کتابهاى مهم اخلاقى آفات زبان را در بیست مورد شمرده اند، و در محور هر یک از آفات به شرح و بسط مسئله اقدام کرده اند. در این مقال به ذکر عناوین بیست گانه اکتفاء کرده و تفصیل آن را به مطالعه و تحقیق خوانندگان واگذار مىکنیم:
1- سخن گفتن، در چیزى که سود و منفعت براى شنونده ندارد.
2- اضافه و زیادى گفتن در حدى که، باعث رنج و زحمت دیگران شود.
3- باطل گفتن.
4- مراء و مجادله کردن.
5- پیچیده و مغلق گفتن، در حدى که مستمع نتواند از گفتار استفاده کند. به تعبیر دیگر: هنرنمایى کردن براى نشان دادن شخصیت علمى خویش.
6- فحش و ناسزا و بد گویى.
7- بى جا لعنت کردن مردم.
8- غنا.
9- شوخى.
10- مسخره و استهزاء کردن مردم.
11- سخن گفتن به صورتى که در مردم ایجاد دشمنى کند.
12- فاش کردن اسرار مردم.
13- وعده دروغ.
14- دروغ.
15- غیبت.
16- سخن چینى و نمامى.
17- دو زبانه بودن.
18- تعریف و تمجید و مدح بىجا یا تملق گویى.
19- سئوال بى مورد.
20- تهمت
راستى چه قدر عجیب است و چه لطف و کرامتى است، کسى که همه عمر را به کفر و روگردانى از حق گذرانده و لحظهاى یاد خدا نبوده و عملى برابر با خواسته الهى از او سر نزده، به محض برخورد با هدایت و قبول ایمان، تمام گذشته او به احترام این ارتباط آمرزیده شده و مورد عنایت حق قرار مىگیرد. به طورى که اگر در حال ایمان آوردن بمیرد اهل بهشت است؟! آه راستى چگوه به چنین خدایى نباید امید بست؟
در آثار اسلامى آمده است:
حضرت ابراهیم علیه السلام آتش پرستى را به مهمانى دعوت کرد. هنگام خوردن غذا به او فرمود: اگر مسلمان شوى در غذا مهمان من خواهى بود. آن مردِ گبر از جا برخاست و از خانه ابراهیم بیرون رفت. خطاب رسید: ابراهیم! غذایش ندادى مگر به شرط تغییر مذهبش امّا من هفتاد سال است او را با کفرش روزى مىدهم. ابراهیم به دنبال او رفت و وى را به خانه آورد و برایش سفره طعام حاضر کرد، گبر به ابراهیم گفت: چرا از شرط خود پیشمان شدى؟ ابراهیم داستان حضرت حق را براى او گفت. آتشپرست فریاد برآورد: اینگونه خداوند مهربان با من معامله مىکند؟ ابراهیم! اسلام را به من تعلیم کن، سپس قبل از خوردن غذا به خاطر آن لطف و عنایت حق مسلمان شد .
از آنجا که معنا و مفهوم ربّ مالک و مربى و صاحب است، و براى احدى جز حضرت حق مالکیت ذاتى وجود ندارد و بر این اساس همه مخلوقات غیبى و شهودى مملوک حقیقى او هستند، و نیز هیچ فرهنگى در تحقق تربیت و رشد و کمال به معناى واقعىاش کاملتر و استوارتر از فرهنگ و آئین حق نیست و بر این پایه مربى و معلمى براى موجودات به ویژه انسان چون پروردگار بزرگ هستى وجود ندارد، و هم چنین کسى در این عرصهگاه هستى جز خدا در خلوت و جلوت همراه و صاحب انسان نیست، و همه این معانى و مفاهیم در عمق قلب و عقل و جان پیامبران و اهل بیت علیهم السلام ظهور تام و تمام داشت، آن بزرگواران در همه امورشان توسل به این نام مبارک را در پیشگاه حق براى پیشبرد اهدافشان، و گرهگشائى از مشکلاتشان، و رسیدن به حوائجشان، و اجابت دعایشان و به دست آوردن مقامات و منازل و درجات آخرتشان شفیع قرار مىدادند و با شفاعت مسمّى و حقیقت این نام که ذات اقدس رب است به خواستههایشان مىرسیدند.
«و استشعفع بک الى نفسک:»
و به مقام حضرتت خودت را شفیع مىآورم
آدم:
قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ: «1»
آدم و همسرش گفتند: اى مالک و مربى و صاحب ما، پر واضح است که ما در (خوردن از شجره منهیه) بر خود ستم ورزیدیم و چنانچه ما را مورد آمرزش قرار ندهى و به ما ترحم نکنى مسلما از زیانکاران خواهیم بود.
خداى مهربان با این توسلى که آنان به میان آوردند بر اساس آیه.
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ: «2»
توبه آنان را پذیرفت، و مقامات از دست داده را به آنان برگردانید.
نوح:
وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً: «3»
و نوح گفت: اى مالک و مربى و صاحب من، هیچ یک از کافران و ناسپاسان به نعمت خود را بر روى زمین باقى مگذار.
خداى مهربان با توسلى که نوح از طریق این نام مبارک داشت بر اساس آیه
إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ. «4»
همه کافران و ناسپاسان را در آب فراوانى که از آسمان فرود آورد و از زمین جوشانید غرق کرد و به چاه نابودى و هلاک در انداخت.
ابراهیم و اسماعیل
این دو پیامبر بزرگ پس از به پایان رسانیدن بناى خانه کعبه در زمینى محدود و بسیار سوزان و خشک که از آب و هرگونه گیاه و ثمرى بىبهره بود، و جز ریگ و سنگ و سنگلاخ و کوههائى دایرهوار آن را در آغوش نداشت، و کسى حاضر نبود با این شرایط در آنجا خیمه زندگى برپا کند براى آباد شدن آن منطقه و فراهم شدن شرایط زندگى، و سرازیر شدن انواع میوهها و محصولات به آن مکان مقدس، و ظهور پیامبرى بزرگ در آینده براى هدایت مردم و رساندن هدایتش به جهانیان دست به دعا برداشتند و با توسل به این نام مبارک به درگاه خدا گفتند:
وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا ... «5»
رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ: «6»
یاد کن هنگامى که ابراهیم گفت: اى مالک و مربى و صاحب من این مکان را شهرى امن قرار ده، و اهلش را آنان که به خدا و روز قیامت مؤمن هستند از هر نوع میوه و محصول روزى بخش خدا فرمود: [دعایت را درباره مؤمنان اجابت کردم ولى] هر که کفر ورزد بهره اندکى به او خواهم داد ....
ابراهیم و اسماعیل گفتند: اى مالک و مربى و صاحب ما (در آینده) در میان مردمان این منطقه پیامبرى از خودشان برانگیز که آیاتت را بر آنان بخواند، و قرآن و حکمت تعلیمشان دهد و از رذایل (نفسى و اخلاقى) پاکشان نماید، زیرا تو تواناى شکست ناپذیر و حکیمى.
خداى مهربان با توسل آنان به این نام مبارک دعاى پدر و پسر را مستحاب کرد.
در آن بیابان سوزان و بىآب و علف شهر با عظمتى در آغوش امنیت به وجود آمد و همه شرایط زندگى براى مردم از هر قوم و ملیتى فراهم شد، تا جائى که امروز از شهرهاى معروف و پرآوازه جهان است، و هر سال ملیونها نفر براى زیارت کعبه به آن شهر مىشتابند، و آنجا را از انواع میوهها و محصولات که از همه جاى دنیا به سوى آن سرازیر است بهرهمند مىبینند.
و نیز در آن شهر به دعاى آنان، وجود مبارک محمد بنعبدالله را به رسالت برگزید، تا چراغ پر فروغ هدایت را براى جهانیان برافروزد و مکتبى را در سایه وحى ارائه دهد که کاملترین مکتب در همه روزگاران است.
یوسف
این پیامبر بزرگ و حاکم عدالت پیشه، و نجات بخش مستضعفان، و منبع اخلاق و کرامت پس از سر و سامان دادن به اوضاع مصر، و دیدار با پدر و مادر و برادران، در ضمن این که حکومت خود و دانش تعبیر خواب را از جلوههاى ربوبیت حق بر خویش اعلام کرد با توسل به این نام مبارک درخواست عظیمى از خداى مهربان نمود و خداى عزیز هم به خواسته او پاسخ داد.
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحادِیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ: «7»
اى مالک و مربى و صاحب من، تو بخشى از حکومت را به من عطا کردى، و برخى از تعبیرهاى خواب را به من آموختى، اى پدید آورنده آسمانها و زمین تو در دنیا و آخرت سرپرست و یار منى، جانم را در حالى که تسلیم توام بگیر و به شایستگان ملحقم کن.
موسى
این پیامبر بزرگ براى مجهز شدن به ابزار و وسایل مبارزه با فرعون که از قدرتهاى کم نظیر آن روزگار بود، و موسى از سوى حق موظف شد به تنهائى براى تبلیغ دین حق به سوى او برود با توسل به این نام با عظمت ابزار و وسائل لازم را درخواست کرد و خداى مهربان هم درخواست او را اجابت فرمود:
رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی، وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی، وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی، یَفْقَهُوا قَوْلِی، وَ اجْعَلْ لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی، هارُونَ أَخِی، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی، وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی .... «8»
اى مالک و مربى وصاحب من، سینهام را [براى تحمل این مسئولیت سنگین] گشاده گردان، و کارم را برایم آسان ساز، و گرهاى را [که مانع روان سخن گفتن من است] از زبانم بگشاى، تا سخنم را بفهمند، و از خاندانم دست یارى برایم قرار ده، هارون برادرم را، پشتم را به او محکم کن، و وى را در کارم شریک گردان.
حضرت حق پس از توسل موسى به این نام به او اعلام کرد:
قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسى: «9»
اى موسى به یقین همه خواستههایت به تو عطا شد.
سلیمان
این پیامبر بزرگ و سلطان عادل و منبع تواضع و فروتنى پس از به دست آوردن حکومتى ویژه به توفیق حق و آگاهى از نطق حیوانات با توسل به نام ربّ امورى مهم را از خدا خواست:
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصَّالِحِینَ: «10»
اى مالک و مربى وصاحب من، به من الهام کن تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم عطا کردهاى به جاى آورم، و این که کار شایستهاى که آن را به پسندى انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایستهات در آور.
زکریا
این چهره برجسته و بزرگ خود و همسرش تا رسیدن به دوران پیرى و کهولت از داشتن فرزند محروم بودند، و هر دو در آتش آرزوى فرزند مىسوختند، نهایتاً با توسل به این نام مبارک و شفیع قرار دادن مسمّى و حقیقت آن به سوى حضرت حق درخواست فرزند کرد، و خداى مهربان هم به او و همسرش که طبیعتاً به خاطر پیرى نازا شده بود یحیى را به آنان عنایت فرمود:
قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا ... «11»
گفت: اى مالک و مربى و صاحبم به راستى استخوانهایم سست شده، و موى سرم از پیرى سپید گشته و پروردگارم هیچگاه نسبت به دعا در پیشگاهت از اجابت محروم نبودم.
و همانا من پس از خود از خویشاوندانم بیمناکم و همسرم نازا بوده، پس مرا از سوى خود فرزندى عطا کن.
حضرت حق در پاسخ درخواستش به او خطاب کرد:
یا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا: «121»
اى زکریا ما تو را به پسرى که نامش یحیى است مژده مىدهیم که پیش از این هم نامى براى او قرار ندادهایم.
عیسى
این پیامبر بزرگ بنا به درخواست حواریون خود، که مائده آسمانى خواستند تا دلهایشان در مرحله ایمان آرامش یابد، و معجزهاى بر صدق نبوت عیسى باشد با توسل به این نام شریف به درگاه حضرت حق دست دعا برداشت و گفت:
اللَّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ تَکُونُ لَنا عِیداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آیَةً مِنْکَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ: «13»
خدایا اى مالک و مربى و صاحب ما از عالم بالا سفرهاى پر از غذا نازل کن تا عیدى باشد براى اهل زمان ما و نسل آینده ما و نشانهاى از سوى تو (بر صدق نبوتم) و ما را روزى بخش که تو بهترین روزى دهندگانى.
حضرت حق از برکت این توسل دعاى عیسى را به اجابت رسانید و به او فرمود:
إِنِّی مُنَزِّلُها عَلَیْکُمْ ..... «14»
من بىتردید آن سفره پر از غذا را بر شما نازل مىکنم.
پیامبر اسلام
خداى مهربان که مستقیماً پیامبر اسلام را در حیطه تربیت خود داشت و همه حقایق را به او تعلیم داد به حضرتش فرمان داد براى افزون شدن بهترین و برترین و سودمندترین نعمت که دانش و آگاهى و بصیرت و بینائى است دعا کند و در دعایش به این نام مبارک متوسل شود.
وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً: «15»
و بگو: اى مالک و مربى و صاحب من بر دانش و آگاهى من بیفزاى.
دعایش مستجاب شد و به عرصهگاه همه حقایق راه یافت، و به فرموده امیرالمؤمنین داناترین دانایان نسبت به خدا شد «16» و یقیناً کسى که داناترین دانایان نسبت به خدا باشد قلبش حاوى علوم مُلکى و ملکوتى است، و بر این اساس باید اذعان کرد که حضرتش از همه فرشتگان و پیامبران و جن و انس به حقایق غیبى و شهودى داناتر بود.
اهل بیت
مجموعه دعاهائى که از اهل بیت رسالت در معتبرترین کتابهاى دعا روایت شده، مانند دعاى کمیل على (ع)، دعاى عرفه حضرت حسین، و دعاى ابوحمزه حضرت سجاد، دعاى جوشن کبیر، دعاى مجیر، اکثر دعاهاى ماه رمضان، دعاى پس از زیارت حضرت رضا که گنجینه ناشناختهاى است، توسل به کلمه مبارکه ربّ جزء ارکان و اصول دعاست، یقیناً این نوشتار اگر بخواهد موارد استعمال کلمه رب را بیاورد و به تفسیر و توضیح آن دست یازد، به چند مجلّد ضخیم خواهد رسید، روى این حساب به نمونههاى بیان شده اکتفا مىکند و از خوانندگان مىخواهد که به معنا و مفهوم و مصداق این اسم اعظم بیندیشند و دل و جان در گرو آن دهند تا قفلها بسته زندگىشان با این کلید گشوده شود، و حوائج دنیائى و آخرتىشان برآورده گردد، و هماى سعادت دنیا و آخرت بر بام حیاتشان بنشیند.
عالمین
این کلمه جمع عالم است و بنا به گفته برخى از بزرگان مشتق از علامت به معناى نشانه است. «17» عالم به معناى هر موجودى جز خداست، و وجود هر چیزى جز خدا نشانه و دلیل وجود خداست.
ما هنگامى که کوچکترین ذرّه را که از آن کوچکتر وجود ندارد، و بزرگترین کهکشان یا سحابى را در روشنائى بىنظیرى چون عقل با بکار گرفتن ابزار و وسایل علمى مورد دقت قرار دهیم مىبینیم بر سراسر وجود آن ذره کوچک، و بر بزرگترین کهکشان نظمى خاص حاکم است، و براى هر یک از آن دو هدف یا اهداف مثبتى معین است، که آن نظم ویژه و هدف یا اهداف مثبت نشان دهنده این حقیقت است که آنها را دانائى قادر، وجودى توانا، حکیمى علیم، عادلى لطیف، کریمى مدبّر، به وجود آورده است، و با هیچ دلیل و منطقى نمىتوان آن را به تصادف نسبت داد، و به قول کرسى موریسن نویسنده راز آفرینش انسان: «اگر بخواهیم بگوئیم همه این نظم و ترتیبات تصادفى بوده، قطعاً بر خلاف منطق ریاضى (که اساسىترین و روشنترین منطق است) استدلال کردهایم.» «18» آیا در همه جهان یک نفر هست که در کنار فطرت و وجدان و عقلش، خود را به این مسئله به طور جدّى قانع کند که جهان هستى با موجودات گوناگون بىشمارش، و با نظم حیرت انگیزى که در خیمه حیات آنان حاکم است، و با اهداف مثبت و روشنى که دارند، و همه با هم میلیاردها سال است چون کارخانهاى دقیق سر پا هستند از روى اتفاق و تصادف به وجود آمده باشد؟!
«خوب است در این زمینه محور دقت خود را فردى قرار دهیم که پس از تولد بلافاصله از اجتماع برکنار شده، و در آغوش طبیعت در جزیرهاى که دست بشر به آن راه نیافته است با وسایل طبیعى بزرگ شده و به حدّ رشد رسیده است.
روزها در اطراف جنگلها و چمنها، و جویبارهاى جزیره گردش مىکند و دربارهى جهان طبیعت برابر استعداد خود اندیشه و فکر مىنماید.
این شخص مىبیند برگهائى که از درختان جدا مىشوند به طور نامنظمى در اطراف متفرق شده و هرگز صورت منظمى به خود نمىگیرند، باز ملاحظه مىکند که در اثر ریزش تخم و دانههاى گیاهان در گوشه و کنار، نباتاتى مىرویند، ولى هرگز آنها صفوف منظم و مرتبى را تشکیل نمىدهند، که از وضع قرار گرفتن آنها بتوان استفاده خاصى کرد.
باز مىبیند در کنارههاى نهرها در اثر برخورد آب، دندانهها و بریدگىهائى ظاهر مىشوند.
این بریدگىها معمولًا به صورتهاى غیر منظم و غیر قابل استفاده مىباشند، هم چنین در اثر ریزش آب از نقاط بلند، سنگهاى کوچک و بزرگى که در مسیر آنها قرار دارد به پائین مىریزند، و موقعى که آب به وسط جلگههاى هموار مىرسد و فشار آن کم مىشود، در گوشه و کنار رودخانه متوقف مىشوند، البته ممکن است آنها در کنار یکدیگر یا بر روى هم قرار گیرند ولى هرگز به صورت یک کلبه محقر یا یک خانه کوچکى بیرون نمىآیند.
مجموع این تجربیات، این درس ساده را به آن شخص مورد بحث مىآموزد که:
روى همین اصل اگر یک روز این انسان طبیعى را که در جزیره دور دستى سکونت دادهایم، در موقعى که خواب است به جزیره دیگرى که از هر جهت با جزیرهى اول شباهت دارد، جز این که در وسط آن یک دستگاه عمارت ساده، و چند خیابان و باغچه مشجّر و گل کارى شده وجود دارد، انتقال دهیم به محض این که چشم باز کند و نظرى به وضع جدید بیندازد فوراً به وجود یک عامل «عقل و شعور» پى مىبرد که این طرح زیبا و ظریف را به خاطر زیبائى و یا منافع دیگر آن ریخته است و هرگز به فکر او نمىگذرد که مهندس این ساختمان «تصادف» و سازندهاش «اتفاق» و باغبان و گلکارش «پیشآمدهاى ناگهانى» بوده است.
