 94.
4 . على دوانى، زندگانى آیةاللَّه بروجردى، نشر مطهّر، ص 97؛ طبقات الرجال، ج 1، ص 15، مقدّمه.
5 . نهایة التقریر، ج 2، چاپ حکمت، قم، ص 3.
6 . خاطره از استاد معظم حضرت آیه الله حرم پناهى دام ظله .
7 . زندگینامه آیه الله بروجردى ، ص 94 ـ 93.
8 . مجله نور علم ، شماره دوازده ، آبان 1364، ص 87 ـ 89.
9 - 10. مجله نور علم ، شماره 12، آبان 1364، ص 98- 99 .
میراث ماندگار
مرجع روشن بین شیعه در کنار تدریس و کارهاى روزانه به تحقیق نیز مى پرداخت و نتایج پژوهشهاى خویش را ثبت مى کرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه مندانى که در پى بهره گیرى از نگاشته هایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشته ام ... بعضى از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است .
ذکر نام بخشى از آثار علمى آن دانشور وارسته مى تواند نشانه تلاش فراوان وى در این راه باشد:
1. تجرید اسانید الکافى
2. تجرید اسانید التهذیب
3. اسانید کتاب من لایحضره الفقیه
4. اسانید رجال کشى
5. اسانید استبصار
6. اسانید کتاب خصال شیخ صدوق
7. اسانید کتاب امالى
8. اسانید کتاب علل الشرایع شیخ صدوق
9. تجرید فهرست شیخ طوسى
10. تجرید رجال نجاشى
11. حاشیه بر کفایه الاصول
12. حاشیه بر نهایه شیخ طوسى
13. حاشیه بر عروه الوثقى
14. حواشى و مستدرکات فهرست شیخ منتجب الدین رازى
15. حواشى کتاب مبسوط
16. رساله اى درباره سند صحیفه سجادیه
17. اصلاح و مستدرک رجال طوسى
18. بیوت الشیعه
19. جامع احادیث الشیعه .
آن بزرگوار از سالهاى زندگى در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعه اى بود که فقیهان را در استنباط احکام یارى دهد و آنها را از مراجعه به کتابهاى روایى متعدد بى نیاز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردانى خبره تربیت کرد این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یارى گروهى از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدى(جامع احادیث الشیعه) را آماده چاپ ساخت .(8)
فقیه یگانه جهان اسلام در کنار تلاشهاى علمى و اجتماعى فراوان به پاسدارى از میراث دانشوران پیشین نیز ارج مى نهاد در فرصتهاى گوناگون آثار علمى مخطوط و کمیاب را به چاپ مى رساند. کتابخانه هاى کوچک و بزرگ بنیاد مى نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش مى گذاشت . کتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در کنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خدا پسندانه است .
یکى از نکات مهم و قابل توجه در شخصیت آیه الله العظمى بروجردى جامعیت علمى آن بزرگوار بود. استاد فقیهان شیعه را نمى توان تنها یک فقیه به شمار آورد. او از علوم دیگر روزگار به اندازه اى آگاهى داشت که موجب شگفتى صاحبنظران مى شد. دو خاطره اى که تاریخ در این باره ثبت کرده است مى تواند دلیل روشنى بر درستى این سخن باشد:
1. وزیر فرهنگ وقت همراه مسعودى ، رئیس روزنامه اطلاعات ، نزد ایشان شتافت . کسى که آنها را خدمت آقا برده بود دست مبارکش را بوسید، در پى او وزیر فرهنگ نیز چنین کرد ولى مسعودى از این کار سرباز زد. پس از معرفى ، آقا درباره تاریخچه روزنامه نگارى ، اهداف آن ، اولین روزنامه نگار و ... سخن گفت . آنگاه پرسشى جغرافیایى مطرح کرد و چون وزیر فرهنگ از پاسخ باز ماند خود به تبیین پاسخ و توضیح آن پرداخت .
