هو الحق
سلام…
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
…قطره قطره شراب ناب یادگار حاج اسماعیل دولابی
کتاب مصباح الهدی
...
برای اینکه بتوانیم چیزی را ببینیم باید از او جدا شویم و فاصله بگیریم و به جایی رویم که او نباشد و از آنجا به او
نگاه کنیم تا او را ببینیم. جایی هست که خدا نباشد تا برویم از آنجا خدا را ببینیم؟ می توانیم از خدا جدا شویم تا او را
ببینیم؟ خدا نور چشم ماست، چیزی که توی تخم چشم ماست را چطور می توانیم ببینیم؟ این بود که خداوند به
حضرت موسی (ع) فرمود: لن ترانی : هرگز مرا نخواهی دید. وقتی که از دیدن با چشم ظاهر مأیوس شدی و
چشمهایت را روی هم گذاشتی و با روح از داخل مشغول شدی، چند مدت که گذشت متوجه می شوی که لن ترانی
برای درونت هم بود، پس داخل هم خیلی مشغول نمان.
در برابر تقاضای موسی(ع) در مورد رؤیت خدا، حق تعالی پاسخ داد: لن ترانی: ابداً نمی توانی مرا ببینی. این ندیدن
به خاطر شدت ظهور حق است، نه دوری آن. یعنی او آنقدر به تو نزدیک است که در تخم چشم تو است و همه
وجود تو را فرا گرفته است لذا تو نمی توانی او را ببینی.چرا که دید، دوئیت و فاصله می خواهد. وقتی وحدت کامل
باشد، دیدنی در کار نیست، یا من هو اختفی لفرط نوره: ای کسی که از شدت روشناییش پنهان شده است.
اگر چیزی را آنقدر به چشم نزدیک کنید که به آن بچسبد دیگر چشم قادر به دیدن آن نیست. در دعای بعد از
زیارت آل یس در مورد امام زمان (عجل الله تعالی فرج) تعبیر: « نور ابصار الوری : نور چشمهای آفریدگان» به کار
برده شده است. از نور چشم به چشم نزدیکتر چیست؟ پس هم معلوم شد امام زمان (عجل الله تعالی فرج) چقدر به
ما نزدیکند و هم روشن شد که چرا چشم ما امام زمان (عجل الله تعالی فرج) را نمی بیند.
چشم به منزله ی عینک است و قدرت دید چیز دیگری است، گوش مانند سمعک است و قدرت شنوایی چیز
دیگری است. ان که می بیند و می شندو همان امام زمان است. امام زمان(عجل الله تعالی فرج) نور ابصار الوری
یعنی نور چشمهای خلایق است. چشم که نمی تواند نور چشم را ببیند ، چشمت را ببند و بیرون نگرد.
وقتی چیزی نزدیک باشد دیده نمی شود و به آن توجه نمی شود و فراموش می شود، مثل بچه ی خود انسان که
چون همیشه کنار اوست خیلی جلب توجه نمی کند. لذا خدا هم که صانع است و همیشه همراه مصنوعش است
دیده نمی شود و فراموش می شود.
در حدیث معروف بالنورانیه حضرت امیر(ع) به سلمان و ابوذر فرمود:« ای سلمان و ای جندب هر آینه مرده ی ما
نمی میرد و غایب ما غایب نمی باشد و کشته های ما هرگز کشته نشده اند.» پس مرگی وجود ندارد، غیبتی وجود
ندارد. امام ما غایب نیست.
موالیان ما دست ما را گرفتند تا از بازار دنیا عبور دهند و به آخرت و دیدار خدا برسانند ولی ما سرگرم متاع دنیا
شدیم و دستمان را از دستشان بیرون کشیدیم و لذا در بازار دنیا گم شدیم و محجوب و در پرده ی غیبت گشتیم.
خدا و امام غایب نیستند. هرچه در نظر اهل دنیا غایب است در نظر مؤمنین حاضر است.
