«خلیل،آن دوست مهربان برای همه،یکدل با همه دلها و هم نفس با همه نگاه های خوب،آن معنی شیوا و پر جذبه که امروز می زیست،اما دل به جغرافیای معنوی دیگری داشت.جغرافیای عشق و جنون که انگار امروز چیزی جز غبار ستوران برخاسته از سم ستوران پر پرخاش از آن بر جای نمانده است.سواران و ستورانی که با نام عشق به مصاف مهر می روند و به جای روشنایی و نور،غبار و تاریکی از خود بر جای می گذارند.
خلیل دو منظر داشت : سالکی پر دوام و پر قوام از تبار یارستان که خود را طالبان راه حقیقت می دانند و دیگری مغنی و نغمه سرای وادی عشق و مهر و فرزانگی،می دانم که این دو منظر در وجود او به یگانگی رسیده بود.ترنم دلشدگان وادی دوست او را در نوجوانی به سوی خود کشید و به سوی تنبور،این ساز برجای مانده از نیاکان،ساز مقدس و پر جذبه و پر رمز و راز.راهی کوه ها و کومه ها و زیارتگاه ها شد تا مگر جنبه های پنهان و سحر انگیز آوازها و کلامهای جویندگان و راهیان راه حقیقت را دریابند.به پردیور رفت،درنگ کرد : این سوی یا آن سوی پل؟! به یاران پیوست.دردهای شاه خوشین لرستانی،سلطان اسماق برزنجه ای،بابا یادگار،بابا نااووس،بابا جلیل و دیگر اکابر ناحیه سحرانگیز اورامان را نوشید.و به تنبور،این ساز جلالی که میرفت سخیف و خوار شود،اعتباری روزافزون بخشید.اعتباری که هم از نیاکانش به ارث رسیده بود و هم به دانشکده ی موسیقی رفت.نمی دانم برای چه؟!چه قدر کوچک است این دانشکده ی موسیقی در مقابل بزرگی مدارس مهر اورامان و بزرگی خنیاگران نغمه سرای عشق و فرزانگی در کوهستان های سرد کردستان که به اکسیر عشق یاران در کومه های جمع گرم می شد،چنان گرم و گداخته که گاه شعله های آتش و ذغال های گداخته ی اجاق،راه تسلیم می سپردند.مدرسه ی عشق آنجا بود که خلیل آن را دریافت.دوست را دریافت.مهر را و تغنی را و خنیاگری را.او توانست در این سالها مجموعه ی عظیمی از نغمه ها،حکایتها،رویاها و مقامها را دریابد.از مجموعه ی عاستادان و پیران و مرشدان توشه برچیند و بسیاری از رشته های به هم ناپیوسته ی موسیقی،ادبیات،اعتقادات و رویاهای پراکنده پیروان حقیقت در جبال پر وهم اورامان را به هم پیوند زند.این پیوند هم در قلمرو مقابله نسخه های نامه سرانجام،این یادگار آیینی یارستان بود، و هم در قلمروی تکه های جدا افتاده و پرتاب شده به این سوی و آن سوی از مقامهای تنبور و کلامهای آیینی و هم در قلمروی ساخت و ساز تنبور،کوکها،دستان بندی و شیوه های اجرایی آن.او برای پژوهندگان عرصه های دوستی و معرفت و خنیاگری یک منبع استوار و غیرقابل انکار شده بود،اما هنوز جستجوگر بود.حیف!!!حیف از آن بنیاد استوار ،حیف از آن نگاه استوار و حیف از آن همه پی جویی و جستجو!همه رفت.همه بر باد شد.همه سوخت و همه خاکستر شد.او در آتشی سوخت که نیاکان و یارانش آن را در هنگامه ی وجد و شور و جذبه به سخره می گرفتند و به سان لعبتکی فروزان و آتشین،لیک پاک و مقدس و سحر آمیز ،بر زبان و دهان و تن و جان می گذاشتند و بر آن بوسه می زدند تا مگر خود را از آتش سوزاننده تر درون رها سازند!