هنگام خداحافظى مسعودى پیش از همه دست آقا را بوسید و پس از بیرون آمدن گفت : آقا چنان پیرامون روزنامه نگارى صحبت کرد که گویا یک روزنامه نگار است .(6)
2. روزى دیگر سرتیپ رزم آرا خدمت گوهر یگانه دریاى فقاهت شتافت تا قبله نماى اختراعى خویش را به وى بنمایاند. آقا درباره نجوم و ریاضى مطالبى بیان کرد. سرتیپ پس از خروج گفت : من خیال مى کردم آقا تنها در فقه و اصول مجتهد است ولى معلوم مى شود در هر فنى تخصص دارد چون مطالبى که امروز اظهار داشت از مسایل دقیقى است که حتى بسیارى از استادان از آن آگاهى ندارند.(7)
مرحوم آیةاللَّه بروجردى مرجع على الإطلاق شیعه بود و حدود یکصد میلیون شیعه در اطراف و اکناف عالم از ایشان تقلید مىکردند و زعامت عظما و ولایت امر امت به ایشان رسیده بود و همه اتفاق نظر بر اعلمیّت ایشان از معاصران داشتند و ایشان را مجدد مذهب در قرن چهاردهم مىدانستند. از حضرت آیةاللَّه العظمى حاج شیخ مرتضى حائرى نقل شده است:
آیةاللَّه بروجردى نیابت خود را از امام عصر - أرواحنا فداه - باور داشت و به آن معتقد بود؛ بدین معنا اکنون که خداوند این مرتبه جلیله را اعطا کرده است، باید شکرگزار بود و لذا مىفرمود:
باید این مقام را حفظ کنیم.
قراین و شواهد زیادى وجود دارد که دلالت مىکند آن مرحوم نایب امام زمان - عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف - و مورد تأیید آقا امام زمان(ع) بود. آیةاللَّه حرم پناهى (از علماى معروف قم) نقل شده است:
زمانى که حضرت آیةاللَّه آقاى سیّد ابوالحسن اصفهانى مرجع بزرگ شیعه در نجف اشرف -که معاصر آیةاللَّه بروجردى بود - مریض شد و در یکى از بیمارستانهاى شهر بعلبک لبنان بسترى شد، شخصى - که خود از بزرگان بوده است - براى عیادت به حضورشان رسیده بود و در ضمن ملاقات، به ایشان مطلبى عرض مىکند که حاصل آن این است: مرگ براى همه انسانها مقرّر شده است و هر کس که باشد باید از دنیا برود و حتى پیامبر اسلام(ص) عاقبت از دنیا رفت. اگر حادثهاى براى شما پیش آید، بعد از شما مردم به چه کسى رجوع کنند و از او تقلید نمایند؟ ایشان در حالى که روى تخت بسترى بود و شال مشکى کوچکى به دورسرشان بسته بود، فرمود: «من مأموریت داشتم که این عمامه را حفظ کنم؛ ولى آقاى حاج آقا حسین بروجردى مأموریت دارند براى نشر علوم اهل بیت(ع)». و آن وقت آیةاللَّه بروجردى هنوز در شهر بروجرد اقامت داشت و به قم نیامده بود، ولى بسیارى از مردم مقلد ایشان بودند. بعد از دو سال که از فوت مرحوم اصفهانى گذشت به قم آمد و به مرجعیّت عامّه رسید و نامش عالمگیر شد و تمام شیعیان جهان مقلد ایشان شدند و جدّاً ناشر علوم اهل بیت شد.
مکانت علمى آیةاللَّه بروجردى(ره)
مرحوم آیةاللَّه العظمى بروجردى از مجتهدان و فقیهان بزرگ شیعى بود.او را به نبوغ و احاطه علمى در فقه، اصول، حکمت و معقول مىستودند. ایشان را جامع معقول و منقول مىدانستند، به ویژه این که در علم فقه، اصول، درایه و رجال شیعه و سنّى آن قدر داراى نبوغ فکرى و استعداد خدادادى بود که در 27 سالگى مجتهد مسلّم به شمار مىآمد.
مرحوم بروجردى خود در این باره گوید:
وقتى که من در اصفهان بودم در فقه و اصول مبنایى داشتم مىخواستم بروم نجف ببینم مبناى من در حوزه نجف و دیدن اساتید بزرگ تغییر مىکند یا نه؟ ولى بعد از رفتن به نجف تغییرى پیدا نشد.(4)
آیةاللَّه فاضل لنکرانى - مدّظلّه العالى - از شاگردان برجسته ایشان سوگند یاد مىکند که وى (آیةاللَّه بروجردى) گنجى از گنجهاى پیدا شده در این اعصار و قرون است و آیت بزرگى از آیات روشن خدا در این دوران است. چگونه چنین نباشد در حالى که تمام سعى و تلاش خود را در راه تحقیق این علم شریف مبذول داشته است و خود را در تنقیح مسائل این علم به زحمت انداخته است به طورى که باقى نمانده سرّى از اسرار فقه مگر این که آن را کشف کرده است و مشکلى نمانده مگر این که آن را آسان نموده است و قفل بستهاى در این علم نبوده است مگر این که با کلید تحقیقاتش آن را باز کرده است و نیز مجملى نبوده است مگر این که آن را توضیح داده است... و هیچ فرعى از فروع نبوده است مگر این که بر آن احاطه پیدا کرده است. بنابراین، واجب است که شکر خداى منعم را بر این نعمت بزرگ اظهار کنیم.(5)
همه شاگردان آیةاللَّه بروجردى که اکنون از بزرگان عصر حاضرند مقام علمى و تحقیقى و متد و روش ایشان را از علماى بزرگ، برتر مىدانند و ایشان را سرآمد فقهاى عصر مىشمارند.
