تفکرت برایت بینش می آورد و مایه عبرت گرفتن تو می گردد . [امام علی علیه السلام]
بشنو این نی چون حکایت می کند
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» شخصیت علمی امام سجاد(ع)

علم و دانش به عنوان یکی از مهمترین ملاکهای ارزش گذاری انسانهاست و به فرموده خداوند، انسان به واسطه برخورداری از علم، نسبت به دیگران برتری دارد: «یرفع ا... الذین آمنوا و الذین اوتوالعلم درجات»(1)؛ «خداوند از میان شما انسانها، کسانی را که دارای ایمان هستند و نیز آنان را که علم و دانش به آنها عطا شده، برتری می بخشد.»
طبق عقاید شیعه، امامان معصوم(ع) به عنوان برگزیدگان الهی، که بعد از پیامبر(ص) عهده دار هدایت و رهبری مسلمانان هستند، در درجه عالی علم قرار دارند؛ زیرا علم و دانش آنها همچون علم و دانش انبیا، مستند به تعلیم الهی است.
امام سجاد(ع) در این باره می فرمایند: «... ما برگزیدگان خدا و اوصیای پیامبریم و از هر فرد دیگری به قرآن و دین سزاوارتر. در مراتب عالی علم قرار داریم و علوم همه انبیا نزد ما به ودیعت نهاده شده است.»(2)
هر چند بنا به فرموده امام سجاد(ع)، علوم همه انبیا نزد آنهاست اما برخی ائمه چون امام سجاد(ع) به خاطر وجود حاکمان جور و وضعیت خفقان و کم شدن رابطه مردم با امام و... کمتر فرصت یافته اند علم خود را در مجامع علمی و در مسند استادی، به شاگردان خود ابلاغ نمایند.
به هنگام رحلت امام سجاد(ع)، زمانی که آن حضرت در بستر بیماری قرار داشتند، گروهی از شیعیان برای عیادت ایشان به حضور می رسیدند، امام سجاد(ع) در حضور آن جمع رو به جانب فرزندش باقرالعلوم کرد و فرمود: «این صندوق را نزد خود حفظ کن. در این صندوق، طلا و نقره ذخیره نشده بلکه در آن مجموعه ای از دانشهاست.»(3)
بنابراین، علوم و معارف دین(فقه، تفسیر، عقاید، اخلاق و...) که توسط امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به مردم ابلاغ می شد، علوم و مطالبی بود که نزد امام سجاد(ع) وجود داشت و توسط آن حضرت به امامان بعدی منتقل گردید.
دانش و فضایل امام سجاد(ع) چیزی نبود که فقط دوستان و شیعیانش بدان معتقد باشند، بلکه حتی منکران مقام ولایت و نیز معاندان خاندان رسالت در مواردی ناگزیر سر تعظیم در برابر کمالات ایشان فرود می آوردند، چنان که عبدالملک مروان در پاسخ نامه امپراتور روم درماند و چاره را در آن دید که نظر امام سجاد(ع) را درباره آن جویا شود و پاسخ آن حضرت را به امپراتور روم بنویسد.(4)
علم و دانش امام سجاد(ع)- همان طور که ذکر شد- در عالی ترین درجات قرار داشت. لیکن، در بعد فقهی نمود بیشتری از خود نشان می داد، زیرا در عصر امام(ع) فقهای متعددی حضور داشتند؛ اما مقام فقهی امام(ع) به حدی بارز بود که ابن جوزی، عنوان «سیدالفقها» را به آن حضرت می دهد و از بسیاری نقل می کند که: «ما رأینا أفقه من علی بن الحسین(علیهم السلام)»؛ «در میان فقها، داناتر و فقیه تر از امام سجاد(ع) نیافتیم.»(5)
زهری می گوید: به حضور علی بن الحسین(ع) رسیدم. آن حضرت از من پرسید: «گفتگوی شما با اصحاب چه بود؟» گفتم: بحث ما درباره روزه های واجب بود. نظر من و اصحابم بر این بود که ما جز روزه ماه مبارک رمضان، روزه واجب دیگری نداریم. امام(ع) فرمود: «چنین نیست که پنداشته اید. روزه چهل قسم دارد...» سپس امام سجاد(ع) به شرح و تفصیل آن پرداخت و در هر مورد به آیه ای از آیات قرآن استشهاد می نمود و در پایان به نظریات مختلف هر یک از فقهای عامه در آن مسایل، اشاره می فرمود.(6)
امام سجاد(ع) تنها مرجع فقهی شیعیان نبود؛ بلکه فقهای عامه نیز در بسیاری از مسایل خود، به ایشان مراجعه می کردند، چنان که «زهری» برای دانستن حکم قتل غیرعمد در صورتی که مقتول برده باشد، به امام سجاد(ع) مراجعه کرده و حکم را از وی دریافت داشته است.(7)
علاوه بر علوم بشری و معارف دینی، ائمه معصوم(ع) از اسرار و علومی برخوردار بودند که از دیگران مخفی می داشتند و جز به برخی از اصحاب مخلص و بسیار نزدیک خویش آنها را اظهار نمی کردند.
چنان که امام صادق(ع) می فرمایند: «به خدا سوگند. نزد ما سری از اسرار الهی و علمی از علوم الهی است و مأموریت داریم که آن را تبلیغ کنیم و به خلق برسانیم. ما وظیفه خویش را انجام دادیم، ولی موضعی مناسب و تحمل کننده ای لایق برای آن اسرار و معارف نیافتیم.»(8)
اشعاری هم به امام سجاد(ع) نسبت داده شده است که همین معنا را می رساند.(9)
ائمه(ع) که معدن علوم مختلف بودند، دانش خود را به شاگردان خویش منتقل می ساختند، زیرا یکی از فلسفه های وجودی آنها «تربیت» است.
امام سجاد(ع) در یکی از دشوارترین دورانها، امامت امت را برعهده داشتند، اما انبوه مشکلات و دشواریها و نابسامانیهای سیاسی- اجتماعی که در فتنه عبدا... بن زبیر و سختگیریهای وی بر بنی هاشم و نیز هجوم مسلم بن عقبه به مدینه و... رخ داد، سبب گردید تا امام(ع) به طور کلی از تربیت و تعلیم شاگردان بازمانده و روح تشنه امت را از معارف ناب الهی خویش محروم سازد. امام در همان شرایط بحرانی، شاگردانی را پرورش داد که با توجه به شرایط آن حضرت، شمارشان اندک نیست.(10)
شیخ طوسی در کتاب «رجال» خود، 170 تن از شاگردان امام را نام برده است، از جمله سعد بن مسیب.  امام چهارم(ع) خود درباره سعید بن مسیب می فرمود: سعید به آثار گذشته از همه مردم داناتر است و در روزگار خود، فهمش از همه بیشتر.(11) از جمله شاگردان دیگر امام سجاد(ع)، ابوحمزه ثمالی است.
امام هشتم(ع) درباره وی فرموده است: «ابوحمزه در زمان خویش همچون سلمان بود در زمان پیامبر(ص).»(12)
در روایتی از امام صادق(ع) سه نفر از اصحاب امام سجاد(ع) را آشناترین چهره در میان اصحاب آن حضرت دانسته است: ابوخالد الکابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم.(13)
علاوه بر مباحث ذکر شده، آثار کتبی امام سجاد(ع) نیز مورد توجه است که مهمترین آنها «صحیفه کامله سجادیه» و «رسالة الحقوق» است.
توجه به دعا و یاری خواستن از خدا و خواندن خداوند به هنگام مشکلات و نیازمندیها، انگیزه فطری دارد و به همین جهت هنگامی که دست آدمی از همه وسیله ها کوتاه می شود و راه ها را بر روی خود بسته می یابد، خود به خود دست به سوی قدرت برتر و رحمت گسترده خدا برمی دارد و او را می خواند و از او می خواهد و به راستی نیز وجدان بدین وسیله در توفان هر مشکلی آرامش می یابد و اضطراب و نگرانی کاهش می یابد و روان، تکیه گاه محکمی پیدا می کند. دانشمندان و روان شناسان می دانند که دعا بهترین غذای روح و نشاط  بخش جانهای خسته است. دعا، دردهای درون را تسکین می دهد و از فشار مصائب می کاهد...
دانشمند بزرگ اهل تسنن و صاحب تفسیر «الجواهر»، هنگامی که از حوزه علمیه قم یک نسخه از صحیفه سجادیه برای او ارسال شد و با این کتاب ارجمند مواجه گردید، درباره آن نوشت: کتاب را با دست تکریم گرفتم و آن را کتابی یگانه یافتم که مشتمل بر علوم و معارف و حکمتهایی است که در غیر آن یافت نمی شود. حقاً از بدبختی است که ما تاکنون به این اثر گرانبهای جاوید از میراثهای نبوت و اهل بیت دست نیافته ایم.(14)
از این رو، درسها و معارفی که از امام سجاد(ع) در متون و منابع اسلامی و دینی برجای مانده و به ثبت رسیده، خود بهترین گواه بر منزلت علمی و نیز جایگاه اخلاقی و فضایل معنوی آن حضرت است.
با نگاهی اجمالی به تاریخ زندگی اصحاب امام سجاد(ع)، در کنار همه درسها و نکته های آموزنده ای که به همراه دارد، این حقیقت را نیز می نمایاند که امام سجاد(ع) در حیات علمی خویش دو نقش اساسی را ایفا کرده است:
الف) استمرار بخشیدن به حیات علمی نیروهایی که محضر پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین و حسن بن علی و حسین بن علی(علیهم السلام) را درک کرده بودند و برای تحکیم مبانی فکری و عقیدتی و عبادی خویش نیازمند مرجعی چون علی بن الحسین(ع) بودند. چهره هایی چون سلیم بن قیس هلالی، ابوالاسود دئلی، حبیب بن ابی ثابت و...
ب) تجدید بنای پایه های معرفت در میان نسلهایی که در دوره استبداد امویان و مروانیان، گام در محیط دینی و فرهنگی جامعه می گذاشتند. امام سجاد(ع) باید این نیروها را به سوی دانش حقیقی و استوار خویش که به دانش پیامبر(ص) متکی بود جذب کند و نگهبان اندیشه های نورسته ای باشد که در آینده باید از نیروهای مطمئن و کارآمد مکتب علمی امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به شمار آیند.
امام سجاد(ع)، در حقیقت پس از شکست ظاهری نهضت سیاسی شیعه علیه مخالفان جور، نهضتی فرهنگی- علمی را آغاز کرد که بعدها توسط امام باقر(ع) تداوم یافت و به وسیله امام صادق(ع) به اوج شکوفایی خود رسید.(15)

 

پی نوشتها:
1- مجادله/ 11
2- بصائر الدرجات، ص 120 و امام سجاد جمال نیایشگران، ص194
3- همان، ص165
4- تاریخ یعقوبی، ج2، ص304
5- تذکرة الخواص، ص241
6- خصال صدوق، ص639 و 635 و امام سجاد جمال نیایشگران، ص196
7- مناقب، ج4، ص159
8- اصول کافی، ج2، ص256
9- احقاق الحق، ج12، ص128
10- امام سجاد جمال نیایشگران، ص200
11- رجال کشی، ص119
12- همان، ص 485
13- مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص311
14- پیشوای چهارم امام سجاد، ص28
15- امام سجاد جمال نیایشگران، ص223



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 11:13 صبح )
»» نوروز در اسلام

همزمان‌ با ظهور اسلام،‌ بسیاری‌ از سنن‌ غلط‌ مانند آتش‌ پرستی‌ و منع‌ دفن‌ مردگان‌ از بین‌ رفت،‌ ولی‌ نوروز به‌ عنوان‌ یک‌ جشن‌ ملی‌ باقی‌ ماند و‌ پیشوایان‌ دینی‌ آن‌ را حیاتی‌ دوباره‌ بخشیده و با‌ دعا و نیایش‌ آراستند.
اسلام، نوروز را جلای‌ بیشتری‌ داد، شیرازه‌ بست‌ و آن‌ را با پشتوانه ‌ای‌ استوار از خطر زوال‌ در دوران‌ مسلمانی‌ ایرانیان‌ مصون‌ داشت... نوروز که‌ با جان‌ ملیت‌ زنده‌ بود، روح‌ مذهب‌ نیز گرفت..