روشن است هر اندازه این شخص به رموز معمارى و باغبانى آشناتر شود، به وجود آن نیروى عقل و شعورى که در این ساختمان مؤثر بوده است بیشتر ایمان پیدا مىکند و به عبارت سادهتر:
«میزان ایمان او همان میزان علم و دانش اوست.» «19»
بر این حساب که لفظ عالمین مشتق از علامت است باید گفت: همه موجودات جهان هستى نشانه و دلیل وجود خداست پس به شماره و تعداد موجودات هستى، بر وجود الله که مستجمع همه صفات کمال است دلیل و نشانه وجود دارد.
و فى کل شیئ له آیة دلیل على انه واحد
و در هر چیزى و هر مخلوقى بر وجود مقدس او نشانه و علامتى است که محکمترین دلیل است بر این که حضرتش یگانه و فرد است و شریک و مثل و مانند ندارد.
سیطره مالکیت و تدبیر وجود مبارک او و توجه تربیتى و ربوبیتش چه تکوینى و چه تشریعى بر همه موجودات عالم هستى سایه دارد. موجوداتى چون افلاک و کواکب و سحابىها و کهکشانها و عرش و کرسى و لوح و قلم و سدرة المنتهى، و ارواح و مجردات و جواهر و اعراض، و زمین و آنچه در آن است مانند کوهها، دریاها، معادن، نباتات، اشجار، و حیوانات و به ویژه انسان که همه و همه نام بردهها گوشهاى بسیار اندک از موجودات بىشمار او هستند موجوداتى که مجموعاً در دل کلمه عالمین جاى دارند، که اگر بخواهند پدید آمدن هر یک و عوامل تداوم حیاتشان، و جایگاهى که در کارگاه هستى دارند، و ارتباطى که با دیگر موجودات براى آنها قرار داده شده، و سودشان را در خیمه حیات به رشته تحریر در آورند، آن هم بر فرض این که تک تک موجودات از دانه دانه اتمها و سلولها و جهانهاى دور دست و هر مخلوقى که در آنهاست شناسائى شود سر از تعداد کتابى بیرون مىآورد که شماره کردن آن از عهدهى احدى تا روز پایان جهان و تبدیل شدن آن به قیامت کبرى و محشر عظیمى بر نمىآید!!
با اندک شناختى که دانشمندان شرق و غرب از موجودات دارند، آن هم موجوداتى که با هزاران وسایل و ابزار علمى توانستهاند به آنها دسترسى پیدا کنند، و شناخت و علم خود را در ملیونها کتاب قرار دادهاند و مىگویند نسبت دانش ما به آنچه آگاه شدهایم در برابر آنچه نمىدانیم نسبت صفر در برابر عدد بىنهایت است، آنکه انس با قرآن دارد به عظمت این آیه شریفه پى مىبرد:
وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ: «20»
اگر [براى نوشتن کلمات خدا که در حقیقت مخلوقات او هستند] آنچه درخت در زمین است قلم باشد و دریا مرکب و هفت دریاى دیگر آن دریا را پس از پایان یافتنش و براى نوشتن نویسندگان، مدد رسانند کلمات خدا [یعنى تعداد موجوداتش] پایان نپذیرد، یقیناً خدا «در آفریدن و حفظ آفریدههایش و رشد و تربیت آنها» تواناى شکست ناپذیر و حکیم است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- اعراف، 23.
(2)- بقره 37.
(3)- نوح 26.
(4)- انبیاء 77.
(5)- بقره 126.
(6)- بقره 129.
(7)- یوسف 101.
(8)- طه، 25- 32.
(9)- طه، 36.
(10)- نمل، 19.
(11)- مریم، 4- 5.
(12)- مریم، 7.
(13)- مائده، 114.
(14)- مائده، 115.
(15)- طه، 114.
(16)- عرفان اسلامى، ج 11، ص 218.
(17)- تفسیر فاتحة الکتاب یکى از دانشمندان پس از فیض کاشان 113.
(18)- راز آفرینش انسان 44.
(19)- فیلسوف نماها 190.
(20)- لقمان، 27.
زندگی پیامبر اکرم(ص) در نوشته های بی شمار، از ابعاد گوناگون بررسی شده است. در این نوشتار تلاش شده از دیدگاه امور خانوادگی به این مسأله توجه شود، زیرا پیامبر اکرم(ص) نه تنها همسران متعدد داشته ـ و این خود طبعا در محیط خانه مشکل ساز است ـ بلکه برخی از آن زنان از ویژگیهای روحی خاصی برخوردار بودند که حتی جنگ بزرگی نظیر جَمَل را رهبری کرده و در میدان جنگ حاضر شده و در امور ریز و درشت دخالت می کردند.
به همین جهت برای هر مسلمانی شایسته است بداند پیامبر اکرم(ص) در خانه، با همسران چه برخوردی داشتند. آیا خانه پیامبر اکرم(ص) هر روز پر از نزاع، زد و خورد و حرفهای ناشایست بود؟ آیا زنان ـ از آن رو که ایشان پیامبر خدا و حکم او حکم خدا و دارای لشکر و امکانات و فرماندهی بود، کاملاً تسلیم او بودند و هیچ تخلفی نمی کردند و تنشی در خانه وجود نداشت؟ یا اینکه از طرف همسران یا برخی از آنان پیوسته سعی در ایجاد نزاع، اختلاف و درگیری بود، ولی آن حضرت با گذشت، محبت و بزرگواری، آنان را شرمنده می ساخت و از همین راه توانسته بود چندین همسر را اداره کند، بدون اینکه نیاز باشد وقت خود را صرف دعواهای خانوادگی کند و یا اینکه آنان را مجبور کند در نکاح او باقی باشند، و نیز بدون اینکه با امکانات مادیِ فراوان، آنان را به سکوت بکشاند؛ همچنین بدون اینکه نیاز باشد آزادی آنان را محدود یا شخصیت آنان را تحقیر کند؛ بلکه آنچنان اخلاق حسنه و کرامت و بزرگواری او بر خانه سایه افکنده بود که همگان را تسلیم خود ساخته بود و حتی هنگامی که برخی از همسران توطئه عظیمی علیه او تدارک دیدند و خداوند پیامبر اکرم(ص) را از آن توطئه آگاه ساخت، آن حضرت(ص) تنها قسمتی از ماجرا را برای آنان بازگو کرد و با بزرگواری تمام از گفتن بقیه مراحل توطئه خودداری کرد و حتی آنان را به خاطر توطئه مورد عتاب، طلاق و غیره قرار نداد. به هر حال در این سلسله نوشتار سعی بر نشان دادن سازگاریها و بزرگواریهای پیامبر اکرم(ص) در خانواده است. در انتخاب نمونه ها تلاش شده است مواردی ذکر شود که از مسلمات تاریخ و یا دارای شاهد قرآنی است و هر دو گروه شیعه و سنی به گونه ای آن را بیان کرده باشند.
به امید اینکه همگان از اخلاق کریمه و رفتار بزرگوارانه پیامبر اکرم(ص) درس بیاموزیم و با پیاده کردن اندکی از آن روشها به زندگی خانوادگی طراوت بخشیم و از نزاعهای بیهوده بپرهیزیم و سعی کنیم بر خوبیهای خود بیفزاییم و از بدیها دوری کنیم.
قبل از شروع بحث، ذکر یک نکته بسیار ضروری به نظر می رسد و آن اینکه توجه داشته باشیم در امور اجتماعی نمی توان علتها را از یکدیگر کاملاً جدا کرد و سهم هر علت را در معلول و در حوادث بعدی به طور کامل، ردیابی کرد. در آزمایشگاهها و علوم طبیعی، همه عوامل و شرایط را ثابت می کنند و تنها یکی را متغیّر قرار می دهند و اثر آن را بررسی می کنند. در آزمایش بعدی این عامل را ثابت و عامل دیگری را متغیّر قرار می دهند؛ اما در بررسی اموری که مربوط به جامعه انسانی است، عوامل به دست ما نیست، تا برخی را ثابت و برخی را متغیّر قرار دهیم. از طرف دیگر بشر چون دارای ذهن و عقل و شعور است، برای خود برنامه ریزی می کند و آنها را از دیگران مخفی می کند. گاه در گیر و دار مسایل روزمره حوادثی پیش می آید که موجب می شود پرده از اسرار کنار رود و درون وی آشکار شود، ولی بسیاری از مکنونات و اسرار افراد پیوسته مخفی می ماند. در حالی که این برنامه ها و تصمیمهای درونی، اثرات فراوانی در خارج گذاشته و کارهای مختلفی بر اساس آن انجام گرفته، ولی انگیزه و علت اصلی این کارها ظاهر نشده است. برای نمونه هر کس می تواند به زندگی شخصی خود سری بزند و یا زندگینامه برخی سیاستمداران شکست خورده را ـ که در اواخر عمر نوشته اند ـ مطالعه کند. عکس این مسأله نیز ممکن است، یعنی حادثه ای در زمانی اتفاق می افتد، ولی عوامل آن بر ما پوشیده است و نمی دانیم چرا چنین حادثه ای اتفاق افتاده است.
در بررسی سازگاریهای پیامبر(ص) با همسرانش و اعمال و رفتار آنان با پیامبر اکرم(ص) همه این امور وجود دارد؛ خصوصا با گذشت هزار و چهار صد سال و نیز وجود دستهای مرموزی که پیوسته برای حمایت از شخصی و منکوب کردن شخص دیگری در طول تاریخ دست به کار است، یافتن عوامل و نقش هر یک و بررسی و توجیه هر کار، با مشکلات بسیاری مواجه است.
در این نوشتار برای اینکه مشکلی بر مشکلات افزوده نشود و حتی المقدور در حل مشکلات و آسان کردن آنها تلاش شود، سعی شده است در هنگام بررسی هر عامل، از سایر عوامل چشم پوشی شود و آن عامل در وقت و جای مناسب خود بررسی شود. به عبارت دیگر اگرچه جامعه و تأثیرات افراد در یکدیگر به صورت آزمایشگاه علوم طبیعی نیست، ولی سعی شده است هنگام بررسی برای سهولت در فهم، نظیر آزمایشگاه عمل شود. همچنان که سعی شده است حوادثی که ناگهان به وقوع می پیوست، تحلیل شود و عوامل مخفی آن با توجه به قراین و شواهد روشن شود.
این نوشتار، دربردارنده سه فصل است:
1ـ نمونه هایی از ناسازگاری همسران پیامبر، شامل دو بخش: با استناد به آیات، و روایات؛
2ـ نگاهی به مباحث مطرح شده از دیدگاهی دیگر، شامل دو بخش: علت تعدد همسران پیامبر، دستاوردهای ازدواجها و چند پرسش در باره زندگی خصوصی پیامبر؛
3ـ بزرگواری و اخلاق نیکوی پیامبر، شامل دو بخش: نمونه هایی از برخورد پیامبر با دیگران، و برخوردهای پیامبر در خانواده.
پیامبر(ص) با استناد به آیات و روایات
در این فصل سعی می شود نمونه هایی از ناسازگاریهای همسران پیامبر اکرم(ص) با استفاده از آیات و روایات ذکر شود.
این فصل به دو بخش تقسیم می شود: در بخش اول نمونه هایی از آیات قرآن را که در آنها برخی کارهای همسران پیامبر(ص) و آزار و اذیتهای آنان بیان شده است، مطرح می کنیم. در این بخش سعی بر این است که در مرحله اول بدون نظر به شأن نزولها و سایر مسایل جنبی، خود آیات مورد تحلیل قرار گیرد، سپس به شأن نزولها نظری افکنده شود و در مواردی که شأن نزولهای مختلفی ذکر شده، با کمک خود آیه یکی از آنها ترجیح داده شود.
در بخش دوم، به ذکر نمونه هایی از ناسازگاریهای همسران حضرت با استفاده از روایات پرداخته شده است. روشن است در هیچ یک از دو بخش، نه در صدد برشمردن تمامی موارد ناسازگاری و نه در صدد بیان مهمترین موارد آن بوده ایم، بلکه هر آنچه ذکر شده، تنها نمونه ای است، بدون هیچ ویژگی خاص دیگر.
از آیات
آیه های سوره تحریم
«یآ أَیُّهَا النَّبِیُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ اللّه ُ لَکَ تَبْتَغِی مَرْضَاتَ أَزْوجِکَ وَ اللّه ُ غَفُورٌ رَّحیِمٌ، قَدْ فَرَضَ اللّه ُ لَکُمْ تَحِلَّةَ أیْمنِکُمْ وَ اللّه ُ مَوْلکُمْ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیِمُ، وَ إذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَی بَعْضِ أَزْوجِهِ حَدِیثا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَ أَظْهَرَهُ اللّه ُ عَلَیْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعضٍ فَلَمَّا نَبَّأَها بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنبَأَکَ هَذا قالَ نَبَّأَنِیَ الْعَلیِمُ الْخَبیِرُ، 3 إِن تَتُوبَآ إِلیَ آللّه ِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَ إِنْ تَظَهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللّه َ هُوَ مَوْلَئهُ وَ جِبرِیلُ وَ صَلِحُ الْمُؤْمِنیِنَ و الْمَلئِکَةُ بَعْدَ ذلِکَ ظَهیِرٌ؛(1)
ای پیامبر! چرا برای جلب رضایت همسرانت آنچه را که خدا به تو حلال کرده است، حرام می کنی؟ و خداوند بخشاینده و مهربان است! خداوند گشودن این گونه سوگندها را بر شما واجب کرده و خدا مولای شما و دانا و حکیم است. و هنگامی که پیامبر سرّی را با برخی همسرانش در میان نهاد و هنگامی که او آن را (به دیگران) خبر داد و خداوند پیامبر را (از افشای سرّ) باخبر ساخت، پیامبر برخی را به او شناسانده و از گفتن برخی خودداری کرد. هنگامی که پیامبر، وی را از آن باخبر ساخت، (او) گفت: این خبر را چه کسی به تو داد؟ (پیامبر) گفت: خدای دانای آگاه مرا باخبر ساخت. اگر شما دو زن توبه کنید، بهتر است، اما دلهای شما سخت شده است و اگر با پشتیبانی هم علیه او (پیامبر) قیام کنید، خداوند یاور اوست و نیز جبرئیل و مؤمنان شایسته و فرشتگان نیز پشتیبان وی خواهند بود.»
قبل از مراجعه به تفاسیر و شأن نزولها اموری را که از خود آیات می توان به دست آورد، مرور می کنیم، تا با کمک آن بتوانیم شأن نزول واقعی را بیابیم؛ زیرا شأن نزولهای گوناگونی در اینجا نقل شده است؛ اگرچه همه آنها در این مشترکند که برخی از همسران ـ به طور مشخص حفصه و عایشه ـ موجبات ناراحتی پیامبر(ص) را فراهم کردند، ولی دانستن شأن نزول حقیقی در این آیات بسیار مهم است، تا معلوم شود نوع آزار چه بوده است.
1ـ پیامبر اکرم برای جلب رضایت همسرانش چیزی را که بر وی حلال بود، حرام کرد.
2ـ نحوه حرام کردن این بود که پیامبر اکرم سوگند یاد کرد دیگر آن حلال را که خداوند برای وی قرار داده بود، مرتکب نشود.
3ـ با اینکه عمل به مفاد سوگند واجب است و مخالفت کننده با سوگند باید کفاره بدهد، خداوند بر پیامبر(ص) واجب کرد این سوگند را بشکند ـ و همان طور که در روایات هست، کفاره آن را هم بدهد، که حضرت چنین کرد.
4ـ پیامبر اکرم به یکی از همسرانش سرّی را بیان کرد و از او خواست آن سرّ را فاش نکند.
5ـ او سرّ پیامبر را فاش کرد.
6ـ خداوند پیامبر را از فاش شدن سرّ باخبر ساخت.
7ـ پیامبر قسمتی از سرّ فاش شده را به آن همسر گفت.
8ـ او با تعجب پرسید: از کجا دانستی و پیامبر(ص) جواب داد: خداوند مرا باخبر ساخت.
9ـ سرّی که بیان شد، دارای پیامدهای متعدد بود و پیامبر از برخی از آنها پرده برداشت و باقی را پوشیده نگه داشت.
10ـ همسر پیامبر این سرّ را با یکی دیگر از همسران آن حضرت در میان گذاشت.
11ـ سرّ فاش شده یا تبعات آن دارای گناهی عظیم بود که نیاز به توبه داشت.
12ـ آن همسران در اثر این مسأله به بازگشت دل از حق گرفتار شدند که توبه کردن برای آنان کار مشکلی بود.
13ـ یاور پیامبر(ص)، خداوند و جبرئیل و افرادی که مؤمنان شایسته اند، می باشد. از تفاسیر و روایات و مفرد بودن «صالح» معلوم می شود آن یاور، تنها حضرت علی(ع) است.
14ـ در صورت ادامه ماجرا و تصمیم آن دو زن برای توطئه علیه پیامبر(ص) ملائکه به یاری حضرت می شتابند.
15ـ شاید «وَ اِذْ» دلالت کند بر اینکه دو حادثه اتفاق افتاده که مشابه یکدیگر بوده و در یکی پیامبر(ص) چیزی را بر خود حرام کرده و در دیگری سرّی از اسرار را با همسرش در میان گذاشته است.
16ـ از لحن آیات و خصوصا با توجه به آیات دیگر همین سوره ـ که از زنان حضرت لوط و حضرت نوح که شوهرانشان را اذیت کردند و به آنان خیانت روا داشتند، ذکری به میان می آید ـ روشن می شود برخورد و عمل این همسران کاری بسیار زشت و ناپسند بوده و نوعی خیانت است و آنان در حد زن حضرت لوط و زن حضرت نوح سقوط کرده اند.
مفسران در شأن نزول این آیات اختلاف زیادی دارند و موارد مختلفی را ذکر کرده اند، از جمله:
1ـ رسول اکرم(ص) پس از نماز صبح به حجره های همسرانش سر می زد. نزد یکی از همسرانش(2) ظرف عسلی بود که برایش هدیه آورده بودند. او برای پیامبر از آن عسل شربتی
درست می کرد. بنابراین وقتی پیامبر(ص) وارد می شد تا سلام بکند و بگذرد، او پیامبر(ص) را نگه می داشت، تا شربت را به او بدهد. عایشه حسادت کرد و به همسران دیگر رسول اللّه گفت: وقتی پیامبر(ص) نزد شما آمد تا سلام کند، بگویید دهانت بوی «مَغافیر» می دهد، که گیاهی بدبو است، تا به این وسیله پیامبر(ص) را از ماندن بیشتر در یک جا و نوشیدن شربت منع کنند. عایشه همین که پیامبر(ص) را دید، بینی خود را گرفت و گفت: مغافیر خورده ای؟ پیامبر(ص) فرمود: نه، نزد فلان زن شربت عسل خورده ام. گفت: حتما زنبور آن از شیره غُرْفُط مکیده است. پیامبر اکرم(ص) برای رضایت همسرانش سوگند یاد کرد دیگر از آن شربت نخورد.(3)
1ـ طبق این شأن نزول سرّی را که رسول اللّه به برخی همسرانش گفت، مربوط به تحریم شربت بود و حضرت نخواست که خبر به گوش صاحب عسل برسد و او ناراحت شود. اما اینکه چگونه پیامبر اکرم(ص) پس از فاش شدن سرّ، برخی را برای فاش کننده سرّ گفت و برخی را نگفت و چگونه یک جمله خبری که بیانگر یک چیز است، قابل تقسیم است، که برخی را بیان کند و برخی را نه، معلوم نیست؛ به همین جهت این شأن نزول با «عَرَّفَ بَعْضَه وَ اَعْرَضَ عَنْ بَعْض» ناسازگار است و قابل قبول نیست.