هم چنین از کسان دیگرى که با مرحوم آیةاللَّه بروجردى ملاقات کرد دکتر آرشه تونگ دبیر کل سازمان بینالمللى مبارزه با الکل بود - که همراه دکتر چهرازى به حضور وى رسید-. دکتر آرشه تونگ کسى است که با بیشتر رجال و شخصیّتهاى سیاسى جهان مصاحبه کرده و دیدگاه آنان را درباره الکل و مسکرات پرسیده است. وى در مصاحبه با آیةاللَّه بروجردى، پرسید: چرا در اسلام مشروبات الکلى تحریم شده است؟ ایشان فرمود:
انسان به سبب داشتن عقل، اشرف مخلوقات شناخته شده است و منظور از خلقت وى همان پیمودن راه تکامل در خداشناسى است. این ودیعه گرانبهاى الهى (عقل وشعور) را که خداوند در اختیار ما قرار داده است، براى حفظ آن هم دستوراتى فرموده است. در این زمینه پیغمبر اسلام(ص) استعمال و شرب مواد الکلى را که منجر به مستى و اختلال عقل مىگردد حرام فرموده است و براى هر انسان داراى عقل سلیم، مسلّم و قطعى است که حرمت این امر، صحیح و منطقى است.
دکتر آرشه تونگ با شنیدن این پاسخ بى نهایت تحت تأثیر قرار گرفت و وقتى سخنان آیةاللَّه بروجردى را در بیست و ششمین کنگره جهانى مبارزه با الکل در حضور کلّیّه نمایندگان کشورهاى مختلف دنیا مطرح کرد، نمایندگان کنگره پس از استماع گزارش دکتر آرشه تونگ و قرائت مصاحبه و پیام حضرت آیةاللَّه بروجردى علاوه بر این که اعتراف کرده بودند که اسلام تنها دینى است که رسماً مشروبات الکلى را تحریم کرده است همگى در برابر شخصیّت و عظمت آیةاللَّه بروجردى سر تعظیم فرود آوردند.(2)
مرحوم آیةاللَّه بروجردى علاوه بر دارا بودن صفاى باطنى و خلوص و ملکات نفسانى، داراى زندگى بسیار سادهاى بود به گونهاى که هر کس زندگى ایشان را مىدید تحت تأثیر قرار مىگرفت و به ایشان ارادت مىورزید.
در این باره آمده است که:
آیةاللَّه بروجردى از زندگى سادهاى برخوردار بود و از غذا و لباس سادهاى استفاده مىکرد و براى تهیّه لباس خود از پارچههاى تولیدى کشور ایران استفاده مىکرد و از پوشیدن پارچه و لباسهاى خارجى اجتناب مىنمود .(3)
مرحوم آیة اللَّه بروجردى از فحول علما و برجستگان فقهاى امامیّه در عصر خویش و از مجتهدان طراز اوّل قرن چهاردهم قمرى و از مراجع علىالإطلاق عصر ما بودند. ایشان فرزند علّامه فقید حاج آقا على بروجردى است که از خانواده جلیل و پر سابقه طباطبائى بروجردى می باشدو با سى واسطه به حضرت امام حسن مجتبى(ع) مىرسد . غالب اجداد آن جناب، از دانشمندان و نوابغ اسلامى و از اشراف مؤمنان و اجلّاى سادات ذوى العزّ والاحترام بودند. مرحوم آیة اللَّه بروجردى در سال 1292 قمرى در شهر تاریخى بروجرد دیده به جهان گشود و در شانزدهمین سال مرجعیّت عامّه و مطلقه شان در شهر مقدس قم در سال 1380 قمرى رحلت کرد . ایشان در جوار حضرت معصومه(س) در مسجد اعظم بنابر وصیّتشان به خاک سپرده شدند . از ارتحال این فقیه توانمند شیعه، ثلمه بزرگى واقع شد که چیزى آن را جبران نکرد و به محض انتشار خبر رحلت آن بزرگ مرجع تقلید شیعه امامیه، جهان اسلام عزادار شد و ایران که کشور شیعه است، دولت و ملتِ آن، هم صدا عزاى عمومى اعلام کردند و بیش از چهل روز در فراق آن شخصیّت بزرگِ اسلام، مجالس عزاداری بر پا کردند.