معلی ‌بن‌ خنیس‌ می‌گوید: در نوروز بر امام‌ صادق(ع) وارد شدم، فرمود: این‌ روز را می‌ شناسی؟ عرض‌ کردم‌ قربانت‌ گردم‌ این‌ روزی‌ است‌ که‌ عجم‌ آن‌ را بزرگ‌ می ‌شمرند و به‌ یکدیگر هدیه‌ می‌ دهند... حضرت‌ فرمودند: قسم‌ به‌ بیت‌ عقیق‌ که‌ در مکه‌ است، این‌ نیست‌ مگر به‌ جهت‌ امری‌ قدیم‌ که‌ برای‌ تو تفسیر می ‌کنم... نوروز روزی‌ است‌ که‌ خداوند از انسان ها پیمان‌ گرفت‌ که‌ بندگی‌ او را گردن‌ گذارند و به‌ پیامبرانش‌ ایمان‌ آورند و دستورهای‌ آنان‌ را بپذیرند. آن‌ نخستین‌ روزی‌ است‌ که‌ خورشید بتابید و بادهای‌ باردهنده‌ وزیدن‌ گرفت‌ و گیاهان‌ روئیدن‌ گرفتند. آن‌ روزی‌ است‌ که‌ فرشته‌ وحی‌ بر پیامبر(ص) نازل‌ شد و ابراهیم‌ خلیل(ع) بتها را درهم‌ شکست. روزی‌ است‌ که‌ امام‌ علی(ع) بت های‌ روی‌ خانه‌ کعبه‌ را به‌ زیر افکند و همچنین‌ کشتی‌ نوح‌ پس‌ از طوفان‌ بر کوه‌ جودی‌ قرار گرفت‌ و آن‌ روزی‌ است‌ که‌ قائم‌ ما در آن‌ روز ظهور خواهد کرد.

در مفاتیح‌ الجنان‌ از قول‌ امام‌ صادق (ع) آمده‌ است: چون‌ نوروز شد، غسل‌ کن‌ و پاکیزه ‌ترین‌ جامه‌های‌ خود را خوشبو گردان‌ و در آن‌ روز، روزه‌ بدار و چون‌ از نماز پیشین‌ فارغ‌ شدی، چهار رکعت‌ نماز بگزار و بعد از نماز، سجده‌ شکر به‌ جای‌ آور ... آمده‌ است‌ که‌ در هنگام‌ تحویل‌ سال‌ این‌ دعا را بسیار بخوانند: یا مقلب ‌القلوب‌ و الابصار یا مدبراللیل‌ و النهار یا محول ‌الحول‌ و الاحوال، حول‌ حالنا الی‌ احسن ‌الحال.

ما این‌ دعا را با کلامی‌ نغز از زبان‌ مولای‌ متقیان‌ امام‌ علی (ع) می ‌آرائیم، آنجا که‌ می‌ فرمایند: .[خدایا] با بهاری‌ پر ابر و ابری‌ پر باران، آب‌ رحمت‌ خویش‌ را بر خاک‌ خشک‌ ما و بر گیاهان‌ پر برکتت‌ فرو ریز، تا به‌ باران‌ درشت‌ و بسیار آن، ابر مرده، زنده‌ و خاک‌ خشک‌، خرم‌ و سبز گردد



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 11:12 صبح )
»» داستان مسلمان شدن دانشمند مسیحی به دست امام موسی کاظم(ع)

شیخ صدوق ازقول هشام بن حکم روایت کرده‌ است: یکی از دانشمندان و روحانیون بزرگ مسیحیان به نام بُرَیهَه هفتاد سال در آئین مسیحیان بود. او در جستجوی اسلام و جویای حقّ و اسلام بود و در میان هر فرقه و گروهی وارد می‌شد، گفتار و عقائد آنها را بررسی می‌کرد، ولی چیزی از حقّ به دست نمی‌آورد، به آنها می‌گفت: اگر رهبران شما بر حق باشند، لازم بود که مقداری از حقّ نزد شما وجود داشته باشد. تا اینکه او در این راه جستجو، اوصاف شیعه و آوازه هشام بن حکم را شنید.
پیش هشام رفت و با او به مناظره پرداخت. سپس به هشام گفت: ای هشام! آیا تو کسی را سراغ داری که رأی او را الگو قرار داده و از او پیروی کنی؟ و اطاعت او را دین خود بدانی. هشام گفت: آری ای بُرَیهَه. هشام، اوصاف امام صادق(ع) را برای بُرَیهَه، بیان کرد و بُرَیهَه به امام(ع) اشتیاق پیدا کرد و همراه هشام، از عراق به مدینه مسافرت کردند، آن‌ها تصمیم داشتند به حضور امام(ع) برسند، ولی در دالان خانه امام صادق(ع)، با امام موسی‌بن جعفر(ع) دیدار کردند.
هشام بر او سلام کرد، بُرَیهَه نیز سلام کرد، سپس آنها علّت شرفیابی خود را به حضور امام بیان کردند.
امام کاظم(ع) در آن هنگام، کودک بود و هشام داستان بُرَیهَه را برای حضرت کاظم(ع) نقل کرد.
امام کاظم فرمودند: ای بُرَیهَه! تا چه اندازه به کتاب خودت (انجیل) آگاهی داری؟
بُرَیهَه گفت: من به کتاب خودم آگاهی دارم.
امام کاظم فرمودند: تا چه اندازه به تأویل (تفسیر) آن اعتماد داری؟
بُرَیهَه گفت: همان اندازه‌ای که از آن می‌دانم به آن اعتماد دارم.
در این هنگام، امام کاظم(ع) خواندن آیاتی از انجیل را، آغاز کرد.
بُرَیهَه آن‌چنان شیفته قرائت امام شد که گفت: «حضرت مسیح(ع) انجیل را این چنین که شما می‌خوانید، تلاوت می‌کرد، این گونه قرائت را جز حضرت مسیح(ع)، هیچ‌کس نمی‌خواند.»
آن‌گاه بُرَیهَه به امام کاظم عرض کرد: «مدّت پنجاه سال بود که در جستجوی تو یا مثل تو بودم»، بُرَیهَه، همان‌دم مسلمان شد، خدمت‌کار او نیز به اسلام گروید.


نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 11:12 صبح )
»» انطباق رسوم ملی با ارزشهای اسلامی

اسلام و پیامبر گرامى آن در تأیید و یا رد سنن و آداب و رسوم ملى و مذهبى‏ اقوام و جوامع، دو شرط اساسى را همواره در نظر داشتند، اول این که سنتهاى پذیرفته شده مبتنى بر خرافات و آئینهاى شرک،بت‏ پرستى، ارزشها و قداستهاى غیر الهى نباشند و دیگر این که از سنتهایى نباشند که موجب وابستگى به بیگانه ‏شوند و یا به نحوى استقلال مسلمانان را در ابعاد مختلف زیر سؤال ببرند .
 عید در لغت‏ شادى مجدد و سرورى را مى‏گویند که سالیانه تکرار مى‏شود.  گفته ‏اند: به روزى که مردم در آن تجمع یابند و در کنار هم گرد آیند عید گویند و نیز بازگشت ‏به فرح و شادمانى فراگیر را عید گویند و بعضى نیز مى‏گویند که در آن روز هر کس موقعیت‏ خود بازیابد و به جایگاه اجتماعى خود برگردد. چون تهیدستان ‏و فقرا نمى‏توانند لباس نو پوشند و لباسهاى کهنه آنها، آنان را از ثروتمندان ومرفهان جدا مى‏کند.

میبدى در کشف ‏الاسرار مى‏گوید " سمى العید عیدا لان الله تعالى یعود بالرحمة الى العبد و العبد یعود بالطاعة ‏الى الرب" عید که از کلمه بازگشت مى‏باشد براى آن است که خداوند رحمت ‏خود را متوجه بنده ‏اش مى‏نماید و انسان نیز با فرمانبرى خود به پروردگارش رو مى‏کند.

تا آنجا که در تاریخ امتها و اقوام مختلف مشاهده شده  و مى‏شود، جوامع انسانى به ‏تفاوت آداب و رسوم و اعتقادات خود هر یک، روز خاصى در سال را جهت ‏یادآورى و تجدید خاطره نسبت ‏به موضوعات ویژه ‏اى که در تاریخ و فرهنگ آن قوم اهمیت بسیاری ‏داشته است، مشخص نموده و هر سال مراسم ویژه ‏اى به آن مناسبت‏ برگزار مى‏کرده وآداب و رسوم خاصى را انجام مى‏داده‏اند.

در قرآن کریم وقتى یاران حضرت عیسى(ع) سفره ‏اى آسمانى را آرزو نموده و به‏ عنوان آیه و نشانه الهى مى‏طلبند حضرت عیسى از خداوند مى‏خواهد که منتى برآنها نهاده و روزى آسمانى به آنان عنایت کند تا آن روز را عید امت قرار دهند وهمواره سالروز آن را پاس دارند.

علامه طباطبایى(ره) در تفسیر این آیه آورده است "خصوصیت عید این است که زمینه وحدت کلمه و تجدید حیات اجتماعى و نشاط و سرزندگى مى‏آفریند و هر بار که فرا مى‏رسد عظمت دین را تجدید مى‏کند." سخن مرحوم‏علامه در اینجا شبیه سخن دیگر ایشان در ذیل آیه 5 از سوره ابراهیم است که درتفسیر آیه "... و ذکرهم  بایام الله‏" مى‏گوید: گر چه همه روزها به خدا منسوب است اما این آیه ‏اشاره به روزهاى ویژه‏اى دارد که در آن روزها آیات و علائم سلطنت و قدرت الهى ‏ظهور یافته و حادثه خاصى در تاریخ آن امت اتفاق افتاده و یا نعمتهاى ویژه الهى ‏تجلى یافته است.

عیدهایى که جوامع داراى سابقه تاریخى امروزه برگزار مى‏نمایند، هر یک یادآور حادثه بزرگى است که در تاریخ و فرهنگ آن جوامع اتفاق افتاده و یا هر سال تجدید مى‏شود و در تاریخ ادیان آسمانى تنها اسلام است که عیدهاى بزرگ او براى حادثه‏ تاریخى گذشته نیست و بلکه هر سال و براى همگان تجدید مى‏شود، همانگونه که ‏امام خمینی(ره) در پیام نوروزى خود مى‏فرماید "مسلمانان پس از پایان دادن کار مهم‏ عبادى سالیانه خود به شکرانه موفقیت در عبادت خود جشن مى‏گیرند".

امام (ره) مى‏فرماید "... البته از عیدهایى که اسلام تأسیس فرموده است ‏به حسب نظرهاى مختلف‏ برداشتهاى مختلفى وجود دارد، آن برداشتى که اهل معرفت از عید دارند با آن‏ برداشتى که دیگران مى‏کنند بسیار متفاوت است، آنها بعد از ریاضتهایى که در ماه‏ رمضان مى‏کنند روز عید را روز لقاء الله مى‏دانند و آن روز براى آنها "الغیرک ‏من الظهور ما لیس لک " است، آنها همه چیز را از او مى‏دانند و آن روز را عید مى‏کنند براى اینکه بعد از ریاضت، یوم ورود به حضرت است.

و در عید قربان نیز بعد از اینکه تمام عزیزانشان را از دست دادند، مهیا براى ‏ملاقات مى‏شوند، بعد از این که نفس خودشان را کشتند و هر چه عزیز است در راه خدا از آن گذشتند آن وقت است که روز لقاء است.