2ـ از شأن نزول ذکر شده معلوم می شود عایشه در خانه پیامبر دارای موقعیت بوده است، زیرا وقتی او تصمیم می گیرد پیامبر(ص) را از ماندن بیشتر در یکی از حجره ها منع کند و به دیگران می گوید به پیامبر بگویید دهانت بوی مغافیر می دهد، آنان گوش می کنند و چنین کاری را انجام می دهند.
3ـ عایشه در برخورد با پیامبر(ص) ماهرانه عمل می کند: اول با گرفتن دست جلوی بینی، پیامبر را حساس می کند و وقتی حضرت می فرماید مغافیر نخورده ام و عَسَل خورده ام، با مهارت می گوید: حتما زنبور عسل از شیره غُرفُط مکیده است!
4ـ پیامبر(ص) به هیچ وجه نمی خواست دهانش بوی بد بدهد و با متوجه شدن بوی دهان، عسل را بر خود حرام می کند؛
5ـ پیامبر(ص) هیچ گاه آزرده خاطر شدن همسرانش را نمی پسندد و از همین رو می خواهد خبر این تحریم فاش نشود، تا آن همسر ناراحت نشود و از طرفی دیگر مردم تصور نکنند عسل حرام شده است.
6ـ علاوه بر اینکه عایشه در نزد سایر همسران پیامبر موقعیت داشت و براحتی توانست توطئه خود را با کمک آنان اجرا کند، معلوم می شود همسران پیامبر نسبت به زنی که دارای عسل بوده، حساسیت داشته و می خواستند او را از گردونه خارج کنند، یا خودشان را هم رتبه او قرار دهند.
رسول اکرم(ص) هر روز نزد یکی از همسرانش می ماند، تا رعایت عدالت بشود. روزی که نوبت حفصه بود، بر او وارد شد، ولی حفصه از حضرت اجازه خواست برای کاری نزد پدرش برود و در نبود او، ماریه قبطیه که مادر ابراهیم فرزند رسول اللّه بود و به خدمت حضرت مشغول بود، پیامبر را نزد خود خواند. حفصه برگشت و وقتی فهمید ماریه نزد پیامبر بوده است، بنای ناسازگاری را گذاشت و گفت: در روز من، در حجره من و با غیر من؟! هرگز نمی شود. پیامبر اکرم برای راضی کردن او گفت: ماریه را بر خود حرام می کنم و سوگند یاد می کنم دیگر با او خلوت نکنم و این مسأله را با کسی در میان مگذار. ولی حفصه بلافاصله عایشه را از این حادثه باخبر کرد.(4)
شأن نزول سومی که نقل شده مانند شأن نزول دوم است، فقط مقداری اضافه دارد.(5)
1ـ از این شأن نزول استفاده می شود حفصه و عایشه در یک خط و در یک راستا کار می کردند و اخبار را سریعا به یکدیگر منتقل می کردند و عایشه نقش مرکزیت داشته و زود در جریان کارها قرار می گرفت.
2ـ حفصه و عایشه نسبت به ماریه حساسیت داشتند و از اینکه پیامبر او را بر خود تحریم کرد، بسیار خوشحال شدند؛ به طوری که وقتی پیامبر از حجره حفصه خارج شد، او با مشت به دیوار اتاق عایشه زد و وی را از این خبر مهم آگاه کرد.
3ـ شاید حساسیت عایشه و حفصه ـ خصوصا عایشه ـ از آن رو ناشی شد که هیچ کدام از همسران پیامبر(ص) در مدینه از ایشان دارای فرزند نشدند و تنها ماریه بود که صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد. در این صورت عایشه ـ که عقیم بود ـ جا داشت بیشترین حساسیت را نشان بدهد.
آیه های 28 و 29 سوره احزاب
«یا اَیُّهَا اَلْنَبِیُّ قُلْ لأَِزواجِکَ اِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدّنیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ اُمَتَّعکُنَّ و اُسَرِّحْکُنَّ سَراحا جمیلاً. وَ اِنْ کُنتُنَّ تُرِدْنَ اللّه َ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الأآخِرَةَ فَأِنَّ اللّه َ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْرا عَظیِما؛(6)
ای پیامبر! به هسمرانت بگو: اگر خواهان زندگی دنیا و زینت آن بوده اید، بیایید شما را با متاع دنیوی بهره مند سازم و شما را به طلاقی نیکو طلاق دهم. و اگر خواهان خدا و رسول او و آخرت بوده اید، خداوند برای نیکوکاران پاداش عظیمی تدارک دیده است.»
هنگامی که رسول اللّه در غزوه خیبر پیروز شد و بر گنجهای آل ابی الحقیق دست یافت، همسرانش ـ یا برخی از آنان ـ گفتند: آنچه را که به دست آوردی، به ما بده. پیامبر به آنان
فرمود: بین مسلمانان آن طوری که خداوند دستور داده بود، تقسیم کردم. زنان غضبناک شدند و گفتند: شاید فکر می کنی اگر ما را طلاق دهی، همطرازهایی از قوم خود پیدا نمی کنیم که ما را به همسری برگزینند؟! خداوند برای رسولش حمیّت و غیرت به خرج داد و دستور داد حضرت از آنان کناره گیری کند.
پیامبر اکرم از آنان کناره گیری کرد و در «مشربه امّ ابراهیم»(7) بیست و نه روز باقی ماند، تا زنان حایض شوند و پاک گردند، تا طلاق دادنشان جایز باشد. آنگاه آیه تخییر آمد و آنان را بین زندگی ساده و فقیرانه پیامبر اکرم همراه با آخرت و بین دنیاخواهی و بهره وری از متاع دنیا و طلاق، بدون نزاع و کشمکش مخیّر ساخت. «ام سلمه» برخاست و گفت: خدا و رسول را برگزیدم. دیگران نیز برخاستند و دست در گردن پیامبر انداختند. در روایات اهل سنت آمده است: پیامبر اول آیه تخییر را بر عایشه خواند و او پیامبر را برگزید.
آیا همه همسران پیامبر از او نفقه بیشتری طلب کردند، یا تنها برخی از آنان این خواسته را داشتند؟
از تفسیرها چیزی معلوم نشد، ولی روشن است که پیامبر از همه آنان کناره گرفت و همه را بین همسری خود با زندگی ساده و یا طلاق محترمانه و بهره مند شدن از متاع دنیا مخیّر ساخت.
اگر آیه قرآن را کنار روایاتی که طلاق را مبغوض ترین اشیا می داند، قرار دهیم، زمینه برای بحثهای بعدی آماده تر می شود.
امام صادق(ع): «ان اللّه عز و جل یُحِبّ البیت الذی فیه العُرس و یُبغض البیت الذی فیه الطلاق و ما من شئٍ ابغض الی اللّه عز و جل من الطلاق؛(8) خداوند خانه ای را که در آن عروسی باشد، دوست دارد و خانه ای را که در آن طلاق باشد، دوست ندارد و هیچ چیز نزد خدا از طلاق مبغوض تر نیست.»
امام صادق(ع): «سمعتُ ابی یقول: ان اللّه عز و جل یُبغض کلَّ مِطلاق و ذَوّاق؛(9) از پدرم شنیدم: خداوند هر انسان مطلاق (زیاد طلاق دهنده) و ذوّاق ـ که هر لحظه هوس زنی را دارد ـ مبغوض می دارد.»
احادیث اهل سنت از رسول اکرم(ص)
ان اللّه تعالی یُبغضُ الطّلاقَ و یُحِبُّ العتاق؛(10) خداوند طلاق را مبغوض می دارد و آزادسازی را دوست می دارد.
ما احلّ اللّه شیئا ابغضَ الیه من الطلاق؛(11) خداوند چیزی مبغوض تر از طلاق را حلال نکرده است.
ابغض الحلال الی اللّه الطلاق؛(12) مبغوض ترین حلالها نزد خداوند طلاق است.
تزّوجوا و لا تطلّقوا فانّ الطلاق یهتزّ منه العرش؛(13) ازدواج کنید و طلاق ندهید، زیرا طلاق عرش خدا را به لرزه می آورد.
وقتی که طلاق مبغوض ترین راه حلال است ـ نظیر: آخِرُ الدواء اَلْکَیّ؛ آخرین دوا داغ کردن و سوزاندن است ـ و تا راههای مسالمت آمیز دیگری باشد، کسی این راه را پیشنهاد نمی کند؛ از این رو روشن می شود چقدر زنانِ پیامبر یا برخی از آنان برای ایشان مشکل آفریده و چقدر او را اذیت کرده اند که خداوند به مبغوض ترین راههای حلال رضایت داده است و حتی پیامبرش را تشویق می کند آنها را طلاق گوید: «عَسَی رَبُّهُ إِن طَلَّقَکُنَّ أَن یُبْدِ لَهُ أَزْواجا خیرا مِنْکُنَّ؛(14) خداوند امیدوار است که اگر او شما را طلاق دهد، بهتر از شما را نصیب او کند.» بنابراین مسأله نباید منحصر به زیاده خواهی در سهم غنیمت یا اتهام بد بویی دهان پیامبر باشد؛ اگرچه اینها نیز مهم است. دنیاخواهی زنان پیامبر را آیه 28 سوره احزاب با صراحت بیان می کند. در واقع پیامبر را به سوی زندگی تجملاتی کشیدن، پوچ کردن دین از درون و تضعیف کردن ارزشهایی است که اسلام برای احیای آنها آمده است.
برای اینکه با اخلاق، کارها و روحیات همسران پیامبر بیشتر آشنا شویم، بحث را با احادیثی از این همسران یا پدران آنان پی می گیریم، تا مقداری از زوایای ناگفته زندگی پیامبر و آزار و اذیتهای آنان روشن و معلوم شود حوادث سهمگین در خانواده پیامبر اکرم اتفاق می افتاد و حرفهای گوناگونی زده می شد که هر کدام از آنها برای تخریب بنای خانواده کافی بود، ولی بزرگواری، مدیریت و متانت پیامبر(ص) نمی گذاشت آن حادثه یا سخن در جامعه راه یابد. و از طرفی نشان می دهد هیچ پیامبری مانند ایشان اذیت نشد، و این تنها مربوط به اذیتهای مشرکان و کفار نبود.
آیه 11 سوره حجرات
«یآ أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قوْمٍ عَسَیآ أَن یَکُونُوا خَیْرا مِنْهُمْ وَ لا نِسَآءٌ مِن نِسآءٍ عَسَیّ أَن یَکُنَّ خَیْرا مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنَابَزُوا بِالأَلقبِ بِئسَ الإسْمُ الأِفُسُوقُ بَعْدَ الأِیمنِ؛(15) ای اهل ایمان! گروهی (از شما) گروه دیگر را مسخره نکند؛ شاید آن مسخره شدگان از اینها بهتر باشند و زنان، زنان دیگر را (مسخره نکنند) شاید آنها بهتر باشند و از یکدیگر عیب مگیرید و به همدیگر لقبهای زشت ندهید. چه ناپسند است نام زشت پس از ایمان!»
از انس نقل شده است که «و لانساء من نساء ...» در مورد عایشه و حفصه نازل شده است که ام سلمه را مسخره کردند. او با پارچه ای سفید دو کشاله ران خود را می بسته و دو طرف پارچه از پشتش آویزان بود. عایشه می گفت: ببینید چه چیزی مانند زبان سگ از پشت او آویزان است!
و گفته شده است: عایشه او را به خاطر کوتاهی قد مورد تمسخر و عیبجویی قرار می داد.(16)
در مورد این آیه ابن عباس نقل کرده است: روزی صفیّه گریان نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و گفت: عایشه مرا سرزنش کرد و گفت: ای یهودی، فرزند یهودی! پیامبر اکرم فرمود: چرا به او جواب ندادی که پدرم هارون است و عمویم موسی و شوهرم محمد؟! آنگاه آیه فوق نازل شد.(17)
کسی که در آیات قرآن و تفاسیر و شأن نزولها تفحص کند، نمونه هایی اینچنین پیدا می کند، ولی قصد ما شمارش تمامی موارد نیست و حکم به صحت تمامی موارد نمی کنیم و فعلاً در صدد تفکیک بین شأن نزول و سبب نزول نیستیم، ولی از برخی آیات بخوبی روشن می شود پیامبر از دست برخی همسرانش بشدت آزرده خاطر بود. قرآن در این موارد جانب پیامبر اکرم(ص) را می گیرد و نشان می دهد زنان آن حضرت، کار خلافی مرتکب شده اند و آن کار سبب رنجش پیامبر اکرم(ص) شده است. آیاتی که خود تصریح به خلافکاری برخی زنان دارد و یا آیاتی که از شیعه و اهل سنت شأن نزول آنها روایت شده است و قابل بحث و تشکیک نیست. برخی از حوادث نظیر تهمت به ماریه قبطیه توسط عائشه که فقط در تفسیر قمی ـ که شیعی است ـ نقل شده است، در کتابهای اهل سنت نیز یافت می شود؛ مثلاً ابن ابی الحدید در جلد نهم شرح نهج البلاغه در صفحه 159 به این داستان اشاره می کند و کشف این توطئه توسط حضرت علی(ع) را از علل کینه عایشه نسبت به آن حضرت و زهرا(س) می داند. بنابراین اصل قصه در روایتهای هر دو گروه موجود است، بلکه در نزد ابن ابی الحدید از مسلمات است.ادامه دارد.
پی نوشت ها:
1 ـ تحریم (66)، آیه 1 ـ 4.
2 ـ در اینکه آن زن چه کسی بود، نیز اختلاف است. برخی گفته اند زینب بنت جحش، برخی گفته اند: سوده، و برخی: ام سلمه و برخی گفته اند او حفصه بود.
3 ـ مجمع البیان، ذیل آیه؛ درّالمنثور، ذیل آیه؛ بحارالانوار، ج22، ص228.
4 ـ بحارالانوار، ج22، همان، ص229.
5 ـ تفسیر علی بن ابراهیم، ج2؛ بحارالانوار، ج22، ص239.
6 ـ احزاب، آیه 28 ـ 29.
7 ـ مشربه ام ابراهیم: منزل مسکونی ماریه همسر پیامبر.
8 ـ وسائل الشیعه، ج15، ص267.
9 ـ همان.
10 ـ کنزالعمال، ج9، ص661.
11 ـ همان.
12 ـ همان.
13 ـ همان.
14 ـ تحریم، آیه 5.
15 ـ حجرات، آیه 11.
16 ـ مجمع البیان، ج9، ص135.
17 ـ همان.
چکیده
اهل بیت با تفسیر و تبیین صحیح از آموزه های دینی و جلوگیری از کج اندیشیهای منحرفان، نقش مؤثری را در حفظ و بقاء تعالیم دین اسلام ایفا نموده اند. هر چند تعالیم ائمه معصومین(ع) بسیاری از زمینه های فکری، عملی،فردی و اجتماعی اسلام را در بر می گیرد، اما تأثیر آنان در شرح و بیان مسائل زیر بنایی و اصول اعتقادی اسلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. بر اساس منابع روایی و تاریخی علم ائمه از ناحیه ذات اقدس ربوبی بر آنان افاضه شده و با برخوردار بودن از ملکه عصمت، آموزه های آنان عاری از هرگونه خطا و اشتباه می باشد. با توجه به مسؤولیتی که بعنوان جانشینان بحق رسول گرامی اسلام(ص) در خویش احساس می کردند، از همان ابتدا با هرگونه انحراف و کج اندیشی در اصول و فروع دین برخورد نموده و سعی نمودند معارف حقیقی اسلام را به پیروان آن تعلیم نمایند. آنان با این اعتقاد که اصول کلی معارف دین در کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) موجود است، به بیان مصادیق و جزئیات آن پرداختند و با معرفی عقل و اندیشه آدمیان بعنوان حجّت باطنی برای احیاء و آمادگی آن در درک معارف دین کوشش نمودند.و با تدوین اصل اعتدال در امور اعتقادی، هرگونه انحراف از صراط مستقیم الهی را مساوی با گمراهی معرفی کردند. هرچند عقل را در شناخت خداوند از طریق آثار و نشانه های او توانا یافتند. اما این را گوشزد نمودند که درک کنه ذات حق تعالی امری غیرممکن و محال است. با تبیین حقیقت توحید ربوبی و بیان مراتب آن بر عینیّت صفات باذات تأکید ورزیدند. و از توصیف خدای سبحان بگونه ای که شایسته ذات ربوبی نیست منع نموده، از توصیف او با عناوین ذهنی که منجر به احاطه حضرت حق می گردد نهی نموده و به اقرار صفات حق تأکید ورزیدند. با یادآوری این که ایمان امری قلبی و درونی است، اما اقرار با زبان و عمل به ارکان دین را مؤثر در ایمان دانسته، آن را دارای مراتب و قابل شدت و ضعف و امری اختیاری معرفی نمودند. با بیان اینکه خداوند عالم به تمام جزئیات عالم هستی است و قدرت او تمام امور ممکن را در برمی گیرد، پاسخ برخی از شبهات را ارائه نموده و از محدود دانستن علم و قدرت حق منع کردند. اراده حق تعالی را در امور تکوینی، آفرینش او دانسته و در تشریعیات دستور به انجام فعل معرفی کردند. متکلم بودن خدای سبحان را صفت فعلی، و الفاظ و کلمات ایجاد شده توسط او را امری حادث دانستند. با عنایت به توانا بودن عقل انسان در درک خوبی و بدی، حق تعالی را از هرگونه عمل ناروایی منزّه دانستند و با تأکید بر مختار بودن انسان در افعال خویش به تدوین اصل «لاجبر و لا تفویض بل امرٌ بین الامرین» پرداختند. با تعیین جایگاه مسأله قضا و قدر تغییر در بعضی مراتب آن را روا دانستند و با تشریح نسخ در امور تشریعی اصل بداء را تدوین نموده و آن را یکی از اصول مهم اعتقادی معرفی نمودند، تا نشان دهند که دست خدا همواره در تغییر تقدیرات باز است و خداوند فعّال مایشاء است.