ویژگىهاى شخصیّتى آیة اللَّه بروجردى(ره)
آیة اللَّه بروجردى(ره) از هوش و ذکاوت سرشار و استعداد قوى و فوق العادهاى برخوردار بود و در مسائل سیاسى و اجتماعى بصیر و بسیار روشن بود و همواره در جریان مسائلى که در کشور مىگذشت قرار داشت و در عین حال با تامل و دوراندیشی بسیار عمل مىکرد. او از لحاظ تدبیر و مدیریت نیز فردى بسیار قوى و توانمند به شمار مىآمد. با آمدن ایشان به قم، حوزه علمیّه رونقِ دوباره گرفت. حوزهاى که بعد از ارتحال بنیانگذار آن مرحوم آیة اللَّه العظمى حائرى یزدى(ره) از هم پاشیده بود و در اثر نظام طاغوتىِ پهلوى اوّل ضربه زیادى خورده بود، بار دیگر تجدید قوا کرد و به اوج شکوفایىاش رسید و این موضوع نشأت گرفته از سیاست و تدبیر خاصّى بود که آیة اللَّه بروجردى در اداره حوزه علمیّه از خود بروز داد. آرى، شیعیان جهان در زمان مرجعیّت ایشان از آبرو و حیثیّت تازهاى برخوردار شدند، بهویژه بعد از آن که نمایندگانى از سوى ایشان به کشورهاى آمریکا و اروپا اعزام شد و به ارشاد و هدایت شیعیان و مسلمانان آن کشورها پرداختند و در حقیقت مىتوان گفت نشر علوم آل محمد(ص) در آن کشورها با اعزام این نمایندگان به آن جاها صورت گرفت. حضرت آیةاللَّه بروجردى علاوه بر مکانت و مراتب علمى - که به آن اشاره خواهد شد – داراى چهرهاى نورانى و بسیار جذّاب بود به گونهاى که موجب جذب و جلب هر بینندهاى مىشد. او همیشه در کمال وقار و محبت و صفا با مردم برخورد مىکرد. شیخ حسن باقورى - از دانشمندان معروف مصر و وزیر اوقاف وقت آن کشور - زمانى که در قم با آیةاللَّه بروجردى ملاقات کرده بود، پس از مراجعت به مصر در پاسخ یکى از دانشمندان مصرى که از وى پرسیده بود: آیةاللَّه بروجردى پیشواى شیعیان را چگونه یافتى؟ گفت:
أعظم شخصیّة رأیْتُه فی عُمری؛
آیةاللَّه بروجردى بزرگترین شخصیتى است که در عمرم دیدهام.
و این ملاقات چنان ثمربخش و مفید بود که در روحیّه آن دانشمند مصلح مصرى مؤثر واقع شد به نحوى که زمینهاى شد براى تماسهاى بعدى دانشمندان مصرى و ارتباط دارالتقریب مصر و پیشرفتهاى شیعه در آن کشور براى چاپ کتابهایى مانند مختصرنافع محقق اوّل و تفسیر مجمع البیان.(1)
بیانیه علمای مکه و نجد آغاز فتنه ها
علمای مکه در راس آنها، شیخ عبدالقادر شیبی کلیددار خانه کعبه، به دیدن ابنسعود آمدند، ابن سعود سخنانی ایراد کرد و در ضمن آن از دعوت محمد بن عبدالوهاب یاد کرد و اظهار داشت که احکام دینی ما، طبق فقه احمد بن حنبل است، حال اگر این سخنان در نزد شما پذیرفته است، بیایید تا برای عمل کردن به کتاب خدا و سنتخلفای راشدین با یکدیگر بیعت کنیم. همه با او بیعت کردند.