و جمعه نیز در اثر اجتماعاتى که مسلمین با هم دارند، اهل معرفت مهیا مى‏شوند براى لقاء الله.  پس برداشت آنها از عید غیر برداشت ماست و ما امیدواریم که به ‏تبع اولیای خدا به جلوه‏اى از آن جلوه‏ها برسیم و ذره ‏اى از آن معارف در قلب ما واقع بشود.

در روایات معصومین صلوات الله علیهم عید مفهوم دیگرى نیز دارد. در بعضى از روایات تحقق حاکمیت ‏حق و ولایت الهى در جامعه مهمترین عید شمرده شده است زیرا همانگونه که در مفهوم عید تجدید حیات و نشاط مجدد نهفته است ‏باید روزى را عید گرفت که جامعه به حیات و حرکت و امید و اطمینان مى‏رسد. امام صادق(ع) مى‏فرماید: "... فان الانبیاء صلوات الله علیهم کانت تامرالاوصیاء بالیوم الذى کان یقام ‏فیه الوصى ان یتخذ عیدا" سیره انبیاء همواره این چنین بوده که به جانشینان ‏خود امر مى‏نمودند تا روز تعیین و نصب وصى و جانشین را عید بگیرند.

و به همین دلیل در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام اولین عید تاریخ، انتظار تحقق ‏حاکمیت‏ حق بوده است و امروز نیز عملا بزرگترین عید شیعیان روز تحقق حاکمیت ‏مستضعفان و حکومت عدل و قسط و نابودى جور و ظلم است. حضرت امام باقر(ع)مى‏فرماید: "... و قد کان آدم(ع) وصى هبة الله ان یتعاهد هذه الوصیه عند راس‏ کل سنه فیکون یوم عیدهم «یوم عید لهم‏» فیتعاهدون نوحا و زمانه الذى یخرج فیه.»

(حضرت آدم(ع) پس از جنایت قابیل، به جانشین خود شیث هبة‏الله فرمود: ظلم ‏همچنان گسترش مى‏یابد تا آنگه که فرزندم نوح بیاید و به سبب نفرین او طوفانى ‏برخیزد و همه ظالمین را نابود کند، و مؤمنان نجات یابند.) آنگاه حضرت آدم به ‏هبة‏الله وصیت کرد که این مژده را هر سال به یاد آورد و این روز را براى خود و فرزندانش روز عید قرار دهد. آنان نیز به این وصیت عمل کردند و همواره سالروز این مژده نوید بخش و ظهور حضرت نوح را گرامى مى‏شمردند.

این است که حضرت امام رضا(ع) مى‏فرماید: " ... و ان یوم الغدیر بین الاضحى والفطر و الجمعه کالقمر بین الکواکب ... و هو یوم التهنئه یهنى‏ء بعضکم بعضا ...

یقول: " الحمدلله الذى جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمؤمنین و الائمه(ع) وهو یوم التبسم فى وجوه الناس من اهل الایمان ... و هو یوم الزینه ..." ... و البته روز عید غدیر در میان عید فطر و اضحى و جمعه همانند ماه در میان ستارگان ‏است. روز تبریک و تهنیت‏ به یکدیگر، و زمان گفتن این سخن است که حمد و ستایش‏ خدایى را که به ما توفیق تمسک به ولایت امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش را عنایت‏ فرمود.

آنگاه فرمود: روز عید غدیر، روز شکفتن لبخند بر چهره مؤمنان و روز آرایش و زینت است.

در زمینه جایگاه عید نوروز در فرهنگ اسلامى و بیان اهل بیت عصمت و طهارت باید گفت:

اسلام و پیامبر گرامى آن در تأیید و یا رد سنن و آداب و رسوم ملى و مذهبى‏ اقوام و جوامع دیگر، دو شرط اساسى و یک شرط توجیهى را همواره در نظر داشتند:

- سنتهاى پذیرفته شده، مبتنى بر خرافات و آئین‏هاى شرک، بت‏ پرستى، ارزشها و قداستهاى غیر الهى نباشند.

- از سنتهایى نباشند که موجب وابستگى سیاسى، اجتماعى و ... به بیگانه ‏شوند، و یا به نحوى استقلال مسلمین را در ابعاد مختلف زیر سؤال ببرد .

جهت ‏گیرى سنتهاى معقول و غیر مضر به استقلال نیز، چون مجموعه بینش ‏توحیدى اسلام، باید معنوى و در جهت متبلور ساختن عبودیت انسان در برابر حق تعالى ‏باشند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 11:10 صبح )
»» ویژه نامه شهادت امام حسن عسکری (ع)

 

امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:

"پارساترین مردم کسی است که در نزد شبهات (اموری که شخص حرمت یا حلیت آنها را نداند) توقف نماید (و به پیش نرود)؛ عابدترین مردم کسی است که واجبات را بر پا دارد؛ زاهدترین مردم کسی است که حرام را رها نماید؛ سختکوش‌ترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند."(1)

ابوالأدیان گوید: من خدمتکار امام حسن عسکری (علیه السلام) بودم و نامه‌های حضرت را به شهرها حمل می‌نمودم. در آن بیماری که امام یازدهم به دنبال آن به شهادت رسید بر آن حضرت وارد گشتم. (ظاهرا آن بیماری به علت خورانیدن زهر توسط معتمد عباسی به آن حضرت بود.) 

حضرت نامه‌هایی را به من دادند و فرمودند که اینها را به مدائن برسان. تو 14 روز حضور نخواهی داشت (سفر تو 14 روز طول خواهد کشید) و روز 15 به سامرا وارد می‌شوی و صدای شیون از خانه من می‌شنوی و من در آن هنگام بر روی مغسل قرار دارم (مرا در آن هنگام غسل می‌دهند). ابوالأدیان گوید: گفتم ای آقای من، امر امامت پس از شما با کیست؟ حضرت فرمود: کسی که جواب نامه های مرا از تو بخواهد. گفتم: بیشتر راهنمایی کنید، فرمودند: کسی که بر من نماز گزارد، او قائم پس از من است. گفتم: باز هم  بیشتر راهنمایی کنید. حضرت فرمود: کسی که از درون همیان خبر دهد، قائم پس از من است. هیبت امام عسکری (علیه السلام) مانع شد که من سؤال نمایم که منظور امام کدام همیان است. نامه‌ها را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفتم.

همانگونه که امام به من فرموده بودند تا به سامرا بازگشتم، 15 روز گذشت. و در این هنگام مشاهده نمودم که  صدای ناله و شیون از خانه امام عسکری بلند است و پیکر مطهر امام را غسل می‌دهند و بر در خانه جعفر کذاب (برادر ناخلف امام عسکری (علیه السلام)) ایستاده است و مردم او را به خاطر شهادت امام عسکری (علیه السلام) تعزیت می‌دهند و به خاطر جانشینی ایشان، به او تهنیت گویند. ابو الادیان گوید: با خود گفتم که اگر این شخص فاسد زمام امامت مسلمین را بر عهده گیرد، همانا امامت باطل خواهد گشت.

در این هنگام شخصی خطاب به جعفر کذاب گفت که برادر شما را کفن نموده‌اند، پس برخیز و بر او نماز گزار. جعفر کذاب به همراه مردمی که اجتماع نموده بودند، به خانه وارد شد و بر بالای پیکر مطهر حضرت ایستاد تا نماز را اقامه نماید. هنگامی که می‌خواست تکبیر بگوید، ناگاه کودکی گندمگون، پیچیده موی و گشاده دندان جلو آمد و ردای او را گرفت و فرمود: ای عمو، عقب بایست، من برای نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم.

پس آن کودک بر امام یازدهم نماز گزارد و آن حضرت را کنار قبر مطهر امام هادی (علیه السلام) دفن نمود. سپس به من فرمود: ای بصری، جواب نامه‌هایی را که در نزد توست به من بده. من جوابها را به او دادم و در نزد خویش گفتم که 2 نشانه محقق شد. اما هنوز مسأله همیان باقی مانده است.

ما نشسته بودیم که فردی از جانب شهر قم آمد و به دنبال امام عسکری (علیه السلام) می‌گشت. هنگامی که از شهادت حضرت مطلع گشت، با راهنمایی عده‌ای به نزد جعفر کذاب رفت و گفت: در نزد ما نامه‌ها و مقداری پول است (که از جانب مردم برای امام عسکری (علیه السلام) آورده‌ایم) پس بگو این نامه‌ها از کیست و پول چه میزان است؟ جعفر خطاب به او گفت آیا از من توقع داری که غیب بدانم؟ در این هنگام خادمی وارد گشت و گفت در نزد شما نامه‌های فلان و فلان هست و مقدار پول نیز 1000 دینار است که 10 دینار آن آب طلا دارد. پس آنان نامه‌ها و پول را به او دادند و گفتند کسی که تو را فرستاده  امام پس از امام عسکری است ... و بدین ترتیب بود که بر طبق مشیت الهی، وجود مقدس امام عصر (عج) پس از پدر بزرگوار خویش، و در سنین کودکی همانند یحیی نبی (که بنا بر نص آیه قرآن در کودکی به رسالت رسید)، زمام امامت را از جانب خداوند بر عهده گرفتند.

امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:

"دو خصلتند که بالاتر از آنها چیزی نیست: یکی ایمان به خدا و دیگری سود رساندن به برادران (دینی)"

 یکی از مهمترین مسؤلیتهایی که امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد انجام آن اهتمام جدی داشتند، مسأله معرفی امام پس از خود به شیعیان، و مطرح نمودن غیبت آن حضرت می‌باشد؛ چرا که در آن زمان عباسیان برای جلوگیری از ولادت امام عصر (عج) که بشارت ظهورش از سالیان پیش توسط انبیاء و امامان (علیهم السلام) داده شده بود، به جستجوی منجی آخرالزمان (برای کشتن وی) ‏می‌پرداختند و در نتیجه حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، برای در امان ماندن فرزند خود، باید ایشان را از دید مأموران حکومتی مخفی می‌داشتند. اما از طرف دیگر از آنجائیکه پس از امام عسکری (علیه السلام) ابتدا غیبت صغری و پس از آن غیبت کبری به وقوع می‌پیوست و عموم شیعیان از رؤیت امام خود محروم می‌شدند، لذا باید حضرت مهدی (عج) به خواص شیعیان معرفی شده و مسأله غیبت آن حضرت، تبیین می‌گشت. در این زمینه، روایتهای مختلفی وجود دارد که ‏به ذکر یکى از آنها بسنده می‌کنیم:

احمد بن اسحاق از یاران مورد اعتماد امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده است که: بر آن حضرت وارد شدم و تصمیم داشتم که از جانشین ایشان بپرسم. اما آن ‏حضرت خود بدون مقدّمه فرمود:

"ای احمد بن اسحاق! خداوند تبارک و تعالى از زمانى که آدم را آفرید زمین را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و تا روز قیامت هم خالى نخواهد گذارد ..."

گفتم: ای فرزند رسول خدا! بنابراین، امام و خلیفه بعد از شما کیست؟

امام (علیه السلام) فوراً از جا برخاست و وارد خانه شد، سپس بیرون آمد در حالیکه پسری حدوداً سه ساله را روى دوش گرفته بود که صورتش همچون ماه شب چهارده می‌درخشید. آنگاه فرمود:

"ای احمد! اگر به خاطر کرامت تو نزد خداى عزّ و جل و اولیای او نبود، این ‏کودکم را به تو نشان نمى‏دادم. او همنام و هم کنیه رسول خداست و کسى است ‏که زمین را از عدل و داد پر مى‏کند پس از آنکه از ستم و بیداد پر شده باشد ...

به خدا سوگند او در غیبتی طولانی به سر خواهد برد و مردمان از هلاکت و انحراف نجات نخواهند یافت مگر کسانی که در اعتقاد به امامت او ثابت قدم بوده و به خاطر دعا برای تعجیل فرج او توفیق داشته باشند."