انتظار الفرج هو الفرج: انتظار فرج همان فرج است. اگر انتظار تکمیل شود فرج حاصل است. اکثروا الدعا بتعجیل
الفرج فان ذلک فرجکم: برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج خود شماست. ما باید از محجوبیت خارج
شویم، خدا و اولیائش در حجاب نیستند. ما باید به فرج برسیم.«کسی که به سوی تو سفر کند راهش نزدیک است و
هر آینه تو از مخلوقاتت حجاب بر خویش نکشیده ای جز آنکه آرزوها (کارهای بد و یا نفس توجه به اعمال
خودشان و فاعل و مؤثر پنداشتن خودشان) آنها را از تو محجوب ساخته است.
در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت آمده است که : بدنهای شما درون بدنهاست، نفس های شما درون نفس
هاست، روح های شما درون روح هاست، و
… . آیااز این واضح تر بگویند که اهل بیت در درون خود شمامی باشند؟ پس برای دیدار و وصال آنان، سر به گریبان فرو ببرید و در درون خودتان بدنبال ایشان بگردید.
یا علی مددی
هوالجمیل
سلام...
مردزیبای جوانی بودبه نام نارسیسوس که روزی عکس خودرادرآب دید وعاشق خودشد
اوهرروزکناررودخانه می رفت تازیبایی خودراتماشاکند
او آنچنان مجذوب تصویرخویش می شدکه روزی دررود افتاد وغرق شد
درجایی که اودرآب افتاده بودگلی روییدکه آن رانرگس نامیدند.
حیوانات وپریان جنگل وگلها وهمه وهمه برای
اومیگریستندآنقدرگریه کردندتا اشک آنهاتمام شد
به کناررودآمدندتاازرودآب(اشک)بگیرندودیدندآب رودکه شیرین
بودحالاازاشک چشم رودشورشده
پریان پرسیدند:چراگریه میکنی؟ رودگفت:برای نرگس.
پریان گفتند:درسته.ماهمیشه دنبال اوبودیم تااو راتماشاکنیم
اماتنهاتوبودی که میتوانستی ازنزدیک زیبایی اوراتماشاکنی.
آنگاه رودپرسید:مگرنرگس زیبابود؟
پریان شگفت زده پرسیدند:اوهرروزکنارتو مینشست وبه روی تو
خم میشدچه کسی بهترازتواین را میداند؟
رودلحظه ای ساکت شدوبعدگفت:من برای اوگریه میکنم
اماهرگزمتوجه زیبایی اونشده بودم.
من برای نرگس گریه میکنم چون هربارکه به روی من خم میشد
درعمق چشمانش زیبایی خودرامیدیدم.
<<
اسکار وایلد>>یاعلی مددی
هو الحق
سلام…
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
…قطره قطره شراب ناب یادگار حاج اسماعیل دولابی
کتاب مصباح الهدی
...
خداوند فرمود :« بگو عمل کنید که خدا و رسولش و مؤمنان آن را می بینند». معصوم فرمود: از نگاه به آنچه خدا
حرام نموده است چشم می پوشند. خدا و اولیائش به عمل زشت عباد نگاه نمی کنند، فقط به کارهای خوب آنها
نگاه می کنند؛ لذا پیامبر (ص) به علی(ع) که چشم از دیدن گناه پوشیده بود فرمود: انت فتی هذه الامّه: تو جوانمر
د این امتی.
انسان جاهل همیشه نقاط منفی افراد را می بیند و با بدبینی به مسائل نگاه می کند، اما انسان عارف همیشه
حسن و خوبیها را می بیند. هنر آن است که از خار گل بسازی نه اینکه از گل خار درست کنی.
زیاد عیوب و بدیها را دیدن چشم و دید دل را معیوب و گاهی کور می کند و به عکس، دیدن خوبیها
و نقاط مثبت، دید دل را بینا و نورانی می سازد و انسان به آرامش کامل و نفس مطمئنه می رسد.
کسی که چشمش به دیدن زشتیها عادت کرده و خوبی ها و زیبایی ها را نمی بیند، خدا و اولیاء خدا
و ملائکه الله را که خوبی و زیبایی محضند را هم نخواهد دید. اگر کسی طالب دیدن آنهاست باید
دیده ی خود را از دیدن بدی ها و زشتی ها پاک کند و به دیدن زیبایی ها و خوبی ها عادت دهد.