نقش اهل بیت پیامبر(ع) در تبیین و پاسداری از حریم عقاید اسلامی
تعالیم اسلامی را بطور کلی می توان در زیر سه عنوان جای داد. آموزه هایی که درباره اعتقادات انسانهاست یعنی اموری که اذعان و تصدیق باطنی را می طلبد، به بیان
هدف همه این آموزه ها هدایت انسانها و استکمال آنها، و رساندن آنها به مقام انسانیّت و مقام خلیفه الهی و کمال مطلوب که هدف از خلقت آنها بوده، می باشد. اگر نگاهی گذرا به تعالیم انبیاء الهی در طول تاریخ و سیره عملی آنها بنمائیم به آسانی درمی یابیم که این اهداف را تعقیب می نمودند. البته هدایت انسانها از شؤون ربوبیّت خدای سبحان است، چون او ربّ موجودات جهان است، هدایت همه بدست اوست. «سبّح اسم ربّک الاعلی، الّذی خلق فسوّی. والذی قدّر فهدی»(1)منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را، همان خدایی که آفرید و منظم کرد و همان که اندازه گیری کرد و هدایت نمود. «ربّنا الذی اعطی کلّ شی ءٍ خلقه ثمّ هدی»(2)پروردگار ما آن کسی است که همه چیز را خلق و سپس هدایت کرد. ولی پروردگار عالمیان راه و رسم زندگی موجودات و راه به کمال رسیدن آنها را برای هر کدام متناسب با مرتبه وجودی آنها تعیین نموده است. گروهی از موجودات، یعنی جمادات را در زنجیر نیرومند قانون آفرینش مجبور و مسخّر کرده و آنها ذرّه ای از مسیر تعیین شده تخطی نمی کنند، چون انحراف از مسیر مساوی با نابودی است. «و سخّر الشمس و القمر کلٌّ یجری لاجلٍ مسمّی»(3)و مسخر گردانید خورشید و ماه را هر یک از این ها تا وقت معینی به حرکت خویش ادامه می دهند. برای دسته ای دیگر از موجودات هدایت الهی از نوع الهام است و از این طریق راه کمال خویش را می پیمایند. «و اوحی ربّک الی النحل»(4) پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد. اما در مورد انسان ها هدایت از طریق وحی به وسیله فرشتگان مقرّب به پیامبران الهی نازل می شود و از این راه، رسم زندگی را به آنان می آموزد. و آن چه را آدمیان برای رسیدن به کمال معنوی بدان نیاز دارند، در اختیار آنان قرار می دهد. نظامی که خداوند برای انسان مقدّر نموده در فرهنگ قرآن «اسلام» نامیده شده. «انّ الدین عند اللّه الاسلام»(5)همانا دین نزد خدا اسلام است. حضرت حق در طول تاریخ بشریت «دین اسلام به معنای عام یعنی تسلیم بودن در برابر خدای سبحان» را در قالب های متناسب با هر عصر و زمانی بواسطه انبیاء به مردم ابلاغ کرده است. و حجّت را بر آنها تمام نموده است. تا این که در شکل نهایی و کامل آن را در قالب دین اسلام بمعنای خاص به حضرت محمّد بن عبداللّه (ص) آخرین فرستاده خدا اعطا نموده است. و در کنار آموزه های مستقیم وحیانی سیره علمی و عملی پیامبران همواره تکمیل کننده این طریق هدایت بوده است.
اما از آن جایی که انسان ناسپاس است، قدر این نعمت بزرگ هدایت الهی و سفیران او را ندانسته، نه تنها به پیام های الهی آنان گوش نمی دادند. بلکه به مبارزه با آن ها اقدام می نمودند. و همواره در طول تاریخ نزاع و جنگ بین حق و باطل جریان داشته است. البته عوامل و انگیزه های مختلفی منشأ مقاومت مردم در مقابل پذیرش دعوت انبیاء بوده است که بحث از آن ها ما را از هدف این نوشتار دور می کند. تازه بعد از اینکه گروهی از مردم با دیدن معجزات و نشانه های صدق پیامبران دعوت آنها را می پذیرفتند، شروع به بهانه جوئیها و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت دین خویش برمی آمدند. و گاهی نیز از روی جهل و نادانی دچار کج فهمی در معارف الهی می گردیدند. تازمانی که فرستادگان الهی در میان مردم حضور داشتند، این بد فهمی ها و انحرافات فکری با راهنمایی آنان اصلاح می گردید. اما وقتی بین پیامبران فاصله ای ایجاد می شد پیروان انبیاء گذشته گاه از روی عناد و دشمنی و زمانی از روی جهل و نادانی و یا برای رسیدن به خواسته های نفسانی، دست به تحریف و تغییر آموزه های انبیاء می نمودند. تا اینکه مصلحت اقتضا می نمود برای اصلاح آن انحرافات و بیان معارف عالیتر پیامبران بعدی ظهور نمایند و این سنّت الهی در طول تاریخ بشر بوده است تا اینکه نوبت به رسول خاتم می رسد. کلیات دستورات و قوانین و تعالیم مورد نیاز سعادت انسان ها تا روز قیامت در قالب آیات نورانی قرآن مجید در مدت بیست و سه سال بر روح پاک رسول گرامی اسلام نازل گردید و او نیز بدون هیچ گونه تغییری به مردم ابلاغ نمود و سنّت گفتاری و رفتاری او تبیین کننده و تکمیل کننده آموزه های این دین جاوید گردید. با وجود همه مخالفت ها، دشمنی ها و کارشکنی های انسان های جاهل، مکتب اسلام مسیر توسعه و کمال خود را در زمان حضور پیامبر اسلام طی نمود. و پیروان وارسته و با اخلاص نیز پیدا کرد، هرچند گروهی نیز برای رسیدن به آسایش و استفاده از امتیازات اسلام در ظاهر اسلام را پذیرفتند ولی در باطن کینه اسلام را در دل داشته و منتظر فرصت مناسب برای آشکار نمودن این عداوت بودند و این خطری بود که دین نوپای اسلام را تهدید می نمود. حال پرسش این است که دین اسلام به عنوان آخرین دین الهی چه تدبیری برای جلوگیری از انحرافات اندیشیده است؟ باید دانست که حفظ و پاسداری از دین و شریعت گاهی از اصل ابلاغ آن مهمتر است.
پیامبر اسلام تا زمانی که در قید حیات بودند در کنار ابلاغ تعالیم اسلام با تحمل سختی ها و مشکلات فراوان به پاسداری از آموزه های آن پرداختند و از انحرافات فکری و عملی مسلمین جلوگیری نمودند. اما تنها به این اکتفا نکرده و برای صیانت از معارف دین برای بعد از خویش راهنمائیهای لازم را ارائه نمودند و گاه با عناوین عام مثل «اهل بیت» و «عترت» و گاه با اسم و مشخصات، جانشینان بعد از خویش را تعیین نمودند و جامعه اسلامی را به حال خویش وانگذاشتند. تا این رهبران الهی با تبیین و تفسیر صحیح آیات قرآن و سیره نبوی پاسداران این شریعت الهی باشند. و از کج اندیشیها جلوگیری نمایند. هرچند قلمرو حفاظت دینی آنان گسترده است و همه تعالیم اسلام را در بر می گیرد اما در این نوشتار تنها به نقش آنها در تبیین و حراست از اعتقادات صحیح اسلامی می پردازیم و اهمیت راهنمائیهای آنان در زمینه های احکام فردی و اجتماعی، فقهی و اخلاقی را به جایگاه مناسب آن ارجاع می دهیم.
بیان دو نکته:
1ـ در این نوشتار مباحث مفهوم و مصداق شناسی اهل بیت صورت نمی گیرد. بلکه به عنوان یک اصل پذیرفته شده، که با استفاده از آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام(ص) که در جای خود ثابت شده است، منظور ما از اهل بیت در این مقال حضرت علی بن ابی طالب(ع) و فاطمه زهرا(س) دو فرزندشان امام حسن و امام حسین(ع) که مورد اتفاق شیعه و سنی است. و نه نفر از فرزندان امام حسین(ع) بعد از خمسه طیّبه به عنوان عترت رسول خدا و کشتی نجات و یکی از ثقلین با آنان رفتار می نمائیم بدلیل این که پیامبر اکرم(ص) در تفسیر آیه تطهیر «انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»(6) همانا خداوند خواسته است تا پلیدی و گناه را از شما اهل بیت ببرد و شما را کاملاً پاک سازد.
فرمودند: «انا و اهل بیتی مطهرون من الذنوب»(7)من و خانواده ام از گناهان پاک هستیم و نیز می فرماید: «انا و علی و الحسن و الحسین و تسعة من ولدالحسین مطهرون معصومون»(8) من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم. بنابراین اهل بیت، پس از پیامبر اکرم(ص) دخت گرامی او حضرت فاطمه زهرا(س) و دوازده امام معصوم که اول آنها علی بن ابیطالب و آخرین آنها حضرت مهدی(عج) است، می باشند.
2ـ چون در این نوشته می خواهیم به بیانات و سیره عملی ائمه معصومین(ع) به عنوان مفسران و پاسداران عقاید اسلامی استناد کنیم، لازم است بدانیم که منابع علم آنان چیست؟ چنان که از روایاتی که در تفسیر بعضی از آیات بیان شده است و روایاتی که از پیامبر گرامی اسلام نقل شده، و از اظهارات خود ائمه معصومین استفاده می شود علم اهل بیت، علم اکتسابی نیست، بلکه علمی خدادادی است و خدای سبحان به خاطر لیاقت و ظرفیّت وجودیشان و طهارت آنها به آنان افاضه نموده است، چون: «العلم نورٌ یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» اینک نمونه هایی از این روایات را ذکر می کنیم.
شماری از روایات وجود دارند که بر این نکته تأکید می ورزند که تنها اهل بیت پیامبر حقایق قرآن، وجوه معانی و اهداف آن را آن گونه که باید می فهمند. از جمله پیامبر اکرم(ص) فرمودند «من عنده علم الکتاب؛ علی بن ابیطالب است»(9)و نیز علی (ع) فرمود: «انا هو الذی عنده علم الکتاب»(10) من همان کسی هستم که علم قرآن نزد اوست. و نیز امام حسین(ع) می فرماید: «نحن الذین عندنا علم الکتاب و بیان مافیه»(11) ما کسانی هستیم که علم قرآن و بیان آنچه در آن است نزد ما است. در حدیثی امام صادق(ع) می فرماید: «انّ اللّه علّم رسوله الحلال و الحرام و التأویل و علّم رسول اللّه علمه کلّه علیاً»(12) همانا خداوند به پیامبرش حلال و حرام و تأویل آیات قرآن را آموخت و رسول خدا همه علمش را به علی یاد داد. امام باقر(ع) تأکید می کند «اگر به رأی و هوس خود فتوی می دادیم هر آینه از هلاک شدگان بودیم. ما به آثار پیامبر برای مردم فتوی می دهیم و بر پایه علومی که نزد ماست و هر یک از دیگری به ارث می بریم ما این علوم را ذخیره می کنیم همانطور که مردم طلا و نقره خود را ذخیره می کنند.»(13)
امام علمش را از امام پیشین خود می گیرد و این علم میراثی است منحصر و مخصوص به خود آنها که در نهایت به علم الهی منتهی می شود. و روایات فراوانی شاهد بر این مدعا است که در منابع حدیثی ثبت و ضبط شده اند.(14)
بنابراین آنچه از آموزه های اسلام ثابت بشود که از یکی از اهل بیت صادر شده است، قطع آور و یقینی است و با اطمینان می توان بدان استناد نمود. دانشمندان شیعه در طول تاریخ زحمات زیادی را متحمل شده اند و سعی کرده اند احادیث صحیح اهل بیت را شناسایی نموده و آنها را از روایات جعلی و ساختگی جدا نمایند و لذا در زمان ما دسترسی به احادیث صحیح خیلی مشکل نیست.
با توجه به مباحث گذشته اینک به موضوع اصلی یعنی نقش اهل بیت در پاسداری از حریم و عقاید اسلامی می پردازیم. می توان گفت اهل بیت دارای یک مکتب اعتقادی خاصی بوده اند که بخشی از آن را به دیگران تعلیم داده اند. ابتدا اصول کلی این مکتب را بیان می کنیم و سپس به جزئیات می پردازیم.
الف: جایگاه کتاب و سنّت پیامبر در مکتب اهل بیت:
قرآن نخستین منبع معارف و احکام الهی است و همه اصول و مبادی هدایت و سعادت بشر در آن بیان شده است. ولی در فهم و تفسیر آن باید از سنّت پیامبر و بیان اهل بیت کمک گرفت. امام صادق(ع) می فرماید: «خداوند تبارک و تعالی، همه آنچه را که بشر در مسیر هدایت به آن نیاز دارد، در قرآن بیان کرده است. یعنی اصل و اساس آن در کتاب الهی موجود است، گرچه عقل افراد از فهم آن ناتوان است.»(15) در حدیث دیگری سماعه از امام کاظم(ع) پرسید: آیا همه احکام در قرآن و سنّت پیامبر(ص) مطرح شده است، یا این که شما نیز از پیش خود درباره آن سخنی دارید؟ امام فرمود: «بل کلّ شی ءٍ فی کتاب اللّه و سنّة نبیه» بلکه همه چیز در کتاب خدا و سنّت پیامبر اوست.»(16)
پیامبر اکرم(ص) هم نیازهای علمی حوادث و وقایع زمان خویش را تأمین نموده است و هم دانش های لازم برای آینده را به علی(ع) آموخته و او نیز در اختیار امام بعدی قرار داده و آنچه از خود اهل بیت به مقتضای زمان و مکان بیان شده است با فرض عصمت گفتار و کردار آنان از خطا و لغزش، بیانگر حکم الهی است و به عنوان سنّت معصوم قابل پذیرش است.
ب: جایگاه عقل در مکتب اهل بیت:
عقل در مکتب اهل بیت جایگاه بلندی دارد. تا آنجا که از آن به عنوان حجّت باطنی خداوند در کنار حجّت ظاهری او یعنی پیامبران الهی و اوصیاء آنان معرفی شده است. امام کاظم(ع) در این باره می فرماید: «انّ للّه علی الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجّة باطنةٌ، فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و اما الباطنة فالعقول»(17) خداوند دو حجت برای مردم قرار داده است یکی حجت ظاهر و آشکار که همان پیامبران و ائمه معصومین هستند و دیگری حجت باطنی که عقل انسانها است. در حدیثی امام صادق(ع) فرمودند: «فبالعقل عرف العباد خالقهم و انّهم مخلوقون و انّه المدبّر لهم و انّهم المدبرون...»(18) با عقل بندگان
در مکتب اهل بیت عقل ملاک برتری افراد میزان و مقیاس محاسبه آنان در قیامت است. یعنی آن کسی که از عقل و خرد بیشتری برخوردار است، مقامی برتر و مسؤولیتی سنگین تر از دیگران دارد. از امام باقر(ع) چنین روایت شده که فرمودند: «انّما یداق اللّه العباد فی الحساب یوم القیامة علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا»(19) دقّت و مناقشه در حساب بندگان در قیامت به میزان عقل و خرد آنها در دنیا است. و نیز امام صادق(ع) فرمود: «العقل دلیل المؤمن»(20).
در احادیث ائمه اهل بیت نه عقل به عنوان تنها راه شناخت معرفت دینی پذیرفته شده است و نه به طور کلی فاقد اعتبار و بی ارزش به شمار آمده است. بلکه برخی از معارف دینی مانند: اثبات وجود خدا، برخی از صفات جمال و جلال الهی، اثبات ضرورت بعثت انبیاء، دلالت معجزه بر راستگویی پیامبر و غیره جز از طریق عقل قابل اثبات نیست. ولی در فهم ملاکات احکام شرعی مخصوصاً در باب عبادات ـ نقش معرفت عقلی بسیار محدود است. به همین دلیل معارف وحیانی برای بشر ضرورت دارد و بسیاری از ملاکات احکام شرعی از طریق وحی بیان شده است.
ج: مکتب اهل بیت و اصل اعتدال
بارزترین ویژگی مکتب اهل بیت این است که بر اساس اصل اعتدال استوار است، چنان که امام علی(ع) وقتی خلافت ظاهری را در دست گرفت فرمود: «گرایش به راست و چپ (خروج از اعتدال) مایه گمراهی است و راه وسط، تنها جادّه حقیقت و رستگاری است، بقای قرآن و دستارودهای نبوت به آن است و دریچه ورود به سنّت نیز از آن و فرجام کار (سعادت و رستگاری اخروی) نیز به آن خواهد بود»(21) خروج از صراط مستقیم و طریق اعتدال، جز گمراهی نخواهد بود و ائمه اهل بیت نمونه های عینی صراط مستقیم بوده اند و به همین دلیل مخالفت با آنان عامل گمراهی و پیروی از آنان عامل رستگاری شمرده شده است.
پس از بیان مقدمات بحث و اشاره به اصول کلی مکتب اهل بیت اینک به بیان دیدگاههای آنان در زمینه اصول اعتقادی و پاسداری از حریم معتقدات اسلام و نقش آنان در بیان معارف حقیقی و جلوگیری از انحرافات فکری می پردازیم و از آنجایی که اصل توحید در اسلام مهمترین رکن اساسی دین است ابتدا به بیان نقاط برجسته دیدگاه خاندان وحی در مورد این اصل اعتقادی می پردازیم و سپس مسائل اعتقادی دیگری را می نگاریم.
عقل و شناخت خداوند
گروهی از مسلمین (معتزله) معتقدند که اصول اعتقادی را از طریق عقل و نقل باید شناخت البته عقل را در مرتبه نخست قرار می دهند و اصل حسن و قبح عقلی را یکی از اصول اساسی فکری دانسته و راه نقل را تکمیل کننده راه عقل می دانند و چنان که بین معرفت عقلی و نقلی تعارض بشود، عقل را مقدم داشته و دست به تأویل ادلّه نقلی می زنند و بطور کلی معتقدند آنچه با عقل قابل توجیه و تأویل نباشد نباید به آن معتقد شد. بدین جهت اصل «تأویل» یکی از اصول تفکّر معتزلی است و با یاری جستن از این اصل هرگونه تعارضی را بین عقل و نقل حل می کنند.
اما در مکتب اهل بیت در بهره گیری از عقل افراط نمی شود بلکه راه شناخت خداوند را بر عقل گشوده می داند و عقل می تواند انسان را در شناخت خداوند رهنمون گردد. ولی شناخت او را از حق تعالی محدود می دانند و معتقدند درک کنه ذات و صفات الهی در ظرفیّت عقل نمی گنجد. امام علی(ع) می فرماید: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته»(22) عقل را بر احاطه بر صفت الوهی آگاه نساخت و از معرفت واجب خود نیز محروم نکرد. بلکه می توان با استفاده از مفاهیم و قواعد عقلی به نوعی معرفت
حصولی نسبت به ذات و صفات الهی نایل گردید. ولی هرگز درک کنه ذات و صفات خداوند و احاطه بر کمالات وجودی او توانایی ندارد. در مورد اصل تأویل مکتب اهل بیت بر اصل ارجاع متشابهات به محکمات استوار است و هرگونه احتمال بدون آن که شاهدی از وحی داشته باشد پذیرفته نیست. بنابراین برای «تأویل» چارچوب و حدّ و مرز تعیین می کنند و هرگونه تأویلی را نمی پذیرند.(23)
نظریه اهل بیت در استفاده از عقل با دیدگاه اشاعره نیز متفاوت است چون آنها نیز در استفاده از عقل تفریط کرده اند و تقریباً عقل را برای استفاده در تبیین اصول اعتقادی از کار انداختند. بدلیل اینکه آنها در تعارض عقل با ظواهر دینی، ظواهر را مقدم داشتند و در نتیجه در بحث صفات ذات و صفات خبریه با عقاید معتزله مخالفت نمودند و اصل تحسین و تقبیح عقلی و متفرعات آن را نیز مردود دانستند و هیچ واجب عقلی را نپذیرفتند. این نمونه ای از اصل اعتدال در مکتب اهل بیت در استفاده از عقل برای شناخت خدا بود.