سپس یکی از علمای مکه، از ابن سعود درخواست کرد که مجلسی ترتیب بدهد تا علمای مکه و نجد در اصول و فروع به مباحثه بپردازند، وی این پیشنهاد را پذیرفت و در روز یازدهم جمادیالاولی، پانزده نفر از علمای مکه و هفت نفر از علمای نجد، اجتماع کردند و مدتی باهم بحث کردند و در پایان بیانیهای از طرف علمای مکه صادر شد، مبنی بر این که در پارهای از مسایل اصولی، میان علمای مکه و علمای نجد، موافقت گردید، از جمله این که هرکس میان خود و خدا واسطه قرار دهد، کافر است و تا سه بار توبه داده میشود و اگر توبه نکرد، باید کشته شود. دیگر ساختمان بر روی قبور و چراغ روشن کردن در اطراف قبور و نماز خواندن در کنار آنها حرام است. و نیز اگر کسی خدا را به جاه و مقام کسی بخواند، مرتکب بدعتشده و بدعت در اسلام حرام است. (1)
ویران ساختن مقابر و مشاهد حجاز به دست وهابیها
وقتی که وهابیها وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابن عباس را خراب کردند، چنان که این کار را یکبار دیگر نیز انجام داده بودند و هنگامی که وارد مکه شدند، قبههای قبرهای عبدالمطلب جد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و ابوطالب عموی پیامبر و خدیجه امالمؤمنین (همسر اول پیامبر) و همچنین بنای زادگاه پیامبر و فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ را با خاک یکسان نمودند.
در جده قبه قبر حوا را ویران ساختند و بهطور کلی تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده و طائف و نواحی آنها از بین بردند و زمانی هم که مدینه را محاصره کرده بودند، مسجد و مزار حمزه و مقبره شهدای احد را که بیرون شهر بود، خراب کردند.
مرحوم علامه امین مینویسد:
«و شایع است که آنها گنبد مرقد مطهر نبوی را هم به توپ بستند، اما خود وهابیها منکر چنین چیزی هستند. چون این خبر به گوش ملت ایران رسید، سخت دچار نگرانی شد و علما و بزرگان اجتماع کردند و این پیشآمد را امری بزرگ تلقی نمودند و ما در دمشق از یکی از علمای بزرگ خراسان و از شهر مقدس مشهد تلگرافی دریافت نمودیم که طی آن حقیقت قضیه را از ما سؤال کرده بودند، سپس دولت ایران گروهی را برای تحقیق به حجاز اعزام داشتند، تا از حقیقت ماجرا دولتخویش را مطلع سازند. (2)
پس از تسلط وهابیها بر مدینه منوره قاضی القضات وهابیها، شیخ عبدالله بنبلیهد در ماه رمضان 1344 از مکه به مدینه آمد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن از اهل مدینه سؤال کرد که درباره خراب کردن قبهها و مزارات چه میگویند؟ بسیاری از مردم از ترس جوابی ندادند و بعضی از آنان خراب کردن را لازم دانستند و متن سؤال و جواب را منتشر ساخت.
مرحوم علامه سید محسن امین در این باره مینویسد:
«مقصود شیخ عبدالله از این سؤال استفتاء حقیقی نبود، زیرا وهابیها در وجوب خراب کردن تمام قبهها و ضریحها حتی قبه روی قبر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ هیچ تردیدی ندارند، این دو قاعده و اساس مذهبشان میباشد و سؤال مزبور تنها برای تسکین خاطر مردم مدینه بود».
بعد از سؤال مذکور، آنچه در مدینه و اطراف آن گنبد و ضریح و مزار بود، ویران ساختند از جمله گنبدهای ائمه مدفون در بقیع که عباس عموی پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در آن مدفون بود و دیوارها و صندوق روی قبور، همه را خراب کردند، همچنین گنبدهای عبدالله پدر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و آمنه مادر آن حضرت و نیز گنبدها و قبور زوجات پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و گنبد عثمان بن عفان و اسماعیل بن جعفر الصادقعلیه السلام و مالک پیشوای مذهب مالکی را ویران ساختند، خلاصه سخن این که در مدینه و اطراف و در ینبع قبری باقی نگذاشتند» (3) .