خلیل رهسپاره بود و زندگی در گرو عشق و مهر آوازه و نغمه و آیینه گذاشته بود.کسی که در گردباد عشق و شور و جنون گرفتار آید،راه خلاص ندارد.خلیل از آتش برآمد،خود آتش بود و سرانجام در آتش فرو شد!»
چیست گیتی؟محفلی با قیل و قال آمیخته
ذره هایی از وجود با زوال آمیخته
این تلاش آرزوآمیز هستی نام چیست؟
خواب بی تعبیرگنگی با خیال آمیخته
وین گنه آلوده کردار پر از تشویش چیست؟
اشتیاق لذ تی با انفعال آمیخته
چیست این مخلوق لا یشعر که دارد شوق فیض؟
یک جهان نقصان به یک ارزن کمال آمیخته
قهر و مهر بی دلیل روزگار سفله چیست؟
زشت خویی های با غنج و دلال آمیخته
این همه کاوش برای درک ابهامات چیست؟
فرض مجهولی به سودای محال آمیخته
هردم از بهر دمی دیگر که گردد زندگی
وه چه عزتها که باصدها سوال آمیخته!
سلام به دوستان عزیز, با نام او دوستی را آغاز می کنم
این شعر مقدمه ای بود بر شروع موضوع این بلاگ که در مورد آشنایی باعقاید و آداب و رسوم دینی اهل حق خواهد بود. امیدوارم با نظرات شما در این راه موفق باشم
در مورد آغاز پیدایش اهل حق و موسس اصلی آن عقیده واحدی وجود ندارد. به طوری که بعضی اعلام میدارند که اهل حق از زمان عالم الست وجود داشته و موسس آن خداوند میباشد. و بعضی دیگر بیان میدارند که حضرت علی (ع) موسس آن بوده و عده ای دیگر بر این نظرند که بنیان گذار اصلی اهل حق بهلول ماهی از شاگردان امام جعفر صادق (ع) میباشد .و عده ای دیگر موسس اصلی اهل حق را سلطان اسحاق میدانند . که در این مورد با مردم اهل حق در استان کرمانشاه گفتگوهایی شده است.که در ذیل آورده شده است:
مرحوم سید قاسم افضلی از مشاهیر و صاحب نظران اهل حق در مقاله ای که در دایره المعارف تشیع جلد سوم آورده شده است در این مورد چنین بیان کرده اند:
طبق نوشته هایی مستند اهل حق از قبیل دفتر مینوی یا رستان به نالم سر انجام یا پردیوری در قرن چهارم هجری شخصی بنام مبارک شاه ملقب به شاه خوشین (با ضم خ و فتح واو خوانده شود)که عنوان سلطان طریقت را داشت در بلوران از توابع استانه لرستان با جمعی از پیروان خود موسوم به نهصد غلامان زندگی میکرده است. چهار نفر از آنان به اسامی کاکاردا چلوی میی زر شهریار که به چهار تنان زمان خوشین معروفند و دارای کلامی به زبان فارسی و کردی منظوم میباشند وعده فرموده بود که پس از رحلت روح ذاتی شاه خوشین بوجود و جسم شخصی بنام سلطان صحاک که سلطان اسحق هم گویند تجلی ذاتی خواهد نمود و روز رحلت شاه خوشین تا زمان خلقت سلطان یکصد سال طبق کلامش به طول انجامیده است .
ادامه دارد..........
اگر شما علی را حق میدانید ما هم اهل حقیم.