احمد بن اسحاق می‌گوید: گفتم آیا معجزه و علامتی ظاهر خواهد شد که اطمینان خاطر پیدا کنم؟ (به محض گفتن این سخن) آن کودک به سخن آمد و فرمود:

"منم باقیمانده خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا و پس از دیدن من دیگر در جستجوی نشانه‌ای دیگر نباش!" ...

 « برگرفته از کتاب تحلیلی از زندگانی امام حسن عسکری (علیه السلام)، تألیف باقر شریف قرشی و منتخب الاثر، تالیف آیت الله العظمی صافی گلپایگانی »



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 10:45 صبح )
»» مساله غیبت امام عصر از دیدگاه امام حسن عسگری

هشتم ربیع الاول سالروز شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) و آغاز امامت خورشید عالم تاب مهدوی است. مهمترین مساله پس از شهادت امام عسکری(علیه السلام) مساله غیبت بوده است که پیش بینی تحقق آن در کلام معصومین و در منابع شیعه و سنی بسیار نقل شده است و امام عسکری(علیه السلام) نیز تلاش می نمودند تا مردم را بر این امر آگاه سازند و مقام الهی فرزندشان را به ایشان یاد آور شوند.

این امر درباره افکار افراد عادى دشوار مى نمود اما امام(علیه السلام) به هر ترتیب، فکر غیبت را در اذهان و افکار، رسوخ مى داد و به مردم مى فهماند که این حقیقت را باید بپذیرند و دیگران را به این اندیشه و اعتقاد و متفرّعات آن آگاه سازند.

دوستان و طرفداران امام(علیه السلام) به وسیله مکاتبه و مراسله با ایشان تماس مى گرفتند و درباره مهدى موعود از حضرتش می پرسیدند و جواب لازم و کافى را دریافت مى کردند.

شیعیان وقتى اموالى را از حقوق شرعى براى امام عسکرى(علیه السلام)مى بردند ابتدا به محضر «عثمان بن سعید عمرى» وارد مى شدند او نیز که براى سرپوش گذاشتن بر فعّالیّتهاى امام(علیه السلام) و براى مصلحت ایشان، تجارت روغن مى کرد، پول هایى را که تحویل مى گرفت در خیکهاى روغن مى گذاشت و دور از چشم حاکمان، براى امام مى فرستاد.

از دغدغه های اصلی حاکمان عباسی در زمان امام عسکری(علیه السلام) برخورد با مساله غیبت و وجود مهدی بود که خواب از چشمشان ربوده و آنان را مجبور به انجام حرکاتی در جهت حفظ تاج و تخت خود کرده بود .

معتمد عبّاسى امام را تحت مراقبت شدیدى قرار داد، به طورى که کسى جز در شرایط ویژه اى که امام با نزدیکان خود قرار گذاشته بود، امکان تماس با آن حضرت را نمى یافت و هر آنچه که از خارج به ایشان مى رسید یا به خارج مى دادند، از طریق مراسله بود.

وقتى که خبر کسالت امام به گوش معتمد عبّاسى رسید، دستور داد تا خانه آن حضرت را زیر نظر بگیرند.

پس از شهادت امام نیز تفتیش و بازجویى کامل به عمل آمد و همه اثاث خانه را مُهر و موم کردند و آن گاه در صدد تحقیق و بازجویى از فرزندان امام عسکرى(علیه السلام) برآمدند و به قابله ها دستور دادند که زنان را تحت معاینه دقیق قرار دهند و اگر آثار حمل در یکى از آنان دیدند به خلیفه گزارش کنند.
هراس و وحشت عبّاسیان از مهدى موعود که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)نوید ظهورش را بارها داده بود و او را بزرگترین مصلح در تاریخ جامعه بشرى ـ که طومار ظلم و ستم را در هم خواهد پیچید و عدالت اجتماعى را برقرار خواهد ساخت ـ معرّفى کرده بود، روز به روز بالا مى گرفت.
آنان مى خواستند با کشتن نسل پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، مانع ظهور امام منتَظر گردند. امام عسکرى(علیه السلام) در نامه اى به همین مطلب اشاره کرده اند:

«پنداشته اند با کشتن من، نسلم را قطع خواهند کرد و حال آن که خداوند خواسته آنان را تکذیب کرده است و سپاس خداى را که مرا از جهان نَبُرْد تا آن که جانشین و امام بعد از من را نشانم داد. او در خلقت و اخلاق، شبیه ترین کس به پیامبر اکرم است. خداوند او را در دوران غیبت حفظ مىکند، سپس او را ظاهر مىسازد تا زمین را پس از آن که پر از ظلم و ستم شده باشد، سرشار از عدالت و برابرى کند.»

 

کلام نور

ویژگى هاى شیعیان در کلام امام عسکری(ع)

«شیعَتُنا الْفِئَـةُ النّاجِیَةُ وَالْفِرْقَةُ الزّاکِیَةُ صارُوا لَنا رادِئًا وَصَوْنًا وَ عَلَى الظَّلَمَةِ أَلَبًّا وَ عَوْنًا سَیَفْجُرُ لَهُمْ یَنابیعُ الْحَیَوانِ بَعْدَ لَظْىِ مُجْتَمَعِ النِّیرانِ أَمامَ الرَّوْضَةِ.»:

پیروان ما، گروه هاى نجات یابنده و فرقه هاى پاکى هستند که حافظان [آیین] مایند، و ایشان در مقابل ستمکاران، سپر و کمککار ما [هستند]. به زودى چشمه هاى حیات [منجىِ بشریّت] بعد از گدازه توده هاى آتش! پیش از ظهور براى آنان خواهد جوشید.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 10:44 صبح )
»» معرفى شخصیت پیغمبر اسلام

(برگرفته از کتاب بر بال اندیشه)
امروزه براى شناخت هر مکتبى ، ابتدا مى توان شخص و شخصیت بنیانگذارش را از هر جهت مورد مطالعه و با دقت کامل او را در تمام زمینه هاى زندگیش مورد بررسى قرار داد و شخصیت شناسى کرد ; یعنى شخص و شخصیتش را از نظر آراء ، افکار ، اخلاق و عقاید بررسى کرده ، تا به وسیله این شناخت ، مکتبش را بهتر و کاملتر معرفى نمود .
از این جهت بخشى به معرفى رهبر عزیز اسلام اختصاص داده شده ، تا با شناخت او بهتر بتوان آیین پاک و مکتب عالیش را شناخت ; زیرا آن رادمرد بزرگ انسانى ، کاملترین و عالیترین مظهر اسلام است که مى توان تمام برنامه هاى قرآن را در اعمال ، رفتار ، آراء ، عقاید ، روحیات پاک و صفات پسندیده اش مشاهده کرد .
در حقیقت وجود پیامبر در تمام برنامه هایش ، آیینه تمام نماى اسلام و قرآن است که با شناخت او به طور صحیح و کامل ، مى توان اسلام و جنبه سازندگیش را شناخت ، و دریافت که اسلام در تمام زمینه ها و مسائل زندگى ، حیات بخش انسان است .
 