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
زشتها زشتیها را می گویند و قشنگها غیر از زیبایی چیزی نمی گویند.
انسان وقتی عیبناک شد هم عیب خودش را می بیند هم عیب مردم را.
مؤمن آیینه ی مؤمن است. هر مؤمنی آیینه ی خود ، یعنی مؤمن دیگر، را پاک می کند تا عکس خود را در او ببیند.
یعنی هر بدی و زشتی را از برادر مؤمنش نفی می کند.
گمانها و قضاوتهایی که در درونمان در مورد دیگران می کنیم خیاطت است.
حالا که انسان به ناچار برای سایرین خیاطت می کند پس خوب خیاطت کند.
جزای این آن است که اگر جامه را بلندتر هم گرفت خدا طرف را به اندازه ی جامه بزرگ می کند.
قضاوت کردن وارزشگذاری کردن برای بندگان خدا در درون خود، خیّاطی کردن برای آنهاست. ان شاءالله
خوب خیاطی کنید و برای بندگان خدا لباس خوب ببرید و بدوزید.
حسن ظنّ به دیگران داشته باشید. همیشه لباس را به اندازه یا بلند تر ببرید و بدوزید که اگر در این کار
ثابت قدم باشید خداوند قادر است اگر آن لباس بلند باشد، یا آن بنده را بزرگ کند یا ان لباس به اندازه ی
او شود و یا اینکه لبه ی لباس را تو می گذارد و باز درست می شود.
ولی اگر لباس را کوتاه بریدید نمی توان کاری کرد. تمرین کنید که حسن ظنّ به مؤمنین داشته باشید.
خداوند و محمد و آل محمد (علیهم السلام) نیز مؤمنند، پس به آنها هم حسن ظنّ داشته باشید.
هیچگاه نباید به بندگان خدا سوء ظنّ داشت.
اگر بنده ای چنین شد چون خوب می برد و می دوزد، حقّ تعالی اختیار بندگان را به او واگذار می کند، در حدیث
قدسی آمده است که حقّتعالی مطابق گمان بنده و حسن ظنّ او عمل می کند.
« من نزد گمان بنده ام به خودم هستم پس جز گمان نیک به من نبرد»
اگر قشنگ شناس شدی و زشت شناس نبودی ممکن است به گونه ای شوی که اگر به یک کچل هم بگویی
زلف دار، او زلف دار شود.
به خودت تلقین کن و تسکین بده و بگو هر چه زیبایی هر کس گفت راست است، اگر به دروغ هم بگوید
باز هم راست است.
خدا اذن نداده است که زشتیها را باور کنی. اگر این کار را بکنی خدا هم با تو همین کار را می کند.
به برادران و خواهران مؤمنت حسن ظنّ داشته باش تا جایی که بدی از آنها نبینی و اگر چیزی دیدی که
در ذهنت خطور بدی کرد حمل به صحّت کن تا جاییکه گویی اصلا چنان چیزی از او ندیده ای.
اگر نتوانستی لا اقل به خودت بگو این یک بدی است و در برابر چقدر خوبی دارد که من خبر ندارم. اگر چنین
کردی خدا هم با تو همین طور رفتار می کند.
قرآن فرمود:« برای یافتن عیوب دیگران تجسس نکنید». معصوم فرمود: به برادر ایمانیت حسن ظن
داشته باش و خطورات بدت در مورد دیگری را تکذیب کن تا جایی که گوئی هیچ نبوده است.
برای یافتن زیبایها و خوبیها کنجکاو باشید. برای پیدا کردن زشتیها و گناهان تجسس نکنید.
ان شاءالله از بدی هایی که شنیدی طوری رو برگردانی که از اصل منکر وجود بدی در عالم شوی.
بدی، کذب و … ریشه ی اساسی ندارد. چند وقت که حرفش را نزدی و به حرفش گوش ندادی محو می شود. صفتهای خوب و پاک مال خداست و رنگ ثابتی است که نمی رود.ولی بدیها رنگ قلابی است و آفتاب که بزند زود می پرد و دیگر نیست.
یک جهت حرمت غیبت این است که از بدیها حرف زده ای.