مرحوم سید قاسم افضلی در کتاب دایره المعارف تشییع جلد سوم در مورد مقام حضرت علی (ع) در نزد اهل حق چنین بیان داشته اند:
"یارستان و اهل حق های واقعی هیچگاه حضرت علی (ع) را خدانمی دانند و آنچه مسلم و مشخص است نسبت هایی که به اهل حق به عنوان علی اللهی بودن داده اند و یا در بعضی کتب و مقاله ها علی اللهی را شعبه ای از اهل حق می دانندخلاف محض است و خط اهل حق یارستانی کاملا از علی اللهی دوراست زیرا حضرت علی بن ابیطالب که فقرای اهل حق به او عشق می ورزندو آنچه در کلام سرانجام کتاب یارستان حکایت دارد اهل حق بایستی برای پیروان مومن و پاکباخته حضرت علی (ع) و عرفای گرانقدرش ارزش قایل شوند و کلام زیادی درباره مولا علی (ع) در دفاتر به چشم میخورد در این صورت مردم اهل حق بزرگترین و بالاترین الهام گیرنده کتب ذاتی علی (ع) هستند که می گویند علی خدا نیست اما از خدا جدا نیست."
علی تجلی ذات خداست و اوست که در هر دوره و عصری ظهور کرده و در جسم پاکان و مقدسان از اهل حق تجلی می کند.( از کتاب فرهنگ فرق اسلامی )
خداوند می فرماید:
فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ وَاشْکُرُوا لِی وَلَا تَکْفُرُونِ
(سوره البقره آیه: 152 )
پس یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را و شکر کنید مرا و نا شکری من نکنید.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا
(سوره الأحزاب آیه: 41)
ای کسانیکه ایمان آورده اید، خدا را ذکر کنید، ذکر کردن بسیار.
وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِیمًا
سورهء احزاب: آیه 35
مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد می کنند، خداوند برای ایشان آمرزش و مزد بزرگی مهیا ساخته است.
وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالْآَصَالِ وَلَا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ
سورة الأعراف آیه: 205.
خدای را در دل خود با تضرع و پنهانی و بدون آواز بلند در صبح و شام یاد کن و از غافلان مباش.
رسول الله صلی الله علیه و سلم مى فرماید: ((مَثَلُ الَّذی یَذْکُرُ رَبَّهُ وَالَّذی لاَ یَذْکُرُ رَبَّهُ مَثَلُ الحَیِّ وَالَمیِّتِ (البخاری مع الفتح 11/208 ومسلم به این لفظ: «مَثَلُ البیتِ الَّذی یُذْکَرُ اللهُ فِیهِ وَالبیت الَّذی لاَ یُذْکَرُ اللهُ فیهِ مَثَلُ الحَیِّ وَالمَیِّت» 1/539.). و رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند: صفت کسی که ذکر پروردگارش را می کند و آنکه ذکر پروردگارش را نمی کند، همانند زنده و مرده است.
و فرمود: «أَلاَ أُنَبِّئُکُمْ بِخَیْرِ أَعْمَالِکُمْ، وَأَزْکَاهَا عِنْدَ مَلِیکِکُمْ، وَأَرْفَعِهَا فِی دَرَجَاتِکُمْ، وَخَیْرٍ لَکُمْ مِنْ إِنْفَاقِ الذَّهَبِ وَالْوَرِقِ، وَخَیْرٍ لَکُمْ مِنْ أَنْ تَلْقَوْا عَدُوَّکُمْ فَتَضْرِبُوا أَعْنَاقَهُمْ وَیَضْرِبُوا أَعْنَاقَکُمْ؟ قَالُوا بَلَى. قَالَ: ذِکْرُ اللهِ تَعَالَى» (الترمذی 5/459، وابن ماجه 2/1245 ونگا: صحیح ابن ماجه 2/316 وصحیح الترمذی 3/139.) آیا شما را خبر ندهم به بهترین و پاکترین کردار تان نزد مالکتان (الله)؟ اعمالی که درجهء شما را بالا می برد برای تان بهتر است از انفاق طلا و نقره و از در گیری با دشمنتان تا جائیکه گردنشان را بزنید و گردنتان را بزنید! گفتند: آری، فرمود: « ذکر خدای تعالی» .
