زنان و شیوههای جلب محبت همسر(1)
وجود مهر و محبت و تداوم آن بین همسران، ضامن سعادت ایشان و باعث ایجاد خانوادهای سالم و پرورش نسلی پاک در فضایی گرم و آرام می شود. بنابراین وظیفه ی خودمان می دانیم تا درباره ی این امر مهم، تحقیقات ارزشمند و مطالعات فراوانی صورت گیرد و نتایج آن در اختیار عموم، به ویژه خانم های محترم تبیانی ـ که سرشار از عواطف پاک انسانی هستند - قرار گیرد، تا هر چه بیشتر و با اشتیاقی فراوان بر این مسئله همت گمارند.
محبت که اساس آسودگی و آرامش است همچون کشتی نجاتی است که بر امواج خشمگینِ مشکلات زندگی در حرکت است. کشتیای که یک زن مهربان و هنرمند، ناخدای آن میباشد. زیرا تسکین و آرامشبخشی به زندگی، رسالتی است که بر دوش زنان نهاده شده است.
«فأن تعلم أنّ اللّه جعلها لکَ سکنا و أنسا فتعلَمَ أنّ ذلک نعمة من اللّهَ؛(1)
خداوند متعال زن را برای شوهرش مایه ی آسودگی و آرامش قرار داده، او نعمت بزرگ الهی است.»
دست حکیم پروردگار همخوان با رسالتی که بر دوش زنان قرار داده، استعداد مهرورزی، محبوبیت و مطلوبیت را نیز در فطرت و غریزه ی ایشان نهاده است.
به قول استاد شهید مطهری(ره):
«طبیعت، مرد را مظهرطلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن ... غریزه مرد، طلب و نیاز است و غریزه زن جلوه و ناز.»(2)
روشن است اگر زنان در مسیر طبیعی فطرت خویش و در پرتو آشنایی با معارف دینی و آموزههای روانشناسی ـ که روشنگر راه زندگی خانوادگی است ـ بتوانند به وظایف خویش عمل کنند و به جای آنکه وزیر اقتصاد یا مأمور نظافت باشند، نماد رحمت و مهربانی باشند، بسیاری از مشکلات و موانع را در مسیر زندگی عاشقانه از سر راه برداشتهاند.
«بدون تردید غالب کشاکشهای خانوادگی، سردیها، بیاعتناییها، بیرغبتیها، خانهگریزیها، ستیزها، جداییها و طلاقهای بین زن و شوهرها به دلیل فقدان آرامش روانی در کانون خانواده و عدم تأمین نیازهای عاطفی و روانی به وجود میآید.»(3)
اما برای چاره ی این گونه مشکلات فقط شناخت ریشه ی مشکلات و پی بردن به ضرورت و اهمیت محبت کافی نیست بلکه زنان باید شیوههای به کارگیری عواطف سرشار خود را بیاموزند. قصد داریم در طی چندمقاله به بیان دو شیوه ی مهم نمایاندن محبت بپردازیم:
1- ابراز زبانی
2- ابراز عملی
هر کسی میتواند با دو زبان سخن بگوید؛ با زبان عاطفه و احساس، یا با زبان عقل و منطق. اکنون صحبت از زبان عاطفی است. زبان عاطفی (مثبت یا منفی) به خاطر ارتباط مستقیمی که با قلب و جان شنونده دارد، تأثیر بسیاری در ایجاد یا سلب محبت میگذارد. چون بحث در ایجاد و افزایش و حفظ محبت است، به ذکر دو کاربرد مهم زبان عاطفی (مثبت) در ایجاد و ازدیاد عشق و محبت میپردازیم:
1. ابراز عشق با صراحت و صداقت (جملات عاشقانه) که لحظههای یکنواخت زندگی را شیرین و لبریز از لذت و هیجان میکند.
به قول «مترلینگ»:
«زندگی وقتی لذتبخش است که در آن، لذات کوچک و عشقهای کوچک وجود داشته باشد و همین چیزهای کوچک است که ما را به زندگی پایبند میکند.»(4)
واژههای عاشقانه و دلنشین، به طور شگفتانگیزی میتواند آفریننده ی لذتهای کوچک باشد. ابراز محبت با صراحت و در عین صداقت و راستی در حالی که آمیخته با هیجانات روحی است، محبت را تا مرز عشق میرساند که شیرینی و حلاوت لذت آن را باید در عمق دلها جستجو کرد ولی پنهان کردن عشق، محبت را خفه میکند و میمیراند.
هیچ گاه نباید غرور و یا کمرویی مانع ابراز عشق و علاقه شود، یا در طول زمان مشکلات زندگی و گاه مشاجرات و درگیریها باعث شود ابراز عشق و علاقه ترک شود بلکه باید همواره و در همه حالات زندگی طوری رفتار کنیم که فضای عاطفی از بین نرود و جایی برای گفتن جملات عاشقانه و البته صادقانه بماند؛ چرا که برخی زنان میپندارند مردها به خاطر روحیه ی خاص مردانهشان اهمیتی به این حرفها نمیدهند و نیازی به شنیدن عبارات محبتآمیز و دلنشین ندارند در حالی که تجربه و تحقیقات روانشناسی، نادرستی این مطلب را اثبات کرده است.
«در مردان هر چقدر هم که به ظاهر والامقام و قوی باشند، باز هم لایههایی از دوران کودکی باقی میماند که آنها را نیازمند دلداری میکند.»(5)
استفاده از این گونه جملات کار سادهای نیست بلکه هنری است که مهارت خاص میطلبد. اگر روح صداقت نداشته باشند و در لحظات خاص زندگی و حالات ویژهای ـ که تشخیص آن به عهده ی خودتان است ـ گفته نشوند، دلربایی خود را از دست میدهند و حالت کلیشهای و خستهکنندهای پیدا میکنند.
امام صادق(ع) میفرماید:
«... لا غنی بالزّوجة فیما بینها و بین زوجها الموافق لها عن ثلاث خصال و هُنّ ... و اظهار العشق له بالخلابة؛
... زن در روابط بین خود و شوهرِ همدلش، از سه خصلت بینیاز نمیباشد که یکی ...، اظهار عشق با دلربایی است.»(6)
2. تعریف و تحسین
از آنجا که همه ی انسانها دوست دارند مورد توجه، تعریف و تحسین قرار گیرند، خیلی زود میتوانیم از این راه، در دلهای دیگران جا باز کنیم. معمولاً افراد برای به خاطر سپردن اشخاص با اسم و مشخصات، حافظه ی خوبی ندارند ولی اگر از شخصی تعریفی در باره ی خود شنیده باشند حتما آن فرد در خاطرشان خواهد ماند. بنابراین اگر تعریف و تحسین صادقانه باشد و همراه توقع و چشمداشتی نباشد، میتواند باعث محبت و دوستی شود، به ویژه اگر تعریف، تأثیرگذار و بااهمیت باشد؛ مثلاً مردها به خاطر اهمیت زیادی که برای خلقیات و ویژگیهای مردانه مثل شجاعت، دلیری، مهارتهای شغلی و ... قائلند، تعریف و تحسین آنها در این موارد خیلی ارزشمند میباشد.