باید از بدیها حرف نزنی تا از خود آن شخص و از اجتماع محو شود.
خداوند از گناهان مؤمن غضّ بصر کرد و از نگاه به آن چشم فرو پوشید و به تو گفت از نظر من تو اصلا
گناه نداری. تو هم ناچاری بپذیری و قبول کنی، چون نمی توانی به خدا بگویی شما خبر ندارید
و من گناه دارم. حالا که خدا با تو این کار ا کرد، تو هم با زیر دستهایت همین کار را بکن.
خدا که صفات ندارد. صفات خدا همان محمد و آل محمدند. غفران خدا همان غفران محمد و آل محمد است.
بیا یقین کن که غفران محمد و آل محمد هیچ گناهی برای خلق باقی نمی گذارد
...
یا علی مددی
هو المقصود
سلام…
آن سر که بود بی خبر از می خسبد
آنکس که خبر یافت از او کی خسبد
می گوید عشق در دو گوشم همه شب
ای وای بر آن کسی که بی وی خسبد
"حضرت مولانا"
یا علی مددی
هو العظیم
سلام…
...
قسمتی از نشانه های یک مؤمن از دیدگاه حضرت علی (ع)
طی هفته ی گذشته ، فرصتی دست نداد تا مطالب نابی را از کتاب فوق العاده ی « مصباح الهدی» که با بیانی
ساده و رسا براحتی (اگر بخواهیم) پیاله هایمان را لبریز از می ناب می کند
، به این سرزمین منتقل کنم . ولی طبق قرار معهود با سخنان نوش تر از عسل ساقی تشنگان ،
فضای این دیار را متبرک می کنیم
…راستی
…طی این یک هفته چند پله را به سوی خویشتن خویش پیمودیم…….«ادامه ی خصوصیات انسان مؤمن از دیدگاه حضرت علی (علیه السلام)»
مؤمن کسی است که :
وسیله معاش خود را از راه پاکیزه و شایسته فراهم می آورد ، و با دیگران با خلق و خوی خوش رفتار می کند ، نیت
و باطن او پسندیده است.
کوشش او در این است که ازطرف او به کسی بدی و آزاری نرسد ،
در روابط خود با مردم رعایت انصاف را نموده و آنچه را به خود روا نمی دارد ، حاضر نیست درباره ی دیگری انجام
دهد.
از آنچه بیش از اندازه حاجت دارد در راههای شایسته مصرف می کند ،
( تا حدود امکان ) از گفتن مطالب غیر لازم خودداری می کند
هر تلاشی را از کوشش خود خالص تر می بیند. ( سعی می کند خالصانه تر تلاش نماید)
متوجه عیوب خویش است.
یار و یاور کسانی است که با او در زندگی نزدیکند ، نسبت به اطفال بی سرپرست بمنزله ی پدر است.
عقل خود را به کار می بندد و بنابر این از ارتکاب بدیها شرم دارد
با قناعت و بزرگ منشی رفتار می کند بنابراین از دیگران و هر آلودگی بی نیاز است.
فروخورنده ی خشم است.
متبسم و شاداب است.
سبکبار و آسان گیر و در زندگی میانه رو است ( نه به تجمل پرستی و نه به نکبت و ذلت تن می دهد).
خوشرو و خوش برخورد است
برخوردهای او جالب و بزرگوارانه است ( اگر دعوایی هم با کسی دارد مرتکب امور نامناسب و پست نمی شود)
چه در موقعی که به او درباره کاری مراجعه می شود و چه وقتی خودش کاری را به کسی مراجعه می کند این کار او از روی کرامت و بزرگواری خواهد بود.
او را از کسالت و بی حالی دور می بینی ( با نشاط کار می کند)
جهل خود را در موارد زندگی برطرف ساخته است
کار (های) او آسان است و پیچیدگی ندارد
همسایه اش از او در امان و آسایش است
بردباری او آمیخته با متانت است
کار او بر پایه ای محکم ستوار است
نشاط و شادابی او همیشگی و پایدار است.