و فرمود: یقول الله تعالی: «یَقُولُ اللهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِی بِی، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَکَرَنِی، فَإِنْ ذَکَرَنِی فِی نَفْسِهِ ذَکَرْتُهُ فِی نَفْسِی، وَإِنْ ذَکَرَنِی فِی مَلأٍ ذَکَرْتُهُ فِی مَلأٍ خَیْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَىَّ شِبْرَاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعَاً، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعَاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعَاً، وَإِنْ أَتَانِی یَمْشِی أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً» (البخاری 8/171، ومسلم 4/2061 و لفظ از امام بخارى است.) خدای تعالی می فرماید: من نزد گمان بنده ام نسبت به خودم می باشم، و هرگاه ذکر مرا کند من با او هستم، و اگر مرا در دلش ذکر کند من اورا نزد خودم ذکر می کنم و اگر مرا در گروهی ذکر کند، من او را در گروهی بهتر از آن گروه ذکر می کنم – و هرگاه یک وجب به من نزدیک شود، یک گز [ دست انسان از سر انگشتان تا آرنج (مترجم)] به او نزدیک می شوم، و اگر یک گز به من نزدیک گردد، یک بازو [ اندازه از سر انگشتان دست راست تا سر انگشتان دست چپ وقتی که دستها را افقی بطرفین باز کنند (مترجم)] به او نزدیک می گردم، و اگر با را ه رفت به سوی من آید، من شتابان به سوی او می روم.
و عن عبدالله بن بسر رضی الله عنه أن رجلا قال: یا رسول الله إن شرائع الإسلام قد کثرت علی فأخبرنی بشئ أتشبث به قال: "اَ یَزَالُ لِسَانُکَ رَطْباً مِنْ ذِکْرِ الله" (الترمذی 5/458، وابن ماجه 2/1246 ونگا: صحیح الترمذی 3/139، وصحیح ابن ماجه 2/317.) و از عبدالله بن بسر رضی الله عنه روایت شده است که مردی عرض کرد: یا رسول الله ، آداب و سنن اسلام بر من زیاد شده است، مرا بچیزی خبر ده تا به آن چنگ بزنم. آنحضرت فرمود: همیشه زبانت به ذکر خدا تر باشد. وفرمودند: « مَنْ قَرَأَ حَرْفَاً مِنْ کِتَابِ اللهِ فَلَهُ بِهِ حَسَنَةٌ، وَالْحَسَنَةُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، لاَ أَقُولُ:الم حَرْفٌ ؛ وَلَکِنْ: أَلِفٌ حَرْفٌ، وَلاَمٌ حَرْفٌ، وَمِیمٌ حَرْفٌ» (الترمذی 5/175 ونگا: صحیح الترمذی 3/9 وصحیح الجامع الصغیر 5/340.) کسیکه یک حرف از کتاب خدا (قرآن) را بخواند پاداشش یک نیکیست، و آن نیکی ده برابر می شود، نمی گویم که (الم) یک حرف است، بلکه الف یک حرف، لام یک حرف، و میم یک حرف است.