البته در این مورد (تعریف و تحسین از دیگران)، صداقت و واقعبینی شرط اساسی است یعنی نباید بیدلیل و در هر زمینهای تعریف کنیم. باید باور کنیم که واژهها نیرو و انرژی دارند و چون انرژی میآفرینند باید صادقانه و واقعبینانه به کار گرفته شوند.
زنان و شیوه های جلب محبت شوهر (2)
نمایش عملی محبت ـ که بیشترین تجلی آن در احسان و فداکاری است ـ شامل هر نوع نیکی و خوبی که نشان از اخلاص و عشق درونی داشته باشد، میشود. ابراز عملی پشتوانه ی ابراز زبانی است اما نمایاندن محبت، بدون پشتوانه ی عملی، فریبی بیش نیست. عشق و محبت هر گاه با عمل همراه شود تأثیرگذار خواهد بود حتی ناسپاسترین انسانها در مقابل احسان دیگران واکنش نشان میدهند.
امام علی(ع) میفرماید:
«الانسان عبید الاحسان؛(7)
انسان بنده کسی است که به او احسان میکند.»
توجه کردن به علاقهمندیهای همسر اعم از غذای مورد علاقه ی او، رنگ لباس و ... رعایت حال او در مواقع استرسهای روحی و روانی، بیماری، مشکلات شغلی، چشمپوشی از کمبودها و کاستیهای مادی که مربوط به اوست، به پیشواز وی به هنگام ورود به منزل رفتن، گرامیداشت خانواده و دوستان وی، احترام به او بخصوص در حضور دیگران، ... نمونههایی از ابراز عملی محبت هستند.
پذیرش تفاوتها و درک و تفاهم زوجین
مسئله ی مهم دیگری که در زندگی زوجین باید نگاه شود، پذیرش تفاوتها و نگرش درست به آنهاست. اگر زن و شوهر پی به وجود تفاوتهای طبیعی و فطری یکدیگر ببرند و از نقش آنها در تشدید محبت و تشکیل زندگی بهتر آگاه شوند، حتما به شناخت تفاوتها و استفاده ی درست از آنها بهای بیشتری خواهند داد. شایسته است گذرا به بررسی تفاوتهای بین زن و مرد بپردازیم.
1) تفاوتها و ایجاد محبت و جذابیت
بین زن و مرد مانند موجودات دیگر، تفاوتهای بسیاری وجود دارد. بنا به گفته ی زیستشناسان هر سلول بدن مرد با هر سلول بدن زن تفاوت دارد. حتی برخی فمینیستها که سعی در پوشاندن و از بین بردن تفاوتها دارند به وجود آنها معترفند. آنچه مهم است نوع نگرش و برخورد ما با تفاوتهاست.
نگرش درست ما برخاسته از علم و آگاهی به وجود آنها و نقش آنها در ایجاد عشق و تکامل است؛ زیرا تفاوتهای بین دو جنس مخالف به گونهای طراحی شده است که هر یک از زوجین به وسیله ی دیگری به تکامل و تعادل میرسد.
روانشناسان معتقدند:
«سردی بدن مرد با گرمی بدن زن متعادل میشود و تهاجمی بودنش با کیفیت همسازی همسرش و قاطعیت او با انتقادپذیری زن و قدرتش با عشق زن متوازن میگردد.»(8)
تفاوتهاست که زندگی را با جنس مخالف شیرین و جذاب میکند به طوری که اگر تفاوتها نبودند کشش و جذابیتی بین دو طرف به وجود نمیآمد.
به اعتقاد جان گری:
«این تفاوتهای مکمل که سبب جذب و کشش به طرف شخص دیگر میشود، احساس مرموزی را به نام عشق به وجود میآورد.»(9)
حتی گفته شده که هر چه توان و قوّت این تفاوتهای فطری و طبیعی بیشتر باشد، درجه جذب و کشش افزایش خواهد یافت:
«مردانی که از «مردانگی» بیشتری برخوردارند از زنانی که زنانگی بیشتری دارند خوششان میآید.»(10)
«هنگامی که زنان و مردان خیلی شبیه یکدیگر شوند آن جاذبه ی مرموز را از دست میدهند. زندگی کردن با شخصی که مثل خودمان است بسیار خستهکننده است.»(11)
«به راستی اگر زن دارای ویژگیهای جسمی و روانی و اخلاقی مردانه بود هرگز هنر ایجاد شیفتگی برای وصال در مرد را نمیتوانست داشته باشد و اگر مردها همانند زنان بودند ممکن نبود عالیترین هنر خود که صید و شکار و تسخیر قلب زن است را جلوه دهند.»(12)
شرع مقدس اسلام نیز در این زمینه فراوان سخن گفته است از جمله حضرت علی(ع) میفرماید: «... فإنّ المرأة ریحانة لیستْ بقهرمانة؛(13)
زن گل بهاری است نه مسئول دخل و خرج.»
در جای دیگر سه صفت بد مردان را بهترین صفات زنان برمیشمرند.(14)
بنابراین وجود تفاوتها موهبت الهی است که باید حفظ شود و مورد استفاده ی بهینه قرار گیرد نه آنکه با تصور نادرست (ظلم و تبعیض از راه تفاوتها) سعی در نابودی آنها شود. برای یک مرد زنی که در مسیر طبیعی فطرت زنانه ی خویش، طبعی لطیف و چشمانی آکنده از حیا دارد، با زبانی شیرین و چهرهای آراسته توأم با دلی لبریز از محبت شوهر، بسیار جذاب و دلفریب است.
ب) تفاوتها و اختلافات
اما تفاوتها در عین حال که باعث ایجاد جذابیت و کشش انسانها به سوی هم میشود، برخوردها و تنشهایی را هم به وجود میآورد به طوری که نمیتوان دو زوج را یافت که هیچ گونه اختلافی با یکدیگر نداشته باشند ولی نه بدان معنا که تفاوتها به صورت طبیعی تنشزا هستند و گریزی از آنها نیست چرا که ایجاد اختلاف و تنش در اثر نگرش نادرست به تفاوتها و عدم آگاهی از وجود برخی فرقهاست. اگر زوجین با آگاهی از تفاوتهای یکدیگر سعی در پذیرش آنها کنند، بسیاری از مشکلات را نخواهند داشت و میتوان گفت که شاید بیش از نیمی از خوشبختی را به دست آوردهاند.
دکتر جان گری میگوید:
«باید زن و مرد یاد بگیرند که به تفاوتهای یکدیگر احترام گذارند تا با هم نزدیکتر و صمیمیتر شوند.»(15)
بنابراین شناخت و پذیرش تفاوتها و برخورد درست با آنها میتواند بسیاری از اختلافات و تنشها را از بین ببرد ولی نه به طور کامل و صد در صد چرا که زندگی با تمام فراز و فرودهایش در جریان است و بشر نمیتواند همواره مانند یک ماشین، دقیق و درست عمل کند. به هر حال اختلاف نظرها وجود دارد. گاهی خواستههای دو نفر در مقابل هم قرار میگیرند، یا منافع یکی با دیگری تداخل میکند و گاهی مصلحت برخی برای دیگری زیانبار است و ... خلاصه زندگی آکنده از حوادث است، بنابراین نمیتوان گفت اصلاً نباید اختلاف پیش بیاید بلکه باید راه حل اختلافات را پیدا کرد که جز درک و تفاهم نیست.