در نهان و آشکار ، خیرخواه و نصیحتگر است
صمیمیت او بالاتر از حسادتش می باشد ، دوستی او بر حسادتش غلبه دارد
بخشش او بالاتر از کینه اش هست
از روش اهل خیر که پیش از او زندگی می کرده اند ، پیروی می کند و بنابراین قابلیت آن دارد که :
پیشوای نیکوکاران بعد از خویش قرار گیرد
…
یا علی مددی
هو الحق
سلام..
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست…
و این بحر نیز به قدری ژرف و عمیق است که صید چند دُرّ گرانقدر از میان انبوه آن میسر نمی شود مگر در آن غرق
و غوطه ور شوی
…قطره قطره شراب ناب یادگار حاج آقا دولابی
کتاب مصباح الهدی
.............
* قرآن فرمود : قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون : بگو خدا، آن گاه جاهلها و کفار و اشقیا و
… را بگذار درخوضشان بازی کنند .
یعنی آنها را ول کن گردو بازی کنند.خواض با غواص فرق دارد. غواص در دریای توحید فرو می رود و جواهر ایمان
و انسانیت بیرون می آورد ولی خواض می نشیند و برای کلک زدن می بافد.
خوض اثر جهل است. هر کسی که هر جا می رود به دنبال این است که عیب پیدا کند و بیرون بیاورد، خواض
است و هر کسی که می رود حُسن پیدا کند و چیز قیمتی در بیاورد ، غواص است.
* " لا اله " یعنی من نیستم، هیچ غیری نیست. " الاّ " تشدیدش یعنی اگر چیزی باقی مانده است کاملاً پاک کن. آن
وقت بگو: " الله ". حالا دیدی که غیر از خدا هیچ کسی و چیزی نیست. هر چه غیریت دارد، فراموشی دارد، همه
را پیامبر اکرم (ص) باطل کرد.
* پیغمبر اکرم هیچ فاصله ای بین عبد و مولا باقی نگذاشت. گفت: لا اله، اله یعنی خود عبد ، خود عبد را که فاصله
بود برداشت.
* در " لا اله" هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در " الاّ " تشدید را محکم ادا کن تا اگر چیزی باقی مانده از
ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه " الله" را بگو تا همه ی دلت را تصرّف کند.
* سلام نام خداست و سلام علیکم یعنی خدا با شماست. چه خوب است که آدمی در همه کس خداوند را ببیند.
* وقتی می گویی لا اله الاّ الله ، نه دنیا می ماند، نه عادت و رسوم، نه آبروداری بین اهل دنیا؛ همه از بین می رود. لا
اله یعنی هرچه واله کننده ی من است دور اندختم الاّ الله را.
درست دقت کن اگر می ارزد آن را بگو، بی حساب نگویی، که وقتی واله کننده ها رفتند فریادت بلند می شود.
خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود: هر چه را در دستت است بینداز.
به ما فرمود: بگو لا اله الاّ الله. یعنی هر چیزی جز خدا که تو را واله کرده بینداز.
نکند مثل امت موسی (ع) ، ما هم به محمد و آل محمد بگوییم اجعل لنا الهاً کما لهم آلهه یعنی همانطور که اهل دنیا
چیزهایی دارند که آنها را واله کرده است به ما هم از آن واله کننده ها بدهید.
* از هر چیز تعریف کردند بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آن را به خودت یا به دیگران
نسبت بدهی ، که ظلمی بزرگتر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی از وادی امن سر در می آوری. هر وقت
خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی از ربّت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر
زیبایی و خوبی که دیدی ربّت رو یاد کن، همان طور که امیر المؤمنین (ع) در دعای اول ذی الحجه می فرماید: به
عدد همه ی چیزهای عالم لا اله الاّ الله.
* چه خوب است که انسان جز از خدا سخن نگوید. همیشه حرفت را ذکر خدا قرار بده و اگر هم خواستی با دیگر
انسانها صحبت کنی با لسان خدا حرف بزن. انشاءالله دیدهایتان باز شود تا فقط با خدا حرف بزنید. فقیر مگر دیوانه
است که با فقیری همچون خود حرف بزند. خواسته ات را از خدا که غنی است بخواه. خلق آلت و اسبابی در
دست خدا هستند و مخلوق اویند.
*
خود به خود بود و هست و خواهد بود…...
یا علی مددی
هو الحق
سلام...
بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست
…...
قطره قطره شراب ناب یادگار حاج اسماعیل دولابی
*کتاب مصباح الهدی*
-
مجنون برای دیدن لیلی در مسیری که محل عبور او بود چند روز به انتظار نشست تا اینکه در نیمه های یکشب از شدت خستگی همان طور که بر سر راه نشسته بود خوابش برد. همان وقت لیلی از آنجا عبور کرد و وقتی
دید مجنون به خواب رفته است چند گردو جلوی او گذاشت و رفت. وقتی مجنون بیدار شد و گردوها را دید فهمید
لیلی آمده و رد شده است و با این گردوها با او حرف زده و گفته است تو عاشق نیستی و باید بروی گردو بازی
کنی، عاشق که خواب به چشمش راه ندارد.
-
همه ی ذرات عالم با خدا صحبت می کنند و به ما هم می گویند تو هم با خدا صحبت کن.- در شبانه روز، ترجیحاً دل شب، ده دقیقه ای با خدا خلوت کن، وضو بگیر و سر سجاده ات بنشین و به خداوند
عرض کن به دیدار شما آمده ام. اگر خطاهایت و افکار دنیوی به ذهنت آمد چند بار استغفار کن برطرف می شود
فضای دلت خلوت و روشن می شود. اگر بر این کار مداومت نمایی این ده دقیقه همه ی اوقات شبانه روزت را
خواهد گرفت.
- این که به مستحباتی چون غسل جمعه و نماز شب و
… زیاد سفارش نمی کنم، به خاطر عظمت و شرافتآنهاست و برای این است که آنها را سبک نشماری و برای تو عادی نشوند. اصلاً مستحبات را به خاطر بزرگیشان
اختیاری کرده اند.
- هم بزرگ ما را آفریده و هم ما را بزرگ آفریده است. ارزش هر مصنوعی به صانع اوست. ما را خدا آفریده است.
پس ما را بزرگ آفریده (خدای بزرگ آفریده) و بزرگ آفریده (انسان هم بزرگ آفریده شده است).
- خداوند تو را بزرگ آفریده است. تو عزیزی. از دیگری طلب عزت نکن. عزت در نفس خودت است.
- اگر به یک فقیر بی چیز با احترامی ، پول زیادی بدهی و به طرفش پرت کنی، به تو می گوید پولت را بردار و
برای پدرت مجلس ختم بگیر. همه بزرگ و بزرگزاده اند و نزد خدا عزیزند؛ لذا تحمل توهین و تحقیر را نمی کنند.
- اسب بهترین مرکبهاست ولی اغلب صاحبش را اگر حواسش جمع نباشد بر زمین می زند و می کشد. نفس ما
همان اسب است.
- ان شاءالله خدا مارا راکب قرار دهد و مرکوب نباشیم. این طبیعت و بدن، مرکب ماست، نکند او سوار ما شود.
این بدن الاغ است ولی اگر با آن نماز بخوانی و یاد خدا کنی، بُراق می شود، یعنی مرکبی که با آن به معراج
می روند.
- اگر همه ی عمرم و داراییم را صرف غذا و پالان و نعل این الاغ کنم، پس کی سوار آن بشوم؟
- در دنیا اغلب مرکبها سوار راکب شده اند. بدن و طبیعت الاغ انسان است. الاغ که سیر شود لگد می اندازد و عرعر
می کند، اما وقتی گرسنه باشد لگد نمی اندازد و عرعر نمی کند و فرمان صاحبش را بهتر می برد.
- هر وقت در بند محبت چیزی گرفتار شدیم با خود بگوییم بهتر از این هم هست. این کار را ادامه دهیم تا از خدا
سر در بیاوریم.
- بزرگان با حرف سر ما را گرم می کنند و مخفیانه چیزهای بزرگ را توی جیب ما می گذارند. علتش هم این است
که چون ظرفیت نداریم اگر آن را به ما نشان دهند مغرور می شویم و به مردم فخر می فروشیم و ادعا می کنیم.
وقتی آنها را آشکار می کنند و نشان می دهند که در ما ظرفیت پیدا شده و با دیدن آنها خدا را شکر می کنیم و آنها
را عطای خدا و نه نتیجه ی تلاش و هنر خودمان می بینیم.
- خداوند عیبهایت را که پوشاند و بخشید. حُسن هایت را هم علنی نمی کند چون یا آنها را نفله می کنی و ارزان
می فروشی و یا شیطان جیبت را می زند. خودت می توانی از درون ببینی، اما از بیرون آشکار نمی کند. هر وقت که
دانا شوی و بتوانی آنها را حفظ کنی آشکار می کند. روز قیامت پرده را برمی دارد و آشکار می کند...
...
یا علی مددی
بسمه تعالی
ناشئه الیل
دیگر تا آن نبأ عظیم ، اندک فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند
رحمتی است که از میان رنج و خون پای بر سیاره زمین می نهد... سیاره رنج ! و این تویی اکنون، مسافر سفر بلند شب که در اشتیاق روز، چشم به افق طلوع دوخته ای و انتظار می کشی . اگر شب نبودو اگرشب ، آن همه بلند و ژرف نبود ، این اشتیاق نبود. گل وجود آدمی خاک فقر است که با اشک آمیخته اند و در کوره رنج پخته اند. زینب کبری گنجینه دار عالم رنج است . او را اینچنین بشناس ! او محمل گرانبارترین رنج هایی است که در این مبارکه نهفته : لقد خلقنا الانسان فی کبد. او وارث بیت الاحزان فاطمه است و بیت الاحزان قبله رنج آدمی است .
سفینه اجل به سرمنزل خویش رسیده است . سیاره زمین سفینه اجل است؛سفینه ای که در دل بحر معلّق آسمان لایتناهی ، همسفر خورشید ، رو به سوی مستقر خویش دارد و مسافرانش را نیز ناخواسته با خود می برد. ای همسفر، نیک بنگر که درکجایی!مباد که از سر غفلت این سفینه اجل را مأمنی جاودان بینگاری و دراین توهم ، از سفرآسمانی خویش غافل شوی. نیک بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینه ای که در دریای حیرت به امان عشق رها شده است . این جاذبه عشق است که او را با عنان توکل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگرو... و همه در طواف شمس الشموس عشق ، حسین بن علی (ع) ... مگرنه اینکه او خود مسافر این سفینه اجل است؟ یاران ! اینجا حیرتکده عقل است ... و تا «خود» باقی است ، این«حیرت» باقی است .
در ساعات آغاز شب ، «نافع بن هلال» که به پاسداری ازحرم خیمه ها ایستاده بود ، امام را دید که در تاریکی ازخیمه ها دور می شود. حسین (ع) دست نافع که را شتاب زده خود را به او رسانده بود در دست گرفت و فرمود:« والله امشب همان شب میعاد تخلف ناپذیر است. آیا نمی خواهی در دل شب خود را از مرگ برهانی ؟ » امام بار دیگر نافع بن هلال را آزموده بود، نه برای آنکه از حال دل او خبر بگیرد ، بل تا او را به مرز یقین بکشاند و از شرک و شک و خوف برهاند.
الماس اگر چه از همه جوهرها شفاف تر است ، سخت تر نیز هست . ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممکن است ... و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست . نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند و لاغیر... صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است .
نافع بن هلال خود را به پاهای امام انداخت و گفت :« مادرم بر من بگرید! من این شمشیر را به هزار درهم خریده ام ، آن اسب را نیز به هزار درهم دیگر . قسم به آن خدایی که با حب شما برمن منت نهاده است، بین من و شما جدایی نخواهد افتاد مگر آنوقت که این شمشیر کُند شود و آن اسب خسته .»
«ضحاک بن عبدالله مشرقی » را که می شناسی ! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود. خوف ،فرزند شک است و شک ، زاییده شرک و این هرسه ، خوف و شک و شرک ، راهزنان طریق حقند... که اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی کرد. شب هر چه در خویش عمیق ترمی شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این ، سرالاسرار شب زنده داران است . اگر ناشئه لیل نباشد، رنج عظیم روز را چگونه تاب آوریم ؟
هو الستار العیوب
سلام…
*غیبت ،عبارت است از بیان نقاط ضعف و معایب دیگران ، که اگر آن را بشنوند ناراحت گردند.
*غیبت کننده ، اگر با توبه بمیرد آخرین کسی است که به بهشت می رود و اگر بی توبه بمیرد ، نخستین کسی است که به جهنم می رود.*
چرا غیبت می کنیم؟
۱. سرگرمی و تفریح و اظهار خوش مشربی در برابر دوستان.
۲. مسخره کردن و استهزاء از روی عادت و بی هدفی یا از روی تحقیر کردن دیگران.
۳. مباهات و افتخار ؛ بدینگونه که خود را آراسته و قوی و دیگری را نا آراسته و ضعیف جلوه دهد.
۴. برای تبرئه ی خود و نیکو جلوه دادن عیبهای خود ، معایب دیگران را ذکر می کند و می گوید او هم چنین است؛ در حالیکه پیش از هر چیز باید به رفع عیوب خود بپردازد.
۵. همکاری و هماهنگی با دوستان در سخن گفتن ، تا مبادا بر اثر سکوت از آنان عقب بماند و از وی تنفر جویند. از اینرو ، آنان را در فاش کردن عیبهای مردم یاری می دهد.
۶. برای پیشگیری از ذکر بدیها و نقاط ضعف خویش یا از ترس شهادت علیه او؛ معایب دیگری را بازگو می کند ، تا قبلا او را از چشم دیگران بیندازد تا به سخنان یا شهادت او توجه نکنند.
۷. حسادت ؛ زیرا حسود نمی تواند موقعیت آبرویی و ناز و نعمت محسود را ببیند ، از اینرو ، برای ضربه زدن به طرف و از بین بردن مقام و موقعیت او ، به عیبجویی و غیبت اقدام می کند.
۸. تعجب و تاثر از منکرات و لغزشهایی که از افراد سر می زند و او از روی دلسوزی ، مرتکب عیبجویی آنان می گردد . بطوریکه می توان گفت انگیزه ی او غضب برای خدا یا عاطفه ی انسانی است . دراین صورت ، پیش از هر چیز باید شخص مورد غیبت را دوستانه امر به معروف نماید ؛ بدون آنکه از وی نام ببرد و آبرویش را بریزد
لیکن با چنان روشی خود منکری را انجام داده و ناخودآگاه به جای عبادت، گناه می کند.
9. حس کنجکاوی ؛ که عیبجو را وامیدارد با شور و شوق تمام ، فاش کردن عیوب و نقاط ضعف دیگران را دنبال کند.
عیبجویی از نظر پیامبر
ای کسانی که به زبان ایمان آورده و قلبتان ایمان نیاورده، غیبت مسلمانان را نکنید و از امور پنهانی آنان جستجو نکنید .چه ، کسی که درصدد پیگیری از اسرار برادرش باشد ، خداوند از همین رهگذر او را در خانه اش رسوا می کند.
از نظر امیر مؤمنان
ای بندگان خدا ! اگر کسی مرتکب گناهی شد در سرزنش او شتاب نکنید ، زیرا شاید از در توبه درآمده و آمرزیده شده باشد.و هیچگاه از گناهان کوچک خویش غفلت نورزید، چه بسا برای آنها دچار کیفر و شکنجه شوید.پس هنگامیکه می دانید خودتان دارای عیب و نقصی هستید ، از عیب دیگران دیده فراز نمایید و از اینکه دچار گرفتاریهای گنهکاران نگشته اید ، در سپاسگزاری خدا برآیید.
غیبت با توبه ـ بدون گذشت شخص مورد غیبت ـ بخشیده نمی شود.*
*نقش زبان در سرنوشت انسان ، مهدی فقیه ایمانی*
یا علی
حواسمان باشد در کمتر از ثانیه ای می توان دلی را در هم کوبید
و ساختنش از مدت عمر ، فراتر…
.
.
یادمان نرود خدایی هست
….
یا علی