عن عقبة بن عامر رضی الله عنه قال: خرج رسول الله صلی الله علیه و سلم و نحن فی الصفّة فقال: « أَیُّکُمْ یُحِبُ أَنْ یَغْدُوَ کُلَّ یَوْمٍ إِلَى بُطْحَانَ أَوْ إِلَى العَقِیْقِ فَیَأْتِیَ مِنْهُ بِنَاقَتَیْنِ کَوْمَاوَیْنِ فِی غَیْرِ إِثْمٍ وَلاَ قَطِیْعَةِ رَحِمٍ؟» فقلنا: یا رسول الله صلی الله علیه و سلم نحب ذلک، قال: «أَفَلاَ یَغْدُو أَحَدُکُمْ إِلَى المَسْجِدِ فَیَعْلَمَ، أَوْ یَقْرَأَ آیَتَیْنِ مِنْ کِتَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ خَیْرٌ لَهُ مِنْ نَاقَتَیْنِ، وَثَلاَثٌ خَیْرٌ لَهُ مِنْ ثَلاَثٍ، وَأَرْبَعٌ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَرْبَعٍ، وَمِنْ أَعْدَادِهِنَّ مِنَ الإِبِلِ» ( مسلم 1/ 533 ) عقبه بن عامر رضی الله عنه می گوید: در حالی که ما در صفه [جائی بود رف مانند در مسجد پیامبر صلی الله علیه و سلم که فقرای مهاجرین در آن سکنی داشتند (مترجم) ] بودیم رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد شد و فرمود: کدامیک از شما دوست دارد که هر بامداد به بطحان یا عقیق برود و دو شتر دارای کوهان بزرگ به همراه بیاورد، بدون آنکه در این کار مرتکب گناه و قطع صله رحم شود؟ گفتیم آری یا رسول الله این عمل را دوست داریم، فرمود: « آیا یکی از شما دوست ندارد بامداد به مسجد برود و دو آیه را یاد بگیرد و یا بخواند که برایش از دو شتر بهتر است و سه آیه بهتر از شتر و چهار آیه بهتر از چهار شتر و به تعداد شمارش آیه از آن تعداد شتران بهتر است» [ یعنی رفتن به مسجد و خواندن یا یاد گرفتن دو آیه بهتر است از شتر های موصوف در حدیث مذکور. (مترجم) ]
و فرمود: « مَنْ قَعَدَ مَقْعَداً لَمْ یَذْکُرِ اللهَ فِیهِ کَانَتْ عَلَیْهِ مِنَ اللهِ تِرَةٌ، وَمَنْ اضْطَجَعَ مَضْجَعَاً لَمْ یَذْکُرِ اللهَ فِیهِ، کَانَتْ عَلَیْهِ مِنَ اللهِ تِرَةٌ» (أبو داود 4/264 وغیره، و نگا: صحیح الجامع 5/342.) کسی که در جائی بنشیند و در آن ذکر خدا نکند از طرف خدا برایش باعث افسوس است، و کسی که در جائی بخوابد و در آن ذکر خدا نکند برایش از طرف خدا موجب حسرت است.
و فرمود: « مَا جَلَسَ قَوْمٌ مَجْلِسَاً لَمْ یَذْکُرُوا اللهَ فِیهِ، وَلَمْ یُصَلُّوا عَلَى نَبِیِّهِمْ إِلاَّ کَانَ عَلَیْهِمْ تِرَةٌ، فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَهُمْ وَإِنْ شَاءَ غَفَرَ لَهُمْ» (الترمذی، و نگا: صحیح الترمذی 3/140. ) هر آن گروهی که در مجلسی بنشینند و در آن ذکر خدا نکنند، و بر پیامبر شان صلوات نفرستند، برایشان باعث افسوس است، و اگر خدا بخواهد عذابشان می دهد، و اگر بخواهد آنان را می آمرزند.
و آنحضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: « مَا مِنْ قَوْمٍ یَقُومُونَ مِنْ مَجْلِسٍ لاَ یَذْکُروُنَ اللهَ فِیهِ إِلاَّ قَامُوا عَنْ مِثْلِ جِیْفَةِ حِمَارٍ وَکَانَ لَهُمْ حَسْرَةً» ((1) أبو داود 4/264، وأحمد 2/389 و نگا: صحیح الجامع 5/176.) هر گروهی از مجلسی بر خیزند که در آن ذکر خدا نکرده باشند، مانند آنست که از سر لاشه الاغی بر می خیزند که برایشان موجب حسرت است.