باز مینویسد:
«وهابیها از ترس نتیجه کارشان از خراب کردن گنبد و بارگاه رسول اکرمصلی الله علیه وآله خودداری کردند و گرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثناء نکردهاند، بلکه قبر پیامبر از جهت آن که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از نظر آنها اولی به خرابی است، اما آنچه که پادشاه سعودی اظهار داشته که «ما قبر پیامبر را محترم میدانیم» بدون شک چنین کلامی برخلاف عقائد آنهاست و این سخن را جز برای مصلحت و جلوگیری از تحریک عواطف جهان اسلام، بر ضدشان، نگفته است و اگر از این نظر خاطر جمع میشدند، حتما قبر پیامبرصلی الله علیه وآله را نیز ویران میساختند، بلکه نخست و پیش از سایر مزارات آنجا را خراب مینمودند.
چون این عمل زشت وهابیان در حجاز و آنچه را که نسبتبه قبور ائمه بقیع کرده بودند، به گوش مسلمانان در نقاط مختلف جهان رسید، این جنایت را بزرگ شمردند و در محکومیت آن، تلگرافهائی از عراق و ایران و سایر کشورها به ابن سعود مخابره شد و به عنوان اعتراض درسها و نماز جماعتها تعطیل گشت و مجالس سوگواری تشکیل گردید (4) .
مطلبی که بیشتر موجب نگرانی شد، انتشار این موضوع بود که گنبد روی قبر مطهر پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را نیز به گلوله بستهاند (و حتی قبر مقدس را خراب کردهاند) اما بعداً معلوم شد این خبر صحت نداشته خود وهابیها هم آن را انکار کردند».
جابری انصاری در کتاب «تاریخ اصفهان» در ضمن وقایع سال 1343 هجری به داستان حمله وهابی به حجاز و ویران ساختن قبور اشاره میکند و مینویسد:
«ضریح پولادی که حاج امین السلطنه در سال 1312 هـ . دستور داد در اصفهان دو سالی ساختند، برداشتند (از روی قبور ائمه بقیع) و چون وهابیها خواسته بودند وارد مرقد مقدس ختمی مرتبتشوند، یکی از آنان، این آیه را خوانده بود: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی ...» لذا از آن جسارت گذشتند» (5)
بمباران مدینه و انعکاس آن در ایران و سایر ممالک اسلامی
مؤلف کتاب «تاریخ بیستساله ایران» حسین مکی، زیر عنوان فوق مینویسد:
«تقریبا در اوایل شهریور 1304 برابر اوایل صفر 1343 در نتیجه محارباتی که بین طائفه وهابیها (ابن السعود ملک نجد و حجاز) که بعدها به نام کشور عربی سعودی موسوم گردید، و صاحب الاحساء و ملک حسین شریف مکه و مدینه روی داد، برخی از شهرهای مکه و مدینه بمباران گردید و پس از تصرف مدینه شهر مزبور نیز از طرف قوای ابن السعود بمباران شد، بعضی از مقابر صحابه و مساجد و مقابر ائمه شیعه ویران گردید. خبر این بمباران در عالم اسلام و مخصوصاً عالم تشیع صدای عجیبی کرد و عواطف مذهبی مردم را سخت تحریک نمود، از تمام نقاط ایران تلگرافاتی به علمای تهران شد و علمای مرکز نیز جلساتی تشکیل داده و در اطراف این موضوع به مذاکره و بحث پرداختند. سردار سپه نیز در این زمینه بخشنامه زیر را صادر نمود:
«متحد المآل تلگرافی و فوری است. عموم حکام ایالات و ولایات و مامورین دولتی.
به موجب اجبار تلگرافی از طرف طائفه وهابیها اسائه ادب به مدینه منوره شده و مسجد اعظم اسلامی را هدف تیر توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیم بینهایت مشوش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد، عجالتاً با توافق نظر آقایان حجج اسلام مرکز تصمیم گرفته شده است که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم عموم حکام و مأمورین دولتی در قلمرو مأموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند.
ریاست عالیه کل قوا و رئیس الوزراء ـ رضا».