از آنجا که سوء تفاهم به معنی فهم مطلبی بر خلاف واقعیت است پس تفاهم یعنی فهم درست واقعیتها. تفاهم بین زوجین یعنی:
1. فهم درست شخصیت همسر؛
2.فهماندن و بروز دادن واقعیت درونی خود به همسر؛
شخصیت افراد را همان طور که هست بشناسیم. با توجه به مجموعه شرایط محیط زندگی، فرهنگ خانوادگی، وضع شغلی، تفاوتهای فردی و جنسیتی و ویژگیهای مهم دیگر .
بسیاری از توقعات بیجا، سوء تفاهمها، قضاوتهای منفی، نگرانیهای بیمورد، مقایسههای غلط و مشکلات دیگری که باعث کدورت و مشاجره میشود و فضای عاطفی خانه را آلوده میکند، برخاسته از شناخت نادرست زن و شوهر از یکدیگر است.
کمترین فایده شناخت درست برای زنان این است که در فضایی سالمتر و آرامتر و به دور از ترس و اضطراب میتوانند در باره ی رفتارهای خود و همسرشان بیندیشند، نیز به جای اینکه با حالتی عصبی و البته بینتیجه برخورد کنند، در فضایی دوستانه به مذاکره بپردازند.
یک روانشناس فرانسوی در این باره مینویسد:
«به محض اینکه شوهری احساس کند که تشخیص اخلاقی همسر از وی به طور افراطی شکل گرفته است و هیچ چیزی نمیتواند نظرش را تغییر دهد تمام صراحت و ابراز احساسات شخصی وی به نابودی خواهد گرایید. در چنین موقعی است که شوهر ممکن است سر صحبت را با خانمی باز کند که در اداره یا باشگاه ورزشی ملاقات میکند. چه بسا با وی راجع به مسائلی صحبت کند که مدتهاست جرئت بروز آنها را پیش همسرش نداشته است و بعد از مدتی احساس تفاهم و احساس خویشاوندی را که همه ی انسانها با ولع دنبال آن هستند در خود مجددا کشف کند و حتی ممکن است مشکلات زناشویی خود را نیز بیان کند. مردها با بیان ناکامیها و شکستها در ازدواج به سهولت قلب زنها را به ترحم وا میدارند. بعید نیست چنین مردی بعد از مدتی به دفتر من بیاید و بگوید:
من بدون این زن جوان نمیتوانم زندگی کنم. او خیلی خوب مرا درک میکند در حالی که همسرم از درک من عاجز است.»(16)
شناخت روحیات و ویژگیهای زن نیز به اندازه ی شناخت مرد توسط زن بااهمیت است. وظیفه ی زنان در این مورد آن است که با بروز دادن واقعیت درونی خود و صراحت و صداقت در گفتار و رفتار، به شناخت بهتر و بیشتر کمک کنند. برخی معتقدند:
در سرتاسر جهان زیادند افرادی که از نبود تفاهم رنج میبرند ولی وقتی وضع آنها را از نزدیک بررسی کنیم مشخص میشود حداقل تا حدودی خودشان مقصرند یعنی اگر دیگران آنها را درک نمیکنند به علت این است که خود را بروز ندادهاند.
بسیار دیده شده است که بعضی افراد احساسات و درونیات خود را مخفی میکنند، علاقه خودشان را به دیگران نشان نمیدهند و یا از چیزی ناراحتند اما چیز دیگری را بهانه میکنند و خلاصه آنکه دیگران را در مورد خود به اشتباه میاندازند. بعضی روانشناسان این حالت را بیشتر به زنان نسبت میدهند.
«مهمترین علت شروع مشاجرات از جانب زنان، عدم صراحت در بیان احساساتشان است. زن به جای اینکه مستقیما ناراحتی خود را مطرح سازد، ایرادهای بیربط میگیرد تا ناراحتی خود را نشان دهد.»(17)
طول انگشت کودک شما ممکن است با میزان موفقیت او در امتحانات ارتباط داشته باشد.
پژوهشگران دانشگاه بات در مقالهای که در شماره این هفته "نشریه روانشناسی انگلیس" منتشر کردهاند، نشان دادهاند که کودکان هفتسالهای که انگشت انگشتریشان بلندتر از انگشت اشارهشان است، در ریاضیات نمره بالاتری به دست میآورند.
البته این قضیه ربطی به کفبینی ندارد و مهارت تحصیلی را مغز آدم تعیین میکند، نه انگشتش. اما عاملی وجود دارد که هم بر مغز و هم بر طول انگشت موثر است و آن هم قرار گرفتن جنین در معرض هورمونهای جنسی در رحم است.
برای همین است که در مردان انگشت انگشتری معمولا بلندتر از انگشت اشاره است، ولی در زنان انگشت اشاره بلندتر از انگشت انگشتری یا هماندازه ی آن است.
در عین حال شواهدی وجود دارد که قرارگیری در معرض میزان بالای تستوسترون در دوران جنینی باعث بهبودی استدلال فضایی در فرد می شود و این مهارت در ریاضیات و نیز نقشهخوانی مفید است.
طول انگشت انگشتری با صفات دیگری هم ارتباط داده شده است که میتواند تحت تاثیر تستوسترون قرار گیرد.
یک تحقیق در انگلیس نشان داده است که فوتبالیستهای حرفهای انگشتان انگشتری درازتری دارند و طول انگشت انگشتری بازیکنان بینالمللی هم از بازیکنان باشگاهی محلی بلندتر است. همین خصوصیت در ورزشکاران زن هم دیده شده است.
در یک تحقیق دیگر در دانشگاه لیورپول انگلیس نشان داده است که مردان با انگشت انگشتری کوتاهتر ممکن است، اندکی بیشتر در معرض حمله قلبی در سنین پایینتر باشند، اما احتمال قلبی در سنین بالاتر در آنها کمتر است.
شواهدی وجودی دارد که انگشت انگشتری درازتر ممکن است با شمار بالاتر اسپرم همراهی داشته باشد.
گرچه نتایج تحقیق فوق، جنبه دیگری از تاثیر هورمونها در دوران جنینی را بر فیزیولوژی انسانی روشن میکند، اما باید این یافتهها را با احتیاط تفسیر کرد، زیرا ارتباط میان طول انگشتان و صفات جسمی یا روانی تنها ارتباط آماری هستند. آنها بیانگر رابطه بین میانگینها در سطح عموم جمعیت هستند و لزوما نمیتوان در مورد یک فرد خاص به آنها استناد کرد.
همه موافق هستند که عموما مردان بلندقدتر از زنان هستند، اما در عین حال هیچکس هم تردید ندارد که برخی از زنان از برخی مردان بلندقدتر هستند. همین قضیه در مورد طول انگشت انگشتری هم صادق است.
برای مثال تحقیق دانشگاه بات بیانگر آن است که تستوسترون ممکن است در دوران جنینی، یک عامل تاثیرگذار در توانایی کودکان در ریاضیات باشد. اما عوامل مختلف دیگری مانند فشارهای محیطی و اجتماعی و نیز سایر عوامل زیستشناختی مانند ژنها هم در این توانایی موثرند. بنابراین ممکن است بسیاری از کودکان با انگشت انگشتری کوتاه، کاملا در ریاضیات خوب یا حتی عالی باشند.
اصولا هنگامی که پای پژوهش درباره منشا صفات انسانی به میان میآید، چه منشا ژنتیکی، چه هورمونی یا محیطی، باید همین احتیاط را کرد.
به جز موارد استثنایی مثل ژن به وجود آورنده بیماری تحلیلبرنده عصبی هانتینگتون که دارندگان آن حتما در میانسالی به این بیماری علاجناپذیر مبتلا میشوند، بسیاری از اینگونه عوامل، تنها زمینهساز ایجاد یک صفت هستند یا به همراه عوامل دیگر در ایجاد آن شرکت دارند، نه اینکه عامل منفرد و همیشگی به وجود آورنده ی آن باشند.
*نویسنده: مارک هندرسن- دبیر علمی روزنامه تایمز
The Times, May 26, 2007
(مناجات الزاهدین)
بی خویش ، با خدا
اِلهی اَسکََنتَنا دارَاً حَفَرتَ لَنا حُفَرَمَکرِِِها وَ عَلَّقتَنا بِاَیدِی الَمنایا فی حَبایِلِِ غَدرِِِِها …
خدایا!در خانه ای جایمان داده ای که نگاهمان به هر سو که می دود دام بلایی در پیش خویش کنده می بیند.
در بیابانی فرویمان فرستاده ای که قاصدک چشم از همه جا پیغام سراب می آورد.
و خارهای خیانت، پای خسته را در خویش می فشرد.
خدایا!
گذرمان را از باریکه راههایی انداخته ای که دشنه های فریب از فراسوی خانه ها به انتظارمان نشسته است.
خدایا!
سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.
خدایا!
تیرهای آرزو بر تخته سنگهای ناکامی می شکند و جویهای باریک امید بر زمین تفدیده می خشکد.
خدایا!
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا!
این دنیای هرزه هر لحظه دامی تازه می گسترد و خود را برای کسی می آراید.
راههای به سوی تو را یا سدّ سکوی مقام می نهد یا گودال زندگی می کند یا دام ثروت می گسترد یا به خویشمان مشغول می دارد و یا …
می دانی که بی پرواز از این موانع نمی توان گذشت.
خدایا!
قدرت پرواز را از تو می طلبیم.
فَاِلَیکَ نَلتَجِیُ مِن مَکایِدِ خُدَعِها و بِکَ نَعتَصِمُ مِنَ الِاغتِرار بِزَخارِفِ زِینَتِها فَاِنََّها اَلمُهلَکَهُ طُلابِها اَلمُتلِفَهُ حُلّالِها اَلمَحشُُّوهُُ بِاالافاتِ اَلمَحشُونَهُ بِالنَّکَباتِ.
خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.
خدایا!
چه گذرگاه سختی است این دنیا و چه تنگه صعبی! این چه طعام آلوده ایست که مرگ خورنده را تدارک می بیند!
این چه آب متعفنی است که جگر تشنگان را می سوزاند! خدایا!
این چه معشوقی است که شب را در آرزوی هلاکت عاشقان صبح می کند!
خدایا!
سلامتمان، در گذر از این تنگنا به دست قدرت توست.
بر فراز این پرتگاه مهلک دست امید مان به ریسمان عطف تو آویخته است.
اِلهی فَزَهِّدنا فیما وَ سَلِّمنا مِنها بِتَوفیقِکَ و عِصَمِکَ وَ انزَع عَنَّا جَلابیبَ مُخالِفََتِک و نَوِّل امورَنا بِِحُسنِ کِفایَتکَ وَ اَو فَرَ مَز یدَنا مِن سَعَهِ رَحمَتِکَ …
خدایا!ریشه های این علاقه را در خاک وجود ما بخشکان، و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب ما بسوزان.
خدایا!
عشق به این لجنزار متعفن جامه مخالفت تو را بر ما پوشانده است! تو این جامه را بر تن ما بدر.
خدایا!
این عجوزه هزار داماد، آهنگ شکستن عزم مردان کرده است و عمر را به کابین می طلبد.
خدایا!
حکومت کشور جان با توست! به غیر وامگذار.
خدایا! باغبانی این باغ را به کس مسپار که اگر جز شیره مهر تو در آوندهای این باغ بدود برگها به پژمردگی خواهد نشست و اگر جز باران محبت تو بر این باغ ببارد پرچمهای باغ فرو خواهد افتاد و اگر جز نسیم لطف تو به این بوستان بوزد غنچه ها خواهند مرد.
وَ اَجمِل صَلاتِنا مِن فَیضِ مَواهِبِکَ وَ اغرِس فِی اَفئِدَتِنا اَشجارَ مَحَبََّتِکَ اَتمِم لَنا اَنوارَ مَعرِفَتکَ وَ اَذقنا حَلاوهَ عَفوِکَ و َلَذَّهَ مَعرِفتکَ وَ اَقرِر اَعینِنا یَومَ لِقائکَ بِرویتکَ و اَخرِج حُبَّ الدُنیا مِن قُلوبِنا کما فَعلتَ بِالصالحینَ مِن صَفوَتِکَ و الابرارَ مِن خاصَّتِکَ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرَّاحِمِینَ و یا اَکرَم َالَاکرَمینَ
خدایا!سنگهای گناهان ما را از دهان چشمه های موهبت خویش کنار بزن و دلهای ما را سیراب زلال مهر خویش گردان.
معبودم!
در کرت قلبهای ما به جای هرزه گیاهان هوس نهال محبت خویش را بنشان.
خدایا!
آفت علاقه به دنیا بر گندمزار ایمان ما زده است، دریابمان!
آنچنانکه عابدان و صالحان و برگزیدگانت را دریافتی، آنچنانکه بندگان ناب و خالصانت را و آنچنانکه عاشقان و معشوقان خویش را.
با دستهای گرم محبت ای پذیراترین آغوش باز ماندگان!
ای رئوف ترین مهربانان و کریم ترین مهرورزان!
شنیدید میگن دل به دل راه داره؟
توی زندگیتون تا حالا پیش اومده که از یکی خیلی بدتون بیاد ولی هیچ موقع ابراز نکنید؟ و احساس کنید اونم دقیقا همون احساس رو به شما داره؟
و همینطور از یکی خوشتون بیاد، بعداً معلوم شِه اونم از شما خوشش میاومده؟
یکی از دوستام میگفت یه روز که رفته بودم بانک، تا چشمم به تحویلدار بانک افتاد، ناخودآگاه احساس کردم اصلا ازش خوشم نمیاد، گذشت تا اینکه وقتی نوبتم رسید و باهاش سلام و علیک کردم، بِهِم گفت آقا ببخشید ولی من اصلا از شما خوشم نمیاد، همینطور که بُهتَم زده بود بهش گفتم راستش منم از شما بیاختیار خوشم نمیاومد ولی به روم نیاوردم!!.
عجیب بود! نه؟!
حالا ذهنتون را از بدیها و بد اومدنا جارو کنید و بیاین سر محبت و دوست داشتنهایی که مثل نسیمی تو دل میوزَد و سینه رو خنک میکنه.
بعضی وقتها دل آدم برا چیزهایی غش میره که حتی یک بار هم اونارو ندیده.
بذارید واژههامو اصلاح کنم، و اینطور بگم که: من با چشمِ سرم ندیدم اما از کجا معلوم، شاید دلم با چشمای خودش دیده؟!
داستان دل و عاشق شدناشو اینا، داستانی پر سوز و گدازِ که حکایتهای هفتاد من دربارهاش گفته شده که هر چه بیشتر پای آن می نشینی بیشتر میفهمی که دل آدمی، آدمی است کامل که سر و چشم و گوش دل رو یکجا دارد و میبیند و میپسندد و میخواهد و...
این معادلهی دو مجهولی رو برای بدست آوردن کسانی که هی دلتونو یاد میکنن حتماً حل کنید:
دل شما هر روز چند بار یاد کی میافته؟؟!!
شما میگید دل تو این کاراش حساب و کتابی هم داره؟
یا نه، همینجوری یه بار از این خوشش میاد و یه بارم از اون؟
قبل از اینکه شما نظرتون رو ارسال کنید من نظرمو بگم؟
به نظر من همونطور که خودمون کوچولو بودیم و، کم کم بزرگ شدیم و، در این حرکت از هر روزمون یه خوشه برداشتیمو، رو حساب یا بیحساب یه چیزایی رو یاد گرفتیم و، خلاصه ته کار شدیم آدم الان، با این طرز تفکرِ...! و با این علاقهها و سلیقهها؛ دلمونم اولش کوچولو بود و ساده و پاک، که کم کم بزرگ شد و مطابق آنچه بخوردِش رفته بود بار اومد.
دلمون هم واسه خودش سلیقهدار شد.
و نتیجهی حرفم اینکه دل هم بی حساب و کتاب جایی نمیره، بلکه هر طور که بار اومده با همون فرهنگ و با همون ملاک و معیار کار میکنه.
حسن میگه به امام رضا گفتم: ما رو از دعا فراموش نکنین.
امام فرمودند: تو فکر میکنی من تو رو یادم میره؟
کار سخت شد!!
خودمون کم بودیم حالا باید دلمون رو هم بپّاییم که کجاها میره و با کیا میگرده.
بله! واقعاً باید دلمونو بپّاییم که با کیا دمخوره؟، از کیا خوشش میاد؟، و کیا رو هی یاد میکنه؟
راستی دل شما هر روز چند بار یاد کی میافته؟؟!!
این معادلهی دو مجهولی رو برای بدست آوردن کسانی که هی دلتون رو یاد میکنن حتماً حل کنید.
اگر دلتون روزی دو سه بار یاد کارای بد بد میکنه، بدونید اونکه عاشق کارای بده (همون شیطونو میگم دیگه) دقیقا همون موقع اونم تو نخ شماست.
و اگه با آدم خوبا و کارای خوب و ... دمخوره، مطمئناً حور و پری هم با دل تو دم خورند.
باور کنید حرفام درباره رفت و آمدهای دل راسته! میگید نه! این داستانو گوش کنید.
یک روز آقایی به نام "حسن ابن جهم" امام رضا _علیه السلام_ رو میبینه و...
حسن میگه به امام گفتم: ما رو از دعا فراموش نکنین.
امام فرمودند: تو فکر میکنی من تو رو یادم میره؟
حسن میگه: تا امام این جواب رو دادند پیش خودم فکر کردم و با خودم گفتم: خوب ایشون که برا شیعیان و دوستانشون دعا میکنن، منم که از شیعیانشون هستم؛ و جواب امام رو دادم که: نه! شما منو فراموش نمی کنین.
امام فرمودند: چطور اینو فهمیدی؟
گفتم: من از شیعهها و دوستای شمام و شما هم که برا شیعههاتون دعا میکنین!
بعدش امام فرمودند: بغیر این، چیز دیگهای هم فهمیدی؟
حسن میگه گفتم: نه!
و امام فرمودند: هر وقت خواستی که بدانی پیش من چه داری! نگاه کن به آنچه که من در نزد تو دارم.
یعنی ببین من تو دلت برات چه جاگاهی دارم و از اون نتیجه بگیر که تو هم پیش من در همون جایگاهی.
داستان جالبی بود! نه؟!
حالا فکر کنم با این حدیث باورتون شده باشه که "دل به دل راه داره"
و باورتون شدهباشه که " دل هر جا که بهش عادت کرده و خوشش اومده و باهاش بزرگ شده راه میزنه"
و باورتون شده که "از این به بعد باید حواسمون به رفت و اومدای دلمون باشه که با کیا بِده بستون داره"
فکر کنم وقتشه که همین امروز، بی معطلی، بریم سر صندوقچهی دل و، ببینیم چیا از کیا داره و بعد بفهمیم که از خودمون چی پیشِ کی داریم.
یه نکته رو حیفم اومد راجع به "حسنِ" قصهمون نگم و اون اینکه ایشون چه آدم بزرگی بوده که دلش دمخوره دل نازنینی چون امام رضا _علیه السلام_ بوده.
ام کلثوم دختر عقبة بن ابى معیط در خاندانى به دنیا آمد که در تاریخ اسلام خاندانى ننگین و رسواست. درباره سه تن از اعضاى این خانواده آیه نازل شده است، پدرش عقبه، برادرش ولید، وخودش.
نکته جالب این است که این بانوى قهرمان که قهرمان مبارزه در برابر تمایلات مادى و امواج طوفان بى دینى است، در مقابل پدر و برادرش که از عناصر کثیف و نادرست بوده اند، زنى داراى ایمان استوار و از تربیت شدگان و شاگردان برجسته مکتب رسالت و مدرسه وحى است!
بهتر است این خانواده تا حدى معرفى شوند، شاید شخصیت و عظمت انسانى و ایمانى این بانو، روشن تر گردد.
صرف نظر از این که این بانوى قهرمان در راه گرایش به اسلام و اطاعت از رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم)، چشم از وطن و خانواده و بستگان نزدیک همچون برادر، پوشید و على رغم کوشش هاى آنان براى بازگرداندنش، با پاى پیاده فاصله میان مکه و مدینه را طى کرده، از هیچ مانعى نهراسید
پدرش از کسانى است که در شهر مکه از هیچ گونه آزار و جسارتى نسبت به رهبر بزرگوار اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم) فروگذار نمى کرد و حتى در حادثه اى با کمال وقاحت حاضر شد آب دهان به روى مبارک پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله وسلم)اندازد!!
به همین خاطر خداى متعال این آیه را درباره او و رفیقش نازل کرد:
« وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً » (1)
ولید فرزند همین عقبه و برادر مادرى عثمان است، هنگامى که حمزه عموى پیامبر خدا (صلى الله علیه وآله) به شهادت رسید، او و عمرو بن عاص شراب خوردند و جشن گرفتند، اگر چه وى بعداً مسلمان شد ولى هیچ گونه تحولى در اخلاق و رفتارش پیدا نشد، در دوره خلافت عثمان حاکم کوفه شد و نماز صبح را در حال مستى چهار رکعت خواند و هنگامى که گزارش او به مدینه رسید احضار شد و به رغم بى میلى عثمان، امیرالمؤمنین على (علیه السلام) حدّ مى خوارگان را بر او جارى ساخت.یک بار پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) به او مأموریت داد که به سوى قبیله بنى المصطلق برود و به جمع آورى زکات بپردازد، از آنجا که میان او و قبیله مذکور در عصر جاهلیت دشمنى بود، هنگامى که مردم با هلهله و شادى به استقبالش آمدند، گمان کرد که قصد کشتنش را دارند! از این جهت به مدینه بازگشت و گزارش داد که آنهااز دادن زکات، خوددارى کردند.
پیامبر خدا خشمگین شد و تصمیم گرفت با آنان کارزار کند ولى خداى متعالى پیش از اینکه به گزارش ولید پلید ترتیب اثرى داده شود، این آیه را نازل فرمود:
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَة فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ » (2)
به این ترتیب قرآن کریم لقب زشت فاسق را براى همیشه براى ولید به یادگار گذاشت. او از دشمنان سر سخت امیرالمؤمنین على (علیه السلام) بود.ولى ام کلثوم از زنانى است که در اوایل بعثت پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)مسلمان شد، او به سوى دو قبله بیت المقدس و کعبه نماز گزارد و با پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله) بیعت کرد و پیاده به مدینه مهاجرت نمود.
برادرانش ولید و عماره که نه تنها با نور اسلام زوایاى قلب خود را روشن نکرده بودند بلکه سرسختانه با اسلام به مبارزه برخاسته، دست به هر جنایتى مى زدند، تصمیم گرفتند که او را از مهاجرت بازدارند.
نکته جالب این است که این بانوى قهرمان که قهرمان مبارزه در برابر تمایلات مادى و امواج طوفان بى دینى است، در مقابل پدر و برادرش که از عناصر کثیف و نادرست بوده اند، زنى داراى ایمان استوار و از تربیت شدگان و شاگردان برجسته مکتب رسالت و مدرسه وحى است!
مهاجرت ام کلثوم پس از انعقاد قرار داد صلح حدیبیه بود، بر طبق این پیمان مسلمانان متعهد بودند که هر کس از مکه به مدینه برود، او را به وطن نزد قومش بازگردانند، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) بر اساس این تعهد حتى مسلمانانى که از مکه فرار مى کردند و به مدینه مى رفتند، به مکه بازمى گرداند و این یکى از شاهکارهاى آن بزرگوار است که براى پیشرفت اسلام نتایجى درخشان داشته است ولى این تعهد شامل زنان نمى شد زیرا از اول در قرار صلح تصریح شده بود که اگر مردى از مکه به مدینه رود او را بازگردانند، از این جهت ملزم نبودند که زنان مهاجر را به مکه بفرستند، ام کلثوم ازاین موقعیت استفاده کرد و درمدینه باقى ماند. در مورد ام کلثوم و زنانى که وضعى مشابه او داشتند قرآن مجید فرمود:
« یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَات فَامْتَحِنُوهُنَّ اللهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَات فَلاَ تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لاَ هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلاَ هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ . . .»
ام کلثوم که انگیزه اى در مهاجرتش جز گرایش به حق نداشت، به حکم حق در مدینه ماند و به همین جهت برادرانش از تعقیب وى طرفى نبستند و به مکه بازگشتند.پس از آن که در مدینه استقرار یافت، با زید بن حارثه که یکى از قهرمانان برجسته تاریخ اسلام است، ازدواج کرد اما مدت این ازدواج و همسرى آن زوج قهرمان دیرى نپایید و با شهادت افتخارآمیز زید در جنگ موته به پایان رسید. ام کلثوم پس از شهادت شوهرش با مردان دیگرى ازدواج کرد ولى هیچ یک ازآنان از لحاظ ایمان و جهاد و فداکارى در راه اهداف عالیه اسلام به مقام زید نمى رسیدند. صرف نظر از این که این بانوى قهرمان در راه گرایش به اسلام و اطاعت از رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم)، چشم از وطن و خانواده و بستگان نزدیک همچون برادر، پوشید و على رغم کوشش هاى آنان براى بازگرداندنش، با پاى پیاده فاصله میان مکه و مدینه را طى کرده، از هیچ مانعى نهراسید. وى بانوئى است که از پیامبر خدا حدیث روایت کرده است، حدیث زیر از اوست:
سمعت النبى (صلى الله علیه وآله و سلم) یقول: « لَیْسَ بِالکَاذِبِ مَن أصلَحَ بَینَ النَّاسِ فَقَالَ خَیراً ».
کسى که به منظور اصلاح میان مردم به دروغى سخنى نیکو بگوید دروغگو نیست.
بشارت ده مال بخیل را به آفتى از روزگار یا به میراث خوارى
اندوختهی بخیل یا در آفت روزگار تلف گردد، یا به دست میراث خوار افتد، از بهر آن که بخیل را دل ندهد که مال خویش را خوش بخورد، یا در وجه خیرات و طریق مبرات بکار برد.
هر که را مال هست و خوردن نیست
او از آن مـال بهـره کـى دارد
یــا بــه تــاراج حـــادثــات دهـــــــــد
یا بــه میــراث خـوار بگـذارد
عوامل استجابت دعا
(1)
یادتان هست که گفتیم حتی نمکمان را هم باید از خدا بخواهیم
آنموقع باهم قرار گذاشتیم دفعه دیگر که همدیگر را دیدیم، درباره این موضوع باهم صحبت کنیم که: چکار کنیم تا ما گفتیم: « نَـ...مـَ ...» خدا نمکدانمان را پر کند؟
بله! صحبت امروز من و شما در بارهی موضوع خیلی خیلی به درد خورِ: اسباب و مقدمات استجابت دعاها و برآورده شدن درخواستهایمان است
دوست من این یک گفتگوی نوشتاریست و من دوست دارم وقتی شما حرفای مرا خواندید، من هم از حرفهای شما مطلع شوم پس حتما پشت پنجرهای که من برای دینت باز کردهام بیا و حرفهات را برایم بزن؛ بله درست فهمیدی پنجرهی نظرات را میگویم
من میخواهم نمک ناهار امروزم رو از خدا بخواهم ، بسم الله ، از کجا شروع کنم که غذام بینمک نشه؟
استجابت دعا مسألهای است که بسیار به آن در روایات امامان معصوم _که درود و سلام خدا برآنان باد_ پرداخته شده و دانشمندان عرصه دین نیز آن را پروردهاند، و در این نوشتار شما حاصل تتبعی در اینباره را خواهید خواند که اسباب استجابت را برمی شمرد.
حتماً آیهی زیبای "وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَ لْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ " را شنیده یا خواندهاید که خداوند به پیامبر می فرماید:
چون "بندگان من" در باره من از تو بپرسند ، بگو که من نزدیکم و به ندای کسی که مرا بخواند پاسخ می دهم، پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان آورند تا راه راست یابند.(1)
از این کلام الهی میتوان چند شرط را برای آنکه دعایمان مستجاب شود استخراج کرد.
آیا در کلمه "عبادی" که در فرمایش پروردگار آمده است دقت کردهاید؟
شما از کلمهی "بنده" چه میفهمید و آن را چگونه توضیح میدهید؟
بله نکتهی در خور توجه همینجاست، باید "بندهی خدا" بود و بندگیکرد و فهمید که بندگی خداوند غیر از بردگی است.
باید دانست که خداوند مالک ما در تمام وجود، از پیدایش گرفته تا بقا و ... است؛ آنگاه خواهیم یافت اینچنین مالکی، از رگ گردن بر بندهی خود نزدیکتر بوده و همهجا با اوست و خواهیم یافت که با چنین مالکی باید چگونه بود.
خواهیم یافت که هیچ چیز چون او در وجود ما مؤثر نیست.
فکر میکنم از این صحبتها میتوان دانست که چرا آن مالک "ایاک نعبد و ایاک نستعین" را بر زبانمان گذاشته که هر روز لااقل 10 بار بر آن معترف شویم.
اما آیا به این نکته دقت داشتهاید که بعضی وقتها ما آدمها چیزهایی را که بیشتر بر زبانمان و جلوی چشممان است را کوچک میپنداریم و خیلی زود عادتمان میشود و فراموششان میکنیم، حال آنکه تکرار آن باید تذکری باشد برای فراموش نشدنمام!؟
بگذریم از این غفلت!
خلاصه آنکه باید بندگی را فهمید و با آن زندگی کرد تا مولا اجابتمان کند.
دومین قسمت از آیه که میخواهم در مورد آن بیاندیشیم، کلمه "الداع" به معنای خواهان و درخواست کننده، در فراز "اُجیبُ دَعوَةَ الدَاعِ اِذَا دَعانِ" است.
آیا در مواقعی که دعا میکنیم واقعا از خدا میخواهیم که خواستهمان را برآورد؟ منظورم این است که آیا حواسمان هست که فقط خداست که همهکارهیِ این عالم است و اوست که اگر بخواهد میشود وگرنه، نه!!
یا آنکه وقتی دعا میکنیم منظورمان این است که "خدایا! تو هم یه کمکی بکن، هرچند اصل کار دست فلان آقاست".
وقتی آنقدر فهمیدیم که:
1- هیچ کاری از دست خودمان ساخته نیست
2- دیگران و بلکه تمام غیر حق هم وضعشان در این ناتوانی بدتر از ماست
آنوقت است که چون فقیری در مانده بر دامان تنها و تنهاترین دارای هستی چنان دست خواهیم افشاند که کَرَم به جوش آید و فیض به خروش.
دوستان باهم تا هفتهی آینده در این کلام دلنشین و این دو نکته تأمل کنیم تا در دیدار آینده از دیگر شرایط استجابت باهم گفتگو کنیم!
یادت نرود که پشت پنجره!! بیایی من مشتاق حرفهای تواَم
یکی از ویژگیهایی که انسان شرقی را از سایرین تا حدودی جدا می کند عشق به طبیعی زیستن است که ریشه در نسلهای کهن دارد، او به دنبال معنویت است و ذاتاً صدای مبدأ هستی را می جوید. صدای موسیقی درون را که بر روح و جان انسان مراقبه گر جاری است- صدایی که با تمام قدرت و محدوده ای تخیل ناپذیر انسان را به وجود و جوهره تمامیت هستی سوق می دهد- یاد بابا غلام همت آبادی به خیر که می گوید: کوک ساز باید طوری باشد که دل نوازنده اش را بلرزاند و کوک زمانی این چنین می شود که با ساز دل هم کوک باشد.
حال ما با این دل بی قرار چه کنیم؟ تا به درونی ترین نقطه صدا، هنگام خلقت برسیم؟ برای رسیدن به این کوک تحقیقاتی انجام داده ام که شرح آن در ذیل آمده است، غرض از نگاشتن این مقاله یک کنجکاوی است برای ارضای حس شنیداری آنچه که در گذشته بوده و مسلماً ذائقه و سلیقه هنری در هر دورانی دستخوش تغییراتی است و ساز و صدادهی آن نیز از این امر مستثنی نیست. ولی امروز آن قدر سرخوش از شنیدن نواها و نغمه ها هستیم که بخش عمده و مهمی را که در موسیقی ما به فراموشی سپرده شده نادیده گرفته ایم و آن چگونگی صدادهی سازهاست.
در واقع با ورود به دنیای جدید قسمت عمده ای از فرهنگهای اصیل سرزمینمان رو به نابودی است، در این میان نگاهی داریم به سازهای موسیقی ایران و نوع صدادهی (سنوریته) که در قدیم داشته اند و مقایسه آنها با صدادهی امروزشان عامل مهمی که بعد از کاسه طنینی ساز در صدادهی آن تأثیر به سزایی دارد. تار یا سیم به قول قدما «وتر» می باشد که بررسی نوع جنس آن ، چه در قدیم و چه در دنیای امروز از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و هست. حتی از یک نظر اهمیت نوع جنس وترها برای ساز مهمتر از کاسه طنینی ساز می باشد، چه آنکه با نگاهی کوتاه می توان به این مهم پی برد و دریافت که این نوع و جنس سیمها (وترها) بوده که باعث تغییر کاسه طنینی برخی از سازها شده. در گذشته سازها ، نسبت به وضعیت امروزی حجم کوچکتری داشته اند و هر چه به عقب بر می گردیم حجم کاسه ساز کوچکتر و عمق آن کم تر می شود. تا جایی که بعضی از سازها را (تار) در دوره هایی روی سینه می نواختند و یا حتی از روی نگاره های سنگی متعلق به ۲۵۰۰ قـ. م. می توان دریافت که تنبور را نیز بر روی سینه می نواختند، (شاید به دلیل آنکه کوچک بوده و روی پا ایستایی خوبی نداشته است). بعد از طی این دوره ها در عصر حاضر شاهد این نکته هستیم که بیشتر سازها (تار- سه تار- تنبور) وقتی بعضی از سازهای کمانی مانند کمانچه های کاسه ای پشت بسته از لحاظ حجم و اندازه و کاسه بسیار بزرگتر و عمیق تر شده اند در صورتی که این اتفاق در عود و بربط یا رباب رخ نداده و یا شاید به میزان خیلی کم حادث شده باشد.
مهمترین عامل این تغییر در تار- سه تار- تنبور- کمانچه روی کار آمدن سیم های فلزی است. سیمهایی که نه از نظر کیفی و نه از لحاظ کمی فاقد صدادهی استاندارد و مطلوب ایرانی هستند.
با از بین رفتن نسبی سنت ساخت تارهای ابریشمی و زهی(روی سازهای آن دوره که طنینی نسبتاً بم را ایجاد می کرده) سیم های فلزی روی کار آمدند. سیم هایی که از لحاظ کیفی به هیچ وجه برای مصرف موسیقی طراحی نشده اند ، سیم هایی کاملاً غیرطبیعی ، خشک و فاقد استانداردهای مشخص از لحاظ کمی و کیفی بخصوص برای سازهای ایرانی. (در واقع این سیمها برای مصارف صنعتی تهیه می شوند).
به هر حال بعد از روی کار آمدن این نوع سیمها، نوازندگانی که تهیه تارهای ابریشمی و زهی برایشان قدری دشوار بود طبق معمول بدون هیچ گونه مطالعه و ارزیابی شروع به بستن سیمهای فلزی روی ساز نمودند که البته با اشکالات فراوانی مواجه شدند.
شاید یکی از مشکلات بسیار مهم این سیمها بر روی سازهای کم حجم و کوچک آن دوره (آخرین دوره تاریخی مورد نظر است) صدادهی نامطلوب و زنگ بسیار زیاد آنها بود که با توجه به شرایط اقلیمی ایران و با نگاهی به تاریخ موسیقی این مرز و بوم به هیچ وجه رضایت بخش موسیقیدانان و حتی مردم عادی نبود.
بر فرض مثال می توان از زبان مردم عامی متذکر شد که هرگاه صدای مطلوب و باب دلشان را می شنوند بی اختیار جمله (چه صدای گرمی) را به زبان می آورند.
در این سرزمین صدای گرم مطلوب و باب طبع مردم است البته این ادعا ریشه در قرون گذشته و ناخودآگاه جمعی دارد. ما می دانیم که بیش از هفتاد درصد ایران عزیزمان را مناطق خشک و کویری و نیمه کویری پوشانده است و این شرایط تأثیر بسزایی در لهجه و صدای ساز می گذارد و اگر چنانچه قبول کنیم انسان شرقی، ذاتاً (با توجه به شرایط اقلیمی و ریشه برخورد با موسیقی در شرق) انسان درون گراست، می پذیریم که تولید صدایی درونی توسط نوازندگان و خنیاگران گذشته امری کاملاً طبیعی بوده و این مائیم که پا به پای این عصر بی گفتگو بخشی از یادگار گذشتگان را فراموش کرده ایم.
تحفه نوگرایی (بدون آموزش صحیح) زخمی هم بر صدای سازهای ایرانی زد که یحیی و هم نسلانش التیام بخش این زخم بودند. تا قبل از دوره یحیی تمام تارهایی که تا امروز حفظ شده اند و بیشتر آنها از ساخته های استاد فرج الله می باشد، همگی سازهای کوچک و کم حجم هستند. استاد یحیی اولین سازنده ای بود که با توجه به همان الگو (دهنه نقاره و کاسه) ضمن تغییراتی از حیث زیباشناختی (که با معماری ایرانی و حتی خط نستعلیق و نقاشی مینیاتور ایرانی بی ارتباط نیست)عمق کاسه ساز تار را بیشتر کرد.
شاید یکی از دلیلهای مهمی که در مورد تغییر فیزیکی کاسه این ساز در تاریخ موسیقی ایران ناگفته ماند و کمتر توجهی نسبت به آن شد همین مسئله از بین رفتن تارهای زهی و ابریشمی و صدادهی نامطلوب سیم های فلزی روی کاسه های کم حجم بوده باشد و یا در تنبور که مکرراً هم در مسائل موسیقیدانان برجسته ای چون فارابی، صفی الدین، عبدالقادر مراغه ای و ابن سینا آمده وترهای سازها از روده تابیده شده و استفاده می شده یا از نوعی تار ابریشم.
استاد نریمان نیز اقدام به ساخت تنبور ترکی می کند که بسیار کاسه عمیق و حجیمی دارد. (البته نسبت به تنبورهای قدیم، امروزه تنبورهایی درست می کنند که از تنبور نریمان بزرگتر است)
وقتی تنبورهای قدیمی تر را که مربوط به دوره های قاجار یا قبل تر از آن است مورد بررسی قرار می دهیم به وضعیتی نظیر تار برمی خوریم با کاسه های کشیده و کم حجم.
تنبور بر دو نوع است کاسه ای و ترکه ای (چمنی) که از تنبورهای کاسه ای می توان به تنبور چنگیز گهواره و ترکه ای به تنبور استاد ابراهیم کاوه اشاره کرد که همگی بسیار کم حجم و کشیده هستند.
نگارنده که خود سالها پیرامون موسیقی و چگونگی صدادهی این ساز در گذشته تحقیقات فراوانی کرده و به نقاط و مراکز مختلف تنبور نوازی سفر کرده ام در یکی از سفرها به جیحون آباد صحنه ، با تنبوری مواجه شدم که با وجود داشتن کاسه ای کوچک صدای بمی را ایجاد می کرد، وقتی بیشتر دقت کردم، متوجه شدم که به جای سیم فلزی روی آن تنبور زده تابیده شده بسته اند. این تنبور به تکیه آقا سید نصر الدین جیحون آبادی تعلق داشت و از قرار معلوم ساز دست خود سید بوده.
این ساز صدایی شبیه به ساز رباب داشت و حزن بسیار زیبا و دل انگیزی از صدای آن تولید می شد که این مدتها در ذهنم جلوه گر بود.
تا اینکه چند روز قبل از بزرگداشت استاد سید امرالله شاه ابراهیمی با یکی از هنرجویان (آقای رضا ایزدی) مشغول پرده بندی سازها بودیم که به طور غریبی یاد خاطره ساز مزبور و صدای سحرکننده آن سراسر وجودم را فرا گرفت و به این فکر افتادم زه پرده ای را که برای دستان بندی به کار می رود به جای سیم به کار ببرم و این کار را روی یکی از تنبورهای معمولی (امروزی استاد اسدالله امتحان کردم که صدایی کم ، ولی باب طبع تولید کرد.
بعد از آن با استاد محمد رضا درویشی تماس گرفتم و به شرح ماجرا پرداختم با همان تنبور مذکور برای ایشان قطعاتی اجرا می کردم ، ایشان ضمن تشویق اینجانب متذکر شدند که کوک را کمی پائین تر بیاورم و در ضمن روی ساز کوچک امتحان کنم بهتر است و دلیلش را هم طراحی سازهای بزرگ و کاسه های طنینی برای طنین بیشتر ذکر کردند و فرمودند که ممکن است تارهای زهی روی آن گونه سازها خوب جواب ندهد، بعد از تماس تلفنی ساز کوچکی از استاد اسدالله را که در منزل داشتم، زه کشی کردم.
صدای تنبور کوچک به مراتب عالی تر و خوب تر بود با توجه به اینکه زه های مربوطه برای بستن دستانها و پرده ساخته شده بودند، نه برای وتر. به هر ترتیب بعد از دو روز نوازندگی با این ساز با آقای درویشی تماس گرفتم، ایشان از ساز زهی پرسیدند و بنده هم عرض کردم که خیلی خوب شده کمی هم برای ایشان نواختم. ایشان پیشنهاد کردند که در برنامه بزرگداشت آقای شاه ابراهیمی از این تنبور استفاده کنم و تأکید ایشان بر این بود که: بگذارید مردم قدری صداهای طبیعی را بشنوند ، اتفاقاً اینجانب در مراسم مذکور از ساز زهی استفاده کردم که قضاوت در مورد صدای آن را به جمعی که در سالن حضور داشتند می سپارم.
اما حسی که اینجانب به عنوان نوازنده در حین اجرا با آن ساز داشتم این بود که این صدا ، صدایی معمولی نبود. صدایی بود از جنس بغض خنیاگرانی که نوای سازشان برای امروز غریب است و شاید تکرار صدای گمشده هزاره ها بود که در دل کوچک تنبور و زیردستان من از جدایی ها شکایت می کرد، جدایی از اصل اصلی که خود نوترین است زیرا کامل است و به زم دنیای مدرن هیچ گاه تغییر هویت نمی دهد به دلیل ساده طبیعی بودن و باز به دلیل طبیعی ساده بودن .
حالا گیریم
صد کامیون پتو
پنجاه هواپیما کفش
ده میلیون بطری آب
تو که دیگر گرم نمی شوی
تو که دیگر توی این خاک ها نمی دوی
و دیگر کسی شب صدا نمی زند
مامان آب
مامان آب
مامان آب
.
.
.