سیماى محمد (صلى الله علیه وآله) در نگاه على (علیه السلام)
على (علیه السلام) در معرفى رسول گرامى اسلام مى فرماید :
«قامتش متوسط ، محاسن انبوه ، چهره برجسته و ارغوانى و آثار قدرت از ظاهرش آشکار بود . چیزى که بیش از همه قابل توجه است ، صفات روحى و مزایاى اخلاقى آن رادمرد بزرگ بود که وى را از همه عالم ، برتر و بالاتر قرار داده است .
بر اثر کثرت عبادت ، از زیادى کلام متنفر و غالباً خاموش مى نشست . نشانه بالاترین درجه نیکوکارى و احسان از چهره اش پیدا بود و انصاف گویى جزء طبیعت او قرار داشت . بى حد خلیق و منصف بود و دوست و بیگانه ، قوى و ضعیف در نظرش یکسان بودند ; ولى نسبت به فقرا محبتى خاص داشت ، همانطور که فقرا را به خاطر فقر ، حقیر نمى دید ; اغنیا را نیز به خاطر ثروت تنها احترام نمى کرد . نسبت به واردین و اصحاب اظهار محبت مى کرد و هیچوقت جواب خشن و سختى به آنها نمى داد .
آن چنان در سیاست و کیاست برترى داشت ، که از افرادى ضعیف و پراکنده ، ملتى قوى بنا نهاد که با هیچ حادثه تاریخى از بین نخواهد رفت ; زیرا از جسم و جان خویش در راه به ثمر نشستن نهال نوپاى اسلام مایه گذاشته بود .
کسانى که به ملاقات وى شرفیاب مى شدند ، از آنها با چهره باز پذیرایى مى کرد و مطالب آنان را با کمال صبر و تحمل گوش مى داد ، و تا برنمى خاستند حرکت نمى کرد . هر کس با وى مصافحه مى کرد ، تا دستش را رها نمى نمود ، دست خود را نمى کشید اگر با وى در موضوعى سخن مى گفتند ، تا او سخنش را قطع نمى کرد ، آن حضرت سخن خود را قطع نمى فرمود . بیشتر اوقات به دیدار اصحاب خود مى رفت ، و آنچنان بى تکلّف زندگى مى کرد که گوسفندان را خود مى دوشید .
از طرف دیگر چنان قدرت در حل مشکلات داشت که از متخصصین فن نیز داناتر و آگاه تر بود . چنان راه مى رفت که گویى ، در سراشیبى حرکت مى کند و با این که وقار و آرامش زیادى داشت ; هنگام قدم زدن گویى از زمین کنده مى شد ، هنگام کار به گونه اى به کار مى پرداخت که هرکس مى دید فکر مى کرد همه حواس و فکرش ، در اطراف آن دور مى زند .
در هنگام جنگ آن چنان به فرمان خداى متعال حرکت مى کرد ، که هیچ چیز نمى توانست جلوى او را بگیرد .»
در نقل دیگرى آمده است که امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود : « شجاع ترین و جنگاورترین ما ، کسى بود که در جنگ به او نزدیک تر باشد » .
 آن حضرت مرد جنگ بود ، خطوط و نقشه جبهه را دقیق ترسیم مى کرد و سپاه و لشکر را فرماندهى مى نمود و مى جنگید ; آنچنان که گویى فرمانده جنگى است ، که تنها تخصصش آن فن است . نه تنها در جنگ بلکه در تمام رشته هایى که وارد مى شد همینطور بود ; یعنى تصور مى کردى متخصص آن کار است .
هم پدر بزرگوار بود و هم شوهرى نیک ، خانواده بزرگى را با نفقه بسیار سرپرستى مى کرد ، هم نفقه نفسانى ، روحى و نفقه مالى ، گویى والاترین و دلسوزترین پدرى است که چشم روزگار به خود دیده است .
آن حضرت لباس و کفش خود را با دست خویش وصله مى کرد ، و همیشه فقرا را نزد خود جمع مى نمود و آنها را محترم مى داشت .
تا زمانى که از دنیا رفت ، حتى براى یک مرتبه از نان جو غذاى سیر تناول نکرد ! . بیشتر اتفاق مى افتاد که در منزل وى ، به منظور پخت غذا آتشى روشن نمى شد ، و در آن مدت غذاى وى و اهل خانه اش خرما و آب بود .
نبى بزرگ اسلام بر نفس خویش مسلط بود ، سخن کم مى گفت ، زیاد فکر مى کرد و اراده اش در نهایت درجه قوت بود . اگر چه وارستگى و سادگى وى حیرت انگیز بود ; ولى مقید بود که همیشه خود را تمیز و پاکیزه نگاه دارد . در تمام مدت عمر ، کارهاى شخصى خود را به دیگرى محول نکرد ، و خود عهده دار کارهاى شخصى خویش بود . او سرمشق مردم در زندگى عملى بود .
در تحمل مشقت توانایى زیادى داشت ، چنان که یکى از غلامان وى نقل مى کند : مدت هیجده سال در خدمتش بودم ، در تمام این مدت یک حرکت یا سخن ملال آور مشاهده نکردم . در جنگ شجاعت و دلیرى از خود نشان مى داد و از هیچ خطرى فرار نمى کرد ، با این وصف هیچ وقت هم بدون جهت خود را در خطر نمى انداخت .
آن بزرگ مرد آسمانى ، قبل از این که با گفتار خود راهنماى خلق باشد ، با رفتار شخصى خود ، بهترین تربیت کننده و رهبر بود ، نخست از خویش نمونه عملى دستورات قرآن را نشان مى داد ، آنگاه مردم را بدان دستورات دعوت مى نمود . گاهى از شدت گرسنگى ، بر شکم مبارک سنگ مى بست و اگر بر سفره اى مى نشست ، آنچه از غذا حاضر بود تناول مى فرمود و ایراد نمى گرفت ، از غذاهاى حلال دورى نمى جست و از لباس آنچه فراهم بود مى پوشید .
آن انسان کامل و جامع ، در دورترین محل مدینه ، از بیمار عیادت مى کرد ، با محتاجان مى نشست و با فقرا هم غذا مى شد . مرکب معینى براى سوارى نداشت ، اسب ، شتر یا الاغ سوار مى شد و گاهى نیز پیاده به مقصد مى رفت ، بوى خوش را دوست داشت و از بوى بد بیزارى مى جست . دانشمندان و آگاهان را گرامى مى داشت و بزرگان را با مهر ، محبت ، احسان به طرف خود جلب مى نمود . از خویشاوندان دیدن مى کرد ، بدون این که یکى را بر دیگرى برترى دهد . بر احدى جفا و ستم روا نمى داشت و عذر عذرخواهان را مى پذیرفت . شوخى مى کرد ; اما حق مى گفت ، مى خندید ولى صداى خود را به خنده بلند نمى کرد . با او به درشتى سخن مى گفتند اما او حوصله مى کرد . بدى ها را به رخ اشخاص نمى آورد و بدى را به بدى تلافى نمى نمود و از بدکاران گذشت مى کرد .
کسى در سلام بر او پیشى نداشت . بیشتر اوقات دو زانو مى نشست و دست بر زانو مى گرفت . تازه واردین ، او را در میان جمع نمى شناختند ; زیرا در هنگام نشستن جاى معینى نداشت . بیشتر به طرف قبله مى نشست و هر کس به دیدنش مى رفت ، عباى مبارک خود را زیر پایش قرار مى داد ، در حالى که با آن هیچ آشنایى نداشت . براى مهمان تکیه گاه قرار مى داد و اگر مهمان نمى پذیرفت ، با اصرار به او مى قبولاند . دیر غضب و زودگذر بود . با محبت و سودمندترین فرد براى مردم بود .
شیرین تر و گویاتر از همه سخن مى گفت ; ولى کم مى گفت ، در عین کم گفتن تمام کلام و خواسته اش را بازگو مى کرد . سکوتش طولانى و بدون احتیاج سخن نمى گفت . هرگز از او سخن بد شنیده نشد . در حال خشم و رضا جز حق و حقیقت نمى فرمود .
بهترین غذاى او آن بود که براى تمام مردم فراهم بود ، غذاى خیلى گرم نمى خورد ، از غذایى که نزدش بود تناول مى کرد و براى خوردن طعام با سه یا چهار انگشت مقدسش غذا میل مى کرد ، نانش از آرد جو سبوس نگرفته بود و پیاز ، سیر و پیازچه نمى خورد و از هیچ طعامى بدگویى نمى کرد ، غذاى مانده بر انگشت را با دهان پاک مى کرد و مانده غذا را میل مى فرمود و مى گفت : برکت غذا در آخر آن است .
لباسش تا روى پاى او را مى گرفت ، در هنگام قدرت ، مى بخشید ، همیشه خوش رو و ظاهر و باطنش یکى بود ، خوشنودى و خشم از چهره اش آشکار بود ، کریمترین و راستگوترین انسان ها بود ، بدهکارى مالى خود را ادا مى کرد و کسى که ناگهان او را مى دید ، بزرگیش را درک و مجذوب آن حضرت مى شد .
چیزى از او نمى خواستند مگر آن که عنایت مى فرمود ، بر کودکان مى گذشت و به آنان سلام مى کرد . در مرتبه اول هر کس با او ملاقات مى نمود ، ابهت آن حضرت او را مى گرفت و از هیبت آن حضرت مضطرب مى شد ، به او مى فرمود : آرام و آسان باش ، من نیز مانند شمایم . هرگز او را صدا نکردند مگر این که جواب داد . هرگاه با اصحاب خود مى نشست ، اگر درباره آخرت سخن مى گفتند توجه مى کرد و اگر درباره غذا و آشامیدنى صحبت مى کردند ، با آنان همگام مى شد و اگر در اطراف دنیا حرف مى زدند ، براى آنکه از آنان دلجویى کند در اطراف همان مطلب گفتگو مى کرد.

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 10:43 صبح )
»» رسول خدا(صلّى اللّه علیه و اله و سلم) از نگاه بیگانگان