مکی میافزاید:
«بر اثر تصمیم فوق روز شنبه شانزدهم صفر تعطیل عمومی شد، از طرف دستجات مختلفه تهران مراسم سوگواری و عزاداری به عمل آمد و بر طبق دعوتی که به عمل آمده بود، در همان روز علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستجات عزادار با حال سوگواری از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده در آنجا اظهار تأسف و تأثر به عمل آمد و عصر همین روز یک اجتماع چندین ده هزار نفر در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین نطقهای آتشین و مهیجی کرده، نسبت به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفر شد» (6)
وضع قبور ائمه بقیع پیش از خراب کردن وهابیها
در سفرنامههای حج، وضع قبور ائمه بقیع قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده شده و تصاویری از آنها ارائه گردیده است از جمله این سفرنامهها، سفرنامه میرزا حسین فراهانی است. وی در سال 1302 قمری توفیق زیارت حج پیدا کرده و درباره قبور ائمه بقیع چنین نوشته است:
«قبرستان بقیع، قبرستان وسیعی است که در شرقی سور (بارو) مدینه متصل به دروازه سور واقع شده و دور تا دور آن را دیوار سهذرعی از سنگ و آهک کشیدهاند و چهار در دارد دو درب آن از طرف غرب و در کوچه پشتسور است و یک درب طرف جنوب و درب دیگر آن شرقی و طرف حش کوکب است که در کوچه باغهای بیرون شهر است و از بس در این قبرستان سرهم دفن کردهاند، اغلب قبرستان یک ذرع متجاوز از سطح زمین ارتفاع بهم رسانیده است و در اوقات آمدن حجاج به مدین، همه روزه درهای این قبرستان تا وقت مغرب باز است و هرکس میخواهد میرود و در غیر وقتحج، ظهر روز پنجشنبه باز میشود و تا نزدیک غروب روز جمعه بعد بسته است مگر آن که کسی بمیرد و آنجا دفن کنند.
چهار نفر از ائمه اثنی عشر ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ در بقعه بزرگی که بهطور هشت ضلعی ساخته شده، واقعند و اندرون و گنبد او سفیدکاری است و بنای این بقعه معلوم نیست از که و چه وقتبوده اما محمد علی پاشای مصری در سنه 1234 به امر سلطان محمود خان عثمانی تعمیر کرده و بعد همه ساله از جانب سلاطین عثمانی این بقعه مبارکه و سایر بقعهجات واقعه در بقیع تعمیر میشود در وسط این بقعه مبارکه، صندوق بزرگی است از چوب جنگلی خیلی ممتاز و در وسط این صندوق بزرگ دو صندوق چوبی دیگر است و در این دو صندوق پنج نفر مدفونند: یکی امام ممتحن حضرت حسن و یکی حضرت سجاد و یکی حضرت امام محمد باقر و یکی حضرت صادق ـ علیهم السلام ـ است و یکی عباس عم رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ است که بنیعباس از اولاد اویند و در وسط بقعه متبرکه در طاقنمای غربی مقبرهای است که به دیوار یک طرف او را ضریح آهنی ساختهاند و میگویند: قبر حضرت فاطمه زهرا ـ علیها السلام ـ است.
چند محل است که مشهور به قبر صدیقة طاهره است: یکی در بقیع در حجرهای که بیتالاحزان میگویند و به همین ملاحظه اغلب در بیتالاحزان نیز زیارت صدیقه کبری ـ علیها السلام ـ را میخوانند و در جلو همین قبر مبارک، پرده گلابتون دور گنبد آویخته و از گلابتون بیرون آوردهاند که: سلطان احمد بن سلطان محمد بن سلطان ابراهیم، (سنه احدی و ثلثین و ماة بعد الالف 1131)» .
مرحوم فراهانی میافزاید:
«در این بقعه مبارکه دیگر زینتی نیست مگر دو چلچراغ کوچک و چند شمعدان برنز، و فرش زمین بقعه، حصیر است و چهار، پنج نفر متولی و خدام دارد که اِبا عَن جِد هستند و مواظبتی ندارند و مقصودشان اخذ تنخواه (پول) از حجاج است.
حجاج اهل تسنن بر سبیل ندرت در این بقعه متبرکه به زیارت میآیند و برای آنها ممانعتی در زیارت نیست و تنخواهی از آنها گرفته نمیشود. اما حجاج شیعه هیچیک را بیدادن وجه نمیگذارند داخل بقعه شوند مگر آن که هر دفعه تقریبا از یک قران الی پنجشاهی به خدام بدهند و از این تنخواهی که با این تفصیل از حجاج میگیرند، باید سهمی به نائب الحرم و سهمی به سید حسن پسر سید مصطفی که مطوف عجم است، برسد و بعد از دادن تنخواه هیچ نوع تقیه در زیارت و نماز نیست و هر زیارتی سراً یا جهراً میخواهند بکنند آزاد است و ابداً لساناً و یداً صدمهای به حجاج شیعه نمیرسانند. پشت گنبد ائمه بقیع بقعه کوچکی است که بیتالاحزان حضرت زهرا ـ علیها السلام ـ است».