مراتب توحید
دانشمندان مسلمان توحید را در چهار مرتبه ذاتی، صفاتی،ربوبی و عبادی بیان کرده اند، که بعضی از این مراتب دارای فروعات دیگری نیز می باشند. و مذاهب اسلامی در تمامی مراتب آن به جز توحید صفاتی دیدگاه مشترک دارند بنابراین تنها از توحید صفاتی بحث می شود و دیدگاه مکتب اهل بیت بیان می گردد.
توحید صفاتی
توحید صفاتی بدین معناست که خداوند در حالی که به اوصاف کمالیه جمال و جلال مانند علم، قدرت، حیات و سمیع و بصیر متّصف است، از هرگونه کثرت و ترکیب به دور است. به عبارت دیگر، مقصود این است که صفات خدا عین ذات اوست وقتی گفته می شود خداوند عالم است به گونه ای نیست که ذات او جدا از علم او باشد بلکه ذات حق عین علم است. در مسأله توحید صفاتی بین علمای اهل سنّت اختلاف وجود دارد، معتزله توحید صفاتی را می پذیرند ولی ذات را نایب صفات می دانند. اشاعره توحید صفاتی را توجیه نموده و نفی می کنند.
معتزله و توحید صفاتی
معتزلیها می گویند: اگر صفات خدا را جدای از ذات او بدانیم از توحید دور شده و به تعدد چند قدیم قائل شده ایم و اعتقاد به صفات قدیم موجب شرک است. و اگر صفات خدا را حادث بدانیم خدا را محل حوادث دانسته ایم، در حالی که خداوند از پذیرش حوادث پاک و منزه است. بنابراین ذات خداوند در عین بساطت و وحدت نایب از صفات است، یعنی خداوند دارای وصفی به نام علم و قدرت نیست، اما ذات او دارای ویژگیهایی مانند حکمت و اتقان است.(24)
اشاعره و توحید صفاتی
اشاعره نیز برای اثبات عقیده خویش چنین استدلال می کنند که آنچه محال می باشد تعدد چند ذات و چند صفت قدیم است در صورتی که اگر یک ذات و چند صفت قدیم وجود داشته باشد هیچ گونه محالی لازم نمی آید. زیرا صفات بوسیله ذات واجب و بی نیاز می گردند و خودشان به طور مستقل واجب الوجود نیستند.(25)
توحید صفاتی در مکتب اهل بیت
از برجسته ترین و بارزترین مباحث مطرح شده در سخنان امام علی(ع) مسأله «نفی صفات» است حضرت در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید: «اوّل الدین معرفته و کمال معرفته التصدیق به و کمال التصدیق به توحیده و کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه»(26)
در این سخن کمال توحید به اخلاص، و کمال اخلاص، به نفی صفات از حق تعالی دانسته شده است. و معلوم است که منظور حضرت نفی صفات زائد بر ذات است. بدلیل اینکه در ادامه کلام می فرماید: «لشهادة کلّ صفةٍ انّها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوفٍ انّه غیر الصفة»(27) زیرا هر صفتی دلالت می کند که با موصوف غیریت دارد و هر موصوفی دلالت می کند که با صفت غیریت دارد. و بعد می فرماید: «فمن وصف اللّه فقد قرنه و من قرنه فقدثنّاه و من ثنّاه فقد جزّأه...»(28) یعنی وصف آوردن برای حق، مستلزم تقارن میان صفت و موصوف است و تقارن مستلزم دو بودن، تجزیه و تحدید در حق تعالی است. ابن ابی الحدید گفته است این دلیل خود شاهدی است بر اینکه مقصود امام از نفی صفات، صفات زائد بر ذات حق بوده است و گرنه صفات ذات که عین حق تعالی باشند لوازمی چون افتراق و دو بودن و تحدید را در پی ندارند.(29)
در خطبه ای که امام رضا(ع) در مجلس مأمون ایراد فرمودند، همین فقره (نفی الصفات عنه) را با این بیان مستدل کردند که صفتیّت و موصوفیّت هر دو از نشانه های مخلوقیت هستند، بنابراین نه تنها «صفت» مخلوق است بلکه «موصوف» نیز مخلوق است و موصوف واقع شدن به معنای نیازمندی به خالق است.(30) در جای دیگر، امام رضا(ع) در پاسخ به پرسش فتح بن یزید جرجانی که از توحید سؤال نموده بود همان بیان امام علی(ع) را در پاسخ نگاشت و در استدلال بر ضرورت نفی صفات افزوده است.(31)
در مقابل باین روایات که حمل بر نفی صفات زائد بر ذات گردید در روایات فراوان دیگری از هل بیت تصریح شده است که هر صفتی که به عقل و وهم انسان در آید صفت مخلوق است.
و شایسته شأن الهی نیست. مثل این عبارت که از علی(ع) نقل شده است: «کلّ ما فی الخلق لایوجد فی خالقه و کلّ ما یمکن فیه یمتنع من صانعه»(32) بدین معنا که همه کمالات متصور بشر به صورت صفات الهی، از حقایق خلقی و امکانی گرفته شده و اثبات این صفات برای خدا ممتنع است. بر اساس این سخنان مطلق صفات از حق تعالی نفی شده است نه صفات زائد بر ذات. برخی معتقدند قرائنی وجود دارد که احتمال دوم را تأیید می کند.
اولاً: در هیچ یک از احادیث امام علی(ع) به عینیت ذات با صفات تصریح نشده است.
ثانیاً: امام علی(ع) با نفی صفات به حقیقت و معرفتی فراتر اشاره دارد، معرفتی که به سادگی به چنگ نمی افتد.(33)
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. قرآن کریم، سوره اعلی 3 ـ 1.
2. سوره طه، آیه 20.
3. سوره لقمان، آیه 29.
4. سوره النحل، آیه 68.
5. سوره آل عمران، آیه 19.
6. سوره احزاب، آیه 33.
7. بیهقی، ابی بکر احمدبن الحسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج 1، ص 170، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1405 ق.
8. قندوزی حنفی، حافظ سلیمان، ینابیع المودّة، 3/261/ج9،انتشارات شریف رضی، قم 1413 ق.
9. الحسکانی، الحافظ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج 1، ص 40، و 422، مؤسسه طبع و نشر، تهران 1411 ق.
10. صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد(ص)، ص 216 ح 21، مکتبة آیة اللّه مرعشی نجفی قم، 1404 ق.
11. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 52، انتشارات علامّه، قم.
12. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 40/208/ح1، بیروت، 1403 ق.
13. بصائر الدرجات، ص 30، ح4.
14. روایات زیادی در موسوعه های حدیثی شیعه مثل «الکافی»،«تهذیب»،«استبصار»،«بحارالانوار» و غیر اینها وجود دارد و این موضوع یکی از پایه های مهم مذهب اهل بیت است.
15. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی کتاب فضل العلم، باب الرد الی الکتاب و السنه، ح 1 و 6.
16. همان حدیث 10.
17. همان، ج 1،کتاب العقل و الجهل، ح12.
18. همان حدیث، 35.
19. همان حدیث، 7.
20. همان حدیث، 24.
21. شیخ صدوق، التوحید، باب 7 ح 8 و باب 6 ح 10.
22. نهج البلاغه، خطبه 49.
23. علامه محمد حسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ج14، ص 132، موسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت، 1392 ق.
24. دکتر عبدالملک عبدالرحمن السعیدی، شرح النسفیه فی العقیدة الاسلامیه، ص 80، مکتبة دارالانبار، بغداد 1408 ق.
25. همان.
26. نهج البلاغه، خطبه 1.
27. همان.
28. همان.
29. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 74، دارالاحیاء التراث العربی، 1385 ق.
30. شیخ صدوق، التوحید، ص 35، موسسه نشر اسلامی، قم.
31. همان، ص 57.
32. همان، ص 40.
33. دانشنامه امام علی(ع) زیر نظر علی اکبر رشاد، ج 2، ص 85، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ اول 1380 ش
هیچ یک از شما از دیگری «غیبت» نکند، آیا فردی از شما دوست دارد گوشت جَسَد برادر خویش را بخورد؟! قطعاً کراهت دارید؛ متّقی باشید و ره تقوا در پیش گیرید، خدا مهربان و توبه پذیر است».(سوره حجرات، آیه 12)
آیات اخلاقی قرآن که با هدف بهسازی اخلاق و «درون اصلاحی» افراد جامعه نازل گردیده، نه تنها هیچ مسأله اخلاقی را از قلم نیانداخته؛ بلکه متناسب با هرموضوع و سوژه ای از زبانی خاص و بیان ویژه ای استفاده کرده،که به شدّت تأثیر گذار و هدایتگر است و این خود یکی از جهات اعجاز قرآن است. (اعجاز بیانی)
قرآن شریف در بحث «غیبت» و تبیین زشتی و حرمت آن به تشبیه و تمثیل روی آورده و «غیبت» را به خوردن تکّه های گوشت برادر خویش تشبیه کرده است.
غیبت، پشت سرگویی ، هتک آبرو و حیثیت افراد و اظهار عیب و نقص آنان در غیابشان می باشد و عملی شدیداً ضدّ اخلاقی و زشت است که قرآن کریم مؤمنان را از آن برحذر داشته و می فرماید:
«وَلا یغتب بَعْضُکُم بَعْضاً؛ هیچ کس نباید از دیگری غیبت کند».
در فقه و اخلاق اسلامی نیز غیبت از گناهان کبیره شمرده شده است.
در بسیاری از موارد شیوه بیان قرآن شیوه تمثیلی و تشبیهی است، چهره شخصی را ترسیم می کند که گوشت برادر مرده خویش را به دندان می کَند و می جَوَد، تصویری شبیه یک کابوس، کابوس وحشتناکی که مو براندام انسان راست می کند و حتّی تصورش هم برای انسان مشکل و ترسناک است، کابوسی که متأسفانه چندان هم دور از واقعیت نیست، واقعیت تلخ برادرخوری!!
بود غیبت مَرد مُردار خـــوردن از این لقمه کن پاک کام و دهان را
صائب
دو نفر نزد پیامبر آمدند، تا چشم پیامبر به آنها افتاد، فرمود: «شما گوشت خوردید». گفتند: یا رسول اللّه! ما امروز اصلاً چیزی نخوردیم. فرمود: «شما گوشت خورده اید، من آثار و تکّه های گوشت را در دهان شما می بینم، آنها انکار کردند. پیامبر فرمود: شما امروز گوشتهای تن سلمان و اسامه را جویدید، شما از آنها غیبت کردید.»1
قرآن می فرماید: «شما هیچ کدام حاضر نیستید گوشت برادر مرده خود را بخورید، پس چرا غیبت می کنید؟!»
این که قرآن غیبت را به خوردن گوشت انسان مرده ـ آنهم مرده برادر ـ تشبیه می کند بدین جهت است که عمق زشتی و قباحت آن را بیان کند، چه این که خوردن گوشت انسان حرام است و زشت و زشت تر از آن، خوردن گوشت انسان مرده،آن هم برادر مرده خویش است.
غیبت هندسه برادری را ویران و قصه دوستی را تباه می کند.
بیا تا قدر یکـــــدیگر بدانیـــم که تا ناگاه زیکــدیگر نمانیــم
غرض ها تیره دارد دوستـــــی را غرض ها را چرا از دل نــرانیــم
کریمان جان فدای دوست کردند سگی بگــذار ما هم مرد مانیم مولوی
در گزیده تفسیر نمونه آمده است:
«آبروی برادر مسلمان همچون گوشت تن اوست و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی، همچون خوردن گوشت تن اوست و تعبیر به «میتاً» به خاطر آن است که غیبت در غیاب فردی صورت می گیرد که همچون مردگان، قادر به دفاع از خویشتن نیستند و این نا جوانمردانه ترین ستمی است که ممکن است انسان درباره برادر خود روا دارد».2
و نیز در این کتاب آمده است: دو کس غیبت مؤمنی می کردند، رسول خدا ـ که از نزدیک آنها عبور می کرد، از آن آگاهی یافت ـ آن دو با اندک فاصله ای به دنبال پیامبر حرکت کردند، و به محلی رسیدند که مرداری افتاده بود، پیامبر برگشت و به آنها فرمود: «از این مردار بخورید». گفتند: یا رسول اللّه! مرداری بدین صعبی، چون توان خورد؟! فرمود: آنچه شما خوردید از این صعب تر بود!
آن کس که لوای غیبت افراخته است او از تن مردگان غذا ساختـــه است سنایی
میمون بن سیاه می گوید: شبی در خواب دیدم که به مرداری برخوردم. صدایی شنیدم که می گفت: او را بخور! گفتم: خدایا! چگونه مردار خورم؟! دوباره ندا آمد: همان گونه که غیبت می کنی.
خدای متعال به موسی گفت: «موسی! غیبت کننده اگر توبه کند، آخر کس است که به بهشت می رود و اگر توبه نکند و با این گناه بمیرد، اول کس است که به دوزخ درآید».3
از یکی از پارسایان «ربیع بن خثیم» پرسیدند:« نشنیده ایم از کسی غیبت کرد ه باشی!!
گفت: هنوز مشغول خویشم و از خویش ناراضی، فرصت کو تا به دیگری پردازم!»
آن کس که به غیبت خلق پرداخته است زآنست که عیب خویش نشناخته است
سنایی
در حکایت هفتم از باب دوم گلستان ـ شیخ اجلّ سعدی ـ آمده است:
«یاد دارم که در عهد طفولیت متعبّد بودم و شب خیز و مولع زهد و پرهیز، شبی به خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده بهم نبسته و مصحف عزیز در کنار گرفته، و طایفه ای گرد ما خفته، پدر را گفتم: از اینان یکی سربر نمی دارد که دو گانه ای برای یگانه گزارد؟ چنان خفته اند که گویی مرده اند؟ گفت: «ای جان پدر تو نیز اگر بخفتی به که در پوستین خلق اُفتی».
و نیز در حکایت یکم همین باب آمده:
«یکی از بزرگان، پارسایی را گفت: چه گویی در حقّ فلان عابد که دیگران در حقّ او به طعنه سخنها گفته اند؟ گفت: در ظاهرش عیب نمی بینم و از باطنش غیب نمی دانم».
***
زبان کـــــرد شخصی به غیبت دراز بــدو گفت داننده ای سرفــــراز
که یاد کســـــان پیش من بد مکــن مــرا بد گمان در حق خود مـکن
بوستان سعدی
پیامبر خدا فرمود: «شبی که به معراجم بردند بر جمعیتی عبور کردم که با ناخن های مِسی، صورت و گوشت خویش را می خراشیدند و می کندند. گفتم: یا جبراییل! اینها کیانند؟
گفت: کسانی که گوشت مردم می خورند و آبروی خلق می ریزند.»4
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آنست که مطلق نکنیم
حافظ
پی نوشت ها:
1. تفسیر کشف الاسرار میبدی، ج9، ص263.
2. گزیده تفسیر نمونه، ج4، ص 504.
3. المستطرف، ج1، ص189.
4. کشف الاسرار، 9/262.
استاد اخلاق، مرحوم حاج شیخ محمود یاسرى رحمه الله مىفرمود:
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به جبرئیل فرمود: از عجایبى که دیده اى برایم بازگو.
امین وحى گفت: در زمانهاى گذشته، در حالى که بنا بود به یکى از انبیاى خدا نازل شوم، عابدى را در جزیرهاى دیدم که با کمال شوق به عبادت حق مشغول بوده و از خدا مى خواست مرگش در حال سجده بر حق فرا رسد!
عبادتش را نیکو یافتم، زمان بندگیش را چهارصد سال دیدم، دعایش را مستجاب مشاهده کردم، علاقه مند شدم وضع قیامتش را ببینم، برایم اعجابآور بود!
روز قیامتش نشان مىداد که اعمالش مورد قبول حق واقع شده است، به او خطاب مىرسد:
«أُدْخُلْ جَنَّتى بِرَحْمَتى».
عرضه مىدارد:
«أَدْخُلُ جَنَّتَکَ بِعَمَلى».
من به بهشت مىروم ولى با دلگرمى به عمل و عبادتم!
خطاب مىرسد: اى قاضیان دادگاه! اکنون که پاى معامله به میان آمده است، تمام نعمتهاى مادّى و معنویم را که به این عابد عنایت کردم با عبادتش بسنجید، چنانچه عبادت او گرانتر آمد به بهشت رود و اگر نعمتهاى من گرانتر شد به جهنم رود!!
از نعمت بینایى شروع کردند، این نعمت از نظر ارزش خدایى بر تمام عبادتش سنگینتر آمد، چون او را به سوى دوزخ بردند، عرضه داشت: خدایا! برنامههاى دیگرى نیز داشتم که محاسبه نشد، خطاب مىرسد چیست؟ مىگوید: امید بر کرم تو، حسن ظنّ بر عنایت تو و از همه بالاتر نیاز و فقر و ناچیزى خودم. خطاب مىرسد او را از مسیر عذاب برگردانده و به خاطر امید و حسن ظنّش به بهشت ببرید، چون در مسیر بهشت قرار مىگیرد عرضه مىدارد:
«أَدْخُلُ جَنَّتَکَ بِرَحْمَتِکَ» به خاطر رحمت تو داخل بهشت مىشوم.
آرى، بندگىهاى ما هر چند زیاد باشد، باز معلول لطف، توفیق و عنایت اوست و بندگى ما کجا و عظمت و بزرگى و جلال او کجا؟!
مالک جهانها و جهانیان که مصالح مملوک خود را حکیمانه تدبیر مىکند و در این زمینه به انسان توجه ویژهاى دارد، نپسندید که زحمات پیامبرش در تبلیغ و تبیین قرآن و امورى که پس از او در جهت تکمیل هدایت امت و رشد و کمال آنان ضرورى و لازم است هدر رود، و چراغى که پیامبر در سایه وحى براى نجات مردم از تاریکىها برافروخت، و همه لحظات عمر پرمایه و با ارزشش را براى روشن نگاه داشتن آن هزینه کرد خاموش شود.
واجب عقلى و ضرورت شرعى بود که آن حضرت براى حفظ آثار زحماتش، و تداوم روشنى چراغ هدایت، و در امان ماندن امت از انحراف جانشینى را که از هر جهت قدرت مدیریت امور امت را داشته باشد، و در علم و عمل، و تقوا و پاکى، و سلامت روح و جان، و صداقت و شجاعت هم سنگ خودش باشد انتخاب و به امت معرفى نماید و اطاعت و پیروى از او را واجب الهى اعلام کند، و مخالفت با او را مساوى کفر و ارتداد بشمارد.
مالک و مربى جهانها و انسان بر اساس این ضرورت به پیامبرش اعلام کرد که کسى براى این مقام که مقام امامت و ولایت و سرپرستى امت است جز علىبنابىطالب شایستگى و لیاقت ندارد، و اوست که از هر جهت مىتواند ربوبیت تشریعى را در امت تداوم بخشد و راه تو را ادامه دهد، و جامعه نوپاى اسلامى را از خطرات سنگینى که از ناحیه یهودیت و مسیحیت و نفاق متوجه امت است حفظ نماید، و آئین الهى را از ضربه تحریف نگاه دارد.
این معنا در ضمن یک آیه که به اتفاق همه دانشمندان و علما و حکما و عرفاى شیعه، و منصفین از مفسران و بزرگان اهل سنت در حق علىبنابىطالب نازل شده اعلام شد:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ: «1»
اى پیامبر حکمى که از سوى پروردگارت، [مالک و مربى و مدبرت، درباره ولایت و رهبرى علىبنابىطالب] بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر به انجام این کار بر نخیزى رسالت خدا را که بر عهده تو بوده نرساندهاى، [نگران حسودان و دشمنان مباش] خدا تو را حفظ مىکند، بىتردید خدا گروه ناسپاسان [نسبت به ولایت و رهبرى را به خاطر این که مىداند از شدت حسادت و کینه به پذیرفتن آن تن در نمىدهند] به صراط مستقیم و خوشبختى و سعادت هدایت نمىکند!
حضرت باقر و حضرت صادق (ص) مىفرمایند:
خدا به رسول خود وحى کرد که: علىبنابىطالب را (براى رهبرى امت و تداوم حکومت عدل) جانشین خود قرار دهد، پیامبر بیم داشت که ابلاغ این حقیقت عظیم بر برخى از صحابه گران آید!! لذا خداوند براى تشجیع به آشکار شدن این امر حیاتى و تهدید به این که اگر آن را ابلاغ نکند اصل رسالت خدا را به مردم نرسانیده است، فرمان عملى ساختن جانشینى على (ع) را صادر کرد.
مفسر بزرگ، امینالاسلام طبرسى در مجمع البیان مىگوید: عیاشى در تفسیر خود از ابنعمیر، او از ابن اذنیه او از کلبى او از ابوصالح او از ابنعباس و جابربنعبدالله نقل نموده که گفتهاند: خدا به فرستاده خود رسول بزرگوار اسلام فرمان داد علىبنابىطالب را به جانشینى خود منصوب نماید و پیامبر از این موضوع مىترسید که چنانچه پسر عموى خود را به این مقام منصوب نماید مورد طعن قرار گیرد، خداوند طىّ نزول این آیه فرمان به این معنى داد و رسول خدا در روز غدیر خم به ولایت على قیام نمود، و نیز ابوالحمد از حاکم ابوالقاسم حسکانى در کتاب شواهد التنزیل طى اسنادى از ابوعمیر و نیز در همین کتاب به سندى از حیانبنعلىعلوى او از ابوصالح او از ابنعباس روایت کرده که: گفتهاند: این آیه در شأن على (ع) نازل شده و رسول خدا علىبنابىطالب را بر روى دست بلند کرد و فرمود:
«من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»
هر کس من سرپرست و رهبر و مولاى او هستم، على رهبر و مولاى اوست، خدایا دوست بدار هر که او را دوست بدارد، و دشمن دار هر که او را دشمن باشد. «2»
چنانچه حضرت ربّ العزّه به این خاکروبه آستان اهل بیت عنایت کند که این تفسیر را به پایان برساند در ضمن تفسیر و توضیح این آیه شریفه مفصل و مشروح مطالب استوارى را بر اساس آیات قرآن و روایات شیعه و سنى انشاءالله به رشته تحریر خواهم کشید.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- مائده، 67.
(2)- نمونه بینات در شأن نزول آیات، 301
درودهای خداوند و فرشتگان و حاملان عرش او و همه آفریدگان زمینی و آسمانی بر آن گوهر قدسی باد که قالب انسانی یافت. آن صورت نفس کلّی، فیض بخش عوالم عقلانی، پاره حقیقت نبوی، سرآمد نگاه انوار علوی، سرچشمه های اسرار فاطمی، رهایی یافته و رهایی دهنده دوستدارانش از آتش دوزخ، میوه درخت یقین، بانوی بانوان دو عالم، شناخته ارج و ناشناخته مزار، روشنیِ چشم رسول و زهرای پاک بتول.*
* صلوات کبیر، محی الدّین ابن عربی.
سیره رفتاری حضرت زهرا علیهاالسلام
گاهی شکوه بانوی بزرگ جهان، چنان دل و جان را لبریز می سازد که توان سخن گفتن را از انسان می گیرد. جایگاه رفیع فاطمه اطهر علیهاالسلام خیره کننده دیدگان هر بیناست. باری! برخی در شناختن و شناساندن این بانو، که مادرِ عصمت و آینه عفاف است، به دامن روایات و آیاتی پناه می برند که گویای شأن والای اوست.
در شأن فاطمه علیهاالسلام آیات بسیاری نازل گشته و روایات نیز همچون دریایی موّاج و متلاطم طراوت بخش ساحل اندیشه ها و کرانه های معرفت است.
امّا در این میان، راه دیگری نیز وجود دارد که ما را با ژرفای کمالات و جلوه فضیلت های این بانو آشنا می سازد، آن هم نگریستن به سیره عملی و شیوه رفتاری آن بزرگوار است. در واقع، زندگینامه زیبا و پرنکته و آموزنده او در ابعاد گونه گون، آینه ای است که نوری از بزرگی ها و فضیلت های او را بر رواق دلمان می تاباند و شبستان جان را همچون روز، روشن می سازد.
نگارنده در این نوشته مروری دارد بر چند فراز برجسته از زندگی حضرت زهرا علیهاالسلام که بیشتر کاربردی و عملی است؛ چرا که فاطمه علیهاالسلام «اسوه» و «الگو» است.
پس شایسته است که در بند بند این بخش های نورانی از حیات فاطمه علیهاالسلام ، به دقت بنگریم و با نگرشی جامع درس هایی را که از این نمونه ها می آموزیم، در کلاس زندگی به کار بندیم.
1. معنویت در خانه فاطمه علیهاالسلام
زندگی حضرت فاطمه علیهاالسلام سراسر نور و پر از معنویت بود. او توانست در خانه کوچک خود، با تمام مشکلات، به عرفان کامل برسد. وی به جایی رسید که جبرئیل امین بر او نازل می شد.
فاطمه علیهاالسلام عاشق عبادت بود. او در تسلیم و اطاعت و در استقبال از عبادت، چنان به پیش رفت که حتی سلامت خویش را از یاد بُرد.
امام باقر علیه السلام در شأن عبادت او فرمود: «کانت تَقُومُ حَتّی تَورَّمَ قدماها»
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: «دخترم از خدا چیزی بخواه که جبرئیل از جانب خدا وعده اجابت داده است.»، فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: «حاجتی جز توفیق در بندگی خدا ندارم. آرزویم این است ناظر جمال او باشم و به وجه کریمش نظاره کنم» و خود در مناجاتش می فرمود: «أسالک لذّة النّظر الی وجهک».
همسر و فرزندان او، عاشق معبود یگانه بودند. خانه ای که پر از نور و نماز و قرآن و عبادت است، ارزشمند است.
حضرت علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیهاالسلام هر دو عاشقانه و خالصانه عبادت می کردند. این طور نبود که فقط علی علیه السلام در نماز غرق شود؛ بلکه فاطمه زهرا علیهاالسلام نیز چنان در محراب به عبادت می ایستاد که از شدّت ترس، نَفَسش به شماره می افتاد.
امروز باید زن و مرد به این زوج ملکوتی اقتدا کنند و هر دو به معراج عرفان، معنویّت و سیر و سلوک برسند.
علاّمه مجلسی قدس سره در مورد خانه علی و فاطمه علیهماالسلام از انس بن مالک، و بُریره نقل می کند:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این آیه شریفه را خواند: «فی بیوتٍ اَذِنَ اللّهُ اَن تُرْفَعَ و یُذْکَرَ فیها اسمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بالْغُدُوِّ والآصالِ»1؛ در خانه هایی (مانند معابد، مساجد و منازل انبیا و اولیا) خدا رخصت داده که آنجا رفعت یابد و در آن، ذکر نام خدا شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.
مردی برخاست و سؤال کرد: ای رسول خدا! این خانه ها کدامند؟
حضرت فرمود: خانه های انبیا. سپس ابوبکر برخاست و پرسید: ای رسول خدا! آیا این خانه (اشاره به خانه علی و فاطمه) نیز از همان خانه هاست؟ حضرت فرمود: آری و از برترین آنان است.
ابن عباس می گوید: در مسجد پیامبر بودیم که یکی از قاریان قرآن آیه «فی بیوتٍ اذِنَ اللّهُ...» را تلاوت کرد. پرسیدم: ای رسول خدا! این خانه ها کدام خانه ها هستند؟
حضرت فرمود: خانه های انبیا. و سپس با دست خویش به خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام اشاره کرد.2
2. ایمان فاطمه علیهاالسلام
امام باقر علیه السلام می فرماید: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سلمان را برای رساندن پیامی به خانه فاطمه علیهاالسلام فرستاد. سلمان می گوید: سپس از درنگ کوتاهی در پشت درخانه آن حضرت، سلام گفتم، صدای فاطمه علیهاالسلام را از داخل خانه شنیدم که قرآن می خواند و در بیرون اتاق، دستاس در حال چرخیدن بود. ماجرا را به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خبر دادم. آن حضرت تبسّمی کرده و فرمود:
«یا سلمانُ اِنَّ ابنَتی فاطمةَ مَلاءَ اللّهُ قَلْبَها و جَوارِحَها الی مشاشِها...؛ ای سلمان! خداوند قلب، اعضا و جوارح دخترم فاطمه را تا فرق سرش مملوّ از ایمان کرده است. دخترم خود را در اطاعت و عبادت خدا قرار داده. پس خداوند فرشته ای را به نام زوقابیل (جبرئیل) فرستاده تا به جای او دستاس را بگرداند.»3
3. در محراب عبادت
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: دخترم فاطمه، سرور زنان جهان از اوّلین و آخرین است. هنگامی که او در محراب عبادت می ایستد، هفتاد هزار فرشته از فرشتگان مقرّبین بر او سلام گفته و همان ندایی را که به مریم می گفتند، به فاطمه علیهاالسلام می گویند که: «اِنَّ اللّهَ اصطَفاکِ و طَهَّرَکِ واصْطفاکِ علی نِساءالعالمینَ»4
حَسن بَصری (زاهد معروف) می گوید: «لم یَکُنْ فی الاُمّةِ اَزْهَدَ و لا اَعْبَدَ مِنْ فاطِمَةَ...؛ در امت اسلام عابدتر از فاطمه علیهاالسلام نبود. وی آنقدر نماز می خواند و عبادت می کرد که دو پای مبارکش ورم می نمود.»5
4. فاطمه علیهاالسلام و مائده آسمانی
حضرت فاطمه علیهاالسلام به نماز، علاقه فراوانی داشت و هرگاه حاجتی داشت، به نماز متوسّل می شد. سه روز بود که در خانه علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام غذا یافت نمی شد و آنان این مدت را بدون غذا سپری کردند. علی علیه السلام وارد منزل شد در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشسته و فاطمه علیهاالسلام نماز می خواند و بین این دو نفر ظرفی سرپوشیده بود. وقتی فاطمه علیهاالسلام از نماز فارغ شد، سرپوش را از آن ظرف برداشت اما ظرف مملوّ از نان و گوشت بود. علی علیه السلام فرمود: ای فاطمه! این از کجا برایت رسیده؟ گفت: از جانب خدا نازل شده است. خداوند به هر که بخواهد، روزی می دهد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آیا می خواهید نظیر این را برای شما نقل کنم؟ گفتند: بله، ای رسول خدا! فرمود: ای علی! مَثَل شما مثل زکریاست که هر وقت بر حضرت مریم علیهاالسلام وارد می شد، می دید که در محراب عبادت است و در نزد وی خوراک نهاده شده است. زکریا می فرمود: ای مریم! این از کجا آمده است؟ مریم در جواب می گفت: از جانب خدا! خدا هرکس را که بخواهد، روزی می دهد. آن گاه آن غذا را یک ماه خوردند و آن کاسه همان ظرفی است که حضرت مهدی «قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم » در آن غذا می خورد.6
5. حضرت زهرا علیهاالسلام و ترس از قیامت
حضرت زهرا علیهاالسلام به شدّت از روز قیامت و سختی آن نگران بود. او از پدرش رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درباره چگونگی زنده شدن و احوال قیامت سؤالات بسیاری می نمود.
علاّمه مجلسی قدس سره می نویسد:
هنگامی که آیه «و اِنَّ جَهَنَّم لَمَوعِدُهُم اجمعین لها سبعةُ ابوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنهُمْ جُزءٌ مَقْسومٌ»7 بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد، آن حضرت به شدّت گریست و یارانش نیز با گریه آن حضرت، گریه کردند؛ اما کسی نمی دانست که پیامبر چرا می گرید و جبرئیل چه چیزی را بر او نازل کرده که باعث گریه فراوان پیامبر شده است. از طرفی، هیچ کس یارای سخن گفتن با آن حضرت را نداشت. اصحاب چون می دانستند وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نگاهش به فاطمه علیهاالسلام می افتد، شاد می گردد، فردی را به خانه فاطمه علیهاالسلام فرستادند تا وی را از این ماجرا و گریه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم باخبر سازد. دختر رسول خدا با شنیدن این خبر برآشفت و خانه را به قصد مسجد و دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ترک گفت. هنگامی که فاطمه علیهاالسلام نزد پیامبر آمد، فرمود: «پدرجان! جانم فدایت باد! چه چیز تو را به گریه درآورده است؟!». پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آنچه را که جبرئیل بر او نازل کرده بود، بر دخترش تلاوت کرد. فاطمه علیهاالسلام از شدّت ترس و وحشت، با صورت بر زمین افتاد، در حالی که می فرمود: «اَلوَیْلُ وِ ثُمَّ الوَیْلُ لِمَنْ دَخَلَ فِی النّار؛ وای، پس وای بر کسی که وارد دوزخ شود!»
علی علیه السلام دست بر سر می گذاشت و فریاد می زد: «وا بُعْدَ سَفَراه وا قِلّة زاداهُ فی سَفَرِالقیامة؛ وای از دوری سفر، وای از کمی توشه راه سفر قیامت!»
6. اُنس با قرآن کریم
توجّه ویژه حضرت زهرا علیهاالسلام به قرآن کریم، درس دیگری به شیفتگان این کتاب آسمانی می دهد. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: «حُبِّبَ اِلیَّ مِنْ دنیاکُمْ ثلاث، تِلاوَتُ کتاب اللّهِ، والنَّظَرُ فی وجه رسول اللّهِ وَالإِنفاقُ فی سبیل اللّه؛ سه چیز از دنیای شما را دوست دارم: تلاوت قرآن کریم، نگاه به چهره مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ؛ انفاق در راه خدا.»8
فاطمه زهرا علیهاالسلام ، با قرآن مأنوس بود و پیوسته از خانه کوچکش آوای خوش قرآن به گوش می رسید. گفته های یاران و اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مؤیّد این سیره و شیوه آن بانوی باعظمت است.
حضرت فاطمه علیهاالسلام به قرآن اهمیت می داد به گونه ای که وصیّت کرد در شب اوّل قبر، علی علیه السلام بر مزارش بسیار قرآن بخواند. حتّی خادمه اش فضّه نیز تا بیست سال به غیر قرآن لب نگشود و جز با قرآن پاسخ نداد.
7. دعا برای دیگران
فاطمه علیهاالسلام چگونه سخن گفتن با خدا و دعا کردن را به آیندگان آموخت. او در دعا نیز همه را بر خود مقدّم می داشت. امام حسن علیه السلام می فرماید:
مادرم فاطمه علیهاالسلام را در شب جمعه ای دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مردان و زنان با ایمان را نام می بُرد و بسیار برای آنان دعا می کرد؛ اما ندیدم حتّی یک بار برای خود دعا کند. از روی تعجّب گفتم: مادر! چرا برای خودت دعا نمی کنی و از خدا چیزی نمی خواهی ؛ همان گونه که برای دیگران دعا می کنی؟ مادرم در پاسخ فرمود: «یا بُنیَّ! اَلْجار ثُمّ الدّار؛ فرزندم! اوّل همسایه سپس اهل خانه.»9
8. احترام به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم
هنگامی که آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً»10 بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل گشت؛ حضرت فاطمه علیهاالسلام پدر را «رسول اللّه» خطاب کرد. امام حسین علیه السلام از مادرش فاطمه زهرا علیهاالسلام نقل می کند:
از آن روزی که این آیه بر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نازل شد، هیبت آن حضرت، مانع شد که او را «پدر» خطاب کنم، از این رو می گفتم: یا رسول اللّه. چون پیامبر چنین دید، فرمود: «دخترم! این آیه درباره تو و اهل بیت تو نازل نشده است؛ زیرا تو از من هستی و من از تو. تو مرا پدر خطاب کن. دخترم! این آیه درباره مُستکبران نازل گشته که احترام مرا نگه نمی دارند. پدر گفتن تو برای آرامش قلب من بهتر و به خشنودی خداوند نزدیک تر است.» سپس پیشانی مرا بوسید و مقداری از آب دهان خود را به [صورت] من کشید که از آن پس هرگز نیاز به عطر پیدا نکردم.11
«ادب» نمودار شخصیت انسان و بزرگ ترین سرمایه است. علی علیه السلام فرمود: «لامیراث کَالأَدَب؛ هیچ ارثی گران بهاتر از ادب نیست.»
ادب، سیره رایج بین این دختر و پدر بزرگوارش بود. هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نزد فاطمه علیهاالسلام می رفت، او بر می خاست و پدر را می بوسید و او را در جای خود می نشانید. البته رسول خدا هم به فاطمه اش عنایت ویژه داشت؛ چرا که وی کوثر الهی بود که به او کرامت شده است.
9. سبقت گرفتن در سلام
آن حضرت به پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به سلام کردن بسیار اهمیت می داد. در روایت آمده است که شخصی گفت: نزد حضرت فاطمه علیه السلام آمدم، تا مرا دید، سلام کرد و در این امرِ نیکو بر من پیشی گرفت. سپس فرمود: چه چیز تو را به اینجا آورده است؟ عرض کردم: به جهت به دست آوردن خیر و برکت. فاطمه علیهاالسلام فرمود: پدرم مرا خبر داد که هرکس سه روز نزد من و یا پدرم آید و سلام کند، خداوند بهشت را بر وی واجب می گرداند.12
10. تحمّل سختی ها
در روزهای نخست شکل گیری حکومت اسلامی در مدینه، مسلمانان با مشکلات بسیاری مواجه بودند. بسیاری از مهاجران و انصار، با تنگدستی روزگار می گذراندند. در این حال علی علیه السلام نیز همانند سایر مسلمانان زندگی می کرد و هنگام توانمندی، دیگران را برخود مقدّم می داشت. تا چند سال، وضع به همین منوال سپری شد. علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام در خانه زیراندازی جز یک پوست گوسفند نداشتند. فاطمه علیهاالسلام صبر کرد و سختی های زندگی را به خاطر رضای خدا و خشنودی پدر و شوهر خویش تحمّل نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ضمن باخبر بودن از وضع زندگی علی علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام ، پیوسته دختر خود را به صبر و شکیبایی در برابر مشکلات زندگی فرامی خواند.
اَنَس می گوید: روزی فاطمه علیهاالسلام خدمت پدر آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه! من و پسر عمویم زیراندازی جز یک پوست گوسفند نداریم. شب ها خودمان از آن استفاده می کنیم و روزها علف شترمان را روی آن پهن می نماییم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: دخترم! صبر کن؛ زیرا موسی بن عمران تا ده سال از روزهای زندگی خود را سپری کرد، در حالی که چیزی جز یک عبای قطوانیه نداشت.13
فاطمه علیهاالسلام هنگام سختی ها می فرمود: «یا رسول اللّه! خداوند را در برابر نعمت هایش ستایش می کنم و بر نعمت های ظاهری اش شکر گزارم.»14 او ساده زندگی می کرد و از تحمّل مشکلات زندگی پرهیز نداشت تا به شیرینی های آخرت برسد. وسایل زندگی حضرت ساده و مهریه اش اندک بود. او آیین خانه داری و همسر داری را به خوبی مراعات می کرد و در زندگی، واقعاً شریک همسرش بود. گاهی که در خانه غذایی نبود و کودکان گرسنه بودند، فاطمه علیهاالسلام به علی علیه السلام چیزی نمی گفت و چیزی از او درخواست نمی کرد. او بیم داشت از این که همسرش نتواند خواسته او را برآورده کند و شرمنده شود. فاطمه علیهاالسلام در جواب علی علیه السلام که می فرمود: چرا به من خبر ندادی تا غذایی برای شما تهیه کنم؟ می گفت: ای ابوالحسن! من از خدایم شرم می کنم که تو را به چیزی که بر آن قدرت نداری، تکلیف کنم!
آری، فاطمه علیهاالسلام در تمام عرصه ها نمونه و الگوست. در خانواده، همدم رنج ها و غصّه های شوهر بود و پناه او.
علی علیه السلام می فرمود: وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم، تمام غم و اندوهم برطرف می شد. هرگز کاری نکردم که فاطمه از من خشمناک و ناراحت شود. فاطمه نیز هرگز مرا خشمناک نساخت.
11. حجاب و عفاف
حضرت زهرا علیهاالسلام هم در سخن، معلّم حجاب بود، هم در رفتار، اسوه عفاف. وی عقیده داشت: «بهترین چیز برای زن، آن است که نه مردان نامحرم او را ببینند و نه او مردان نامحرم را.» علی علیه السلام می فرماید: روزی با گروهی از اصحاب، خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بودیم. آن حضرت به اصحاب فرمود: صلاح و مصلحت زن در چیست؟ هیچ کس نتوانست پاسخ صحیحی بدهد، وقتی که اصحاب متفرّق شدند، من به خانه رفتم و موضوع سؤال رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را به فاطمه علیهاالسلام گفتم. فرمود: من جوابش را می دانم:
«صلاح زن در آن است که مردان بیگانه را نبیند و مردان بیگانه هم او را نبینند.»
من هنگامی که خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رسیدم، عرض کردم: فاطمه علیهاالسلام در پاسخ سؤال شما چنین فرموده است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخنِ پخته و منطقی زهرا علیهاالسلام را پسندید و فرمود: «فاطمه علیهاالسلام پاره تن من است.»15
البته در توضیح فرموده حضرت زهرا علیهاالسلام می توان گفت که عدم رعایت پوشش از طرف زنان در جامعه، می تواند فساد مردان را به دنبال داشته باشد که سرانجام این بی مبالاتی، به سستی بنیان خانواده و اجتماع خواهد انجامید.
پس بهترین، زیباترین و با صفاترین زندگی برای زنان در پرتو سخن پرمغز زهرا علیهاالسلام خلاصه می شود که: «صلاح زن در آن است که نه او مرد بیگانه را ببیند و نه مرد بیگانه او را.»
حضرت زهرا علیهاالسلام همان گونه که فرمود، طبق آن نیز رفتار کرد. تا آنجا حجاب را رعایت می کرد که روزی یکی از مسلمانان به نام «ابن مکتوم» که نابینا بود، به خانه فاطمه علیهاالسلام آمد. فاطمه از آن اتاق به اتاق دیگری رفت، به او گفتند: ابن مکتوم نابیناست. حضرت فرمود: او نابیناست؛ اما من که نابینا نیستم...!
از وصیّت های فاطمه علیهاالسلام این بود که: «پس از مرگ، بدن مرا داخل تابوتی بگذارید، تا حجم بدنم پیدا نشود.» این شیوه تا آن زمان مرسوم نبود و این وصیّت، درسی از عفاف و حجاب و حیا بود که بانوان باید آن را مورد توجّه قرار دهند.
ای زن به تو از فاطمه این گونه خطاب است ارزنده ترین زینت زن، حفظ حجاب است
فرمان خدا، قول نبیّ، نصّ کتاب است از بهر زنان افضلِ طاعات، حجاب است
12. انفاق و ایثار
نمونه بارز انفاق و ایثار آن بزرگوار، بخشش «لباس عروسی» به زن فقیر، آن هم در شب عروسی است.
هنگامی که موکب عروس رهسپار خانه علی علیه السلام بود، زن سائلی پیش آمد، و در برابر عروس اظهار احتیاج به لباس نمود. فاطمه علیهاالسلام مظهر تقوا و ایثار، همراهان را به دور خود جمع کرد، و بی درنگ «لباس عروسی» را از تن در آورد و به آن زن فقیر بخشید. حضرت با این عمل، دیگری را برخود مقدّم داشت. این عمل وی به قدری جالب و این فداکاری، به اندازه ای بزرگ است که تاکنون تاریخ نتوانسته نمونه ای از آن را در خاطره خود ثبت نماید. آری، زهرای اطهر با همان لباس معمولی به خانه شوهر رفت و سند ایثار در چهره درخشان زندگی اش ثبت گردید.16
فاطمه علیهاالسلام و خانواده اش، مأوای بیچارگان و نیازمندان بودند. علی علیه السلام و زهرا سه روز روزه نذر گرفتند و هر سه روز، غذای افطار خود را به یتیم، مسکین و اسیر دادند. خدای متعال در تقدیر از این ایثار خالصانه، که جز به خاطر خدا انگیزه دیگری نداشت، سوره «هل أتی» را نازل فرمود.
13. فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی
فاطمه علیهاالسلام در برابر مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه اسلامی، بی تفاوت نبود و پیوسته جبهه حق را یاری می کرد. در صحنه های اجتماعی و دفاع از دین و رهبر، حاضر بود. حضرت در جنگ اُحُد شرکت داشت و به امدادگری و مداوای زخم های رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مشغول بود. پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که خلافت غصب شد و «فدک» را از او گرفتند، همراه زنان بنی هاشم به مسجد آمد و در جمع مسلمانان حاضر، در خطبه ای غرّا که پشت پرده خواند، از بدعت ها، ستم ها، حق کشی ها، فراموش کردن وصیّت پیامبر و احیای سنّت های جاهلی انتقاد کرد.
فاطمه علیهاالسلام در اثبات حق و مقابله با انحراف در رهبری امت اسلامی، از هیچ کوششی فروگذار نکرد و این امر را تکلیف خود دانست. گاهی شب ها همراه علی علیه السلام به در خانه مهاجرین و انصار می رفت و حمایت از ولایت و وصیت رسول را در یادها زنده می کرد و آنان را به دفاع از حقّ شوهرش در مسئله خلافت و حقّ خودش فرا می خواند، اگرچه جز کلامی سرد و بی مهر نمی شنید!
فاطمه علیهاالسلام عنایت ویژه ای به مسئله دفاع از امامت و ولایت امام علی علیه السلام داشت و به عنوان یک وظیفه اجتماعی در قالب های مختلف، روی آن اهتمام و جدّیت می ورزید. در مسئله «فدک» آن چیزی که جوهر اصلی کارها و پیگیری های حضرت فاطمه علیهاالسلام بود، همان دفاع از «حقّ ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام » بود. حتّی آخرین وصیّت او یعنی تشییع، به خاک سپاری و مخفی نگه داشتن قبر هم در واقع تداوم حضور سیاسی و اجتماعی حضرت زهرا علیهاالسلام بود. این وصیّت، میزان هدفداری و بزرگواری ایشان را نشان می دهد. تا حضرت زنده بود، علی علیه السلام حامی نیرومندی داشت. به تعبیر بعضی از بزرگان: «به خاطر فاطمه علیهاالسلام ، حُرمت حضرت امیرمؤمنان علیه السلام را تا حدّی پاس می داشتند؛ اما پس از شهادت آن مظلومه، علی علیه السلام تنها و بی پناه و مظلوم تر شد.» در یک جمله، فاطمه، فدایی امامت و رهبریت شد.
اینها و نمونه هایی دیگر از سیره رفتاری آن بانوی بی همتا، جلوه های الگو بودن او برای همه فضیلت خواهان و حق جویان است که در پی «اُسوه» و سر مشق «چگونه زیستن»اند.
امید است این خصلت ها و رفتارها، چون تابلویی، پیوسته در برابر دیدگان مان باشد. و اگر همواره آن حضرت را سرمشق و اسوه می دانیم و معرّفی می کنیم، «ابعاد الگویی» او را نیز در قالب سیره عملی و رفتاری حضرتش بشناسیم و بشناسانیم. زیرا این گونه، بهتر می توان مَشی و مرام فاطمی را در بستر زندگی و اخلاق عینی پیاده کرد.
نکته ها
الف) ناگفته نماند آنچه فاطمه علیهاالسلام را اسوه و نمونه ساخته، کمال انسانی اوست و بدین خاطر، متعلّق به عالم انسانیت است.
ارزش های انسانی، اختصاص به زن یا مرد ندارد و به تبع آن، اسوه های انسانی نیز همین گونه اند.
در یک جمله، فاطمه علیهاالسلام چنان که اسوه زنان است، اسوه مردان نیز هست. همان گونه که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان علیهم السلام این چنین اند.
ب) باید توجّه داشت که سنّت های الهی و قوانین هستی، که قواعد حاکم بر زندگی انسان بخشی از آن است، همه ثابت و غیر قابل تغییرند. رابطه انسان با خدا و با جامعه و طبیعت، رابطه ای است که در جوهر خود از اصول ثابتی تبعیت می کند و قابل تغییر نیست و حضرت زهرا علیهاالسلام به عنوان زنی که عالِم به این ارزش ها بوده و بر طبق موازین الهی و انسانی زندگی می کرده، می تواند الگوی همه انسان ها تا «انتهای تاریخ» باشد.
به عبارت دیگر، همان طور که «دین» امر ثابتی است، «الگو»هم می تواند ثابت و جاودانه باشد؛ لذا زندگی و سلوک آن حضرت همواره برای انسان ها «چه در حال و چه در آینده» اسوه و الگوست.
ج) از خصوصیات اسوه های الهی این است که همواره از سایر افراد بشر در مراتب کمال انسانی پیشقدم هستند و این تقدّم به صورتی است که بشر هرچه در ابعاد مختلف رشد کند، بازهم نمی تواند بی نیاز از آنان باشد. ما انسان ها هرچه سعی و تلاش کنیم، به افق فضائل آنان نمی رسیم و نمی توانیم در حدود آنان و مانند آنها عمل کنیم، ولی باید در محدوده توان و استعداد خود در مسیر آنان حرکت نماییم.
این که می گوییم فاطمه علیهاالسلام یا سایر حضرات معصومان علیهم السلام الگوی همگانند، بدان معنا نیست که باید فاطمه علیهاالسلام یا علی علیه السلام شد، بلکه مقصود «فاطمه وار بودن و فاطمه گونه زیستن» است... .
در سخنی از صادق آل محمّد علیه السلام آمده است: به خدا سوگند! من شما و روح های تان و بوی خوش تان را دوست می دارم. ما را در این جهت با پرهیزکاری و تلاش خود یاری کنید. هرگز به ولایت ما نمی رسید جز با کوشش و تقوا. و کسی که دیگری را به عنوان «امام» و «اسوه» برگزیده است، باید عملش مطابق با عمل او باشد.17
پی نوشت ها:
1. نور / 35.
2. فاطمه در کلام اهل سنّت، ص 343.
3. مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 338.
4. آل عمران / 42؛ اَمالی، صدوق، ص 437.
5. ربیع الابرار، ج 2، ص 104.
6. بحارالانوار، ج 42، ص 31.
7. حجر / 44.
8. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 17.
9. علل الشرایع، ص 215.
10. نور، / 63.
11. بحارالانوار، ج 43، ص 93.
12. اخلاق حضرت فاطمه(س)، ص 63.
13. احقاق الحق، ج 10، ص 400.
14. سفینة البحار، ج 1، ص 571.
15. کشف الغمّه، ج 2، ص 92. البته در بعضی از روایات آمده امام حسن(ع) سؤال رسول خدا(ص) را از مادرش پرسید و زهرا(س) جواب فوق را داد. ر.ک: وسایل الشیعه، ج 2، ص 9.
16.بااقتباس ازالوقایع والحوادث،ملبوبی،ج4،ص186.
17. ارشاد القلوب، دیلمی، ص 101، چ بیروت
ابو سعید خدری می گوید:
«کان اصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله إذا اجتمعوا تذاکروا العلم و قرأوا سورة»(57)؛ یا «کان أصحاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله إذا قعدوا یتحدّثون و کان حدیثهم الفقه الا أن یأمروا رجلاً فیقرأ علیهم سورة أو یقرأ رجل سورة من القرآن»(58)؛ یعنی صحابه (قرآن آموزان) در هر فرصتی که در کنار هم قرار می گرفتند، به قرائت و مقارئه سوره های قرآن می پرداختند و قرائت آیات قرآن محور عمده فعالیتهای آنان بود. به نظر می رسد مراد از «مذاکره علم»، همان یادآوری آیات و سوره های قبلی است یا یادآوری مسائل و مباحثی است که در ارتباط با شناخت قرآن و سوره ها به کار می رفته است؛ مانند شناخت وقوف، تعداد آیات، چگونگی املای کلمات قرآن. امّا منظور از «فقه»، یا معنای لغوی آن است؛ یعنی صحابه سوره ای از قرآن را قرائت می کردند و فهمها و برداشتهای خود را به بحث می گذاشتند(59). یا اینکه منظور از فقه همان احکام عملی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آنها را به همراه اقراء و قرائت قرآن به قرآن آموزان آموزش می داد، چنان که آن حضرت بعد از ورود به مدینه، با اقراء و قرائت آیات 14 و 15 سوره اعلی یعنی «قَدْ اَفْلَحَ مَنْ تَزَکّی * وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلّی» که در مکه نازل شده بودند، زکات فطره، تهلیلات و نماز عید فطر را آموزش می داد(60).
بدین سان آیات قرآن، آن قدر بر سر زبانها رواج یافته بود که بسیاری در خارج از مکه و مدینه و با شنیدن آن از زبان رهگذران و کاروانیان دلسپرده آن شده و مقداری از قرآن را فرا گرفته بودند؛ چنان که عمرو بن سلمة جَرْمی می گوید:
«در سنین کودکی، در منطقه ای زندگی می کردیم که به علت داشتن آب، محل عبور و مرور کاروانیان و رهگذران بود، و من هر آنچه از قرآن از زبان آنان می شنیدم، حفظ می شدم به گونه ای که احساس می کردم آیات قرآن در درون سینه ام (قلبم) حک می شود و به آن می چسبد و همراه و ملازم آن می گردد. به مرور زمان بعد از مدتی بسیاری از آیات و سوره های قرآن را بدین سان فرا گرفتم و آنها را در سینه خود جمع کردم، تا اینکه بعد از فتح مکه، گروهی از قبیله ما نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتند، و در آنجا قرآن و نماز و اذان و مانند آن را فرا گرفتند؛ پس از برگشت و با اقامه نماز، مرا که از همه آنان قرآن خوان تر و قرآن دان تر بودم، به امامت جماعت برگزیدند، چرا که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آنان فرموده بود: «لیؤمّکم أکثرکم قرآنا»؛ امامت جماعت را کسی برعهده گیرد که از همه شما قرآن خوان تر و قرآن دان تر است(61).
به طور کلی، از یک سو، ابلاغ تدریجی آیات و سوره های قرآن در موقعیتهای گوناگون و تنوع آن از لحاظ کمیّت و موضوع و هماهنگی و انسجام، و ارتباط و تناسب درونی آیات قرآن با یکدیگر و با نیازهای قرآن آموزان و از سوی دیگر، اقراء و قرائت پیوسته و مکرر آیات قرآن در منظر مردم و اهتمام و تدابیر حکیمانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جهت ایجاد نظام و محیط آموزشی آسان و روان بر اساس اصل همکاری و همیاری، سبب می شد که افراد بیشتری در زمانهای متناوب در معرض شنیدن آیات قرآن قرار گیرند و هر قرآن آموزی با مجهز شدن به شناخت و انگیزه های لازم و به فراخور خویش در حال یادگیری و تکرار قرائت قرآن و کاربرد آن در صحنه های مختلف زندگی و تعلیم و اقراء آن به دیگران باشد.
به بیانی دیگر، نزول تدریجی و ارتباط گسترده و عمیق تعالیم قرآن با زندگی فردی و اجتماعی قرآن آموزان و حضور فعّال و خلاّق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در متن زندگی قرآن آموزان (مردم) و همیاری و همراهی با آنان در حل مشکلات و مسائل مختلف زندگی بر اساس آموزه های قرآن، آنچنان قرآن آموزان را فعالانه با آیات نازل شده و موقعیتهای یادگیری درگیر و روبه رو می نمود که می توان گفت هر مسلمانی به طور فعال در صحنه یادگیری و ترویج قرآن شرکت داشت.
بر همین اساس، می توان گفت یک وجه تأکید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر حضور مسلمانان در نماز جماعت، پیمان برادری، و بسط روحیه شورا و تعاون، در جهت افزایش سطح ارتباطات قرآن آموزان با معلّمان و با یکدیگر و بالا بردن میزان مشارکت آنان در جهت ترویج و تثبیت قرآن بوده است.
اقراء و قرائت پیوسته پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنان حکیمانه صورت می پذیرفت که نه تنها در آن هیچ شائبه تحمیل و اجبار دیده نمی شد، بلکه همواره انگیزه قرآن آموزان و نو مسلمانان را بر فراگیری هر چه بیشتر قرآن و قرائت و اقراء مداوم آن می افزود و آن گونه نبود که موجب یکنواختی و معمولی جلوه گر شدن قرآن برای قرآن آموزان و در نهایت مایه دلزدگی آنان گردد، بلکه همواره عملاً مواظب حفظ عظمت، عزت، کرامت، حکمت و مجد قرآن و ابلاغ مبین آن و رسول اللّه بودن خودشان بودند(62).
بدین سان، با اهتمام و تدابیر حکیمانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و شرکت فعالانه همه قرآن آموزان در امر تعلیم و تعلّم، آن چنان فضا و محیط قرآنی فراهم آمد که آوای قرآن از سوی هر مسلمانی و از هر مکانی و در هر زمانی، از منازل(63)، مساجد، در نمازهای جماعت، جمعه(64) و نافله ها، در خطبه ها، در سفر و حضر، در دل شب(65)، در میدان جنگ و صحنه دفاع(66) در گفت وگوهای روزمره، در جلسات، اجتماعات و مدارسه ها بلند بود و به گوش می رسید، به طوری که ذکر و زمزمه اصلی زبان مردم، آیات و سوره های قرآن بود. بنابراین، روایاتی نظیر: «معه [رسول اللّه صلی الله علیه و آله [قوم صدورهم أناجیلهم»(67) و «فیقرؤوه [القرآن [قیاما و قعودا و مشاةً و علی کلّ الاحوال یسهّل اللّه عزّوجلّ حفظه علیهم» را می توان مؤید و توصیف کننده این نظام و محیط آموزشی دانست که در نتیجه اجرای این نظام آموزشی آسان و روان، آیات و سور قرآن، ذکر و زمزمه دائمی زبان مسلمانان می گردد و در قلب آنان جای می گیرد و تبیین و هدایت خود را از این طریق انجام می دهند.
در این محیط آموزشی، بسیاری در روندی طبیعی و تدریجی خودبه خود آیات و سوره های قرآن را یاد می گیرند و حامل آن می شوند؛ چنان که امّ هشام، دختر حارثة بن نعمان می گوید:
«از آنجا که رسول خدا صلی الله علیه و آله معمولاً در نماز صبح و خطبه های نماز جمعه سوره «قآ * وَ الْقُر انِ الْمَجید» را قرائت می کرد، من این سوره را از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرا گرفتم و حفظ شدم»(68).
بنابراین، می توان گفت ما با دو شیوه قرآن آموزی مداوم روبه رو هستیم: 1 قرآن آموزی طبیعی؛ 2 قرآن آموزی هدایت شده.
قرآن آموزی طبیعی؛ یعنی اینکه قرآن آموز بدون هیچ گونه آموزش عمدی و مستقیم، قرآن را به طور طبیعی و از راه ارتباط های عادی و اجتماعی فرا می گیرد، به این ترتیب که قرآن آموز در یک جامعه و محیط قرآنی به سر می برد که اعضای این جامعه در اکثر اوقات مشغول به اقراء و قرائت قرآن و کاربرد آن در صحنه های مختلف زندگی هستند. بدین سان قرآن آموز به تدریج به علت قرار گرفتن در معرض داده های زبان قرآن که همواره در منظر و مسمع اوست، قرآن را یاد می گیرد و بر قرائت و کاربرد آن توانا می شود.
قرآن آموزی هدایت شده؛ یعنی فرا گرفتن قرآن از طریق آموزش منظّم و هدایت شده؛ به این ترتیب که معلّم، آموزش قرآن را با «حزب مُفَصَّل»(69) و از سوره ناس آغاز می کند، و قرآن آموز به تدریج این سوره ها را یکی پس از دیگری فرا می گیرد و با مقارئه و مدارسه و عرضه قرائت خود به معلّم، آموخته های خود را تثبیت می کند. ابن عباس می گوید: «در هنگام رحلت پیامبر اکرم ده ساله بودم و حزب مفصل را کاملاً فرا گرفته بودم»(70).
با این حال، در هر دو مورد، فرایند یادگیری کم و بیش یکسان است، تنها ممکن است از نظر سرعت یادگیری و فراگیری برخی مهارتها متفاوت بوده باشند.
منابع و مآخذ
* قرآن کریم
1 آ. هال، رابرت؛ زبان و زبان شناسی، ترجمه محمّد رضا باطنی، چاپ دوم: تهران، امیرکبیر، 1363ش.
2 ابن اثیر، مبارک بن محمّد، النهایة فی غریب الحدیث و الآثار، به کوشش الطناحی، چاپ چهارم: قم، اسماعیلیان، 1367ش.
3 ابن سعد، محمّد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، 1405ق.
4 ابن قتیبه، عبداللّه بن مسلم، تأویل مشکل القرآن، چاپ سوم: مکتبة العلمیه، 1401ق.
5 ابن ماجه، محمّد بن یزید، سنن، به کوشش محمّد عبدالفواد عبدالباقی، دار احیاء الکتب العربیه، 1372ق.
6 ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، چاپ پنجم: بیروت، دارالکتاب العربی، 1416ق.
7 ابو الشیخ اصبهانی، عبداللّه بن محمّد، اخلاق النبی و آدابه، به کوشش مصطفی بن العدوی و ازهری، منصوره، دار ابن رجب، 2004م.
8 ابو داود، سلیمان بن اشعث، سنن، به کوشش محمّد محیی الدین عبدالحمید، دار احیاء السنة النبویة.
9 احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دارالجیل.
10 بخاری، محمّد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، بشرح الکرمانی، چاپ دوم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1401ق.
11 پاسل، وان و دی گریر، ام. «جایگاه زبان گفتاری و زبان نوشتاری در آموزش زبان»، (نه مقاله)، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، خرداد 1364.
12 ترمذی، محمّد بن عیسی، سنن (الجامع الصحیح)، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دارالفکر، 1400ق.
13 حاکم نیشابوری، محمّد بن عبداللّه ، المستدرک علی الصحیحین، حلب، مکتب المطبوعات الاسلامیّه.
14 حر عاملی، محمّد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، به کوشش عبدالرحیم ربّانی شیرازی، چاپ پنجم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
15 حلبی، علی بن برهان، السیرة الحلبیّه (انسان العیون فی سیرة الامین المأمون)، بیروت، المکتبة الاسلامیة.
16 خوش منش، ابوالفضل، تحقیقی در ابعاد مسأله حمل قرآن کریم، پایان نامه فوق لیسانس علوم قرآن و حدیث، دانشگاه امام صادق علیه السلام ، 1378ش.
17 دوکمپ، دیوید. «زبان شناسی و آموزش زبانهای بیگانه»، در قلمرو زبان فارسی و آموزش زبانهای بیگانه (هفت مقاله)، مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، بهمن 1364.
18 رامیار، محمود، تاریخ قرآن، چاپ دوم: تهران، امیرکبیر، 1362ش.
19 سخاوی، علی بن محمّد، جمال القرّاء و کمال الإقراء، به کوشش عبدالکریم الزبیدی، بیروت، دارالبلاغه، 1413ق.
20 شیبانی، محمّد بن حسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، به کوشش حسین درگاهی، تهران، بنیاد دائرة المعارف جهان اسلام، 1413ق.
21 طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1421ق.
22 عبدالرحمان بن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، قاهره، مکتبة مدبولی، 1411ق.
23 قرطبی، محمّد بن احمد، التذکار فی افضل الاذکار، چاپ سوم: بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408ق.
24 کتّانی، عبدالحی، نظام الحکومة النبویّه (التراتیب الاداریّه)، بیروت، دارالکتب العربی.
25 کلینی، محمّد بن یعقوب، الفروع من الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1391ق.
26 ، الاصول من الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1391ق.
27 لسانی فشارکی، محمّد علی؛ «اعلی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 9.
28 لسانی فشارکی، محمّد علی و دیگران، گزارش نهایی طرح پژوهشی آموزش زبان قرآن، مرکز تحقیقات دانشگاه امام صادق علیه السلام ، تهران، خرداد 1379، (پلی کپی).
29 متقی هندی، علی بن حسان، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، بیروت، مؤسسة الرساله، 1399ق.
30 مجلسی، محمّد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم: بیروت، مؤسسة الوفاء.
31 مسلم بن حجّاج، صحیح، به کوشش محمّد فؤاد عبدالباقی، دار احیاء الکتب العربیه، 1374ق.
32 مشکوة الدینی، مهدی، «یادگیری زبان دوم بر پایه فرضیه سازی زایا و فراگیری مهارت»، آموزش زبان، شماره 1.
33 مه کی، ویلیان فرانسیس، «روش چیست و انواع آن کدام است»، (نه مقاله) مشهد، معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی، خرداد 1364.
34 نَسائی، احمد بن شعیب، سنن، بیروت، دارالفکر، 1348ق.
35 نوری طبرسی، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1407ق.
36 هایمن، لاری ام، نظام آوایی زبان، نظریه و تحلیل، ترجمه یداللّه ثمره، تهران، فرهنگ معاصر، 1368ش.
1 بنگرید به: محمّد علی لسانی فشارکی و دیگران، طرح پژوهشی آموزش زبان قرآن، ص 600-601.
2 غاشیه / 22.
3 ق / 45.
4 ص / 86.
5 چنان که خداوند روش آموزش قرآن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را این گونه بیان می کند: «سَنُقْرِئَکَ فَلاَ تَنْسی» (اعلی / 6)؛ «فَاِذَا قَرَأنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرآنَهُ»(قیامة / 19).
6 ابوالفضل خوش منش، تحقیقی در ابعاد مسأله حمل قرآن کریم، 1378ش.
7 المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 626.
8 شعراء / 192 - 194؛ و نیز بنگرید به اعراف / 100؛ لقمان / 75؛ فصلت / 3-5؛ و... .
9 بحارالانوار، ج 59، ص 309.
10 وسائل الشیعه، ج 4، ص 825؛ کنزالعمّال، ج 1، ص 512، ح 2271.
11 کنز العمّال، ج 1، ص 512، ح 2276.
12 همان، ج 1، ص 515، ح 2298.
13 مستدرک الوسائل، ج 4، ص 306.
14 شعراء / 195؛ نحل / 103.
15 وان پاسل و دی گریو، «جایگاه زبان گفتاری و زبان نوشتاری در آموزش زبان»، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، روشهای آموزش زبان و مسائل زبان شناسی (نه مقاله)، ص 179.
16 همان، ص 202.
17 دیوید دوکمپ، «زبان شناسی و آموزش زبانهای بیگانه»، ترجمه حسین مریدی، قلمرو زبان فارسی و آموزش زبانهای بیگانه (هفت مقاله)، ص 74-75.
18 کنزالعمّال، ج 1، ص 516، ح 2302.
19 الکافی، ج 2، ص 613.
20 قرطبی، التذکار فی افضل الاذکار، ص 120-123.
21 همان، ص 121.
22 تأویل مشکل القرآن، ص 60.
23 مستدرک الوسائل، ج 4، ص 278.
24 کنز العمّال، ج 10، ص 249، ح 29330؛ صحیح مسلم، ج 2، ص 1359.
25 بنگرید به: لاری ام. هایمن، نظام آوایی زبان: نظریه و تحلیل، ترجمه یداللّه ثمره، ص 49.
26 بنگرید به: طبری، جامع البیان، ج 1، ص 16-24.
27 زبان شناسان نیز بر این باورند که تمام تصورات ما در مورد «صحیح و غلط» بودنِ زبان، نه تنها نادرست و بیهوده است، بلکه به طور قطع مضر است و چه خوب است ما از قید آنها رهایی یابیم. در مورد زبان، «صحیح و غلط» هیچ معنی ندارد، مگر آن که در ارتباط با موقعیتهایی که کاربرد زبان را ایجاب می کند، بررسی شود و همه گونه های گفتار، دارای ارزشی مساوی هستند و ارزیابی و قضاوت خوب و بد در تجزیه و تحلیل علمی زبان اصلاً وارد نمی شود. (بنگرید به: رابرت. آ. هال، زبان شناسی، ترجمه محمّد رضا باطنی، ص 30-31.
28 کنزالعمال، ج 1، ص 513، ح 2282 و 2283؛، ص 533، ح 2388.
29 همان، ج 1، ص 513، ح 2284.
30 بنابر یک تحقیق میدانی گسترده، می توان علت عدم قرائت قرآن بعضی از افراد در جلسات قرآن و فرار و وازدگی بسیاری دیگر را از کلاسهای آموزش قرآن، همین ترس از اشتباه خوانی و تصحیحهای سختگیرانه معلّمان قرآن، به ویژه در حضور دیگران دانست.
31 نسائی، سنن، ج 2، ص 153؛ گر چه تاکنون در ردّ و قبول روایات احرف سبعه و مراد از آنها، اختلاف نظرهای عمیقی میان پژوهشگران وجود داشته و دارد، ولی اگر زمینه ها و شرایط صدور این روایات از نو بازیابی و تحلیل شود، می تواند بسیاری از سوء برداشتها را تصحیح کند و جایگاه مهم خود را در مسائلی همچون زبان قرآن و آموزش و ترویج آن بازیابد.
32 یکی دیگر از آثار و برکات این تدبیر حکیمانه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را می توان این گونه بیان کرد: هنگامی که انسانها میدان و حوزه قرائت قرآن را بر روی خود باز و وسیع دیدند، به طوری که می توانستند بدون هیچ گونه نگرانی و دغدغه، هرگونه که می خواهند قرآن را قرائت کنند، علاوه بر احترام به قرآن و قرائت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، بیش از پیش، یقین پیدا می کردند که این قرآن نمی تواند ساخته و پرداخته ذهن هیچ یک از انسانها باشد، و حقیقتا کلام اللّه است؛ چرا که به هرگونه و به هر وجه و ترتیبی که خواندند، و حتی با استفاده از همان واژگان قرآن و با ترکیب و آمیختن آیات و سوره ها به یکدیگر، آیات و سوره های جدیدی می ساختند، ولی با این حال، همان وجه و ترتیب و ساختار و ترکیب الهی آن را که همواره در اقراء و قرائت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می شنیدند، بهترین، زیباترین، منسجم ترین و مستحکم ترین شکل و ساختار ممکن می دانستند و به آن ایمان مضاعفی پیدا می کردند، و بر کوشش خویش در کاربرد، حفظ و گسترش و ترویج آن می افزودند. و در واقع عملاً به این دعوت و اعلان عمومی خداوند سبحان یعنی «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلیآ اَنْ یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْ انِ لاَ یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا» (اسراء / 88) پاسخ مثبت می دادند.
33 مهدی مشکوة الدینی، «یادگیری زبان دوم بر پایه فرضیه قاعده سازی زایا و فراگیری مهارت»، آموزش زبان، شماره 1، ص 18.
34 گزارش نهایی طرح پژوهشی آموزش زبان قرآن، ص 93-100.
35 مهدی مشکوة الدینی، «یادگیری زبان دوم...»؛ و نیز بنگرید به: جگ سی ریچارد، بررسی غیر تطبیقی خطاهای زبان، ترجمه تقی طوسی.
36 دیوید، دوکمپ، «زبان شناسی و آموزش زبانهای بیگانه»، ص 73.
37 مهدی مشکوة الدینی، «یادگیری زبان دوم...».
38 مزمل / 1-4.
39 نمل / 91-92.
40 از جمله بنگرید به: صحیح بخاری، ج 19، ص 37؛ بحارالانوار، ج 92، ص 216.
41 صحیح بخاری، ج 18، ص 176 و 178.
42 اسراء / 106.
43 بنگرید به: بحارالانوار، ج 18، ص 204، 241 و 243.
44 بنگرید به: السیرة النبویه، ج 1، ص 371، و پاورقی ص 293.
45 السیرة الحلبیه، ج 1، ص 364؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 34-36.
46 سنن ترمذی، ج 1، ص 98؛ مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص 51 و ص 256.
47 صحیح بخاری، ج 19، ص 32؛ وسائل الشیعه، ج 4، ص 825.
48 کنزالعمال، ج 1، ص 525، ح 2354.
49 سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1344؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 139.
50 بنگرید به: ابن هشام، السیرة النبویه، ج 2، ص 138؛ سنن ابن ماجه، ج 1، ص 82.
51 بنگرید به: کلینی، فروع کافی، ج 3، ص 369.
52 کتّانی، نظام الحکومة النبویه، ج 2، ص 217.
53 سخاوی، جمال القرّاء و کمال الاقراء، ج 1، ص 270.
54 عبدالرحمان بن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، ص 272.
55 سنن ابی داود، ج 1، ص 220.
56 همان، ج 2، ص 38.
57 کتّانی، نظام الحکومة النبویه، ج 2، ص 278.
58 همان، ج 2، ص 223.
59 همان.
60 بنگرید به: لسانی فشارکی، «اعلی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 9.
61 ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 336-337.
62 مبانی سیره تبلیغی خاتم پیامبران را به عنوان اسوه حسنه می توان با سیره تبلیغی حضرت نوح علیه السلام در سوره های «نوح» و «جن» مطالعه و تحقیق نمود.
63 چنان که روایت شده است که روزی پیامبر در انتظار آمدن عایشه بود. هنگامی که به خانه رسید، پیامبر علت تأخیر او را جویا شد، عایشه گفت: قرآن خواندن مردی را گوش می دادم که آوایی خوش تر از آن را نشنیده ام. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخاست و دیری آن را استماع فرمود. در برگشت فرمود: این صدای سالم، بنده آزاد شده ابو حذیفه است (محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 233).
64 چنان که جابر بن سمره می گوید: «کانت للنبی صلی الله علیه و آله خطبتان یجلس بینهما، یقرأ القرآن و یذکّر الناس» (صحیح مسلم، ج 2، ص 589)؛ یا «کانت صلاة رسول اللّه صلی الله علیه و آله قصدا و خطبته قصدا، یقرأ آیات من القرآن و یذکّر الناس» (سنن ابی داود، ج 1، ص 288).
65 چنان که خداوند سبحان این مسئله را در آیه دوم سوره مزمل این گونه گزارش می کند: «اِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ اَنَّکَ تَقُومُ اَدْنی مِنْ ثُلُثَیِ الَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طَآئِفَةٌ مِنَ الَّذینَ مَعَکَ وَ اللّه ُ یُقَدِّرُ الَّیْلَ وَ النَّهَارَ عَلِمَ اَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَیْکُمْ فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْ انِ».
66 چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میدان جنگ آیات قرآن را در برابر مشرکان با صدای بلند می خواند (رامیار، تاریخ قرآن، ص 224) و هنگام فرستادن سربازان به سریه ها در جهت دفاع می فرمود: «سیروا بسم اللّه و باللّه و فی سبیل اللّه و علی ملّة رسول اللّه ، لا تغلّوا و لا تمثلوا و لاتغدروا شیخا فانیا و لا صبیا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرا إلاّ أن تضطرّوا إلیها و أیّما رجل من أدنی المسلمین أو أفضلهم نظر إلی رجل من المشرکین فهو جارٌ حتی یسمع کلام اللّه فإن تبعکم فأخوکم فی الدین و إن أبی فأبلغوه مأمنه و استعینوا باللّه علیه»، (کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 27).
67 ابن اثیر در توضیح این حدیث آورده است: «یرید أنّهم یقرؤون کتاب اللّه عن ظهر قلبهم و یجمعونه فی صدورهم حفظا»؛ النهایة فی غریب الحدیث و الآثار، ج 5، ص 23.
68 صحیح مسلم، ج 2، ص 595؛ سنن ابی داود، ج 1، ص 288؛ سنن نسائی، ج 2، ص 157؛ المستدرک علی الصحیحین، ج 1، ص 284.
69 مطابق تعلیم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرآن به هفت حزب تقریبا مساوی تقسیم می شود که حزب هفتم شامل 65 سوره از «قآ» تا «ناس» به حزب مفصّل نامگذاری شده است. بنگرید به: ابو داود، سنن، ج 2، ص 55؛ شیبانی، نهج البیان...، ج 1، ص 23.
70 احمد بن حنبل، مسند، ج 4، ص 77 و 206؛ صحیح بخاری، ج 19، ص 37.