(برگرفته شده ازکتاب بر بال اندیشه)
1 ـ دکتر « ریتین » که از مورخین بزرگ است مى گوید :
« دین محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) از نخستین ساعت ظهور خود ، و در زمان صاحب دعوت یعنى رسول گرامى (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) ثابت کرد که یک دین همگانى است . این آیین مقدس ، که براى هر نژادى مناسب است ، با هر عقلى نیز موافقت دارد و عقول بشرى ، در هر پایه از مدنیت باشد ، از آن بى نیاز نیست » .
2 ـ « جون اورکس » که از دانشمندان به نام انگلیسى است مى گوید :
« محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) در تمام عمر خود ، ذاتش به هیچ پلیدى آلوده نشد » .
3 ـ « مسترجون دى فنیزات » انگلیسى مى گوید :
« محمد از بزرگ ترین خیرخواهان نوع بشر است . ظهور او نشانه یکى از عالیترین عقول در تمام عالم مى باشد ، و اگر آسیا بخواهد به فرزندان خود افتخار کند ، سزاوار است که به این رادمرد بزرگ و بى مانند افتخار نماید . البته ظلم بزرگى است اگر بخواهیم حق بزرگوارى این مرد را ادا نکنیم ; زیرا این همان شخصى است که در هنگام ظهورش ، عرب در درجه انحطاط و توحّش بود که بر ما مخفى نیست ، و باز مى بینیم پس از بعثت او بر اثر انوارى که دیانت اسلام در دل هاى آنهایى که با میل آن را پذیرفتند ، چگونه اوضاع آن سامان منقلب شد ، به همین جهت است که شک در بعثت محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) را شک در قدرت خداوندى که شامل تمام جهان و جهانیان است باید دانست » .
4 ـ « خیر الله » مسیحى مى گوید :
« محمد کسى است که تمدنى به وجود آورد ، که چشم عالم را خیره ساخت و هنوز هم مورد احترام ، پسند و تعظیم فلاسفه جهان است . مقدس ترین قوانین را براى زناشویى و جنگ وضع نمود به طورى که هماره قانون گذاران جهان و مصلحین عالم ، از تعالیم او استفاده کرده و براى وضع قوانین و نظامات از این دین سهل و ساده استمداد مى جویند ، با این بیان ، فلاسفه و حکماى یونان و غیر یونان کجا مى توانند با این حکیم بزرگوار و عظیم الشأن عرب ، برابرى کنند ؟» .
5 ـ دکتر « سموئیل زویمو » مى گوید :
« پیغمبر مسلمین ، بدون تردید از بزرگترین پیشوایان دینى ، مصلحین بى مانند ، دانشمندان فصیح و بلیغ عالم بوده و با وجود این ، یک فرمانده شجاع و فداکارى است » .
6 ـ « مسیو گروسه » در کتاب « تمدن هاى شرقى » مى گوید :
« محمد وقتى شروع به دعوت نمود ، جوان بلند همت و پاکدامنى بود که براى مشروع هاى مقدس ، سراسر عزم و اراده بود ، او خیلى بزرگتر و عالیتر از محیطى بود که در آن زندگى مى کرد . عرب در آن روز که آن مرد بزرگ ، آنها را به سوى خداپرستى دعوت کرد ، در منجلاب بت پرستى غوطهور بود ، در چنین هنگامى عزم کرد که آنها را به سوى خداپرستى دعوت کند . حالت اجتماعى و روحى قوم عرب نیز بى اندازه بود ، هرج و مرج عجیبى در میان آنها وجود داشت ، همدیگر را مى کشتند و غارت را امرى جایز مى دانستند ، اخلاق و عادتشان فاسد بود و به تمام معنى وحشى ; بنابراین تصمیم گرفت بر طبق دعوت خود ، یک حکومت دموکراسى که ضامن وحدتشان باشد ایجاد نماید و اخلاق و عادتشان را اصلاح کند ، او از همان ملت وحشى ، جامعه تربیت یافته اى به وجود آورد » .
7 ـ « لوئى توماس » نویسنده آمریکایى مى گوید :
« محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) پیغمبر عرب ، اول کسى بود که وحدت ملى عرب را عملى نمود ، آن قبایل را زیر یک پرچم گرد آورد و عجیب این است که در هنگامى که ظهور نمود ، نه تنها عربستان ; بلکه سراسر جهان محتاج به ظهورش بود » .
8 ـ « جرجیس سال » انگلیسى مى گوید :
« محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) بهترین و نیکوترین اخلاق را داشت و کاملاً بر عکس کسى بود که دشمنان او را معرفى مى کنند ، او منزه از هر بدى و پلیدى بود ، او کسى بود که براى اصلاح اخلاق بشر قیام نمود » .
9 ـ « سرمادک سایکس » مى گوید :
« شکى نیست که محمد ، در اثر نبوغ بى مانند خود ، و تعلیمات پردامنه اش موفق شد که فکر و عمل را دارا باشد ، و در اثر همین استعداد ، کشور بى همتایى تشکیل دهد و این موضوع مسلم است که او پیامبرى روشنفکر ، قانونگذارى بى نظیر و داورى عادل بوده است » .
10 ـ « ث . ل » که از دانشمندان بزرگ سرزمین عجائب و غرائب هند است مى گوید :
« وقتى در امر محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) تأمل مى کنیم ، از عزم و اراده این مرد بزرگ ، که میان یک ملت زمام گسیخته و بداخلاق و بت پرستى ، پرورش یافته ، در شگفت مى مانیم ; زیرا همه مى دانیم که او تنها و بدون هیچ مساعدى ، با کمال مردانگى ، بدون ترس و واهمه ، براى تغییر اوضاع آن محیط فاسد قیام کرده و از کشته شدن نهراسید ، و به وعده هایى که به او داده مى شد اهمیت نمى داد . ما مى خواهیم بدانیم این نیروى عجیب را چه کسى به این رادمرد عربى داد ، و آن قوه بیان و نفوذ کلمه را از کجا آورد ، و با چه وسیله اى توانست بردگان را از قید غلامى آزاد کند و آن اتحاد بى مانند را میان طبقات بزرگان و اشراف ، و توده مردم برقرار سازد و آنها را دوست و برادر نماید ؟
در صورتى که ما هنوز در هندوستان براى دست مالیدن به بدن ، خونریزى مى کنیم و هنوز نتوانسته ایم ورود به بتخانه ها را براى هندوهاى از دین برگشته جایز ، بدانیم ! ما مى خواهیم بفهمیم که محمد این نیروى شگرف را از کجا به دست آورد ؟ و آن زندگانى سراسر افتخار ، سرچشمه اش در کجاست . کشور هندوستان هنوز دچار شرابخوارى است و این پندهاى حکیمانه که از بزرگان هندو به ما داده شده است ، کوچک ترین اثرى در جلوگیرى از استعمال الکل ندارد ، در صورتى که مطابق گفته کتاب هاى قدیم ، محمد همین که شراب را حرام کرد ، پیروان و یارانش خم شراب را شکستند و شراب و الکل را دور ریختند . مى خواهیم بگوییم : در محمد قوه مرموزى بود که مانند « مانیستیم » تأثیر داشت .
آیا این قوه و نیرو کجا بود ؟ ما نمى دانیم ; ولى همینقدر آثار آن را مشاهده مى کنیم ; زیرا با همین قوه بود که محمد توانست آن ملت زمام گسیخته را با هم متحد کند ، و ملت واحدى از آنها به وجود آورد ، و از توحّش و نادانى آنها را نجات دهد ، و به آنها عظمت و اقتدار بخشد ، و تا به تمام ملل جهان سرورى و حکم فرمایى کند . آن روز بود که ملت او توانست حاکم بر مدنیت جهان شود ، و ابواب دانش و علم را بر جهانیان باز کند ، و با همت او بود که زبان عربى زبان علم و ادب و راهنما ، و مربى بشر گردید ، و همان تربیت مربى اسلامى بود که در آسیا و اروپا ، یک اجتماع تازه و یک مدنیّت بى مانندى ایجاد کرده و خدمت هاى شایانى به انسانیت نمود . اى محمد ! اى پیامبر بر حق که نیروى بى مانند تو از مصدر جلال خداوندى ، و عالم غیب و ابدیت سرچشمه گرفته است ، من با کمال فروتنى در برابر عظمت تو سر فرود مى آوریم » .
11 ـ « برنارد شاو » فیلسوف بزرگ انگلیسى مى گوید :
« من همواره براى دین محمد (صلّى اللّه علیه و اله و سلم) بلندترین جایگاه را قائل هستم ; زیرا زندگانى حیرت آور این مرد ، تأثیر عجیبى در من داشته است ، بنابراین معتقدم دین او یگانه دینى است که با تمام ادوار زندگى بشرى مناسب مى باشد ، و قابلیت آن را دارد که هر نسلى را به خود جلب کند ، اما من پیش بینى مى کنم که اروپا در آینده ، دین محمد را قبول خواهد کرد ، آثار آن از الآن نمایان است ; زیرا اروپاییان به آن اقبال کرده اند . در قرون وسطى روحانیون دین مسیح ، یا بر اثر تعصب و یا به واسطه نادانى ، که هر دو بسیار زشت است ، اسلام را به رنگ هاى بدى درآورده و آن را به بدترین شکلى که مى توانستند معرفى کرده بودند ، در واقع روحانیون آن روز ، دشمن محمد و دین او بودند و تا پاى مرگ بر این دشمنى باقى ماندند . من تاریخ زندگى و شخصیت او را از این لحاظ که مرد بزرگ و نابغه اى است مورد مطالعه قرار دادم ، آن چه بر من محقق شد این است که او از دشمنى با مسیح منزه است .
ما باید محمد را نجات دهنده بشریت بدانیم ، و من معتقد هستم که اگر شخصى مانند او متصدى حکومت عالم امروز شود ، به طور قطع مشکلات آن را حل خواهد کرد و صلح و آرامش و سعادت را که جهان کمال احتیاج به آنها را دارد ، فراهم خواهد آورد .
خوشبختانه در قرن نوزدهم عده اى از دانشمندان اروپا ، مانند : « کارلایل » ، « گوته » و « گیبون » به ارزش حقیقى دین محمد پى بردند و بر اثر آن ، تحول عجیبى در اروپا نسبت به دین اسلام به وجود آمد و موفقیت زیبایى یافت ; ولى در این قرن ، اروپا در راه توجه به اسلام پیشرفت زیادى کرده و علاقه شدیدى نسبت به دین محمد از خود نشان مى دهد و شاید در قرون آینده ، از این جلوتر برود و معتقد به آن شود و به فایده عقیده محمدى اعتراف نماید ، و تصدیق کند که براى حل مشکلاتش بهترین وسیله باشد . از همین جا مى توانید تصدیق کنید که پیش گویى من بجا بوده و در همین وقت عده زیادى از افراد ملت من و سایر اروپاییان دین محمد را قبول کرده اند ، در هر صورت به طورى که مى توان گفت : تحول اروپا و توجهش به اسلام شروع شده است » .
12 ـ « کارلایل » فیلسوف و نویسنده بزرگ انگلیسى مى گوید :
« امروز یکى از بزرگترین ننگ هاست که کسى از مردم این دوره به مطالبى گوش دهد که از آن مطالب گمان رود ، دین اسلام دروغ بوده و محمد مزوّر و دروغگوست ، و بر ماست که بر علیه این اقوال بى معنى و خجلت آور قیام و با این آراء در جنگ باشیم ; زیرا رسالتى را که آن پیامبر آورد و تاکنون 12 قرن از آن مى گذرد ، هنوز نور هدایتى است که دویست میلیون ( این آمار مربوط به زمان کارلایل است ) انسان ، که خداى متعال آنها را مانند ما آفریده است ، در پرتو آن زندگى مى کنند ، و اگر کسى از شما تصور کند این دینى که میلیون ها مردم ، که از حساب خارج هستند ، قرن ها در پرتو آن زیسته و بر آن درگذشته اند دروغ و باطل است ، باید بدانند که نظر من بر خلاف اوست و هرگز نمى توانم نظر او را تأیید کنم .
کسى که این رأى را دارد چه رأى بدى است و چه ادعاى باطلى و چقدر صاحبان این رأى ضعیف و احمق هستند و براستى سزاوار دلسوزى و ترحم مى باشند .
بنابراین هر کسى بخواهد در علوم کائنات منزلت و مقامى به دست آورد ، لازم است که هیچ یک از گفته هاى این بى خردان را تصدیق نکند ; زیرا این آراء ، نتیجه نادانى ، کفر و زاییده دوره انکار و الحاد است .
بزرگترین دلیل ، بر سیه دلى و فساد اندرون و مرده بودن روح حقیقت ، در زندگى اینان است و شاید جهان کافرتر و ناسپاس تر و پلیدتر از این گروه ، به خود ندیده باشد .
آیا براستى شما اى برادران ! دیده یا شنیده اید که یک مرد دروغگو بتواند یک دین عجیب و بى مانندى ایجاد کند ؟ به خدا که مرد دروغگو قادر نیست خانه اى از خشت خام بر پا کند ; زیرا اگر آگاه از وضع و طبع و خواص گچ و سنگ و آجر و خاک و سایر مصالح ساختمانى نباشد ، آنچه را که مى سازد خانه نیست ; بلکه تلى است از مصالح رویهم ریخته و توده اى است از موادى که بهم دیگر مخلوط شده اند و بدیهى است که چنین بنایى غیر ممکن است مدت 12 قرن بر پا باشد و 200 میلیون در آن ساکن شوند ; زیرا قواعد حکم مى کنند که چنین ساختمانى ، باید فرو ریزد و آثارش به طورى محو شود که اثرى از آن باقى نماند ».
خوانندگان ارجمند با این اعترافات و هزاران اعتراف دیگر ، از دانشمندان بیگانه و غیر مسلمان درباره شخص پیامبر و آیین کامل و جامعش ، باز مى توان گفت دین اسلام مانع از ترقى و تعالى است ؟ مسلم این قضاوت در حق آیین یهودیت و مسیحیت و سایر ادیان صحیح است ; اما این گونه بر آیین مقدس و پاک اسلام قضاوت کردن از کمال بى انصافى و بى خردى است .

نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 10:43 صبح )
»» اخلاق متعالی رسول خدا(ص)

(برگرفته از کتاب عرفان اسلامی ج 10)
رهبر بزرگوار اسلام ، پیامبر عزیز بفرموده قرآن مجید ، واجد تمام حسنات اخلاقى بود ، و تمام آن حسنات را در تمام برخوردها بکار مى گرفت ، به چند نمونه از تواضع حضرت عنایت کنید .
ملا فتح الله کاشانى در تفسیر منهج در ذیل آیه شریفه : ( وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُق عَظِیم ) نقل مى کند :
پیرزنى چادرنشین که راهش به مدینه منوره دور بود علاقه عجیبى به اسلام و پیامبر داشت .
چند بار به فرزندانش گفته بود مرا به مدینه ببرید تا به شرف زیارت محبوب خدا ، رسول اسلام مشرّف شوم ، ولى فرزندان او موّفق به این سفر نشده بودند ، پیرزن در آتش فراق رسول خدا مى سوخت و در اشتیاق دیدار پیامبر در حسرت و اندوه و غم و غصه بسر مى برد .
دیدار رسول خدا(صلّى اللّه علیه و اله و سلم) را براى خود بهشت برین مى دانست ، و زیارت حضرتش را بهترین عبادت به حساب مى آورد .
دلش آرام نداشت ، قلبش مضطرب بود ، آتش عشقش هر لحظه زبانه بیشتر مى کشید ، ولى راه بجائى نداشت .
فرزندانش هر روز به صحرا مى رفتند و او در تهیه وسائل استراحت و فراهم آوردن آب و غذا مى کوشید ، و در قلب خود هم با خداى مهربان براى پیدا کردن توفیق زیارت حبیب خدا مناجات مى کرد .
روزى براى آوردن آب همراه با یک مشک به سر چاهى که در بیابان بود آمد ، از عنایت خدا رسول خدا با دو سه نفر از یاران و اصحاب از آن منطقه عبور مى فرمود : چون به سر چاه رسید و پیر زن را دید که بند مشک بدست دارد و براى آب کشیدن از چاه آماده مى شود ، به او فرمود این کار براى تو زحمت دارد ، مشک را به من بده تا از چاه به کمک تو آب بیرون بیاورم ، پیرزن در پاسخ گفت : اگر این زحمت را از دوش من بردارى برایت دعا مى کنم .
پیامبر(صلّى اللّه علیه و اله و سلم) مشک را پر از آب کرد ، سپس بدوش مبارک قرار داد و راهى به سوى خیمه و چادر آن زن شد ، هوا در گرما بیداد مى کرد ، بار سنگین بود ، عرق بر پیشانى رسول خدا جارى شده بود ، یاران به آن جناب عرضه داشتند مشک را به ما بده تا بدر خیمه این پیرزن برسانیم ، در پاسخ آنان با یک دنیا عاطفه و محبت فرمودند : دوست دارم بار امتم را خود بدوش بکشم ! !
به خیمه رسیدند ، مشک را بر زمین نهادند ، از صاحب خیمه خداحافظى کرده و بسوى مقصد بحرکت آمدند ، فرزندان پیرزن از راه رسیدند ، به آنان گفت آن مردى که به این علامت در بین آن چند نفر است به من کمک کرد و آب از چاه کشید و تا درون خیمه آورد ، بروید و از وى سپاسگزارى کنید ، بچه ها دویدند ، چشمشان به دیدار جمال الهى رسول خدا روشن شد ، به آن جناب عرضه داشتند مادر ما در آتش شوق دیدار شما مى سوزد ، برگردید تا وجود مبارکتان را زیارت کند ، او شما را نشناخته ، حضرت برگشتند ، فرزندان آن زن به سوى وى دویدند و فریاد زدند مادر آن که براى آب کشیدن از چاه و آوردن به خیمه به تو کمک کرد محبوب تو رسول خدا بود ، پیرزن نزدیک بود از شوق این خبر قالب تهى کند به محضر رسول خدا رسید و خداى را بر این نعمت آسمانى و معنوى و ملکوتى شکر کرد !
بکوشید تا رنج ها کم کنید *** دل همگنان شاد و خرّم کنید
که گیتى نماند و نماند به کس *** بى آزارى و داد جویند بس
براین گفته ها بر نشانه منم *** سر راستى را بهانه منم
جز از بندگى پیشه من مباد *** جز از راست اندیشه من مباد
بدین عهد ما شادمانى کنید *** ابر کهتران مهربانى کنید
همان بندگان را مدارید خوار *** که هستند هم بنده کردگار
بدان روان را توانگر کنید *** خرد را همان بر سر افسر کنید
زچیز کسان دور دارید دست *** بى آزار باشید و یزدان پرست
بکوشید و پیمانه ها مشکنید *** پى و بیخ پیوند بد بر کنید
مجوئید آزار همسایگان *** بویژه بزرگان و پر مایگان
به یزدان پناهید و فرمان کنید *** خرد را به مهرش گروگان کنید
ابا داد باشید و یزدان پرست *** بشسته زبیداد و کژهر دو دست
زدوریش چیزى مدارید باز *** هر آنکس که هست از شما بى نیاز
هر آن چیز کو دور گشت از پسند *** بدان چیز نزدیک باشد گزند
زدارنده بر جان آن کس درود *** که از مردمى باشدش تار و پود
همى خواهم از کردگار جهان *** که نیرو دهد آشکار و نهان
که با زیردستان مدارا کنم *** زخاک سیه مشک سارا کنم
که با خاک چون جفت گردد تنم *** نگیرد ستمدیده اى دامنم
همه دست پاکى و نیکى برید *** جهان را به کردار بد مسپرید
همه رأى با مرد دانا زنید *** دل کودک بى پدر مشکنید
به دادار دارید یک سر سپاس *** که اویست جاوید و نیکى شناس