فراهانی، سپس به تعریف و توصیف قبور بقیع و بنای روی آنها میپردازد (7) از جمله سفرنامهنویسان حاج فرهاد میرزا است که در سال 1292 قمری به سفر حج رفته و در سفرنامه خود به نام «هدیهالسبیل» مینویسد:
«از باب جبرئیل درآمده به زیارت ائمه بقیع ـ علیهم السلام ـ مشرف شدم که صندوق ائمه اربعه ـ علیهم السلام ـ در میان صندوق بزرگ است که عباس عم رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز در آن صندوق است، ولی صندوق ائمه که در میان همان صندوق بزرگ است، مفروز است که دو صندوق است».
مرحوم فرهاد میرزا میگوید:
«متولی آنجا در ضریح را باز کرده به میان ضریح رفتم و طوافی دور ضریح کردم و طرف پائین پا خیلی تنگ است که میان صندوق و ضریح کمتر از نیم ذرع است که به زحمت میتوان حرکت کرد (8)».
مؤلف کتاب «تحفةالحرمین» نائب الصدر شیرازی که در سال 1305 هـ . ق به مسافرت حج تشرف یافته در سفرنامه خود، چنین نوشته است:
«وادی بقیع به دست راست است، مسجد پوشیدهای است مانند اطاق بر سر او نوشته: «هذا مسجد ابی بن کعب و صلی فیه النبی غیر مره» (این مسجد ابی بن کعب است که پیغمبر مکرر در آن نماز گزارد) بقعه ائمه بقیع جناب امام حسن و امام زینالعابدین و امام محمد باقر و امام جعفر صادقعلیهم السلام در یک ضریح میباشند. میگویند: عباس بن عبدالمطلب آنجا مدفون است و آثاری در آن بقعه در پیشروی ائمه به طرف دیوار مانند شاهنشین ضریح و پرده دارد میگویند جناب صدیقة طاهره ـ س ـ مدفون هستند» (9).
ابراهیم رفعت پاشا که در سالهای 1318 و 1320 و 1321 و 1325 ه ق که در سفر اول به عنوان رئیس نگهبان محمل قافله حجاج مصر و سفرهای بعدی به عنوان امیرالحاج مصر بوده، برای سفرهای چهارگانه خود سفرنامه مفصلی به نام «مرآةالحرمین» نوشته است وی در این کتاب ارزشمند وضع قبور اجداد پیامبر و امالمؤمنین خدیجه در مکه و قبور ائمه مدفون در بقیع را قبل از سال 1344 هـ . ق یعنی قبل از خراب کردن وهابیها به تفصیل شرح داده و تصاویری روشن از آنها ارائه داده است وی وضع قبور بقیع و افراد معروفی که در آن مدفونند از صحابه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و غیر آنان ذکر کرده و گفته است که قبه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ (مقصود ائمه مدفون در بقیع) از بقعههای دیگر بلندتر است» (10).
رفعت پاشا در ضمن ذکر وضع بقعهها؛ عکسها و تصاویری از بقاع بقیع که بقعه و گنبد ائمه از همه آنها مجللتر و بلندتر است، و از صحن و سرای باشکوه حضرت خدیجه ـ س ـ در مکه، ارائه کرده است.
خلاصه؛ تا سال 1344 قبل از تسلط وهابیها بر حجاز، قبور مدفون در بقیع و پارهای قبور دیگر در مکه و مدینه دارای گنبد و بارگاه و فرش و شمعدان و چراغ و قندیل بوده است، بسیاری از کسانی که قبل از این تاریخ آنجا را دیدهاند، وضع بنا و دیگر خصوصیات مربوط به مقابر را با ذکر جزئیات و احیاناً با ارائه تصاویری در گنبد و بارگاه آنها، در سفرنامههای خود ذکر کردهاند.
پینوشتها:
1) تاریخ المملکهالعربیهالسعودیه، ج2، ص 344.
2) کشف الارتیاب، ص 55.
3) کشف الارتیاب، ص 55.
4) همان مدرک.
5) تاریخ اصفهان، ص 392.
6) حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج3، ص 365 و 366.
7) سفرنامه فراهانی، ص 281 به بعد.
8) هدیهالسبیل، ص 127 به بعد.
9) تحفةالحرمین، ص 227.
10) مرآةالحرمین، ج1، ص 426، چاپ مصر، 1344ه - 1925م.
مکتب اسلام ـ سال 1379 ـ ش3