هر کس چهل روز صبح بخواند خداوند دیدار حضرت مهدى علیه السلام را روزى او گرداند. (ان شاء اللّه )
به این صورت که در چهل روز 17488 مرتبه به صورت زیر هر روز 360 مرتبه به غیر از روزهاى دهم ، بیستم و سیم و چهلم که این چهار روز روزى 1132 مرتبه دعاى فوق را باید بخواند تحت شرایط زیر:
1 - با وضو باشد؛
2 - رو به قبله در جاى پاک بنشیند؛
3 - اول صلوات بفرستد؛
4 - از گناهان استغفار نماید؛
5 - این دعا را یک مرتبه بخواند.
یا من هو اقرب الى من حبل الورید یا من هو فعال لما یرید یا من یحول بین المرء و قلبه یا من هو بالمنتظر الاعلى یا من لیس کمثله شى ء و هو على کل شى ء قدیر.
6 - اصل دعا را بخواند:
یا اللّه یا محمد یا على یا فاطمه و بنیها یا صاحب الزمان ادرکنى یا فارس الحجاز ادرکنى یا ابا صالح ادرکنى و لاتهلکنى .
همه روز 360 مرتبه فقط روز دهم و بیستم و سیم و چهلم 1132 مرتبه .
7 - ده مرتبه صلوات ؛
8 - فاتحه و اخلاص بخواند؛
9 - اگر سوره اخلاص را بیشتر بخواند بهتر است زیرا اسم اعظم دارد.
خواندن این دعا آثار عجیب وافعال غریبه دارد.
موعود منتظر سلام...
اقاجونم.... دلم برای صفحات انتظارت خیلی تنگ شده بود... دلم برای خلوت کردن باهات تنگ شده بود. دلم برای همه حرفای تکراری لک زده بود. سیدی... میدونم همیشه کنارمونی... میدونم هر چقدر هم بد باشیم و با کارامون دل مبارکتو برنجونیم، بازم مهربونی. بازم حمایتمون میکنی... بازم باهامونی...
اقاجون... چقدر قشنگ حضورت رو بهمون می فهمونی. گل نرگس.... قرار دل بی قرارم، هنوزم نمی خوای ارومم کنی؟ نمی خوای قرارم باشی؟ همین طوری روزا داره میگذره، هر طرف رو نگاه میکنی هنوزم دنیا، همون دنیاست با همون رنگ دنیاییش. اقاجون خسته شدم از همه دنیا و دنیاییهاش. اون دلایی که اسفالت شده و تو برهوت انتظارشون هیچی جز خار و خاشاک پیدا نمیشه. خسته شدم از همه سراب هایی که سراسر زندگیمونو گرفته. اقاجون... یه دهه گذشت، هنوز صدای انا المهدی نشنیدیم. نکنه بازم...... نکنه بازم لیاقت نداشته باشیم. اگه این رمضونی نتونیم خودمونو برا اومدنت اماده کنیم، اون وقت.......... نه!!!!
اقاجون... خودت دعا کن برا ظهور... نمیدونم چرا ما هر چی می خوایم خالصانه دعا کنیم، همش یه جورایی............
مولا... میدونم که ما غایبیم و تو منتظر ما...... ولی ازت می خوایم عین همیشه بنده نوازی کنی.
مولا... برامون دعا کن. دعا کن منتظرت بشیم. دعا کن برا ظهورت خالصانه دعا کنیم. دعا کن تو زندگیمون حسّت کنیم. دعا کن هیچ وقت به ذهنمون خطور نکنه که تنهامون گذاشتی. دعا کن درک کنیم که لحظه لحظه نفس کشیدنمون رو می بینی و...........
قرار دل بی قرارم................ دیگه بیا.................
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر
اللهم اجعل من انصاره و اعوانه
العجل یا العجل یا مولای یا صاحب العصر و الزمان ادرکنی
یا علی
خواندن ده مرتبه سوره ی ( انا انزلناه ) بعد از نماز صبح و مداومت به آن از مجربات بوده و تآثیر عجیبی در وسعت رزق دارد.
|
|||
در این جا لازم است قبل از هر چیز به سراغ تعریف اخلاق برویم; «اخلاق» جمع «خلق» (بر وزن قفل) و «خلق». (بر وزن افق) میباشد، به گفته «راغب» در کتاب «مفردات»، این دو واژه در اصل به یک ریشه باز میگردد، خلق به معنی هیئت و شکل و صورتی است که انسان با چشم میبیند و خلق به معنی قوا و سجایا و صفات درونی است که با چشم دل دیده میشود.
بنابراین میتوان گفت: «اخلاق مجموعه صفات روحی و باطنی انسان است» و به گفته بعضی از دانشمندان، گاه به بعضی از اعمال و رفتاری که از خلقیات درونی انسان ناشی میشود، نیز اخلاق گفته میشود (اولی اخلاق صفاتی است و دومی اخلاق رفتاری). «اخلاق» را از طریق آثارش نیز میتوان تعریف کرد، و آن اینکه «گاه فعلی که از انسان سر میزند، شکل مستمری ندارد; ولی هنگامی که کاری بطور مستمر از کسی سر میزند (مانند امساک در بذل و بخشش و کمک به دیگران) دلیل به این است که یک ریشه درونی و باطنی در اعماق جان و روح او دارد، آن ریشه را خلق و اخلاق مینامند. اینجاست که «ابن مسکویه» در کتاب «تهذیب الاخلاق وتطهیر الاعراق»، میگوید: «خلق همان حالت نفسانی است که انسان را به انجام کارهایی دعوت میکند بی آن که نیاز به تفکر و اندیشه داشته باشد.» (1) همین معنی را مرحوم فیض کاشانی در کتاب «حقایق» آورده است، آنجا که میگوید: «بدان که خوی عبارت است از هیئتی استوار با نفس که افعال به آسانی و بدون نیاز به فکر و اندیشه از آن صادر میشود.» (2) و به همین دلیل اخلاق را به دو بخش تقسیم میکنند: «ملکاتی که سرچشمه پدیدآمدن کارهای نیکو است و اخلاق خوب و ملکات فضیله نامیده میشود، و آنها که منشا اعمال بد است و به آن اخلاق بد و ملکات رذیله میگویند. و نیز از همین جا میتوان علم اخلاق را چنین تعریف کرد: «اخلاق علمی است که از ملکات و صفات خوب و بد و ریشهها و آثار آن سخن میگوید» و به تعبیر دیگر، «سرچشمههای اکتساب این صفات نیک و راه مبارزه با صفات بد و آثار هر یک را در فرد و جامعه مورد بررسی قرار میدهد». البته همانطور که گفته شد، گاه به آثار عملی و افعال ناشی از این صفات نیز واژه «اخلاق» اطلاق میشود; مثلا، اگر کسی پیوسته آثار خشم و عصبانیت نشان میدهد به او میگویند: این اخلاق بدی است، و بعکس هنگامی که بذل و بخشش میکند میگویند: این اخلاق خوبی است که فلان کس دارد; در واقع این دو، علت و معلول یکدیگرند که نام یکی بر دیگری اطلاق میشود. بعضی از غربیها نیز علم اخلاق را چنان تعریف کردهاند که از نظر نتیجه با تعریفهایی که ما میکنیم یکسان است، از جمله در کتاب «فلسفه اخلاق» از یکی از فلاسفه غرب به نام «ژکس» میخوانیم که میگوید: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی به آن گونه که باید باشد.» (3) در حالی که بعضی دیگر که بینشهای متفاوتی دارند (مانند فولکیه) در تعریف علم اخلاق میگوید: «مجموع قوانین رفتار که انسان به واسطه مراعات آن میتواند به هدفش برسد، علم اخلاق است.» (4) پینوشتها 1- تهذیب الاخلاق، صفحه 51. 2- حقائق، صفحه 54. 3- فلسفه اخلاق، صفحه9. 4- الاخلاق النظریه، صفحه 10. |