رسول خدا(ص) و یهودى
در اخبار اسلامى آمده ، مردى یهودى ، هر روز از پنجره خانه خود با دیدن پیامبر ، با پاشیدن خاکستر و خاک به آزار رسول خدا اقدام مى کرد ! !
مدتها این برنامه ادامه داشت ولى آنجناب عکس العملى نشان ندادند ، و اجازه عکس العمل هم به اصحاب ندادند .
دو سه روزى برنامه متوقف شد ، آن جناب پس از نماز صبح فرمودند ، دوستى داشتیم که گاهى که از کنار منزلش عبور مى کردیم از ما یاد مى کرد ولى چند روز است خبرى از او نیست ، یک نفر عرضه داشت مریض است .
حضرت با چند نفر به عیادتش شتافتند ، چون دق الباب کردند فرزند یهودى درب را باز کرد با کمال تعجب رسول خدا را دید که فرمود به عیادت پدرت آمده ام !
خبر آمدن رسول خدا(صلّى اللّه علیه و اله و سلم) را به پدر مریضش داد ، پدر گفت اى پسر قبل از اینکه رسول خدا وارد اطاق شود روى مرا بپوشان که سخت از آن حضرت شرمنده ام !
چون حضرت کنار بسترش قرار گرفتند ، عرضه داشت اى رسول خدا ابتدا مرا مسلمان کن ، سپس روپوش از رویم بردار .
آرى جائى که تواضع وسیله هدایت شود امرى لازم و کارى است خدائى ، و آنجا که تواضع باعث شیر شدن مخالف گردد امر حرام و کارى ناپسند است .

رسول خدا(ص) و کنیز گریان
حبیب خدا پولى در اختیار یکى از اصحاب گذاشت که براى آن حضرت پیراهنى بخرد ، او به بازار رفت و براى پیامبر یک پیراهن به دوازده درهم بخرید ، حضرت فرمودند پیراهن دوازده درهمى لازم نیست ، بدن را با پارچه ارزان تر هم مى توان پوشاند !
خود به بازار رفتند و پیراهن را با یک پیراهن چهار درهمى عوض کرده و هشت درهم بقیّه را پس گرفتند ، در مسیر راه به نیازمندى رسیدند که لباس نداشت چهار درهم براى خرید یک پیراهن به او مرحمت فرمودند و گذاشتند ، در اثناى حرکت به کنیزى برخوردند که در گوشه اى بصورت ماتم زدگان نشسته و گریه مى کند ، سبب اندوه و ناله او را پرسیدند ، پاسخ داد خانم خانه چهار درهم در اختیارم گذاشت که براى خانه خرید کنم گم کرده ام ، حضرت جهت خرید چهار درهم باقى مانده را به او عنایت کرد، عرضه داشت احسان خود را در باره من کامل کنید ، فرمود چه کنم ، گفت با من تا درب منزل اربابم بیا و براى من بخاطر دیر کردن شفاعت کن ، حضرت در کمالِ فروتنى با او همراه شد تا به درب خانه ارباب کنیز رسید ، زن خانه در به روى رسول خدا گشود و عرضه داشت من کجا و شما ، چه شد که به درب این خانه قدم رنجه کردید ، حضرت فرمود کنیزت دیر کرده وى را ببخش ، عرضه داشت او را به شما بخشیدم ، حضرت رو به کنیز فرمود : منهم تو را در راه خدا آزاد کردم ، سپس در حال برگشتن فرمود : چه پول با برکتى بود ، بدن من و یک مستحق را پوشاند و برده اى را در راه خدا آزاد کرد .



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 10:42 صبح )
»» 22 ربیع‌الاول؛ سالروز غزوه بنی نضیر

منافقان و یهودیان مدینه از شکست مسلمانان در احد و کشته شدن رجال علمی سخت خوشحال بودند و به دنبال فرصت بودند تا درمدینه شورشی برپا کنند و به قبایل خارج از مدینه بفهمانند که کوچکترین اتحاد و وحدت کلمه در مدینه وجود ندارد، و دشمنان خارجی می‌توانند حکومت نوپای اسلام را سرنگون سازند. پیامبر برای اینکه از طرز تفکر یهودیان «بنی النضیر» آگاه شود، همراه گروهی از افسران خود عازم دژ آنها شد. اما هدف ظاهری پیامبر از تماس با بنی النضیر این بود که در پرداخت خون‌بهای دو نفرعرب از قبیله «بنی عامر» که به دست عمرو بن امیه کشته شده بودند، کمک بگیرد. زیرا قبیله بنی النضیر هم با مسلمانان پیمان داشتند و هم با قبیله بنی عامر، و قبایل هم پیمان همواره در چنین لحظاتی به یکدیگر کمک می‌کردند.
پیامبر در برابر دژ فرود آمد و مطلب خود را با سران قوم در میان گذارد. آنان با آغوش باز از پیامبراستقبال کردند و قول دادند که در پرداخت دیه کمک کنند. سپس در حالی که پیامبر را با کنیه‌اش (ابوالقاسم) خطاب می‌کردند، درخواست کردند که رسول خدا وارد دژ آنها شود و روز را آنجا به سر ببرد. رسول گرامی تقاضای آنها را نپذیرفت و در سایه دیوار دژ با افسران خود نشست و با سران بنی النضیر مشغول گفت‌وگو شد. خوشبختانه نقشه آنها نقش برآب شد. بنا به نقل «واقدی»، فرشته وحی، پیامبر را آگاه ساخت. پیامبر از جای خود حرکت کرد و طوری مجلس را ترک کرد که یهودیان تصور کردند دنبال کاری می‌رود و بر می‌گردد. ولی پیامبر راه مدینه را در پیش گرفت و همراهانش را نیز از تصمیم خود آگاه نساخت. آنان همچنان در انتظار بازگشت پیامبر به سر می‌بردند، اما هر چه انتظار کشیدند انتظار آنها سودی نبخشید.
در ادامه کتاب «فروغ ابدیت» آمده است: یهودیان بنی النضیر سخت در تکاپو و تشویش افتادند. از یک طرف فکر می‌کردند که شاید پیامبر از توطئه آنها آگاه شده باشد که در این صورت آنها را سخت تنبیه خواهد کرد. از طرف دیگر با خود می‌گفتند: اکنون که پیامبر از تیررس ما بیرون رفته، انتقام او را از یاران وی بگیریم؛ ولی بلافاصله می‌گفتند: در این صورت کار به جای باریک‌تری می‌کشد و به طور مسلم پیامبر از ما انتقام می‌گیرد. در این گیرودار همراهان پیامبر تصمیم گرفتند که دنبال پیامبر بروند. زیاد از دیوار دژ دور نشده بودند که با مردی روبرو شدند که از مدینه می آمد و خبر ورود پیامبر را به مدینه همراه داشت. آنان فوراً به محضر پیامبر شرفیاب شدند و از توطئه چینی یهود که امین وحی آن را خبر داده بود ، آگاه گردیدند. پس از این واقعه، پیامبراکرم به سربازان خود فرمان آماده باش داد؛ سپس «محمد بن مسلمه اوسی» را نزد خود خواند، و دستور داد که هرچه زودتر از طرف وی پیامی را به سران بنی النضیر برساند. وی با سران بنی النضیر تماس گرفت و گفت: رهبرعالیقدراسلام به وسیله ی من برای شما پیام فرستاده که این آب و خاک را ، ظرف ده روز ترک نمائید ، زیرا پیمان شکنی کرده و از در مکر و حیله وارد شده اید و اگر نکنید خون شما هدر است. 
این پیام، افسردگی عجیبی در میان یهود پدید آورد و هر کدام گناه را به گردن دیگری انداخت. یکی از سران آنها پیشنهاد کرد که همگی اسلام آورند ، ولی لجاجت اکثریت مانع از پذیرفتن چنین پیشنهادی شد. به ناچار رو به محمد بن مسلمه کردند و گفتند: ای محمد تو از قبیله اوس هستی و ما پیش از آمدن پیامبر اسلام با قبیله ی تو پیمان دفاعی داشتیم، اکنون چرا با ما از در جنگ وارد می شوی گفت: آن زمان گذشت، اکنون دلها دگرگون شده است. این تصمیم ، مطابق پیمانی بود که مسلمانان در نخستین روزهای ورود پیامبر با طوایف یهود مدینه بسته بودند. این پیمان، از طرف قبیله بنی النضیر، توسط حیی بن اخطب امضاء شده بود. در گوشه‌ای از این پیمان آمده بود: پیامبر با هر یک از سه گروه (بنی النضیر، بنی قین قاع ، بنی قریظه) پیمان می بندد که هرگز به ضرر رسول خدا و یاران وی قدمی برندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به او نزنند... هر گاه یکی از این سه قبیله، بر خلاف متن پیمان رفتار کنند ، دست پیامبر در ریختن خون ، ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آنها باز خواهد بود. 
همواره خطر حزب «نفاق»، از خطر «یهود» بالاتر بوده، زیرا منافق در سنگر دوستی از پشت خنجر می‌زند، و نقاب دوستی بر چهره می‌بندد. منافقان مدینه به رهبری "عبدالله ابی" به سران بنی النضیر پیام دادند که ما با دو هزار سرباز شما را یاری می نماییم و قبایل هم پیمان شما یعنی بنی قریظه و غطفان شما را تنها نمی گذارند. این وعده دروغین بر جرأت یهود افزود ، و اگر هم در آغاز کارتصمیم به تسلیم و ترک دیار داشتند، فکرشان دگرگون شد. درهای دژ را بستند ، به سلاح جنگی مجهز شدند و تصمیم گرفتند که به هر قیمت از برجهای خود دفاع کنند ، و باغ و زراعت خود را بلاعوض در اختیار ارتش اسلام نگذارند .
یکی از سران بنی النضیر(سلام بن مشکم) وعده ی عبدالله را پوچ شمرد ، و گفت: صلاح در این است که کوچ کنیم، ولی حُیـَّی بن اخطب مردم را به استقامت و پایداری دعوت کرد. 
رسول گرامی، از پیام عبدالله آگاه شد. ابن اُمِّ مکتوم را در مدینه جانشین خود ساخت و تکبیر گویان ، برای محاصره ی قلعه « بنی النضیر» حرکت کرد . فاصله ی بنی قریظه و بنی النضیر را لشکرگاه خود قرار داد، ورابطه آن دو گروه را با هم قطع کرد ؛ و بنا به نقل ابن هشام ، شش شبانه روز و بنا به نقل برخی دیگر 15 روز قلعه آنها را محاصره کرد ، ولی یهودیان بر استقامت و پایداری خود افزودند. پیامبردستور داد نخلهای اطراف قلعه را ببرند تا یهودیان یکباره دندان طمع از این سرزمین بکنند. در این لحظه فریاد یهودیان از داخل قلعه بلند شد و همگی گفتند: ای ابوالقاسم ! تو همیشه سربازان خود را از قطع اشجار نهی می‌کردی؛ این بار چرا دست به چنین کاری می‌زنید؟ ولی علت این کار همان بود که قبلاً اشاره شد. سرانجام یهودیان تن به قضا دادند و گفتند: ما حاضریم از این منطقه خارج شویم مشروط بر اینکه اموال منقول خود را از این سرزمین ببریم. پیامبر اکرم موافقت کرد، که آنان آنچه از اموال دارند ببرند، غیر از سلاح که باید به مسلمانان تسلیم کنند. 
آنها در انتقال اموال خود حداکثر کوشش را کردند ، حتی درهای خانه ها را با چهارچوب از جایش کنده برای حمل آماده می کردند، و باقیمانده خانه ها را با دست خود ویران می کردند. گروهی از آنها عازم خیبر، و گروه دیگر روانه شام شدند و دو نفر از آنها اسلام آوردند. غنیمتی که سربازان اسلام بدون جنگ و نبرد به چنگ می‌آورند، به حکم قرآن (حشر/6) متعلق به شخص پیامبر است و او آن را هر گونه صلاح بداند در راه مصالح اسلام صرف می‌کند. پیامبر مصلحت دید، این مزارع، آب‌ها و باغ‌ها را میان مهاجران قسمت کند، زیرا آن‌ها پس ازهجرت از مکه دیگر هیچ مال و ثروتی نداشتند، و در حقیقت سرباز انصار و مهمان آنها بودند. از این جهت، تمام اراضی میان مهاجران تقسیم گردید و از انصار جز« سهل بن حنیف» و « ابودجانه» که بسیار تهیدست بودند کسی بهره ای نبرد، و از این راه گشایشی برای عموم مسلمانان به وجود آمد.
سبحانی در پایان می‌نویسد: این جریان در ماه ربیع‌الاول سال چهارم اتفاق افتاد و سوره حشر نیز پیرامون این حادثه نازل شده است.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » سعید عبدلی ( چهارشنبه 86/10/5 :: ساعت 10:41 صبح )
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

مرنجان و مرنج
عزاداری از سنت های پیامبر اکرم (ص) است
سعادت ابدی در گرو اشک و عزاداری بر سیدالشهدا علیه السلام
سبک زندگی قرآنی امام حسین (علیه السلام)
یاران امام حسین (ع) الگوی یاران امام مهدی (عج)
آیا شیطان به دست حضرت مهدی علیه السلام کشته خواهد شد؟
ارزش اشک و عزا بر مصائب اهل بیت علیهم السلام
پیوستگان و رهاکنندگان امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام در آیینه زیارت
پیروان مسیح بر قوم یهود تا روز قیامت برترند!
نگاهی به شخصیت جهانی امام حسین «علیه السلام»
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 85
>> بازدید دیروز: 250
>> مجموع بازدیدها: 1375060
» درباره من

بشنو این نی چون حکایت می کند

» فهرست موضوعی یادداشت ها
دینی و مذهبی[871] . عشق[360] . آشنایی با عرفا[116] . جدایی از فرهنگ[114] . موسیقی[66] . داستانک[2] . موعود . واژگان کلیدی: بیت المال . صحابی . عدالت . جزیه . جنایات جنگ . حقوق بشردوستانه . حکومت . خراج . علی علیه‏السلام . لبنان . مالیات . مصرف . مقاله . منّ و فداء . ادیان . اسرای جنگی . اعلان جنگ . انصاری . ایران . تقریب مذاهب . جابر .
» آرشیو مطالب
نوشته های شهریور85
نوشته های مهر 85
نوشته زمستان85
نوشته های بهار 86
نوشته های تابستان 86
نوشته های پاییز 86
نوشته های زمستان 86
نوشته های بهار87
نوشته های تابستان 87
نوشته های پاییز 87
نوشته های زمستان87
نوشته های بهار88
نوشته های پاییز88
متفرقه
نوشته های بهار89
نوشته های تابستان 89
مرداد 1389
نوشته های شهریور 89
نوشته های مهر 89
آبان 89
آذر 89
نوشته های دی 89
نوشته های بهمن 89
نوشته های اسفند 89
نوشته های اردیبهشت 90
نوشته های خرداد90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد90
نوشته های شهریور90
نوشته های مهر 90
نوشته های تیر 90
نوشته های مرداد 90
نوشته های مهر 90
نوشته های آبان 90
نوشته های آذر 90
نوشته های دی 90
نوشته های بهمن 90
نوشته های اسفند90
نوشته های فروردین 91
نوشته های اردیبهشت91
نوشته های خرداد91
نوشته های تیرماه 91
نوشته های مرداد ماه 91
نوشته های شهریور ماه91
نوشته های مهر91
نوشته های آبان 91
نوشته های آذرماه91
نوشته های دی ماه 91
نوشته های بهمن ماه91
نوشته های بهار92
نوشته های تیر92
نوشته های مرداد92
نوشته های شهریور92
نوشته های مهر92
نوشته های آبان92
نوشته های آذر92
نوشته های دی ماه92
نوشته های بهمن ماه92
نوشته های فروردین ماه 93
نوشته های اردیبهشت ماه 93
نوشته های خردادماه 93
نوشته های تیر ماه 93
نوشته های مرداد ماه 93
نوشته های شهریورماه93
نوشته های مهرماه 93
نوشته های آبان ماه 93
نوشته های آذرماه 93
نوشته های دیماه 93
نوشته های بهمن ماه 93
نوشته های اسفند ماه 93
نوشته های فروردین ماه 94
نوشته های اردیبهشت ماه94
نوشته های خرداد ماه 94
نوشته های تیرماه 94
نوشته های مرداد ماه 94
نوشته های شهریورماه94
نوشته های مهرماه94
نوشته های آبان ماه94

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
پیام شهید -وبگاه شهید سید علی سعادت میرقدیم
کنج دل🩶
همراه با چهارده معصوم (علیهم السلام )ویاران-پارسی بلاگ
دانشجو
(( همیشه با تو ))
بر بلندای کوه بیل
گل رازقی
نقاشخونه
قعله
hamidsportcars
ir-software
آشفته حال
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
سرباز ولایت
مهندس محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
بهارانه
*تنهایی من*
بلوچستان
تیشرت و شلوارک لاغری
اقلیم شناسی دربرنامه ریزی محیطی
کشکول
قدم بر چشم
سه ثانیه سکوت
نگارستان خیال
گنجدونی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
Mystery
ermia............
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
اسیرعشق
چشمـــه ســـار رحمــت
||*^ــــ^*|| diafeh ||*^ــــ^ *||
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
بهانه
صراط مستقیم
تــپــش ِ یکــ رویا
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سلحشوران
گیاه پزشکی 92
مقبلی جیرفتی
تنهایی افتاب
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
تنهای93
سارا احمدی
فروشگاه جهیزیه و لوازم آشپزخانه فدک1
.: شهر عشق :.
تا شقایق هست زندگی اجبار است .
ماتاآخرایستاده ایم
هدهد
گیسو کمند
.-~·*’?¨¯`·¸ دوازده امام طزرجان¸·`¯¨?’*·~-.
صحبت دل ودیده
دانلود فایل های فارسی
محقق دانشگاه
ارمغان تنهایی
* مالک *
******ali pishtaz******
فرشته پاک دل
شهیدباکری میاندوآب
محمدمبین احسانی نیا
کوثر ولایت
سرزمین رویا
دل نوشته
فرمانده آسمانی من
ایران
یاس دانلود
من.تو.خدا
محمدرضا جعفربگلو
سه قدم مانده به....
راز نوشته بی نشانه
یامهدی
#*ReZa GhOcCh AnN eJhAd*#(گوچـی جـــون )
امام خمینی(ره)وجوان امروز
فیلم و مردم
پیکو پیکس | منبع عکس
پلاک صفر
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
اسیرعشق
دل پرخاطره
* عاشقانه ای برای تو *
farajbabaii
ارواحنا فداک یا زینب
مشکات نور الله
دار funny....
mystery
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
گل یا پوچ؟2
پسران علوی - دختران فاطمی
تلخی روزگار....
اصلاحات
گل خشک
نت سرای الماس
دنیا
دل پر خاطره
عمو همه چی دان
هرکس منتظر است...
سلام محب برمحبان حسین (ع)
ادامس خسته من elahe
دهکده کوچک ما
love
تقدیم به کسی که باور نکرد دوستش دارم
گروه اینترنتی جرقه داتکو
مدوزیبایی
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
Tarranome Ziba
پاتوق دختر و پسرای ایرونی
اسرا
راه زنده،راه عشق
وبلاگ رسمی محسن نصیری(هامون)(شاعر و نویسنده)
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
حسام الدین شفیعیان
عکسهای سریال افسانه دونگ یی
ܓ✿ دنـیــــاﮮ مـــــــن
Hunter
حسام الدین شفیعیان
دهکده علم و فناوری
اسیرعشق
دختر باحال
*دلم برای چمران تنگ شده.*
♥تاریکی♡
به یادتم
باز باران با محرم
تنهایی ..............
دوستانه
هرچه می خواهد دل تنگم میذارم
زندگی
نیلوفر مرداب
فقط طنزوخنده
تینا!!!!
شیاطین سرخ
my love#me
سرزمین خنگا
احکام تقلید
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
فوتسال بخش جنت (جنت شهر )
حقیقت صراط
...دیگه حسی نمونده
زیر اسمان غربت
شهید علی محسنی وطن
سکوت(فریاد)
عاشقانه ها
خودمو خدا تنها
دانستنی های جالب
ermia............
حجاب ایرانی
عرفان وادب
دل خسته
عاشقانه های من ومحمد
هر چه میخواهد دله تنگت بگو . . .
sharareh atashin
mehrabani
khoshbakhti
______>>>>_____همیشگی هااا____»»»»»_____>>>>
دخترونه
قلبی خسته ازتپیدن
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
تینا
مذهب عشق
مناجات با عشق
داستان زندگی من
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
عاشق فوتبال
کشکول
حاج آقا مسئلةٌ
صدا آشنا
کد بانوی ایرانی
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
« یا مهدی ادرکنی »
وبلاگ تخصصی کامپیوتر - شبکه - نرم افزار
::::: نـو ر و ز :::::
توکای شهر خاموش

.: اخـبـار فـنـاوری .:
Biology Home
شــــــــــــــهــــدای هــــــــــــــســـتــه ایـــــــــــــ
مثبت گرا
تک آندروید
امروز
دانستنی / سرگرمی / دانلود
°°FoReVEr••
مطلع الفجر
سنگر بندگی
تعصبی ام به نام علی .ع.
تنهایی.......
دلـــــــشــــــــکســـــته
عاشقانه
nilo
هر چی هر چی
vida
دلمه پیچ, دستگاه دلمه پیچ Dolmer
هسته گیر آلبالو
آرایشگری و زیبایی و بهداشت پوست
عکس های جالب و متحرک
مرکز استثنایی متوسطه حرفه ای تلاشگران بیرجند
دیجی بازار
نمونه سوالات متوسطه و پیش دانشگاهی و کارشناسی ارشد
bakhtiyari20
زنگ تفریح
گلچین اینترنتی
روستای اصفهانکلاته
پایه عکاسی مونوپاد و ریموت شاتر بلوتوث
سرور
عاطفانه
سلام
بخور زار
اشک شور
منتظران

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان





































































































» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب